ایات و روایاتی درباره تقسیم روزی و رزق

أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ [32زخرف]

آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى‌كنند؟! ما معيشت آن‌ها را در زندگى دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و درجات بعضى را برتر از بعضى قرار داديم تا يكديگر را به خدمت گيرند؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى‌كنند بهتر است.

«و ما من دابّة في الأرض إلّا على اللّه رزقها و يعلم مستقرّها و مستودعها كلّ في كتاب مبين: 6- هود» و قوله تعالى «إنّ اللّه هو الرّزاق ذو القوّة المتين: 58- الذاريات».

وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجࣰا

2

وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءࣲ قَدۡرࣰا 3 طلاق

الصّادق (علیه السلام)- رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِیذِهِ یَوْماً: أَیَ شَیْءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّی؟ قَالَ لَهُ: یَا مَوْلَایَ ثَمَانَ مَسَائِلَ. قَالَ (علیه السلام): قُصَّهَا عَلَیَّ لِأَعْرِفَهَا ... الْخَامِسَهًُْ قَالَ رَأَیْتُ حَسَدَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَی نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ فَلَمَّا عَرَفْتُ أَنَّ رَحْمَهًَْ اللَّهِ خَیْرُ مَا یَجْمَعُونَ مَا حَسَدْتُ أَحَداً وَ لَا أَسِفْتُ عَلَی مَا فَاتَنِی. قَالَ: أَحْسَنْتَ وَ اللَّه.

امام صادق (علیه السلام)- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که روزی به یکی از شاگردانش فرمود: «چه چیزی از من آموختی»؟ عرض کرد: «آقا من از شما هشت مسأله یاد گرفتم». حضرت فرمود: «آن‌ها را بیان کن تا بشناسم ... پنجم؛ دیدم مردم را که گروهی بر گروه دیگر حسد می‌ورزند و گفته‌ی خدای تعالی را شنیدم که می‌فرماید: نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ پس چون شناختم که رحمت پروردگار بهتر از آنچه که ایشان گرد می‌آورند، است به هیچ‌کس حسد نورزیدم و بر آنچه از دستم رفت افسوس نخوردم». فرمود: «احسنت و اللّه».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۵۰

إرشادالقلوب، ج۱، ص۱۸۷/ مجموعهًْ ورام، ج۱، ص۳۰۳

من كانتِ الآخرةُ هَمَّهُ جعلَ اللَّهُ غناهُ في قلبِهِ وجمعَ لَه شملَهُ وأتتهُ الدُّنيا وَهيَ راغمةٌ ، ومن كانتِ الدُّنيا همَّهُ جعلَ اللَّهُ فقرَهُ بينَ عينيهِ وفرَّقَ عليهِ شملَهُ ، ولم يأتِهِ منَ الدُّنيا إلَّا ما قُدِّرَ لَهُ

الراوي : أنس بن مالك | المحدث : الألباني | المصدر : صحيح الترمذي

الصفحة أو الرقم: 2465 | خلاصة حكم المحدث : صحيح

التخريج : أخرجه الترمذي (2465) واللفظ له، وابن أبي الدنيا في ((الزهد)) (332)، والحارث في ((المسند)) (1092)

قال بعض العلماء :

الأرزاق ثلاثة : رزق معلوم ، ورزق مقسوم ، ورزق مضمون.

فالمعلوم قول الله تعالى : (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ)[3].

والمقسوم قوله تعالى : (نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا)[4].

والمضمون قوله تعالى : (وَفِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَما تُوعَدُونَ (22) فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ)[5].

نام کتاب : الاقتباس من القرآن الکریم نویسنده : الثعالبي، أبو منصور جلد : 1 صفحه : 371

7336.الإمامُ العسكريُّ عليه السلام : لا يَشغَلْكَ رِزقٌ مَضمونٌ عن عَمَلٍ مَفروضٍ . [1]

1483

الحِرصُ و زِيادةُ الرِّزقِ

7337.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : إنّ الرِّزقَ لا يَجُرُّهُ حِرصُ حَريصٍ و لا يَصرِفُهُ كَراهِيَةُ كارِهٍ . [2]

7338.الإمامُ عليٌّ عليه السلام : كَم مِن مُتعِبٍ نفسَهُ مُقَتَّرٌ علَيهِ ، و مُقتَصِدٍ في الطَّلَبِ قد ساعَدَتهُ المَقاديرُ . [3]

7339.عنه عليه السلام : اِعلَمُوا أنَّ عَبدا و إن ضَعُفَتْ حِيلَتُهُ ، و وَهَنَتْ مَكِيدَتُهُ أنَّهُ لَن يُنقَصَ مِمّا قَدَّرَ اللّه ُ لَهُ ، و إن قَوِيَ عَبدٌ في شِدَّةِ الحِيلَةِ و قُوَّةِ المَكِيدَة أنّهُ لن يُزادَ عَلى ما قَدَّرَ اللّه ُ لَهُ . [4]

7340.عنه عليه السلام : مَن لَم يُعْطَ قاعِدا لَم يُعطَ قائما . [5]

7336.امام عسكرى عليه السلام : مبادا [سرگرم شدن به] روزى ضمانت شده ، تو را از كار واجبى باز دارد .

1483

حرص زدن و افزايش روزى

7337.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نه حرص زدن حريص ، روزى را به سوى او مى كشاند و نه ناخوش داشتن كسى، آن را از او باز مى دارد.

7338.امام على عليه السلام : بسا انسانهايى كه [در طلبِ روزى] خود را به رنج مى افكنند ، اما در سختى و تنگدستى به سر مى برند و بسا كسانى كه در طلبِ روزى ميانه روى مى كنند و دست تقدير، آنان را يارى مى رساند.

7339.امام على عليه السلام : بدانيد كه آنچه خداوند براى بنده مقدّر كرده است ، بى كم و كاست، به او برسد هر چند در چاره انديشى و پيدا كردن راههاى كسب روزى ناتوان باشد و نيز بيش از آنچه خداوند برايش مقدّر كرده به او نرسد ، هر چند بسيار زرنگ و چاره انديش باشد .

7340.امام على عليه السلام : آن رزقى كه بى كوشش، به كسى عطا نشود ، با كوشش هم به او داده نخواهد شد .

وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «77قصص»

و (اى قارون!) در آنچه خداوند به تو داده است، سراى آخرت را جستجو نما و (در عين حال) بهره‌ات را نيز از اين دنيا فراموش مكن و همان‌گونه كه خداوند به تو احسان كرده است، تو نيز (از اين ثروت به ديگران) احسان نما وبدنبال فساد در زمين مباش كه خداوند، فسادگران را دوست نمى‌دارد.

دنيا مزرعه‌ى آخرت است. «وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» (به قارون گفته شد: از اين امكانات سراى آخرت را دنبال كن.)

پوریم از افسانه تا حقیقت

درمورد پوریم حرف وحدیث زیاد است ونمیتوان با قطعیت حکم کرد .قبلا مکرر نوشتیم که تندروان یهود قومی مرموز ومشکوک و خطرناکند و تا تورات و اناجیل را نخوانید به واقعیت نمیرسید . انچه معلومست اینست که نژادپرستان یهود مثل سایر افراطیون مذاهب وادیان ، علاقه به تبلیغات دینی دارند زمانی گنده گویی وزمانی مظلوم نمایی .

اما نکات قابل توجه در مورد پوریم اول اینست که این عید در کتب 5 گانه اصلی عهد عتیق نیامده بلکه در کتاب استر فرعی امده که جزو مکتوبات است واین جشن قبل ازنگارش کتاب استر هم وجود داشته است ..

دوم اینکه شاهان ایران یهود را در مقابل دشمنانشان یاری کردند نه اینکه مردم ایران توسط یهود کشته شده باشند .

سوم اینکه احتمالا این ماجرا در مصر رخ داده باشد و مربوط به گروهی ازعمالیق باشد .

همچنین عید پوریم قبل از نوشتن شدن کتاب استر جشن گرفته می‌شده و این داستان سعی در توجیه این جشن کرده‌است

Davies, ‎William David (1990), The Cambridge history of Judaism (به انگلیسی), به کوشش William Horbury, John Sturdy, Steven T. Katz. Louis Finkelstein, Cambridge University Press, p. ۳۶۶–۳۶۷{{citation}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)

دائرةالمعارف جهانی یهود دربارهٔ کتاب استر می‌نویسد:

اکثر محققان کتاب را افسانه و داستان‌هایی می‌دانند که بازگو کننده آداب و سنت‌های معاصری است که با ظاهر و آهنگی قدیمی ارائه شده‌است تا از حمله و هجوم به آن اجتناب شود. آنها خاطر نشان کرده‌اند ۱۲۷ ولایتی که نامشان در کتاب آمده با ۲۰ ساتراپی باستانی ایران در مغایرتی عجیب است. یا حیرت‌آور است که چگونه استر، یهودی بود خودش را مخفی می‌کند، در حالی که مردخای که پسرعمو و در عین حال قیم او بوده، به عنوان یک یهودی شناخته شده بوده‌است. نیز غیرممکن است که یک غیر ایرانی به عنوان نخست‌وزیر یا ملکه انتخاب شود و اینکه رویدادهای کتاب، اگر به راستی واقع شده‌اند، نمی‌توانسته‌اند با بی‌توجهی مورخان روبرو شده باشند. لحن به کار رفته در کتاب، ساختار ادبی و جایگاه کتاب بیشتر به یک داستان رومانتیک اشاره دارد تا یک واقعه شمار تاریخی. برخی پژوهشگران حتی منبع این اثر را کاملاً غیر یهودی ردیابی کرده‌اند.[۴۴]

سموئل کندی دربارهٔ کتاب می‌نویسد:

کتاب استر همه چیز می‌تواند باشد جز تاریخ، این کتاب، داستانی افسانه آمیز است که غرض ظاهری این افسانه آن بوده که برای جشن گرفتن عید پوریم، یک حقانیت و واقعیت تاریخی ذکر کند. کتاب استر اطلاعاتی نادرست را در مورد فارس نیز ارائه می‌دهد. در این کتاب آمده که خشایارشا بر ۱۲۷ ولایت حکمرانی کرده، حال آنکه تعداد واقعی تحت حکم او ۲۷ تا بوده‌است.[۴۵]

به نظر امیرحسین خنجی ریشهٔ تاریخی این داستان مربوط به شورشی است که در پایان سلطنت داریوش دوم و اوایل شاهنشاهی اردشیر دوم در جریان شورش استقلال‌خواهانهٔ مصریان رخ داد

فحدثت عن هشام بن محمد قال ملك بعد بشتاسب أردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب وكان فيما ذكروا متواضعا مرضيا فيهم وكانت كتبه تخرح من أردشير عبد الله وخادم الله السائس لامركم قال ويقال إنه غزا الرومية الداخلة في ألف ألف مقاتل وقال غير هشام هلك بهمن ودارا في بطن أمه فملكوا خمانى شكرا لابيها بهمن ولم تزل ملوك الارض تحمل إلى بهمن الاتاوة والصلح وكان من أعظم ملوك الفرس فيما قالوا شأنا وأفضلهم تدبيرا وله كتب ورسائل تفوق كتب أردشير وعهد وكانت أم بهمن استوريا وهى استار بنت يائير بن شمعى بن قيس بن ميشا بن طالوت الملك ابن قيس بن ابل بن صارور بن بحرث بن افيح بن ايشى بن بنيامين بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل الرحمن صلى الله عليه وسلم وكانت أم ولده راحب بنت فنحس من ولد رحبعم بن سليمان بن داود صلى الله عليه وسلم وكان بهمن ملك أخاها زر بابل بن شلتايل على بنى اسرائيل وصير له رياسة الجالوت ورده إلى الشام بمسألة راحب أخته إياه ذلك فتوفى بهمن يوم توفى وله من الولد ابناه دار الاكبر وساسان وبناته خمانى التى ملكت بعده وفرنك وبهمن دخت تفسير بهمن بالعربية

تاریخ طبری

تو باید نام عمالیق را از روی زمین محو کنی» (تثنیه ۲۵:۱۹).

به نظر من احتمال دارد که جشن پوریم به پیروزی ایرانیان بر دشمنان یهود(عمالیق) ارتباط داشته باشد .

و تحقیر حضرت اسماعیل از جانب یهود بعلت ازدواج وی با عمالقه بوده است علاوه بر اینکه هاجرمادر اسماعیل کنیز بود برخلاف حضرت اسحاق .

زرکلی در علامش نوشته :

عمليق - بن لاوذ بن إرم : جد جاهلي قديم ، من العرب العاربة . بنوه العمالقة ، وكانوا ببابل ، فغلبتهم عليها الفرس ، فانتقلوا إلى تهامة بالحجاز . ثم تفرقوا في الحجاز والبحرين وعما والجزيرة والشام . قال الطبري :
كانوا عربا ولسانهم عربي . وكان منهم ملوك العراق والجزيرة وجبابرة الشام ( الكنعانيون ) وفراعنة مصر . وتكرر في التوراة ذكر قتالهم لليهود ، قال پوست :
العماليق شعب قوي ذكر أولا في قصة كدر لعومر ( سفر التكوين 14 : 7 ) ولا يعرف أصلهم ، وعدهم بلعام أول الشعوب

احتمالا جشن پوریم که در عهد عتیق اصلی در ارتباط با ایرانیان نیامده فقط در کتاب فرعی استر امده ناظر بهمین پیروزی یهود بر دشمنانشان (عمالیق) باشد . در افسانه استر و مردخای ، هامان دشمن یهود نیروی اهریمنی از عمالیق بوده است .

عمالیق وکنعانیان هم که غالب مورخین انها را از نسل عیسو برادر یعقوب میدانند واولین ساکنین مکه و ارامنه و از نظر یهود همان حرامزادگان دشمن یهوه ویهود وایرانیان هستند.

در سفر تثنیه می‌خوانیم: هنگامی که به قصد جنگ، آهنگ شهری کردی و نزدیک آن شدی، مردم آن دیار را به صلح دعوت کن. اگر اجابتت کردند و راه را بر تو گشودند، ایشان جملگی برده و در تملک تو هستند. اما اگر شمشیر از نیام برکشیدند، بر تو باد محاصره کردن‌شان و قتل مردان‌شان. اما زنان، کودکان، چهارپایان و هرآن‌چه در شهر است، غنیمتی است از دشمن که خداوند آن را به تو ارزانی داشته است. (عهد عتیق، فصل ۲۰، آیات ۱۰ الی ۱۶)

(اول سموئل، 15/3)

در مقابل، عمالیقیان، هنگامی که شهرهای خود را تصرف کردند، «هیچ یک از زنان را نکشتند، بلکه تمامی آنها از کوچک تا بزرگ را به اسارت گرفتند و به راه خود ادامه دادند» (اول سموئل، 30/2)

.

پس عمالقه انسان تر از یهود وحشی وبیرحم بودند !

طبری (ج۱، ص ۴۶۷) قوم جالوت را از عمالقه (عمالیق) دانسته و از جالوت با عنوان پادشاه عمالقه یاد کرده‌است.

امروز هم صیهونیست ها به دشمنان خود از قبیل صدام و حماس وایران و عراق و ...عمالیق میگویند !

اندر جبر واختیار و اسرار الهی

 

اگر برخی ایات را منسوخ ندانیم باید تناقض در قران را بپذیریم ؟!

در ایات متعددی از قران امده که انسان مختار است ودر انتخاب ازاد است مخصوصا ایات مکی : لکم دینکم و لی دین ...انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا واگر خداوند بزور میخواست واراده میکرد همه مردم را مومن میکرد و همه مردم را امت واحده بدون تفرقه قرار میداد وای پیامبر از جاهلین مباش ! اعناقهم لها خاضعین ... وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ ﴿ هود۱۱۸﴾...لست علیهم بمصیطر ... وما انت علیهم بجبار45 ق .. (و لو شاء ربک لامن من فی الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین ):( و اگر پروردگارت بخواهد همه کسانی که روی زمینندایمان خواهند آورد، آیا تو می توانی مردم را به اکراه وادار کنی که ایمان بیاورند؟)99یونس )

 

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‌ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِينَ «35»

و اگر اعراض و بى‌اعتنايى آنان (كافران) بر تو سنگين است (و مى‌خواهى به هر وسيله آنان را به راه آورى، ببين) اگر بتوانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا آيه‌اى (ديگر) برايشان بياورى (پس بياور ولى بدان كه باز هم ايمان نخواهند آورد) و اگر خدا خواسته بود همه‌ى آنان را بر هدايت گرد مى‌آورد (ولى سنّت الهى بر هدايت اجبارى نيست) پس هرگز از جاهلان مباش.

 

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ « شوری8»

و اگر خدا مى‌خواست مردم را امّت يگانه قرار مى‌داد (ولى سنّت خدا بر دادن اختيار به مردم است) و هر كس را كه بخواهد در رحمت خود وارد مى‌كند و براى ستمگران هيچ سرپرست و ياورى (در آن روز) نيست.

 


وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ « نحل93»

و اگر خداوند خواسته بود (همه شما را به طور اكراه و اجبار) يك امّت (مؤمن و) متحد قرار داده بود، (تا ميان شما هيچ اختلافى نباشد، ولى اين اجبار و اكراه خلاف سنّت و برنامه اوست و لذا) هر كه را بخواهد گمراه مى‌كند (و به حال خودش وامى‌گذارد) و هر كه را بخواهد (و استحقاق هدايت دارد) هدايت مى‌كند و قطعاً شما از آنچه انجام مى‌داديد بازخواست خواهيد شد.

 


اگر خداي سبحان ميخواست امت را واحده قرار ميداد !

قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ{الأنعام/149}


وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ {السجدة/13}

اگر ميخواستيم همه را هدايت ميكرديم

 


إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ «شعرا4»

اگر بخواهيم معجزه‌اى از آسمان بر آنان فروآوريم، تا در برابر آن، گردن‌هايشان خاضع گردد (وبا اكراه واجبار مؤمن شوند، امّا سنّت الهى چنين نيست).

وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ وَكِيلًا « احزاب48»

 

و كافران و منافقان را اطاعت مكن، و به آزارشان اعتنا مكن، و بر خدا توكّل نما كه خداوند براى وكالت كافى است.


أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‌ أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‌ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا «77 نسا» آيا نمى‌نگرى كسانى را كه (پيش از هجرت) به آنان گفته شد (اكنون) دست نگهداريد و نماز به پا داريد و زكات بپردازيد. ليكن چون جهاد (در مدينه) بر آنان مقرّر شد، گروهى از آنان از مردم (مشرك مكّه) چنان مى‌ترسيدند كه گويا از خدا مى‌ترسند، بلكه بيش از خدا (از كفّار مى‌ترسيدند) و (از روى اعتراض) گفتند:

پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب كردى؟ چرا ما را تا سرآمدى نزديك (مرگ طبيعى) مهلت ندادى؟ بگو: برخوردارى دنيا اندك و ناچيز است و براى كسى كه تقوا پيشه كند آخرت بهتر است، و به اندازه‌ى رشته‌ى ميان هسته خرما، به شما ستم نخواهد شد.

 

وبواسطه همین اختیار مستوجب عقاب وجزاست چرا که عقوبت مجبور قبیح است و از عدالت حکیم بدور .

 

از سوی دیگر در ایات متعدد دیگری امده که با همه کفار و ... بجنگید وقتال کنید تا یک دین یعنی اسلام جهانگیر شود و همه دین برای الله باشند :

وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «39 انفال»

و با آنان بجنگيد تا فتنه‌اى (از كفر و شرك) بر جاى نماند و دين، يكسره براى خدا باشد، پس اگر (از كفر خود) دست كشيدند، همانا خداوند به آنچه انجام مى‌دهند بيناست.

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿بقره۱۹۳﴾

 

با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‏ اى نباشد و دين مخصوص خدا شود پس اگر دست برداشتند تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست (۱۹۳)

 

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5»

پس چون ماههاى حرام سپرى شود، مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و دستگير كنيد و در محاصره قرار دهيد و در همه جا به كمين آنان بنشينيد. پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است.

 

 

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‌ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ « توبه33»

او كسى است كه پيامبر خود را با هدايت ودين حقّ فرستاد، تا آن را بر همه‌ى دين‌ها پيروز گرداند، هر چند مشركان ناراحت باشند.

 

حال پاسخ دهید چگونه بین ایات فوق جمع کنیم ؟

 

شکی نیست تنها راه نجات از این تناقض شدید ، اعتقاد به ناسخ ومنسوخ با توجه به شان نزول ایات است . برخی از این ایات فقط برای زمانی خاص کاربرد داشته و به اصلاح منسوخ شده اند همانطور که طبق احادیث صحیح و مشترک شیعه وسنی سوره مائده اخرین سوره نازله یا سوره ناسخه غیرمنسوخه است ودر ایات 5 و13 و 48 و69 فرموده که طعام وازدواج با اهل کتاب برای شما جائز است ودر ایه 13 هم میفرماید اگر چه اکثریت بنی اسرائیل خائن هستند ولی تو عقو کن ودرگذر از ایشان .

 

در ایه 48 مائده هم اراده حق تعالی بر اختلاف مردم را اورده که اگر خدا میخواست وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً همه جهان را امت واحده وبدون اختلاف قرار میداد .

ودر ایه 69 هم از ازادی عقیده اهل کتاب و .... سخن گفته است .

 

 

الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ «5»

امروز، همه‌ى چيزهاى پاك و دلپسند براى شما حلال شده است، و طعام اهل كتاب براى شما حلال است و طعام شما نيز براى آنان حلال است. و (ازدواج با) زنان پاكدامن و با ايمان و نيز زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب آسمانى داده شده مانعى ندارد. در صورتى كه مهريه زنان را بپردازيد و پاكدامن باشيد نه زناكار و نه دوست گيرنده‌ى پنهانى (و نامشروع) و هركس به ايمان خود كفر ورزد، قطعاً عمل او تباه شده و او در آخرت از زيانكاران است.

 

 

فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‌ خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ «13»

پس (بنى‌اسرائيل را) به خاطر شكستن پيمانشان لعنت كرديم (و از رحمت خويش دور ساختيم) و دل‌هايشان را سخت گردانيديم. آنان كلمات (الهى) را از جايگاه‌هاى خود تحريف مى‌كنند و بخشى از آنچه را به آنان تذكّر داده شده بود فراموش كردند، و تو همواره بر خيانتى از آنان آگاه مى‌شوى (هر روز توطئه و خيانتى تازه دارند) مگر اندكى از ايشان (كه سنگدل و تحريف‌گر و خائن نيستند). پس، از آنان درگذر و از لغزش‌هايشان چشم بپوش. همانا خداوند نيكوكاران را دوست مى‌دارد.

 

 

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ «48»

و ما كتاب (قرآن) را به حقّ بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى‌كند و حاكم و حافظ آنها است. پس به آنچه خداوند نازل كرده، ميان آنان حكم كن و (با دور شدن) از حقّى كه براى تو آمده، از هوا و هوس آنان پيروى مكن، ما براى هر يك از شما آيين و طريقه‌ى روشنى قرار داديم و اگر خداوند مى‌خواست، همه‌ى شما را يك امّت قرار مى‌داد (و همه يك قانون و آيين داشتيد). ولى (خداوند مى‌خواهد) تا شمارا در آنچه به شما داده بيازمايد، پس در كارهاى نيك سبقت بگيريد، (و بدانيد كه) بازگشت همه‌ى شما به سوى خداست، پس او شمارا به آنچه در آن اختلاف مى‌كرديد آگاه خواهد ساخت.

 

 

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‌ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «69»

همانا كسانى كه ايمان آوردند ومؤمنان و يهوديان و صابئان و مسيحيان، هر كدام به خدا و روز قيامت ايمان آورده و كار شايسته انجام دهند، بيم و اندوهى بر آنان نيست.

 

 

نکته مهم دیگر اینست که همه اینها از فتن خدای سبحان است همچنانکه کلیم الله ع فرمود : ان هی الا فتنتک :

 


وَ اخْتارَ مُوسى‌ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ « اعراف155»

و موسى براى (آمدن به) ميعادگاه ما، از قوم خود هفتاد مرد را برگزيد. پس همين كه (در پى درخواست ديدن خدا) زمين لرزه آنان را فرا گرفت گفت: پروردگارا! اگر مى‌خواستى، مى‌توانستى آنها و مرا پيش از اين (آمدن به طور) بميرانى، آيا مارا به خاطر كارهاى بى‌خردان ما هلاك مى‌كنى؟ اين صحنه جز آزمايشى از جانب تو نيست كه با آن، هر كه را (سزاوار بدانى و) بخواهى گمراه مى‌كنى و هر كه را بخواهى (و لايق بدانى) هدايت مى‌كنى، تو ولىّ و سرپرست مايى، پس ما را ببخشاى و بر ما رحم كن، كه تو بهترين آمرزندگانى.

 

وپیامبر ص وامیرالمومنین ع هم طبق روایاتیکه در کتاب سلیم و ...امده فرمودند :

 


بر ژرف انديشان محرز است كه علت تفرقه امت ، خواست و آزمايش خود خداي سبحان است :

وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ {الأنعام/107}

وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ {هود/118}

 

 

وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ «42» وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌ «43» وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا «44 نجم»

وهمانا پايان و بازگشت همگان به سوى پروردگار توست. وهمانا فقط اوست كه بخنداند و بگرياند. و همانا فقط اوست كه بميراند و زنده كند.

رسول خدا ص هم فرمود :

يا علي، ما بعث الله رسولا إلا وأسلم معه قوم طوعا وقوم آخرون كرها، فسلط الله الذين أسلموا كرها على الذين أسلموا طوعا فقتلوهم ليكون أعظم لأجورهم.(مانند قتل هابيل كه به قابيل گفت من تو را نميكشم باشد كه گناه مرا بدوش كشي وجهنمي شوي =

 

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ «28مائده»

(هابيل به برادرش قابيل گفت:) اگر تو براى كشتن من دستت را به سويم دراز كنى، من هرگز براى كشتن تو دستم را دراز نخواهم كرد، زيرا من از خداوند، پروردگار جهانيان بيم دارم.

 

إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَ إِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِكَ جَزاءُ الظَّالِمِينَ « مائده29»

همانا من مى‌خواهم تو با بار گناه من (كه پس از كشتنم بر عهده تو قرار مى‌گيرد) و گناه خودت (به سوى خدا) بازگردى و از دوزخيان باشى، و اين است كيفر ستمكاران

 

 

حدثنا محمد بن احمد ثنا احمد بن موسى ثنا إسماعيل بن سعيد ثنا جرير عن عطاء بن السائب عن الشعبي قال ما اختلفت أمة بعد نبيها إلا ظهر أهل باطلها على أهل حقها.حلیه الاولیاء

 

هیچ امتی بعد از پیامبرشان اختلاف نکردند مگر اینکه اهل #باطل بر اهل حق پیروز شدند !!!

 

 

در صحیح بخاری هم آمده که قوم رسول ص دو حزب (بطانتان) بودند .....

 

حدثنا أصبغ أخبرنا ابن وهب أخبرني يونس عن ابن شهاب عن أبي سلمة عن أبي سعيد الخدري

: عن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( ما بعث الله من نبي ولا استخلف من خليفة إلا كانت له بطانتان بطانة تأمره بالمعروف وتحضه عليه وبطانة تأمره بالشر وتحضه عليه فالمعصوم من عصم الله تعالى ) بخاری

 


يا علي، وإنه ما اختلفت أمة بعد نبيها إلا ظهر أهل باطلها على أهل حقها، وإن الله قضى الفرقة والاختلاف على هذه الأمة، ولو شاء لجمعهم على الهدى حتى لا يختلف اثنان من خلقه ولا يتنازع في شئ من أمره، ولا يجحد المفضول ذا الفضل فضله. ولو شاء عجل النقمة فكان منه التغيير  حتى يكذب الظالم ويعلم الحق أين مصيره، ولكن جعل الدنيا دار الأعمال وجعل الآخرة دار القرار، (ليجزي الذين أساؤوا بما عملوا ويجزي الذين أحسنوا بالحسنى). كتاب سليم
 

خدای سبحان اختلاف و تفرق را بر این امت نوشت .....

 


واميرالمومنين ع هم فرمود :

فحمد الله أمير المؤمنين عليه السلام وأثنى عليه وقال: (الحمد لله الذي لو شاء لم تختلف الأمة ولم تفترق، والحمد لله الذي لم ينسني ولم يضع أمري ولم يخمل ذكري عنده وعند أوليائه إذ صغر وخمل ذكر أولياء الشيطان وحزبه).كتاب سليم

 

 

الباقر (علیه السلام)- لَمَّا نَاجَی مُوسَی (علیه السلام) رَبَّهُ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ یَا مُوسَی (علیه السلام) قَدْ فَتَنْتُ قَوْمَکَ. قَالَ: وَ بِمَا ذَا یَا رَبِّ؟ قَالَ: بِالسَّامِرِیِّ صَاغَ لَهُمْ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا. قَالَ: یَا رَبِّ إِنَّ حُلِیَّهُمْ لَا یَحْتَمِلُ أَنْ یُصَاغَ مِنْهُ غَزَالٌ أَوْ تِمْثَالٌ أَوْ عِجْلٌ فَکَیْفَ فَتَنْتَهُمْ؟ قَالَ: صَاغَ لَهُمْ عِجْلًا فَخَارَ. قَالَ: یَا رَبِّ وَ مَنْ أَخَارَهُ؟ قَالَ: أَنَا. فَقَالَ عِنْدَهَا مُوسَی (علیه السلام): إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ.

امام باقر ( هنگامی‌که موسی (با پروردگارش مناجات کرد، خدای تبارک‌وتعالی به وی وحی کرد که ای موسی (! من قومت را مورد آزمایش قرار دادم. گفت: «ای پروردگارم! به چه چیزی»؟ گفت: «به‌وسیله‌ی سامری که از زیورآلاتشان گوساله ساخت». گفت: «پروردگارا! از زیورآلاتشان می‌توان آهو یا مجسمه یا گوساله ساخت، پس چگونه آنان را فریب داده است»؟ گفت: «برای آنان گوساله‌ای را ساخت و آن را به صدا وا داشت». گفت: «پروردگارا! چه کسی آن را به صدا درآورد»؟ فرمود: «من». آنگاه موسی (گفت: «إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَ تَهْدِی مَن تَشَاء».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۳۳۸

نور الثقلین/ البرهان

 

 

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَی الْمُجَبِّرَهًِْ وَ هُمُ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّ الْأَفْعَالَ إِنَّمَا هِیَ مَنْسُوبَهًٌْ إِلَی الْعِبَادِ مَجَازاً لَا حَقِیقَهًًْ وَ إِنَّمَا حَقِیقَتُهَا لِلَّهِ لَا لِلْعِبَادِ وَ تَأَوَّلُوا فِی ذَلِکَ آیَاتٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی لَمْ یَعْرِفُوا مَعْنَاهَا کَمَا فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما أَشْرَکُوا فَرَدَّ عَلَیْهِمْ أَهْلُ الْحَقِّ فَقَالُوا لَهُمْ إِنَّ فِی قَوْلِکُمْ ذَلِکَ بُطْلَانَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ إِذَا نَسَبْتُمْ أَفْعَالَکُمْ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی عَمَّا یَصِفُونَ وَ کَیْفَ یُعَاقِبُ مَخْلُوقاً عَلَی غَیْرِ فِعْلٍ مِنْهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ لَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ إِلَّا عَلَی الْحَقِیقَهًِْ لِفِعْلِهَا وَ مِثْلُ هَذَا کَثِیرٌ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ فِیهِ بُطْلَانُ مَا ادَّعَوْهُ وَ نَسَبُوهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی أَنْ یَأْمُرَ خَلْقَهُ بِمَا لَا یَقْدِرُونَ أَوْ یَنْهَاهُمْ عَمَّا لَیْسَ فِیهِمْ صنْعٌ وَ لَا اکْتِسَابٌ وَ خَالَفَهُمْ فِرْقَهًٌْ أُخْرَی فِی قَوْلِهِمْ فَقَالُوا إِنَّ الْأَفْعَالَ نَحْنُ نَخْلُقُهَا عِنْدَ فِعْلِنَا لَهَا وَ لَیْسَ فِیهَا صنْعٌ وَ لَا اکْتِسَابٌ وَ لَا مَشِیَّهًٌْ وَ لَا إِرَادَهًٌْ وَ یَکُونُ مَا یَشَاءُ إِبْلِیسُ وَ لَا یَکُونُ مَا لَا یَشَاءُ فَضَادُّوا الْمُجَبِّرَهًَْ فِی قَوْلِهِمْ وَ ادَّعَوْا أَنَّهُمْ خَلَّاقُونَ مَعَ اللَّهِ وَ احْتَجُّوا بِقَوْلِهِ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ فَقَالُوا قَوْلُهُ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ یُثْبِتُ خَلَّاقِینَ غَیْرَهُ فَجَهِلُوا هَذِهِ اللَّفْظَهًَْ وَ لَمْ یَعْرِفُوا مَعْنَی الْخَلْقِ وَ عَلَی کَمْ وَجْهٍ هُوَ فَسُئِلَ (علیه السلام) عَنْ ذَلِکَ وَ قِیلَ لَهُ هَلْ فَوَّضَ اللَّهُ تَعَالَی إِلَی الْعِبَادِ مَا یَفْعَلُونَ فَقَالَ اللَّهُ أَعَزُّ وَ أَجَلُّ مِنْ ذَلِکَ قِیلَ فَهَلْ یُجْبِرُهُمْ عَلَی مَا یَفْعَلُونَ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُجْبِرَهُمْ عَلَی فِعْلٍ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهِ قِیلَ أَ بَیْنَ الْهَاتَیْنِ الْمَنْزِلَتَیْنِ مَنْزِلَهًٌْ ثَالِثَهًٌْ فَقَالَ نَعَمْ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ فَقِیلَ مَا هِیَ قَالَ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِ اللَّه.

امام علی (علیه السلام)- و امّا رد بر قائلین به جبر که گمان می‌کنند همه‌ی کارها از روی مجاز به بندگان منسوب است و درحقیقت از خداست نه بندگان و برای این سخنشان آیاتی را شاهد می‌آورند که معنای آن‌ها را نمی‌دانند، مانند این آیه: وَ لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَکُوا کسانی‌که اعتقاد حق دارند، در جواب آن‌ها می‌گویند این سخن شما خط بطلانی بر ثواب و عقاب الهی است. وقتی کارهایتان را به خدای متعال منسوب می‌کنید چطور خداوند مخلوقات را به خاطر کاری که خود انجام نداده‌اند عذاب می‌کند؟ خدای متعال فرمود: خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه‌ی تواناییش، تکلیف نمی‌کند. [انسان]، هر کار [نیکی] را انجام دهد، برای خود انجام داده و هر کار [بدی] کند، به زیان خود کرده است. (بقره/۲۸۶) و این جایز نیست مگر آنکه به حقیقت فاعل آن کار باشند.... از نمونه‌های آن‌ها در کتاب خداوند فراوان است که بطلانی بر ادّعای آن‌هاست و چیزی که به خدا نسبت می‌دهند؛ به این صورت که خداوند خلایق را امر به چیزی می‌کند که قادر به انجام آن نیستند و یا نهی از چیزی می‌کند که نمی‌توانند انجام دهند. گروهی دیگر نیز با قائلین به جبر مخالفت کرده‌اند و گفتند: «وقتی کاری را انجام می‌دهیم، آن را خلق می‌کنیم بدون آنکه خود آن را انجام داده باشیم یا کسب کنیم یا بخواهیم یا اراده بکنیم و آنچه ابلیس بخواهد واقع می‌شود و آنچه نخواهد واقع نمی‌شود». با این سخن با مجبره به مخالفت برخاستند و ادّعا کردند که آنان نیز به همراه خدا خالق هستند و به این آیه استناد کردند: پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است!. (مؤمنون/۱۴)». آنان گفتند این آیه اثبات می‌کند که غیر خداوند خالق‌های دیگری نیز هستند، درحالی‌که این لفظ و معنای آن را و وجوه و متعدّد آن را نشناختند. سپس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال کردند: «آیا خداوند متعال کارهای مردم را به خودشان تفویض کرده است»؟ فرمود: «خداوند عزیزتر و اجلّ از آن است». گفتند: «آیا آنان را در کارشان مجبور کرد». فرمود: «خدای سبحان عادل‌تر از آن است که آنان را مجبور بر کاری کند سپس عذابشان کند». گفتند: «آیا بین این دو چیز سوّمی هست»؟ فرمود: «بله همان‌طور که بین آسمان و زمین است». گفتند: «آن چیست»؟ فرمود: «سری از اسرار الهی».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۵۳۶

القمی، ج۱، ص۲۱۱/ البرهان

 

بله این سر چیست ؟

مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ أَمَّا وَصِيَّتِي فَاللَّهُ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّدٌ (صلى‏ الله ‏عليه‏ و آله) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ ...خطبه 149

چه روزهایی که من به بحث و کنجکاوی از اسرار و باطن این امر پرداختم، ولی خداوند جز اخفای آن را نخواسته است، هیهات ! این علمی است پنهان، (و مربوط به ذات پاک خداوند)

 

 

اندمجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الأرشية فى الطّوىّ البعيدة .از خطبه 5 نهج البلاغه

 

(من اگر سکوت مى کنم) به خاطر آن است که اسرارى در درون دارم که اگر آنها را اظهار کنم شما همچون طنابها در چاه هاى عميق به لرزه در مى آييد!

 

امام(عليه السلام) مى گويد: سکوت من به خاطر آگاهى بر اسرارى است که اگر آن را آشکار سازم همچون طنابها در چاه هاى عميق به لرزه در مى آييد. روشن است که چاه ها هر چه عميق تر باشند لرزش طناب و دلو در اعماق آنها بيشتر است; زيرا مختصر لرزشى در يک سوى طناب تبديل به لرزش وسيعى در سوى ديگر مى شود.

امام حسن عسکری(ع) طی روایتی طولانی به جناب احمد ابن اسحاق فرمودند «یا أحمد بن إسحاق هذا : أمر من أمر الله، وسر من سر الله، و غیب من غیب الله، فخذ ما آتیتک و اکتمه وکن من الشاکرین تکن معنا غدا فی علیین» یعنی ای أحمد بن اسحاق، این امری است از امر خدا و رازی است از راز و اسرار خدا، و غیبی است از غیب های خدا، آنچه را که به تو گفتم دریاب، و آنرا نهان دار، و از سپاسگزاران باش، روز قیامت در علیین با ما خواهی بود.

 

وحسن ختام این بحث پیچیده را با 3 حدیث صحیح از کافی کلینی ره :

 

بَابُ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ إِنَّ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي التَّوْرَاةِ أَنِّي‌ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُحِبُّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُرِيدُهُ فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ‌ .صحیح

معاوية بن وهب گويد:از امام صادق(عليه السّلام)شنيدم مى فرمود:براستى از آنچه خدا بر موسى(عليه السّلام)وحى كرد و در تورات بر او نازل شد اين بود كه: منم من خدائى كه جز من شايسته پرستشى نيست،خلق را آفريدم و نيكى را آفريدم و آن را به دست كسى مجرى ساختم كه دوستش داشتم،خوشا بر كسى كه نيكى را به دست او اجرا كردم. منم خدائى كه نيست شايستۀ پرستشى جز من،خلق را آفريدم و بدى را آفريدم و آن را به دست هر كه خواستم مجرى كردم،واى بر آنكه بدى را به دست او مجرى ساختم.

 

2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ‌ إِنَّ فِي بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كُتُبِهِ أَنِّي‌ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الْخَيْرَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الشَّرَّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَقُولُ كَيْفَ ذَا وَ كَيْفَ ذَا.

3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ كَرْدَمٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا خَالِقُ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الْخَيْرَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الشَّرَّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَقُولُ كَيْفَ ذَا وَ كَيْفَ هَذَا قَالَ يُونُسُ يَعْنِي مَنْ يُنْكِرُ هَذَا الْأَمْرَ بِتَفَقُّهٍ فِيهِ.

 

امام صادق(ع)فرمود: خداي عز و جل فرمايد: منم خدا كه معبودي جز من نيست، آفريننده خير و شرم، خوشا بحال آنكه خير را بدستش جاري ساختم، واي بر آنكه شر را بدستش جاري ساختم و واي بر آنكه بگويد: چگونه اين شد و چگونه آن، يونس گويد: يعني واي بر كسي كه از روي عقل خود آن را منكر شود(و بگويد خدا خالق خير و شر نيست)

 

همانطور که میدانید همه این مذاهب  اشاعره  ومعتزله ومرجئه و ... خودشان را مستند به همین ایات و روایات میکنند !

 

 

قال سبحانه : قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا (قران كريم)



امام صادق عليه‏السلام فرمود: از جمله آنچه خدا بجناب موسى (ع) وحى فرمود و در تورات بر او نازل شد اين بود كه: همانا منم خدا كه جز من شايسته پرستشى نيست، مخلوق را آفريدم و نيكى را آفريدم و آن را به دست هر كه دوست داشتم جارى ساختم، خوشا به حال آنكه نيكى را بدست او (بر مخلوقم) جارى ساختم. منم خدا و شايان پرستشى جز من نيست، مخلوق را آفريدم و بدى را آفريدم و آنان را به دست كه اراده كردم جارى ساختم....واى بر آنكه بگويد: چگونه اين شد و چگونه آن، يونس گويد: يعنى واى بر كسيكه از روى عقل خود آنرا منكر شود (و بگويد خدا خالق خير و شر نيست)...واى بر كسيكه بگويد چرا اينطور و چرا آنطور (چرا نيكى بدست اين و بدى بدست آن جارى شد).




عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ بِغَيْرِ مَشِيئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِيَ بِغَيْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ .صحيح


ومولای عارفان(ع) وسید ساجدان (ع) نیز ناله میکردند که :

إلهي و مولاي أجريت علي حكما اتبعت فيه هوى نفسي و لم أحترس من تزيين عدوي فغرني بما أهوى و أسعده على ذلك القضاء فتجاوزت بما جرى علي من ذلك من نقض حدودك و خالفت بعض أوامرك فلك الحمد علي في جميع ذلك و لا حجة لي فيما جرى علي فيه قضاؤك و ألزمني حكمك و بلاؤك .

اِلهي لا تُؤَدِّبْني بِعُقوُبَتِكَ وَلا تَمْكُرْ بي في حيلَتِكَ مِنْ اَينَ لِي الْخَيرُ يا رَبِّ ...


علي بن ابراهيم عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَبْدَ فِي أَصْلِ الْخَلْقِ كَافِراً لَمْ يَمُتْ حَتَّى يُحَبِّبَ إِلَيْهِ الشَّرَّ فَيَقْرَبَ مِنْهُ فَابْتَلَاهُ بِالْكِبْرِ وَ الْجَبَرِيَّةِ فَقَسَا قَلْبُهُ وَ سَاءَ خُلُقُهُ وَ غَلُظَ وَجْهُهُ وَ ظَهَرَ فُحْشُهُ وَ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ كَشَفَ اللَّهُ سِتْرَهُ وَ رَكِبَ الْمَحَارِمَ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهَا الْحَدِيثَ
ترجمه :
- امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه خداوند بنده اى را در اصل آفرينشش كافر بيافريند نمى ميرد مگر اينكه او را دوستدار شر مى گرداند و به شر نزديك مى شود پس او را به تكبر و سركشى دچار مى كند پس سنگدل مى شود و اخلاقش بد و چهره اش زننده مى گردد و زشتى او آشكار مى شود و حيااش كم مى گردد و خداوند پرده او را مى درد و او مرتكب امور ناروا مى شود و از آن امور دست برنمى دارد.

 

 

 

وَ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي عَنْ رَبِّي أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ فَرِزْقٌ تَطْلُبُونَهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكُمْ فَاطْلُبُوا أَرْزَاقَكُمْ مِنْ حَلَالٍ فَإِنَّكُمْ إِنْ طَلَبْتُمُوهَا مِنْ وُجُوهِهَا أَكَلْتُمُوهَا حَلَالًا وَ إِنْ طَلَبْتُمُوهَا مِنْ غَيْرِ وُجُوهِهَا أَكَلْتُمُوهَا حَرَاماً وَ هِيَ أَرْزَاقُكُمْ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنْ أَكْلِهَا .صحیح

خلاصه یعنی اینکه انسان رزقش مقسوم است وتا آخرین لقمه روزیش را نخورد نمیرد ....

 

 


واز طریق عامه هم :

إن الله تعالى قال: أنا خلقت الخير والشر فطوبى لمن قدرت على يده الخير وويل لمن قدرت على يده الشـر ) كما في كنز العمال ج15/43015، وفي الاتحافات362. ( ضعيف ) وذكره الألبانى في ضعيـف الجامع الصغير ج2/1619. وقـال: ضعيف.

( إن الله عز وجل يقول: لا إله إلا أنا، خلقت الخير وقدرته،فطوبى لمن خلقته للخير، وخلقـت الخيـر له، وأجريت الخير على يديه. أنا الله لا إله إلا أنا خلقت الشر وقدرته، فويل لمن خلقته للشر، وخلقت الشر له، وأجريت الشر على يديـه ) كما في كنز العمال ج1/587، وفي الاتحافات385. ( ضعيف ) ونسبه العراقى في تخريجه للإحياء ج4ص335 لابن شاهين في شرح السنة عن ابى أمامة وضعَّف سنـده.

( قال الله تعالى: أنا الله خلقت العباد بعلمـى، فمن أردت به خيراً منحته خلقاً حسنا ومن أردت به سوءاً منحته خلقاً سيئاً ) كما في الاتحافات السنية87.

( وجد في المقام حجر مكتوب فيه: أنا الله ذو بكَّة، خلقت الخير والشر، فطوبى لمن خلقت الخير على يديه وويل لمن خلقت الشر على يديه ) كما في الاتحافات السنية767. ( ضعيـف )
( أتانى جبريل فقال: يا محمد، ربك يقرأ عليك السلام ويقول لك: إن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا بالغنى ولو أفقرته لكفر، وإن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا الفقـر ولو أغنيته لكفر، وإن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا بالسقم ولو أصححته لكفر، وإن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا بالصحة ولو أسقمته لكفـر ) كما في ضعيف الجامع ج1/75. ( ضعيف ) وقال الألباني: ضعيف. والحديث في الاتحافات السنية271.

( إن الله تعالى يقول: أنا أرجف الأرض بعبادى في خير فيافى، فمن قبضته فيها من المؤمنين كانت لـه رحمة وكانت آجالهم التي كتبت عليهم ومن قبضت من الكفـار كانت عذاباً لهم وكانت آجالهم التي كتبت عليهـم ) كما في كنز العمال ج1/588. ( ضعيف )

( قال الله عز وجل: يا جبريل إنى خلقت ألف ألف أمة، لا تعلم أمة أنى خلقت صواها لم أطلع عليها اللوح المحفوظ ولا صرير القلم. إنما أمرى لشىء إذا أردت أن أقول له كن فيكون، ولا تسبق الكاف النـون ) كما في كنز العمال ج10/29844. ( ضعيف ) قلت: هو في مسند الفردوس للديلمى ج3/4521.

( يقول الله تعالى: يا ابن آدم بمشيئتى: كنت أنت الذي تشاء لنفسك ما تشاء، وبإرادتى كنت أنت الذي تريد لنفسك ما تريد، وبفضل نعمتى عليك قويت على معصيتي، وبعصمتي وتوفيقى وعونى وعافيتي اديت إلى فرائضى، فأنا أولى بإحسانك منك وأنت أولى بذنبك منى، فالخيـر منى إليك بدا والشر منى إليك بما جنيت جرى، ورضيت منك لنفسك ما رضيت لنفسك منى ) كما في كنز العمال ج15/43615. وفي الاتحافات188 لأبي نعمي عن ابن عمرو كذا في الاتحافات.


البته از قرآن کریم هم شاهد دارد :

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف179)

بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده ايم دل ها دارند كه با آن فهم نمى كنند چشم ها دارند كه با آن نمى بينند گوش ها دارند كه با آن نمى شنوند ايشان چون چار پايانند بلكه آنان گمراه ترند ايشان همانانند غفلت زدگان.

 

 

بنابراین اگر سرنوشت شومی هم برایمان نوشته باشند تنها راه نجاتمان همان دعا است تا بوسیله ان شقی را به سعید مبدل سازیم همچنانکه در ادعیه شبهای دهه اخر ماه رمضان که مشهور به استجابت وشب قدر است مرتب میخوانیم :

....يا الله يا بديع يا الله يا الله يا الله لك الأسماء الحسنى والأمثال العليا والكبرياء والآلاء أسألك أن تصلى على محمد وآل محمد وأن تجعل اسمي في هذه الليلة في السعداء وروحي مع الشهداء وإحساني في عليين و إساءتي مغفورة وأن تهب لي يقينا تباشر به قلبي وإيمانا يذهب الشك عني وترضيني بما قسمت لي وآتنا في الدنيا حسنة وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب الحريق وارزقني فيها ذكرك وشكرك والرغبة إليك والإنابة والتوبة والتوفيق لما وفقت له محمدا وآل محمد (عليهم السلام) ".

الكافي - الشيخ الكليني - ج ٤ - الصفحة ١٦١

 

 

وَ إِنْ کُنْتُ مِنَ الْأَشْقِیَاءِ، فَامْحُنِی مِنَ الْأَشْقِیَاءِ، وَ اکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاءِ، فَإِنَّکَ قُلْتَ فِی کِتَابِکَ الْمُنْزَلِ، عَلَی نَبِیِّکَ الْمُرْسَلِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: (یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ).

 

 

وَقَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ كَتَبْتَنِي فِي السُّعَدَاءِ فَأَثْبِتْنِي فِيهِمْ، وَإِنْ كُنْتَ كَتَبْتَنِي فِي الْأَشْقِيَاءِ فَامْحُنِي مِنَ الْأَشْقِيَاءِ وَاكْتُبْنِي فِي السُّعَدَاءِ، فَإِنَّكَ: تَمْحُو مَا تَشَاءُ وَتُثْبِتُ، وَعِنْدَكَ أُمُّ الْكِتَابِ.تفسیر قرطبی

 

 

 

الصّادق (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ وَ قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ فِی فَرِیضَهًٍْ مِنَ الْفَرَائِضِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِوَالِدَیْهِ وَ مَا وَلَدَ وَ إِنْ کَانَ شَقِیّاً مُحِیَ مِنْ دِیوَانِ الْأَشْقِیَاءِ وَ أُثْبِتَ فِی دِیوَانِ السُّعَدَاءِ وَ أَحْیَاهُ اللَّهُ سَعِیداً وَ أَمَاتَهُ شَهِیداً وَ بَعَثَهُ شَهِیداً.

امام صادق (علیه السلام)- هرکه در نمازی از نمازهای واجب خود قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ را بخواند، خداوند، او و پدر و مادر و فرزندانش را می­آمرزد و اگر نگون ­بخت باشد، نامش از دفتر نگون‌بختان پاک می­شود و در دفتر نیک‌بختان ثبت می­شود و خداوند متعال او را خوشبخت زنده می­گرداند و شهید می­میراند و شهید بر می­انگیزد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۴۲۸

 ثواب الأعمال، ص۱۲۷/ البرهان/ نورالثقلین

 

 

وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‌ «42» وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى‌ «43» وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا «44»

وهمانا پايان و بازگشت همگان به سوى پروردگار توست. وهمانا فقط اوست كه بخنداند و بگرياند. و همانا فقط اوست كه بميراند و زنده كند.

حد اعتماد به نفس !

من یا ما همه چیز را خودمان تولید میکنیم و ما همه کار میتوانیم بکنیم و ...

ایا هیچ انسان یا کشوری میتنواند به تنهایی نیازهایش را براورده سازد ؟

خدای متعال به هر زمین وهر انسان وحیوانی استعدادها وظرفیت خاصی داده است مثلا پسته رفسنجان یا زیره کرمان یا انار ساوه و... اگر در زمین دیگر بکارید مرغوبیت دیگری را ندارد وهمینطور هر انسانی و هر کشوری ...

أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ {الزخرف/32}

 

آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميان آنان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر راخدمت و با هم تعاون كنند، و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى كنند بهتر است .

درتفسیر نمونه امده است :

(نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدنياورفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا).

آنها فراموش كرده اند كه زندگى بشر يك زندگى دسته جمعى است , و اداره اين زندگى جز از طريق تعاون و خدمت متقابل امكان پذير نيست .

((و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى كنند (از مال و جاه و مقام )برتر و بهتر است )) (ورحمت ربك خير مما يجمعون ).

بلكه تمام اين مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قيمت ندارد.

 

در تفسیر المیزان نوشته است :

(نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوه الدنيا) اين ماييم كه معيشت شان را در زندگى دنيا تقسيم مى كنيم . آرى خدا است كه بعضى از ما را محتاج بعضى ديگر كرده ، اين را محتاج مال او، و او را نيازمند كالا و يا خدمت اين كرده است .

در نتيجه مى بينى كه بزرگـترين پادشاهان و غنى ترين توانگران ، محتاج به فقيرترين فقراء شده تا كالائى از انواع كالاها كه نزد او است از او بخرد، و يا برايش خدمتى كند و گوشه اى از زندگيش را اصلاح نمايد، كه اگر آن فقير نمى بود اصلاح نمى شد، و خود آن پادشاه نمى توانست آن را اصلاح كند. و يا آنكه از علمى كه آن فقير از انواع حكمت و علوم دارد استفاده نمايد، پس او محتاج به اين فقير است ، و اين فقير هم محتاج مال آن پـادشاه توانگر است ، حاجت اين فقير نزد او است و حاجت آن پادشاه كه يا خدمت و يا علم و يا راءى درست است نزد اين فقير است .

 

پـس آن پـادشاه نمى تواند بـگـويد: چـرا من علم اين فقير و مال خودم را نداشته باشم ، و فقير هم نمى تواند بـگـويد: چـرا مال آن پادشاه با علم و راى و معرفت خودم برايم جمع نشد؟ آنگاه امام (عليه السلام ) اين آيه را قرائت فرمود: (و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا.)

آنـگـاه فرمود: (و رحمه ربك خير مما يجمعون ) يعنى رحمت پروردگار تو بهتر از اموال دنيايى است كه اينان جمع مى كنند.

 

نتیجه اینکه :  ما انسانها را از جهت استعدادها و اشتياقها يكسان نيافريديم وگرنه كارها فلج گوناگون و با استعدادها و اشتياقها متنوع آفريديم ، تا با تسخير متقابل آنان نظام احسن تحقق يابد ودر جهت عمران زمین بکوشند و ...

 

 

تعیین وقت ظهور  و پایان مدت حکومت سلاطین !

درباره زمان ظهور حضرت حجت ثانی عشر عجل الله تعالی فرجه الشریف اخبار مهمی از ائمه طاهرین علیهم السلام روایت شده ببینید :

عن الحسين بن محمد، عن جعفر بن محمد، عن القاسم بن إسماعيل عن الحسن بن على: عن إبراهيم بن مهزم عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ذكرنا عنده ملوك بني فلان، فقال: إنما هلك الناس من استعجالهم لهذا الامر إن الله لا يعجل لعجلة العباد، إن لهذا الامر غاية ينتهى إليها، فلو قد بلغوها لم يستقدموا ساعة ولم يستأخروا.

از حسين بن محمّد از جعفر بن محمّد و او از قاسم بن اسماعيل انبارىّ‌ و او از حسن بن علىّ‌ و او از ابراهيم بن مهزم و او از پدرش و او از): ابى عبد اللّٰه(امام صادق)عليه السّلام كه گويد در محضر آن حضرت سخن از پادشاهان فلان خاندان بميان آمد فرمود:مردم از بس براى اين كار شتابزدگى كردند هلاك شدند خداوند كه با شتاب بندگان شتاب نميكند همانا اين كار را پايانى هست كه بايد بآن برسد همين كه بآن پايه رسيدند نه يك ساعت جلو مى‌افتند و نه يك ساعت عقب. [شرح:مقصود از فلان خاندان،بنى عبّاس است و مقصود از هلاكت مردم در شتابزدگى آنكه جمعى امثال زيد و بنى حسن ميخواستند پيش از آنكه دوران حكومت باطل بپايان برسد آن حكومت را سرنگون كنند و موفّق نميشدند و خودشان در اين راه كشته ميشدند ولى آنگاه كه دوران حكومتشان سر آيد نتوانند ساعتى از آن بيش و كم كنند.

محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبد الرحمن بن أبى هاشم، عن الفضل الكاتب قال: كنت عند أبى عبد الله عليه السلام فأتاه كتاب أبى مسلم فقال: ليس لكتابك جواب اخرج عنا، فجعلنا يسار بعضنا بعضا فقال: أي شئ تسارون يا فضل ؟ ان الله عز ذكره لا يعجل لعجلة العباد، ولا زالة جبل عن موضعه أيسر من زوال ملك لم ينقض أجله. ثم قال: ان فلان بن فلان حتى بلغ السابع من ولد فلان، قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك جعلت فداك ؟ قال: لا تبرح الارض يا فضل حتى يخرج السفياني، فإذا خرج السفياني فأجيبوا الينا - يقولها ثلاثا - وهو من المحتوم.

محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبد الرحمان بن أبي هاشم عن الفضل الكاتب قال: كنت عند أبي عبد الله عليه السلام فأتاه كتاب أبي مسلم فقال: ليس لكتابك جواب، اخرج عنا، فجعلنا يسار بعضنا بعضا فقال: أي شئ تسارون يا فضل ؟ إن الله عز ذكره لا يعجل لعجلة العباد، ولازالة جبل عن موضعه أيسر من زوال ملك لم ينقض أجله، ثم قال: إن فلان بن فلان حتى بلغ السابع من ولد فلان قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك جعلت فداك ؟ قال: لا تبرح الارض يا فضل حتى يخرج السفياني فإذا خرج السفياني فأجيبوا إلينا يقولها ثلاثا وهو من المحتوم

فضل کاتب میگوید نزد امام صادق ع بودم که نامه ی ابو مسلم آمد امام به شخصی که نامه را آورده بود فرمودند نامه ی او جواب ندارد، برو بیرون تا اینکه حضرت فرمودند خدا به خاطر عجله ی عباد عجله نمی کند تا اینکه راوی می گوید گفتم چطور باید بفهمم کی باید قیام کنم؟ حضرت فرمودند:

لاتبرح الارض یا فضل یعنی جابجا نشو، حرکت نکن، اقدامی نکن تا زمانی که سفیانی آمد، وقتی که سفیانی آمد بیا به سمت ما.

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن الحسين بن الجارود، عن موسى بن بكر بن داب، عمن حدثه عن أبي جعفر عليه السلام أن زيد بن علي ابن الحسين دخل على أبي جعفر محمد بن علي ومعه كتب من أهل الكوفة يدعونه فيها إلى أنفسهم ويخبرونه باجتماعهم، ويأمرونه بالخروج، فقال له أبو جعفر عليه السلام هذه الكتب ابتداء منهم أو جواب ما كتبت به إليهم ودعوتهم إليه ؟ فقال: بل ابتداء من القوم، لمعرفتهم بحقنا وبقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وآله، ولما يجدون في كتاب الله عزوجل من وجوب مودتنا وفرض طاعتنا، ولما نحن فيه من الضيق و الضنك والبلاء، فقال له أبو جعفر عليه السلام: إن الطاعة مفروضة من الله عزوجل وسنة أمضاها في الاولين، وكذلك يجريها في الآخرين، والطاعة لواحد منا والمودة للجميع، وأمر الله يجري لاوليائه بحكم موصول، وقضاء مفصول، وحتم مقضي، وقدر مقدور، وأجل مسمى لوقت معلوم " فلا يستخفنك الذين لا يوقنون إنهم لن يغنوا عنك من الله شيئا " فلا تعجل فان الله لا يعجل لعجلة العباد، ولا تسبقن الله فتعجزك البلية فتصرعك. قال: فغضب زيد عند ذلك ثم قال: ليس الامام منا من جلس في بيته، و أرخى ستره، وثبط عن الجهاد، ولكن الامام منا من منع حوزته، وجاهد في سبيل الله حق جهاده، ودفع عن رعيته، وذب عن حريمه، قال أبو جعفر عليه السلام: هل تعرف يا أخي من نفسك شيئا مما نسبتها إليه فتجئ عليه بشاهد من كتاب الله، أو حجة من رسول الله صلى الله عليه وآله أو تضرب به مثلا فان الله عزوجل أحل حلالا وحرم حراما، وفرض فرائض وضرب أمثالا وسن سننا، ولم يجعل الامام القائم بأمره في شبهة فيما فرض له من الطاعة، أن يسبقه بأمر قبل محله، أو يجاهد فيه قبل حلوله، وقد قال الله عزوجل في الصيد: " لا تقتلوا الصيد وأنتم حرم " أفقتل الصيد أعظم أم قتل النفس التي حرم الله ؟ وجعل لكل شئ محلا وقال عزوجل " وإذا حللتم فصطادوا " وقال عزوجل " ولا تحلوا شعائر الله ولا الشهر الحرام " فجعل الشهور عدة معلومة فجعل فيها أربعة حرما وقال: " فسيحوا في الارض أربعة أشهر واعلموا أنكم غير معجزي الله " ثم قال تبارك وتعالى " فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم " فجعل لذلك محلا وقال: " ولا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله " فجعل لكل شئ محلا ولكل أجل كتابا. فان كنت على بينة من ربك، ويقين من أمرك، وتبيان من شأنك فشأنك وإلا فلا ترومن أمرا أنت منه في شك وشبهة، ولا تتعاط زوال ملك لم ينقض اكله، ولم ينقطع مداه، ولم يبلغ الكتاب أجله، فلو قد بلغ مداه وانقطع اكله، وبلغ الكتاب أجله لانقطع الفصل وتتابع النظام، ولاعقب الله في التابع والمتبوع الذل والصغار، أعوذ بالله من إمام ضل عن وقته، فكان التابع فيه أعلم من المتبوع، أتريد يا أخي أن تحيي ملة قوم قد كفروا بآيات الله، وعصوا رسوله واتبعوا أهواءهم بغير هدى من الله، وادعوا الخلافة بلا برهان من الله، ولا عهد من رسوله، اعيذك بالله يا أخي أن تكون غدا المصلوب بالكناسة، ثم ارفضت عيناه وسالت دموعه، ثم قال: الله بيننا وبين من هتك سترنا وجحدنا حقنا وأفشى سرنا، ونسبنا إلى غير جدنا، وقال فينا ما لم نقله في أنفسنا.

الکتاب : الكافي

تأليف:

ثقة الاسلام ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي رحمه الله

المتوفى سنة 328 / 329 ه‍


پس خدا براى هر چيزى موعدى و براى هر موعدى نوشته‌اى مقرر داشته است. اكنون اگر تو از پروردگارت گواهى دارى و نسبت به امر خود يقين دارى و كارت نزدت، روشن است خود دانى و گر نه امرى را كه نسبت بآن شك و ترديد دارى، از آن فاصله بگیر و براى از ميان رفتن سلطنتى كه روزيش را تمام نكرده و بپايان خود نرسيده و موعد مقررش نيامده قيام مكن، كه اگر پايانش برسد و روزيش بريده شود و موعد مقررش برسد، حكم قطعى بريده شود [فاصله‌اى كه براى دولت حق رخ داده بود بريده شود] و نظام حق پيوسته گردد و خدا براى فرمانده و فرمانبر (دولت باطل) خوارى و زبونى در پى آرد.

محمد بن الحسين الرضي الموسوي في (نهج البلاغة) عن امير المؤمنين (عليه السلام) انه قال في خطبة له: الزموا الارض، واصبروا على البلاء، ولا تحركوا بأيديكم وسيوفكم في هوى السنتكم، ولاتستعجلوا بما لم يعجل الله لكم، فإنه من مات منكم على فراشه وهو على معرفة حق ربه وحق رسوله واهل بيته مات شهيدا، ووقع اجره على الله، واستوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، وقامت النية مقام اصلاته بسيفه، فإنّ لكل شيء مدة وأجلاً..وسایل الشیعه

عن علي قال: «إذا رأيتم الرايات السود فالزموا الاَرض ولا تُحرِّكوا أيديَكم ولا أرجلكم! ثم يظهَرُ قومٌ ضعفاء لا يُوبهُ لهم، قلُوبهم كَزبَرِ الحديدِ، هم أصحابُ الدولةِ، لا يفون بعهدٍ ولا ميثاقٍ، يدعونَ إلى الحقّ وليسوا من أهله، أسماوَهم الكنى ونسبتهم القُرى، وشعورُهم مرخاةٌ كشعورِ النساءِ حتى يختلفوا فيما بينهم ثم يوَتي اللّهُ الحق من يشاء» کنزالعمال

الفضل، عن نصر بن مزاحم، عن أبي لهيعة، عن أبي زرعة، عن عبد الله بن رزين، عن عمار بن ياسر رضي الله عنه أنه قال: دعوة أهل بيت نبيكم في آخر الزمان، فالزموا الارض وكفوا حتى تروا قادتها، فإذا خالف الترك الروم، وكثرت الحروب في الارض، وينادي مناد على سور دمشق: ويل لازم من شر قد اقترب، ويخر [ب] حائط مسجدها.غیبت طوسی

573 - حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ، وَرِشْدِينُ، عَنِ ابْنِ لَهِيعَةَ، عَنْ أَبِي قَبِيلٍ، عَنْ أَبِي رُومَانَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّايَاتِ السُّودَ فَالْزَمُوا الْأَرْضَ فَلَا تُحَرِّكُوا أَيْدِيَكُمْ، وَلَا أَرْجُلَكُمْ، ثُمَّ يَظْهَرُ قَوْمٌ ضُعَفَاءُ لَا يُؤْبَهُ لَهُمْ، قُلُوبُهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ، هُمْ أَصْحَابُ الدَّوْلَةِ، لَا يَفُونَ بِعَهْدٍ وَلَا مِيثَاقٍ، يَدْعُونَ إِلَى الْحَقِّ وَلَيْسُوا مِنْ أَهْلِهِ، أَسْمَاؤُهُمُ الْكُنَى، وَنِسْبَتُهُمُ الْقُرَى، وَشُعُورُهُمْ مُرْخَاةٌ كَشُعُورِ النِّسَاءِ، حَتَّى يَخْتَلِفُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ، ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْحَقَّ مَنْ يَشَاءُ»

زمانی که پرچم‌های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید و دستها و پاییتان را حرکت ندهید سپس قومی ضعیف ظاهر می‌شوندکه به انها اعتنایی نمیشود قلب‌هایشان؛ مانند براده‌های آهن سخت است،انها اصحاب دولتند ، آنها وفادار به هیچ عهد ومیثاقی نیستند، به حق فرا می‌خوانند در حالی که از آن نیستند ! اسامی‌شان، کنیه و نسبت‌هایشان از نام شهرها گرفته شده؛ وموهایشان مثل زنان بلند است تا این‌که در بین خود اختلاف نظر پیدا می‌کنند وخداوند حق را بهرکس بخواهد میدهد .

619 - حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ، وَرِشْدِينُ، عَنِ ابْنِ لَهِيعَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو زُرْعَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَيْرٍ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «إِنَّ لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَمَارَاتٌ فَالْزَمُوا الْأَرْضَ حَتَّى تَنْسَابَ التُّرْكُ فِي خِلَافِ رَجُلٍ ضَعِيفٍ، فَيُخْلَعُ بَعْدَ سَنَتَيْنِ مِنْ بَيْعَتِهِ، وَيُخَالِفُ التُّرْكَ عَلَى الرُّومِ، وَيُخْسَفُ بِغَرْبِيِّ مَسْجِدِ دِمَشْقَ، وَيَخْرُجُ ثَلَاثَةُ نَفَرٍ بِالشَّامِ، وَيَأْتِي هَلَاكُ مُلْكِهِمْ مِنْ حَيْثُ بَدَا، وَيَكُونُ بُدُوُّ التُّرْكِ بِالْجَزِيرَةِ، وَالرُّومِ بِفِلَسْطِينَ، وَيَتْبَعُ عَبْدُ اللَّهِ عَبْدَ اللَّهِ، حَتَّى تَلْتَقِيَ جُنُودُهُمَا بِقَرْقِيسِيَا»

الكتاب: كتاب الفتن
المؤلف: أبو عبد الله نعيم بن حماد بن معاوية بن الحارث الخزاعي المروزي (المتوفى: 228هـ)
المحقق: سمير أمين الزهيري
الناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة
الطبعة: الأولى، 1412

شیخ صدوق باسناده عن حماد بن عمرو وانس بن محمد عن ابیه عن جعفربن محمد عن ابائه ع فی وصیة النبی ص لعی ع :

يا عَلىُّ، انَّ ازالَةَ الجِبالِ الرَّواسي أهوَنُ مِن ازالَةِ مُلكٍ مُؤجَّلٍ لَم تَنقَض ايّامُهُ.وسائل الشیعه

اى على، به درستى كه نابود كردن كوه‌ها آسان‌تر است از ازاله ملك مؤجّل كه ايّامش تمام نشده است.

فرق خفيه وخيفه

وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ {الأعراف/205}

 

ياد كن پروردگارت را در درون خويش با فروتنی  و ترس و با گفتار آهسته در بامدادان و شامگاهان و از غفلت پيشگان مباش .

 

ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ {الأعراف/55}

بخوانيد پروردگارتان را با فروتنی و پنهانی ...

قرأ عاصم في رواية أبي بكرخفية بكسر الخاء هاهنا [الأنعام/ 63] وفي الأعراف عند قوله: ادعوا ربكم تضرعا وخفية [الآية/ 55].

وقرأ الباقون خفية بضم الخاء هاهنا، وفي الأعراف.

وروى حفص عن عاصم خفية بضم الخاء أيضا في الموضعين.

قال «1» أبو عبيدة: خفية: تخفون في أنفسكم «2».

وحكى غيره: خفية، وخفية وهما لغتان.

وروي عن الحسن: التضرّع: العلانية، والخفية بالنية.

وأمّا «3» قوله تعالى: تضرعا وخيفة فخيفة «4» فعلة من الخوف، وانقلبت الواو للكسرة والمعنى: ادعوا خائفين وجلين، قال «5»:

فلا تقعدنّ على زخّة ... وتضمر في القلب وجدا وخيفا

 

الكتاب: الحجة للقراء السبعة

المؤلف: الحسن بن أحمد بن عبد الغفار الفارسيّ الأصل، أبو علي (المتوفى: 377هـ)

المحقق: بدر الدين قهوجي - بشير جويجابي

راجعه ودققه: عبد العزيز رباح - أحمد يوسف الدقاق

الناشر: دار المأمون للتراث - دمشق / بيروت

 

((9014)) 1 ـ محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد، عن حريز، عن زرارة، عن أحدهما (عليهما السلام) قال: لا يكتب الملك إلا ما سمع، وقال الله عز وجل: (واذكر ربك في نفسك تضرعا وخفية) فلا يعلم ثواب ذلك الذكر في نفس الرجل غير الله لعظمته .وسائل الشيعه

 

 

 

روایت ابوبکر عیاش معتبرتر است یا حفص از عاصم ؟

 

میزان اعتبار قران عمر بیشتر است یا قران عثمان ؟

 

بزبان بهتر رسول خدا ص چي قرائت نموده اند : فاسعوا الي ذكر الله : يا فامضوا الي ذكر الله :

 

قرأن شعبه دقيقتر وصحيحتر است يا قران حفص ؟!

اين مصحف فعلي يا قران عثمان كه امروز در دست ماست رسم الخط اش ظرفيت قرائات مختلفی را دارد که 14 قرائت مشهور بعضي از آنهاست اما اسناد کدام قرائات معتبر تر است ؟

 

آیا قرائاتیکه شاذ ویا خارج مصحف عثمان هستند اعتباری بیش از مصحف عثمان ندارند ؟

 

قرائت حفص از عاصم مشهور است ودر سوره جمعه در مصحف عثمان نوشته : فاسعوا الی ذکر الله :  اما آیا از روایت بخاری که از عمر آورده که میخوانده : فامضوا الی ذکر الله : صحیحتر است ؟!

 

 

 

قال أبو عبيد حدثنا هشيم حدثنا مغيرة عن إبراهيم عن خرشة بن الحر أن عمر بن الخطاب رأى معه لوح مكتوبا فيه إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا إلى ذكر الله فقال من أقرأك أو من علمك هذا فقال أبيّ بن كعب فقال إن أبيا كان أقرأنا للمنسوخ قرأها فامضوا إلى ذكر الله . إسناده صحيح

امام حافظ ابن حجر در  تغليق التعليق على صحيح البخاريآورده :

وَقَرَأَ عمر فامضوا إِلَى ذكر الله

قَالَ مَالِكٌ فِي الْمُوَطَّأ عَن ابْن شهَاب عَنْ سَالم عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عُمَرَ كَانَ يَقْرَأُ فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ

وَقَالَ أَبُو عُبَيْدٍ فِي فَضَائِلِ الْقُرْآنِ بِالإِسْنَادِ الآتِي فِي سُورَةِ نُوحٍ أَنا هُشَيْمٌ ثَنَا مُغِيرَةُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ خَرَشَةَ بْنِ الْحُرِّ أَنَّ عُمَرَ رَأَى مَعَهُ لَوْحًا مَكْتُوبًا فِيهِ {إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ} 9 الْجُمُعَة فَقَالَ مَنْ أَقْرَأَكَ أَوْ مَنْ أَمْلَى عَلَيْكَ هَذَا فَقَالَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالَ إِنَّ أُبَيًّا كَانَ أَقْرَأَنَا لِلْمَنْسُوخِ اقْرَأْهَا فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ

 

مثلا همین قرائت مشهور حفص از عاصم صحیح تر است یا قرائت شعبه از عاصم  یا ورش از نافع یا قالون از نافع ....

الامام نافع ومنه قالون وورش 1-
الامام ابن كثير ومنه البزي وقنبل 2-
الامام البصري ومنه الدوري والسوسي 3-
4-الامام ابن عمر ومنه هشام وابن زكوان
الامام عاصم ومنه شعبه وحفص 5-
الامام حمزه ومنه خلف وخلاد6-
الامام الكسائي ومنه ابو الحارث والدوري7-
8-الامام ابو جعفر ومنه ابن وردان وابن حجاز
الامام يعقوب ومنه رويس وروح 9-
الامام خلف ومنه اسحاق وادريس10-


۱۱. محمد بن عبدالرحمن بن محیصن (م ۱۲۳)
الف) بزی، راوی نخست ابن کثیر
ب) ابوالحسن محمد بن احمد بن ایوب بن شنبوذ (م ۳۲۸)
۱۲. یزیدی، ابومحمد یحیی بن مبارک بن  بصری (م ۲۰۲)
الف) ابوایوب سلیمان بن ایوب بن حکم بغدادی (م ۲۳۵)
ب) ابوجعفر احمد بن فرح بن جبریل بغدادی (م۳۰۳)
۱۳. حسن بصری (م ۱۱۰)
الف) ابونعیم شجاع بن ابی نصر بلخی بغدادی (م ۱۹۰)
ب) دوری، همان نخستین راوی ابوعمرو
۱۴. ابومحمد سلیمان بن مهران اعمش کوفی (م ۱۴۸)
الف) ابوالعباس حسن بن سعید بن جعفر مطوعی بصری (م ۳۷۱)
ب) ابوالفرج محمد بن احمد بن ابراهیم شنبوذی بغدادی (م ۳۸۸)

 

 

پس اسناد قرآن عمر یا همان قرائت فامضوا الی ذکر الله ، ازرجال اسناد قران عثمان یا همین مصحف فعلی که نوشته فاسعوا الی ذکر الله ، صحیحتر ومعتبر تر است !

 

چرا صحیح را رها کرده وچسبیدند به ضعیف ؟!

 

سند قران امروزی ، حفص از عاصم است که حفص را تضعیف کرده اند مخصوصا بخاری که :ترکوه :

 

اما اسناد قرائت عمر(فامضوا) وعائشه (تلقونه) در صحیح بخاری و .... محکمتر از این قرائت حفص از عاصم است واین یعنی تناقض وبن بستی آشکار در مکتب سقیفه !!!!

 

 

 

مثلا اهل سنت همین حفص راوی عاصم را تضعیف نموده اند :

 

الاسم : حفص بن سليمان الأسدى أبو عمر البزاز الكوفى القارىء و يقال له الغاضرى ، و يعرف بحفيص و هو حفص بن أبى داود ( صاحب عاصم )

المولد :  90 هـ

الطبقة :  8  : من الوسطى من أتباع التابعين

الوفاة :  180 هـ

روى له :  ت عس ق  ( الترمذي - النسائي في مسند علي - ابن ماجه )

رتبته عند ابن حجر :  متروك الحديث مع إمامته فى القراءة

رتبته عند الذهبي :  واهى الحديث ، ثبت فى القراءة ، قال البخارى : تركوه

 

حتی بخاری ومسلم وابوداود یک روایت از این حفص نیاورده اند ؟!

 

شما که حفص را تضعیف میکنید چرا به قرآنش چسبیده اید ؟!!

 

 

الاسم : عاصم بن بهدلة و هو ابن أبى النجود ، الأسدى مولاهم ، الكوفى ، أبو بكر المقرىء

الطبقة :  6  : من الذين عاصروا صغارالتابعين

الوفاة :  128 هـ

روى له :  خ م د ت س ق  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )

رتبته عند ابن حجر :  صدوق له أوهام ، حجة فى القراءة

رتبته عند الذهبي :  وثق ، و قال الدارقطنى : فى حفظه شىء

 

 

الاسم : أبو بكر بن عياش بن سالم الأسدى الكوفى المقرىء الحناط ، اسمه كنيته ( على الأصح ) مولى واصل بن حيان الأحدب الأسدى

المولد :  95 هـ ، و قيل : 96 هـ ، و قيل : 100 هـ

الطبقة :  7  : من كبار أتباع التابعين

الوفاة :  194 هـ ، و قيل قبل ذلك بسنة أو سنتين

روى له :  خ م د ت س ق ( روايته فى مقدمة مسلم )  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )

رتبته عند ابن حجر :  ثقة عابد إلا أنه لما كبر ساء حفظه و كتابه صحيح

رتبته عند الذهبي :  أحد الأعلام ، قال أحمد : صدوق ثقة ، ربما غلط ، و قال أبو حاتم : هو و شريك فى الحفظ سواء

 

 

الاسم : عبد الله بن حبيب بن ربيعة ، أبو عبد الرحمن السلمى ، الكوفى ، المقرىء

الطبقة :  2  : من كبار التابعين

الوفاة :  بعد 70 هـ

روى له :  خ م د ت س ق  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )

رتبته عند ابن حجر :  ثقة ثبت

رتبته عند الذهبي :  الإمام

 

 

الاسم : نافع بن عبد الرحمن بن أبى نعيم القارىء ، أبو رويم و قيل أبو عبد الرحمن ، المدنى ، مولى بنى ليث ( و قد ينسب إلى جده )

الطبقة :  7  : من كبار أتباع التابعين

الوفاة :  169 هـ

روى له :  فق  ( ابن ماجه في التفسير )

رتبته عند ابن حجر :  صدوق ثبت فى القراءة

رتبته عند الذهبي :  . . . .

 

 

همچنين اسناد كدام قران محكمتر است :

قران ابن مسعود رض كه ميخوانده :

 

 

 

 

وفي رواية أبي بكر بن عياش عن عاصم عن زر عن عبد الله بن مسعود قال :
كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم " يا أيها الرسول بلغ ما أنزل
إليك من ربك إن عليا مولى المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله
يعصمك من الناس " .
توضيح الدلائل على تصحيح الفضائل ، تأليف شهاب الدين أحمد بن جلال الدين عبداللّه بن قطب الدين محمّد بن جلال الدين عبداللّه بن قطب الدين محمّد بن معين الدين عبداللّه بن هادي بن محمّد الحسيني الإيجي الشافعي من أعلام ‫#‏القرن التاسع

 

 

يا قران زيد بن ثابت (قران فعلي) كه قرائت ميكرده :

 

 

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ {المائدة/67}

 

 

 

همچنين :

عن الاعمش ، عن ابي وابل قال : قرأت في مصحف

عبدالله ابن مسعود " : ان الله اصطفى آدم ونوحا وآل ابراهيم وآل محمد على العالمين . ثعلبي و ...

 

 

همچنين :

 

کدامیک از قرائات زیر عرضه اخیر یا حرف اول اند :


قال ابن عباس : { فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى } . فقلت : ما نقرؤها كذلك! فقال ابن عباس : والله لأنزلها الله كذلك ثلاث مرات. حدیث صحیح

 


194/257 عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ قَالَ: قَرَأَ ابْنُ عَبَّاسٍ: {وَشَاوِرْهُمْ فِي بعض الأمر} [آل عمران: 159]
الكتاب: صحيح الأدب المفرد للإمام البخاري
المؤلف: محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن المغيرة البخاري، أبو عبد الله (المتوفى: 256هـ)
حقق أحاديثه وعلق عليه: محمد ناصر الدين الألباني

آلبانی هم حدیث بخاری را تصحیح نموده است

 

من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا قال حماد وقرأت في مصحف أبي ومنهم من بدل تبديلا. صحیح

 

البته چون بخاري ومسلم حفص را تضعيف كرده اند يعني قران فعلي را هم تضعيف كرده اند واين قرائاتيكه خودشان آورده اند را تصحيح !!!!!

 

(مانند نياوردن حديث غدير در صحيحين ماهم مقابله به مثل بكنيم وبگوييم قران فعلي ضعيف است چون حفص را شيخين ترك نموده اند !)

 

بنابراین نتیجه میگیریم که این تناقضات که در مذهب عامه وجود دارد چون همیشه میگویند ما مدرک وسند را قبول داریم وبر اساس مدارک واسناد بعضی قرآنها یا قرائات مانند همین قرائت ابن مسعود رض و قرآن عمر و قرائت ابی وقرائت امیرالمومنین ع ، اسنادی متقن تر و محکم تر از قران عثمان دارند (چون روایش حفص است وحفص ضعیف)  و تا قرن 4 بقول امام مالک وامام ابوحنیفه وابن تیمیه ، توسط عده زیادی از اصحاب وتابعین قرائت میشدند ومتواتر بودند اما ناگهان با ظهور ابوبکر مجاهد که مزدور عباسیان بود با سلیقه و زورخود قرائات مختلف را به 7 عدد محدود نمود و قرائات دیگر مانند قرائات شنبوذیان را که در نمازشان بقرائت ابن مسعود رض میخواندند سرکوب و قتل عام نمودند و بروایت ابن الجوزی وابن کثیر مصاحف ابن مسعود را در قرون مختلف آتش زدند مانند حجاج یوسف عثمانی ملعون که دشمن قران ابن مسعود بود و ....

 

خنده دار اینجاست که شما میبینید که در صحاح سنت درباره هیچکس مانند ابن مسعود رض از سوی رسول خدا ص سفارش نشده که بقرآن ابن مسعود بخوانید و... ، حتی یک حدیث ندارند که پیامبر ص فرموده باشند که به قران عثمان ویا عمر بخوانید !

 

 

 

اما با تعجب فراوان میبینید که در همین صحاح از سرکوب ابن مسعود وآتش زدن قرانش توسط عثمان و حجاج و... سخن گفته اند !!!!!

 

آیا تعارضی بالاتر از این سراغ دارید ؟!

 

مثلا بسند صحیح نزد سنت آمده که ابن عباس 3 مرتبه به الله قسم میخورد که ایه 24 سوره نساء با : الی اجل مسمی : نازل شده بود اما در قران امروز عثمان اثری از این 3 کلمه نیست ؟؟!!!

 

سند کدامیک صحیح است آیا سند قران فعلی عثمان یا قرائت حفص از عاصم یا سند این قرائت ابن عباس ؟؟؟!!!

 

همچنین قرائت ابن مسعود رض از آیه 67 مائده که از ابوبکر عیاش (شعبه) از عاصم از زر روایت شده كه همگي از رجال صحيحين هستند و به اسم ولایت امام علی ع قرائت میکرده ، سندی بمراتب محکمتر از سند قران فعلی یعنی حفص از عاصم دارد چرا که شعبه نزد اهل سنت متقن تر از حفص در حدیث است .

البته جناب عاصم اهميت همين مطلب را فهميده بود بهمين جهت دو قرآن را به شاگردانش آموخت !

 

چرا عاصم دو قرائت را به دوشاگردش آموخت ؟!

 

يعني خود عاصم ميدانسته كه قرانهاي معتبر ديگري هم وجود دارند .

 

ابن قتيبه ذكركرده كه ميان دو روايت ابوبكربن عياش وابوعمر حفص بن سليمان از عاصم درموارد بسيارى اختلاف وجود دارد. علت اين اختلاف را درسخن خود عاصم به حفص مى يابيم: «قرائتى كه به توياد دادم همان قرائتى است كه بر ابوعبدالرحمن السلمى خواندم واو از على نقل مى كرد; ولى قرائتى كه به ابوبكربن عياش ياد دادم قرائت زربن حبيش از ابن مسعود است !!! چرا ؟

 

 

ما روينا عن حفص أنه قال قلت لعاصم أبو بكر يخالفني فقال أقرأتك بما أقرأني أبو عبد الرحمن السلمي عن علي بن أبي طالب وأقرأته بما أقرأني زر بن حبيش عن عبد الله بن مسعود

الكتاب: غاية النهاية في طبقات القراء

المؤلف: شمس الدين أبو الخير ابن الجزري، محمد بن محمد بن يوسف (المتوفى: 833هـ)

الناشر: مكتبة ابن تيمية

 

وقرائات دیگر که مفصل بحث شدند ، کدامیک قران رسول الله ص هستند و سندشان محکمتر وخداوند حفظشان کرده است ؟

 

 

 

اينهم ترجيح قرائت علامه حلی ره روایت شعبه بر روایت حفص از عاصم :

 

 

 

قال العلامة الحلي في كتاب منتهي المطلب : أحب القرآن إليّ ما قرأه العاصم من طريق أبي بكر بن عياش وقراءة أبي عمربن العلا فانهما أولي من قراءة حمزة والكسائي لما فيهما من الادغام والمالة وزيادة المد وذلك كلّه تكلّف ولو قرأبه صحت صلاته بلاخلاف.

 

 

وقال عبد الله بن أحمد بن حنبل: سألت أبي عن عاصم بن بهدلة فقال: رجل صالح خير ثقة.

فسألته أي القراءة أحب إليك؟ قال: قراءة أهل المدينة، فإن لم يكن فقراءة عاصم .

الكتاب: معرفة القراء الكبار على الطبقات والأعصار

المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)

الناشر: دار الكتب العلمية

الطبعة: الأولى 1417 هـ- 1997م

 

 

 

 

اگر اشكال شود كه شهرت (تواتر) قرائت حفص ، رافع نقص سندي است در جواب بگويم كه بله اگر شهرت بقرائت اصحاب ميرسيد نه اينكه ابوبكر مجاهد مزدورعباسيان با استفاده از قدرت و زور بعضي قرائات را مشهور و بعضي ديگر را شاذ كند !

 

بزبان ديگر تا قبل قرن 4 قرائات زيادي مشهور ومتواتر بودند وامام مالك وامام ابوحنيفه ( متتابعات)... آنرا مانند همين قرائت عمر (فامضوا) تجويز كرده بودند

 


یک تحدی بکنم : یک خبر از شیعه یا سنی از صحابه یا ائمه بیاورید که قبل از قرن 4 مبنی بر اینکه قران (قرائات) متواتر است .

 

لازم به توضحیح است که قران یکی است ومصون از تغییر ومحفوظ در کتاب مکنون ولوح محفوظ  و مقصود همان قران محمد ص است که در سینه علم داده شدگان یا راسخین در علم است  اما اصطلاحا ما به مصاحف وقرائات اصحاب قران میگوییم چون غلطی مصطلح شده است وناگزیریم . اما براي رسيدن به قران محمد ص بايد همه قرائات ومصاحف وقرآنها وروایات را جستجو كنيم .

 

والسؤال هنا طالما أن قراءة حفص عن عاصم ليست متواترة عند ابن جرير، فكيف صارت متواترة عند من أتوا بعده؟! لأنه حينئذٍ قد فُقِدَ التواتر في إحدى الطبقات. فهل يستطيع أحد من المتأخرين إثبات تواترها عن عاصم؟ قطعاً لا. ثم إن حفصاً ضعيف جداً عند علماء الحديث بل متروك ومجروح في عدالته ومتهم بالكذب. ولم يكن المقدّم عند أهل الكوفة كما يظهر من كلام ابن مجاهد، بل كانوا يقدمون قراءة أبي بكر عن عاصم عليه. وهذا لا يجوز إهماله

 

إسناد قراءة نافع المدني:

 

قال الذهبي في سير أعلام النبلاء (7|336): «اشتهرت تلاوته على خمسة: عبد الرحمن بن هرمز الأعرج –صاحب أبي هريرة (نحوي ثبت، وقد أخذ القراءة عرضاً على أبي هريرة وابن عباس)–، وأبي جعفر يزيد بن القعقاع –أحد العشرة–، وشيبة بن نصاح (ونافع أشد تأثراً به من أبي جعفر كما يذكر قالون)، ومسلم بن جندب الهذلي (نحوي، أخذ نافعُ وأهلُ المدينة الهمزَ منه)، ويزيد بن رومان. وحمل هؤلاء عن: أصحاب أُبَيِّ بن كعب، وزيد بن ثابت، كما أوضحناه في طبقات القراء. وصح أن الخمسة تلوا على مقرئ المدينة: عبد الله بن عياش بن أبي ربيعة المخزومي صاحب أُبَيّ. وقيل إنهم قرؤوا على أبي هريرة أيضاً وعلى ابن عباس، وفيه احتمال (صح هذا لابن هرمز وأبي جعفر فقط، وأما شيبة وابن رومان فلم يصح كما في معرفة القراء (ص76، 79)، ورجح ابن الجزري عدم سماع ابن جندب من أحد من الصحابة). وقيل إن مسلم بن جندب قرأ على: حكيم بن حزام وابن عمر (ولم يصح)».

 

 

انتظار فرج عبادتست

 

(انتظار الفرج عبادة) رواه الترمذي وابن أبي الدنيا في الفرج عن سعد بن أبى وقاص ، وروياه أيضا وأبو داود والنسائي والبيهقي في الشعب والعسكري في الأمثال والديلمي كلهم عن ابن مسعود مرفوعا بلفظ سلوا الله من فضله فإن الله

 

يحب أن يسأل من فضله وأفضل العبادة انتظار الفرج ، وحسن إسناده الحافظ ابن حجر في بعض حواشيه ، لكن قال الترمذي عقبه هكذا رواه حماد بن واقد وليس بالحافظ ، وقال البيهقي تفرد به حماد وليس بالقوي ، ورواه أبو نعيم عن رجل عن النبي صلى الله عليه وسلم ، قال في المقاصد وحديث أبي نعيم أشبه أن يكون أصح ، وله طرق منها ما رواه ابن أبي الدنيا والبيهقي والديلمي عن علي رفعه انتظار الفرج من الله عبادة ومن رضى بالقليل من الرزق رضى الله منه بالقليل من العمل ، ومنها ما رواه العسكري والقضاعي عن ابن عمر رفعه انتظار الفرج بالصبر عبادة ، ومنها ما رواه البيهقي عن الزهري رفعه انتظار الفرج من الله عز وجل عبادة ، وقال إنه مرسل ثم ساق عن بقية متصلا بلفظ انتظار الفرج عبادة وقال الأول أولى ، ومنها ما رواه البيهقي أيضا عن ابن عباس رفعه أفضل العبادة توقع الفرج ، وأخرجه القضاعي عن ابن عباس رفعه انتظار الفرج بالصبر عبادة ، ومنها ما رواه الحكيم الترمذي في الأصل الثامن والخمسين الحياء زينة والتقى كرم وخير المركب الصبر وانتظار الفرج من الله عبادة .

 

الكتاب : كشف الخفاء ومزيل الالباس عما اشتهر من الاحاديث على ألسنة الناس

المؤلف : العجلوني،إسماعيل بن محمد الجراحي

الناشر : دار إحياء التراث العربي

 

 

حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق (رضي الله عنه)، قال: حدثنا أحمد بن محمد الهمداني، قال: حدثنا الحسن بن القاسم قراءة، قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن المعلي، قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن خالد، قال: حدثنا عبد الله بن بكر المرادي، عن موسى بن جعفر، عن أبيه، عن جده، عن علي بن الحسين (عليهم السلام)، قال: بينا أمير المؤمنين (عليه السلام) ذات يوم جالس مع أصحابه يعبئهم للحرب، إذ أتاه شيخ عليه شحبة السفر، فقال: أين أمير المؤمنين؟ فقيل: هو ذا. فسلم عليه، ثم قال: يا أمير المؤمنين، إني أتيتك من ناحية الشام، وأنا شيخ كبير، قد سمعت فيك من الفضل ما لا أحصي، وإني أظنك ستغتال، فعلمني مما علمك الله.

…………

قال: فأي المصائب أشد؟ قال: المصيبة بالدين. قال فأي الاعمال أحب ألى الله عز وجل؟ قال: انتظار الفرج.

الكتاب : الامالي للشيخ الصدوق أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين ابن موسى بن بابويه القمي تحقيق قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة

 

طينت واختيار

48- عنه عن يحيى بن إبراهيم بن أبيالبلاد عن أبيه عن جده عن رجل من أصحابه يقال له عمران إنه خرج في عمرة زمن الحجاجلعنه الله فقلت له هل لقيت أبا جعفر (ع) فقال نعم فقلت ما قال لك قال قال لي ياعمران ما خبر الناس فقلت تركت الحجاج يشتم أباك على المنبر أعني علي بن أبي طالب صفقال أعداء الله يبدهون بسبنا أما إنهم لو استطاعوا أن يكونوا من شيعتنا لكانوا ولكنهم لا يستطيعون إن الله أخذ ميثاقنا و ميثاق شيعتنا و نحن و هم أظلة فلو جهدالناس أن يزيدوا فيهم رجلا أو ينقصوا منهم رجلا ما قدروا على ذلك .

