منشأ انحراف
منشاء تحریف وانحراف وسقوط و لزوم تحقیق عمیق در تمییزوضرورت زدودن ناسره ازسره :
قبلا مواردی از تحریف اسلام نبوی بعد ازکودتای سقیفه توسط خلفای عمری اموی یهودی را دیدیم که شامل جعل وتوجیه روایاتی در مورد استفاده وترغیب به جهاد و خشونت در فتوحات بود که این اخبار باعث اشتباه برداشت فقهای قرون بعد از اسلام و صدور فتاوای خطرناک وتقبیح چهره رحمانی نبی رحمت گردیده است مانند فتوا به جهاد ابتدایی و کشتن مخالفین باستناد نسخ ایات صفح وعفو صلح قران با ایات سیف و ...
روایات نبوی مثل رزق من در سایه نیزه منست و پیامبر ضحوک قَتّال و برای دروکردن مبعوث شده ام و گردن همه تان را میزنم و ...
بُعِثتُ بين يدي الساعةِ بالسَّيفِ ، حتى يُعبَدَ اللهُ تعالى وحده لا شريكَ له ، و جُعِلَ رِزْقي تحت ظِلِّ رُمْحي ، وجُعِلَ الذُّلُّ و الصَّغارُ على من خالفَ أمري ، و من تشبَّه بقومٍ فهو منهم
الراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : الألباني | المصدر : صحيح الجامع
الصفحة أو الرقم: 2831 | خلاصة حكم المحدث : صحيح
لازم بذکر است اگر اشکال کنند که مثلا در کتب شیعه هم نوادری از این قبیل امده در جواب میگویم بله مثل اسرائیلیات که با بررسی روشن میشود که راویان این قبیل اخبار همان مذهب سلفی یا زیدی را دارند مانند طلحة بن زید و ...
از نظر علمای رجال عامه طلحة بن زید، که خود از عامه است، دروغگو و فاسد و جعل کننده حدیث شناخته شده است مثلا روایت کرده :
ان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال لعمر: انت و لیی فی الدنیا و الآخرة یعنی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به عمر فرمود: تو ولی من هستی در دنیا و آخرت !
در انتهای همین بحث میبینید که همین طلحه که روایت فوق را در منقبت عمر اورده مثل عمر موافق کشتن اسرای جنگ است !!!
طلحة بن زید نهدی شامی در کتاب حدیث خود روایتی - که بعدا در کتاب کافی کلینی و تهذیب شیخ طوسی نیز درج شده است - به شرح زیر آورده است:
«محمد بن یحیی عن احمدبن محمد عن محمدبن یحیی (عن عبدالله بن المغیرة - تهذیب) عن طلحة بن زید قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: کان ابی یقول: ان للحرب حکمین: 1. اذا کانت الحرب قائمة لم تضع اوزارها و لم یثخن اهلها فکل اسیر اخذ فی تلک الحال فان الامام فیه بالخیار ان شاء ضرب عنقه و ان شاء قطع یده و رجله من خلاف بغیر حسم و ترکه یتشحط فی دمه حتی یموت و هو قول الله عزوجل: «انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم ». الا تری ان المخیر الذی خیر الله الامام علی شی ء واحد و هو القتل و لیس هو علی اشیاء مختلفة فقلت لابی عبدالله علیه السلام : قول الله عزوجل: «او ینفوا من الارض »؟ قال: ذلک الطلب ان تطلبه الخیل حتی یهرب فان اخذته الخیل حکم علیه ببعض الاحکام التی وصفت لک. 2. و الحکم الآخر: اذا وضعت الحرب اوزارها و اثخن اهلها فکل اسیر اخذ فی تلک الحال فکان فی ایدیهم فالامام فیه بالخیار ان شاء من علیهم فارسلهم و ان شاء فاداهم انفسهم و ان شاء استعبدهم فصاروا عبیدا».
طلحة بن زید می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: پدرم می گفت: برای جنگ (یعنی برای اسیران جنگی) دو حکم است، یک حکم اینکه اگر جنگ برپاست و اهل جنگ سرکوب نشده اند هر اسیری که در این حال دستگیر شود حاکم مخیر است بین اینکه گردنش را بزند و یا یک دست و یک پای او را برخلاف یکدیگر قطع کرده و جای قطع را داغ نکند و او را رها سازد تا در خون خود بغلطد و بمیرد و دلیل این حکم قول خداست که می فرماید: «همانا جزای کسانی که با خدا و رسول او محاربه می کنند و سعی در ایجاد فساد در زمین دارند این است که یا کشته شوند یا به دار روند یا دست و پای آنان برخلاف یکدیگر قطع گردد و یا از سرزمین خود تبعید شوند، این ذلت آنان در دنیاست و در آخرت بر ایشان عذابی بزرگ خواهد بود.» آیا نمی بینی چیزهایی که خدا حاکم را بین آنها مخیر کرده از مصادیق یک چیزند یعنی قتل نه چند چیز مختلف؟ به امام صادق علیه السلام گفتم: قول خدا «او ینفوا من الارض » (که از مصادیق قتل نیست) فرمود: نفی بلد در اینجا به معنای این است که محارب را با سواره نظام تعقیب می کنند تا فرار کند پس اگر او را گرفتند به یکی از گونه های قتل، که بیان شد، کشته می شود (پس نفی سرانجام به قتل می انجامد) و حکم دیگر اینکه وقتی جنگ تمام شد و اهل آن سرکوب گشتند اسیرانی که پس از ختم جنگ دستگیر می شوند حاکم مخیر است بین اینکه آنان را بدون فدیه و یا با فدیه آزاد کند و یا به بردگی بگیرد.
بنظر میرسد که طلحة بن زید دشمنی با قوم فارس و شیعه داشته و این قبیل اخبار را جهت تشفی جعل نموده است !
و بروایت ذهبی در میزانش اورده که طلحه اورده : ابن عدي، عن ثقتين، عن أبي فروة الرهاوي، عن أبيه، عن طلحة بن زيد، عن الأوزاعي، عن يحيى بن أبي كثير، عن أنس - مرفوعاً: من تكلم بالفارسية زادت في خبه، ونقصت من مروءته. : هر کس به فارسی سخن بگوید فساد روحی و اخلاقی او زیاد می شودو مروت و مردانگیش کم می گردد!
سقوط شیخ طوسی و ابن حمزه و ابن ادریس و علامه حلی در باتلاق روایت طلحه بن زید :
تا آنجا که ما می دانیم شیخ طوسی اولین فقیهی است که براساس این روایت فتوا به وجوب قتل عام اسیران دستگیر شده قبل از ختم جنگ داده و در آن زمان اجماعی در این مساله وجود نداشته است.
علامه حلی در تذکره نوشته : اسیران جنگی دو دسته اند یک دسته آنانکه قبل از ختم جنگ دستگیر می شوند که کشتن آنان واجب است و دسته دیگر آنانکه بعد از ختم جنگ دستگیر می شوند که کشتن آنان جایز نیست; سپس می نویسد: و یدل علی التفصیل قول الصادق علیه السلام و روایت طلحة بن زید را می آورد و آن را دلیل فتوای خود قرار می دهد
البته کشتن اسیرانی که سابقه فتنه وشرارت داشتند استثناست مثل عقبة بن ابی محیط ونصربن حارث ...
اما نظر عامه :
ابن قیم نوشته: مسلمانان دربارهی اسیر سه راه پیش رو دارند: میتوانند برخی از آنان را در راه خدا آزاد کنند و برخی را بکشند و برخی را در مقابل پول یا مبادله با اسرای مسلمان آزاد کنند. بدیهی است که هر یک از این کارها بنا بر مصلحتی انجام میگیرد؛ رسول خدا اسیران بدر را در برابر پول آزاد کرد و فرمود: اگر مطعم بن عدی زنده بود و دربارهی این افراد با من صحبت میکرد همه را به او واگذار میکردم.
در صلح حدیبیه هشتاد نفر مرد مسلح که در صدد فریب ایشان بودند به اسارت درآمدند سپس همه را آزاد کرد. ثمامه بن اثال بزرگ بنی حنیفه را نیز اسیر کرد و او را بر ستون حیات مسجد بست سپس او را آزاد کرد و ثمامه مسلمان شد.
طبری و ابو جعفر نحاس از حسن بصری روایت کردهاند که میفرماید: کشتن اسیر جایز نیست بلکه باید در برابر فدیه یا بدون فدیه آزاد شود.
وبرخی دیگر معتقد به نسخ ایات مربوط به اسیر بوسیله ایه سیف شده اند !
اینک ببینیم روایاتیکه سید قطب (شاگرد سید ابواعلا مودودی) مفسر بزرگ سلفی اخوانی حنفی (که البانی از وی به استاد الکبیر یاد کرده) در تفسیرش فی ظلال القران در توجیه جهاد ابتدایی وخشونت صدر اسلام اورده است که مبنای عقیده گروههای جهادی تکفیری قرار گرفته اند .
خلیل حامدی که یکی از دستیاران نزدیک مودودی است، میگوید: «همراه با استادم، امام مودودی، در یکی از سالهای دهه 1960م در مکه به سر میبردیم که جوان عربی نزد وی آمد و کتاب معالم فی الطریقی تألیف سید قطب را به وی داد. مودودی آن را در یک شب مطالعه کرد و فردای آن شب به من گفت: این کتاب به گونهای است که گویا من آن را تألیف کرده باشم و از این که فکر سید قطب به افکارش بسیار نزدیک بود، تعجب کرد و گفت: نباید متعجب شد، زیرا افکار ما از یک آبشخور سرچشمه میگیرد که همان قرآن و سنت پیامبر است.
البته ایشان همانند سایر علما سخنان خوبی هم دارد ، ولی ما هیچ کس را مطلق نمیدانیم بلکه مامور به : فیتبعون احسنه ... هستیم .
مثلا مانند مودودی انتقاداتی به عثمان ومعاویه وعمروعاص دارد و ...
تقسیم دنیا به دو قطب دار جنگ (جاهلیت مدرن) ودار اسلام در تفسیرش :
فأما «دار الحرب» .. بتعريفها ذاك.. فليس من حقها ولا من حق أهلها أن يتمتعوا بما توفره عقوبات الشريعة الإسلامية من ضمانات، لأنها ابتداء لا تطبق شريعة الإسلام، ولا تعترف بحاكمية الإسلام.. وهي- بالنسبة للمسلمين (الذين يعيشون في دار الإسلام ويطبقون على حياتهم شريعة الإسلام) - ليست حمى.
فأرواحها وأموالها مباحة لا حرمة لها عند الإسلام- إلا بعهد من المسلمين حين تقوم بينها وبين دار الإسلام المعاهدات- كذلك توفر الشريعة هذه الضمانات كلها للأفراد الحربيين (القادمين من دار الحرب) إذا دخلوا دار الإسلام بعهد أمان مدة هذا العهد وفي حدود «دار الإسلام» التي تدخل في سلطان الحاكم المسلم (والحاكم المسلم هو الذي يطبق شريعة الإسلام) .
فی ظلال ج2 ص874
قطب در کتاب «دراساتٌ إسلامیة» در فصل «الإسلام یکافح» (اسلام مبارزه میکند) مینویسد:
«آنهایی که خیال میکنند مکتبهای اجتماعی دیگر دنیا میتوانند آنچنان که اسلام میتواند با ستمگران و زورگویان و طواغیت مبارزه کرده و از ستمدیدهها و زجرکشیدههای محروم جوامع بشری دفاع کنند، یا اشتباه میکنند، یا مغرضند و یا از اسلام و حقیقت آن چیزی درک نکردهاند.
و آنهایی که خیال میکنند که مسلمانند ولی با ستمگریها و بیدادگریها نمیجنگند و از حقوق همهی رنجدیدهها و ستمکشیدههای جهان دفاع نمیکنند، یا اشتباه میکنند و یا منافقند و یا از اسلام چیزی نفهمیدهاند؛ زیرا اسلام در واقع جنبش آزادیبخشی است که نخست درون افراد و سپس جوامع بشری را از ترس قید و بند زورمندان آزاد میسازد، و اگر ببیند که ظلم و ستم در جایی برقرار است، و کسی به فریاد مظلومین نمیرسد، باید در وجود داشتن «امّت مسلمان» در آن محیط شک کرد!