49- عنه عن أبيه عن القاسم بن محمد عنعلي بن أبي حمزة عن أبي بصير عن أبي جعفر (ع) قال لا تخاصموا الناس فإن الناس لواستطاعوا أن يحبونا لأحبونا إن الله أخذ ميثاق شيعتنا يوم أخذ ميثاق النبيين فلايزيد فيهم أحدا أبدا و لا ينقص منهم أحدا أبدا .

المحاسن

المؤلف:أحمد بن محمد بن خالد البرقي

تعداد مکتوب شیعیان

 

خیانتی دیگر از نسل سقیفه

برای حفظ آبروی عائشه ، جناب بخاری و مسلم قسمت اصلی خبر را قیچی کردند اما ابن حبان و ...کاملش را اورده اند :

 

 

5228 - حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّي لَأَعْلَمُ إِذَا كُنْتِ عَنِّي رَاضِيَةً، وَإِذَا كُنْتِ عَلَيَّ غَضْبَى» قَالَتْ: فَقُلْتُ: مِنْ أَيْنَ تَعْرِفُ ذَلِكَ؟ فَقَالَ: " أَمَّا إِذَا كُنْتِ عَنِّي رَاضِيَةً، فَإِنَّكِ تَقُولِينَ: لاَ وَرَبِّ مُحَمَّدٍ، وَإِذَا كُنْتِ عَلَيَّ غَضْبَى، قُلْتِ: لاَ وَرَبِّ إِبْرَاهِيمَ " قَالَتْ: قُلْتُ: أَجَلْ وَاللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَهْجُرُ إِلَّا اسْمَكَ.
صحیح بخاری و ...

عايشه می‏گويد: رسول خدا (ص) به من گفت: من می‏دانم كه تو از من كى راضى هستى و كى در غضبى. گفتم: از كجا می‏دانى؟ گفت: آنگاه كه از من خشنودى می‏گويى: «به خداى محمد قسم»؛ و آنگاه كه از من در غضبى می‏گويى: «به خداى ابراهيم قسم». گفتم: آرى، چنين است به خدا قسم اى رسول خدا من فقط از بردن نام تو دورى می‏كنم (!).

 

اما کاملش :

« وقالت له مرة فی کلام غضبت عنده: أنت الذی تزعم أنک نبی؟ فتبسم رسول اللّه صلی الله علیه وآله حلماً وکرماً، وکان رسول اللّه صلی الله علیه وآله یقول لعائشة رضی اللّه عنها: إنی لأعرف غضبک من رضاک قالت: وکیف تعرف ذلک؟ قال:إنْ رضیت قلت: لا وإله محمد وإذا غضبت قلت: لا وإله إبراهیم قالت: صدقت إنما أهجر اسمک ».

یک بار عایشه که خشمگین شده بود ، خطاب به رسول خدا گفت: تو کسى هستى که خیال مى‌کنى پیامبر خدا هستی؟ رسول خدا به خاطر بردبارى و کرمى که داشت در جواب او تبسمّ کرد. رسول خدا به عایشه مى‌گفت .........

صحیح ابن حبّان و ...


يروى ان السيده عائشه قالت يوما لرسول الله :هذا انت الذي تزعم انك رسول الله 
ذكر ذلك . أورده الغزالي في آداب النكاح ص 35 من الجزء الثاني من أحياء القلوب وذكره في الباب 94 من كتابه مكاشفة القلوب ص 237 فراجع 
وفي 
فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 3 - ص 661
في الصحيح أن نساءه كن يراجعنه الحديث ث وتهجره الواحدة منهن يوما إلى الليل ودفعته إحداهن في صدره فزجرتها أمها فقال لها : دعيها فإنهن يصنعن أكثر من ذلك كذا في الإحياء وجرى بينه وبين عائشة كلام حتى أدخل بينهما أبا بكر حكما كما في خبر الطبراني وقالت له عائشة مرة في كلام غضبت عنده وأنت الذي تزعم أنك نبي الله ؟ فتبسم كما في خبر أبي يعلى وأبي الشيخ عنها في المناقب ( عن عائشة ه عن ابن عباس طب عن معاوية ) وصححه الترمذي وظاهر كلام المصنف أن هذا هو الحديث بتمامه بل بقيته عند الترمذي كما في الفردوس وغيره وإذا مات صاحبكم فدعوه ولا تقعوا فيه
وكذلك
أخرج عبد الرزاق والغزالي عنها أنها قالت مقولة شنيعة بعد كيدها ( 1 ) : أنت الذي تزعم أنك نبي الله [ إنك لتقول إنك لنبي ] ؟ ! . فقام إليها أبو بكر فضرب خدها ! ! ( 2 ) . وأخرجه أبو يعلى بلفظ : قالت : فقلت : ألست تزعم أنك رسول الله ! ؟ قالت : فتبسم ، قال : " أوفي شك أنت يا أم عبد الله ؟ " . قالت : قلت : ألست تزعم أنك رسول الله ! أفهلا عدلت ؟ ؟ وسمعني أبو بكر وكان فيه غرب - أي حدة - فأقبل علي فلطم وجهي . فقال رسول الله : " مهلا يا أبا بكر " . فقال : يا رسول الله أما سمعت ما قالت ؟ ( 3 ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
1 - لما أخرجه ابن حجر العسقلاني حيث أدرج الحديث تحت عنوان " كيد النساء " ثم أدرجه تحت عنوان " الرفق بالحيوان " والخيار لك عزيزي القارئ ! ! .
2 - إحياء علوم الدين : 2 / 43 كتاب آداب النكاح - الباب الثالث ، والمصنف لعبد الرزاق : 11 / 431 ح 20924 باب أزواج النبي - وما بين المعقودين منه . 
3 - مسند أبي يعلى : 8 / 130 ح 4870 مسند عائشة ، ومجمع الزوائد : 4 / 322 ط . مصر 1352 وبغية الرائد في تحقيق مجمع الزوائد 

وهذا يذكرنا بقول عمر لرسول الله فهو الاخر شك برسالة النبي 

فقد جاء في صحيح بخاري مجلد 2 صفحة 122 أن عمر بن الخطاب قال للنبي في صلح الحديبية : أأنت نبي حقا ؟ !

 

البته از مکتبی که سانسور و قیچی جزو اصولش باشد بیشتر از این توقع نیست ...

مانند دستور به سوختن کتب و قیچی حقایق توسط امام ذهبی و احمد حنبل و ابوبکر خلال و ...

 

دروغ بستن ابوبكر بر رسول خاتم ص :

 

با مطالعه متون و آيات و روايات صحيح ديديم كه غصب فدك توسط خلاف امري سياسي در راستاي همان شهادت رسول خدا ص (و آیه توبه 74) و تهمت هذيان و تمرد از ايشان بود كه بزرگان اين جماعت هم ناخواسته مجبور شده اند اعتراف كنند مانند ابن تيميه كه تهمت نفاق به حضرت زهراس زده در جريان فدك در منهاجش! و يا ابن كثير كه با علم به اينكه اين احاديث صحيح هستند يكجا گفته اينها از وضع رافضه است ودر جاي ديگر گفته از تشيع است ببينيد دست وپا زدنشان را براي كتمان حقايق :

 

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ – وَسَمِعْتُهُ(عبدالله احمد حنبل) مِنْ عَبْدُ اللهِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ - قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ، عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، قَالَ:

لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ. قَالَتْ: فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ " فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ. قَالَتْ: فَأَنْتَ، وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ (1) .

__________

(1) إسناده حسن، رجاله ثقات رجال الشيخين غير الوليد بن جميع - وهو الوليد بن عبد الله بن جميع - فمن رجال مسلم، وفيه كلام يحطه عن رتبة الصحيح. أبو الطفيل:

هو عامر بن واثلة، من صغار الصحابة، وهو آخرهم موتاً.

وأخرجه عمر بن شبة في " تاريخ المدينة " 1 / 198، والمروزي (78) ، وأبو يعلى (37) عن عبد الله بن محمد بن أبي شيبة، بهذا الإسناد.

وأخرجه أبو داود (2973) ، والبزار (54) من طريقين عن محمد بن فضيل، به.

وله شاهد عند البخاري في " تاريخه الكبير " 4 / 46، والسهمي في " تاريخ جرجان " ص 493 من طريق سليمان بن عبد الرحمن، حدثنا الوليد بن مسلم، حدثنا عبد الله بن العلاء بن زبر وغيره أنهما سمعا بلال بن سعد يحدث عن أبيه سعد بن تميم السكوني وكان من الصحابة قال: قيل: يا رسول الله ما للخليفة من بعدك؟ قال: " مثل الذي لي ما عدل في الحكم وقسط في القسط ورحم ذا الرحم، فمن فعل غير ذلك فليس مني ولست منه " وهذا سند صحيح وأورده الهيثمي 5 / 231 - 232 وقال: رواه الطبراني، ورجاله ثقات.

 

 

 

زورگويي وسانسورات ابن كثير در مورد فدك :

 

قال الحافظ ابن كثير في " البداية " 5 / 289 بعد أن أورد هذا الحديث عن " المسند ":

ففي لفظ هذا الحديث غرابة ونكارة، ولعله روي بمعنى ما فهمه بعض الرواة، وفيهم من فيه تشيُّع، فليعلم ذلك، وأحسن ما فيه قولُها: أنت وما سمعت من رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وهذا هو الصواب والمظنون بها !، واللائق بأمرها وسيادتها وعلمها ودينها رضي الله عنها، ولكنها سألته بعد هذا أن يجعل زوجها ناظراً على هذه الصدقة، فلم يجبها إلى ذلك لما قدمناه، فعتبت عليه بسبب ذلك، وهي امرأة من بنات آدم، تأسف كما يأسفن، وليست  بواجبة العصمة مع وجود نص رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ومخالفة أبي بكر الصديق، رضي الله عنها، وقد روينا عن أبي بكررضي الله عنه: أنَّه ترضَّى فاطمة وتلاينها قبل موتها، فرضيت رضي الله عنها. (البته ماله كشي ابن كثير بخنديد چون رضايت فاطمه س را ابوبكر را فقط مرسل شعبي اورده بروايت بيهقي برعكس بخاري ومسلم كه آورده اند حضرت فاطمه س با غضب بر شيخين از دنيا رفتند)

 

 

ودر سيره اش نوشته :

وَلَكِنْ لَمَّا حَصَلَ مِنْ فَاطِمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا عَتْبٌ عَلَى الصِّدِّيقِ، بِسَبَبِ مَا كَانَتْ مُتَوَهِّمَةً ( حضرت زهراء متوهم بود) مِنْ أَنَّهَا تَسْتَحِقُّ مِيرَاثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلِمَ تَعْلَمْ بِمَا أخْبرهَا بِهِ أَبُو بكر الصِّدِّيقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: " لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ " فَحَجَبَهَا وَغَيْرَهَا مِنْ أَزْوَاجِهِ وَعَمَّهُ عَنِ الْمِيرَاثِ بِهَذَا النَّصِّ الصَّرِيح، كَمَا سنبينه فِي مَوْضِعه، فَسَأَلته أَن ينظر على فِي صَدَقَةِ الْأَرْضِ الَّتِي بِخَيْبَرَ وَفَدَكَ فَلَمْ يُجِبْهَا إِلَى ذَلِكَ، لِأَنَّهُ رَأَى أَنَّ حَقًّا عَلَيْهِ أَن يقوم فِي جَمِيع ماكان يَتَوَلَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ الرَّاشِدُ التَّابِعُ لِلْحَقِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَصَلَ لَهَا - وَهِيَ امْرَأَةٌ مِنَ الْبشر لَيست براجية الْعِصْمَةِ - عَتْبٌ وَتَغَضُّبٌ (پس آيه تطهير بيخوده)،وَلَمْ تُكَلِّمِ الصِّدِّيقَ حَتَّى مَاتَت،(فاطمه س بدون تلكم با ابوبكر كذاب وفات نمود) وَاحْتَاجَ على أَن يُرَاعى خاطرها بعض الشئ، فَلَمَّا مَاتَتْ بَعْدَ سِتَّةِ أَشْهُرٍ مِنْ وَفَاةِ أَبِيهَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَأَى عَلِيٌّ أَن يجدد الْبَيْعَةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ (كجاي تاريخ اسلام چند بار بيعت ميگرفتند) ، مَعَ مَا تَقَدَّمَ لَهُ مِنَ الْبَيْعَةِ قَبْلَ دَفْنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.

وَيَزِيدُ ذَلِكَ صِحَّةً قَوْلُ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ فِي مَغَازِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنِي أَبِي، أَنَّ أَبَاهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ كَانَ مَعَ عُمَرَ، وَأَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ مَسْلَمَةَ كَسَرَ سَيْفَ الزُّبَيْرِ.

الكتاب: السيرة النبوية (من البداية والنهاية لابن كثير)

المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى: 774هـ)

تحقيق: مصطفى عبد الواحد

الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع بيروت - لبنان

 

ودر حديث صحيح هم ديديم كه ابوبكر سهم ذوالقربي را قطع كرد (غير أنه لم يكن يعطي قرابة رسول الله كما كان رسول الله يعطيهم.)  و رسول خدا ص در حديث صحيح ديگري گفته بودند كه خليفه بعد من كسي هست كه مثل من وبحكم من رفتار كند نه برخلاف من (قيل: يا رسول الله ما للخليفة من بعدك؟ قال: " مثل الذي لي ما عدل في الحكم وقسط في القسط ورحم ذا الرحم، فمن فعل غير ذلك فليس مني ولست منه) اينهم شاهد ديگر بر كذب ابوبكر و اينكه ابوبكر خليفه پيامبر ص وراشد نيست !!!

 

ودرآيات قران واخبار زيادي از بخاري ومسلم وكافي كليني ره آمده كه رسول خدا ص لعنت كرده بودند خلفاي شيطاني وائمه مضلين كه در جثمان انس (بروايت صحيح مسلم) هستند ودين وسنت رسول خدا ص را بعد از ايشان تغيير ميدهند ومنقلب ميكنند .

 

 

وحافظ بزار بخوبي پرده از دروغ ابوبكر بر رسول خدا ص برداشته است :

 

54 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدٍ الْكِنْدِيُّ قَالَ: نا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ قَالَ: نا الْوَلِيدُ بْنُ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ: أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ: يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: بَلْ أَهْلُهُ، قَالَتْ: فَمَا بَالُ سَهْمِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِذَا أَطْعَمَ اللَّهُ نَبِيًّا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ فَهُوَ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ، فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ» فَقَالَتْ: أَنْتَ وَرَسُولُ اللَّهِ أَعْلَمُ  قَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَهَذَا الْحَدِيثُ لَا نَعْلَمُ أَحَدًا رَوَاهُ بِهَذَا اللَّفْظِ إِلَّا أَبُو بَكْرٍ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَا نَعْلَمُ لَهُ طَرِيقًا عَنْ أَبِي بَكْرٍ، إِلَّا هَذَا الطَّرِيقَ، وَأَبُو الطُّفَيْلِ قَدْ رَوَى عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَادِيثَ، وَالْوَلِيدُ بْنُ جُمَيْعٍ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَدْ حَدَّثَ عَنْهُ، جَمَاعَةٌ وَاحْتَمَلُوا حَدِيثَهُ

 

الكتاب: مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار

المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق بن خلاد بن عبيد الله العتكي المعروف بالبزار (المتوفى: 292هـ)

 

وحضرت فاطمه س بصراحت به ابوبکر میگویند دروغگو :

 

أَخْبَرَنَا أَبُو الطَّاهِرِ الْمُبَارَكُ بْنُ أَبِي الْمَعَالِي بْنِ الْمَعْطُوشِ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ بِالْجَانِبِ الْغَرْبِيِّ مِنْ بَغْدَادَ قُلْتُ أَخْبَرَكُمْ هبة الله بن مُحَمَّد بن عبد الْوَاحِد قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنْتَ تَسْمَعُ أَنا الْحَسَنُ بْنُ عَليّ أَنا أَحْمد بن جَعْفَر ثَنَا عبد الله بن أَحْمد حَدثنِي أبي ثَنَا عبد الله بن مُحَمَّد بن أبي شيبَة قَالَ عبد الله وسمعته من عبد الله بْنِ أَبِي شَيْبَةَ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ قَالَ فَقَالَ لَا بَلْ أَهْلُهُ قَالَتْ فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ (خمس) قَالَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يقوم من بَعْدِهِ فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ قَالَتْ فَأَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ

أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بن فُضَيْل (إِسْنَاده صَحِيح)

الكتاب: الأحاديث المختارة أو المستخرج من الأحاديث المختارة مما لم يخرجه البخاري ومسلم في صحيحيهما

المؤلف: ضياء الدين أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسي (المتوفى: 643هـ)

 

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ، عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ: أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَتْ: يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ، أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ، قَالَتْ: فَمَا بَالُ سَهْمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ» ، فَرَأَيْتُ أَنَا بَعْدُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ قَالَتْ: أَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ "تاریخ مدینه

 

( خ م ت حم ) , عَنْ عَائِشَةَ ك قَالَتْ :

لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَكْرٍ - رضي الله عنه - )(1)( جَاءَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ - صلى الله عليه وسلم - إِلَى أَبِي بَكْرٍ )(2)( تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ(3)وَفَدَكٍ(4)

فَهُوَ صَدَقَةٌ )(1)( إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ - صلى الله عليه وسلم - فِي هَذَا الْمَالِ - يَعْنِي : مَالَ اللَّهِ - لَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَزِيدُوا عَلَى الْمَأْكَلِ " )(2)( فَقَالَتْ فَاطِمَةُ لِأَبِي بَكْرٍ : فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - ؟ , فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَقُولُ : " إِنَّ اللَّهَ - عز وجل - إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً(3)ثُمَّ قَبَضَهُ , فَهِيَ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ(4)" , فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ )(5)( وَإِنِّي وَاللَّهِ لَا أُغَيِّرُ شَيْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - عَنْ حَالِهَا الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - , وَلَأَعْمَلَنَّ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - )(6)( فَأَعُولُ مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَعُولُهُ , وَأُنْفِقُ عَلَى مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يُنْفِقُ عَلَيْهِ )(7)( فَإِنِّي أَخْشَى إِنْ تَرَكْتُ شَيْئًا مِنْ أَمْرِهِ أَنْ أَزِيغَ(8)

)(1)( وَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَيْئًا )(2)( فَقَالَتْ فَاطِمَةُ : فَأَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أَعْلَمُ )(3)( وَغَضِبَتْ )(4)( عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ , فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ(5)

الكتاب : الْجَامِعُ الصَّحِيحُ لِلسُّنَنِ وَالْمَسَانِيد

المؤلف : صهيب عبدالجبار

 

 

37 - حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا محمد بن فضيل عن الوليد بن جميع عن أبي الطفيل قال : أرسلت فاطمة إلى أبي بكر فقالت : ما لك يا خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ أنت ورثت رسول الله أم أهله ؟ قال : لا بل أهله قالت : فما بال سهم رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قال : إني سمعته يقول : إن الله إذا أطعم نبيا طعمة ثم قبضه إليه جعله للذي يقوم بعده

 فرأيت - أنا بعده - أن أرده على المسلمين قالت : أنت وما سمعته من رسول الله

قال حسين سليم أسد : رجاله رجال الصحيح

 

الكتاب : مسند أبي يعلى

المؤلف : أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي

 

در این متن هم کلمه : اعلم : ندارد ؟!

 

 

ودر این احادیث کلمه سمعتُ آمده که به این معنی است که حضرت فاطمه س به ابوبکر میگویند من نشنیدم از پیامبر ص چنین حرفی ، و در احادیث شیعه هم گفتند ای ابوبکر چرا دروغ میبندی به پیامبر ص : لقد جئت شیئا فریا :

 

قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ ابْنَةُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أبي بكر فقالت مالك يَا خَلِيفَةَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْتِ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ قَالَ لَا بَلْ أَهْلُهُ قَالَتْ فَمَا بَالُ سَهْمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ إُنَّ اللَّهَ إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يَقُومُ بَعْدَهُ أَنَا أَرُدُّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ فَقَالَتْ أَنْتَ وَمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَوَجَدْتُ فِي (أَصْلِ) سَمَاعِ أَبِي بِخَطِّهِ رَحِمَهُ

 

الكتاب: التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد

المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)

تحقيق: مصطفى بن أحمد العلوي , محمد عبد الكبير البكري

الناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية – المغرب

 

 

فَأَمَّا الْحَدِيثُ الَّذِي قَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ، عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَأَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ أم أَهله؟ فَقَالَ: لَا بل أَهله، فَقَالَت: فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي [يَقُومُ (1) ] مِنْ بَعْدِهِ " فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ.

قَالَتْ: فَأَنْتَ وَمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.

وَهَكَذَا رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ بِهِ.

 

الكتاب: السيرة النبوية (من البداية والنهاية لابن كثير)

المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى: 774هـ)

تحقيق: مصطفى عبد الواحد

الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع بيروت - لبنان

 

وامام بن حجر آورده :

 

وأما ما أخرجه أحمد وأبو داود من طريق أبي الطفيل قال : " أرسلت فاطمة إلى أبي بكر : أنت ورثت رسول الله صلى الله عليه وسلم أم أهله ؟ قال : لا بل أهله ، قالت : فأين سهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : إن الله إذا أطعم نبيا طعمة ثم قبضه جعلها للذي يقوم من بعده ، فرأيت أن أرده على المسلمين قالت : فأنت وما سمعته "

 

دقت کنید که در این متن آمده : وماسمعته:  وکلمه : اعلم : هم ندارد ؟! وای بر دستهای خائن که در این حدیث هم دستبرد زدند .

 

دقت كنيد اين كلام حضرت فاطمه س كه اسنادش از عامه صحيح هم هست : فاطمه زهرا س به ابوبكر شاه كليد است :‌ قَالَتْ فَأَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ اعلمُ ؟؟!!!وبروايت ابن كثير سمعتُ ، در هر حال اثبات كذب ابوبكر برسول خدا است !

 

 

 

يعني حضرت سيده زنان بهشت س ابوبكر را دروغزن برسول خدا دانستند كه اين خبر را جعل كرد و برسول خدا نسبت داد (وما سمعت من رسول الله ) كه اين خبر از صحيح بخاري ومسلم هم شاهد دارد آنجا كه عمربه مولا علي ع گفت شما ابوبكر ومن را كاذب واثم و غادر وخائن دانستيد (فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا)

 

واز شيعه در خطبه فدكيه حضرت زهرا س فرمودند :

 

(لقد جئت شيئا فريا (علي الله و رسوله )!)

(به تحقيق يك سخن دروغي را (به خدا و رسولش) نسبت داده اي !)

"فري" به يك كلام دروغي مي گويند كه دروغ آن واضح باشد و از ماده "فري" است به معناي افتراء، يعني چيز دروغي را به كسي نسبت دادن ; اينها به دروغ به پيامبر(ص) نسبت داده بودند كه آن حضرت فرموده ما طايفه پيامبران، از خودمان چيزي به ارث باقي نمي گذاريم ; در حالي كه حضرت چنين چيزي را نگفته بودند و اين حرف بر خلاف صريح آيات قرآني است كه از آن آيات فهميده مي شود كه پيامبران نيز همانند ساير مردم، از خود ارث و ميراث باقي مي گذارند.

فريّاً: أمراً عظيماً أو منكراً قبيحاً.......

(و أنتم الان تزعمون أن لا ارث لنا، أفحكم الجاهلية تبغون)

(و شما الان مي گوييد كه ما از پيامبر(ص) ارثي نمي بريم !! آيا شما حكم

زمان جاهليت را برگزيده ايد؟)

يكي از ظلمهايي كه شما مرتكب شده ايد، اين است كه مي گوييد ما از پيامبر(ص) ارث نمي بريم و به دروغ به آن حضرت نسبت مي دهيد كه فرموده : "نحن معاشر الانبياء لانورث و ما تركناه صدقة" يعني : ما طايفه انبياء، هيچ چيزي را ارث باقي نمي گذاريم و آنچه از ما باقي مي ماند، صدقه است !! اين حديث در واقع ساخته و پرداخته ابوبكر است و عايشه و حفصه و اوس بن حدثان هم به دروغ شهادت دادند

كه پيامبر(ص) اين جمله را فرموده و مي خواستند به اين بهانه، فدك را از حضرت زهرا(س) بگيرند; اين است كه حضرت مي فرمايند: (و أنتم الان تزعمون): "زعم" به معناي پندار است ; گفتن چيزي بدون اعتقاد و با شك در صدق و كذب آن

 

 

اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر ارثى است و او اين امر را براى كسى به ارث مى گذارد حرف محالى زده است؛ زيرا پيامبر فرموده است: 'ما پيامبران ارث نمى گذاريم و هر چه از ما بر جاى مى ماند صدقه است'. [ [مى بينيم همان حديث جعلى كه هنگام غصب فدك در برابر فاطمه عليه السلام مطرح كردند، در اينجا پيش بينى نموده اند و به خيال خود غصب خلافت را مستند به حديثى از مبلِّغ اعظم غدير كرده اند. بعدها در گير و دار سقيفه و فدك معلوم شد حتى احدى از دار و دسته ى خودشان هم حاضر به شهادت درباره ى صحت چنين حديثى نيستند و تنها مدعى آن ابوبكر و عمر و عايشه بودند، و اوس بن حدثان- كه در همين حديث حذيفه بعنوان يكى از توطئه گران قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم معرفى شده- به نفع آنان شهادت داد.

آنجا بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آيا يك نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پيدا نمى شود كه در صحت اين حديث به نفع شما شهادت دهد كه يك عرب بيابانى بنام اوس بن حدثان كه با بول خود تطهير مى كند بايد شاهد شما باشد؟!

كتاب سليم: حديث 4. بحارالانوار: ج 30 ص 317.] ]

 

 

(أَفَحُكْمَ الْجَهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ) (32)، يا معشر المسلمين، أأبتز إرث أبي؟! أبى اللَّه أن ترث أباك ولاأرث أبي! لقد جئت شيئاً فريّا،.....

 

الكتاب : مناقب ابن مردويه

 

أيها (1) معشر المسلمين، أأبتز إرث أبي، يا بن أبي قحافة؟! أبى الله (عز وجل) (2) أن ترث أباك ولا أرث أبي؟! لقد جئت شيئا فريا، جرأة منكم على قطيعة الرحم، ونكث العهد، فعلى عمد ما تركتم كتاب الله بين أظهركم ونبذتموه، إذ يقول الله (عز وجل):

* (وورث سليمان داود)

الكتاب : دلائل الإمامة

تأليف : أبي جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الصغير (الشيعي)

 

 

عجب حديثي كه فقط ابوبكر از پيامبر ص شنيده ؟! دقيقا مثل همان آيه رضاع كبير بوده كه فقط تو قران عائشه بوده وفقط عائشه از رسول خدا ص شنيده بود وبز خوردش؟؟؟!!!!!

 

37 - حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا محمد بن فضيل عن الوليد بن جميع عن أبي الطفيل قال : أرسلت فاطمة إلى أبي بكر فقالت : ما لك يا خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ أنت ورثت رسول الله أم أهله ؟ قال : لا بل أهله قالت : فما بال سهم رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قال : إني سمعته يقول : إن الله إذا أطعم نبيا طعمة ثم قبضه إليه جعله للذي يقوم بعده

 فرأيت - أنا بعده - أن أرده على المسلمين قَالَتْ : أَنْتَ وَمَا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ .

قال حسين سليم أسد : رجاله رجال الصحيح

 

 

 

أخبرنا أبو الحسين علي بن محمد بن عبد الله بن بشران ببغداد أنا أبو جعفر محمد بن عمرو الرزاز ثنا أحمد بن عبد الجبار العطاردي ثنا بن فضيل عن الوليد بن جميع عن أبي الطفيل قال : جاءت فاطمة إلى أبي بكر رضي الله عنهما فقالت يا خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم أنت ورثت رسول الله صلى الله عليه و سلم أم أهله قال لا بل أهله قالت فما بال الخمس فقال إني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا أطعم الله نبيا طعمة ثم قبضه كانت للذي يلي بعده فلما وليت رأيت أن أرده على المسلمين قالت أنت ورسول الله صلى الله عليه و سلم أعلم ثم رجعت .سنن كبري بيهقي

 

ابن حجر هم در فتح الباري ميگه اين حديث ابوطفيل معارض حديث ابوبكره ! پس تا اينجا ثابت هست كه ابوبكر متهم اصلي در اين ماجراي فدكست !!!

 

 

قال ابن حجر فى الفتح (6/202) : وأما ما أخرجه أحمد وأبو داود من طريق أبى الطفيل فإنه معارض للحديث الصحيح أن النبى لا يورث .

 

تدليس اصحاب :

 

احمد بن فارس میگوید صحیح بخاری پر است از روایات صحابه از بعضی دیگر بلکه بمراسیلشان !!!!

 

 

 

مذهب بخاری خیانت وکتمان حقیقت :

قلت: الصحيح مشحون برواية الصحابة بعضهم عن بعض، بل وبمراسيلهم، (مثل روایت صحابه از ابوبکر نحن معاشرالانبیاء لا نورث) ويظهر لي في ترك البخاري هذه اللفظة احتمالا آخر، وهو أنه تعمد تركها صيانة لجانب #الصحاب من أن يمس بسوء، (میگه بخاری عمدا حدیث رسول خدا ص را سانسور کرد تا آبروی  #صحابه حفظ شود ؟)فقد كان من مذهبه عدم الخوض فيما شجر بين الصحابة، والكف عن ذلك، فتركها كي لا يضعها من رواها في غير موضعها، فيشنع بها على الصحابة، فإن في جيش معاوية - كما لا يخفى - جمع من الصحابة، الأمر الذي جعل بعض الشراح يتكلف في تأويلها، فزعم بعضهم أن المراد حروبه مع علي ضد الخوارج، وزعم آخرون أن المراد بالذين يدعونه إلى النار هم كفار قريش، إلى مزاعم أخرى ضعيفة.

الكتاب: الْمُخْتَصَرُ النَّصِيحُ فِي تَهْذِيبِ الْكِتَابِ الْجَامِعِ الْصَّحِيحِ

المؤلف: المُهَلَّبُ بنُ أَحْمَدَ بنِ أَبِي صُفْرَةَ أَسِيْدِ بنِ عَبْدِ اللهِ الأَسَدِيُّ الأَنْدَلُسِيُّ، المَرِيِيُّ (المتوفى: 435هـ)

المحقق: أَحْمَدُ بْنُ فَارِسٍ السَّلوم

الناشر: دار التوحيد، دار أهل السنة – الرياض

 

این از صحیح ترین کتابشون ! حدیث مفصل خوان از این مجمل !

 

 

 

مثلا همین خبر  : انا لا نورث :

 

عمر از ابوبکر شنیده :

 

61 - ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءَ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ ابْنُ أَخِي جُوَيْرِيَةَ بْنِ أَسْمَاءَ، نا جُوَيْرِيَةُ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّا لَا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» [ص:91]

الكتاب: الآحاد والمثاني

المؤلف: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني (المتوفى: 287هـ)

المحقق: د. باسم فيصل أحمد الجوابرة

الناشر: دار الراية – الرياض

 

 

 

 

مثلا عائشه هم از ابوبکر نقل کرده :

 

قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَا نُوَرَّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ، إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذَا الْمَالِ، لَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَزِيدُوا عَلَى الْمَأْكَلِ» صحیح ابن حبان

 

 

5 نفر از صحابه از یکدیگر روایت میکنند :

 

حديث اجتمع فيه خمسة من الصحابة يروي بعضهم عن بعض

2 - أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُقْبِلٍ الْحَلَبِيُّ، إِجَازَةَ مُكَاتَبَةٍ، عَنْ أَحْمَدَ بِنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ، وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَرَّاوِيِّ، كِلاهُمَا عَنِ الْحَافِظِ شَرَفِ الدِّينِ الدِّمْيَاطِيِّ، أَنْبَأَ الْحَافِظُ يُوسُفُ بْنُ

خَلِيلٍ، أَنْبَأَ ذَاكِرُ بْنُ كَامِلٍ، أَنْبَأَ أَبُو زَكَرِيَّا يَحْيَى بْنُ أَبِي عُمَرَ الأَصْبَهَانِيُّ، أَنْبَأَ عَمِّي أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ، أَنْبَأَ أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَرْذَعِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ الْحُوَيْزِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ حَيَّانَ الأَنْصَارِيُّ، ثنا الشَّاذَكُونِيُّ، ثنا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيِّبِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، عْن عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ الصَّدِّيقِ، عَنْ بِلالٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الْمَوْتُ كَفَّارَةٌ لِكُلِّ مُسْلِمٍ»

 

 

حديث فيه رواية صحابي عن تابعي عن صحابي

5 - وَبِالإِسْنَادِ الْمَاضِي، إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: ثنا عَتَّابُ بْنُ زِيَادٍ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ، أَنْبَأَ يُونُسُ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ الْقَارِّيُّ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " مَنْ فَاتَهُ شَيْءٌ مِنْ وِرْدِهِ، أَوْ قَالَ: حِزْبِهِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَرَأَهُ بَيْنَ صَلاةِ الْفَجْرِ إِلَى الظُّهْرِ فَكَأَنَّمَا قَرَأَهُ مِنْ لَيْلَتِهِ "

 

الكتاب: الفانيد في حلاوة الأسانيد

المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)

اعتنى به: رمزي سعد الدين دمشقية

الناشر: دار البشائر الإسلامية، بيروت

 

 

 

پس نتيجه ميشود كه چه بسيار احاديثي كه بعض صحابه بدروغ برسول خدا ص نسبت دادند و ساير صحابه هم فكر كردند كه اينها راست ميگويند وواقعا از رسول خدا ص شنيده اند در حاليكه دروغ ميگفتند !!!

 

 

 

تدلیس برای دیگران از زنا بدتر است اما برای #صحابه نه !

 

همچنين تدليس پسر عمر يا ... :

ما جاء من طريق أبي إسحاق عن مجاهد عن ابن عمر رضي الله عنهما : رأيت الرسول صلى الله عليه وسلم يقرأ في ركعتي الفجر بسورتي قل يا أيها الكافرون وقل هو الله أحد ، فقد رده مسلم وأبو حاتم لأنهما استغربا إسناده ، فقال مسلم في التمييز بأن رواية أبي إسحاق عن مجاهد فيها غرابة ، وإن كان مسلم قد ذكر أن إبراهيم النخعي تابع أبا إسحاق ، ولكنها متابعة غريبة لأن إبراهيم وأبا إسحاق معروفان بالرواية عن الكوفيين لا الحجازيين ، ومن هنا تظهر فائدة قول ابن المديني : هذا إسناد بصري ، أو كوفي أو ، لأن هذا يفيد في كشف علل الحديث ، على أن لهذا الحديث علة أخرى في متنه ، لأنه مخالف لنصوص أخرى ثابتة ، منها رواية سالم عن أبيه : أنه (أي ابن عمر رضي الله عنهما) كان لا يدخل على الرسول صلى الله عليه وسلم في هذه الساعة ، وحديث ابن عمر رضي الله عنهما ، الذي ذكر فيه السنن الرواتب ، وفيه : (وركعتين قبل الفجر ، حدثتني بهما حفصة) ، فابن عمر رضي الله عنهما يصرح هنا بأنه حفظ هاتين الركعتين عن أخته حفصة رضي الله عنها لا عن النبي صلى الله عليه وسلم ، وهذا يدل على أنه لم يره وهو يصليهما ، وإلا لما احتاج إلى سؤال حفصة رضي الله عنها .شرح موقظه عبد الله سعد

 

 

5 - حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَتْنِي حَفْصَةُ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ إِذَا اعْتَكَفَ المُؤَذِّنُ لِلصُّبْحِ، وَبَدَا الصُّبْحُ، صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ تُقَامَ الصَّلاَةُ»بخاري

1997 - أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ، نا جَعْفَرُ بْنُ بُرْقَانَ، عَنْ مَيْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: " حَفِظْتُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ: رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الظُّهْرِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ، قَالَ ابْنُ عُمَرَ: فَأَخْبَرَتْنِي حَفْصَةُ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ، وَلَمْ أَرَهُمَا ".

الكتاب: مسند إسحاق بن راهويه

المؤلف: أبو يعقوب إسحاق بن إبراهيم بن مخلد بن إبراهيم الحنظلي المروزي المعروف بـ ابن راهويه (المتوفى: 238هـ)

المحقق: د. عبد الغفور بن عبد الحق البلوشي

الناشر: مكتبة الإيمان - المدينة المنورة

 

 

پسر عمر ميگويد از حفصه شنيدم نه از رسول خدا ، اما در روايت اول (طريق مجاهد) مستقيم نوشته ابن عمر از رسول خدا شنيده ؟!

 

درحاليكه نسايي وترمذي چنين اورده اند :

 

1064 - أخبرنا الفضل بن سهل الأعرج قال حدثني الأحوص بن جواب قال نا عمار بن رزيق عن أبي إسحاق عن إبراهيم هو بن مهاجر عن مجاهد عن بن عمر قال : رمقت النبي صلى الله عليه و سلم عشرين مرة فقرأ في الركعتين بعد المغرب وفي الركعتين قبل الفجر قل يا أيها الكافرون وقل هو الله أحد .نسايي

 

البته بروایت مسلم عائشه پسر عمر را هم بی حافظه میدانسته : ذُكِرَ عِنْدَ عَائِشَةَ قَوْلُ ابْنِ عُمَرَ الْمَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ رَحِمَ اللَّه أبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ سَمِعَ شَيْئًا فَلَمْ يَحْفَظْهُ ؟!

 

997 - أخبرنا أَبُو مُصْعَبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا سَمِعَتْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: وَذُكِرَ لَهَا أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، يَقُولُ: إِنَّ الْمَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الْحَيِّ، فَقَالَتْ: يَغْفِرُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَمَا إِنَّهُ لَمْ يَكْذِبْ، وَلَكِنَّهُ نَسِيَ أَوْ أَخْطَأَ، إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم على يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا، فَقَالَ: إِنَّهمْ لَيبْكُونَ عَلَيْهَا، وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا.موطا

 

 

ودرجايي ديگر هم عائشه ابوهريره را رسوا ميكند بخاطر تدليسش:

 

780 - حَدَّثَنَا أَبُو مُصْعَبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ سُمَيٍّ مَوْلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا بَكْرِ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، يَقُولُ: كُنْتُ أَنَا، وَأَبِي عِنْدَ مَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ وَهُوَ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ، فَذَكَرْنَا، أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، كَانَ يَقُولُ: مَنْ أَصْبَحَ جُنُبًا أَفْطَرَ ذَلِكَ الْيَوْمَ، فَقَالَ مَرْوَانُ: أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ لَتَذْهَبَنَّ إِلَى أُمَّي الْمُؤْمِنِينَ عَائِشَةَ، وَأُمِّ سَلَمَةَ، فلتسألنهما عَنْ ذَلِكَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: فَذَهَبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَذَهَبْتُ مَعَهُ، حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى عَائِشَةَ، فَسَلَّمَ عَلَيْهَا، ثُمَّ قَالَ لَهَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّا كُنَّا عِنْدَ مَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ، فَذُكِرَ أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، يَقُولُ: مَنْ أَصْبَحَ جُنُبًا أَفْطَرَ ذَلِكَ الْيَوْمَ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: لَيْسَ كَمَا قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ، يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ، أَتَرْغَبُ عَمَّا كَانَ النبي صَلى الله عَلَيه وَسَلم يَصْنَعُ؟ قال: فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: لا وَاللَّهِ، قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: فَأَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم: أَنَّهُ كَانَ يُصْبِحُ جُنُبًا مِنْ جِمَاعٍ، غَيْرِ احْتِلاَمٍ، ثُمَّ يَصُومُ ذَلِكَ الْيَوْمَ.

قَالَ: ثُمَّ خَرَجْنَا حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلى الله عَلَيه وَسَلم، فَسَأَلَهَا عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَتْ كما قَالَتْ عَائِشَةُ.

قَالَ: فَخَرَجْنَا حَتَّى جِئْنَا مَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ، فَذَكَرَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَا قَالَتَا، فَقَالَ مَرْوَانُ: أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، لَتَرْكَبَنَّ دَابَّتِي، فَإِنَّهَا بِالْبَابِ، فَلْتَذْهَبَنَّ إِلَى أَبِي هُرَيْرَةَ، فَإِنَّهُ بِأَرْضِهِ بِالْعَقِيقِ، فَلْتُخْبِرَنَّهُ بذَلِكَ.

قال أَبُو بَكْرٍ: فَرَكِبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَرَكِبْتُ مَعَهُ، حَتَّى جئنَا أَبَا هُرَيْرَةَ، فَتَحَدَّثَ مَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ سَاعَةً، ثُمَّ ذَكَرَ لَهُ ذَلِكَ، فَقَالَ لَهُ أَبُو هُرَيْرَةَ: لا عِلْمَ لِي بِذَاكَ إِنَّمَا أَخْبَرَنِيهِ مُخْبِرٌ.

الكتاب: موطأ الإمام مالك

المؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ)

 

 

ذهبی در سیرش نوشته :

 

وقد كان أبو هريرة يجلس إلى حجرة عائشة، فيحدث، ثم يقول: يا صاحبة الحجرة، أتنكرين مما أقول شيئا ؟ فلما قضت صلاتها، لم تنكر ما رواه ; لكن قالت: لم يكن رسول الله صلى الله عليه وسلم يسرد الحديث سردكم (3).

__________

 

(3) أخرجه مسلم (2493) في فضائل الصحابة من طريق ابن شهاب أن عروة بن الزبير حدثه أن عائشة قالت: ألا يعجبك أبو هريرة جاء فجلس إلى جنب حجرتي يحدث عن النبي صلى الله عليه وسلم يسمعني ذلك، وكنت أسبح (أصلي نافلة) فقام قبل أن أقضي سبحتي، ولو أدركته لرددت عليه، إن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يكن يسرد الحديث كسردكم.

وكذلك قيل لابن عمر: هل تنكر مما يحدث به أبو هريرة شيئا ؟ فقال: لا، ولكنه اجترأ، وجبنا (1).

فقال أبو هريرة: فما ذنبي، إن كنت حفظت ونسوا ! قال يزيد بن هارون: سمعت شعبة يقول: كان أبو هريرة يدلس (2).

قلت: تدليس #الصحابة كثير، ولا عيب فيه ; فإن تدليسهم عن صاحب أكبر منهم ; والصحابة كلهم عدول (3).

شريك، عن مغيرة، عن إبراهيم قال: كان أصحابنا يدعون من حديث أبي هريرة.

وروى حسين بن عياش، عن الاعمش، عن إبراهيم نحوه (4).

__________

(1) أخرجه الحاكم في " المستدرك " 3 / 510 وذكره الحافظ في " الاصابة " 12 / 76 عن فوائد المزكي تخريخ الدارقطني، من طريق عبد الواحد بن زياد، عن الاعمش، عن أبي صالح عن أبي هريرة، وذكر قول أبي هريرة: فما ذنبي إن كنت حفظت ونسوا.

(2) ذكره ابن عساكر 19 / 122 / 1.

قال الحافظ ابن كثير في " البداية " 8 / 109: وكأن شعبة يشير بهذا إلى حديثه: " من أصبح جنبا فلا صيام له " فإنه لما حوقق عليه، قال: أخبرنيه مخبر، ولم أسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم.

(3) قال ابن حبان في مقدمة " صحيحه " 1 / 122: وإنما قبلنا أخبار أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ما رووها عن النبي صلى الله عليه وسلم وإن لم يبينوا السماع في كل ما رووا، وبيقين نعلم أن أحدهم ربما سمع الخبر عن صحابي آخر، ورواه عن النبي صلى الله عليه وسلم من غير ذكر ذلك الذي سمعه منه، لانهم رضي الله

عنم أجمعين - وقد فعل - كلهم أئمة سادة قادة عدول، نزه الله عزوجل أقدار أصحاب رسول الله صلى الله عليوسلم عن أن يلزق بهم الوهن.

... هرکس که صبح جنب از خواب بیدار شود نمی تواند روزه بگیرد ؛ پس بدرستیکه وقتی از او در مورد این روایت بازجویی شد گفت : این مطلب را کسی به من خبر داده بود و از رسول خدا نشنیده بودم !!!

ذهبی بعد از نقل این روایت در توجه تدلیس ابوهریره می‌گوید :

قلت : تدلیس الصحابه کثیر ، ولا عیب فیه ؛ فإن تدلیسهم عن صاحب أکبر منهم ؛ والصحابه کلهم عدول .

سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۶۰۸ .

 

می گویم : تدلیس صحابه زیاد است و اشکالی ندارد ؛ زیرا تدلیس ایشان از شخصی بالاتر از خودش بوده است و صحابه همگی عادل هستند!!!

 

پس نتيجه ميشود كه چه بسيار احاديثي كه بعض صحابه بدروغ برسول خدا ص نسبت دادند و ساير صحابه هم فكر كردند كه اينها راست ميگويند وواقعا از رسول خدا ص شنيده اند در حاليكه دروغ ميگفتند !!!

 

 

دروغ وتحريف وشمشير جزو اصول دين اين جماعت :

دروغ بگيد وكتمان وسانسور كنيد :

وقال الحافظ ابن حجر –رحمه الله-: "واتفق أهل السنة على وجوب منع الطعن على أحد من الصحابة بسبب وما وقع لهم من ذلك ولو عُرف المحقّ منهم؛ لأنهم لم يقاتلوا في تلك الحروب إلا عن اجتهاد وقد عفا الله تعالى عن المخطئ في الاجتهاد بل ثبت أنه يؤجر أجراً واحداً، وأن المصيب يؤجر أجرين .فتح الباری

 

 

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ الْحَسَنِ، ثَنَا يُوسُفُ الْقَاضِي، ثَنَا أَبُو الرَّبِيعِ، ثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، ثَنَا شِهَابُ بْنُ خِرَاشٍ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ، قَالَ: «اذْكُرُوا مَحَاسِنَ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تُؤَلِّفُوا عَلَيْهِمُ الْقُلُوبَ، وَلَا تَذَكَرُوا مَسَاوِيهِمْ فَتُحَرِّشُوا النَّاسَ عَلَيْهِمْ»

الكتاب: كتاب الإمامة والرد على الرافضة للأصبهاني

المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني (المتوفى: 430هـ)

حققه وعلق عليه وخرج أحاديثه: الدكتور علي بن محمد بن ناصر الفقيهي دكتوراه في العقيدة بمرتبة الشرف الأولى

الناشر: مكتبة العلوم والحكم، المدينة المنورة

 

فقط خوبیهای صحابه را بگویید نه بدیهای آنها را ، چون مردم از صحابه #تنفر پیدا میکنند و پراکنده میشوند از ایشان !!!!

 

خب قضاوت با دوستان عاقل ! آیا به چنین مذهبی که اساسش از روز اول سقیفه  بر دروغ وشمشیر وسانسور بنا شد میشود اعتماد نمود ؟!

 

جالبست درگيري و تكذيب عائشه وابوهريره :

 

25209 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا بهز ثنا همام انا قتادة عن أبي حسان ان رجلا قال لعائشة ان أبا هريرة يحدث ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : ان الطيرة في المرأة والدار والدابة فغضبت غضبا شديدا فطارت شقة منها في السماء وشقة في الأرض (يعني عائشه از شدت غضب دوشقه شد) فقالت إنما كان أهل الجاهلية يتطيرون من ذلك

تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح على شرط مسلم

 

تناقضات ديگر : اما تعجب از احمد حنبل و ابن تیمیه که توجهی بحدیث عائشه ندارند و میگویند ما حدیث عکرمه از ابن عباس را قبول داریم ؟؟!!! یعنی تجسیم وخدای موفرفری ؟!

 

چطور شد اینجا عائشه را دروغگو دانستید ؟؟؟!!

 

 

چرا صحابه اينقدر دروغ برسول خدا ص بستند تا جائيكه رسول خدا خطبه بزرگي خواند وبشارت جهنم داد صحابه دروغ زن را ....

ببينيد اين صحابه گستاخ چقدر برسول خدا ص در زمان حياتش دروغ زدند كه رسول خدا چنين واكنشي نشان دادند و...

 

 

 

بنابراین دروغگویی حزب سقیفه (یاران صحیفه ملعونه) در جریان فدک کاملا مشهود و منصوص است .

 

 

چطور ام المومنين عائشه جناب عمروعاص صحابي را كذاب وملعون ميداند ؟! ....فَقَالَتْ: «لَعَنَ اللَّهُ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ، فَإِنَّهُ زَعَمَ لِي أَنَّهُ قَتَلَهُ بِمِصْرَ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ "

[التعليق - من تلخيص الذهبي]

6744 - على شرط البخاري ومسلم

 

البته جاي هيچ تعجبي نيست از اين صحابه گستاخ كه در اخرين حج رسول خدا ص در حاليكه 90 روز مانده به شهادت رسول خاتم ص ، با كمال بيشرمي وبي حيايي جلوي همگان #آلتش را بدستش بگيرد وتكانش بدهد وبگويد ما بياييم بحج و ازمذا   كيرمان مني بچكد بروايت بخاري و مسلم و... آيا انقلابي به اعقاب بزرگتر از اين : انقلبتم علي اعقابكم : 144 ال عمران

 

 

ودر لينك زير هم دروغها وتدليسات زيادي از صحابه اورديم :

 

Download

 

 

 

پس اين روايت را ابوبكر بدروغ برسول خدا بست و بقيه منافقين هم از ترس يا طمع گفتند ما هم شنيديم تا ابوبكر بتواند حق اهل بيت را براحتي غصب كند حتي عثمان هم بعائشه وحفصه گفت ابوبكر وعمر دروغي گفت وشما تصديقش كرديد بروايت كتاب سليم :

 

فإنكما شهدتما عند أبويكما أنكما سمعتما من رسول الله صلي الله عليه وآله يقول: ( النبي لا يورث، ما ترك فهو صدقة ).... ولكني أجيز شهادتكما على أنفسكما فاذهبا فلا حق لكما. فانصرفتا من عنده تلعنانه وتشتمانه. فقال:ارجعا، أليس قد شهدتما بذلك عند أبي بكر؟ قالتا: نعم. قال: فإن شهدتما بحق فلا حق لكما، وإن كنتما شهدتما بباطل فعليكما وعلى من أجاز شهادتكما على أهل هذا البيت لعنة الله والملائكة والناس أجمعين .

 

حتي حافظ بزرگ و ناقد بارع ابن خراش هم خبر ابوبكر را باطل ميدانست .

 

چرا بن تيميه در موضوع فدك  مجبور شده براي دفاع و تبرئه ابوبكر  بگه در حضرت فاطمه س ـ نستجير باللّه ـ شعبه اى از نفاق وجود داشت ؟!

 

منهاج السنة ، ج 4 ، ص 245.

{وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ - وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ} [سُورَةِ التَّوْبَةِ: 58، 59] فَذَكَرَ اللَّهُ (1) قَوْمًا رَضُوا إِنْ أُعْطُوا، وَغَضِبُوا إِنْ لَمْ يُعْطُوا، فَذَمَّهُمْ بِذَلِكَ، فَمَنْ مَدَحَ فَاطِمَةَ بِمَا فِيهِ شَبَهٌ مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَّا يَكُونَ (2) قَادِحًا فِيهَا؟ فَقَاتَلَ اللَّهُ الرَّافِضَةَ، وَانْتَصَفَ لِأَهْلِ الْبَيْتِ مِنْهُمْ، فَإِنَّهُمْ أَلْصَقُوا بِهِمْ مِنَ الْعُيُوبِ (3) وَالشَّيْنِ مَالَا يَخْفَى عَلَى ذِي عَيْنٍ.

وَلَوْ قَالَ قَائِلٌ: فَاطِمَةُ لَا تَطْلُبُ إِلَّا حَقَّهَا، لَمْ يَكُنْ هَذَا بِأَوْلَى مِنْ قَوْلِ الْقَائِلِ: أَبُو بَكْرٍ لَا يَمْنَعُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا حَقَّهُ فَكَيْفَ يَمْنَعُهُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ حَقَّهَا؟ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَرَسُولَهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَدْ شَهِدَا لِأَبِي بَكْرٍ أَنَّهُ يُنْفِقُ مَالَهُ لِلَّهِ، فَكَيْفَ يَمْنَعُ النَّاسَ أَمْوَالَهُمْ؟ وَفَاطِمَةُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا - قَدْ طَلَبَتْ مِنَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مَالًا، فَلَمْ يُعْطِهَا إِيَّاهُ. كَمَا ثَبَتَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ عَلِيٍّ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - فِي حَدِيثِ الْخَادِمِ لَمَّا ذَهَبَتْ فَاطِمَةُ إِلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - تَسْأَلُهُ خَادِمًا، فَلَمْ يُعْطِهَا خَادِمًا وَعَلَّمَهَا التَّسْبِيحَ (4) . وَإِذَا جَازَ أَنْ تَطْلُبَ مِنَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - ما

يَمْنَعُهَا [النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -] (1) إِيَّاهُ وَلَا يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ (2) يُعْطِيَهَا إِيَّاهُ (3) ، جَازَ أَنْ تَطْلُبَ ذَلِكَ مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَعَلِمَ أَنَّهَا لَيْسَتْ مَعْصُومَةً أَنْ تَطْلُبَ مَا لَا يَجِبُ إِعْطَاؤُهَا إِيَّاهُ. وَإِذَا لَمْ يَجِبْ عَلَيْهِ الْإِعْطَاءُ لَمْ يَكُنْ مَذْمُومًا بِتَرْكِهِ (4) مَا لَيْسَ بِوَاجِبٍ وَإِنْ كَانَ مُبَاحًا. فَأَمَّا (5) إِذَا قَدَّرْنَا أَنَّ الْإِعْطَاءَ لَيْسَ بِمُبَاحٍ، فَإِنَّهُ يَسْتَحِقُّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى الْمَنْعِ. وَأَمَّا أَبُو بَكْرٍ فَلَمْ يُعْلَمْ أَنَّهُ مَنَعَ أَحَدًا حَقَّهُ، وَلَا ظَلَمَ أَحَدًا حَقَّهُ، (6) لَا فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَلَا بَعْدَ مَوْتِهِ.

وَكَذَلِكَ مَا ذَكَرَهُ مِنْ إِيصَائِهَا أَنْ تُدْفَنَ لَيْلًا وَلَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ، لَا يَحْكِيهِ عَنْ فَاطِمَةَ وَيَحْتَجُّ بِهِ إِلَّا رَجُلٌ جَاهِلٌ يَطْرُقُ عَلَى فَاطِمَةَ مَا لَا يَلِيقُ بِهَا، (7) وَهَذَا لَوْ صَحَّ لَكَانَ بِالذَّنْبِ الْمَغْفُورِ أَوْلَى مِنْهُ بِالسَّعْيِ الْمَشْكُورِ، فَإِنَّ صَلَاةَ الْمُسْلِمِ عَلَى غَيْرِهِ زِيَادَةُ خَيْرٍ تَصِلُ إِلَيْهِ، وَلَا يَضُرُّ (8) أَفْضَلَ الْخَلْقِ أَنْ

يُصَلِّيَ عَلَيْهِ شَرُّ الْخَلْقِ، وَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يُصَلِّي عَلَيْهِ [وَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ] (1) الْأَبْرَارُ وَالْفُجَّارُ بَلْ (2) وَالْمُنَافِقُونَ، وَهَذَا إِنْ لَمْ يَنْفَعْهُ لَمْ يَضُرَّهُ، وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِي أُمَّتِهِ مُنَافِقِينَ، وَلَمْ يَنْهَ أَحَدًا مِنْ أُمَّتِهِ عَنِ (3) الصَّلَاةِ عَلَيْهِ، بَلْ أَمَرَ (4) النَّاسَ كُلَّهُمْ بِالصَّلَاةِ وَالسَّلَامِ عَلَيْهِ، مَعَ أَنَّ فِيهِمُ الْمُؤْمِنَ وَالْمُنَافِقَ، فَكَيْفَ يُذْكَرُ فِي مَعْرِضِ الثَّنَاءِ عَلَيْهَا وَالِاحْتِجَاجِ لَهَا (5) مِثْلُ هَذَا الَّذِي لَا يَحْكِيهِ وَلَا يَحْتَجُّ بِهِ (6) إِلَّا مُفْرِطٌ فِي الْجَهْلِ، وَلَوْ وَصَّى (7) مُوصٍ بِأَنَّ الْمُسْلِمِينَ لَا يُصَلُّونَ عَلَيْهِ لَمْ تُنَفَّذْ وَصِيَّتُهُ، فَإِنَّ صَلَاتَهُمْ عَلَيْهِ خَيْرٌ لَهُ بِكُلِّ حَالٍ.

وَمِنَ الْمَعْلُومِ أَنَّ إِنْسَانًا لَوْ ظَلَمَهُ ظَالِمٌ، فَأَوْصَى بِأَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهِ ذَلِكَ الظَّالِمُ، لَمْ يَكُنْ هَذَا مِنَ الْحَسَنَاتِ الَّتِي يُحْمَدُ عَلَيْهَا، وَلَا هَذَا مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ. فَمَنْ يَقْصِدُ مَدْحَ فَاطِمَةَ وَتَعْظِيمَهَا، كَيْفَ يَذْكُرُ مِثْلَ هَذَا الَّذِي لَا مَدْحَ فِيهِ، بَلِ الْمَدْحُ فِي خِلَافِهِ، كَمَا دَلَّ عَلَى ذَلِكَ الْكِتَابُ وَالسُّنَّةُ وَالْإِجْمَاعُ؟ ! .

وَأَمَّا قَوْلُهُ: " وَرَوَوْا جَمِيعًا أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَالَ: «يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ، وَيَرْضَى لِرِضَاكِ» " فَهَذَا كَذِبٌ مِنْهُ، مَا رَوَوْا (8) هَذَا

 

...........................

 

{وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 61] ، {وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 75] ، {وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 49] ، {فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 124] .

وَذَكَرَ لَهُمْ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى فِي سُورَةِ " بَرَاءَةٌ " وَغَيْرِهَا مِنَ الْعَلَامَاتِ وَالصِّفَاتِ مَا لَا يَتَّسِعُ هَذَا الْمَوْضِعُ لِبَسْطِهِ (3) .

بَلْ لَوْ قَالَ: كُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ بِبُغْضِ عَلِيٍّ لَكَانَ مُتَوَجِّهًا (4) ، كَمَا أَنَّهُمْ أَيْضًا يُعْرَفُونَ بِبُغْضِ الْأَنْصَارِ، [بَلْ] (5) وَبِبُغْضِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ،

 

وَبِبُغْضِ غَيْرِ هَؤُلَاءِ، فَإِنَّ كُلَّ مَنْ أَبْغَضَ مَا يُعْلَمُ أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يُحِبُّهُ وَيُوَالِيهِ، وَأَنَّهُ كَانَ (1) يُحِبُّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَيُوَالِيهِ، كَانَ بُغْضُهُ شُعْبَةً مِنْ شُعَبِ النِّفَاقِ (2) ، وَالدَّلِيلُ يَطَّرِدُ وَلَا يَنْعَكِسُ. وَلِهَذَا كَانَ أَعْظَمُ الطَّوَائِفِ نِفَاقًا الْمُبْغِضِينَ (3) لِأَبِي بَكْرٍ ; لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي الصَّحَابَةِ أَحَبُّ إِلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْهُ، وَلَا كَانَ فِيهِمْ أَعْظَمُ حُبًّا لِلنَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْهُ، فَبُغْضُهُ مِنْ أَعْظَمِ [آيَاتِ] (4) النِّفَاقِ. وَلِهَذَا لَا يُوجَدُ الْمُنَافِقُونَ فِي طَائِفَةٍ أَعْظَمَ مِنْهَا فِي مُبْغَضِيهِ، كَالْنُّصَيْرِيَّةِ وَالْإِسْمَاعِيلِيَّةِ وَغَيْرِهِمْ (5) .منهاج السنه

 

 

كَانَ بُغْضُهُ شُعْبَةً مِنْ شُعَبِ النِّفَاقِ يعني چه ؟

 

البته ابن تيميه وابن كثير و ذهبي چاره اي نداشته اند چرا كه يا بايدابوبكررا منافق و غاصب و كذاب بدانند يا حضرت سيده زنان بهشت را منافق بدانند ؟!

 

درحاليكه بنص صحيحين مسلم و ...رسول خدا ص فرموده بودند كسيكه ادعاي دروغ بكند مسلمان نيست حال خودتان بگوييد آيا ابوبكر با اين دروغش از اسلام خارج شد يا حضرت سيده زنان بهشت س با اين ادعاي فدك كافر شد ؟؟!!!

 

وَمَنِ ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ فَلَيْسَ مِنَّا ...بخاري ومسلم و...

 

عجب كسيكه آيه تطهير در شان اوست وسرور زنان بهشت است بروايت بخاري و.... ادعاي دروغ كرد و ابوبكر را كاذب ناميد ؟؟!!!!

 

دو راه بيشتر نداريد يا ابوبكر كذاب ومنافق است يا اهل بيت نبي ص ، انتخاب با عقلا ...

 

 

خب حالا بگو چرا صحابه اينقدر دروغ برسول خدا ص بستند تا جائيكه رسول خدا خطبه بزرگي خواند ولعنت كرد صحابه دروغ زن را ....

 

حتی خبری متواتر در کتب جماعت آمده که رسول خدا ص مکرر فرمودند دروغ بمن نبندید و وقرآن را تفسیر برای نکنید که بدوزخ درآیید : اتقوا الحديث عنى إلا ما علمتم فمن كذب على متعمدًا فلْيَتَبَوَّأْ مقعده من النار ومن قال فى القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار (أحمد ، والترمذى - حسن - عن ابن عباس)

إن كذبا على ليس ككذب على أحد فمن كذب على متعمدًا فليتبوأ مقعده من النار (أحمد ، والبخارى ، ومسلم عن المغيرة . البزار ، وأبو يعلى ، والبغوى ، وابن عدى ، والحاكم فى المداخل ، والضياء عن سعيد بن زيد ، قال المناوى : بإسناد حسن)

دروغ بر من مانند دروغ بر هیچکس نیست هر کس به من عمدا دروغ زند قطعا جایگاهش در آتش است .

ببينيد اين صحابه گستاخ چقدر برسول خدا ص در زمان حياتش دروغ زدند كه رسول خدا چنين واكنشي نشان دادند و...

 

احاديث ماتركناه صدقه و خداي موفرفري و نماز ابوبكر و .... همگي اكاذيب صحابه براي نيل به مقاصد شيطاني

 

 

 

بينما أنا قاعد عنده في بيته إذ أتته عايشة وحفصة تطلبان ميراثهما من ضياع رسول الله صلي الله عليه وآله وأمواله التي بيده، فقال: ( لا والله ولا كرامة لكما ولا نعمت عنه ولكن أجيز شهادتكما على أنفسكما. فإنكما شهدتما عند أبويكما أنكما سمعتما من رسول الله صلي الله عليه وآله يقول: ( النبي لا يورث، ما ترك فهو صدقة ). ثم لقنتما أعرابيا جلفا يبول على عقبيه ويتطهر ببوله ( مالك بن أوس بن الحدثان ) فشهد معكما، ولم يكن في أصحاب رسول الله صلي الله عليه وآله من المهاجرين ولا من الأنصار أحد شهد بذلك غيركما وغير أعرابي. أما والله، ما أشك أنه قد كذب على رسول الله صلي الله عليه وآله وكذبتما عليه معه. ولكني أجيز شهادتكما على أنفسكما فاذهبا فلا حق لكما. فانصرفتا من عنده تلعنانه وتشتمانه. فقال:ارجعا، أليس قد شهدتما بذلك عند أبي بكر؟ قالتا: نعم. قال: فإن شهدتما بحق فلا حق لكما، وإن كنتما شهدتما بباطل فعليكما وعلى من أجاز شهادتكما على أهل هذا البيت لعنة الله والملائكة والناس أجمعين .

 

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: يک روز من در خانه عثمان نشسته بودم در اين هنگام عايشه و حفصه آمدند و ميراث خود را از زمين و اموال پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله که در دست عثمان بود مطالبه کردند. عثمان گفت: نه به خدا قسم، نه احترامي نزد من داريد و نه پاسخ مثبت به شما مي دهم. ولي شهادت شما را بر عليه خودتان مي پذيرم. شما دو نفر نزد پدرانتان (ابوبکر و عمر) شهادت داديد از پيامبر صلي الله عليه وآله شنيده ايد که گفته است:«پيامبر ارث نمي گذارد، هر چه باقي بگذارد صدقه است». سپس به يک عرب بياباني احمق که بر پاشنه هايش بول مي کرد و با بول خود تطهير مي نمود به نام مالک بن أوس بن حدثان ياد داديد و او هم همراه شما شهادت داد، و در ميان اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله از مهاجرين و انصار احدي جز شما و آن اعرابي به اين مطلب شهادت نداد. به خدا قسم شکي ندارم که او بر پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله دروغ بست و شما هم با او به آن حضرت دروغ بستيد. ولي من شهادت شما دو نفر را بر عليه خودتان قبول مي کنم. برويد که حقي نداريد. آن دو بازگشتند در حالي که عثمان را لعن مي کردند و به او ناسزا مي گفتند. عثمان گفت: برگرديد آيا شما به اين مطلب نزد ابوبکر شهادت نداديد؟ گفتند: آري. گفت: اگر به حق شهادت داده ايد پس حقي نداريد، و اگر به باطل شهادت داده­ايد بر شما و بر کسي که شهادت شما را بر عليه اين خاندان قبول کرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم باشد!

 

الهلالي، سليم بن قيس (متوفاى80هـ)، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص 242، باب: بدع و اعتراضات ابي بکر و عمر في الدين، - أبو بكر وعمر أسوء حالا من عثمان فعثمان على ما كان عليه خير منهما ، ناشر: انتشارات هادي ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

 

مرگ جاهلی :

تناقض و بن بست اهل سنت در احترام واطاعت از اهل بیت ع :

امام سلفی ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه در سیره اش گفته :

فَتَغَضَّبَتْ فَاطِمَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ وَ #‏وَجَدَتْ فِي نَفْسِهَا بَعْضَ الْمَوْجِدَةِ.
وَ #‏لَمْ يَكُنْ لَهَا ذَلِكَ، وَالصِّدِّيقُ مَنْ قَدْ عَرَفَتْ هِيَ وَالْمُسْلِمُونَ مَحِلَّهُ وَمَنْزِلَتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقِيَامَهُ فِي نُصْرَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَيَاتِهِ وَبَعْدَ وَفَاتِهِ، فَجَزَاهُ اللَّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الْإِسْلَامِ وَأَهْلِهِ خَيْرًا.

یعنی حضرت فاطمه زهرا س حق نداشت از ابوبکر چنین قهر کند و بر وی غضب کند ؟؟؟!!!!

حال با توجه به احادیث صحیح دیگر که عدم بیعت با امام زمان را موجب کفر میدانند یک نفر این تناقض را برای ما حل کند ؟! ابوبکر کافر بود یا دختر نبی ص سیده زنان ؟!

 

 

همانطور که میبینید ابن تیمیه گستاخیش بیشتر بوده و صراحتا گفته در مبغضین ابوبکر مثل حضرت زهرا س شعبه ای از نفاق بوده اما شاگردش بن کثیر کمی ملایمتر گفته بله حضرت زهرا هم زنی بود از فرزندان ادم  ودارای عواطف و وهي امرأة من بنات آدم، تأسف كما يأسفن .... ذهبی هم که دیده بگه خبر منکره چون سندش صحیحه اما با عقاید عامه در تضاده !

 

البته از اين حزب سقيفه كه اساسشان بر دروغ وشمشير وسانسور بود و .... بنص آيه 74 توبه قصد قتل رسول خدا ص را كردند و تهمت هذيان و....آنهمه فجايع در حق عترت وآتش زدن خانه وحی ، دروغ بستن به رسول خدا ص كه كار ساده ايست (مانند عائشه كه برسول خدا دروغ بست كه علي وعباس كافر از دنيا ميروند بسند صحيح ابن خلال در السنه)

 

ودستور ابوبکر به خالد برای کشتن امیرالمومنین ع بسند صحیح نزد ابوبکر خلال و بزور اوردن مولا ع برای بیعت بسند صحیح نزد بیهقی و احمد و ..پیامبر ص واهل بیت وشیعیانش را کشتند و دینش را تحریف کردند مانند ادیان گذشته : لترکبن طبقا عن طبق : ...وبقول بخاری وارد سوراخ سوسمار شدند و ...

 

تفصیل در : https://sites.google.com/site/hojjah/fadak.zip

 

فقط قران در كلام امام رضا ع !!!!


أيا در اين روايت حضرت رضا عليه السلام ميفرمايند که فقط به قرآن بايد تمسک نمود وسنت را رها کنید ؟!


14 * (باب) * * " (أن القرآن مخلوق) " * 1 - يد (1) لى: الهمداني، عن علي، عن أبيه،
عن ابن معبد، عن ابن خالد قال: قلت للرضا عليه السلام: يا ابن رسول الله أخبرني عن
القرآن أخالق أو مخلوق ؟ فقال: ليس بخالق ولا مخلوق، ولكنه كلام الله عزوجل (2). 2
- يد (3) ن (4) لى: ابن مسرور، عن محمد الحميري، عن أبيه، عن ابن هاشم، عن الريان
قال: قلت للرضا عليه السلام: ما تقول في القرآن ؟ فقال: كلام الله لا تتجاوزوه، ولا
تطلبوا الهدى في غيره فتضلوا (5). 3 - يد (6) لى: المكتب، عن الاسدي، عن البرمكي،
عن عبد الله بن أحمد بن داهر، عن الفضل بن إسماعيل، عن علي بن سالم، عن أبيه قال:
سألت الصادق عليه السلام فقلت له: يا ابن رسول الله ما تقول في القرآن ؟ فقال: هو كلام الله، وقول الله، وكتاب الله، ووحي الله، وتنزيله، وهو الكتاب العزيز الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد .
بحار الأنوار / جزء 89 / صفحة [118]

ابتدا به باب خبر توجه شود كه درباره خلقت قران است .

جواب :  در مورد متن اين روايت بايد دانست كه اين موضوع در بحث فتنه #مخلوق بودن قرانست كه با توجه به احاديث قبل وبعدش بخوبي روشن است :   الصدوق - رحمه الله - عن أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم عن أبيه إبراهيم بن هاشم، عن علي بن معبد، عن الحسين ابن خالد، قال: قلت للرضا علي بن موسى عليهما السلام: يا ابن رسول الله أخبرني عن القرآن أخالق أو مخلوق ؟ فقال: ليس بخالق ولا مخلوق، ولكنه كلام الله عز وجل . 4 - حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضي الله عنه، قال: حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر الحميرى، عن أبيه، عن إبراهيم بن هاشم عن الريان بن الصلت، قال قلت للرضا عليه السلام: ما تقول في القرآن ؟ فقال: #كلام الله لا تتجاوزوه، لا تطلبوا الهدى في غيره فتضلوا

يعني در موضوع مخلوق بودن يا نبودن قران فراتر از اينكه كلام الله است  نرويد كه گمراه ميشويد ...



سألت أبا جعفر ( عليه السلام ) عن القرآن فقال لي : لا خالق ولا مخلوق ، ولكنه كلام الخالق .عياشي

عن ياسر الخادم ، عن الرضا ( عليه السلام ) أنه سئل عن القرآن فقال : لعن الله المرجئة ولعن الله أبا حنيفة ، إنه كلام الله غير مخلوق ، حيث ما تكلمت به وحيث ما قرأت ونطقت ، فهو كلام وخبر وقصص .عياشي


دقیقا مثل این باب کتاب کافی :

باب النهي عن الصفة بغير ما وصف به نفسه تعالى
1 - علي بن إبراهيم، عن العباس بن معروف، عن ابن أبي نجران، عن حماد ابن عثمان، عن عبدالرحيم بن عتيك القصير قال: كتبت على يدي عبدالملك بن أعين إلى أبي عبدالله عليه السلام: أن قوما بالعراق يصفون الله بالصورة وبالتخطيط فإن رأيت - جعلني الله فداك - أن تكتب إلي بالمذهب الصحيح من التوحيد؟ فكتب إلي: سألت رحمك الله عن التوحيد وما ذهب إليه من قبلك فتعالى الله الذي ليس كمثله شئ وهو السميع البصير، تعالى عما يصفه الواصفون المشبهون الله بخلقه المفترون على الله، فاعلم رحمك الله أن المذهب #الصحيح في التوحيد ما نزل به القرآن من صفات الله عزوجل فانف عن الله تعالى البطلان والتشبيه فلا نفي ولا تشبيه هو الله الثابت الموجود تعالى الله عما يصفه الواصفون ولا تعدوا القرآن فتضلوا بعد البيان.کافی

امام صادق ع میفرمایند : فاعلم رحمك الله أن المذهب الصحيح في التوحيد ما نزل به القرآن من صفات الله ، یعنی مذهب صحیح در توحید آنست که در قران از صفات الله آمده است ... از قران تجاوز نکنید دراین مورد ...


3 - محمد بن أبي عبدالله، عن محمد بن إسماعيل، عن الحسين بن الحسن، عن بكر بن صالح، عن الحسن بن سعيد، عن إبراهيم بن محمد الخزاز ومحمد بن الحسين قالا: دخلنا على أبي الحسن الرضا عليه السلام فحكينا له أن محمد صلى الله عليه وآله رأى ربه في صورة  الشاب الموفق(1) في سن أبناء ثلاثين سنة وقلنا: إن هشام بن سالم(2) وصاحب الطاق والميثمي يقولون: إنه أجوف إلى السرة والبقية صمد(2)؟ فخر ساجدا لله(4) ثم قال: سبحانك ما عرفوك ولا وحدوك فمن أجل ذلك وصفوك، سبحانك لو عرفوك لوصفوك بما وصفت به نفسك، سبحانك كيف طاوعتهم أنفسهم أن يشبهوك بغيرك، اللهم لا أصفك إلا بما وصفت به نفسك ولا اشبهك بخلقك، أنت أهل لكل خير، فلا تجعلني من القوم الظالمين، ثم التفت إلينا فقال: ما توهمتم من شئ فتوهموا الله غيره ثم قال: نحن آل محمد النمط(5) الاوسط الذي لا يدركنا الغالي ولا يسبقنا التالي، يا محمد إن رسول الله صلى الله عليه وآله حين نظر إلى عظمة ربه كان في هيئة الشاب الموفق
وسن أبناء ثلاثين سنة يا محمد عظم ربي عزوجل أن يكون في صفة المخلوقين، قال قلت: جعلت فداك من كانت رجلاه في خضرة؟ قال: ذاك محمد كان إذا نظر إلى ربه بقلبه جعله في نور مثل نور الحجب حتى يستبين له ما في الحجب، إن نور الله منه أخضر ومنه أحمر ومنه أبيض ومنه غير ذلك يا محمد ما شهد له الكتاب و #السنة فنحن القائلون به.

دراین حدیث هم امام رضا ع بصراحت میفرمایند که ما قائل به کتاب و سنتیم نه فقط قرآن : شهد له الكتاب والسنة فنحن القائلون به .

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ميسر، عن أبيه، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: خمسة لعنتهم وكل نبي مجاب(1): الزائد في كتاب الله والتارك #لسنتي والمكذب بقدر الله والمستحل من عترتي ما حرم الله والمستأثر بالفئ [و] المستحل له .کافی

8 ـ وباسناده عن المفضل بن عمر ، عن ثابت الثمالي ، عن حبابة الوالبية ، قال : سمعت مولاي امير المؤمنين ( عليه السلام ) يقول : إنا أهل بيت ، لا نشرب المسكر ، ولا نأكل الجرّي ، ولا نمسح على الخفين ، فمن كان من شيعتنا فليقتد بنا ، وليستن بسنتنا .وسائل

وعنه ، عن أحمد بن محمد ، عن الوشاء ، عن مثنى الحناط ، عن أبي بصير ، قال : قلت لابي عبدالله ( عليه السلام ) : ترد علينا أشياء ليس نعرفها في كتاب الله ( ولا سنته ) (1) فننظر فيها ؟ فقال : لا أما أنك إن أصبت لم توجر ، وإن أخطأت كذبت على الله .وسائل

محمد بن علي بن عثمان الكراجكي في كتاب ( كنز الفوائد ) عن محمد بن علي بن طالب البلدي ، عن محمد بن إبراهيم بن جعفر النعماني ، عن أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة ، عن شيوخه الاربعة ، عن الحسن بن محبوب ، عن محمد بن النعمان الأحول ، عن سلام بن المستنير ، عن أبي جعفر الباقر ( عليه السلام ) ، قال : قال جدي رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : أيها الناس ! حلالي حلال إلى يوم القيامة ، وحرامي حرام إلى يوم القيامة ، ألا وقد بينهما الله عزّ وجلّ في الكتاب ، وبينتهما لكم في سنتي وسيرتي ، وبينهما شبهات من الشيطان وبدع بعدي ، من تركها صلح له أمر دينه ، وصلحت له مروته وعرضه ، ومن تلبس بها وقع فيها واتبعها ، كان كمن رعى غنمه قرب الحمى ، ومن رعى ماشيته قرب الحمى ، نازعته نفسه إلى أن يرعاها في الحمى ، ألا وإن لكل ملك حمى ، ألا وإن حمى الله عزّ وجلّ محارمه ، فتوقوا حمى الله ومحارمه. الحديث.وسائل


خب دوستان اينهم احاديث صحيح مبني بر رجوع به شركاي قران :
علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن داود بن فرقد، عمن حدثه، عن ابن شبرمة(3) قال: ما ذكرت حديثا سمعته عن جعفر بن محمد عليه السلام إلا كاد أن يتصدع قلبي، قال: حدثني أبي عن جدي عن رسول الله صلى الله عليه وآله.
قال ابن شبرمة: واقسم بالله ما كذب أبوه على جده ولا جده على رسول الله صلى الله عليه وآله قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من عمل بالمقائيس فقد هلك وأهلك، ومن أفتى الناس بغير علم وهو لا يعلم الناسخ من المنسوخ والمحكم من المتشابه فقد هلك وأهلك. كافي

وبسند صحيح از عامه :

قال صاحب كتاب (الإيجاز): روي بالإسناد الصحيح أنّ أمير المؤمنين علياً (كرم الله وجهه) رأى رجلاً في المسجد يذكر الناس فقال له: أتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال: لا، فقال له: هلكت وأهلكت وأخرجه من المسجد ومنعه من القصص فيه. وروي مثل ذلك عن عبدالله بن عباس وأنه ركله برجله وقال له: #هلكت وأهلكت. وروي عن ابن عباس في قول الله (تعالى): "ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً"، فقال: هو معرفة القرآن الكريم ناسخة ومنسوخة ومحكمة ومتشابهة ومجمله ومفصله ومقدمة ومؤخرة وحرامه وحلاله وأمثاله. وروى عن حذيفة بن اليمان أنه قال: إنما يفتي الناس أحد ثلاثة رجل يعلم منسوخ القرآن وناسخه، ورجل قاض لا يجد من القضاء بد، ورجل متكلف ولست بالرجلين الماضيين وأكره أن أكون الثالث. قال الشيخ الجليل هبة الله بن سلامة في كتابه (الناسخ والمنسوخ): جاء عن أئمة السلف أن من تعلم في شيء من علم هذا الكتاب ولم يعلم الناسخ والمنسوخ كان عمله ناقصاً لأنه يخلط النهي بالأمر والإباحة بالحظر.
واحادیث متواتر ثقلین و معیت اهل بیت با قران (القران معنا لا یفارقنا) و هلاکت کسیکه متشابهات قران را نمیداند و قران را مخاطبینش میشناسند (من خوطب به) همگی دال بر این هستند که دین اسلام یک مجموعه از آیات واحادیث است همچنانکه قبلا ثابت شد قران بدون حدیث ناقص است ( حکم زانیه وتفسیر بعضی آیات ومعرفت منسوخات)

فسهم ليتاماهم وسهم لمساكينهم وسهم لابناء سبيلهم يقسم بينهم على الكتاب والسنة... .کافی



قران با اهل بيت است : وعن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن حماد بن عيسى ، عن إبراهيم بن عمر اليماني ، عن سليم بن قيس الهلالي ، عن أمير المؤمنين صلوات الله عليه ، قال : إن الله طهرنا ، وعصمنا ، وجعلنا شهداء على خلقه ، وحجته في أرضه ، وجعلنا مع القرآن ، ( والقرآن ) (1) معنا ، لا نفارقه ، ولا يفارقنا .كافي

علي مع القرآن و القران مع علي لن #يفترقا حتي يردا علي الحوض( ابن ابي شيبه و حاكم و صححه الذهبي وطبراني و ابو يعلي و ابن مردويه و ابن عقده عن ام سلمه) وشاهد له حديث الثقلين رواه مسلم و ترمذي ونسايي وا حمد و........)

آیا در باره هیچ یک از صحابه چنین حدیثی امده که با قرانست وبا حق و جالبتر اینکه حق  وقران در جایی میرود که علی ع برود !!!

اما از كلمات مولا ع هم زياد است ببينيد در خطبه 122 بصراحت ميفرمايند اين قران نزد من است واز من جدا نميشود :  وَ إِنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)....

این روایت بخاری میگه امام علی ع علم فهم قران را از سوی خدای سبحان گرفته بود از بين همه صحابه : 2820 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ حَدَّثَنَا مُطَرِّفٌ أَنَّ عَامِرًا حَدَّثَهُمْ عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ
هَلْ عِنْدَكُمْ شَيْءٌ مِنْ الْوَحْيِ إِلَّا مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ قَالَ لَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَعْلَمُهُ إِلَّا فَهْمًا يُعْطِيهِ اللَّهُ رَجُلًا فِي الْقُرْآنِ وَمَا فِي هَذِهِ الصَّحِيفَةِ قُلْتُ وَمَا فِي الصَّحِيفَةِ قَالَ الْعَقْلُ وَفَكَاكُ الْأَسِيرِ وَأَنْ لَا يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ .بخاری

فقيه ترين صحابه مولا عليست و فهم قران منحصر در علي ع :

2705 - (أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد العلم فليأت الباب) فإن المصطفى صلى الله عليه وسلم المدينة الجامعة لمعاني الديانات كلها أو لا بد للمدينة من باب فأخبر أن بابها هو علي كرم الله وجهه فمن أخذ طريقه دخل المدينة ومن أخطأه أخطأ طريق الهدى وقد شهد له بالأعلمية الموافق والمخالف والمعادي والمحالف خرج الكلاباذي أن رجلا سأل معاوية عن مسألة فقال: سل عليا هو أعلم مني فقال: أريد جوابك قال: ويحك كرهت رجلا كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يعزه بالعلم عزا وقد كان أكابر الصحب يعترفون له بذلك وكان عمر يسأله عما أشكل عليه جاءه رجل فسأله فقال: ههنا علي فاسأله فقال: أريد أسمع منك يا أمير المؤمنين قال: قم لا أقام الله رجليك ومحى اسمه من الديوان وصح عنه من طرق [ص:47] أنه كان يتعوذ من قوم ليس هو فيهم حتى أمسكه عنده ولم يوله شيئا من البعوث لمشاورته في المشكل وأخرج الحافظ عبد الملك بن سليمان قال: ذكر لعطاء أكان أحد من الصحب أفقه من علي قال: لا والله. قال الحرالي: قد علم الأولون والآخرون أن فهم كتاب الله #منحصر إلى علم علي ومن جهل ذلك فقد ضل عن الباب الذي من ورائه يرفع الله عنه القلوب الحجاب حتى يتحقق اليقين الذي لا يتغير بكشف الغطاء إلى ههنا كلامه
الكتاب: فيض القدير شرح الجامع الصغير
المؤلف: زين الدين محمد المدعو بعبد الرؤوف بن تاج العارفين بن علي بن زين العابدين الحدادي ثم المناوي القاهري (المتوفى: 1031هـ)
الناشر: المكتبة التجارية الكبرى – مصر

[33556] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ إِلَى أَنْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ فَسَّرْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ . صحيح وساةل الشيعه

ونکته دیگر همچنانکه در مورد عرضه اخبار بر قران گفتیم مقصود از قران در قرون اول، قرانی بود که بسند صحیح بخاری عمر میگفت در آن آیه رجم بود وبسند صحیح کافی هم امام صادق ع فرمود آیه رجم در آن بود ، یعنی قرانیکه شامل احادیث وسنت رسول خدا ص بود (حروف سبعه) و بعدا عمر و عثمان (بروایت صحاح سنت 6 حرف از 7 حرف ) آنها را سوخت ( جردوا القران صححه الذهبی و الالبانی ) ...

چند مرتبه تهديد و تحريق بوده ؟!

 

موضوع هجوم به خانه پیامبر ص وشهادت حضرت زهرا س وبیعت زورکی :

 

اولا ما هدفمان از اثبات چنین فجایعی شیعه نمودن مخالفین نیست چرا که هدایت بدست الله متعال است و وظیفه ما فقط تذکر شاید ان نفعت الذکری.

 

ثانیا در اثبات حوادث تاریخی باید همه اخبار وشواهد را دید همچنانکه جناب کلینی ره و بخاری واحمد و مسلم هم در کتبشان برای یک موضوع چندین خبر به روات ومتن مختلف می اوردند .

 

قال أحمد: (الحديث إذا لم تُجمع طرقه لم تفهمه، والحديث يفسر بعضه .

امام احمد گفته چون حديث بعضي بعضي ديگر را تفسير ميكنند اگر همه طرقش جمع نشوند فهميده نميشود .

 

امام بن حجر هم بهنگام تصحيح حديث سد ابواب بجز باب علي ع  گفته :‌الحَدِيث من هَذَا الْبَاب هُوَ حَدِيث مَشْهُور لَهُ طرق مُتعَدِّدَة كل طَرِيق مِنْهَا على انفرادها لَا تقصر عَن رُتْبَة الْحسن ومجموعها مِمَّا يقطع بِصِحَّتِهِ (مجموع طریقش قطع بصحت این حدیث دارد) على طَريقَة كثير من أهل الحَدِيث.... فَهَذِهِ الطُّرُقُ الْمُتَظَاهِرَةُ مِنْ رِوَايَاتِ الثِّقَاتِ تَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْحَدِيثَ صَحِيحٌ دَلالَةً قَوِيَّةً ... الكتاب: القول المسدد في الذب عن المسند للإمام أحمد

المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)

 

همچنين بعضي اخبار هرچند سندي صحيح منفرد ندارند اما بعلت تعدد طرق ، متنشان صحيح و مقبول است :

 

قال السيوطي في التدريب (1/ 67 - 68): [أورد على هذا التعريف ما سيأتي إن الحسن إذا روى من غير وجه ارتقى من درجة الحسن إلى منزلة الصحة وهو غير داخل في هذا الحد وكذا ما اعتضد بتلقي العلماء له بالقبول قال بعضهم يحكم للحديث بالصحة إذا تلقاه الناس بالقبول وإن لم يكن له إسناد صحيح قال ابن عبد البر في الاستذكار لما حكى عن الترمذي أن البخاري صحح حديث البحر هو الطهور ماؤه وأهل الحديث لا يصححون مثل إسناده لكن الحديث عندي صحيح لأن العلماء تلقوه بالقبول

 

حتي امام نوووي گفته حتي بخبري كه از چند طريق ضعيف هم روايت شده احتجاج ميشود :

 

وقال النووي في ( شرح المهذب ): إن الحديث إذا روي من طرق ومفرداتها ضعاف يحتج به، علي أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحاديث من الصحابة بطرق مختلفة كثيرة يقوي بعضها بعضا، وإن كان كل واحد ضعيفا

 

مثالی بزنم در همین حادثه اخیر پلاسکوی تهران اصل ماجرا که اتش گرفتن و فروریختن ساختمان وکشته شدن تعدادی انسان بود ، متواتر است هر چند که در جزئیاتش اختلاف باشد مثلا چند نفر دستشان کنده شد و بعد مردند یا اول مردند بعد دستشان قطع شد ویا چند نفر در اثر خفگی مردند وچند نفر در اثر سوختن و اتش سوزی در ساعت 6 شروع شد یا 6 و دو دقیقه و...

 

همینطور در حوادث اواخر عمر رسول خدا ص بنص آیات وروایات فجایعی رخ داده که مقداری از انها در سوره فاضحة المنافقین (توبه آیه 74 و...) آمده که از تمرد وتمسخر و تنفر صحابه برسول خدا ص ودینش شروع شده تا مسجد ضرار و تمسخر رسول خدا توسط صحابه در آخرین حجش با بدست گرفت الت وتکان دادنش و گفتن از مذا کیرمان منی بچکد بروایت بخاری ومسلم و نقشه قتل حضرتش و تهمت هذیان برسول خدا و منع وصیت و فرستادن ابوبکر بر خلاف دستور رسول خدا به نماز و ریختن دوای زورکی بروایت بخاری در حلق حضرت وشهادت رسول خدا بروایت مجلسی در بحار و... بعد از شهادت حضرت محمد ص هم کودتای حزب صحیفه در سقیفه و سرکوب شدید و قتل مخالفین مانند مالک بن نویره و ابی بن کعب رض بروایات صحیح نزد امام احمد و امام حاکم نیشابوری وحافظ ابوبکر خلال و ...آخرش هم ندامت ابوبكر و تاسف از كشف بيت زهرا و سوختن فجاه اسلمي و... وددت أني لم اکشف بيت فاطمة و إن اغلق علي الحرب .

اي کاش من خانه فاطمه زهرا را مورد هجوم قرار نمي‌دادم ، خانه فاطمه زهرا را کشف نمي‌‌کردم . طبري وذهبي وبن عساكر وابن زنجويه وضياء مقدسي و...

 

اما در مورد اصل حملات وهجوم وحشيانه عمروحزبش به خانه پیامبر ص در اصل ماجرا هیچ اختلافی نیست چرا که با سناد صحیح ومتواتر فریقین وارد شده وموید به شواهد محکم تاریخی هم هست اما در مورد اینکه حضرت فاطمه س در اثر شمشیر عمر یا لگد قنفذ مجروح وشهید شدند یا در اثر ضربه دستش که بدرب زد یا فشار عمر بدرب ومحسنشان را سقط نمودند ... پس اين اختلافات در جزئيات هیچ توفیری(فايده اي) بحال مخالفين ندارد !

 

بنص آيه 74 توبه عده اي از صحابه در اواخر عمر رسول خدا ص از اسلامشان برگشتند وقصد قتل نبي مكرم ص را نمودند و در حجة الوداع هم هنگام اعلان اسامي 12 امام بروايت امام احمد شلوغ وسروصدا وتمرد كردند تا صداي رسول خدا ص به مردم نرسد !!!

 

 و بروایت بخاری ومسلم که غضب وخشم حضرت فاطمه س وتاخیر شش ماهه مولا علی ع از بیعت با ابوبکر و بروایت الامامه والسیاسه لعنت حضرت فاطمه س بعد از هر نماز بر شیخین مویداتی قوی و سرنخ اصلی هستند ...

 

ابوعمر قرطبي گفته :

 

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو  الْبَزَّارُ، حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نُسَيْرٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، عَنْ زَيْدِ ابن أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ- أَنَّ عَلِيًّا وَالزُّبَيْرَ كانا حين بويع لأبي بكر يدخلان على فاطمة فيشاورانها ويتراجعان في أمرهم، فبلغ ذلك عمر، فدخل عليها عمر، فقال: يا بنت رَسُولِ الله، مَا كَانَ مِنَ الْخَلْقِ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ، وَمَا أَحَدٌ أَحَبُّ إِلَيْنَا بَعْدَهُ مِنْكِ، وَلَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ هَؤُلاءِ النَّفَرِ يَدْخُلُونَ عَلَيْكِ، وَلَئِنْ بَلَغَنِي لأَفْعَلَنَّ وَلأَفْعَلَنَّ. ثُمَّ خَرَجَ وَجَاءُوهَا، فَقَالَتْ لَهُمْ: إِنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَحَلَفَ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَفْعَلَنَّ، وَايْمُ اللَّهِ لَيَفِيَنَّ بِهَا، فَانْظُرُوا فِي أَمْرِكُمْ، وَلا تَرْجِعُوا إِلَيَّ. فَانْصَرَفُوا فَلَمْ يَرْجِعُوا حَتَّى بَايَعُوا لأَبِي بَكْرٍ.

استیعاب

 

يعني جناب عمر بعد از تهديد به سوختن (البته دستهاي خائن سانسور كردند ليفعلن) توانست عده اي را مخالفين سقيفه را به بيعت بازگرداند ....

 

. وروى أبو عمر بن عبد البر بسنده ، عن زيد بن أسلم ، عن أبيه : أن عليّا والزبير كان حين بويع لأبى بكر يدخلان على فاطمة فيشاورانها في أمرهم ، فبلغ ذلك عمر ، فدخل عليها فقال : يا بنت رسول الله ، ما كان من الخلق أحد أحبّ إلينا من أبيك ، وما أحد أحبّ إلينا بعده منك ، وقد بلغني أن هؤلاء النّفر يدخلون عليك ، ولئن بلغنى لأفعلنّ ولأفعلن ثم خرج وجاءوها فقالت لهم : إن عمر قد جاءني وحلف إن عدتم ليفعلنّ ، وايم الله ليفينّ بها ، فانظروا في أمركم ، ولا تنظروا إلى ؛ فانصرفوا ولم يرجعوا حتى بايعوا لأبى بكر . رضى الله عنهم أجمعين .نهایه الارب

 

 

اره اینها سانسور وخیانت جزو اصول دینشونه بجای لیحرقن نوشته لافعلن و ...؟؟!!!