زیرا از دو حالت خارج نیست: یا اسلام هست و یا نیست.. اگر هست که اسلام مبارزه میکند و جهاد پیگیر و دامنهدار و سپس شهادت در راه خدا، در راه حق و عدالت و مساوات است و اگر نیست، نشانهی آن همان چیزی است که همه به ورد و ذکر مشغولند و به تسبیح و سجّاده چسبیدهاند و صبح و شام دعا میکنند که از آسمان خیر و برکت، آزادی و عدالت ببارد! ولی هرگز دعای آنها مستجاب نخواهد شد: «و هرگز خداوند وضع و حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد، مادامی که خود به وضع خود تغییر دهند..».
اگر می خواهیم اسلام عامل نجات باشد باید حکومت کند و باید فهمید که این دین نیامده است تا در معابد گوشه نشین شود، نیامده است تا درون دل ها لانه بگیرد؛ بلکه آمده است حکومت کرده و زندگی را به وضع شایسته ای اداره کند، آمده است تا اجتماعی مترقی، کامل و مطابق با اسلوبی که خود در باب زندگی دارد بسازد. اگر بخواهیم اسلام در برابر مشکلات اجتماعی و قومی و دیگر مشکلات مقاومت کند و دردهای ما را درمان کند و برای علاج آنها راه چاره نشان دهد، باید با حکومت و تشکیلات حکومتی اش افکار و مقررات خود را به مرحله اجرا درآورد…. من با ایمان کامل معتقدم تنها راه نجات ما مسلمان ها از گرفتاری ها، بازگشت به سوی یک عقیده محکم و بزرگ است؛ عقیده ای که این پستی و بی ارزشی را از دامان ملل اسلامی فرو ریزد و زندگی این امت را از حرکت و فعالیت و روح پیشرفت پر سازد؛ این عقیده محکم و پرمایه برای کشور ما و ممالک مشابه آن فقط اسلام است
آنچه در نقد افکار سید قطب مهم است، استناد وی به سنت رسول خدا ص و جنگ های آن حضرت با مشرکان، در تحریم هر گونه جنگ دفاعی است؛
وهؤلاء على الجماعة المسلمة أن تقاتلهم، وأن تقتلهم حيث وجدتهم «حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ» ..
وهذا المبدأ العظيم الذي سنه الإسلام في أوائل ما نزل من القرآن عن القتال ما يزال قائماً. وما تزال العقيدة تواجه من يعتدون عليها وعلى أهلها في شتى الصور.. وما يزال الأذي والفتنة تلم بالمؤمنين أفراداً وجماعات وشعوباً كاملة في بعض الأحيان.. وكل من يتعرض للفتنة في دينه والأذى في عقيدته في أية صورة من الصور،
وفي أي شكل من الأشكال، مفروض عليه أن يقاتل وأن يقتل وأن يحقق المبدأ العظيم الذي سنه الإسلام، فكان ميلاداً جديداً للإنسان..
نام کتاب : في ظلال القران نویسنده : سيد قطب جلد : 1 صفحه : 191
وی غرب را استعمارگر و دشمن اصلی مسلمانان خواند
إن بروز قوة الإسلام وتقريرها ليستهوي قلوباً كثيرة تصد عن الإسلام الضعيف، أو الإسلام المجهول القوة والنفوذ. وإن الدعوة إلى الإسلام لتختصر نصف الطريق حين تكون الجماعة المسلمة بادية القوة، مرهوبة الجانب، عزيزة الجناب.
على أن الله سبحانه وهو يربي الجماعة المسلمة بالمنهج القرآني الفريد لم يكن يعدها وهي في مكة قلة قليلة مستضعفة مطاردة، إلا وعداً واحداً: هو الجنة. ولم يكن يأمرها إلا أمراً واحداً: هو الصبر.. فلما أن صبرت وطلبت الجنة وحدها دون الغلب، آتاها الله النصر وجعل يحرضها عليه ويشفي صدورها به. ذلك أن الغلب والنصر عندئذ لم يكن لها ولكن لدينه وكلمته. وإن هي إلا ستار لقدرته..
ثم إنه لم يكن بد أن يجاهد المسلمون المشركين كافة، وأن تنبذ عهود المشركين كافة وأن يقف المسلمون إزاءهم صفاً.. لم يكن بد من ذلك لكشف النوايا والخبايا، ولإزالة الأستار التي يقف خلفها من لم يتجرد للعقيدة، والأعذار التي يحتج بها من يتعاملون مع المشركين للكسب، ومن يوادونهم لآصرة من قربى أو مضلحة. فی ظلال ج 3 ص1612
وصاحب المناردرتفسیرش نوشته :
وقال بعضهم وعزاه الآلوسي إلى الجمهور : إن الآية تدل بعمومها على جواز قتال الترك والحبشة ، كأنه قيل : فاقتلوا الكفار مطلقا . يعنون أنها ناسخة أو مخصصة لحديث : اتركوا الترك ما تركوكم ، فإن أول من يسلب أمتي ملكهم وما خولهم الله بنو قنطوراء رواه الطبراني من حديث ابن مسعود كما في الجامع الصغير . وفي فتح الباري أنه رواه من حديث معاوية ، قال الحافظ : وكان هذا الحديث مشهورا بين الصحابة .
وقتال المسلمين للترك ثابت في الصحيحين . وروى أبو داود من حديث عبد الله بن عمرو مرفوعا اتركوا الحبشة ما تركوكم فإنه لا يستخرج كنز الكعبة إلا ذو السويقتين من الحبشة وقال العلماء : إن هذا يكون قبيل قيام الساعة ، إذ يبطل أمن الحرم . وروى أبو داود والنسائي عن رجل كان من أصحاب النبي ـ صلى الله عليه وسلم ـ عن النبي ـ صلى الله عليه وسلم ـ قال : دعوا الحبشة ما ودعوكم واتركوا الترك ما تركوكم .
......
وأقول : إن ما ذكره هو المعروف عن أصحابه الشافعية . وفي الترغيب من كتب الحنابلة : ويشترط لصحة الأمان عدم الضرر علينا ، وألا تزيد مدته على عشر سنين ، وفي جواز إقامتهم بدارنا هذه المدة بلا جزية وجهان . انتهى من كتاب الفروع . والتحقيق أن مثل هذه الأحكام التي لا نص فيها من الشارع تناط بالمصلحة ، وتفوض إلى أولي الأمر من الأئمة والسلاطين وقواد الجيوش .
اما همانطور که قبلا هم نوشتیم ریشه این خشونتها وبی رحمی از خلفا وصحابه یهودیست که وارد اسلام سقیفه ای شد :
بنی اسرائیل پس از حمله به مدیان، به دستور حضرت موسی (علیهالسلام) تمام ذکوران را کشتند و زنان و اطفال را به اسارت گرفتند: «بنیاسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همه املاک ایشان را غارت کردند.»(اعداد، 31: 9) سپاه بنی اسرائیل وقتی از جنگ فارغ شدند و برگشتند، حضرت موسی با دیدن زنان اسیر خشمگین می شود و سرداران لشکر را توبیخ می نماید که چرا تمام زن ها را زنده نگاه داشتید؟ بنی اسرائیل به دستور حضرت موسی تمام اسیران را قتل عام می نمایند و تنها دختران باکره را زنده نگاه میدارند.(اعداد، 31: 10- 18)
به دستور پادشاه داود نیز این امر انجام شده است: «و زنان و همه کسانی را که در آن بودند از خرد و بزرگ اسیر کرده هیچ کس را نکشته بلکه همه را به اسیری برده به راه خود رفته بودند.»(اول سموئیل، 30: 2) داود پس از شکست موآبی ها، اسیران را به ردیف در کنار هم روی زمین خواباند؛ سپس از هر سه نفر، دو نفر را کشت و یک نفر را زنده نگه داشت.(دوم سموئیل، 8: 2)
به دستور پادشاه سلیمان نیز این امر انجام شده است: «و بر یهودا هجوم آورده در آن ثَلمه انداختند و تمامی اموالی که در خانة پادشاه یافت شد و پسران و زنان او را نیز به اسیری بردند.»(دوم تواریخ، 21: 17)
بعد از دوران حضرت موسی و یوشع(علیهماالسلام)، هنگامی که خدا به وسیله سموئیل نبی، تاج پادشاهی را بر سر شائول نهاد، جنگی بین بنی اسرائیل به رهبری شائول با عمالیق رخ داد. خدا به شائول دستور می دهد پس از شکست عمالیق، «مرد و زن و طفل و شیرخواره و ... را بکش»(اول سموئیل، 15: 3)
غنیمت گرفتن مسلمین به سبک یهود :
النبيُّ يوشع أخذ الغنائم بأمرٍ من الربِّ ... وذلك في سفر يشوع إصحاح 11عدد 14وَكُلُّ غَنِيمَةِ تِلْكَالْمُدُنِ وَالْبَهَائِمَ نَهَبَهَا بَنُو إِسْرَائِيلَ لأَنْفُسِهِمْ. وَأَمَّاالرِّجَالُ فَضَرَبُوهُمْ جَمِيعًا بِحَدِّ السَّيْفِ حَتَّى أَبَادُوهُمْ. لَمْيُبْقُوا نَسَمَةً. 15كَمَا أَمَرَ الرَّبُّ مُوسَى عَبْدَهُ هكَذَاأَمَرَ مُوسَى يَشُوعَ، وَهكَذَا فَعَلَ يَشُوعُ. لَمْ يُهْمِلْ شَيْئًا مِنْكُلِّ مَا أَمَرَ بِهِ الرَّبُّ مُوسَى.
امام جواد ع هم فتوای علمای عامه را در مجازات ناعادلانه محاربین، گمراه میداند :
انّهم قد اضلّوا فیما افتوا به و الذی یجب فی ذلک ان ینظر امیرالمؤمنین ... تفسير العيّاشي: ج1 ص 314،
معنی حرب وقتال ونزاع :
وَالْمُقَاتَلَةُ مُفَاعَلَةٌ وَهِيَ حُصُولُ الْفِعْلِ مِنْ جَانِبَيْنِ، وَلَمَّا كَانَ فِعْلُهَا وَهُوَ الْقَتْلُ لَا يُمْكِنُ حُصُولُهُ مِنْ جَانِبَيْنِ لِأَنَّ أَحَدَ الْجَانِبَيْنِ إِذَا قُتِلَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُقْتَلَ كَانَتِ الْمُفَاعَلَةُ فِي هَذِهِ الْمَادَّةِ
بِمَعْنَى مُفَاعَلَةِ أَسْبَابِ الْقَتْلِ أَيِ الْمُحَارَبَةِ، فَقَوْلُهُ وَقاتِلُوا بِمَعْنَى وَحَارِبُوا وَالْقِتَالُ الْحَرْبُ بِجَمِيعِ أَحْوَالِهَا مِنْ هُجُومٍ وَمَنْعِ سُبُلٍ وَحِصَارٍ وَإِغَارَةٍ وَاسْتِيلَاءٍ عَلَى بِلَادٍ أَوْ حُصُونٍ.