 

اما جواب کسانیکه میگویند اسلم تو مدینه نبوده و...ببینید امام بخاری جواب داده واحتجاج کرده به حدیثش چون این خبر را از عمر شنیده :

 

4177 - حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ أَخْبَرَنَا مَالِكٌ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَسِيرُ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ وَعُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَسِيرُ مَعَهُ لَيْلًا فَسَأَلَهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْ شَيْءٍ فَلَمْ يُجِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ فَلَمْ يُجِبْهُ وَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا عُمَرُ نَزَرْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلُّ ذَلِكَ لَا يُجِيبُكَ قَالَ عُمَرُ فَحَرَّكْتُ بَعِيرِي ثُمَّ تَقَدَّمْتُ أَمَامَ الْمُسْلِمِينَ وَخَشِيتُ أَنْ يَنْزِلَ فِيَّ قُرْآنٌ فَمَا نَشِبْتُ أَنْ سَمِعْتُ صَارِخًا يَصْرُخُ بِي قَالَ فَقُلْتُ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ يَكُونَ نَزَلَ فِيَّ قُرْآنٌ وَجِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَقَدْ أُنْزِلَتْ عَلَيَّ اللَّيْلَةَ سُورَةٌ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَرَأَ {إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا} .بخاری

 

1805- حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ أَبِي مَرْيَمَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ أَخْبَرَنِي زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ كُنْتُ مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا بِطَرِيقِ مَكَّةَ فَبَلَغَهُ عَنْ صَفِيَّةَ بِنْتِ أَبِي عُبَيْدٍ شِدَّةُ وَجَعٍ فَأَسْرَعَ السَّيْرَ حَتَّى كَانَ بَعْدَ غُرُوبِ الشَّفَقِ نَزَلَ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ وَالْعَتَمَةَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا ثُمَّ قَالَ إِنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا جَدَّ بِهِ السَّيْرُ أَخَّرَ الْمَغْرِبَ وَجَمَعَ بَيْنَهُمَا .بخاری

 

روى البلاذري عن سليمان التيمي وعبدالله بن عون أنهما قالا : إنّ أبا بكر أرسل إلى علي عليه السلام يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر ومعه فتيلة ، فتلقّته فاطمة عليها السلام على الباب . فقالت فاطمة عليها السلام : يابن الخطاب ، أتراك محرقاً عليّ بابي؟ قال : نعم ، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك عمر بفاطمه س گفت: براي دين پدرت اين آتش زدن بهتر است ؟؟!!!

 

- حدثني هدبة بن خالد، ثنا حماد بن سلمة، أنبأ الجريري، عن أبي نضرة قال: لما بايع الناس أبا بكر، اعتزل علي والزبير، فبعث إليهما عمر بن الخطاب، وزيد بن ثابت (يهودي)، فأتيا منزل عليّ، فقرعا الباب، فنظر الزبير من فترة ثم رجع إلى عليّ فقال: هذان رجلان من أهل الجنة، وليس لنا أن نقاتلهما. قال: افتح لهما. ثم خرجا معهما حتى أتيا أبا بكر، فقال أبو بكر: يا علي أنت ابن عم رسول الله وصهره، فتقول إني أحق بهذا الأمر، لاها الله لأنه أحق به منك. قال: لا تثريب، يا خليفة رسول الله، ابسط يدك أبايعك. فبسط يده فبايعه. ثم قال للزبير: تقول أنا ابن عمة رسول الله وحواريه وفارسه وأنا أحقّ بالأمر؛ لاها الله لأنا أحق به منك. فقال: لا تثريب يا خليفة رسول الله، ابسط يدك، فبسط يده فبايعه.

المدائني، عن مسلمة بن محارب، عن سليمان التيمي، وعن ابن عون.

أن أبا بكر أرسل إلى عليّ يريد البيعة، فلم يبايع. فجاء عمر، ومعه قبس فتلقته فاطمةُ على الباب، فقالت فاطمة: يا بن الخطاب، أتراك محرّقاً علي بابي؟ قال: نعم، وذلك أقوى فيما جاء به أبوك. وجاء علي، فبايع وقال: كنتُ عزمتُ أن لا أخرج من منزلي حتى أجمع القرآن. بلاذری

 

امام طبری هم در تاریخش :

حدثنا ابن حميد ، قال : حدثنا جرير ، عن مغيرة ، عن زياد بن كليب ، قال : أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين ، فقال : والله لأحرقن عليكم أو لنخرجن إلى البيعة . فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف ، فعثر فسقط السيف من يده ، فوثبوا عليه فأخذوه .

اينهم از خبر طبري كه تهديد به آتش و درگيري زبير با عمر و...

 

شیخ بخاری ومسلم ابن ابی شیبه هم به متنی دیگر بسند صحیح اورده داستان تهديد احراق باب زهرا س را

 

(4) حدثنا محمد بن بشر نا عبيد الله بن عمر حدثنا زيد بن أسلم عن أبيه أسلم أنه حين بويع لابي بكر بعد رسول الله (ص) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله (ص) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : يا بنت رسول الله (ص) ! والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك ، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك ، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت ، قال : فلما خرج عمر جاءوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه ، فانصرفوا راشدين ، فروا رأيكم ولا ترجعوا إلي ، فانصرفوا عنها فلم يرجعوا إليها حتى بايعوا لابي بكر. الكتاب : المُصَنَّف

المؤلف : أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة العبسي الكوفي.

159 ـ 235 هـ.

 

 

 هنگامى كه مردم با ابوبكر بيعت كردند، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، اين خبربه عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا! محبوب‌ترين فرد نزد ما پدر تو است و پس از او خودت!!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن‌ها بسوزانند.

اين جمله را گفت و بيرون رفت، هنگامى كه علي (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به علي (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد! برويد و رفتند وبا ابوبكر بيعت كردند ....

 

ضمنا اسلم جزو صحابه بوده است :

أسلم مولى عمر روى بن منده من طريق عبد المنعم بن بشير عن عبد الرحمن بن زيد بن أسلم عن أبيه عن جده أنه سافر مع النبي صلى الله عليه وسلم سفرتين والمعروف أن عمر اشترى أسلم بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم كذلك ذكره بن إسحاق وغيره.

اسلم، غلام عمر در دو سفر رسول خدا (ص) را همراهى كرده است، مشهور آن است كه عمر او را در سال يازدهم و پس از وفات رسول خدا خريدارى كرده است. ابن اسحاق و ديگران اين قول را ذكر كرده‌اند.

 

ما اگر بدترین حالت را در نظر بگیریم خبر مقطوع میشود یعنی اسلم تابعی بشود اما ببینید صحیت قول تابعی :

 

مرسل التابعي حجة عند الجمهور، فكيف مرسل من اختلف في صحة صحبته.

مرسل تابعي، نزد تمام دانشمندان حجت است؛ چه رسد به مرسل كسى كه در صحت صحابى بودن او اختلاف است.

ملا علي القاري

 

قطعا اسلم از عمر شنیده است و شاهد بر ادعای ما : وَسَمَاعُ أَسْلَمَ مِنْ مَوْلَاهُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ صَحِيحٌ لَا رَيْبَ فِيهِ

الكتاب: التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد

المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)

 

 

 

الفصل الثاني : علي بن أبى طالب رضي الله عنه في عهد الخلفاء الراشدين

المبحث الأول : علي بن أبى طالب رضي الله عنه في عهد الصديق

أولاً: مبايعة علي لأبى بكر بالخلافة رضي الله عنهما:

وردت أخبار كثيرة في شأن #تأخر علي عن مبايعة الصديق، وكذا تأخر الزبير بن العوام، وجُلّ هذه الأخبار ليست بصحيحة، وقد جاءت روايات صحيحة السند تفيد بأن عليًا والزبير - رضي الله عنهما- بايعا الصديق في أول الأمر، فعن أبى سعيد الخدري- رضي الله عنه- قال: لما توفى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قام خطباء الأنصار..فذكر بيعة السقيفة ثم قال: ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليًا، فسأل عنه، فقام أناس من الأنصار، فأتوا به (بزور اميرالمومنين را اوردند)، فقال أبو بكر: ابن عم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وختنه أردت أن تشق عصا المسلمين، فقال: لا تثريب يا خليفة رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، فبايعه، ثم لم ير الزبير بن العوام، فسأل عنه حتى جاءوا به، فقال: ابن عمّة رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وحواريه، أردت أن تشق عصا المسلمين، فقال مثل قوله: لا تثريب يا خليفة رسول الله فبايعاه(2). ومما يدل على أهمية حديث أبى سعيد الخدري الصحيح أن الإمام مسلم بن الحجاج صاحب الجامع الصحيح- الذي هو أصح الكتب الحديثية بعد صحيح البخاري - ذهب إلى شيخة الحافظ محمد بن إسحاق بن خزيمة - صاحب صحيح ابن خزيمة- فسأله عن هذا الحديث، فكتب له ابن خزيمة الحديث، وقرأه عليه، فقال مسلم لشيخه ابن خزيمة: هذا الحديث يساوى بدنة (يعني خيلي ارزش داره اين خبر) ، فقال ابن خزيمة: هذا الحديث لا يساوى بدنة(3) فقط، إنه يساوى بدرة مال(4)، وعلق على هذا الحديث ابن كثير - رحمه الله - فقال: هذا إسناد صحيح محفوظ، وفيه فائدة جليلة، ..

__________

(1) مجمع الزوائد (5/183) رجاله رجال الصحبيح (البداية والنهاية 5/281)، قال بن كثير: هذا إسناد صحيح محفوظ.

(2) المستدرك (3/76)، السنن الكبرى (8/143) بإسنادين صحيحين.

(3) البدنة: ناقة أو بقرة تنحر بمكة ولعظمها وضخامتها سميت بدنة.

(4) البدرة: كيس فيه ألف أو عشرة آلاف دينار، والمعنى: أنه كنز ثمين.

 

 

عبدالفتاح عبدالمقصود، در«السقیفه و الخلافه»، صفحه15، می نویسد:

«مورخان مهم و معتبر نقل کرده اند که علی از بیعت با ابوبکر خودداری نمود تا اینکه به زور با ریسمانی(که به گردنش آویختند)او را کشان کشان جهت بیعت کردن، بردند».

 

مسعودی شافعي در «اثبات الوصیه»، صفحه142، می نویسد:

«آنها می خواستند از علی بیعت بگیرند اما علی ممانعت کرد و گفت: هرگز چنین کاری نخواهم کرد، پس به وی گفتند: تو را می کشیم. علی گفت: اگر مرا بکشید همانا بنده خدا و برادر رسول خدا(ص)را گشته اید. در این هنگام دست علی را در حالی که مشت کرده بود و باز کردنش برای آن ها سخت بود به طرف ابوبکر کشیده، و بالاخره دست ابوبکر را به دست علی کشیدند، و این در حالی بود که دست علی مشت و بسته بود!».

 

 

ابن قتیبه دینوری درباره تهدید حضرت علی (علیه السلام) برای بیعت با ابوبکر می‌نویسد: «فقالوا له: بایع. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟! قالوا: إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک! قال: إذا تقتلون عبد الله و أخا رسوله. وأبو بکر ساکت لا يتكلم. گفتند با ابوبکر بیعت کن. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: اگر من بیعت نکنم، چه می‌شود؟ گفتند: قسم به خدای که شریک ندارد، گردنت را می‌زنیم. حضرت فرمود: در این هنگام بنده خدا و برادر پیامبر را کشته‌اید. ابوبکر ساکت شد و چیزی نگفت».( بسند صحيح نزد ابوبكر خلال ابوبكر دستور #قتل امير المومنين ع را به خالد داد !!!)

 

بلاذری در«انساب الاشراف» جلد اول، صفحه587، می نویسد:

وحدثنى بَكْرُ بْنُ الْهَيْثَمِ، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الْكَلْبِيِّ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:

بَعَثَ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ إِلَى عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ حِينَ قَعَدَ عَنْ بَيْعَتِهِ وَقَالَ: ائْتِنِي بِهِ بِأَعْنَفِ الْعُنْفِ. فَلَمَّا أَتَاهُ، جَرَى بَيْنَهُمَا كَلامٌ. قال فقال

احْلُبْ حَلَبًا لَكَ شَطْرُهُ. واللَّه مَا حِرْصُكَ على إمارته اليوم إلا ليؤثرك غدا/ (فقال على: [وَمَا نَنْفَسُ  عَلَى أَبِي بَكْرٍ هَذَا الأَمْرَ وَلَكِنَّا أَنْكَرْنَا تَرْكَكُمْ مُشَاوَرَتِنَا، وَقُلْنَا: إِنَّ لَنَا حَقًّا لا يَجْهَلُونَهُ.] ثُمَّ أَتَاهُ فَبَايَعَهُ.

 


«ابوبکر، عمر را به دنبال علی فرستاد و به وی دستور داد: علی را با بدترین صورت نزد من حاضر کن!!) امام علي ع هم به عمر گفت شيري بدوش كه نيمي از ان بعدا بتو برسد ؟؟!!!

 

 

الْمَدَائِنيّ، عَن عبد اللَّه بن جَعْفَر، عَنْ أَبِي عَوْنٍ قَالَ:

لِمَا ارتدت العرب، مشى عثمان إلى علىّ. فقال: [يا ابن عم، إنه لا يخرج أحد إلي.] فقال: هَذَا العدو، وأنت لَمْ تبايع. فلم يزل بِهِ حَتَّى مشى إلى أبي بكر. فقام أَبُو بكر إِلَيْهِ، فاعتنقا، وبكى كل واحد إلى صاحبه. فبايعه فسر المسلمون، وجد الناس في القتال، وقطعت البعوث.بلاذری

 

 

وقلت : إني كنت أقادكما يقاد الجمل المخشوش حتى أبايع ، ولعمر الله لقد أردت أن تذم فحمدت ، وأن تفضح فافتضحت ، وما على المسلم من غضاضةٍ في أن يكون مظلوماً ما لم يكن شاكاً في دينه ، ولا مرتاباً في يقينه ، وهذه حجتي إلى غيرك قصدها ، ولكني أطلقت لك منها بقدر ما سنح من ذكرها .

الكتاب : نهاية الأرب في فنون الأدب ـ موافق للمطبوع

المؤلف : شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب النويري

و [ صبح الأعشى في صناعة الإنشا - القلقشندي ]

و منه الجمل المخشوش للذي جعل في أنفه خشاش.

و الخشاش بالكسر و قد يفتح: حشرات الأرض.طريحي

 

امام در جواب نامه معاويه نوشت : در نامۀ خود نوشته بودی که من بسان شتر سرکش برای بیعت سوق داده شدم. به خدا سوگند خواستی از من انتقاد کنی، ولی در واقع مرا ستایش کردی، و خواستی مرا رسوا کنی، اما خود را رسوا کردی، هرگز بر مسلمان ایرادی نیست که مظلوم واقع شود. تا هنگامی که در دین خود تردید نداشته، و در یقین خود شک ننماید.

 

مسعودی شافعي در اثبات الوصيه چنین می‌نویسد: «فوجهوا إلی منزله فهجموا علیه وأحرقوا بابه، واستخرجوه منه کرها، وضغطوا سیدة النساء بالباب، حتی أسقطت محسنا، وأخذوه بالبیعة فامتنع، وقال: لا أفعل. فقالوا نقتلک فقال: إن تقتلونی فانی عبد الله وأخو رسوله، وبسطوا یده فقبضها، وعسر علیهم فتح‌ها، فمسحوا علیه وهی مضمومة. آنگاه آن مردم متوجّه منزل علي (علیه‌السلام) شده و بر آن بزرگوار هجوم کردند، درب خانه او را سوزانیدند، آن برگزیده خدا را بدون رضایت او از منزل خارج کردند، فاطمه زهراء را به‌وسیله لنگه درب طوری فشردند که محسن خود را سقط کرد. پس از این جنایات خواستند از على (علیه السّلام) بیعت بگیرند ولی قبول نکرد و فرمود: من این کار را نمی‌کنم، گفتند: ترا خواهیم کشت، فرمود: اگر مرا بکشید من بنده خدا و برادر رسول او (صلی اللّه علیه و آله) هستم، خواستند مشت علی (علیه السّلام) را باز کنند ولی آن حضرت #مشت خود را بست و آنان نتوانستند آن را باز کنند پس از روی ناچاری با پشت دست آن بزرگوار در صورتی که بسته بود بیعت و مسح کردند».

 

البته انتظار نداشته باشيد كه حزب سقيفه واتباعشون اين اخبار را سانسور و نابود نكنند همچنانكه دهها خبر از بزرگترين علمايتان دارم كه گفته اند واجب است اين بديهاي صحابه و اين كتابها را #بسوزيد ونابود كنيد وحقيقت را كتمان نماييد تا مردم حقيقت را نفهمند و ... ؟؟؟!!!

 

ودر اخبار شیعه هم مانند اخبار صحیح سنت سخن از اجبار امام ع بر بیعت است :

ابن ابى عياش روايت كرده است :

سليم بن قيس گفته است : در حضور عبدالله بن عباس و در خانه اش بودم . گروهى از پيروان على عليه السلام نيز با ما بودند. گفتگو كرديم . از جمله سخنان او اين بود كه گفت : برادران من ! پيامبر خدا ص آن روز كه در گذشت ، هنوز دفن نشده بود كه مردم پيمان شكستند و از حق برگشتند و بر مخالفت هماهنگ شدند. على بن ابى طالب عليه السلام به تجهيز رسول خدا صلى الله عليه و آله مشغول بود تا آنكه از غسل و كفن و حنوط و خاكسپارى حضرتش آسود. آنگاه به گرد آورى قرآن روى آورد. به وصيت پيامبر خدا از آنان روى گرداند و در پى حكومت نبود، چرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره آن گروه به او خبر داده بود. چون مردم دچار فتنه آن دو مرد شدند، جز على عليه السلام و بنى هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و گروهى اندك از مردم وفادار نمانده بودند. عمر به ابوبكر گفت : فلانى ! همه مردم با تو بيعت كرده اند جز اين مرد و خانواده اش و اين گروه . پس به سراغ او بفرست . ابوبكر، قنفذ پسر عموى عمر را فرستاد...؛ تا آنجا كه گفته است : على عليه السلام را در حالى كه گريبانش را گرفته بودند و مى كشيدند، نزد ابوبكر آوردند...

عمر به ابوبكر بر منبر نشسته بود گفت : چه بر منبر نشسته اى ، در حالى كه او نشسته و با تو در ستيز است و بر نمى خيزد تا با تو بيعت كند! مگر آنكه دستور دهى گردنش را بزنند. حسن و حسين عليهما نيز نزد على عليه السلام ايستاده بودند. چون سخن عمر را شنيدند گريستند و صداى خود را به (ياد جداه ، يا رسول الله بلند كردند. على عليه السلام آن دو را به سينه چسباند و فرمود: (گريه نكنيد. به خدا قسم نمى توانند پدرتان را بكشند. آنان خوارتر و كوچكتر از آنند كه بتوانند چنين كنند.

- كتاب سليم بن قيس ، ص 249.

 

عبد الرزاق استاد بخاري در المصنف ، ج5 ، ص472 مي‌گويد : نه تنها علي بيعت نکرد ، هيچ يک از بني هاشم نيز در طول آن شش ماه بيعت نکردند .

 

بروایت سلیم بن قیس رحمه الله :
قنفذ که خدا او را لعنت کند- فاطمه علیها السّلام را با تازیانه زد آن هنگام که خود را بین او و شوهرش قرار داد، و عمر پیغام فرستاد که اگر فاطمه بین تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه‏اش کشانید و در را فشار داد بطورى که استخوانى از پهلویش شکست و جنینى سقط کرد، و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهید شد.

 

 

سلمان مى‏گوید: نزد على علیه السّلام آمدم در حالى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را غسل مى‏داد. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به على علیه السّلام وصیّت کرده بود که کسى غیر او غسلش را بر عهده نگیرد. وقتى عرض کرد: یا رسول اللَّه، پس چه کسى مرا در غسل تو کمک خواهد کرد؟ فرمود: جبرئیل. على علیه السّلام هیچ عضوى (از اعضاى حضرت) را اراده نمى‏کرد مگر آنکه برایش گردانیده مى‏شد .
وقتى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را غسل داد و حنوط نمود و کفن کرد من و ابو ذر و مقداد و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را به داخل خانه برد، و خود جلو ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم و بر آن حضرت نماز خواندیم. عایشه نیز در حجره بود ولى متوجه نشد چرا که خداوند چشم او را گرفته بود.
سپس ده نفر از مهاجرین و ده نفر از انصار را به داخل مى‏آورد. آنان وارد مى‏شدند و دعا مى‏کردند و خارج مى‏شدند، تا آنکه هیچ کس از حاضرین از مهاجرین و انصار باقى نماندند مگر آنکه بر آن حضرت نماز خواندند .

.....

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: بعد از آن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقیفه‏ بنى ساعده با ابو بکر بیعت مى‏کنند بعد از آنکه با حقّ ما و دلیل ما استدلال کنند. سپس به مسجد مى‏آیند و اولین کسى که بر منبر من با او بیعت خواهد کرد ابلیس است که به صورت پیرمرد سالخورده پیشانى پینه بسته چنین و چنان خواهد گفت.
سپس خارج مى‏شود و اصحاب و شیاطین و ابلیس‏هایش را جمع مى‏کند. آنان به سجده مى‏افتند و مى‏گویند: «اى آقاى ما، اى بزرگ ما، تو بودى که آدم را از بهشت بیرون کردى»! (ابلیس) مى‏گوید: «کدام امت پس از پیامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان کرده‏اید که من بر اینان سلطه و راهى ندارم؟ کار مرا چگونه دیدید هنگامى که آنچه خداوند و پیامبرش در باره اطاعت او دستور داده بودند ترک کردند». و این همان قول خداوند تعالى است که‏ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ ، «ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنین او را متابعت کردند».

 

 

البته خانه زهرا س پایگاه مخالفین سقیفه شده بود بهمین جهت عمر چند مرتبه هجوم کرد و از همگان بیعت گرفت حتی معاویه هم به مولا میگوید مانند شترمخشوش باریسمان برای بیعت بزور بردنت و...( وقال عليه السلام في كتاب له إلى معاوية جوابا عنه: (وقلت: إنى كنت اقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتى ابايع، ولعمر الله لقد أردت أن تذم فمدحت، وأن تفضح فافتضحت، ... نهج البلاغه : ای معاویه میخواستی با این بیان مرا ذم کنی در حالیکه مدحم نمودی !!!!!

 

 

افشاى اسرار اصحاب صحیفه ملعونه‏


على علیه السّلام فرمود: آیا کسى از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته‏ ؟ عمر گفت: خلیفه پیامبر راست مى‏گوید. من هم از پیامبر شنیدم همان طور که ابو بکر گفت. ابو عبیده و سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست مى‏گوید، ما این مطلب را از پیامبر شنیدیم.
على علیه السّلام به آنان فرمود : وفا کردید به صحیفه ملعونه‏اى‏ که در کعبه بر آن هم‏ پیمان شدید که: «اگر خداوند محمّد را بکشد یا بمیرد امر خلافت را از ما اهل بیت بگیرید».
ابو بکر گفت: از کجا این مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم! حضرت فرمود: اى زبیر و تو اى سلمان و تو اى ابا ذر و تو اى مقداد، شما را به خدا و به اسلام، مى‏پرسم آیا از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نشنیدید که در حضور شما مى‏فرمود: «فلانى و فلانى- تا آنکه حضرت همین پنج نفر را نام برد- ما بین خود نوشته‏اى نوشته‏اند و در آن هم پیمان شده‏اند و بر کارى که کرده‏اند قسم‏ها خورده‏اند که اگر من کشته شوم یا بمیرم ... »؟
آنان گفتند: آرى ما از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدیم که این مطلب را به تو مى‏فرمود که «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده کرده و هم پیمان شده‏اند، و در بین خود قراردادى نوشته‏اند که اگر من کشته شدم یا مردم، بر علیه تو اى على متّحد شوند و این خلافت را از تو بگیرند»(این روایت باسناد صحیح در کتب جماعت امده واز ابی بن کعب هم روایت شده : اهل العقده)
تو گفتى: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللَّه، هر گاه چنین شد دستور مى‏دهى چه کنم؟
فرمود: اگر یارانى بر علیه آنان یافتى با آنها جهاد کن و اعلام جنگ نما، و اگر یارانى نیافتى بیعت کن و خون خود را حفظ نما.(بسند موثق از عبدالله احمد و ... آمده وعن علي بن أبي طالب قال‏:‏قال رسول الله (ص)‏:‏‏إنه سيكون ‏[‏بعدي‏]‏ اختلاف وأمر فإناستطعت أن تكون السلم فافعل‏‏‏،‏رواه عبد الله ورجالهثقات.)

 

 

ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوی علی(علیه السلام) فرستاد و گفت: او را با سخت ترین تندی و عتاب(برای بیعت گرفتن) به نزد من بیاور. عین عبارت البلاذری از علمای اهل تسنن در کتاب انساب الاشراف چنین است: «بعث ابوبکر عمر بن الخطاب الی علی(علیه السلام) حین قعد عن بیعته و قال ائتنی به بأعنف العنف

 

بن عبدربه از علمای اهل تسنن در العقد الفرید حتی اذعان نموده است که ابوبکر دستور داد اگر علی(علیه السلام) و عباس از بیعت امتناع کردند آنها را بکش: «ان ابیا (علی (علیه السلام) و العباس) فقا تلهما.

 

حمله اول بخانه پیامبر ص با تهديد به أتش :

 

ابن قتیبه نوشته : ان ابابکر تفقد قوماً تخلّفوا عن بیعته عنه علی(علیه السلام) فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی(علیه السلام) فأبوا عن تخرجوا فدعا بالحطب و قال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها. فقیل له: یا اباحفص انّ فیها فاطمة. قال: و إن! فتخرجوا فبایعوا الاّ علیاً(علیه السلام

 

 

«ابوبکر گروهی را جویا شد که از بیعت با او تخلّف کرده و نزد علی(علیه السلام) می باشند. پس عمر را به سوی آنها فرستاد، عمر نزد آنها آمده و آنها را صدا زد و حال آن که ایشان در خانه علی(علیه السلام) بودند. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند پس ... هیزم طلب کرد و گفت: به آن خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید یا خانه را با تمام کسانی که در آن هستند، می سوزانم. به وی گفته شد: ای ابا حفص، فاطمه (سلام الله علیها) در این خانه است. او گفت: اگر چه (فاطمه در خانه باشد.) پس آن گروه خارج شدند و با ابوبکر بیعت کردند جز علی(علیه السلام . ابن قتیبه

 

 

حمله دوم عمر و حزبش :

 

بعد از اينكه حزب سقيفه ديد با تهديد وارعاب نميتواند از مولا علي ع بيعت بگيرد متوسل به آتش شد و اين امر حدود دو ماه بعد از حمله اول بوده :

 

فأتی عمر ابابکر فقال له الا تاخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال ابوبکر لقنفذ اذهب فادع لی علیاً... فقال عمر الثانیة لا تمهل هذا متخلّف عنک بالبیعة. فقال ابوبکر لقنفذ: عُد إلیه فقل له خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع ... ثمّ قام عمر فمتنی معه جماعة حتی اتوا باب فاطمه(سلام الله علیها) فدقّوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوت ها: یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن قحافة؟ فلماً مع القوم صوت ها و بکاء ها الضرفوا باکین و کادت قلوبهم تنصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم: فاجرجوا علیاً(علیه السلام) فمضوا به الی ابی بکر فقال له: بایع. فقال(علیه السلام) إن لم افعله فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا اله الاّ هو نضرب عنقک.

 

 

 

پس عمر نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا از این کسی که تخلّف نموده بیعت نمی گیری؟ پس ابوبکر به قنفذ گفت: برو و علی(علیه السلام) را بخوان ... برای بار دوم عمر گفت: به این کسی که از بیعت با تو تخلّف نموده مهلت نده. بعد ابوبکر به قنفذ گفت: برگرد به سوی او و به او بگو، خلیفه رسول الله(صلی الله علیه و آله) تو را می خواند که با او بیعت کنی... سپس عمر برخاست و گروهی با او حرکت کردند تا به درب خانه فاطمه(سلام الله علیها) رسیدند. پس درب را کوبیدند. فاطمه(علیهاالسلام) چون صدای آنها را شنید با ندای بسیار بلند فرمود: ای پدر، ای رسول خدا، بعد از تو از ابن خطاب و ابن ابی قحافه چه ها بر سر ما آمد.

پس جمعی از آن گروه چون صدای فاطمه(سلام الله علیها) و گریه اش را شنیدند، باز گشتند، در حالی که اشک می ریختند و نزدیک بود که دل هایشان از جا کنده شود و جگرهایشان پاره پاره شود. ولی عمر با جمعی باقی ماند.

پس آنها علی(علیه السلام) را از خانه بیرون کشیده و او را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن! پس فرمود: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را خواهیم زد (که این موضوع یعنی دستور ابوبکر بخالد بر قتل علی ع بسند صحیح در السنه ابوبکر خلال و سمعانی و... آمده است )

 

دستور ابوبكر بقتل امام ع از شيعه وسني باسناد صحيح :


النص الاول

[118] أخبرنا عبد الله بن الحسن الإيوازي بإسناده عن أبي جعفر-الباقر(ع)-عن أبيه عن جده الحسين بن علي عليهم السلام قال: قال أبو بكر لخالد بن الوليد: إذا صليت الصبح وسلمت فاقتل علياً، فلما فرغ من صلاته سلم في نفسه، وصاح: لا تفعل ما أمرتك.
فقال علي: هو والله أضيق حلقة من أن يفعل ما أمرته، والله لو فعل ما خرجت أنت وأصحابك إلاّ مقتلين.)


النص الثاني

119
] وحدثنا جعفر بإسناده عن ابن عباس قال:أمر أبو بكر خالد بن الوليد أن يشتمل على سيف ويصلي إلى جنب علي بن أبي طالب، فإذا سلم فإن هو بايع وإلا علاه بالسيف، ثم إنه بدا لأبي بكر في ذلك فقال قبل أن يسلم: لا يفعل خالد ما أمرته.

 

قال السمعاني:

 

وروى عنه (يعقوب الرواجني شيخ البخاري) حديث أبي بكر رضي اللّه عنه : أنّه قال : «لا يفعل خالد ما أمر به». سألت الشريف عمر ابن إبراهيم الحسيني بالكوفة عن معنى هذا الاثر فقال : كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليّاً ، ثم ندم بعد ذلك ، فنهى عن ذلك.

 

الانساب للسمعاني:3/95، ط. دار الجنان ـ بيروت

 

از او ( يعقوب رواجني استاد بخاري) کلام ابوبکر روايت شده است که گفت : "خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد" از سيد عمر بن ابراهيم حسيني در کوفه پرسيدم که معني اين روايت چيست؟ او گفت : به خالد دستور داده بود که علي را بکشد ؛ اما از اين کار پشيمان شده و از آن نهي کرد .

 

 

واما سند صحيح دستور ابوبكر بقتل امام ع :

 

809 - أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: ثَنَا الْأَثْرَمُ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، وَذُكِرَ لَهُ حَدِيثُ عُقَيْلٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي عَلِيٍّ، وَالْعَبَّاسِ، وَعَقِيلٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَنَّ أَبَا بَكْرٍ أَمَّرَ خَالِدًا فِي عَلِيٍّ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: كَيْفَ؟ فَلَمْ يَعْرِفْهَا، فَقَالَ: «مَا يُعْجِبُنِي أَنْ تُكْتَبَ هَذِهِ الْأَحَادِيثُ»

الكتاب: السنة

المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخَلَّال البغدادي الحنبلي (المتوفى: 311هـ)

المحقق: د. عطية الزهراني

الناشر: دار الراية – الرياض

 

روى ذلك صناديدهم: سفيان بن عينية، والحسن بن صالح ابن حي، ووكيع بن الجراح، وعباد بن يعقوب الاسدي [ الرواجني ]، عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبي إسحاق، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس: أن الاول أمر خالد بن الوليد، فقال: إذا أنصرفت من [ صلاة ] الفجر، فاضرب عنق علي، فصلى ثم ندم، فجلس في صلاته حتى كادت الشمس أن تطلع، ثم قال في صلاته: " يا خالد لا تفعل ما أمرتك به ".

الكتاب : المسترشد- محمد بن جرير الطبري (الشيعي)

 

گردن علی را بزن :

- قال الفضل بن شاذان في الايضاح 155: روى سفيان بن عيينة والحسن بن صالح ابن حى

وأبو بكر بن عياش وشريك بن عبد الله وجماعة من فقهائكم أن أبا بكر أمر خالد بن

الوليد: إذا أنا فرغت من صلاة الفجر وسلمت، فاضرب عنق على، فلما صلى بالناس في آخر

صلاته ندم على ماكان منه، فجلس في صلاته مفكرا حتى كادت الشمس أن تطلع، ثم قال: يا

خالد لا تفعل ما أمرتك به - ثلاثا - ثم سلم. وكان على يصلى إلى جنب خالد يومئذ

فالتفت على إلى خالد فإذا هو مشتمل على السيف تحت ثيابه، فقال له: يا خالد أو كنت

فاعلا ؟ قال: أي والله إذا لوضعته في أكثرك شعرا، فقال على ص: كذبت ولؤمت أنت أضيق

حلقة من ذاك، أما والذى فلق الحبة و برا النسمة، لو لا ما سبق به القضاء لعلمت أي

الفريقين شر مكانا وأضعف جندا. فقيل لسفيان وابن حى ووكيع: ما تقولون فيما كان من

أبى بكر في ذلك، فقالوا جميعا: كانت سيئة لم تتم، وأما من يجسر من أهل المدينة

فيقولون: وما بأس بقتل رجل في صلاح الامة، انه انما أراد قتله لان عليا أراد تفريق

الامة وصدهم عن بيعة أبى بكر. أقول: والكلام طويل الذيل سيجئ في محله انشاء الله

تعالى .بحار

 

ابن ابی الحدید سني شافعي در شرح نهج البلاغه به نقل از مسعودی می نویسد: «قال المسعودی: و کان عروة بن الزبیر بعذرأ خاه عبدالله فی حصر بنی هاشم فی الشعب و جمعه الحطب یحرقهم و یقول: إنمّا اراد بذلک الا تنتش اکلمة و لا یختلف المسلمون و إن یدخلوا فی الطاعة فتکون الکلمة واحدة کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم لما تأخروا عن بیعة ابی بکر فإنّه أحضر الحطب لیحرق علیهم الدار»؛ «مسعودی می گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله را در محاصره بنی هاشم در دره ای و جمع آوری کردن هیزم توسط او برای آتش زدن آنان معذور می دانست و می گفت: او این کار را برای این کرد که تفرقه و پراکندگی ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و آنان (بنی هاشم) نیز به اطاعت او در آیند و در نتیجه با هم متحد شوند همانطور که عمر بن خطاب این کار را با بنی هاشم کرد وقتی آنان از بیعت با ابوبکر درنگ کردند.

 

يعني سنت عمردر اتش زدن انقدر شايع ومشهور بوده كه ستمگران به ان استناد ميكردند !!!

 

ابن خیزرانه در کتاب غرر است که علی محمد فتح الدین الحنفی آن را نقل نموده است که «از زید بن السلم روایت می کند که من از جمله کسانی بودم که به هنگام خودداری علی (علیه السلام) و یارانش از بیعت به همراه عمر هیزم به طرف درب خانه فاطمه(علیهاالسلام) بردیم

فلک النجاه فی الامامه و الصلاه/ تالیف علی محمد فتح الدین الحنفی؛(م. 1371)، ص 121

 

حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش می‌آید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیر‌المومنان (ع) گرفتند و او را تهدید می‌کنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».

سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیر‌المومنین است. لذا تا حضرت صدیقه طاهره (س) شنید امیر‌المومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند».

 

«ابن قتیبه» نقل می‌کند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم می‌دهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود؛ فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن این‌گونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام آورده است که آنها اشاره می‌کنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد .....

«محمدحسین رجبی دوانی»

 

بنابراين مولا علي ع تا اخرين نفس مقاومت نمود بتوصيه رسول خدا ص اما آخرشم هم براي حفظ وبقاي اسلام از طوفان فتن مانند حضرت هارون ع مجبور به بيعت ظاهري (با مشت بسته) شد ...

 

 

چرا عبدالملک مروان این خانه پیامبر را به بهانه توسعه مسجد  تخریب کرد (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 211)   تا آثار آتش و سوختگی و جنایاتیکه عمر بر اهل بیت کرد را کلا نابود سازد !

 

 

 

يعقوبي مورخ مشهور در تاريخش آورده :

وكان قدوم عمر بن عبد العزيز المدينة سنة سبع وثمانون وثقله على ثلاثين بعيراً. وضرب الوليد البعث على أهل المدينة، وكتب إلى عمر، فأخرج منهم ألفي رجل. وبنى الوليد المسجد بدمشق، فأنفق عليه أموالاً عظاماً، وابتدأ بناءه في سنة ثمان وثمانون، وكتب إلى عمر بن عبد العزيز أن يهدم مسجد رسول الله، ويدخل فيه المنازل التي حوله، ويدخل فيه حجرات أزواج النبي، وهدم الحجرات، وأدخل ذلك في المسجد. ولما بدأ بهدم الحجرات قام خبيب بن عبد الله بن الزبير إلى عمر والحجرات تهدم، فقال: نشدتك الله يا عمر أن تذهب باية من كتاب الله، يقول: إن الذين ينادونك من وراء الحجرات، فأمر به، فضرب مائة سوط، ونضح بالماء البارد، فمات، وكان يوماً بارداً. فكان عمر لما ولي الخلافة، وصار إلى ما صار إليه من الزهد، يقول: من لي بخبيب! وروى الواقدي أن الوليد بعث إلى ملك الروم يعلمه أنه قد هدم مسجد رسول الله، فليعنه فيه، فبعث إليه بمائة ألف مثقال ذهبا، ومائة فاعل، وأربعين حملاً فسيفساء، فبعث الوليد بذلك كله إلى عمر، فأصلح به المسجد، وفرع من بنائه في سنة تسعون.


واين تخريب را بخاطر آن انجام داد چون آثار آتش زدن هيزمهايي كه بدرب خانه نبوت از زمان خليفه اول بجا مانده بود محو ونابود سازد و نسل آينده حقيقت سقيفه را نفهمند !!!!!!

 

 

عمربن عبد العزيز ميتوانست دستور وليد را اجرا نكند ! اما امروز مكان سقيفه را مجلل حفظ كرده اند اما اثري ازخانه امام علي ع را باقي نگذاشتند !!!!!


( ولید بن عبدالملک به قصد سفر حج رفت، پس گذارش به « مسجد النبی (ص)» [ در مدینه] افتاد پس داخل آنجا شد و دید یک خانه ای والا در مسجد پیامبر(ص) قرار دارد که درش به داخل مسجد باز می شود.

پس پرسید : چرا این خانه این گونه است ؟
آن گاه بدو گفته شد: این خانه علی بن ابی طالب (ع) است که آن را[ پیامبر (ص)] این چنین قرار داده ( یعنی درب آن خانه را داخل در مسجد خود قرار نموده ) و بقیه درهای مربوط به خانه های صحابه را به داخل مسجد خویش مسدود کرده است .
در این هنگام ولید گفت : همان مردی که ما او را در هر [ نماز] جمعه بر فراز منبر هایمان لعن می کنیم ، در خانه اش چه شده که به طور والایی نسبت به بقیه درها قرار گرفته است؟

ای غلام ویرانش کن !

پس « رَوح بن زِنباع جُذامی» به او گفت :
ای امیر مومنان! این کار را نکن تا زمانی که به شام بروی سپس به توسعه مساجد شهرها همچون : مکه ، مدینه ، بیت المقدس فرمان بدهی و یک مسجد در دمشق بنا کنی آنگاه به بهانه گسترش و توسعه مسجد مدینه، خانه علی بن ابی طالب (ع) را ویران نمایی.
پس ولید از او این سخن را پذیرفت و به شام آمد و در تدارک ساخت مسجد دمشق شد…


آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه(س) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط شد، اعلام کرد: هر کس با من بیعت نکند خانه او را آتش می‌زنم، آن گونه که خانه فاطمه را آتش زدند و سپس حسن بن محمد بن حنفیه که بیعت نکرده بود را دستگیر و زندانی کرد و خانه او را آتش زد و بنی‌هاشم را در شعب جمع کرده و می‌خواست آن‌ها را زنده زنده در آتش بسوزاند.(مروج الذهب، جلد 3، صفحه 77)

 

 

 

 

حرص بر امارت دنیا تا به کجا مگر این رسول مهربانتان نبود که شما را از پرتگاه اتش رهانید که امروز جسد مطهرش را رها کرده وبه دعوای دنیا چسبیدید :

 

38201- حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَيْرٍ ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ ، عَنْ أَبِيهِ ؛ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ لَمْ يَشْهَدَا دَفْنَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم ، كَانَا فِي الأَنْصَارِ ، فَبُويِعَا قَبْلَ أَنْ يَرْجِعَا.

الكتاب : مُصنف ابن أبي شيبة

المصنف : أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (159 ـ 235 هـ)

 

 

 

 

اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س)
 
1- خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف می‌کرد، بنابراین معلوم می‌شود به دستور او انجام شده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، جلد 6، صفحه 51).
 
2- خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651).
 
3- اسید بن حضیر ( الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفته‌اند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).
 
4- سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 47)
 
5- ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک)
 
6- خالد بن ولید (همان مدرک).
 
7- محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48).
 
8- بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185).
 
9- مغیرة بن شعبه (همان مدرک).
 
10- ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185)
 
11- سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک)
 
12- معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12).
 
13- قنفذ (همان مدرک)
 
14- عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187)
 
15- عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26)
 
16- زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68)
 
17- معاویه بن ابی‌سفیان (وقعه صفین، صفحه 163)
 
18- عمروبن عاص (همان مدرک).
 
19- زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).
 
اینان کسانی هستند که نام خود را بر پیشانی تاریخ به عنوان «مهاجمان و آتش زنندگان به خانه وحی» ثبت کردند.
 
و اما برخی از کسانی که داخل منزل بودند عبارتند از:
 
1- حضرت علی(ع)
 
2- حضرت فاطمه زهرا(س)
 
3- امام حسن(ع)
 
4- امام حسین(ع)
 
5- زبیر (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443)
 
6- طلحه (همان مدرک)
 
7- ثابت بن قیس (شرح نهج البلاغه، جلد2، صفحه 50)
 
8- سعد بن ابی‌وقاص (همان مدرک)
 
9- مقداد (همان مدرک)
 
10- سلمان (کتاب سلیم، جلد 2 ، صفحه 580).
 
11- ابوذر (همان مدرک)
 
12- عباس بن عبدالمطلب (الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 11)

 

 

 

مرحوم عياشى در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشته‌اند:

قال: قال عمر قوموا بنا إليه فقام أبو بكر وعمر وعثمان وخالد بن الوليد و المغيرة بن شعبة وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولى أبي حذيفة وقنفذ وقمت معهم فلما انتهينا إلى الباب فرأتهم فاطمة صلوات الله عليها أغلقت الباب في وجوههم وهي لا تشك أن لا يدخل عليها إلا باذنها، فضرب عمر الباب برجله فكسره، وكان من سعف، ثم دخلوا فأخرجوا عليا ( عليه السلام ) ملببا....

عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان،‌ خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة،‌ ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را كه از شاخه‌هاي خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالى كه كمرهاي خود را بسته بودند.

 

 

از امام صادق(ع) نقل شده كه حضرت، علت سقط حضرت محسن(ع) و شهادت حضرت فاطمه(س) را ضربت قنفذ با غلاف شمشير معرفي مي‌كند:

عن أبي‌بصير، عن أبي عبدالله جعفر‌بن محمد(ع)، قال: ... و قبضت في جمادي الآخره يوم الثلاثاء لثلاث خلون منه، سنه إحدى‌عشره من الهجره. وكان سبب وفاتها أن قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره، فأسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا، ولم تدع أحدا ممن آذاها يدخل عليها؛ فاطمه(س) در روز سه‌شنبه، سوم جمادي‌الثاني سال يازدهم هجري رحلت كرد و سبب وفات او آن بود كه قنفذـ غلام عمر و به فرمان اوـ فاطمه(س) را با غلاف شمشير مضروب ساخت و موجب سقط محسن شد و پس از آن به مريضي شديدي دچار گشت و هيچ يك از كساني كه او را آزرده بودند را اجازه نداد به ملاقاتش بيايند

 

 

 

ان فاطمة صديقة شهيدة   صحيح كافي

 

 

 گفته شده است كه در همان روزهاي اول بعد از تمام شدن بيعت خاصه در سقيفه بني‌ساعده، و بيعت عامه در مسجد، اولين كاري كه ابوبكر پيگيري كرد، آماده‌سازي مجدد جيش اسامه بود كه با همان كيفيتِ زمانِ پيغمبر اكرم(ص) به فرماندهي اسامه و پرچم‌داري بريده‌بن حصيب اسلمي به سمت مؤته حركت كردند. ظاهراً اگر بيست روز طول كشيد تا رفتند، يك روزي هم طبق مأموريت درگيري داشتند و 15روز هم طول كشيد تا برگشتند، بنابر اين، حداقل زمان رفت و برگشت 35 روز طول كشيده است. ضمن اينكه بنابر نقل طبري12 رفت و آمد اسامه به اين مأموريت 40 و به نقلي 70 روز طول كشيده است. به هر حال اگر35 روز واقدي يا 40 روز طبري را بپذيريم مي‌توان با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسول‌خدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه،‌ و نيز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بريده به قبيله‌اش و آمدن آنان به مدينه، مدعي شد كه حمله به خانه حضرت فاطمه(س) پس از حدود 50 روز از رحلت رسول‌خدا(ص) بوده است. اما بر اساس نقل طبري،‌ مي‌توان گفت حدود 75 روز پس از رحلت رسول‌خدا(ص) بوده،‌ بر اين اساس، روايات دالّ بر شهادت فاطمه(س) 75 روز پس از رحلت پيامبر(ص) بايد حمل بر حوادث حمله به بيت در اين تاريخ شود.

 

 

مرحوم سيد مرتضي در كتاب الشافي قضيه بريده و بني‌اسلم را از آن نقل كرده و در تلخيص الشافي كه توسط شيخ طوسي صورت گرفته، موجود است. در آنجا اين مطلب آمده است كه عمر اعراب بني‌اسلم را در مدينه به كار گرفت و اينها مؤيد بيعت عامه ابوبكر شدند: «و كانوا يخبطون الرجل خبطاً و يجيئون به حتي يمسح بيده يد ابي‌بكر».

 

 

 

.....رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- فوجهوا ال يمنزله فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجو منه کرها، و ضغطوا سيده النساء بالباب حت اسقطت (محسنا) و اخذوه بالبيعه، فامتنع، و قال: لا افعل فقالوا: نقتلک، فقال: ان تقتلوني، فقال: ان تقتلوني، فاني عبدالله، و اخو رسوله، و بسطوا يده فقبضها و عسر عليهم فتحها، فمسحواها عليها، و هي مضمومه»: مسعودي اثبات الوصيه

 

 

علي- عليه السلام- بعد از غسل و حوط و تجهيز رسول خدا- صلي الله عليه و آله و سلم- و بعد از آن که با عده اي از بني هاشم و صحابه (سلمان، ابي ذر، عمار ياسر، حذيفه، و ابي ابن کعب) و جماعتي که به چهل نفر مي رسيدند بر پيکر پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم- نماز خواندند، از جريان سقيفه با خبر شده و از جايش بلند شده و خطبه خواند و بعد از حمد و ثناي پروردگار فرمود: اگر امامت از آن قريش است، پس من سزاوارترين فرد قريش بر امامت و خلافت مي باشم، و اگر امامت از آن قريش نمي باشد پس انصار بر ادعاي خودشان (امامت) محق هستند. بعد علي- عليه السلام- از حاضرين جدا شده به منزل رفت و کساني که با وي بودند، در منزل فاطمه- سلام الله عليها- جمع شدند، سپس علي- عليه السلام- فرمود: همانا براي من در پنج چيز از پيامبران الگو و سرمشق مي باشد. اول از نوح- عليه السلام- زماني که گفت: بارالها من سخت مغلوب شدم تو مرا ياري فرما، دوم از ابراهيم- عليه السلام- زماني که به قوم خود گفت: من از شما و بتهايي که به جاي خداوند مي پرستيد دوري کرده و خداي واحد را مي خوانم، سوم از لوط- عليه السلام- وقتي که گفت: اي کاش مرا بر منع شما اقتداري بود، يا اينکه چون قدرت ندارم از شر شما به رکن محکمي پناه خواهم برد، چهارم از موسي- عليه السلام- زماني که گفت: آنگاه من از شما گريختم تا اينکه خداي من مرا علم و حکمت عطا فرمود، و مرا از پيامبران خود قرار داد، پنجم از هارون عليه السلام- زماني که گفت: اي فرزند مادرم بر من خشمگين مباش که من با نهايت کوشش و فداکاري به هدايت قوم برخاستم، آنها مرا خوار و زبون داشتند، تا آنجا با قوم خصومت و ممانعت کردم که نزديک بود مرا بکشند.

 

 

 

وروى الشيخ المفيد في أماليه :

عن الجعابي عن العبّاس بن المغيرة، عن أحمد بن منصور، عن سعيد بن عفير، عن ابن لهيعة، عن خالد بن يزيد، عن ابن أبي هلال، عن مروان بن عثمان قال: لمّا بايع النّاس ابابكر دخل عليu والزبير والمقداد بيت فاطمة(عليها السلام) وأبوا أن يخرجوا.

فقال عمر بن الخطاب: أضرموا عليهم البيت ناراً، فخرج الزبير ومعه سيفه، فقال أبو بكر: عليكم بالكلب، فقصدوا نحوه، فزلّت قدمه وسقط على الأرض، ووقع السيف من يده، فقال أبو بكر: اضربوا به الحجر، فضرب به الحجر حتّى انكسر.

 

روى ابن قولويه في كامل الزيارات :

محمد الحميري، عن أبيه، عن علي بن محمد بن سليمان، عن محمد بن خالد، عن عبداللّه بن حمّاد، عن عبد اللّه الأصم، عن حمّاد بن عثمان، عن أبي عبد اللّه ع قال: لمّا أسري بالنبي(صلى اللّه عليه وآله وسلم) ...

إلى أن قال: وأمّا ابنتك فتُظلم وتُحرم، ويؤخذ حقها غصباً الذي تجعله لها، وتضرب وهي حامل، ويدخل على حريمها ومنزلها بغير إذن، ثم يمسّها هوان وذلّ، ثمّ لا تجد مانعاً، وتطرح ما في بطنها من الضرب، وتموت من ذلك الضرب.

إلى أن يقول: ... وأوّل من يحكم فيه محسن بن عليّu في قاتله، ثم في قنفذ، فيؤتيان هو وصاحبه فيضربان بسياط من نار لو وقع سوط منها على البحار لغلت من مشرقها إلى مغربها، ولو وضعت على جِبال الدنيا لذابت حتى تصير رماداً

 

 

تنقيح المقال للشيخ المامقاني في ترجمة خالد بن الوليد:

... وكفاك من شنيع ما فعل خالد هذا، أنّه ضرب فاطمة (سلام اللّه عليها) ووكزها...

 

 

 

ديلمى در ارشاد القلوب ، در بخشى از گفتگويى كه على ابن ابى طالب با عمر چنين آورده است كه : گويا مى بينم دستور داده مى شود... آن آتشى را كه بر در خانه ام روشن كرده ايد تا من و فاطمه عليهاالسلام و حسن و حسين و دو دخترم زينب و ام كلثوم را بسوزانيد، بياورند و شما دو نفر را بوسيله همان آتش مى سوزاند

 

 

 

و امام صادق عليه السلام ضمن بياناتى به مفضل بن عمر مى فرمايد: و هيچ روزى همانند محنت و مصيبت ما در كربلا نمى باشد، اگر چه روز سقيفه و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منان عليه السلام و امام حسن و امام حسين و فاطمه عليهاالسلام و زينب و ام كلثوم و فضه و كشتن محسن بوسيله لگد مهم تر و سخت تر است .

و در نقل ديگرى حضرت به مفضل بن عمر فرمود: هم چنين زدن سلمان فارسى و آتش روشن كردن بر درب خانه اميرمؤ منان عليه السلام و امام حسن و امام حسين ، تا آنها را بوسيله آتش بسوزانند و زدن به بازوى فاطمه و تازيانه و لگد زدن به شكم او و اسقاط محسنش .(بحار)

 

 

 

ابن شهراشوب به نقل ماجرا پرداخته و از امام صادق روايت كرده كه به مفضل فرمود: و كشته شدن محسن به وسيله لگد عظيم تر و تلخ تر است .(احتجاج)

همچنين امام حسن مجتبى عليه السلام در گفتگويى كه با معاويه داشته ، هنگامى كه به مغيرة بن شعبه رسيد به ذكر همين ماجراى تلخ پرداخته و مى فرمايد: اين تو بودى كه فاطمه دختر رسول الله صلى الله عليه و آله را كتك زدى تا خون آلودش كردى و در اثر همان ضربت سقط كرد. بدان كه تو اين كار را نكردى مگر براى اهانت به رسول خدا و مخالفت با امر او...(بحار)

علامه بياضى ضمن نقل اين ماجرا مى نويسد: و بين شيعه اشتهار يافته كه فاطمه را بين درب و ديوار فشار دادند تا محسن خود را سقط كرد در حالى كه همه كس مى دانست كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره اش فرموده بود: فاطمة بضعة منى من آذاها فقد آذانى .(صراط المستقيم)

 

 

كتاب دلائل الامامة للطبرى : (267) عن محمد بن هارون بن موسى التلعكبرى عن اءبيه ، عن محمد بن همام ، عن اءحمد البرقى ، عن اءحمد بن محمد بن عيسى ، عن عبدالرحمن بن اءبى نجران ، عن ابن سنان ، عن ابن مسكان ، عن اءبى بصير، عن اءبى عبدالله عليه السلام قال : قبضت فاطمة عليهاالسلام فى جمادى الاخرة يوم الثلثاء لثلاث خلون منه سنة احدى عشر من الهجرة ، و كان سبب وفاتها اءن قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف باءمره ، فاءسقطت محسنا، و مرضت من ذلك مرضا شديدا، و لم تدع اءحدا ممن آذاها يدخل عليها.

از دلائل الامامه طبرى صفحه 45

از ابوبصير از حضرت امام صادق عليه الصلوه و السلام روايت شده كه امام صادق كاشف حقايق فرموده است علت و سبب وفات آنحضرت آن بود كه قنفد غلام آن مرد بامر و دستور وى بوسيله غلاف شمشير ضرباتى زد كه بر اثر آن محسن را سقط نمود و بدين جهت بى سختى مريض گرديد و به هيچ كس از آزار كنندگان خود اجازه عيادت نداد.

 

 

الثقفي في الغارات: فهلا نقلت كل الكتاب أو فقرة وافية تحوي المقطع الذي ذكرت حتى يفهم القاريء المعنى! أما أن تجتزأ كلامه (عليه السلام) فتحول دون فهم ما يريد,فما ذلك إلا الكذب والحيلة وتصبح كمن أحدهم من اكمال قول (لا إله إلا الله) وأخذه بأولها وهو (لا إله) فهل هذا عدل؟
فانه يقول في ضمنها: (فلما مضى لسبيله (صلى الله عليه وآله وسلم) تنازع المسلمون الأمر بعده , فو الله ما كان في روعي ولا يخطر على بالي ان العرب تعدل هذا الأمر بعد محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) عن أهل بيته ولا أنهم منحوه عني من بعده فما راعني إلا انثيال الناس على أبي بكر واجفالهم إليه ليبايعوه, فأمسكت يدي ورأيت أني أحق بمقام رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) في الناس ممن تولى الأمر من بعده فلبثت بذلك ما شاء الله حتى رأيت راجعة من الناس رجعت عن الإسلام يدعون إلى محق دين الله وملة محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وإبراهيم (عليه السلام) فخشيت أن لم أنصر الإسلام وأهله ان أرى فيه ثلماً وهدماً يكون مصيبته أعظم عليّ من فوت ولاية أموركم التي هي متاع أيام قلائل ثم يزول ما كان منها كما يزول السراب وكما يتقشع السحاب فمشيت عند ذلك إلى أبي بكر فبايعته ونهضت...) إلى آخر ما ذكرت انت.

 

 

روي  ابن جرير في المسترشد عن الشعبي عن شريح بن هاني هكذا: (ورأيت الناس قد امتنعوا بقعودي عن الخروج إليهم فمشيت عند ذلك إلى أبي بكر فتألفته , ولولا إني فعلت ذلك لباد الإسلام, ثم نهضت في تلك الأحداث حتى أناخ الباطل وكانت كلمة الله هي العليا ولو كره المشركون (المسترشد : 412)

 

 

بنابراین طبق اصول رجالی این جماعت این خبر تهديد وتحريق وشهادت حضرت زهرا س وبيعت اجباري در کمال صحت واتقان است .

 

یا شیعه شوید یا بگید همه علماتون تو کتاباشون دروغ نوشتند !!! یا مثل ابن تیمیه و ابن کثیر وذهبی ، ....حرام کنید خواندن کتابای جمل وصفین و روز قتل عثمان را

 

تفصيل :

Download

باتلاق فدك براي معاندين ؟!

 

 

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا {الإسراء/26}

 

فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ {الروم/38}

 

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {الأنفال/41}

 

 

موضوع فدك كاملا وابسته به فجايع اواخر عمر رسول خدا ص از نقشه قتل خاتم انبياء ص گرفته تا تهمت هذيان در 5 شنبه شوم و شهادت حضرتش در دوشنبه و فتنه سقيفه و حمله بخانه وحي ص ودر راستاي اجبار امام علي ع به بيعت و دستور قتل مولا علي ع وشيعيانش مانند مالك بن نويره وابي بن كعب رض و ...توسط ابوبكرو در ادامه كوتاه نمودن دست اهل بيت عليهم السلام از منابع مالي جهت تضعيف ونابودي عترت رسول ص بكمك يهود صورت گرفت .

 

درباره فدك و سهم خيبر و ....

 

وروىالحميدي في الجمع بين الصحيحين من مسند جبير بن مطعم في الحديث الثالث من أفرادالبخاري قال : جاء جبير بن مطعم وعثمان ابن عفان إلى النبي " ص " يكلمانهفيما فيه من خمس خيبر من بني هاشم وبني عبد المطلب ، فقالا : يا رسول الله قسمتلإخواننا بني عبد المطلب ولم تعطنا شيئا ، وقرابتنا مثل قرابتهم بهما ، فقال رسولالله : إنما أرى هاشما وعبد المطلب شيئا واحدا ؟ قال جبير : ولم يقسم رسول اللهلبني عبد شمس ولا لبني نوفل من ذلك الخمس شيئا!

وزاد حرملة عن ابن وهب عنيونس قال ابن شهاب : وكان أبو بكر يقسم الخمس نحو قسم النبي صلوات الله عليه وآله غير أنه لم يكن يعطي قرابة رسول الله كما كان رسول الله يعطيهم.

قال ابن شهاب : وكان عمر يعطيهم منهوعثمان بعده..إنتهى!!

 

وأخرج ابن أبي حاتم وأبو الشيخ ، عن سعيد ابن جبير (ر) في قوله : واعلموا أنما غنمتم من شيئ ، يعني من المشركين ، فأن لله خمسه وللرسول ولذي القربى ، يعني قرابة النبي (ص) ، واليتامى والمساكين وابن السبيل ، يعني الضيف ، وكان المسلمون إذا غنموا في عهد النبي (ص) أخرجوا خمسه فيجعلون ذلك الخمس الواحد أربعة أرباع فربعه لله وللرسول ولقرابة النبي (ص) فما كان لله فهو للرسول والقرابة وكان للنبي (ص) نصيب رجل من القرابة ، والربع الثاني للنبي (ص) ، والربع الثالث للمساكين ، والربع الرابع لابن السبيل ويعمدون إلى التي بقيت فيقسمونها على سهمانهم ، فلما توفى النبي (ص) رد أبو بكر (ر) نصيب القرابة فجعل يحمل به في سبيل الله تعالى وبقى نصيب اليتامى والمساكين وابن السبيل.

 

 

 

النسائي - السنن الكبرى - كتاب قسم الخمس - باب - الجزء : ( 4 ) - الصفحة : ( 330 )

 

4429 - أنبأ : عمرو بن الحارث ، قال : حدثنا : محبوب بن موسى ، قال : أنبأ : أبو إسحاق الفزاري ، قال : حدثنا : سفيان ، عن قيس بن مسلم : سألت الحسن بن محمد عن قول الله : واعلموا أنما غنمتم من شيء فأن لله خمسه ، قال : هذا مفتاح كلام لله الدنيا والآخرة ، قال : اختلفوا في هذين السهمين بعد وفاة رسول الله (ص) سهم الرسول وسهم ذي القربى ، فقال قائل : سهم الرسول للخليفة من بعده ، وقال قائل : سهم ذي القربى لقرابة رسول الله (ص) ، وقال قائل : سهم ذي القربى لقرابة الخليفة ، فاجتمع رأيهم على أن جعلوا هذين السهمين في الخيل والعدة في سبيل الله فكان في ذلك خلافة أبي بكر وعمر.

 

 

 

- حدثني : المثنى ، قال : ثنا : عبد الله بن صالح ، قال : ثني : معاوية ، عن علي ، عن ابن عباس ، قوله : واعلموا أنما غنمتم من شيء فأن لله خمسه وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين ... الآية ، قال ابن عباس : فكانت الغنيمة تقسم على خمسة أخماس ، أربعة بين من قاتل عليها ، وخمس واحد يقسم على أربعة : لله ، وللرسول ، ولذي القربى ، يعني قرابة النبي (ص) فما كان لله وللرسول فهو لقرابة النبي (ص) ، ولم يأخذ النبي (ص) من الخمس شيئا ، فلما قبض الله رسوله (ص) ، رد أبو بكر (ر) نصيب القرابة في المسلمين ، فجعل يحمل به في سبيل الله ، لأن رسول الله (ص) قال : لا نورث ، ما تركنا صدقة.

طبري

چرا ابوبكر سهم اقرباي رسول الله ص را قطع كرد ؟!

 

 

 

چرا عمر وعثمان بر خلاف ابوبکر عمل کردند در خمس ؟

 

تفسیر ابن کثیر سلفی : وَقَالَ الْحَافِظ أَبُو بَكْر الْبَزَّار حَدَّثَنَا عَبَّاد عَنْ يَعْقُوب حَدَّثَنَا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ حَدَّثَنَا فُضَيْل بْن مَرْزُوق عَنْ عَطِيَّة عَنْ أَبِي سَعِيد قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقّه " دَعَا رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَاطِمَة فَأَعْطَاهَا فَدَك ثُمَّ قَالَ لَا نَعْلَم حَدَّثَ بِهِ عَنْ فُضَيْل بْن مَرْزُوق إِلَّا أَبُو يَحْيَى التَّيْمِيّ وَحُمَيْد بْن حَمَّاد بْن الْخَوَّار وَهَذَا الْحَدِيث مُشْكِل لَوْ صَحَّ إِسْنَاده لِأَنَّ الْآيَة مَكِّيَّة وَفَدَك إِنَّمَا فُتِحَتْ مَعَ خَيْبَر سَنَة سَبْع مِنْ الْهِجْرَة فَكَيْف يَلْتَئِم هَذَا مَعَ هَذَا ؟ فَهُوَ إِذًا حَدِيث مُنْكَر الْأَشْبَه أَنَّهُ مِنْ وَضْع الرَّافِضَة وَاَللَّه أَعْلَم .

 

اما قسمت آخرش را حرف زور زده  چون چاره ای نداشته !  در بسیاری از سوره های مکی ، آیات مَدَنی نیز وجود دارد وبالعکس .

 

عملکرد متناقض خلفا در زمینه خمس بروایت صحاح سنت ....

 

اما مدني بودن آيات سوره اسرا :‌ وَهِيَ مَكِّيَّةٌ عِنْدَ الْجُمْهُورِ. قِيلَ: إِلَّا آيَتَيْنِ مِنْهَا، وَهُمَا وَإِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ- إِلَى قَوْله قَلِيلًا [الْإِسْرَاء: 73- 76] . وَقِيلَ: إِلَّا أَرْبَعًا، هَاتَيْنِ الْآيَتَيْنِ، وَقَوْلُهُ: وَإِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ [الْإِسْرَاء: 60] وَقَوْلُهُ: وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ الْآيَة [الْإِسْرَاء: 80] . وَقِيلَ: إِلَّا خَمْسًا، هَاتِهِ الْأَرْبَعُ، وَقَوْلُهُ: إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِلَى آخر السُّورَة [الْإِسْرَاء: 107] . وَقِيلَ: إِلَّا خَمْسَ آيَاتٍ غَيْرَ مَا تَقَدَّمَ، وَهِيَ الْمُبْتَدَأَةُ بِقَوْلِهِ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ الْآيَة [الْإِسْرَاء: 33] ، وَقَوْلُهُ:

وَلا تَقْرَبُوا الزِّنى الْآيَة [الْإِسْرَاء: 32] ، وَقَوْلُهُ: أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ الْآيَة

[الْإِسْرَاء: 57] ، وَقَوْلُهُ: أَقِمِ الصَّلاةَ الْآيَة [الْإِسْرَاء: 78] ،

 

 

حتي خود بن كثير در تفسيرش در جاي ديگر گفته :‌وَهَذَا مِنْ كَلَام الضَّحَّاك يَقْتَضِي أَنَّ هَذِهِ الْآيَة مَدَنِيَّة وَإِنْ كَانَ مَجْمُوع السُّورَة مَكِّيًّا وَاَللَّه أَعْلَم .

 

 

 

 

البته به غصب فدک اکتفا هم نکردند حتی بروایت کافی امام صادق ع فرمود عامه در بحث میراث گفتند فرزند دختر فرزند شخص نیست تا امام حسن ع وامام حسین ع را از فرزندی پیامبر ص وحقوقشان ساقط نمایند  !!!!وكذلك قالوا: يحرم على الرجل أن يتزوج بامرأة كان تزوجها ابن ابنته وكذلك قالوا: لو شهد لابي امه بشهادة أو شهد لابن ابنته بشهادة لم تجز شهادته وأشباه هذه في أحكامهم كثيرة، فإذا جاؤوا إلى باب الميراث قالوا: ليس ولد الابنة ولد الرجل ولا هو له بأب، اقتداء منهم بالاسلاف والذين أرادوا إبطال الحسن والحسين عليهما السلام بسبب امهما والله المستعان،...کافی

 

عن أم هانئ بنت أبى طالب : أن فاطمة أتت أبا بكر تسأله سهم ذوى القربى فقال لها أبو بكر سمعت رسول الله  - صلى الله عليه وسلم -  يقول سهم ذوى القربى لهم فى حياتى وليس لهم بعد موتى (ابن راهويه ، وفيه الكلبى متروك)

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

وفي رواية أن فاطمة والعباس أتيا أبا بكر يلتمسان ميراثهما من رسول الله صلى الله عليه وسلم وهما حينئذ يطلبان أرضه من فدك وسهمه من خيبر قال أبو بكر إني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم قال " لا نورث ما تركنا صدقة " إنما كان يأكل آل محمد من هذا المال وإني والله لا أدع أمراً رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يصنعه فيه إلا صنعته زاد في رواية إني أخشى إن تركت شيئاً من أمره أن أزيع ثم ذكر قصة طويلة أخرجاه وقد روى حديث نفي الميراث جماعة من الصحابة أبو هريرة ولفظه " لا يقتسم ورثتي ديناراً ولا درهماً ما تركت بعد نفقة نسائي ومؤونة عاملي فهو صدقة " أخرجه البخاري وابن عمر وعثمان وعبد الرحمن بن عوف وسعداً وعبد الرحمن بن عوف فقال نشدتكم بالذي تقوم السماء والأرض بإذنه ألم تعلموا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال " لا نورث ما تركنا صدقة " قالوا نعم خرجه الخلعي وفي حديث أبي هريرة تصريح بأن ما تركه صلى الله عليه لا يورث مطلقاً وإن ما تركه يصنع به ما أمر به من صرفه في النفقة المذكورة ثم يتصدق بفاضله وهذا يرد رواية من روى ما تركنا صدقة بالنصب فإن صحت فهي غلط وإلا فالغالب أنها من وضع بعض المبتدعة حتى يجعل الميراث ثابتاً والصدقة فيما تركه للصدقة وعن عبد الله بن أبي بكر بن عمرو بن حزم عن أبيه قال جاءت فاطمة إلى أبي بكر فقالت أعطني فدك فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم وهبها لي قال صدقت يا بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم ولكني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقسمها فيعطي الفقراء والمساكين وابن السبيل بعد أن يعطيكم منها قوتكم فما تصنعين بها قالت أفعل فيها كما كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يفعل قال ولك علي أن أفعل فيها ما كان أبوك يفعل قالت والله لتفعلن ذلك قال والله لأفعلن ذلك قالت اللهم اشهد قال فكان أبو بكر يعطيهم منها قوتهم ويقسم الباقي في الفقراء والمساكين وابن السبيل ثم ولى ذلك عمر ففعل مثل ذلك ثم فعل ذلك علي بن أبي طالب فقيل له في ذلك فقال إني لأستحيي من الله أن أنقض شيئاً فعله أبو بكر وعمر وعن أبي الطفيل قال جاءت فاطمة إلى أبي بكر فقالت يا خليفة رسول الله أنت ورثت رسول الله أم أهله فقال لا بل أهله قالت فما بال الخمس فقال إني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول " إن الله إذا أطعم نبياً طعمة ثم قبضه كانت للذي بعده " فلما وليت رأيت أن أرده على المسلمين قالت أنت ورسول الله أعلم ورجعت خرجه ابن السمان في الموافقة وعن مالك بن أوس بن الحدثان قال أتى العباس وعلي أبا بكر لما استخلف فجاء علي يطلب نصيب فاطمة وجاء العباس يطلب نصيبه مما كان في يد رسول الله صلى الله عليه وسلم وكان في يده نصف خيبر ثمانية عشر سهماً وكانت ستة وثلاثين سهماً وأرض بني قريظةوفدك فقالا ادفعها إلينا إنها كانت في يد رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال لهما أبو بكر لا أرى ذلك إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يقول " إنا معاشر الأنبياء لا نورث ما تركنا فهو صدقة " فقام قوم من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم فشهدوا بذلك قالا فدعها تكن في أيدينا تجري على ما كانت في يد رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا أرى ذلك أنا الوالي من بعده وأنا أحق بذلك منكما أضعها في موضعها الذي كان النبي صلى الله عليه وسلم يضعها فيه فأبى أن يدفع إليهما شيئاً فلما ولي عمر أتياه ثم ذكر قصة طويلة مضمونها أنهما ترددا إليه حتى دفعها إليهما وأخذ عليهما العهد أن يعملا فيها كما كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يعمل خرجه بهذا السياق تمام في فوائده ومعناه في الصحيح وعن معاذ بن رفاعة عن أبيه قال قام أبو بكر الصديق على المنبر فبكى ثم قال قام رسول الله صلى الله عليه وسلم عام الأول على المنبر فبكى ثم قال " سلوا الله العفو والعافية فإن أحداً لم يعط بعد اليقين خيراً من العافية " خرجه الترمذي والحافظ الدمشقي في الموافقات.

الكتاب : الرياض النضرة في مناقب العشرة

المؤلف : المحب الطبري

 

 

 

چرا بن خراش (حافظ زمانش وبقول ذهبی ثقه ) حدیث ابوبكر : ماتركناه صدقه را باطل ميدانست :

مالك بن أوس بن الحَدَثَان: [يروي عن الصحابة رضي الله عنهم، ومختلفٌ في صحبته] ثقة جليلٌ، لكن سُئل ابن خراش عن هذا الحديث: "ما تركناه صدقة"، فقال: "باطلٌ! وأنا أتهم به مالك بن أوس"!

* كذا قال ابنُ خراش، وكان رافضيًا, ولذلك علَّق الذهبيُّ في "السير" (13/ 510) على مقالته قائلًا: هذا معثَّرٌ مخذول، كان علمُهُ وبالًا، وسعيُهُ ضلالًا، نعوذ بالله من الشقاء. اهـ. التسلية/ رقم 68

 

عبد الرحمن بن يوسف بن سَعِيد بن خراش، الحَافِظ أَبُو محمد، المَرْوَزِيّ الأصل، البَّغْدَادِيّ. [الوفاة: 281 - 290 ه]

 

وقال أبو زرعة محمد بن يوسف خرج بن خراش مثالب الشيخين وكان رافضيا وقال بن عدى سمعت عبدان يقول قلت لابن خراش حديث ما تركنا صدقة قال باطل اتهم مالك بن أوس بالكذب ثم قال عبدان وقد روى مراسيل وصلها ومواقيف رفعها قلت جهلة الرافضة لم يدروا الحديث ولا السيرة ولا كيف ثم فاما أنت أيها الحافظ البارع الذي شربت بولك ان صدقت في الترحال فما عذرك عند الله مع خبرتك بالأمور فأنت زنديق معاند للحق فلا رضى الله عنك مات بن خراش الى غير رحمة الله سنة ثلاث وثمانين ومائتين .

عنوان الكتاب: تذكرة الحفاظ

تأليف: محمد بن أحمد بن عثمان الذهبى

 

5009 - عبدالرحمن بن يوسف بن خراش الحافظ.

قال عبدان: كان يوصل المراسيل.

وقال ابن عدى: كان يتشيع.

وقال أبو زرعة: محمد بن يوسف الحافظ كان خرج مثالب الشيخين، وكان رافضيا.

وقال [ 226 ] عبدان: قلت لابن خراش حديث: لا نورث، ما تركناه صدقة ! قال: باطل /.

قلت: من تتهم به ؟ قال: مالك بن أوس.

قلت: لعل هذا بدأ منه، وهو شاب، فإنى رأيته ذكر مالك بن أوس بن الحدثان في تاريخ، فقال: ثقة.

قال عبدان: وحمل ابن خراش إلى بندار عندنا جزأين وصنعهما في مثالب الشيخين، فأجازه بألفى درهم.

قلت: هذا والله الشيخ المعثر الذى ضل سعيه، فإنه كان حافظ زمانه، وله الرحلة الواسعة، والاطلاع الكثير والاحاطة، وبعد هذا فما انتفع بعلمه، فلا عتب على حمير

الرافضة وحواثر جزين ومشغرا.

وقد سمع ابن خراش من الفلاس وأقرانه بالعراق، ومن عبدالله بن عمران العابدى (1) وطبقته بالمدينة، ومن الذهلى وبابته بخراسان، ومن أبى التقى اليزنى بالشام، ومن يونس بن عبدالاعلى وأقرانه بمصر.

وعنه ابن عقدة، وأبو سهل القطان.

وقال بكر (2) بن حمدان المروزى: سمعت ابن خراش يقول: شربت بولي في هذا الشأن خمس مرات.

وقال ابن عدى: سمعت أبا نعيم عبدالملك بن محمد يقول: ما رأيت أحفظ من ابن خراش، لا يذكر له شئ من الشيوخ والابواب إلا مر فيه.

مات سنة ثمان وثلاثين ومائتين.میزان الاعتدال

 

إِن أَبا بکر رضی الله عنه انتزع من فاطمة رضی الله عنها فَدَک .تاريخ مدينه .يعني ابوبكر فدك را (بزور) از دست فاطمه س خارج كرد !

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


    با مطالعه متن بالاو آيات و روايات صحيح ديديم كه غصب فدك توسط خلاف امري سياسي در راستاي همان شهادت رسول خدا ص و تهمت هذيان و تمرد از ايشان
بود كه بزرگان اين جماعت هم ناخواسته مجبور شده اند اعتراف كنند مانند ابن تيميه كه تهمت نفاق به حضرت زهراس زده در جريان فدك در منهاجش! و يا ابن كثير كه با علم به اينكه اين احاديث صحيح هستند يكجا گفته اينها از وضع رافضه است ودر جاي ديگر گفته از تشيع است ببينيد دست وپا زدنشان را براي كتمان حقايق :

 

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ – وَسَمِعْتُهُ(عبدالله احمد حنبل) مِنْ عَبْدُ اللهِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ - قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ، عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، قَالَ:

لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ. قَالَتْ: فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ " فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ. قَالَتْ: فَأَنْتَ، وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ (1) .

__________

(1) إسناده حسن، رجاله ثقات رجال الشيخين غير الوليد بن جميع - وهو الوليد بن عبد الله بن جميع - فمن رجال مسلم، وفيه كلام يحطه عن رتبة الصحيح. أبو الطفيل:

هو عامر بن واثلة، من صغار الصحابة، وهو آخرهم موتاً.

وأخرجه عمر بن شبة في " تاريخ المدينة " 1 / 198، والمروزي (78) ، وأبو يعلى (37) عن عبد الله بن محمد بن أبي شيبة، بهذا الإسناد.

وأخرجه أبو داود (2973) ، والبزار (54) من طريقين عن محمد بن فضيل، به.

وله شاهد عند البخاري في " تاريخه الكبير " 4 / 46، والسهمي في " تاريخ جرجان " ص 493 من طريق سليمان بن عبد الرحمن، حدثنا الوليد بن مسلم، حدثنا عبد الله بن العلاء بن زبر وغيره أنهما سمعا بلال بن سعد يحدث عن أبيه سعد بن تميم السكوني وكان من الصحابة قال: قيل: يا رسول الله ما للخليفة من بعدك؟ قال: " مثل الذي لي ما عدل في الحكم وقسط في القسط ورحم ذا الرحم، فمن فعل غير ذلك فليس مني ولست منه " وهذا سند صحيح وأورده الهيثمي 5 / 231 - 232 وقال: رواه الطبراني، ورجاله ثقات.

 

قال الحافظ ابن كثير في " البداية " 5 / 289 بعد أن أورد هذا الحديث عن " المسند ":

ففي لفظ هذا الحديث غرابة ونكارة، ولعله روي بمعنى ما فهمه بعض الرواة، وفيهم من فيه تشيُّع، فليعلم ذلك، وأحسن ما فيه قولُها: أنت وما سمعت من رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وهذا هو الصواب والمظنون بها !، واللائق بأمرها وسيادتها وعلمها ودينها رضي الله عنها، ولكنها سألته بعد هذا أن يجعل زوجها ناظراً على هذه الصدقة، فلم يجبها إلى ذلك لما قدمناه، فعتبت عليه بسبب ذلك، وهي امرأة من بنات آدم، تأسف كما يأسفن، وليست  بواجبة العصمة مع وجود نص رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ومخالفة أبي بكر الصديق، رضي الله عنها، وقد روينا عن أبي بكررضي الله عنه: أنَّه ترضَّى فاطمة وتلاينها قبل موتها، فرضيت رضي الله عنها. (البته ماله كشي ابن كثير بخنديد چون رضايت فاطمه س را ابوبكر را فقط مرسل شعبي اورده بروايت بيهقي برعكس بخاري ومسلم كه آورده اند حضرت فاطمه س با غضب بر شيخين از دنيا رفتند)

 

وحافظ بزار بخوبي پرده از دروغ ابوبكر بر رسول خدا ص برداشته است :

 

54 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعِيدٍ الْكِنْدِيُّ قَالَ: نا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلٍ قَالَ: نا الْوَلِيدُ بْنُ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ: أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ: يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: بَلْ أَهْلُهُ، قَالَتْ: فَمَا بَالُ سَهْمِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِذَا أَطْعَمَ اللَّهُ نَبِيًّا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ فَهُوَ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ، فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ» فَقَالَتْ: أَنْتَ وَرَسُولُ اللَّهِ أَعْلَمُ  قَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَهَذَا الْحَدِيثُ لَا نَعْلَمُ أَحَدًا رَوَاهُ بِهَذَا اللَّفْظِ إِلَّا أَبُو بَكْرٍ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَا نَعْلَمُ لَهُ طَرِيقًا عَنْ أَبِي بَكْرٍ، إِلَّا هَذَا الطَّرِيقَ، وَأَبُو الطُّفَيْلِ قَدْ رَوَى عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَادِيثَ، وَالْوَلِيدُ بْنُ جُمَيْعٍ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ قَدْ حَدَّثَ عَنْهُ، جَمَاعَةٌ وَاحْتَمَلُوا حَدِيثَهُ

 

الكتاب: مسند البزار المنشور باسم البحر الزخار

المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق بن خلاد بن عبيد الله العتكي المعروف بالبزار (المتوفى: 292هـ)

 

 

أَخْبَرَنَا أَبُو الطَّاهِرِ الْمُبَارَكُ بْنُ أَبِي الْمَعَالِي بْنِ الْمَعْطُوشِ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ بِالْجَانِبِ الْغَرْبِيِّ مِنْ بَغْدَادَ قُلْتُ أَخْبَرَكُمْ هبة الله بن مُحَمَّد بن عبد الْوَاحِد قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنْتَ تَسْمَعُ أَنا الْحَسَنُ بْنُ عَليّ أَنا أَحْمد بن جَعْفَر ثَنَا عبد الله بن أَحْمد حَدثنِي أبي ثَنَا عبد الله بن مُحَمَّد بن أبي شيبَة قَالَ عبد الله وسمعته من عبد الله بْنِ أَبِي شَيْبَةَ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ قَالَ فَقَالَ لَا بَلْ أَهْلُهُ قَالَتْ فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ (خمس) قَالَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يقوم من بَعْدِهِ فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ قَالَتْ فَأَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ

أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بن فُضَيْل (إِسْنَاده صَحِيح)

الكتاب: الأحاديث المختارة أو المستخرج من الأحاديث المختارة مما لم يخرجه البخاري ومسلم في صحيحيهما

المؤلف: ضياء الدين أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسي (المتوفى: 643هـ)

 

 

دقت كنيد اين كلام فاطمه زهرا س به ابوبكر شاه كليد است :‌ قَالَتْ فَأَنْتَ وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ؟؟!!!وبروايت ابن كثير سمعتُ ، در هر حال اثبات كذب ابوبكربرسول خدا است !

 

 

 

واز شيعه در خطبه فدكيه حضرت زهرا س فرمودند :

 

 

 

(لقد جئت شيئا فريا (علي الله و رسوله )!)

 

(به تحقيق يك سخن دروغي را (به خدا و رسولش) نسبت داده اي !)

 

"فري" به يك كلام دروغي مي گويند كه دروغ آن واضح باشد و از ماده "فري" است به معناي افتراء، يعني چيز دروغي را به كسي نسبت دادن ; اينها به دروغ به پيامبر(ص) نسبت داده بودند كه آن حضرت فرموده ما طايفه پيامبران، از خودمان چيزي به ارث باقي نمي گذاريم ; در حالي كه حضرت چنين چيزي را نگفته بودند و اين حرف بر خلاف صريح آيات قرآني است كه از آن آيات فهميده مي شود كه پيامبران نيز همانند ساير مردم، از خود ارث و ميراث باقي مي گذارند.

 

فريّاً: أمراً عظيماً أو منكراً قبيحاً.......

 

(و أنتم الان تزعمون أن لا ارث لنا، أفحكم الجاهلية تبغون)

 

(و شما الان مي گوييد كه ما از پيامبر(ص) ارثي نمي بريم !! آيا شما حكم

 

زمان جاهليت را برگزيده ايد؟)

 

يكي از ظلمهايي كه شما مرتكب شده ايد، اين است كه مي گوييد ما از پيامبر(ص) ارث نمي بريم و به دروغ به آن حضرت نسبت مي دهيد كه فرموده : "نحن معاشر الانبياء لانورث و ما تركناه صدقة" يعني : ما طايفه انبياء، هيچ چيزي را ارث باقي نمي گذاريم و آنچه از ما باقي مي ماند، صدقه است !! اين حديث در واقع ساخته و پرداخته ابوبكر است و عايشه و حفصه و اوس بن حدثان هم به دروغ شهادت دادند

 

كه پيامبر(ص) اين جمله را فرموده و مي خواستند به اين بهانه، فدك را از حضرت زهرا(س) بگيرند; اين است كه حضرت مي فرمايند: (و أنتم الان تزعمون): "زعم" به معناي پندار است ; گفتن چيزي بدون اعتقاد و با شك در صدق و كذب آن

 

 

 

(أَفَحُكْمَ الْجَهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ) (32)، يا معشر المسلمين، أأبتز إرث أبي؟! أبى اللَّه أن ترث أباك ولاأرث أبي! لقد جئت شيئاً فريّا،.....

 

 

 

الكتاب : مناقب ابن مردويه

 

 

 

أيها (1) معشر المسلمين، أأبتز إرث أبي، يا بن أبي قحافة؟! أبى الله (عز وجل) (2) أن ترث أباك ولا أرث أبي؟! لقد جئت شيئا فريا، جرأة منكم على قطيعة الرحم، ونكث العهد، فعلى عمد ما تركتم كتاب الله بين أظهركم ونبذتموه، إذ يقول الله (عز وجل):

 

* (وورث سليمان داود)

 

الكتاب : دلائل الإمامة

 

تأليف : أبي جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الصغير (الشيعي)

 

 

عجب حديثي كه فقط ابوبكر از پيامبر ص شنيده ؟! دقيقا مثل همان آيه رضاع كبير بوده كه فقط تو قران عائشه بوده وفقط عائشه از رسول خدا ص شنيده بود بز خوردش؟؟؟!!!!!

 

37 - حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا محمد بن فضيل عن الوليد بن جميع عن أبي الطفيل قال : أرسلت فاطمة إلى أبي بكر فقالت : ما لك يا خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ أنت ورثت رسول الله أم أهله ؟ قال : لا بل أهله قالت : فما بال سهم رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قال : إني سمعته يقول : إن الله إذا أطعم نبيا طعمة ثم قبضه إليه جعله للذي يقوم بعده

 فرأيت - أنا بعده - أن أرده على المسلمين قَالَتْ : أَنْتَ وَمَا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ .

قال حسين سليم أسد : رجاله رجال الصحيح

 

 

 

أخبرنا أبو الحسين علي بن محمد بن عبد الله بن بشران ببغداد أنا أبو جعفر محمد بن عمرو الرزاز ثنا أحمد بن عبد الجبار العطاردي ثنا بن فضيل عن الوليد بن جميع عن أبي الطفيل قال : جاءت فاطمة إلى أبي بكر رضي الله عنهما فقالت يا خليفة رسول الله صلى الله عليه و سلم أنت ورثت رسول الله صلى الله عليه و سلم أم أهله قال لا بل أهله قالت فما بال الخمس فقال إني سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول إذا أطعم الله نبيا طعمة ثم قبضه كانت للذي يلي بعده فلما وليت رأيت أن أرده على المسلمين قالت أنت ورسول الله صلى الله عليه و سلم أعلم ثم رجعت .سنن كبري بيهقي

 

ابن حجر هم در فتح الباري ميگه اين حديث ابوطفيل معارض حديث ابوبكره ! پس تا اينجا ثابت هست كه ابوبكر متهم اصلي در اين ماجراي فدكست !!!

 

 

قال ابن حجر فى الفتح (6/202) : وأما ما أخرجه أحمد وأبو داود من طريق أبى الطفيل فإنه معارض للحديث الصحيح أن النبى لا يورث .

 

 

 

چرا بن تيميه در موضوع فدك  مجبور شده براي دفاع و تبرئه ابوبكر  بگه در حضرت فاطمه س ـ نستجير باللّه ـ شعبه اى از نفاق وجود داشت ؟!

 

منهاج السنة ، ج 4 ، ص 245.

 

 

{وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ - وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ} [سُورَةِ التَّوْبَةِ: 58، 59] فَذَكَرَ اللَّهُ (1) قَوْمًا رَضُوا إِنْ أُعْطُوا، وَغَضِبُوا إِنْ لَمْ يُعْطُوا، فَذَمَّهُمْ بِذَلِكَ، فَمَنْ مَدَحَ فَاطِمَةَ بِمَا فِيهِ شَبَهٌ مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَّا يَكُونَ (2) قَادِحًا فِيهَا؟ فَقَاتَلَ اللَّهُ الرَّافِضَةَ، وَانْتَصَفَ لِأَهْلِ الْبَيْتِ مِنْهُمْ، فَإِنَّهُمْ أَلْصَقُوا بِهِمْ مِنَ الْعُيُوبِ (3) وَالشَّيْنِ مَالَا يَخْفَى عَلَى ذِي عَيْنٍ.

وَلَوْ قَالَ قَائِلٌ: فَاطِمَةُ لَا تَطْلُبُ إِلَّا حَقَّهَا، لَمْ يَكُنْ هَذَا بِأَوْلَى مِنْ قَوْلِ الْقَائِلِ: أَبُو بَكْرٍ لَا يَمْنَعُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا حَقَّهُ فَكَيْفَ يَمْنَعُهُ سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ حَقَّهَا؟ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَرَسُولَهُ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَدْ شَهِدَا لِأَبِي بَكْرٍ أَنَّهُ يُنْفِقُ مَالَهُ لِلَّهِ، فَكَيْفَ يَمْنَعُ النَّاسَ أَمْوَالَهُمْ؟ وَفَاطِمَةُ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا - قَدْ طَلَبَتْ مِنَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مَالًا، فَلَمْ يُعْطِهَا إِيَّاهُ. كَمَا ثَبَتَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ عَلِيٍّ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - فِي حَدِيثِ الْخَادِمِ لَمَّا ذَهَبَتْ فَاطِمَةُ إِلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - تَسْأَلُهُ خَادِمًا، فَلَمْ يُعْطِهَا خَادِمًا وَعَلَّمَهَا التَّسْبِيحَ (4) . وَإِذَا جَازَ أَنْ تَطْلُبَ مِنَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - ما

يَمْنَعُهَا [النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -] (1) إِيَّاهُ وَلَا يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ (2) يُعْطِيَهَا إِيَّاهُ (3) ، جَازَ أَنْ تَطْلُبَ ذَلِكَ مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَعَلِمَ أَنَّهَا لَيْسَتْ مَعْصُومَةً أَنْ تَطْلُبَ مَا لَا يَجِبُ إِعْطَاؤُهَا إِيَّاهُ. وَإِذَا لَمْ يَجِبْ عَلَيْهِ الْإِعْطَاءُ لَمْ يَكُنْ مَذْمُومًا بِتَرْكِهِ (4) مَا لَيْسَ بِوَاجِبٍ وَإِنْ كَانَ مُبَاحًا. فَأَمَّا (5) إِذَا قَدَّرْنَا أَنَّ الْإِعْطَاءَ لَيْسَ بِمُبَاحٍ، فَإِنَّهُ يَسْتَحِقُّ أَنْ يُحْمَدَ عَلَى الْمَنْعِ. وَأَمَّا أَبُو بَكْرٍ فَلَمْ يُعْلَمْ أَنَّهُ مَنَعَ أَحَدًا حَقَّهُ، وَلَا ظَلَمَ أَحَدًا حَقَّهُ، (6) لَا فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَلَا بَعْدَ مَوْتِهِ.

وَكَذَلِكَ مَا ذَكَرَهُ مِنْ إِيصَائِهَا أَنْ تُدْفَنَ لَيْلًا وَلَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ، لَا يَحْكِيهِ عَنْ فَاطِمَةَ وَيَحْتَجُّ بِهِ إِلَّا رَجُلٌ جَاهِلٌ يَطْرُقُ عَلَى فَاطِمَةَ مَا لَا يَلِيقُ بِهَا، (7) وَهَذَا لَوْ صَحَّ لَكَانَ بِالذَّنْبِ الْمَغْفُورِ أَوْلَى مِنْهُ بِالسَّعْيِ الْمَشْكُورِ، فَإِنَّ صَلَاةَ الْمُسْلِمِ عَلَى غَيْرِهِ زِيَادَةُ خَيْرٍ تَصِلُ إِلَيْهِ، وَلَا يَضُرُّ (8) أَفْضَلَ الْخَلْقِ أَنْ

يُصَلِّيَ عَلَيْهِ شَرُّ الْخَلْقِ، وَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يُصَلِّي عَلَيْهِ [وَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ] (1) الْأَبْرَارُ وَالْفُجَّارُ بَلْ (2) وَالْمُنَافِقُونَ، وَهَذَا إِنْ لَمْ يَنْفَعْهُ لَمْ يَضُرَّهُ، وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِي أُمَّتِهِ مُنَافِقِينَ، وَلَمْ يَنْهَ أَحَدًا مِنْ أُمَّتِهِ عَنِ (3) الصَّلَاةِ عَلَيْهِ، بَلْ أَمَرَ (4) النَّاسَ كُلَّهُمْ بِالصَّلَاةِ وَالسَّلَامِ عَلَيْهِ، مَعَ أَنَّ فِيهِمُ الْمُؤْمِنَ وَالْمُنَافِقَ، فَكَيْفَ يُذْكَرُ فِي مَعْرِضِ الثَّنَاءِ عَلَيْهَا وَالِاحْتِجَاجِ لَهَا (5) مِثْلُ هَذَا الَّذِي لَا يَحْكِيهِ وَلَا يَحْتَجُّ بِهِ (6) إِلَّا مُفْرِطٌ فِي الْجَهْلِ، وَلَوْ وَصَّى (7) مُوصٍ بِأَنَّ الْمُسْلِمِينَ لَا يُصَلُّونَ عَلَيْهِ لَمْ تُنَفَّذْ وَصِيَّتُهُ، فَإِنَّ صَلَاتَهُمْ عَلَيْهِ خَيْرٌ لَهُ بِكُلِّ حَالٍ.

وَمِنَ الْمَعْلُومِ أَنَّ إِنْسَانًا لَوْ ظَلَمَهُ ظَالِمٌ، فَأَوْصَى بِأَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهِ ذَلِكَ الظَّالِمُ، لَمْ يَكُنْ هَذَا مِنَ الْحَسَنَاتِ الَّتِي يُحْمَدُ عَلَيْهَا، وَلَا هَذَا مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ. فَمَنْ يَقْصِدُ مَدْحَ فَاطِمَةَ وَتَعْظِيمَهَا، كَيْفَ يَذْكُرُ مِثْلَ هَذَا الَّذِي لَا مَدْحَ فِيهِ، بَلِ الْمَدْحُ فِي خِلَافِهِ، كَمَا دَلَّ عَلَى ذَلِكَ الْكِتَابُ وَالسُّنَّةُ وَالْإِجْمَاعُ؟ ! .

وَأَمَّا قَوْلُهُ: " وَرَوَوْا جَمِيعًا أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَالَ: «يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ، وَيَرْضَى لِرِضَاكِ» " فَهَذَا كَذِبٌ مِنْهُ، مَا رَوَوْا (8) هَذَا

 

...........................

{وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 61] ، {وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 75] ، {وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 49] ، {فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا} [سُورَةُ التَّوْبَةِ: 124] .

وَذَكَرَ لَهُمْ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى فِي سُورَةِ " بَرَاءَةٌ " وَغَيْرِهَا مِنَ الْعَلَامَاتِ وَالصِّفَاتِ مَا لَا يَتَّسِعُ هَذَا الْمَوْضِعُ لِبَسْطِهِ (3) .

بَلْ لَوْ قَالَ: كُنَّا نَعْرِفُ الْمُنَافِقِينَ بِبُغْضِ عَلِيٍّ لَكَانَ مُتَوَجِّهًا (4) ، كَمَا أَنَّهُمْ أَيْضًا يُعْرَفُونَ بِبُغْضِ الْأَنْصَارِ، [بَلْ] (5) وَبِبُغْضِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ،

 

وَبِبُغْضِ غَيْرِ هَؤُلَاءِ، فَإِنَّ كُلَّ مَنْ أَبْغَضَ مَا يُعْلَمُ أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يُحِبُّهُ وَيُوَالِيهِ، وَأَنَّهُ كَانَ (1) يُحِبُّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَيُوَالِيهِ، كَانَ بُغْضُهُ شُعْبَةً مِنْ شُعَبِ النِّفَاقِ (2) ، وَالدَّلِيلُ يَطَّرِدُ وَلَا يَنْعَكِسُ. وَلِهَذَا كَانَ أَعْظَمُ الطَّوَائِفِ نِفَاقًا الْمُبْغِضِينَ (3) لِأَبِي بَكْرٍ ; لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ فِي الصَّحَابَةِ أَحَبُّ إِلَى النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْهُ، وَلَا كَانَ فِيهِمْ أَعْظَمُ حُبًّا لِلنَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مِنْهُ، فَبُغْضُهُ مِنْ أَعْظَمِ [آيَاتِ] (4) النِّفَاقِ. وَلِهَذَا لَا يُوجَدُ الْمُنَافِقُونَ فِي طَائِفَةٍ أَعْظَمَ مِنْهَا فِي مُبْغَضِيهِ، كَالْنُّصَيْرِيَّةِ وَالْإِسْمَاعِيلِيَّةِ وَغَيْرِهِمْ (5) .منهاج السنه

 

 

كَانَ بُغْضُهُ شُعْبَةً مِنْ شُعَبِ النِّفَاقِ يعني چه ؟

 

البته ابن تيميه وابن كثير و ذهبي چاره اي نداشته اند چرا كه يا بايدابوبكررا منافق و غاصب و كذاب بدانند يا حضرت سيده زنان بهشت را منافق بدانند ؟!

 

 

 

 

همانطور که میبینید ابن تیمیه گستاخیش بیشتر بوده و صراحتا گفته در مبغضین ابوبکر مثل حضرت زهرا س شعبه ای از نفاق بوده اما شاگردش بن کثیر کمی ملایمتر گفته بله حضرت زهرا هم زنی بود از فرزندان ادم  ودارای عواطف و وهي امرأة من بنات آدم، تأسف كما يأسفن .... ذهبی هم که دیده بگه خبر منکره چون سندش صحیحه اما با عقاید عامه در تضاده !

 

البته چون عمر محبوبترين فرد نزد يهود بود بروايات طبري وواحدي و... و فدك هم از غنيمت يهودخيبر بايد ميدادندش به یهودیان :

 

وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.

 

بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!

 

البته از اين حزب سقيفه كه اساسشان بر دروغ وشمشير وسانسور بود و .... بنص آيه 74 توبه قصد قتل رسول خدا ص را كردند و تهمت هذيان و....آنهمه فجايع در حق عترت ، دروغ بستن به رسول خدا ص كه كار ساده ايست (مانند عائشه كه برسول خدا دروغ بست كه علي وعباس كافر از دنيا ميروند بسند صحيح ابوبكرابن خلال در السنه)

 

 

 

 

ودر حديث صحيح هم ديديم كه ابوبكر سهم ذوالقربي را قطع كرد (غير أنه لم يكن يعطي قرابة رسول الله كما كان رسول الله يعطيهم.)  و رسول خدا ص در حديث صحيح ديگري گفته بودند كه خليفه بعد من كسي هست كه مثل من وبحكم من رفتار كند نه برخلاف من (قيل: يا رسول الله ما للخليفة من بعدك؟ قال: " مثل الذي لي ما عدل في الحكم وقسط في القسط ورحم ذا الرحم، فمن فعل غير ذلك فليس مني ولست منه) اينهم شاهد ديگر بر كذب ابوبكر و اينكه ابوبكر خليفه پيامبر ص نيست !!!

 

 

 

 

درحاليكه بنص صحيحي مسلم و ...رسول خدا ص فرموده بودند كسيكه ادعاي دروغ بكند مسلمان نيست حال خودتان بگوييد آيا ابوبكر با اين دروغش از اسلام خارج شد يا حضرت سيده زنان بهشت س با اين ادعاي فدك كافر شد ؟؟!!!

 

 

 

وَمَنِ ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ فَلَيْسَ مِنَّا ...بخاري ومسلم و...

 

 

ودرآيات قران واخبار زيادي از بخاري ومسلم وكافي كليني ره آمده كه رسول خدا ص لعنت كرده بودند خلفاي شيطاني وائمه مضلين كه در جثمان انس (بروايت صحيح مسلم) هستند ودين وسنت رسول خدا ص را بعد از ايشان تغيير ميدهند ومنقلب ميكنند .

 

 

 

ودر صحیح بخاری ومسلم هم از ابن مسعود رض هم امده که رسول خدا ص فرمودند بعضی از اصحابم تغییر وتبدیل میکنندکه لعنت خدا برایشان و...

 

ولعنت رسول خدا بر صحابه ايكه بعد از ايشان تغيير دادند وتبديل كردند وپيرو شيطان وائمه مضلين شدند مصداق آیه انقلبتم علی اعقابکم  :‌

 

فقد جاء في الصحيحين عن ابن مسعود رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "أنا فرطكم على الحوض وليختلجن رجال دوني فأقول يارب أصحابي فيقال إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك، إنهم غيروا وبدلوا فيقول النبي صلى الله عليه وسلم سحقا سحقا لمن #غير وبدل"

الكتاب: حقوق النبي صلى الله عليه وسلم على أمته في ضوء الكتاب والسنة

المؤلف: محمد بن خليفة بن علي التميمي

الناشر: أضواء السلف، الرياض، المملكة العربية السعودية

 

آيات قران واحاديث پيامبر ص هم گفتند كه سنت امتهاي قبل در امت اسلام هم جاري وميشود و73 فرقه و ...اگرآنها داخل سوراخ سوسماري شدند شما هم ميشويد قدم بقد م !!!

 

وعبد الله بن مسعود رض ميگويد رسول خدا ص فرمودند خلفاي بعد از من سنت را خاموش وبدعت را روشن ميكنند و نماز را از وقتش به تاخير مي اندازند و ... ودر صحيح مسلم هم رسول خدا ص از تغيير سنتشان بدست خلفاي شيطاني كه در جثمان انس هستند خبر دادند :

 

2865 - حدثنا سويد بن سعيد . حدثنا يحيى بن سليم . ح وحدثنا هشام بن عمار . حدثنا إسماعيل بن عياش

 : قالا حدثنا عبد الله بن عثمان بن خثيم عن القاسم بن عبد الرحمن بن عبد الله ابن مسعد عن أبيه عن جده عبد الله بن مسعود أن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( سيلي أموركم بعدي رجال يطفئون السنة ويعملون بالبدعة ويؤخرون الصلاة عن مواقيتها ) فقلت يا رسول الله إن أدركتهم كيف أفعل ؟ قال ( تسألني يابن أم عبد كيف تفعل ؟ لا طاعة لمن عصى الله ) .

قال الشيخ الألباني : صحيح . اخرجه ابن ماجه واحمد والبيهقي

 

 

همچنين :

أخرج البخاري (3603)، ومسلم (1846) -واللفظ له- عن ابن مسعود -رضي الله عنه- قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: إِنَّهَا سَتَكُونُ بَـعْدِي أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُـنْــكِرُونَهَا، قَالُوا : يَا رَسُولَ الله، كَيْفَ تَأْمُرُ مَنْ أَدْرَكَ مِنَّا ذَلِكَ؟ قَالَ: تُؤَدُّونَ الْـحَقَّ الَّذِي عَـلَيْـكُمْ وَتَسْأَلُونَ الله الَّذِي لَــــكُمْ.

 

تُؤَدُّونَ الْـحَقَّ الَّذِي عَـلَيْـكُمْ وَتَسْأَلُونَ الله الَّذِي لَــــكُمْ  يعني چه ؟

 

در اين خبر هم ابن مسعود رض از انقلاب به اعقاب و امور منكري ميگويد كه خلفاي جور بر مردم روا ميدارند .

 

قال عبد الله بن مسعود: (ليس عام إلا الذي بعده شر منه لا أقول عام أمطر من عام ولا عام أخصب من عام ولا أمير خير من أمير ولكن ذهاب خياركم وعلمائكم ثم يحدث قوم يقيسون الأمور برأيهم فيهدم الإسلام ويثلم). رواه الدارمي وابن عبد البر في جامع بيان العلم

 

در اين خبر هم ابن مسعود بصراحت هر چه تمامتر از انهدام اسلام توسط خلفاي غاصب سخن ميگويد وبا توجه به زمان شهادت ابن مسعود كه سال 34 يا 32 هجري است بخوبي ميتوان فهميد مقصود ابن مسعود از نابود كنندگان اسلام چه كساني هستند !!!؟؟؟

 

 

 

ودر کافی کلینی ره هم امام ع از تغییروانحراف دین بوسیله خلفای غاصب خبر دادند :

....فَقَدْ خَالَفَ أَمْرَ                         

اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَ الْجُهَّالَ وُلَاةَ أَمْرِ اللَّهِ وَ الْمُتَكَلِّفِينَ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ أَهْلُ اسْتِنْبَاطِ عِلْمِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ رَغِبُوا عَنْ وَصِيِّهِ ع وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَضَعُوا فَضْلَ اللَّهِ حَيْثُ وَضَعَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا أَتْبَاعَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ حُجَّةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّمَا الْحُجَّةُ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ ع لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَالْحُجَّةُ الْأَنْبِيَاءُ ع وَ أَهْلُ بُيُوتَاتِ الْأَنْبِيَاءِ ع حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ لِأَنَّ كِتَابَ اللَّهِ يَنْطِقُ بِذَلِكَ وَصِيَّةُ اللَّهِ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ الَّتِي وَضَعَهَا عَلَى النَّاسِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ (النور -: 36 -) ... الكافي ج : 8  ص :  119 .حدیث صحیح

 

الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن بسطام بن مرة، عن إسحاق بن حسان، عن الهيثم بن واقد، عن علي بن الحسين العبدي، عن سعد الاسكاف، عن الاصبغ بن نباتة قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: ما بال أقوام غيروا سنة رسول الله صلى الله عليه وآله وعدلوا عن وصيه؟ لا يتخوفون أن ينزل بهم العذاب، ثم. ثلا هذه الآية: " ألم تر إلى الذين بدلوا نعمة الله كفرا وأحلوا قومهم دار البوار * جهنم "، ثم قال: نحن النعمة التي أنعم الله بها على عباده، وبنا يفوز من فاز يوم القيامة.كافي

 

امیر المومنین علیه السلام فرمودند : چه شده است که گروههایي سنت رسول الله راتغییر داده اند (بروايت صحيح بخاري ومسلم همان صحابه منافق كه بحوض نبي ص نميرسند و تغيير و تبديل كردند = ائمه مضلين كه انقلبتم علي اعقابكم)  و از وصی او روی گردانیده اند؟ آیا اینان نمی ترسند که عذاب بر آنها نازل شود؟ پس امام این آیه را تلاوت فرمود: ألم تر إلى الذين بدلوا نعمة الله كفرا وأحلوا قومهم دار البوار * جهنم یصلونها وبئس القرار

آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند و خانه هلاکت را به گروه خود روا داشتند: جهنم را که آن را می چشند و چه بد جایگاهی است !

سپس فرمود: ماییم آن نعمت ( اساسی) که به واسطه ما نعمتهای دیگر خود را به بندگانش بخشیده است و هر کس در روز قیامت رستگار می شود، فقط به برکت ما اهل بیت است ..

 

عقیده شیعه در مورد صحابه همان آیات قران و نظر مولا علی ع  و ائمه بعد علیهم السلام در مورد صحابه است :

 

الله الله في أصحاب نبيكم الذين لم يحدثوا حدثا ولم يؤووا محدثا فإن رسول الله صلى الله عليه وآله أوصى بهم ولعن المحدث منهم ومن غيرهم والمؤوي للمحدث.کافی کلینی صحیح

 

یعنی صحابه ای که حدث وبدعتی و تغییری در دین ایجاد نکردند و رسول الله ص به ایشان سفارش نمود و بر بدعتگزار و پناهنده شان لعنت کرد .

اميرالمومنين ع فرمود :ای امت حیران بعد از پیامبرش اگر حق ولایت الهی ائمه را غصب نمیکردید چنین دچار اختلاف وبدبختی نمیشدید :

أحمد بن محمد، عن علي بن الحسن التيمي، عن محمد بن الوليد، عن يونس بن يعقوب، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين صلوات الله عليه: الحمد لله الذي لا مقدم لما أخر ولا مؤخر لما قدم، ثم ضرب بإحدى يديه على الاخرى، ثم قال: يا أيتها الامة المتحيرة بعد نبيها لو كنتم قدمتم من قدم الله وأخرتم من أخر الله وجعلتم الولاية والوراثة حيث جعلها الله ما عال ولي الله ولا عال سهم من فرائض الله ولا اختلفاثنان في حكم الله ولا تنازعت الامة في شئ من أمر الله إلا عندنا علمه من كتاب الله فذوقوا وبال أمركم، وما فرطتم فيما قدمت أيديكم، وما الله بظلام للعبيد، وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.کافی

 

 

تفصيل فدك :‌Download

ميثم تمار رضي الله عنه

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ {التوبة/119}

 

ميثم تمار رضي الله عنه هم مثل ساير شيعيان مولا ع ( مالك بن نويره و ابي بن كعب و ابوذر وعمار وحجر ورشيد و  ... رضي الله عنهم ) توسط يهوديان اموي بوضع فجيعي بشهادت رسيد :

 

روى إبراهيم بن محمّد الثقفي، عن أحمد بن الحسن الميثمي، قال: كان ميثم التمّار مولى عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) عبداً لامرأة من بني أسد، فاشتراه علي (عليه السلام) منها وأعتقه وقال له: ما اسمك؟ فقال: سالم، فقال: إنّ رسول الله (صلى الله عليه وآله) أخبرني أنّ اسمك الذي سمّاك به أبوك في العجم ميثم، فقال: صدق رسول الله (صلى الله عليه وآله) وصدقت يا أمير المؤمنين فهو والله اسمي، قال: فارجع إلى اسمك ودع سالماً فنحن نكنّيك به، فكنّاه أبا سالم، قال: وقد كان قد أطلعه علي (عليه السلام) على علم كثير وأسرار خفيّة من أسرار الوصيّة، فكان ميثم يحدّث ببعض ذلك فيشكّ فيه قوم من أهل الكوفة وينسبون عليّاً (عليه السلام) في ذلك إلى المخرفة، والايهام والتدليس، حتّى قال له يوماً بمحضر من خلق كثير من أصحابه وفيهم الشاكّ والمخلص: يا ميثم إنّك تؤخذ بعدي وتُصلب فإذا كان اليوم الثاني ابتدر منخراك وفمك دماً حتّى يخضب لحيتك، فإذا كان اليوم الثالث طُعِنتَ بحربة يقضى عليك فانتظر ذلك، والموضع الذي تُصلب فيه على باب دار عمرو بن حريث، إنّك لعاشر عشرة أنت أقصرهم خشبة وأقربهم من المطهّرة ـ يعني الأرض ـ ولأرينّك النخلة التي تُصلب على جذعها، ثمّ أراه إيّاها بعد ذلك بيومين.

وكان ميثم يأتيها فيصلّي عندها ويقول: بوركت من نخلة لك خُلقتُ ولي نبتِّ، فلم يزل يتعاهدها بعد قتل علي (عليه السلام) حتى قطعت فكان يرصد جذعها ويتعاهده ويتردّد إليه ويبصره، وكان يلقى عمرو بن حريث فيقول له: إنّي مجاورك فأحسن جواري، فلا يعلم عمرو ما يريد فيقول له: أتريد أن تشتري دار ابن مسعود أم دار ابن حكيم، وقال: وحجّ في السنة التي قُتل فيها، فدخل على اُمّ سلمة رضي الله عنها فقالت له: من أنت؟ قال: عراقي فاستنسبته، فذكر لها أنّه مولى عليّ بن أبي طالب (عليه السلام)، فقالت: أنت هيثم، قال: بل أنا ميثم، فقالت: سبحان الله والله لربّما سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله) يوصي بك عليّاً في جوف الليل، فسألها عن الحسين بن علي (عليه السلام)، فقالت: هو في حائط له، قال: أخبريه أنّي قد أحببت السلام عليه ونحن ملتقون عند ربّ العالمين إن شاء الله، ولا أقدر اليوم على لقائه واُريد الرجوع، فدعت بطيب فطيّبت لحيته، فقال لها: أما أنّها ستخضب بدم، فقالت: مَن أنبأك هذا؟ قال: أنبأني سيّدي، فبكت اُمّ سلمة وقالت له: إنّه ليس بسيّدك وحدك وهو سيّدي وسيّد المسلمين، ثمّ ودّعته، فقدم الكوفة واُدخل على عبيد الله بن زياد، وقيل له: هذا كان من آثر الناس عند أبي تراب، قال: ويحكم هذا الأعجمي؟ قالوا: نعم، فقال له عبيد الله: أين ربّك؟ قال: بالمرصاد، قال: قد بلغني اختصاص أبي تراب لك؟ قال: قد كان بعض ذلك فما تريد؟ قال: وانّه ليقال إنّه قد أخبرك بما سيلقاك؟ قال: نعم، إنّه أخبرني، قال: ما الذي أخبرك أنّي صانعٌ بك؟ قال: أخبرني أنّك تصلبني عاشر عشرة وأنا أقصرهم خشبة وأقربهم من المطهّرة، قال: لاُخالفنّه، قال: ويحك كيف تخالفه إنّما أخبر عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) وأخبر رسول الله عن جبرائيل وأخبر جبرائيل عن الله فكيف تخالف هؤلاء، أما والله لقد عرفت الموضع الذي اُصلب فيه أين هو من الكوفة، وإنّي لأوّل خلق الله اُلجم في الإسلام كما تُلجم الخيل، فحبسه وحبس معه المختار بن أبي عبيدة الثقفي.

فقال ميثم للمختار ـ وهما في حبس ابن زياد: ـ إنّك تفلت وتخرج ثايراً بدم الحسين (عليه السلام) فتقتل هذا الجبّار الذي نحن في حبسه، وتطأ بقدمك هذا على جبهته وخدّيه، فلمّا دعا عبيد الله بن زياد المختار ليقتله، طلع البريد بكتاب يزيد بن معاوية إلى عبيد الله بن زياد يأمره بتخلية سبيله، وذلك أنّ اُخته كانت تحت عبد الله بن عمر بن الخطاب، فسألت بعلها أن يشفع فيه إلى يزيد، فشفع فأمضى شفاعته وكتب بتخلية سبيل المختار على البريد، فوافى البريد وقد اُخرج ليُضرب عنقه فاُطلق.

وأمّا ميثم فاُخرج بعده ليُصلب، وقال عبيد الله: لأمضينّ حكم أبي تراب فيك، فلقيه رجل، فقال له: ما كان أغناك عن هذا يا ميثم، فتبسّم وقال: لها خُلقتُ ولي غُذيّت، فلمّا رفع على الخشبة اجتمع الناس حوله على باب عمرو بن حريث، فقال عمرو: لقد كان يقول لي: إنّي مجاورك، فكان يأمر جاريته كلّ عشيّة أن تكنس تحت خشبته وترشّه وتجمّر بالمجمر تحته، فجعل ميثم يحدّث بفضائل بني هاشم ومخازي بني اُميّة وهو مصلوب على الخشبة، فقيل لابن زياد: قد فضحكم هذا العبد، فقال: ألجموه فاُلجم، فكان أوّل خلق الله اُلجم في الإسلام، فلمّا كان اليوم الثاني فاضت منخراه وفمه دماً، فلمّا كان اليوم الثالث طُعِنَ بحربة فمات، وكان قتل ميثم قبل قدوم الحسين (عليه السلام) العراق بعشرة أيام(1).

9300/2 ـ عن ابن عمران، عن ميثم التمّار قال: دعاني أمير المؤمنين (عليه السلام) فقال: كيف بك إذا دعاك دعيّ بني اُمّية إلى البراءة منّي؟ قلت: لا أبرأ منك، قال: إذاً والله يقتلك ويصلبك، قلت: أصبر وذلك عندي في الله قليل، قال: إذاً تكون معي في الجنّة(2).

9301/3 ـ كان أمير المؤمنين (عليه السلام) يخرج إلى المسجد الجامع بالكوفة، فيجلس عند ميثم التمّار (قدس سره) ويحادثه، فقال له ذات يوم: ألا اُبشرّك يا ميثم؟ فقال: بماذا يا أمير المؤمنين؟ قال: بأنّك تموت مصلوباً، قال: يا مولاي وأنا على دين الإسلام؟ قال: نعم، قال له: تريد أن اُريك الموضع الذي تُصلب فيه والنخلة التي تُعلّق فيها وعلى جذعها؟ قال: نعم يا أمير المؤمنين، فجاء به إلى رحبة الصيارفة، ثمّ قال: هاهنا، ثمّ أراه نخلة وقال: هذه، الحديث، وفيه إنّ ما أخبر به وقع كما قال (عليه السلام) (3).

9302/4 ـ عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام)، عن أبيه، عن آبائه صلوات الله عليهم، قال: أتى ميثم التمّار دار أمير المؤمنين (عليه السلام) فقيل له: إنّه نائم، فنادى بأعلى صوته، انتبه أيّها النائم، فوالله لتخضبنّ لحيتك من رأسك، فانبته أمير المؤمنين (عليه السلام) فقال: أدخلوا ميثماً، فقال: أيها النائم والله لتخضبنّ لحيتك من رأسك، فقال: صدقت وأنت والله لتقطعنّ يداك ورجلاك ولسانك، ولتقطعنّ النخلة التي في الكنّاسة،

____________

1-   شرح النهج لابن أبي الحديد 1: 210; اختبار معرفة الرجال 1: 293; الاختصاص: 76; روضة الواعظين، في ذكر مناقب أصحاب الأئمة 2: 288; البحار 41: 343; الغارات 2: 797.

 

 

(اگر از علي بيزاري نجويي وبديش را نگي وعثمان را دوست نداري ومناقبش را نگي دست وپايت را قطع ميكنم وبردارت ميزنم) :

عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام)، عن أبيه، عن آبائه صلوات الله عليهم، قال: أتى ميثم التمّار دار أمير المؤمنين (عليه السلام) فقيل له: إنّه نائم، فنادى بأعلى صوته، انتبه أيّها النائم، فوالله لتخضبنّ لحيتك من رأسك، فانبته أمير المؤمنين (عليه السلام) فقال: أدخلوا ميثماً، فقال: أيها النائم والله لتخضبنّ لحيتك من رأسك، فقال: صدقت وأنت والله لتقطعنّ يداك ورجلاك ولسانك، ولتقطعنّ النخلة التي في الكنّاسة،فتشقّ أربع قطع فتصلب أنت على ربعها، وحجر بن عديّ على ربعها، ومحمّد بن أكثم على ربعها، وخالد بن مسعود على ربعها، قال ميثم: فشككت في نفسي وقلت: إنّ عليّاً ليخبرنا بالغيب! فقلت له: أو كائن ذاك يا أمير المؤمنين؟ فقال: إي وربّ الكعبة كذا عهده إليّ النبيّ (صلى الله عليه وآله)، قال: فقلت: ومن يفعل ذلك بي يا أمير المؤمنين؟ فقال:ليأخذنّك العتلّ الزنيم ابن الأمة الفاجرة عبيدالله بن زياد، قال: وكان (عليه السلام) يخرج إلى الجبّانة وأنا معه فيمرّ بالنخلة، فيقول لي: يا ميثم إنّ لك ولها شأناً من الشأن.

قال: فلما ولّي عبيد الله بن زياد الكوفة ودخلها، تعلّق علمه بالنخلة التي بالكناسة فتخرّق، فتطيّر من ذلك فأمر بقطعها، فاشتراها رجل من النجّارين فشقّها أربع قطع، قال ميثم: فقلت لصالح إبني: فخذ مسماراً من حديد فانقش عليه إسمي واسم أبي ورقة في بعض تلك الأجذاع.قال: فلمّا مضى بعد ذلك أيام أتاني قوم من أهل السوق فقالوا: يا ميثم إنهض معنا إلى الأمير نشكوا إليه عامل السوق فنسأله أن يعزله عنّا ويولّي علينا غيره، قال: وكنت خطيب القوم، فنصت لي وأعجبه منطقي، فقال له عمرو بن حريث: أصلح الله الأمير تعرف هذا المتكلّم؟ قال: من هو؟ قال: ميثم التمّارالكذّاب مولى الكذّاب عليّ بن أبي طالب، قال: فاستوى جالساً فقال لي: ما تقول؟ فقلت: كذب أصلح الله الأمير; بل أنا الصادق مولى الصادق عليّ بن أبي طالب أمير المؤمنين حقّاً، فقال لي: لتبرأنّ من عليّ ولتذكرنّ مساويه، وتتولّى عثمان، وتذكر محاسنه، أو لاُقطعنّ يديك ورجليك ولاُصلبنّك، (اگر از علي بيزاري نجويي وبديش را نگي وعثمان را دوست نداري ومناقبش را نگي دست وپايت را قطع ميكنم وبردارت ميزنم) فبكيت، فقال لي: بكيت من القول دون الفعل؟ فقلت: والله ما بكيت من القول ولا من الفعل، ولكنّي بكيت من شكّ كان دخلني يوم أخبرني سيدي ومولاي، فقال لي: وما قال لك؟ قال: فقلت أتيت الباب فقيل لي: إنّه نائم، فناديت: إنتبه أيّها النائم فوالله لتخضبنّ لحيتك من رأسك، فقال: صدقت وأنت والله لتقطعن يداك ورجلاك ولسانك ولتصلبنّ، فقلت: ومن

يفعل ذلك بي يا أمير المؤمنين؟ فقال: يأخذك العتلّ الزنيم ابن الأمة الفاجرة عبيد الله بن زياد، قال: فمتلأ غيظاً، ثمّ قال لي: والله لاُقطعنّ يديك ورجليك ولأدعنّ لسانك حتّى اُكذّبك واُكذّب مولاك، فأمر به فقطعت يداه ورجلاه، ثمّ اُخرج وأمر به أن يُصلب، فنادى بأعلى صوته: أيّها الناس من أراد أن يسمع الحديث المكنون عن عليّ بن أبي طالب؟ قال: فاجتمع الناس، وأقبل يحدّثهم بالعجائب، قال: وخرج عمرو بن حريث وهو يريد منزله، فقال: ما هذه الجماعة؟ قالوا: ميثم التمّار يحدّث الناس عن عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) فانصرف مسرعاً فقال: أصلح الله الأمير بادر فابعث إلى هذا من يقطع لسانه، فإنّي لست آمن أن يتغيّر قلوب أهل الكوفة فيخرجوا عليك، قال: فالتفت إلى حرسيّ فوق رأسه، فقال: إذهب فاقطع لسانه، قال: فأتاه الحرسيّ وقال له: يا ميثم، قال: ما تشاء؟ قال: أخرج لسانك فقد أمرني الأمير بقطعه، قال ميثم: ألا زعم إبن الأمة الفاجرة أنّه يكذّبني ويكذّب مولاي؟ هاك لساني، قال: فقطع لسانه وتشحّط ساعة في دمه ثمّ مات، وأمر به فصُلب، قال صالح: فمضيت بعد ذلك بأيام، فإذا هو قد صُلب على الربع الذي كنت دقّقت فيه المسمار(1).

(5) رشيد الهجري ومقتله

9303/1 ـ المفيد، حدّثنا جعفر بن الحسين، عن محمّد بن الحسن، عن محمّد بن أبي القاسم، عن محمّد بن علي الصيرفي، عن عليّ بن محمّد بن عبد الله الخيّاط، عن وهيب بن حفص الحريريّ، عن أبي حسّان العجليّ، عن قنواء بنت رشيد الهجري، قال: قلت لها: أخبريني بما سمعت من أبيك، قالت: سمعت أبي يقول: حدّثني أمير

____________

1-     اختيار معرفة الرجال 1: 296; البحار 42: 131.

2-     المؤمنين (عليه السلام) فقال: يا رشيد كيف صبرك إذا أرسل إليك دعيّ بني اُمّية، فقطع يديك ورجليك ولسانك؟ فقلت: يا أمير المؤمنين آخر ذلك الجنّة؟ قال: بلى يا رشيد أنت معي في الدنيا والآخرة، قالت: فوالله ما ذهبت الأيام حتّى أرسل إليه الدعيّ عبيد الله بن زياد، فدعاه إلى البراءة من أمير المؤمنين (عليه السلام) فأبى أن يتبرّأ منه، فقال له الدعيّ: فبأيّ ميتة قال لك تموت؟ قال: أخبرني خليلي أنّك تدعوني إلى البراءة منه فلا أبرأ منه فتقدّمني فتقطع يديّ ورجليّ ولساني، فقال: والله لاُكذبنّ قوله فيك، قدّموه فاقطعوا يديه ورجليه واتركوا لسانه، فحملت طوائفه لما قطعت يداه ورجلاه، فقلت له: يا أبة كيف تجد ألماً لما أصابك؟ فقال: لا يا بنيّة إلاّ كالزّحام بين الناس، فلمّا حملناه وأخرجناه من القصر اجتمع الناس حوله، فقال: ائتوني بصحيفة ودواة أكتب لكم ما يكون إلى أن تقوم الساعة، فإنّ للقوم بغية لم يأخذوها منّي بعد، فأتوه بصحيفة فكتب الكتاب بسم الله الرحمن الرحيم، (فجعل يذكر ويملي عليهم أخبار الملاحم والكائنات ويسندها إلى أمير المؤمنين (عليه السلام))، وذهب لعين فأخبره انّه يكتب للناس ما يكون إلى أن تقوم الساعة فأرسل إليه الحجام حتّى قطع لسانه فمات في ليلته تلك.

 

 الاختصاص: 77; اختيار معرفة الرجال 1: 290; البحار 42: 136; مستدرك الوسائل 12: 273 ح14080; اثبات الهداة 4: 491; بشارة المصطفى: 92.

 

 

 

 

 

مي گويند، روزي ميثم تمار که به لطف همنشيني با اميرالمؤمنين علي(ع)، از اسرار خلقت آگاه شده بود، در يکي از مجالس قبيله بني اسد، حبيب بن مظاهر، بزرگ شيعيان کوفه را ديد و مدتي باهم به صحبت نشستند. در ‏پايان اين ديدار، حبيب با اشاره تلويحي به اطلاعش از نحوه شهادت ميثم، خطاب به او گفت: گوييا پيرمرد خرمافروشي را مي‏بينم که در راه ‏دوستي فرزندان و خاندان پيامبر(ص)، او را به دار مي‏آويزند و بر چوبه دار، شکمش را مي‏درند.
ميثم هم در پاسخ گفت: من هم گوييا مرد سرخ‏رويي را مي‏بينم و مي‏شناسم با دو دسته موي ‏بر سر که براي ياري فرزند دختر پيامبرش قيام مي‏کند و شهيد مي‏شود و سرش بر فراز ني، در کوفه ‏گردانده مي‏شود.
پس از اين گفت وگو از هم جدا شدند و رفتند. اهل آن مجلس که آن دو را به دروغ متهم مي‏کردند هنوز متفرق نشده بودند که "رشيد ‏هجري‏" از ياران خاص علي(ع) فرا رسيد و سراغ ميثم و حبيب را از آنان گرفت. گفتند: اين‏جا بودند و شنيديم که چنين و چنان گفتند. رشيد گفت: خدا ميثم را رحمت کند! فراموش کرد اين را ‏هم به گفته‏اش بيفزايد که «به آن کسي که سر بريده حبيب را به کوفه مي‏آورد، صد درهم بيشتر ‏داده مي‏شود." آنان گفتند: اين يکي، ديگر از آن دو هم دروغگوتر است! ولي چند ‏روزي نگذشت که ميثم را بر دار آويخته ديدند و سر حبيب را هم پس از شهادتش آوردند و ديدند که ‏هر چه آنها گفته بودند به همان صورت اتفاق افتاد.
ميثم، اواخر سال 59 هجري، خبر حرکت امام حسين(ع) بسوي مکه را شنيد. در همان سال، تصميم گرفت به ‏قصد حج عمره به مکه رود اما در مکه موفق به ديدار امام حسين(ع) نشد لذا پس از حج به ‏مدينه رفت. در ديداري که با ام‏سلمه، همسر پيامبر(ص) داشت، خود را معرفي کرد. ام ‏سلمه گفت: پيامبر، بارها تو را ياد مي‏کرد و در دل شب ها، سفارش تو را به علي(ع) مي‏نمود.
گفتني است که پيامبر(ص) بارها با اميرمؤمنان جلسات خصوصي داشت که کسي از مضمون صحبت ها آن دو، آگاه نمي شد و بندرت اتفاق مي افتاد که يکي از همسران حضرت، بتواند جملاتي از اين رازها و وصيت ها را بشنود اما ام‏سلمه، همسر با وفا و نيکوکار حضرت(ص)، بعضي از جملات و و صيت هاي پيامبر(ص) را که اتفاقي شنيده بود، بازگو کرده است.
ام‏سلمه در ديداري که با ميثم در مدينه داشت، گفت: بارها شنيدم که رسول خدا(ص) با اميرمؤمنان راز مي گفت و درباره تو گفت وگو مي کرد.
اين سخن ام‏سلمه، نشانه عظمت ميثم در نظر رسول اکرم(ص) است که بارها و بارها درباره او با حضرت علي(ع) گفت وگو مي کرده است.
‏ميثم در همين ديدار، از ام‏سلمه، حال حسين‏بن علي(ع) را جويا شد. ام‏سلمه گفت: به اطراف مدينه رفته است؛ حسين(ع) نيز ‏همواره تو را ياد مي‏کند.
ميثم گفت: من نيز همواره به ياد آن بزرگوار هستم. امروز موفق به ‏ديدار او نشدم. به او بگو که دوست داشتم بر او سلام گويم. من بر مي‏گردم و به خواست‏خدا او را نزد پروردگار، ملاقات خواهم کرد. منظور ميثم از بيان اين سخن، اشاره به شهادت قريب الوقوع امام حسين(ع) ‏بود که پيش از آن خبر وقوع قطعي آن را از علي(ع) شنيده بود.
آن گاه ام‏سلمه با عطري محاسن ميثم را معطر ساخت. در اين هنگام ميثم به او رو کرد و گفت: بزودي محاسنم از خونم، ‏رنگين خواهد شد. ام‏سلمه پرسيد: چه کسي اين خبر را به تو داده است؟ ‏ميثم پاسخ داد: مولا و سرور من! ‏
ام‏سلمه در حالي که از اندوه، بغض گلويش را گرفته بود، گريست و گفت: علي(ع) فقط ‏مولاي تو نيست بلکه سرور من و سالار همه مسلمانان است.
ميثم از سفر حج به کوفه برگشت که عبيدالله، حاکم کوفه و پسر "زياد بن ابيه" و "مرجانه" (زن زناکار معروف عرب)، دستور دستگيري او را پيش از ‏رسيدن به شهر، صادر کرد. اين در حالي بود که مسلم بن عقيل در کوفه به شهادت رسيده و ‏تشنج و اضطراب، کوفه را فراگرفته بود و شيعيان سرشناس و چهره‏هاي برجسته هوادار اهل‏بيت، ‏تحت تعقيب يا در زندان بودند و زمينه براي اعتراضها و شورشها فراهم بود. ‏
‏«عريف‏» به همراه صد نفر از ماموران، برنامه دستگيري ميثم را قبل از ورودش به کوفه، ‏تدارک ديدند. ابن‏زياد او را تهديد کرده بود که اگر ميثم را دستگير نکند، خودش به قتل خواهد ‏رسيد. عريف به حيره» آمد و با همراهانش در انتظار رسيدن ميثم بود. ميثم را در همان جا، ‏پيش از آنکه به خانه برسد گرفتند. ميثم به مأموران حوادث آينده و چگونگي شهادت ‏خويش را بازگو کرد.
ميثم گرچه در آن روز، پيرمردي سالخورده بود که بر استخوانهايش جز پوست خشکي باقي نمانده بود و از نظر جسمي، بشدت ضعيف شده بود اما از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحي و ‏اراده استوار و زبان گويا و فصيح و ايمان راسخ در حدي بود که ابن‏زياد را، با آن همه قدرت ‏و مأمور به وحشت افکنده بود. براي همين، براي بازداشت او حدود، 100 نفر مأمور را گسيل کرده بود.
مأموران، ميثم را به کوفه وارد کردند. به عبيدالله بن زياد خبر دادند که ميثم اسير و گرفتار شده ‏است. در معرفي ميثم به ابن‏زياد گفتند که "او از نزديکترين و برگزيده‏ترين ياران ابوتراب، ‏علي(ع) است. "
ابن زياد گفت: واي بر شما! کار اين مرد عجمي به اينجا رسيده است؟! بياوريدش! ميثم را ‏از بازداشتگاه به حضور ابن زياد آوردند.
ابن زياد، براي آزمودن روحيه ميثم و گفت وگو با او پرسيد: پروردگارت کجاست؟
ميثم فوراً پاسخ داد: در کمين ستمگران که تو يکي از آناني.
ابن زياد که حس نژادپرستي شديدي داشت پرسيد: با اينکه از نژاد غيرعرب هستي با من اين گونه سخن مي‏گويي؟! به من خبر داده‏اند که تو با «ابوتراب‏» ‏بسيار نزديک بوده‏ اي!
ميثم گفت: آري، درست گفته‏اند.
ابن زياد گفت: بايد از علي، بيزاري بجويي و با ابراز تنفر از او، نامش را به زشتي ياد کني وگرنه دست ها و ‏پاهايت را بريده و بر دار مي‏آويزمت.
ميثم در مقابل اين تهديد گفت: علي(ع) به من خبر داده بود که مرا به دار مي‏آويزي.
ابن زياد براي جبران اين آبروريزي که در مقابل ديگران برايش پيش آمد، گفت: واي بر تو! با سخنان علي ‏درخواهم افتاد تا پيش بيني او خلاف از آب درآيد.
ميثم گفت: چگونه چنين تواني کرد؟ در حالي که اين خبر را علي(ع) از پيامبر(ص) و او از جبرئيل و ‏جبرئيل هم از سوي خدا بيان کرده است. به خدا سوگند! من از مکاني هم که در آن مرا به همراه 9 نفر ديگر از اعدامي ها به دار خواهي آويخت بخوبي آگاهم و مي دانم که در کجاي کوفه است و من نخستين مسلماني هستم که در راه اسلام ‏بر دهانم لگام زده خواهد شد.
ابن زياد با شنيدن اين سخن، بيشتر برآشفت و گفت: به خدا سوگند، دست و پايت را خواهم بريد اما ‏زبانت را باقي مي گذارم تا دروغگويي تو و مولايت براي همه آشکار شود؛ و همان دم دستور داد که ‏دست و پايش را قطع کنند و بر دار بيآويزندش و هيچ آب و خوراکي به او ندهند تا بميرد.
روايت کرده اند که روزي اميرمؤمنان(ع) خطاب به ميثم فرمود: هنگامي که پست ترين عنصر بني اميه، تو را به بيزاري از من امر کند، چه مي کني؟ ميثم گفت: به خدا سوگند از تو بيزاري نمي جويم. فرمود: در اين صورت تو را مي کشند و به دار مي آويزند. ميثم گفت: صبر مي کنم، که اين هم در راه خدا کم است. حضرت(ع) فرمود: در اين صورت، در بهشت در کنار من و همرتبه من خواهي بود.
مزدوران ابن زياد، ميثم را از درخت نخل خرمايي که جلوي در خانه "عمرو بن حريث" روييده بود به دار آويختند؛ همان درختي که اميرالمؤمنين علي(ع) بارها با دست مبارک خود، آن را به ميثم نشان داده و فرموده بود که بر آن به دار کشيده خواهد شد و ميثم از آن هنگام، همواره، آن درخت را آبياري مي کرد و زير سايه اش نماز مي گذارد.
در آن روزگار، به دار کشيدن اين گونه نبود که حلقه طناب را به دور گردن شخص محکوم به اعدام بيندازند بلکه آن را دور سينه مي انداختند تا از کتف هايش آويزان شود و آن قدر بماند تا از گرسنگي و تشنگي تلف شود.
ميثم تمار به دار کشيده شد اما باز هم بر فراز دار، با صدايي رسا مردم را به شنيدن ‏حقايق اسلام و احاديث و اسرار علي(ع) فرا مي‏خواند.
ميثم مي‏گفت: هر که مي‏خواهد حديث ‏مکنون و ارزشمند علي(ع) را بشنود پيش از آن که شهيد شوم بيايد. من شما را از حوادث ‏آينده تا پايان جهان، خبر مي‏دهم. مردم، پيرامون او جمع مي‏شدند و او از فراز منبر دار، براي انبوه جمعيت، سخنراني مي نمود و فضائل و شايستگي هاي اهل‏بيت پيامبر(ص) و دودمان ‏علي(ع) را بازگو مي‏کرد و خيانت ها و فسادهاي بني‏اميه را فاش مي‏ساخت.
"فضيل رسان" از "جبله مکيه" روايت کرد که گفت از ميثم شنيدم که مي گفت: «به خدا سوگند! اين امت جفاکار، فرزند پيامبرشان را در دهم ماه محرم مي کشند و دشمنان خدا، آن روز را جشن گرفته و عيد مي گيرند. اين واقعه، حتماً رخ خواهد داد و در علم ازلي خدا مقدر گشته است زيرا مولايم اميرمؤمنان(ع) که بهتر از هر کسي مي داند، طي عهدي، مرا به اين واقعه آگاه نمود و به من خبر داد که براي مظلوميت حسين(ع) همه اشياء و موجودات مي گريند.» و شگفتا که همان مردمي که پاي سخنان ميثم بر فراز دار نشسته بودند، چند روز بعد فرزند پيامبر(ص) و علي(ع) را در کربلا سر بريدند و اهل بيتش را به بند اسارت کشيده، به شهر خود آوردند.
بيان حقايق و افشاگري هاي ميثم، در آخرين لحظه‏هاي زندگي و از بالاي دار، چنان مؤثر و ‏تکان‏دهنده بود که به ابن‏زياد خبر دادند: "اين خرمافروش، شما را رسوا کرده." ابن زياد که عصباني شده و پيش بيني علي(ع) درباره شهادت ميثم را فراموش کرده بود، گفت: به دهانش لگام ‏بزنيد تا ديگر نتواند حرف بزند؛ و بدين ترتيب، ميثم، نخستين کسي بود که در راه اسلام بر دهانش لگام زده و زبانش بريده شد.
آن کسي که از سوي ابن زياد مأمور بريدن زبان ميثم بود به او گفت: «هرچه مي‏خواهي بگو! امير، فرمان داده است که ‏زبانت را قطع کنم.» ميثم گفت: «عبيدالله بن زياد، زاده آن زن زناکار، خيال کرده که ‏مي‏تواند من و مولايم را دروغگو معرفي کند! بيا! اين هم زبانم!» و آن مزدور، زبان ميثم را از دهانش بيرون کشيد و با دشنه اش بريد.
ميثم به همان حالت‏بود تا اينکه مثل فردا، از بيني و دهان او خون غليظي آمد و بدين ‏صورت، طبق همان چه که خود گفته بود موي سپيد صورتش، با خوني سرخ، رنگين شد. ‏
روز سوم، مردي ملعون نزد ميثم آمد و با نيزه اش به پيکر بي رمق او بر فراز دار اشاره کرد و گفت: به خدا قسم با اينکه مي‏دانم که اهل ‏عبادت بوده اي و روزها را روزده داشته اي و شب ها را به مناجات به سر برده اي اما با همه اينها، اين نيزه را به تو خواهم زد! آن گاه با نيزه اش، از پشت چنان ضربتي بر ‏ميثم فرود آورد که شکم و روده هايش پاره پاره شد و پس از خونريزي شديد از بيني اش، به شهادت رسيد.
پيکر ميثم تا روزها پس از شهادتش همچنان از دار آويخته بود. ابن زياد براي اهانت ‏بيشتر به ميثم، اجازه نداد که او را پايين آورده و به خاک بسپارند؛ به علاوه مي‏خواست‏ با استمرار ‏اين صحنه، زهرچشم بيشتري از مردم‏ بگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و ‏پيروان‏ علي(ع) چنين است ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه را نشان ‏مي‏دهد.
هفت تن از مسلمانان غيور که از خرمافروشان همکار ميثم بودند، نتوانستند تداوم اين صحنه فجيع را ‏تحمل کنند لذا با هم، هم‏پيمان شدند تا پيکر او را طبق نقشه اي از پيش تعيين شده ربوده و به خاک بسپارند.
آنها براي غافلگيري مأموراني که مسؤول مراقبت از جسد و دار ميثم بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که در سرماي نيمه شب در ‏نزديکي هاي آن محل، آتشي برافروزند و به بهانه گرم شدن، اطراف آتش بايستند تا مأموران دار هم تحريک شوند و براي گرم کردن خود، به جمع آنان بپيوندند.
نقشه عملي شد و نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند. در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، ‏براي نجات پيکر مقدس او وارد عمل شدند. مأموران که در روشنايي آتش ‏ايستاده بودند، چشمان شان صحنه تاريک محل دار را نمي‏ديد. آن چند نفر، خود را به پيکر دوست خود رسانده ‏و آن را از چوبه دار باز کردند و کمي آن سو تر در نزديکي نهري که محل برکه آبي خشکيده بود، دفن کردند و روي آرامگاهش آب ريختند تا کسي از آن مطلع نشود. پس از آن هم مأموران هرچه تفحص کردند قبرش را نيافتند.
صبح شد. مأموران از ربودن پيکر ميثم آگاه شدند. خبر به ابن زياد رسيد. او مي‏دانست که ‏مدفن او، مزار عاشقان علي(ع) خواهد شد؛ از اين رو، جمع انبوهي را براي يافتن قبر ميثم، ‏مأمور تفتيش و جست وجوي وسيع منطقه ساخت ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و ‏مأيوس شدند.
اينک مزار اين شهيد بزرگ، به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي نهايي حق و شاهد رسوايي و ‏نابودي هميشگي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف و جنوب مسجد کوفه، بارگاهي است که ‏مدفن همراز اميرالمؤمنين(ع)، يعني ميثم خرمافروش است و زائران کربلا و نجف، براي زيارت و کسب تبرک و توسل، به آن مشرف مي شوند.

 

علل الشرائع والامالي للصدوق: ابن إدريس، عن أبيه، عن ابن أبي الخطاب، عن نصر بن مزاحم، عن عمر بن سعد، عن أرطاة بن حبيب، عن فضيل الرسان، عن جبلة المكية، قالت 5: سمعت ميثم التمار قدس الله روحه يقول: والله لتقتل هذه الامة ابن نبيها في المحرم لعشر يمضين منه، وليتخذن أعداء الله ذلك اليوم يوم بركة، وإن ذلك لكائن قد سبق في علم الله تعالى ذكره، أعلم ذلك بعهد 6 عهده إلي مولاي أمير المؤمنين عليه السلام، ولقد أخبرني أنه يبكي عليه كل شئ حتى الوحوش في الفلوات، والحيتان في البحر، والطير في السماء 1، ويبكي عليه الشمس والقمر والنجوم والسماء والارض، ومؤمنو الانس والجن، وجميع ملائكة السماوات والارضين، ورضوان ومالك وحملة العرش، وتمطر السماء دما ورمادا. ثم قال: وجبت - لعنة الله - على قتلة الحسين عليه السلام كما وجبت على المشركين الذين يجعلون مع الله إلها آخر، وكما وجبت على اليهود والنصارى والمجوس. قالت 2 جبلة: فقلت له: يا ميثم فكيف يتخذ الناس ذلك اليوم الذي قتل فيه الحسين عليه السلام يوم بركة ؟ فبكى ميثم (رض) ثم قال: يزعمون لحديث يضعونه أنه اليوم الذي تاب الله فيه على آدم، وإنما تاب الله على آدم في ذي الحجة، ويزعمون أنه اليوم الذي قبل الله فيه توبة داود، وإنما قبل الله عزوجل توبته في ذي الحجة، ويزعمون أنه اليوم الذي أخرج الله فيه يونس من بطن الحوت، وإنما أخرج الله يونس من بطن الحوت في ذي الحجة، ويزعمون أنه اليوم الذي استوت فيه سفينة نوح على الجودي، وإنما استوت على الجودي في يوم الثامن عشر من ذي الحجة، ويزعمون أنه اليوم الذي فلق الله عزوجل فيه البحر لبني إسرائيل وإنما كان ذلك في ربيع الاول. ثم قال ميثم: يا جبلة اعلمي أن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهما السلام سيد الشهداء يوم القيامة ولاصحابه على سائر الشهداء درجة 3، يا جبلة إذا نظرت إلى الشمس حمراء كأنها دم عبيط فاعلمي أن سيد الشهدا الحسين عليه السلام قد قتل. قالت جبلة: فخرجت ذات يوم فرأيت الشمس على الحيطان كأنها الملاحف المعصفرة، فصحت حينئذ وبكيت وقلت: قد والله قتل سيدنا الحسين بن علي عليهما السلام.

 

 

 

8493- ميثم التمار الأسديّ:

نزل الكوفة وله بها ذرية،

ذكره المؤيد بن النعمان الرافضيّ في مناقب عليّ رضي اللَّه عنه، وقال: كان ميثم التمار عبدا لامرأة من بني أسد، فاشتراه عليّ منها، وأعتقه، وقال له:

ما اسمك؟ قال: سالم. قال: أخبرني رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم أن اسمك الّذي سماك به أبواك في العجم ميثم. قال: صدق اللَّه ورسوله وأمير المؤمنين، واللَّه إنه لاسمي.

قال: فارجع إلى اسمك الّذي سماك به رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم ودع سالما، فرجع ميثم، واكتنى بأبي سالم، فقال عليّ ذات يوم: إنك تؤخذ بعدي فتصلب وتطعن بحربة، فإذا جاء اليوم الثالث ابتدر منخراك وفرك دما فتخضب لحيتك وتصلب على باب عمرو بن حريث عاشر عشرة، وأنت أقصرهم خشبة، وأقربهم من المطهرة، وامض حتى أريك النخلة التي تصلب على جذعها، فأراه إياها.

وكان ميثم يأتيها فيصلّي عندها، ويقول: بوركت من نخلة لك خلقت، ولي غذيت، فلم يزل يتعاهدها حتى قطعت، ثم كان يلقى عمرو بن حريث فيقول له: إني مجاورك فأحسن جواري، فيقول له عمرو: أتريد أن تشتري دار ابن مسعود أو دار ابن حكيم؟ وهو لا يعلم ما يريد.

ثم حجّ في السنة التي قتل فيها، فدخل غلام أمّ سلمة أم المؤمنين، فقالت له: من أنت؟ قال: أنا ميثم. فقال: واللَّه لربما سمعت من رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وآله وسلم يذكرك ويوصي بك عليا، فسألها عن الحسين، فقالت: هو في حائط له، فقال: أخبريه أني قد أحببت السلام عليه فلم أجده، ونحن ملتقون عند ربى العرش إن شاء اللَّه تعالى، فدعت أمّ سلمة بطيب فطيبت به لحيته، فقالت له: أما إنها ستخضب بدم.

فقدم الكوفة، فأخذه عبيد اللَّه بن زياد، فأدخل عليه، فقال له: هذا كان آثر الناس عند علي. قال: ويحكم! هذا الأعجمي! فقيل له: نعم. فقال له: أين ربك؟ قال: بالمرصاد للظّلمة، وأنت منهم. قال: إنك على أعجميتك لتبلغ الّذي تريد، أخبرني ما الّذي أخبرك صاحبك أنّي فاعل بك. قال: أخبرني أنك تصلبني عاشر عشرة، وأنا أقصرهم خشبة وأقربهم من المطهرة. قال: لنخالفنه. قال: كيف تخالفه؟ واللَّه ما أخبرني إلا عن النبيّ صلى اللَّه عليه وآله وسلم، عن جبرائيل، عن اللَّه، ولقد عرفت الموضع الّذي أصلب فيه، وأني أول خلق اللَّه ألجم في الإسلام، فحسبه وحبس معه المختار بن عبيد، فقال ميثم للمختار: إنك ستفلت، وتخرج ثائرا بدم الحسين، فتقتل هذا الّذي يريد أن يقتلك.

فلما أراد عبيد اللَّه أن يقتل المختار وصل بريد من يزيد يأمره بتخلية سبيله، فخلّاه، وأمر بميثم أن يصلب، فلما رفع على الخشبة عند باب عمرو بن حريث قال عمرو: قد كان واللَّه يقول لي: إني مجاورك، فجعل ميثم يحدّث بفضائل بني هاشم، فقيل لابن زياد: قد فضحكم هذا العبد. قال: ألجموه. فكان أول من ألجم في الإسلام،(اولين لگام در اسلام بر دهان ميثم زده شد) فلما كان اليوم الثالث من صلبه طعن بالحربة فكبّر، ثم انبعث في آخر النهار فمه وأنفه دما، وكان ذلك قبل مقدم الحسين العراق بعشرة أيام.

قلت: ويأتي له حديث عن علي في ترجمة أبي طالب بن عبد المطلب في الكنى.

وتقدم لميثم هذا ذكر في ترجمة ميثم آخر في القسم الأول منه فليراجع منه

 

الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة

المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)

 

 

دعاي مولا علي ع بروايت ميثم تمار رض :

 

محمّد بن المشهدي، عن ميثم التمّار، عن أمير المؤمنين (عليه السلام): أنّه خرج من الكوفة وانتهى إلى مسجد جعفي، توجّه إلى القبلة وصلّى أربع ركعات، فلمّا سلّم وسبّح بسط كفّيه وقال: إلهي كيف أدعوك، وذكر الدعاء بطوله إلى أن قال: وأخفَتَ دعائه وسجد وعفّر، وقال: العفو العفو مائة مرّة وقام، الخبر....

 

البته ببينيد چگونه اين صحابي ملعون پيامبر ص يعني عمرو بن حريث به مولا علي ع ميگويد :‌عمرو بن حريث: أصلح الله الأمير تعرف هذا المتكلّم؟ قال: من هو؟ قال: ميثم التمّار الكذّاب مولى #الكذّاب عليّ بن أبي طالب  ؟؟!!!

 

 

عمرو بن حريث  یکی دیگر از صحابه ملعون رسول خدا ص بود که مخالف مولا علی ع بود و جانشین ابن زیاد در کوفه :

 

الاسم : عمرو بن حريث بن عمرو بن عثمان بن عبد الله بن عمر بن مخزوم القرشى المخزومى ، أبو سعيد الكوفى ( أخو سعيد بن حريث )

الطبقة :  1 : صحابى

الوفاة :  85 هـ بـ مكة

روى له :  خ م د ت س ق  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )

رتبته عند ابن حجر :  صحابى

رتبته عند الذهبي :  صحابى

 

در ارشاد دیلمی آمده :

ثمّ قال: لئن كان مع رسول الله صلّى الله عليه وآله منافقون فإنّ معي منافقون وأنتم هم، أما والله يا شبث بن ربعي، وأنت يا عمرو بن حريث ومحمد ابنك وأنت يا أشعث بن قيس لتقتلنّ ابني الحسين، هكذا حدّثني حبيبي رسول الله صلّى الله عليه وآله، فالويل لمن رسول الله صلّى الله عليه وآله خصمه، وفاطمة بنت محمد صلّى الله عليه وآله.

فلمّا قتل الحسين عليه السلام كان شبث بن ربعي، وعمرو بن حريث، ومحمد بن الأشعث فيمن سار إليه من الكوفة وقاتلوه بكربلاء حتّى قتلوه، وكان هذا من دلائله عليه السلام

الکتاب : إرشاد القلوب المنجي من عمل به من أليم العقاب

تأليف

الحسن بن أبي الحسن محمد الدّيلمي من أعلام القرن الثّامن

 

على عليه السلام فرمود: اى شبث بن ربعى و تو اى عمرو بن حريث و تو اى اشعث بن قيس و پسرت محمد! به خدا قسم پسرم حسين عليه السلام را مى كشيد. حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به من چنين حديث كرده است . واى بر آنكه دشمنش رسول خدا و دخترش فاطمه باشد.

چون حسين بن على عليه السلام كشته شد، شبث بن ربعى ، عمرو بن #حريث و محمد بن اشعث نيز از جمله كسانى بودند كه از كوفه به كربلا رفته در كربلا با او جنگيدند و او را كشتند و اين يكى از نشانه هايش بود .

قال المزي في تهذيب الكمال  :

( خ م د ت س ق ) : عمرو بن حريث بن عمرو بن عثمان بن عبد الله بن عمر بن مخزوم القرشى المخزومى ، أبو سعيد الكوفى ، له صحبة ، و هو أخو سعيد بن حريث . اهـ .

و قال المزى : ....

و قد تقدمت الإشارة إلى ذلك فى ترجمة خليفة .

و قال ابن سعد : ولى الكوفة لزياد و لابنه عبيد الله بن زياد . اهـ .

 

 

عبيدالله زياد بن ابيه !‌عمرو بن #حريث را در كوفه جانشين ساخت و او مردم را به بيعت ابنزياد فراخواند، همين يزيد بن حارث برخاست و گفت : خداى راسپاس كه ما را از دست پسر سميه آسوده ساخت . نه [بيعت نمى كنيم] و كرامتى هم در اين كار نيست . عمرو بن حريث فرمان زندانىكردن وى را صادر كرد، اما بنى بكر مانع اين كار گشتند. سپس درزمره ياران خطمى انصارى به نفع ابن زبير درآمد؛ و او را به قتل سليمان بن صُرَد و يارانش ، پيش از خروج ؛ و پس از آن بهحبس مختار تشويق مى كرد.

قَالَ الوَاقِدِيُّ: ثُمَّ وَلِيَ الكُوْفَةَ لِزِيَادِ ابْنِ أَبِيْهِ، وَلابْنِهِ عُبَيْدِ اللهِ بنِ زِيَادٍ: عَمْرُو بنُ حُرَيْثٍ، وَحَصَّلَ مَالاً عَظِيماً وَأَوْلاَداً، مِنْهُم: عَبْدُ اللهِ، وَجَعْفَرٌ، وَيَحْيَى، وَخَالِدٌ، وَأُمُّ الوَلِيْدِ، وَأُمُّ عَبْدِ اللهِ، وَأُمُّ سَلَمَةَ، وَسَعِيْدٌ، وَمُغِيْرَةُ، وَعُثْمَانُ، وَحُرَيْثٌ.ذهبی سیر اعلام نبلاء

 

عبيد الله ابن‏زياد بن ابي سفيان ! نماينده و قائم مقام خود را به نام «عمرو بن حريث» با پرچمي، در مسجد کوفه مستقر کرده بود (که مردم به زير پرچم بيايند و خود را تسليم کنند). عمرو بن حریث هموست که مختار را فریفت و اورا به مسجد کشاند و دستگیر کرد ..

 

 

چرا میگیم اهل بیت ع  مجری سنت رسول الله ص باید باشند ؟!

 

 

قبلا دیدیم که برداشت اشتباه از آیات وروایات چقدر خطرناک ومخرب است مثلا در منسوخ دانستن آیات صفح وعفو بوسیله آیه سیف که منجر به خشونت افراطی در اسلام توسط گروهها جهادی مانند داعش وطالب وبوک وحرام و...گردید ....

 

امروز یکی دیگر از این اشتباهات و تفاسیر غلط از احادیث پیامبر را ببینیم :

 

اهل سنت روایت کرده اند که رسول خدا ص فرمود :

 

فقد ثبت عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه وسلم: "لعن ‏الواشمات والمستوشمات، والنامصات والمتنمصات، والمتفلجات للحسن المغيرات خلق الله ‏تعالى.‏
والحديث في الصحيحين والسنن فهو صحيح صحيح. ‏
وروى أبو داود في سننه عن ابن عباس رضي الله عنهما قال: لُعِنَت الواصلة والمستوصلة ‏والنامصة والمتنمصة والواشمة والمستوشمة من غير داء. قال أبو داود: وتفسير الواصلة التي ‏تصل الشعر بشعر النساء والمستوصلة المعمول بها ، والنامصة التي تنقش الحاجب حتى ترقه، ‏والمتنمصة المعمول بها.‏
والواشمة التي تجعل الخيلان (جمع خال) في وجهها بكحل أو مداد والمستوشمة المعمول بها.‏
وقال الحافظ في الفتح: والمتنمصة التي تطلب النماص والنامصة التي تفعله ، والنماص: إزالة ‏شعر الوجه بالمنقاش، ويسمى المنقاش منماصاً لذلك، ويقال إن النماص يختص بإزالة شعر ‏الحاجبين لترقيقهما وتسويتهما. ثم نقل تفسير أبي داود المتقدم للنماص.‏
وبهذا يعلم معنى كلمة النماص بالتفصيل.‏
وأما سبب تحريم هذا الفعل فهو مشار إليه في الحديث نفسه وهو: محاولة تغيير خلق الله ‏تعالى، وفي ذلك نوع اعتراض على أمر الله تعالى، وعدم الرضا بما فعل. ‏

 

 

قال البهوتي الحنبلي في (كشّاف القناع 1/95) : قال الموفق : والظاهر أن المحرم إنما هو وصل الشعر بالشعر لما فيه من التدليس واستعمال الشعر المختلف في نجاسته , وغير ذلك لا يحرم لعدم ذلك فيه وحصول المصلحة من تحسين المرأة لزوجها من غير مضرّة وتحمل أحاديث النهي على الكراهة، (وأباح) عبد الرحمن بن الجوزي النمص وحده, وحمل النهي على التدليس أو أنه ( كان شعار الفاجرات) وفي الغنية وجه : أنه يجوز بطلب زوج (ثم قال) : (ولها) أي المرأة (حلق الوجه وحفه نصاً) والمحرم إنما هو نتف شعر وجهها , قاله في الحاشية (و) لها (تحسينه وتحميره ونحوه) من كل ما فيه تزيين له (ويكره حفه) أي الوجه (لرجل) نص عليه.

 

اما شیعه روایت کرده اند که رسول خدا چنین نفرمود بلکه فرمود :

 

محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبدالرحمن بن أبي هاشم، عن سالم بن مكرم، عن سعد الاسكاف قال: سئل أبوجعفر عليه السلام عن القرامل التي تضعها النساء في رؤوسهن يصلنه بشعورهن، فقال: لا بأس على المرأة بما تزينت به لزوجها قال: فقلت له: بلغنا أن رسول الله صلى الله عليه واله لعن الواصلة والموصولة، فقال: ليس هناك إنما لعن رسول الله صلى الله عليه واله الواصلة التي تزني في شبابها فلما كبرت قادت النساء إلى الرجال فتلك الواصلة و الموصولة. کافی کلینی ره

 

 

از امام باقر ع پرسید که ما شنید هایم که رسول خدا ص واصله و موصوله یعنی آرایشگری که موی زنان را بهم وصل میکند را لعنت کرده اند ! امام ع فرمود چنین نیست بلکه رسول خدا ص زن واصله یعنی کسیکه در دوران جوانی زنا میداده ودر پیری هم مردان وزنان را بهم میرسانده لعنت کرده اند !!!!

 

جالب اینجاست که اهل سنت از عائشه نیز مثل شیعه روایت کرده اند :

 

عن عائشة : أنها سئلت عن الواشمة والمستوشمة والواصلة والموصولة والنامصة والمتنمصة فقالت كان النبى  - صلى الله عليه وسلم -  ينهى عن ذلك (ابن جرير) .

 

والنامصة: الَّتِي تنتف الشّعْر من الْوَجْه . نامصه کسیکه مو از صورت برگیرد.

 

 

وَعَنْهُ ابْنُ عَبَّاسٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا - قَالَ: «لُعِنَتِ الْوَاصِلَةُ وَالْمُسْتَوْصِلَةُ، وَالنَّامِصَةُ، وَالْمُتَنَمِّصَةُ، وَالْوَاشِمَةُ، وَالْمُسْتَوْشِمَةُ مِنْ غَيْرِ دَاءٍ» . رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

4468 - (وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لُعِنَتْ) : بِصِيغَةِ الْمَجْهُولِ؛ أَيْ لَعَنَهَا اللَّهُ أَوْ لُعِنَتْ عَلَى لِسَانِ رَسُولِهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - عَلَى مَا سَبَقَ مِنَ الرِّوَايَاتِ (الْوَاصِلَةُ) : أَيْ شَعْرَ الْغَيْرِ بِشِعْرِهَا لِمَا فِيهِ مِنْ صُورَةِ الزُّورِ (وَالْمُسْتَوْصِلَةُ) : أَيِ النَّفْسُ الطَّالِبَةُ لِذَلِكَ (وَالنَّامِصَةُ) ، أَيِ النَّاتِفَةُ لِلشَّعْرِ مِنْ غَيْرِ الْإِبِطِ وَالْعَانَةِ. قِيلَ: هُوَ مِنَ النَّمْصِ وَهُوَ أَخْذُ الشَّعْرِ مِنَ الْوَجْهِ بِالْخَيْطِ أَوْ بِالْمِنْمَاصِ أَيْ بِالْمِنْقَاشِ، وَقِيلَ: الْمُرَادُ بِهَا النَّاقِشَةُ أَيِ الْمَاشِطَةُ الَّتِي تُزَيِّنُ النِّسَاءَ بِالنَّمْصِ، (وَالْمُتَنَمِّصَةُ) : أَيِ الَّتِي تَطْلُبُ أَنْ تَنْتِفَ شَعْرَ وَجْهِهَا (وَالْوَاشِمَةُ) : أَيِ الْمَرْأَةُ الَّتِي تَغْرِزُ الْإِبْرَةَ أَوِ الشَّوْكَةَ عَلَى ظَهْرِ كَفِّهَا أَوْ سَاعِدِهَا أَوْ غَيْرِهِمَا لِيَخْرُجَ مِنْهَا الدَّمُ وَتَجْعَلَ فِيهَا كُحْلًا أَوْ نِيلًا، أَوْ غَيْرَهُمَا لِيَخْضَرَّ لَوْنُهُ، وَيَبْقَى نُقُوشًا أَوْ تَكْتُبَ بِهِ اسْمَهَا (وَالْمُسْتَوْشِمَةُ) : أَيِ الَّتِي تَطْلُبُ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا الْوَشْمُ، فَإِنْ فَعَلَتْ ذَلِكَ بِصَغِيرَةٍ تَأْثَمُ فَاعِلَتُهُ، وَلَا تَأْثَمُ الْمُفَعْوِلَةُ لِأَنَّهَا غَيْرُ مُكَلَّفَةٍ، وَقَدْ سَبَقَ زِيَادَةُ بَيَانٍ لِهَذَا الْمَبْحَثِ (مِنْ غَيْرِ دَاءٍ) : مُتَعَلِّقٍ بِالْوَشْمِ. قَالَ الْمُظْهِرُ: إِنِ احْتَاجَتْ إِلَى الْوَشْمِ لِلْمُدَاوَاةِ جَازَ، وَإِنْ بَقِيَ مِنْهُ أَثَرٌ اهـ. وَقِيلَ: مُتَعَلِّقٌ بِكُلِّ مَا تَقَدَّمَ أَيْ لَوْ كَانَ بِهَا عِلَّةٌ فَاحْتَاجَتْ إِلَى أَحَدِهَا لَجَازَ. (رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ) : وَتَقَدَّمَ مَعْنَاهُ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ بِرِوَايَةِ الصِّحَاحِ السِّتِّ.

 

1987 - حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَيْرٍ، وَأَبُو أُسَامَةَ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، «أَنَّهُ لَعَنَ الْوَاصِلَةَ، وَالْمُسْتَوْصِلَةَ، وَالْوَاشِمَةَ، وَالْمُسْتَوْشِمَةَ»

ابن عمر رضي الله عنه مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم وصل کننده (پيوند زننده) و پيوند شونده، و کسي را که خال کوبي مي کند، و کسي که خال کوبي مي شود، را لعنت فرمود.

 

[شرح محمد فؤاد عبد الباقي]

 [ش (الواصلة) هي التي تصل الشعر بشعر آخر. سواء اتصل بشعرها أو بشعر غيرها. (المستوصلة) هي التي تأمر من يفعل بها ذلك. (والواشمة والمستوشمة) الوشم غرز الإبرة في الوجه يحشى كحلا أو غيره] .

 

[حكم الألباني]

صحيح

 

قبلا هم در خبر انس هم دیدیم که چه دروغی برسول خدا بست که چشمهای عرنیین را کورد کرد ومثله و... وامام سجاد ع وامام باقر ع هم گفتند که این از اکاذیب انس برسول خدا ست ...

شهيد راه خر ؟!

 

داستاني غزالي وديگران آورده اند بسيار جالب است و هشدار دهنده چرا كه امروز امثال داعش كه آلت دست يهود شده وخودشان خبرندارند كه براي كي و چي ميجنگند ؟!

 

براي غارت نفت مردم بيچاره عراق وسوريه تا پسر اردوغان بره با حراجشون به اسرائيل و... كيفش را بكند !!!!

 

درحاليكه بنص آيات قران و اخبار ،جهاد ابتدايي بايد في سبيل الله ودر ركاب امام معصوم با رعايت حدود وشرايط شريعت باشد ، وجهاد دفاعي هم همينطور كشكي نيست اين وهابيون يهودي فكر ميكنند .

 

مردى در راه خدا کشته شد، او را قتيل الحمار خواندند.

 

منبع : حَدِيث «أَن رجلا قتل فِي سَبِيل الله فَكَانَ يُدعَى قَتِيل الْحمار» .احياء علوم الدين .

قال العراقي: لم أجد له أصلاً في الموصولات وإنما رواه أبو إسحاق الفزاري في السير من وجه مرسل.

 

ودر استعاذه آورده :

 

مرویست که در زمان خاتم الانبیا محمد(ص) در یکی از جبه های جنگ یک

نفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد،یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوارسفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت:که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد.

 

 

و مردى براى آن ، كه زنى را به همسرى خود در آورد مهاجرت كرد، او را مهاجر قيس ناميدند(حدثنا محمد بن علي الصائغ ثنا سعيد بن منصور ثنا أبو معاوية عن الأعمش عن شقيق قال قال عبد الله : من هاجر يبتغي شيئا فهو له قال : هاجر رجل ليتزوج امرأة يقال لها أم قيس وكان يسمى مهاجر أم قيس . طبراني )

 

پيش بسوي عشق ام قيس !!!!!

 

در حديث عباده بروايت نسايي از پيامبر خدا صلى الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : ((هر كس به جهاد رود و نيتش تنها به دست آوردن زانوبند شترى باشد براى او همان چيزى است كه نيت كرده است .

 

 

 

وقد ورد أيضاً أنّ من الصحابة: مَن قتل نفسه في إحدى المعارك بسهم، وقد أخبر النبيّ (صلى الله عليه وآله وسلم) عنه قبل ذلك بأنّه من أهل النار ; راجع: سُنن البيهقي 8 / 197، ورواه البخاري ومسلم.

 

خيلي زور داره در ركاب رسول خدا ص كشته شوي اما يكراست بري تو آتش جهنم ؟؟؟؟!!!!

اسماعیل نخست زاده بود یا اسحاق ؟!

یک موضوع که اساس اختلاف وجنگها وبدبختی بشریت شده بحث ذبیح بودن اسحاق یا اسماعیل دو برادر وپسران ابراهیم ع است از آنجا که مشیت خدای متعال ابتدا بر نازایی ساره بود تا اینکه  امر به ازدواج با کنیزش هاجر نمود و اولین فرزند حضرت ابراهیم بنص تورات حضرت اسماعیل ع بود  اما از آنجا که یهودیان بعلت نژاد پرستی کلماتی از تورات را تحریف نمودند تا تعصب وبرتری قومی وقبیله ای قوم ساره ونسل یهودی اسحاق  وعدم قبول نبوت  خاتم انبیاء (ص) را نشان دهند غافل از آنکه اگراز یک مجموعه جملاتی تحریف بشود بزودی وروشنی خودش را نشان خواهد داد و جاعلین را رسوا مینماید چرا که بحث نخستین فرزند وفرزند ارشد یک اصل مهم تورات است و با دقت در تناقضات فعلی تورات ، هر صاحب عقلی بسادگی میفهمد که حضرت اسماعیل که نخست زاده بوده ذبیح بوده نه اسحاق که 14 سال بعد از اسماعیل متولد شده است :

 

Prototokos     عبری   bekor  یعنی  چیزی که رحم را میگشاید  یا نخست زاده .

 

آیات مربوط به اهمیت وارزش وقربانی نخست زادگان در عهدین :

 

الخروج ١٣:‏٢ "قَدِّسْ لِي كُلَّ بِكْرٍ، كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ (اولین فرزند)  مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ، مِنَ النَّاسِ وَمِنَ الْبَهَائِمِ. إِنَّهُ لِي".

 

در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»

 

 

الخروج ١٣:‏١٢ أَنَّكَ تُقَدِّمُ لِلرَّبِّ كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، وَكُلَّ بِكْرٍ (نخست زاده) مِنْ نِتَاجِ الْبَهَائِمِ الَّتِي تَكُونُ لَكَ. الذُّكُورُ لِلرَّبِّ.

الخروج ١٣:‏١٥ وَكَانَ لَمَّا تَقَسَّى فِرْعَوْنُ عَنْ إِطْلاَقِنَا أَنَّ الرَّبَّ قَتَلَ كُلَّ بِكْرٍ فِي أَرْضِ مِصْرَ، مِنْ بِكْرِ النَّاسِ إِلَى بِكْرِ الْبَهَائِمِ. لِذلِكَ أَنَا أَذْبَحُ لِلرَّبِّ الذُّكُورَ مِنْ كُلِّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، وَأَفْدِي كُلَّ بِكْرٍ مِنْ أَوْلاَدِي.

الخروج ٣٤:‏١٩ لِي كُلُّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، وَكُلُّ مَا يُولَدُ ذَكَرًا مِنْ مَوَاشِيكَ بِكْرًا مِنْ ثَوْرٍ وَشَاةٍ.

العدد ٣:‏١٢ "وَهَا إِنِّي قَدْ أَخَذْتُ اللاَّوِيِّينَ مِنْ بَيْنِ بَنِي إِسْرَائِيلَ، بَدَلَ كُلِّ بِكْرٍ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَيَكُونُ اللاَّوِيُّونَ لِي.

العدد ٨:‏١٦ لأَنَّهُمْ مَوْهُوبُونَ لِي هِبَةً مِنْ بَيْنِ بَنِي إِسْرَائِيلَ. بَدَلَ كُلِّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، بِكْرِ كُلّ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدِ اتَّخَذْتُهُمْ لِي.

العدد ١٨:‏١٥ كُلُّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ مِنْ كُلِّ جَسَدٍ يُقَدِّمُونَهُ لِلرَّبِّ، مِنَ النَّاسِ وَمِنَ الْبَهَائِمِ، يَكُونُ لَكَ. غَيْرَ أَنَّكَ تَقْبَلُ فِدَاءَ بِكْرِ الإِنْسَانِ. وَبِكْرُ الْبَهِيمَةِ النَّجِسَةِ تَقْبَلُ فِدَاءَهُ.

أشعياء ١٠:‏١٤ فَأَصَابَتْ يَدِي ثَرْوَةَ الشُّعُوبِ كَعُشٍّ، وَكَمَا يُجْمَعُ بَيْضٌ مَهْجُورٌ، جَمَعْتُ أَنَا كُلَّ الأَرْضِ، وَلَمْ يَكُنْ مُرَفْرِفُ جَنَاحٍ وَلاَ ‍فَاتِحُ فَمٍ وَلاَ مُصَفْصِفٌ".

حزقيال ٢٠:‏٢٦ وَنَجَّسْتُهُمْ بِعَطَايَاهُمْ إِذْ أَجَازُوا فِي النَّارِ كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحْمٍ، لأُبِيدَهُمْ، حَتَّى يَعْلَمُوا أَنِّي أَنَا الرَّبُّ.

لوقا ٢:‏٢٣ كَمَا هُوَ مَكْتُوبٌ فِي نَامُوسِ الرَّبِّ: أَنَّ كُلَّ ذَكَرٍ ‍فَاتِحَ رَحِمٍ يُدْعَى قُدُّوسًا لِلرَّبِّ.

 

 

در سفر پیدایش 4-5 آمده که هابیل چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح نمود !

 

در خروج 14-13 آمده که  خداوند به موسی فرمود تمام فرزندان اول بنی اسرائیل و نخست زاده نر حیوانات را وقف من کنید .

 

ودر جریان فرزندان اسحاق نیز اهمیت نخست زادگی از آنجا روشن میشود که عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت !

 

در خروج 15-12 هم آمده که  پسران ارشد وحیوانات نخست از آن خداوند میباشند و...

همچنین در اعداد 3- 13 ودهها آیه دیگر اهمیت وارزش نخست زادگان در تورات آمده است .

 

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست)  مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

 

حتی بصورتی افراطی وتحریف شده :

 

سوزاندن پسران :دوم تواریخ 28-3 ودوم پادشاهان 17-31 و قربانی کردن نخست زادگان :میکاه 6-8 واول پادشاهان 3 -13

 

 

سوزاندن پسران ودختران در مقابل بتان بعل ومولک بدون امر خدا :ارمیا 32- 35 وحزقیال 16-22 وارمیا 7-31

 

نهی از سوزاندن فرزندان در مقابل بتان: تثنيه 18-12

 

خدای متعال در کتاب ارمیا وادی حنوم - 32 میفرماید :

 

...تا پسران ودختران خویش رادر آتش بسوزانندکه من اینکار را امر نفرموده بودم و حتی در خاطر نگذراندم !

 

پس مسأله نخست زادگي يك اصل بسیار مهم در تعاليم يهود است .

 

اگر اشکال شود که مقصود نخست زادگی زن اول واصلی است نه کنیز ، که این مورد نیز در تورات آمده که نخست زادگی از هرزن که باشد چه مکروه چه اصلی .

 

وتصریح عبارت نخست زادگی در صورت داشتن دو زن در تثنیه 21- 15 آمده که :

 

إِذَا كَانَ لِرَجُل امْرَأَتَانِ، إِحْدَاهُمَا مَحْبُوبَةٌ وَالأُخْرَى مَكْرُوهَةٌ، فَوَلَدَتَا لَهُ بَنِينَ، الْمَحْبُوبَةُ وَالْمَكْرُوهَةُ. فَإِنْ كَانَ الابْنُ الْبِكْرُ لِلْمَكْرُوهَةِ،‏ ١٦فَيَوْمَ يَقْسِمُ لِبَنِيهِ مَا كَانَ لَهُ، لاَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُقَدِّمَ ابْنَ الْمَحْبُوبَةِ بِكْرًا عَلَى ابْنِ الْمَكْرُوهَةِ الْبِكْرِ،‏ ١٧بَلْ يَعْرِفُ ابْنَ الْمَكْرُوهَةِ بِكْرًا لِيُعْطِيَهُ نَصِيبَ اثْنَيْنِ مِنْ كُلِّ مَا يُوجَدُ عِنْدَهُ، لأَنَّهُ هُوَ أَوَّلُ قُدْرَتِهِ. لَهُ حَقُّ الْبَكُورِيَّةِ (حق نخست زادگی)

 

اگر مردی دو همسر داشته باشد یکی محبوب ودیگری مکروه ، و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد،(یعنی اسماعیل) بدهد ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد .

 

البته صحابه اهل سنت چون با یهودیان رابطه داشتند از یهود روایت کرده اند که اسحاق ذبیح بود !

 

قرآن به طور صریح بیان مى‏كند كه ذبیح، اسماعیل(علیه السلام) بوده است، زیرا قرآن ماجراى ذبیح را نقل كرده و پس از آن خداوند، ابراهیم(علیه السلام) را به فرزند دیگرى به نام اسحاق مژده داده است: «وَبَشَّرْناهُ بِإِسْحقَ نَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ». بنابراین مژده به تولد اسحاق بعد از ذكر سرگذشت ذبح، صراحت دارد كه اسحاق غیر از فرزندى بوده كه ابراهیم به وسیله ذبحِ او مورد آزمایش قرار گرفته است.

 

 

چون یهود از قدیم با فرزندان اسماعیل كینه و عناد و دشمنى و حسد داشته ‏اند، كوشیده‏اند تا هرگونه افتخارى را از ایشان سلب كنند، و به خود نسبت دهند و چون داستان ذبح و تسلیم جان در پیشگاه خدا برتر از هر افتخارى است، لذا یهود خواسته‏اند آن را به اسحاق، جدّ خودشان نسبت دهند.

 

 

در عدد دوم از فصل 22 از سفر تكوین تورات، بیان مى‏كند كه خدا ابراهیم را مأمور فرمود تا پسر یگانه‏اش (یا نخست زاده اش ) را قربان كند. هم‏چنین در شماره‏هاى 16 و 17 از همان سفر، از قول فرشته در مقام خطاب به ابراهیم مى‏گوید: خداوند مى‏فرماید: به ذات خود سوگند مى‏خورم چون این كار را نمودى و یگانه پسرت را از من دریغ نداشتى، تورا بركت خواهم داد و ذریّه تو را مانند ستاره‏هاى آسمان و شن‏هاى كنار دریا فزونى خواهم بخشید.

با توجه به این بیان تورات، به خوبى روشن است كه ذبیح، اسماعیل است و دست تحریف‏گران تورات، كلمه اسحاق را به جاى كلمه اسماعیل در تورات وارد كرده است. زیرا این سند مسلّم است كه اسحاق هیچ‏گاه یگانه نبوده و او به تصدیق تورات چندین سال پس از اسماعیل متولد شده و اسماعیل تا پایانِ عمرِ ابراهیم، حیات داشته است.

 

 

ابراهیم (ع) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل (ع) را نبرید. خداوند قربانی را از ابراهیم (ع) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود که چندی بعد در هیئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد. [2] سارا که طبق نقل تورات در آن وقت نود ساله و در جوانی نیز نازا بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید. [3] فرشتگان او را ملامت کردند [4] و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات کنونی، اسماعیل (ع) در 86 سالگیِ ابراهیم (ع) تولد شد و اسحاق (ع) در سن صد سالگی او به دنیا آمد.

 

در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشده ی حضرت عیسی (ع) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل چهل و چهارم (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (۲) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه نوشته شده همین است. (۳) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (۴) بلکه احبار ما نوشته‌اند، آنان که نمی‌‌ترسند از خدای. (۵) حق می‌‌گویم به شما، به درستی که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت کاتبان و فقهای ما را. (۶) زیرا فرشته گفت: "ای ابراهیم! زود است که همه ی جهان بدانند که خدای دوست می‌‌دارد تو را. (۷) ولیکن چگونه جهان بداند محبّت تو را به خدای؟ (۸) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای محبّت خدای." (۹) ابراهیم پاسخ داد: "همانا اینکه بنده ی خدای آماده است تا بکند هر آنچه را خدای می‌‌خواهد." (۱۰) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده فرمود: "بگیر اول‌زاده ی خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی." (۱۱) پس چگونه اسحاق اول‌زاده می‌‌شود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل هفت ساله بود؟» (۱۲) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدعه ی فقها هرآینه آشکار است. (۱۳) از این رو بگو به ما حق را. زیرا می‌‌دانیم که تو فرستاده شده از سوی خدایی.» (۱۴) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق می‌‌گویم به شما، به درستی که شیطان طلب می‌‌کند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (۱۵) پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و بدکاران هر چیزی را. (۱۶) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی بی‌باک. (۱۷) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (۱۸) وای بر ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و عذاب در دوزخ. (۱۹) بدین جهت به شما می‌‌گویم، به درستی که رسول خدای نیکویی‌ای است که مسرور می‌‌سازد هر آنچه را که ساخته‌ است خدای تقریباً. (۲۰) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (۲۱) روح حکمت و توانایی، (۲۲) روح خوف و محبت، (۲۳) روح اندیشه و میانه‌روی. (۲۴) زینت داده شده‌ است به روح محبت و رحمت، (۲۵) روح عدل و پرهیزگاری، (۲۶) روح لطف و صبر، که گرفته‌ است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر خلق خود. (۲۷) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی جهان. (۲۸) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را، چنانکه دیده‌ است او را هر پیغمبری. (۲۹) زیرا خدای عطا می‌‌کند به ایشان «روح او» را به نبوت. (۳۰) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: "ای محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم، (۳۱) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای."» (۳۲) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.

 

 

بعضی هم عرب را از نسل اسماعیل و عجم را از نسل اسحاق دانسته اند و جالب آنکه ماشیح موعود یا امام دوازدهم ع از پدر به اسماعیل واز مادر به اسحاق میرسد !

 

نسب حضرت حجت ع از سمت مادر بزرگوارشان نرجس خاتون به شمعون ابن همون صفا (پطرس) می رسد که وی  پسر عمه حضرت مریم مادر حضرت عیسی (ع) بوده است و جالب اینکه هردو این بزرگواران از نسل داوود پیامبر بوده اند .

شمعون، فرزند حمون بن عمامه، برترین حواری حضرت عیسی علیه السلام و پسر عموی حضرت مریم سلام الله علیها بود. در برخی روایات از وی به عنوان پسرعمه و گاه برادرزاده حضرت مریم یاد شده است. وی وصی عیسی ع بود .

 

وصراحت تورات به 12 امام از نسل اسماعیل ع :

 

التكوين ١٧:‏٢٠ وَأَمَّا ‍إِسْمَاعِيلُ فَقَدْ سَمِعْتُ لَكَ فِيهِ. هَا أَنَا أُبَارِكُهُ وَأُثْمِرُهُ وَأُكَثِّرُهُ كَثِيرًا جِدًّا. اِثْنَيْ عَشَرَ رَئِيسًا يَلِدُ، وَأَجْعَلُهُ أُمَّةً كَبِيرَةً.

" اما در مورد اسماعیل تقاضای تورا اجابت فرمودم ،اینک او را برکت داده بار ور گردانم، او را بسیار کثیر گردانم و12 امام از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم" تورات پیدایش.

 

 

سفر تثنیه (Deuteronomy)-باب 18 – آیه 17 و 18: 17و خداوند به من گفت:« آنچه گفتند نیکو گفتند. 18 نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.

برادران ایشان یعنی برادر اسحاق یعنی نسل اسماعیل !

 

ویکی از علل دشمنی اهل مکه با رسول خدا ص ودوستی انصار مدینه همین یهودیانی بودند که در مدینه سکونت داشتند ومژده خبر آمدن آخرین رسول ص و ماسیح را مکرر به مردم مدینه داده بودند !

 

 

أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ {البقرة/133} اسماعیل عموی یعقوب بود اما خداوند وی را در زمره آباء یعقوب آورده است چرا ؟

 

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء {إبراهيم/39}

 

انجيل برنابا هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است : (خداوند با ابراهيم (عليهالسلام ) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت ، اسماعيل را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن ، و اگر ذبيح ابراهيم (عليهالسلام ) اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (عليهالسلام ) نمى خواند، براى اينكه وقتى اسحاق به دنيا آمد اسماعيل (عليهالسلام ) كودكى هفت ساله بود).المیزان

 

چرا یهودیان هاجر را غیر مطمئن میخوانند وساره را ناب وخالص  و هاجر را تحقیر میکنند ؟!

آیا چون ساره از نسل شاهان بوده و هاجر قبطی بوده ؟

 

 

سارا دختر خاله و عموزاده حضرت ابراهیم خلیل بود .

 

ابوالفتح رازی ـ مفسر معروف شیعی ـ می نویسد: «آن نور محمدی که در پیشانی پدران پیامبر(ع) بود، انتقال افتاد به اسماعیل. ساره از آن رشک عظیم آمد و دلتنگ شد که او را می بایست که آن شَرَف او را بودی و آن فرزند از نسل و نژاد او بود.»

 

 پس به هاجر درآمد و او حامله شد. و چون دید که حامله است خاتونش بنظر وی حقیر شد. ۵

 و سارای به ابرام گفت: “ظلم من بر تو باد! من کنیز خود را به آغوش تو دادم و چون آثار حمل در خود دید در نظر او حقیر شدم. یَهُوَه در میان من و تو داوری کند.” ۶

 ابرام به سارای گفت: “اینک کنیز تو به دست توست آنچه پسند نظر تو باشد با وی بکن.” پس چون سارای با وی بنای سختی نهاد او (هاجر) از نزد وی بگریخت.

 

 

التكوين ٢٥:‏١٣ وَهذِهِ أَسْمَاءُ بَنِي ‍إِسْمَاعِيلَ بِأَسْمَائِهِمْ حَسَبَ مَوَالِيدِهِمْ: نَبَايُوتُ بِكْرُ ‍إِسْمَاعِيلَ، وَقِيدَارُ، وَأَدَبْئِيلُ وَمِبْسَامُ

 

اسامی فرزندان اسماعيل ، پسر ابراهيم و هاجر

مصری (آنيز ساره ) بترتيب تولدشان عبارت بود

از: نبايوت ، قيدار، ادبيل ، مبسام ، مشماع ، دومه ،

مسا، حداد، تيما، يطور، نافيش و قدمه .

 

 

پیدایش 18- 9 ساره  به ابراهیم گفت این کنیز وپسرش را از خانه بیرون کن  که پسر من اسحاق  با پسر تو اسماعیل وارث تو نخواهند شد !

 

 

هنگام تولد اسماعیل ابراهیم 86 ساله وهنگام تولد اسحاق ابراهیم 100 ساله بود . پیدایش  18- 21-

 

اسحاق دو پسر داشت : عیسو ویعقوب (یا اسرائیل ).

 

 

 

التكوين ١١:‏٣٠ وَكَانَتْ سَارَايُ عَاقِرًا لَيْسَ لَهَا وَلَدٌ.

التكوين ١١:‏٣١ وَأَخَذَ تَارَحُ أَبْرَامَ ابْنَهُ، وَلُوطًا بْنَ هَارَانَ، ابْنَ ابْنِهِ، وَسَارَايَ كَنَّتَهُ امْرَأَةَ أَبْرَامَ ابْنِهِ، فَخَرَجُوا مَعًا مِنْ أُورِ الْكَلْدَانِيِّينَ لِيَذْهَبُوا إِلَى أَرْضِ كَنْعَانَ. فَأَتَوْا إِلَى حَارَانَ وَأَقَامُوا هُنَاكَ.

التكوين ١٢:‏٥ فَأَخَذَ أَبْرَامُ سَارَايَ امْرَأَتَهُ، وَلُوطًا ابْنَ أَخِيهِ، وَكُلَّ مُقْتَنَيَاتِهِمَا الَّتِي اقْتَنَيَا وَالنُّفُوسَ الَّتِي امْتَلَكَا فِي حَارَانَ. وَخَرَجُوا لِيَذْهَبُوا إِلَى أَرْضِ كَنْعَانَ. فَأَتَوْا إِلَى أَرْضِ كَنْعَانَ.

التكوين ١٢:‏١١ وَحَدَثَ لَمَّا قَرُبَ أَنْ يَدْخُلَ مِصْرَ أَنَّهُ قَالَ لِسَارَايَ امْرَأَتِهِ: "إِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكِ امْرَأَةٌ حَسَنَةُ الْمَنْظَرِ.

التكوين ١٢:‏١٧ فَضَرَبَ الرَّبُّ فِرْعَوْنَ وَبَيْتَهُ ضَرَبَاتٍ عَظِيمَةً بِسَبَبِ سَارَايَ امْرَأَةِ أَبْرَامَ.

التكوين ١٦:‏١ وَأَمَّا سَارَايُ امْرَأَةُ أَبْرَامَ فَلَمْ تَلِدْ لَهُ. وَكَانَتْ لَهَا جَارِيَةٌ مِصْرِيَّةٌ اسْمُهَا هَاجَرُ،

التكوين ١٦:‏٢ فَقَالَتْ سَارَايُ لأَبْرَامَ: "هُوَذَا الرَّبُّ قَدْ أَمْسَكَنِي عَنِ الْوِلاَدَةِ. ادْخُلْ عَلَى جَارِيَتِي لَعَلِّي أُرْزَقُ مِنْهَا بَنِينَ". فَسَمِعَ أَبْرَامُ لِقَوْلِ ‍سَارَايَ.