نام کتاب : التحرير والتنوير نویسنده : ابن عاشور جلد : 2 صفحه : 200
ابْنُ الأَعرابي فِيهَا التَّذْكِيرَ؛ وأَنشد:
وهْوَ، إِذَا الحَرْبُ هَفا عُقابُه، ... كَرْهُ اللِّقاءِ تَلْتَظِي حِرابُه
قَالَ: والأَعرَفُ تأْنيثُها؛ وَإِنَّمَا حِكَايَةُ ابْنِ الأَعرابي نَادِرَةٌ. قَالَ: وَعِنْدِي أَنه إِنَّمَا حَمَله عَلَى مَعْنَى القَتْل، أَو الهَرْج، وَجَمْعُهَا حُرُوبٌ. وَيُقَالُ: وقَعَتْ بَيْنَهُمْ حَرْبٌ. الأَزهري: أَنَّثُوا الحَرْبَ، لأَنهم ذهَبُوا بِهَا إِلَى المُحارَبةِ، وَكَذَلِكَ السِّلْمُ والسَّلْمُ، يُذْهَبُ بِهِمَا إِلَى المُسالمةِ فتؤَنث. وَدَارُ الحَرْب: بلادُ الْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا صُلْح بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ المسلمِين. وَقَدْ حاربَه مُحارَبةً وحِراباً، وتَحارَبُوا واحْترَبُوا وحارَبُوا بِمَعْنًى. ورجُلٌ حَرْبٌ ومِحْرَبٌ، بِكَسْرِ الْمِيمِ، ومِحْرابٌ: شَديدُ الحَرْبِ، شُجاعٌ؛ وَقِيلَ: مِحْرَبٌ ومِحْرابٌ: صَاحِبُ حَرْبٍ. وَقَوْمٌ مِحْرَبةٌ ورجُل مِحْرَبٌ أَيُ محارِبٌ لعَدُوِّه. وَفِي حَدِيثِ
عَلِيٍّ، كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ: فابعثْ عَلَيْهِمْ رجُلًا مِحْرَباً
، أَي مَعْرُوفاً بالحَرْب، عارِفاً بِهَا، وَالْمِيمُ مَكْسُورَةٌ، وَهُوَ مِنْ أَبْنية المُبالغة، كالمِعْطاءِ، مِنَ العَطاءِ. وَفِي حَدِيثِ
ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ فِي عَلِيٍّ، كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ: مَا رأَيتُ مِحْرَباً مِثلَه. وأَنا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَني
أَي عَدوّ. وفلانٌ حَرْبُ فلانٍ أَي مُحارِبُه. وفلانٌ حَرْبٌ لِي أَي عَدُوٌّ مُحارِبٌ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ مُحارِباً، مذكَّر، وَكَذَلِكَ الأَنثى. قَالَ نُصَيْبٌ:
وقُولا لَهَا: يَا أُمَّ عُثمانَ خُلَّتي ... أَسِلْمٌ لَنا فِي حُبِّنا أَنْتِ أَم حَرْبُ؟
وَقَوْمٌ حَرْبٌ: كَذَلِكَ. وَذَهَبُ بَعْضُهُمْ إِلَى أَنه جَمع حارِبٍ، أَو مُحارِبٍ، عَلَى حَذْفِ الزَّائِدِ. وَقَوْلُهُ تَعَالَى: فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ
، أَي بِقَتْلٍ. وَقَوْلُهُ تَعَالَى: الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
، يَعْنِي المَعْصِيةَ، أَي يَعْصُونَه. قَالَ الأَزهريّ: أَما قولُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
، الْآيَةَ، فإنَّ أَبا إِسْحَاقَ النَّحْوِيَّ زعَم أَنّ قولَ العلماءِ: إنَّ هَذِهِ الآيةَ نَزَلَتْ فِي الكُفَّارِ خاصَّةً. وَرُوِيَ فِي التَّفْسِيرِ:
أَنَّ أَبا بُرْدةَ الأَسْلَمِيَّ كَانَ عاهَدَ النبيَّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنْ لَا يَعْرِضَ لِمَنْ يريدُ النبيَّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، بسُوءٍ، وَأَنْ لَا يَمنَعَ مِنْ ذَلِكَ، وأَن النبيَّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لَا يمنعُ مَن يُرِيدُ أَبا بُرْدةَ، فَمَرَّ قومٌ بأَبي بُرْدةَ يُرِيدُونَ النبيَّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَعَرَضَ أَصحابهُ لَهُمْ، فقَتَلوا وأَخَذوا المالَ، فأَنزل اللَّهُ عَلَى نبِيَّه، وأَتاه جبريلُ فأَعْلَمَه أَنّ اللهَ يأْمُرُه أَنّ مَن أَدْرَكَه مِنْهُمْ قَدْ قَتَلَ وأَخَذ المالَ قَتَله وصَلَبه، ومَن قَتَل وَلَمْ يأْخذِ المالَ قَتَلَه، ومَن أَخَذ المالَ وَلَمْ يَقْتُل قَطَعَ يَدَه لأَخْذه الْمَالَ، ورِجْلَه لإِخافةِ السَّبِيلِ
وَفِي حَدِيثِ
الأَعشى الحِرْمازِي:
فَخَلَفَتْني بنِزاعٍ وحَرَبْ
أَي بَقِيَتْ بَعْدِي؛ قَالَ ابْنُ الأَثير: وَلَوْ رُوِيَ بِالتَّشْدِيدِ لَكَانَ بِمَعْنَى تَرَكَتْني خَلْفها، والحَرَبُ: الْغَضَبُ.
لسان العرب
حرب.[ ح َ ] ( ع مص ) ربودن مال کسی را و بی چیز گردانیدن او را. ربودن مال. بستدن مال. ( تاج المصادر بیهقی ).
@@@@@@@@@@@
در ادامه سلسله بحثهای تحریف اسلام بدست حزب یهود سقیفه به احادیثی دیگر میرسیم که حاوی تزریق خشونت حداکثری در بین مسلمین هستند تا چهره اسلام رحمانی را مخدوش سازند :
حَدَّثَنَا وَكِيعٌ قَالَ: ثنا الْمَسْعُودِيُّ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: بَعَثَ النَّبِي- سَرِيَّةً فَطَلَبُوا رَجُلًا فَصَعِدَ شَجَرَةً فَأَحْرَقُوهَا بِالنَّارِ فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى النَّبِي- أَخْبَرُوهُ بِذَلِكَ، فَتَغَيَّرَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ- وَقَالَ: «إِنِّي لَمْ أُبْعَثْ أُعَذِّبُ بِعَذَابِ اللَّهِ، إِنَّمَا بُعِثْتُ بِضَرْبِ الرِّقَابِ، وَشَدِّ الْوَثَاقِ
ابن ابیشیبه، عبدالله بن محمد، المصنف في الأحادیث و الآثار، ج6، ص485؛
وکیع برای ما نقل کرد که تعریف کرده است مسعودی از قاسم بن عبدالرحمن که گفت: «پیامبر- گروهی را برای سریهای فرستادند و فردی [از کافران که فرار کرد] از درختی بالا رفت. افراد، درخت را آتش زدند. وقتی محضر پیامبر- رسیدند و ایشان را از این رویداد باخبر ساختند، رنگ چهرۀ پیامبر- تغییر کرد و فرمودند: "من مبعوث نشدهام که به عذابِ خداوند عذاب دهم؛ بلکه به گردنزدن و محکم بستن آنها مبعوث شدهام"»
و أخرج ابن أبى شيبة و ابن جرير عن القاسم بن عبد الرحمن رضى الله عنه قال بعث النبي صلى الله عليه و سلم سرية فطلبوا رجلا فصعد شجرة فاحرقوها بالنار فلما قدموا على النبي صلى الله عليه و سلم أخبروه بذلك فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه و سلم و قال انى لم أبعث أعذب بعذاب الله انما بعثت بضرب الرقاب و شد الوثاق
وروایت زیر که در مسند احمد حنبل وصحیح ابن حبان و ...امده :
حدثنا أبو خيثمة، حدثنا يعقوب بن إبراهيم بن سعد، حدثنا أبي، عن ابن إسحاق، حدثني يحيى بن عروة، عن أبيه، عن عبدالله بن عمرو، قال: قلت: ما أكثر ما رأيت قريشا أصابت من رسول الله-، فيما كانت تظهر من عداوته؟ قال: قد حضرتهم وقد اجتمع أشرافهم في الحجر، فذكروا رسول الله-، فقالوا: ما رأينا مثل ما صبرنا عليه من هذا الرجل قط، سفه أحلامنا، وشتم آباءنا، وعاب ديننا، وفرق جماعتنا، وسب آلهتنا، لقد صبرنا منه. فلما أن مر بهم غمزوه ببعض القول، قال: وعرفت ذلك في وجهه، ثم مضى-، فلما مر بهم الثانية غمزوه بمثلها، فعرفت ذلك في وجهه، ثم مضى-، فمر بهم الثالثة، غمزوه بمثلها، ثم قال: «أتسمعون يا معشر قريش أما والذي نفس محمد بيده، لقد جئتكم بالذبح»؛
عروة بن زبیر از پدرش نقل کرد که از عبدالله بن عمرو پرسیده است: «بیشترین چیزی [آزار و اذیتی] که از قریش نسبت به پیامبر- دیدی چه بود؟» وی پاسخ داد: «بزرگان قریش را دیدم که در کنار حجرالأسود جمع شده بودند و دربارۀ رسول خدا- سخن میگفتند. با خود میگفتند که تا به حال برای ما سابقه نداشته است که در مقابل شخصی که افکار ما را باطل میداند، پدرانِ ما را شماتت میکند، دین ما را مسخره میکند، باعث افتراق ما گردیده است و خدایان ما را سب میکند تا این اندازه صبر کنیم که برای محمد [-] صبر کردیم». در این هنگام بود که پیامبر- برای طواف وارد مسجدالحرام شد و آنان با سخنهای زشت او را اذیت میکردند و حالت ناراحتی در صورت او نمایان بود و این عمل را تا سه مرتبه تکرار کردند. پس از آن، پیامبر- خطاب به آنان فرمودند: «ای بزرگان قریش، به خدایی که جان محمد در دست او است، حتماً برای #ذبح شما بهسوی شما خواهم آمد».
ودر سوره قتال یا محمد هم ایه 4 فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ ...امده است که بروایت مولا ع در باره بنی امیه ودشمنان پیامبرص هست .
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- سُورَهًُْ مُحَمَّدٍ آیَهًٌْ فِینَا، وَ آیَهًٌْ فِی بَنِیأُمَیَّهًْ.
امام علی (علیه السلام)- در سورهی محمّد یک آیه دربارهی ما است و یک آیه دربارهی بنیامیّه.
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۳۰۶
البرهان/ شواهدالتنزیل، ج۲، ص۲۴۱/ البرهان
ألا يا معشر قريش! أما والذي نفسي بيده لقد جئتكم #بالذبح؛
ازدی، ابوجندل، تحریض المجاهدین الأبطال علی إحیاء السنة الإغتیال، ص5.
آگاه باشید ای قریش! قسم به کسی که جانم در دست اوست، حتماً برای ذبح شما، بهسوی شما خواهم آمد.
مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(
براى هيچ پيامبرى سزاوار نیست كه اسير داشته باشد تا بر روى زمين كشتار بسيار كند. شما متاع اين جهانى را مىخواهيد و خدا آخرت را مىخواهد و او پيروزمند و حكيم است.
تكفيریها با استناد به این آیه قائلاند که پیامبر ص، در روز بدر نظر عمر بن خطاب را در مورد اسیران جنگی پرسیدند و او نیز در پاسخ گفت: «باید آنها را #گردن بزنیم» و این آیه نیز در تأیید سخن عمر نازل شد؛ ازاینرو، میتوان سر اسیر را از تن جدا کرد!
وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن عَبَّاس رَضِي الله عَنْهُمَا قَالَ اسْتَشَارَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَبَا بكر وَعمر رَضِي الله عَنْهُمَا فِي أُسَارَى بدر فَقَالَ أَبُو بكر رَضِي الله عَنهُ: يَا رَسُول الله استبق قَوْمك وَخذ الْفِدَاء
وَقَالَ عمر رَضِي الله عَنهُ: يَا رَسُول الله اقتلهم
فَقَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم: لَو اجتمعتما مَا عصيتكما فَأنْزل الله {مَا كَانَ لنَبِيّ أَن يكون لَهُ أسرى} الْآيَة
وَأخرج ابْن أبي شيبَة وَأحمد وَالتِّرْمِذِيّ وَحسنه وَابْن الْمُنْذر وَابْن أبي حَاتِم وَالطَّبَرَانِيّ وَالْحَاكِم وَصَححهُ وَابْن مرْدَوَيْه وَالْبَيْهَقِيّ فِي الدَّلَائِل عَن ابْن مَسْعُود رَضِي الله عَنهُ قَالَ: لما كَانَ يَوْم بدر جِيءَ بالأسارى فَقَالَ أَبُو بكر رَضِي الله عَنهُ: يَا رَسُول الله قَوْمك وَأهْلك اسْتَبْقِهِمْ لَعَلَّ الله أَن يَتُوب عَلَيْهِم
وَقَالَ عمر رَضِي الله عَنهُ: يَا رَسُول الله كَذبُوك وَأَخْرَجُوك وقاتلوك قدمهم فَأَضْرب أَعْنَاقهم
وَأخرج الْحَاكِم وَصَححهُ عَن أنس رَضِي اله عَنهُ أَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم قَرَأَ {أَن يكون لَهُ أسرى}
وَأخرج أَحْمد عَن أنس رَضِي الله عَنهُ قَالَ: اسْتَشَارَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم النَّاس فِي الْأُسَارَى يَوْم بدر فَقَالَ: إِن الله أمكنكم مِنْهُم فَقَامَ عمر بن الْخطاب رَضِي الله عَنهُ فَقَالَ: يَا رَسُول الله اضْرِب أَعْنَاقهم فَأَعْرض عَنهُ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فَقَالَ: يَا أَيهَا النَّاس إِن الله قد أمكنكم مِنْهُم وَإِنَّمَا هم إخْوَانكُمْ بالْأَمْس
فَقَامَ عمر رَضِي الله عَنهُ فَقَالَ: يَا رَسُول الله اضْرِب أَعْنَاقهم فَأَعْرض عَنهُ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم ثمَّ عَاد فَقَالَ مثل ذَلِك فَقَامَ أَبُو بكر الصّديق رَضِي الله عَنهُ فَقَالَ: يَا رَسُول الله نرى أَن تَعْفُو عَنْهُم وَأَن تقبل مِنْهُم الْفِدَاء
فَعَفَا عَنْهُم وَقبل مِنْهُم الْفِدَاء فَنزل (لَوْلَا كتاب من الله سبق) (الْأَنْفَال الْآيَة 68) الْآيَة
وَأخرج ابْن مردوية عَن أبي هُرَيْرَة رَضِي الله عَنهُ فِي الْآيَة قَالَ اسْتَشَارَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَبَا بكر رَضِي الله عَنهُ فَقَالَ: يَا رَسُول الله قد أَعْطَاك الظفر ونصرك عَلَيْهِم ففادهم فَيكون عوناً لأصحابك وَاسْتَشَارَ عمر رَضِي الله عَنهُ فَقَالَ: يَا رَسُول الله أضرب أَعْنَاقهم !!!
فَقَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم: رحمكما الله
أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ بَدْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّه-: «مَا تَقُولُونَ فِي هَؤُلَاءِ الْأُسَارَی؟ [...] أَنْتُمْ عَالَةٌ، فَلَا يَنْفَلِتَنَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا بِفِدَاءٍ أَوْ ضَرْبَةِ عُنُقٍ
عبدالله بن مسعود نقل میکند که در روز بدر پیامبر گرامی اسلام- (خطاب به اصحاب) فرمودند: «نظر شما در مورد این اسیران چیست؟ [...] شما فقیرید. هیچیک از اینها آزاد نمیشود؛ مگر اینکه فدیه بدهد یا #گردنش زده شود».
ابن ابیشیبه، عبدالله بن محمد، مسند إبن أبي شیبة، ج7، ص357؛ ابنحنبل، احمد، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص140.
همچنین روایت کرده اند که یکی از القاب نبی مکرم ص ضحوک و #قتّال با تشدید ت بوده یعنی جلاد وادمکشی که زیاد میکشد وزیاد میخندد !!!!
وَمِنْ أَسْمَائِهِ: الضَّحُوكُ، وَالْقَتَّالُ . جَاءَ فِي بَعْضِ الْآثَارِ عَنْهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «أَنَا الضَّحُوكُ أَنَا الْقَتَّالُ» . وَقَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ، وَفِي التَّوْرَاةِ فِيمَا بَلَغَنَا أَنَّهُ حِرْزٌ لِلْأُمِّيِّينَ، وَأَنَّ اسْمَهُ الْمُتَوَكِّلُ.
نام کتاب : تاريخ الاسلام - ت تدمري نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 1 صفحه : 32
"الضحوك" روى ابن فارس عن ابن عباس، قال: اسم النبي صلى الله عليه وسلم في #التوراة الضحوك القتال يركب البعير ويلبس الشملة ويجتزي بالكسرة سيفه على عاتقه.
نام کتاب : شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه نویسنده : الزرقاني، محمد بن عبد الباقي جلد : 4 صفحه : 202
اسامة بن لادن وهابی تکفیری هم میگفت : «الحمد لله على كل حال، والصلاة والسلام على الضحوك القتال»؛ شکر خداوند را در همه حال، و درود و سلام بر کسیکه بسیار می خندید و بسیار #می کشت
ابن تیمیه این روایت را در کتاب درء التعارض العقل و النقل و مجموع الفتاوی خود آورده است. وی در باب بیان اسماء پیامبر این روایت را اینگونه آورده:« قال(صلی الله علیه وسلم)أنا الضحوك القتال انا نبي الرحمة أنا نبي الملحمة
ابن کثیرشاگرد ابن تیمیه نیز در ذیل آیه 123 توبه در باب بیان ایجاد شدت در مقابل دشمن اين روايت را ذکر کرده است:« أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: «أنا الضحوك القتال
ایا چنین روایاتی از #شیعه سراغ دارید ؟
وپیام زیر از یک مجاهد سلفی تکفیری که بر پیامبر ص با نام ضحوک قتال سلام میفرستد :
ای مُرَدَّد، این یک فریضه است
(پیام شهید ابودجانه خراسانی در شب عملیات استشهادی علیه ماموران سازمان “سیا” در پایگاه خوست)
به قلم: ابودجانة الخراسانی تقبله الله
ترجمه: ع و ج
ارائه دهنده : معتصم هورامی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الواحد المتعال و الصلاة والسلام علی الضحوک #القتال سیدنا محمد و علی آله و صحبه أجمعین و من سار علی هدیهم إلی یوم الدین.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛
این نامه ی کوتاهی است برای تشویق به جهاد فی سبیل الله، برای مسلمانی که میان عزت شرکت در جهاد و ذلت خانه نشینی، در شک و تردید به سر میبرد.
برادر مسلمانم بدان که؛ من این نامه را به تو اختصاص دادهام چون یقین دارم که تو نزدیکترین مردم به مجاهدین فی سبیل الله میباشی، هیچ مجاهدی به میادین جهاد روی نمیآورد، جز اینکه این مرحله تردید و کلنجار رفتن با خود، را تجربه میکند، اما برای برخی این تردیدها فقط چند روز یا چند ساعت یا چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد و برای برخی آنقدر طول میکشد که تمام عمرش هم برای اتخاذ تصمصم قطعی کافی نمیشود
ویوسف قرضاوی هم کتابی نوشته وعلاج فقر را جهاد وغارت دسترنج دیگران میداند باستناد روایات نبوی !