التكوين ١٦:‏٣ فَأَخَذَتْ سَارَايُ امْرَأَةُ أَبْرَامَ هَاجَرَ الْمِصْرِيَّةَ جَارِيَتَهَا، مِنْ بَعْدِ عَشَرِ سِنِينَ لإِقَامَةِ أَبْرَامَ فِي أَرْضِ كَنْعَانَ، وَأَعْطَتْهَا لأَبْرَامَ رَجُلِهَا زَوْجَةً لَهُ.

التكوين ١٦:‏٥ فَقَالَتْ سَارَايُ لأَبْرَامَ: "ظُلْمِي عَلَيْكَ! أَنَا دَفَعْتُ جَارِيَتِي إِلَى حِضْنِكَ، فَلَمَّا رَأَتْ أَنَّهَا حَبِلَتْ صَغُرْتُ فِي عَيْنَيْهَا. يَقْضِي الرَّبُّ بَيْنِي وَبَيْنَكَ".

التكوين ١٧:‏١٥ وَقَالَ اللهُ لإِئبْرَاهِيمَ: "سَارَايُ امْرَأَتُكَ لاَ تَدْعُو اسْمَهَا ‍سَارَايَ، بَلِ اسْمُهَا سَارَةُ.

 

 

 

ودر باره هاجر :

 

التكوين ١٦:‏٣ فَأَخَذَتْ سَارَايُ امْرَأَةُ أَبْرَامَ ‍هَاجَرَ الْمِصْرِيَّةَ جَارِيَتَهَا، مِنْ بَعْدِ عَشَرِ سِنِينَ لإِقَامَةِ أَبْرَامَ فِي أَرْضِ كَنْعَانَ، وَأَعْطَتْهَا لأَبْرَامَ رَجُلِهَا زَوْجَةً لَهُ.

التكوين ١٦:‏٤ فَدَخَلَ عَلَى ‍هَاجَرَ فَحَبِلَتْ. وَلَمَّا رَأَتْ أَنَّهَا حَبِلَتْ صَغُرَتْ مَوْلاَتُهَا فِي عَيْنَيْهَا.

التكوين ١٦:‏٨ وَقَالَ: "يَا ‍هَاجَرُ جَارِيَةَ سَارَايَ، مِنْ أَيْنَ أَتَيْتِ؟ وَإِلَى أَيْنَ تَذْهَبِينَ؟". فَقَالَتْ: "أَنَا هَارِبَةٌ مِنْ وَجْهِ مَوْلاَتِي سَارَايَ".

التكوين ١٦:‏١٥ فَوَلَدَتْ ‍هَاجَرُ لأَبْرَامَ ابْنًا. وَدَعَا أَبْرَامُ اسْمَ ابْنِهِ الَّذِي وَلَدَتْهُ ‍هَاجَرُ "إِسْمَاعِيلَ".

التكوين ١٦:‏١٦ كَانَ أَبْرَامُ ابْنَ سِتٍّ وَثَمَانِينَ سَنَةً لَمَّا وَلَدَتْ ‍هَاجَرُ إِسْمَاعِيلَ لأَبْرَامَ.

التكوين ٢١:‏٩ وَرَأَتْ سَارَةُ ابْنَ ‍هَاجَرَ الْمِصْرِيَّةِ الَّذِي وَلَدَتْهُ لإِبْرَاهِيمَ يَمْزَحُ،

التكوين ٢١:‏١٧ فَسَمِعَ اللهُ صَوْتَ الْغُلاَمِ، وَنَادَى مَلاَكُ اللهِ ‍هَاجَرَ مِنَ السَّمَاءِ وَقَالَ لَهَا: "مَا لَكِ يَا ‍هَاجَرُ؟ لاَ تَخَافِي، لأَنَّ اللهَ قَدْ سَمِعَ لِصَوْتِ الْغُلاَمِ حَيْثُ هُوَ.

التكوين ٢٥:‏١٢ وَهذِهِ مَوَالِيدُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، الَّذِي وَلَدَتْهُ ‍هَاجَرُ الْمِصْرِيَّةُ جَارِيَةُ سَارَةَ لإِبْرَاهِيمَ.

باروك ٣:‏٢٣ و بنو ‍هاجر ايضا المبتغون للتعقل على الارض و تجار مران و تيمان و قائلو الامثال و مبتغو التعقل لم يعرفوا طريق الحكمة و لم يتذكروا سبلها

غلاطية ٤:‏٢٥ لأَنَّ ‍هَاجَرَ جَبَلُ سِينَاءَ فِي الْعَرَبِيَّةِ. وَلكِنَّهُ يُقَابِلُ أُورُشَلِيمَ الْحَاضِرَةَ، فَإِنَّهَا مُسْتَعْبَدَةٌ مَعَ بَنِيهَا.

 

 

همسر سارا خواهر ناتنی ابرام بود ! و بعقیده یهود همه یهود از نسل ساره (شاهزاده) هستند  در حالى كه ملت‌هاى ديگر، بخصوص اعراب ورسول خاتم ص  از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‌اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‌اند.

 

ساره ؛ سره = خالص

 

«غريبان بر پا شده غلّه‌هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)

 

ولى تلمود به درجه‌اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‌گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‌هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.

 

 

انجیل متّی،‌ سلسله نسب حضرت عیسی مسیح را به حضرت ابراهیم
خلیل  داوود‌ پیامبر،‌(ع) می‌رساند و می‌نویسد: داود و ابراهیم پیغمبر، هردو، جد
عیسی مسیح بودند. بدین شرح: ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و او پدر یهودا و
برادران او بود، یهودا پدر فارص و زارح و... وحضرت یَسی پدر داود پیغمبر و داود
پدر سلیمان و او پدر رحبعام... متان پدر یعقوب و یعقوب پدر یوسف و یوسف شوهر مریم
و مریم مادر عیسی مسیح بود. مجموعاً از یوسف شوهر مریم تا حضرت ابراهیم 40
نفر واسطه می‌خورند.

 

چرا هیچ شورش و قیام و جنگی بر علیۀ خلفای اسلامی از جانب یهودیان نمیبینید! آنها در دوران حکومت اسلام در صلح زندگی کردند. در کشورهای اسلامی رشد کردند و صاحب اقتصادی قوی و نفوذهای سیاسی چند شدند. مدارس آنها رشد کرد. بخصوص در اسپانیا در دوران حکومت اسلام در آنجا دوران طلایی یهود آغاز شد!

 

چرا یهودیان که قبل از تولد رسول خدا ص قصد نابودی وی وپدرانش را داشتند ودر حیات رسول رحمت ص جنگهای ونقشه های فراوانی برای نابودی وی ودین اسلام کشیدند ، ناگهان با کودتای سقیفه و قدرت یافتن عمر وزید بن ثابت یهودی وجمع قران توسط عثمان (نعثل = یهودی) ، به کلی خاموش وآرام شدند ؟؟؟!!!

 

چرا یهود قدس را بعمر دادند وبا اسلام عمری اموی دوست بودند وبه عمر او لقب فاروق بخشیدند و میگفتند تو والله صاحب مایی ؟؟؟!!!!

 

 

علت دشمنی یهود با مسیح و اسلام نبوی علوی در چیست ؟

 

" با کمال تواضع و با اشکها و زحماتی که بوسیلۀ دسیسه های یهودیان برای من پیش میامد مانند یک غلام خداوند را خدمت کردم."

( اعمال 20: 19 )

 

 

  خشم و کینۀ یهود از مسیح بخاطر کارهای خوب او نبود، معجزات او، طوری که خود خداوند میفرماید:" از جانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم به سبب کدام یک از آنها مرا سنگسار میکنید؟"( یوحنا 10: 32 ) یهودیان پاسخ میدهند که:" بسبب عمل نیک ترا سنگسار نمیکنیم بلکه به سبب کفر زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میخوانی؟"( یوحنا 10: 33 )

 

 

کتابمقدس خاندان عرب و اوج فساد و بت پرستی آنها را با بکار بدن عبارت " چادرهای قیدار " استفاده میکند.( قیدار یکی از دوازده پسر اسماعیل بود. پیدایش 25: 13 )  مزمور نویس میگوید:" وای بر من که در ماشک ماوا گزیده ام و در خیمه های قیدار ساکن شده ام." ( مزمور 120: 5 )

 

 

 

 

چرا یهودیان حضرت یحیی وزکریا وعیسی ومحمد علیهم السلام را کشتند ؟!

مگر کشتن هزاران نبی و رسول بدست نژادپرستان یهود ، درزمان پیامبر در عربستان رخ داده ؟



فرمان قتل همه انبیاء غیر یهودی از تورات :
تثنیه، باب 13، آیه 2:
«اگر نبی، یا بیننده ی خوابی از میان شما برخیزد و آیت یا معجزه ای برای شما ظاهر سازد. و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده گفت که خدایان غیر را که نمی شناسی پیروی نماییم و آنها را عبادت کنیم، سخنان آن نبی یا بیننده ی خواب را مشنو زیرا که یهوه خدای شما، شما را امتحان می کند تا بداند که آیا یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود محبت می نمایید. یهوده، خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید و اوامر او را نگاه دارید و قول او را بشنوید و آن نبی یا بیننده ی خواب کشته شود زیرا سخنان فتنه انگیز بر یهوه خدای شما گفته است.»


ونقشه قتل آخرین پیامبر بکمک منافقین یهودی زاده :

در اثنای حرکت لشکر اسامه، حضرت رسول مریض شدند. تا آنموقع ناخوشی ایشان دیده نشده بود. زندگیشان بسیار منظم بود، کم می خوردند و در نظافت و پاکیزگی بسیار مراقبت می کردند. در سال هفتم هجری، با خوردن لقمه ای از گوشتی که توسط یک زن یهودی، به زهرآلود گردیده بود، مریض شدند. ماجرا از این قرار بود: بعد از صلح خیبر، حضرت رسول چند روزی در آنجا ماند. برای ایشان زینب دختر حارث زن سلام بن میشقم، ضیافتی ترتیب داد. گوشت بریان گوسفندی، در داخل سفره جای گرفت. حضرت رسول پس از جویدن لقمه ای، مشکوک شدند و آن را بیرون انداختند، یکی از اصحاب که لقمه رابلعیده بود، وفات یافت.

خروج، باب 23، آیه 24:
«خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها را منهدم ساز.»
تثنیه، باب 12 آیه 1 - 3:
«اینهاست فرایض و احکامی که شما در تمامی روزهایی که بر زمین زنده خواهید ماند می باید متوجه شده به عمل آورید در زمینی که یهوه خدای پدرانت به تو داده است تا در آن تصرف نمایی. جمیع اماکن امت هایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می کنند و شما آنها را اخراج می نمایید خراب نمایید خواه بر کوه های بلند خواه بر تل ها و خواه زیر هر درخت سبز.»

 

 

سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.

 

کشتار عجیب مردم هفت شهر

۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)

 

.اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17

المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم

 

 

یهود وما ادراک ما یهود !!!؟؟؟؟

ناپاک ترین عید شده عید پاک !!!!!!

به صلیب کشیدن وقربانی مسیح رحمت شده بدست یهود شده عید پاک !!!!!!!

https://sites.google.com/site/hojjah/paseh.jpg?attredirects=0&d=1

 

blood passpver : پاساژ خون یا عبور خون ؛ پسح = پاساژ

 

 

کت وشلواراتو کشیده در کنار خانم خندان خرگوش سفید مهربان ، تخم مرغ رنگی جذاب  ،  موسیقی دلکش ، مگر ممکن است  اینها آدمکش وخونریز باشند ؟!

 

آنطرف ماجرا در پشت خنجرو بمب های اتمی وشیمیایی و کوره های آدمسوزی  بت مردوک جنگل بوهم کالیفرنیا پاتوق ماسونها وصیهونیستها ی جهان .....

 

 

ریشه‌ی لاتین پاسخا و ریشه‌ی عبریِ آن پِسَح گرفته شده که بین فرانسوی‌زبان‌ها به Pâque یا همان پاک تبدیل شده است.

 

عید پاک یا قیام در پایان هفتهٔ مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم می‌شود و توسط سربازان رومی یهودی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختی‌ها بر فراز تپه جلجتا در اورشلیم مصلوب می‌شود

مسیحیان روز یکشنبه را جایگزین روز شنبه (شبات =سبت) کردند .

 

 

در باور مردم، خرگوش‌ها در این روز وارد لانه مرغ‌ها مي‌شوند و تخم‌مرغ‌های آنها را می‌دزدند. بنابراین مردم تلاش می‌کنند با رنگ‌آمیزی تخم مرغ‌ها آن‌ها را از دید خرگوش‌ها پنهان کنند.

تخم‌مرغ نماد یک قبر است که با خارج شدن از آن یک زندگی جدید آغاز می‌شود. در کل، تخم‌مرغ نماد رستاخیز است. اکثر اوقات، این تخم مرغ به رنگ قرمز است که در فرهنگ مسیحیان، نماد خون حضرت عیسی است که در هنگام به صلیب کشیده شدن ریخته شد.

 

 

در شبِ واقعۀ پسح خون بره که بر سر درِ منازل قوم خدا پاشیده شده بود سبب رهایی آنان گردید، در واقعه صلیب و قیام مسیح نیز خونِ بره خدا سبب رهایی و رستگاریِ قوم جدید خدا ‌شد

 

رود نیل خون شد ....قربانی  وسوزاندن نخست زادگان مقابل بت مولک .....

 

اما حقیقت امر وسابقه این پاکی !!!!!

 

الخروج ١٣:‏٧ فَطِيرٌ يُؤْكَلُ السَّبْعَةَ الأَيَّامِ، وَلاَ يُرَى عِنْدَكَ مُخْتَمِرٌ، وَلاَ يُرَى عِنْدَكَ خَمِيرٌ فِي جَمِيعِ تُخُومِكَ.

 

أخبار الايام الثانى ٣٥:‏١٧ وَعَمِلَ بَنُو إِسْرَائِيلَ الْمَوْجُودُونَ الْ‍فِصْحَ فِي ذلِكَ الْوَقْتِ، وَعِيدَ الْفَطِيرِ سَبْعَةَ أَيَّامٍ.

 

مرقص ١٤:‏١ وَكَانَ الْ‍فِصْحُ وَأَيَّامُ الْفَطِيرِ بَعْدَ يَوْمَيْنِ. وَكَانَ رُؤَسَاءُ الْكَهَنَةِ وَالْكَتَبَةُ يَطْلُبُونَ كَيْفَ يُمْسِكُونَهُ بِمَكْرٍ وَيَقْتُلُونَهُ،

 

 

 

پسح

در منابع يهودي آمده است كه خداوند به بني اسرائيل در آستانه خروج از مصر  فرمان داد كه قوم به نسبت نياز براي يك وعده غذا ، گوسفنداني را ذبح نمايند و خون آن را بر چارچوب هاي درِ منزل خود به پاشند زيرا در آن شب ملائك خداوند از شهرها و آبادي هاي مصر عبور مي كنند تا كليه نخست زادگان فرعونيان را هلاك نمايند و خون گوسفند روي درهاي منازل بني اسرائيل به مثابه علامتي بود كه خانه هاي آن ها را از فرعونيان متمايز مي كرد و هر منزلي كه علامت خون بر آستانه آن بود از اين بلا مصون مي ماند .

 

علت تقارن عید نوروز وسیزده بدر وجشن سده با عید پاک (فطیر) وخونخواری و آتش زدن ونیسان عربی عبری تصادفی است ؟!

 

جشن پوریم و کشتار 77000 ایرانی بدست یهودیان بروایت تورات .....

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست)  مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

 

عيد پسح از پانزدهم ماه نيسان به مدت هشت روز در سراسر دنيا و هفت روز در داخل اسرائيل برگزار مي شود كه دو روز اول و دو روز آخر آن مقدس و تعطيل است .  در ايران ، مراسم عيد با نوروز شباهت زيادي دارد . ديد و بازديدهاي عيدانه، پوشيدن لباس هاي نو ، خانه تكاني و همانند سيزده نوروز به دشت و صحرا رفتن ... وهمه نشاني از تاثير مراسم نوروزدر عيد پسح است مضافاَ به اينكه اين دو عيد از لحاظ تقويمي نيز به هم بسيار نزديك مي باشند.

در اين ايام سفره اي مي اندازند بنام سدر ، كه نان فطير اصلي ترين جزء آن مي باشد . نان فطير يا مصا ، ناني است كه بني اسرائيل موقع خروج از مصر از آن خوردند و به همين علت اين نان از خميري تهيه مي شود كه ور نيامده است . در طول عيد ، يهوديان به ياد خروج از مصر ، نان فطير مي خورند و از تناول خميرمايه (نان ورآمده) خودداري مي نمايند . در موقع پختن نخستين فطير نيز احتياط مي كنند كه خمير ور نيايد و به همين منظور تمام وسايل و تنور پخت را كاشر مي كنند . يهوديان افراطي "  مصا شمورا " ( فطير محفوظ) مي خورند يعني فطيري كه در تهيه آن ، از روز برداشت گندم دقت شده باشد .

هر نوع خوراكي كه خوردن آن در عيد حرام است را حامص گويند به همين علت در بامداد روزِ قبل از عيد بايد همه اين نوع خوراكي ها را جمع آوري كرده و سوزاند . معمولاَ رسم بر آن است كه در اين بامداد اگر آذوقه هاي حامص زياد باشد به جاي سوزاندن ، آن ها را به صورت تشريفاتي و ظاهري به يك غير يهودي مي فروشند .     رژيم صهيونيستي هم براي اجراي فرامين عيد پسح ، با تنظيم قرار دادي ظاهري تمام مواد مايه دارِ موجود در انبارهاي اسرائيل را به يك غير يهودي مي فروشند و نسخه دوم قرار داد را به خاخام بزرگ اسرائيل تحويل مي دهند و بعد از پايان عيد ، شخص غير يهودي با ابطال همان قرار داد اجناس خريداري شده را به يهوديان باز مي گرداند .

در خصوص نان تهيه شده در اين عيد حرف و حديث هاي زيادي وجود دارد كه يهوديان به شدت آن را تكذيب مي كنند . آبا ابان از وزاري اسبق رژيم صهيونيستي در كتاب " قوم من تاريخ بني اسرائيل " مي نويسد : اتهامي بسيار عجيب و غريب و ناگوار كه به يهودي ها نسبت مي دادند اين بود كه مي گفتند يهوديان براي آغشتن نان فطير با خون ، يك نفر مسيحي را كشته اند . علامه محمد قزويني نيز مطلبي به اين شرح دارد كه هر وقت يهوديان دست شان برسد ، طفل مسلمانِ " محمد " نامي را پيدا مي كنند و او را دزديده به خانه اي مي برند و چندين نفر از يهوديان جمع شده و هر يك در يك دست سيب و در دست ديگر زوبين تيزي گرفته و به طور دايره مي نشينند و آن بچه را به ميان آورده و يكي از يهوديان به بچه مي گويد : " محمدو بيا سيبت بدو " يعني اي محمد بيا سيب به تو بدهم . آن بچه بيچاره به عشق سيب به طرف آن نفر مي دود و دست دراز مي كند كه سيب بگيرد اما يك زوبين در بدن او فرو مي كنند و بچه فريادش بلند مي شود . يهودي ديگر مي گويد اين آدم بدي است " محمدو بيا سيبت بدو " بچه پيش او مي دود تا سيب بگيرد اما او هم ضربت ديگري به او مي زند و هكذا تا كار بچه را تمام كنند و خون وي را ...

حبيب لوي نويسنده معروف يهودي و صاحب كتاب سه جلديِ " تاريخ يهود در ايران " نيز از قتل عام هفت هزار يهوديِ ساكن تبريز در سال 1209 شمسي ياد مي كند . علت روي آوردن يهودِ مشهد به اسلام هم از اين موضوع نشات مي گيرد . آورده اند كه شايعه مي شود در اطراف حرم بچه اي دزديده شده و در اين حال مردم به يهوديان شك مي كنند . اين داستان در بين مردم رواج داشت كه يهوديان در ايام عيد فطير ، در تهيه نان ِعيد از خون طفل مسلمان استفاده مي نمايند . مردم مسلمان نيز عليه آنان تاخته و چندين نفر را به قتل مي رسانند كه به همين دليل يهوديان تا زماني كه شهر آرام گيرد در منازل شان پنهان مي گردند . پس از مدتي نيز عده اي از سوي يهوديان نزد علماء رفته و براي پذيرش اسلام اعلام آمادگي مي كنند و بدين ترتيب پس از روي آوردن آنان به اسلام ، به يهوديان جديدالسلام معروف مي شوند تا اين بار در لباسي ديگر به هم كيشان خود خدمت نمايند . !

http://bena.blogfa.com/post-17.aspx

 

 

 

یادمه از بچگی والدین و دیگران بما میگفتند تنهایی تو محله یهودیا نروید که میگرند میکشندتان وخونتان را میخورند ولی من بچه میخندیدم !!!!!!

 

 

موسی خون گوساله ها وبزها را بر کتاب وبر همه قوم پاشید وگفت :

 

اینست خون آن عهدی که خداوند با شما قرارداد

 

 

 وبحسب شریعت همه چیز با خون پاک میشود وبدون ریختن خون آمرزش نیست !

 

عبرانيان 9-22

 

خشن ترین ونژاد پرست ترین وبی رحم ترین .... ترین = یهود

 


جای جای عهدین و تلمود و تعالیم یهود بر خون خوری و خشونت وسوختن و ویرانگری وغارت وتجاوز استوار است :

khoon.jpg View Download خونخواري وقساوت يهود

https://sites.google.com/site/hojjah/khon.jpg?attredirects=0&d=1 توحش يهود :
https://sites.google.com/site/hojjah/khon1.jpg?attredirects=0&d=1خوردن خون ختنه توسط يهوديان

 




ciresh1.jpg View Download

افشاگری در مورد ماهیت ضد انسانی عید پوریم نیز چند سالی است که کم و بیش مورد توجه برخی هموطنان قرار گرفته است. هرچند تلاشها برای برملا کردن ماهیت این عید، ناکافی بوده است.

اما در مورد پاشنه آشیل سوم که شاید ضربه بزدن به آن، کاری ترین ضربه باشد: متاسفانه یهودیت تلمودی به برکت چند دهه تسلط خود بر بزرگترین دستگاههای تبلیغاتی و اطلاع رسانی جهان، موفق شده است مساله «فطیر خون» را یک تهمت و شایعه بی اساس جلوه دهد. با این حال مدتی پیش در یک جستجوی اینترنتی متوجه شدم که در سال ۲۰۰۷، کتابی مفصل و مستند به نام «خون پسح، یهودیان اروپا و آیین قتل» (BLOOD PASSOVER The Jews of Europe and Ritual Murder) منتشر شده است. نسخه اصلی این کتاب، به زبان ایتالیایی است که به انگلیسی هم ترجمه شده است. نکته مهم در مورد کتاب این است که نویسنده آن، «آریل توآف» (Ariel Toaff)، استاد دانشگاه اسرائیلی «بار ایلان»، یهودی و حاخام زاده است و پدر او زمانی حاخام ارشد شهر رم بوده است! درست به همین دلیل، انتشار این کتاب خشم شدید یهویان تلمودی و صهیونیستها را برانگیخت و آنها را به تهدید جانی و اعمال فشار بر آریل توآف واداشت. تا جاییکه او را به پس گرفتن حرفش و خارج کردن کتابش از چرخه انتشار کشاندند.

 

 

http://menhaj313.persianblog.ir/tag/%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%BE%D8%B3%D8%AD

 

 


يهود داراي دو عيد مقدس است كه اين عيدها بدون تناول خون تمام نمي‌شودند:
اول- عيد يوريم در مارس Purim.
دوم- عيد فصح در آپريل Passover. (37)
هر ساله افراد زيادي قرباني اين دو عيد «مقدس» مي‌شوند، به نمونه‌هاي زير توجه فرمائيد:
1- روز چهارشنبه سال 1840 م، كشيش ايتاليايي آقاي اپ، فرانسوا، انطون توما به اتفاق خدمتكار خود ابراهيم از خانه بيرون آمده و ناپديد مي‌شوند. پس از تحقيق و جستجوي بسياري كه از طرف ملت و دولت شروع شد، معلوم مي‌شود كه كشيش بيچاره بدست يهود به قتل رسيده است. سليمان سرتراش كه يكي از متهمين بود، در اعترافات خويش چنين اظهار داشت: نيم ساعت از مغرب گذشته بود كه خدمتكار داود هراري وارد شده و درخواست كرد كه فوراً خود را به خانه داود برسانم، من هم فوراً خود را به منزل او رساندم، در آنجا هارون هراري، اسحاق هراري، يوسف هراري، يوسف لينيوده، خاخام موسي ابوالعافيه، خاخام موسي بخوريو دامسلونكي و داود هراري «صاحب خانه» را ديدم كه جمع بودند, من به مجرد آن كه وارد منزل شدم و كشيش «توما» را دست و پا بسته ديدم، فهميدم براي چه مرا احضار كردند. خلاصه، پس از آن كه من وارد شدم، درهاي منزل را بسته و طشت بزرگي را حاضر نمودند و از من خواهش كردند كه او را بكشم، ولي من امتناع كردم. داود گفت: پس تو و بقيه، سرش را بر طشت نگه داريد، تا ما كارش را يكسره كنيم.
در اين وقت كشيش را پيش آورده، محكم بر زمينش زده و بي‌آنكه قطره‌اي از خونش بر زمين بچكد, سرش را از بدن جدا كردند. بعداً جسد بي‌جان او را به انبار برده و با هيزم آتش زديم. سپس جسد او را قطعه قطعه كرديم و در كيسه‌هاي بزرگي جاي داده و درصرافي واقع در اول خيابان يهود دفن نموديم.
مأموريتمان كه تمام شد، به ابراهيم خادم كشيش وعده دادند,كه اگر اين سر را براي كسي فاش نكند، او را از مال خودشان داماد خواهند كرد. بازپرس سؤال كرد:
- : استخوانهايش را چه كرديد؟
- : با دسته هاونگ خورد كرديم!
- : سرش را چه كرديد؟
- : با دسته هاونگ! خورد كرديم!
- : روده‌هايش را چه كرديد؟
- : آنها را قطعه، قطعه كرده و در يكي از صرافيهاي نزديك دفن نموديم!
- : آنگاه بازپرس رو به اسحاق هراري كرده و سؤال نمود:
- : آيا به اعتراف «سليمان» اعتراض داريد؟
- : آنچه «سليمان» مي‌گويد صحيح است، ولي شما نمي‌توانيد اين عمل را جرم حساب كنيد، زيرا يكي از مراسم هاي مذهبي ما در اين عيد, استفاده از خون غيريهود است.
- : خونهاي كشيش را چه كرديد؟
- : در شيشه كرده و به خاخام موسي ابوالعافيه داديم. - : در مراسم مذهبي شما، در چه چيزي از خون استفاده مي‌شود؟
- : در «خمير نان عيد».
- : آيا همه يهود بايد از اين نان استفاده كنند؟ نه، ولي چنين ناني حتماً بايد نزد خاخام بزرگ موجود باشد.
2- در سال 1823 روز عيد فصح در شهر Valisob واقع در شوروي سابق كودك دو ساله‌اي ناپديد گشت و پس از يك هفته جستجو جسد بيجان او را در يكي از لجن‌زارهاي خارج شهر پيدا نمودند و با آن كه آثار فرو بردن ميخ و سوزن، بر آن نمايان بود، ولي قطره‌اي خون بر لباسهايش وجود نداشت و چنانچه بعداً معلوم شد، جسد را بعد از قتل شسته بودند.
خانمي كه تازه يهودي شده بود1 و در اين قصه متهم بود, در اعترافات خود چنين گفته است : ما از طرف يهود مأمور شديم كه اين كودك مسيحي را ربوده و در ساعت معيني در منزل يكي از آنها حاضر كنيم. هنگامي كه ما با اين كودك وارد منزل شديم, ديديم همه دور ميزي نشسته و منتظر ما هستند.
طفل را روي ميز گذاشته و با قدري شكلات و بيسكويت و شيريني سر او را گرم كرديم، كودك بيچاره همين كه مشغول خوردن شد, يكي از آنها ميخ تيز و درازي را در رانش فرو برد.
صداي دلخراش كودك بلند شد, هراسان به يكي از آنها پناه برد، او هم نامردي نكرد و با سوزن درازي كه در دست داشت كمرش را مجروح كرد، طفل باز فريادي زد و به سومي پناه برد, او هم سينه‌اش را سوراخ نمود و خلاصه آن قدر ميخ و سوزن به تنش فرو كردند, كه همانجا جان سپرد.
سپس خونهايش را در شيشه كرده و به خاخام بزرگ تسليم كردند. 3- در يكي از روزهاي گرم تابستان، يهوديان به يكي از خانه‌هاي مسلمانان فلسطيني حمله كردند, در مورد اين واقعه دختر بزرگ آن خانواده چنين مي‌گويد: وقتي سربازان يهودي وارد منزل ما شدند چنان وحشت‌زده شده بودم كه مي‌خواستم هلاك شوم، ‌خواهر كوچكم به گوشه‌اي فرار كرد، پدر و مادرم فرياد مي‌زدند و كسي نبود كه به ما كمكي كند. مردان وحشي و حيوان صفت و قسي‌القلب يهود، مادرم را گرفته در موضع مخصوصش چند گلوله شليك كردند! بعد هم پدرم را با لگد و مشت و ته تفنگ كشته و ما را دست و پا بسته, كشان كشان از خانه بيرون آوردند. او مي‌افزايد: من نمي‌دانم بر سر خواهرم چه آمد، ‌من را با يك عده مردان خشن يهودي به پشت كاميون سوار كردند و به سمت مكان نا شناسي روانه نمودند.
در ميان راه خواستند با من عمل منافي عفت انجام دهند, مقاومت كردم ولي مرا بيهوش كرده و وقتي به هوش آمدم, فهميدم كه ديگر آبرويم رفته است.
اي واي كار مسلمانان به كجا رسيده كه يهود, دختر و ناموس آنها را بر باد دهند؟! مسلماً مسلمانان مرگ را هزار مرتبه بر اين فاجعه ترجيح مي‌دهند... در روزي كه قشون «معاويه» به شهر «انبار» حمله كردند و زينت زنان مسلمان و ذمي را ربودند، اميرالمؤمنين عليه‌السلام بالاي منبر رفته مي‌فرمايد: بخدا قسم اگر كسي در شنيدن اين فاجعه بميرد، من ملامتش نخواهم كرد.
من نمي‌دانم اگر حضرت علي عليه‌السلام امروز مي‌بودند و از اين قصه با خبر مي‌شدند چه مي‌گفتند و چه مي‌كردند.

 

http://www.yahood.net/N1/6.htm

 

 

کتاب «دنیا بازیچه یهود» به نقل از کتاب خطر الیهودیه العالمیه و اینهم به نقل از کتاب الکنز المرصود فی قواعد التلمود چاپ 1899 بغداد، یعنی بیش از 90 سال پیش واقعیه قتل کشیش فرانسوا توما را به اختصار نقل می کند.10

  خانواده روچیلد که در قرن نوزدهم و به هبنگام وقوع این واقعه، سلطان بی تاج و تخت اروپا بود، «مخصوصا از سال 1840 در ارتباط با مساله دمشق و بعد در امور ... فعال بودند.»11

آبا ابان مینویسد: « اتفاقاتی که در سال 1840 در دمشق به وقوع پیوست و مجددا یهودیها را متهم به آغشتن نان فطیر با خون مسیحیان نمودند، سبب گردید تا یهودیان اروپای غربی به خود آمده از خواب غفلت و بی خبری بیدار گردند و موجب گردید یهودیان آمریکا از وضع آشفته برادران خود در اروپا و جاهای دیگر متاثر شده بپا خیزند. »12

در واقع این قضیه آنقدر واضح و مشخص و غیر قابل انکار بود که یهودیهای دنیا را سخت به تلاش واداشت تا به هر شکل ممکن جلوی انتشار خبر آنرا بگیرند یا آنرا وارونه جلوه دهند.

دولت آمریکا اخطار شدید اللحنی به عثمانی داد13 و همه این تلاش و کوشش نشان می داد که ضربه این خبر بر پیکر یهود چقدر شکننده بوده است.

در هر حال وجود چنین رسمی را در بین یهود می توان اینگونه توجیه و تحلیل کرد که :                   یهود قومی است که خودرا ملت برگزیده و نژاد برترمی داندو بنابراین نه تنهاجان و مال و ناموس غیر یهودیان رامباح می داند بلکه خود را مالک به حق آن می شناسد. 14 طبیعی است که با چنین اعتقاد سخیف جاهلی، خوردن خون یهودی، نه تنها غیر ممکن و یا مکروه و مشمئز کننده نیست، بلکه شادی بخش قدرت افزا و ضروری و دینی هم هست. به خصوص که با جشن بزرگ آزادی قوم از بند اسارت و بندگی همراه و قرین باشد.

نگارنده این سطور گمان می کند که حتی خرافه نحوست روز 13 فروردین در میان عوام ایرانی، به علت تقارن این روز  با 13 نیسان عربی و ایام عید فصح است. چه بسا گم شدن مکرر افراد در این ایام ، به تدریج به صورت خرافه در آمده است که روز سیزده نوروز روزی نحس است و برای پرهیز از رخدادهای نامطلوب باید به دشت و صحرا پناه برد.

 

 

قوم من، تاریخ بنی اسرائیل ، ص 438 ، توجه شود که صهیونیستها نام دولت عثمانی را نمی آورند و این قضیه را با عنوان « مسئله دمشق » یادآوری می کنند.

http://essraeel.persianblog.ir/

 

 

چرا کوئیکرها از انجام مراسم عید پاک، خودداری می­کنند?!

پس قبل از جوزدگی وابراز احساسات کمی تعقل و تعمق بکنیم !

 

شباهت بیت سخنان امیر المومنین ع با ابن ملجم  با عیسی ع قبل از شهادت :

 

(همچنین در مرقُس ۱۴: ۲۷ - ۳۱ و لوقا ۲۲: ۳۱ - ۳۴ و یوحنا ۱۳: ۳۶ - ۳۸)

31آنگاه عیسی به آنها فرمود: «امشب همۀ شما مرا ترک خواهید کرد، زیرا نوشته شده است: چوپان را می زنم و گوسفندان گله پراگنده خواهند شد. 32اما پس از آنکه دوباره زنده شوم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.» 33پِترُس جواب داد: «حتی اگر همه تو را ترک نمایند، من هرگز چنین کاری نخواهم کرد.» 34عیسی به او گفت: «بیقین بدان که همین امشب پیش از آنکه خروس بانگ بزند، تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی شناسی.» 35پِترُس گفت: «حتی اگر لازم شود با تو بمیرم. هرگز نخواهم گفت که تو را نمی شناسم.» بقیه شاگردان نیز همین را گفتند.

 

گستردگى و اهمیت این موضوع به آن حد است كه ویل دورانت در تاریخ تمدن از آن به عنوان‏ یك مصیبت بزرگ براى یهودیان یاد مى‏كند و مى‏گوید: گر چه مى‏بایست مسیحیان اعتقاد داشته باشند كه كشیش هنگام انجام دادن مراسم‏ دینى قرص نان را تبدیل به جسم و خون مسیح مى‏سازد،اما برخى از مسیحیان‏ مانند لالردها،نسبت به این امر مشكوك بودند.رواج داستان‏هایى راجع به نان‏ مقدس و خون آمدن از آن،بر اثر زخم كارد یا خراش نوك سنجاق،موجب تحكیم‏ این اعتقاد مى‏شد،و چه كسى جرئت مى‏كرد،به چنین عمل مهیبى دست بزند مگر یك یهودى؟

 

ویل دورانت،ج 6؛ص 860.

 

http://fatemeh-51214.blogfa.com/post/29

 

 

 

کوروش ، یهود ، تحریف تاریخ ، خشونت ، زرتشت ، قربانی

 
کاربران محترم توجه کنید که همه این مطالب در این لینک بصورت مفصل تر وخواناتر و با فونت رنگی آمده است :


https://sites.google.com/site/hojjah/yahood.iran.zip?attredirects=0&d=1

 


چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!
  خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58).... چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟ از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!   علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای کتعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآوراه میکنند ؟؟!!!!   حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !   یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .   در مصحف شریف نیز آمده که : وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}   ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.     به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود. طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد. سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا» (هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!   بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است   البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ،  نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!   و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود، و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است . پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....   ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.     البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !   خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...   سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش ! جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!   اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....       کمتر محققی ازبهره سیاست یهود در دوران مختلف تاریخ به نفع خویش ، آگاه نیست سالها قبل آثار تمدن عیلامیها را از تخت جمشید نابود کردند تا یهود (خاخامنشیان) را مایه ترقی ایران جلوه دهند :

 
آثار نابود شده توسط یهودیان در تخت جمشید ! البته الواح عیلامی باستانی بسیاری توسط یهود به دانشگاه شیکاگو برده شده که هیچ کس اجازه دسترسی به آنها را ندارد ! چرا ؟ چون همه تاریخ ایران را یهودی میخواهند ! امروز هم داعشی یهودی در حال تخریب آثار ضد یهود در عراق !   https://sites.google.com/site/hojjah/takht.jamshid1.jpg?attredirects=0&d=1   https://sites.google.com/site/hojjah/takht.jamshid2.jpg?attredirects=0&d=1   نکته مهم اینکه ما دشمن قوم وملیت خاصی نیستیم بلکه دشمن عقاید ظلم ونابرابری ونژاد پرستی هستیم حال از یهودی باشد یا از مسلمان فرقی ندارد (عنصری گری یا نژاد پرستی وطایفه گری) . اما عقیده یهود در طول تاریخ و براساس عهدین بر نژاد پرستی و تحقیر غیر یهود (سگ خطاب کردن غیر یهود در انجیل) و کشتار ونابودی غیر یهود ونجس دانستن انها (تورات سفر خروج وتثنیه)و ربا وزنا و اومانیسم بنا شده که علت دشمنی سایر ملل دنیا با یهود  عکس العمل همین رفتار زشت آنهاست .   هدف کشف حقیقت است چون هیچ مدرک مستقل معتبرتاریخی وجود ندارد ناگزیر از تجمیع شواهد وامارات هستیم .     آثار شاهان فارسی در عهدین : ١وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ عِنْدَ تَمَامِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَبِالْكِتَابَةِ أَيْضًا قَائِلاً:‏ ٢"هكَذَا قَالَ كُورَشُ مَلِكُ فَارِسَ: جَمِيعُ مَمَالِكِ الأَرْضِ دَفَعَهَا لِي الرَّبُّ إِلهُ السَّمَاءِ، وَهُوَ أَوْصَانِي أَنْ أَبْنِيَ لَهُ بَيْتًا فِي أُورُشَلِيمَ الَّتِي فِي يَهُوذَا.‏ ٣مَنْ مِنْكُمْ مِنْ كُلِّ شَعْبِهِ، لِيَكُنْ إِلهُهُ مَعَهُ، وَيَصْعَدْ إِلَى أُورُشَلِيمَ الَّتِي فِي يَهُوذَا فَيَبْنِيَ بَيْتَ الرَّبِّ إِلهِ إِسْرَائِيلَ. هُوَ الإِلهُ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ.‏ ٤وَكُلُّ مَنْ بَقِيَ فِي أَحَدِ الأَمَاكِنِ حَيْثُ هُوَ مُتَغَرِّبٌ فَلْيُنْجِدْهُ أَهْلُ مَكَانِهِ بِفِضَّةٍ وَبِذَهَبٍ وَبِأَمْتِعَةٍ وَبِبَهَائِمَ مَعَ التَّبَرُّعِ لِبَيْتِ الرَّبِّ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ".‏ ٥فَقَامَ رُؤُوسُ آبَاءِ يَهُوذَا وَبَنْيَامِينَ، وَالْكَهَنَةُ وَاللاَّوِيُّونَ، مَعَ كُلِّ مَنْ نَبَّهَ اللهُ رُوحَهُ، لِيَصْعَدُوا لِيَبْنُوا بَيْتَ الرَّبِّ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ.‏ ٦وَكُلُّ الَّذِينَ حَوْلَهُمْ أَعَانُوهُمْ بِآنِيَةِ فِضَّةٍ وَبِذَهَبٍ وَبِأَمْتِعَةٍ وَبِبَهَائِمَ وَبِتُحَفٍ، فَضْلاً عَنْ كُلِّ مَا تُبُرِّعَ بِهِ.‏ ٧وَالْمَلِكُ كُورَشُ أَخْرَجَ آنِيَةَ بَيْتِ الرَّبِّ الَّتِي أَخْرَجَهَا نَبُوخَذْنَاصَّرُ مِنْ أُورُشَلِيمَ وَجَعَلَهَا فِي بَيْتِ آلِهَتِهِ.‏ ٨أَخْرَجَهَا كُورَشُ مَلِكُ فَارِسَ عَنْ يَدِ مِثْرَدَاثَ الْخَازِنِ، وَعَدَّهَا لِشِيشْبَصَّرَ رَئِيسِ يَهُوذَا.‏ ٩وَهذَا عَدَدُهَا: ثَلاَثُونَ طَسْتًا مِنْ ذَهَبٍ، وَأَلْفُ طَسْتٍ مِنْ فِضَّةٍ، وَتِسْعَةٌ وَعِشْرُونَ سِكِّينًا،‏ ١٠وَثَلاَثُونَ قَدَحًا مِنْ ذَهَبٍ، وَأَقْدَاحُ فِضَّةٍ مِنَ الرُّتْبَةِ الثَّانِيَةِ أَرْبَعُ مِئَةٍ وَعَشَرَةٌ، وَأَلْفٌ مِنْ آنِيَةٍ أُخْرَى.‏ ١١جَمِيعُ الآنِيَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ خَمْسَةُ آلاَفٍ وَأَرْبَعُ مِئَةٍ. الْكُلُّ أَصْعَدَهُ شِيشْبَصَّرُ عِنْدَ إِصْعَادِ السَّبْيِ مِنْ بَابِلَ إِلَى أُورُشَلِيمَ.‏ عزرا   وحمایت شاهان فارس یعنی کورش = Cyrus وداریوش = Darius و احشویروش (خشایارشا) یا کمبوجیه (Cambyses)  و أَرْتَحْشَسْتَا (بردیا = Pseudo-Smerdis) یا اردشیر درازدست =Artaxerxes  از یهودیان در ساخت معبد اورشلیم و....رخنه یهود در دربارشاهان فارس و توطئه علیه ایرانیان وکشتارپوریم و.... خنده دار است که بعضی سعی در تکذیب ماجرای پوریم دارند در حالیکه شواهد وقرائن معتبر ومتعددی بر صحت این موارد تاکید میکنند :   أخبار الايام الثانى ٣٦:‏٢٢ وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ لأَجْلِ تَكْمِيلِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ، فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَكَذَا بِالْكِتَابَةِ قَائِلاً: عزرا ١:‏١ وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ عِنْدَ تَمَامِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَبِالْكِتَابَةِ أَيْضًا قَائِلاً: عزرا ١:‏٨ أَخْرَجَهَا كُورَشُ مَلِكُ ‍فَارِسَ عَنْ يَدِ مِثْرَدَاثَ الْخَازِنِ، وَعَدَّهَا لِشِيشْبَصَّرَ رَئِيسِ يَهُوذَا. عزرا ٣:‏٧ وَأَعْطَوْا فِضَّةً لِلنَّحَّاتِينَ وَالنَّجَّارِينَ، وَمَأْكَلاً وَمَشْرَبًا وَزَيْتًا لِلصِّيدُونِيِّينَ وَالصُّورِيِّينَ لِيَأْتُوا بِخَشَبِ أَرْزٍ مِنْ لُبْنَانَ إِلَى بَحْرِ يَافَا، حَسَبَ إِذْنِ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ لَهُمْ. عزرا ٤:‏٥ وَاسْتَأْجَرُوا ضِدَّهُمْ مُشِيرِينَ لِيُبْطِلُوا مَشُورَتَهُمْ كُلَّ أَيَّامِ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ وَحَتَّى مُلْكِ دَارِيُوسَ مَلِكِ ‍فَارِسَ.     و چون دشمنان یهودا و بنیامین شنیدند که اسیران، هیکل یهوه خدای اسرائیل را بنامی کنند، 2آنگاه نزد زربابل و روسای آبا آمده، به ایشان گفتند که «ما همراه شما بنا خواهیم کردزیرا که ما مثل شما از زمان اسرحدون، پادشاه آشور که ما را به اینجا آورد، خدای شما رامی طلبیم و برای او قربانی میگذرانیم.» 3اما زربابل و یشوع و سایر روسای آبای اسرائیل به ایشان گفتند: «شما را با ما در بنا کردن خانه خدای ما کاری نیست، بلکه ما تنها آن رابرای یهوه، خدای اسرائیل چنانکه کورش پادشاه، سلطان فارس به ما امر فرموده است، آن رابنا خواهیم نمود.» 4آنگاه اهل زمین دستهای قوم یهودا را سست کردند و ایشان را در بنا نمودن به تنگ میآوردند، 5و به ضد ایشان مدبران اجیر ساختند که در تمام ایام کورش پادشاه فارس، تا سلطنت داریوش، پادشاه فارس قصد ایشان را باطل ساختند. 6وچون اخشورش پادشاه شد، در ابتدای سلطنتش بر ساکنان یهودا و اورشلیم شکایت نوشتند. 7ودر ایام ارتحشستا، بشلام و متردات و طبئیل وسایر رفقای ایشان به ارتحشستا پادشاه فارس نوشتند و مکتوب به خط آرامی نوشته شد ومعنیاش در زبان ارامی. 8رحوم فرمان فرما وشمشائی کاتب رساله به ضد اورشلیم، به ارتحشستا پادشاه، بدین مضمون نوشتند: 9«پس رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب وسائر رفقای ایشان از دینیان و افرستکیان وطرفلیان و افرسیان و ارکیان و بابلیان و شوشنکیان و دهائیان و عیلامیان، 10و سایر امت هایی که اسنفر عظیم و شریف ایشان را کوچانیده، در شهرسامره ساکن گردانیده است و سایر ساکنان ماورای نهر و اما بعد. 11(این است سواد مکتوبی که ایشان نزد ارتحشستا پادشاه فرستادند. بندگانت که ساکنان ماورای نهر میباشیم و امابعد. ) 12پادشاه را معلوم باد که یهودیانی که از جانب تو به نزد ما آمدند، به اورشلیم رسیدهاند وآن شهر فتنه انگیز و بد را بنا مینمایند و حصارهارا برپا میکنند و بنیادها را مرمت مینمایند. 13الان پادشاه را معلوم باد که اگر این شهر بنا شودو حصارهایش تمام گردد، جزیه و خراج و باج نخواهند داد و بالاخره به پادشاهان ضرر خواهدرسید. 14پس چونکه ما نمک خانه پادشاه رامی خوریم، ما را نشاید که ضرر پادشاه را ببینیم، لهذا فرستادیم تا پادشاه را اطلاع دهیم، 15تا درکتاب تواریخ پدرانت تفتیش کرده شود و از کتاب تواریخ دریافت نموده، بفهمی که این شهر، شهرفتنه انگیز است و ضرررساننده به پادشاهان وکشورها و در ایام قدیم در میانش فتنه میانگیختند. و از همین سبب این شهر خراب شد. 16بنابراین پادشاه را اطلاع میدهیم که اگراین شهر بنا شود و حصارهایش تمام گردد تو را به این طرف نهر نصیبی نخواهد بود.» 17پس پادشاه به رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب و سایر رفقای ایشان که در سامره ساکن بودند و سایر ساکنان ماورای نهر، جواب فرستادکه «سلامتی و اما بعد. 18مکتوبی که نزد مافرستادید، در حضور من واضح خوانده شد. 19وفرمانی از من صادر گشت و تفحص کرده، دریافت کردند که این شهر از ایام قدیم با پادشاهان مقاومت مینموده و فتنه و فساد در آن واقع میشده است. 20و پادشاهان قوی در اورشلیم بودهاند که بر تمامی ماورای نهر سلطنت میکردند و جزیه و خراج و باج به ایشان میدادند. 21پس فرمانی صادر کنید که آن مردان را از کار باز دارند و تا حکمی از من صادر نگردد این شهر بنا نشود. 22پس باحذر باشید که در این کار کوتاهی ننمایید زیرا که چرا این فساد برای ضرر پادشاهان پیش رود؟» 23پس چون نامه ارتحشستا پادشاه به حضوررحوم و شمشایی کاتب و رفقای ایشان خوانده شد، ایشان به تعجیل نزد یهودیان به اورشلیم رفتند و ایشان را با زور و جفا از کار باز داشتند. 24آنگاه کار خانه خدا که در اورشلیم است، تعویق افتاد و تا سال دوم سلطنت داریوش، پادشاه فارس معطل ماند. 2011 Elam Ministries   Bottom of Form     دانيال ١٠:‏١ فِي السَّنَةِ الثَّالِثَةِ لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ كُشِفَ أَمْرٌ لِدَانِيآلَ الَّذِي سُمِّيَ بِاسْمِ بَلْطَشَاصَّرَ. وَالأَمْرُ حَقٌّ وَالْجِهَادُ عَظِيمٌ، وَفَهِمَ الأَمْرَ وَلَهُ مَعْرِفَةُ الرُّؤْيَا.   المكابيين الأول ١:‏١ ان الاسكندر بن فيلبس المكدوني بعد خروجه من ارض كتيم و ايقاعه بداريوس ملك ‍فارس و ماداي ملك مكانه و هو اول من ملك على اليونان   1-    ارمیای نبی پیشگویی كرد كه یهودیان به‌علت نافرمانی از خدا، به‌مدت هفتاد سال به تبعید خواهند رفت و پس از آن به سرزمین خود باز خواهند گشت. این پیشگوییها در ارمیا 25: 12؛ 29: 10؛ و اشعیا 44: 28؛ 45: 1-13 یافت می‌شود. فصل اول ("سلسله سلطنتی شكل می‌گیرد") به توصیف حكومت پارس و بویژه شخصی كه خدا به‌واسطه او این پیشگوییها را تحقق می‌بخشید می‌پردازد؛ این شخص، كورش كبیر است كه یهودیان را كمك كرد تا به اورشلیم باز گردند و معبد را از نو بسازند. به تحقق این نبوت‌ها در كتاب‌مقدس در عزرا 1: 1-4 و دوم تواریخ 36: 22-23 مراجعه كنید. در ارمیا 29: 10 چنین آمده است: "و خداوند می‌گوید: چون مدت هفتاد سال بابل سپری شود، من از شما تفقد خواهم نمود و سخنان نیكو را كه برای شما گفتم انجام خواهم داد؛ به اینكه شما را به این مكان باز خواهم آورد." 2-    می‌بینیم كه خدا چقدر رحیم بود كه از طریق كورش به یهودیان مواهبی اضافی اعطا كرد زیرا او به ایشان اجازه داد كه به اسرائیل باز گردند. ایشان می‌توانستند معبد را از نو بسازند (عزرا 1: 4)، و به اورشلیم باز گردند (عزرا 1: 5) و از یهودیانی كه در بابل می‌ماندند، كمك مالی دریافت كنند (عزرا 1: 4). خودِ كورش نیز به ایشا طلا و نقره اهداء كرد. 3-    تعداد 360ر42 یهودی و خدمتكارانشان از بابل به اسرائیل باز گشتند (عزرا 2: 64).    {بقیه چی ؟ چرا برنگشتند ؟! در ایران ماندند تا توطئه کنند وپوریم بسازند !!!!!} 4-    وقتی یهودیان به اورشلیم باز گشتند، نخست قربانگاهی بنا كردند تا طبق شریعت موسی، قربانی بگذرانند. آنگاه شروع به بازسازی معبد كردند. وقتی بنیاد معبد را گذاردند، مراسمی برگزار كردند (ر.ش. عزرا 3: 1-3).     عزرا ٤:‏٥ وَاسْتَأْجَرُوا ضِدَّهُمْ مُشِيرِينَ لِيُبْطِلُوا مَشُورَتَهُمْ كُلَّ أَيَّامِ كُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ وَحَتَّى مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٤:‏٢٤ حِينَئِذٍ تَوَقَّفَ عَمَلُ بَيْتِ اللهِ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ، وَكَانَ مُتَوَقِّفًا إِلَى السَّنَةِ الثَّانِيَةِ مِنْ مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٥:‏٦ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَرْسَلَهَا تَتْنَايُ وَالِي عَبْرِ النَّهْرِ وَشَتَرْبُوزْنَايُ وَرُفَقَاؤُهُمَا الأَفَرْسَكِيِّينَ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ إِلَى ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. أَرْسَلُوا إِلَيْهِ رِسَالَةً وَكَانَ مَكْتُوبًا فِيهَا هكَذَا: عزرا ٥:‏٧ "لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ كُلُّ سَلاَمٍ. عزرا ٦:‏١ حِينَئِذٍ أَمَرَ ‍دَارِيُوسُ الْمَلِكُ فَفَتَّشُوا فِي بَيْتِ الأَسْفَارِ حَيْثُ كَانَتِ الْخَزَائِنُ مَوْضُوعَةً فِي بَابِلَ، عزرا ٦:‏١٢ وَاللهُ الَّذِي أَسْكَنَ اسْمَهُ هُنَاكَ يُهْلِكُ كُلَّ مَلِكٍ وَشَعْبٍ يَمُدُّ يَدَهُ لِتَغْيِيرِ أَوْ لِهَدْمِ بَيْتِ اللهِ هذَا الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ. أَنَا ‍دَارِيُوسُ قَدْ أَمَرْتُ فَلْيُفْعَلْ عَاجِلاً". عزرا ٦:‏١٣ حِينَئِذٍ تَتْنَايُ وَالِي عَبْرِ النَّهْرِ وَشَتَرْبُوزْنَايُ وَرُفَقَاؤُهُمَا عَمِلُوا عَاجِلاً حَسْبَمَا أَرْسَلَ ‍دَارِيُوسُ الْمَلِكُ. عزرا ٦:‏١٤ وَكَانَ شُيُوخُ الْيَهُودِ يَبْنُونَ وَيَنْجَحُونَ حَسَبَ نُبُوَّةِ حَجَّيِ النَّبِيِّ وَزَكَرِيَّا بْنِ عِدُّو. فَبَنَوْا وَأَكْمَلُوا حَسَبَ أَمْرِ إِلهِ إِسْرَائِيلَ وَأَمْرِ كُورَشَ وَ‍دَارِيُوسَ وَأَرْتَحْشَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٦:‏١٥ وَكَمِلَ هذَا الْبَيْتُ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ مِنْ شَهْرِ أَذَارَ فِي السَّنَةِ السَّادِسَةِ مِنْ مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. نحميا ١٢:‏٢٢ وَكَانَ اللاََّوِيُّونَ فِي أَيَّامِ أَلِيَاشِيبَ وَيُويَادَاعَ وَيُوحَانَانَ وَيَدُّوعَ مَكْتُوبِينَ رُؤُوسَ آبَاءٍ، وَالْكَهَنَةُ أَيْضًا فِي مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ الْفَارِسِيِّ. دانيال ٥:‏٣١ فَأَخَذَ الْمَمْلَكَةَ ‍دَارِيُّوسُ الْمَادِيُّ وَهُوَ ابْنُ اثْنَتَيْنِ وَسِتِّينَ سَنَةً. دانيال ٦:‏١ حَسُنَ عِنْدَ ‍دَارِيُّوسَ أَنْ يُوَلِّيَ عَلَى الْمَمْلَكَةِ مِئَةً وَعِشْرِينَ مَرْزُبَانًا يَكُونُونَ عَلَى الْمَمْلَكَةِ كُلِّهَا. دانيال ٦:‏٩ لأَجْلِ ذلِكَ أَمْضَى الْمَلِكُ ‍دَارِيُوسُ الْكِتَابَةَ وَالنَّهْيَ. دانيال ٦:‏٢٥ ثُمَّ كَتَبَ الْمَلِكُ ‍دَارِيُّوسُ إِلَى كُلِّ الشُّعُوبِ وَالأُمَمِ وَالأَلْسِنَةِ السَّاكِنِينَ فِي الأَرْضِ كُلِّهَا: "لِيَكْثُرْ سَلاَمُكُمْ. دانيال ٦:‏٢٨ فَنَجَحَ دَانِيآلُ هذَا فِي مُلْكِ ‍دَارِيُّوسَ وَفِي مُلْكِ كُورَشَ الْفَارِسِيِّ. دانيال ٩:‏١ فِي السَّنَةِ الأُولَى لِ‍دَارِيُوسَ بْنِ أَحْشَوِيرُوشَ مِنْ نَسْلِ الْمَادِيِّينَ الَّذِي مُلِّكَ عَلَى مَمْلَكَةِ الْكَلْدَانِيِّينَ، دانيال ١١:‏١ "وَأَنَا فِي السَّنَةِ الأُولَى لِ‍دَارِيُوسَ الْمَادِيِّ وَقَفْتُ لأُشَدِّدَهُ وَأُقَوِّيَهُ. حجى ١:‏١ فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ، فِي الشَّهْرِ السَّادِسِ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الشَّهْرِ، كَانَتْ كَلِمَةُ الرَّبِّ عَنْ يَدِ حَجَّي النَّبِيِّ إِلَى زَرُبَّابِلَ بْنِ شَأَلْتِيئِيلَ وَالِي يَهُوذَا، وَإِلَى يَهُوشَعَ بْنِ يَهُوصَادَاقَ الْكَاهِنِ الْعَظِيمِ قَائِلاً: حجى ١:‏١٥ فِي الْيَوْمِ الرَّابعِ وَالْعِشْرِينَ مِنَ الشَّهْرِ السَّادِسِ، فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. زكريا ٧:‏١ وَكَانَ فِي السَّنَةِ الرَّابِعَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ أَنَّ كَلاَمَ الرَّبِّ صَارَ إِلَى زَكَرِيَّا فِي الرَّابعِ مِنَ الشَّهْرِ التَّاسِعِ فِي كِسْلُو.   أستير ١:‏١ وَحَدَثَ فِي أَيَّامِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ، هُوَ أَحَشْوِ‍يرُوشُ الَّذِي مَلَكَ مِنَ الْهِنْدِ إِلَى كُوشٍ عَلَى مِئَةٍ وَسَبْعٍ وَعِشْرِينَ كُورَةً، أستير ١:‏٢ أَنَّهُ فِي تِلْكَ الأَيَّامِ حِينَ جَلَسَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ عَلَى كُرْسِيِّ مُلْكِهِ الَّذِي فِي شُوشَنَ الْقَصْرِ، أستير ١:‏١٥ "حَسَبَ السُّنَّةِ، مَاذَا يُعْمَلُ بِالْمَلِكَةِ وَشْتِي لأَنَّهَا لَمْ تَعْمَلْ كَقَوْلِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ عَنْ يَدِ الْخِصْيَانِ؟" أستير ١:‏١٧ لأَنَّهُ سَوْفَ يَبْلُغُ خَبَرُ الْمَلِكَةِ إِلَى جَمِيعِ النِّسَاءِ، حَتَّى يُحْتَقَرَ أَزْوَاجُهُنَّ فِي أَعْيُنِهِنَّ عِنْدَمَا يُقَالُ: إِنَّ الْمَلِكَ أَحَشْوِ‍يرُوشَ أَمَرَ أَنْ يُؤْتَى بِوَشْتِي الْمَلِكَةِ إِلَى أَمَامِهِ فَلَمْ تَأْتِ. أستير ٢:‏١٢ وَلَمَّا بَلَغَتْ نَوْبَةُ فَتَاةٍ فَفَتَاةٍ لِلدُّخُولِ إِلَى الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ لَهَا حَسَبَ سُنَّةِ النِّسَاءِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، لأَنَّهُ هكَذَا كَانَتْ تُكْمَلُ أَيَّامُ تَعَطُّرِهِنَّ، سِتَّةَ أَشْهُرٍ بِزَيْتِ الْمُرِّ وَسِتَّةَ أَشْهُرٍ بِالأَطْيَابِ وَأَدْهَانِ تَعَطُّرِ النِّسَاءِ. أستير ٢:‏١٦ وَأُخِذَتْ أَسْتِيرُ إِلَى الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ إِلَى بَيْتِ مُلْكِهِ فِي الشَّهْرِ الْعَاشِرِ، هُوَ شَهْرُ طِيبِيتَ، فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ لِمُلْكِهِ. أستير ٣:‏١ بَعْدَ هذِهِ الأُمُورِ عَظَّمَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ هَامَانَ بْنَ هَمَدَاثَا الأَجَاجِيَّ وَرَقَّاهُ، وَجَعَلَ كُرْسِيَّهُ فَوْقَ جَمِيعِ الرُّؤَسَاءِ الَّذِينَ مَعَهُ. أستير ٣:‏١٢ فَدُعِيَ كُتَّابُ الْمَلِكِ فِي الشَّهْرِ الأَوَّلِ، فِي الْيَوْمِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْهُ، وَكُتِبَ حَسَبَ كُلِّ مَا أَمَرَ بِهِ هَامَانُ إِلَى مَرَازِبَةِ الْمَلِكِ وَإِلَى وُلاَةِ بِلاَدٍ فَبِلاَدٍ، وَإِلَى رُؤَسَاءِ شَعْبٍ فَشَعْبٍ، كُلِّ بِلاَدٍ كَكِتَابَتِهَا، وَكُلِّ شَعْبٍ كَلِسَانِهِ، كُتِبَ بِاسْمِ الْمَلِكِ أَحَشْوِيرُوشَ وَخُتِمَ بِخَاتَمِ الْمَلِكِ. أستير ٧:‏٥ فَتَكَلمَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ وَقَالَ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ: "مَنْ هُوَ؟ وَأَيْنَ هُوَ هذَا الَّذِي يَتَجَاسَرُ بِقَلْبِهِ عَلَى أَنْ يَعْمَلَ هكَذَا؟" أستير ٨:‏١ فِي ذلِكَ الْيَوْمِ أَعْطَى الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ بَيْتَ هَامَانَ عَدُوِّ الْيَهُودِ. وَأَتَى مُرْدَخَايُ إِلَى أَمَامِ الْمَلِكِ لأَنَّ أَسْتِيرَ أَخْبَرَتْهُ بِمَا هُوَ لَهَا. أستير ٨:‏٧ فَقَالَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ وَمُرْدَخَايَ الْيَهُودِيِّ: "هُوَذَا قَدْ أَعْطَيْتُ بَيْتَ هَامَانَ لأَسْتِيرَ، أَمَّا هُوَ فَقَدْ صَلَبُوهُ عَلَى الْخَشَبَةِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ مَدَّ يَدَهُ إِلَى الْيَهُودِ. أستير ٨:‏١٠ فَكَتَبَ بِاسْمِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ وَخَتَمَ بِخَاتِمِ الْمَلِكِ، وَأَرْسَلَ رَسَائِلَ بِأَيْدِي بَرِيدِ الْخَيْلِ رُكَّابِ الْجِيَادِ وَالْبِغَالِ بَنِي الرَّمَكِِ، أستير ٩:‏٢ اجْتَمَعَ الْيَهُودُ فِي مُدُنِهِمْ فِي كُلِّ بِلاَدِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ لِيَمُدُّوا أَيْدِيَهُمْ إِلَى طَالِبِي أَذِيَّتِهِمْ، فَلَمْ يَقِفْ أَحَدٌ قُدَّامَهُمْ لأَنَّ رُعْبَهُمْ سَقَطَ عَلَى جَمِيعِ الشُّعُوبِ. أستير ٩:‏٢٠ وَكَتَبَ مُرْدَخَايُ هذِهِ الأُمُورَ وَأَرْسَلَ رَسَائِلَ إِلَى جَمِيعِ الْيَهُودِ الَّذِينَ فِي كُلِّ بُلْدَانِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ الْقَرِيبِينَ وَالْبَعِيدِينَ، أستير ٩:‏٣٠ وَأَرْسَلَ الْكِتَابَاتِ إِلَى جَمِيعِ الْيَهُودِ، إِلَى كُوَرِ مَمْلَكَةِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ الْمِئَةِ وَالسَّبْعِ وَالْعِشْرِينَ بِكَلاَمِ سَلاَمٍ وَأَمَانَةٍ، أستير ١٠:‏١ وَوَضَعَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ جِزْيَةً عَلَى الأَرْضِ وَجَزَائِرِ الْبَحْرِ.     “خداوند درباره کوروش میگوید که او شبان من است و هرچه او کند آنست که من خواسته ام” “این سخنی است از خداوند به کوروش:تو مسیح من هستی . من دست راست تو را گرفتم تا بحضور تو امتها را مغلوب کنم و کمرهای پادشاهان را بگشایم .تا درها را به روی تو باز کنم و دیگر دروازه ها به رویت بسته نشوند . من همه جا پیش روی تو خواهم بود . ناهمواریها را برویت هموار خواهم کرد.و پادشاهان را در پایت خواهم افکند . من کمر تو را زمانی بستم که مرا نشناختی و هنگامی تو را بنام خواندم که هنوز به دنیا نیامده بودی.” “منم (خداوند) که او (کوروش) را از جانب مشرق برانگیختم تا عدالت را روی زمین برقرار کند.من امتها را تسلیم وی میکنم و او را بر پادشاهان سروری می بخشم و ایشان را مثل غبار به شمشیر وی و مانند کاهی که پراکنده شود به کمال او تسلیم میکنم .” “من کوروش را به عدالت برانگیختم و تمامی راهها را در پیش رویش استوار خواهم ساخت .” “منم که شاهین خود (کوروش) را از جانب مشرق فرا خواندم و دوران عدالت را نزدیک آوردم .” “خداوند کوروش را برگزید و فرماندار جهانش کرده است .بازوی او را بر کلدانیان فرو خواهد آورد و راه او را همه جا هموار خواهد ساخت من او را برگزیدم و خواندم.” “در سال اول سلطنت کوروش پادشاه پارس کلام خدا کامل شد .خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمام سرزمینهای خود فرمانی صادر کند که (یهوه)خدای آسمانها تمام ممالک زمین را به من داده است و امر فرموده است خانه ای برای او در اورشلیم بنا کنم .”   عزرا ٤:‏٧ وَفِي أَيَّامِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا كَتَبَ بِشْلاَمُ وَمِثْرَدَاثُ وَطَبْئِيلُ وَسَائِرُ رُفَقَائِهِمْ إِلَى أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. وَكِتَابَةُ الرِّسَالَةِ مَكْتُوبَةٌ بِالأَرَامِيَّةِ وَمُتَرْجَمَةٌ بِالأَرَامِيَّةِ. عزرا ٤:‏٨ رَحُومُ صَاحِبُ الْقَضَاءِ وَشِمْشَايُ الْكَاتِبُ كَتَبَا رِسَالَةً ضِدَّ أُورُشَلِيمَ إِلَى أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ هكَذَا: عزرا ٤:‏١١ هذِهِ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَرْسَلُوهَا إِلَيْهِ، إِلَى ارتحشستا الْمَلِكِْ: "عَبِيدُكَ الْقَوْمُ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ. عزرا ٤:‏٢٣ حِينَئِذٍ لَمَّا قُرِئَتْ رِسَالَةُ أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ أَمَامَ رَحُومَ وَشِمْشَايَ الْكَاتِبِ وَرُفَقَائِهِمَا ذَهَبُوا بِسُرْعَةٍ إِلَى أُورُشَلِيمَ، إِلَى الْيَهُودِ، وَأَوْقَفُوهُمْ بِذِرَاعٍ وَقُوَّةٍ. عزرا ٦:‏١٤ وَكَانَ شُيُوخُ الْيَهُودِ يَبْنُونَ وَيَنْجَحُونَ حَسَبَ نُبُوَّةِ حَجَّيِ النَّبِيِّ وَزَكَرِيَّا بْنِ عِدُّو. فَبَنَوْا وَأَكْمَلُوا حَسَبَ أَمْرِ إِلهِ إِسْرَائِيلَ وَأَمْرِ كُورَشَ وَدَارِيُوسَ وَأَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٧:‏١ وَبَعْدَ هذِهِ الأُمُورِ فِي مُلْكِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ، عَزْرَا بْنُ سَرَايَا بْنِ عَزَرْيَا بْنِ حِلْقِيَّا عزرا ٧:‏٧ وَصَعِدَ مَعَهُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَالْكَهَنَةِ وَاللاَّوِيِّينَ وَالْمُغَنِّينَ وَالْبَوَّابِينَ وَالنَّثِينِيمِ إِلَى أُورُشَلِيمَ فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ. عزرا ٧:‏١١ وَهذِهِ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَعْطَاهَا الْمَلِكُ أَرْتَحْ‍شَسْتَا لِعَزْرَا الْكَاهِنِ الْكَاتِبِ، كَاتِبِ كَلاَمِ وَصَايَا الرَّبِّ وَفَرَائِضِهِ عَلَى إِسْرَائِيلَ: عزرا ٧:‏١٢ "مِنْ أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ الْمُلُوكِ، إِلَى عَزْرَا الْكَاهِنِ كَاتِبِ شَرِيعَةِ إِلهِ السَّمَاءِ الْكَامِلِ، إِلَى آخِرِهِ. عزرا ٧:‏٢١ وَمِنِّي أَنَا أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ صَدَرَ أَمْرٌ إِلَى كُلِّ الْخَزَنَةِ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ أَنَّ كُلَّ مَا يَطْلُبُهُ مِنْكُمْ عَزْرَا الْكَاهِنُ كَاتِبُ شَرِيعَةِ إِلهِ السَّمَاءِ فَلْيُعْمَلْ بِسُرْعَةٍ، عزرا ٨:‏١ وَهؤُلاَءِ هُمْ رُؤُوسُ آبَائِهِمْ وَنِسْبَةُ الَّذِينَ صَعِدُوا مَعِي فِي مُلْكِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ مِنْ بَابَِلَ: نحميا ٢:‏١ وَفِي شَهْرِ نِيسَانَ فِي السَّنَةِ الْعِشْرِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ، كَانَتْ خَمْرٌ أَمَامَهُ، فَحَمَلْتُ الْخَمْرَ وَأَعْطَيْتُ الْمَلِكَ. وَلَمْ أَكُنْ قَبْلُ مُكْمَدُا أَمَامَهُ. نحميا ٥:‏١٤ وَأَيْضًا مِنَ الْيَوْمِ الَّذِي أُوصِيتُ فِيهِ أَنْ أَكُونَ وَالِيَهُمْ فِي أَرْضِ يَهُوذَا، مِنَ السَّنَةِ الْعِشْرِينَ إِلَى السَّنَةِ الثَّانِيَةِ وَالثَّلاَثِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ، اثْنَتَيْ عَشَرَةَ سَنَةً، لَمْ آكُلْ أَنَا وَلاَ إِخْوَتِي خُبْزَ الْوَالِي. نحميا ١٣:‏٦ وَفِي كُلِّ هذَا لَمْ أَكُنْ فِي أُورُشَلِيمَ، لأَنِّي فِي السَّنَةِ الاثْنَتَيْنِ وَالثَّلاَثِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ بَابَِلَ دَخَلْتُ إِلَى الْمَلِكِ، وَبَعْدَ أَيَّامٍ اسْتَأْذَنْتُ مِنَ الْمَلِكِ   منابع یهودی و عبرانی نیز اغلب با تعصبات دینی آمیخته‌اند و در طی گذشت زمان، در متون ادبی توراتی، بسیاری از وقایع تاریخی عمداً جابجا شده‌اند؛ برای نمونه رویدادهای دوران کمبوجیه را به عهد پدرش کوروش نسبت داده‌اند.[۱۰] در فصل چهارم کتاب عزرا (۴۸۰-۴۴۰ پ. م)، نام کمبوجیه در میان شاهان هخامنشی ذکر نشده‌است. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که «اخشورش» (۴:۶) نام دیگری برای کمبوجیه است، چرا که یوسفوس فلاویوس (۳۷-۱۰۰ م.) می‌گوید افتراهای کتاب عزرا مربوط به زمان کمبوجیه است.[۱۱] یوسفوس با پیروی از منابع غیریهودی معتقد است در کتاب عزرا به اشتباه به جای کمبوجیه، از اردشیر یکم به عنوان پادشاه پیش از داریوش نام برده شده است و حوادث زمان کمبوجیه به وی و نیز کوروش منتسب شده است. وی به نامه سامری‌ها با کمبوجیه که منجر به دستور منع ساخت بنای جدید معبد سلیمان شد می‌پردازد.[۱۲][۱۳]   مهمترین ادعای یونانیان در مورد کمبوجیه، این است که او نخستین کسی بود که با عمل خویدوده، یعنی زناشویی با نزدیکان را انجام داده است. به گفته هرودوت، وی دلباخته یکی از خواهرانش شده بود و می خواست با او زناشویی کند، ولی چون نقشه اش بر خلاف همه رسوم بود، پس ردان را فراخواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خویش - اگر او بخواهد - زناشویی کند. آنها پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود. آنها گفتند که قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمرد، ولی قانونی دیگری یافته اند که اجازه می دهد شاه پارس هر چه دلش بخواهد انجام دهد. به همین سبب، کموجیه نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش آتوسا زناشویی کرد. اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد، نشان می دهد که تا پیش از روزگار کموجیه، خویدوده برای ایرانیان غربی امری ناشناخته بوده است. از نظر بویس شگفت آور است که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه، وظیفه دینی و و لازمه ایمان انگاشته شود. وانگهی از خانتوس لودیایی که هم‌روزگار هرودوت بوده است نیز نقل شده که «مغان با مادران خویش همبستر می شوند. آنها ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خویش داشته باشند.» وجود عمل زناشویی همخونی، به صورت گسترده در میان جوامع باستانی اثبات شده بود.[۲۶] از نظر فرای، ازدواج با محارم توسط روحانیان زرتشتی در روزگارهای اخیرتر ترغیب شد. از آنجا که یونانیان ازدواج با محارم را ناپسند و مخالف قانون می دیدند و نیز از آنجا که هرودوت نظر دشمنانه یونانی-مصری شدیدی به دست می دهد و شاید هم شرحی ویژه از قول ایرانیان درباره کمبوجیه بیان می کند،پس ناممکن نیست که این عمل از کارهای رایج شاهان هخامنشی بدانند.[۲۷] به عقیدهٔ ریچارد فرای، منشأ این نوع ازدواج، شاید زرتشتی نبوده و ایلامی بوده است که هخامنشیان به منظور نگهداری از پاکی خون خاندان شاهی آن را اخذ کرده اند. [۲۸]     اما از همان آغاز فرمان‌روایی بردیا، گروهی از بزرگان یهودی خاخام منشی، مخالفت و ناسازگاری خود را با پادشاه جدید به گونه‌ای ابراز داشتند. بردیا که خطر این گروه مخالف را چندان جدی و اساسی ارزیابی نمی‌کرد، صرف پس گرفتن هدایای مشروط شاهنشاهی را از ایشان به منظور تنبیه، کافی دانست [بیستون، ستون یکم، بند 14؛ بریان، ص7 ـ 256]. اما این برخورد، مخالفان را به سوی یک کودتای تمام عیار سوق داد. این گروه که شامل شش تن از بزرگان خاخام منشی به نام‌های «اوتان/ Utāna»، «گئوبروو/ Gaubaruva»، «اردومنیش/ Ardumanish»، «بگبوخش/ Bagabuxsha»، ویدفرن/ Vidafarna» و «ویدارن/ Vidārna» بود، با پیوستن داریوش، به هفت تن رسید [بیستون، ستون یکم، بند 68؛ هردوت، ص227]. داریوش که به خاندانی بلندپایه تعلق داشت و پدرش استاندار یکی ازمناطق تحت تسلط خاخام منشیان، بود. خود جداگانه در اندیشه‌ی کودتا بود و تدارکات و نیروهای جنگی لازم را فراهم ساخته بود [هردوت، ص8 ـ 227؛ بریان، ص277]. او پس از پیوستن به گروه، همراهان‌اش را وادار به تسریع و شتاب در عملیات کودتا کرد [هردوت، ص228]. سرانجام هفت کودتاگر نیروهای رزمی خود را متحداً به میدان آوردند و بردیا را که گویا برای ییلاق در ماد به سر می‌برد، در دژی به نام «سیکی‌اووتی/ Sikayauvati» واقع در منطقه‌ی «نیسای/ Nisaia» محاصره و در نهایت در 19 سپتامبر 522 پ.م. دستگیر کرده و داریوش شخصا بردیا را می کشد وفادارانش را سرکوب ساختند [بیستون، ستون یکم، بند 13]. بدین ترتیب بود که بردیا، پس از هفت ماه فرمان‌روایی سرنگون شد و تخت سلطنت وی به دست هفت کودتاگر خاخام منشی ودرراس آنهاداریوش عبری افتاد.     بنا بر مواردی که گفته شد، آشکار است که روایت داریوش در بیستون و در پی آن، گزارش مورخان یونانی از گئومات، یکسره ساختگی و دروغین بوده و در واقع، گئومات کسی جز بردیا فرزند کورش و برادر تنی کمبوجیه نبوده است که به جهت توجیه و پرده پوشی قتل وی، چنان داستانی درباره‌ی وی از سوی داریوش و یاران‌اش ساخته و فراهم شده بود تا وانمود شود پادشاهی که به دست این گروه کشته شده، نه بردیا پسر کورش و شاه قانونی کشور، بلکه مغی شیاد و متقلب بوده که تخت سلطنت را غصب کرده و لذا قتل او کاملاً موجه و مشروع و بایسته بوده است! متأسفانه تا حدود اوایل نیمه‌ی دوم قرن بیستم، ابهت نشان دادن شخصیت داریوش یهودی و پرده پوشانی اقدامات او درطول تاریخ توسط یهودیان اسرائیلی وماسون مانع از آن شده بود که پژوهش‌گران به دور از نگاهی احساس‌گرایانه، نسبت به داستان گئومات عمیقاً شک و تردید کنند و او را کودتاگر و شاه‌کش بنامند. اما اینک با ابزار بُرنده و خردپسند «نقد و سنجش»، ابعاد واقعی ماجرا به خوبی آشکار و حقایق پنهان شده برملا گردیده است.       البته اهل سنت مانند یهود که اولی الامر را کسی میدانند که ولو با زور حاکم شود سپس مورد رضای خداوند قرار میگیرد ، یهودیان نیز شاهان را واسطه خداوند میدانند ! همچنانکه برخی از اصحاب یهودی رسول الله ص در فتوحات همان خشونت یهود و غارت وتجاوز را بکار گرفتند و اسلام را تحریف کردند هرچند که پیروزیهای جغرافیای زیادی هم نصیبشان شد .      ضمنا باید دانست که هر شاه ظالمی کارهای خوبی هم دارد اما مهم آرمان فکری اوست که اگرحامی عدل و انسانیت باشد مورد قبول ماست ، جناب کوروش اگر چه یهودی زاده هست اما رسول خدا ص هم یهودی  زاده و نسل همه انسانها به حضرت آدم میرسد !   اما در مورد یهودی بودن سلسله خاخام منشیان مدارک متعددی موجود است هر چند که قبلا هم گفتم که یهودی بودن به معنی بد بودن مطلق نیست و کورش اگر چه با یهود نیکرفتار بود اما بعد این یهود بودند که با سوار شدن بر موج قدرت ، کودتایی علیه فرزندان کورش و قتل عام ایرانیان برداشتند .   در بند ۲۷ از ترجمه استوانه مشهور حقوق بشر ( که بیشتر به حقوق یهود شبـاهت دارد) نوشته دکتر عبدالمجید ارفعی این جملات را می بینیم: مردوک (مردوخ) ، خدای بزرگ، از کردارهای من شاد شد و مرا (کورش) پادشاهی که پرستنده اوست به بزرگواری افزونی داد ….   شیمعون پـِرِس (شیمون پرز) (Shimon Peres) نهمین رییس رژیم اسراییل، طی یک مصاحبه زنده با یک رسانه ی عرب زبان با عنوان پانت، در پاسخ به سوال کاربر فیس بوکی این رسانه که خود را ایرانی معرفی نموده بود، مدعی شد که: کوروش کبیر یک "صهیونیست" بود و ما بطور تاریخی پیوسته با ایران دارای روابط خوبی بوده ایم.   چرا کورش در منشورش 12 بار مردوخ خدای خونخوار یهود را ستایش میکند ؟     ابن البلخی گوید: «و مادر این کی‌رش دختر یکی بود از انبیاء بنی‌اسرائیل مادر او را «اشین» گفتندی و برادر مادرش او را توریه آموخته بود و سخت دانا و عاقل بود و بیت‌المقدس را آبادان کرد به فرمان بهمن و هرچه از مال و چارپایان و اسباب بنی‌اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت‌النصر در خزانه بهمن مانده بود به ایشان داد و بعضی از اهل تواریخ گفته‌اند کی در کتابی از آن پیغمبر بنی‌اسرائیل یافته‌اند که ایزد عزوجل وحی فرستاد بهمن را کی من ترا گزیدم... و این توفیق یافت و نام او در کتاب کوروش است. فارسنامه، ص ۴۴.   مسعودی گوید: «گفته شده است که مادر کوروش از بنی‌اسرائیل بود و دانیال کوچک دائی او محسوب می‌شد.   و ابن خلدون گوید: «یقال انه الذی رد بنی‌اسرائیل الی بلادهم و ان امه کانت من بنی طالوت و یقال ذلک هو حافد بهمن   میرخواند نوشته است: بهمن در زمان سلطنت خود پسر بخت‌النصر را از ولایت بابل معزول کرد و کوروش را که از اولاد لهراسب بود و مادرش دختر یکی از فرزندان بنی‌اسرائیل بود بر آن دیار والی گردانید امر فرمود که اسیران بنی‌اسرائیل را به سرزمین بیت‌المقدس فرستد و هر کس را که ایشان خواهند بر ایشان والی گرداند. کوروش آن قوم را جمع کرده دانیال را به حکومت بنی‌اسرائیل نامزد فرمود. روضه الصفاء،   طبری، لقب کوروش را سپهبد بابل آورده و گوید «من لدن تخریب بخت نصر بیت‌المقدس انی حین عمران‌ها فی عهد کی‌رش‌بن اخشویرش اصبهبد بابل...» (تاریخ الامم والملوک، ج ۲، ص ۷۱۸) و باز همچنانکه قبلاً اشاره شد او را عامل بهمن دانسته است و تفسیر جالب طبری از کلمه بهمن است که گوید «و تفسیر بهمن بالعربیه: الحسن النیه» (ج ۱، ص ۴۰۶) و این درست معنی کلمه و هومن = بهمن فارسی یعنی «پاک نیت» است.           چرا از تاریخ 10000 ساله ایران فقط به 2500 سال هخامنشیانش توجه شده است ؟! مگر تمدنهای قبل از کوروش کمتر از هخامنشیان بودند و....   هدف این نوشتار کشف توطئه وخیانت وافزون طلبی های یهود و تمرد ایشان در دوران تاریخ و افشای نقشه عوامل مرموز پشت پرده وجعل و تاریخ سازی امروز آنها است که در عهدین هم متواترا بدانها تصریح شده تا بدانجا که آمده عاقبت جهان متعلق بغیر یهود است ونام یهوه توسط غیر یهود بلند میشود ...   روميان 9-25 يهود قوم خدا نيستند بواسطه گناهانشان وغير يهود نجات خواهند يافت. چون ظاهر شريعت را چسبيدند وايمان نداشتند  و خداي متعال فرمود كه نام من  بوسيله مردم  غير يهود در سراسر جهان مورد احترام  قرارميگيرد...ولي شما نام مرا بي حرمت ميسازيد . ملاكي 1-11     اشعيا گفت : خداوند فرمايد كسانيكه طالب من نبودند مرا يافتند وبه كسانيكه مرا نطلبيدند ظاهر گرديدم  اما من همه روز دستانم را دراز كردم بسوي قومي مخالف وعصيانگر بني اسرائيل  ! روميان 10-20   اما همین یهود نمک نشناس که عدالت شاهان ایران ایشان را آزادی بخشید بعد از نفوذ به کاخ ایران حادثه پوریم و ... را رقم زدند تا بر همگان خبث ذات خود را آشکار سازند که همین کشتار وسیع باعث توقف پیشرفت و تفرقه در بین دربار ایرانیان ومردم شد.   «پس حال اي تتناي والي ماوراي نهر وشَتَربوزناي و رفقاي شما و اَفَرسَكياني كه به آن طرف نهر مي‌باشيد از آن‌جا دور شويد. و¬ به كار اين خانه خدا متعرض نباشيد. اما حاكم يهود و مشايخ يهوديان اين خانه خدا را در جايش بنا نمايند. و فرماني نيز از من صادر شده است كه شما با اين مشايخ يهود به جهت بنا نمودن اين خانه خدا چگونه رفتار نماييد. از مال خاص پادشاه يعني از ماليات ماوراي نهر خرج به اين مردمان بلاتأخير داده شود تا معطل نباشند. و مايحتاج ايشان را از گاوان و قوچها و بره‌ها به جهت قربانيهاي سوختني براي خداي آسمان و گندم و نمك و شراب و روغن برحسب قول كاهناني كه در اورشليم هستند روز به روز به ايشان بي‌كم و زياد داده شود. تا آن كه هداياي خوشبو براي خداي آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمايند. و ديگر فرماني از من صادر شد كه هر كس كه اين حكم را تبديل نمايد از خانه او تيري گرفته شود و او بر آن آويخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب اين عمل مزبله بشود. و آن خدا كه نام خود را در آن‌جا ساكن گردانيده است هر پادشاه يا قومي را كه دست خود را براي تبديل اين امر و خرابي اين خانه خدا كه در اورشليم است دراز نمايد هلاك سازد. من داريوش اين حكم را صادر فرمودم پس اين عمل بلاتأخير كرده شود.» (تورات. كتاب عزرا، 12-6 :6)پرواضح است كه در سايه چنين حكمران و حكمي، چه زمينه و شرايط مناسبي براي توسعه نفوذ يهوديت در دستگاه سلطنتي و حكومتي داريوش و پسرش خشايارشا و نيز استقرار آن‌ها در مناطق مختلف امپراتوري و البته دست زدن به كارها و فعاليت‌هايي منفي كه در سابقه اين قوم طبق مندرجات تورات مشخص است، فراهم آمده است. همچنين مي‌توان تصور كرد كه خوي سلطه‌طلبي، زراندوزي، توطئه‌گري و مفسده‌جويي اشرافيت و كاهنان يهودي- كه در اين زمينه نيز نشانه‌هاي فراواني در تورات به چشم مي‌خورد- تا چه حد مي‌توانست موجبات ناراحتي و انزجار اقوام ايراني را فراهم آورد و جامعه ايراني را به‌سان ديگ جوشاني كند كه مترصد فرصتي براي خلاصي يافتن از اين وضعيت است.تنها با در نظر داشتن چنين سابقه و شرايطي است كه مي‌توان شناخت دقيق‌تر و عميق‌تري از واقعه پوريم در زمان خشايارشا به دست آورد و دريافت كه حبيب لوي به عنوان يك تاريخ‌نگار صهيونيست تا چه حد در مكتوم نگه داشتن حقيقت پوريم تلاش كرده است. http://www.ketabestan.ir/book4/2160-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D9%8A%D9%87%D9%88%D8%AF%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%C2%BB     البته خدای متعال هم بدین کبر ونخوت واستکباروعصیان یهودیان تصریح نموده است : وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4} فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً {الإسراء/5} ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا {الإسراء/6} إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا {الإسراء/7} و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهى خبر داديم و چنين مقدر كرديم كه شما بنى اسرائيل دوبار حتما در زمين فساد و خونريزى مى كنيد و تسلط و سركشى سخت و ظالمانه مى يابيد (4). پس چون وقت انتقام اول فرا رسيد بندگان سخت جنگجو و نيرومند خود را (چون بخت النصر) بر شما برانگيزيم تا آنجا كه در درون خانه هاى شما نيز جستجو كنند و اين وعده انتقام ، حتمى خواهد بود (5). آنگاه شما را روبروى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم (تا بر دشمن و لشكر بخت النصر غلبه كنيد) (6). (شما بنى اسرائيل و همه اهل عالم ) اگر نيكى و احسان كرديد بخود كرده و اگر بدى و ستم كرديد باز بخود كرده ايد و آنگاه كه وقت انتقام ظلم هاى شما (كشتن يحيى و زكريا و يا عزم قتل عيسى ) فرا رسيد باز بندگانى قوى و جنگ آور را بر شما مسلط مى كنيم تا اثر بيچارگى و خوف و اندوه رخسار شما ظاهر شود و به مسجد بيت المقدس ، معبد بزرگ شما - مانند بار اول - داخل شوند و ويران كنند و به هر چه رسند نابود ساخته و به هر كس تسلط يابند به سختى هلاك گردانند (7). اى رسول ما! باز هم به بنى اسرائيل بشارت ده كه اميد است خدا به شما اگر توبهكرده و صالح شويد مهربان گردد و اگر به عصيان و ستمگرى برگرديد ما هم بهعقوبت و مجازات شما باز مى گرديم و جهنم را زندان كافران قرار داده ايم (8). تکبرو خود برتر بینی یک ویژگی لاینفک از یهود است که همین امر سبب دشمنی ملل دنیا با ایشان شده واز طرف دیگر چون رفتار عادلانه کوروش را در آزاد گذاشتن ایشان دیدند بسیار از کورش تمجید کردند تا جائیکه وی را مسیح خداوند نامیدند ! این را هم بگویم که همه یهود فاسد وبیرحم نیستند وخداوند در کتابش از عده قلیلی از ایشان به نیکی یاد نموده است . مقصود اکثریت یهود هست که ذاتا خشن ونژاد پرست هستند .   دستهای خائن یهودی امروز سعی دارند که ورود اسلام به ایران را مایه بدبختی و پسرفت ایران اعلام کنند در حالیکه محققین بخوبی بر تبعیضات وبدبختی فارس قبل از اسلام و  پیشرفت تمدن وانتخاب آگاهانه و رفاه ایرانیان بعد از ورود اسلام و شناخت اسلام حقیقی در سیره علوی  واقف هستند .   علت شکست ارتش قدرتمند ساسانی از اعراب موید فرهیختگی ایرانیان است .   در بند ۱۶ سنگ‌نبشته بیستون، داریوش شاه گوید: پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فرورتیش خواندند. ویشتاسپ پدر من او در پارت بود. او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود، رهسپار شد. شهری ویشپ ازاتی نام در پارت، آنجا با پارتی‌ها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه وی یخن ۲۴ روز گذشته بود، آنگاه جنگ ایشان درگرفت       در کتیبه‌ بیستون ، قدیمیترین سند مکتوب زبان ایرانی و مهم ترین سند مکتوب دوره هخامنشی ، آمده است که کمبوجیه ، پسر کورش ، بر اثر « خویش مرگی » در گذشته است. در جایی دیگر از همین کتیبه نوشته شده که « کمبوجیه بردیا را کشت ». تفسیرهای گوناگونی از این عبارات توسط کارشناسان مختلف تاریخ و زبان باستان شده است.  برخی مرگ بردیا را به داریوش بزرگ نسبت می‌دهند ، برخی دیگر واژه‌ی خویش مرگی درباره کمبوجیه را به خود کشی تعبیر می­کنند و روایت‌های دیگری نیز از آنها بنا به تعبیر واژگان و روایت‌های تاریخی وجود دارد.    وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !   بعضی میگویند اگر شما این آیات عهدین را قبول کنید (مخصوصا پوریم)  باید سایر آیات عهدین در مورد زنای انبیاء و مشروبخواری انها را هم قبول کنید ! در جواب بگویم هیچ التزامی در قبول همه آیات عهدین نیست زیرا در بررسی و تحلیل احادیث واخبار تاریخی باید شواهد وقرائن را دید واز مجموع آثار حکم نمود و موضوع پوریم موید به آیات متعدد وشواهد تاریخی و عینی دیگریست که قابل انکار نیست .   ریشه کلمه ایران : وكانت أم بهمن من أولاد طالوت وأم ولده من أولاد سليمان بن داود. وتفسير بهمن بالعربية: الحسن النية، وأنه ولى في زمانه على بيت المقدس جماعة، ثم ولى كيرش العيلمي من ولد عيلم بن سام بن نوح، وكتب إليه أن يرفق ببني إسرائيل وأن يطلق لهم النزول حيث أحبوا، وأن يولي عليهم من يختارونه، فاختاروا دانيال النبي صلى الله عليه وسلم فولى أمرهم.   الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي     كوش بن حام بن نوح عليه السلام  وكان مسيره إليه بسبب ما كان آتى حزقيا وبنو إسرائيل إلى جده سنحاريب عند غزوه إياهم وتوسل إليه بذلك فقدمه في جماعة كثيرة ثم اتبعه فلما توافت العساكر بيت المقدس نصر بخترشه على بني إسرائيل لما أراد الله بهم من العقوبة فسباهم وهدم البيت وانصرف إلى بابل ومعه يوياحن بن يوياقيم ملك بني إسرائيل في ذلك الوقت من ولد سليمان بعد أن ملك متنيا عم يوحينا وسماه صدقيا  فلما صار بختنصر ببابل خالفه صدقيا فغزاه بختنصر ثانية فظفر به وأخرب المدينة والهيكل وأوثق صدقيا وحمله إلى بابل بعد أن ذبح ولده وسمل عينيه فمكث بنو إسرائيل ببابل إلى أن رجعوا إلى بيت المقدس فكان غلبة بختنصر المسمى بخترشه على بيت المقدس إلى أن مات في قول هذا الذي حكينا قوله أربعين سنة  ثم قام من بعده ابن يقال له أولمرودخ فملك الناحية ثلاثا وعشرين سنة ثم هلك وملك مكانه ابن يقال له بلتشصر بن أولمرودخ سنة فلما ملك بلتشصر خلط في أمره فعزله بهمن وملك مكانه على بابل وما يتصل بها من الشام وغيرها داريوش الماذوي المنسوب إلى ماذي بن يافث بن نوح عليه السلام حين صار إلى المشرق فقتل بلتشصر وملك بابل وناحية الشام ثلاث سنين ثم عزله بهمن وولى مكانه كيرش الغيلمي من ولد غيلم بن سام بن نوح الذي كان نزع إلى جامر مع ماذي عندما مضى جامر إلى المشرق فلما صار الأمر إلى كيرش كتب بهمن أن يرفق ببني إسرائيل ويطلق لهم النزول حيث أحبوا والرجوع إلى أرضهم وأن يولي عليهم من يختارونه فاختاروا دانيال النبي عليه السلام فولي أمرهم وكان ملك كيرش  (کورش کبیر) على بابل وما يتصل بها ثلاث سنين فصارت هذه السنون من وقت غلبة بختنصر إلى انقضاء أمره وأمر ولده وملك كيرش الغيلمي معدودة من خراب بيت المقدس منسوبة إلى بختنصر ومبلغها سبعون سنة   طبری   إيران اسم أرفخشد بن سام بن نوح عليه السلام   قال ابن المقفع أذربيجان مسماة باذرباذ بن إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام   قال المسعودي وذكر اختلاف الناس في فارس. فقال ويقال: إنهم من ولد بوان بن إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام   و أما أنسابهم فلا خلاف بين المحققين أنهم من ولد سام بن نوح و أن جدهم الأعلى الذي ينتمون إليه هو فرس و المشهور أنهم من ولد إيران بن أشوذ بن سام بن نوح و أرض إيران هي بلاد الفرس و لما عربت قيل لها إعراق هذا عند المحققين و قيل إنهم منسوبون إلى إيران بن إيران بن أشوذ و قيل إلى غليم بن سام . ابن خلدون   جمشيد ثم ملك بعده أخوه جمشيد، وكان ينزل بفارس، وقيل: إنه كان في زمنه طوفان، وذهب كثير من الناس إلى أن النيروز في أيامه أحدث وفي ملكه رسم، على حسب ما نورده فيما يرد من هذا الكتاب، كذلك ذكر أبو عبيدة مَعْمَر بن المثنى عن عمر المعروف بكسرى، وكان هذا الرجل ممن أشتهر بعلم فارس وأخبار ملوكها حتى لقب بعمر كسرى، وكان ملك جمشيد إلى أن هلك ستمائة سنة، وقيل: تسعمائة سنة وستة أشهر، وأحدث في الأرض أنواعاً من الصناعات والأبنية والمهن وادعى الِإلهية. مسعودي   أصل الفرس الفرس تخبر مع اختلاف آرائها وبعد أوطانها وتباينها في ديارها وما ألزمته أنفسها من حفظ أنسابها، ينقل ذلك باقٍ عن ماضٍ، وصغير عن كبير أن أول ملوكهم كيومرث ثم تنازعوا فيه فمنهم منِ زعم أنه ابن آدم، والأكبر من ولده، ومنهم من زعم وهم الأقلون عدداَ - أنه أصل النسل وينبوع النَرْء، وقد ذهبت طائفة منهم إلى أن كيومرث هو أميم بن لاوذ بن إرم بن سام بن نوح، لأن أميماً أول من حَلَّ بفارس من ولد نوح، وكان كيومرث ينزل بفارس، والفرس لا تعرف طوفان نوحِ، والقوم الذين كانوا بين آدم ونوح عليهما السلام كان لسانهم سريانياَ،. ولم يكن عليهم ملك، بل بهانوا في مسكن واحد، والله أعلم بذلك.مروج الذهب   تحريف عقيده ورسم كوروش توسط خشايارشا يهودي :   « وحشی گری در ایران پیش از اسلام » تیر در مقعد دشمن، بریدن بینی و گوش و زبان دشمن، در آوردن چشم، نشاندن بر سر نیزه متأسفانه مبالغه های فراوان در برقراری عدالت و انسانیت در ایران باستان می شود و از سوی دیگر، اسلام را مساوی با وحشی گری معرفی می کنند. بدور از شایعات، عباراتی از زبان داریوش در بیستون را می آوریم. چه شد که مجازات‌های مجرمان در اسلام، وحشی‌گریست، اما این رفتارها را نباید وحشیگری به حساب آورد؟ « در بابل تیر به مقعد ندینتبیره و بزرگانی که با او بودند فرو کردم. » (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص 227) « فرورتی دستگیر و به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشمش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام سپاه او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم. » (کتیبه های هخامنشی، ص234) « من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود. » (کتیبه های هخامنشی،244) « من تصمیم گرفتم: ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد. » (کتیبه های هخامنشی، 244) « چیسنتخمه را دستگیر کرد؛ او را به سوی من آوردند. آنگاه من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشمش را درآوردم. در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد. تمام سپاه او را دیدند. سپس در اربلا تیر به مقعد او فرو کردم. » (کتیبه های هخامنشی، ص 235) « آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم. » (کتیبه های هخامنشی، صفحات 234) « آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم. » (کتیبه های هخامنشی، صفحه 238) جنایات شاهان هخامنشی بریدن زبان، بینی و پستان های دختر و... آنان که آرزوی بازگشت ایران به قبل از اسلام را در سر می پرورانند، آیا از قضایایی از این قبیل آگاهند یا نه؟ یک نمونه از جنایت شاه را بخوانیم: ماسیست برادر خشیارشا ( پسر داریوش بزرگ و چهارمین پادشاه هخامنشی ) بود. خشیارشا در حالیکه ماسیست در جبهه جنگ به سر می‌برد، ابتدا به زن او و س‍پس به دختر او چشم داشت. زبان و بینی و گوش‌ها و پستان‌های آن دختر پس از کامجویی خشیارشا بریده می‌شوند و جلوی سگ‌ها انداخته می‌گردند. ماسیست پس از بازگشت از جنگ از ماجرا آگاه می‌شود و سر به شورش بر می‌دارد. خشیارشا دستور می‌دهد تا او را همراه با جمیع فرزندان و خانواده‌هایشان قتل‌عام کنند تا نسل آنان از بین برود. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: 1. رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد سوم، تهران، 1381، ص 41؛ 2. ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، 1377، ص 72 و 73؛ 3. تواریخ هرودوت، کتاب نهم، بندهای 109 تا 112.     منتسكیو در روح القوانین از آكاتیاس، مورخ رومی، نقل می كند كه: «در زمان ژوستی نین چند نفر از فلاسفه ی رومی كه مورد آزار و اذیت مسیحیان قرار گرفته و نمی خواستند مذهب مسیح را قبول كنند، روم را ترك گفته و به دربار خسرو پرویز پادشاه ایران پناه آوردند و در آنجا چیزی كه بیشتر موجب حیرت آنها شده این بود كه نه تنها تعدد زوجات مرسوم بود بلكه مردها با زنهای دیگران آمیزش می كردند.   ابن خلدون در کتاب تاریخ خود فتح بابل توسط کوروش را با خونریزی وجنایت ذکر میکنند .   اگر قرار شود درباره یک اصل مسلم یهود تصمیم گیری شود همان خشونت وبی رحمی و نژاد پرستی ایشان است که به هیچ عنوان قابل خدشه وتضعیف نیست البته برای محققین ! جای جای عهدین و تلمود و تعالیم یهود بر خون خوری و خشونت وسوختن و ویرانگری وغارت وتجاوز استوار است : khoon.jpg View Download خونخواري وقساوت يهود https://sites.google.com/site/hojjah/khon.jpg?attredirects=0&d=1 توحش يهود : https://sites.google.com/site/hojjah/khon1.jpg?attredirects=0&d=1خوردن خون ختنه توسط يهوديان   ciresh1.jpg View Download / 104k کشتار کورش تصویر کتاب ciresh.jpg View Download / 117k کشتار کورش تصویر قابل توجه ایران پرستان : https://sites.google.com/site/hojjah/hakham.jpg?attredirects=0&d=1 Download Download Download   عبرانيان 9-22   موسی خون گوساله ها وبزها را بر کتاب وبر همه قوم پاشید وگفت :   اینست خون آن عهدی که خداوند با شما قرارداد      وبحسب شریعت همه چیز با خون پاک میشود وبدون ریختن خون آمرزش نیست !     خدای تورات وانجیل فقط یهودیان را داخل آدم حساب میکند و بقیه انسانها از هر حیوانی پست ترند ! غیر یهود نجسند و ازدواج با ایشان حرام است ودرجنگ باغیر یهود حتی به کودکان و حیوانات و درختان بیگناه مخالفین نباید رحم کرد و همه شهر مخالفین با همه موجوداتش را باید آتش زد و سوخت وبا بیرحمی تمام نابود کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تثنیه 7-4وداوران 20 -48 تثنیه 13-15 ودر انجیل مرقس 7-27 ومتی 15-26 نیز از غیر یهود به سگان تعبیر کرده آنجا که عیسی در جواب التماس زن بیچاره غیر یهودی میگوید که :من فقط برای گوسفندان گمشده خاندان بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام 25 ونان فرزندان را گرفتن ونزد سگان انداختن جائز نیست 27 بله اینست ترحم و محبتی که مسیحیت ازآن دم میزند !!!!!!!!!!!!!!!!!!       سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.   کشتار عجیب مردم هفت شهر ۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)   .اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17 المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم     سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :   التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.   ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش : التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ. دوم پادشاهان ۲۳:۱۰: او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ از درون آتش عبور کنند. ارمیا ۳۲:۳۵: و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.   در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!   يكى از موارد ذبح براى غير خداوند كه چه بسا نوعى ارتداد نيز به شمار آيد، قربانى كردن انسان به ويژه پسران و دختران براى بتى به نام مولك است. مولك كه ملكوم نيز خوانده مى‏شد، بت عمونيان  است. اين بت از مس ساخته شده بود و بر كرسى‏اى از مس نشسته و داراى سر گوساله بوده و تاجى بر سر داشته است. كرسى بت و خود بت توخالى بود و در داخل آن آتش مى‏افروختند. هنگامى كه بازوهاى بت در اثر حرارت آتش سرخ مى‏شد، قربانى را بر آن مى‏گذاشتند و فورا مى‏سوخت. مردم در اثناى سوختن قربانى، طبل مى‏نواختند تا صداى فرياد قربانى را نشنوند. انبياى بنى اسراييل اين عمل را به شدت منع مى‏نمودند; با اين حال يهود هنگامى كه در وادى هنوم بودند، اين عمل را انجام مى‏دادند.   جالب حماقت وتقلید کورکورانه بعضی از ایرانیان از این سنت محرَف یهودی و... که فرزندانشان را در آتش میسوختند تبدل شده به چهار شنبه سوری وجشن سده ایرانیان !!!!!!!!     هایده ومهستی در جشن 4 شنبه سوری !!!! البته این سنن یهودی از زمان هخامنشیان مخصوصا خشایار شا و قتل عام وسرکوب ایرانیان (پوریم یا جشن سیزده بدر) به ایران وارد و بتدریج تعدیل ومرسوم شدند .....     مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت میگوید: «پارسها معتقدند كه آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز، در قرن سوم هجری، نوشته است: «ایرانیان معتقد به كیش زردشت بر این بودند كه روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان مینامند... ایرانیان آتش را بزرگ میداشتند.» مسعودی (متوفی346) میگوید: «نخستین كسی كه آتشكده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است... و گفتهاند كه نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب كه برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبداء همه چیزهای نموكننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره كرده است.   استاد پورداود جشن پریدن از روی آتش و خواندن ترانه‌هایی در آن خصوص را زشت می‌پندارد چنانکه در کتاب آناهیتا می‌گوید:« در جشن چهارشنبه سوری از روی شعله آتش جستن و ناسزای چون سرخی تو از من و زردی من از تو گفتن، از روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را نماینده فروغ ایزدی نمی‌دانستند آن چنانکه در آتش افروزی جشن سده که به گفته گروهی از پیشینیان ، پرندگان و چارپایان را به قیر و نفت اندوده، و آتش می‌زدند، از دوران پس از اسلام است».     در اوستا آتش فرزند اهورامزدا و سپندار مذ =(  زمین ) نامیده می شود . از این رو ایرانیان باستان آن را همیشه فروزان می داشتند و  نشانه ی اهورایی اش می دانستند و شعله اش را نماد فروغ ازلی  می شمردند و آتشکده های همیشه روشن برای آنان به منزله ی محراب پیروان مزدیسنا بود . آنان بر این باور بودند که هستی با وجود آتش است که  می تواند ادامه یابد .   گزارش آثار الباقیه ؛ صفحه 351 : آتش افروزند تا شر آن "جهنم" بر طرف گردد و گیاه خوشبو تبخیر میکنند تا مضرات آن را  برطرف کنند . در خانه ی ملوک رسم شده که آتش بیافروزند و چون شعله ور گردد ، جانوران وحشی را به آتش می اندازند و مرغ ها در شعله ی آن می پرانند و در کناراین  آتش می نشینند و به لهو و لعب مشغول می شوند . گزارش دوم ؛ تاریخ بیهقی ؛  صفحه ی 571 و 572  : امیر  ( سلطان مسعود غزنوی ) فرمود تا سراپرده بر راه مرو بزدند بر سه فرسنگی لشگرگاه و سده نزدیک بود . اشتران سلطانی را ، و از آن همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید و گز می آوردند و در صحرایی که جوی آب بزرگ بود ، پر از برف می افکندند تا به بالای فلعتی برآمد و چارطاق ها بساختند از چوب ، سخت بلند و آن را به گز بیاکندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و بالای کوهی بر آمده و اَله =(  عقاب ) بسیار و کبوتر . و سده فراز آمد . نخست شب امیر بر لب آن جوی آب که شراعی زده بودند ، بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند و پس از آن شنودم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند ، و کبوتران نفط= (  نفت ) اندود بگذاشتند و ددان برف اندود آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده ای بود که دیگر آنچنان ندیده بودم و آن به خرّ می به پایان آمد .   در اوستا، بخش گاتها  آمده است :  " ... ای مزدا نفرین تو به کسانی باد که با آموزش خود مردم را از کردار نیک رویگردان می سازند و به کسانی که جانوران را با فریاد شادمانه قربانی  می نمایند   البته تغییرات وتحریفاتی که در طول زمان در این  جشنها و مراسم پدید آمده هر چند که در اصل  همان خدای آتش یا تقدس نار باعث شده بود تا یهودیان فرزندانشان را دربرابر بت مولک بسوزانند .   سیر تکاملی وتعدیل 4 شنبه سوری و جشنهای پاک ! در ابتدا بصورت سوختن و قربانی کردن فرزندان در برابر خدایان باستان و بعدها بصورت انداختن حیوانات در آتش وسوزاندن پرندگان و اخیرا هم بصورت برافروختن آتش و مراسمی بدون خشونت ادامه یافته است .      در ایران باستان هم مواردی از سوختن حیوانات در آتش در جشن سده ( دهم بهمن ماه) گزارش شده است :   ثم دخلت سنة ثلاث وعشرين وثلاثمائة ذكر قتل مرداويج في هذه السنة قتل مرداويج الديلمي صاحب بلاد الجبل وغيرها وكان سبب قتله أنه كان كثير الإساءة للأتراك وكان يقول إن روح سليمان بن داود عليه السلام حلت فيه وأن الأتراك هم الشياطين والمردة فإن قهرهم وإلا افسدوا فثقلت وطأته عليهم وتمنوا هلاكه فلما كان ليلة الميلاد من هذه السنة وهي ليلة الوقود أمر بأن يجمع الحطب من الجبال والنواحي وأن يجعل على جانبي الوادي المعروف بزندروذ كالمنابر والقباب العظيمة ويعمل مثل ذلك على الجبل المعروف بكريم كوه المشرف على أصبهان من أسلفه إلى أعلاه بحيث اذا اشتعلت تلك الأحطاب يصير الجبل كله نارا وعمل مثل ذلك بجميع الجبال والتلال التي هناك وأمر فجمع له النفط ومن يلعب به وعمل من الشموع ما لا يحصى وصيد له من الغربان والحدأ زيادة على ألفي طائر ليجعل في أرجلها النفط وترسل لتطير بالنار في الهواء وأمر بعمل سماط عظيم كان من جملة ما فيه مائة فرس ومائتان من البقر مشوية صحاحا سوى ما شوي من الغنم فإنها كانت ثلاثة آلاف رأس سوى المطبوخ وكان فيه من الدجاج وغيره من أنواع الطير زيادة على عشرة آلاف عدد وعمل من ألوان الحلواء ما لا يحد وعزم على أن يجمع الناس على ذلك السماط فإذا فرغوا قام إلى مجلس الشراب ويشعل النيران فيتفرج فلما كان آخر النهار ركب وحده وغلمانه رجالة وطاف بالسماط ونظر إليه وإلى تلك الأحطاب فاستحقر الجميع لسعة الصحراء وتضجر وغضب ولعن من صنعه ودبره فخافه من حضر فعاد ونزل ودخل خركاة له فنام فلم يجسر أحد أن ...کامل ابن اثیر   ابوعلى، احمد بن محمد رازى ملقب به مُسكَوَيه‏ [= مَُشكويه] مورخ، پزشك و اديب ايرانى (متوفاي 421 هـ ق) در كتاب تاريخي معروف خود (تجارِبُ الاُمَم) ضمن شرح حوادث سال 323 هجري مي گويد (ترجمه) : ((ابو الفضل بن عميد برايم گفت: چون شب آتشبازى جشن سده نزديك ‏آمد، مرداويج از مدتى پيش دستور گرد آورى هيزم ‏داد، تا آنها را از راه‏هاى دور، به دره زرين رود [= زاينده رود اصفهان] نزديك باتلاق و نيستان ها بياورند. آتشبازان ماهر، نفت و زَرّاقه ها – يعني پمپ هاي نفت پاش – يا مِزراق ها – يعني نيزه هاي شكاري كوچك -  را آماده ساخته، شمع هاى بزرگ ايستا فراهم ‏آوردند. هيچ كوه و تپه ‏اى مشرف بر «جِزين» اصفهان باقي نماند، مگر آنكه هيزم و خس و خاشاك بر روى آن جاسازى ‏كردند. در كنار ميدان جشن، با فاصله ‏اى كه آتش ‏سوزى در آن، براي ناظران رنج ‏آور نباشد، كاخ مانندى بزرگ از جنس چوب بر پا كرده با بست هاي آهنين آن را ‏بستند و رخنه هاي آن را از خاشاك آكندند. كلاغ ها و گنجشك ‏هائى را شكار كرده، بر منقار و پاى آنها گردوهائى پُر از نفت ‏آويختند. شمع ‏ها را به شكل ستون ها و مجسمه ‏هاى زيبا در مجلس او ‏نهادند. پس در ساعتى معين در آن جشن، همه آتش‏ ها را يكباره، بر سر كوه‏ ها و تپه هاي دشت و بيابان، بر بدن آن پرندگان – بي گناه - آتش كرده، و پرندگان شعله ور شده - و در حال سوختن - را به پرواز در آوردند! – تا بدين وسيله، آسمان جشن سده را چراغاني كنند!! مرداويج سفره ‏اى بزرگ را به نحوى در بيابان چيده بود كه از درون آن كاخ چوبيش بتواند آن را تماشا كند؛ و در آن سفره، از گوشت‏ حيواناتي چون گاو و گوسفند، چند هزار – به اسراف – آورده و بيش از حد معمول آماده ساخته و آن را آراسته بود. پس از پايان همه تداركات و بر پانمودن خيمه ها در كنار سفره و فرا رسيدن وقت ضيافت همگانى، براى خوردن و آشاميدن، مرداويج از سراي خود بيرون آمد و به گرد سفره و ابزار آتشبازى ياد شده چرخي زد، پس آنرا كوچك و ناچيز يافت!! ابن عميد ‏گويد: دليل آن - كوچك به نظر رسيدن - وسعت بيابان بود، زيرا هرگاه چشم آدمى بر منظره اي گسترده بيافتد، چيزهاى ساخته شده درون آن را خوار و ناچيز مي يابد، هر چند آن تداركات، بزرگ و اَشراف مَآبانه بود. پس مرداويج – همانند ساير پادشاهان باستان ايران – از ديدن اين كوچكي (!!) خشمگين شد، ولى، غرور – يا همان ايران دوستي(!!) - او را به خاموشى واداشته، هيچ نگفت و به چادرى بزرگ درآمده، بر پهلو، پشت بسوى در، دراز كشيد و براى آنكه كسى با وى سخن نگويد، رواندازي بر خود كشيد. اميران بزرگ و سرداران لشكر و تماشاگران همه گرد آمده، اما هيچ كس جرأت سخن گفتن يا رفتن نزد او را نداشت!! – چنانكه خوي و خصلت متكبّرانه اغلب پادشاهان ايران باستان نيز چنين بود!!     في هذه السنة قتل مرداويج الديلمي، صاحب بلاد الجبل وغيرها وسبب ذلك: أنه لما كان ليلة الميلاد، من هذه السنة، أمر بأن تجمع الأحطاب وتلبس الجبال والتلال، وخرج إِلى ظاهر أصفهان لذلك، وجمع ما يزيد عن ألفي طائر من الغربان، ليعمل في أرجلها النفط،(آتش سوزی پرندگان) ليشعل ذلك كله ليلة الميلاد، وأمر بعمل سماط عظيم، فيه ألف فرس، وألفا رأس بقر، ومن الغنم والحلوى شيء كثير، .....الكتاب : المختصر في أخبار البشر المؤلف : أبو الفداء   حیوانات بیچاره ....   پیروان عیسی ناصری معروف به مسیح نیز چند روز پیش از فرارسیدن عید فصح همانند ایرانیان باستان درروز چهارشنبه آتش می افروزند ...   آتش پیشاپیش خداوند میرود و دشمنان اورا میسوزاند .تورات مزامیر-97     وهرکس شریعت موسی را خوار شمرد بدون کوچکترین رحمی  با دو یا سه شاهد کشته خواهد شد !!!!!! عبرانيان 10 -27 و28   ویل دورانت، درباره قربانى کردن کودکان مى نویسد: «پیشینیان یهود را همانند پاره اى از اقوام عادت بر این بوده که کودکى را قربانى کنند. این کار را دوست مى داشتند تا بدینوسیله خشم آسمان را فرو نشانند! به مرور زمان ترجیح دادند این قربانى را از میان کودکان مجرم که به اعدام محکوم مى شدند، برگزینند. بابلى ها به این قربانى جامه پادشاهى مى پوشاندند تا به فرزند پادشاه شباهت پیدا کند سپس به دار مى آویختند و این کار در "رودس" و عید "کرونس" بود. گمان مى رود که قربانى کردن گوسفند یا بزغاله در عید فصح در حقیقت تخفیف حکم قربانى بوده که با پیشرفت تمدن از قربانى انسان به قربانى حیوان تحول یافته است.» قربانی کردن فرزند : در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»   مردوک یا مرداخ یا مردوخ مولچ، مولخ، مُلُخ، مولوک، مولک، مولاک ملکوم همان بت معروف عمونیان یهود است که به اسم مولک هم در تورات فعلی آمده است ویهود بیرحم فرزندانشان را در برابرش قربانی میکردند !   molokh نام خداي كنعان است كه قرباني انساني ميخواست ! ( با ملك يا ملوك = شاه همريشه است ) فرهنگ عهد جدید نوشته گزاویه لئون دوفور   یکی از بهترین اسناد شباهات مذهب یهودی وزرتشت  کتاب «عِزرا» است که در ان حضور تاریخی «نِحِمیا» نماینده «اردشیر اول» به فرمانداری اورشلیم است. (444 ق. م دوران اردشیر دوم رشد احساس ملی – دینی یهود، بازیابی عنصر یهود و برپایی و اجرای سنن یهودی است. ادبیات عبرانی در همین زمان با همت عزرا و نحمیا جمع‌آوری شد و وی مدارسی در جهت گسترش زبان عبری بنا نمود. گردآوری کتب بنی‌اسرائیل و عهد عتیق در زمان همین پادشاه و حمایت‌های مادی و معنوی از یهودیان صورت گرفت. http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_33_Hakhamanesh.htm       و خدای بابلیان هم بود اما خنده دار اینجاست که پان ایرانیان که کوروش را پارسی میدانند در اینجا هیچ توجیهی بر ستایش خدای عیلامیان توسط کورش ندارند !!!!! پس قبول کنید که کورش فارسی نبود ..... بند شش کتیبه که کورش گفته: او (پادشاه قبلی)کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از ان نبود ... هر روز کارهای ناپسند میکرد،خشونت و بدکرداری.   حتی حتی بنص تورات سلیمان که 700 زن دائم و300 زن موقت داشت ! روی کوهی که در شرق اورشلیم است دو بتخانه برای کموش بت نفرت انگیز موآب و مولک بت نفرت انگیز عمون ساخت  .تورات اول پادشاهان 11 آیه 7     کوروش در تورات چنین معرفی می‌شود: «کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید: خدای خالق آسمان‌ها همه کشورهای زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمائیم !عزرا -1 کورش  هدایای زیر را به یهود داد : اين اشياء قيمتی عبارت بودند از: سينی طلا 30 عدد سينی نقره 000 ر 1 عدد سينی های ديگر 29 عدد جام طلا 30 عدد جام نقره 410 عدد ظروف ديگر 000 ر 1 عدد 11 رويهمرفته 400 ر 5* شی ء قيمتی از طلا و نقر ه به شيشبصر سپرد ه شد و او آنها را همرا ه يهوديان به اورشليم بازگرداند.عزرا 2-9   مسعودی ودیگران آورده اند که مادر کورش : وقد قيل: إن أم كورش كانت من بني إسرائيل، وكان دانيال الأصغر خاله، وكانت مدة ملك كورش ثلاثَاَ وعشرين سنة،...مروج الذهب همچنین طبری آورده که یهود در هخامنشیان کاملا نفوذ داشتند : أخشوارش انصرف إلى بهمن من عند بختنصر محمودا فولاه ذلك الوقت بابل وناحيتها وكان السبب في ولايته فيما زعم أن رجلا كان يتولى لبهمن ناحية السند والهند يقال له كراردشير بن دشكال خالفه ومعه من الأتباع ستمائة ألف فولى بهمن أخشويرش الناحية وأمره بالمسير إلى كراردشير ففعل ذلك وحاربه فقتله وقتل أكثر أصحابه فتابع له بهمن الزيادة في العمل وجمع له طوائف من البلاد فلزم السوس وجمع الأشراف وأطعم الناس اللحم وسقاهم الخمر وملك بابل إلى ناحية الهند والحبشة وما يلي البحر وعقد لمائة وعشرين قائدا في يوم واحد الألوية وصير تحت يد كل قائد ألف رجل من أبطال الجند الذين يعدل الواحد منهم في الحرب بمائة رجل وأوطن بابل وأكثر المقام بالسوس وتزوج من سبي بني إسرائيل امرأة يقال لها أشتر ابنة أبي حاويل كان رباها ابن عم لها يقال له مردخى وكان أخاها من الرضاعة لأن أم مردخى أرضعت أشتر وكان السبب في تزوجه إياها قتله امرأة كانت له جليلة جميلة خطيرة يقال لها وشتا فأمرها بالبروز ليراها الناس ليعرفوا جلالتها وجمالها فامتنعت من ذلك فقتلها فلما قتلها جزع لقتلها جزعا شديدا فأشير عليه باعتراض نساء العالم ففعل ذلك وحببت إليه أشتر صنعا لبني إسرائيل فتزعم النصارى أنها ولدت له عند مسيره إلى بابل ابنا فسماه كيرش وأن ملك أخشويرش كان أربع عشرة سنة وقد علمه مردخى التوراة ودخل في دين بني إسرائيل وفهم عن دانيال النبي عليه السلام ومن كان معه حنيئذ مثل حننيا وميشايل وعازريا فسألوه بأن يأذن لهم في الخروج إلى بيت المقدس فأبى وقال لو كان معي منكم ألف نبي ما فارقني منكم واحد ما دمت حيا وولى دانيال القضاء وجعل إليه جميع أمره وأمره أن يخرج كل شيء في الخزائن مما كان بختنصر أخذه من بيت المقدس ويرده وتقدم في بناء بيت المقدس فبني وعمر في أيام كيرش بن أخشويرش وكان ملك كيرش مما دخل في ملك بهمن وخماني اثنتين وعشرين سنة ومات بهمن لثلاث عشرة سنة مضت من ملك كيرش وكان موت كيرش لأربع سنين مضين من ملك خماني فكان جميع ملك كيرش بن أخشويرش اثنتين وعشرين سنة ومات بهمن لثلاث عشرة سنة مضت من ملك كيرش وكان موت كيرش لأربع سنين مضين من ملك خماني فكان جميع ملك كيرش بن أخشويرش اثنتين وعشرين سنة  فهذا ما ذكر أهل السير والأخبار في أمر بختنصر وما كان من أمره وأمر بني إسرائيل   کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد.او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران بستان، جلد اول، ص 240) به‌جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته‌اند . برخی هم از زنی یهودی بنام خاویر ....   عمده نقل‌قول‌هایی که از رفتار محبت‌آمیز کورش با کشورها و پادشاهان مغلوب بیان می‌شود، نه بر اساس منابع ایرانی، که برگرفته از گزارش‌های مورخان یونانی و از جمله هرودوت و دیودور سیسیلی و کتزیاس است. اما در روایت‌های همین مورخان، نکات دیگری نیز هست که تعمداً نادیده انگاشته می‌شوند.به تاریخ هرودوت بیش از هر تاریخ‌نامه دیگری استناد می‌شود و قسمت‌های باب میل آن نقل می‌شود، اما بسیاری از بخش‌های آن که باب میل نیستند، نادیده گرفته می‌شوند و در این مواقع او را مورخی مغرض و دشمن ایران می‌نامند.برای مثال، او آورده که پس از اینکه کروزوس (آخرین پادشاه لیدی) به شگردی از خرمن آتشی که کورش برای سوزاندنش برپا کرده بود، نجات یافت، از کورش پرسید «سربازان تو اکنون در شهر در حال انجام چه کاری هستند؟» کورش پاسخ داد «در حال غارت شهر و گنجینه‌های تو هستند     یک نکته برایم عجیب است و آن اینکه چرا الهه خونریز و قاسی یهود یعنی بت مردوک یا مولخ و.... که یهود فرزندانشان را در برابرش در آتش می افکندند وقربانی مینمودند اینقدر مورد توجه وتقدیس جناب کورش است ؟! سوزاندن جناب کروزوس وقتل عامها وخشونتهایی که فقط از یهود ونسل داعشیشان برمیآید ، بدست جناب کورش چه توجیهی دارد ؟!     در سنگ‌نبشته‌های نبونید گفته شده که کورش «علیه کشور.... لشکرکشی نمود ،....، به قتل پادشاه آن مبادرت ورزید...، اموال او را تصاحب کرد، و این اموال را ضمیمه پادگان خود نمود...».   او همچنین آورده است که کورش به ملکه توموروس (شاه ماساژت‌ها) دل بست و چون با مخالفت او روبرو شد، پسرش را (و به روایتی دیگر پسر و شوهرش را) به گروگان گرفت و سر او را در تشتی از خون برای مادر فرستاد. به گزارش هرودوت، ملکه توموروس قبلاً برای کورش پیغامی بدین مضمون فرستاده بود که «تو را نصیحت می‌کنم از این کار دست برداری. به فرمانروایی ملت خویش خرسند باش و فرمانروایی من بر ملت خویش را نیز روا دار. افسوس که به سخنم اعتنا نخواهی کرد، چون به کمترین چیزی که اعتنا داری، صلح و صفا است. از نبرد با من درگذر که پیروز نخواهی شد و این برای فرزند کمبوجیه ننگ است که از زنی شکست خورد». کورش به سخن توموروس بی‌اعتنا ماند و به حمله‌ای روی آورد که مطابق با پیش‌بینی توموروس، به شکست و کشته شدنش انجامید.   مورخ دیگر یونانی که گزارش‌هایی در باره کورش آورده، کتزیاس است. کتزیاس کورش را پادشاهی اهل مدارا و جوانمردی می‌داند و روایت‌های او نَقل و نُقل محافل است. او آورده است که کورش با کروزس با گذشت رفتار کرد و این را بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم. اما همو چیزی دیگری نیز گفته است که آنرا نادیده انگاشته‌ایم. او در کنار گزارشش از مهربانی و گذشت کورش، همچنین آورده است که «کورش چشمان آتیس (پسر کرزوس و ولیعهد لیدی) را در برابر مادرش از حدقه در آورد و سپس او را سر برید. مادر آتیس از غصه این اتفاق خود را از بام به زیر افکند و خودکشی کرد».کتزیاس پس از نقل رفتار محبت‌آمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».او همچنین آورده است که «کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید. به این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار می‌کرد».کتزیاس همچنین نقل می‌کند که «کورش قبل از حمله به ماساژت‌ها، به سرزمین دِربیکس‌های سکایی حمله برد و پس از قتل‌عام سی هزار نفر از دربیکس‌ها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد». تاریخ کتزیاس، خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، بخش‌های یک تا هفت، صفحه ۱۵ تا ۳۸             بیشرین اذیت وآزار رسولان وقتل انبیاء الهی توسط همین قوم یهود بوده است !   اگر بخواهیم بین شاهان تشبیهی داشته باشیم  کورش عیلامی مثل جناب عمر بن الخطاب است زیرا هر دو در فتوحات همان خشونت و بیرحمی و در حکومت عشق وعلاقه به یهود را داشتند .   یهود از ریشه عور به معنی گذر و مهاجرت گرفته شده است .   اللاويين ١٨:‏٢١ وَلاَ تُعْطِ مِنْ زَرْعِكَ لِلإِجَازَةِ لِ‍مُولَكَ لِئَلاَّ تُدَنِّسَ اسْمَ إِلهِكَ. أَنَا الرَّبُّ. اللاويين ٢٠:‏٢ "وَتَقُولُ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ: كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَمِنَ الْغُرَبَاءِ النَّازِلِينَ فِي إِسْرَائِيلَ أَعْطَى مِنْ زَرْعِهِ لِ‍مُولَكَ فَإِنَّهُ يُقْتَلُ. يَرْجُمُهُ شَعْبُ الأَرْضِ بِالْحِجَارَةِ. اللاويين ٢٠:‏٣ وَأَجْعَلُ أَنَا وَجْهِي ضِدَّ ذلِكَ الإِنْسَانِ، وَأَقْطَعُهُ مِنْ شَعْبِهِ، لأَنَّهُ أَعْطَى مِنْ زَرْعِهِ لِ‍مُولَكَ لِكَيْ يُنَجِّسَ مَقْدِسِي، وَيُدَنِّسَ اسْمِيَ الْقُدُّوسَ. اللاويين ٢٠:‏٥ فَإِنِّي أَضَعُ وَجْهِي ضِدَّ ذلِكَ الإِنْسَانِ، وَضِدَّ عَشِيرَتِهِ، وَأَقْطَعُهُ وَجَمِيعَ الْفَاجِرِينَ وَرَاءَهُ، بِالزِّنَى وَرَاءَ ‍مُولَكَ مِنْ شَعْبِهِمْ. الملوك الاول ١١:‏٧ حِينَئِذٍ بَنَى سُلَيْمَانُ مُرْتَفَعَةً لِكَمُوشَ رِجْسِ الْمُوآبِيِّينَ عَلَى الْجَبَلِ الَّذِي تُجَاهَ أُورُشَلِيمَ، وَلِ‍مُولَكَ رِجْسِ بَنِي عَمُّونَ.       در حاشیه بگویم همانطور که قرائات مختلفی از قرآن مجید وجود دارد که سبب تفاسیر وآراء متفاوتی از آیات شده است از تورات واناجیل هم قرائات و نسخ متعددی وجود دارد که قدرتمندان و خائنین یهود برای توجیه اهداف شیطانیشان آیات را تحریف واز مواضعش جابجا نمودند .... البته بعد از کودتای سقیفه بدست یهودیان اصحاب ، همین امر در مورد قران کریم نیز بدست خلفای یهودی و صحابه یهودی زاده مانند عثمان (نعثل) وزید بن ثابت ومروان حکم  و ..... انجام شد وقرانها بدست خلیفه ثانی پیرایش وتجرید و توسط سومی قرائات مختلف وتحریف و تحریق قران واقع شد که بنص صحیح بخاری ومسلم رسول خدا ص این امر را پیشگویی کرده بودند که مسلمین نعل بنعل یهود ، داخل سوراخ سوسمار هم خواهند شد  و همه اتفاقات یهود در این امت هم حادث خواهد شد !   قبلا در مورد انقلاب یهودیان در سقیفه در وبلاگ : javdan.blogfa.com   مفصل توضیح دادم که چطور عمر وزید بن ثابت وعثمان و .... در سقیفه ابوبکر را خلیفه کردند و بعد با حمایت از یهودیانی مانند معاویه وعثمان ومروان و ... اسلام رحمانی نبوی را تبدیل به اسلام خشن عمری اموی نمودند . توراتی که ترجمه فارسی از انجمن کلیمیان است واز سفر پیدایش شروع وبه ملاکی ختم شده به نظر من جامع است واز نسخ عربی علمی تر نوشته وجمع شده است .   هدف ما از این بحث چی بود ؟ کوروش بت پرست بوده نه خداپرست .... ما با محکم ترین سند که همان عکسهای هوایی قبل از نابودی بخش عیلامی تخت جمشید بدست یهودیان در زمان پهلوی بود ثابت کردیم که یهود در طول تاریخ با جعل وتزویر و بی رحمی زندگی کرده اند و الان هم در حال تقویت وخط دهی به داعش هستند ومسلمانان ساده لوح هم مانند ابوهریره فریب داستانهای کعب الاحبار را میخورند و آب در آسیاب یهود مرموز میریزند .....   نتیجه اینکه ما نه باید افراط کنیم نه تفریط وواقعیات را همانطور که هستند بدون احساس بپذیریم ، نه غلو وتقدیس نه توهین وتحقیر ، کورش در 1000 سال قبل شاهی قدرتمند و عیلامی بوده که هم کار خوب داشته هم بد همانطور که مورخین کهن مانند طبری ویعقوبی و ابن خلدون و ابن عساکر و هرودوت نوشته اند نه کوروشی که از 100 سال قبل در زمان پهلوی معرفی شده  ....       سوالات اساسی :   علت اختلاف واضطراب متون در مورد کودتای داریوش علیه بردیا وقتل کمبوجیه وکلا تاریخ باستان ایران وتخت جمشید و... چیست ؟ چرا یهود قصد دارند تاریخ وجغرافیای خاورمیانه را یهودی کنند !   علت نیمه کار ماندن تخت جمشید و دستکاری آن در زمان رضا خان ونابودی  بعضی از آن چه بود ؟   چرا بعد از فتح بابل وآزادشدن سفر یهودیان ، عده زیادی از یهودیان در ایران ماندند وبدستور تورات بسرزمین مقدس نکوچیدند ؟!     چرا ساخت معبد اورشلیم بدستور کمبوجیه فرزند ارشد کورش متوقف اما بعد از کودتای داریوش وقتل کمبوجیه وبردیا دوباره شروع وتکمیل میشود ؟! «آن گاه اهل زمين دستهاي قوم يهودا را سست كردند و ايشان را در بنا نمودن به تنگ مي‌آوردند. و به ضد ايشان مدبران اجير ساختند كه در تمام ايام كورش پادشاه فارس تا سلطنت داريوش پادشاه فارس قصد ايشان را باطل ساختند.» (تورات، كتاب عزرا 5-4 :4)   ظاهر قضايا حاكي از آن است كه با توطئه از ميان رفتن كمبوجيه و برديا، سد بزرگي كه پيش روي اشرافيت يهود وجود داشت، از ميان برداشته شد. چرا یهود سعی دارند کورش را هخامنشی معرفی کنند در حالیکه همه تاریخ و شواهد بر عیلامی (انشانی) بودن وی متفقند ؟ علت نابودی آثار عیلامیان در تخت جمشید بدست یهود چه بود ؟ کودتای داریوش بکمک یهود علیه فرزندان کورش و کشتار پوریم و نقش یهود درنفوذ به دربارهخامنشیان خصوصا خشایارشا و....   http://anosiha.blogfa.com/post/87   هدف کلی از مطالعه وتحلیل تاریخ این پند را به ما میدهد که هرگاه یک ملت با اراده وعشق معنوی با تحمل سختیها با هم متحد شدند توانستند با هم افزایی راه کمال وعدالت وبرادری وبرابری را بپیمایند .

حذف نوشته من در سایت اسک دین و اسك قرآن

متاسفانه سایت اسک دین مطالب مرا حذف نمود :

 

http://www.askdin.com/thread47161.html#post645745

 

جناب عماد کارشناس askdin  نوشت :

 

ایا درست که است که ده نسل بعد آنها اگر توسط هلاکوخان کشته شدند ما خوشحالی کنیم که تقاص کارهای اجادشان را دادند بر فرض گفته شما که صددر صد و صددر صد و صددر صد و بلکه صد در هزار اشتباه است.

راستی ایرانی هایی که به دست مغول کشته شدند تقاص ظلمهای کدام اجدادشان را می دادند انتهی

 

در جواب بگویم ایشان آیات واحادیث فریقین را در عذاب نسل انسان به تقاص گناه اجداد ندیده اند !!!!!!

 لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ {النحل/25}

گناه کسانیکه را که گمراه کردند نیز بدوش خواهند کشید .

 

وروی الکلینی و الصدوق في كتاب التوحيد، وفي عيون الاخبار عن جعفر بن محمد بن مسرور عن الحسين بن محمد ببقية السند مثله. وعن علي بن ابراهيم الهاشمي عن جده محمد بن الحسن ابن محمد بن عبد الله عن سليمان الجعفري عن الرضا عليه السلام قال: اوحى الله الى نبي من الأنبياء إذا أطعت رضيت وإذا رضيت باركت وليس لبركتي نهاية، وإذا عصيت غضبت وإذا غضبت لعنت ولعنتي تبلغ السابع من الوراء .  الوراء: ولد الولد.

 

امام رضا عليه السلام فرمود: خداوند عزوجل به سوى يكى از پيامبرانش وحى فرستاد كه : هرگاه اطاعت شوم خوشنود مى گردم و هرگاه خوشنود باشم بركت مى بخشم و براى خير و بركت من نهايت و پايانى نيست و هرگاه نافرمانيم شود خشمگين مى گردم و هرگاه خشمگين شوم لعنت مى فرستم و از رحمت خود دور مى كنم و لعنت من تا هفت نسل را فرا مى گيرد و به آنان مى رسد.

 

امام صادق علیه السلام  فرمود:
إذا خَرَجَ القائم علیه السلام قَتَلَ ذراری قَتَلَةِ الحُسینِ علیه السلام بِفِعالِ آبائِهِمْ.
وقتی قائم علیه السلام ظهور کند، فرزندان کشندگان حسین علیه السلام را (به سبب اعمال پدرانشان) به قتل می رساند.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: همین طور است (مطلب همان گونه است که امام صادق علیه السلام فرموده اند.)
هروی می پرسد: پس منظور آیه قرآن چیست که می فرماید: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)؟
مصیبت عاشورا، بیش از آن که معلول ظلم وستم بنی امیّه در حق اهل بیت علیهم السلام باشد، برخاسته از اساس منحرف وباطلی است که پایه گذاران سقیفه وقاتلین محسن فاطمه علیها السلام پی ریزی کردند، واز این بالاتر هرکسی در هر زمان وهر مکان، به کشته شدن سیّد الشهداء علیه السلام ویاران وفادار حضرتش، قلباً راضی وخشنود باشد، خود جزء قاتلین آن حضرت محسوب می گردد

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:

خداوند در همه گفتارهایش راست فرموده است، ولی فرزندان کشندگان حسین علیه السلام به اعمال پدران خود راضی هستند، وبه آن افتخار می کنند. وهرکس به انجام چیزی راضی وخشنود باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده است تا آنجا که اگر کسی در مشرق کشته شود وفرد دیگری در مغرب به کشتن او راضی باشد، رضایت دهنده نزد خدای عزَّ وجلَّ، شریک قاتل محسوب می شود، وحضرت قائم علیه السلام وقتی ظهور می فرماید، صرفاً بدلیل رضایت آنها به عمل پدرانشان، آنها را به قتل می رساند.عیون اخبار رضا ع

 

وشارب خمر ملعون حضرت حق است و اولاد ونسلش هم ناقص الخلقه میشوند و...

 

عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن أبيه، عن أبي الجهم، عن أبي خديجة قال: سمعت أبا عبدالله (ع) يقول: لايطيب ولدالزنا ولا يطيب ثمنه أبدا والممراز لايطيب إلى سبعة آباء وقيل له: وأي شئ الممراز؟ فقال الرجل يكتسب مالا من غير حله فيتزوج به أو يتسرى به فيولد له فذاك الولد هو الممراز.کافی

 

و قال عليه السلام: إن الله ليصلح بصلاح الرجل المؤمن ولده و ولد ولده و أهل دويرته و دويرات حوله، فلا يزالون في حفظ الله لكرامته على الله.

درباره فردوسی هم در همین نوشته وبلاگ  توقف فتوحات ، آخرش توضیح داده شد

 

 

همچنين سايت اسك قران كه مدعي پاسخگويي به شبهات است :

 

http://www.askquran.ir/thread53701-2.html

 

من نميدانم اينها از چي ميترسند ، اگر قدرت مناظره و پاسخگويي دارند چرا مطالب مرا كه همه مبتني بر قرآن و كتب صحيح فريقين است را حذف ميكنند ؟

 

حذف = شكست

حجز يا حقو ؟

 

 

«إِن اللهَ خَلَقَ الخلق ، حتى إِذا فَرَغَ منهم قامَتِ الرَّحِمُ ، فأخذت بحَقْوِ الرحمن ....

 

بنظر میرسد که در عبارت صحیح بخاری تصحیف صورت گرفته باشد وحجز را حقو نوشته باشند شاید هم ابوهریره زبانش نچرخیده وحجز را حقو تلفظ کرده زیرا اصل این کلمه : حجز به معنی مانع و حائل وتمسک وهمچنین جای بند شلوار: است هرچند که حقو نیز جای بند شلوار است اما معنی اصلی واولیه حجز همان اعتصام و مانع است واین مشکل در منابع شیعه حل شده است .


مجازا یعنی دین حقیقی وامر خدای متعال که سبب خلقت شد و : ان من شیعته لابراهیم : که با ولایت ائمه هدی علیهم السلام به انجام میرسد .وبزرگترین قاطعین رحم هم دشمنان وقطع کنندگان اهل بیت علیهم السلام هستند .


{ حجز } ( س ) فيه [ إنّ الرَّحِم أخَذت بحُجْزَة الرحمن ]أي اعْتَصَمَت به والْتَجَأت إليه مُسْتَجِيرة ويدل عليه قوله في الحديث [ هذا مَقام العائِذ بك من القَطِيعة ] وقيل معناه أنّ اسْم الرَّحِم مُشْتَقٌّ من اسْم الرَّحمنِ فكأنّه مُتَعَلِّق بالاسم آخِذ بوسَطِه كما جاء في الحديث الآخر [ الرَّحِم شُجْنَة من الرحمن ] وأصل الحُجْزَة : موضع شَدِّ الإزار ثُم قيل للإزار حُجْزَة للمُجاوَرة . واحْتَجَز الرجُلُ بالإزار إذا شَدّه على وسَطه فاسْتَعار للاعْتِصام والالْتِجاء والتمسُّك بالشَّيء والتعَلُّق به
- ومنه الحديث الآخر [ والنبيُّ آخِذ بحُجْزَة اللّه ] أي بسبب منه
- ومنه الحديث [ منهم من تأخُذه النارُ إلى حُجْزَته ] أي مَشَدّ إزارِه وتُجْمع على حُجَز
- ومنه الحديث [ فأنا آخِذٌ بحُجَزِكم ]
- وفي حديث مَيْمونة [ كان يُباشِر المرأة من نسائه وهي حائض إذا كانت مُحْتَجِزة ] أي شادّة مِئْزَرها على العَوْرة وما لاَ تَحِلُّ مُباشَرَتُه والحاجز : الْحائل بين الشَّيْئَين
- وحديث عائشة رضي اللّه عنه [ ذكرت نسَاء الأنْصار فأثْنَت عليهن خيرا وقالت : لمَّا نزَلتْ سورة النُّور عمَدْن إلى حُجَزِ مَنَاطِقِهِنّ فَشَقَقْتَها فاتَّخَذْنَها خُمُرا ] أرادَتْ بالحُجَز المَآزِرَ . وجاء في سنن أبي داود [ حُجُوز أوْ حُجُور ] بالشَّك . قال الخطّابي : الحُجور - يعْني بالرَّاء - لا مَعْنَى لَها ها هنا وإنما هو بالزاي يعني جَمْع حُجَزٍ فكأنه جَمْع الجَمْع . وأما الحُجور بالراء فهو جَمْع حَجْر الإنسان . قال الزمخشري : واحِدُ الحُجوز حِجْز بكسر الحاء وهي الحُجْزة . ويجوز أن يكون واحدها حُجْزة على تقدير أسْقاط التاء كبُرْج وبُرُوج
- ومنه الحديث [ رأى رجلا مُحْتَجِزاً بحَبْل وهو مُحْرِم ] أي مَشْدُود الوسَط وهو مفْتَعِل من الحُجْزَة
[ ه ] وفي حديث علي رضي اللّه عنه وسُئِل عن بني أميَّة فقال : [ هم أشَدُّنَا حُجَزاً - وفي رواية : حُجْزَة - وأطْلَبُنَا لِلأمْر لا يُنَال فيَنَالُونه ] يُقال رجُل شَدِيد الحُجزَة : أي صَبُور على الشِّدّة والجَهْد
( ه ) وفيه [ ولأهْلِ القَتيل أن يَنْحَجِزُوا الأدْنَى فالأدْنَى ] أي يكُفُّوا عن القَوَد وكُلّ من ترَك شيئاً فَقَدِ انْحَجَزَ عنهُ والانْحِجَاز مُطَاوع حَجزَه إذا منَعه . والمعْنى : أنّ لِوَرَثَةِ القَتيل أن يَعْفُوا عن دَمِه رِجَالُهم ونِسَاؤهم أيُّهُم عَفَا - وإن كانت امْرأة - سقَطَ القَوَدُ واسْتَحقُّوا الدِّيَة . وقوله الأدْنَى فالأدْنَى : أي الأقْرَب فالأقرب . وبعضُ الفقهاء يقول : إنما العَفْوُ والقَوَد إلى الأوليَاء من الورثَة لا إلى جميع الوَرثَةِ مِمَّن لَيْسُوا بأوْليَاء
( ه ) وفي حديث قَيْلَة [ أيُلام ابْنُ ذِه أنْ يَفْصِل الْخُطَّة ويَنْتَصِر من وَرَاء الحَجَزَة ] الحَجزَة هُم الذين يَمْنَعُون بَعْضَ الناس من بَعْض ويَفْصِلُون بَيْنَهم بالحَقّ الواحِدُ حَاجِز وَأرَاد بابْن ذِهِ وَلَدهَا يقول إذا أصَابَه خُطَّة ضَيْم فاحْتَجَّ عن نَفْسه وعَبَّر بلِسَانه ما يَدْفَع به الظُّلْم عنه لم يكُن مَلُوما
[ ه ] وقالت أم الرحَّال [ إنّ الكَلاَم لا يُحْجَز في العِكْم ] العِكْمُ بكسر العَين : العِدْل . والحَجْز أن يُدْرَج الحَبْل عليه ثم يُشَدّ
[ النهاية في غريب الأثر - ابن الأثير ]
الكتاب :النهاية في غريب الحديث والأثر
المؤلف :أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري
الناشر :المكتبة العلمية - بيروت ، 1399هـ - 1979م
تحقيق :طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي

إن الرحم شجنة آخذة بحجزة الرحمن تناشده حقها فيقول أما ترضين أن أصل من وصلك وأقطع من قطعك ومن وصلك فقد وصلنى ومن قطعك فقد قطعنى (ابن عساكر عن أم سلمة)

- إن للرحم حجنة آخذة بحجزة الرحمن تصل من وصلها وتقطع من قطعها (الطبرانى عن ابن عباس)

(خ م) أبو هريرة - رضي الله عنه - : أن النبيَّ -صلى الله عليه وسلم- قال : «إِن الرَّحِمَ شُجْنة من الرَّحْمَنِ ، فقال الله : من وَصَلكِ وصلتُه ، ومن قَطَعَكِ قطعتُه».
وفي رواية قال : قال رسول الله -صلى الله عليه وسلم- : «إِن اللهَ خَلَقَ الخلق ، حتى إِذا فَرَغَ منهم قامَتِ الرَّحِمُ ، فأخذت بحَقْوِ الرحمن ، فقال : مَهْ ؟ قالت: هذا مقامُ العائِذ [بكَ] من القطيعة، قال: نعم، أَمَا تَرضينَ أن أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ ، وأقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ ؟ قالت: بلى ، قال : فذلك لكِ ، ثم قال رسولُ الله -صلى الله عليه وسلم- : اقرؤوا إِن شئتم : { فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أنْ تُفْسِدُوا في الأرضِ وَتُقَطِّعُوا أرْحَامَكُمْ ، أُولَئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللهُ ، فَأصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُم ، أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ ، أَمْ على قُلُوب أقْفَالُهَا ؟ } [محمد: 23 ، 24]». أخرجه البخاري، وأخرج الثانية مسلم.[ص:488]


العائذ : اللاجئ إلى الإنسان.
القطيعة : الهجران والصد.
شجنة : الشجنة بضم الشين وكسرها : القرابة المشتبكة كاشتباك العروق.
بحقو الرحمن: الحقو : مشد الإزار من الإنسان ، وقد يطلق على الإزار ، ولما جعل الرحم شجنة من الرحمن استعار لها الاستمساك بها والأخذ ، كما يستمسك القريب من قريبه ، والنسيب من نسيبه.


حدثنا محمد بن صالح بن الوليد النرسي ثنا عبد الله بن إسحاق الجوهري ثنا بن عاصم عن بن جريج أخبرني زياد أن صالحا مولى التوأمة أخبره أنه سمع بن عباس يحدث عن النبي صلى الله عليه وسلم قال أن للرحم حجنة آخذة بحجزة الرحمن تصل من وصلها وتقطع من قطعها
الطبراني في معجمه الكبير ج10/ص328 ح10807


أخرج الزمخشري عن علي عليه السلام ان النبي صلى الله عليه وآله قال له: إذا كان يوم القيامة أخذت بحجزة الله، وأخذت أنت بحجزتي، وأخذ ولدك بحجزتك، وأخذت شيعة ولدك بحجزتهم، فترى اين يؤمر بنا (1. وأخرج في ربيع الابرار: إذا كان يوم القيامة أخذت بحجزة، وأخذت انت بحجزتى، وأخذوا ولدك بحجزتك، وأخذوا شيعة ولدك بحجزهم، فنودي اين من يؤنس بنا (2. وفي مسند الامام علي بن موسى الرضا عليه السلام المطبوع مع مسند الامام زيد في الباب الرابع ص 455، أخرج بالاسناد قال رسول الله صلى الله عليه وآله: يا علي إذا كان يوم القيامة أخذت بحجزة الله، وأخذت انت بحجزتى، وأخذ ولدك بحجزتك وأخذ شيعة ولدك بحجزتهم، فترى اين يؤمر بنا. قال ابو القاسم الطائي: سألت ابا العباس بن ثعلب عن الحجزة قال هي السبب،

1 -حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رحمه الله، عن عمه محمد بن أبي القاسم، عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه، عن محمد بن سنان، عن أبي الجارود، عن محمد بن بشر الهمداني قال: سمعت محمد بن الحنفية يقول: حدثني أمير المؤمنين عليه السلام أن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يوم القيامة آخذ بحجزة الله، ونحن آخذون بحجزة نبينا، و شيعتنا آخذون بحجزتنا، قلت: يا أمير المؤمنين وما الحجزة؟ قال: الله أعظم من أن يوصف بالحجزة أو غير ذلك، ولكن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم آخذ بأمر الله، ونحن آل محمد آخذون بأمر نبينا وشيعتنا آخذون بأمرنا.توحید صدوق

 

 

در منابع مختلف شیعی به نقل از محمد بن حنفیه آمده است. محمد بن حنفیه می گوید امام علی (ع) فرموده اند: «رسول خدا (ص) در روز قیامت، حُجزَة خدا را می گیرد، ما حجزه پیغمبر خود را و شیعیان ما حجزه ما را می گیرند. عرض کردم یا امیر المؤمنین حجزه چیست؟ فرمودند که خدا بزرگ تر از آن است که به حجزه و غیر آن وصف شود، اما رسول خدا (ص) امر خدا را می گیرد و ما آل محمد امر پیامبر خود را و شیعیان ما امر ما را می گیرند»

 


مقاسمة النار أقاسمها قسمة صحيحة أقول هذا وليي فاتركيه و هذا عدوي فخذيه ثم أخذ أمير المؤمنين ع بيد الحارث فقال يا حارث أخذت بيدك كما أخذ رسول الله ص بيدي فقال لي و قد شكوت إليه حسد قريش و المنافقين لي إنه إذا كان يوم القيامة أخذت بحبل الله و بحجزته يعني عصمته من ذي العرش تعالى و أخذت أنت يا علي بحجزتي و أخذ ذريتك بحجزتك و أخذ شيعتكم بحجزتكم فما ذا يصنع الله بنبيه و ما يصنع نبيه بوصيه خذها إليك يا حارث قصيرة الأمالي للمفيد ص : 7من طويلة نعم أنت مع أحببت و لك ما اكتسبت يقولها ثلاثا فقام الحارث يجر رداءه و هو يقول ما أبالي بعدها متى لقيت الموت أو لقيني
قال جميل بن صالح و أنشدني أبو هاشم السيد الحميري رحمه الله فيما تضمنه هذا الخبر

وشریف رضی در مجازاتش :

بأخذ الرجل بحجزة أخيه، واشتق من الاخذ بالحجزة بمعنى التحذير للمنع من الضر، آخذ بمعنى محذر على طريق الاستعارة التبعية، والمجاز المرسل استعمال النار في أسبابها من المعاصي، لان المعاصي سببها، فهو فجاز مرسل علاقته المسبية، وفي إرسال الحجز استعارة تبعية، مثل الاخذ بالحجز. وقد أشار إليها الشريف بقوله: وهذا مجاز ثان ؟ ؟. (2) يشتهر: أي يظهر ظهورا واضحا، والشين: العيب، واللام في لها: بمعنى باء السببية، أي بسبب الغرة أي إذا كان فيها عيب يتضح ويظهر. (3) تيعن: أي تحس صورته، وليس المراد باليمن البركة فيكون نظم الكلام فتبارك صورته، وإنما المراد الحسن، واستعمل اليمن في الحسن. (*)

قوله آخذ بحجزكم بالضم ثم الفتح جمع حجزة وهي معقد السراويل والازار ومنه وهي محتجزة وقوله أخرجته من حجزتها وللقابسي من حزتها على الإدغام وقوله فجعل يحجزهن ويغلينه حتى أي يحول بينهن وبين النار.مقدمه فتح الباری

وقال أبو عبيد: في حديث الحسن وعبد الله بن شقيق العقيلي حين ذكرا حديث إبراهيم خليل الله صلوات الله عليه فقالا: يأتيه أبوه يومالقيامة فيسأله أن يَّشْفَعَ له فيقول : خذ بحُجْزتي فيأخذ بحُجْزته فتحين من إبراهيم التفاتة إليه فإذا هو بِضْبعانٍ أمْدَرَ فينتزع حُجْزته من يده ويقول : ما أنت بأبي . قوله : ضبْعان هو الذكر من الضِّباع وهو الذِّيْخُ أيضا ; ولا يقال للذكر ضَبع إنما الضَّبع الأنثى خاصة . وقوله : أمْدَرُ يقول : هو المُنْتَفِخُ الجنبينِ العظيمُ البطنِ ; قال الراعي يصف إبلا لها قيِّم : ( البسيط ) ...وقَيِّمٍ أمْدَرِ الجنبينِ مُنْخَرِقٍ ...عنه العَباءَةُ قَوَّام على الهَمَلِ ...الكتاب : غريب الحديث لابن سلام
طبع باعانة:وزارة المعارف للحكومة العالية الهندية
تحت مراقبة:الدكتور محمد عبدالمعيد خان أستاذ آداب اللغة العربية بالجامعة العثمانية

قال يعقوب بن شيبة: "حديثه أن النبي - صلى الله عليه وسلم - قال:
(اني ممسك بحجزكم عن النار).
"هو حديث حسن الإسناد" غير أن في اسناده رجلا مجهولا

 

فضیلت ماههای رجب و شعبان و رمضان

 

 

بسم الله الرحمان الرحیم

 

در امتیاز بعضی ایام و امکنه شکی نیست و خدای متعال هم فرموده :

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ {البقرة/185}

 

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ {إبراهيم/5}

 

لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ {الحج/28}

 

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ {فصلت/16}

 

 

در مورد فضیلت ماه شعبان المعظم و اعمال وارده در این ماه اخبار زیادی داریم که بعضی از علمای عامه مخصوصا وهابیون سعی در تضعیف بیجهت آنها دارند در اینجا بعضی احادیث صحیح ومعتبر عامه و خاصه در فضیلت ماه شعبان اورده میشوند :

 

 

اقبال الاعمال: بالإسناد إلى محمد بن أحمد بن داود القمي

بإسناده إلى الحسن بن محبوب، عن الثمالي قال: سمعت علي بن الحسين عليهما السلام

يقول: من أحب أن يصافحه مائة ألف نبي وأربعة وعشرون ألف نبي فليزر الحسين عليه

السلام ليلة النصف من شعبان، فإن أرواح النبيين  يستأذنون الله في زيارته فيأذن

لهم، فطوبى لمن صافحهم وصافحوه، منهم خمسة اولو العزم من المرسلين: نوح وإبراهيم

وموسى وعيسى ومحمد صلى الله عليه وعليهم أجمعين، قلت: ولم سموا اولي العزم ؟ قال:

لأنهم بعثوا إلى شرقها وغربها وجنها وإنسها.موثق

 

امام سجاد عليه السلام فرمود  هر كس دوست دارد 124 هزار پيامبر با او مصافحه كند، امام حسين را در شب نيمه شعبان زيارت كند كه فرشتگان و ارواح پيامبران، براي زيارت آن حضرت، از خداوند كسب اجازه مي‌كند و به ايشان اجازه داده مي‌شود خوشا بحال زائرین و مزار، 5 پیامبر اولوا العزم  که بر شرق وغرب وجن وانس مبعوث شدند .

البته که چون امام حسین علیه السلام امتیازی خاص در هدایت بسوی الله دارند ، حسابشان ممتاز است .

 

((10181)) 1 ـ محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن حريز، عن زرارة قال: قلت لابي جعفر (عليه السلام): ما تقول في ليلة النصف من شعبان؟ قال: يغفر الله عزوجل فيها من خلقه لاكثر من عدد شعر معزى كلب، وينزل الله عزوجل فيها ملائكته إلى السماء الدنيا وإلى الارض بمكة .صحیح

 

همانا خداوند عزوجل در این شب یعنی شب نیمه شعبان
به اندازه موی گوسفندان قبیله بنی‏ کلب از بندگانش را می ‏آمرزد و خداوند عزوجل فرشتگانش را به آسمان دنیا و به  مکه میفرستد .
(کنایه از فراوانی آمرزیده شدگان در این شب مبارک)

 

وعامه هم قریب به این حدیث دارند اما فرشتگان را خذف کرده اند و گفته که خداوند خودش به آسمان دنیا پایین می آید !

 

والحديث أصله عند الترمذى وابن ماجه وغيرهما بأطراف منها : ((إن الله ليطلع فى ليلة النصف من شعبان)) ، ((إن الله يطلع على عباده)) ، ((إن الله ينزل ليلة النصف من شعبان إلى سماء الدنيا فيغفر لأكثر من عدد شعر غنم كلب)) ، ((يا عائشة أكنت تخافين أن يحيف الله عليك ورسوله)) ، ((يطلع الله إلى خلقه)) ، ((ينزل الله إلى السماء الدنيا ليلة النصف من شعبان فيغفر)) .

 

إن الله ينزل ليلة النصف من شعبان إلى سماء الدنيا فيغفر لأكثر من عدد شعر غنم كَلْب (أحمد ، والترمذى وضعفه ، والبيهقى فى شعب الإيمان عن عائشة)

 

ومن غريب الحديث : "كلب" : أى قبيلة كلب من قبائل العرب ، معروفة بكثرة الغنم .

 

http://library.islamweb.net/hadith/hadithServices.php?type=1&cid=581&sid=4049

 

 

 

[14020] الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ وَ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْمِيثَمِيِّ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حَدِيثٍ وَ لَا وِصَالَ فِي صِيَامٍ وَ لَا صَمْتَ يَوْماً إِلَى اللَّيْلِ

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْأَمَالِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ مِثْلَهُ.صحیح

 

________________

 

لى: الطالقاني، عن أحمد

الهمداني، عن علي بن الحسن بن فضال عن أبيه قال: سألت الرضا عليه السلام، عن ليلة

النصف من شعبان، قال: هي ليلة يعتق الله فيها الرقاب من النار، ويغفر فيها الذنوب

الكبار، قلت: فهل فيها صلاة زيادة على سائر الليالي ؟ فقال: ليس فيها شئ موظف، ولكن

إن أحببت أن تتطوع فيها بشئ فعليك بصلاة جعفر بن أبي طالب عليه السلام، وأكثر فيها

من ذكر الله عز وجل ومن الاستغفار والدعاء، فان أبي عليه السلام كان يقول: الدعاء

فيها مستجاب قلت له: إن الناس يقولون: إنها ليلة الصكاك ؟ فقال عليه السلام: تلك ليلة القدر في

شهر رمضان.

 

 

برات ، شب (نیز برائَت )، شب پانزدهم و به قولی چهاردهم ماه شعبان . برائت به معنی بیزاری و دور بودن ، و بری الذمه شدن از دَین ، و برات ـ مخفف آن و یا کلمة دیگری از همان اصل ـ سند و نوشته ای است که به کسی دهند تا به استناد آن ، پول یا هر چیز دیگر را از دیگری بگیرد. در ادبیات به هر حواله یا وارد معنوی برات می گویند (دهخدا، ذیل «برات »؛برهان ، ج 1، ص 246، پانویس ؛ احمد نگری ، ج 3، ص 179). وجه تسمیة این شب به شب برات نیز به قولی آن بوده است که «هر ک اندر او عبادت کند و نیکی به جای آرد، بیزاری یابد از دوزخ » (ابوریحان بیرونی ، ص 252). بدین ترتیب ، در این شب ، آمرزش یافتگان از مجازات تبرئه می شوند و به تعبیر مجازی ، سند آزادی آنان از کیفر دوزخ صادر می شود. به قولی دیگر، شب برات ، شب تعیین روزی افراد است و به تعبیر مجازی اسناد ارزاق آنان صادر، و به حکم الهی عمر و رزق هرکس معین می شود (فیروزالدین ، ذیل «برات »). اعتقاد به صدور برات ارزاق در این شب و اطلاق کلمة چک به برات در فارسی ، سبب شده است آن را شب چک نیز بخوانند که معرّب آن لیلة الصک است (دهلوی ، ذیل «شب برات »؛ شرتونی ، ج 3، ذیل «صکّه »، به نقل از زبیدی ؛ هدایت ، ص 317، 502؛ معین ، ذیل «برات »، «چک »).

عِکْرِمه بربری ، از مشاهیر تابعین ، و ابن عربی شب نیمة شعبان * (شب برات ) را همان شب قدر دانسته اند (ابن کثیر، 1412، ج 4، ص 221؛ آلوسی ، ج 30، ص 191، ج 25، ص 113؛ ابن عربی ، ج 4، ص 111)؛ اما عامة مفسرین شب قدر را در ماه مبارک رمضان می دانند (رجوع کنید به قدر * ، شب ) و گروهی از آنان بین آیات 3 و 4 دخان ، 185 بقره و آیات سورة قدر جمع کرده و قائل به مرحله ای از نزول قرآن در لیلة مبارکه شده اند و مصداق آن را شب برات دانسته و گفته اند که پاره ای از مراحل تقدیر اعمار، تقسیم ارزاق ، و تعیین حاجیان در این شب انجام می گیرد؛ و نامهای دیگری نیز بر آن نهاده اند، مانند لیلة مبارکه ، رحمة ، برائة (زمخشری ، کشاف ، ج 4، ص 269؛ کاشانی ، ج 8، ص 271) شب نسخه ، فرق ، عَرْض (میبدی ، ج 9، ص 102) حکم ، قضا، قَدَر (زمخشری ، پیشرو ادب ، ج 1، ص 11) شک (جبلی ، ص 615).بسیاری از اهل سنت و فرقه های صوفیه به فضیلت و عظمت این شب و انجام دادن عباداتی چون تلاوت قرآن ، برپاداشتن احیا و خواندن نمازها و ادعیه و روزة فردای این شب اعتقاد دارند (رجوع کنید به ملتانی ، ص 174ـ176؛ علوی کرمانی ، ص 405؛ نوربخش ، ص 112ـ113؛ نیز برای نظریات سنیان رجوع کنید به احمد نگری ، ج 3، ص 179؛ تهانوی ، ج 4، ص 441).

 

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=849

 

 

 

 

 

[19613] وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بْنِ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَبْزَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي أَيِّ شَهْرٍ نَزُورُ الْحُسَيْنَ ع قَالَ فِي النِّصْفِ مِنْ رَجَبٍ وَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ .صحیح

وَ فِي الْمِصْبَاحِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنِ ابْنِ قُولَوَيْهِ عَنِ ابْنِ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ وَ قَالَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ وَ ذَكَرَ مِثْلَهُ

جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ فِي الْمَزَارِ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ مِثْلَهُ قَالَ

وَ رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا مِثْلَهُ غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ أَيُّ الْأَوْقَاتِ أَفْضَلُ أَنْ نَزُورَ الْحُسَيْنَ فِيهِ

وَ رَوَاهُ ابْنُ طَاوُسٍ فِي كِتَابِ الْإِقْبَالِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِنْ كِتَابِهِ مِثْلَهُ                         

 

وَ رَوَاهُ أَيْضاً نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الزِّيَارَاتِ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ مِثْلَهُ

وسائل‏الشيعة ج : 14  ص :  467

 

 

((19615)) 1 ـ محمد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبدالله، عن الحسن ابن علي الزيتوني (1)، عن أحمد بن هلال، عن محمد بن أبي عمير، عن حماد بن عثمان، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: من أحب أن يصافحه مائتا ألف نبي (2) وعشرون الف نبي (3)، فليزر قبر الحسين ابن علي (عليه السلام) في النصف من شعبان، فان أرواح النبيين (4) تستأذن الله في زيارته فيؤذن لهم.موثق

 

((19616)) 2 ـ وبإسناده عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن بعض رجاله، عن هارون بن خارجة، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: إذا كان ليلة النصف من شعبان نادى مناد من الافق الاعلى: " زائري الحسين (عليه السلام) ارجعوا مغفورا لكم ثوابكم على ربكم ومحمد نبيكم ".صحیح

 

ورواه المفيد في (مسار الشيعة) مرسلا (1).

ورواه الصدوق بإسناده عن هارون بن خارجة (2).

ورواه الكليني عن علي بن إبراهيم مثله (3).

وفي (المصباح) عن خداش، عن هارون بن خارجة مثله (4)، وعن أبي بصير وذكر الذي قبله.

 

((19620)) 6 ـ وعن محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري، عن أبيه، عن يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن زيد الشحام، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: من زار قبر الحسين (عليه السلام) في النصف من شعبان غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر.صحیح

 

 

 

 

 

3 - كتاب فضائل الاشهر الثلاثة مثله. ن: النقاش والطالقاني، عن أحمد

الهمداني مثله

 

4- ما: المفيد، عن ابن قولويه، عن محمد الحميري، عن أبيه، عمن

رواه عن داود الرقي، عن الباقر عليه السلام قال: من زار الحسين في ليلة النصف من

شهر شعبان غفرت له ذنوبه، ولم يكتب عليه سيئة في سنته حتى تحول عليه السنة، فان زار

في السنة المستقبلة غفرت له ذنوبه (3).

 

5 - امالی طوسی: الفحام، عن صفوان بن حمدون الهروي،

عن أحمد بن محمد بن السري، عن أحمد بن محمد بن عبد الرحمن، عن الحسين بن عبد الرحمن

بن محمد الازدي، عن أبيه وعمه عبد العزيز بن محمد، عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبي

يحيى، عن جعفر بن محمد الصادق عليه السلام قال: سئل الباقر عليه السلام عن فضل ليلة

النصف من شعبان فقال: هي أفضل ليلة بعد ليلة القدر، فيها يمنح الله تعالى العباد

فضله، ويغفر لهم بمنه، فاجتهدوا في القربة إلى الله فيها فانها ليلة آلى الله تعالى

على نفسه أن لا يرد سائلا له فيها، ما لم يسأل معصية، وإنها الليلة التي جعلها الله

لنا أهل البيت بازاء ما جعل ليلة القدر لنبينا صلى الله عليه واله فاجتهدوا في

الدعاء والثناء على الله تعالى عزوجل، فانه من سبح الله تعالى فيها مائة مرة وحمده

مائة مرة وكبره مائة مرة غفر الله تعالى له ما سلف من معاصيه، وقضى له حوائج الدنيا

والاخرة ما التمسه منه، وما علم حاجته إليه، وإن لم يلتمسه منه كرما منه تعالى

وتفضلا على عباده. قال أبويحيى: فقلت لسيدنا الصادق عليه السلام: أيش (4) الادعية

فيها ؟ فقال:

إذا أنت صليت العشاء الاخرة فصل ركعتين اقرء في الاولى بالحمد وسورة الجحد وهي قل

يا أيها الكافرون واقرء في الركعة الثانية بالحمد، وسورة التوحيد، و هي قل هو الله

أحد، فإذا سلمت قلت: سبحان الله ثلاثا وثلاثين مرة، والحمد لله ثلاثا وثلاثين مرة

والله أكبر أربعا وثلاثين مرة، ثم قل: " يا من إليه ملجأ العباد في المهمات "

الدعاء إلى آخره ذكرناه في عمل السنة (1) فإذا فرغ سجد ويقول: يا رب عشرين مرة، يا

محمد سبع مرات لا حول ولا قوة إلا بالله عشر مرات ما شاء الله عشر مرات لا قوة إلا

بالله عشر مرات ثم تصلي على النبي وآله، وتسأل الله حاجتك فو الله لو سألت بها

بفضله وكرمه عدد القطر ليبلغك الله إياها بكرمه وبفضله (2).

 

 

از امام جعفر صادق (ع) روایت است که از امام محمدباقر(ع) در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شب‌ها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مى‌فرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مى‌آمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند.

 

 

همان‌طور که خداوند به پیامبر(ص) شب قدر مرحمت فرمود، به ما اهل بیت نیز نیمه شعبان را عطا کرد».

 

 

 6 - ثو: محمد بن

إبراهيم، عن محمد بن عبد الله، عن يحيى بن عثمان، عن ابن بكير، عن المفضل بن فضالة،

عن عيسى بن إبراهيم، عن سلمة بن سليمان، عن مروان بن سالم، عن ابن كردوس، عن أبيه

قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله: من أحيى ليلة العيد، وليلة النصف من شعبان

لم يمت قلبه يوم تموت القلوب.

 

 

 

 

7 – کامل الزیاره: سالم بن عبد الرحمن، عن أبي عبد الله

عليه السلام قال: من بات ليلة النصف من شعبان بأرض كربلا، فقرء ألف مرة قل هو الله

أحد ويستغفر الله ألف مرة ويحمد الله ألف مرة، ثم يقوم فيصلي أربع ركعات يقرء في كل

ركعة ألف مرة آية الكرسي وكل الله به ملكين يحفظانه من كل سوء، ومن شر كل شيطان

وسلطان، ويكتبان له حسناته، ولا يكتب عليه سيئة، ويستغفران له ما داما معه [ما شاء

الله] (4).

 

 

 8 - سر: عن حريز، عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه

قال: يغفر الله ليلة النصف من شعبان من خلقه بقدر شعر معزى بني كلب.

 

9 - م: قال رسول الله صلى الله عليه واله: علي بن أبي طالب في آل محمد كأفضل أيام

شعبان ولياليه، وهو ليلة نصفه ويومه. وقال صلى الله عليه واله: إن لله خيارا من

كل ما خلقه، فأما خياره من الليالي فليالي الجمع، وليلة النصف من شعبان، وليلة

القدر، وليلتا العيدين.

 

 

 10 - مجالس الشيخ: عن الغضائري، عن أحمد بن محمد بن

يحيى، عن الحميرى، عن البرقي، عن أبيه، عن أحمد بن داود بن كثير الرقي، عن أبيه عن

محمد بن مارد التميمي قال: قال لنا أبو جعفر عليه السلام: من زار قبر الحسين عليه

السلام في النصف من شعبان غفرت له ذنوبه، ولم يكتب عليه سيئة في سنته، حتى يحول

عليه الحول، فان زاره في السنة الثانية غفرت له ذنوبه

.

 

 

 

 11 - ومنه: عن الحسن بن

إسماعيل، عن أحمد بن محمد بن عياش قال: حدثني علي بن محمد بن الافوه التستري من

لفظه وحفظه، عن أحمد بن محمد البرقي، عن أبيه، عن عبد الله بن عبد القدوس السمري،

عن خداش، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من زار قبر الحسين بن علي عليه السلام

ثلاث سنين متواليات في النصف من شعبان غفرت له ذنوبه البتة.

 

 

12 - ومنه: عن

الغضائري، عن التلعكبري، عن محمد بن محمد بن الاشعث عن أبي الحسن موسى بن إسماعيل

بن موسى بن جعفر، عن أبيه قال: كان علي ابن أبي طالب عليه السلام يقول: يعجبني أن

يفرغ الرجل نفسه في السنة أربع ليال: ليلة الفطر، وليلة الاضحى، وليلة النصف من

شعبان، وأول ليلة من رجب.

 

 

 

 13- ومنه: عن أحمد بن الصلت، عن ابن عقدة، عن الحسين

بن عبد الرحمن الازدي، عن عبد الله بن سلمة بن عياش، عن أبيه وعمه عبد العزيز، عن عمرو بن ثابت، عن أبي يحيى الصنعاني، عن أحدهما عليهما السلام ورواه عنهما ثلاثون

رجلا ممن يوثق بهم أنهما قالا: إذا كان ليلة النصف من شعبان، فصل أربع ركعات تقرء

في كل ركعة قل هو الله أحد مائة مرة، فإذا فرغت فقل: " اللهم إني إليك فقير ومن

عذابك خائف مستجير، اللهم لا تبدل اسمي، ولا تغير جسمي، ولا تجهد بلائي، ولا تشمت

بي أعدائي، أعوذ بعفوك من عقابك، وأعوذ برحمتك من عذابك وأعوذ برضاك من سخطك، وأعوذ

بك منك، جل ثناؤك أنت كما أثنيت على نفسك وفوق ما يقول القائلون " (1). 14 - ومنه:

عن الحسن بن القاسم المحمدي، عن محمد بن علي بن الفضل عن محمد بن محمد بن محمد بن

رباح، عن عمه علي بن محمد، عن إبراهيم بن سليمان بن حيان عن إبراهيم بن الحكم بن

ظهير، عن عبد الرحمن اليشكري، عن أبي إسحاق، عن الحارث بن عبد الله، عن علي عليه

السلام قال: إن استطعت أن تحافظ على ليلة الفطر وليلة النحر، وأول ليلة من المحرم،

وليلة عاشورا، وأول ليلة من رجب وليلة النصف من شعبان فافعل، وأكثر فيهن من الدعاء

والصلاة وتلاوة القرآن (2). 15 - ومنه: عن أحمد بن عبدون، عن الحسين القزويني، عن

علي بن حاتم القزويني، عن أحمد بن إدريس، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن البرقي، عن

سعد بن سعد، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال: كان أمير المؤمنين لا ينام ثلاث

ليال: ليلة ثلاث وعشرين من شهر رمضان وليلة الفطر، وليلة النصف من شعبان وفيها تقسم

الارزاق والاجال وما يكون في السنة (3).

 

 

16 - كتاب فضائل الاشهر الثلاثة: عن أبيه،

عن عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن سنان، عن

حمزة بن حمران عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما كانت ليلة النصف من شعبان،

وظنت الحميراء أن رسول الله صلى الله عليه واله قام إلى بعض نسائه فدخلها من الغيرة

ما لم تصبر، حتى قامت وتلففت بشملة لها وأيم الله ما كان خزا ولا ديباجا ولا كتانا ولا قطنا، ولكن كان في

سداه الشعر، ولحمته أوبار الابل، فقامت تطلب رسول الله صلى الله عليه واله في حجر

نسائه حجرة حجرة، فبينا هي كذلك إذ نظرت إلى رسول الله ساجدا كالثوب الباسط على وجه

الارض فدنت منه قريبا فسمعته وهو يقول: " سجد لك سوادي وجناني وآمن بك فؤادي وهذه

يداي وما جنيت بهما على نفسي يا عظيم يرجى لكل عظيم اغفر لي الذنب العظيم فانه لا

يغفر الذنب العظيم إلا العظيم ". ثم رفع رأسه ثم عاد ساجدا فسمعته وهو يقول: " أعوذ

بنور وجهك الذي أضاءت له السماوات والارضون، وتكشفت له الظلمات، وصلح عليه أمر

الاولين والاخرين، من فجاءة نقمتك، ومن تحويل عافيتك، ومن زوال نعمتك اللهم ارزقني

قلبا تقيا نقيا من الشرك بريئا لا كافرا ولا شقيا " ثم وضع خده على التراب ويقول:

اعفر وجهي في التراب وحق لي أن أسجد لك، فلما هم بالانصراف هوولت المرأة إلى

فراشها. فأتى رسول الله صلى الله عليه واله فراشها وإذا لها نفس عال فقال لها رسول

الله صلى الله عليه واله: ما هذا النفس العالي ؟ أما تعلمين أي ليلة هذه ؟ إن هذه

الليلة ليلة النصف من شعبان فيها يكتب آجال، وفيها تقسم أرزاق، وإن الله عزوجل

ليغفر في هذه الليلة من خلقه أكثر من عدد شعر معزى بني كلب، وينزل الله عزوجل

ملائكة إلى السماء الدنيا وإلى الارض بمكة. الصحيح عند أهل البيت عليهم السلام أن

كتب الاجال، وقسمة الارزاق يكون في ليلة القدر، ليلة ثلاث وعشرين من شهر رمضان. 17

- ومنه: عن أبي محمد عبدوس بن علي بن العباس الجرجاني في منزله بسمرقند عن أبي

العباس جعفر بن محمد بن مرزوق الشعراني، عن عبد الله بن سعيد الطائي، عن عباد بن

صهيب، عن هشام بن حيان، عن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قالت عائشة

في آخر حديث طويل في ليلة النصف: إن رسول الله صلى الله عليه واله قال: في هذه الليلة هبط على حبيبي جبرئيل عليه السلام، فقال لي: يا محمد مر امتك إذا كان

ليلة النصف من شعبان أن يصلي أحدهم عشر ركعات، في كل ركعة يتلو فاتحة الكتاب، وقل

هو الله أحد عشر مرات، ثم يسجد ويقول في سجوده " اللهم لك سجد سوادي وجناني وبياضي

يا عظيم كل عظيم، اغفر ذنبي العظيم وإنه لا يغفر غيرك يا عظيم " فإذا فعل ذلك محا

الله عزوجل له اثنين وسبعين ألف سيئة، وكتب له من الحسنات مثلها، ومحا الله عزوجل

عن والديه سبعين ألف سيئة.

 

 

عبدالله بن جعفر في (قرب الإسناد): عن السندي بن محمد، عن وهب بن وهب القرشي (عامی)، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي (عليهم السلام)، قال: كان يعجبه أن يفرغ (نفسه) (1) أربع ليال من السنة: أول ليلة من رجب، وليلة النحر، وليلة الفطر، وليلة النصف من شعبان .

 

ـ محمد بن علي بن الحسين في (عيون الاخبار): عن محمد بن بكران النقاش ومحمد بن إبراهيم بن إسحاق جميعا، عن أحمد بن محمد الهمداني، عن علي بن الحسن بن علي بن فضال، عن أبيه قال: سألت علي بن

موسى الرضا (عليه السلام) عن ليلة النصف من شعبان؟ فقال: هي ليلة يعتق الله فيها الرقاب من النار، ويغفر فيها الذنوب الكبار، قلت: فهل فيها صلاة زيادة على صلاة سائر الليالي؟ فقال: ليس فيها شيء موظف ولكن إن أحببت أن تتطوع فيها بشيء فعليك بصلاة جعفر بن أبي طالب، وأكثرفيها من ذكر الله والاستغفار والدعاء، فان أبي (عليه السلام) كان يقول: الدعاء فيها مستجاب، قلت: إن الناس يقولون: إنها ليلة الصكاك؟ قال: تلك ليلة القدر في شهر رمضان.موثق

وفي (الامالي): عن محمد بن إبراهيم بن إسحاق، مثله (1) .

وكذا في كتاب (فضائل شعبان) (2) .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

از عامه :

وبعد ، فدخل شهر شعبان ، ,شعبان اسم للشهر سمي بذلك لأن العرب كانوا يتشعبون فيه لطلب المياه ؛ وقيل يتشعبون للغارات ؛ وقيل شعبان من شعب يعني ظهر لأنه ظهر بين شهري رجب ورمضان ، ويجمع على شعبانات وشعابين ، وشهر شعبان ليس من الأشهر الحرم ، ولكن فضله عظيم لأنه يكفي في فضله ، أن الأعمال ترفع فيه إلى الله ، والصيام في شعبان مستحب ، والنبي ? كان يكثر الصيام في هذا الشهر حتى قالت عائشة -رضي الله عنها- « كان رسول الله ? يصوم حتى نقول لا يفطر ، ويفطر حتى نقول لا يصوم ، فما رأيت رسول الله ? استكمل صيام شهر إلا رمضان وما رأيته أكثر صياماً منه في شعبان » رواه البخاري ومسلم .

 

في الحديث الصحيح الذي رواه النسائي وأحمد ، قلت يا

رسول الله ، لم أرك تصوم شهراً من الشهور مثل ما تصوم شعبان قال : « ذلك شهر يغفل الناس عنه » إذاً أول سبب الغفلة « بين رجب ورمضان » اثنين أنه شهرين عظيمين فالناس نظراً لانشغالهم بحرمة رجب ومكانة رمضان غفلوا عن شعبان ، ثلاثة قال : «وهو شهر ترفع فيه الأعمال إلى رب العالمين فأحب أن يرفع عملي وأنا صائم » حسن الألباني في الصحيحة ،

 

ورد عن النبي ? حديث : « إذا انتصف شعبان فلا تصوموا » رواه أبو داود والترمذي وابن ماجة ، وقد اختلف العلماء في صحة هذا الحديث ، فذهب جمهورهم إلى تضعيفه ، وبناء عليه قالوا : لا يكره الصيام بعد نصف شعبان ، وتصوم شعبان في أوله ونصفه وآخره .

قال الحافظ ابن حجر العسقلاني -رحمه الله - وقال جمهور العلماء يجوز الصوم تطوعاً بعد النصف من شعبان وضعفوا الحديث الوارد فيه ، وقال أحمد وابن معين ، هو منكر ، وممن ضعفه كذلك أبو داود والبيهقي ، والطحاوي وابن رجب ، وصححه أيضاً جماعة كالترمذي وابن حبان والطحاوي ، وابن عبد البر وابن عربي وابن القيم والزرقاني ومن المعاصرين الشيخ الألباني والشيخ ابن باز ، على القول بالنهي عن الصوم وهو مذهب الشافعية ، فإن يعني النهي عن الصيام في النصف الثاني من شعبان ، عند من أخذ بالنهي ،

 

من البدع التي أحدثها بعض الناس بدعة الاحتفال بليلة النصف من شعبان ، هذا واحد ، وتخصيص يومها بالصيام يعني يحتفلون ، ويقولون تحديداً من بين الليالي ، ويصومون نهارها تحديداً من بين أيام الشهر ، وهذا ما فيه دليل يعتمد عليه في هذا الشأن أبداً ، وقد ورد فيه آثار عن البعض ، ولكن الذي عليه جمهور العلماء أن الاحتفال بها بدعة ، والأحاديث الواردة في فضلها كلها ضعيفة وبعضها موضوع ، كما نبه على ذلك الحافظ بن رجب -رحمه الله - في كتابه لطائف المعارف ، وحتى الحافظ أبو بكر الطرطوشي -رحمه الله - في كتاب الحوادث من البدع قال ورد ابن وضاح عن زيد بن أسلم قال : ما أدركنا أحداً من مشيختنا ولا فقهائنا ينبخثون إلى ليلة النصف من شعبان ولا يرون لها فضل على ما سواها ، وقيل لابن أبي مليكة -رحمه الله - إن زياد النميري يقول إن ليلة النصف من شعبان كليلة القدر ، فقال لو سمعته وبيدي عصا لضربته ، شوف الاختراعات سبحان الله هذا الباب عجيب ، الشيطان دخل فيه على كثير من الناس يخترعون بدع في أيام الأسبوع ، وبدع في أيام ، طيب تخصيص الأيام والفضائل من حق من ، من حق رب العالمين ، لأنه هو الذي خلق الزمان ما نحن نفضل على كيفنا ، نفضل ليلة النصف من شعبان ليه ، إيش دليلك ، ما هو الثابت في هذا ، وليش تخصص نهارها بالصيام ، وليش تخصص ليلها بالقيام تبغى تقومها مثل بقية الليالي ، تبغى تصوم خمسة عشر على أنها من الأيام البيض صوم على أنها من الأيام البيض ، لكن ما تخصه كده من بين الأيام ، فالاحتفال طبعاً الاحتفال قضية إظهارالزينات والاجتماعات والابتهاجات ، القنوات الفضائية بعضها تشتغل في والنبي ? قال لا تخصوا ليلة الجمعة بقيام من بين الليالي ، ولا تخصوا يومها بصيام من بين الأيام إلا أن يكون فيه صوم إي يعني ، يوم الجمعة نهى الشرع أن يخصص ليله بقيام أو نهاره بصيام ، رغم فضل الليلة فلو كان تخصيص شيء من الأيام أو الليالي جائزا لكان ليلة الجمعة أولى لأن يومها خير يوم طلعت عليه الشمس بنص الأحاديث ، وليلة القدر ليش يعني هذا الفضل العظيم فيها ، لأنه ورد فيها ثبوت أشياء ثابتة كثيرة ، لكن يلا ليلة الإسراء والمعراج ، أول شيء ما ثبت إنها ليلة سبعة وعشرين رجب أصلاً ، وحتى لو ثبت ليلة سبعة وعشرين ، ما هو الدليل على تخصيص ليلها بقيام ونهارها بصيام ليش .

 

وقال العلامة:الشوكاني رحمه الله في: (الفوائد المجموعة) ما نصه: (حديث: يا علي من صلى مائة ركعة ليلة النصف من شعبان يقرأ في كل ركعة بفاتحة الكتاب وقل هو الله أحد عشر مرات قضى الله له كل حاجة إلخ وهو موضوع، وفي ألفاظه المصرحة بما يناله فاعلها من الثواب ما لا يمتري إنسان له تمييز في وضعه، ورجاله مجهولون، وقد روي من طريق ثانية وثالثة كلها موضوعة ورواتها مجاهيل، وقال في: (المختصر): حديث صلاة نصف شعبان باطل، ولابن حبان من حديث علي : (إذا كان ليلة النصف من شعبان فقوموا ليلها، وصوموا نهارها)، ضعيف وقال في: (اللآلئ): مائة ركعة في نصف شعبان بالإخلاص عشر مرات مع طول فضله، للديلمي وغيره موضوع، وجمهور رواته في الطرق الثلاث مجاهيل ضعفاء قال: واثنتا عشرة ركعة بالإخلاص ثلاثين مرة موضوع وأربع عشرة ركعة موضوع.

وقد اغتر بهذا الحديث جماعة من الفقهاء كصاحب (الإحياء) وغيره وكذا من المفسرين، وقد رويت صلاة هذه الليلة- أعني: ليلة النصف من شعبان على أنحاء مختلفة كلها باطلة موضوعة، ولا ينافي هذا رواية الترمذي من حديث عائشة لذهابه صلى الله عليه وسلم إلى البقيع، ونزول الرب ليلة النصف إلي سماء الدنيا، وأنه يغفر لأكثر من عدة شعر غنم بني كلب، فإن الكلام إنما هو في هذه الصلاة الموضوعة في هذه الليلة، على أن حديث عائشة هذا فيه ضعف وانقطاع، كما أن حديث علي الذي تقدم ذكره في قيام ليلها، لا ينافي كون هذه الصلاة موضوعة، على ما فيه من الضعف حسبما ذكرناه) انتهى المقصود.

 

وقال الحافظ العراقي : (حديث صلاة ليلة النصف موضوع على رسول الله صلى الله عليه وسلم وكذب عليه، وقال الإمام النووي في كتاب: (المجموع): (الصلاة المعروفة بصلاة الرغائب، وهي اثنتا عشرة ركعة بين المغرب والعشاء، ليلة أول جمعة من رجب، وصلاة ليلة النصف من شعبان مائة ركعة، هاتان الصلاتان بدعتان منكرتان، ولا يغتر بذكرهما في كتاب: (قوت القلوب)، و(إحياء علوم الدين)، ولا بالحديث المذكور فيهما، فإن كل ذلك باطل، ولا يغتر ببعض من اشتبه عليه حكمهما من الأئمة فصنف ورقات في استحبابهما، فإنه غالط في ذلك) .