در ادامه بررسی روایاتیکه از مکتب خشن سقیفه وارد کتب شیعه شده به روایت ؛
جهاد کنید تا غنیمت ببرید !
که از نوفلی غالی و سکونی سنی پیرو مکتب خلفا و فتوحاتشان در کافی روایت شده :
عَنِ النَّوْفَلِيِّ ، عَنِ السَّكُونِيِّ :
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليهالسلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم : جَاهِدُوا ، تَغْنَمُوا . کافی
روایت دیگر سافروا تغنموا امده :
أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَافِرُوا تَصِحُّوا سَافِرُوا تَغْنَمُوا .محاسن
ضعف این روایت روشن تر از انست که نیازی به بیان داشته باشد چرا که در ایات وروایات دیگر امده که اعمال انسان بسته به نیت وهدف اوست و اگر مجاهدی هدفی بجز الله داشته باشد هدفش همان غنیمت اوست مثل روایت شهید راه خر :
در استعاذه آورده :
مرویست که در زمان خاتم الانبیا محمد(ص) در یکی از جبهه های جنگ یک
نفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد،یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوارسفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت:که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد.قتیل الحمار
مجاهد راه زن :
و مردى براى آن ، كه زنى را به همسرى خود در آورد مهاجرت كرد، او را مهاجر قيس ناميدند(حدثنا محمد بن علي الصائغ ثنا سعيد بن منصور ثنا أبو معاوية عن الاعمش عن شقيق قال قال عبد الله : من هاجر يبتغي شيئا فهو له قال : هاجر رجل ليتزوج امرأة يقال لها أم قيس وكان يسمى مهاجر أم قيس . طبراني )
در حديث عباده بروايت نسايي از پيامبر خدا صلى الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : ((هر كس به جهاد رود و نيتش تنها به دست آوردن زانوبند شترى باشد براى او همان چيزى است كه نيت كرده است .
و قبلا هم دیدیم که جهاد فقط در رکاب نبی یا وصی معصومش جائز است بنص ایات : یا ایها النبی جاهد الکفار ... و طبق احادیث صحیح جهاد در رکاب غیر معصوم مثل خوردن گوشت خوک حرام است ...
و توصیه امام هشتم ع به افراد تندروی که بفکر جهاد وقتال بودند این بود که بجای جنگ به حج خانه خدا بروید و در خانه خود منتظر ظهور قائم عج باشید تا ثواب مجاهدین بدر را ببرید ... :
عبد اللّه بن مغيره گويد: من مىشنيدم كه محمّد بن عبد اللّه به امام رضا عليه السّلام عرضه داشت: پدرم از خاندانش از پدرانش نقل كرد كه به يكى از اهل بيت عليهم السّلام گفت: در كشور ما مرزى به نام قزوين و دشمنى به نام ديلم وجود دارد مىتوان با آنان جهاد كرد يا در آنجا مرزبانى نمود؟
فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه، پس خانه خدا را حج نماييد.
او سخن خود را تكرار كرد.
فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه. پس خانه خدا را حج نماييد! آيا يكى از شما خوشنود نمىشود كه در خانه خود بنشيند و در طول زندگى خويش به خانوادهاش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. حضرتش انگشت سبابه (اشارۀ) دست راست و چپ خود را در كنار هم قرار داد سپس ادامه داد: نمىگويم اين گونه: او با اين سخن انگشت اشاره دست خود را با انگشت ميانى كه در كنار آن است، كنار هم قرار داد و فرمود: چون اين انگشت (يعنى وسطى) از ديگرى (يعنى اشاره) بزرگتر است.
آنگاه امام رضا عليه السّلام (پس از پايان سخن محمّد بن عبد اللّه) فرمود: راست مىگويد.
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْمَعْرُوفِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهبْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ لِلرَّضا (ع) وَ أَنَا أَسْمَعُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّهُ قَالَ لَهُ بَعْضُهُمْ إِنَّ بِلَادِنَا مَوْضِعَ رِبَاطٍ يُقَالُ لَهُ قَزْوِينُ وَ عَدُوّاً يُقَالُ لَهُ الدَّيْلَمُ فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْحَدِيثَ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ أَمَا يَرْضَى أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ فِي بَيْتِهِ يُنْقِقُ عَلَي عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهِ هَكَذَا فِي فُسْطَاطِهِ ـ
چطور ثواب مجاهدین واقعی را ببریم از مهمترین کتاب شیعه ببینیم ؟
عبدالله بن مغیره روایت کرده:
من شنیدم که محمد بن عبدالله به امام رضا (علیهالسّلام) گفت: پدرم از خاندانش، از پدران آن حضرت نقل کرده که به برخی از امامان گفته است: در ولایت ما جایگاه مرزبانی (رباط) است به نام قزوین و دشمنی به نام دیلم. آیا اجازه جهاد و آمادگی و پشتیبانی در مبارزه میدهی؟ فرمود: «بر شما باد به خانه خدا، و حج به جا آورید.» او دوباره تکرار کرد فرمود: «بر شما باد به این خانه و حج بهجا آورید. آیا راضی نیست یکی از شما که در خانهاش باشد و بر عیال خود انفاق کند و منتظر امر و حکومت ما باشد؟ اگر او را درک کرد، مانند کسی است که در جنگ بدر با پیامبر بوده و اگر در حال انتظار از دنیا رفت، مانند کسی است که با او در خیمه قائم ما باشد...» امام رضا (علیهالسّلام) فرمود: راست گفته است. کافی
بهمین جهت است که مکرر نوشتیم همه ادیان ومذاهب تحریف شده وخطرناکند وبامید ظهور محی معالم دین عج که با اوردن مصحف جدش علی ع :یاتی بکتاب جدید: ایات ناسخ ومنسوخ قران را روشن ساخته وبشریت را نجات میبخشد .
در خشم وشهوت و تهمت به پیامبر (ص) :
Download
وبكارگيري دشمنان قسم خورده اي مانند پسران هند ، سعی کردند حقایق را خاموش وآب را گل آلود سازند و شما میبینید که درجریان قیام امام حسین
و همین امروز هم اهل سنت معتقدند که باید از حاکم ظالم هم اطاعت کرد و به امام حسین