 

ونستطيع أن نجمل اعتراض المخالفين ، ونرد عليهم فيما يلي :

1) أنكروا فضل ليلة النصف من شعبان ، وقالوا : لم يصح في فضلها حديث ، وليس لهم حجة في ذلك ولا مستند إلا قولة القاضي أبي بكر محمد بن عبد الله ابن العربي المالكي رحمه الله : ( ليس في ليلة النصف من شعبان حديث يساوي سماعه ) . قال الشيخ عبدالله ابن الصِّديق الغماري : ( في هذا غلو وإفراط ) .

وقال المباركفوري في تحفة الأحوذي (367/3) بعد أن ساق أحاديث ليلة النصف من شعبان : ( فهذه الأحاديث بمجموعها حجَّة على من زعم أنَّه لم يثبت في فضيلة ليلة النصف من شعبان شيء ) .

وأورد الألوسي في تفسيره روح المعاني (111/5) كلام القاضي أبي بكر ابن العربي ثم قال : ( ولا يخلو من مجازفة ) .

قلتُ : قد ورد في فضل ليلة النصف من شعبان وفي إحيائها بالعبادة أحاديث صحاح وحسان وضعاف يشدُّ بعضها بعضاً ، وتدفع قول كل جاحد ومعاند ( كما سترى في هذه الرسالة ) .

بل قال الشيخ ابن تيمية رحمه الله في كتابه اقتضاء الصراط المستقيم (ص 302) : (وليلة النصف من شعبان قد روي في فضلها من الأحاديث المرفوعة والآثار ما يقتضي أنّها مفضلة، وإن من السلف من كان يخصها بالصلاة فيها ، وصوم شهر شعبان قد جاءت فيه أحاديث صحيحة ) .

ثُمَّ قال بعد كلام : ( لكن الذي عليه كثير من أهل العلم أو أكثرهم من أصحابنا وغيرهم على تفضيلها ، وعليه يدل نص أحمد ، لتعدد الأحاديث الواردة فيها ، وما يصدق ذلك من آثار السلف ، وقد روي بعض فضائلها في المسانيد والسنن ، وإن كان قد وُضِعَ فيها أشياء أخر ) .

 

وقال الشيخ ابن تيمية أيضاً في مجموع الفتاوى (131/23) : ( إذا صلى الإنسان ليلة النصف وحده أو في جماعة خاصّة كما كان يفعل طوائف من السلف فهو حسن ) .

وقال فيه (132/23) : ( وأمَّا ليلة النصف فقد روي في فضلها أحاديث وآثار ونقل عن طائفة من السلف أنّهم كانوا يصلون فيها ، فصلاة الرجل فيها وحده قد تقدمه فيه سلف وله فيه حجّة ، فلا ينكر مثل هذا ) .

فهذه أقوال ابن تيمية رحمه الله ، ولكن كما قيل عن إخواننا - غفر الله لنا ولهم - فهم تيميون فيما لم يتبع فيه ابن تيمية الإمام أحمد ، ووهابيون فيما لم يتبع فيه ابن عبد الوهاب ابن تيمية .. وألبانيون ، وبازيون ... وهكذا .

وأزيدك - أيها القارىء الكريم - أنَّ الشيخ الألباني رحمه الله قد صحح حديث فضل ليلة النصف بمجموع طرقه في صحيحته (1144) ، وفي صحيح ابن ماجه (233/1) ، وفي تعليقه على كتاب ( السُّنَّة ) لابن أبي عاصم (509 ، 510 ، 511 ، 512) .

وفي كتاب ( السُّنَّة ) المنسوب لعبد الله بن الإمام أحمد (273/1) - بإسناد صحيح - عن عبَّاد بن العوام قال : ( قدم علينا شريك فسألناه عن الحديث : إنَّ الله ينزل ليلة النصف من شعبان ، قلنا : إنَّ قوماً ينكرون هذه الأحاديث ، قال : فما يقولون ؟ قلنا : يطعنون فيها ، قال : إنَّ الذين جاءوا بهذه الأحاديث هم الذين جاءوا بالقرآن ، وبأنَّ الصلوات خمس، وبحج البيت ، وبصوم رمضان ، فما نعرف الله إلا بهذه الأحاديث ) .

2) أنكروا إحياء هذه الليلة بالعبادة والاجتماع لها ، والدليل العام وحده ينقض ما ذهبوا إليه ويهدمه ، فإحياء الليل عموماً ( أيَّ ليلة من السَّنة ) سُنَّة نبوية ثابتة ، قال تعالى : ( يا أيها المزمل قم الليل إلا قليلا نصفه أو انقص منه قليلا أو زد عليه ورتل القرآن ترتيلا) ، فهي في حقِّه صلى الله عليه وآله وسلم فرض ، وفي حق أمته سُنَّة ، كما ذكر العلماء ، والأحاديث في ذلك كثيرة ثابتة

 

أمَّا أنواع العبادات من استغفار ودعاء وقراءة قرآن والصلوات النوافل ... إلخ ، فأدلتها أشهر من أن أسردها في هذه التقدمة ، وكل ذلك مطلق ( غير مقيد بوقت ) فمن أتى به في أي وقت فقد أتى بالسُّنَّة ، في ليلة النصف وغيرها .

3) وأنكروا صيام نهار نصف شعبان ، مع أنّ صيامه سُنَّة بالدليل العام ، فقد ثبت عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم صيام شعبان كله ، وصيام أكثر شعبان ، ولا شك أنَّ يوم النصف داخل في هذا ، كما ثبت عنه صلى الله عليه وآله وسلم ، من حديث أبي ذر رضي الله عنه وغيره ، أمره بصيام الثلاثة أيام البيض من كل شهر ، وهي الثالث عشر والرابع عشر والخامس عشر ، ونصف شعبان داخل فيها أيضاً .

فإنْ قال المعترض : فما الحاجة إلى تخصيص ليلة النصف إذا كانت تدخل فيما سبق؟!.

قلتُ : بل لليلة النصف من شعبان مزيد فضل واهتمام واختصاص ، وهذه الأدلة التفصيلية توضحه وتبينه وتؤكده ، وذكرنا للدليل العام إنما هو حجةٌ وإلزام للمخالف .

وانظر إلى فقه الأئمة فيما أورده النجم الغيطي في ( فضل ليلة النصف ) (ص 105 ، 106) مما يرويه أبو حاتم الرازي بسنده عن عبد العزيز بن أبي داود (1) قال : نظر عطاء إلى جماعة في المسجد الحرام ليلة النصف من شعبان ، فقال : ما هذه الجماعة ؟ ، قالوا : هذا النميري يزعم أنّ الله - عزَّ وجل - ينزل هذه الليلة إلى سماء الدنيا ، فيقول : هل من داع فأستجيب له ؟ هل من سائل فأعطيه ؟ هل من مستغفر فأغفر له ؟ .

فقال عطاء : زيادة على النّاس : هذا في كل ليلة في السنة كلها .

قال الحافظ أبو موسى المديني : وقول عطاء هذا صحيح ، غير أن تخصيص ذكر النزول في هذه الليلة يقتضي تأكيداً ، إمَّا في تكثير الرحمة كما تقدَّم ، أو زيادة زمانه ، يعني كما في الحديث المتقدم ( إنَّ الله ينزل فيها لغروب الشمس ) بخلاف بقية الليالي ، فحين يبقى ثلث الليل الآخر . اهـ

 

 

2 - وروى الطبراني ، عن معاذ بن جبل رضي الله تعالى عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ( يَطَّلِعُ اللهُ عَلَى عبادِهِ ليلة النِّصف من شعبان ، فيَغْفِرُ لجميع خلقه ، إلا لمُشْركٍ أو مُشَاحِنٍ ) (6) .

وفي رواية ( وقاتل نَفْس ) (7).

قلنا : ولو لم يكن في فضلها غير هذا الحديث الصحيح الثابت لكفى في العناية بشأنها وأنها ليست ككل الليالي ، كما يقوله بعض خلق الله ، وهل كل الليالي وردت فيها أحاديث؟! .

3 - وروى الترمذي في ( النوادر ) ، والطبراني ، وابن شاهين ( بسند حسن ) من حديث عائشة رضي الله عنها قالت : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ( هذه لَيْلَةُ النِّصف من شعبان : إنَّ اللهَ عزَّ وجَلَّ يطَّلِعُ على عباده في لَيْلَةِ النِّصْفِ من شعبان فيَغْفِرُ للمُسْتَغْفِرينَ ، ويَرْحَمُ لِلْمُسْتَرْحِمِينَ ، ويؤخِّرُ أهْلَ الحقْدِ كمَا هُمْ ) (8).

1 - روى الدارقطني وابن شاهين وابن ماجه عن عليٍّ كرم الله وجهه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ( إذا كانت ليلةُ النِّصف من شعبان ، فقوموا ليْلَهَا وصوموا نهَارَها ، فإنَّ اللهَ تعالى ينزلُ فيهَا لغُرُوب الشَّمس إلى سَمَاء الدُّنيا ، فيقولُ : ألاَ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فأَغْفِرَ له ! ألا مُسْتَرْزِقٌ فَأَرْزُقَهُ ! ، ألاَ مُبْتَلًى فأُعَافِيَهُ ! ألا كذا ! ألا كذا ! حتَّى يَطْلُعَ الفجر )

 

وعن أبي هريرة رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( من قام ليلة القدر إيمانا واحتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه ومن صام رمضان إيمانا واحتسابا غفر له ما تقدم من ذنبه ) رواه البخاري (1802) .

ومنها عشر ذي الحجة فقد حُث فيها على مزيد من الطاعة والعبادة أكثر من غيرها فعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رضي الله عنهما قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- ( مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذِهِ الأَيَّامِ ). يَعْنِى أَيَّامَ الْعَشْرِ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ ( وَلاَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلاَّ رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَىْءٍ ) رواه البخاري (926) وأبو داود (2440) واللفظ له .

وغير ذلك من الأزمنة الفاضلة كالثلث الأخير من الليل ومن هذه الأزمنة شهر شعبان فالناس فيه طرفا نقيض ما بين منكر لما خص فيه من عبادات ومن مبتدع فيه ما لم يشرعه الله ولا رسوله صلى الله عليه وسلم والحق الوسط في ذلك فنثبت ما أثبته الشرع من غير زيادة ولا نقصان وهذا ما سيرد بيانه إن شاء الله تعالى .

سبب تسمية شعبان :

قال الحافظ ابن حجر رحمه الله تعالى " وسمي شعبان لتشعبهم في طلب المياه أو في الغارات بعد أن يخرج شهر رجب الحرام وهذا أولى من الذي قبله وقيل فيه غير ذلك " ا.هـ فتح الباري 4/213وانظر كشف المشكل من حديث الصحيحين لابن الجوزي 1/319

ومن فضائله أن الأعمال ترفع فيه :

لما رواه أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ رضي الله عنهما قَال : قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ أَرَكَ تَصُومُ شَهْرًا مِنْ الشُّهُورِ مَا تَصُومُ مِنْ شَعْبَانَ ؟ قَالَ : (ذَلِكَ شَهْرٌ يَغْفُلُ النَّاسُ عَنْهُ بَيْنَ رَجَبٍ وَرَمَضَانَ وَهُوَ شَهْرٌ تُرْفَعُ فِيهِ الْأَعْمَالُ إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ فَأُحِبُّ أَنْ يُرْفَعَ عَمَلِي وَأَنَا صَائِمٌ )رواه أحمد(21753) والنسائي (2356) وصححه ابن خزيمة .

كثرة صيام النبي صلى الله عليه وسلم فيه

لحديث أسامة السابق ولحديث أم المؤمنين عائشة رضي الله عنها قالت : مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- اسْتَكْمَلَ صِيَامَ شَهْرٍ قَطُّ إِلاَّ رَمَضَانَ وَمَا رَأَيْتُهُ فِى شَهْرٍ أَكْثَرَ مِنْهُ صِيَامًا فِي شَعْبَانَ.رواه البخاري (1868) ومسلم (2777) .

حكم صيام النصف من شعبان

عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ( إِذَا كَانَ النِّصْفُ مِنْ شَعْبَانَ فَأَمْسِكُوا عَنْ الصَّوْمِ حَتَّى يَكُونَ رَمَضَانُ ) رواه أحمد (9707) وصححه ابن حبان (3589).

قال ابن رجب رحمه الله تعالى : صححه الترمذي و غيره و اختلف العلماء في صحة هذا الحديث ثم في العمل به : فأما تصحيحه فصححه غير واحد منهم الترمذي و ابن حبان و الحاكم و الطحاوي و ابن عبد البر و تكلم فيه من هو أكبر من هؤلاء و أعلم و قالوا : هو حديث منكر منهم ابن المهدي و الإمام أحمد و أبو زرعة الرازي و الأثرم و قال الإمام أحمد : لم يرو العلاء حديثا أنكر منه "ا.هـ لطائف المعارف /151

 

كثرة صيام النبي صلى الله عليه وسلم فيه

لحديث أسامة السابق ولحديث أم المؤمنين عائشة رضي الله عنها قالت : مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- اسْتَكْمَلَ صِيَامَ شَهْرٍ قَطُّ إِلاَّ رَمَضَانَ وَمَا رَأَيْتُهُ فِى شَهْرٍ أَكْثَرَ مِنْهُ صِيَامًا فِي شَعْبَانَ.رواه البخاري (1868) ومسلم (2777) .

 

 

أما صيام النصف من شعبان مفردا فهذا لا أصل له بل إفراده مكروه نص عليه الشيخ تقي الدين رحمه الله تعالى في الاقتضاء 2/632 وقال المباركفوري رحمه الله تعالى : " لم أجد في صوم يوم ليلة النصف من شعبان حديثا مرفوعا صحيحا " ا.هـ تحفة الأحوذي 3/368

أما حديث " إذا كانت ليلة النصف من شعبان ، فقوموا ليلها وصوموا نهارها " فقد رواه ابن ماجه (1388) والبيهقي في الشعب (3922)وابن الجوزي في العلل المتناهية 2/562 وقال : حديث لا يصح . وقال البوصيري رحمه الله تعالى : هذا إسناد فيه ابن أبي سبرة واسمه أبو بكر بن عبد الله بن محمد بن أبي سبرة قال أحمد وابن معين يضع الحديث . مصباح الزجاجة (491) وقال المباركفوري : ضعيف جدا . تحفة الأحوذي 3/368

ليلة النصف من شعبان

عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رضي الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ ( يَطَّلِعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى خَلْقِهِ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَيَغْفِر لِعِبَادِهِ إِلَّا لِاثْنَيْنِ مُشَاحِنٍ وَقَاتِلِ نَفْسٍ ) رواه أحمد (6642) من طريق ابن لهيعة .

وعن أبي موسى الأشعري رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه و سلم قال : ( يطلع الله إلى خلقه في ليلة النصف من شعبان فيغفر لجميع خلقه إلا لمشرك أو مشاحن ) رواه ابن ماجه (1390) قال البوصيري رحمه الله تعالى : إسناده ضعيف لضعف عبد الله بن لهيعة وتدليس الوليد بن مسلم . الزوائد (493) وله شاهد رواه ابن حبان (5665) من حديث معاذ رضي الله عنه قال أبو حاتم الرازي رحمه الله: "هذا حديث منكر بهذا الإسناد " العلل لابن أبي حاتم (2012) وذكر الدارقطني الحديث في العلل من عدة طرق ثم قال " والحديث غير ثابت " ا.هـ

 

ليلة النصف من شعبان

عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رضي الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ ( يَطَّلِعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى خَلْقِهِ لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَيَغْفِر لِعِبَادِهِ إِلَّا لِاثْنَيْنِ مُشَاحِنٍ وَقَاتِلِ نَفْسٍ ) رواه أحمد (6642) من طريق ابن لهيعة .

وعن أبي موسى الأشعري رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه و سلم قال : ( يطلع الله إلى خلقه في ليلة النصف من شعبان فيغفر لجميع خلقه إلا لمشرك أو مشاحن ) رواه ابن ماجه (1390) قال البوصيري رحمه الله تعالى : إسناده ضعيف لضعف عبد الله بن لهيعة وتدليس الوليد بن مسلم . الزوائد (493) وله شاهد رواه ابن حبان (5665) من حديث معاذ رضي الله عنه قال أبو حاتم الرازي رحمه الله: "هذا حديث منكر بهذا الإسناد " العلل لابن أبي حاتم (2012) وذكر الدارقطني الحديث في العلل من عدة طرق ثم قال " والحديث غير ثابت " ا.هـ

$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$

 

و هذا شهر نبيك سيد رسلك صلواتك عليه و آله شعبان الذي حففته بالرحمة و الرضوان الذي كان رسولك صلواتك عليه و آله يدأب في صيامه و قيامه في لياليه و أيامه بخوعا لك في إكرامه و إعظامه إلى محل حمامه اللهم فأعنا على الاستنان بسنته فيه و نيل الشفاعة لديه اللهم فاجعله لي شفيعا مشفعا و طريقا إليك مهيعا و اجعلني له متبعا حتى ألقاه يوم القيامة عني راضيا و عن ذنوبي غاضيا و قد أوجبت لي منك الكرامة و الرضوان و أنزلتني دار القرار و محل الأخيار . إقبال الأعمال ص : 688

 

در اعمال ماه رجب الحرام و نقد وتصحیح اخبار عامه :

Download

یا :

https://hojjah.googlepages.com/rajab.doc

 

 

مقصود قرآن مجيد از نماز وسطي كدام نماز است ؟!

بسم الله الرحمن الرحیم


قال الله تعالي :


{حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ }البقرة238


{وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ }الأنعام92


{وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ }المؤمنون9


{وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ }المعارج34



در اين 4 آيه اسم از حفاظت بر نماز آمده است جالب اينكه فقط در2 آيه صلاه مفرد آمده ودربقيه آيات جمع ،


درمورد آیه شریفه 238- بقره : نماز وسطی اقوال مختلفی یعنی 20 قول ازصحابه وتابعين در تعیین نماز وسطی آمده است . تقريبا همه اختلاف از ناحیه اهل سنت است که البته علت آن هم کنار گذاشتن و خانه نشین کردن وقتل شرکای قرآن بوده که باعث شیوع سخنان امثال ابوهریره وكعب الاحبار يهودي ومعاويه و عثمان وعایشه وحفصه و ... بجای انتشار وقبول کردن ثقل ثاني و سخن اعلم به قرآن به اقرار خود اصحاب یعنی امیرالمومنین بوده است .


اما از ناحیه شیعه ، نماز وسطي نماز ظهر است كه مستند و سندش صحيح است و از ناحیه عامه هم موافق شیعه در باره نماز ظهر اخباری آمده مانند :




شوكاني گفته :أنها الظهر نقله الواحدي عن زيد بن ثابت وأبي سعيد الخدري وأسامة بن زيد وعائشة ، ونقله ابن المنذر عن عبد الله بن شداد ، ونقله المهدي في البحر عن علي عليه السلام والهادي والقاسم وأبي العباس وأبي طالب وهو أيضا مروي عن أبي حنيفة




اما نزد عامه ، صحت وتواتر اخبار نماز عصر بیشتر است هرچند كه اخباري در صبح نيزقابل تامل دارند خلاصه اینکه شیعه نماز ظهر گفته وعامه نماز عصر .


اما بررسی اسناد :


درکافی بسند صحیح :



4833 - 1 - علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، ومحمد بن يحيى، عن أحمد ابن محمد بن عيسى، ومحمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن حماد بن عيسى عن حريز، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر (عليه السلام) عما فرض الله عزوجل من الصلاة فقال، خمس صلوات في الليل والنهار، فقلت: فهل سماهن وبينهن في كتابه؟ قال: نعم قال الله تعالى لنبيه (صلى الله عليه وآله): " أقم الصلوة لدلوك الشمس إلى غسق الليل " ودلوكها زوالها ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن الله وبينهن ووقتهن وغسق الليل هو انتصافه ثم: قال تبارك وتعالى: " وقرأن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا " فهذه الخامسة وقال الله تعالى في ذلك: " أقم الصلوة طرفى النهار " وطرفاه المغرب والغداة " وزلفا من الليل " وهي صلاة العشاء الآخرة وقال تعالى: " حافظوا على الصلوات والصلوة الوسطى " وهي صلاة الظهر وهي أول صلاة صلاها رسول الله (صلى الله عليه وآله) وهي وسط النهار ووسط الصلاتين بالنهار: صلاة الغداة وصلاة العصر وفي بعض القراءة: " حافظوا على الصلوات والصلوة الوسطى صلاة العصر وقوموا لله قانتين " قال: ونزلت هذه الاية يوم الجمعة ورسول الله (صلى الله عليه وآله) في سفره فقنت فيها رسول الله (صلى الله عليه وآله) وتركها على حالها في السفر والحضر وأضاف للمقيم ركعتين وإنما وضعت الركعتان اللتان أضافهما النبي (صلى الله عليه وآله) يوم الجمعة للمقيم لمكان الخطبتين مع الامام فمن صلى يوم الجمعة في غير جماعة فليصلها أربع ركعات كصلاة الظهر في ساير الايام



درتهذیب شيخ طائفه :



أحمد بن محمد بن عيسى عن حماد عن حريز عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال: سألته عما فرض الله من الصلاة؟ فقال: خمس صلوات في الليل والنهار، فقلت: هل سماهن الله وبينهن في كتابه؟ فقال: نعم قال الله عزوجل لنبيه: " أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل " ودلوكها زوالها، ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن وبينهن ووقتهن، وغسق الليل انتصافه ثم قال: " وقرآن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا " فهذه الخامسة، وقال: في ذلك " وأقم الصلاة طرفي النهار " وطرفاه المغرب والغداة " وزلفا من الليل " وهي صلاة العشاء الآخرة وقال: " حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى " وهى صلاة الظهر وهي أول صلاة صلاها رسول الله صلى الله عليه وآله وهي وسط النهار ووسط صلاتين بالنهار صلاة الغداة وصلاة العصر، وفي بعض القراء ة " حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى {و} صلاة العصر وقوموا لله قانتين " قال: فنزلت هذه الآية يوم الجمعة ورسول الله صلى الله عليه وآله في سفر فقنت فيها وتركها على حالها في السفر والحضر وأضاف للمقيم ركعتين وإنما وضعت الركعتان اللتان اضافهما النبي صلى الله عليه وآله يوم الجمعة للمقيم لمكان الخطبتين مع الامام فمن صلى يوم الجمعة في غير جماعة فليصلها أربع ركعات كصلاة الظهر في سائر الايام.





درفقیه صدوق :






(باب فرض الصلاة)


600 قال زرارة بن أعين: قلت لابي جعفر عليه السلام: " أخبرني عما فرض الله تعالى من الصلوات؟ قال: خمس صلوات في الليل والنهار، قلت له: هل سماهن الله وبينهن في كتابه؟ فقال: نعم قال الله عزوجل لنبيه صلى الله عليه وآله: " أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل " ودلوكها زوالها، ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن الله وبينهن ووقتهن، وغسق الليل انتصافه، ثم قال: " وقرآن الفجر



إن قرآن الفجر كان مشهودا " فهذه الخامسة.


وقال في ذلك: " أقم الصلوة طرفي النهار " وطرفاه المغرب والغداة " وزلفا من الليل " وهي صلاة العشاء الآخرة، وقال: " حافظوا على الصلوات والصلوة الوسطى " وهي صلاة الظهر وهي أول صلاة صلاها رسول الله صلى الله عليه وآله وهي وسط صلاتين بالنهار صلاة الغداة وصلاة العصر، وقال في بعض القراء ة " حافظوا على الصلوات والصلوة الوسطى [ و ] وصلاة العصر وقوموا لله قانتين "في صلاة الوسطى، وقيل: أنزلت هذه الآية يوم الجمعة ورسول الله صلى الله عليه وآله في سفر فقنت فيها وتركها على حالها في السفر والحضر، وأضاف للمقيم ركعتين وإنما وضعت الركعتان اللتان أضافهما النبي صلى الله عليه وآله يوم الجمعة للمقيم لمكان الخطبتين مع الامام فمن صلى يوم الجمعة في غير جماعة فليصلها أربعا كصلاة الظهر في سائر الايام.




(باب) * (معنى الصلاة الوسطى) * از معانی الاخبار صدوق رحمه الله ومقایسه با نسخه فقیه وعلل الشرایع :



1 - حدثنا أبي - رحمه الله - قال: حدثنا سعد بن عبدالله، عن يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن أبي المغرا جميد بن المثنى العجلي، عن أبي بصير، قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول: صلاة الوسطى صلاة الظهر وهي أول صلاة أنزل الله على نبيه صلى الله عليه وآله.



2 - حدثنا علي بن عبدالله الوراق، وعلي بن محمد بن الحسن المعروف بابن مقبرة القزويني، قالا: حدثنا سعد بن عبدالله بن أبي خلف الاشعري، قال: حدثنا أحمد بن [ أبي ] الصباح، قال: حدثنا محمد بن عاصم الرازي، قال: أخبرنا أبونعيم الفضل بن دكين، عن هشام بن سعد، عن زيد بن أسلم، عن أبي يونس، قال: كتبت لعائشة مصحفا فقالت: إذا مررت بآية الصلاة فلا تكتبها حتى امليها عليك، فلما مررت بها أملتها علي " حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر ".



3 - حدثنا علي بن عبدالله الوراق، وعلي بن محمد بن الحسن القزويني، قالا: حدثنا سعد بن عبدالله [ قال: حدثنا أحمد ] بن أبي خلف الاشعري، قال: حدثنا سعد بن داود، عن أبي دهر، عن مالك بن أنس، عن زيد بن أسلم، عن عمرو بن نافع، قال: كنت أكتب مصحف الحفصة زوجة النبي صلى الله عليه واله فقالت: إذا بلغت هذه الآية فاكتب " حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر ".


4 - حدثنا علي بن عبدالله الوراق، وعلي بن محمد بن الحسن القزويني، قالا حدثنا سعد بن عبدالله بن أبي خلف، قال: حدثنا أحمد بن أبي خلف الاشعري، قال: حدينا سعد بن داود، عن مالك بن أنس، عن زيد بن أسلم، عن القعقاع بن حكيم، عن أبي يونس مولى عائشة زوجة النبي صلى الله عليه واله قال: أمرتني عائشة أن اكتب لها مصحفا وقالت: إذا بلغت هذه الآية فاكتب " حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى (وصلاة العصر) وقوموا لله قانتين " ثم قالت عائشة: سمعتها والله من رسول الله صلى الله عليه واله.



قال مصنف هذا الكتاب: فهذه الاخبار حجة لنا على المخالفين، وصلاة الوسطى صلاة الظهر.



نكته در واو عطف است كه حجت شيخ صدوق رحمه الله عليه مخالفين است پس مشخص است که نسخه فقیه هم با واو عاطفه بوده است و مويد اينكه نماز ظهر وعصر مورد حفاظت ودقت بيشتر قرارگيرند .



67 - العلة التى من أجلها وضعت الركعتان اللتان أضافهما) (النبي صلى الله عليه وآله يوم الجمعة)


1 - أبى رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عيسى عن علي بن حديد وعبد الرحمان بن ابى نجران عن حماد بن عيسى عن حريز بن عبد الله السجستاني، عن زرارة بن اعين قال: سئل أبو جعفر عما فرض الله عزوجل من الصلاة؟ قال خمس صلوات في الليل والنهار قال: قلت هل سماهن الله وبينهن في كتابه؟ قال نعم قال الله تبارك وتعالى لنبيه صلى الله عليه وآله أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل) ودلوكها زوالها ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن الله وبينهن ووقتهن وغسق الليل انتصافه ثم قال (وقرآن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا) فهذه الخامسة وقال في ذلك اقم الصلاة طرفي النهار وزلفا من الليل وطرفاه المغرب والغداة وزلفا من الليل وهى صلاة العشاء


الآخرة وقال: حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وهي صلاة الظهر وهى اول صلاة صلاها رسول الله صلى الله عليه وآله وهى وسط صلاتين بالنهار صلاة الغداة وصلاة العصر وقال في بعض القراءة حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين في صلاة العصر قال وانزلت هذه الآية يوم الجمعة ورسول الله صلى الله عليه وآله في سفر فقنت فيها وتركها على حالها وأضاف للمقيم ركعتين وانما وضعت الركعتان أضافهما رسول الله صلى الله عليه وآله يوم الجمعة لمكان الخطبتين فمن صلاها وحده ففليصلها أربعا كصلاة الظهر في ساير الايام. قال وقت العصر يوم الجمعة في وقت الظهر في ساير الايام.علل الشرایع[ 355 ]



با دقت در متون حدیث مشخص میشود که جمله : العصر وقال في بعض القراءة حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وصلاة العصر وقوموا لله قانتين، از امام نبوده وشرح راوی حدیث است چون اين قرائت ازعامه است نه خاصه ضمن اینکه با واو عطف بر وسطی بوده و موید نماز ظهر بودن وسطی است .





5 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد - رضي الله عنه - قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن عبدالرحمن بن أبي نجران، والحسين بن سعيد جميعا، عن حماد بن عيسى الجهني، عن حريز بن عبدالله السجستاني، عن زرارة بن أعين قال: سألته - يعني أبا جعفر عليه السلام - عما فرض الله عزوجل من الصلاة فقال: خمس صلوات في الليل والنهار.


قلت: هل سماهن الله تعالى وبينهن في كتابه؟ فقال: نعم، قال الله تعالى لنبيه صلى الله عليه وآله: " أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل " ودلوكها زوالها ففيما بين دلوك الشمس إلى غسق الليل أربع صلوات سماهن وبينهن وووقتهن، وغسق الليل انتصافه، ثم قال: " وقرآن الفجر إن قرآن الفجر كان مشهودا " فهده الخامسة، وقال تبارك وتعالى في ذلك: " أقم الصلوة طرفي النهار " وطرفاه صلاة المغرب والغداة.


" وزلفا من الليل " فهي صلاة العشاء الآخرة.


وقال عزوجل: " حافظوا على ا لصلوات والصلوة الوسطى " وهي صلاة الظهر وهي أول صلاة صلاها رسول الله صلى الله عليه واله وهي وسط صلاتين بالنهار صلاة الغداة وصلاة العصر.


" وقوموا لله قانتين " في صلاة الوسطى.
 
 
ومویدات :


محمّد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد، عن ابن أبي عمير، عن ابن أُذينة، عن زرارة قال: قلت لأبي جعفر (عليه السلام): إنّي رجل تاجر أختلف وأتّجر، فكيف لي بالزوال والمحافظة على صلاة الزوال؟ وكم تصلّى؟ قال: تصلّي ثماني ركعات إذا زالت الشمس، وركعتين بعد الظهر، وركعتين قبل العصر، فهذه اثنتا عشرة ركعة، وتصلّي بعد المغرب ركعتين، وبعدما ينتصف اللّيل ثلاث عشرة ركعة، منها الوتر، ومنها ركعتا الفجر، فتلك سبع وعشرون ركعة سوى الفريضة، وإنّما هذا كلّه تطوّع وليس بمفروض، إنّ تارك الفريضة كافر، وإنّ تارك هذا ليس بكافر، ولكنّها معصية، لأنّه يستحبّ إذا عمل الرجل عملاً من الخير أن يدوم عليه.صحیح



زوال يعني ظهر .



لازم بذكر است بعضي مانند ابن البراج في جواهر الفقه گفته: صلاة الصبح من صلاة النهار لقوله تعالى (أقم الصلوة طرفي النهار) و سيد مرتضي رحمه الله هم گفته نماز عصر كه البته استنادي به احاديث نداشته ويا از قرآن كريم اثبات كرده اند مانند : وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً }الإسراء78 ويا والعصر ان الانسان لفي خسر .... شايد هم از باب تقيه بوده است . والله اعلم .




اما یک خبر که معارض است وسندا ضعيف :


شيخ صدوق آورده :


36 - العلة التي من أجلها فرض الله عزوجل على الناس خمس صلوات في ...


خمس مواقيت


1 - حدثنا محمد بن علي ماجيلويه، عن عمه محمد بن أبي القاسم، عن أحمد ابن أبي عبدالله عن أبي الحسن علي بن الحسين البرقى عن عبدالله بن جبلة عن معاوية بن عمار عن الحسن بن عبدالله، عن آبائه، عن جده الحسن بن علي بن أبى طالب عليه السلام قال: جاء نفر من اليهود إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فسأله أعلمهم عن مسائل فكان فيما سأله أن قال: إخبرنى عن الله عزوجل لاي شئ فرض هذه الخمس صلوات في خمس مواقيت على امتك في ساعات الليل والنهار؟ فقال النبي صلى الله عليه وآله ان الشمس عند الزوال لها حلقه تدخل فيها فاذا دخلت فيها زالت الشمس فيسبح كل شئ دون العرش بحمد ربى، وهي الساعة التي يصلى على فيها ربى ففرض الله عزوجل علي وعلى أمتى فيها الصلاة وقال: (اقم الصلاة لدكوك الشمس إلى غسق الليل) وهي الساعة التي يؤتى فيها بجهنم يوم القيامة فما من مؤمن يوافق تلك الساعة أن يكون ساجدا أو راكعا أو قائما إلا حرم الله جسده على النار، وأما صلاة العصر فهي الساعة التي أكل آدم فيها من الشجرة فاخرجه الله من الجنة فامر الله عزوجل ذريته بهذه الصلاة إلى يوم القيامة، واختارها لامتى، مهي من أحب



الصلوات إلى الله عزوجل وأوصانى ان أحفظها من بين الصلوات.



قال المفيد: حدثنا عبد الرحمن بن أبراهيم، قال: حدثنا الحسين بن مهران، قال: حدثني الحسين بن عبد الله، عن أبيه، عن جده، عن جعفر بن محمد عن ابيه، عن جده الحسين بن علي أبي طالب عليهما السلام قال: (جاء رجل من اليهود إلى النبي صلى الله عليه وآله فقال: يا محمد أنت الذي تزعم أنك رسول الله،.....وأما صلاة العصر فهي الساعة التي أكل آدم عليه السلام من الشجرة ونقص عليه الجنة، فأمر الله لذريته إلى يوم القيامة بهذه الصلاة، واختارها وافترضها، فهي من احب الصلوات إلى الله عز وجل، فأوصاني ربي أن أحفظها من بين الصلوات كلها، قال: حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى ، فهي صلاة العصر. وأما صلاة العشاء فهي الساعة التي تاب الله على آدم عليه السلام، فكان مابين ما أكل من الشجرة وبين ما تاب ثلاثمائة سنة من أيام الدنيا، وفي أيام الاخرة يوم كألف سنة مما تعدون، فصلى آدم صلوات الله عليه ثلاث ركعات: ركعة لخطيئته، و....




شيخ صدوق در اماليش أورده : حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى ابن بابويه القمي (رضي الله عنه)، قال: حدثنا محمد بن علي ماجيلويه، عن عمه محمد بن أبي القاسم عبد الله بن عمران(امامي ثقه جليل) ، عن أحمد بن أبي عبد الله البرقي، (امامي ثقه جليل) عن أبي الحسن علي بن الحسين البرقي (؟)، عن عبد الله بن جبلة (واقفي ثقه)، عن معاوية بن عمار، عن الحسن بن عبد الله، عن أبيه (؟)، عن جده الحسن بن علي بن أبي طالب (عليه السلام)، قال: جاء نفر من اليهود إلى رسول الله (صلى الله عليه وآله) فقالوا: يا محمد، أنت الذي تزعم أنك رسول الله، وأنك الذي يوحى إليك كما أوحي إلى موسى بن عمران (عليه السلام)؟ فسكت النبي (صلى الله عليه وآله) ساعة، ثم قال: نعم، أنا سيد ولد آدم ولا فخر، وأنا خاتم النبيين، وإمام المتقين، ورسول رب العالمين. قالوا: إلى من، إلى العرب، أم إلى العجم، أم إلينا؟ فأنزل الله عزوجل هذه الايه (قل) يا محمد (يا أيها الناس إني رسول الله إليكم جميعا). قال اليهودي الذي كان أعلمهم: يا محمد، إني أسألك عن عشر كلمات


وأما صلاة العصر، فهي الساعة التي أكل فيها آدم من الشجرة، فأخرجه الله من الجنة، فأمر الله ذريته بهذه الصلاة إلى يوم القيامة، واختارها لامتي، فهي من أحب


الصلوات إلى الله عزوجل، وأوصاني أن أحفظها من بين الصلوات.



وبرقی در محاسنش آورده :



63- عنه بهذا الإسناد قال قال أبو عبدالله قال الحسن بن علي بن أبي طالب جاء نفر إلى رسول الله فقالوا في حديثسألوه عنه طويلا يا محمد و أخبرنا لأي شي ء وقت الله الصلاة في خمس مواقيت علىأمتك في ساعات الليل و النهار قال النبي إن الشمس إذا صارت في الجو عند زوالالشمس لها حلقة تدخل فيها فإذا دخلت فيها زالت فسبح كل شي ء ما دون العرش لوجه ربيو هي الساعة التي يصلى فيها على ربي فافترض الله علي و على أمتي فيها الصلاة و قال أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ و هي الساعة التييؤتى فيها بجهنم يوم القيامة فما من مؤمن وفق له في تلك الساعة أن يقوم أو يسجد أويركع إلا حرم الله جسده على النار و أما صلاة العصر فهي الساعة التي أكل آدم منالشجرة فأخرجه الله من الجنة و أمر ذريته بهذه الصلاة إلى يوم القيامة و اختارهالأمتي فهي أحب الصلوات إلى الله و أوصاني ربي أن أحفظها من بين الصلوات و أما صلاةالمغرب فهي الساعة التي تاب الله على آدم و كان بين ما أكل من الشجرة و بين ما تابعليه ثلاث مائة سنة من أيام الدنيا و يوم من أيام الآخرة ألف سنة و كان ما بين العصرإلى العشاء فصلى آدم ثلاث ركعات ركعة


اما (علت وجوب ) نماز عصر، و آن در ساعتى است كه حضرت آدم از آن ميوه كه از خوردن آن نهى شده بود، خورد و خداوند او را از بهشت خارج كرد.پس خداوند ذريه حضرت آدم را امر به نماز عصر نمود، و خداوند سبحان اين نماز عصر را براى امت من نيز اختيار نمود و اين نماز از محبوبترين نمازها در نزد خداوند است و مرا سفارش نمود به حفظ بيشتر اين نماز در بين نمازهاى يوميه .



اسناد این خبر قدرت تعارض با خبر اول را از جهت اعتبار ووثوق راویان ندارند .



وموید دیگر آنکه وقت نماز عصر از همه نمازها طویل تر است وحفاظت در آيه شريفه بر وقت نماز وسطي تاكيد دارد كه وقت فضيلت نماز ظهر از همه كمتر است .



واخباري در عصرين وبردين :


حافظ ( حافظوا ) على العصرين صلاة قبل طلوع الشمس وصلاة قبل غروبها (ابن ماجه ، والطبرانى ، والحاكم ، والبيهقى عن عبد الله بن فضالة الليثى عن أبيه وهو حديث صحيح)



من صلى البردين دخل الجنة (مسلم عن أبى بكر بن أبى موسى عن أبيه . ابن حبان عن أبى بكر بن عمارة عن أبيه والبخاري والدارمي)



ومن غريب الحديث : "البردين" : الفجر والعصر .



چرا بحث به اين سادگي و روشني اينقدر مورد پيچيدگي و بزرگنمايي قرار گرفته ؟! دوري از ثقلين
 
ما هم ميدانيم كه دشمنان امام علي براي تحريف اسلام وقرآن از زبان ائمه اخباري جعل ميكردند مثلا از امام علي جعل كردند كه هركس مرا بر ابويكر و عمر تفضيل دهد اورا حد ميزنم ! تا جائيكه ابن تيميه هم باور كرده ودر منهاجش آورده كه امام فرمود : لا أوتي بأحد يفضلني على أبي بكر وعمر إلا ضربته حد المفتري وقد تواتر عنه أنه كان يقول على منبر الكوفة خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر ثم عمر روى ذلك عنه من أكثر من ثمانين وجها !!!! بگو اي عاقل پس مناشدات و احتجاجات حضرت علي و سوال از اصحاب مبني بر ديدن وشنيدن ولايتش در غدير خم چه بود ؟؟؟؟؟؟!!!!!!

اما از آنجا كه اهل بيت عليهم السلام از ديگران به بيت آگاهترند خودشان گفته اند كه نماز وسطي نماز ظهر است و جالب اينكه در كتب مخالفين هم از طريق اهل بيت از امام علي آمده كه نماز وسطي نماز ظهر است ببينيد :

وأخرج ابن المنذر من طرق أبي جعفر محمد بن علي بن حسين عن علي بن أبي طالب قال : الصلاة الوسطى الظهر .
اما اشتباه كسانيكه از امام علي آورده اند كه نماز وسطي نماز عصر است از آنجا ناشي شده كه آورده اند حضرت علي در جنگ خندق فرمودند : شَغَلُونَا عَنْ الصَّلَاةِ الْوُسْطَى ، در حاليكه نماز ظهر شان به تاخير افتاده بود و در بعضي روايات ظهر وعصر ومغرب وعشا !!!!
ودليل ديگري بر جعلي بودن اين قبيل اخبار اينست كه چگونه امام علي در ابتدا ميگويد ما فكر ميكرديم نماز وسطي نماز صبح است اما در جنگ احزاب فهميديم كه نماز عصر است ؟! يعني امام علي كه اعلم و اقرب اصحاب به رسول الله وقرآن است اول نميداند بعدا ميداند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ضمن اينكه روايات در اين باب متون مختلفي دارند مثلا بخاري يك جا بدون ذكر نماز عصر آورده :
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا عِيسَى حَدَّثَنَا هِشَامٌ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبِيدَةَ عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ
لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْأَحْزَابِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَلَأَ اللَّهُ بُيُوتَهُمْ وَقُبُورَهُمْ نَارًا شَغَلُونَا عَنْ الصَّلَاةِ الْوُسْطَى حَتَّى غَابَتْ الشَّمْسُ . بخاري
قلنا لعبيدة : سل عليا عن الصلاة الوسطى . فسأله فقال : كنا نرى أنها الصبح ، حتى سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول يوم الأحزاب : (شَغَلُونَا عَنْ الصَّلَاةِ الْوُسْطَى ، )
وآخرين دليل هم راويان خبر است زيرا تا جائيكه امام باقر عليه السلام از اجداش از امير مومنين عليهم السلام روايتي نقل كند هيچ شخص عاقلي روايت عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ و شُعْبَةُ عَنِ الْحَكَمِ عَنْ يَحْيَى و زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ وَأَبُو كُرَيْبٍ و وَأَبُو النَّضْرِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ، عَنْ زُبَيْدٍ، عَنْ مُرَّةَ الهَمْدَانِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ،و سَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ و ...و ساير نواصب وخوارج را قبول نميكند .
 
وشواهد ديگر:
ووقع في الموطأ من طريق أخرى أن الذي فاتهم الظهر والعصر وفي حديث أبي سعيد الخدري الذي ذكرناه عن قريب الظهر والعصر والمغرب وفي لفظ النسائي حبسنا عن صلاة الظهر والعصر والمغرب والعشاء وعند الترمذي من حديث أبي عبيدة عن أبيه أن المشركين شغلوا النبي عن أربع صلوات يوم الخندق الحديث وقال بعضهم وفي قوله أربع تجوز لأن العشاء لم تكن فاتت ( قلت ) معناه أن العشاء فاتته


8 - وعن زيد بن ثابت قال : ( كان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يصلي الظهر بالهاجرة ولم يكن يصلي صلاة أشد على أصحابه منها فنزلت حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وقال : إن قبلها صلاتين وبعدها صلاتين )
- رواه أحمد وأبو داود
9 - وعن أسامة بن زيد في الصلاة الوسطى قال : هي الظهر ( أن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم كان يصلي الظهر بالهجير ولا يكون وراءه إلا الصف والصفان والناس في قائلتهم وفي تجارتهم فأنزل الله حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وقوموا لله قانتين )
- رواه أحمد

- الحديث الأول سكت عنه أبو داود والمنذري وأخرجه البخاري في التاريخ والنسائي بإسناد رجاله ثقات . وأخرج نحو ذلك في الموطأ والترمذي عن زيد أيضا
والحديث الثاني أخرجه أيضا النسائي وابن منيع وابن جرير والضياء في المختارة ورجال إسناده في سنن النسائي ثقات
قوله ( الهجير ) قال في القاموس : الهجيرة والهجير والهاجرة نصف النهار عند زوال الشمس مع الظهر أو من عند زوالها إلى العصر لأن الناس يسكنون في بيوتهم كأنهم قد تهاجروا لشدة الحر
والأثران استدل بهما من قال إن الصلاة الوسطى هي الظهر .نيل الاوطار شوكاني
 

 

يا آياتيكه بقول عائشه در حرف اول در زمان رسول الله ص قرائت ميكرد : بسند صحیح : أَنَّهَا سَأَلت عَائِشَة عَن الصَّلَاة الْوُسْطَى فَقَالَت: كُنَّا نقرؤها فِي الْحَرْف الأوّل على عهد النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم (حَافظُوا على الصَّلَوَات وَالصَّلَاة الْوُسْطَى وَصَلَاة الْعَصْر وَقومُوا لله قَانِتِينَ)

الراوي: عائشة المحدث: الطحاوي - المصدر: شرح معاني الآثار - الصفحة أو الرقم: 1/172
خلاصة حكم المحدث: صحيح

عائشه میگوید ما در عهد نبی ص در حرف اول قرائت میکردیم : ....

...

آیا آیه ای که در آن روشن وبدون عوج بیان شده که نماز وسطی نماز ظهر است ، فصیح تر وبلیغ تر است یا آیه ای که مبهم است ؟

پس باید دید چرا عثمان حروف اول را با سایر حروف مخلوط وناسخ ومنسوخ را قاطی نمود ؟!

بقول ابوعبید :جمع القرآن ثم قرءوا بما نسخ قال : ابو عبيد يذهب أبو مجلز الى أن عثمان أسقط الذي أسقط بعلم كما أثبت الذي أثبت بعلم ! این اسقاط واثبات عثمان بر چه علم وملاکی بود ؟!

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
 
 


والحمد لله .

اندر معني شرك

 

 {قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ }غافر66

 

علامه در الميزان گفته:

و اگر خداى تعالى مشركين را مذمت فرموده ، براى اين است كه گفته بودند: (ما  نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى ) كه اين گفتارشان ظاهر در اين است كه به غير خدا استقلال داده اند و در عبادت تنها همان غير خدا را در نظر مى گيرند نه خداى تعالى را و اگر گفته بودند: ما تنها خدا را مى پرستيم و در عين حال از ملائكه و يا رسولان و اولياى خدا اميد داريم كه با اذن خدا ما را شفاعت كنند و كمبود ما را جبران نمايند. و يا گفته بودند: ما به اين نامبردگان توسل مى جوييم و آنان را به درگاه خدا وسيله قرار مى دهيم و شعائرش را تعظيم مى كنيم و اوليايش را دوست مى داريم ، هرگز مشرك نبودند بلكه شركاى آنان همان جنبه را مى داشت كه كعبه در اسلام دارد يعنى وجهه عبوديت آنان واقع مى شد نه معبود، همانطور كه كعبه وجهه عبوديت مسلمين است نه معبود آنان بلكه مسلمين خداى تعالى را روبروى آن عبادت مى كنند.

 

در سابق گـفتيم كه مسلك وثنيت معتقد است كه خداى سبحان بزرگتر از آن است كه ادراك انسانها محيط بر او شود، نه عقلش ‍ مى تواند او را درك كند و نه وهم و حسش . پس او منزه از آن است كه ما، روى عبادت را متوجه او كنيم .

ناگزير واجب مى شود كه از راه تقرب به مقربين او به سوى او تقرب جوييم و مقربين درگاه او همان كسانى اند كه خداى تعالى تدبير شؤ ون مختلف عالم را به آنان واگذار كرده . ما بايد آنان را ارباب خود بگيريم ، نه خداى تعالى را. سپس همانها را معبود خود بدانيم و به سويشان تقرب بجوييم تا آنها به درگاه خدا ما را شفاعت كنند، و ما را به درگـاه او نزديك سازند. و اين آلهه و ارباب عبارتند از ملائكه و جن و قديسين از بشر، اينها ارباب و آلهه حقيقى ما هستند.

و اما اين بتها كه در بتكده ها و معابد نصب مى كنند، تمثالهايى از آن ارباب و آلهه هستند، نه اينكه راستى خود اين بتها خدا باشند. چيزى كه هست عوام آنها بسا مى شود كه بين بتها و ارباب آنها فرق نگذاشتنه ، خود بتها را هم مى پرستند همان طور كه ارباب و آلهه را مى پـرستند. عرب جاهليت هم اين طور بودند. و همچنين عوامهاى صابئين . بسا مى شود كه فرقى بين بتهاى كواكب و كواكب كه آنها نيز بتهاى ارواح موكل بر آنها هستند، و بين ارواح كه ارباب و آلهه حقيقى نزد خواص صابئين هستند، فرقى نمى گذارند.

به هر حال پـس ارباب و آلهه معبود در نزد وثنيت هستند، و اين ارباب موجوداتى ممكن و مخلوقند، چـيزى كه هست خداوند اين مخلوقات را از آنجا كه مقرب درگاه خود مى داند موكل بر تدبير عالم كرده و هر يك را بر حسب مقام و منزلتى كه دارد ماءموريتى داده . و اما خود خداى سبحان به غير از خلق كردن و پديد آوردن كار ديگرى ندارد، و او رب ارباب و اله آلهه است .

 

حال كه اين معانى را متوجه شدى مى توانى بفهمى كه منظور از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: (و الّذين اتخذوا من دونه اولياء) چيست ؟ منظور همين وثنيت است كه قائلند غير از خدا اربابى دگر هستند، كه امور عالم را تدبير مى كنند، و ربوبيت و تدبير منسوب به ايشان است ، نه منسوب به خداى تعالى .

پـس در نظر وثنيت اين ارباب مدبر امور هستند، نتيجه اش هم اين است كه پس بايد در مقابل همين ارباب خاضع شد و آنها را عبادت كرد تا ما را از منافعى برخوردار و بلاها و ضررها را دفع كنند. و حتى بايد از اينها تشكر كرد؛ چون كارها همه به دست آنان است ، نه به دست خدا.

پـس معلوم شد كه مراد از (اتخاذ اولياء) اين است كه مشركين به غير از خدا اربابى مى گـيرند، و خلاصه مى خواهيم بگوييم ولايت و ربوبيت قريب المعنى هستند؛ چون رب به معناى مالك مدبر است و ولى به معناى مالك تدبير و يا متصدى تدبير است .

و به همين جهت دنبال كلمه (اوليا) مساءله عبادت را ذكر كرده و فرموده : (ما نعبدهم الا ليقربونا). بنابراين ، كلمه (الّذين ) در جمله (و الّذين اتخذوا من دونه اولياء) مبتدا و خبر آن جمله (ان اللّه يحكم ...) مى باشد. و مراد از (الّذين ) مشركين است كه قائل به ربوبيت شركا و الوهيت آنها هستند، و براى خدا ربوبيت و الوهيتى قائل نيستند، مگر عوام آنها، كه معتقدند خدا هم با ارباب در معبوديت شريك است .

و جمله (ما نعبدهم الا ليقربونا الى اللّه زلفى ) تفسيرى است براى معناى اتخاذ اوليا به جاى خدا. و اين جمله حكايت كلام مشركين است و يا به تقدير قول است كه در اين صورت تقدير آن (يقولون ما نعبدهم ...) است ، يعنى مى گويند ما شركاء را نمى پرستيم مگر بدين جهت كه آنها ما را قدمى به سوى خدا نزديك كنند.

پـس مشركين از خدا به سوى غير خدا عدول كرده اند و اگر مشركشان مى ناميم از اين جهت است كه مشركين براى خدا شريك قائل شده اند، يعنى غير خدا را ارباب و آلهه عالم خوانده اند، و خدا را رب و اله آن ارباب و آلهه ناميده اند. و اما شركت در خلقت و ايجاد، مطلبى است كه احدى از مشركين و موحدين قائل بدان نيست .

وصيله يا وسيله ؟!

  

با سلام

يک نکته قابل توجه در حوزه لغت در معنی و مشتقات کلمه وسیله یا وصیله است که به نظر من هر دو کلمه یکی هستند و در اثر اختلاف قرائت و لحن بدو صورت مختلف نوشته شده اند اما در اصل ومعنی یکی هستند بدلایل :

ابن منظور در لسان العرب گفته :
وتوصَّلا بمعنى توسَّلا وتقرَّبا والوَصْل ضد الهجران

( وسل ) الوَسِيلةُ المَنْزِلة عند المَلِك والوَسِيلة الدَّرَجة والوَسِيلة القُرْبة ووَسَّل فلانٌ إِلى الله وسِيلةً إِذا عَمِل عملاً تقرَّب به إِليه والواسِل الراغِبُ إِلى الله قال لبيد أَرى الناسَ لا يَدْرونَ ما قَدْرُ أَمرِهم بَلى كلُّ ذي رَأْيٍ إِلى الله واسِلُ وتوَسَّل إِليه بوَسيلةٍ إِذ تقرَّب إِليه بعَمَل وتوَسَّل إِليه بكذا تقرَّب إِليه بحُرْمَةِ آصِرةٍ تُعْطفه عليه والوَسِيلةُ الوُصْلة والقُرْبى وجمعها الوسائل قال الله تعالى أُولئك الذين يَدْعون يَبْتَغون إِلى رَبِّهِمُ الوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ الجوهري الوَسِيلةُ ما يُتَقَرَّبُ به إِلى الغَيْر والجمع الوُسُلُ والوسائلُ والتَّوْسيلُ والتَّوسُّلُ واحد وفي حديث الأَذان اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِيلَة هي في الأَصل ما يُتَوَصَّل به إِلى الشيء ويُتَقَرَّب به والمراد به في الحديث القُرْبُ من الله تعالى وقيل هي الشفاعةُ يوم القيامة وقيل هي منزلة من مَنازِل الجنة كما جاء في الحديث وشيء واسِلٌ واجبٌ قال رؤبة وأَنت لا تَنْهَرُ حَظًّا واسِلا والتَّوَسُّل أَيضاً السَّرِقة يقال أَخذ فلان إِبِلي تَوَسُّلاً أَي سَرقة ومُوَيْسِلٌ ماءٌ لِطَيّءٍ قال واقِدُ بن الغِطْرِيف الطائي وكان قد مَرِضَ فَحُمِيَ الماء واللبن لَئنْ لَبَنُ المِعْزَى بِماءِ مُوَيْسِل بَغانِيَ داءً إِنَّني لَسَقيمُ

اما این بحث از آنجا اهمیت دو چندانی پیدا میکند که به توسل مربوط میشود و این کلمه به معنی وصل کننده ورساننده است همچنانکه در ادبیات شیعه از امام و ولی به هادی به امر و رساننده ووصل کننده به مولا تفسیر میشود .

ودر تاج العروس آمده :

وتوصل أي توسل وتقرب .

وخدای سبحان هم فرمود :

وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ {الرعد/21}

أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا {الإسراء/57}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ {المائدة/35}

 ریشه کلمه وصیله هم از وصل واتصال گرفته شده همچنانکه در زیر میبینید :

 

الوصيلة : فالشاة إذا أنتجت سبعة أبطن نظروا السابع فإن كان ذكرا أو أنثى وهو ميت اشترك فيه الرجال دون النساء وإن كانت أنثى اسحيوها وإن كان ذكرا وأنثى في بطن استحيوهما وقالوا : وصلته أخته فحرمته علينا

 

وأما الوصيلة : فالشاة تلد ستة أبطن وتلد السابع جديا وعناقا فيقولون : قد وصلت فلا يذبحونها ولا تضرب ولا تمنع مهما وردت على حوض وإذا ماتت كانوا فيها سواء

 

والوَصيِلةُ في الغَنَم إذا وَضَعَتْ أُنثَى تُرِكَتْ، وإن وَضَعَتْ ذَكَراً أَكَله الرجال دون النساء، وإنْ ماتت الأنثى الموضوعة اشتركوا في أكلها، وإنْ وُلِدَ مع الميّتة ذَكَرُ حَيٌّ اتَّصَلَتْ وكانتْ للرجال دونَ النساء، ويُسَمُّونها الوَصيلة.

 

 

 

زجاج گفته : وصيله از جنس گوسفند است نه شتر، رسم مردم جاهليت چنان بود كه هر گاه گوسفندى بره ماده مى زاييد آنرا نگه مى داشتند و اگر نر مى زاييد آنرا وقف براى بت هاى خود مى كردند. و هر گاه دوقلو ميزاييد و يكى از آن دو نر و ديگرى ماده بود ديگر بره نر را براى بت ها قربانى نمى كردند و مى گفتند بره ماده به برادرش متصل است و هر دو را براى خود نگه مى داشتند.

 

 

 

الوَصيلَةُ : الشاةُ خاصَّةً كانَتْ إذا وَلَدَتِ الأُنْثَى فهي لهم وإذا وَلَدَتْ ذَكَراً جَعَلوه لآلِهَتهم وإن ولَدَتْ ذكراً وأُنْثَى قالوا : وَصَلَتْ أخاها فلم يَذْبَحوا الذَّكَرَ لآلِهَتِهِم أَو هي شاةٌ تَلِدُ ذَكَراً ثم أُنْثَى فَتَصِلُ أخاها فلا يَذْبَحونَ أخاها من أجْلِها وإذا وَلَدَتْ ذَكَراً قالوا : هذا قُرْبانٌ لآلِهَتِنا و - العِمارَةُ والخِصْبُ وثَوْبٌ مُخَطَّطٌ يَمانٍ والرُّفْقَةُ والسَّيْفُ وكُبَّةُ الغَزْلِ والأرضُ الواسِعَةُ . ولَيْلَةُ الوَصْلِ : آخِرُ لَيالي الشهرِ .

 

( الوصيلة ) ما يوصل به الشيء والرفقة والأرض الواسعة البعيدة كأنها وصلت وفي الجاهلية الناقة التي وصلت بين عشرة أبطن ومن الشاء التي وصلت سبعة أبطن عناقين عناقين فإن ولدت في السابعة عناقا وجديا قيل وصلت أخاها فلا يذبحون أخاها من أجلها ولا يشرب لبن الأم إلا الرجال دون النساء وتجري مجرى السائبة ( ج ) وصيل ووصائل .معجم الوسیط

 

 

الوَصِيلةُ: مُفْرَدُ الوصائِل

 

و از ابن مسعود و مقاتل نقل مى كند كه در معناى وصيله گفته اند: در عرب رسم چنان بود كه اگر بزى هفت شكم ميزاييد و هفتميش بز نر بود آنرا در راه خدايان خود مى كشتند و گوشتش را تنها براى مردان حلال مى دانستند و اگر بز ماده بود آنرا قاطى گوسفندان نموده و ذبح نمى كردند، و اما اگر شكم هفتم دوقلو، يكى نر و يكى ماده مى زاييد مى گفتند: خواهر با برادر خود در احترام وصلت كرد، يعنى آنرا نيز نبايد كشت ، و بايد حرمتش را نگه داشته و منافعش را از شير و غيره اختصاص به مردان داد، و به اعتبار اين وصلت آنرا وصيله مى ناميدند.

و از محمد بن اسحاق نقل مى كند كه در معناى وصيله گفته است : وصيله گوسفندى را مى گفته اند كه در پنج شكم ده بره ماده بزايد، و در بين ، هيچ بره نرى فاصله نشود، و آنرا به همين اعتبار كه ده نتاج ماده پى در پى زاييده و نتاج نرى فاصله نشده وصيله مى ناميدند، يعنى اين گوسفند بين ده نتاج ماده وصل كرده است . آنگاه بعد از آن هر چه مى زاييد آنرا بر زنان حرام مى دانستند. المیزان

 

در تفسير برهان است كه صدوق به سندى كه به محمد بن مسلم دارد از او از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه در تفسير: (ما جعل الله من بحيره و لا سائبه و لا وصيله و لا حام ) فرمود: در ميان اهل جاهليت رسم چنين بود كه وقتى ماده شترى در يك شكم دو بچه مى زاييد مى گفتند وصل كرد، و كشتن و خوردن چنين شترى را جائز نمى دانستند، و وقتى ده شكم مى زاييد آنرا سائبه مى كردند، يعنى سوار شدن بر پشت و خوردن گوشتش را بر خود حرام مى كردند، و اما (حام ) آن هم شتر نرى بوده كه آنرا بر ناقه ها مى جهانيدند.

 

در مجمع البيان است كه ابن عباس از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: اولين كسى كه بر مكه مسلط شد و در دين اسماعيل دست انداخت و بت ها و صنم ها را نصب كرد همانا عمرو بن لحى بن قمعه بن خندف بوده و او همان كسى است كه شكافتن گوش بحيره و نذر كردن سائبه و وصل كردن وصيله و حمايت از حامى را دائر كرد..

 

والوصيلة: الأرض الواسعة، ويقال: هذا وصل هذا. أي صلته.یعنی رساننده .

بوسیله یا بوصیله این به آن وصل شدم .

 

https://sites.google.com/site/hojjah/bast.zip

 

آیا حضرت ابراهیم (ع) حج کعبه هم انجام داد ؟

 

با سلام

در تورات و انجیل به جملات مبهم و بعضا متناقضی بر میخوریم که شایان توجه هستند مثلا در سفر حضرت ابراهیم (ع)و اولادش به جنوب وعربستان هرچند بصورت واضح مطلبی نیست اما از قرار دادن و مقایسه بعضی آیات عهدین میتوان به مسافرت حضرت ابراهیم (ع) به سرزمین مکه وحج رسید :

 

التكوين ١٢:‏٦ وَاجْتَازَ ‍أَبْرَامُ فِي الأَرْضِ إِلَى مَكَانِ شَكِيمَ إِلَى بَلُّوطَةِ مُورَةَ. وَكَانَ الْكَنْعَانِيُّونَ حِينَئِذٍ فِي الأَرْضِ.

 

التكوين ١٢:‏٩ ثُمَّ ارْتَحَلَ ‍أَبْرَامُ ارْتِحَالاً مُتَوَالِيًا نَحْوَ الْجَنُوبِ.

 

التكوين ١٣:‏١ فَصَعِدَ ‍أَبْرَامُ مِنْ مِصْرَ هُوَ وَامْرَأَتُهُ وَكُلُّ مَا كَانَ لَهُ، وَلُوطٌ مَعَهُ إِلَى الْجَنُوبِ.

 

التكوين ١٣:‏١٢ أَبْرَامُ سَكَنَ فِي أَرْضِ كَنْعَانَ، وَلُوطٌ سَكَنَ فِي مُدُنِ الدَّائِرَةِ، وَنَقَلَ خِيَامَهُ إِلَى سَدُومَ.

 

التكوين ٢٠:‏١ وَانْتَقَلَ ‍إِبْرَاهِيمُ مِنْ هُنَاكَ إِلَى أَرْضِ الْجَنُوبِ، وَسَكَنَ بَيْنَ قَادِشَ وَشُورَ، وَتَغَرَّبَ فِي جَرَارَ.

 

التكوين ٢١:‏٣٤ وَتَغَرَّبَ ‍إِبْرَاهِيمُ فِي أَرْضِ الْفِلِسْطِينِيِّينَ أَيَّامًا كَثِيرَةً.

 

التكوين ٢٢:‏١٩ ثُمَّ رَجَعَ ‍إِبْرَاهِيمُ إِلَى غُلاَمَيْهِ، فَقَامُوا وَذَهَبُوا مَعًا إِلَى بِئْرِ سَبْعٍ. وَسَكَنَ ‍إِبْرَاهِيمُ فِي بِئْرِ سَبْعٍ.

 

العدد ٣٣:‏٣٧ ثمَّ ارْتَحَلُوا مِنْ ‍قَادَشَ وَنَزَلُوا فِي جَبَلِ هُورٍ فِي طَرَفِ أَرْضِ أَدُومَ.

 

حزقيال ٤٧:‏١٩ وَجَانِبُ الْجَنُوبِ يَمِينًا مِنْ ثَامَارَ إِلَى مِيَاهِ مَرِيبُوثَ ‍قَادِشَ النَّهْرُ إِلَى الْبَحْرِ الْكَبِيرِ. وَهذَا جَانِبُ الْيَمِينِ جَنُوبًا.

 

الملوك الثانى ١٥:‏٢٩ فِي أَيَّامِ فَقْحٍ مَلِكِ إِسْرَائِيلَ، جَاءَ تَغْلَثَ فَلاَسِرُ مَلِكُ أَشُّورَ وَأَخَذَ عُيُونَ وَآبَلَ بَيْتِ مَعْكَةَ وَيَانُوحَ وَ‍قَادَشَ وَحَاصُورَ وَجِلْعَادَ وَالْجَلِيلَ وَكُلَّ أَرْضِ نَفْتَالِي، وَسَبَاهُمْ إِلَى أَشُّورَ.

 

التثنية ١:‏١ هذَا هُوَ الْكَلاَمُ الَّذِي كَلَّمَ بِهِ مُوسَى جَمِيعَ إِسْرَائِيلَ، فِي عَبْرِ الأُرْدُنِّ، فِي الْبَرِّيَّةِ فِي الْعَرَبَةِ، قُبَالَةَ سُوفَ، بَيْنَ ‍فَارَانَ وَتُوفَلَ وَلاَبَانَ وَحَضَيْرُوتَ وَذِي ذَهَبٍ.

نکته دیگر مراسم حج مسلمین است که شالوده آن ذکر معین خدای سبحان در ایامی خاص و قربانی کردن است که این امور مکرر در تورات در مراسم ایشان تصریح شده است.

  

کسی که دنبال حقیقت است خودش باید بدون تعصب تحقیق کند مثلا سرنخهایی از قبیل :

 

 

 وُليشَمعيل شِمَعْتيخا هِينِّه بِرَخْتى اُوتُو وهيْفْرْتى اُوتُو وَهيربتى اُتُو بِمِئُدمئدُ شِنيم عاسار نِسيئيم يولِد وِنْتَتِّيُو لِغوُىَ غادُل .

 

قى ليشماعيل بيرختى اوتو قى هفريتى اوتو قى هربيتى بمئود شنيم عسار نسيئيم يوليد قى نتتيف لگوى گدول.

 

التكوين ١٧:‏٢٠ وَأَمَّا ‍إِسْمَاعِيلُ فَقَدْ سَمِعْتُ لَكَ فِيهِ. هَا أَنَا أُبَارِكُهُ وَأُثْمِرُهُ وَأُكَثِّرُهُ كَثِيرًا جِدًّا. اِثْنَيْ عَشَرَ رَئِيسًا يَلِدُ، وَأَجْعَلُهُ أُمَّةً كَبِيرَةً.

 

1-   واژه ברכ(برک) در تورات و قرآن، به معنی برکت و افزونی
2- واژه נשיא(نشیا) در تورات و نقیب و امام در قرآن، به معنی رئیس، امیر و رهبر

 

 

 اى ابراهيم دعاى ترا در حق اسماعيل شنيدم اينك او را بركت داده بارور گردانيده به مقام ارجمند خواهم رسانيد ، به وسيله محمد و دوازده امام از نسل وى او را امت بزرگى خواهم نمود .حاصل مقصود از آيه فوق اين است كه : به وسيله حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) و دوازده امام (عليهم السلام) كه همگى از نسل اسماعيل مى باشند ، او را بركت داده به مقام ارجمند خواهم رسانيد ، و شخصيت و عظمتش ، به وسيله ظهور اين نير فروزان و دوازده اختر درخشان بيشتر و افزونتر خواهد شد ."

 

 

در انجيل برنابا مي نويسد: «چون آدم و حوا از بهشت بيرون شدند، مشاهده كردند كه بالاي دروازه ي بهشت نوشته اند: «لا اله الّا الله محمد رسول الله

 

 

حينئذ قال يوحنا : حسنا تكلمت يا معلم ، ولكن ينقصنا أن نعرف كيف أخطأ الإنسان بسبب الكبرياء ، أجاب يسوع: لما طرد الله الشيطان، وطهر الملاك جبريل تلك الكتلة من التراب التي بصق عليها الشيطان، خلق الله كل شيء حي من الحيوانات التي تطير ومن التي تدب وتسبح، وزين العالم بكل ما فيه، فاقترب الشيطان يوما ما من أبواب الجنة، فلما رأى الخيل تأكل العشب اخبرها انه اذا تأتى لتلك الكتلة من التراب أن يصير لها نفس أصابها ضنك، ولذلك كان من مصلحتها أن تدوس تلك القطعة من التراب. على طريقة لا تكون بعدها صالحة لشيء، فثارت الخيل وأخذت تعدو بشدة على تلك القطعة من التراب التي كانت بين الزنابق والورود، فأعطى الله من ثم روحا لذلك الجزء النجس من التراب الذي وقع عليه بصاق الشيطان الذي كان أخذه جبريل من الكتلة، وأنشأ الكلب فأخذ ينبح فروّع الخيل فهربت، ثم اعطى الله نفسه للإنسان وكانت الملائكة كلها ترنم : ( اللهم ربنا تبارك اسمك القدوس ) فلما انتصب آدم على قدميه رأى في الهـواء كتابة تتألق كالشمس نصها (( لا إله إلا الله ومحمد رسـول الله )) ، ففتح حينئذ آدم فاه وقال : ( أشكرك أيها الرب إلهي لانك تفضلت فخلقتني ، ولكن أضرع إليك أن تنبأني ما معنى هذه الكلمات (( محمد رسول الله )) ، فأجاب الله : ( مرحبا بك يا عبدي آدم ، واني أقول لك أنك أول إنسان خلقت ، وهذا الذي رأيته إنما هو ابنك الذي سيأتي إلى العالم بعد الآن بسنين عديدة ، وسيكون رسولي الذي لأجله خلقت كل الأشياء ، الذي متى جاء سيعطى نورا للعالم ، الذي كانت نفسه موضوعة في بهاء سماوى ستين ألف سنة قبل أن أخلق شيئا )

 

. در انجيل يوحنا 16-7 از قول حضرت عيسي نقل شده كه گفت: «ليكن من راست مي گويم به شما كه شما را مفيد است كه اگر من نروم پارقليط نزد شما نخواهد آمد. اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد.»
كلمه پارقليط (سرياني) ترجمه از اصل يوناني «پريكليطوس» است كه به معني بسيار ستوده و بي نهايت نامدار است و در عربي به محمد و احمد ترجمه مي شود.

 

ارص نشیا eretz neshiah

 

נשיא

 

منظور از 12 نفر از ذریه ابراهیم که در تورات بشارت داده چه کسانی هستند

پیدایش 17: 20
و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اکنون او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس(نشیا=لیدر) از وی پدید آیند، و امتی عظیم ازوی بوجود آورم .

همچنین در لوقا1-55وهمچنین منظور از آیه : يوحنا14-30 و يوحنا 15-26 ويوحنا 16-5وزكريا 3-11

همچنین منظور از اینکه عیسی (ع) فرموددیگر مرا نخواهید دید و آماده باشید که خداوند کسی را برای شما خواهد فرستاد وقبول کنید ، چه کسی است درمتي 23-37


روميان 9-25 يهود قوم خدا نيستند بواسطه گناهانشان وغير يهود نجات خواهند يافت. چون ظاهر شريعت را چسبيدند وايمان نداشتند و خداي متعال فرمود كه نام من بوسيله مردم غير يهود در سراسر جهان مورد احترام قرارميگيرد...ولي شما نام مرا بي حرمت ميسازيد . ملاكي 1-11


اشعيا گفت : خداوند فرمايد كسانيكه طالب من نبودند مرا يافتند وبه كسانيكه مرا نطلبيدند ظاهر گرديدم اما من همه روز دستانم را دراز كردم بسوي قومي مخالف وعصيانگر بني اسرائيل ! روميان 10-20


همچنین منظور از بری در روميان 11-16 چه کسیست ؟

12-5 مكاشفه ، پسرنرينه اي زاييد كه همه امتهاي زمين را به عصاي آهنين حكمراني خواهد كرد

 

ودر پیدایش 18-20و21 آمده : وخداوند با اسماعیل بود واو در بیابان فاران بزرگ شده ودر تیراندازی ماهر گشت ...

 

سرزمین فاران کجاست ؟

 

 

خواص خوردنيها در اخبار

 

با سلام

اسناد احاديثي كه حكمي برآنان نشده صحيح هستند ودر حكم بر ساير احاديث هم بايد به شواهد وقرائن دیگر مراجعه نمود :

 

احادیثی در باره گوشتها و خواص  شیر حیوانات وپرندگان و برنج وترید و کباب وحلیم وحلوا ، ماهی ، نمک ، سرکه ،  روغن ، تخم مرغ ،شکر، ماست ، عدس ، نخود ، ماش ، انار، انگور ، خرما ، کشمش ، گلابی ، به ، سیب، آلو ، سبزیجات ، هویج ، کاهو ، چغندر ، شلغم ، سیر ، پیاز ، خیار ، کدو ، ترب ، کاسنی ، تره ، کرفس ، بادمجان، خربزه ، مرکبات ، موز ، انجیر، سنجد ، ذرت  وآب خوردن و ..... از اصول کافی .

 

بَابُ فَضْلِ لَحْمِ الضَّأْنِ (ميش يا گوسفند) عَلَى الْمَعْزِ (بز)

 [1] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ أَظُنُّهُ مُحَمَّدَ بْنَ إِسْمَاعِيلَ قَالَ ذَكَرَ بَعْضُنَا اللُّحْمَانَ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَقَالَ مَا لَحْمٌ بِأَطْيَبَ مِنْ لَحْمِ الْمَاعِزِ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ قَالَ لَوْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُضْغَةً هِيَ أَطْيَبُ مِنَ الضَّأْنِ لَفَدَى بِهَا إِسْمَاعِيلَ ع

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ«» الرِّضَا ع إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي لَا يَأْكُلُونَ لَحْمَ الضَّأْنِ قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ قَالَ قُلْتُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّهُ يُهَيِّجُ بِهِمُ الْمِرَّةَ السَّوْدَاءَ وَ الصُّدَاعَ وَ الْأَوْجَاعَ فَقَالَ لِي يَا سَعْدُ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ قَالَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيْئاً أَكْرَمَ مِنَ الضَّأْنِ لَفَدَى بِهِ إِسْمَاعِيلَ ع

 

 هَكَذَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ

بَابُ لَحْمِ الْبَقَرِ وَ شُحُومِهَا ( چربی)

 

 بَابُ لُحُومِ الْجَزُور(شتر)وَ الْبُخْتِ (شتر دو كوهانه)

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنْ لُحُومِ الْبُخْتِ وَ أَلْبَانِهِنَّ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ                         

قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ أَبِي الْخَطَّابِ نَهَى عَنْ أَكْلِ الْبُخْتِ وَ عَنْ أَكْلِ لُحُومِ الْحَمَامِ الْمُسَرْوَلَةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا بَأْسَ بِرُكُوبِ الْبُخْتِ وَ شُرْبِ أَلْبَانِهِنَّ وَ أَكْلِ لُحُومِ الْحَمَامِ الْمُسَرْوَلِ 0الكافي ج : 6  ص :  312

 

البُخْتُ: جمع البختىّ من الإبل مؤنثة

 

بَابُ لُحُومِ الطَّيْرِ

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْإِوَزُّ جَامُوسُ الطَّيْرِ وَ الدَّجَاجُ خِنْزِيرُ الطَّيْرِ وَ الدُّرَّاجُ حَبَشُ الطَّيْرِ وَ أَيْنَ أَنْتَ عَنْ فَرْخَيْنِ نَاهِضَيْنِ رَبَّتْهُمَا امْرَأَةٌ مِنْ رَبِيعَةَ بِفَضْلِ قُوتِهَا 0ضعيف

 

علي(ع) فرمود: وزّ ـ اوزّ: نوعي مرغ كه در كنار آب‏ها زندگي مي‏كند ـ گاوميش مرغان است، و ماكيان خوك مرغان است، و درّاج (پرنده‏اي از تيره ماكيان و از كبك سانان) ماكيان سياه پوست است. چرا غافلي از آن دو جوجه به بلوغ رسيده كه زني از قوم ربيعه آن‏ها را با بقاياي غذاي خودش پرورش داده است.

 

 

 [2] عَنْهُ عَنِ السَّيَّارِيِّ رَفَعَهُ قَالَ إِنَّهُ ذُكِرَتِ اللُّحْمَانُ بَيْنَ يَدَيْ عُمَرَ فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ أَطْيَبَ اللُّحْمَانِ لَحْمُ الدَّجَاجِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَلَّا إِنَّ ذَلِكَ خَنَازِيرُ الطَّيْرِ وَ إِنَّ أَطْيَبَ اللُّحْمَانِ لَحْمُ فَرْخٍ قَدْ نَهَضَ أَوْ كَادَ أَنْ يَنْهَضَ 0ضعيف

 

در نزد عمر بن خطاب سخن از گوشت به ميان آمد، عمر گفت: گواراترين گوشت ماكيان است. علي(ع) فرمود: نه خير، ماكيان، خوك مرغان است، گواراترين گوشت جوجه‏اي است كه بالغ شده يا تزديك به بلوغ است.

 

 

 

 [5] عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ تَغَدَّيْتُ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَأَتَى بِقَطَاةٍ فَقَالَ إِنَّهُ مُبَارَكٌ وَ كَانَ أَبِي ع يُعْجِبُهُ وَ كَانَ يَأْمُرُ أَنْ يُطْعَمَ صَاحِبُ الْيَرَقَانِ يُشْوَى لَهُ فَإِنَّهُ يَنْفَعُهُ 0ضعيف الكافي ج : 6  ص :  313

                        

 [6] عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ نَشِيطِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع يَقُولُ لَا أَرَى بِأَكْلِ الْحُبَارَى بَأْساً وَ إِنَّهُ جَيِّدٌ لِلْبَوَاسِيرِ وَ وَجَعِ الظَّهْرِ وَ هُوَ مِمَّا يُعِينُ عَلَى كَثْرَةِ الْجِمَاعِ 0ضعيف

 

بَابُ لُحُومِ الظِّبَاءِ وَ الْحُمُرِ الْوَحْشِيَّةِ

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ«» الرِّضَا ع أَسْأَلُهُ عَنْ لُحُومِ حُمُرِ الْوَحْشِ فَكَتَبَ ع يَجُوزُ أَكْلُهُ لِوَحْشَتِهِ وَ تَرْكُهُ عِنْدِي أَفْضَلُ

 

بَابُ لُحُومِ الْجَوَامِيسِ (گاوميش)

 

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ«» عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ لَا بَأْسَ بِأَكْلِ لُحُومِ الْجَوَامِيسِ وَ شُرْبِ أَلْبَانِهَا وَ أَكْلِ سُمُونِهَا 0ضعيف

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ لُحُومِ الْجَوَامِيسِ وَ أَلْبَانِهَا فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِمَا

 

بَابُ كَرَاهِيَةِ أَكْلِ لَحْمِ الْغَرِيضِ يُعْنَى النِّي‏ءُ

 

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى أَنْ يُؤْكَلَ اللَّحْمُ غَرِيضاً وَ قَالَ إِنَّمَا تَأْكُلُهُ السِّبَاعُ                         

وَ لَكِنْ حَتَّى تُغَيِّرَهُ الشَّمْسُ أَوِ النَّارُ. الكافي ج : 6  ص :  314

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَكْلِ لَحْمِ النِّي‏ءِ فَقَالَ هَذَا طَعَامُ السِّبَاعِ

 

 

و قال في الدروس: يكره أكله، أي اللحم غريضا يعني نيئا أي غير نضيج، و هو بكسر النون و الهمز، و في الصحاح

الغريض

(6): الطري.

 

 

بَابُ الْقَدِيدِ (كهنه ومانده)

 

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَطِيَّةَ أَخِي أَبِي«» الْعَوَّامِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ أَصْحَابَ الْمُغِيرَةِ يَنْهَوْنَ عَنْ أَكْلِ الْقَدِيدِ الَّتِي لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِأَكْلِهِ 0ضعيف

 

 

 

 [4] عَنْهُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ الْقَدِيدُ لَحْمُ سَوْءٍ لِأَنَّهُ يَسْتَرْخِي فِي الْمَعِدَةِ وَ يُهَيِّجُ كُلَّ دَاءٍ وَ لَا يَنْفَعُ مِنْ شَيْ‏ءٍ بَلْ يَضُرُّهُ

 

 

ودر حدیث دیگری فرمودند :

 

از امام صادق علیه السلام : كه سه چيز است كه خوردنى نيستند و بدن را فربه مى كنند و سه چيز است كه خوردنى اند وبدنرا لاغر ميكنند و دو چيز است كه بهمه چـيز نفع ميرسانند و بهيـچ چـيز ضر نميرسانند و دو چيز است كه بهمه چيز ضرر ميرسانند و بهيچ جهت نفع نميرسانند اما آنهائى كه خوردنى نيستند و فربه ميكنند پيراهن كتان پـوشيدن و بوى خوش كردن و نوره ماليدن و اما آنها كه خوردنى اند ولاغر ميكنند گـوشت خشك و پـنير وشكوفه خرما و اما آن دو چيز كه بهمه جهت نفع ميرسانند آب نيم گرم و انار و اما آن دو چيز كه بهمه جهت ضرر ميرسانند گوشت خشك كرده و پنير.

 

 

 [6] قَالَ وَ رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ثَلَاثَةٌ يَهْدِمْنَ الْبَدَنَ وَ رُبَّمَا قَتَلْنَ أَكْلُ الْقَدِيدِ الْغَابِّ وَ دُخُولُ الْحَمَّامِ عَلَى الْبِطْنَةِ وَ نِكَاحُ الْعَجَائِزِ0ضعيف

                         الكافي ج : 6  ص :  315

 

 قَالَ وَ زَادَ فِيهِ أَبُو إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ وَ غِشْيَانُ النِّسَاءِ عَلَى الِامْتِلَاءِ .(جماع با شكم سير)

  

 

بَابُ فَضْلِ الذِّرَاعِ (دست) عَلَى سَائِرِ الْأَعْضَاءِ

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الرَّيَّانِ رَفَعَهُ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُحِبُّ الذِّرَاعَ أَكْثَرَ مِنْ حُبِّهِ لِسَائِرِ أَعْضَاءِ الشَّاةِ فَقَالَ ع لِأَنَّ آدَمَ ع قَرَّبَ قُرْبَاناً عَنِ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ فَسَمَّى لِكُلِّ نَبِيٍّ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ عُضْواً عُضْواً وَ سَمَّى لِرَسُولِ اللَّهِ ص الذِّرَاعَ فَمِنْ ثَمَّ كَانَ ص يُحِبُّهَا وَ يَشْتَهِيهَا وَ يُفَضِّلُهَا 0ضعيف

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُعْجِبُهُ الذِّرَاعُ . موثق

 

 بَابُ الطَّبِيخِ = پلو

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّحْمُ بِاللَّبَنِ مَرَقُ الْأَنْبِيَاءِ ع

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِذَا ضَعُفَ الْمُسْلِمُ فَلْيَأْكُلِ اللَّحْمَ بِاللَّبَنِ

 

 

 بَابُ الثَّرِيدِ

 [1] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ رُشَيْدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ أَكَلْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأُتِيَ بِلَوْنٍ فَقَالَ كُلْ مِنْ هَذَا فَأَمَّا أَنَا فَمَا شَيْ‏ءٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنَ الثَّرِيدِ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْإِسْفَانَاجَاتِ حُرِّمَتْ 0ضعيف

 

 [2] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص أَوَّلُ مَنْ لَوَّنَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ أَوَّلُ مَنْ هَشَمَ الثَّرِيدَ هَاشِمٌ .موثق

 

 [3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص اللَّهُمَّ بَارِكْ لِأُمَّتِي فِي الثَّرْدِ وَ الثَّرِيدِ قَالَ جَعْفَرٌ الثَّرْدُ مَا صَغُرَ وَ الثَّرِيدُ مَا كَبُرَ

 

 [4] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الثَّرِيدُ طَعَامُ الْعَرَبِ .موثق

 

 [5] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ                          الكافي ج : 6  ص :  318

مُحْرِزٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَلَيْكَ بِالثَّرِيدِ فَإِنِّي لَمْ أَجِدْ شَيْئاً أَوْفَقَ مِنْهُ 0ضعيف

 

 [6] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ يَأْكُلُ سِكْبَاجاً بِلَحْمِ الْبَقَرِ

 

 [7] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَعَا بِالْمَائِدَةِ فَأُتِيَ بِثَرِيدٍ وَ لَحْمٍ وَ دَعَا بِزَيْتٍ وَ صَبَّهُ عَلَى اللَّحْمِ فَأَكَلْتُ مَعَهُ

 بَابُ الشِّوَاءِ (سرخ) وَ الْكَبَابِ وَ الرُّءُوسِ

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ بَيْنَ يَدَيْهِ شِوَاءٌ فَقَالَ لِي ادْنُ فَكُلْ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا لِي ضَارٌّ فَقَالَ لِي ادْنُ أُعَلِّمُكَ كَلِمَاتٍ لَا يَضُرُّكَ مَعَهُنَّ شَيْ‏ءٌ مِمَّا تَخَافُ قُلْ بِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ مِلْ‏ءَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْ‏ءٌ وَ لَا دَاءٌ تَغَدَّ مَعَنَا

 

 [2] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ                         

قَالَ اشْتَكَيْتُ بِالْمَدِينَةِ شَكَاةً ضَعُفْتُ مَعَهَا فَأَتَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِي أَرَاكَ ضَعِيفاً قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ لِي كُلِ الْكَبَابَ فَأَكَلْتُهُ فَبَرَأْتُ .موثق الكافي ج : 6  ص :  319

 

بَابُ الْهَرِيسَةِ (حليم يا هليم)

 [1] الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بِسْطَامَ بْنِ مُرَّةَ الْفَارِسِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ يَزِيدَ الْفَارِسِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَلَيْكُمْ بِالْهَرِيسَةِ فَإِنَّهَا تُنْشِطُ لِلْعِبَادَةِ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ هِيَ مِنَ الْمَائِدَةِ الَّتِي أُنْزِلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص 0ضعيف

 

 [2] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ نَبِيّاً مِنَ                          الكافي ج : 6  ص :  320

الْأَنْبِيَاءِ شَكَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الضَّعْفَ وَ قِلَّةَ الْجِمَاعِ فَأَمَرَهُ بِأَكْلِ الْهَرِيسَةِ 0ضعيف

 

 بَابُ الْحَلْوَاءِ = حلوا

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هَارُونَ بْنِ مُوَفَّقٍ الْمَدِينِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ بَعَثَ إِلَيَّ الْمَاضِي ع يَوْماً فَأَكَلْتُ عِنْدَهُ وَ أَكْثَرَ مِنَ الْحَلْوَاءِ فَقُلْتُ مَا أَكْثَرَ هَذِهِ الْحَلْوَاءَ فَقَالَ ع إِنَّا وَ شِيعَتَنَا خُلِقْنَا مِنَ الْحَلَاوَةِ فَنَحْنُ نُحِبُّ الْحَلْوَاءَ 0ضعيف

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ لَمْ يُرِدْ مِنَّا الْحَلْوَاءَ أَرَادَ الشَّرَابَ .موثق

 

 [3] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ أَكَلْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْماً فَأُتِيَ بِدَجَاجَةٍ مَحْشُوَّةٍ خَبِيصاً فَفَكَكْنَاهَا وَ أَكَلْنَاهَا 0ضعيف

 بَابُ الطَّعَامِ الْحَارِّ

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَقِرُّوا الْحَارَّ حَتَّى يَبْرُدَ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قُرِّبَ إِلَيْهِ طَعَامٌ حَارٌّ فَقَالَ أَقِرُّوهُ حَتَّى يَبْرُدَ                          الكافي ج : 6  ص :  322

مَا كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِيُطْعِمَنَا النَّارَ وَ الْبَرَكَةُ فِي الْبَارِدِ

 

 [2] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ النَّبِيَّ ص أُتِيَ بِطَعَامٍ حَارٍّ جِدّاً فَقَالَ مَا كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِيُطْعِمَنَا النَّارَ أَقِرُّوهُ حَتَّى يَبْرُدَ وَ يُمْكِنَ فَإِنَّهُ طَعَامٌ مَمْحُوقُ الْبَرَكَةِ وَ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ نَصِيبٌ .موثق

 

 [3] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الطَّعَامُ الْحَارُّ غَيْرُ ذِي بَرَكَةٍ

 

 [4] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أُتِيَ النَّبِيُّ ص بِطَعَامٍ حَارٍّ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُطْعِمْنَا النَّارَ نَحُّوهُ حَتَّى يَبْرُدَ فَتُرِكَ حَتَّى بَرَدَ .موثق

 

 

 [5] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ«» ابْنِ الْيَسَعِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا تُدْمِنُوا أَكْلَ السَّمَكِ فَإِنَّهُ يُذِيبُ الْجَسَدَ .موثق

 

اعتياد به خوردن ماهي انسان را لاغر ميكند.

 

 [6] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَكْلُ الْحِيتَانِ يُذِيبُ الْجِسْمَ

 [7]«» عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ صح سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع     .موثق                     الكافي ج : 6  ص :  324

 

قَالَ السَّمَكُ الطَّرِيُّ يُذِيبُ الْجَسَدَ

 [8] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى رَفَعَهُ قَالَ السَّمَكُ الطَّرِيُّ يُذِيبُ شَحْمَ الْعَيْنِ .موثق

 

 بَابُ بَيْضِ الدَّجَاجِ = تخم مرغ

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَيْضَ فَقَالَ أَمَا إِنَّهُ خَفِيفٌ يَذْهَبُ بِقَرَمِ اللَّحْمِ 0ضعيف

 

 قَالَ وَ رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُرَازِمٍ وَ زَادَ فِيهِ وَ لَيْسَتْ لَهُ غَائِلَةُ اللَّحْمِ

 

 بَابُ فَضْلِ الْمِلْحِ = نمك

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا عَلِيُّ افْتَتِحْ بِالْمِلْحِ فِي طَعَامِكَ وَ اخْتِمْ بِالْمِلْحِ فَإِنَّهُ مَنِ افْتَتَحَ طَعَامَهُ بِالْمِلْحِ وَ خَتَمَهُ بِالْمِلْحِ دَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِنْ أَنْوَاعِ الْبَلَاءِ أَيْسَرُهَا الْجُذَامُ .موثق

                         الكافي ج : 6  ص :  326

 

بَابُ الْخَلِّ = سركه وَ الزَّيْتِ = روغن زيتون

 

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ قَالَ كُنْتُ أُفْطِرُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعَ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَكَانَ أَوَّلُ مَا يُؤْتَى بِهِ قَصْعَةً مِنْ ثَرِيدِ خَلٍّ وَ زَيْتٍ فَكَانَ أَوَّلُ مَا يَتَنَاوَلُ مِنْهَا ثَلَاثَ لُقَمٍ ثُمَّ يُؤْتَى بِالْجَفْنَةِ .موثق

 

 [3] عَنْهُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَشْبَهَ النَّاسِ طِعْمَةً بِرَسُولِ اللَّهِ ص كَانَ يَأْكُلُ الْخُبْزَ وَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ يُطْعِمُ النَّاسَ الْخُبْزَ وَ اللَّحْمَ 0ضعيف

 

 [4] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ«» عَبْدَةَ الْوَاسِطِيِّ عَنْ عَجْلَانَ قَالَ تَعَشَّيْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بَعْدَ عَتَمَةٍ وَ كَانَ يَتَعَشَّى بَعْدَ عَتَمَةٍ فَأُتِيَ بِخَلٍّ وَ زَيْتٍ وَ لَحْمٍ بَارِدٍ فَجَعَلَ يَنْتِفُ اللَّحْمَ فَيُطْعِمُنِيهِ وَ يَأْكُلُ هُوَ الْخَلَّ وَ الزَّيْتَ وَ يَدَعُ اللَّحْمَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا طَعَامُنَا وَ طَعَامُ الْأَنْبِيَاءِ ع

 

 [5] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّا لَنَبْدَأُ بِالْخَلِّ عِنْدَنَا كَمَا تَبْدَءُونَ بِالْمِلْحِ عِنْدَكُمْ فَإِنَّ الْخَلَّ لَيَشُدُّ الْعَقْلَ 0ضعيف

 

 [6] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَحَبَّ الْأَصْبَاغِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص الْخَلُّ.موثق

 

 

 [8] عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذُكِرَ عِنْدَهُ خَلُّ الْخَمْرِ فَقَالَ ع إِنَّهُ لَيَقْتُلُ دَوَابَّ الْبَطْنِ وَ يَشُدُّ الْفَمَ .موثق

 

 [9] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَلُّ الْخَمْرِ يَشُدُّ اللِّثَةَ وَ يَقْتُلُ دَوَابَّ الْبَطْنِ وَ يَشُدُّ الْعَقْلَ

 

 [10] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ«» وَ هُوَ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ ابْنَيْ عُمَرَ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِمَا رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الِاصْطِبَاغُ بِالْخَلِّ يَقْطَعُ شَهْوَةَ الزِّنَا 0ضعيف

 

بَابُ الْمُرِّيِّ = خورشت

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ يُوسُفَ ع لَمَّا كَانَ فِي السِّجْنِ شَكَا إِلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَكْلَ الْخُبْزِ وَحْدَهُ وَ سَأَلَ إِدَاماً يَأْتَدِمُ بِهِ وَ قَدْ كَانَ كَثُرَ عِنْدَهُ قِطَعُ الْخُبْزِ الْيَابِسِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَأْخُذَ الْخُبْزَ وَ يَجْعَلَهُ فِي إِجَّانَةٍ وَ يَصُبَّ عَلَيْهِ الْمَاءَ وَ الْمِلْحَ فَصَارَ مُرِّيّاً فَجَعَلَ يَأْتَدِمُ بِهِ ع 0ضعيف

                         الكافي ج : 6  ص :  331

 

و المري

: هو آبكامه، و قال الفيروزآبادي المري كدري إدام كالكامخ، قال الجوهري: المري: الذي يؤتدم به، كأنه منسوب إلى المرارة و العامة تخففه. مرات العقول

 

 

 

بَابُ الزَّيْتِ وَ الزَّيْتُونِ

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلُوا الزَّيْتَ وَ ادَّهِنُوا بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ

 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَهُ

 

 [2] أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ كَانَ مِمَّا أَوْصَى بِهِ آدَمُ ع إِلَى هِبَةِ اللَّهِ ابْنِهِ أَنْ كُلِ الزَّيْتُونَ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ 0ضعيف

 

 [3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ أَوْ غَيْرِهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُمْ يَقُولُونَ الزَّيْتُونُ يُهَيِّجُ الرِّيَاحَ فَقَالَ إِنَّ الزَّيْتُونَ يَطْرُدُ الرِّيَاحَ 0ضعيف

 

 [4] عَنْهُ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَاسِعٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي دَاوُدَ النَّخَعِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ادَّهِنُوا بِالزَّيْتِ وَ أْتَدِمُوا بِهِ فَإِنَّهُ دُهْنَةُ الْأَخْيَارِ وَ إِدَامُ الْمُصْطَفَيْنَ مُسِحَتْ بِالْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ بُورِكَتْ مُقْبِلَةً وَ بُورِكَتْ مُدْبِرَةً لَا يَضُرُّ مَعَهَا دَاءٌ 0ضعيف

 

 [5] مَنْصُورُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ«» الزَّرَّاعِ الزَّارِعِ خ ل الْبَصْرِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذَكَرْنَا عِنْدَهُ الزَّيْتُونَ فَقَالَ الرَّجُلُ يَجْلِبُ الرِّيَاحَ فَقَالَ لَا بَلْ يَطْرُدُ الرِّيَاحَ 0ضعيف

                         الكافي ج : 6  ص :  332

 [6] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ الْجَرِيرِيِّ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الزَّيْتُ دُهْنُ الْأَبْرَارِ وَ إِدَامُ الْأَخْيَارِ بُورِكَ فِيهِ مُقْبِلًا وَ بُورِكَ فِيهِ مُدْبِراً انْغَمَسَ بِالْقُدْسِ مَرَّتَيْنِ 0ضعيف

 

 [7] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الزَّيْتُونُ يَزِيدُ فِي الْمَاءِ 0ضعيف

 

بَابُ الْعَسَلِ

 

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا اسْتَشْفَى النَّاسُ بِمِثْلِ الْعَسَلِ

 

بَابُ السُّكَّرِ

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ                          الكافي ج : 6  ص :  333

قَالَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ ع كَثِيراً مَا يَأْكُلُ السُّكَّرَ عِنْدَ النَّوْمِ .موثق

 

 بَابُ السَّمْنِ = روغن

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع سُمُونُ الْبَقَرِ شِفَاءٌ .موثق

 

 [2] عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع السَّمْنُ دَوَاءٌ وَ هُوَ فِي الصَّيْفِ خَيْرٌ مِنْهُ فِي الشِّتَاءِ وَ مَا دَخَلَ جَوْفاً مِثْلُهُ .موثق

 

 [3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ نِعْمَ الْإِدَامُ السَّمْنُ

 

 [4] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ خَمْسِينَ سَنَةً فَلَا يَبِيتَنَّ وَ فِي جَوْفِهِ شَيْ‏ءٌ مِنَ السَّمْنِ

 

 [5] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَكَلَّمَهُ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ فَقَالَ لَهُ مَا لِي أَرَى كَلَامَكَ مُتَغَيِّراً فَقَالَ لَهُ سَقَطَتْ مَقَادِيمُ فَمِي فَنَقَصَ كَلَامِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَيْضاً قَدْ سَقَطَ بَعْضُ أَسْنَانِي حَتَّى إِنَّهُ لَيُوَسْوِسُ إِلَيَّ الشَّيْطَانُ فَيَقُولُ لِي إِذَا ذَهَبَتِ الْبَقِيَّةُ فَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ تَأْكُلُ فَأَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ثُمَّ قَالَ لِي عَلَيْكَ بِالثَّرِيدِ فَإِنَّهُ صَالِحٌ وَ اجْتَنِبِ السَّمْنَ فَإِنَّهُ لَا يُلَائِمُ الشَّيْخَ

 

 [6] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي حَفْصٍ الْأَبَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ السَّمْنُ مَا دَخَلَ جَوْفاً مِثْلُهُ وَ إِنَّنِي لَأَكْرَهُهُ لِلشَّيْخِ 0ضعيف

                         الكافي ج : 6  ص :  336

بَابُ الْأَلْبَانِ = شير

 

 [1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ ص يَأْكُلُ طَعَاماً وَ لَا يَشْرَبُ شَرَاباً إِلَّا قَالَ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ أَبْدِلْنَا بِهِ خَيْراً مِنْهُ إِلَّا اللَّبَنَ فَإِنَّهُ كَانَ يَقُولُ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ زِدْنَا مِنْهُ 0ضعيف

 

 [2] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبَّادِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ لَبَنُ الشَّاةِ السَّوْدَاءِ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ حَمْرَاوَيْنِ وَ لَبَنُ الْبَقَرِ الْحَمْرَاءِ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ سَوْدَاوَيْنِ 0ضعيف

 

 [3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا شَرِبَ اللَّبَنَ قَالَ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِيهِ وَ زِدْنَا مِنْهُ

 

 [4] الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنْ«» عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْفَارِسِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّي أَكَلْتُ لَبَناً فَضَرَّنِي قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا وَ اللَّهِ مَا يَضُرُّ لَبَنٌ قَطُّ وَ لَكِنَّكَ أَكَلْتَهُ مَعَ غَيْرِهِ فَضَرَّكَ الَّذِي أَكَلْتَهُ فَظَنَنْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنَ اللَّبَنِ 0ضعيف

 

 [5] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَيْسَ أَحَدٌ يَغَصُّ بِشُرْبِ اللَّبَنِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ (النحل -: 66 -) .موثق

 

 [6] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اللَّبَنُ طَعَامُ الْمُرْسَلِينَ .موثق

 

 [7] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَصْبَهَانِيِّ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ                          الكافي ج : 6  ص :  337

وَ أَنَا أَسْمَعُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَجِدُ الضَّعْفَ فِي بَدَنِي فَقَالَ لَهُ عَلَيْكَ بِاللَّبَنِ فَإِنَّهُ يُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ يَشُدُّ الْعَظْمَ 0ضعيف

 [8] عَنْهُ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ مَنْ تَغَيَّرَ عَلَيْهِ مَاءُ الظَّهْرِ فَإِنَّهُ يَنْفَعُ لَهُ اللَّبَنُ الْحَلِيبُ وَ الْعَسَلُ 0ضعيف

 

 [9] عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ«» أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ أَكَلْنَا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأُتِينَا بِلَحْمِ جَزُورٍ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ بَيْتِهِ فَأَكَلْنَا ثُمَّ أُتِينَا بِعُسٍّ مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ لِي اشْرَبْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَذُقْتُهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَبَنٌ فَقَالَ إِنَّهَا الْفِطْرَةُ ثُمَّ أُتِينَا بِتَمْرٍ فَأَكَلْنَاهُ 0ضعيف

 

بَابُ أَلْبَانِ الْبَقَرِ

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَلْبَانُ الْبَقَرِ دَوَاءٌ .موثق

 [2] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ شَكَوْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع ذِرْباً وَجَدْتُهُ فَقَالَ لِي مَا يَمْنَعُكَ مِنْ شُرْبِ أَلْبَانِ الْبَقَرِ فَقَالَ لِي أَ شَرِبْتَهَا قَطُّ فَقُلْتُ لَهُ نَعَمْ مِرَاراً فَقَالَ كَيْفَ وَجَدْتَهَا فَقُلْتُ وَجَدْتُهَا تَدْبُغُ الْمَعِدَةَ وَ تَكْسُو الْكُلْيَتَيْنِ الشَّحْمَ وَ تُشَهِّي الطَّعَامَ فَقَالَ لِي لَوْ كَانَتْ أَيَّامُهُ لَخَرَجْتُ أَنَا وَ أَنْتَ إِلَى يَنْبُعَ حَتَّى نَشْرَبَهُ 0ضعيف

 [3] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَيْكُمْ بِأَلْبَانِ الْبَقَرِ فَإِنَّهَا تُخْلَطُ مَعَ كُلِّ الشَّجَرِ

                         الكافي ج : 6  ص :  338

بَابُ الْمَاسْتِ

 

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى رَفَعَهُ«» عَنْ أَبِي الْحَسَنِ«» الرِّضَا ع قَالَ مَنْ أَرَادَ أَكْلَ الْمَاسْتِ وَ لَا يَضُرُّهُ فَلْيَصُبَّ عَلَيْهِ الْهَاضُومَ قُلْتُ لَهُ وَ مَا الْهَاضُومُ قَالَ النَّانْخَواهُ 0ضعيف

 

بَابُ أَلْبَانِ الْإِبِلِ

 

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع يَقُولُ أَبْوَالُ الْإِبِلِ خَيْرٌ مِنْ أَلْبَانِهَا وَ يَجْعَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الشِّفَاءَ فِي أَلْبَانِهَا

 

 [2] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ بَعْضِ«» أَصْحَابِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ«» الْحَسَنِ قَالَ سَمِعْتُ أَشْيَاخَنَا يَقُولُونَ أَلْبَانُ اللِّقَاحِ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ عَاهَةٍ وَ لِصَاحِبِ الْبَطَنِ أَبْوَالُهَا 0ضعيف

 

بَابُ أَلْبَانِ الْأُتُنِ الاغ

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ تَغَدَّيْتُ مَعَهُ فَقَالَ لِي أَ تَدْرِي مَا هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا شِيرَازُ الْأُتُنِ اتَّخَذْنَاهُ لِمَرِيضٍ لَنَا فَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَأْكُلَ مِنْهُ فَكُلْ

                         الكافي ج : 6  ص :  339

 [2] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ«» كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأُتِينَا بِسُكُرُّجَاتٍ فَأَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ وَ قَالَ هَذَا شِيرَازُ الْأُتُنِ اتَّخَذْنَاهُ لِعَلِيلٍ عِنْدَنَا وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَأْكُلْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَدَعْ 0ضعيف

 

بَابُ الْجُبُنِّ = پنیر

 

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْجُبُنِّ فَقَالَ لِي لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ طَعَامٍ يُعْجِبُنِي ثُمَّ أَعْطَى الْغُلَامَ دِرْهَماً فَقَالَ يَا غُلَامُ ابْتَعْ لَنَا جُبُنّاً وَ دَعَا بِالْغَدَاءِ فَتَغَدَّيْنَا مَعَهُ وَ أُتِيَ بِالْجُبُنِّ فَأَكَلَ وَ أَكَلْنَا مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنَ الْغَدَاءِ قُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِي الْجُبُنِّ فَقَالَ لِي أَ وَ لَمْ تَرَنِي أَكَلْتُهُ قُلْتُ بَلَى وَ لَكِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْكَ فَقَالَ سَأُخْبِرُكَ عَنِ الْجُبُنِّ وَ غَيْرِهِ كُلُّ مَا كَانَ فِيهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ فَهُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْرِفَ الْحَرَامَ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ

 

 بَابُ الْجُبُنِّ وَ الْجَوْزِ = گردو

 

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَكْلُ الْجَوْزِ فِي شِدَّةِ الْحَرِّ يُهَيِّجُ الْحَرَّ فِي الْجَوْفِ وَ يُهَيِّجُ الْقُرُوحَ عَلَى الْجَسَدِ وَ أَكْلُهُ فِي الشِّتَاءِ يُسَخِّنُ الْكُلْيَتَيْنِ وَ يَدْفَعُ الْبَرْدَ .موثق

 

 أَبْوَابُ الْحُبُوبِ

بَابُ الْأَرُزِّ= برنج

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا يَأْتِينَا مِنْ نَاحِيَتِكُمْ شَيْ‏ءٌ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الْأَرُزِّ وَ الْبَنَفْسَجِ إِنِّي اشْتَكَيْتُ وَجَعِي ذَلِكَ الشَّدِيدَ فَأُلْهِمْتُ أَكْلَ الْأَرُزِّ فَأَمَرْتُ بِهِ فَغُسِلَ وَ جُفِّفَ ثُمَّ قُلِيَ وَ طُحِنَ فَجُعِلَ لِي مِنْهُ سَفُوفٌ بِزَيْتٍ وَ طَبِيخٌ أَتَحَسَّاهُ فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِّي بِذَلِكَ الْوَجَعَ 0ضعيف

 

 [2] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ يُونُسَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ رَأَيْتُ دَايَةَ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع تُلْقِمُهُ الْأَرُزَّ وَ تَضْرِبُهُ عَلَيْهِ فَغَمَّنِي مَا رَأَيْتُهُ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لِي أَحْسَبُكَ غَمَّكَ مَا رَأَيْتَ مِنْ دَايَةِ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى قُلْتُ لَهُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ لِي نِعْمَ الطَّعَامُ الْأَرُزُّ يُوَسِّعُ الْأَمْعَاءَ وَ يَقْطَعُ الْبَوَاسِيرَ وَ إِنَّا لَنَغْبِطُ أَهْلَ الْعِرَاقِ بِأَكْلِهِمُ الْأَرُزَّ وَ الْبُسْرَ فَإِنَّهُمَا يُوَسِّعَانِ الْأَمْعَاءَ وَ يَقْطَعَانِ الْبَوَاسِيرَ

 

  

بَابُ الْحِمِّصِ = نخود

 [1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ نَادِرٍ الْخَادِمِ قَالَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ ع يَأْكُلُ الْحِمِّصَ الْمَطْبُوخَ قَبْلَ الطَّعَامِ وَ بَعْدَهُ 0ضعيف

 

 [2] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَرْوُونَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ إِنَّ الْعَدَسَ بَارَكَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ نَبِيّاً فَقَالَ هُوَ الَّذِي يُسَمُّونَهُ عِنْدَكُمُ الْحِمِّصَ وَ نَحْنُ نُسَمِّيهِ الْعَدَسَ

                         الكافي ج : 6  ص :  343

 [3] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ رِفَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا عَافَى أَيُّوبَ ع نَظَرَ إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدِ ازْدَرَعَتْ فَرَفَعَ طَرْفَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي عَبْدُكَ أَيُّوبُ الْمُبْتَلَى عَافَيْتَهُ وَ لَمْ يَزْدَرِعْ شَيْئاً وَ هَذَا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ زَرْعٌ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا أَيُّوبُ خُذْ مِنْ سُبْحَتِكَ كَفّاً فَابْذُرْهُ وَ كَانَتْ سُبْحَتُهُ فِيهَا مِلْحٌ فَأَخَذَ أَيُّوبُ ع كَفّاً مِنْهَا فَبَذَرَهُ فَخَرَجَ هَذَا الْعَدَسُ وَ أَنْتُمْ تُسَمُّونَهُ الْحِمِّصَ وَ نَحْنُ نُسَمِّيهِ الْعَدَسَ

 

 [4] عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ الْحِمِّصُ جَيِّدٌ لِوَجَعِ الظَّهْرِ وَ كَانَ يَدْعُو بِهِ قَبْلَ الطَّعَامِ وَ بَعْدَهُ

 

بَابُ الْعَدَسِ

 [1] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَكْلُ الْعَدَسِ يُرِقُّ الْقَلْبَ وَ يُكْثِرُ الدَّمْعَةَ .موثق

 

 [2] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ أَنَّ بَعْضَ بَنِي إِسْرَائِيلَ شَكَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَسْوَةَ الْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الدَّمْعَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنْ كُلِ الْعَدَسَ فَأَكَلَ الْعَدَسَ فَرَقَّ قَلْبُهُ وَ جَرَتْ دَمْعَتُهُ 0ضعيف

 

 [3] عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ شَكَا رَجُلٌ إِلَى«» النَّبِيِّ ص قَسَاوَةَ الْقَلْبِ فَقَالَ لَهُ عَلَيْكَ بِالْعَدَسِ فَإِنَّهُ يُرِقُّ الْقَلْبَ وَ يُسْرِعُ الدَّمْعَةَ 0ضعيف

 

 بَابُ الْبَاقِلَّى وَ اللُّوبِيَاءِ

 

http://www.ghadeer.org/salamat/noskhe-sh/354-0013.htm

بقيه :

 https://sites.google.com/site/hojjah/miveh.zip

 

 

وراثت و محیط در احادیث ! عجیب !

با سلام

 

شکی نیست که وراثت یکی از عوامل تاثیر گذار شناخته شده است ودانشمندان روانشناس نیز این مطلب را تایید کرده وبه نتایج علمی نیز رسیده اند مثلا در موارد تیپ بدنی سه گانه  کرچمر وشلدون  ؛ 1- تیپ بدنی اكتومورف (Ectomorph)فیزیك بدنی یك فرد اكتومورف، دارای شانه ها و دور كمر باریك، صورت لاغر و پیشانی بلند و كشیده، قفسه سینه لاغر و باریك و دست و پاهای نحیف و لاغر است. .... حساس، تیزهوش، درون گرا، جامعه گریز ، آرام، ساكت و شكننده، كمرو و در تعارض با محیط هستند. این افراد قوه تخیل بالایی دارند و در كارهای ظریف و دقیق موفق تر هستند. از نظر خصایص فیزیولوژیك، اكتومورف ها پوست سرد دارند، با وجود خشكی دهان و بزاق كم، تمایل كمی به آب دارند این افراد معمولا كم اشتها و میزان خوابشان معمولی است. آن ها افرادی كم انرژی ولی منظم هستند
2- تیپ بدنی مزومورف (Mesomorph)مزومورف ها ساختار بدنی ورزیده دارند، و مستعد ترین افراد برای ورزش بدنسازی به شمار می روند دارای شانه های پهن، میان تنه باریك همراه با بازوها و مفاصل و زانوهای نیرومنداند و چربی اندك در بدنشان دیده می شود. تیپ بدنی آن ها در اطراف ماهیچه ها و سیستم گردش خون تمركز می یابد. افراد این گروه می توانند بدون دشواری زیاد توده عضلانی شان را گسترش دهند.مزومورف ها با خصوصیات فعالیت و پویایی، پرانرژی ، جسور و با شهامت بودن و عمل گرایی مشخص می شوند. اعتماد به نفس بالا دارند و افرادی با روحیه رقابتی هستند. نسبت به عقاید دیگران بی تفاوت اند، گستاخ و سلطه جو و اهل ریسك می باشند و به فعالیت های بدنی علاقه دارند تعریق زیاد و احساس عطش از مشخصه های بارز آنهاست.

 

3- تیپ بدنی اندومورف (Endomorph)هیكل بدنی چاق فربه (خپل) دارند، ساختار بدنی شان به طور مشخص در اطراف دستگاه گوارش توسعه می یابد و شكم محور است. این افراد معمولا دارای دور كمر پهن و شانه های كم عرض هستند، چربی فراوان سرتاسر بدنشان را فرا می گیرد و امعا و احشای رشد یافته ای دارند. دستها و پاهای كوتاه دارند و عریض بودن از دید از پهلو و متابولیسم پایین از سایر مشخصات فیزیكی آنهاست .اندومورف ها برونگرا ، راحت طلب و لذت گرا هستند . خوش مشرب،صلح جو، شوخ طبع و خونسرداند و كارها را پشت گوش می اندازند. عاشق خوراكی و غذا هستند و خواب سنگین و طولانی مدت دارند. افرادی معاشرتی و اجتماعی با رفتار دوستانه و مردم دار هستند كه این خصوصیات در شكل افراطی خود به افزایش استعداد ابتلا به بیماری مانیك – دپرسیو (شیدایی ـ افسردگی) می انجامد . ....اگر بخواهم جمع بندی كنم تیپ های اندومورف و پیك نیك(Pyknic) متناظر با مزاج بلغمی و كافا دوشا و تیپ های مزومورف و اسلتیك (Athletic) متناظر با مزاج دموی و پیتا دوشا و تیپ های اكتومورف و آستنیك (Asthenic) متناظر با مزاج سوداوی و واتا دوشا می باشند.

اما در اخبار واحادیث نیز به این مطالب توجه شده است :

 

عن أمير المؤمنين عليه السلام قال: إذا

نظرت إلى الغلام فرأيته حلوا العينين زیبا چشم  عريض الجبهتين گشاد پیشانی  نامي الوجنتين گوشتالو سليم الهيئة خوش صورت

مسترخى العزلة سست عضلات  فارجه لكل يمن وبركة، و إن رأيته غائر العينين چشمان گود رفته  ضيق الجبهة کم پیشانی ناتئ

الوجنتين  لاغر محدد الارنبة  نوک بینی نازک  كأنما جبينه صلابة پیشانی سفت  فلا ترجه امیدوارش مباش .

 

در اخبار آمده که ابوبکر غائر العينين مشرف الجبهة ناتئ الوجنتين بوده است. 

عن أمير المؤمنين (عليه السلام) أنّه قال: إذا نظرت إلى الغلام فرأيته حلو العينين، عريض الجبهة، نامي الوجنتين، سليم الهيئة، مسترخي العزلة فأرجه لكل خير. وإن رأيته غائر العينين، ضيق الجبهة، ناتىء الوجنتين، محدد الأرنبة كأنما جبينه صلابة فلا ترجه

 

اما در بزرگی و کوچکی آلت نیز اخباری وارد شده  البته برای آندسته از افراد که در پی بزرگ کردن  آلت خود بروش های مسخره کنونی هستند! جالب است که خود این امر کرامت از برای مومنین  است :

 

 

محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، وعلي بن إبراهيم، عن أبيه جميعاً، عن ابن محبوب، عن خليل بن عمرو اليشكري (؟)، عن جميل ابن دراج، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: كان أمير المؤمنين (عليه السلام) يقول: إذا كان الغلام ملتاث الأدرة، صغير الذكر، ساكر النظر، فهو ممن يرجى خيره ويؤمن شرّه، وقال: وإذا كان الغلام شديد الأدرة كبير الذكر، حاد النظر، فهو ممن لا يرجى خيره ولا

 

 

[14] مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ                         

ص يَوْمَ بَدْرٍ لَا تُوَارُوا إِلَّا كَمِيشاً يَعْنِي بِهِ مَنْ كَانَ ذَكَرُهُ صَغِيراً وَ قَالَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا فِي كِرَامِ النَّاسِ. صحيح تهذيب‏الأحكام ج : 6  ص :  173

 

 

مسألة 528: إذا اختلط قتلى المسلمين بقتلى المشركين، فروي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنه أمر بدفن من كان منهم صغير الذكر (5)، فعلى هذه الرواية هذه أمارة لكونه مؤمنا يميز به ويصلى عليه ويدفن. وإن قلنا يصلى على كل واحد منهم فينوي بشرط أن يكون مؤمنا كان احتياطا، وبه قال الشافعي (6).

ـــــــــــــ

(5) تفرد الشيخ المصنف بنقل هذا الحديث عن علي (ع) هنا وفي المبسوط 1: 182، ورواه في التهذيب 6: 172 حديث 336 بسنده إلى أبي عبد الله.

(6) الأم 1: 269، والمجموع 5: 258 و 259، والوجيز 1: 75، وفتح العزيز 5: 150 والمغني لابن =

بحار الانوار / جزء 40 / صفحة [169]

در کتاب مشهور لمعه در باب جهاد چنین آمده که اگر در میدان جنگ کشتگان مسلمانان وکفار قاطی شده و قابل تشخیص نبودند نگاه کنند هر کشته ای که آلت کوچک تری دارد مسلمان است و بزرگ آلتان ! کافرند
مرحوم آقا جمال خوانساری از فقهای خوش ذوق در حاشیه این مطلب پس از رد آن از لحاظ سند و متن ، عبارتی جالب دارد
می گوید : اگر این مطلب درست باشد ، پس من از همه کافرترم!!‏

 

 البته در قرآن کریم در وصف حضرت یحیی فرمود : وسیدا وحصورا ونبیا من الصالحین ، که در معنی حصور گفته شده :

 

وأخرج ابن أبي حاتم وابن عساكر عن أبي هريرة : « أن النبي صلى الله عليه وسلم قال : كل ابن آدم يلقى الله بذنب قد أذنبه يعذبه عليه إن شاء أو يرحمه إلاّ يحيى بن زكريا ، فإنه كان { سيداً وحصوراً ونبياً من الصالحين } ثم أهوى النبي صلى الله عليه وسلم إلى قذاة من الأرض فأخذها وقال : كان ذكره مثل هذه القذاة » .

قذاة یعنی خاشاک  کنایه از کوچکی ذکرش .

وأخرج ابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم وابن عساكر عن عمرو بن العاص عن النبي صلى الله عليه وسلم قال « ما من عبد يلقى الله إلاّ ذا ذنب إلاّ يحيى بن زكريا ، فإن الله يقول : { وسيداً وحصوراً } قال : وإنما كان ذكره مثل هدبة الثوب ، وأشار بأنملته » .

 

وايضا قصة امرأة رفاعة القرظي فعن عائشة رضي الله عنها قالت : { جاءت امرأة رفاعة القرظي إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقالت : كنت عند رفاعة فطلقني فبت طلاقي , فتزوجت بعده عبد الرحمن بن الزبير , وإنما معه مثل هدبة الثوب فقال : أتريدين أن ترجعي إلى رفاعة ؟ لا , حتى تذوقي عسيلته ويذوق عسيلتك }

 

مردى به نام رفاعه فرمود: (لا حتى تذوقى عسيلته و يذوق عسيلتك )، و داستان وى چنين بود: در تفسير الدر المنثور از بزاز و طبرانى و بيهقى روايت آمده كه رفاعه بن سموآل همسرش را طلاق داد، همسرش خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و عرضه داشت : يا رسول اللّه عبد الرحمان با من ازدواج كرده ولى با او نيست مگر چيزى مثل اين (و اشاره كرد به رشته اى از جامه اش )، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جوابش را نداد، و او هم چنان تكرار كرد تا آنكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: به نظرم مى خواهى دوباره به همسرى رفاعه برگردى ؟ نه ، ممكن نيست مگر بعد از آنكه تو شیرینی او را بچشى و او عسيله تو را بچشد.


وأخرج ابن جرير عن سعيد بن المسيب في قوله { وحصوراً } قال : لا يشتهي النساء ، ثم ضرب بيده إلى الأرض فأخذ نواة فقال : ما كان معه مثل هذه .

یعنی آلتش باندازه هسته خرما بود !

همچنین :و كان محمد بن المنكدر رضي الله عنه يقول في دعائه اللهم قو ذكري فان فيه منفعة لأهلي سأل القوة في ذلك للخروج من حق الزوجة لأن المرأة نهمتها في الرجال فإذا لهي عن حاجتها فهو مسئول عن ذلك و ما سأل لقضاء نهمة نفسه !

عجب !

 

٪٪٪٪


 وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ، فَقَالَ:

إِنَّما فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبادِئُ طِينِهِمْ، وَ ذلِكَ اءَنَّهُمْ كانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ اءَرْضٍ وَ عَذْبِها، وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِها، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ اءَرْضِهِمْ يَتَقارَبُونَ، وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلافِها يَتَفاوَتُونَ: فَتامُّ الرُّواءِ ناقِصُ الْعَقْلِ، وَ مادُّ الْقامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَ زاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ، وَ تائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِيقُ اللِّسانِ حَدِيدُ الْجَنانِ.

ترجمه :

خطبه اى از حضرت (ع ). ذعلب يمانى از احمد بن قتيبه از عبد الله بن يزيد از مالك بن دحيه روايت مى كند كه گفت ما نزد اميرالمؤ منين (ع ) بوديم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود:

سرشت و طينت مردم است كه آنها را از هم جدا مى كند. زيرا از قطعه زمينى به وجود آمده اند كه شور يا شيرين يا سخت يا نرم بوده است . پس ‍ بر حسب نزديك بودن زمينشان به يكديگر نزديك اند و بر حسب اختلاف زمينهاشان از يكديگر متفاوت . نيكو منظرى است كم خرد، بلندبالايى است ، كوتاه همت ، نيكوكردارى است زشت روى ، كوتاه قامتى است دورانديش ، نيكو سرشتى است كه خود را به راه بد افكنده . سرگشته دل است و پراكنده ذهن ، گشاده زبان است و بينا درون .

 

 

البته اين امور مطلق نيست بلكه غالب است وخصوصیات جسمی معمولا در کمالات روحی موثرند .

 

 

از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه أميرالمؤمنين عليه السّلام مي گفتند : إذَا كَانَ الغُلاَمُ مُلتَاثَ الادْرَةِ ، صَغِيرَ الذَّكَرِ ، ساكِنَ النَّظَرِ ، فَهُوَ مِمَّنْ يُرْجَي خَيْرُهُ ، وَ يُؤمِنُ شَرُّهُ . وَ إذَا كَانَ الغُلاَمُ شَدِيدَ الادْرَةِ ، كَبِيرَ الذَّكَرِ ، حَادَّ النَّظَرِ ، فَهُوَ مِمَّنْ لاَ يُرْجَي خَيْرُهُ ، وَ لاَ يُؤمَنُ شَرُّهُ «اگر پسر بچه ، خصيه هايش بهم نپيچيده و سست و آويزان باشد و آلتش كوچك باشد ، و نگاه كردن او آرام و ساكن باشد ، از كساني است كه اميد خير درباره اش مي رود و از شرّ او مصون مي باشند . و اگر پسر بچه خصيه هايش محكم و شديد باشد ، و آلتش بزرگ باشد ، و نگاه و نظر او تند باشد ، از كساني است كه اميد خير در او نمي رود ، و از شرّش مصون نتوان بود» .

 

محمد بن يعقوب، عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن أبيه، عن وهيب (عامی ضعيف)، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قال أمير المؤمنين (عليه السلام): يعيش الولد لستة أشهر، ولسبعة أشهر، ولتسعة أشهر، ولا يعيش لثمانية أشهر

 

و نيز از أميرالمؤمنين عليه السّلام است كه : طفل جنين اگر ششماهه ، و يا هفت ماهه ، و يا نُه ماهه متولّد گردد ، زنده مي ماند و اگر هشت ماهه به دنيا آيد ، زنده نمي ماند .

و نيز از آن حضرت است كه : شير دختر بچّه و بول او از مثانة مادرش خارج مي شود ، و شير پسر بچه از دو بازو و دو كتف مادرش بيرون مي آيد .

 

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ الضَّرِير (؟)ِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَشِبُّ الصَّبِيُّ كُلَّ سَنَةٍ أَرْبَعَ أَصَابِعَ بِأَصَابِعِ نَفْسِهِ

 

 

و نيز از آن حضرت است كه : هر كودك ، در هر سال ، به قدر درازاي پهناي چهار انگشت از انگشتان خود او رشد مي كند .

مردي از أميرالمؤمنين عليه السّلام دربارة فرزند سؤال كرد كه : چرا در بعضي از اوقات شبيه پدر و مادر است ؟ و در بعضي از اوقات شبيه دائي و عمو؟ حضرت به امام حسن عليه السّلام گفتند : پاسخش را بگوي .

 

حضرت امام حسن عليه السّلام گفتند : اگر مرد سراغ زن خود رود با نفس آرام و جوارح غير مضطرب ، در اين صورت دو نطفه با هم مانند دو نفر كشتي گير كه منازعه مي كنند و هر كدام از آنها مي خواهد بر دگري غالب آيد ، كشتي مي گيرند . اگر نطفة مرد بر نطفة زن غالب شد ، طفل شباهت به پدر را پيدا مي كند . وا گر نطفة زن بر نطفة مرد پيروز شد ، طفل شباهت به مادر را پيدا مي نمايد .

و اگر مرد سراغ زن رود با نفس پريشان و جوارح مضطرب غير ساكن ، در اين صورت اين دو نطفه مضطرب مي شوند و در قسمت راست و يا چپ رَحِم مي افتند . اگر در سمت راست افتادند ، بر عروق و رگهاي عموها و عمّه هاي واقع مي شوند و شباهت به اعمام پيدا مي كند . و اگر در سمت چپ افتادند ، بر عروق و رگهاي دائي ها و خاله ها واقع مي شوند و شباهت به اخوال و دائي ها پيدا مي نمايد .

در اينحال مرد سائل برخاست و مي گفت : اللهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالاَتِهِ «خداوند داناتر است جائي را كه رسالات خود را مي نهد» . و در روايت است كه آن مرد خضر بود .

و از پيغمبر اكرم سؤال شد : چگونه جنين زن مي شود و چگونه مرد مي شود؟ فرمود : دو آب زن و مرد با هم تلاقي مي كنند . اگر آب زن بر آب مرد برتر آيد ، زن مي شود . و اگر آب مرد بر آب زن برتر آيد ، مرد مي شود .

 

همچنین حدیث زیر جالب است وباید تحقیق علمی بشود :

 

((25560)) 2 ـ الحسين بن بسطام وأخوه في (طب الائمة): عن محمد بن إسماعيل، عن أحمد بن محرز، عن عمرو بن أبي المقدام، عن جابر، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: قال علي (عليه السلام): كره رسول الله (صلى الله عليه وآله) الجماع في الليلة التي يريد فيها الرجل سفرا وقال: إن رزق ولدا كان جوالة (احولا).

((25561)) 3 ـ وعن الباقر (عليه السلام) قال: قال الحسين (عليه السلام)
لاصحابه: اجتنبوا الغشيان في الليلة التي تريدون فيها السفر فإنّ من فعل ذلك ثم رزق ولدا كان جوالة .

از همبـستـر شدن بـا همسرانتـان در شبـى كه قصد مسافرت داريد بپرهيزيد; (زيرا)اگر در اثر آن فرزندى روزى شود پرجنب و جوش يا شايد كنايه از ناأرام وبيش فعال ويا احول(لوچ)خواهد بود.

منظور شرایط جسمی وروانی زن و شوهر هنگام جماع نیز در نطفه اثر دارد .

 

البته بعضي از اين اخبار بصورت ارسال در بحارالانوار و... ذكر شده وسند درستي ندارند.

 

چند حديث در اصول کافی آمده گرچه سندشان مشکل دارد اما متنی عجیب دارند :

1-محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن أبي عبدالله، عن بعض أصحابنا قال: كان النبي (صلى الله عليه وآله) إذا أراد تزويج امرأة بعث من ينظر إليها وقال للمبعوثة: شمي ليتها، فإن طاب ليتها طاب عرفها (1)، وانظري كعبها فإن درم كعبها عظم كعثبها.

 درم : عن النبيّ صلّى الله عليه و آله في النساء : «فإن دَرَمَ كَعْبُها عَظُم كَعْثَبها» : 22 / 194 . الدَّرَم في الكعب : أن يواريه اللحم حتّى لا يكون له حجم(المجلسي : 22 / 194) .

 

یعنی نگاه کن به پشت کعب پایش اگر گوشتی وچاق بود دارای فرج بزرگی خواهد بود !

 

كعثب : عن النبيّ(ص): «أُنظري لكَعْبِها؛ فإن دَرِمَ كَعْبها عظُم كَعْثَبُها»: 22/194. الكَعْثَب -بالفتح-: الرَّكَب الضخم؛ وهو منبت العانة (المجلسي: 22/194).

 

1-قال مصنف هذا الكتاب :من لايحضره الفقيه ، الليت: صفحة العنق، والعرف: الريح الطيبة قال الله عزوجل: (ويدخلهم الجنة عرفها لهم) أي طيبها لهم، وقد قيل إن العرف العود الطيب الريح، وقوله عليه السلام: درم كعبها أي كثر لحم كعبها، ويقال امرأة درماء إذا كانت كثيرة لحم القدم والكعب، والكعثب: الفرج.

 

 

2-عن عدة من اصحابنا عن أحمد بن ابى عبدالله عن ابيه عمن حدثه عن ابى عبدالله عليه السلام قال: زوجوا الاحمق ولا تزوجوا الحمقاء فان الاحمق ينجب والحمقاء لا تنجب.

 

از امام صادق ـ عليه السلام ـ : با مرد احمق ازدواج كنيد ـ به مرد احمق زن بدهيد ـ اما با زن احمق ازدواج نكنيد، زيرا مرد احمق ميتواند فرزند سالم (غير احمق) توليد كند اما زن احمق نميتواند فرزند سالم توليد كند.

 

شاید اشاره به نقش اصلی تربیت فرزند که بر عهده مادر است باشد و نقش کروموزوم XX مادر که غالب در ژن است .

 

همچنین : قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ : ايّاكم و تزوّج الحمقاء فانّ صحبتها ضياع وولدها ضياع: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: مبادا با زن احمق ازدواج كنيد زيرا همدمي با او تضييع (عمر) است و فرزندش نيز تباه (بيفايده) ميشود.

و در نسخه وسائل الشيعه: فانّ صحبتها بلاء وولدها ضياع: زيرا همدمي با او بلاء و فرزندش تباه ميشود.

 

آثار منفی شیر ناپاك

 وفي (الخصال) بإسناده عن علي (عليه السلام) ـ في حديث الأربعمائة ـ قال: تزوجوا فإن التزويج سنة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فإنّه كان يقول: من كان يحب أن يتبع سنتي فإن من سنتي التزويج، واطلبوا الولد، فإني مكاثر بكم الأمم غدا، وتوقوا على أولادكم من لبن البغي من النساء والمجنونة فإن اللبن يعدي.


فرزندان خود را از خوردن شير زنان زناكار و زن ديوانه نگهدارى كنيد زيرا شير خصوصيات روانى مادر را بفرزند سرايت ميدهد.


از شهید بزرگوار مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری پرسیدند: چرا یكی از پسران شما از باب یخرج الحی من المیت بدین غایت شرور شده است ؟ فرمود: آن چیزهایی كه من از او دیده ام و می بینم شما ندیده اید و بعدا خواهید دید. این فرزند همانا قاتل من خواهد بود و كسی كه در پای دار من كف زنان شادی كند و تبریك بگوید. گفتند: از چه رو دارای این احوال و اوصاف است؟ فرمود: شیری كه خورده نجس و خبیث بوده و شیردهی كه او را تربیت نموده نجس و پلید بوده است.
گفتند: داستان او را بیان فرمایید. فرمود: آن زمانی كه در سامرا در محضر استاد بزرگ میرزای شیرازی مشرف بودم، خداوند این پسر را به من داد. مادرش بی شیر بود برای شیر دادن به او ناچار به گرفتن دایه ای شدیم. بدون تحقیق زنی را برای دایگی او اجیر كرده و به تربیت او گماشتیم تا حدود دو سال او را شیر داد. بعد معلوم گردید كه آن زن ناصبی و از خوارج بوده و دو سال شیر ناپاك به او داده است. نجس و حرام مجهول هم تأثیر خود را می گذارد.(درر الأخبار)

3-محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن مالك بن أشيم، عن بعض رجاله عن أبي عبدالله (ع): تزوجوا سمراء يناء عجزا مربوعة فإن كرهتها فعلي مهرها

- سهل، عن بكربن صالح، عن مالك بن أشيم، عن بعض أصحابه، عن أبي عبد الله (ع) قال: قال أمير المؤمنين (ع): تزوجها عيناء سمراء عجزاء مربوعة فإن كرهتها فعلي الصداق.

 

امیر مومنان علی علیه السلام میفرمایند :

با زنی ازدواج کن که رنگ بدنش  گندم گون وچشمانی بزرگ و شهلایی و لگنی فراخ  داشته باشد و چهار شانه و میانه قد باشد  اگر  نپسندیدی  مهریه اش با من !

 زنى را به همسرى بگير كه گندم گون و چشم درشت و کفل بزرگ  و متوسط قد باشد. اگر او را نخواستى مهرش با من !

 

(1)                 السمراء ذات منزلة بين البياض والسواد، عيناء: العظيم سواد عينها في سعة، عجراء: العظيمة العجز، مربوعة: بين الطويلة والقصيرة. (في)

 

(2)          يقال امرأة عيناء: حسنة العينين واسعتهما، و الجمع عين بالكسر.مجمع البحرين

 

و السَّمَارُ: موضع؛ و كذلك سُمَيراءُ، و هو يمدّ و يقصر.لسان العرب

 

 

أحمد، عن أبيه، عن علي بن النعمان، عن أخيه، عن داودبن النعمان، عن أبي أيوب الخزاز، عن أبي عبدالله (ع) قال: إني جربت جواري بيضاء وادماء فكان بينهن بون  البون - بالفتح والضم -: المسافة بين الشسيئين والخبر يحتمل أن يكون المراد تفضيل البيض والادم معا.

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن عبدالله بن المغيرة، عن أبي الحسن (ع) قال: سمعته يقول: عليكم بذوات الاوراك فإنهن انجب. الاوراك جمع الورك - بالفتح والكسر وككتف - وهى ما فوق الفخذ

 

ودراخبار عامه :

 

         تخيروا لنطفكم وانتخبوا المناكح وعليكم بذوات الأوراك فإنهن أنجب (ابن عدى ، والديلمى عن عمر)

                

وعن علي بن إبراهيم، عن ابيه، عن النوفلي، عن

 السكوني، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قال النبي (صلى الله عليه وآله): اختاروا لنطفكم فإن الخال أحد الضجيعين..وسایل الشيعه

 

رسول خدا فرمود: براي نطفه هایتان بهترين رحمها را انتخاب كنيد زيرا فرزندان به دائيها شبيه ميشوند.

 

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبدالله (ع) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: تزوجوا الزرق فإن فيهن اليمن

 

الديلمي عن أبي هريرة تزوجوا الزرق فإن فيهن يمنا

 

و الزُّرَّقُ: بياض في ناصية الفرس أَو قَذالِه.لسان العرب

 

بعضی گفته اند مراد زن چشم آبی است وبعضی هم گفته اند مراد زن سبزه است .

 

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن بكربن صالح، عن بعض أصحابه عن أبي الحسن (ع) قال: من سعادة الرجل أن يكشف الثوب عن امرأة بيضاء.

زن سفید یکی از موارد سعادت مرد است !

 

 

4- إبراهيم بن ميمون، عن محمد قال: سألت أبا عبد اللَّه ع عن قول اللَّه تعالى أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى ، قال" ليس شي ء من خلق اللَّه إلا و هو يعرف من شكله الذكر من الأنثى"، قلت: ما يعني ثم هدى قال" هداه للنكاح و السفاح من شكله".

 

از امام صادق(ع) از معني آيه «اعطي كل شييء خلقه ثم هدي» پرسيدم، فرمود: همه مخلوقات از شكل ظاهرشان معلوم است كه كدام مذكر است و كدام مونث. گفتم: مراد از «ثم هدي» چيست؟ فرمود: آن‌ها را هدايت كرده بر نكاح و سفاح به وسيله شكل ظاهري شان.

يعني انسان را به نكاح و حيوان را به سفاح هدايت كرده است،

 واین حدیث بسیار قابل تامل است زیرا هدف ونیت افراد در ازدواج منجر به خدای ناکرده زنا یا سفاح که خفیفتر از زنا است میشود . مثلا هدف از ازدواج رسیدن به پول وزیبایی و.... باشد .

 

5- علي بن محمد، عن صالح بن أبي حماد، عن هارون بن مسلم، عن بريد بن معاوية عن أبي عبدالله(ع) قال: أتى النبي صلى الله عليه وآله رجل فقال: يا رسول الله إني أحمل أعظم ما يحمل الرجال، فهل يصلح لي أن آتي بعض مالي من البهائم ناقة أو حمارة فإن النساء لايقوين على ما عندي؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: إن الله تبارك وتعالى لم يخلقك حتى خلق لك ما يحتملك من شكلك فانصرف الرجل ولم يلبث أن عاد إلى رسول الله صلى الله عليه وآله فقال له: مثل مقالته في أول مرة فقال له رسول الله: فأين أنت من السوداء العنطنطة(1) قال: فانصرف الرجل فلم يلبث أن عاد فقال: يا رسول الله أشهد أنك رسول الله حقا إني طلبت ما أمرتني به فوقعت على شكلي مما يحتملني وقد أقنعني ذلك.

 

1-العنطنط" الطويل، و هي بهاء كذا في القاموس، و قال في النهاية في حديث المتعة: فتاة كالبكرة العنطنطة أي الطويلة العنق مع حسن قوام، و العنط طول العنق.

 

 

6- محمد بن يحيى، عن عبدالله بن محمد، عن علي بن الحكم، عن أبان بن عثمان، عن عبدالرحمن بن سيابة، عن أبي عبدالله (ع) قال: أن الله خلق حواء من آدم فهمة النساء لرجال فحصنوهن في البيوت.

 

چون حوا از ادم خلق شد ه پس همت و کوشش زن مرد است پس در خانه حفظشان کنید.

 

 

7- عدة من أصحابنا، عن أحمدبن محمد بن خالد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عمن حدثه، عن إسحاق بن عمار قال: قال أبوعبدالله (ع): إن الله جعل للمرأة صبر عشرة رجال فإذا هاجت (هيجان) كانت لها قوة شهوة عشرة رجال.

 

البته در معانی کلمات باید دقت نمود تا شبهه ای بوجود نیاید .

 

8- محمد بن يحيى، عن محمد بن أبي القاسم، عن أبيه رفعه عن أبي عبدالله (ع) قال: المرأة الجميلة تقطع البلغم والمرأة السوء اء تهيج المرة السوداء.

 

 

 

بدعت قمه زنی (تطبیر)

با سلام وصلوات بر محمد وآل طاهرینش

قمه یا تطبیر چیست واز کجا پیدا شده و آیا اصل وریشه ای از قرآن وسنت اهل بیت (ع) دارد یا خیر ؟؟

 - عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَا تَتّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيجَةً فَلَا تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ فَإِنّ كُلّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ وَ قَرَابَةٍ وَ وَلِيجَةٍ وَ بِدْعَةٍ وَ شُبْهَةٍ مُنْقَطِعٌ إِلّا مَا أَثْبَتَهُ الْقُرْآنُ
**اصول كافى جلد 1 ص :76 رواية: 22 ***
 
ترجمه :
 امام باقر عليه السلام فرمود: غير خدا را براى خود تكيه گاه و محرم راز مگيريد كه مؤمن نباشيد زيرا هر وسيله و پيوند و خويشى و محرم راز و بدعت و شبهتى نزد خدا بريده و بى‏اثر است جز آنچه را كه قرآن اثبات كرده است .
 
«سمعت ابا عبدالله (ع) يقول قد ولدني رسول الله ص و انا اعلم كتاب الله و فيه بدء الخلق و ما هو كائن الي يوم القيامه و فيه خبر السماء و خبر الارض و خبر الجنه و خبر النار و خبر ما كان و خبر ما هو كائن اعلم ذلك كما انظر الي كفي ان الله يقول فيه تبيان كل شى ء»؛ «امام صادق عليه السلام فرمودند: من از اولاد رسول خدا (ص) هستم و من نسبت به كتاب خدا داناترينم و در آن شروع خلق است و آنچه تا روز قيامت مى باشد و در آن خبر آسمان و زمين و خبر بهشت و جهنم و خبر آنچه اتفاق افتاده و آنچه اتفاق مى افتد موجود است، من اين مطالب را (از قرآن) مى دانم همانطور كه به كف دستم نگاه مى كنم، بدرستيكه خدا مى فرمايد: در آن روشن كننده هر چيز است».
 
«قال ابو عبد الله(ع) ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل في كتاب الله عز و جل و لكن لا تبلغه عقول الرجال»؛ «امام صادق عليه السلام فرمودند: هيچ چيز نيست كه دو نفر در آن اختلاف كنند مگر آن كه براي آن در كتاب خدي عزوجل اصلي مى باشد ولي انديشه و عقل مردم بدان نمى رسد».اصول کافی ج۱ ص ۶۱
 
 
 
امام محمد باقر ( ع ) روايت مي کند که هنگامي که امام حسين ( ع ) در صدد کوچيدن از مدينه برآمد ، زنان بني عبدالمطلب آمدند و به نوحه سرايي پرداختند تا آن که امام حسين ( ع ) ميانشان رفت وگفت ، شما را بخدا سوگند مبادا که معصیت خدا و رسول باشد که از شما سر بزند...(کامل الزيارات ، ص 195 ، ح 275 ، باب 29)
 
قال فعزاها الحسين وقال لها: " يا أختاه تعزي بعزاء الله فإن سكان السموات يفنون، وأهل الأرض كلهم يموتون، وجميع البرية يهلكون قال: يا أختاه يا أم كلثوم ! وأنت يا زينب ! وأنت يا رقية ! وأنت يا فاطمة ! وأنت يا رباب ! انظرن إذا أنا قتلت فلا تشققن علي جيبا ولا تخمشن علي وجها ولا تقلن علي هجرا ". وروي من طريق آخر، إن زينب لما سمعت مضمون الأبيات كانت في موضع آخر منفردة مع النساء والبنات خرجت حاسرة تجر ثوبها حتى وقفت عليه، وقالت واثكلاه ليت الموت أعدمني الحياة، أليوم ماتت أمي فاطمة، وأبي علي، وأخي الحسن، يا خليفة الماضين وثمال الباقين فنظر إليها الحسين ((عليه السلام)) فقال: يا أختاه. لا يذهبن بحلمك الشيطان.(لهوف سیدبن طاوس)
 
 
 
دانلود کتاب ارزشمند : دست پنهان :
 

صفحاتی از کتاب قیم کشف الاسرار امام خمینی  رضی الله تعالی عنه

 

با سلام

جلد کتاب

 وای از دستهای محرِّف وخائن که از تحریف حقایق مسلم دست بردار نیستند : فویل لهم مما کتبت ایدیهم

 

این وهابیون نادان واعراب جاهلی که به زبان فارسی تسلط ندارند  جسته وگریخته ، سخنان امام راحل رحمه الله را ناقص ترجمه واذهان جوانان را تشویش میکنند مصداق : یحرفون الکلم عن مواضعه

وما برای قضاوت منصفانه تصویر کتاب را می آوریم وقضاوت با خوانند گان متقی ومنصف :

اولا این کتاب در جواب شبهات وهابیت پیرامون قرآن و اسلام وجواب آنها که میگویند قرآن واسلام وسنت راستین محمد (ص) برای امروز بشر ، کافی نیست :

ثانیا نسخه قدیمی از این کتاب نزد حقیر بود که صفحاتی از آنرا برای خردمندان اسکن(تصویر) میکنم  :

1- فی وحدانیة الله تعالی

2-فی عدم تحریف القرآن وکفایته لسعادة البشر الی الابد

 

وایضا فی صیانة القرآن و عدم تحریفه من صحیفه نور



3- فی کفایة القرآن الی یوم القیامة

4- فی اعجاز کتاب الله تعالی و تحدی لمن شک فیه

5- ارسل الله رسوله واکمل دینه

6- فی اثبات ان الاسلام اکمل الادیان و اتمهم و افضلهم

7-
فی کفایة احکام الاسلام والقرآن لهدایة البشر الی یوم القیامة

8- مافرطنا في الكتاب من شي ء

9- فی بیان الحجیة وقطعیة القرآن

10- الاسلام اکمل الادیان والقرآن رأس الامور

11- وضع القانون الحکومة فی صلاحیة الله تعالی

12- اکمل واتم الکتب للسعادة البشر کتاب الله تعالی

13- عقیدة الامام الخمینی قدس سره فی معاد

14- ان الدین عند الله الاسلام

15- فی منکر الرسالة الرسول وهو کفر

16- فی خطبة الامام علی (ع) و غصب حقه

17- اساس الاختلافات والتفرقة الامه بدأ من سقیفة واستمر الی الآن و....

17/1 -السقیفة ام الاختلافات

۱۸- تبلیغ دین اسلام بوسیه نبی اکرم (ص) همانطور که خداوند متعال دستورداده بود.

 

 وتمت كلمة ربك صدقا وعدلا

تبليغات

ولا يرد بأسه عن القوم المجرمين

 

 نميخواستم بنويسم  اما از ناداني بعضي  اعراب  كه هنوز پس از جنايات بيشماري كه صدام  در حمله به ايران وكويت  بر مردم و كودكان بيگناه  و بمباران شيميايي حلبچه وسردشت  و.... به او صدام شهيد وقائد و رهبر ميگويند  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

لينكش در سايت بحرين وعربستان و....

 

http://bahrainforums.com/showthread.php?p=1903949

 

 

http://bahrainforums.com/forumdisplay.php?f=2&page=1&sort=lastpost&order=&pp=25&daysprune=-1

 

 

 عزاداری برای صدام در فلسطين!

 

حال شما چه توقعي از اعراب  صدر اسلام  داريد  دز آن زماني كه نه راديويي و نه اينتر نتي بود و اخبار بعد از ماهها به  اقصي نقاط ميرسيد ، معاويه و منافقين  با تبليغات  شديد  ؛ حق راباطل  و خود را بحق  جلوه ميدادند و اكنون به دو چشم ميبينيم  كه  هنوز آثار جنايات هولناك  صدام  حتي نسبت به داماد هايش و مردمش  باقيست  ؛ اورا امام شهيد ياد ميكنند  و احتمالا  تا چند سال ديگر  وي را  مرد نمونه تاريخ عرب  كه بي نظير بوده  ؛ معرفي خواهند كرد ..

 

تبليغات بسيار مهم است  وبنظر من صدا وسيما  با اخبار عربي وانگليسي برون مرزي   همراه با تصاوير  جنايات صدام و جانبازان شيميايي  ، بايستي بيشتر  حقايق  جنگ  8 ساله را به جهانيان  نشان دهد و هر سال در روز مرگ صدام  عيد بگيريم تا ديگر سازمان ملل  آغاز كننده جنگ وغرامت  100 ميلياردي جنگ  را رسما  از آنان بگيرد و حقانيت ايران ، تثبيت  و نكات مبهم  از جلوي  ديد جهانيان نسبت به ايران  كنار رود

 

در همين قطعنامه اخير كه عليه ايران تصويب شد ؛ چقدر اسراييل  با دستاويز قرار دادن جريان هلوكاست عليه ايران  بهره برداري سياسي كرد  و متاسفانه  ما ايرانيان در اين زمينه  تبليغات  ؛ ضعيفيم . 

 

 

عيد بزرگ غدير در پيش است  از همه عاشقان امير المؤمنين (ع)  خواهانم كه غدير را كه آب حيات شيعه  است را با شكوه  ولائي  بر گزار كنند  همه وبلاگ نويس ها وهمه متوليان رسانه ها وهمه آحاد مردم در همه تكايا  و مساجد  حتي با شيريني  و مجلس مختصر كه در آن آيات سوره  مايده ( آخرين سوره نازل شده ) را قرائت كنند كه بقول خدا  "  ومن يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب "   كه انشاء الله  هنگام  ورود به ديار باقي  همگان مورد توجه  حضرتش قرار بگيريم .

 

 در بعضي از سايتها خبر از مسخ شدن جسد خبيث صدام بشكل خوك آمده  والله اعلم

 

  ان شاء الله

فانظر كيف كان عاقبة المجرمين

 

جیک جیک مستونت بود ياد زمستونت نبود !!

 

 

 

هر چه كني بخود كني

 

اندر حكايت ازدواج ام كلثوم  وعمر وشبهات

 

  

 

 و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين (عنكبوت 2)

 

 

اساسي ترين  نكته اي كه در خلال  مناظراتم  با  اهل سنت  متوجه آن شدم  اينست كه  عده اي از آنان  موضوع غدير وامامت  ائمه اثنا عشري  را  رد نميكنند  ولي ميگويند  ما به آنچه واقع شد اعتقاد داريم  يعني  مردم  علي عليه السلام را نخواستند .  واين بينش وطرز تفكر مربوط به اشاعره است يعني كساني كه معتقد به جبر مي باشند  و پس از بررسي  تاريخ متوجه ميشويم كه اين طرز تفكر پس از مطرح شدن  بوسيله خلفا  (خصوصا معاوية و امويان) ؛  و اشاعه آن بوسيله عبد الوهاب اشعري چون باب ميل حكام ظالم  بود  ودهان مردم را نسبت به هرگونه اعتراضي ميبست و)  خدا اينطور خواسته  ، گسترش يافت . بطلان اين  موضوع  ظاهر است كافيست به قرآن  مراجعه  كني  تا ببيني  :

 

ولا تطيعوا امر المسرفين. وكفاك ان تعلم قوله تعالي انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا و قوله تعالي ان الله يامر بالعدل والاحسان وايضا قوله ومن ينقلب علي عقبيه فلن يضروالله شيئا وقوله تعالي فمن نكث فانما ينكث علي نفسه

 

 وكما نعلم ان النبي الاعظم صلي الله عليه وآله وسلم امر بالصدق واداء الامانة لاهلها .

 

تمام اين آيات در صورتي معني ميدهند كه انسان داراي قدرت اختيار باشد  وگرنه  امرونهي خدا معني ندارد  و ارسال رسل كاري عبث وبيهوده است . آنجا كه ميگويد  امر گناهكاران را اطاعت نكنيد  و  همچنين  ميفرمايد  كه ما راه را به انسان نشان داديم  عده اي شاكر و عده اي كافرند .  ويا در سوره آل عمران ميفرمايد  كه  محمد (ص)  نيست پيامبري  مانند پيامبران گذشته اگر بميرد يا كشته شود شما به جاهليت رجوع خواهيد  كرد ( اما بدانيد كه) كسيكه به اعقاب وجاهليت برگردد به خدا هيچ ضرري نرسانده ( به خود ضرر زده )  وخداوند اجر شاكرين را بزودي خواهد داد   . اين آيه را با آيه  سوره فتح كه ميفرمايد  كسيكه عهد وپيمان الهي را بشكند  حقيقتا  به زيان خود اقدام كرده  ، ودر جاي ديگر ميفرمايد  وقليل من عبادي الشكور   نتيجه ميدهد كه  عده كمي  از اصحاب رسول الله (ص)  بربيعتي كه  با علي عليه السلام  وبا پيامبر  در روز غدير كردند  استوار ماندند .

 

 

قضيه ديگري كه مرتبا     ميگويند  شما شيعيان  كاسه داغتر از آش شده ايد  علي (ع) با خلفا رابطه اش خوب وحسنه بود  مگر عمر ام كلثوم دخترعلي (ع) را نگرفت  مگر علي در جنگها  شركت نميكرد و.....  ومن ميگويم  مگر علي (ع)  بروايت اهل سنت  كه نقل كرده اند  عمر  در هفتاد موضع  گفت لولا علي لهلك عمر  يا اي علي اگر تو نبودي  عمر  هلاك شده بود  يا اي علي اگر تو نبودي  حتما اسلام  ضايع  ميشد ( ماجراي  پرسش علماي يهود ومسيحي از خليفه مسلمين ودرمانده شدن خليفه ! ) و قريب به اين معاني كه  عمر ميگفت خدا مرا در زميني كه علي نباشد  باقي نگذارد  . براي  ديدن  اصل عربي اين روايات  كه از صحاح  سنت آمده  به
 اينجا  كليك

كنيد .

 

جواب :

 

اولا  بايد بدانيم كه علي (ع) بيجهت  مظهر العجايب  نميشود  . علي همان كسي است  كه در جواب معاويه  وبيان دشمني  معاويه در جنگ صفين  فرمود  اي معاويه  منم ابوالحسن  كشنده  جدت و دائيت و برادرت  در جنگ بدر  منم علي  وهمان شمشير با منست وبر دشمن ميكشم   اگر راست ميگويي مردم بيگناه را واگذار وخوت نزد من آي  تا ببينيم  چه كسي در قلبش ريب و برچشمش  پرده است ومن بر راه اسلام  هستم كه شما تركش كرديد  و اجبارا واز ترس روز فتح مكه  اسلام ظاهري آورديد   : وقد دعوت الي الحرب فدع الناس جانبا واخرج الي واعف الفريقين من القتال ليعلم اينا المرين علي قلبه والمغطي علي بصره فانا ابوالحسن قاتل جدك وخالك و اخيك شدخا يوم بدر وذلك السيف معي وبذلك القلب القي عدوي !! ما استبدلت دينا ولا استحدثت نبيا واني لعلي المنهاج الذي تركتموه طائعين و دخلتم فيه مكرهين . نهج البلاغة .

 

 

وعلي همان است كه پس از رحلت حضرت رسول (ص) و طغيان منافقين (اين منافقين همان كساني هستند كه حد اقل يك نفر ا ز اقوامشان بدست  علي (ع) در معارك و جنگها  كشته شده  وچه بسيارند ) فقط وفقط براي حفظ اسلام  سكوت كرد براي ادامه و بقاي  نهال نوپاي اسلام از هيچ كوششي فرو گذار نكرد . همان طور كه در نهج البلاغه فرموده  و جالب اينست  كه در جواب آقاياني  كه ميگويند شما شيعيان  مقام شير خدا حيدر كرار را تنزل ميدهيد  مگر ميشود كه  حيدر كرار وغير فرار را به زوربراي بيعت ببرند  !!  جوابش را در تاريخ بجوئيد  همان هنگاميكه  روز اول سقيفه  ابوبكر  جاي  علي بر خلافت نشست  ابوسفيان  نزد علي (ع) آمد وگفت اي علي دستور بده تا بيابان را از سوار ه وپياده پركنم ( وحقت را از ابوبكر  بگيريم) !  ولي علي (ع) چون مقصود  ابوسفيان منافق را ميدانست و ابوسفيان جز به نابودي انسان نمي انديشيد  بهمين جهت  علي (ع) سكوت كرد .

 

 

بله اگر ما علي (ع) را با خودمان بسنجيم  مثلا براي يك  بالا چشمت ابروست گفتن  ،  انتقام بگيريم  ممكن است حدس آقايان صحيح باشد اما  علي كجا و ما كجا مگر در جنگ  خندق وقضيه عمروبن عبدود كه او آب دهان بر صورت علي مي اندازد  و علي (ع) بجهت فرونشاندن خشم  و فقط وفقط براي خدا بعد از كظم غيظ عمروبن عبدود را ميكشد  ؛ شوخي است   كه جنيد بغدادي ميگويد امر علي  در جنگها عجيبست  و همه  عقلا عالم  از رفتار علي  در تعجبند . همين جمع اضداد علي را علي ساخته  گاهي سيف الله المسلول  در جنگ  حنين و خيبر  كه بگفته بخاري در صحيحش  تمام اصحاب حتي عمر و ابوبكر وعثمان  فراركردند  (لينك فرار عمر در حنين  از سايت  عربستان در صحيح بخاري ):

 

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3978&doc=0&IMAGE=%DA%D1%D6+%C7%E1%CD%CF%ED%CB

 

 

فرار كليه اصحاب در خيبر  وفتح پيروز مندانه خيبر  بوسيله علي لينك در صحيح بخاري:

 

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=3887&doc=0&IMAGE=%DA%D1%D6+%C7%E1%CD%CF%ED%CB

 

 

 

وبگفته نبي اعظم (ص)فرار در جنگ از كبائر است .

 

راجع  تفسير القرآن العظيم  لابن كثير  في هذا رابط

 

فَأَمَّا إِنْ كَانَ الْفِرَار لَا عَنْ سَبَب مِنْ هَذِهِ الْأَسْبَاب فَإِنَّهُ حَرَام وَكَبِيرَة مِنْ الْكَبَائِر لِمَا رَوَاهُ الْبُخَارِيّ وَمُسْلِم فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ قَالَ : قَالَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " اِجْتَنِبُوا السَّبْع الْمُوبِقَات " قِيلَ يَا رَسُول اللَّه وَمَا هُنَّ ؟ قَالَ " الشِّرْك بِاَللَّهِ وَالسِّحْر وَقَتْل النَّفْس الَّتِي حَرَّمَ اللَّه إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَكْل الرِّبَا وَأَكْل مَال الْيَتِيم وَالتَّوَلِّي يَوْم الزَّحْف وَقَذْف الْمُحْصَنَات الْغَافِلَات الْمُؤْمِنَات " وَلَهُ شَوَاهِد مِنْ وُجُوه أُخَرَ وَلِهَذَا قَالَ تَعَالَى " فَقَدْ بَاءَ " أَيْ رَجَعَ " بِغَضَبٍ مِنْ اللَّه وَمَأْوَاهُ " أَيْ مَصِيره وَمُنْقَلَبه يَوْم مِيعَاده " جَهَنَّم وَبِئْسَ الْمَصِير

 

http://quran.al-islam.com/Tafseer/DispTafsser.asp?nType=1&nSora=8&nAya=16&taf=KATHEER&l=arb&tashkeel=0

 

 

وگاهي  علي را  پس از شش ماه براي ديدن

 

لينك حديث  در صحيح بخاري از سايت عربستان اينجا كليك

 

كنيد . براي گرفتن بيعت ميبرندش  رو به قبر رسول الله (ص) ميكند وميگويد : اي برادر اين قوم مرا باستضعاف كشاندند ونزديك بود بقتلم رسانند . وظيفه علي در هر مرحله مشخص است  گاهي بايد شمشير بكشد  گاهي  جاي پيامبر بخوابد  گاهي  قرآن را بنويسد وجمع آوري كند  واين نكته خيلي مهم است كه علي در حفظ قرآن  و صيانت  و آموزش تفسير اصيل وراستين به امثال ابن عباس وابن مسعود و ابي بن كعب و....  ‌‌(وبر آگاهان مخفي نيست كه  قرائت مشهور حفص از عاصم  به علي (ع) منتهي ميشود  وحتي  اهل طريقت  از اهل سنت  اعتقاد به  رجحان طريقت علوي نسبت به صديقي  و فاروقي و... دارند ) وگاهي  سكوت كند  همان طور كه خودش در نهج البلاغة فرمود  هر كاري به وقت خود . واگر علي (ع) دست به شمشير برده بود ديگر مجالي براي تربيت مفسر و اشاعه علوم قرآني  وجمع قرآن مي ماند ؟؟ زيرا او تنها وارث علم رسول الله (ص) و راسخ در علوم و بنا بر حديث صحيحي كه متفق بر آنند (اثبات در اينجا ببينيد را ناصر الدين الباني دانشمند بزرگ سني  آورده و گفته اين حديث صحيح است وهيچ شكي در آن نيست )  عالم بر متشابهات  قرآن است ودراين موضوع نكات بسياري  براي اهل بصيرت است كه فقط در معني تاويل قرآن تامل كنيد .

 

 

 

 

براي تقريب بذهن مثالي بزنم  آيا هيچكس ميتواند  عمل  مادر حضرت موسي (يوكابد) را كه جگر گوشه اش را در  رود نيل انداخت  عملي  غير انساني  قلمداد كند و بگويد عجب مادر بيرحمي !!  جوابش واضح است اگر اينكار را نميكرد  قطعا موسي  بوسيله فرعون  كشته ميشد  و تمام  زحمات مادر بهدر ميرفت .(در اصول كافي حديث  پيامبر كه فرمود انا وعلي ابوا هذه الامة ) يعني من و علي والدين اين امتيم . حالا شما شرايط  وحشتناك  پس از رحلت پيامبر (ص)  را در نظر بگيريد . اعراب  كه صدها سال در بربريت و جاهليت  زندگي كرده و بقول قرآن  وان كنتم علي شفا حفرة من النا ر فأنقذكم  منها  يعني شما بر پرتگاه آتش بوديد  و رسول الله (ص) شما را نجات داد  بديهي است  كه  23 سال دعوت  جانفر ساي  حبيب الله (ص)  آنها را كمي از پرتگاه آتش دور كرده بود و منافقين مثل آتش زير خاكستر مترصد فرصتي بودند  گاهي مسجد ضرار مي ساختند  وگاهي قصد قتل پيامبر را كردند كه در قرآن آيه وهموا بما لم ينالوا  نازل شد وخدا رسولش را از چنگال منافقين نجات داد .  و به اندك موضوعي دوباره به  جاهليت بر ميگشتند(همانگونه كه قرآن فرموده انقلبتم علي اعقابكم ) مگر عده اندكي كه حقيقتا  مؤمن بودند (وسيجزي الله الشاكرين ).

 

 

بنابراين  علي (ع) با تأخير شش ماهه( بگفته بخاري  )  حقانيت خود را به اثبات رساند واگر  از همان ابتدا  بيعت كرده بود  ما امروز حرفي براي گفتن نداشتيم   و اگر پس از شش ماه ظاهرا بيعت ميكند  فقط براي  مصالح اسلام است  بقول  ما بين بد وبدتر  ؛ بد را انتخاب كرد . و وظيفه محوله اش را انجام داد.

 

مسأله ديگر ازدواج  خليفه ثاني  با دختر علي (ع) است  اين موضوع در 2 بخش  بحث انگيز است :

 

1-                                                                            صحت و سقم روايات مربوطه

2-                                                                            بر فرض صحت آيا ازدواج فضيلت آور است ياخير ؟؟

 

 

در مورد مخدوش بودن اسناد  احاديث واخبار :

 

به آدرس اينجا مراجعه كنيد .

 

اما من فرض دوم يعني آيا صرف عمل ازدواج  منقبت آور است  را بحث ميكنم . جوابش از محكمترين سخنان يعني قرآن حكيم روشن است  . در قرآن  هم زن مؤمن كه شوهرش كافر بوده  مثل آسيه زن فرعون  و هم  زن كافر كه شوهرش مؤمن بوده مثل زن حضرت لوط  و زن حضرت نوح  مثل زده است  وبعد ميفرمايد

ضرب الله مثلا للذين كفروا امراة نوح وامراة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا وقيلا ادخلا النار مع الداخلين

 

 

يعني باوجود اينكه  اين دو زن  همسر پيامبر ميباشند  ولي  حتي پيامبران  نيز نتوانستند  كه زنانشان را از آتش برهانند  و روز جزا به آتش افكنده شوند  جالب اينكه در صحيح بخاري ومسلم آورده اند كه آيات مربوطه در شأن  عائشه و حفصه  نازل شدند هنگاميكه قصد توطئه  عليه  رسول الله (ص) را داشتند  لينكش را در سايت عربستان ببينيد :

http://hadith.al-islam.com/Display/...hnum=4863&doc=0 صحيح البخاري وهو حديث آخر ... مؤامرة بين عائشة وحفصة ضد رسول الله صلى الله عليه وآله

وذكر اين نكته الزاميست  خيانتي را كه خدا در اين آيه ذكر كرده خيانت ناموسي  نيست  بلكه عدم اطاعت از اوامر خدا ورسولش است  واعتقاد شيعه بر پاكي تمامي زنان انبياء حتي عايشه و غيره از اين نوع تهمت منافقين است.

 

وشق دوم  خداوند ميفرمايد كه آسيه  با اينكه شوهرش كافر بود  اما از مقربان ماست  و در بهشت است .  بنا براين  صرف  عمل ازدواج  موجب فضيلت نميشود  بله اگر خدا ميفر مايد  :

 

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (26)
النور

 

واين موضوع نسبي است  نه كلي . مثل حضرت  خديجه(س)  و حضرت فاطمه(س)  و  حضرت مريم و آسيه كه بگفته بخاري  و مسلم  سرور زنان بهشتند هستند  و همچنين است همسرانشان.

 

قال رسول الله  افضل نساء اهل الجنة خديجة و فاطمة و مريم و اسية  (  اخرجه ابن حجر في  فتح الباري ج7 ص 258 و قال اخرجه ابن حبان  و احمد و ابويعلي و الطبراني و ابو داوود  و الحاكم و عند النسايي باسناد صحيح)

 

و پيامبر هم از خلفا دختر گرفت وهم به آنها دختر داد و همه بخاطر مصلحت آنروز و اشاعه اسلام و پيوند قبائل متفرق عرب  بود . ودر صحيح بخاري است كه عمر به دخترش حفصه گفت كه  پيامبر تورا دوست ندارد  واگر بخاطر من نبود تورا طلاق ميداد !!!

 

وقضيه ازدواج عمر با ام كلثوم بر فرض صحت ، لكه ننگ ديگري است  زيرا  اين عمل از آتش زدن خانه  زهرا (س) و اجبار علي (ع) براي بيعت  ؛ بر علي (ع) سختر نيست  و حفظ نها ل نورسته اسلام  از جان ومال  نزد علي مهمتر است . ودر روايات مربوط به  ازدواج  ام كلثوم صحبت از اكراه و زور در اين ازدواج است  كه طالبين به آدرس زير مراجعه كنند:

 

 

http://hojjah.googlepages.com/omkolsoom.doc

 

 وجواب آنها يي كه ميگويند علي (ع) با خلفا رابطه صميمي  داشته :

 

واين هم از عجايب  !  علي (ع) و عثمان در متعه حج اختلاف دارند وعلي (ع)  به عثمان ميگويد كه تو از عملي كه رسول الله (ص) انجام داده  نهي ميكني ؟! وحضرت علي (ع) برخلاف عثمان  متعه حج را انجام ميدهد و در جايي ديگر ميگويد من بخاطر هيچكس از سنت رسول الله (ص) دست بر نميدارم :

 

 

در صحيح بخاري :

 

‏حدثنا ‏ ‏قتيبة بن سعيد ‏ ‏حدثنا ‏ ‏حجاج بن محمد الأعور ‏ ‏عن ‏ ‏شعبة ‏ ‏عن ‏ ‏عمرو بن مرة ‏ ‏عن ‏ ‏سعيد بن المسيب ‏ ‏قال ‏
‏اختلف ‏
‏علي ‏ ‏وعثمان ‏ ‏رضي الله عنهما ‏ ‏وهما ‏ ‏بعسفان ‏ ‏في ‏ ‏المتعة ‏ ‏فقال ‏ ‏علي ‏ ‏ما تريد إلا أن تنهى عن أمر فعله النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏فلما رأى ذلك ‏ ‏علي ‏ ‏أهل بهما جميعا

 

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=1467&doc=0&IMAGE=%DA%D1%D6+%C7%E1%CD%CF%ED%CB

 

 

در صحيح مسلم :

‏حدثنا ‏ ‏محمد بن المثنى ‏ ‏وابن بشار ‏ ‏قال ‏ ‏ابن المثنى ‏ ‏حدثنا ‏ ‏محمد بن جعفر ‏ ‏حدثنا ‏ ‏شعبة ‏ ‏عن ‏ ‏قتادة ‏ ‏قال قال ‏ ‏عبد الله بن شقيق ‏
‏كان ‏ ‏عثمان ‏ ‏ينهى عن ‏ ‏المتعة ‏ ‏
وكان ‏ ‏علي ‏ ‏يأمر بها فقال ‏ ‏عثمان ‏ ‏لعلي ‏ ‏كلمة ثم قال ‏ ‏علي ‏ ‏لقد علمت أنا قد ‏ ‏تمتعنا ‏ ‏مع رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏فقال أجل ولكنا كنا خائفين ‏
‏و حدثنيه ‏ ‏يحيى بن حبيب الحارثي ‏ ‏حدثنا ‏ ‏خالد يعني ابن الحارث ‏ ‏أخبرنا ‏ ‏شعبة ‏ ‏بهذا الإسناد ‏ ‏مثله ‏

 

 

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=2146&doc=1&IMAGE=%DA%D1%D6+%C7%E1%CD%CF%ED%CB

 

 وهمانطور که میدانیم ملت علی (ع) با ملت عثمان متفاوت است !!!

 

واين آقاياني كه ادعا ميكنند  كه حضرت علي (ع)  با خلفا رابطه  صميمي داشت  تاريخ  را نخوانده ونميخواهند  بدانند ، بله بلحاظ سياست  مثلا الآن ما مجبوريم با كفار رابطه داشته باشيم با چين  با امريكا با..... ولي براي  هدف  اشاعه اسلام  .  وبهمين قياس  در صدر اسلام علي (ع) نيز اولويت ها را ميسنجيد  و بموقع علنا  حرف خود را ميزد و غصب حقش را گوشزد ميكرد،  چنانكه در همين صحيح بخاري ومسلم آمده كه  علي (ع) حضور عمر را كراهت داشت ( لينكش همان لينك بيعت بعد شش ماه در بالا آمد) . يا در جاي ديگر به شديد ترين لحني  از ابوبكر وعمر ياد ميكند :

 

الامام علي عليه السلام يصف ابا بكر وعمر بلكاذبان الخائنان الآثمان الغادران أقرأ النص في صحيح مسلم باب الحديث برقم 3302 و في صحيح البخاري كذا وكذا !!! 

 

 

 

دروغگوان ؛ خائنان ، گناهكاران ،  مكاران

 

لينك در صحيح بخاري :

 

http://hadith.al-islam.com/Display/Display.asp?hnum=2863&doc=0&IMAGE=%DA%D1%D6+%C7%E1%CD%CF%ED%CB

 

 

روي باب الحديث كليك كنيد تا لينكش را از سايت عربستان ببينيد !!!

 

واز زبان علي (ع) در نهج البلاغة  بشنويد :

 

 فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى ابن الخطاب بَعْدَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي

 

 

يعني صبر نمودم درحاليكه در چشمم خار و در حلقم استخوان گير كرده بود  و حقم را تاراج شده ديدم ......

 

لقد تقصمها بن فلان وهو يعلم أن محلي منها محل القطب من الرحى

 

يعني ابوبكر بر كرسي خلافت نشست در حاليكه ميدانست منزلت من نسبت به او مانند محور اصلي  آسياست .

 

بگذريم ؛ ان شاء الله ما وشما وايشان در روزي كه خداوند وعده كرده روزي كه خافضة رافعة  است يعني بالا برنده وپائين برنده ،  كسانيكه در اين دنيا بر تخت رياست و خلافت نا حق نشستند  در آنروز پايين كشيده خواهند شد و بالعكس  مظلومين و مستضعفين  بر تختهاي عزت  .... في ظلال علي الارائك متكئون  .... اخوانا علي سرر متقابلين .....في مقعد صدق عند مليك مقتدر


غدير

مناجات  امام سجاد (ع) شعبانيه

من مناجات الامام  علي بن الحسين  المشهور بزين العابدين :

 

 

اللهم صل علي محمد وآل محمد   وأعمر قلبي بطاعتك ولا تخزني بمعصيتك  وارزقني  مواساة من قترت  عليه من رزقك  بما وسعت  علي من فضلك ؛ ونشرت علي من عدلك  واحييتني  تحت ظلك  ،  وهذا شهر نبيك سيد رسلك  شعبان الذي  حففته  منك بالرحمة  والرضوان   الذي  كان رسول الله  صلي الله عليه وآله وسلم  يدأ ب في صيامه و قيامه    في لياليه وايامه ؛  بخوعا لك في اكرامه واعظامه  الي محل حمامة  ؛

 

اللهم  فأعنا  علي الإ ستنان  بسنته  فيه  ونيل الشفاعته  لديه  اللهم وجعله  لي شفيعا  مشفعا  وطريق اليك مهيعا  واجعلني له  متبعا  حتي القاك يوم القيامة  عني راضيا  وعن ذنوبي غاضيا  قد اوجبت لي منك الرحمة  والرضون  وانزلتني دار القرار ومحل الاخيار .

 

 

  آمين يا رب العالمين.

هشدار های ثقلین

 نفحات

 

الغريب قيامة والاغرب موت    قيامت چيز بسيارشگفتي است اما شگفت انگيز تر از آن مرگ است.

 

العجيب دنيا  و الاعجب حب الدنيا  دنيا چيز عجيبي است اما عجيب تر دوستي دنياست.

 

الصعب قبر والاصعب ورود بغير زاد  قبر خيلي سخت است  اما سخت تر از آن ورود بدون توشه است.جامع الاخبار

 

       وتزودوا فان خير الزاد التقوي    توشه برگيريد كه بهترين توشه خويشتن داري است.  قرآن كريم           

عارف کامل سید کمال الدین موسوی

سید

تجلیل رهبر انقلاب از سید

سید

 

 

قال الله  تعالى

سنريهم اياتنا

في الآفاق وفي انفسهم

هذه النملة ينقشون (يكتبون) اسم  جلاله   الله   و  محمد (ص)  من التراب

و هذه الشجرة تبكي الدم  في يوم معلوم   ..... وهل تعلم ما ذلك اليوم ؟؟؟؟؟؟؟( يوم العاشورا)

وتلك الدم بعدا لامتحان نظير الدم الانسان!!!!   سبحان الله تعالي !!!!!!!!!!!!!!!

Image

 

http://hesabresi.googlepages.com/Esmeallah.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Esmemo.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axshajar.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axsha.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axshaj.jpg

 

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axsgajare.jpg

 

 video

 

http://hesabresi.googlepages.com/Shajara.3gp

 

http://hesabresi.googlepages.com/Namlah.3gp

 

برنامج تبدیل(convertor )  لتبديل  3gp   بمديا پلير (media player

ارزش انسان بی نهایت است برای ابدیت خلق شده   تا خدا خداست انسان هم باقی است

امروز یکشنبه 27 فروردين 1385 هجري شمسي     17 ربيع الاول 1427 هجري قمري      16 آوريل 2006

 

ولادت سرور  خلايق  حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله وسلم   و همچنين  ولادت فرزند پاكش امام جعفر صادق عليه السلام  است . نكته لطيفي از گوينده اي در سيما شنيدم كه جالبست .  سر تولد نبوت و رييس مذهب شيعه اثني عشري  در 17 ربيع  شما را بياد كدام نكته مي اندازد. جواب در اين آيه از قرآن  در سوره مايده كه در حجۀ الوداع  نازل شده است :

 

 يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس و الله لا يهدى القوم الكافرين

 

پس نتيجه ميگيريم كه امامت تالي تلو نبوت  يا بعبارتي  شرط لازم و كافي   " اليوم اكملت لكم دينكم  و اتممت عليكم نعمتي "   اتمام و اكمال دين با هم  و سنت نبوي در ولايت اثني عشري متجلي است . 

 

الحمد لله الذي هدانا لهذا  و ما كنا لنهتدي لولا ان هدانا الله                            سبحان ربنا انا الي ربنا لمنقلبون

عکس مرحوم قاضی وشیخ حسنعلی اصفهانی و دکتر تیجانی سماوی

 

قال الله  تعالى

سنريهم اياتنا

في الآفاق وفي انفسهم

 

عارف کبیر سیدعلی قاضی طباطبایی

عالم ربانی حاج شیخ حسنعلی اصفهانی

دكتر تيجاني

 

اعجوبة الدهر آيت الله العظمي بهجت

 

http://www.salehin.com/fa/photo/bahjat/thumbs/i10.jpg  bahjat

 

http://www.eslam.org/photos2004/misc/bahjat2.jpg  صورة شيخ  محمد تقي بهجت  احد من كبار العارفين  تلميذ سيد علي قاضي  طباطبايي  . الان ساكن ببلد قم  وهو من اعجوبة الدهر  دائم الذكر قائم اليل صائم النهار  . من البكائين . مشهور  انه من المشرفين  بحضور الامام الثاني عشر(ع) وصاحب كرامات وخوارق العادات  مثل طي الارض و ....ادام الله ظله

 

 

http://www.salehin.com/fa/photo/qazi/thumbs/i4.jpg  ghazi صورة سيد علي قاضي  طباطبايي    وحيد الدهر، سلطان العارفين، راية العرفان،  خليفة الله حقا،  لم يرمثله ، من الرفقاء الامام المهدي (ع) و كراماته اكثر ان تعد وتحصي ، رضوان الله عليه

 

 

http://www.salehin.com/images/main/1.gif   rajab صورة  حاج شيخ رجبعلي  المشهور بالخياط  هو من العوام الناس الذي لا درس ولا مدرسة  ولكن صاحب الورع والتقوي الشديد  و صاحب الكرامات و العجايب العديد،  مثل طي الارض  و .....رضوان الله عليه.

 

 

 

فيلم الذي يحكي قصة العجيب من   كاظم السارووقي  المشهور بكربلايي كاظم( 1262 هجري شمسي) الذي  لم يتعلم  (لا درس ولا مدرسة)  لكن  حفظ القرآن الكريم دفعة  وهو من المعتمدين العلماء الشامخين  مثل سيد البروجردي  و هو دليل علي ان  تحريف القرآن  قصة  واهية و اثبات علي عدم تحريفه.

 

 

 

http://www.yaghin.com/karbalaii_kazem/pesare_karbalaii_kazeme_sarooghi.WMV

 

http://www.yaghin.com/karbalaii_kazem/karbalaii_kazeme_sarooghi.WMV

 

 

 

هذه النملة ينقشون (يكتبون) اسم  جلاله   الله   و  محمد (ص)  من التراب

و هذه الشجرة تبكي الدم  في يوم معلوم   ..... وهل تعلم ما ذلك اليوم ؟؟؟؟؟؟؟( يوم العاشورا)

وتلك الدم بعدا لامتحان نظير الدم الانسان!!!!   سبحان الله تعالي !!!!!!!!!!!!!!!

Image

 

http://hesabresi.googlepages.com/Esmeallah.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Esmemo.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axshajar.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axsha.jpg

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axshaj.jpg

 

 

http://hesabresi.googlepages.com/Axsgajare.jpg

 

 video

 

http://hesabresi.googlepages.com/Shajara.3gp

 

http://hesabresi.googlepages.com/Namlah.3gp

 

برنامج تبدیل(convertor )  لتبديل  3gp   بمديا پلير (media player)     

 

برنامه

برنامه تبدیل  ۳جی پی به مدیا پلیر

یا من ارجوه لکل خیر

1ـ امام على ـ عليه السلام ـ تأكيد و اصرار دارند كه مشاركت مردم، با خواست و رضايت آنان باشد، نه به تحميل و اجبار.

2ـ عمران و آبادانى، خواست امام على ـ عليه السلام ـ است. او به مسئول مربوط دستور مى‏دهد كه اگر چنين عمران و توليدى به‏دست مردم صورت گيرد، خواست و مطلوب او نيز انجام پذيرفته است.

3ـ مسئولان وظيفه دارند چنين عمرانى را تسهيل و زمينه اشتغال مردم را فراهم نمايند.

4ـ بعد از عمران و آبادانى، عدالت نيز مورد توجه قرار گيرد: آنان كه دست به كار اين عمران شده‏اند در آن سهم دارند، نه آنان كه هيچ گونه كار سازنده اى به عهده نگرفته‏اند.

2ـ تعليم و تربيت (استصلاح مردم)

تعليم و تربيت يكى از وظايف مهمى است كه حاكميت عموما و امامت خصوصا به‏عهده دارد. همچنان كه اشاره شد امام على ـ عليه السلام ـ در منشور حكومتش (عهدنامه مالك اشتر) يكى از اهداف حاكميت خود را استصلاح مردم (تعليم و تربيت) مى‏داند و در مورد ديگر، يكى از حقوق مردم را تعليم و تربيت آنها بيان مى‏فرمايد:

شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد.(32) سخن زير نيز بر همين واقعيت دلالت دارد: امام على ـ عليه السلام ـ آن گاه كه از جهاد فارغ مى‏گشت، به تعليم مردم و قضاوت ميان آنها مى‏پرداخت.(33) بديهى است كه رويكرد تعليم و تربيت در عصر امام على ـ عليه السلام ـ به آموزه هاى تربيتى، سياسى، اجتماعى و اخلاقى است و در آن عصر، مبارزه با جهل، كوته بينى، ظاهرنگرى، سطحى نگرى و ساده لوحى اجتماعى كه زمينه آسيب پذيرى جامعه را فراهم مى‏آورد، مسأله حياتى و سرنوشت ساز بوده است. واژه «استصلاح» نيز ناظر به همين ضلع از آموزش است.

اداره حكيمانه جامعه آن روز كه در آن سطح از روابط اجتماعى ـ اقتصادى بودند، همين نوع تعليم و تربيت را مى‏طلبيد؛ ولى در عصر حاضر، نهاد تعليم و تربيت بايد جهت «استصلاح» و پيشرفت فرهنگى مردم ـ افزون بر رشد فرهنگ عمومى و تقويت وفاق اجتماعى و محو آسيب‏هاى گوناگون اجتماعى ـ به آموزش و فرادهى مهارت و فن نيز بپردازد.

ببین

http://hostedpictures.com/uploads/99fde61456.jpg

 

http://haagh.blogfa.com/

 

 قال النبی (ص) :

1 ـ من لم يعرف امام زمانه مات ميتتة جاهلية.

2 ـ من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.

3 ـ من مات ليلة وليس فى عنقه بيعة امام مات ميتة جاهلية.

4 ـ من مات ولا امام له مات ميتة جاهلية .

5 ـ من مات ولا بيعة عليه مات ميتة جاهلية.

6 ـ من مات ولا طاعة عليه مات ميتة جاهلية.

7 ـ من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديّاً و ان شاء نصرانيّاً.

8 ـ من مات ولم يعرف امام زمانه ، مات ميتة جاهلية.

9 ـ من مات وليس عليه امام جامع فقد مات ميتة جاهلية.

10 ـ من مات وليس عليه امام ، فميتته ميتة جاهلية.

11 ـ من مات وليس عليه امام مات ميتة جاهلية.

12 ـ من مات و ليس ( ليست ) عليه طاعة مات ميتة جاهلية.

13 ـ من مات و ليس فى عنقه بيعة مات ميتة جاهلية .

14 ـ من مات و ليس لامام جماعة عليه طاعة مات ميتة جاهلية.

15 ـ من مات وليس له امام فميتته ميتة جاهليه.

 

بخش دوّم

  1 ـ ليس احد يفارق الجماعة شبراً فيموت ،الا مات ميتة جاهلية.

2 ـ من خالف المسلمين قيد شبر ثم مات ، مات ميتة جاهلية.

3 ـ من خرج عن الطاعة و فارق الجماعة فمات ، مات ميتة جاهلية.

4 ـ من خرج من الجماعة قيد شبر ، فقد خلع ربقة الاسلام من رأسه

5 ـ من خرج من السلطان شبرا ، مات ميتة جاهلية.

6 ـ من خرج من الطاعة او فارق الجماعة فمات ، فميتته جاهلية.

7 ـ من خرج من الطاعة و فارق الجماعة . . .فليس منى ولست منه.

8 ـ من خلعها بعد عهدها ، لقى الله ولاحجة له.

9 ـ من خلع يدًا من طاعة ، لقى الله يوم القيامة لاحجة له.

10 ـ من خلع يدا من طاعة مات ميتة جاهلية .

11 ـ من فارق الجماعة او خلع يدا من طاعة ، مات ميتة جاهلية.

12 ـ من فارق الجماعة شبرا فمات ، فميتته جاهلية.

13 ـ من قتل تحت رأية عمية تدعوا عصبية او ينصر عصبية فقتله ( قتلة ) جاهلية.

14 ـ من مات تحت راية عصبية ، فقتلته قتلة جاهلية.

15 ـ من مات على غير طاعة مات لا حجة له.

16 ـ من مات و هو مفارق للجماعة ، مات ميتة جاهلية .

17 ـ من نزع يداً من طاعة الله و فارق الجماعة ثم مات ، مات ميتة جاهلية.

18 ـ من نزع يداً من طاعة ، جاء يوم القيامة لاحجة له.

 

فالحکم لله العلی الکبیر
 

 

 

 

 

 

ثابت و متغير

با سلام

 

آدمی یا مسلمان است یا کافر يا جاهل . نفاق آخر نامسلمانی است  به سخن دیگر یا آتش سوزان است یاسرد ویخ  یا نور است یا ظلمت  یا مرده است یا زنده پس عدد 2 عدد عجیبی است ودر عین حال هشدار دهنده.

بنا بر این هر انسانی در زمره یکی از این سه دسته قرار میگیرد.یا طرفدار راستی ودرستی است یا همراه فساد وتباهی.

حال چه کسی شایستگی وضع قوانین را دارد در مرحله نخست کسی که کاملا به همه جوانب وجود انسان آگاهی دارد وآن خدای حکیم است .(ان الحکم الا لله)

 

شما فکر میکنید  منشا اینهمه فلاکت و بد بختی که گریبانگیر مسلمانان است چیست؟

من فکر کنم که بیسوادی وجهالت ام الفساد است . اگر مدیرانی متخصص و آگاه ودلسوز بر جا معه ای حاکم گردند واگر مردم  نیز هوشیار و آگاه با شند کشور گلستان میشود .

 

حال اگر مردم طرفدار و پشتیبان راستگویان باشند کم کم راستی و درستی قوی شده و فراگیر میشود و بالعکس اگر مردم بی اعتنا باشند  شفافیت از بین رفته و شیر تو شیر میشود و باطل قوی میگردد وسرانجام

دودش به چشم همه میرود. پس مردم باید همیشه آگاه ویاور حق و راستی باشند.

 

 

کاملترین دین

با سلام به همه انسانها

من کاری به یهودی، زرتشتی ، مسیحی ، وبودایی  ندارم تمام ادیان در زمان خود محترمند ولی کاملترین دین الزاما آخرین آنهاست. در جواب برادران دلسوزم بگویم که شما غصه بعضی را نخورید چون بالاخره جهنم سهمی دارد وخداوند بعضی را برای جهنم خلق فر موده (ولقد ذرانا لجهنم)

من در کتابی بنام چرا مسلمان شدم که نسخه کمیابی بود از یک مسیحی که در انجیل یوحنا  اشا ره دارد که حضرت عیسی(ع) فرمودند بعد از من پیامبری بزرگ بنام فارقلیط که تر جمه عبری آن احمد (ص) است خواهد آمد. در قرآن نیز آیه " یاتی من بعد اسمه احمد" اشاره به همین است. این شخص مسیحی که خود از افراد بزرگ وسر شناس بوده واین نسخه انجیل تحت تدابیر شدید امنیتی نگهداری میشود.

 

سخن آخر اینکه همه خواهیم مرد بزودی در پیش سلطان دیان بایستی جوابگو باشیم و فراموش نکنیم که خداوند قادر متعال دینش را یاری خواهد کرد اگر چه کافران و مشرکان اکراه داشته باشند. بقول حافظ:

 

گر بدی گفت حسودی، ورفیقی رنجید                      گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم