تحریف جهاد و قیام


   همانطور که مکرر گفتیم اساس مشکلات از سقیفه بنی ساعده شروع شد  که یهودیانی مانند زید بن ثابت توانستند با حمایت عمربن الخطاب برنامه نحریف عمیق اسلام را بخوبی ییاده کنند مخصوصا در خلافت عثمان و تکمیل پروژه : جردوا القران و درامیختن ناسخ ومنسوخ قران ...
در دوران خلفا هم یهودیانی مانند تمیم داری و کعب الاحبار و عبد الله بن سلام و زید بن ثابت و ... براحتی در دربار خلفا نفوذ ومشاور خلفا بودند (علی رغم حبس صحابه کبار مانند ابن مسعود وابودرداء و ممانعت از احادیث پیامبر و سوختن روایات نبی اکرم ص )بتدریج با انحراف اسلام از ریل حقیقی یعنی از اسلام ناب نبوی علوی به اسلام خشن یهودی عمری اموی که در فتوحات خشن خلفا به اوج خود رسید و موجب تنفر ملل دنیا از اسلام و توقف گسترش اسلام گردید ، قرائات و مذاهب ونحله های مختلفی از اسلام بروز نمود . 
 
دو قرائت عمده از اسلام که یکی قائل به جدایی دین از سیاست وتصوف وتهذیب فردی واصالت صلح و دیگری معتقد به خلافت و حکومت سیاسی  و اصالت جهاد برای کسب زر و زن در اسلام بود از همین جا آغاز میشوند . در قرون بعد افراط وتفریطهایی در موضوع اسلام سیاسی دیده میشود مانند على بن محمد بن سعود أبو الحسن (متوفاى789 هـ)، که کتاب تخريج الدلالات السمعية على ما كان فى عهد رسولاللّه(ص) من الحرف و الصنائع والعمالات الشرعيه را مینویسد و از سیاسی بودن پیامبر دفاع میکند که راهش را عبدالحی کتّانی (متوفای1382ق) در کتاب التراتیب الاداریه  ادامه میدهد همچنین ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و سید ابوالاعلی مودودی ملقب به فیلسوف تروریسم در کتاب خلافت وملوکیت و کتاب تفهیم القران ذیل ایه 29 توبه ،  همچنین رشید رضا (موسس نهضت سلفیه)  در الخلافة او الامامة العظمی واقای خمینی در تقریرات درس خارج خود در موضوع حکومت اسلامی وولایت فقیه(که بعدا تحت کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه چاپ شد) که همگی بشدت طرفدار اسلام سیاسی هستند در مقابل گروه دیگر مانند علی عبدالرزاق در کتاب اسلام و مبانی حکومت و دکتر طه حسین محقق نابینای مصری وصاحب الفتنة الکبری که مخالف اسلام سیاسی بودند . ولی روش ما در تحقیق تکیه بر منابع اصیل وصحیح کهن است تا تکیه بر افراد و کتب موخر .    
 
در ادامه بررسی قربانیان تحریف اسلام توسط یهود سقیفه به تناقضات دیگری میرسیم که باعث بدنامی و توحش دین رحمانی اسلام گردیده است  ودستاویز گروههای جهادی مانند وهابیت وداعش و ... ایا پیامبر اسلام یک راهزن وغارتگر و جنگجوی بی رحم بوده که فقط بفکر غنیمت اموال مردم  و تصاحب زنهای مختلف وکنیزان زیبا در جنگها بوده یا یک پیامبری که مبعوث به تعلیم وتزکیه و تکمیل مکارم اخلاق و تعالی بشریت ؟! 
 
در ایات متعددی در قران امده که دین اجباری در اسلام نیست (99 یونس و22 غاشیه و ...) چون مخالف سنت وقانون لا یتغیر الهی مبنی بر اختیار وانسانهاست .( إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً  . 3 انسان) در ایات دیگری هم امده که رسول خدا بشدت بر هدایت مردم حریص و رحمت بر عالمین است و مانند الله متعال رحیم ورئوف است و جبار(به زور شمشیر مردم را مسلمان بکند) نیست . 
 
روایاتی از عامه امده مانند :  - بُعثتُ بين يديْ الساعةِ بالسيفِ حتى يُعبدَ اللهُ وحدَه لا شريكً له وجعلَ رِزقي تحتَ ظلِ رُمْحي وجعلَ الذلةَ والصغارَ على من خالفَ أمري ومن تشبه بقومٍ فهو منهمْالراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : تخريج المسند لشاكرالصفحة أو الرقم : 7/122 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح | أحاديث مشابهةالتخريج : أخرجه البخاري معلقاً بصيغة التضعيف قبل حديث (2914) مختصراً، وأخرجه موصولاً أحمد (5115) واللفظ له. |  شرح حديث مشابه  

 

یعنی پیامبرص میگوید من با شمشیر مبعوث شده ام و رزق من در سایه نیزه منست ؟! مگر الله متعال در ایات متعددی از قران نفرمود که اگر میخواستیم مردم را بزور مومن کنیم خودمان میکردیم و توی پیامبر نمیتوانی مردم را بجبر مومن کنی : وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿ یونس۹۹﴾ همچنین در ایه 22 غاشیه : لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ . همچنین خدای متعال ابلیس را مهلت داد چرا که مردم در قبول دین مختارند . واساس جزا بر اختیار است ودر ایات دیگری هم فرمود که اگر خدای متعال برخی مردم را به برخی دیگر دفع نکند مساجد وکنائس وصوامع یهود نابود میشوند ! پس خداوند هم خودش ازادی در اختیار مذهب را تجویز نموده است ! ودر اخبار هم امده در زمان ظهور حضرت حجت عج هم یهود ونصارا هستند وجزیه میدهند و ... نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ ﴿۴۵ ق﴾ (ما به آنچه می گویند داناتریم و تو نمی توانی مردم را به آنچه می خواهی مجبورکنی ، پس فقط با قرآن کسانی را که از تهدید خدا بیمناکند، تذکر بده ) هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ 
 
روایتی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) و با سند متصل و صحیح روایت شده است که ایشان فرمودند:«خداى عزّ و جلّ پیغمبرانش را به “مکارم اخلاق” زینت داد، شما نیز خود را بیازمائید، اگر چنین اخلاق والایی در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گوئید و بدانید که بودن آنها در شما خیر است و اگر در شما نبود، از خدا بخواهید و نسبت به آنها رغبت جوئید.  الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِیُّ فِی مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِیهِ عَن‏ جماعَهٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ عَلَیْکُمْ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ رَبِّی بَعَثَنِی‏ بِهَا وَ إِنَّ مِنْ مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ أَنْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ أَنْ یَعُودَ مَنْ لَا یَعُودُهُ(وسائل الشیعه-12:174). 
 
واز عامه :   - إنَّما بُعِثتُ لأُتمِّمَ صالِحَ الأخلاقِ.الراوي : أبو هريرة | المحدث : شعيب الأرناؤوط | المصدر : تخريج المسندالصفحة أو الرقم : 8952 | خلاصة حكم المحدث : صحيح | أحاديث مشابهةالتخريج : أخرجه أحمد (8952)، والطحاوي في ((شرح مشكل الآثار)) (4432) واللفظ لهما، والبزار (8949) باختلاف يسير |  شرح حديث مشابه   اما جاعلین این قبیل اخبار همان نسل یهودیان سقیفه هستند که طبق تعالیم تورات باید با جبر و شمشیر مردم را مسلمان کرد !حساب اسلام خشن عمری اموی از اسلام رحمانی نبوی علوی جداست .
 
طرفداران مکتب سقیفه برای مشروعیت بخشی به جنگها وفتوحات غیراخلاقی وغنائم غیر انسانی خلفای سقیفه ، اقدام به جعل این اخبار نمودند. همچنانکه باسناد صحیح امده که مغیره بن شعبه در توجیه حمله به ایران در زمان عمر در جنگ قادسیه میگوید ما در کشور شما غذای فراوانی دیدیم و ... غنائم و ... همچنین در زمان عبدالملک مروان هم برای تجاوز به کنیزان زیباروی ... 
 
همین مغیرة بن شعبه یار صمیمی عمر بروایت مزی در تهذیب الکمال 1000 کنیز وهمسر داشت !!!!!!و قال محمد بن وضاح ، عن سحنون بن سعيد ، عن عبد الله بن نافع الصائغ : أحصن المغيرة بن شعبة ثلاث مئة امرأة فى الإسلام . قال ابن وضاح : غير ابن نافعيقول : ألف امرأة . 1000 زن !!!!!  
 
در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما. سير اعلام النبلاء 3: 31. و ...  در کجای قرآن وسنت آمده که فتوحات کنید ؟! آنهم با چنین رفتار غیر اسلامی که امویان وعمریان کردند ؟! خوشحالى به خاطر غنایم و کنیزان زیبا:حسّان بن نعمان  در سال 78 پس از فتح آفریقا غنایم زیادى به عبد الملک ارسال کرد، خوشحالى وى به غنایمى بود که حسّان براى او فرستاد و هم چنین دل خوشى آنان به کنیزان بربر بود که در زیبایى بى نظیر بودند، گویند: عبد العزیز بن مروان  200 کنیز از اسیران را از حسام گرفت که برخى از آنها به هزار دینار ارزش داشت.(فتوح مصر وأخبارها، ص 318.)  -
 
عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.)

 

و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟  پول بدهید، از شهرتان خارج می‌شویم (سال27، زمان عثمان)عبد الرحمن قرشى مى‌نویسد:وهرب جیش جرجیر فبث عبد الله بن سعد السرایا وفرقها فأصابوا غنائم کثیرة فلما رأى ذلک رؤساء أهل أفریقیة طلبوا إلى عبد الله بن سعد أن یأخذ منهم مالا على أن یخرج من بلادهم فقبل منهم ذلک ورجع إلى مصر ولم یول علیهم أحدا ولم یتخذ بها قیروانا.لشکریان جرجیر فرار کردند، عبدالله بن سعد لشکریان او را شکست داد و آنها را متفرق نمود و به غنائم زیادى دست پیدا نمودند، رؤساى اهل آفریقا وقتى با چنین صحنه اى مواجه شدند از عبد الله بن سعد در خواست کردند که در مقابل دریافت مالى از آنها از سرزمین آنها خارج شود، عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت و (بعد از گرفتن پول) به مصر بازگشت و هیچ کسى را به عنوان خلیفه براى آنها مشخص نکرد و از ایشان سوار کار (براى جنگ) نگرفت.فتوح مصر وأخبارها، ج1، ص312، دار الفکر

 

3-کشتن 30 هزارنفر در یک روز!(سال12 زمان ابوبکر)ذکر وقعة الثنی...لما وصل کتاب هرمز إلى أردشیر بخبر خالد أمده بقارن بن قریانس فخرج قارن من المدائن ممد الهرمز فلما انتهى إلى المذار لقیته المنهزمون فاجتمعوا ورجعوا ومعهم قباذ وأنوشجان ونزلوا الثنی وهو النهر وسار إلیهم خالد فلقیهم واقتتلوا فبرز قارن فقتله معقل بن الأعشى بن النباش وقتل عاصم أنوشجان وقتل عدی بن حاتم قباذ وکان شرف قارن قد انتهى ولم یقاتل المسلمون بعده أحدا انتهى شرفه فی الأعاجم وقتل من الفرس مقتلة عظیمة یبلغون ثلاثین ألفا سوى من غرق ومنعت المیاه المسلمین من طلبهم.جنگ ثنى :وقتى نامه هرمز به اردشیر رسیده و خبر خالد را براى او آورد ، به قارن بن قریانس دستور داد که از مدائن به کمک هرمز برود . وقتى که به مذار رسید ، شکست خوردگان به او رسیدند و همگى با هم جمع شدند و دوباره بازگشتند و در میان آنان قباد و انوشجان نیز بودند و در ثنى منزل گزیدند که نام نهرى بود .خالد به سمت آنان رفته و جنگ کردند ، قارن به جنگ آمد اما معقل بن اعشى بن نباش او را کشت ؛ عاصم نیز انوشجان را کشت و عدى بن حاتم قباد را .و از ایرانیان گروه بسیارى کشته شدند که به 30000 نفر میرسیدند !جداى از کسانى که در رود غرق شدند و آب مانع آن شد که مسلمانان بقیه ایرانیان را بگیرند! الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص240، دار الکتب العلمیةو  نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص68، دار الکتب العلمیة

 

در یک شب جنگ ، 30000 نفر کشته شدند ؛ جدا از کسانى که در هنگام فرار غرق شدند!4-  یک‌صد هزار نفر را در یک روز کشتند (سال 13، زمان عمر)ابن اثیر در باره جنگ‌هاى خلیفه دوم با ایرانیان مى‌نویسد:فما کانت بین المسلمین والفرس وقعة أبقى رمة منها بقیت عظام القتلى دهرا طویلا وکانوا یحزرون القتلى مائة ألف.هیچ جنگى بین مسلمانان و ایرانیان نبود که بعد از آن جنازه ­ها مانند این جنگ بر جاى بماند ؛ استخوان کشته­ ها مدتى طولانى باقى ماند و کشته ­ها را 100000  صد هزار نفر می­دانستند !الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص290،  دار الکتب العلمیة و صفة جزیرة الأندلس منتخبة من کتاب الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ج1 ، ص117، ناشر : دار الجیل - بیروت / لبنان  دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمرطبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مى‌نویسند:فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیةآنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!! 
 
نژاد پرستي اولاد سقيفه :فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه  و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان  بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم ! و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجمیعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است . 


  ویا روایت جهاد کنید تا غنیمت ببرید ! که از دو نفر سنی نوفلی و سکونی پیرو مکتب خلفا و فتوحاتشان در کافی روایت شده :عَنِ النَّوْفَلِيِّ ، عَنِ السَّكُونِيِّ :عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : جَاهِدُوا ، تَغْنَمُوا  

 

ضعف این روایت روشن تر از انست که نیازی به بیان داشته باشد چرا که در ایات وروایات دیگر امده که اعمال انسان بسته به نیت وهدف اوست و اگر مجاهدی هدفی بجز الله داشته باشد هدفش همان غنیمت اوست مثل روایت شهید راه خر :در استعاذه آورده : مرویست که در زمان خاتم الانبیا محمد(ص) در یکی از جبهه های جنگ یکنفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد،یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوارسفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت:که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد.قتیل الحمار  

 

مجاهدراه زن :و مردى براى آن ، كه زنى را به همسرى خود در آورد مهاجرت كرد، او را مهاجر قيس ناميدند(حدثنا محمد بن علي الصائغ ثنا سعيد بن منصور ثنا أبو معاوية عن الأعمش عن شقيق قال قال عبد الله : من هاجر يبتغي شيئا فهو له قال : هاجر رجل ليتزوج امرأة يقال لها أم قيس وكان يسمى مهاجر أم قيس . طبراني )در حديث عباده بروايت نسايي از پيامبر خدا صلى الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : ((هر كس به جهاد رود و نيتش تنها به دست آوردن زانوبند شترى باشد براى او همان چيزى است كه نيت كرده است .  و قبلا هم دیدیم که جهاد فقط در رکاب نبی یا وصی معصومش جائز است بنص ایات : یا ایها النبی جاهد الکفار ... و طبق احادیث صحیح جهاد در رکاب غیر معصوم مثل خوردن گوشت خوک حرام است ...

 

و توصیه امام هشتم ع به افراد تندروی انقلابی که دایم بفکر جهاد وقتال بودند این بود که بجای جنگ به حج خانه خدا بروید و در خانه خود منتظر ظهور قائم عج باشید تا ثواب مجاهدین بدر را ببرید ... :عبد اللّه بن مغيره گويد: من مى‌شنيدم كه محمّد بن عبد اللّه به امام رضا عليه السّلام عرضه داشت: پدرم از خاندانش از پدرانش نقل كرد كه به يكى از اهل بيت عليهم السّلام گفت: در كشور ما مرزى به نام قزوين و دشمنى به نام ديلم وجود دارد مى‌توان با آنان جهاد كرد يا در آنجا مرزبانى نمود؟فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه، پس خانه خدا را حج نماييد.او سخن خود را تكرار كرد.فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه. پس خانه خدا را حج نماييد! آيا يكى از شما خوشنود نمى‌شود كه در خانه خود بنشيند و در طول زندگى خويش به خانواده‌اش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. حضرتش انگشت سبابه (اشارۀ) دست راست و چپ خود را در كنار هم قرار داد سپس ادامه داد: نمى‌گويم اين گونه: او با اين سخن انگشت اشاره دست خود را با انگشت ميانى كه در كنار آن است، كنار هم قرار داد و فرمود: چون اين انگشت (يعنى وسطى) از ديگرى (يعنى اشاره) بزرگ‌تر است.آن‌گاه امام رضا عليه السّلام (پس از پايان سخن محمّد بن عبد اللّه) فرمود: راست مى‌گويد. وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْمَعْرُوفِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّه‌بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ لِلرَّضا (ع) وَ أَنَا أَسْمَعُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّهُ قَالَ لَهُ بَعْضُهُمْ إِنَّ بِلَادِنَا مَوْضِعَ رِبَاطٍ يُقَالُ لَهُ قَزْوِينُ وَ عَدُوّاً يُقَالُ لَهُ الدَّيْلَمُ فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْحَدِيثَ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ أَمَا يَرْضَى أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ فِي بَيْتِهِ‌ يُنْقِقُ عَلَي‌ عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهِ هَكَذَا فِي‌ فُسْطَاطِهِ ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ السَّبَّابَتَيْنِ ـ وَ لَاأَقُولُ هَكَذَا ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَي‌ ـ فَإنَّ هَذِهِ أَطْوَلُ مِنْ هَذِهِ؟! فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلامُ: صَدَقَ. کافی 

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

پیامبر ص  امام علی ع وامام حسین ع شروع کننده جنگی نبودند و قبل از شروع جنگ ابتدا با احتجاج سعی در انصراف از جنگ را داشتند :در جنگ بدر پیش از آغاز جنگ، پیامبر اکرم )ص( در پی نزول آیه 81 سوره انفال، پیفامی به مشرکان فرستاد: »باید غیر شما با من درگیر شود و من به جنگ با غیر شما درآیم برایم بهتر است؛ پس برگردید.« )واقدی، 1 /81؛ طبرسی، مجمع، 1 /611 )  اگر جنگ ابتدایی بود چرا پیامبر ص اولش پیام صلح داد ؟انه لایقتل غیر المقاتل امیرالمؤمنین على)ع( خطاب به »معقل بن قیس« یکى از فرماندهان سپاهش، هنگامى که او را با سه هزار نفر در مقدمه سپاه خود براى نبرد به شام فرستاد، این گونه مى‏فرماید: »لاتقاتلن الا من قاتلک«; جز با کسى که با تو مى‏جنگد، جنگ مکن )نهج البلاغه، نامه 12). 

 

وکان عهد الى اُمرائه فى فتح مکة ان لایقاتلوا الا من قاتلهم« )البدایة و النهایة: 279/4زهیر بن القین به حسین(ع) گفت: «ای پسر رسول خدا! جنگ با این گروه برای ما آسانتر از جنگیدن با کسانی است که بعدا خواهند آمد. به جان خودم سوگند سپاهی عظیم به جنگ ما خواهد آمد که قبلا هرگز کسی ندیده است. حسین(ع) گفت: «من شروع کنندۀ جنگ نخواهم بود». زهیر بن القین گفت: «بیا به این روستا رفته و در آنجا منزل بگیریم. زیرا همچون دژی در کنار فرات واقع شده است. اگر مانع ما شدند با آنها می‌جنگیم. زیرا جنگیدن با آنها آسان تر از جنگ با کسانی است که بعد می‌آیند. حسین(ع) گفت: «این چه روستایی است؟» گفت: «نام او العَقر است». حسین(ع) گفت: «خدایا از العَقر به تو پناه می برم!».« یَا أَیُّهَا النَّاسُ لا تَتَمنَّوا لِقَاءَ الْعدُو، وَاسْأَلُوا اللَّه العَافِیَهَ » بخاری ومسلم  یعنی: ای مردم روبرو شدن با دشمن را آرزو مکنید و از خداوند سلامتی بخواهید. 

@@@@@@@@@@@@ 
 
 10 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّه‏ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ تَكُنْ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ رَجَعْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِرَّ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة.مردی نزد رسول الله آمد و عرض کرد ای رسول الله من به جهاد بسیار علاقمندم.پیامبر به او فرمودند: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی شد و روزی داده می شوی. و اگر (در این اثناء) بمیری پاداش تو با خداست و اگر (زنده ماندی) و برگشتی، از گناهان برگشته (پاک شده ای) مانند روزی که متولد شدی.پس مرد عرض کرد: ای رسول الله من پدر و مادر سالخورده ای دارم که به گمان خودشان به من انس داشته و دوری مرا خوش ندارند.رسو الله فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جان من در دست اوست مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از يك سال جهاد بهتر است. 

 

زیدیه چون ابوبکر وعمر را قبول دارند فتوحات و جنگهای ایشان را هم قبول دارند ولی ایمه شیعه مخالف جنگ و خروج بر سلاطین قبل از ظهور قائم ال محمد عج هستند چون فایده ای ندارد  و موجب زحمت ائمه وشیعیان ایشان میشود مثل جوجه ای که کودکان با ان بازی کنند : ...وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ‏ بِهِ‏ الصِّبْيَانُثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا.١١ ـ باب كيفية الدعاء إلى الإِسلام[ ١٩٩٥٣ ]

 

١ ـ محمّد بن يعقوب ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن القاسم بن محمّد ، عن المنقري ، عن سفيان بن عيينة ، عن الزهري قال : دخل رجال من قريش على علي بن الحسين ( عليهما السلام ) فسألوه كيف الدعوة إلى الدين ؟ فقال : تقول بسم الله الرحمن الرحيم أدعوك إلى الله عزّ وجلّ وإلى دينه ، وجماعه أمران : أحدهما معرفة الله عزّ وجلّ ، والآخر العمل برضوانه ، وإنّ معرفة الله عزّ وجلّ أن يعرف بالوحدانية والرأفة والرحمة والعزة والعلم والقدرة والعلو على كلّ شيء ، وأنّه النافع الضار القاهر لكلّشيء ، الذي لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير ، وأنّ محمّداً عبده ورسوله ، وأنّ ما جاء به هو الحق من عند الله عزّ وجلّ ، وما سواه هو الباطل ، فإذا أجابوا إلى ذلك فلهم ما للمسلمين وعليهم ما على المسلمين.ورواه الشيخ بإسناده عن محمّد بن الحسن الصفار ، عن علي بن محمّد القاساني ، عن القاسم بن محمّد ، عن سليمان بن داود المنقري طاووسی تاریخدان درباره حضور امام حسین (ع) و امام حسن (ع) در فتوحات گفت: این یک روایت ضعیف نیست بلکه کذب محض است. شیعیان اصلاً در فتوحات شرکت نمی کردند. من در اصحاب ائمه کسی که اهل فتوحات باشد کسی را پیدا نکردم بجز بشیر رهال که گفتند از اصحاب امام باقر (ع) است و من در رساله ام ثابت کردم ایشان زیدی بوده و در قیام ابراهیم عبد الله بن الحسن کشته می شود و اصلاً ارتباطی به امامان ما نداشته است. 

 

واما چرا زید بن علی اشتباه کرد بروایت کافی : «عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ خَرَجْتُ مَعَهُ قَالَ فَقَالَ لِي فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِي قَالَ قُلْتُ لَا مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكٌ وَ إِنْ لَا تَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ»در این روایت ابان بن عثمان نقل می کند از مومن الطاق احول، که مناظره ای با جناب زید بن علی داشته است. جناب زید بن علی در زمان امام باقر و ابتدای قرن دوم، مقدمات قیامی را فراهم می کند و مدتی هم مخفی بوده و دعوت می کردند؛ بعد در زمان امامت امام صادق(ع) در سال 121 قیام می کنند و در کوفه به شهادت می رسند. در این گفتگو جناب زید، مومن الطاق را دعوت به قیام می کند که به جریان او بپیوندد. این مناظره در زمان مخفی بودن ایشان بوده است که در روایت به آن تصریح شده است.
جناب زید سوال می کند که اگر کسی از ما اهل بیت درب خانه تو را برای قیام بزند، آیا با او خروج می کنی؟ احول جواب می دهد اگر این فرد پدر شما یا برادر شما –یعنی امام سجاد و امام باقر علیهم السلام- باشد، قبول می کنم. جناب زید می فرماید: من قصدم خروج بر این قوم جبار است که با آنها جهاد کنم. شما هم با من خروج کن. احول جواب می دهد که من این کار را نمی کنم.
جناب زید سوال می کند: می خواهی جانت را حفظ کنی درحالیکه من در معرض خطر هستم؟ احول جواب می دهد من یک جان بیشتر ندارم. اگر در زمین حجتی برای خدا هست، اگر با شما خروج کنم هلاک می شوم و اگر همراه نشوم و با آن امام مفترض الطاعه همراه باشم، نجات پیدا کرده ام. و اگر هم در زمین حجت الهی در کار نیست، اینکه من با شما قیام کنم یا نکنم چه فرقی می کند؟! احول مفروض گرفته است که جناب زید امام و حجت الهی نیست و ظاهراً این مورد پذیرش جناب زید هم هست. و نیز مفروض گرفته است که این حرکت ایشان مورد تایید امام و حجت الهی نیست. در ادامه روایت فرموده: «قَالَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَى الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ بَلِ الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ  يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ  عَلى  إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتَّى كَانُوا لَا يَكِيدُونَهُ وَ لَكِنْ كَتَمَهُمْ ذَلِكَ فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ»جناب زید در جواب فرموده پدرم امام سجاد علیه السلام، من را کنار خود سر سفره غذا می نشاند و غذای من را سرد می کرد و به من می داد که آسیب نبینم. آیا تو فکر می کنی که پدرم اینگونه دلسوز من بوده است و نگران داغی غذا بوده است ولی در مورد دین من به من خبر نداده است و نگران آتش جهنم بر من نبوده است؟! من را رها کرده است که در موت جاهلی بمیرم؟! به تو دین خدا را یاد داده است ولی به من تعلیم نفرمودند؟!
مومن الطاق در جواب می گوید اتفاقاً بخاطر نگرانی شما بر جهنم به شما خبر نداده است که برادرتان و بعد فرزند ایشان امام بر شما خواهد بود. زیرا احتمال می دادند که شما امامت برادر و فرزندان آنها را بر خودتان قبول نکنید و لذا کافر بر امام می شوید. ولی اگر خبر نداشته باشید، در این امر مستضعف هستید و مورد شفاعت قرار خواهید گرفت. ولی به من خبر دادند زیرا این مقدار از شفقتی که به شما داشتند را به من نداشتند. بعد جناب احول استشهاد بر داستان جناب یوسف(ع) و برادران می کند که حضرت یعقوب(ع) مقام و رفعت جایگاه و خواب عجیب جناب یوسف را می گوید به برادرانت نگو که اینها بر علیه تو ممکن است کیدی داشته باشند. در واقع ایشان نگران حسادت برادران بر جناب یوسف بودند. و شما هم در همین موضع بودید و پدر شما به همین خاطر شما را مطلع نکرده است.  یک نظر عدم حجیت و ادعای امامت ناحق را به جناب زید نسبت می دهند. یک نظر مستضعف بودن و خیرخواهی و مجاهد فی سبیل الله بودن ایشان است. یک نظریه هم حجیت قیام و ذیل امامت امام صادق علیه السلام بودن را بیان کرده اند که مرحوم مجلسی در مرآة العقول این نظریه را بعید می شمرند کافی.  اى برادر من! من تو را به خدا پناه مى‌دهم از آنكه فردا در زباله دان كوفه بر دار آويخته گردى! در اين حال چشمان حضرت اشكبار گرديد، و اشكهايش همين طور سَيَلان داشت، و سپس فرمود: خداوند حاكم باشد ميان ما و ميان كسى كه پرده و حجاب ما را پاره مى‌كند، و حقِّ ما را انكار مى‌نمايد، و سرّ ما را فاش مى‌گرداند، و ما را به غير جدّمان نسبت مى‌دهد، و دربارۀ ما مى‌گويد آنچه ما در حقيقت خودمان آن را نگفته‌ايم!! خاطره ای از بحث با این افراطیون داشتیم اخرش گفتم امام ما امام باقر ع وامام صادق ع است و امام شما هم زید بن علی وفرزندش !  - عيسي‌ بن‌ زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ از ثِقَاتِ محمد بود، وي‌ به‌ محمد گفت‌: براي‌ بيعت‌ گرفتن‌ از جعفر بن‌ محمد بايد با او به‌ غلظت‌ و تندي‌ رفتار كني‌! لهذا حضرت‌ را إحضار كردند، و با خشونت‌ خواستند از آن‌ حضرت‌ بيعت‌ بگيرند. حضرت‌ قدري‌ سخن‌ گفتند: عيسي‌ گفت‌: لَوْ تَكَلَّمْتَ لَكَسَرْتُ فَمَكَ! «اگر دهان‌ به‌ گفتار بگشائي‌، دهانت‌ را خرد مي‌كنم‌!»حضرت‌ به‌ محمد گفتند: أمَا وَاللهِ! يَا أكْشَفُ، يَا أزْرَقُ! لَكَأنِّي‌ بِكَ تَطْلُبُ لِنَفْسِكَ جُحْراً تَدْخُلُ فِيهِ! وَ مَا أنْتَ فِي‌ الْمَذْكُورِينَ عِنْدَ اللِّقَاءِ! وَ إنِّي‌ لاظُنُّكَ إذَا صُفِّق خَلْفَكَ، طِرْتَ مِثْلَ الْهِيقِ النَّافِرِ.«آگاه‌ باش‌! اي‌ نامبارك‌ موي‌! اي‌ زاغ‌ چشم‌! سوگند به‌ خداوند كه‌: گويا من‌ مي‌يابم‌ تو را كه‌ در جستجوي‌ سوراخي‌ هستي‌ كه‌ در آن‌ براي‌ حفظ‌ جانت‌ داخل‌ گردي‌! و تو از نام‌آوران‌ در هنگام‌ جنگ‌ نيستي‌. و من‌ چنين‌ معتقدم‌ كه‌: تو مردي‌ هستي‌ كه‌ اگر در پشت‌ سرت‌ صداي‌ دست‌ زدن‌ بلند شود، چنان‌ از دهشت‌ نگران‌ مي‌گردي‌ كه‌ مانند شترمرغ‌ نر گريزان‌، بر هوا جستن‌ مي‌كني‌ أَوْ أَنْ يَكُونَ فِيهِمْ أَخْضَرُ أَزْرَقُ. .ودر اخبار دیگری امده که شیعه چشم ازرق نیست !  فقال له عیسى بن زید: أسلم تسلم: فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أحدثت نبوة بعد محمد صلى الله علیه وسلم فقال له محمد: لا ولکن بایع تأمن على نفسک ومالک وولدک، ولا تکلفن حربا، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: ما فی حرب ولا قتال ولقد تقدمت إلى ابیک وحذرته الذی حاق به ولکن لا ینفع حذر من قدر، یا ابن أخی علیک بالشباب ودع عنک الشیوخ، فقال له محمد: ما أقرب ما بینی وبینک فی السن، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: إنی لم اعازک(38) ولم أجئ لاتقدم علیک فی الذی أنت فیه، فقال: له محمد: لا والله لابد من أن تبایع، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: ما فی یا ابن أخی طلب ولا حرب وإنی لارید الخروج إلى البادیة فیصدنی ذلک ویثقل علی حتى تکلمنی فی ذلک الاهل غیر مرة، ولا یمنعنی منه إلا الضعف، والله والرحم أن تدبر عنا ونشقى بک، فقال له: یا أبا عبدالله قد والله مات أبوالدوانیق - یعنی أبا جعفر - فقال له أبوعبدالله علیه السلام: وما تصنع بی وقد مات؟ قال: ارید الجمال بک، قال: ما إلى ما ترید سبیل، لا والله ما مات أبوالدوانیق إلا أن یکون مات موت النومقال: والله لتبایعنی طائعا أو مکرها ولا تحمد فی بیعتک، فأبى علیه إباء شدیدا وأمر إلى الحبس، فقال له عیسى بن زید: أما إن طرحناه فی السجن وقد خرب السجن ولیس علیه الیوم غلق، خفنا أن یهرب منه، فضحک أبوعبدالله علیه السلام، ثم قال: لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم أو تراک تسجننی؟ قال: نعم والذی أکرم محمدا صلى الله علیه وآله بالنبوة لاسجننک ولاشددن علیک، فقال عیسى بن زید: احبسوه فی المخبأ - وذلک دار ریطة الیوم(39) - فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله إنی سأقول ثم أصدق، فقال له عیسى ابن زید لو تکلمت لکسرت فمک، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله یا أکشف یا ازرق لکأنی بک تطلب لنفسک جحرا تدخل فیه وما أنت فی المذکورین عند اللقاء وإنی لاظنک إذا صفق خلفک، طرت مثل الهیق النافر(40) فنفر علیه محمد بانتهار: احبسه و وشدد علیه واغلظ علیه، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله لکأنی بک خارجا من سدة أشجع إلى بطن الوادی وقد حمل علیک فارس معلم(41) فی یده طرادة نصفها أبیض ونصفها أسود، على فرس کمیت أقرح(42) فطعنک فلم یصنع فیک شیئا وضربت خیشوم فرسه فطرحته وحمل علیک آخر خارج من زقاق آل أبی عمار الدئلیین(43) علیه غدیرتان مضفورتان، وقد خرجتا من تحت بیضة، کافی کلینیخدا عاقبت همه را ختم بخیر کند ببینید عجب اوضاع وحشتناکی بین فرزندان ائمه وجود داشته است !!!!!!!!!!!!!!!  لما رواه الراوندي في الخرائج عن الحسن بن راشد قال : ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبد الله عليه‌السلام فقال : لا تفعل رحم الله عمي ، أتى أبي فقال : إني أريد الخروج على هذا الطاغية فقال : لا تفعل فإني أخاف أن تكون المقتول المصلوب على ظهر الكوفة ، أما علمت يا زيد أنه لا يخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، ثم قال : ألا يا حسن إن فاطمةحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار ، وفيهم نزلت : « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ » فإن الظالم لنفسه الذي لا يعرف الإمام ، والمقتصد العارف بحق الإمام ، والسابق بالخيرات هو الإمام ، ثم قال : يا حسن إنا أهل بيت لا يخرج أحدنا من الدنيا حتى يقر لكل ذي فضل بفضله.  مرات العقول  و اثبات جهالت زید بن علی به کتاب وسنت از زبان امام باقر ع :16- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْجَارُودِ عـَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرِ بْنِ دَابٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع دَخـَلَ عـَلَى أَبـِى جـَعـْفـَرٍ مـُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَعَهُ كُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَدْعُونَهُ فِيهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ يُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ يَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَذِهِ الْكُتُبُ ابـْتـِدَاءٌ مـِنـْهـُمْ أَوْ جَوَابُ مَا كَتَبْتَ بِهِ إِلَيْهِمْ وَ دَعَوْتَهُمْ إِلَيْهِ فَقَالَ بَلِ ابْتِدَاءٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمـَعْرِفَتِهِمْ بِحَقِّنَا وَ بِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لِمَا يَجِدُونَ فِى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ مـِنْ وُجُوبِ مَوَدَّتِنَا وَ فَرْضِ طَاعَتِنَا وَ لِمَا نَحْنُ فِيهِ مِنَ الضِّيقِ وَ الضَّنْكِ وَ الْبَلَاءِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِى الْأَوَّلِينَ وَ كـَذَلِكَ يـُجـْرِيـهـَا فـِى الْآخـِرِيـنَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِيعِ وَ أَمْرُ اللَّهِ يَجْرِى لِأَوْلِيـَائِهِ بـِحـُكـْمٍ مـَوْصـُولٍ وَ قَضَاءٍ مَفْصُولٍ وَ حَتْمٍ مَقْضِيٍّ وَ قَدَرٍ مَقْدُورٍ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى لِوَقـْتٍ مـَعـْلُومٍ فـَلَا يـَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فـَلَا تـَعـْجـَلْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَا تَسْبِقَنَّ اللَّهَ فَتُعْجِزَكَ الْبَلِيَّةُ فـَتـَصـْرَعـَكَ قَالَ فَغَضِبَ زَيْدٌ عِنْدَ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ جَلَسَ فِى بَيْتِهِ وَ أَرْخـَى سـِتْرَهُ وَ ثَبَّطَ عَنِ الْجِهَادِ وَ لَكِنَّ الْإِمَامَ مِنَّا مَنْ مَنَعَ حَوْزَتَهُ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ حـَقَّ جـِهـَادِهِ وَ دَفـَعَ عـَنْ رَعـِيَّتـِهِ وَ ذَبَّ عـَنْ حـَرِيمِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَلْ تَعْرِفُ يَا أَخِى مِنْ نـَفـْسـِكَ شـَيـْئاً مـِمَّا نـَسـَبـْتـَهَا إِلَيْهِ فَتَجِى ءَ عَلَيْهِ بِشَاهِدٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ حُجَّةٍ مِنْ رَسـُولِ اللَّهِ ص أَوْ تَضْرِبَ بِهِ مَثَلًا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً وَ فَرَضَ فـَرَائِضَ وَ ضـَرَبَ أَمـْثـَالًا وَ سـَنَّ سـُنـَنـاً وَ لَمْ يـَجـْعَلِ الْإِمَامَ الْقَائِمَ بِأَمْرِهِ شُبْهَةً فِيمَا فـَرَضَ لَهُ مـِنَ الطَّاعـَةِ أَنْ يـَسْبِقَهُ بِأَمْرٍ قَبْلَ مَحَلِّهِ أَوْ يُجَاهِدَ فِيهِ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـِى الصَّيـْدِ لا تـَقـْتـُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ أَ فَقَتْلُ الصَّيْدِ أَعْظَمُ أَمْ قـَتـْلُ النَّفْسِ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ مَحَلًّا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ فَجَعَلَ الشُّهُورَ عِدَّةً مـَعـْلُومـَةً فَجَعَلَ مِنْهَا أَرْبَعَةً حُرُماً وَ قَالَ فَسِيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غـَيـْرُ مـُعـْجـِزِى اللّهِ ثـُمَّ قـَالَ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمـُشـْرِكـِيـنَ حـَيـْثُ وَجـَدْتـُمُوهُمْ فَجَعَلَ لِذَلِكَ مَحَلًّا وَ قَالَ وَ لاتَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّك احِ حَتّى يـَبـْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً فَإِنْ كُنْتَ عَلَى بَيِّنَةٍ مـِنْ رَبِّكَ وَ يـَقـِيـنٍ مـِنْ أَمـْرِكَ وَ تِبْيَانٍ مِنْ شَأْنِكَ فَشَأْنَكَ وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً أَنْتَ مِنْهُ فـِى شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ وَ لَا تَتَعَاطَ زَوَالَ مُلْكٍ لَمْ تَنْقَضِ أُكُلُهُ وَ لَمْ يَنْقَطِعْ مَدَاهُ وَ لَمْ يَبْلُغِ الْكِتَابُ أَجَلَهُ فَلَوْ قَدْ بَلَغَ مَدَاهُ وَ انْقَطَعَ أُكُلُهُ وَ بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ لَانْقَطَعَ الْفَصْلُ وَ تـَتَابَعَ النِّظَامُ وَ لَأَعْقَبَ اللَّهُ فِى التَّابِعِ وَ الْمَتْبُوعِ الذُّلَّ وَ الصَّغَارَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَكَانَ التَّابِعُ فِيهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوعِ أَ تُرِيدُ يَا أَخِى أَنْ تُحْيِيَ مِلَّةَ قَوْمٍ قَدْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ عَصَوْا رَسُولَهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ ادَّعَوُا الْخـِلَافـَةَ بـِلَا بـُرْهـَانٍ مـِنَ اللَّهِ وَ لَا عـَهـْدٍ مـِنْ رَسُولِهِ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ يَا أَخِى أَنْ تَكُونَ غَداً الْمـَصـْلُوبَ بـِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ ارْفَضَّتْ عَيْنَاهُ وَ سَالَتْ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مـَنْ هـَتـَكَ سِتْرَنَا وَ جَحَدَنَا حَقَّنَا وَ أَفْشَى سِرَّنَا وَ نَسَبَنَا إِلَى غَيْرِ جَدِّنَا وَ قَالَ فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِى أَنْفُسِنَااصول كافى جلد 2 صفحه 170 روايت تأليف:ثقة الاسلام ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي رحمه اللهالمتوفى سنة 328 / 329 ه‍16

 

ترجمه روايت شريفه :زيـد بـن عـلى بـن الحـسـن ، خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام رسـيـدو نـامـه هـائى از اهـل كـوفـه هـمراه داشت كه او را بطرف خود خوانده و از اجتماع خود آگاهش نموده و دستور نـهضت داده بودند، امام باقر عليه السلام به او فرمود: اين نامه ها از خود آنها شروع شده يـا جـواب نامه ايست كه به آنها نوشته اى و ايشان را دعوت كرده اى ؟ گفت : ايشان شروع كـرده انـد، زيـرا حـق مـا را مـيـشـنـاسـنـد و قـرابـت مـا را بـا رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله مـيـدانـنـد و در كـتـاب خـداى عزوجل وجوب دوستى و اطاعت ما را مى بينند و فشار و گرفتارى و بلا كشيدن ما را مشاهده ميكنند.اطـاعـت (مـردم از پـيـشـوا) از طـرف خـداى عـزوجـل واجـب گـشته و روشى است كه خدا آنرا در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجـرا مـيـكنند، و اطاعت نسبت بيك نفر از ماست و دوستى نسبت به همه ما و امر خدا (امامت و وجوب اطـاعـت يـا خـروج و نـهـضـت يـا صـبـر بـر اذيـت ) نـسـبت به اوليائش جارى ميشود طبق حكمى (مـتـصـل از امـامـى بـامـام ديـگـر) و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و انـدازه اى بـى كـم و زيـاد و مـوعـدى مـعـيـن در وقـتـى مـعـلوم (حـاصـل ايـنـكه امور مربوط به امام از طرف خدا اندازه و مدتش معين ميشود و حتمى و قطعى و لايـتـغـيـر است ) مبادا كسانيكه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچگونه بى نيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب بندگانش شتاب نـمـيـكـنـد (زمـان رسـيدن دولت حق را پيش نمياندازد) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و به خاكت اندازد.زيـد در ايـنجا خشمگين شد و گفت : امام از ما خاندان آنكس نيست كه در خانه نشيند و پرده را بـيـنـدازد و از جهاد جلوگيرى كند. امام از ما خاندان كسى است كه از حوزه خود، دفاع كند و چـنـانـكـه سـزاوارسـت در راه خـدا جـهـاد كند و نيز از رعيتش دفاع كند و دشمن را از حريم و پيرامونش ‍ براند.امـام بـاقر عليه السلام فرمود: اى برادر، تو آنچه را به خود نسبت دادى ، حقيقة هم در خود مـى بـيـنـى بـطـورى كـه بـتـوانـى بـراى آن دليـلى از كـتـاب خـدا يـا بـرهـانـى از قـول پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عليه و آله بياورى و يا نمونه و مانندى براى آن ذكر كنى ؟ (يـعنى تو كه خود را براى جهاد و زمامدارى مسلمين آماده كرده اى چنين شايستگى را در خود سـراغ دارى ؟) همانا خداى عزوجل حلال و حرامى وضع فرموده و چيزهائى را واجب ساخته و مثلهائى زده و سنتهائى را مقرر داشته و براى امامى كه به امر او قيام ميكند نسبت به اطاعتي كه بـراى او واجـب سـاخـته ، شبهه و ترديدى باقى نگذاشته تا امام بتواند امرى را پيش از رسـيـدن وقـتـش انجام دهد يا در راه خدا پيش از فرا رسيدن موقعش جهاد كند. در صورتيكه خـداى عـزوجـل دربـاره شكار مى فرمايد: (((وقتى كه محرم هستيد شكار را نكشيد 95 سوره 5))) آيـا كـشـتن شكار مهمتر است يا كشتن انسانيكه خدايش ‍ محترم شمرده ، خدا براى هرچيز مـوعدى معين كرده ، چنانچه مى فرمايد: (((چون از احرام در آمديد شكار كنيد 3 سوره 5 ـ))) و فـرمـوده اسـت (((شـعائر خدا و ماههاى حرام را حلال نكنيد 2 سوره 5 ـ))) و ماهها را شماره مـعـلومـى قـرار داد (12 مـاه ) و چـهـار مـاه از آن را حـرام سـاخـت و فرمود: (((چهار ماه در زمين گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نسازيد 2 سوره 9 ـ))) سپس فرمود: (((چون ماههاى حرام سپرى شد، مشركين را در هر كجا يافتيد بكشيد 5 سوره 9 ـ))) پس براى كشتن موعدى قرار داد و باز فرموده است : (((قصد بستن عقد زناشوئى نكنيد تا مدت مقرر بسر رسد))) (عده زن سپرى شود) پس خدا براى هر چيزى موعدى و براى هر موعدى نوشته اى مقرر داشته است .اكـنـون اگـر تـو از پروردگارت گواهى دارى و نسبت به امر خود يقين دارى و كارت پيشت روشـن است خود دانى وگرنه امرى را كه نسبت به آن شك و ترديد دارى پيرامونش نكرد، و براى از ميان رفتن سلطنتى كه روزيش را تمام نكرده و به پايان خود نرسيده و موعد مقررش نيامده قيام مكن ، كه اگر پايانش برسد و روزيش بريده شود و موعد مقررش برسد، حكم قـطـعـى بـريـده شـود (فاصله ايكه براى دولت حق رخ داده بود بريده شود) و نظام حق پـيـوسـتـه گـردد و خـدا بـراى فـرمـانـده و فـرمـانـبـر (دولت بـاطـل ) خـوارى و زبـونـى در پـى آرد، بـخدا پناه ميبرم از اماميكه از وقت شناسى گمراه گـردد، (وقـت قـيـام و خـروج خـود را نـشـنـاسد) و فرمانبران نسبت به آن داناتر از فرمانده بـاشـنـد (يـعـنـى امام بر حقي كه به حكم خدا سكوت و گوشه گيرى اختيار كرده از پيشواى باطلي كه بيجا و بي موقع قيام كرده داناتر باشد).بـرادرم ! تـو مـى خـواهـى مـلت و آيين مردمى را زنده كنى كه به آيات خدا كافر شدند و نافرمانى پيغمبرش كردند و بدون رهبرى خدا پيرو هواى نفس خود شدند و بدون دليلى از جانب خدا و فرمانى از پيغمبرش ‍ ادعاى خلافت كردند؟بـرادرم ! تـرا در پـنـاه خـدا مـى بـرم از ايـنـكه فردا در كناسه بدار آويخته شوى آنگاه چشمان حضرت جوشيد و اشكش جارى شد و فرمود: ميان ما و آنكه پرده ما را دريد و حق ما را انكار كرد و راز ما را فاش ‍ ساخت و ما را به غير جدمان نسبت داد و درباره ما چيزى گفت كه خود نگفتيم ، خدا داور باشد. همانطور که محققین میدانند متن حدیث در کمال صحت است هر چند دربعض رجالش نقصی باشد چون موید به احادیثی صحیح مانند حدیث صحیح ملاقات امام صادق ع با صوفیه  که  امام جهل انها به کتاب وسنت را روشن میکنند : فبئس ما ذهبتم فیه وحملتم الناس علیه من الجهل بکتاب الله عزوجل، و سنه نبیه صلی الله علیه و آلهو سلم و أحادیثه التی یصدقها الکتاب المنزل، وردکم ایاها بجهالتکم، و ترککم النظر فی غرائب القرآن من التفسیر بالناسخ و المنسوخ، و المحکم والمتشابه، و الأمر و النهی  

 

و همچنین در صحیحه عتبه عبدالکریم هاشمی و ....«عَبْدِالْكَرِيمِ بْنِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) بِمَكَّةَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ وَ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ وَ حَفْصُ بْنُ سَالِمٍ مَوْلَى ابْنِ هُبَيْرَةَ وَ نَاسٌ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ وَ ذَلِكَ حِدْثَانُ قَتْلِ الْوَلِيدِ»در وسائل الشیعه و ...در روایت صحیحه عبدالکریم بن عتبه هاشمی گوید در آن ایام کشته شدن ولید خلیفه اموی در شام در مکه نزد حضرت امام صادق(ع) در جلسه‌ای نشسته بودیم که برخی از بزرگان معتزله که در بین آنها عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و حفص بن سالم و غلام ابن هبیره و گروهی دیگر از سران معتزله که اعتقاد به امامت امام صادق(ع) نداشتند مسائلی مطرح شد تا اینکه آن گروه بیان مطلب اصلی را که به خاطرش نزد امام آمدند را به عمرو بن عبید واگذار کردند و عمرو بن عبید مطالب مفصلی بیان کرد و از جمله گفت حالا که ولید به قتل رسید و در شام اختلاف است؛ ما محمد بن عبدالله بن حسن را برای خلافت در نظر گرفتیم که تحت لوای او باشیم و با دشمنانش مبارزه کنیم و اکنون از شما درخواست می‌کنیم به ما بپیوندی چون ما برای پیروزی به تو و شیعیانت نیاز داریم وگرنه بنی امیه دوباره پیروز می‌شوند. امام صادق(ع) ابتدا از جمع پرسیدند آیا حرف همه شما همین است؟ آنان گفتند آری. امام پس از حمد پروردگار فرمودند فرض کنیم که همه را جمع کردید و پیروز شدید احکام اسلام را چگونه اجرا خواهید کرد؟ و در این راستا مواردی از حوادث از جمله کیفیت جنگ با کفار و مشرکین و مجوس و تفاوت آن‌ها را از آنان پرسیدند و آنان از جواب درماندند و ضمن دیگر پرسش‌ها برای جلسه روشن شد که آنان علم لازم برای حکومت و ولایت را ندارند. داستان مفصل است و محل شاهد ما ذیل روایت است که می‌گوید:«ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ فَقَالَ يَا عَمْرُو اتَّقِ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ أَيُّهَا الرَّهْطُ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي وَ كَانَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ.»حضرت امام صادق(ع) رو به عمرو کردند و فرمودند از خدا بترس و نیز خطاب به آن گروه هم فرمودند از خدا بترسید: همانا پدرم در حالیکه بهترین فرد روی زمین و عالمترین روی زمین به کتاب خدا بود؛ فرمود پیامبر(ص) فرموده است کسی که با شمشیر مردم را مجبور به اطاعت از خود نماید در حالیکه اعلم و عالم‌تر از او در روی زمین وجود دارد این چنین شخصی گمراه است و کسی است که ادعایی می‌کند که در او نیست متکلف است یعنی به چیزی ادعا می‌کند ولی دارای آن نیست.پس از این روایت استفاده می‌کنیم کسی که ادعای امامت بکند و غیر اعلم باشد گمراه و ضال و مضل است پس غیر اعلم صلاحیت برای ادعای ولایت امر ندارد پس باید دارای شرط علم باشد البته وقتی شرط اعلم بودن در این روایت آمده است شرطیت عالم بودن به طریق اولی مطرح است و مقصود ما از این روایت فعلا استدلال به شرطیت علم است و بحث شرطیت یا عدم شرطیت اعلمیت بعداً مورد بررسی قرار می‌گیرد.. «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ‌ مَنْ خَرَجَ يَدْعُو النَّاسَ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ كَافِرٌ.»فضیل بن یسار گفت از امام صادق(ع) شنیدم فرمود اگر از میان مردم کسی بیاید و خروج کند و دعوت به طرف خودش نماید و خودش را بعنوان ولی امر معرفی کند در حالی‌که در بین آنان شخص اعلم وجود داشته باشد این شخص گمراه است و بدعتی ایجاد کرده است.
در ذیل این روایت هم می‌فرماید کسی که ادعای امامت بکند در حالی‌که شرایط امامت را ندارد کافر است .. در کتاب کافی بجای لفظ اعلم لفظ افضل امده است .
بنابراین با توجه به مجموع این اخبار که موید و مقوی همدیگرند مشخص میشود که قیام زید مورد تایید حضرات معصومین نبوده چون استعجال در امر محسوب میشده و مومنین واقعی مانند احول در مناظره خود با زید بخوبی حجت را بر وی تمام نمود .... و خدای متعال لا یعجل لعجلة العباد . وطبق احادیث دیگر هر گونه خروج وقیامی قبل از قیام مهدی عج بیفایده است و فقط  موجب رنج وزحمت ائمه و شعیان میشود .جالبتر اینکه در زمان ائمه که مردم میتوانستند این قبیل شبهات را از ائمه سوال کنند اینهمه اختلاف است حال ببینید در زمان ما که امام ع غائب است و ناسخ ومنسوخ  ایات وروایات هم درآمیخته اند ! يج : روي عن الحسن بن راشد قال : ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبدالله فقال : لاتفعل! رحم الله عمي ، أتى أبي فقال : إني اريد الخروج على هذا الطاغية ، فقال : لاتفعل ، فاني أخاف أن تكون المقتول المصلوب على ظهر الكوفة ، أما علمت يا زيد أنه لايخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، ثم قال : ألا يا حسن إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار ، وفيهم نزلت « ثم أورثنا الكتاب الذين اصفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات » فإن الظالم لنفسه الذي لايعرف الامام ، والمقتصد العارف بحق الامام ، والسابق بالخيرات هو الامام ثم قال : يا حسن إنا أهل بيت لايخرج أحدنا من الدنيا حتى يقر لكل ذيفضل بفضله الخرائج والجرائح ص ١٩٦. لى : ابن موسى ، عن علي بن الحسين العلوي العباسي ، عن الحسن ابن علي الناصر ، عن أحمد بن رشد ، عن عمه أبي معمر سعيد بن خيثم ، عن أخيه معمر قال : كنت جالسا عند الصادق جعفر بن محمد 7 فجاء زيد بن علي بن الحسين : فأخذ بعضادتي الباب ، فقال له الصادق 7 : يا عم اعيذك بالله أن تكون المصلوب بالكناسة ، فقالت له ام زيد : والله ما يحملك على هذا القول غير الحسد لابني فقال : يا ليته حساد ياليته حسدا ياليته حسدا ثلاثلا ثم قال : حدثني أبي ، عن جدي 8 أنه يخرج من ولده رجل يقال له : زيد يقتل بالكوفة ويصلب بالكناسة يخرج من قبره نبشا تفتح لروحه أبواب السماء يتبهج به أهل السماوات يجعل روحه في حوصلة طير خضر يسرح في الجنة حيث يشاء لى : الطالقاني ، عن أحمد الهمداني ، عن المنذر بن محمد ، عن جعفر ابن سليمان ، عن أبيه ، عن عمرو بن خالد قال : قال زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب : : في كل زمان رجل منا أهل البيت يحتج الله به على خلقه وحجة زماننا ابن أخي جعفر بن محمد لايضل من تبعه ولا يهتدي من خالفه  


زید بن علی همان ادعای ابوحنیفه را داشت که میگفت من ناسخ ومنسوخ را میشناسم ؟؟!!!
ـ كتاب مقتضب الاثر في النص على الاثني عشر لابن عياش ، عن عبدالصمد ابن علي ، عن أحمد بن موسى ، عن داود الرقي قال : دخلت على جعفر بن محمد ص فقال : ما الذي أبطأبك عنا يا داود؟ فقلت : حاجة عرضت لي بالكوفة هي التي أبطأت بي عنك جعلت فداك ، فقال لي : ماذا رأيت بها؟ قلت : رأيت عمك زيدا على فرس ذنوب قد تقلد مصحفا وقد حف به فقهاء الكوفة ، وهو يقول : يا أهل الكوفة إني العلم بينكم وبين الله تعالى ، قد عرفت ما في كتاب الله من ناسخه ومنسوخه ، فقال أبوعبدالله : يا سماعة بن مهران أئتني بتلك الصحيفة فأتاه بصحيفةبيضاء فدفعها إلي وقال لي : اقرأ هذه بما اخرج إلينا أهل البيت ، يرثه كابر عن كابر من لدن رسول الله ص فقرأتها فإذا فيها سطران ، السطر الاول : لا إله إلا الله محمد رسول الله ، والسطر الثاني « إن عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السماوات والارض منها أربعة حرم ذلك الدين القيم »  علي بن أبي طالب والحسن بن علي ، والحسين بن علي ، وعلي بن الحسين ، محمد بن علي ، وجعفر بن محمد ، وموسى بن جعفر ، وعلي بن موسى ، ومحمد بن علي وعلي بن محمد ، الحسن بن علي ، والخلف منهم الحجة لله ، ثم قال لي : يا داود أتدري أين كان ومتى كان مكتوبا؟ قلت : يا ابن رسول الله ، الله أعلم ورسوله وأنتم قال : قبل أن يخلق آدم بألفي عام ، فأين يتاه بزيد ويذهب به إن أشد الناس لنا عداوة وحسدا الاقرب إلينا فالاقربمقتضب الاثر ص ٣٤ طبع النجف سنة ١٣٤٦ ه. 
 
 
ني، ، [الغيبة] ، للنعماني سَلاَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ اَلرَّقِّيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ لِي مَا اَلَّذِي أَبْطَأَ بِكَ عَنَّا يَا دَاوُدُ قُلْتُ حَاجَةٌ لِي عَرَضَتْ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ مَنْ خَلَّفْتَ بِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ خَلَّفْتُ بِهَا عَمَّكَ زَيْداً تَرَكْتُهُ رَاكِباً عَلَى فَرَسٍ مُتَقَلِّداً مُصْحَفاً يُنَادِي بِعُلُوِّ صَوْتِهِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَبَيْنَ جَوَانِحِي عِلْمٌ جَمٌّ قَدْ عَرَفْتُ اَلنَّاسِخَ وَ اَلْمَنْسُوخَ وَ اَلْمَثَانِيَ وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِيمَ وَ إِنِّي اَلْعَلَمُ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَكُمْ فَقَالَ لِي يَا دَاوُدُ لَقَدْ ذَهَبْتَ تِلْكَ اَلْمَذَاهِبَ ثُمَّ نَادَى يَا سَمَاعَةَ بْنَ مِهْرَانَ اِئْتِنِي بِسَلَّةِ اَلرُّطَبِ فَأَتَاهُ بِسَلَّةٍ فِيهَا رُطَبٌ فَتَنَاوَلَ رُطَبَةً أَكَلَهَا وَ اِسْتَخْرَجَ اَلنَّوَاةَ مِنْ فِيهِ وَ غَرَسَهَا فِي اَلْأَرْضِ فَفَلَقَتْ وَ نَبَتَتْ وَ أَطْلَعَتْ وَ أَعْذَقَتْ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى شِقٍّ مِنْ عَذْقٍ مِنْهَا فَشَقَّهُ وَ اِسْتَخْرَجَ مِنْهَا رِقّاً أَبْيَضَ فَفَضَّهُ وَ دَفَعَهُ إِلَيَّ وَ قَالَ اِقْرَأْهُ فَقَرَأْتُهُ وَ إِذَا فِيهِ مَكْتُوبٌ سَطْرَانِ اَلْأَوَّلُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ وَ اَلثَّانِي إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ يَوْمَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ  أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ - اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ - عَلِيُّ بْنُ مُوسَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْخَلَفُ اَلْحُجَّةُ ثُمَّ قَالَ يَا دَاوُدُ أَ تَدْرِي مَتَى كُتِبَ هَذَا فِي هَذَا قُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ قَالَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اَللَّهُ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ .
 
 
غيبت نعمانى: داود بن كثير رقى گفت وارد شدم بر حضرت صادق عليه السّلام در مدينه فرمود چه باعث شده كه مدتى ست ترا نديده‌ايم گفتم كارى در كوفه داشتم فرمود در كوفه كه بود؟ عرض كردم عمويت زيد آنجا بود او را ديدم سوار بر اسبى است و قرآن بر گردن آويخته و با صداى بلند فرياد ميزند: سلونى قبل ان تفقدونى فبين جوانحى علم جم از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد در اين سينه من علم زيادى است ناسخ و منسوخ و مثانى و قرآن عظيم را ميدانم من راهنماى بين شما و خدايم. فرمود داود: از ميان رفته اين راهها. سماعة بن مهران را صدا زده فرمود ظرف خرما را بياور همين كه سبد خرما را آورد يك دانه خرما برداشت ميل كرد و دانه آن را خارج نمود بعد همان دانه را بزمين كاشت شكافته شد و روئيد و شكوفه و خوشه داد با دست خود بيك قسمت از خوشه زد آن را شكافت از ميان آن تكه پوستى سفيد خارج نمود آن را باز نمود و بمن داده فرمود بخوان ديدم دو سطر در آن نوشته است:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاَّ اَللّٰهُ‌  »« مُحَمَّدٌ رَسُولُ‌ اَللّٰهِ‌  »سطر دوم« إِنَّ‌ عِدَّةَ‌ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ‌ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ‌ اَللّٰهِ‌، يَوْمَ‌ خَلَقَ‌ اَلسَّمٰاوٰاتِ‌ وَ اَلْأَرْضَ‌ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ‌ حُرُمٌ‌ ذٰلِكَ‌ اَلدِّينُ‌ اَلْقَيِّمُ‌  »امير المؤمنين علي بن ابى طالب، حسن بن علي، حسين بن علي علي بن حسين، محمّد بن علي، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، علي بن موسى، محمّد بن علي، علي بن محمّد، حسن بن علي، الخلف الحجة». سپس فرمود داود! ميدانى چه وقت اين جملات در اين نوشته شده عرض كردم خدا و پيامبر و شما بهتر ميدانيد فرمود دو هزار سال قبل از آفرينش آدم.
 
 
 
 
أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم قال حدثنا عبيس بن هشام عن عبد الله بن جبلة عن علي بن أبي المغيرة عن أبي الصباح قال: دخلت على أبي عبد الله (ع) فقال لي ما ورائك ؟ فقلت: سرور من عمك زيد خرج يزعم أنه ابن سبية -و- هو قائم هذه الأمة -و- أنه ابن خيرة الإماء فقال (ع) : كـــــذب ليس هو كما قال إن خرج قتل. الغیبه نعمانی 
ابو الصّباح گويد: «بر امام صادق  ع  وارد شدم پس به من فرمود: چه خبر؟ عرض كردم: خبرى مسرّت بخش از عمويتان زيد دارم، او خروج كرده، مى‌پندارد (يا مدّعى است) كه او همان ابن سبيه و او قائم اين امّت و فرزند برگزيده كنيزان است، امام فرمود: دروغ پنداشته است، او چنان كه مدّعى شده نيست، اگر خروج كند كشته خواهد شد».
 
 
 
 
محمد بن إبراهيم بن النعماني : (امامی جلیل ثقة) 
أحمد بن محمد بن سعيد : ( زیدی ثقه) ...
   علی التحقیق القاسم بن محمد بن الحسين (الحسن) بن حازم : (ثقة(
عبيس [عباس] بن هاشم : (امامی ثقة جلیل )  ...
عبد الله بن جبلة : ( واقفی ثقة)  ...
علي بن أبي المغيرة : ( امامی ثقة)  ...
أبي الصباح : ( امامی ثقة جلیل)  ...
 
 
برخی درقاسم بن محمد را مهمل یا مجهول وضعیف  دانسته ولی علتش را بیان نفرموده اند ولی :
 
جناب سید محمد علی ابطحی در تهذیب المقال اورده :  بناءا علی وثاقة القاسم بن محمد بن الحسین بن حازم من مشایخ احمد بن محمد بن سعید بن عقده الحافظ الهمدانی الثقه الجلیل الخبیر بالروایات والرواة  ... واگر چنین شخصی را تضعیف کنیم باید انبوهی از روایات را تضعیف کنیم ولی روش ما در تصحیح وتوثیق  دیدن همه روایات و امارات و شواهد است .
 
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمَانَ‌بْنِ‌خَالِدٍ قَال: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) قَوْلَ النَّاسِ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) إِنْ کَانَ لَهُ حَقٌّ فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یَقُومَ بِهِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا إِلَّا إِنْسَاناً وَاحِداً رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَیْسَ هَذَا إِلَّا لِلرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ لِغَیْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَلَمْ یَکُنْ یَوْمَئِذٍ فِئَهًٌْ یُعِینُونَهُ عَلَی أَمْرِهِ.امام صادق ( سلیمان‌بن‌خالد گوید: به امام صادق (عرض کردم: «مردم می‌گویند اگر علی (حقّی [در خلافت] داشت چرا قیام نکرد [تا حقّ خویش را بگیرد]»؟ آن حضرت (فرمود: «خدای متعال این موضوع را [به تنهایی قیام‌کردن بدون اینکه کمکی داشته باشد] فقط به یک نفر واجب کرده بود آن هم رسول خدا (می‌باشد [و در این‌باره] خدای متعال فرمود: در راه خدا پیکار کن! تنها مسئول وظیفه‌ی خود هستی! و مؤمنان را [بر این کار]، تشویق نما!. (نساء/۸۴) این تکلیف تنها برای رسول خدا (بود ولی درباره‌ی دیگران فرمود: إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَة سپس امام صادق (فرمود: «در آن روز (غصب خلافت) جمعیّتی نبود که علی (را در امر خلافت یاری کنند».
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۵۰۴ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰/ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۴۹/ العیاشی، ج۱، ص۲۶۱ الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ اللَّه (علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ کَلَّفَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا لَمْ یُکَلِّفْهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ کَلَّفَهُ أَنْ یَخْرُجَ عَلَی النَّاسِ کُلِّهِمْ وَحْدَهُ بِنَفْسِهِ إِنْ لَمْ یَجِدْ فِئَهًًْ تُقَاتِلُ مَعَهُ وَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهًَْ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ ثُمَّ قَالَ وَ جَعَلَ اللهُ أَنْ یَأْخُذَ لَهُ مَا أَخَذَ لِنَفْسِهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ جُعِلَتِ الصَّلَاهًُْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِعَشْرِ حَسَنَاتٍ.امام صادق (علیه السلام)- مرازم نقل می‌کند: امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند کار سختی برعهده‌ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهاد که برعهده‌ی احدی از خلقش ننهاد؛ به او این مسئولیّت را داد که حتّی اگر گروهی را نیافت که در جنگ او را یاری کنند، خود به تنهایی با تمامی مردم بجنگد، و حال آنکه خداوند به احدی از خلقش نه قبل از آن و نه بعد از آن چنین مسئولیّتی نداد. سپس این آیه را تلاوت کرد: فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ سپس فرمود: «خداوند به ایشان اجازه داد تا آنچه را برای خود قرار داده بود، از آن خود کند و فرمود: هرکس کار نیکی انجام دهد ده برابر به او پاداش دهند. (انعام/۱۶۰) و صلوات بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را معادل ده حسنه قرار داد».تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۶ الکافی، ج۸، ص۲۷۴/ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۷۷/ البرهان/ البرهان الکاظم (علیه السلام)- عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌الْحَسَن (علیه السلام): جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا مَنَعَ عَلِیّا (علیه السلام) إِنْ کَانَ لَهُ حَقٌّ أَنْ یَقُومَ بِحَقِّهِ. فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا أَحَداً إِلَّا نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله)، قَالَ لَهُ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ، وَ قَالَ لِغَیْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَعَلِیٌّ لَمْ یَجِدْ فِئَةً، وَ لَوْ وَجَدَ فِئَهًًْ لَقَاتَلَ، ثُمَّ قَالَ لَوْ‌کَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَهًُْ (رحمة الله علیه) حَیَّیْنِ، إِنَّمَا بَقِیَ رَجُلَانِ.امام کاظم (علیه السلام)- زید شحّام گوید: به امام کاظم (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم: آن‌ها (مردم) می‌گفتند: «اگر حق با علی (علیه السلام) بود، چه چیزی او را از اینکه بایستد و حقّش (امامت) را بگیرد، منع می‌کرد»؟ فرمود: «خداوند به هیچ‌کس تکلیف نکرده و واجب نکرده که [برای گرفتن حقّش] آغازگر جهاد باشد مگر شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که به او فرمود: فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ و حکم برای بقیّه این است که درصورتی جواز جنگ دارید که گروهی با شما همراهی کنند که جز آن‌ها که برای سازوبرگ نبرد باز می‌گردند یا آن‌ها که به یاری گروهی دیگر می‌روند. (انفال/۱۶). و علی (علیه السلام) گروهی که با او همراهی کنند را پیدا نکرده بود که اگر پیدا می‌کرد حتماَ به جهاد بر می‌خواست و سپس امام (علیه السلام) فرمود: «اگر جعفر (رحمة الله علیه) و حمزه (رحمة الله علیه) زنده بودند، دو مرد می‌ماند و حتماً چنین می‌کرد.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۸ بحارالأنوار، ج۲۹، ص۴۵۲/ العیاشی، ج۲، ص۵۱/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۸۹  الصّادق (علیه السلام)- رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کُلِّفَ مَا لَمْ یُکَلَّفْ أَحَدٌ أَنْ یُقَاتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَحْدَهُ وَ قَالَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ وَ قَالَ إِنَّمَا کُلِّفْتُمُ الْیَسِیرَ مِنَ الْأَمْرِ أَنْ تَذْکُرُوا اللَّهَ.امام صادق ( رسول خدا (ملزم به دستور سختی شد که کس دیگری ملزم به آن نشده است و آن دستور این است که به تنهایی در راه خدا پیکار کند و خداوند فرمود: حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ؛ شما مکلّف به دستور آسانی شده‌اید و آن اینکه پیوسته خدا را یاد کنید.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۶۲۴ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰/ العیاشی، ج۱، ص۲۶۲ @@@@@@@@@@@@  

 

10 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّه‏ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ تَكُنْ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ رَجَعْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِرَّ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة.مردی نزد رسول الله آمد و عرض کرد ای رسول الله من به جهاد بسیار علاقمندم.پیامبر به او فرمودند: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی شد و روزی داده می شوی. و اگر (در این اثناء) بمیری پاداش تو با خداست و اگر (زنده ماندی) و برگشتی، از گناهان برگشته (پاک شده ای) مانند روزی که متولد شدی.پس مرد عرض کرد: ای رسول الله من پدر و مادر سالخورده ای دارم که به گمان خودشان به من انس داشته و دوری مرا خوش ندارند.رسو الله فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جان من در دست اوست مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از يك سال جهاد بهتر است. کافی 

عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ .کمال الدینامام ششم از گفته پدرانش از امير المؤمنين(عليه السّلام)روايت كرده است كه فرمود منتظر امر ما مانند كسى باشد كه در جهاد در راه خدا بخون خود بغلطد يُنْقِقُ عَلَي‌ عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ ..  کافی ... و در طول زندگى خويش به خانواده‌اش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. خلاصه این بحثها این شد که با انحراف عظیمی که سقیفه در دین باعث شد و افراط وتفریط در فرق مختلف بوجود امد . برخی جریانات که مقام ثقل ثانی را بخوبی نمیشناختند مانند همین ابوحنیفه و صوفیه و زیدیه و باطنیه و ... اجتهاد وقرائت خاص خود از دین را داشتند . مثلا جناب زید بن علی قرائت خاصی از قران داشت ومصحفی مخصوص بخود که در زندگی ایشان باعث شد ایات وروایات جهاد و امر به معروف را ناسخ ایات وروایات دیگر بداند و علی رغم مخالفت ائمه با قیام وی ایشان خروج کرد وبسرعت با ان وضع موسف کشته شد .

 

مکاتباتی هم بین ابوحنیفه و جناب زید وجود داشته که نشانگر جهل ایشان به منسوخات است مانند ابوحنیفه که امام صادق ع به ابوحنیفه فرمود :يا أبا حنيفه، تعرف كتاب اللّه حقّ معرفته، و تعرف الناسخ و المنسوخ؟   علل الشرایع شیخ صدوق ره  عن الفضل بن الزبير، قال: (قال أبو حنيفة من يأتي زيدًا في هذا الشأن من فقهاء الناس؟. قال: قلت سُلَيْمَةُ بنُ كهيل، ويزيدُ بن أبي زياد، وهارونُ بنُ سعدٍ، وهاشمُ بنُ البريدِ، وأبو هاشمٍ الرّمانيّ، والحجاجُ بن دينار، وغيرهم. فقال لي: قل لزيدٍ لك عندي معونةٌ وقوّةٌ على جهادِ عدوّكَ؛ فاستعِنْ بها أنتَ وأصحابك في الكراعِ والسلاحِ، ثمّ بعثَ ذلكَ معي إلى زيدٍ، فأخذه زيدٌ)مقاتل الطالبيّين، عليّ بن الحسين بن محمّد بن أحمد بن الهيثم المروانيّ القرشيّ، أبو الفرج الأصبهانيّ، (ت 356 هـ)کتاب :وروي (ع) فـي مسنـده عـن رسـول االله (ص) انـه قـال: «لا خـير في أمـة َ عـن زيـد بـن علـي لاتأمر بالمعروف ولا تنهى عن المنكـر حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: لا يقبل من مشركي العرب الا الاسلام أو السيف، واما مشركو العجم فتؤخذ منهم الجزية، واما اهل الكتاب من العرب والعجم فان ابوا ان يسلموا أو سألونا ان يكونوا من اهل الذمة قبلنا منهم الجزية

 

 حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: غزوة أفضل من خمسين حجة ورباط يوم في سبيل الله أفضل من صوم شهر وقيامه ومن مات مرابطا جرى له عمله إلى يوم القيامة وأجير من عذاب القبر.حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: لا يفسد الجهاد والحج جور جائز كما لا يفسد الامر بالمعروف والنهي عن المنكر غلبة أهل الفسق.حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: من اغبرت قدماه في سبيل الله حرم الله وجهه على النار ومن رمى بسهم في سبيل الله فبلغ أو قصر كان كعتق رقبة ومن ضرب بسيف في سبيل الله فكأنه حج عشر حجج حجة في أثر حجة.باب فضل الشهادة:مسند زيد بن علي - زيد بن علي - الصفحة ٣٥2البته اشتباه زیدیه همینجاست که قیام زید را به حرکت امام حسین ع نسبت میدهند و ...

[ حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عليه السلام عن علي بن ابي طالب كرم الله وجهه، قال: الاذان مثنى مثنى والاقامة مثنى مثنى ويرتل [1] في الاذان ويحدر في الاقامة.

حدثني زيد بن علي (ع م) عن أبيه علي بن الحسين عليهم السلام انه كان يقول في اذانه حي على خير العمل حي على خير العمل [2]، قال زيد ][ ابن علي عليه السلام من أذن قبل الفجر فقد أحل ما حرم الله وحرم ما أحل الله [1]، وقال زيد بن علي (ع م) لا بأس أن يؤذن الرجل على غير ] = آل محمد من اثبات ذلك مسندا إلى رسول الله صلى الله عليه وآله. قال في الاحكام وقد صح لنا ان حي على خير العمل كانت على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله يؤذن بها، ولم تطرح الا في زمن عمر. وهكذا قال الحسن بن يحيى وبما اخرج البيهقي في سننه الكبرى باسناد صحيح عن عبد الله بن عمر انه كان يؤذن بحي على خير العمل احيانا، وروى فيها عن علي بن الحسين انه قال هو الاذان الاول. وروى المحب الطبري في أحكامه عن زيد بن أرقم انه أذن بذلك، قال المحب الطبري: رواه ابن حزم ورواه سعيد بن منصور في سننه عن ابي أمامة بن سهل البدري. (والقائلون) بعدم اثبات حي على خير العمل أجابوا عن هذه الادلة بعدم ثبوتها في الصحيحين وقالوا: ان صحت في الاذان الاول فهي منسوخة بالاذان الثاني لعدم ذكره فيها، ورد هذا بأنه لا يلزم من عدم ذكره في الصحيحين عدم صحته، وليس كل السنة الصحيحة في الصحيحين وبأنه لو كان منسوخا لما خفي على علي بن ابي طالب وأولاده كما في مسنداتهم وهم السفينة الناجية بقول جدهم سيد البرية: أهل بيتي فيكم كسفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق وهوى. وما ذكره في كتاب الاذان بحي على خير العمل انها كانت ثابتة في الاذان في أيام النبي صلى الله عليه وآله وفي خلافة ابي بكر وفي صدر منخلافة عمر ثم نهى عنها عمر، قيل سبب نهيه انه رأى الناس اعرضوا عن الجهاد فقال خير العمل الجهاد وأمر بتركها من الاذان لاجل الجهاد. 

  حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله أفضل الاعمال بعد الصلاة المفروضة والزكاة الواجبة الذمة الامان ومنه سمي المعاهد لان أو من على ماله ودمه  حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: غزوة إفضل من خمسين حجة ورباط يوم في سبيل الله أفضل من صوم شهر وقيامه ومن مات مرابطا جرى له عمله إلى يوم القيامة واجير من عذاب القبر. قال السيد الامام الحافظ أبو عبد الله محمد بن علي بن الحسن بن علي رضي الله عنه في كتاب الاذان بحي على خير العمل بسنده قال: سمعت زيد ابن علي عليه السلام يقول: مما نقم المسلمون على عمر أنه محا من النداء في الاذان حي على خير العمل وقد أبلغت العلماء انه كان يؤذن بها لرسول الله صلى الله عليه وسلم وآله حتى قبضه الله عزوجل، وكان يؤذن بها لابي بكر حتى مات وطرفا من ولاية عمر حتى نهى عنها اه‌. ثم أخرج هذا الخبر برجاله ومعناه. وفي أمالي احمد بن عيسى عليه السلام وفيه فأمرني ان أقول حي على خير العمل. وينبغي للسامع عند قول المؤذن حي على الصلاة حي على الفلاح حي على خير العمل لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم ذكره الامام المهدي لدين الله محمد بن المطهر راويا لذلك عن النبي صلى الله عليه وسلم وآله وكذا ذكره في أمالي احمد بن عيسى: ذهب آل محمد أجمع إلى اثبات حي على خير العمل مرتين في الاذان بعد حي على الفلاح، محتجين بما في كتب أهل البيت نام کتاب : مسند زيد بن علي نویسنده : زيد بن علي    جلد : 1  صفحه : 93  
همچنین امام صادق ع فرمود :
 
وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْجِهَادِ عَلَى الُمجَاهِدِينَ فَلَيْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِي الْجِهَادِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى 
اللَّهِ
كسى كه با توجه به شرايط و احكامى كه خداوند در جنگ و جهاد براى رزمندگان مقرر فرموده به آن اقدام كند. پس چنين شخصى اجازه دارد كه افراد را به خدا، دعوت نمايد، و كسى كه شرايط و احكام‌خدا را در جهاد، رعايت نمى‌كند، حق جهاد و دعوت به سوى خدا را ندارد. تا وقتى كه بتواند شرايط و احكام جهاد را كه پروردگار او را به آن‌ها مقيد كرده، درباره خود محقق سازد .... 
 
همانطور که میبینید روایات زیدیه بیشتر شبیه روایات سلفیه است تا روایات شیعه :
 
وفي الصحيحين عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه { سئل : أي [ ص: 6 ] الأعمال أفضل : قال : إيمان بالله ورسوله . قيل : ثم ماذا ؟ قال : ثم جهاد في سبيله . قيل : ثم ماذا ؟ قال : ثم حج مبرور } . وقد روي : " { غزوة في سبيل الله أفضل من سبعين حجة } " وقد روى مسلم في صحيحه عن سلمان الفارسي : أن النبي صلى الله عليه وسلم قال : " { رباط يوم وليلة في سبيل الله خير من صيام شهر وقيامه ومن مات مرابطا مات مجاهدا وأجري عليه رزقه من الجنة وأمن الفتان } . وفي السنن عن عثمان عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال : " { رباط يوم في سبيل الله خير من ألف يوم فيما سواه من المنازل } " : وهذا قاله عثمان على منبر رسول الله صلى الله عليه وسلم وذكر أنه قال لهم ذلك تبليغا للسنة .مجموع الفتاوی ابن تیمیه
 
اما مشکل زیدیه از کجا اغاز شد :
چون بقول امیرالمومنین ع و امام صادق ع هر کس از این امت گمراه شده نقطه اغازش همین نشناختن منسوخ از ناسخ است طبق روایت صحیح کافی کلینی : ... امام (علیه السلام) فرمود: «سخنان بی‌فایده را رها کنید، اکنون بگویید شما از ناسخ و منسوخ قرآن اطّلاع دارید و محکم و متشابه را می‌شناسید که هرکس گمراه شد به‌واسطه‌ی واردنبودن به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه بود». گفتند: «تمام آن‌ها را اطّلاع نداریم ولی بعضی از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را می‌شناسیم». فرمود: «از همین‌جهت گرفتار شده‌اید،... !
 
 وبروایت شیخ صدوق در الفقیه : ..
 
  یعنی نشناختن منسوخات ومتشابهات قران از نواسخ ومحکماتش باعث گمراهی وهلاکت است ... أخبروني أيها النفر أ لكم علم بناسخ القرآن من منسوخه، و محكمه من متشابهه الذي في مثله ضل من ضل و هلك من هلك من هذه الأمة؟ فقالوا له، بعضه 
 
 
زیدیه هم مثل سلفیه که معتقدند 124 ایه صلح وعفو صفح قران با ایه سیف منسوخ گشته :
 
مثلا در ذیل ایه 5 توبه : فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5»
پس چون ماههاى حرام سپرى شود، مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و دستگير كنيد و در محاصره قرار دهيد و در همه جا به كمين آنان بنشينيد. پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است.
 
 
هذه الایه نسخت من القران الکریم مائة و اربعا وعشرین ایة !
 
کتاب : البیان والتبیین فی معرفة الناسخ والمنسوخ علامه عبد الله بن محمد بن ابی النجم الصعدی متوفی 647
 
 وعین همین سخن را از مفسرین سلفیه هم داشتیم :
 
وقال الامام ابو القاسم بن سلامة : (اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم) الآية الثالثة وهي ناسخة ،ولكن نسخت من القران مائة وأربع عشرين آية ثم صار آخرها ناسخ لأولها، وهي قوله ( فان تابوا أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فخلوا سبيلهم)..

 
وامام قرطبی :
 
مفسر مقدم سلفی در ذیل آیه[ سیف یا شمشیر سوره توبه ایه ۷۳] مى گوید:هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح !
 
 
چرازیدیه زید بن علی  را امام پنجم میدانند ؟
 
ثقل ثانی که قران با ایشانست و ایشان با قران . لا یفارقنا . ضمنا کل شیعیان که انقلابی و خارجی نیستند .
 
مولا ع  فرمود الناس اعداء ما جهلوا
 
در احادیثی که اوردم ادعای شناخت ناسخ و منسوخ قران را داشته و ... ضمنا بعد از شهادتش اهل بیت بر وی ترحم و دعا کردند ...
 
روایات توبیخ قبل از قیامش را هم ببینید ... تبعات قیامش را ببینید که فرقه زیدیه امام صادق ع را به زندان افکندند و ...
 
قبلا هم گفتم چون زید تحت تاثیر مکتب خلفای سقیفه بود وقرائتش از ایات جنگ و قتال و امر به معروف مثل ایشان . یعنی در باتلاق ناسخ و منسوخ گرفتار شد ... مسند زید بن علی را بخوانید و شباهتش را با روایات عامه ببینید
 
کمال الدین، ص ١٨٣؛ اعلام الوری، ص ٢۴۴. لمّا صالح الحسن بن علی ( (علیه السلام)) معاویة ابن أبی سفیان دخل علیه النّاس فلامه بعضهم علی بیعته، فقال (علیه السلام):
«ویحکم، ما تدرون ما عملت، والله ألّذی عملت خیر لشیعتی (تا آنکه می فرماید): أما علمتم أنّ الخضر (علیه السلام) لمّا خرق السّفینة وأقام الجدار وقتل الغلام کان ذلک سخطا لموسی بن عمران (علیه السلام) إذ خفی (علیه) وجه الحکمة فیه، وکان عند الله تعالی حکمة وصوابا؟ أما علمتم أنّه ما منّا احد إلاّ ویقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه إلاّ القائم الّذی یصلّی خلفه عیسی بن مریم، فان الله یغیب شخصه ویخفی ولادته، لئلا یکون (أحد فی عنقه بیعة إذا خرج ذلک التّاسع من ولد أخی الحسین، ابن سیدة الإماء، یطیل الله عمره فی غیبة، ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شابّ ابن دون أربعین سنة، وذلک لیعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر»(۵۵):
یعنی زمانی که امام حسن مجتبی (علیه السلام) با معاویه صلح فرمود، مردم آمدند خدمت آن حضرت وبعضی از آنها آن حضرت را ملامت کردند بر بیعت حضرت با معاویه. پس حضرت فرمود: «رحمت بر شما باد، صلح من خیر شیعیان بوده است.» پس می فرماید: آیا نمی دانید نیست از ما ائمه احدی مگر آنکه واقع شود برگردن او بیعت طاغی زمان خود مگر قائم موعودی که نماز می خواند عیسی بن مریم در خلف او که خدا شخص او را غایب می فرماید از انظار وولادتش را مخفی می دارد از اغیار تا آنکه در گردن آن حضرت بیعت احدی نباشد در موقع خروج وآن شخص صلب نهمین اولاد برادرم حسین است. وآن شخص پسر سیده کنیزان است (اشاره به مادر حضرت حجت) وطولانی می کند خداوند عمر او را در زمان غیبت او، پس ظاهر می فرماید او را به صورت جوانی که کمتر در چهل سال باشد با آن طول عمر به قدرت کامله خود
 
«قال سید العابدین (علیه السلام): القائم منّا یخفی علی النّاس ولادته حتّی یقولوا لم یولد [بعد] لیخرج حین یخرج ولیس لاحد فی عنقه بیعة
 
کمال الدین، ج ١، ص ٣٢٣ - ٣٢٢؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ١٣۵.
 
بحار الأنوار،  امام زاده حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء کرامش، از حضرت امیر (علیه السلام) نقل می کند که: قال:
«للقائم منّا غیبة امدها طویل کأنی بالشّیعة یجولون جولان النّعم فی غیبة یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول أمر غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة ثمّ قال (علیه السلام): إنّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد [فی] عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه
 
یکی از احادیث مهم در شناخت مشروعیت قیامهای قبل از ظهور همین حدیث است که بطرق مختلف از ائمه امده که بجز حضرت مهدی ع که قیام به سیف میکنند همه اهل بیت بیعتی با طواغیت زمانشان دارند
 
بزبان دیگر بر ضد حاکمان زمانشان خروج نمیکنند چون بیعت نوعی امانت است و در قاموس شیعیان غدر و خیانت در امانت وجود ندارد .
بحار الأنوار، ، حسن بن فضّال، عن الرّضا (علیه السلام) قال:
«کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من ولدی (کالنعم) یطلبون المرعی فلا یجدونه، قلت: ولم ذلک یا بن رسول الله؟
قال: لأنّ إمامهم یغیب عنهم فقلت: ولم؟ قال لئلا یکون فی عنقه بیعة إذا قام بالّسّیف»
 
حدیث دیگری که باید دقت شود این حدیث است که چرا فقط از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است ؟!
 
عـَنْ أَبـِی جـَعـْفـَرٍ علیه السلام قـَالَ قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَی الَّذِينَ كـَذَبـُوا عـَلَی اللّهِ وُجـُوهـُهـُمْ مُسْوَدَّةٌ قَالَ مَنْ قَالَ إِنِّی إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ وَ إِنْ كَانَ
سورة بن کليب گويد: امام باقر علیه السلام راجع به قول خدای(و روز قيامت کسانی را که درباره خدا دروغ گفته‌اند روسياه بينی 60 سوره 39) پرسيدم، فرمود: کسی است که بگويد من امامم و امام نباشد، عرض کردم: اگر چه #علوی باشد؟ فرمود: اگر چه علوی باشد، عرض کردم؟ اگر چه از اولاد علی بن ابيطالب باشد؟ فرمود: اگر چه باشد .کافی
 
 
حسين بن مختار می‌گوید: به امام صادق (عليه‌السلام) گفتم: جانم به‌فدایت! معنای این آیه چيست: «و روز قيامت کسانی‌که به خداوند دروغ بسته‌اند را خواهی دید.» پس امام فرمود: یعنی هر کسی‌که ادعای امامت بکند، در حالی‌که امام نيست! پس گفتم: حتی اگر فرزند زهرا و علی هم باشد؟ پس فرمود: حتی اگر فرزند زهرا و علی (علیهما السلام)
 
امام باقر ع این  حدیث را مخاطب به کیا فرمود ؟ .... وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ...
 
درایت بر روایت ارجح است خب الان بگویید چرا هیچیک از ائمه و اصحابشان در هیچ قیامی علیه سلاطین وقت شرکت نکردند ؟

قیام قبل از قائم عج

 

تعادل در امور چه حوزه اجتماعی و چه فردی مهمترین رکن زندگی بشری است و ادیان برای همین اصل انسانها را به جاده مذهب هدایت میکنند تا از افراط وتفریط وسقوط در دره هلاکت نجات بخشند .

اسلام هم متعادلترین دین است طبق :

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ {البقرة/143}

 

و اوامر ثقلین بهترین شیوه برای ماندن در جاده تعادل است :

فالراغب عنكم مارق و اللازم لكم لاحق و المقصر عنكم زاهق و الحق معكم.. البلد الامین

امام هم خودش متعادل وعادل است هم مزاجش و هم مرزها را بخوبی میشناسد مثلا مرز بین شجاعت وحماقت که اکثر ما ها دچار تندروی وکندروی هستیم .

 

روايات نهي از قیام قبل از ظهور قائم عج :

 

 

روایت اول در کتاب کافی : علي، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن ربعي رفعه عن علي عن حماد بن عيسى، عن ربعي رفعه، عن علي بن الحسين (عليه السلام) قال: والله لا يخرج أحد منا قبل خروج القائم إلا كان مثله كمثل فرخ طار من وكره قبل أن يستوي جناحاه فأخذه الصبيان فعبثوا به.

سوگند به خدا قبل از قیام قائم(عج) هیچ یک از ما قیام نکند، مگر این که مثال او، همچون مثال جوجه ای است که قبل از استوار شدن و محکم گشتن پرهایش از لانه اش بیرون آید و پرواز کند، کودکان آن را می گیرند و با آن بازی می نمایند

 

روایت دوم از غیبت نعمانی - حدثنا محمد بن همام قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال: حدثني أحمد بن علي الجعفي، عن محمد بن المثني الحضرمي، عن أبيه، عن عثمان بن زيد عن جابر، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر(عليهما السلام) قال: " مثل خروج القائم منا أهل البيت كخروج رسول الله(صلى الله عليه وآله)، ومثل من خرج منا أهل البيت قبل قيام القائم مثل فرخ طار فوقع من وكره فتلا عبت به الصبيان ".

 

 

روایت سوم از مقدمه صحیفه سجادیه بسند صحیح : حدثنا السيد الاجل الدين بهاء الشرف ابوالحسن محمد ابن الحسن ابن احمد ابن على ابن محمد ابن عمر ابن يحيى العلوى الحسينى رحمه الله قال: اخبرنا الشيخ السعيد ابوعبدالله: محمد ابن احمد ابن شهريار الخازن لخزانة مولانا امير المؤمنين على ابن ابيطالب عليه السلام في شهر ربيع الاول من سنة ست عشرة وخمسمائة

قرائة عليه وانا اسمع قال: سمعتها على الشيخ الصدوق ابى منصور: محمد ابن محمد ابن احمد ابن عبدالعزيز العكبرى المعدل رحمه الله عن ابى المفضل: محمد ابن عبد الله ابن المطلب الشيبانى قال: حدثنا الشريف أبو عبدالله: جعفر ابن محمد ابن جعفر ابن الحسن ابن جعفر ابن الحسن ابن الحسن ابن امير المؤمنين علي ابن ابى طالب عليهم السلام قال: حدثنا عبدالله ابن عمر ابن خطاب الزيات سنة خمس وستين ومائتين قال: حدثنى خالى: على ابن النعمان الاعلم قال: حدثنى عمير ابن متوكل الثقفى البلخى عن ابيه متوكل ابن هرون

قال: لقيت يحيى ابن زيد ابن علي عليه السلام وهو متوجه إلى خراسان بعد قتل ابيه فسلمت عليه فقال لى: من اين اقبلت؟ قلت من الحج، فسالنى عن اهله وبنى عمه بالمدينة واحفى السؤال عن جعفر ابن محمد عليه السلام فاخبرته بخبره وخبرهم وحزنهم على ابيه زيد ابن علي عليه السلام فقال لى: قد كان عمى محمد ابن على عليه

السلام اشار على ابى بترك الخروج وعرفه إن هو خرج وفارق المدينة ما يكون اليه مصير امره فهل لقيت ابن عمى جعفر ابن محمد عليه السلام؟ قلت: نعم قال فهل سمعته يذكر شيئا من امرى؟ قلت: نعم، قال: بم ذكرنى؟ خبرنى، قلت: جعلت فداك ما احب ان استقبلك بما سمعته منه، فقال: ابا الموت تخوفنى هات ما سمعته، فقلت: سمعته يقول: انك تقتل وتصلب كما قتل ابوك وصلب، فتغير وجهه وقال: يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب، يا متوكل ان الله عزوجل ايد هذا الامر بنا وجعل لنا العلم والسيف فجمعا لنا وخص بنو عمنا بالعلم وحده فقلت جعلت فداك اني رايت الناس إلى ابن عمك جعفر عليه السلام اميل منهم اليك والى ابيك، فقال ان عمى محمد ابن على وابنه جعفرا عليهما السلام دعوا الناس إلى الحيوة ونحن دعوناهم إلى الموت، فقلت: يا ابن رسول الله اهم اعلم ام انتم؟ فاطرق إلى الارض مليا ثم رفع رأسه وقال: كلنا له علم غير انهم يعلمون كلما نعلم ولا نعلم كلما يعلمون، ثم قال لى: اكتبت من ابن عمى شيئا؟.....

 

قال: ثم قال ابوعبدالله عليه السلام: ما خرج ولا يخرج منا أهل البيت إلى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمته البلية وكان قيامه زيادة في مكروهنا وشيعتنا

كسى از ما اهل بیت براى دفع ظلمى یا گرفتن حقى قبل از قیام قائم ما، قیام نكرده و نمى‌كند، مگر به مصیبت و بلیّه دچار مى‌شود و قیامش سبب ازدیاد كراهت و رنج ما و شیعیان ما مى‌شود.

همچنین اخبر موید و شواهد بر نهی از خروج قبل از ظهور :

 

13 ـ باب حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم (عليه السلام)

((19964)) 1 ـ محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن صفوان بن يحيى، عن عيص بن القاسم قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: عليكم بتقوى الله وحده لا شريك له وانظروا لانفسكم، فوالله إن الرجل ليكون له الغنم فيها الراعي، فاذا وجد رجلا هو أعلم بغنمه من الذي هو فيها يخرجه ويجيء بذلك الرجل الذي هو أعلم بغنمه من الذي كان فيها، والله لو كانت لاحدكم نفسان يقاتل بواحدة يجرب بها ثم كانت الاخرى باقية تعمل على ما قد استبان لها، ولكن له نفس واحدة إذا ذهبت فقد والله ذهبت التوبة فأنتم أحق أن تختاروا لانفسكم، إن أتاكم آت منا فانظروا على اي شيء تخرجون، ولا تقولوا: خرج زيد، فإنّ زيداً كان عالما وكان صدوقا ولم يدعكم إلى نفسه، وإنما دعاكم إلى الرضا من آل محمد (صلى الله عليه وآله) ولو ظهر لوفى بما دعاكم إليه إنما خرج إلى سلطان

مجتمع لينقضه، فالخارج منا اليوم إلى اي شيء يدعوكم إلى الرضا من آل محمد (عليه السلام) فنحن نشهدكم انا لسنا نرضى به وهو يعصينا اليوم وليس معه أحد، وهو إذا كانت الرايات والالوية أجدر أن لا يسمع منا إلا من اجتمعت بنو فاطمة معه، فوالله ما صاحبكم إلا من اجتمعوا عليه إذا كان رجب فاقبلوا على اسم الله، وإن أحببتم أن تتأخروا إلى شعبان فلا ضير، وإن أحببتم أن تصوموا في أهاليكم فلعل ذلك يكون أقوى لكم، وكفاكم بالسفياني علامة.

عيص بن قاسم مى‌گويد:از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى‌فرمود:بر شما باد تقواى خدايى كه يكى است و انبازى ندارد،و خويش را بپاييد كه بخدا سوگند مردى از شما كه رمۀ گوسفندى دارد و براى آنها چوپانى داناتر به وضع گوسفندان از او بيايد،آن چوپان نخستين را بيرون كند و اين مرد داناتر به گلۀ او را به جاى او بگمارد. بخدا سوگند اگر براى يك نفر از شما دو جان بود كه با يكى از آنها برد مى‌كرديد و تجربه مى‌آموختيد و ديگرى به جاى مى‌ماند و با آن بدان چه براى او آشكار شده بود كار مى‌كرد[چه خوب بود]،ولى يك جان بيشتر نيست،و چون آن يك جان بيرون رود بخدا سوگند فرصت توبه از دست خواهد رفت،پس شما خود بهتر مى‌توانيد براى خويش گزينش كنيد.اگر فردى از خاندان ما سوى شما آمد بنگريد بر چه اساس و هدفى آهنگ شورش مى‌كنيد.نگوييد زيد خروج كرد[پس براى ما اين كار نيز رواست]چه،زيد مردى دانشمند و راستگوى بود و شما را به سوى خويش نمى‌خواند بلكه شما را به رضاى آل محمد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم فرا مى‌خواند،پس اگر پيروز شده بود بيقين شما را به همان كسى كه بدو دعوت كرده بود مى‌رساند،و جز اين نبود كه او بر حكومتى شوريد كه كاملا آمادۀ دفاع بود و مى‌خواست آن را در هم بكوبد.ولى آن كس كه امروز خروج مى‌كند شما را به چه چيز مى‌خواند؟به همان رضاى آل محمد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم‌؟كه ما شما را گواه مى‌گيريم كه به چنين كسى راضى نيستيم و او امروز كه كسى با وى نيست،نافرمانى ما مى‌كند و هنگامى كه پرچمها و درفشها را پشت سر خويش ببيند،به نشنيده گرفتن سخن ما سزاوارتر خواهد بود،مگر كسى كه همۀ فرزندان فاطمه پيرامون او گرد آيند.بخدا سوگند آن را كه شما مى‌خواهيد كسى نيست مگر شخصى كه همۀ بنى فاطمه پيرامون او گرد آيند.همين كه ماه رجب شد به نام خداى عزّ و جلّ‌ روى آوريد و اگر خواستيد تا ماه شعبان هم عقب بيندازيد زيانى نيست،و اگر بخواهيد ماه رمضان هم فريضۀ روزه را در ميان خانوادۀ خود بگيريد شايد اين كار موجب نيروى بيشترى براى شما گردد و همان خروج سفيانى شما را بس.

 

 

((19978)) 15 ـ محمد بن الحسين الرضي الموسوي في (نهج البلاغة) عن امير المؤمنين (عليه السلام) انه قال في خطبة له: الزموا الارض، واصبروا على البلاء، ولا تحركوا بأيديكم وسيوفكم في هوى السنتكم، ولا

تستعجلوا بما لم يعجل الله لكم، فإنه من مات منكم على فراشه وهو على معرفة حق ربه وحق رسوله واهل بيته مات شهيدا، ووقع اجره على الله، واستوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، وقامت النية مقام اصلاته بسيفه، فإنّ لكل شيء مدة وأجلاً..

بر جاى خود باشيد (و بدون اجازه دست به نبرد نزنيد). در برابر مشكلات و بلاها شكيبا باشيد، دست و شمشيرهاى خود را در طريق هواى نفس و آنچه بر زبانتان جارى مى شود به كار نگيريد و نسبت به آنچه خداوند تعجيل آن را لازم ندانسته شتاب نكنيد، زيرا آن كس از شما كه در بستر خويش بميرد ولى معرفت پروردگار خود و رسول او و اهل بيتش را به طور شايسته داشته باشد، شهيد از دنيا رفته است، پاداش او بر خداست و ثواب اعمال صالحى را كه قصد آن را داشته مى برد و نيتش جاى ضربات شمشيرش را مى گيرد (بدانيد) هر كارى، وقتى دارد و سرآمدى.

 

((19980)) 17 ـ إبراهيم بن محمد بن سعيد الثقفي في (كتاب الغارات) عن إسماعيل بن أبان، عن عبد الغفار بن القاسم، عن المنصور بن عمرو، عن زر بن حبيش، عن أمير المؤمنين (عليه السلام) وعن أحمد بن عمران بن محمد بن أبي ليلى، عن أبيه، عن ابن أبي ليلى، عن المنهال بن عمرو، عن زر بن حبيش قال: خطب علي (عليه السلام) بالنهروان ـ إلى أن قام ـ فقام رجل فقال: يا أمير المؤمنين حدثنا عن الفتن، فقال: إن الفتنة إذا أقبلت شبهت، ـ ثم ذكر الفتن بعده إلى أن قال ـ فقام رجل فقال: يا أمير المؤمنين ما نصنع في ذلك الزمان؟ قال: انظروا أهل بيت نبيكم فإن لبدوا فالبدوا، وإن استصرخوكم فانصروهم تؤجروا، ولاتستبقوهم فتصرعكم البلية، ثم ذكر حصول الفرج بخروج صاحب الامر (عليه السلام).

أقول: تقدم ما يدل على ذلك

به خدا سوگند اگر جمع شما را بپراكنند و هر يك از شما را در زير سنگى پنهان سازند، خداوند شما را گرد مى‌آورد تا در بدترين روزهايشان شرنگ انتقام به كامشان بچكانيد.

آگاه باشيد كه پس از من گروههايى چند پديد آيند و در هم آميزند،در حالى كه به سوى يك قبله نماز مى‌گزارند و حج و عمرۀ خويش يكسان به جاى مى‌آورند،ولى دلهايشان با هم يكى نيست و هر كس را رأيى و راهى ديگر است.

آنگاه انگشتان در هم كرد و بايستاد.

مردى از جاى بر خاست و گفت:يا امير المؤمنين اين به چه معنى است‌؟

گفت:يعنى اين،آن را مى‌كشد و آن اين را.مردمى نادان،نه چراغ هدايتى فرا راه خود دارند و نه پرچمى افراشته كه بدان راه جويند.ما خاندان پيامبر از اين ورطه بركناريم زيرا نه خود بدان پيوسته‌ايم و نه ديگران را به آن فرا مى‌خوانيم.مردى از جاى بر خاست و گفت:يا امير المؤمنين،در چنين روزگارى چه بايدمان كرد؟ گفت:به خاندان پيامبر خود بنگريد،اگر در خانه نشسته‌اند در خانه بنشينيد و اگر شما را به يارى خوانده‌اند ياريشان كنيد،تا پاداش يابيد.ولى بر آنان پيشى مگيريد تا گرفتار بلا نشويد.

يكى ديگر بر خاست و گفت:يا امير المؤمنين،از آن پس چه خواهد شد؟

گفت:خداوند به وسيلۀ مردى از ما،خاندان پيامبر،فتنه را مى‌شكافد،آنسان كه پوست را بر تن كسى كه به شكنجه در چرم گاوش گرفته‌اند مى‌شكافند.پدرم فداى آن فرزند بهترين كنيزان باد كه به خواريشان افكند و جام لبريز شوكران مرگ به كامشان مى‌ريزد و جز زخم شمشير برّان عطايشان ندهد.آرى هشت ماه تيغ آخته بر روى شانه دارد و كشتار كند.قريش در آن روز آرزو كند كه اى كاش مى‌توانست دنيا را و هر چه در آن هست بدهد و كوتاه زمانى،به قدر دوشيدن گوسپندى يا كشتن شترى،مرا ببيند،تا پاره‌اى از آنچه از آن زمان خواسته بودم و در دادن آن امساك مى‌كرد،اكنون تدارك كند و من بپذيرم.قريش چون شمشير جانشكار او بيند،گويد:اگر اين مرد سرفراز از فرزندان فاطمه باشد،بر ما خواهد بخشود،زيرا خداوندش بر بنى اميّه مسلط‍‌ ساخته كه«اينان لعنت‌شدگانند هر،جا يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختى كشته شوند.اين است سنت خداوندى كه در ميان پيشينيان نيز بود و در سنت خداى تغييرى نخواهى يافت

 

 

غيبت نعمانى: ابن عقدة، عن بعض رجاله، عن علي بن عمارة، عن محمد بن سنان عن أبي الجارود، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت له عليه السلام: أوصني فقال: اوصيك بتقوى الله وأن تلزم بيتك، وتقعد في دهمك هؤلاء الناس وإياك والخوارج منا فانهم ليسوا على شئ ولا إلى شئ. واعلم أن لبني امية ملكا لايستطيع الناس أن تردعه وأن لاهل الحق دولة إذا جاءت ولاها الله لمن يشاء منا أهل البيت من أدركها منكم كان عندنا في السنام الاعلى، وإن قبضه الله قبل ذلك خار له. واعلم أنه لا تقوم عصابة تدفع ضيما أو تعز دينا إلا صرعتهم البلية حتى تقوم عصابة شهدوا بدرا مع رسول الله، لا يوارى قتيلهم، ولا يرفع صريعهم، ولا يداوى جريحهم، قلت من هم ؟ قال: الملائكة

 

ابوجارود می‏گوید: از امام باقر علیه‏السلام تقاضای وصیت نمودم. حضرت فرمود: سفارش می‏کنم تو را به تقوای الهی، و این که در خانه بمانی و در سر و صدای این مردم خانه نشین باشی، و دوری کنی از خروج کننده‏های ما؛ چرا که آنان چیزی نیستند و به سوی هدف درستی نمی‏روند و بدان که بنی‏امیه حکومتی دارند که مردم نمی‏توانند از آن جلوگیری کنند، و اهل حق دولتی دارند که هرگاه نوبت آن برسد، خداوند به هر کدام از ما اهل‏بیت بخواهد، عطا خواهد نمود. هر کدام از شما آن زمان را درک کند، با ما در جایگاه بالا و مقام رفیع خواهد بود، و اگر پیش از آن که آن را درک کند، از دنیا برود، خداوند آن را برایش اختیار نموده است. و بدان قیام نمی‏کند گروهی برای دفع ظلم با عزیز نمودن دین، مگر این که گرفتار مرگ و بلاها می‏شوند، تا این که گروهی قیام کنند که در بدر با رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده‏اند؛ آن‏ها کشته شده‏هایشان را دفن نمی‏نمایند و بر زمین افتاده‏هایشان را بلند نمی‏کنند و مجروحانشان را مداوا نمی‏نمایند.

ابوجارود می‏گوید که پرسیدم: این‏ها کیانند؟ فرمود: فرشتگان. مکتب اهل‏بیت علیهم‏السلام مکتبی است الهی که ریشه و اساس آن از وحی است و تأمین کننده‏ی سعادت پیروان و دوستان و ارادتمندانش می‏باشد، از این رو پیغمبر عظیم‏الشأن اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «تا زمانی که در مسیر اهل‏بیت من باشید، هلاک نمی‏شوید و آسیبی به شما نخواهد رسید و همواره بر حق خواهید بود، زیرا حق با آنان است.» در این وصیت می‏بینیم که چگونه دوستانشان را متوجه مسایل حال و آینده می‏کنند و با راهنمایی‏های دوستانه و منطقی، راه حق و حقیقت را روشن می‏نمایند. همچنین گمراه و منحرف را معرفی می‏کنند، تا پیروانشان هوشیار باشند و فریب حکام جور و ستم را نخورند. آری؛ این وظیفه‏ی امام بر حق و جانشین راستین پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله است

 

به تشابه  کلمات فتصرعكم البلية در حدیث امام علی  و کلمات صرعتهم البلیه در حدیث امام باقر ع توجه کنید . یعنی در صورت قیام دچار بلا میشوید ... درحالیکه طبق اخبار دیگر انسان میتواند با نشستن در خانه ثواب شهید ببرد :

حدَّثنا أبي ـ رضي اللّه عنه ـ قال: حدَّثنا سعد بن عبد اللّه قال: حدَّثني محمّد ابن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جدِّه الحسن بن راشد، عن أبي بصير؛ ومحمّد بن مسلم، عن أبي عبد اللّه _ عليه السلام _ قال: «حدَّثني أبي، عن جدِّي، عن آبائي _ عليهم السلام _ : علّم أصحابه في مجلس واحد أربعمائة باب ممّا يصلح للمسلم في دينه ودنياه، قال _ عليه السلام _ : ... انْتَظِرُوا الفَرَجَ ولا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ، فإنَّ أحبَّ الاَعَمالِ إلى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ انْتِظَارُ الفَرَجِ، مَا دَامَ عَلَيْهِ العَبْدُ المُوَمِنُ ... والمُنْتَظِرُ لاَمْرِنَا كَالمُشحِّطُ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ

.الخصال

منتظر امر ما مانند شهید است ..

اکمال الدین : الشيباني، عن الاسدي، عن سهل، عن عبد العظيم الحسني، عن أبي جعفر الثاني، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليه السلام قال: للقائم منا غيبة أمدها طويل كأني بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته يطلبون المرعى فلا يجدونه ألا فمن ثبت منهم على دينه لم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه فهو معي في درجتي يوم القيامة

منتظر واقعی هم درجه مولا ع در قیامت است .

ثم قال عليه السلام: إن القائم منا إذا قام لم يكن لاحد في عنقه بيعة فلذلك

تخفى ولادته ويغيب شخصه.

 

 

((19966)) 3 ـ وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عيسى الكلابي‏ (واقفی ثم صار امامی)، عن بكر بن محمد، عن سدير بن حكيم الصيرفي‏ (ثقه ظاهرا) قال: قال أبو عبدالله (عليه السلام): يا سدير ألزم بيتك، وكن حلسا من أحلاسه، واسكن ما سكن الليل والنهار، فاذا بلغك أن السفياني قد خرج فارحل إلينا ولو على رجلك.موثق

 

اي سدير! در خانه بنشين و به زندگي بچسب. آرامش داشته باش تا آن هنگام که شب و روز آرام هستند، اما هنگامي که خبر رسيد که سفياني خروج کرده به سوي ما بيا، اگرچه با پاي پياده باشد»

امام صادق(ع) به یکی از شاگردانش به نام سدیر فرمود: «الزم بیتک و کن حلسا من احلاسه، واسکن ما سکن اللیل و النهار فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا ولو علی رجلک» ملازم خانه ات باش، و همانند فرشی از فرش های خانه ات در خانه بمان، و مادامی که شب و روز ساکن است (و صیحه مخصوص آسمانی را نشنیده ای) ساکن باش، ولی هنگامی که خبر به تو رسد که سفیانی خروج نموده، به سوی ما بیا هرچند با پای پیاده باشد. شیخ کلینی، روضة الکافی

مقبوله عمر بن حنظله قال : سمعت اباعبدالله (ع) يقول : "خمس علامات قبل قيام القائم : الصيحة والسفياني و الخسف و قتل نفس الزكية و اليماني . فقلت : جعلت فداك ان خرج احد من اهل بيتك قبل هذه العلامات انخرج معه ؟ قال : لا." عمر بن حنظله روايت مي كند كه امام جعفر صادق (ع) فرمود: پنج علامت قبل از قيام قائم وجود دارد: صيحه [ نداي آسماني ] و سفياني [ خروج سفياني ] و فرورفتن به زمين [ فرورفتن لشكر سفياني به زمين در محلي به اسم بيدا] و كشته شدن نفس زكيه [ شخصي به اسم نفس زكيه و يا انسان باتقوايي كه داراي نفس تزكيه شده است ] و يماني [ خروج يماني ]. عرض كردم : فدايت گردم اگر يكي از اهل بيت شما قبل از اين علامتها خروج نمود آيا با وي خروج كنيم ؟ حضرت فرمود: نه ."

 

در آخر كتاب سرائر از كتاب احمد بن محمد بن سيار (ابي عبدالله سياري) روايت نموده كه وي از مردي نقل نموده كه گفت : در نزد امام صادق (ع) سخن از كسي رفت كه از آل محمد(ص) خروج مي نمايد. حضرت فرمود:

پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم تا هنگامي كه شورشگري از آل محمد خروج نمايد. چقدر دوست دارم شورشگري از آل محمد قيام كند و من خرجي زن و بچه و عائله او را بپردازم

 

سر: أبو عبد الله السياري، عن رجل من أصحابه قال: ذكر بين يدي أبي عبد الله عليه السلام من خرج من آل محمد فقال عليه السلام: لا أزال وشيعتي بخير ما خرج الخارجي من آل محمد، ولوددت أن الخارجي من آل محمد خرج، وعلي نفقة عياله

الکتاب : مستطرفات السرائر فيما استطرفه من كتاب السيارى. ابن ادريس الحلي

 

والسند ضعيف مضافا الي الارسال . فعن النجاشي ان السياري ضعيف فاسد المذهب، مجفو الرواية، كثير المراسيل . و عن ابن الغضائري انه ضعيف متهالك غال منحرف ...

 

اين روايت گذشته از اينكه مرسل است و راوي اصلي شناخته شده اي ندارد، سند آن ضعيف است ; زيرا طبق آنچه نجاشي گفته : سياري فردي است از جهت روايت ضعيف و فاسد المذهب . روايتهاي او دور انداخته مي شود و بيشتر روايتهاي منقول از وي مرسل است، و ابن غضائري درباره وي گفته : او در نقل روايت، ضعيف، شخصي عجول، رويگردان از حق، غلو كننده و منحرف است .

 

الكليني، عن محمد بن الحسن، وعلي بن محمد بن بندار، عن إبراهيم بن إسحاق، عن عبد الله بن حماد الأنصاري، عن سدير الصيرفي قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام فقلت له: والله ما يسعك القعود، فقال ولم يا سدير ؟ قلت: لكثرة مواليك وشيعتك وأنصارك، والله لو كان لأمير المؤمنين عليه السلام مالك من الشيعة والأنصار والموالي ما طمع فيه تيم ولا عدي، فقال: يا سدير وكم عسى أن يكونوا ؟ قلت: مائة ألف قال: مائة ألف ؟ قلت: نعم ومائتي ألف. قال: مائتي ألف ؟ قلت: نعم ونصف الدنيا. قال: فسكت عنى ثم قال: يخف عليك أن تبلغ معنا إلى ينبع قلت: نعم، فأمر بحمار وبغل أن يسرجا، فبادرت فركبت الحمار فقال: يا سدير أترى أن تؤثرني بالحمار ؟ قلت: البغل أزين وأنبل، قال: الحمار أرفق بي. فنزلت

فركب الحمار فركبت البغل فمضينا فحانت الصلاة، فقال: يا سدير انزل بنا نصلي ثم قال: هذه أرض سبخة لا تجوز الصلاة فيها، فسرنا حتى صرنا إلى أرض حمراء ونظر إلى غلام يرعى جداء فقال. والله يا سدير لو كان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود، ونزلنا وصلينا، فلما فرغنا من الصلاة عطفت على الجداء فعددتها فإذا هي سبعة عشر

در كتاب كافي روایتی ضعیف از سدير صيرفي روايت شده كه گفت : بر امام صادق (ع) وارد شده و به آن حضرت عرض كردم : به خدا سوگند نشستن براي شما روا نيست . حضرت فرمود: چرا اي سدير؟ گفتم : به خاطر اطرافيان و پيروان و ياوراني كه داريد، به خدا سوگند اگر اميرالمؤمنين به اندازه شما اطرافي و پيرو و ياور داشت قبايل تيم وعدي [ قبيله ابوبكر و عمر] در خلافت وي طمع نمي ورزيدند.

حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه مي تواند باشد؟ گفتم : صدهزار. حضرت فرمود: صدهزار؟ گفتم : بلي، و بلكه دويست هزار. حضرت فرمود: دويست هزار؟ گفتم : بلي، و بلكه نصف دنيا.

حضرت ساكت شد و پس از لحظه اي فرمود: آيا مي تواني همراه ما به (ينبع) (محلي در نزديكي مدينه) بيايي ؟ عرض كردم : بلي . حضرت دستور فرمود الاغ و استري را زين كردند، من سبقت گرفته و بر الاغ سوار شدم، حضرت فرمود: اي سدير، آيا مي شود الاغ را به من بدهي ؟ عرض كردم : استر زيباتر و قويتر است . حضرت فرمود: اما الاغ براي من راحت تر است . پس من از الاغ پياده شدم و سوار استر شدم و آن حضرت بر الاغ سوار گرديد و به اتفاق از شهر خارج شديم . هنگام نماز شد، حضرت فرمود: اي سدير، پياده شو نماز بخوانيم، پس فرمود: نه اين زمين

---

شوره زار است و نماز در آن جايز نيست، راه را ادامه داديم تا به زميني كه خاك آن قرمز بود رسيديم . حضرت به پسربچه اي كه چند بزغاله را مي چرانيد نگاه كرد و فرمود: "لو كان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني العقود - اگر من به اندازه اين بزغاله ها شيعه داشتم سكوت و نشستن برايم جايز نبود."

آنگاه از مركب پياده شديم و نماز خوانديم، هنگامي كه از نماز فارغ شديم به بزغاله ها توجه نموده و آنها را شمارش كردم، ديدم تعدادشان هفده رأس است .

 

(إبراهيم) بن إسحاق أبواسحاق الاحمري النهاوندي كان ضعيفا " في حديثه متهما " في دينه وفي مذهبه ارتفاع وامره مختلط لا اعمل على شئ مما يرويه، وقد ضعفه الشيخ (ره) في الفهرست.

 

 

الخامس: إن إجراء الحدود يلازم مسألة القضاء في كثير من مواردها، لأنّها قد يكون في حقوق الناس كحد القذف والسرقة، وما يكون من حقوق الله كحدّ الزنا وشبهه قد يحتاج إلى إثباته عند القاضي، ومن البعيد جدّاً أن يطالب من القاضي إثبات الحق دون إجرائه، لأنّ الأوّل مقدمة للثاني ولا فائدة في المقدمة بدون ذيها.

ويؤيده أيضاً ما ذكره المفيد(قدس سره) وهو في حكم رواية مرسلة قال في المقنعة فأمّا إقامة الحدود فهو إلى سلطان الإسلام المنصوب من قبل الله وهم أئمّة الهدى من آل محمد(صلى الله عليه وآله)

---

1. مباني تكملة المنهاج ، ج 1 ، ص 224.

2. وسائل الشيعة، ج 18، الباب 28 من أبواب مقدمات الحدود، ح 1.

[ 437 ]

ومن نصبوه لذلك من الأُمراء والحكام (الحديث)(1).

ولكن مع ذلك كله قد يعارض ما ذكر بما رواه مرسلاً في دعائم الإسلام عن الصادق(عليه السلام)قال: «لا يصلح الحكم ولا الحدود ولا الجمعة إلاّ بإمام»(2) بناء على أن المراد بالإمام فيه، هو الإمام المعصوم(عليه السلام).

ويرد عليه: تارة بضعف سنده بالارسال (وما روايته عن الأشعيثيات فهو غير ثابت، مضافاً إلى أنّ الإشكال فيه أكثر، لعدم ثبوت اعتبار نفس الكتاب)، واُخرى بضعف دلالته لأنّ المراد من الإمام فيه، يمكن أن يكون معناً عاماً يشمل الفقيه، كما يشهد له ذكره بصورة النكرة، ويؤيده ذكر الحكم إلى القضاء فيه، بل وصلاة الجمعة مع العلم بأنّ القضاء والحكم لا ينحصر في الإمام المعصوم(عليه السلام) بل وصلاة الجمعة أيضاً، سلمنا لكن أدلة الولاية تدل على قيام الفقيه مقام الإمام المعصوم(عليه السلام)في أمثال ذلك، والله العالم.

 

 

ويؤيده أيضاً ما ذكره المفيد (قدس سره) وهو في حكم رواية مرسلة، قال في المقنعة : فأما إقامة الحدود فهو إلى سلطان الإسلام المنصوب من قبل الله وهم أئمّة الهدى من آل محمّد (صلى الله عليه وآله) ومن نصبوه لذلك من الأمراء والحكّام (الحديث)(1).

ولكنّ مع ذلك كلّه قد يعارض ما ذكر بما رواه مرسلاً في دعائم الإسلام عن الصادق (عليه السلام) قال : لايصلح الحكم ولا الحدود ولا الجمعة إلاّ بإمام(2) بناءً على أن المراد بالإمام، فيه، هو الإمام المعصوم (عليه السلام)

 

8 - و في المستدرك عن الجعفريات بسنده، عن جعفربن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين، عن أبيه أن عليا(ع) قال : "لا يصلح الحكم ولا الحدود و لا الجمعة الا بامام ." و رواه في الدعائم عنه (ع) مثله و فيه : "بامام عدل ."(4)

 

 

ودر منابع عامه :

 

الدجال إلا سيجد من يبايعه

 

26655- يخرج الدجال من أرض يقال لها خراسان يتبعه قوم كأن وجوههم المجان المطرقة (ابن جرير فى تهذيبه عن أبى بكر)

أخرجه أيضًا : الترمذى (4/509 رقم 2237) وقال : حسن غريب . وابن ماجه (2/1353 ، رقم 4072) ، والحاكم (4/573 ، رقم 8608) وقال : صحيح الإسناد . والضياء (1/116 ، رقم 33) والديلمى (5/512 ، رقم 8926) .

26656- يخرج الدجال من قبل أصبهان (الطبرانى عن عمران بن حصين)

أخرجه الطبرانى (18/154 ، رقم 338) .

26657- يخرج الدجال من يهودية أصبهان حتى يأتى الكوفة فيلحقه قوم من المدينة وقوم من الطور وقوم من ذى يمن وقوم من قزوين قيل يا رسول الله وما قزوين قال قوم يكونون بآخرة يخرجون من الدنيا زهدا فيها يرد الله بهم قوما من الكفر إلى الإيمان (الخطيب فى فضائل قزوين ، والرافعى عن ابن عباس)

 

1796 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمِ الطَّائِفِيُّ، عَنِ الْحَجَّاجِ بْنِ فُرَافِصَةَ، عَنْ مَكْحُولٍ، قَالَ: قَالَ أَعْرَابِيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَتَى السَّاعَةُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، وَلَكِنَّ أَشْرَاطَهَا تَقَارُبُ الْأَسْوَاقِ، وَمَطَرٌ وَلَا نَبَاتَ، وَظُهُورُ الْغِيبَةِ، وَظُهُورُ أَوْلَادِ الْغَيَّةِ، وَالتَّعْظِيمُ لِرَبِّ الْمَالِ، وَعُلُوُّ أَصْوَاتِ الْفُسَّاقِ فِي الْمَسَاجِدِ، وَظُهُورُ أَهْلِ الْمُنْكَرِ عَلَى أَهْلِ الْمَعْرُوفِ، فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ فَلْيَرُغْ بِدِينِهِ، وَلْيَكُنْ حِلْسًا مِنْ أَحْلَاسِ بَيْتِهِ»

الكتاب: كتاب الفتن

المؤلف: أبو عبد الله نعيم بن حماد بن معاوية بن الحارث الخزاعي المروزي (المتوفى: 228هـ)

المحقق: سمير أمين الزهيري

الناشر: مكتبة التوحيد - القاهرة

الطبعة: الأولى، 1412

 

756 - حدثنا أبو جعفر محمد بن عبيد الله الديناري قال : حدثنا علي بن حرب ، قال : حدثنا هارون بن عمران ، قال : حدثنا جعفر بن برقان ، قال : حدثني بعض ، أصحابنا أن رجلا ، من حمير كان يتعلم القرآن عند ابن مسعود ، فقال له نفر من قريش : لو أنك لم تعلم القرآن حتى تعرف ، فذكر ذلك الحميري لابن مسعود ، فقال : « بل فتعلمه ، فإنك اليوم في قوم كثير فقهاؤهم ، قليل خطباؤهم ، كثير معطوهم ، قليل سؤالهم يحفظون العهود ، ولا يضيعون الحدود ، والعمل فيه قائد للهوى ، ويوشك أن يأتي عليكم زمان قليل فقهاؤه ، كثير خطباؤه ، كثير سؤاله قليل معطوه ، يحفظون الحروف ويضيعون الحدود والهوى فيه قائد للعمل . قال الحميري : وليأتين علينا زمان يكون فيه الهوى قائدا للعمل ؟ قال ابن مسعود : نعم قال : فمتى ذلك الزمان ؟ قال : إذا أميتت الصلاة ، وشيد البنيان ، وظهرت الأيمان ، واستخف بالأمانة ، وقبلت الرشا فالنجاة النجاة قال : فأفعل ماذا ؟ قال : تكف لسانك ، وتكون حلسا من أحلاس بيتك قال : فإن لم أترك قال : تسأل دينك ومالك فاحرز دينك وابذل مالك قال : فإن لم أترك قال : تسأل دينك ودمك فاحرز دينك وابذل دمك قال : قتلتني يا ابن مسعود قال : هو القتل أو النار قال : فمن خير الناس في ذلك الزمان ؟ قال : غني مستخف قال : فمن شر الناس في ذلك الزمان ؟ قال : الراكب الموضع المستقع »

 

751 - حَدَّثَنِي أَبُو صَالِحٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ , قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدَانُ بْنُ يَزِيدَ , قَالَ: حَدَّثَنَا سَنَدُ بْنُ دَاوُدَ , قَالَ: حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ , عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ , أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ أَتَى ابْنَ مَسْعُودٍ فَقَالَ: عَلِّمْنِي الْقُرْآنَ , فَأَمَرَهُ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ , فَمَرَّ بِقَوْمٍ سَمِعُوا كَلَامَهُ , فَقَالُوا: لَوْ أَنَّ هَذَا تَعَلَّمَ الْكَلَامَ , فَذَكَرَ ذَلِكَ لِابْنِ مَسْعُودٍ , فَقَالَ ابنُ مَسْعُودٍ: " إِنَّكَ فِي زَمَانٍ كَثِيرٌ فُقَهَاؤُهُ , قَلِيلٌ خُطَبَاؤُهُ , كَثِيرٌ مُعْطُوهُ قَلِيلٌ سُؤَّالُهُ , الْعَمَلُ فِيهِ قَائِدٌ لِلْهَوَى , وَيُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ عَلَيْكَ زَمَانٌ كَثِيرٌ خُطَبَاؤُهُ , قَلِيلٌ فُقَهَاؤُهُ , قَلِيلٌ مُعْطُوهُ , كَثِيرٌ سُؤَّالُهُ , الْهَوَى فِيهِ قَائِدٌ لِلْعَمَلِ , فَإِذَا رَأَيْتَهُمْ شَرَّفُوا الْبِنَاءَ , وَجَارُوا فِي الْحُكْمِ , وَقَبِلُوا الرُّشَا , فَالنَّجَاةَ النَّجَاةَ قَالَ: فَمَاذَا يُنْجِينِي يَا ابْنَ مَسْعُودٍ؟ قَالَ: تَأْخُذُ حِلْسًا مِنْ أَحْلَاسِ بَيْتِكَ فَتَلْبَسْهُ , وَتَكُفُّ لِسَانَكَ وَيَدَكَ قَالَ: فَإِنْ لَمْ أُتْرَكْ قَالَ: وَمَا أُرَاكَ تَتْرَكُ , فَإِنْ طَلَبُوا دَمَكَ وَدِينَكَ فَابْذُلْ دَمَكَ , وَاحْرُزْ دِينَكَ " قَالَ الْيَمَانِيُّ: قُتِلْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ , قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: هِيَ هِيَ أَوِ النَّارُ , هِيَ هِيَ أَوِ النَّارُ "

 

الكتاب : الإبانة الكبرى لابن بطة

المؤلف : ابن بطة العكبري

 

 

40273- عن واصل مولى ابن عيينة قال : دفع إلى يحيى بن عقيل صحيفة فقال هذه خطبة عبد الله بن مسعود أنبئت أنه كان يقولها فى كل عشية خميس لأصحابه فيها أنه سيأتى على الناس زمان تمات فيه الصلاة ويشرف فيه البنيان ويكثر فيه الحلف والتلاعن ويفشوا فيه الرشا والزنا وتباع الآخرة بالدنيا فإذا رأيت ذلك فالنجا النجا قيل وكيف النجا قال حلسا من أحلاس بيتك وكف لسانك ويدك (ابن أبى الدنيا فى العزلة)

 

نظیر همین جمله در اخبار شیعه امده است : قال حلسا من أحلاس بيتك وكف لسانك ... یا سدیر الزم بیتک ...

اکمال الدین : ابن الوليد، عن الصفار، عن البرقي، عن أبيه، عن المغيرة، عن المفضل بن صالح، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال: يأتي على الناس زمان يغيب عنهم إمامهم، فيا طوبى للثابتين على أمرنا في ذلك الزمان، إن أدنى ما يكون لهم من الثواب أن يناديهم الباري عزوجل: عبادي آمنتم بسري، وصدقتم بغيبي، فأبشروا بحسن الثواب مني، فأنتم عبادي وإمائي حقا، منكم أتقبل وعنكم أعفو، ولكم أغفر، وبكم أسقي عبادي الغيث، وأدفع عنهم البلاء، ولولاكم لانزلت عليهم عذابي. قال جابر: فقلت: يا ابن رسول الله فما أفضل ما يستعمله المؤمن في ذلك الزمان ؟ قال: حفظ اللسان ولزوم البيت

 

اما تحلیل عقلی قضیه :

همانطور که ایات وروایات قبل از سقیفه گفته اند که ثقلین مایه نجات بشریت است اما بعد از سقیفه و کربلا و غیبت امام اخر ع اوضاع فرق کرد واسلام کلا تحریف شد و دسترسی بشر به ترجمان وشریک قران محدود گشت و فرق مختلف تشکیل و تفاسیر مختلفی از ایات بروز نمود چرا که ناسخ و منسوخ قران عثمان قاطی است بر خلاف مصحف مولا ع که بترتیب نزول است . امام معصوم بعنوان واسطه بین سنن و ایات ثابت الهی و شرایط متغیر در ازمنه مختلف است . بعبارت دیگر در زمان غیبت معصوم ، بشر دچار افراط یا تفریط میگردد چون امام معتدل ترین افراد است و مفید ترین تفسیر را از ایات ثابت قران مخصوصا متشابهات یا منسوخات با توجه به متغیرات زمانش ارائه میدهد ولی در عصر غیبت فقط ما دسترسی به ایات ثابت قران داریم و نمیتوانیم اقتضائات زمان و مشکلات متغیردر ازمنه مختلف را از ایات ثابت قران استخراج کنیم بهمین دلیل در ایات و روایات موکدا لزوم وجود امامی که مترجم و مفسر قران باشد برای هدایت بشریت لازم شمرده شده است 

 

محمد بن علي بن الحسين ، بإسناده عن سليمان بن داود المنقري ، عن حفص بن غياث ، قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) من يقيم الحدود ؟ السلطان ؟ أو القاضي ؟ فقال : إقامة الحدود إلى من إليه الحكم .

ورواه الشيخ بإسناده عن سليمان بن داود مثله  .

از امام علیه السلام سوال شد حدود را چه کسی اقامه می کند؟ فرمودند که اقامه حدود بر عهده کسی است که حکم می کند

 

بزبان دیگر امام صادق ع میخواهند بگویند که فقط امام معصوم اهلیت اقامه حدود را دارد و این مطلب از اخبار دیگر بدست می اید :

 

وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد ، عن محمد بن عيسى ، عن أبي عبدالله المؤمن ، عن ابن مسكان ، عن سليمان بن خالد ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) ، قال : اتقوا الحكومة ، فان الحكومة إنما هي للإمام العالم بالقضاء ، العادل في المسلمين لنبي ، أو وصي نبي .

ورواه الصدوق بإسناده عن سليمان بن خالد . وسائل الشیعه

البته این موضوع نافی تعطیل احکام در زمان غیبت نیست ولی در احکام خشن که با  خون وعرض مردم سر وکار دارد باید تامل کرد .

همچنانکه جهاد ابتدائی باذن معصوم است :

 

محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن علي بن النعمان، عن سويد القلاء، عن بشير ، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: قلت له: إني رأيت في المنام أني قلت لك إن القتال مع غير الامام المفترض طاعته حرام مثل الميتة والدم ولحم الخنزير، فقلت لي: نعم هو كذلك، فقال أبو عبدالله (عليه السلام): هو كذلك هو كذلك.

وعن محمد بن الحسن الطائي، عمن ذكره، عن علي بن النعمان، عن سويد القلاء، عن بشير الدهان مثله

وعنه، عن أبيه، عن عثمان بن عيسى، عن سماعة، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: لقى عباد البصري (1) علي بن الحسين (عليه السلام) في طريق مكة، فقال له: يا على بن الحسين تركت الجهاد وصعوبته، وأقبلت على الحج ولينه، إن الله عزّ وجلّ يقول: (ان الله اشترى من المؤمنين أنفسهم وأموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله) (2) الاية فقال علي بن الحسين (صلوات الله عليه): أتم الاية فقال (التائبون العابدون) الآية، فقال علي بن الحسين (عليه السلام): إذا رأينا هؤلاء الذين هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحج.

 

انه لایقتل غیر المقاتل

 

امیرالمؤمنین على)ع( خطاب به »معقل بن قیس« یکى از فرماندهان سپاهش، هنگامى که او را با سه هزار نفر در مقدمه سپاه خود براى نبرد به شام فرستاد، این گونه مى‏فرماید: »لاتقاتلن الا من قاتلک«; جز با کسى که با تو مى‏جنگد، جنگ مکن )نهج البلاغه، نامه 12).

 

وکان عهد الى اُمرائه فى فتح مکة ان لایقاتلوا الا من قاتلهم« )البدایة و النهایة: 279/4

 

مرحوم کلینى روایتى را از امام صادق)ع( در کافى نقل مى‏کند که پیامبر )ص( از قتال با زنان و کودکان نهى کرده است مگر این‏که مقاتل باشند: »نهى عن قتال النساء و الولدان فى دار الحرب الا ان یقاتِلوا فان قاتَلَت ایضاً فامسک عنها ما امکنک« )الکلینى، 30/5 :1413).

 

 

وَ لَا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ .نامه 50 نهج البلاغه

و كارى را بى مشورت شما نكنم، جز اجراى حكم خدا را. چون احکام الهی را فقط ثقل ثانی تشخیص میدهد نه دیگران . خطرات قضاوت وفتوا دادن بدون شناخت ناسخ ومنسوخ قران را مکرر در روایات فریقین اوردیم .

همچنین روایت :  اقامة الحدود الی من الیه الحکم هم ناظر بهمین مهم است که اقامه حدود الهی هم بر عهده امام معصوم است .

و درکافی و... حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «إِذَا کَانَ الْحَاکِمُ يَقُولُ لِمَنْ عَنْ يَمِينِهِ وَلِمَنْ عَنْ يَسَارِهِ مَا تَرَى مَا تَقُولُ فَعَلَى ذَلِکَ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ أَلاَّ يَقُومُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَتُجْلِسُهُمْ مَکَانَهُ

 

 

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «عبّاد بصری در راه مکّه با امام سجّاد (علیه السلام) دیدار و به او عرض کرد: «ای علیّ‌بن‌حسین! جهاد و سختی آن را رها کردی و به حج و نرمی آن روی آورده‌ای، همانا خدای عزّوجلّ می‌فرماید: انَّ اللهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ انفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم ... علیّ‌بن‌حسین (علیه السلام) فرمود: «آیه را کامل کن! و سپس فرمود: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ ... الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ المُؤْمِنِینَ؛ اگر افرادی را که چنین صفاتی دارند ببینیم (پیدا کنیم)، جهاد با آنان از حج بهتر است».

 

وبهمین علت هم مولا علی ع در هیچیک از جنگهای خلفا شرکت نکرد .

 

وظیفه امام اباد کردن دین ودنیای مردم است ... ربنا اتنا فی الدنیا حسنه وفی الاخره حسنه ...

 

امام منجی عج  بحکم ال داود حکم میکند بدون نیاز به شاهد وبینه حتی پیامبرص وعلی ع هم شاهد میخواستند !!!

وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد ابن سنان ، عن أبان ، قال : سمعت أبا عبدالله ( عليه السلام ) يقول : لا

 تذهب الدنيا حتى يخرج رجل مني ، يحكم بحكومة آل داود ، ولا يسأل بينة ، يعطي كل نفس حقها .

 

بنابر این فقط در حکومت قائم عج هست که زمین در سایه عدالت اباد میشود.

خطر نشناختن منسوخات قران


مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ {البقرة/106} ما هيچ آيه اى را نسخ نمى كنيم یا از يادها نمى بريم (یا نسخ انرا به تاخیرنمی اندازیم) مگر آنكه بهتر از آن و يا مثل آنرا مى آوريم مگر هنوز ندانسته اى كه خدا بر هر چيزى قادر است. شبهاتی که بعضی میکنند که تعداد منسوخات کم است و ... محققین میدانند که تا قرن 8هجری مساله نسخ بسیار شایع و مقبول بود و علم بسیار مفید وتخصصی بود مثلا جناب سیوطی در اتقانش میگوید خلق بیشماری در منسوخات کتاب نوشته اند و ...اما بمرور در قرون اخیر این موضوع مورد تشکیک و تردید قرار گرفته ...اگر عده منسوخات کم است بديهى است كه ندانستن اين موارد اندك موجب هلاكت نمى‌شود!علت انكار موضوع نسخ توسط عده ای از متفکران جدید ، عدم اشراف به موضوع معیت ثقلین است یعنی همواره باید امامی اگاه به باطن وظاهر در هر زمان باشد تا بتواند مسائل مستحدثه ومتغیر مردم را طبق اصول ثابت قران استخراج نماید ومردم را به سعادت برساند . حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل (رحمه الله)، قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس بن عبد الرحمن، عن داود بن فرقد، عن ابن شبرمة، قال: ما ذكرت حديثا سمعته من جعفر بن محمد (عليه السلام) إلا كاد أن يتصدع له قلبي، سمعته يقول حدثني أبي، عن جدي، عن رسول الله (صلى الله عليه وآله) - قال ابن شبرمة: وأقسم بالله ما كذب على أبيه، ولا كذب أبوه على جده، ولا كذب جده على رسول الله - قال: من عمل بالمقاييس فقد هلك وأهلك، ومن أفتى الناس وهو لا يعلم الناسخ من المنسوخ والمحكم من المتشابه فقد هلك وأهلك .امالي صدوق علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن داود بن فرقد، عمن حدثه، عن ابن شبرمة قال: ما ذكرت حديثا سمعته عن جعفر بن محمد عليه السلام إلا كاد أن يتصدع قلبي، قال: حدثني أبي عن جدي عن رسول الله صلى الله عليه وآله.قال ابن شبرمة: واقسم بالله ما كذب أبوه على جده ولا جده على رسول الله صلى الله عليه وآله قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من عمل بالمقائيس فقد هلك وأهلك، ومن أفتى الناس بغير علم وهو لا يعلم الناسخ من المنسوخ والمحكم من المتشابه فقد هلك وأهلك.كافي امام صادق ع فرمود پیامبر ص فرمودند كسى كه بدون علم فتوا دهد در حالى كه نه ناسخ را از منسوخ مى شناسد و نه محكم را از متشابه، هم خودش هلاك مى شود و هم ديگران را به هلاكت مى كشاند

وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد جميعا ، عن ابن محبوب ، عن جميل بن صالح (1) قال : سألت أبا جعفر ( عليه السلام ) عن قول الله عز وجل : ( الم * غلبت الروم * في أدنى الأرض ) (2) فقال : إن لهذا تأويلا لا يعلمه إلا الله ، والراسخون في العلم من آل محمد ـ إلى ان قال : ـ ألم اقل لك ان لهذا تأويلا وتفسيرا ، والقرآن ناسخ ومنسوخ .وسائل الشيعه علي بن محمد، عن عبدالله بن علي، عن إبراهيم بن إسحاق، عن عبدالله بن حماد، عن بريد بن معاوية، عن أحدهما عليهما السلام في قوله الله عزوجل: " وما يعلم تأويله إلا الله والراسخون في العلم(1) " فرسول الله صلى الله عليه وآله أفضل الراسخين في العلم، قد علمه الله عزوجل جميع ما أنزل عليه من التنزيل والتأويل، وما كان الله لينزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله، وأوصياؤه من بعده يعلمونه كله، والذين لا يعلمون تأويله إذا قال العالم(2) فيهم بعلم، فأجابهم الله بقوله " يقولون آمنا به كل من عند ربنا " والقرآن خاص وعام ومحكم ومتشابه، وناسخ ومنسوخ، فالراسخون في العلم يعلمونه. كافي و فيما ورد عن الصادق ع من سؤال تفسير الآيتين عن أبي حنيفة دلالة أيضا على ما ذكرناه من السقوط و هوما رواه في علل الشرائع بإسناده عنه ع أنه قال لأبي حنيفة: أنت فقيه أهل العراق فقال:نعم، قال: فبم تفتيهم قال: فبكتاب اللَّه و سنة نبيه، قال: يا أبا حنيفة تعرف كتاب اللَّه حق معرفته و تعرف الناسخ من المنسوخ فقال: نعم، فقال: يا أبا حنيفة لقد ادعيت علما، ويلك ما جعل اللَّه ذلك إلا عند أهل الكتاب الذي أنزله عليهم، ويلك و لا هو إلا عند الحاضر من ذرية نبينا و ما أراك تعرف من كتابه حرفا، فإن كنت كما تقول و لست كما تقول فأخبرني عن قول اللَّه تعالى سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ أين ذلك من الأرض قال: أحسبه ما بين مكةو المدينة، فالتفت أبو عبد اللَّه ع إلى أصحابه فقال: أ تعلمون أن الناس يقطع عليهم ما بين المدينة و مكة فيؤخذ أموالهم و لا يأمنون على أنفسهم و يقتلون قالوا: نعم، فسكت أبو حنيفة فقال: يا أبا حنيفة أخبرني عن قول اللَّه تعالى وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً أين ذلك من الأرض قال: الكعبة، قال: أ فتعلم أن الحجاج بن يوسف حين وضع المنجنيق على ابن الزبير في الكعبة فقتله كان آمنا فيها فسكت .. الحديث. الوافي، ج 26، ص: 445 في الكافي: افضل الراسخين في العلم قد علمه الله عزوجل جميع ما انزل عليه من التنزيل والتأويل، وما كان الله لينزل عليه شيئا لم يعلمه تأويله، وأوصياؤه من بعده يعلمونه كله، والذين لا يعلمون تأويله إذا قال العالم فيهم بعلم، فأجابهم الله بقوله: (يقولون آمنا به كل من عند ربنا " والقرآن خاص وعام ومحكم ومتشابة وناسخ ومنسوخ فالراسخون في العلم

عن عبد الله بن حماد، عن بريد بن معاوية، عن أحدهما ع في قول الله عزوجل: (وما يعلم تأويله إلا الله والراسخون في العلم) فرسول الله (ص) أفضل الراسخين في العلم، إلى ان قال: وأوصياؤه من بعده يعلمونه، الحديث. [ 927 ] 3 - وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن محمد بن سنان، عن زيد الشحام، عن ابى جعفر ع في حديث انه قال لقتادة: ويحك ان كنت فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت وأهلكت وان كنت قد فسرته من الرجال فقد هلكت وأهلكت، ويحك يا قتادة، انما يعرف القرآن من خوطب به. أقول: والاحاديث في ذلك متواترة، ذكرنا جملة منها في الكتاب المذكور.الكتاب : الفصول المهمة في أصول الأئمة - الحر العامليالمؤلف : الشيخ محمد بن الحسن الحر العامليالمحقق : محمد بن محمد الحسين القائينىالناشر : لمؤسسة معارف اسلامي امام رضا (ع)الطبعة : الاولى - 1418 ه‍. ق. (1376 ه‍. ش.) نگين قمعدد الأجزاء : 3 قال: نشدتكم بالله هل فيكم أحد عرفالناسخ من المنسوخ، غيري ؟ !. قالوا: لا.بحار الانوار واز وسائل الشیعه خطرات وحشتناک تفسیر قران :13 ـ باب عدم جواز استنباط الاحكام النظرية من ظواهر القرآن ، الا بعد معرفة تفسيرها من الائمة ( عليهم السلام ).[ 33558 ] 27 ـ وقد تقدم حديث عبيدة السلماني ، عن علي ( عليه السلام ) ، قال : اتقوا الله ولا تفتوا الناس بما لا تعلمون ـ إلى أن قال : ـ قالوا : فما نصنع بما قد خبرنا به في المصحف ؟ فقال : يسأل عن ذلك علماء آل محمد ( عليهم السلام ) . [ 33559 ] 28 ـ وحديث الريان بن الصلت ، عن الرضا ، عن آبائه ( عليهم السلام ) ، قال : قال الله عزّ وجلّ : ما آمن بي من فسر برأيه كلامي . الحديث . پیامبرص فرمود هرکس علم قران را نزد غیرعلی ع بجوید هلاک گشته است : [ 33560 ] 29 ـ محمد بن علي بن الحسين في ( الأمالي ) عن محمد بن عمر الحافظ البغدادي ، عن محمد بن أحمد بن ثابت ، عن محمد بن الحسن بن العباس الخزاعي ، عن حسن بن حسين العرني ، عن عمرو بن ثابت ، عن عطاء بن السائب ، عن أبي يحيى ، عن ابن عباس قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، وذكر خطبة يقول فيها : إن (1) عليا هو أخي ، ووزيري ، وهو خليفتي ، وهو المبلغ عني (2) ، إن استرشدتموه أرشدكم ، وإن اتبعتموه نجوتم ، وإن خالفتموه ضللتم ، إن الله أنزل عليّ القرآن ، وهو الذي من خالفه ضل ، ومن ابتغى علمه عند غير عليّ هلك الحديث :ورواه الطبري في ( بشارة المصطفى ) بإسناده عن ابن بابويه مثله (3) .ودر صحیح بخاری و... نیز شواهدی امده ... 33472- عن جحيفة قال : سألت عليا هل عندكم من رسول الله - صلى الله عليه وسلم - شىء بعد القرآن فقال لا والذى فلق الحبة وبرأ النسمة إلا فهما يؤتيه الله رجلا فى القرآن أو ما فى هذه الصحيفة قلت وما فى الصحيفة قال العقل وفكاك الأسير ولا يقتل مسلم بكافر (الطيالسى ، وعبد الرزاق ، والحميدى ، وأحمد ، والعدنى ، والدارمى ، والبخارى ، والترمذى ، والنسائى ، وابن ماجه ، وأبو يعلى ، وابن الجاورد ، والطحاوى ، وابن جرير ، والبيهقى) [كنز العمال 1635] [ 33562 ] 31 ـ وعن أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني ، عن علي بن إبراهيم بن هاشم ، عن القاسم بن محمد البرمكي ، عن أبي الصلت الهروي ، عن الرضا ( عليه السلام ) ـ في حديث ـ أنه قال لابن الجهم : اتق الله ، ولا تؤول كتاب الله برأيك ، فان الله يقول : ( وما يعلم تأويله إلا الله والراسخون في العلم )

[ 33566 ] 35 ـ وفي كتاب ( التوحيد ) عن جعفر بن علي القمي الفقيه ، عن عبدان بن الفضل ، عن محمد بن يعقوب بن محمد الجعفري ، عن محمد بن أحمد بن شجاع الفرغاني ، عن الحسن بن حماد العنبري (1) ، عن إسماعيل بن عبد الخليل البرقي (2) ، عن أبي البختري وهب بن وهب القرشي ، عن الصادق ، عن آبائه ( عليهم السلام ) : إن أهل البصرة كتبوا إلى الحسين بن علي ( عليهما السلام ) يسألونه عن الصمد ، فكتب إليهم : بسم الله الرحمن الرحيم ، أما بعد ، فلا تخوضوا في القرآن ولا تجادلوا فيه ، ولا تتكلموا فيه بغير علم ، فاني سمعت جدي رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يقول : من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار . الحديث .[ 33567 ] 36 ـ وفي ( عيون الأخبار ) بإسناده الاتي عن الفضل بنشاذان (1) ، عن الرضا ( عليه السلام ) : في كتابه إلى المأمون ، قال : محض الاسلام شهادة ان لا إله إلا الله ـ إلى أن قال : ـ والتصديق بكتابه الصادق ـ إلى أن قال : ـ وإنه حق كله (2) من فاتحته إلى خاتمته ، نؤمن بمحكمه ، ومتشابهه ، وخاصه ، وعامه ، ووعده ، ووعيده ، وناسخه ، ومنسوخه ، وقصصه ، وأخباره ، وأن الدليل بعده ، والحجة على المؤمنين ، والناطق عن القرآن ، والعالم بأحكامه أخوه ، وخليفته ، ووصيه ، ووليه ، علي بن أبي طالب ـ وذكر الأئمة ( عليهم السلام ) ـ ثم قال : ( وإن من خالفهم ضال مضل ) (3) ، تارك للحق والهدى ، وانهم المعبرون عن القرآن ، والناطقون عن الرسول ( صلى الله عليه وآله ) بالبيان . [ 33570 ] 39 ـ وعن محمد بن إسماعيل ، عن أبي إسماعيل السراج ، عن ( خيثمة بن عبد الرحمن الجعفي ، عن أبي الوليد البحراني ، ثمّ الهجري ) (1) ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) أن رجلا قال له : أنت الذي تقول : ليس شيء من كتاب الله إلا معروف ، قال : ليس هكذا قلت ، إنما قلت : ليس شيء من كتاب الله إلا عليه دليل ناطق عن الله في كتابه ، مما لا يعلمه الناس ـ إلى أن قال : ـ إن للقرآن ظاهرا ، وباطنا ، ومعايناً ، وناسخا ، ومنسوخا ، ومحكما ، ومتشابها ، وسننا ، وأمثالا ، وفصلا ، ووصلا ، وأحرفا ، وتصريفا ، فمن زعم أن الكتاب مبهم فقد هلك وأهلك . الحديث .أقول : المراد من آخره : أنه ليس بمبهم على كل أحد ، بل يعلمه الإمام ، ومن علمه إياه ، وإلا لناقض آخره أوله . [ 33581 ] 50 ـ وعن الفضل ، عن موسى بن القاسم (1) ، عن ابن أبي عمير ، أو غيره ، عن جميل بن دراج ، عن زرارة ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : تفسير القرآن على سبعة أوجه (2) ، منه ما كان ، ومنه ما لم يكن بعد ، تعرفه الأئمة ( عليهم السلام ) . [ 33582 ] 51 ـ وعن ( محمد بن الحسين ، عن أبيه ، عن بكر بن صالح ) (1) ، عن عبدالله بن إبراهيم الجعفري ، عن يعقوب بن جعفر ، قال : كنت مع أبي الحسن ( عليه السلام ) بمكة ، فقال له قائل : إنك لتفسر من كتاب الله ما لم تسمع ، فقال : علينا نزل قبل الناس ، ولنا فسر قبل أن يفسر في الناس ، فنحن نعلم (2) حلاله وحرامه ، وناسخه ومنسوخه ، ( ومتفرقه وحظيرته ) (3) ، وفي أي ليلة نزلت من آية ، وفيمن نزلت (4) ، فنحن حكماء الله في أرضه . الحديث .

[ 33585 ] 54 ـ وعن يعقوب بن يزيد ، ومحمد بن الحسين ، عن ابن أبي عمير ، عن عمر بن أُذينة ، عن بريد بن معاوية ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : قلت له : قول الله : ( بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم ) (1) ( أنتم هم ؟ قال : من عسى أن يكونوا غيرنا ؟! ) (2). [ 33593 ] 62 ـ علي بن الحسين المرتضى في رسالة ( المحكم والمتشابه ) نقلا من ( تفسير ) النعماني بإسناده الاتي (1) ، عن إسماعيل بن جابر ، عن الصادق ( عليه السلام ) قال : إن الله بعث محمدا ، فختم به الأنبياء ، فلا نبي بعده ، وأنزل عليه كتاباً ، فختم به الكتب ، فلا كتاب بعده ـ إلى أن قال : ـ فجعله النبي ( صلى الله عليه وآله ) علما باقيا في أوصيائه ، فتركهم الناس ، وهم الشهداء على أهل كل زمان ، حتى عاندوامن أظهر ولاية ولاة الأمر ، وطلب علومهم . وذلك أنهم ضربوا القرآن بعضه ببعض ، واحتجوا بالمنسوخ ، وهم يظنون أنه الناسخ ، واحتجوا بالخاص ، وهم يقدرون أنه العام ، واحتجوا بأول الاية ، وتركوا السنة في تأويلها ، ولم ينظروا إلى ما يفتح الكلام ، وإلى ما يختمه ، ولم يعرفوا موارده ومصادره ، إذ لم يأخذوه عن أهله ، فضلوا ، وأضلوا . ثم ذكر ( عليه السلام ) كلاما طويلا في تقسيم القرآن إلى أقسام وفنون ووجوه ، تزيد على مائة وعشرة ـ إلى أن قال ( عليه السلام ) : ـ وهذا دليل واضح على أنّ كلام الباري سبحانه لا يشبه كلام الخلق ، كما لا تشبه أفعاله أفعالهم . ولهذه العلة وأشباهها لا يبلغ أحد كنه معنى حقيقة تفسير كتاب الله تعالى ، إلا نبيه وأوصياؤه ( عليهم السلام ) ـ إلى أن قال : ـ ثم سألوه ( عليه السلام ) عن تفسير المحكم من كتاب الله ، فقال : أما المحكم الذي لم ينسخه شيء فقوله عزّ وجلّ : ( هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب واخر متشابهات ) (2) الاية. وإنما هلك الناس في المتشابه ، لأنهم لم يقفوا على معناه ، ولم يعرفوا حقيقته ، فوضعوا له تأويلا من عند أنفسهم بآرائهم ، واستغنوا بذلك عن مسألة الأوصياء ، ونبذوا قول رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) وراء ظهروهم . الحديث . [ 33603 ] 72 ـ وعنه ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : نزل القرآن ناسخا ومنسوخا . [ 33609 ] 78 ـ قال : وصح عن النبي ( صلى الله عليه وآله ) والأئمة ( عليهم السلام ) : أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالاثر الصحيح ، والنص الصريح .[ 33555 ] 24 ـ وعن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، وعن عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد جميعا ، عن ابن محبوب ، عن جميل بن صالح (1) قال : سألت أبا جعفر ( عليه السلام ) عن قول الله عز وجل : ( الم * غلبت الروم * في أدنى الأرض ) (2) فقال : إن لهذا تأويلا لا يعلمه إلا الله ، والراسخون في العلم من آل محمد ـ إلى ان قال : ـ ألم اقل لك انلهذا تأويلا وتفسيرا ، والقرآن ناسخ ومنسوخ . واعلم أن الخبر قد صح عن النبي صلى الله عليه واله وسلم وعن الأئمة القائمين مقامه عليهم السلام أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح، والنص الصريح. وروت العامة أيضا عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: من فسر القرآن برأيه فأصاب الحق فقد أخطأ، قالوا: وكره جماعة من التابعين القول في القرآن بالرأي كسعيد بن المسيب، وعبيدة السلماني، ونافع، وسالم بن عبد الله وغيرهم.مجمع البيان في تفسير القرانتأليف امين الاسلام أبي على الفضل بن الحسن الطبرسيمن أعلام القرن السادس الهجري فرق قران با فرقان چیست ؟[ 33552 ] 21 ـ وعن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن سنان ، أو غيره ، عمن ذكره ، قال : سألت أبا عبدالله ( عليه السلام ) عن القرآن والفرقان ، ( أهما شيء واحد ) ؟ فقال : القرآن جملة الكتاب ، والفرقان المحكم الواجب العمل به . امام صادق ع فرمود : قران همه کتاب است یعنی شامل ناسخ ومنسوخ است ولی فرقان شامل محکمات یا همان نواسخ است که عمل به ان واجب . [ 33549 ]

18 ـ وعن علي بن محمد ، عن بعض أصحابه ، عن آدم بن إسحاق ، عن عبد الرزاق بن مهران ، عن الحسين بن ميمون ، عن محمد بن سالم ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : إن اناسا تكلموا في القرآن بغير علم ، وذلك إن الله يقول : ( هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أمّ الكتاب واُخر متشابهات فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله وما يعلم تأويله إلا الله ) (1) الاية ، فالمنسوخات من المتشابهات ، ( والناسخات من المحكمات ) (2). الحديث .وقال ابن عباس أيضا: المحكمات ناسخه وحلاله وحرامه وما يؤمن به ويعمل، والمتشابه منسوخه ومقدمه ومؤخره وأمثاله وأقسامه وما يؤمن به ولا يعمل به، وقال ابن مسعود وغيره: المحكمات الناسخات، والمتشابهات المنسوخاتالكتاب: المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيزالمؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عبد الرحمن بن تمام بن عطية الأندلسي المحاربي (المتوفى: 542هـ)المحقق: عبد السلام عبد الشافي محمدالناشر: دار الكتب العلمية – بيروت ((28480)) 4 ـ علي بن الحسين المرتضى في رسالة (المحكم والمتشابه): نقلاً من (تفسير) النعماني بإسناده الآتي عن علي (عليه السلام) في بيان الناسخ والمنسوخ، قال: ومن ذلك: ان العدة كانت في الجاهلية على المرأة سنة كاملة، وكان إذا مات الرجل ألقت المرأة خلف ظهرها شيئاً، بعرة أو ما يجري مجراها، وقالت: البعل أهون علي من هذه، ولا أكتحل ولا أمتشط، ولا أتطيب، ولا أتزوج سنة، فكانوا لا يخرجونها من بيتها، بل يجرون عليها من تركة زوجها سنة، فأنزل الله في أول الاسلام: (والذين يتوفون منكم ويذرون أزواجا وصية لازواجهم متاعا إلى الحول غير إخراج) (1) فلما قوى الاسلام أنزل الله تعالى: (والذين يتوفون منكم ويذرون أزواجا يتربصن بأنفسهن أربعة أشهر وعشرا فاذا بلغن أجلهن فلا جناح عليكم) (2) إلى آخر الآية.وجناب حرعاملی صاحب وسائل الشیعه میگوید بیش از 220 حدیث متواتر امده دال بر عدم جواز استنباط احکام از ظاهر ایات قران مگر بعد از معرفت تفسیرش از کلام ائمه علیهم السلام و تحقیق از احوالش و یقین به اینکه محکم هست یا متشابه ، ناسخ است یا منسوخ ، عامست یا خاص و ... :قد وردت احاديث متواترة تزيد على مائتين وعشرين حديثا قد جمعتها في محل اخر ، دالة على عدم جواز ورود استنباط الاحكام النظرية من ظواهر القرآن الا بعد معرفة تفسيره من كلام الائمة ( عليهم السلام ) ، والتفحص عن احوالها ، والقطع بأنها محكمة او متشابهة ، ناسخة او منسوخة عامة او خاصة ، الى غير ذلك ، او ورود ما يوافقها من احاديثهم الثابتة ، وانه يجب العمل بالكتاب والسنة ، وقد تقدم ذلك في حديث عبيدة السلماني ، لكن اذا كان ظاهر اية لا يوافقها حديث ، ولا يعلم انها ناسخة او منسوخة ، محكمة او متشابهة ، لم يجز الجزم بظاهرها ، ولا جزم بمخالفتها ، بغير نص بل يجب الاحتياط لما يأتي ان شاء الله تعالى ، ولا يخفى ندور الفرض لكثرة النصوص في ايات الاحكام ، والاستدلال بها منهم ( عليهم السلام ) ، وورد ما يوافقها او يخصصها . ( منه . قده ) . تفصيل وسائل الشيعةالى تحصيل مسائل الشريعةتَأليفُالفقيه المُحْدّثِالشيخُ مُحمّدْ بن الحسن الحُر العامليالمتوفى سنَة 1104 هـ واز کتاب بصائر الدرجات :محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمار بنمروان، عن المنخل، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال: ما يستطيع أحد أنيدعي أنه جمع القرآن كله ظاهره وباطنه غير الاوصياء (3).

27 - ير: أحمد بن محمد، عنابن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام، عن جابر قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول:ما من أحد من الناس يقول: إنه جمع القرآن كله كما أنزل الله إلا كذب، وما جمعه وماحفظه كما أنزل الله إلا علي ابن أبي طالب عليه السلام والائمة من بعده عليهم السلامجابربن عبدالله انصاری صحابی جلیل پیامبرص از امام باقر ع روایت کرده که هیچکس بجز علی و ائمه بعدش علیهم السلام قران را همانطور که الله نازل کرد جمع و حفظ نکرده است ... این حدیث شریف هم ناظر به شان نزول وترتیب زمانی (ناسخ ومنسوخ) وتاویل ایات قران است که فقط نزد ثقل ثانیست . از امام باقر (ع) نيز نقل شده است. جابر گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: چگونه اصحاب پيامبر (ص) درباره‌ى مسخ بر خفين اختلاف نظر پيدا كردند؟ آن حضرت پاسخ داد: كان الرجل منهم يسمع من النبي (ص) الحديث فيغيب عن الناسخ و لا يعرفه، فإذا أنكر ما يخالف في يديه كبر عليه تركه، و قد كان الشيء ينزل على رسول الله (ص) فيعمل به زمانا ثم يؤمر بغيره فيأمر به أصحابه و أمته حتى قال أناس: يا رسول الله (ص) إنك تأمرنا بالشيء حتى إذا اعتدناه و جرينا عليه، أمرتنا بغيره، فسكت النبي (ص) عنهم فأنزل الله عليه:گاهى يكى از اصحاب از پيامبر (ص) حديثى را مى‌شنيد؛ اما به هنگام شنيدن ناسخ آن غايب بود و لذا ناسخ آن را نمى‌دانست. آنگاه وقتى مخالف آن حديثى را كه نزد خود داشت، نمى‌شناخت، بر او سنگين مى‌آمد كه آن را وانهد. گاهى چيزى بر رسول خدا (ص) نازل مى‌شد و مدتى به آن عمل مى‌كرد؛ سپس اصحاب و امتش را به جز آن امر مى‌كرد؛ تا اين كه گروهى گفتند: اى رسول خدا (ص) تو ما را به چيزى امر مى‌كنى و وقتى ما به آن عادت كرديم و بر آن روان شديم، ما را به جز آن امر مى‌كنى؟ رسول خدا (ص) خاموش ماند تا اين كه بر او اين آيه نازل شد: «بگو: من از ميان پيامبران، نو در آمدى نبودم. . . جز آنچه را كه به من وحى مى‌شود، پيروى نمى‌كنم؛ و من جز هشداردهنده‌اى آشكار بيش نيستم مصابیح الشریعه: قال الصادق عليه السلام: لا تحل الفتيا لمن لا يستفتي من الله عز وجل بصفاء سرهوإخلاص عمله وعلانيته وبرهان من ربه في كل حال، لأن من أفتى فقد حكم، والحكم لا يصحإلا بإذن من الله وبرهانه، ومن حكم بالخبر بلا معاينة فهو جاهل مأخوذ بجهله مأثومبحكمه، قال النبي صلى الله عليه واله: أجرؤكم بالفتيا أجرؤكم على الله عز وجل. أولا يعلم المفتي أنه هو الذي يدخل بين الله تعالى وبين عباده وهو الحاجز بين الجنةوالنار ؟فتوى دادن، براى كسى كه از خداى عز و جل ـ به صفاى ضمير و پاكى ظاهر و اخلاص عمل و برهانى الهى ـ فتوى دادن نمى ‏آموزد روا نيست، زيرا كه هر كس فتوى دهد حكم كرده است. و حكم جز به اذن خدا و برهان الهى جايز نيست. و آن كه به شنيده نه به ديده حكم كند، نادان است و به نادانى خود مؤاخذه مى‏شود، و با حكمى كه كرده گناه كرده است . الأصول الأصيلةالفيض القاساني إنّ الرئاسة لا تصلح الّا لأهلها


وحدیث صحیح زیر که مولا علی ع بصراحت سوره مائده را اخرین سوره وناسخ میداند : وعن زرارة ، وأبي حنيفة جميعا ، عن أبي بكر بن حزم ، قال : توضأ رجل ، فمسح على خفيه ، فدخل المسجد يصلي (1) ، فجاء علي ( عليه السلام ) فوطئ على رقبته وقال : ويلك ! تصلي على غير وضوء ، فقال : أمرني عمر بن الخطاب ، قال : فأخذ به (2) فانتهى به إليه فقال : انظر ما يروي هذا عليك ـ ورفع صوته ـ فقال : نعم أنا أمرته ، إن رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) مسح ( على خفيه ) (3) فقال : قبل المائدة أو بعدها ؟ قال : لا أدري ، قال : فلم تفتي ، وأنت لا تدري ؟! سبق الكتاب الخفين .وسائل الشیعه وعنه، عن حماد، عن حريز، عن زرارة، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: سمعته يقول: جمع عمر بن الخطاب أصحاب النبي (صلى الله عليه وآله) وفيهم علي (عليه السلام)، فقال: ما تقولون في المسح على الخفين؟ فقام المغيرة بن شعبة فقال: رأيت رسول الله (صلى الله عليه وآله) يمسح على الخفين، فقال علي (عليه السلام): قبل المائدة أو بعدها؟ فقال: لا أدري، فقال علي (عليه السلام): سبق الكتاب الخفين، إنما أنزلت المائدة قبل أن يقبض بشهرين أو ثلاثة. وسائل الشیعه
مرحوم صاحب جواهر میگوید : بل یدلّ علی انتفاء النسخ فی خصوص الآیة می‌گوید ما دلیل دیگری داریم که نسخ در خصوص این آیه‌ی سوره مائده نیست؛ بلکه هی ناسخة لما ادعوا نسخها بلکه این آیه ناسخ آنهایی است که دیگران و مخالفین ما ادعای ناسخیت آن را می‌کنند؛ یعنی ناسخ برای (وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ) است؛ چون مشهور می‌گویند این آیه (وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ) ناسخ است. مرحوم صاحب جواهر در این دلیل می‌گوید: ما دلیل محکمی داریم که آیه (وَالْمُحْصَنَٰتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَٰبَ) ناسخ است. و آن دلیل این که: ما رواه السیّد فی المحکیّ من رسالة المحکم والمتشابه نقلاً عن تفسیر النعمانی باسناده عن علی علیه السلام سید در رساله‌ی محکم و متشابه از تفسیر نعمانی، نعمانی به سند خودش
از علی بن ابیطالب نقل می‌کند...وأمّا الآیات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصة فی العزیمة می‌فرماید ما آیاتی داریم که قبلاً عزیمت بوده؛ عزیمت یعنی ممنوعیت و حرمت؛ بعداً آیه آمده حرمت را برداشته و رخصت آورده است فقوله تعالی ولا تنکحوا المشرکات قسمت اولش منسوخ است، ولا تنکحوا المشرکین متروک لم ینسخ ...
واز عامه :
ورواه أبو داود وزاد ( فقال جرير : ما سئل هل كان ذلك قبل المائدة أو بعدها ؟ ما أسلمت إلا بعد المائدة ) . وكذلك رواه الترمذي من طريق شهر بن حوشب قال : ( فقلت له أقبل المائدة أم بعدها ؟ فقال جرير : ما أسلمت إلا بعد المائدة ) . وعند الطبراني من رواية محمد بن سيرين عن جرير أنه كان في حجة الوداع ، قال الترمذي : هذا حديث مفسر ; لأن بعض من أنكر المسح على الخفين تأول مسح النبي صلى الله عليه وسلم على الخفين أنه كان قبل التي في المائدة فيكون منسوخا .نیل الاوطار شوکانی

وعلامه طباطبایی و ... هم سوره مائده را ناسخه غیر منسوخه دانسته اند . كتاب جعفر بنمحمد بن شريح، عن حميد بن شعيب، عن جابر الجعفي قال: سمعته يقول: إن اناسا دخلواعلى أبي رحمة الله عليه فذكروا له خصومتهم مع الناس فقال لهم: هل تعرفون كتاب اللهما كان فيه ناسخ أو منسوخ ؟ قالوا: لا. فقال لهم: وما حملكم على الخصومة ؟ لعلكمتحلون حراما أو تحرمون حلالا ولا تدرون، إنما يتكلم في كتاب الله من يعرف حلال اللهوحرامه قالوا له أتريد أن نكون مرجئة ؟ ! قال لهم أبي: ويحكم ما أنا بمرجئي ولكنأمرتكم بالحق.بحارگروهى بر پدرم رحمه اللّه در آمدند و به او عرض كردند: ما همراه اهل سنت كار قضا را بر عهده داريم، نظر شما چيست؟ به آنان فرمود: آيا شما ناسخ و منسوخ كتاب خدا را مى‌شناسيد؟ پاسخ دادند: نه. به آنان فرمود: پس چه شما را بر آن داشته است كه به كار قضا روى آوريد؟ بسا ندانسته، حرامى را حلال و حلالى را حرام گردانيد. تنها كسى در درباره‌ى كتاب خدا سخن مى‌تواند بگويد كه حلال و حرام خدا را بشناسد. عرض كردند: آيا مى‌خواهى كه از مرجئه باشى؟ پدرم به آنان فرمود: واى بر شما دانسته‌ايد كه من مرجئى نيستم؛ اما من از شما به حق نزديك‌ترمعن حذيفة قال : إنما يفتى أحد ثلاثة من عرف الناسخ والمنسوخ أو رجل ولى سلطانا فلا يجد من ذلك بدا أو متكلف (ابن عساكر)صحيح عبد الله بن أحمد بن حنبل، قال: حدّثني أبي، قال: حدّثنا وكيع، عن سلمة بن نبيط، عن الضحاك قال: مرّ ابن عباس على قاص، قال: تعرف الناسخ من المنسوخ، قال: لا. قال: هلكت وأهلكت.این بنده خدا هم فکر کرده علم ناسخ و منسوخ را بجز نزد عترت علیهم السلام میشه پیدا کرد :قال أحمد: وحدّثنا عبد الرحمن بن مهدي قال: أخبرني سليم، عن ابن عون، عن محمد قال: جهدت أن أعلم الناسخ من المنسوخ فلم أعلمه.وروى علي بن أبي طلحة عن ابن عباس في قوله تعالى: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً [البقرة: 269] قال: المعرفة بالقرآن ناسخه ومنسوخه، ومحكمه، ومتشابهه، ومقدمه، ومؤخره وحرامه وحلاله، وأمثاله الكتاب: نواسخ القرآن = ناسخ القرآن ومنسوخهالمؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)المحقق: أبو عبد الله العاملي السّلفي الداني بن منير آل زهويالناشر: شركه أبناء شريف الأنصارى - بيروتالطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001 م قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ القَاسِمُ بنُ سَلاَّمٍ الهَرَوِيُّ (ت:224هـ): (حدّثنا عبد اللّه بن صالحٍ الجهنيّ، عن معاوية بن صالحٍ الحضرميّ، عن عليّ بن أبي طلحة، عن ابن عبّاسٍ رضي اللّه عنهما في قوله عزّ وجلّ: {ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيرًا كثيرًا}[البقرة: 269]قال أبو عبيدٍ: " المعرفة بالقرآن ناسخه ومنسوخه ومحكمه، ومتشابهه ومقدّمه ومؤخّره وحلاله وحرامه وأمثاله.قال: فأمّا قوله عزّ وجلّ: {وما يعلم تأويله إلّا اللّه} [آل عمران: 7] ، فإنّه يعني: تأويله يوم القيامة لا يعلمه إلّا اللّه " ). [الناسخ والمنسوخ في القرآن قَالَ أَبُو عُبَيْدٍ القَاسِمُ بنُ سَلاَّمٍ الهَرَوِيُّ (ت:224هـ): (قال: وقول الله عزّ وجلّ: {يمحو اللّه ما يشاء ويثبت} [الرعد: 39] يقول: (يبدّل من القرآن ما يشاء فينسخه؛ ويثبت ما يشاء فلا يبدّله) {وعنده أمّ الكتاب} [الرعد: 39] يقول: (وجملة ذلك عنده في أمّ الكتاب النّاسخ والمنسوخ) ). [الناسخ والمنسوخ في القرآن العزيز:7] حدثنا أبي ثنا أحمد بن الحسين الأنصاري ثنا أحمد بن عمر بن حفص بن غياث ثنا مسلم بن إبراهيم ثنا يزيد بن إبراهيم التستري ثنا إبراهيم بن العلاء الغنوي عن سعيد بن أبي الحسن قال قال علي لقاص تعرف الناسخ من المنسوخ فقال لا فقال هلكت وأهلكت.تاريخ اصفهان .بَاب تَسْمِيَة السُّور الَّتِي دَخلهَا النَّاسِخ والمنسوخ: وَهِي أَربع وَعِشْرُونَ سُورَة أَولهَا الْبَقَرَة ثمَّ آل عمرَان ثمَّ النِّسَاء ثمَّ الْمَائِدَة ثمَّ الْأَنْفَال ثمَّ التَّوْبَة ثمَّ النَّحْل ثمَّ مَرْيَم ثمَّ الْأَنْبِيَاء ثمَّ الْحَج ثمَّ النُّور ثمَّ الْفرْقَان ثمَّ الشُّعَرَاء ثمَّ الْأَحْزَاب ثمَّ سبأ ثمَّ الْمُؤمن ثمَّ الشورى ثمَّ الذاريات ثمَّ الطّور ثمَّ الواقعه ثمَّ المجادلة ثمَّ المزمل ثمَّ كورت ثمَّ الْعَصْر فَهَذِهِ مئة وَأَرْبع عشرَة سُورَةوعن عمر - رضي الله عنه - وابن عباس - رضي الله عنهما - مثله. وقال الزهري -رحمه الله-: من لم يعلم الناسخ والمنسوخ خلط في الدين (5) بهذا اللفظ لم أجده عن الزهري، وقد اقتبس هذا النص السخاوي في فتح المغيث 2/ 62، بلفظه وقال مثل قول المصنف. والمشهور عن الزهري قوله: أعيى الفقهاء وأعجزهم أن يعرفوا ناسخ حديث رسول الله - صلى الله عليه وسلم - من منسوخه. وقد تقدم تخريجه في المقدمة ص 75. هذا فن مهم مستصعب روينا عن الزهري رضي الله عنه أنه قال: أعيى الفقهاء أعجزهم أن يعرفوا ناسخ حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم من منسوخه وكان للشافعي رضي الله عنه فيه يد طولى وسابقة أولى. روينا عن محمد بن مسلم بن وارة أحد أئمة الحديث: أن أحمد ابن حنبل قال له وقد قدم من مصر: كتبت كتب الشافعي؟ فقال: لا. قال: فرطت ما علمنا المجمل من المفسر ولا ناسخ حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم من منسوخه حتى جالسنا الشافعي.الكتاب: التقييد والإيضاح شرح مقدمة ابن الصلاحالمؤلف: أبو الفضل زين الدين عبد الرحيم بن الحسين بن عبد الرحمن بن أبي بكر بن إبراهيم العراقي (المتوفى: 806هـ)المحقق: عبد الرحمن محمد عثمانالناشر: محمد عبد المحسن الكتبي صاحب المكتبة السلفية بالمدينة المنورة 34787- عن أبى عبد الرحمن السلمى قال : مر على بن أبى طالب برجل يقص فقال أعرفت الناسخ والمنسوخ قال لا قال هلكت وأهلكت (أبو داود فى ناسخه ، والمروزى ، وأبو خيثمة فى العلم ، والنحاس ، والبيهقى) حضرت امير ع در همه جنگها میفرمود تا شروع نکردند شما شروع نکنید و فراریان را نکشید و مجروحین را واگذارید و عورتی را مکشوف نکنید و مثله نکنید و ... : وفي حديث عبدالرحمن بن جندب، عن أبيه أن أمير المؤمنين صلوات الله عليه كان يأمر في كل موطن لقينافيه عدونا فيقول: لا تقاتلوا القوم حتى يبدؤو كم فإنكم بحمدالله على حجة وترككم إياهم حتى يبدؤو كم حجة لكم اخرى فإذا هزمتموهم فلا تقتلوا مدبرا ولا تجهزوا على جريح ولا تكشفوا عورة ولا تمثلوا بقتيل.كافي فقال لهم علي عليه السلام: يا هؤلاء إن أهلالبصرة قاتلونا وبدؤنا بالقتال امام حسین ع فرمود: «ما کُنتُ لِابداَهُم بالقتال .... «فإن قاتلوكم فاقتلوهم: اگر با شما كارزار كردند، آنها را بكشید» و در آیه بعد ادامه می‌دهد: «اگر از كارزار دست كشیدند، شما نیز دست بكشید. همانا خداوند آمرزنده مهربان است.» در تفسیر صافی نیز به همین مطلب اذعان شده است. شیخ طوسی در التبیان، ذیل این آیه می‌نویسد: «معنای آیه آن است كه به قتل آنان و نیز قتال با آنان ابتدا مكن؛ مگر كه آنها آغازگر باشند آیه 216 سوره بقره بر وجوب كفایی جهاد دلالت دارد . طبرسی می‌گوید: بنا بر نظر عطاء این آیه فقط می‌رساند كه جهاد بر اصحاب پیغمبر لازم بوده است و بر دیگران واجب نیستاز سوی دیگر، قتال در این آیه، از باب مفاعله و به معنای مقابله است ظاهر در جهاد دفاعی است. ...واما قوله عزوجل : ( ولن يجعل اللهللكافرين على المؤمنين سبيلا ) فانه يقول : لن يجعل الله لهم على أنبيائه عليهم السلام سبيلامن طريق الحجة .نورالثقلین خداوند در قرآن کریم (آیه 191 ـ 194) پیامبر و مسلمانان را فرمان به جهاد و مبارزه با جبهه مشرکان مى دهد و مى فرماید: (وقاتلوا), ولى این دستور, مطلق نیست, بلکه دامنه و گستره آن با قیدهاى بسیارى, محدود شده است, از جمله:(الذین یقاتلونکم), (لاتعتدوا), (من حیث اخرجوکم), (حتى یقاتلوکم), (فان قاتلوکم), (فان انتهوا), (حتى لاتکون فتنة), (فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم). شیخ طوسى مى نویسد:(الجهاد مع ائمة الجور او من غیر امام خطأ یستحق فاعله به الاثم, وان اصاب لم یوجر علیه, وان أصیب کان مأثوما. اللهم الا ان یَدْهَمَ المسلمین امر من قبل العدو یُخاف منه على بیضة الاسلام ویُخشى بواره, او یُخاف على قوم منهم, وجب حینئذ ایضا جهادهم ودفاعهم, غیر انه یقصد المجاهد والحال على ما وصفناه الدفاع عن نفسه وعن حوزة الاسلام وعن المؤمنین ولایقصد الجهاد مع الامام الجائر43.)

جهاد در دوران پیشوایان ستم و همراه آنان یا بدون داشتن امام, کارى است اشتباه و گناه, حتى اگر کار این جهاد گران به نتیجه درستى برسد, براى آنان اجرى نباشد, بلکه در این صورت نیز, گناهکار خواهند بود, مگر این که از سوى دشمن مسلمانان, حادثه اى ناگهانى پیش آید که سبب ترس بر کیان اسلام شود و از فساد و تباهى آن ترسیده شود, یا بر قومى از مسلمانان ترسیده شود که در این صورت, جهاد واجب است, ولى در چنین موقعیتى, باید قصد و نیت مجاهد, دفاع از جان خود و مسلمانان و دفاع از حوزه اسلام باشد, نه جهاد.ابن ادریس نیز در سرائر گفتارى بسان سخن شیخ دارد44.ابوالصلاح حلبى هم, واجب بودن دفاع از کیان اسلام و مرزهاى دار الاسلام را متوجه همه مسلمانان مى داند, و گوشزد مى کند:(هرگاه این ترس وجود داشته باشد که کافران, یا یورش گران, به بخشى از شهرهاى اسلامى یورش آوردند, بر مردم هر اقلیمى واجب است با کافران همجوار خود, نبرد کنند و آنان را از دارالایمان واپس رانند و بر مسلمانانى که در سرزمینهاى دورتر از دار الکفر یا دار الحرب زندگى مى کنند, در هنگام نیاز, به یارى آنان, باید به نزدیک ترین مرز بسیج شوند, تا این که یاوران اسلام در تمام مرزها حضور داشته باشند و در این صورت, واجب بودن جهاد از دیگران برداشته مى شود.45)همان گونه که اشاره شد, فقیهان اهل سنت نیز, در واجب بودن دفاع از تمام اجزاى دار الاسلام بر همه مسلمانان, اتفاق نظر دارند. وخرج أبو عيسى التّرمذيّ في «جامعه» عن ابن عبَّاس رضي اللَّه عنهما، قال: قَالَ رسول الله صلى الله عليه وسلم: «من قال في القرآن بغير علم، فليتبوّأ مقعده من النَّارِ» ، قال أبو عيسى: هذا حديث حسن صحيح «1» ، وخرّج أيضا عن ابن عباس عن النبيّ صلى الله عليه وسلم قال: «اتّقوا الحديث عنّي إلّا ما علمتم، فمن كذب عليّ متعمّدا فليتبوّأ مقعده من النّار، ومن قال في القرآن برأيه، فليتبوّأ مقعده من النَّارِ» ، قال/ أبو عيسى: هذا حديث حسن «2» ، وخرّج عن جندب قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «من قال في القرآن برأيه، فأصاب، فقد أخطأ» @@@@@@@@@@@@@@@@ نکته مهم دیگر اینست که ایات قران که کلمه قتال درانها بکار رفته ، قتال باب مفاعله است ویعنی جنگیدن با کسیکه قصد جنگ با شما را دارد .لا يفوتون الله و لا يعجزونه و إنما أمرهم بالعفو و الصفح و إن كانوا مضطهدين مقهورين من حيث أن كثيرا من المسلمين كانوا عزيزين في عشائرهم و أقوامهم يقدرون على الانتقام من الكفار فأمرهم الله بالعفو و إن كانوا قادرين على الانتصاف « حتى يأتي الله بأمره » أي بأمره لكم بعقابهم أو يعاقبهم هو على ذلك ثم أتاهم بأمره فقال قاتلوا الذين لا يؤمنون الآية عن أبي علي و قيل بأمره أي بآية القتل و السبي لبني قريظة و الجلاء لبني النضير عن ابن عباس و قيل بأمره بالقتال عن قتادة فإنه قال هذه الآية منسوخة بقوله قاتلوا الذين لا يؤمنون بالله و لا باليوم الآخر الآية و به قال الربيع و السدي و قيل نسخت بقوله اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و روي عن الباقر (عليه السلام) أنه قال لم يؤمر رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلّم) بقتال و لا أذن له فيه حتى نزل جبرائيل (عليه السلام) بهذه الآية أذن للذين يقاتلون بأنهم ظلموا و قلده سيفا و قوله « إن الله على كل شيء قدير » فيه ثلاثة أقوال .( أحدها ) أنه قدير على عقابهم إذ هو على كل شيء قدير عن أبي علي ( و ثانيها ) أنه قدير على أن يدعو إلى دينه بما أحب مما هو الأليق بالحكمة فيأمر بالصفح تارة و بالعقاب أخرى على حسب المصلحة عن الزجاج ( و ثالثها ) أنه لما أمر بالإمهال و التأخير في قوله « فاعفوا و اصفحوا » قال إن الله قادر على عقوبتهم بأن يأمركم بقتالهم و يعاقبهم في الآخرة بنفسه .الكتاب : تفسير مجمع البيانالمؤلف : امين الاسلام أبي على الفضل بن الحسن الطبرسي في مجمع البيان وروى عن الباقر عليه السلام انه قال : لم يؤمر رسول اللهصلى الله عليه واله بقتال ولا اذن له فيه ، حتى نزل جبرئيل بهذه الاية : " اذن للذين يقاتلونبأنهم ظلموا " (39حج) وقلده سيفا .البته قرائات مختلف را هم باید مد نظر داشت :قرأ حمزة و الكسائي و لا تقتلوهم حتى يقتلوكم فإن قتلوكم كل بغير ألف و الباقون بألف في جميع ذلك . نکته دیگراینکه پیامبرص فقط بامر الله می جنگید :حديث: ((إننا لم نؤمر بقتال)) ؛ قاله صلى الله عليه وسلم لأصحاب بيعة العقبة الثانية لمَّا استأذنوه بقتال أهل مكة.- (2/711) .- حسن.لفظه: ((لم نؤمر بذلك (يعني: القتال) ، ولكن ارجعوا إلى رحالكم)) .رواه ابن إسحاق بسند صحيح؛ حيث قال: حدثني معبد بن كعب عن أخيه عبد الله بن كعب عن أبيه كعب بن مالك به.ومن طريقه رواه: ابن جرير في ((التاريخ)) ، والبيهقي في ((الدلائل)) .انظر: ((السيرة النبوية)) (1/102) ، ((تاريخ الطبري)) (2/364) ، ((دلائل النبوة)) (2/449) ، ((فقه السيرة)) للغزالي (ص162) . حسن قوله : ورده عليهم : إننا لم نؤمر بقتال ... . جاء من حديث كعب بن مالك : أخرجه أحمد : 3 / 460 , 461 , والطيالسي برقم : 23331 , وابن جرير في التاريخ : 2 / 90 - 93 , والبيهقي في الدلائل : 5 / 445 - 449 , من طريق ابن إسحاق : والحديث صحيح صححه الحاكم 2 / 624 - 625 ووافقه الذهبي وصححه ابن حجر في الفتح . 7 / 321 فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: أخرجوا إليّ منكم اثني عشر نقيباً، فأخرجوهم له، فكان نقيب بني النّجّار. اسعد بن زرارة، ونقيب بني سلمة البراء بن معرور، وعبد الله بن عمرو بن حرام، ونقيب بني ساعدة: سعد بن عبادة، والمنذر بن عمرو، ونقيب بني زريق: رافع بن مالك، ونقيب بني الحارث بن الخزرج: عبد الله بن رواحة، وسعد بن الربيع، ونقيب بني عوف بن الخزرج: عبادة بن الصّامت وبعضهم جعل بدل عبادة بن الصّامت خارجة بن زيد ونقيب بني عمرو بن عوف: سعد بن خيثمة، ونقيب بني عبد الأشهل وهم من الأوس أسيد بن حضير، وأبو الهيثم بن التّيهان، قال: فأخذ البراء بيد رسول الله صلى الله عليه وسلم فضرب عليها، وكان أول من بايع، وتتابع النّاس فبايعوا، فصرخ الشيطان على العقبة بأنفذ صوت سمعته قطّ، فقال: يا أهل الجباجب هل لكم في مذمّم والصّباة معه قد اجتمعوا على حربكم - فقال رسول الله صلى اله عليه وسلم: " هذا أزب العقبة، هذا ابن أزيب، أما والله لأفرغنّ لك، ارفضوا إلى رحالكم " . فقال العبّاس بن عبادة أخو بني سالم: يا رسول الله: والذي بعثك بالحقّ لئن شئت لنميلنّ على أهل منى غداً بأسيافنا، فقال: " إنّا لم نؤمر بذلك " فرحنا إلى رحالنا فاضطجعنا، فلمّا أصبحنا، أقبلت جلّة من قريش فيهم الحارث بن هشام، فتىً شاب وعليه نعلان له جديدتان، فقالوا: يا معشر الخزرج إنّه قد بلغنا أنّكم جئتم إلى صاحبنا لتستخرجوه من بين أظهرنا، وإنّه والله ما من العرب أحد أبغض غلينا أن تنشب الحرب بيننا وبينهم منكم، فانبعث من هناك من قومنا من المشركين يحلفون لهم بالله، ما كان من هذا من شيء، وما فعلنا، فلمّا تثور القوم لينطلقوا قلت كلمة كأنّي أشركهم في الكلام: يا أبا جابر يريد عبد الله ابن عمرو أنت سيّد من سادتنا وكهل من كهولنا، لا تستطيع أن تتّخذ مثل نعلي هذا الفتى من قريش، فسمعه الحارث، فرمى بهما إليّ وقال: والله لتلبسنّهما، فقال أبو جابر: مهلاً أحفظت لعمر الله الرجل يقول: أخجلته أردد عليه نعليه، فقلت: لا والله لا أردّهما، فأل صالح إنّي لأرجو أن أسلبه.الكتاب : تاريخ الإسلامالمؤلف : الذهبي
همچنین حدیث زیر که از عامه روایت شده و به شیعه هم از طریق ایشان سرایت کرده :
عن عمر بن الخطاب وابنه عبد الله وأبي هريرة -رضي الله عنهم- مرفوعاً: «أُمِرْتُ أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدًا رسول الله، ويُقيموا الصلاة، ويُؤتوا الزكاة، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءَهم وأموالَهم إلا بحق الإسلام وحسابُهم على الله -تعالى-».بخاری ومسلم و...
امام نسایی بلفظ : عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ فَإِذَا شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَصَلَّوْا صَلَاتَنَا وَاسْتَقْبَلُوا قِبْلَتَنَا وَأَکَلُوا ذَبَائِحَنَا فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَیْنَا دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا .روایت کرده که مقصود از ناس مشرکین بوده اند ...

گذشته از تخصیصاتی که میخورد مانند :
مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهِدَهً بِغَیْرِ حِلِّهَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ أَنْ یَشُمَّ رِیحَهَا »بخاری

« یَا أَیُّهَا النَّاسُ لا تَتَمنَّوا لِقَاءَ الْعدُو، وَاسْأَلُوا اللَّه العَافِیَهَ » بخاری ومسلم یعنی: ای مردم روبرو شدن با دشمن را آرزو مکنید و از خداوند سلامتی بخواهید.
ابن تیمیه در ” مجموع الفتاوى ” ( ۱۹ / ۲۰ ) نوشته : مراد از این فرمایش پیامبر صلی الله علیه وسلم که می فرماید:
(أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ الله…) قتال با محاربانی است که الله متعال اجازه جنگ با آنها را صادر فرموده و منظور پیامبر معاهدینی نیستند که خداوند امر به وفای عهد با آنها را داده است.

نکته اینکه پیامبرص نفرمود امرت ان اقتل ، زیرا قتال از باب مفاعله یعنی جنگ با دیگری که قصد جنگ با شما را دارد !
ومهمتر اینکه امرت یعنی الان ودر این زمان مامور شده ام و تا الان مامور نبودم همچنانکه در جنگ بنی قریظه هم فرمود جبرئیل بمن گفت حمله کن و ...
واساسا این قبیل اخبار موقت هستند ومتعلق به زمانی خاص زیرادر ایات متعددی از قران از ازادی واختیار انسانها بعنوان یک اصل اساسی یاد شده است .
و این همان اصل اساسی در مذهب شیعه است که ولی امر معصوم مشکل گشای همه مشکلات در همه زمانهاست.
@@@@@@@@@@@@خطرناکترین نسخ همان نسخی است که بخاری وسایر محدثین سنی اورده اند که جناب عمر تا پایان عمرش برخلاف قران عثمان قرائت میکرد : فامضوا الی ذکر الله : وهرگز نخواند: فاسعوا الی ذکر الله ؟؟؟؟؟!!!! وَلِهَذَا كَانَ مَذْهَب جَمَاهِير السّلف وَالْأَئِمَّة أَن شرع من قبلنَا شرع لنا مَا لم يرد شرعنا بِخِلَافِهِ وَمن حكم بِالشَّرْعِ الْمَنْسُوخ فَلم يحكم بِمَا أنزل الله كَمَا أَن الله أَمر أمة مُحَمَّد صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَن يحكموا بِمَا أنزل الله فِي الْقُرْآن وَفِيه النَّاسِخ والمنسوخ فَهَكَذَا القَوْل فِي جنس الْكتب الْمنزلَةقَالَ تَعَالَى سُورَة الْمَائِدَة الْآيَات 48 56فقد أَمر نبيه مُحَمَّدًا صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أَن يحكم بِمَا أنزل الله إِلَيْهِ وحذره اتِّبَاع أهوائهم وَبَين أَن الْمُخَالف لحكمه وَهُوَ حكم الْجَاهِلِيَّة حَيْثُ قَالَ تَعَالَى {أَفَحكم الْجَاهِلِيَّة يَبْغُونَ وَمن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون} .... وَأما جُمْهُور السّلف وَالْخلف فيجوزون نِكَاح الكتابيات ويبيحون ذَبَائِحهم... الكتاب: دقائق التفسير الجامع لتفسير ابن تيميةالمؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)المحقق: د. محمد السيد الجليندالناشر: مؤسسة علوم القرآن – دمشق وازکتب ابن قیم جوزیه شاگرد ابن تیمیه : شروط الإفتاء عند العلماء قال الشافعي فيما رواه عنه الخطيب في كتاب الفقيه والمتفقه له لا يحل لأحد أن يفتي في دين الله إلا رجلا عارفا بكتاب الله بناسخه ومنسوخه ومحكمه ومتشابهه وتأويله وتنزيله ومكيه ومدنيه وما أريد به ويكون بعد ذلك بصيرا بحديث رسول الله ص - وبالناسخ والمنسوخ ويعرف من الحديث مثل ما عرف من القرآن ويكون بصيرا باللغة بصيرا بالشعر وما يحتاج إليه للسنة والقرآن ويستعمل هذا مع الإنصاف ويكون بعد هذا مشرفا على اختلاف أهل الأمصار وتكون له قريحة بعد هذا فإذا كان هكذا فله أن يتكلم ويفتي في الحلال والحرام وإذا لم يكن هكذا فليس له أن يفتيالكتاب: إعلام الموقعين عن رب العالمينالمؤلف: محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد شمس الدين ابن قيم الجوزية (المتوفى: 751هـ)تحقيق: محمد عبد السلام إبراهيم وَقَالَ هِشَامُ بْنُ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ قَالَ: قَالَ حُذَيْفَةُ: إنَّمَا يُفْتِي النَّاسَ أَحَدُ ثَلَاثَةٍ: رَجُلٌ يَعْلَمُ نَاسِخَ الْقُرْآنِ وَمَنْسُوخَهُ، وَأَمِيرٌ لَا يَجِدُ بُدًّا، وَأَحْمَقُ مُتَكَلِّفٌ، قَالَ ابْنُ سِيرِينَ: فَأَنَا لَسْت أَحَدُ هَذَيْنِ، وَأَرْجُو أَنْ لَا أَكُونَ أَحْمَقَ مُتَكَلِّفًا.اعلام الموقعین وقد صنف الإمام أحمد رضي الله عنه كتابا في طاعة الرسول ص - رد فيه على من احتج بظاهر القرآن في معارضة سنن رسول الله ص - وترك الاحتجاج بها فقال في أثناء خطبته إن الله جل ثناؤه وتقدست أسماؤه بعث محمدا بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون وأنزل عليه كتابه الهدى والنور لمن اتبعه وجعل رسوله الدال على ما أراد من ظاهره وباطنه وخاصة وعامة وناسخة ومنسوخه وما قصد له الكتاب فكان رسول الله ص - هو المعبر عن كتاب الله الدال على معانيه شاهده .اعلام الموقعین.... ولا خلاف في جواز القتال في الشهر الحرام إذا بدأ العدو إنما الخلاف أن يقاتل فيه ابتداء فالجمهور : جوزوه وقالوا : تحريم القتال فيه منسوخ وهو مذهب الأئمة الأربعة رحمهم الله وذهب عطاء وغيره إلى أنه ثابت غير منسوخ وكان عطاء يحلف بالله : ما يحل القتال في الشهر الحرام ولا نسخ تحريمه شئ.... وقال الله تعالى في (سورة المائدة) وهي من آخر القرآن نزولاَ، وليس فيها منسوخ: { يَا أيُها الَذِينَ آمَنُوا لا تُحلُوا شَعَائِرَ اللهِ ولا الشَهْرَ الحَرامَ، ولا الهَدْي ولا القَلائِدَ} [المائدة: 2].وقال في سورة البقرة: {ويسأَلُونَكَ عَنِ الشَهرِ الحَرامِ قِتالٍ فيه قُل: قِتَالٌ فيهِ كَبير وصدٌ عَنْ سَبيلِ اللهِ} [البقرة: 217]، فهاتان آيتان مدنيتان، بينهما في النزول نحوُ ثمانيةِ أعوام، وليس في كتاب الله ولا سنةِ رسوله ناسخ لحكمهما، ولا أجمعتِ الأمةُ على نسخه، ومن استدل على نسخه بقوله تعالى: {وقاتِلُوا المُشرِكِينَ كَافَةَ} [التوبة: 36] ونحوِها من العمومات، فقد استدلَّ على النسخ بما لا يدُلُ عليه، ومن استدل عليه بان النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بعث أبا عامر في سريةٍ إلى أوطاس في ذي القَعدة، فقد استدل بغير دليل، لأن ذلك كان مِن تمام الغزوة التي بدأ فيها المشركون بالقتال، ولم يكن ابتداءً منه لقتالهم في الشهر الحرام.الكتاب: زاد المعاد في هدي خير العبادالمؤلف: محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد شمس الدين ابن قيم الجوزية (المتوفى: 751هـ)الناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت - مكتبة المنار الإسلامية، الكويت فصل ومن منازل إياك نعبد وإياك نستعين منزلة الحكمة قال الله تعالى : يؤتي الحكمة من يشاء ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيرا كثيرا البقرة : 269 وقال تعالى : وأنزل الله عليك الكتاب والحكمة وعلمك ما لم تكن تعلم وكان فضل الله عليك عظيما النساء : 113 وقال عن المسيح عليه السلام : ويعلمه الكتاب والحكمة والتوراة والإنجيل آل عمران : 48 الحكمة في كتاب الله نوعان : مفردة ومقترنة بالكتاب فالمفردة : فسرت بالنبوة وفسرت بعلم القرآن قال ابن عباس رضي الله عنهما : هي علم القرآن : ناسخة ومنسوخه ومحكمه ومتشابهه ومقدمه ومؤخره وحلاله وحرامه وأمثاله [ مدارج السالكين - ابن قيم الجوزية ]الكتاب : مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد وإياك نستعينالمؤلف : محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله

اساس مشکل از کجا شروع شد ؟
مکرر گفتیم که انقلاب به اعقاب ومهجوریت قران توسط حزب سقیفه با کمک یهودیانی مانند زید بن ثابت بخوبی اجرا شد .


روش کار هم بدین صورت بود که جناب عمر دستور داد : جردوا القران (صححه الذهبی والالبانی) یعنی قران پیامبر ص را از غیر قران پاک کنید ! چرا ؟ چون قران اولیه که مصحف امیرالمومنین ع نمونه اتم انست طبق روایات صحیح مانند انچه که جناب سیوطی در اتقان از ابن سیرین اورده کتابی مفید وبی نظیر وشامل ناسخ ومنسوخ بترتیب نزول بود . واین موضوع اساسی ترین بحث دینی است چرا که اساس اختلاف امت اسلامی وفقها از همین نشناختن منسوخات ایات وروایات اغاز شد و شعله های اختلاف از تفسیر غلط قران زبانه میکشد (اتعرف الناسخ والمنسوخ قال لا قال هلکت و اهلکت . حدیث صحیح متفق الفریقین از امیرالمومنین ع و امام صادق ع و ...)

بنابراین دستور عمر مبنی بر تجرید قران در دستور کار حزب سقیفه بکمک زید بن ثابت یهودی بخوبی اجرا شد و قران مولا علی ع که توسط پیامبر ص بعلی ع تعلیم و جمع شده بود مهجورشد و امت اسلام بدبخت شدند .
اما روایات صحیح و موکد در این باب :

امام بخاری ودیگران طبق صحاح اثار اورده اند که جناب عمر بصراحت میگوید که جناب ابی ابن کعب قاری ترین صحابه است ولی ما مقداری از قران ابی را ترک میکنیم (چون برخلاف مذاق ماست ؟؟!!)
4481 - حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ حَدَّثَنَا يَحْيَى حَدَّثَنَا سُفْيَانُ عَنْ حَبِيبٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَقْرَؤُنَا أُبَيٌّ وَأَقْضَانَا عَلِيٌّ وَإِنَّا لَنَدَعُ مِنْ قَوْلِ أُبَيٍّ وَذَاكَ أَنَّ أُبَيًّا يَقُولُ لَا أَدَعُ شَيْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى {مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا} .بخاری

- قال عمرُ رضِي اللهُ عنه : عليٌّ أقضانا وأُبيٌّ أقرأُنا ، وإنَّا لندعُ كثيرًا من لحنِ أُبيٍّ إن أنبأَ بقولِ : سمِعتُ من رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم ولم ولنْ أدعَه لشيءٍ ، واللهُ يقولُ { مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِهَا }
الراوي : عمر بن الخطاب | المحدث : ابن كثير | المصدر : مسند الفاروقالصفحة أو الرقم : 2/563 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح

عمر گفته است: «اقضانا علی و اقرانا ابی، و انا لنترک اشیاء من قرائه ابی» (16) یعنی: عالم ترین ما در قضاوت علی (ع) و عالم ترین ما در قرائت ابی است ولی ما حتما چیزهایی (چیزهای زیادی) از قرائت او را رها می کنیم ??!!جالبه که جناب ابی هم میگفت من هرگز قرائت (قران) پیامبر ص را ترک نمیکنم !

ودر جای دیگر میگوید ابی منسوخات را میخواند ؟؟!!مثل ایه فاسعوا الی ذکر الله ! در سوره جمعه . اگر بقول عمر ایه فاسعوا الی ذکر الله منسوخ است پس چرا امروز در قران فاسعوا امده نه فامضوا الی ذکر الله ؟ بالاخره این تناقض وحشتناک عثمان که قران فعلی را جمع کرد با این سخن عمررا یک نفر پاسخ دهد !


بهمین جهت که ناسخ ومنسوخ قران کنونی قاطی شده است امیرالمومنین ع وامام صادق ع طبق احادیث متفق الفریقین فرموده اند که مفتی یا قاضی که ناسخ ومنسوخ قران را نشناسد هم خود وهم دیگران را هلاک کرده است !

چرا عثمان در مصحفش آیات وقرائات منسوخ را وارد کرد ؟؟!!

چرا قران عثمان داعش درست میکند ؟!

منشاء عقاید مسلمین از قران وسنت است و هرگونه برداشت اشتباه از این دو باعث هلاکت و خطرات بسیار میشود . بعد از سقیفه و تحریف اسلام بعلت دوری ثقلین از حکومت خلفا ( عدم شرکت امیرالمومنین ع و حسنین ع در جنگهای خلفا)متاسفانه اسلام ناب از ریل خارج شد و خلفا هم برای توجیه فتوحات نامشروعشان متوسل به ایات منسوخ و روایات مجعول شدند بهمین سبب شمامیبینید که در مکتب خلفا و سلفیه اصالت را به جنگ و جهاد میدهند و معتقدند همه ایات صلح و عفو و رحمت قران با ایه شمشیر وقتال ( سیف ایه ۵ یا ۲۹ و ۷۳سوره توبه) منسوخ شده اند . با کمال تاسف همین تفکر به بعضی از فقهای شیعه هم سرایت کرده است .

شناخت ایات منسوخ اساسی و فوق العاده حیاتی است ... کلا اصالت جنگ یا اصالت صلح ریشه در قران دارد . بستگی دارد که سوره توبه را ناسخ بدانید یا سوره مائده ؟ بنیان و اساس نحله ها و فرق مختلف اسلامی است مانند قائلین به اصالت جنگ یا اصالت صلح ...مثلا سلفیه و داعش و تکفیری معتقدند ۱۲۴ ایه صلح و گذشت و مهربانی قران با ایه شمشیر ( ایه سیف) منسوخ گشته و قران یعنی جهاد و شمشیر با همه ؛

هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح !تفسیر قرطبی و ...

قابل توجه معتقدین به اصالت جنگ و جهاد ؛

رسول خدا ص اجازه جنگ نداشت مگر به امر خدا ؛

امام باقر ع طبق روایت طبرسی و... فرمودند ؛ لم یومر رسول الله بقتال ولا اذن له فیه حتی نزل جبرئیل بهذه الایه ؛ اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ...۳۹ حج

و از عامه هم اخبار صحیح ؛ اننا لم نومر بقتال ... انا لم نومر بذلک فرحنا الی رحالنا فاضطجعنا فلما اصبحنا اقبلت جله ....رواه احمد و الطیالسی وابن جریر .

تقسیم دنیا به درالکفر و دارالاسلام و ... مثل جورج بوش یا باما هستید یا علیه ما !

ببینید افراط و تفریط در همگان بجز معصومین هست و اهل بیت علیهم السلام متعادلترین افراد بشر هستند ولی بعضیا مسلمانتراز خدا و رسولش هستند و مهمترین مساله دین شناخت منسوخات است و علت تقسیم جهان به دارالحرب و دارالکفر و دار الاسلام و اصالت صلح و اصالت جنگ توسط افراطیون درمکتب شیعه و مکتب سنی همین نشناختن منسوخات است چرا که سلفیه معتقدند که همه ایات صلح و مهربانی قران با ایات شمشیر و قتال سوره برائت منسوخ گشته که این موضوع با روایات عترت ع در تناقض است و چنین چیزی نیست زیرا سوره مائده اخرین سوره نازله است و درایات ۵ و ۱۳ و ۶۹ برخورد مهربانانه ای با اهل کتاب توصیه نموده است همچنین در ایات سوره ممتحنه و ۶۱ انفال ؛ وان جنحوا للسلم فاجنح لها ....

این عقیده سلفیه و تکفیریه است که از انحراف اسلام نبوی در سقیفه بوجود امد و مثل داعش معتقدند ۱۲۴ ایه صلح و عفو گذشت قران با ایه شمشیر ( ایه 5 یا ۲۹ ویا ۷۳ سوره برائت) منسوخ گشته و قران یعنی شمشیر و قتل و انتحار ... ولی شیعه سوره مائده را ناسخ سوره برائت میداند و خشونت سلفیه را قبول ندارد .
هم شیعه هم سنی باید یکبار بازنگری کنند که از کجا ضربه خوردند و میخورند ! جالبه که مسلمین اعم از شیعه و سنی تو سر وکله هم میزنند و یکدیگر راتکفیر میکنند و همدیگر را به تحریف قران متهم میسازند در حالیکه همگی بازیچه یهود شده اند و خبر ندارند ! محققین و محدثین فریقین در کتب معتبر خود نوشته اند که صحابه پیامبراسلام در اواخر عمر پیامبر چون از دین اسلام خسته شده بودند شدیدا میل به انقلاب به جاهلیت پیدا کرده بودند( درایات ۱۴۴ ال عمران و ۳۰ فرقان هم به انقلاب به اعقاب و مهجوریت قران توسط قوم پیامبر ص تصریح شده است و در صحاح متواتر امده در بحث حوض نبی ...سحقا سحقا ...اصحابی ... لمن غیر بعدی ... همل النعم و روایت قدم بقدم راه یهود را میروید در بخاری وکافی و ...) و خواهان نابودی ایین اسلام بودند . اساس نقشه نابودی اسلام را جاسوسهای یهودی مانند زیدبن ثابت و کعب الاحبار و تمیم داری و ...کشیدند و با نزدیکی به خلفا ان نقشه هارا بخوبی پیاده نمودند مثلا امام احمدو بیهقی و ابن کثیر دمشقی شاگرد ابن تیمیه در کتاب البدایه و النهایه و دیگران نوشته اند که همین زید بن ثابت یهودی در سقیفه فریاد میزد با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید ! وبعد از پیروزی ابوبکر جشن گرفت و مامور جمع اوری قران شد !( باوجود برزگانی مانند امام علی و ابن مسعود که بمراتب داناتر از زید بن ثابت در موضوع قران بودند بنص صحاح سنت) و سرانجام قرانی جمع کرد که ناسخ و منسوخش را درامیخت تا اتش اختلاف را در امت اسلام تا قیامت بکارد ! امروز هم هریک از فرق مسلمین به ایاتی از قران استناد میکنند و خودشان را برحق میدانند و جهاد و کشتن و غارت یکدیگر و ...را واجب درحالیکه نمیدانند ایا این ایه منسوخ است یا خیر ؟ و در احادیث صحیح فریقین امده که حضرت مهدی عج مصحف جدش علی ع را میاورد که بترتیب نزول ایات بود و ناسخ و منسوخش جدا ( یاتی بکتاب جدید) . البته این مطالب به معنی مفید نبودن قران فعلی نیست بلکه چون منسوخات در ایات احکام هستند نه در اخلاقیات پس بایددر اجرای ایات حدود و جنگ و جهاد که با خون و عرض مردم سروکار دارد بسیار با احتیاط و با علم کامل عمل کرد.مانند نسخ ایه 28 توبه با ایه 2 مائده که مغفول برخی از فقها بوده است (همچنین ایات جنگ و قتال سوره برائت با ایات 5 و13 و69 مائده)

امیرالمومنین ع به ابن عباس میگوید با قران با خوارج بحث نکن چون قران شامل وجوه مختلفی ( ناسخ ومنسوخ ومحکم ومتشابه و..) است بلکه با سنت احتجاج کن چون فراری ندارند :
لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ وَ لَكِنْ خَاصِمْهُمْ«» بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً .نهج البلاغه نامه 77
این حدیث مهم هم شناخت مبهمات قران را در سنت میداند و این امر تا قیامت جاریست و دال بر معیت همیشگی ثقلین .



الرّسول (صلی الله علیه و آله)- وَ قَدْ کَانَتْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سُنَنٌ فِی الْمُشْرِکِینَ وَ مِنَّا بَعْدَهُ سُنَنٌ قَدْ جَرَتْ بِهَا سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ فِی الظَّالِمِینَ وَ مَنْ تَوَجَّهَ قِبْلَتَنَا وَ تُسَمَّی بِدِینِنَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا وَ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا فَالرَّدُّ إِلَی اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَی الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَهًِْ غَیْرِ الْمُتَفَرِّقَهًِْ وَ نَحْنُ أَهْلُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الَّذِینَ نَسْتَنْبِطُ الْمُحْکَمَ مِنْ کِتَابِهِ وَ نُمَیِّزُ الْمُتَشَابِهَ مِنْهُ وَ نَعْرِفُ النَّاسِخَ مِمَّا نَسَخَ اللَّهُ وَ وَضَعَ إِصْرَهُ فَسِرْ فِی عَدُوِّکَ بِمِثْلِ مَا شَاهَدْتَ مِنَّا فِی مِثْلِهِمْ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ وَاتِرْ إِلَیْنَا الْکُتُبَ بِالْإِخْبَارِ بِکُلِّ حَدَثٍ یَأْتِکَ مِنَّا أَمْرٌ عَامٌّ وَ اللهُ الْمُسْتَعانُ.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در برخورد با مشرکان روش‌هایی داشت و ما نیز بعد از او روش‌هایی مثل آن سنّت‌ها درباره‌ی ستمکاران داریم و هرکس به قبله‌ی ما رو آورد ما را پذیرفته و هم دین ما نامیده می‌شود و خداوند درباره‌ی گروهی که هدایتشان را دوست دارد، فرموده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا و فرموده است: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا. پس برگرداندن امور به خدا، همان عمل‌کردن به نصّ روشن کتاب است و برگرداندن امور به رسول (صلی الله علیه و آله) همان عمل به سنّت جامعه است که پراکندگی ندارد و ما آل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کسانی هستیم که محکمات قرآن را استنباط می‌کنیم و میان آیات محکم و متشابه آن فرق می‌گذاریم و آیات ناسخ از آیاتی که خدا نسخ فرموده و تکلیف را از آن برداشته می‌شناسیم. با دشمنت آنچنان رفتار کن که ما با دشمنانمان رفتار می‌کنیم و به‌سوی ما نامه‌های گزارش‌ها را به هر خبر تازه‌ای که از طرف ما به تو فرمان همگانی می‌رسد، بفرست. خداست که یاری رسان است. (یوسف/۱۸)
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۳۸
بحارالأنوار، ج۷۴، ص۲۵۰/ تحف العقول، ص۱۳۴

هذا ما أمر به عبد الله علی امیرالمؤمنین علیه‌السلام مالك بن حارث الاشتر فی عهده الیه حین ولاه المصر… و قد قال الله لقوم أحب إرشادهم یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الامْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاخِرِ ذلِكَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلا و قال وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیطانَ إِلا قَلِیلا فالرد إلی الله الاخذ بمحكم كتابه و الرد إلی الرسول الاخذ بسنته الجامعة غیر المتفرقة و نحن أهل رسول الله الذین نستنبط المحكم من كتابه و نمیز المتشابه منه و نعرف الناسخ مما نسخ الله و وضع إصره… بحارالانوار/ج74/ص251/ب10/ح1 عهد أمیر المؤمنین علیه‌السلام إلی الاشترنامه 53 نهج البلاغه

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- کَتَبَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِلَی مُعَاوِیَهًْ ... الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ (وَ أَمَرَ اللَّهُ سَائِرَ الْأُمَّهًِْ أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ وَ أَنْ یُسَلِّمُوا إِلَیْنَا وَ یَرُدُّوا الْأَمْرَ إِلَیْنَا وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ هُمُ الَّذِینَ یُسْأَلُونَ عَنْهُ وَ یَطْلُبُونَهُ وَ لَعَمْرِی لَوْأَنَّ النَّاسَ حِینَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سَلَّمُوا لَنَا وَ اتَّبَعُونَا وَ قَلَّدُونَا أُمُورَهُمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم.
امام علی (علیه السلام)- امام علی (علیه السلام) در نامه‌ای به معاویه نوشت... راسخان در علم، ما خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) هستیم و خداوند سایر امّت را فرموده که بگویند: «ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمی‌گیرند. (آل عمران/۷)». و امر کرده که آن را به ما واگذارند و دانش آن را به ما رد کنند؛ خداوند می‌فرماید: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و اولی‌الأمر کسانی هستند که سؤالات از آنان پرسیده می‌شود و از آنان درخواست می‌شود. به جانم سوگند! اگر هنگامی‌که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درگذشت، مردم خلافت را به ما واگذار می‌کردند و از ما پیروی می‌نمودند و امورشان را از ما تقلید می‌کردند، نعمت از هر سو بر آنان ارزانی می‌شد.
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۴
بحارالأنوار، ج۳۳، ص۱۵۵


فلقد ذكر النحاس وابن حزم في كتابيهما « الناسخ والمنسوخ » كما ذكر غيرهما شاهداً عن مزيد إهتمام ابن عباس تبعاً لأمير المؤمنين عليه السلام بمعرفة الناسخ والمنسوخ : « إنّ الإمام دخل المسجد فإذا رجل يخوّف الناس ، فقال : ما هذا؟ قالوا رجل يذكّر الناس ، فقال : ليس برجل يذكّر الناس ، ولكنه يقول : أنا فلان بن فلان فاعرفوني ، فأرسل إليه : أتعرف الناسخ والمنسوخ؟ فقال : لا ، قال : فأخرج من مسجدنا ولا تذكرّ فيه » [١].
[١] ذكر ابن سلامة هذا الخبر في كتابه ( الناسخ والمنسوخ / ٥ ) بهامش أسباب النزول ، والمظفر بن الحسين الفارسي في كتابه ( الناسخ والمنسوخ / ٢٦٠ ) ملحقاً بكتاب النحاس ، وسمى الرجل عبد الرحمن بن داب وقال : كان صاحباً لأبي موسى الأشعري وقد تحلق الناس عليه يسألونه ، وهو يخلط الأمر بالنهي ، والإباحة بالحظر ، فقال له : أتعرف الناسخ من المنسوخ؟ قال : لا ، قال : هلكت وأهلكت ، أبو من أنت؟ فقال لهم : أبو يحيى ، فقال : أنت أبو أعرفوني ، وأخذ إذنه ففتلها وقال : لا تقص في مسجدنا بعدُ. وذكر ابن حزم في كتابه ( الناسخ والمنسوخ / ٩٦ ) بهامش تفسير الجلالين ما يدل على لزوم اسم ( أعرفوني ) له ، وذكر المظفر في كتابه بسنده عن قتادة عن علي بن أبي طالب ( كرم الله وجهه ) أنه مرّّ بكعب الأحبار وهو يقص ، فقال له يا أبا اسحاق : أما أنه لا يقعد هذا المقعد إلا أمير أو مأمور ، فمكث أياماً ثم رجع فوجد كعب يقض على جماعته فمنهم مغشياً عليه ومنهم باكياً ، قال علي : يا أبا أسحاق ألم أنهك عن هذا المقعد ، أتعرف الناسخ والمنسوخ؟ قال : الله أعلم ، قال : هلكت وأهلكت.
نام کتاب : موسوعة عبد الله بن عبّاس نویسنده : الخرسان، السيد محمد مهدي جلد : 7 صفحه : 458


أخرج أبو داود والنحّاس كلاهما في (الناسخ والمنسوخ)، والبيهقي، عن أبي عبد الرحمن السلمي، قال: مرّ عليّ بن أبي طالب (عليه السلام) برجل يقصّ، فقال: أعرفت الناسخ والمنسوخ؟ قال: لا، قال: هلكت وأهلكت
الدرالمنثور
اما این شخص کیست که مولا علی ع به او چنین گفت :
مصدع أَبُو يحيىالمعرقبأَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنَا أَسْمَعُ قَالَ قَرَأْتُ عَلَى أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ ثَنَا أَبُو سَعِيدٍ الْجَعْفَرِيُّ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ ثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي دَاوُدَ الإِيَادِيُّ قَالَ ثَنَا يَحْيَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ ثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ قَالَ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْمَسْجِدَ فَإِذَا رَجُلٌ يُخَوِّفُ النَّاسَ فَقَالَ مَا هَذَا فَقَالُوا رَجُلٌ يُذَكِّرُ النَّاسَ فَقَالَ لَيْسَ بِرَجُلٍ يُذَكِّرُ النَّاسَ وَلَكِنَّهُ يَقُولُ أَنَا فُلانُ بْنُ فُلانٍ فَاعْرِفُونِي فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ أَتَعْرِفُ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ فَقَالَ لَا قَالَ اخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِنَا وَلا تَذْكُرْ فِيهِ شَيْئًاقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى قَالَ ثَنَا أَبُو نعيم قَالَ ثَنَا

سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَنْ أَبِي حُصَيْنٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ قَالَ انْتَهَى عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى رَجُلٍ يَقُصُّ فَقَالَ أَعَلِمْتَ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ قَالَ لَا قَالَ هَلَكْتَ وَأَهْلَكْتَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وثنا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ ثَنَا ابْنُ دَيْسَمٍ قَالَ ثَنَا سُلَيْمَانُ قَالَ ثَنَا شُعْبَةُ عَنْ أَبِي حُصَيْنٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ قَالَ مَرَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِرَجُلٍ يَقُصُّ فَقَالَ أَعَرَفْتَ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ قَالَ لَا قَالَ هَلَكْتَ وَأَهْلَكْتَالرَّجُلُ الْمَذْكُورُ هُوَ أَبُو يَحْيَى الْمُعَرْقَبُ وَاسْمُهُ مِصْدَعٌوَالشَّاهِد لذَلِك مَا أَخْبَرَنَا بِهِ أَبُو بَحْرٍ الأَسَدِيُّ قَالَ ثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ الْكلاعي قَالَ ثَنَا أَبُو زَكَرِيَّا الْبُخَارِيُّ قَالَ ثَنَا عَبْدُ الْغَنِيِّ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ ثَنَا هِشَامُ ابْن مُحَمَّدٍ الرعينِي قَالَ ثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلامَةَ قَالَ ثَنَا الْكَتَّانِيُّ قَالَ ثَنَا الْخصيبُ بْنُ نَاصِحٍ قَالَ ثَنَا يَزِيدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْعَلاءِ الْعُمَرِيُّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ أَنَّ أَبَا يَحْيَى الْمُعَرْقَبُ وَكَانَ بِشْرُ بْنُ مَرْوَانَ عَرْقُبَةَ قَالَ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا يَحْيَى مَنِ الْقَائِلُ لَهُ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ اعْرِفُونِي اعْرِفُونِي قَالَ أَرَاكَ يَا سَعِيدُ عَرَفْتَ أَنِّي أَنَا هُوَ قَالَ فَقُلْتُ لَا مَا عَرَفْتُ أَنَّكَ أَنَتْ هُوَ قَالَ فَقَالَ لَهُ فَإِنِّي أَنَا هُوَ مَرَّ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَأَنَا أَقُصُّ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ لِي مَنْ أَنْتَ فَقُلْتُ أَبُو يَحْيَى فَقَالَ لَسْتَ بِأَبِي يَحْيَى وَلَكِنَّكَ اعْرَفُونِي اعْرَفُونِي فَقَالَ عَلِيٌّ علمت النَّاسِخ والْمَنْسُوخ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ هَلَكْتَ وأهلكتقَالَ
عبد الْغَنِيّ بْن سعيد وَحدثنَا الْوَازِع قَالَ ثَنَا عبد اللَّه بن مُحَمَّد ابْن جَعْفَر قَالَ ثَنَا صَالح قَالَ ثَنَا عَليّ بْن الْمَدِينِيّ قَالَ قيل لِسُفْيَان فِي أَي شَيْء قطع بشر بْن مَرْوَان عرقوبة قَالَ فِي التَّشَيُّعقَالَ ابْن الْمَدِينِيّ وَسمعت سُفْيَان بْن عُيَيْنَة يَقُول قَالَ عَمْرو بْن دِينَار اسْم أبي يحيى الْأَعْرَج مصدعقَالَ عَبْدُ الْغَنِيِّ أنبا أَبُو يُوسُفَ يَعْقُوبُ بْنُ الْمُبَارَكِ قَالَ ثَنَا يَحْيَى بْنُ أَيُّوبَ قَالَ ثَنَا أَبُو صَالِحٍ قَالَ ثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الْفَضْلِ الْحَرَّانِيُّ عَنْ عَليّ ابْن زَيْدٍ الْكِنْدِيِّ قَالَ ثَنَا أَبُو يَحْيَى قَالَ أَتَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَأَنَا أَقُصُّ فَذَهَبْتُ أُوَسِّعُ لَهُ فَقَالَ إِنِّي لَمْ آتِكَ لأَجْلِسَ إِلَيْكَ هَلْ تَعْرِفُ النَّاسِخَ وَالْمَنْسُوخَ قُلْتُ لَا قَالَ هَلَكْتَ وَأَهْلَكْتَ
همچنین گفته اند این شخص : وَقِيلَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ دَأْبٍ ذَكَرَهُ هِبَةُ الله فِي النَّاسِخ والمنسوخ لَهُ
نام کتاب : غوامض الأسماء المبهمة نویسنده : ابن بشكوال جلد : 1 صفحه : 257

هبة الله في ناسخه أنه روي عن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عنه، أنه دخل يوماً مسجد الجامع بالكوفة فرأى فيه رجلاً يعرف بعبد الرحمن بن دأب وكان صاحباً لأبي موسى الأشعري وقد تحلق عليه الناس، يسألونه ويخلط الأمر بالنهي والإباحة بالحظر. فقال له علي رضي الله عنه: أَتَعْرِفُ النَّاسِخَ وَالْمَنْسُوخَ؟ قَالَ: لا. قال: هلكت وأهلكت، أبو من أنت؟ فقال: أبو يحيى، فقال له علي رضي الله عنه أنت أبو إعرفوني، وأخذ أذنه ففتلها، فقال: لا تقصن في مسجدنا بعد. انظر: معرفة الناسخ والمنسوخ 308؛ والناسخ والمنسوخ لهبة الله

نام کتاب : نواسخ القران لابن الجوزي ناسخ القران ومنسوخه نویسنده : ابن الجوزي جلد : 1 صفحه : 153

به امید انروز که امام زمان عج مصحف مولا ع را که ناسخ از منسوخش جداست را می اورد (یاتی بکتاب جدید... وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام ) وبشریت را نجات میدهد .

قربانیان سقیفه و تحریف اسلام


 
همانطور که مکرر گفتیم اساس مشکلات از سقیفه بنی ساعده شروع شد  که یهودیانی مانند زید بن ثابت توانستند با حمایت عمربن الخطاب برنامه نحریف اسلام را بخوبی پیاده کنند
 
عقل مهمترین وجه تمایز انسان با حیوانات و یک موهبت ذاتی جهت شناخت مخصوصا در دوران غیبت معصوم است .
در دوران خلفا هم یهودیانی مانند تمیم داری و کعب الاحبار و عبد الله بن سلام و زید بن ثابت و ... براحتی در دربار خلفا نفوذ ومشاور خلفا بودند و در بیان اخبارشان ازاد علی رغم حبس صحابه کبار مانند ابن مسعود وابودرداء و ممانعت از احادیث پیامبر و سوختن روایات نبی اکرم ص !!
بتدریج با انحراف اسلام از ریل حقیقی یعنی از اسلام ناب نبوی علوی به اسلام خشن یهودی عمری اموی که در فتوحات خشن خلفا به اوج خود رسید و موجب تنفر ملل دنیا از اسلام و توقف گسترش اسلام گردید ، قرائات و مذاهب ونحله های مختلفی از اسلام بروز نمود . و بازار جعل و تحریف احادیث برای توجیه جنگها وفتوحات خلفا رونق گرفت .
 
دو قرائت عمده از اسلام که یکی قائل به جدایی دین از سیاست وتصوف وتهذیب فردی واصالت صلح و دیگری معتقد به خلافت و حکومت سیاسی  و اصالت جهاد در اسلام بود از همین جا آغاز میشوند .
 
در قرون بعد افراط وتفریطهایی در موضوع اسلام سیاسی دیده میشود مانند 
على بن محمد بن سعود أبو الحسن (متوفاى789 هـ)، که کتاب تخريج الدلالات السمعية على ما كان فى عهد رسول
اللّه(ص) من الحرف و الصنائع والعمالات الشرعيه
را مینویسد و از سیاسی بودن همه شؤن پیامبر دفاع میکند که راهش را عبدالحی کتّانی (متوفای1382ق) در کتاب التراتیب الاداریه  ادامه میدهد همچنین ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و سید ابوالاعلی مودودی ملقب به فیلسوف تروریسم در کتاب خلافت وملوکیت و کتاب تفهیم القران ذیل ایه 29 توبه ،  همچنین رشید رضا (موسس نهضت سلفیه)  در
 الخلافة او الامامة العظمی 
واقای خمینی در تقریرات درس خارج خود در موضوع حکومت اسلامی وولایت فقیه(که بعدا تحت کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه چاپ شد) که همگی بشدت طرفدار اسلام سیاسی هستند در مقابل گروه دیگر مانند علی عبدالرزاق در کتاب اسلام و مبانی حکومت و دکتر طه حسین محقق نابینای مصری وصاحب الفتنة الکبری که مخالف اسلام سیاسی بودند .
 
ولی روش ما در تحقیق تکیه بر منابع اصیل وصحیح کهن است تا تکیه بر افراد و کتب موخر .
 
 دیگر قربانیان سقیفه :
یکی دیگر از قربانیان مکتب یهودی سقیفه و جد داعش ، یوسف قرضاوی، یکی از برجسته ترین علمای اهل سنت معاصر، متولد نهم سپتامبر 1926 است. رئیس مجمع جهانی علمای مسلمان، قرضاوی، در روستایی به نام " صفط تراب " در استانی در غرب مصر در خانواده ای فقیر متولد شد و پدرش را در دو سالگی از دست داد. از آن پس عمویش تربیت وی را بر عهده گرفت. او کودکی بسیار تیز هوش بود و در سن ده سالگی حافظ کل قرآن شد. در سن دوازده سالگی پس از پایان دوران ابتدایی وارد دانشسرای مقدماتی شد و سپس به الازهر مصر رفت. او در سال 1952 کارشناسی اش را گرفت. دوره کارشناسی زبان عربی را هم در همان دانشگاه گذراند و در همه مراحل با درجه ممتاز فارغ التحصیل می شد. او همچنین موفق به دریافت دیپلم عالی زبان و ادبیات عربی را از مؤسسه تحقیقات و مطالعات زبان عربی که وابسته به جامعه کشورهای عربی شد. دکترای خود را در رشته اصول دین و پایان نامه ای با موضوع زکات در اسلام در سال 1960 نوشت؛ اما رخدادهای سیاسی مصر باعث تأخیر در دریافت دکترایش شد؛ تا سیزده سال بعد این مدرک را دریافت کرد
 
این اندیشمند مسلمان در جریان فعالیت‌های اسلامى و اجتماعى خود، ارتباط نزدیکى با جنبش «اخوان المسلمین» پیدا کرد و در کتاب‌هاى خود همواره از «سید قطب»، «حسن البنا»، «ابوالاعلا مودودى»، «ابن عبدالوهاب» و «رشید رضا» تمجید مى‌کند. وى صاحب بیش از 80 اثر در زمینه‌هاى اسلامى است که برخى از آن‌ها ده‌ها بار تجدید چاپ شده و بسیارى از آن‌ها نیز به زبان‌هاى مختلف ترجمه شده است. قرضاوى که خود را یک سلفى متجدد معرفى مى‌کند، همچنین صدها اثر به صورت‌هاى مقاله، شعر، سخنرانى و تدریس از خود به‌جا گذاشته و تمام تلاش وى در این آثار، جمع بین محکمات شرعى با مقتضیات زمانه بوده است.
 در اواخر هم  با یهود روابطش حسنه شد و دستور توقف جهاد علیه یهود را داد ! و مثل جناب خلیفه ثانی خوردن مقداری از مشروب الکلی را که مسکر نباشد تجویز کرد و .... !!!!!
 
 
بطور کلی پیرو افکار ابن تیمیه و سایر مجاهدین سلفی است  وکتابی دارد به اسم :
مشکلة الفقر و کیف عالجها فى الاسلام،
مشکل فقر وچگونگی علاج ان در اسلام !
 
در این کتاب احادیثی اورده مانند :
 
سلفیه و داعش باستناد به این حدیث جعلی میگن باید همیشه به غیر مسلمین حمله کرد و اموالشان را غارت کرد چون پیامبر گفته رزق من زیر سایه نیزه منست ؟!
 
درحالیکه این حدیث ساخته عمریان و امویان یهودیست که میخواستند جنگها و فتوحات غیر انسانی و خشن خود را توجیه کنند 
 دین پیامبر رحمت دین سمحه و اختیار و ازادیست .
 
- جَعَل رِزْقي تحتَ ظِلِّ رُمحي
الراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : الألباني | المصدر : مشكلة الفقر
الصفحة أو الرقم : 24 | أحاديث مشابهة | خلاصة حكم المحدث : صحيح | شرح حديث مشابه
 
 
- بُعِثتُ بالسَّيفِ حتَّى يُعبَدَ اللَّهُ لا شريكَ لَهُ وجُعِلَ رِزقي تحتَ ظلِّ رُمحي وجُعِلَ الذِّلَّةُ والصَّغارُ على من خالفَ أمري ومن تشبَّهَ بقَومٍ فَهوَ منهُم
الراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : تخريج المسند لشاكر
الصفحة أو الرقم : 7/121 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح | أحاديث مشابهة
التخريج : أخرجه البخاري معلقاً بصيغة التضعيف قبل حديث (2914) مختصراً، وأخرجه موصولاً أحمد (5114) واللفظ له. | شرح حديث مشابه
 
 
:
 
یعنی پیامبرص فرمود رزق من زیر سایه شمشیر قرارداده شده است !
 
 
 
چه راهکار خوبی ؟!
 
برای مبارزه با فقر به دیگران حمله کنید و دسترنجشان را غارت کنید به اسم تکفیر و جهاد و ....؟؟!!!!
 
اما راویان این احادیث :
 
   در اسنادش  ابن ثابت شامی قرارداد که شامیان احوالشان در خشونت معلوم است :
الأسم : عبد الرحمن بن ثابت بن ثوبان
الشهرة : عبد الرحمن بن ثابت العنسي , الكنيه: أبو عبد الله
النسب : العنسي, الشامي, الدمشقي
الرتبة : صدوق يخطئ اختلط ورمي بالقدر
عاش في : دمشق, بغداد, الشام
مات في : بغداد
ولد عام : 75
توفي عام : 165
 
حتی علمای رجال مانند ذهبی وابن حجر هم تضعیفش کرده اند ...
 
این قبیل اخبار را عمریان (مانند زید بن ثابت یهودی که ناسخ ومنسوخ قران را درامیخت) و امویان غارتگر برای تشویق به جهاد و غنیمت جعل کردند
 
حرفه من جهاد است ! :
 
و قال صلى اللّه عليه و سلم: «جعل رزقي تحت ظل رمحي و حرفتی الجهاد
 
» كما في «الشفاء».
 
اسم الکتاب : مجموع لطيف أنسي في صيغ المولد النبي القدسي المؤلف : د. عاصم الدرقاوي    الجزء : 1  صفحة : 14
 
البته به کتب شیعه هم تسری ییدا کرده اند : 
 
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْجَنَّةِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُیُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَةُ تُرَحِّبُ بِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُلًّا وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَغْنَى أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِهَا .کافی
 
در این روایت نیز امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل نموده‌اند در بهشت در مخصوصی است که به آن باب المجاهدین می‌گویند و مجاهدین در راه خدا را به سوی این در راهنمایی می‌کنند و وقتی کنار این در می‌رسند می‌بینند که این در به روی آنها گشوده است و در حالی‌که شمشیرهایشان را به همراه دارند با تحیت ملائکه وارد بهشت می‌شوند و در این حال هنوز سایر مردم در موقف هستند و به حساب اعمال آنها رسیدگی می‌شود؛ زمانی که مردم در موقف نگه داشته شده‌اند( و شاید تا پنجاه هزار سال طول بکشد ) بدون هیچ معطلی مجاهدین وارد بهشت می‌شوند.
رسول خدا(ص) در ادامه این روایت فرموده است: کسی که جهاد در راه خدا را ترک کند خداوند لباس ذلّت و تنگی در معیشت بر تن او می‌کند و سستی در دین نصیبش می‌شود و خداوند امت مرا عزیز گردانید به سُمّ ستوران و تیزى نیزه‌ها.
 
 
 
همانطور که میبینید دو نفر از مکتب اهل سقیفه یعنی سکونی ونوفلی در رجالش قرار دارند .
 
وشستشوی مغزی جوانان ساده ایکه در دینشان تحقیق نکرده اند با شعر :
 
أنا الجهاد حرفتي أنا الشهادة غايتي
 
 
همانطور که مکرر گفتیم هر جا سخن از خشونت و توهین وبی منطقی واجبار است باید بدنبال سقیفه ویهود بگردیم !
 
 
ناگفته نماند که ما منکر جهاد دفاعی نیستیم ولی منکر وابستگی رزق وروزی به جهاد هستیم چون این طریق غارتگران وراهزنان است .
چرا که خدای سبحان روزی هرکسی را مقدر وقسمت کرده : نحن قسمنا معیشتهم  ... و اسباب رزق واهم عبادات هم کار تلاش وتولید وکسب رزق حلال است .
 
بنابراین با تو جه به مجموع شواهد بنظر میرسد جهاد ابتدایی در اسلام نبوی علوی جایگاهی ندارد بلکه زائیده اسلام محرَّف عمری امویست که مثل اسرائیلیات به کتب وفقهای شیعه سرایت کرده است و جهاد ابتدایی اساسا باید در رکاب معصوم باشد .
 
مجموعه بحثها با آتئیست ها و سلفیون : 
داعش چون پیرو مکتب خشن سقیفه یهودی هست به پیروی از سلف ( مانندتفسیر قرطبی که اورده ایه سیف ناسخ همه ایات گذشت ومهربانی و صلح قران است )  واز قران تفسیر خاص خودشان را دارند و معتقد به نسخ همه ایات گذشت و مهربانی است یعنی میگن اسلام کلا خشونت و شمشیر و غارت هست اما شیعه معتقد است این ایات #منسوخ نشده اند ؛ 
لاینها کم الله عن الذین یقاتلواکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطواالیهم ان الله یحب المقسطین. ممتحنه ۸
خداوند شما راازنیکى و قسط به کسانى که با شما در راه نابودى دینتان نجنگیده و شما رااز سرزمینتان خارج نکرده اند باز نمى دارد بلکه شما رااز معاشرت با گروهى نهى مى کند که بر سر دینتان با شما نبرد کرده و شما رااز سرزمینتان خارج ساخته اند.
 
ببینید دوستان ،  چه شیعه چه سنی ۱۴ قرنه که قربانی نقشه های شوم یهود شده اند و ناخواسته در زمین انان بازی میکنند ،  برای تحقیق ببینید در تاریخ اسلام اصل ونسب زید بن ثابت یهودی و پدرش و کعب الاحبار  چه بود و چکار کردند و رابطه خلفا با ایشان و ... 
 
مذهب بدون صاحب بسیار خطرناک است . طولانی ترین جنگهای تاریخ بشریت جنگهای مذهبی بوده است . هم شیعه هم سنی از ۱۴ قرن قبل بازیچه دست یهود بوده و هستند . به نقش زید بن ثابت یهودی در تاریخ اسلام مراجعه کنید ... درسقیفه و در جمع قران !
 
بنابراین در زمان غیبت امام عصر عج باید به عقلانیت و خرد جمعی بیشتر بها داد و از افراط پرهیز کرد چون اسلام ناب در غیبت است و ناسخ و منسوخ قران مشخص نیست ...
 
 در زمان غیبت معصوم چون قیم و شریک و ترجمان قران در غیبت است پس اسلام ناب هم در غیبت است ( چون اسلام ما اسلام اموی و قران مان هم عثمانی است ) یعنی دین از سیاست جداست . پس باید چکار کرد ؟
خدای متعال دو حجت برای انسان قرار داده اول عقل یا حجت درونی و دوم رسولان یا حجت بیرونی . در زمانیکه ما به اولی الامر دسترسی نداریم تا اسلام خالص را بما بگوید باید به خرد جمعی یا دموکراسی رجوع کرد .
 
بنابراین ادیان تحریف شده اند و مذهبیون اگر تحقیق کنند دیگه افراطی نمیشوند و مطلق گویی نمیکنند .
 
با سلام ، ضرورت ولزوم شناخت حقیقت بر هیچ عاقلی پوشیده نیست در دین ما هم اکیدا توصیه شده چرا که جهل و تعصب دو عامل بدبختی مردم است .؛
 
در آیه: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالاْ َخْسَرِینَ اَعْمالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف: ۱۸/ ۱۰۳ ـ ۱۰۴)
 
خداوند فرموده است: زیان‌کارترین مردم  کسانی هستند که تلاششان در دنیا نابود گشته و گمان می‌کنند که دارند کار خوبی انجام می‌دهند!
 
همچنین ایاتی مانند ؛ ولا تقف مالیس لک به علم ... وقتی علم نداری توقف کن ! طلب العلم فریضه ...
 
قال امیر المومنین ع ؛ ... ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بایه الحق فاعرف الحق تعرف اهله ... امالی مفید و وسائل الشیعه 
 
همانا دین خدا با *اشخاص* شناخته نمیشود بلکه با حق شناخته میشود .... حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمى‏شوند. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسى.
 
توصیه میکنم دوستان اول تحقیق کنند و حق را بشناسند بعد بحث ، شیعیان اول کتاب کافی کلینی و اهل سنت هم اول کتاب صحیح بخاری را بخوانند تا مذهبشان را بشناسند و مجادلات بیحاصل نکنند .
 
وقل رب زدنی علما
 
 
امیرالمؤمنین الإمام علي صلوات‌الله‌علیه: إِنَّ الْحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجالِ، اِعرفِ الْحقَّ تَعرِف أهلَهُ ؛
 
 امیرالمؤمنین سلام‌ الله علیه می‌ فرمایند : حق به شخصیت ها شناخته نمی‌شود ، خودِ حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی .
 
مجمع البیان، ج 1، ص 211
 
طبق ایات و روایات ثقلین ، فقط امام زمان عج هست که میتواند حکومتی کارامد بیاورد چون مصحف مولا ع را که ناسخ از منسوخش جداست را می اورد (یاتی بکتاب جدید... وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام ) واگر حکومتی بر اساس اسلام عمری اموی و قران عثمان تشکیل شود بعلت قاطی بودن نواسخ با منسوخات از کارایی لازم برخوردار نیست و موجب هلاکت هست مانند فرق مختلف داعش و النصره و ... که همگی خودرا تابع قران میدانند و ایات خشن سوره توبه را ناسخ همه ایات مهربانی و عفو وصلح ! طبق احادیث صحیح متفق بین الفریقین که امیرالمومنین ع به یک قاضی فرمود ایا ناسخ از منسوخ قران را باز میشناسی گفت نه ، حضرت فرمودند پس خودت ودیگران را هلاک کردی ! (أتعرفُ الناسخَ والمنسوخ"؟ قال: لا. قال: "هلكتَ وأهلكتَ" صحیح علی شرط الشیخین)
 
اهمیت تحقیق و ضرورت شناخت ؛
 
بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ ۲۲ زخرف
..گفتند: ما پدران خود را به عقاید و آیینی یافتیم و البته ما هم که در پی آنها رویم بر هدایت هستیم !
 
قال علی ع ؛ اعظم المصائب الجهل . غررالحکم .
 
امیرالمومنین ع فرمود ؛ بزرگترین مصائب جهل است .
 
۱۴ قرن قبل هم 
امیرالمومنین ع  فرمودند  :لَوْ سَكَتَ مَنْ لا يَعْلَمُ سَقَطَ الاِْخْتِلافُ 
اگر نادان سكوت كند، اختلاف از ميان برخيزد !
امام جواد علیه السلام هم فرمودند : لَوْ سَكَتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ؛. 
 
اگر جاهل سكوت مى‏ كرد، مردم اختلاف نمى‏ كردند.
 
مولا علی ع فرمود ؛ ماضاد العلماء کالجهال . هیچکس مانند جهال با علما دشمنی نکرد . غررالحکم
 
امیرالمؤمنین الإمام علي صلوات‌الله‌علیه: إِنَّ الْحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجالِ، اِعرفِ الْحقَّ تَعرِف أهلَهُ ؛
 
 امیرالمؤمنین سلام‌ الله علیه می‌ فرمایند : حق به شخصیت ها شناخته نمی‌شود ، خودِ حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی .
 
مجمع البیان، ج 1، ص 211
 
 
 
قال امیر المومنین ع ؛ ... ان دین الله لا یعرف بالرجال بل بایه الحق فاعرف الحق تعرف اهله ... امالی مفید و وسائل الشیعه 
 
همانا دین خدا با *اشخاص* شناخته نمیشود بلکه با حق شناخته میشود .... حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمى‏شوند. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسى
 
اجرای احکام بسیار خطیره و در صلاحیت امام معصوم هست نه غیر ایشان
 
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِعَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَنْ يُقِيمُ اَلْحُدُودَ اَلسُّلْطَانُ أَوِ اَلْقَاضِي فَقَالَ إِقَامَةُ اَلْحُدُودِ إِلَى مَنْ إِلَيْهِ اَلْحُكْمُ[ وسائل الشیعه ]
 
سند روایت صحیح است. از امام علیه السلام سوال شد حدود را چه کسی اقامه می کند سلطان یا قاضی؟ فرمودند که اقامه حدود بر عهده کسی است که حکم می کند.( یعنی امام معصوم ).
ودرروایات دیگر اجرای حد برعهده کسی است که خودش مستحق حدود الهی نباشد و این اماره دیگریست که اقامه حد برعهده معصوم است همچنین  در اخبار امده پیامبرص و مولا ع اجرای حد را بر برخی افراد تعطیل میکردند و ...
 
باید بر سقیفه و بانیانش لعنت فرستاد که تخم اختلاف و فساد را در امت اسلامی کاشتند و اسلام ناب را از ریل خارج نمودند ؛ امام صادق ع ۱۰۰سال بعد از حادثه کربلا چه زیبا فرمود ؛ 
 
-
چیزی برای مردم نمانده مگر
 اینکه تحریف شده باشد.که در صحیح بخاری و مسلم و... هم از اصحابی مثل انس بن مالک وابودرداء و .. هم روایت شده است .
 

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ صلوات الله و سلامه علیه : ...عَلَیْکُمْ بِالتَّسْلِیمِ وَ الرَّدِّ إِلَیْنَا وَ انْتِظَارِ أَمْرِنَا وَ أَمْرِکُمْ وَ فَرَجِنَا وَ فَرَجِکُمْ فَلَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ تَکَلَّمَ بِتَکَلُّمِنَا ثُمَّ اسْتَأْنَفَ بِکُمْ تَعْلِیمَ الْقُرْآنِ وَ شَرَائِعِ الدِّینِ وَ الْأَحْکَامِ وَ الْفَرَائِضِ کَمَا أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَأَنْکَرَ أَهْلُ التَّصَابُرِ فِیکُمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ إِنْکَاراً شَدِیداً ثُمَّ لَمْ تَسْتَقِیمُوا عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ طَرِیقَتِهِ إِلَّا مِنْ تَحْتِ حَدِّ السَّیْفِ فَوْقَ رِقَابِکُمْ إِنَّ النَّاسَ بَعْدَ نَبِیِّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رَکَّبَ اللَّهُ بِهِم سُنَّنَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ فَغَیَّرُوا وَ بَدَّلُوا وَ حَرَّفُوا وَ زَادُوا فِی دِینِ اللَّهِ وَ نَقَصُوا مِنْهُ فَمَا مِنْ شَیْ ءٍ عَلَیْهِ النَّاسُ الْیَوْمَ إِلَّا وَ هُوَ مُحَرَّفٌ عَمَّا نَزَلَ بِهِ الْوَحْیُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ....
 
عبدالله بن زراره گفت ، امام صادق
صلوات الله و سلامه علیه به من فرمودند: .....
 
همانا مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله ، خداوند برای آن ها سنت های آن کسانی که قبل شما بودند را وضع کرد ( مصداق انقلاب به اعقاب جاهلی طبق ایه ۱۴۴ ال عمران و مهجوریت قران طبق ایه ۳۰ فرقان)
 
پس دین خدا را تغییر دادند و عوض و تبدیل کردند و تحریف کردند و افزودند و نقص و کم کردند.
 
پس امروز هر آنچه نزد مردم است برخلاف وحی خداوند است و چیزی برای مردم باقی نمانده مگر اینکهتحریف شده است. 
 
رجال کشی / ص351
بحارالانوار / ج2 / ص247
 
بامید انروز که امام مهدی عج اسلام ناب محمدی و مصحف جدش امیرالمومنین ع را میاورد و بشریت را نجات میبخشد ؛ واخرج المصحف الذی کتبه علی ع ... کافی کلینی  ... یاتی بکتاب جدید .غیبت نعمانی
 
اگر ۱۰۰سال دیگه هم بگذره و ۱۰ بار دیگه هم انقلاب بشه تغییر انچنانی در وضع ما ایرانیان بوجود نمیاد چرا که تا زمانیکه اکثر ما نه خودمان را درست شناخته ایم و نه تاریخ را درست خوانده ایم و در اصول اعتقادی مقلِد هستیم نه محقق و تابع شعار و قالتاق بازی و باند و فامیل و سیاست زدگی در اقتصاد و ...
 
اگر ایران شعار محو اسرائیل سر نداده بود شاید الان قدرت اتمی بود ولی از ۴۳ سال قبل که اقای خمینی دشمنی با اسرائیل را اشکار کرد دشمنی ها شروع شد و جنگ ها و تحریم ها و داعش و ....و اگر جنگ جهانی سومی هم شروع شود استارتش را اقای خمینی زده است !
 
بله ریشه مکتبی داعش در سقیفه است ولی افراط و تندروی اول انقلاب هم نباید فراموش کنیم ... اقای خمینی میگفت بزودی عراق را فتح میکنیم و میریم سراغ محو اسرائیل و تشکیل دولت اسلامی جهانی و ... که همین شعارها سبب دشمنی واتحاد همه دنیا علیه ایران و انهمه مشکلات شد و ...
 
همانطور که مکرر گفتیم شناخت منسوخات قران مهمترین بحث در علوم قرانی و بسیار حیاتی است .   بجهت اینکه عمل به منسوخات مهلک است ( روایت صحیح و متفق ...هلکت واهلکت ) . نکته خطیر دیگر اینکه وقتی مابدانیم که اخرین سوره نازله مائده است و بدون منسوخ انگاه بر اساس ایات سوره مائده برخلاف ایات منسوخ سوره توبه که مشرکان را نجس و فرمان قتل انها و جزیه از اهل کتاب را داده ، میتوانیم روابط مهربانتری با دنیا داشته باشیم ( حلیت طعام و ازدواج و ازادی عقیده و اجر مومنین اهل کتاب)و چهره خشن اسلام و خونریز ایات سیف سوره توبه را منسوخ بدانیم . اما اشتباه خطرناک داعش چون از مکتب اهل بیت و ثقل ثانی جداست ایات سوره توبه را ناسخ همه ایات مهربانی و صلح و عفو قران دانسته و معتقد به خشونت تمام عیار طبق ایات منسوخ سوره توبه ( برائت = فاضحه المنافقین ) است . قرطبى مفسر مقدم سلفی در ذیل آیه[ سیف یا شمشیر سوره توبه ایه ۷۳] مى گوید:
هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح !

 
توصیه همیشگی  برای اینکه اخرت و ابدیت خود را نابود نکنید ابتدا باید مبانی مذهب را درست بشناسید مثلا مهمترین کتاب مذهب را بخوانید بعد عقاید فکری رهبران را با مبانی مذهب مقایسه کنید تا بتوانید راه درست را بشناسید . بقول مولا ع اول حق را بشناس تا اهلش را بشناسی . اعرف الحق تعرف اهله چون دین خدا با رجال شناخته نمیشود .
 
ایات ۵ و ۶۹و ۱۳ سوره مائده را ببینید دیگر مثل سوره توبه نگفته که مشرکان نجسند و هرجادیدید بکشیدشان ... بلکه بر حلیت طعام اهل کتاب و جواز نکاح با ایشان و ماجور بودن مومنین ایشان دلالت دارند .
 
وقبلا هم اوردیم که طبق روایات صحیح عامه مصحف مولا ع ناسخ ومنسوخش جدا بود و هنگام ظهور حضرت مهدی عج که کتاب جدیدی می اورد همان مصحف علی ع است : واخرج المصحف الذی کتبه علی ع .... یاتی بکتاب جدید ...حدیث صحیح 
 
اما زیدین ثابت یهودی بدستور خلفای یهودی تخم تفرقه واختلاف در اسلام را کاشت و ناسخ و منسوخ قران را قاطی کردند و مصحف مولا ع را قبول نکردند و ... این امر موجبات پیدایش فرق مختلفی مانند خوارج وسلفی وداعش وطالب و ... گردید
 
ایات ناسخ و منسوخ در زمینه حکومت هستند نه اخلاقیات بهمین جهت اسلام در زمینه تربیت عرفای بزرگ کارامد است ولی در حکومت ناکارامد ... عرفای بزرگ کاری به سیاست ندارند و مشغول تهذیب نفس تا زمانیکه منجی بشریت عج اسلام ناب را بیاورد .
 
بعداز کودتای سقیفه طبق ایات و روایات سنی وشیعه ، اسلام منحرف و به اعقاب جاهلی برگشت ( ۱۴۴ ال عمران) و قران پیامبرص توسط زید بن ثابت یهودی منسوخاتش با نواسخش مخلوط گشت و مهجور شد( ۳۰فرقان) وسبب پیدایش فرق مختلف و خشونت طلب جهادی و تکفیری در اسلام شد و با شهادت امام حسین ع ، اسلام کشته شد ( لقد قتلوا بقتلک الاسلام ... زیارت ناحیه مقدسه)  وامام صادق ع هم فرمودند همه دین مردم امروز برخلاف وحی است ( رجال کشی) ...
 
بنابراین امروز اسلامی وجود ندارد که اینهمه داعیه دارد ! 
 
به امید ظهور حضرت منجی بشریت عج که اسلام ناب نبوی و کتاب جدید علوی( مصحف امیرالمومنین ع که منسوخاتش از نواسخش جدا بود) را میاورد بروایت کافی کلینی و نعمانی و ... و همه  بشریت را بسعادت دنیوی و اخروی میرساند.
 
منشاء عقاید مسلمین از قران وسنت است و هرگونه برداشت اشتباه از این دو باعث هلاکت و خطرات بسیار میشود . بعد از سقیفه و تحریف اسلام بعلت دوری ثقلین از حکومت خلفا ( عدم شرکت امیرالمومنین ع و حسنین ع در جنگهای خلفا)متاسفانه اسلام ناب از ریل خارج شد و خلفا هم برای توجیه فتوحات نامشروعشان متوسل به ایات منسوخ و روایات مجعول شدند بهمین سبب شمامیبینید که در مکتب خلفا و سلفیه اصالت را به جنگ و جهاد میدهند و معتقدند همه ایات صلح و عفو و رحمت قران با ایه شمشیر وقتال ( سیف ایه ۵ یا ۲۹ و ۷۳سوره توبه) منسوخ شده اند . با کمال تاسف همین تفکر به بعضی از فقهای شیعه هم سرایت کرده است .
 
مکرر گفتیم شناخت ایات منسوخ اساسی و فوق العاده حیاتی است وکمتر مسلمانی از این باتلاق بسلامت بیرون امده است !  ... کلا اصالت جنگ یا اصالت صلح ریشه در قران دارد . بستگی دارد که سوره توبه را ناسخ بدانید یا سوره مائده ؟ بنیان و اساس نحله ها و فرق مختلف اسلامی است مانند قائلین به اصالت جنگ یا اصالت صلح ...مثلا سلفیه و داعش و تکفیری معتقدند ۱۲۴ ایه صلح و گذشت و مهربانی قران با ایه شمشیر ( ایه سیف) منسوخ گشته و قران یعنی جهاد و شمشیر با همه ؛
 
هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح !
 
داعش و سلفیه وبرخی افراطیون شیعه معتقدند ایه سیف سوره برائت  ناسخ همه ایات صلح و عفو صفح قرانست و فقط باید جهاد کرد و قتال !
 
ولی شیعه معتقده که سوره مائده اخرین سوره و ناسخ ایه سیف سوره توبه هست و اصالت با صلح است نه جنگ .
 
قابل توجه معتقدین به اصالت جنگ و جهاد ؛ 
 
رسول خدا ص اجازه جنگ نداشت مگر به امر خدا ؛
 
امام باقر ع طبق روایت طبرسی و... فرمودند ؛ لم یومر رسول الله بقتال ولا اذن له فیه حتی نزل جبرئیل بهذه الایه ؛ اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ...۳۹ حج 
 
و از عامه هم اخبار صحیح ؛ اننا لم نومر بقتال ... انا لم نومر بذلک فرحنا الی رحالنا فاضطجعنا فلما اصبحنا اقبلت جله ....رواه احمد و الطیالسی وابن جریر .
 
تقسیم دنیا به درالکفر و دارالاسلام و ... مثل جورج بوش یا باما هستید یا علیه ما !
 
أحمد بن محمد، عن
ابن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام، عن جابر قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول:
ما من أحد من الناس يقول: إنه جمع القرآن كله كما أنزل الله إلا كذب، وما جمعه وما
حفظه كما أنزل الله إلا علي ابن أبي طالب عليه السلام والائمة من بعده عليهم السلام . بصائر الدرجات
جابربن عبدالله انصاری صحابی جلیل پیامبرص از امام باقر ع روایت کرده که هیچکس بجز علی و ائمه بعدش علیهم السلام قران را همانطور که الله نازل کرد جمع و حفظ نکرده است ... این حدیث شریف هم ناظر به شان نزول وترتیب زمانی (ناسخ ومنسوخ) وتاویل ایات قران است که فقط نزد ثقل ثانیست .
 
چرا در ادیان اینقدر تاکید بر تحقیق و عدم تقلید از دیگران شده است ؟ این تکفیری کم سن وسال قربانی اموزه های محرّف علمای سلفیه است چون خودش تحقیق نکرده و بخیال رفتن به بهشت مانند سایر انتحاریون بدبخت گردید .
 
 
رضا:
مثلا در مورد حکومت ببین با سلسله رجال ...
 
الكليني، عن محمد بن الحسن، وعلي بن محمد بن بندار، عن إبراهيم بن إسحاق، عن عبد الله بن حماد الأنصاري، عن سدير الصيرفي قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام فقلت له: والله ما يسعك القعود، فقال ولم يا سدير ؟...
 
این حدیث ضعیفه چون ابراهیم بن اسحاق ضعیفه
 
إبراهيم) بن إسحاق أبواسحاق الاحمري النهاوندي كان ضعيفا " في حديثه متهما " في دينه وفي مذهبه ارتفاع وامره مختلط لا اعمل على شئ مما يرويه، وقد ضعفه الشيخ (ره) في الفهرست.
 
ترجمه حدیث ؛ 
 
در كتاب كافي روایتی ضعیف از سدير صيرفي روايت شده كه گفت : بر امام صادق (ع) وارد شده و به آن حضرت عرض كردم : به خدا سوگند نشستن براي شما روا نيست . حضرت فرمود: چرا اي سدير؟ گفتم : به خاطر اطرافيان و پيروان و ياوراني كه داريد، به خدا سوگند اگر اميرالمؤمنين به اندازه شما اطرافي و پيرو و ياور داشت قبايل تيم وعدي [ قبيله ابوبكر و عمر] در خلافت وي طمع نمي ورزيدند.
 
حضرت فرمود: تعداد آنان چه اندازه مي تواند باشد؟ گفتم : صدهزار. حضرت فرمود: صدهزار؟ گفتم : بلي، و بلكه دويست هزار. حضرت فرمود: دويست هزار؟ گفتم : بلي، و بلكه نصف دنيا.
 
حضرت ساكت شد و پس از لحظه اي فرمود: آيا مي تواني همراه ما به (ينبع) (محلي در نزديكي مدينه) بيايي ؟ عرض كردم : بلي . حضرت دستور فرمود الاغ و استري را زين كردند، من سبقت گرفته و بر الاغ سوار شدم، حضرت فرمود: اي سدير، آيا مي شود الاغ را به من بدهي ؟ عرض كردم : استر زيباتر و قويتر است . حضرت فرمود: اما الاغ براي من راحت تر است . پس من از الاغ پياده شدم و سوار استر شدم و آن حضرت بر الاغ سوار گرديد و به اتفاق از شهر خارج شديم . هنگام نماز شد، حضرت فرمود: اي سدير، پياده شو نماز بخوانيم، پس فرمود: نه اين زمين
 
---
 
شوره زار است و نماز در آن جايز نيست، راه را ادامه داديم تا به زميني كه خاك آن قرمز بود رسيديم . حضرت به پسربچه اي كه چند بزغاله را مي چرانيد نگاه كرد و فرمود: "لو كان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني العقود - اگر من به اندازه اين بزغاله ها شيعه داشتم سكوت و نشستن برايم جايز نبود."
 
آنگاه از مركب پياده شديم و نماز خوانديم، هنگامي كه از نماز فارغ شديم به بزغاله ها توجه نموده و آنها را شمارش كردم، ديدم تعدادشان هفده رأس است .
 
یا روایت ؛
أبو عبد الله السياري، عن رجل من أصحابه قال: ذكر بين يدي أبي عبد الله عليه السلام من خرج من آل محمد فقال عليه السلام: لا أزال وشيعتي بخير ما خرج الخارجي من آل محمد، ولوددت أن الخارجي من آل محمد خرج، وعلي نفقة عياله
 
الکتاب : مستطرفات السرائر فيما استطرفه من كتاب السيارى. ابن ادريس الحلي
 
 
 
والسند ضعيف مضافا الي الارسال . فعن النجاشي ان السياري ضعيف فاسد المذهب، مجفو الرواية، كثير المراسيل . و عن ابن الغضائري انه ضعيف متهالك غال منحرف ...
 
ترجمه خبر ؛
 
آخر كتاب سرائر از كتاب احمد بن محمد بن سيار (ابي عبدالله سياري) روايت نموده كه وي از مردي نقل نموده كه گفت : در نزد امام صادق (ع) سخن از كسي رفت كه از آل محمد(ص) خروج مي نمايد. حضرت فرمود:
 
پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم تا هنگامي كه شورشگري از آل محمد خروج نمايد. چقدر دوست دارم شورشگري از آل محمد قيام كند و من خرجي زن و بچه و عائله او را بپردازم
 
وعن جابر قال: قال أبو عبد الله (عليه السلام): يا جابر! إن للقرآن بطنا وللبطن ظهرا، وليس شئ أبعد من عقول الرجال منه، إن الآية لينزل أولها في شئ وأوسطها في شئ، وآخرها في شئ، وهو (كَلاَمٌ مُتَّصِلٌ يُتَصَرَّفُ) على وجوه.وسائل الشیعه
 
از جابر که گفت: ابوعبدالله علیه السلام فرمود: ای جابر! قرآن یک ظاهر و باطن دارد و چیزی از آن دورتر از ذهن انسان نیست، زیرا اول آیه در چیزی نازل شده و وسط آن در چیزی و پایان آن در چیزی نازل شده است. ، و برای ان وجوه مختلفی است.( که فقط نزد عترت است)
 
(33609) 78 - قال: وصح عن النبي (صلى الله عليه وآله) والأئمة (عليهم السلام) أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح، والنص الصريح.وسائل الشیعه
 
 
: از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام  بطرق صحيح نقل شده است كه تفسير قرآن جز با روایت صحیح و نص صریح جايز نيست .
 
ببینید افراط و تفریط در همگان بجز معصومین هست و اهل بیت علیهم السلام متعادلترین افراد بشر هستند ولی بعضیا مسلمانتراز خدا و رسولش هستند و  مهمترین مساله دین شناخت منسوخات است و علت تقسیم جهان به دارالحرب و دارالکفر و دار الاسلام و اصالت صلح و اصالت جنگ (یا با ما یا علیه ما ) توسط افراطیون درمکتب شیعه و مکتب سنی همین نشناختن منسوخات است چرا که سلفیه معتقدند که همه ایات صلح و مهربانی قران با ایات شمشیر و قتال سوره برائت منسوخ گشته که این موضوع با روایات عترت ع در تناقض است و چنین چیزی نیست زیرا سوره مائده اخرین سوره نازله است و درایات ۵ و ۱۳ و ۶۹ برخورد مهربانانه ای با اهل کتاب توصیه نموده است همچنین در ایات سوره ممتحنه و ۶۱ انفال ؛ وان جنحوا للسلم فاجنح لها ....
 
این عقیده سلفیه و تکفیریه است که از انحراف اسلام نبوی در سقیفه بوجود امد و مثل داعش معتقدند ۱۲۴ ایه صلح و عفو گذشت قران با ایه شمشیر ( ایه ۲۹ ویا ۷۳ سوره برائت) منسوخ گشته و قران یعنی شمشیر و قتل و انتحار ... ولی شیعه سوره مائده را ناسخ سوره برائت میداند و خشونت سلفیه را قبول ندارد .
 
امروز دو قرائت عمده از اسلام وجود دارد اول قرائت سلفیه و تکفیریه و وهابیه که باستناد ایات سوره برائت یا توبه معتقدند چون این سوره اخرین سوره نازله است باید همواره درحال جنگ با دشمنان بود و اسلام فقط جهاد و شمشیره .
 دوم قرائت شیعه که با تاسی به عترت و پیروی ثقلین معتقدند که اخرین سوره نازله سوره توبه نیست وایات صلح و صفح مانند ؛ وان جنحوا للسلم فاجنح لها ، با ایات جهاد سوره توبه منسوخ نشده اند .
 
اهمیت فوق العاده شناخت ناسخ و منسوخ قران .
 ایات ؛فاقتلوهم حیث ثقفتموهم ... هرجا یافتیدشان بکشیدشان ... انما المشرکون نجس ... مشرکین نجسند و ...گردنشان را بزنید ... بکشیدشان و جنگ تا رفع فتنه از عالم و ...
 
بعنوان مثال ایه ۸ سوره انسان که در اواخرقران نازل شده خدای متعال طعام به مسکین و یتیم و اسیر را ستوده درحالیکه اسیر کافر بوده است .
 
امام صادق(ع) فرمودند: حدثنا احمد بن محمد عن ابن سنان عن مرازم وموسى بن بكير قالا سمعنا ابا عبدالله عليه السلام يقول انا اهل البيت لم يزل الله يبعث فينا من يعلم كتابه من اوله إلى آخره. بصائر الدرجات
 
ما خاندانی هستیم که پیوسته خداوند از ما کسی را بر می‌انگیزاند که کتاب او را از آغاز تا پایان بداند.
 
امام باقر(ع) می فرماید بروايت بصائرالدرجات : حدثنا ابراهيم بن هاشم عن يحيى بن ابى عمران عن يونس عن هشام بن الحكم عن سعد الاسكاف قال سألت ابا جعفر عليه السلام عن قول النبى صلى الله عليه وآله انى تارك فيكم الثقلين فتمسكوا بهما فانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض قال فقال ابوجعفر لايزال كتاب الله والدليل منا يدل عليه حتى يردا على الحوض. 
 
قرآن و دليل از ما بر قران هميشه با همند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند .
 
هم شیعه هم سنی باید یکبار بازنگری کنند که از کجا ضربه خوردند و میخورند ! جالبه که مسلمین اعم از شیعه و سنی تو سر وکله هم میزنند و یکدیگر راتکفیر میکنند و همدیگر را به تحریف قران متهم میسازند در حالیکه همگی بازیچه یهود شده اند و خبر ندارند ! محققین و محدثین فریقین در کتب معتبر خود نوشته اند  که صحابه پیامبراسلام در اواخر عمر پیامبر چون از دین اسلام خسته شده بودند شدیدا میل به انقلاب به جاهلیت پیدا کرده بودند( درایات ۱۴۴ ال عمران و ۳۰ فرقان هم به انقلاب به اعقاب و مهجوریت قران توسط قوم پیامبر ص تصریح شده است و در صحاح متواتر امده در بحث حوض نبی ...سحقا سحقا ...اصحابی ... لمن غیر بعدی ... همل النعم ) و خواهان نابودی ایین اسلام بودند . اساس نقشه نابودی اسلام را جاسوسهای یهودی مانند زیدبن ثابت و کعب الاحبار و تمیم داری و ...کشیدند و با نزدیکی به خلفا ان نقشه هارا بخوبی پیاده نمودند مثلا امام احمدو بیهقی و ابن کثیر دمشقی شاگرد ابن تیمیه در کتاب البدایه و النهایه و دیگران نوشته اند که همین زید بن ثابت یهودی در سقیفه فریاد میزد با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید ! وبعد از پیروزی ابوبکر جشن گرفت و مامور جمع اوری قران شد !( باوجود برزگانی مانند امام علی و ابن مسعود که بمراتب داناتر از زید بن ثابت در موضوع قران بودند بنص صحاح سنت) و سرانجام قرانی جمع کرد که ناسخ و منسوخش را درامیخت تا اتش اختلاف را در امت اسلام تا قیامت بکارد ! امروز هم هریک از فرق مسلمین به ایاتی از قران استناد میکنند و خودشان را برحق میدانند و جهاد و کشتن و غارت یکدیگر و ...را واجب درحالیکه نمیدانند ایا این ایه منسوخ است یا خیر ؟ و در احادیث صحیح فریقین امده که حضرت مهدی عج مصحف علی ع را میاورد که بترتیب نزول ایات بود و ناسخ و منسوخش جدا ( یاتی بکتاب جدید) . البته این مطالب به معنی مفید نبودن قران فعلی نیست بلکه چون منسوخات در ایات احکام که مربوط به خون و عرض افراد هستند مهلکند نه در اخلاقیات پس باید در اجرای ایات حدود و جنگ و جهاد که با خون و عرض مردم سروکار دارد بسیار با احتیاط و با علم کامل عمل کرد.
 
عله العلل و اساس مشکلات انجاست که بنیان موضوع برپایه درستی بنا نشود . وقتی دین تحریف شده مبنا و اساس سیاست و اقتصاد و فرهنگ قرار بگیرد( منسوخات ایات و روایات) ثمره اش بعد از ۴۳ سال این میشود که میبینید . اول باید دین ناب و اصیل را با علمی دقیق از ناخالصیهایش بازشناخت بعد شروع به ساخت بنا کرد . اگر هم توانایی شناخت دین خالص را نداریم فعلا با کمک خرد جمعی و بدور از تعصب و یکه تازی ، ادعای اسلامیت را کمتر کنیم و خرد جمعی را پذیرا شویم تا ظهور منجی موعود که اسلام حقیقی را میاورد ... یاتی بکتاب جدید .
 
هدف و فرق حکومت علی ع با معاویه در چی بود ؟ معاویه بهر قیمت و وسیله ای میخواست حاکم شود ولی علی ع میگفت اتامرونی ان اطلب النصر بالجور ، رسیدن بهدف را با ستم نمیخواهم ... ۲۵ سال در خانه نشست چون مردم نمیخواستنش !
 
قال لی رسول الله(ص): ان اجتمعوا علیک فاصنع ما امرتک و الا فالصق کلکک بالارض، فلما تفرقوا عنی جررت علی المکروه ذیلی و اغضیت علی القدی جفنی و الصقت بالارض کلکلی 
 
« رسول خدا(ص) به من فرمود:" اگر مردمان بر تو گرد آمدند، آنچه به تو فرمان داده‌ام به جا آور و امرشان را به عهده گیر، و گرنه خود را به کناری فرود‌آر و آنان را واگذار" پس چون مردمان از گردم پراکنده شدند، به ناچار دست فرو هشتم و خار در چشم، دیده فرو بستم و خود را به کناری کشیدم"(ابی‌الحدید، ج 20، ص 326)
 
وقتی شما ایات قتل و جهاد سوره توبه را ناسخ بدانید یعنی مثل داعش وسلفیه ... معتقد به جهاد ابتدایی و جنگ با همه دنیا هستید برعکس اگر ایات رحمت و مهربانی سوره مائده را ناسخ بدانید موجب تعامل و ارتباط بهتری با جهان خواهید شد و ...
 
طبق اسناد صحیح حضرت علی ع میگویند سوره مائده اخرین سوره نازل هست یعنی مهربانی با اهل کتاب و حلیت طعام ایشان و ازدواج با ایشان جائزه برعکس سلفیه و داعش که میگن فقط بکشید !
قران ایات صلح  هم دارد و فرموده والصلح خیر ، اصالت را به صلح داده نه جنگ برعکس اسلام خشن یهودی عمری اموی که با برداشت غلط از قران اصالت را به جنگ میدهند.
بهمین جهت مولا علی ع و امام صادق ع به قاضی و مفتی فرمودند که اگر ناسخ و منسوخ قران را نشناسید هم خود وهم دیگران را هلاک میکنید ... در طلب اموختن دانش ناسخ و منسوخ قران باشید . کافی کلینی و ...
 
سلام سوال ، چرا مرحوم اقای خمینی در پیری برخی از نظرات فقهی شان تغییر کرد ؟
 
مثلا ایشان در سن ۴۲ سالگی در کتاب کشف الاسرار بصراحت به نظارت فقیه معتقدند نه ولایت فقیه اما در سن ۷۶ سالگی در کتاب البیع به ولایت فقیه و ... نظر دادند ؟
 
همچنین چرا ایشان در کتاب تحریر الوسیله که در ۶۴ سالگی نوشتند به جهاد ابتدایی عقیده ندارند اما در کتاب البیع که در ۷۶ سالگی نوشتند ودر کتب و سخنرانیهای دیگر به جهاد ابتدایی تغییر نظر دادند ؟
 
 
مصاحبه اقای خمینی با تلویزیون امریکا در سال ۱۳۵۷
 
سوال ؛ ابهاماتی در مورد نقش شما در آینده وجود دارد. ممکن است نقش خود را در آینده بفرمائید؟ 
 
جواب: من در آینده هم همین نقشی را که الان دارم خواهم داشت، نقش هدایت و راهنمائی و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام می کنم و اگر چنانچه خیانتکاری در کار باشد با او مبارزه می کنم لکن من در خود دولت هیچ نقشی ندارم.صحیفه نور جلد 4 صفحه 206 تاریخ ۲۲ دی ۱۳۵۷
مصاحبه ایت الله خمینی با روزنامه لوژورنال فرانسه سال ۵۷ ؛
 
 
 
سؤال: جمهوری ای که شما می خواهید تشکیل دهید، اسلامی خواهد بود، بنابراین آیا خواهید پذیرفت که در رأس آن قرار گیرید؟ 
 
جواب: اولاً این مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسؤولیت امور را به دست آنان بسپارند ولیکن من شخصاً نمی توانم در این تشکیلات مسوولیت خاصی را بپذیرم و در عین حال همیشه در کنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظیفه ارشادی خود را انجام می دهم.صحیفه نور جلد 3 صفحه 270 تاریخ ۷ اذر ۱۳۵۷
 
همانطور که میبینید اولش اقای خمینی حتی قصد رهبر شدن ودخالت در سیاست را هم نداشت ! اما بعد از اشنا شدن با مودودی سلفی نظراتش تغییر کرد .
 
 
 
پیام تسلیت اقای خمینی بمناسبت فوت مودودی تکفیری ارهابی !
 
حضرت امام (ره) از جایگاه این شخصیت داشت. در پیام تسلیت امام خمینی (ره) آمده بود: «ایشان عالمی برجسته و اندیشمندی بود که امت اسلامی به او افتخار می کرد ... او خدمات بسیار بزرگی در راستای اهداف اسلام و مسلمانان در سراسر نقاط جهان ارائه داد و تنها یک رهبر بزرگ دینی برای مسلمانان پاکستان نبود، بلکه رهبر دینی سراسر جهان اسلام بود... وفات ایشان ضربه بزرگی به جهان اسلام وارد کرد که امکان جبران آن وجود ندارد ...».سایت تقریب
 
چرا اقای خمینی از یک ارهابی سلفی بعنوان رهبر دینی سراسر جهان اسلام یاد میکند که فوتش امکان جبران ندارد ؟؟؟!!!
 
سلام دفاع درست از اسلام و قران مهمترین وظیفه است امروزه شبهات زیادی هست که باید جواب داده بشوند ...
 
موضوع ناسخ و منسوخ یک اصل بنیادی در احکام و حکومت است و ما ایات و روایات را میاوریم ...
 
مانند روایات متعدد صحیحی از فریقین از امام علی ع و امام صادق ع و ...که بقاضی و مفتی فرمودند هر کس ناسخ و منسوخ قران را نشناسد هم خود و هم دیگران را هلاک میکند !
 
عن أمير المؤمنين عليه السلام: أنه مرّ بقاصّ [بقاضِ] فقال: أتعرف الناسخ والمنسوخ؟ قال لا. قال: هلكت وأهلكت . متفق بین الفریقین
 
اشتباه راهبردی اقای خمینی همین نداشتن علم کافی به ناسخ و منسوخ قران و روایات بود که باعث شد ایشان جهاد ابتدایی را برخلاف سایر فقهای شیعه جائز بداند( علی رغم اینکه اولش در کتاب تحریرالوسیله برخلاف کتاب البیع معتقد به جهاد ابتدایی نبودند) و بگوید جنگ تا رفع فتنه از عالم  و هدف از انقلاب تشکیل دولت جهانی اسلام و صدور انقلاب و ...! (رک به صحیفه نور ج ۱۵ ص ۱۵۷ و ...) 
اشتباه دیگر ولایت مطلقه فقیه بود که خود ایشان در جوانی طرفدار نظارت فقیه بود طرفداران ولایت فقیه را بی خرد میدانست( رک به کشف الاسرار ص ۱۷۹ و ۱۸۶) ولی در پیری خودش معتقد به ان شد !( رک به البیع ج ۲ )
 
سلام و تشکر البته اجماع شیعه همان تحریم جهاد ابتدایی است مگر انگشت شمار که خرق اجماع کرده اند مثل قاطبه اهل سنت که از معارف ثقلین دورند.
 
اشتباه راهبردی اقای خمینی ؛ در خلال تحقیقاتم علت اینکه مرحوم اقای خمینی برخلاف اجماع فقهای شیعه به عامه گرایش داشته و مانند اهل سنت قائل به جهاد ابتدایی است چه بوده به این نتیجه رسیدم که ایشان با کتب عرفای سنی مانند محی الدین عربی و ... مانوس بود و همانطور که میدانید مفسرین اهل سنت قائل به نسخ همه ایات صلح و عفو و صفح قران توسط ایه سیف یا ایه ۷۳ سوره توبه هستند و در کتب اقای خمینی مانند کشف الاسرار و البیع و صحیفه نور ؛ بر جهاد و قتال تا رفع فتنه از عالم تاکید زیادی کرده است ( برخلاف کتاب تحریرالوسیله که قبل از نوشتن کتاب البیع نوشتند ودران جهاد ابتدایی را با حضور معصوم جائز میدانستند ) و همین ندانستن ایات و روایات منسوخ علت این اشتباه مهلک گردیده است همچنانکه طبق روایات صحیح سنی و شیعه امام علی ع و امام صادق ع فرمودند که مفتی و قاضی که ناسخ و منسوخ قران رانشناسد هم خودش و هم دیگران را هلاک میکند .
 
ولایت مطلقه فقیه باعث یک تناقض جدی در اعتقاد هم میشود چرا که از یک طرف جهاد ابتدایی از شئون ولی فقیه هست و از طرف دیگر طبق اخبار واجماع فقهای شیعه ، جهاد ابتدایی از شئون معصوم است . صاحب جواهر اگر چه دچار تناقضاتی در این مورد گشته ولی سرانجام در کتاب امر به معروف خودش را نجات داده و مثل سائر فقها به اذن امام در جنگ ابتدایی فتوا داده اما مرحوم اقای خمینی راهی برای خروج از این تناقض نیافته و در کتاب البیع که موخر بر کتاب تحریر الوسیله هست و همچنین درسخنرانیهای اواخر عمرش ، قائل به جهاد ابتدایی توسط ولی فقیه شده است . هر چند که در کتاب تحریر الوسیله مثل فقهای قبل اذن امام معصوم در جهاد اولیه را شرط دانسته بود .
 
 
 
 ثم إن المتحصل من جميع ما ذكرناه أن للفقيه جميع ما للامام عليه السلام إلا إذا قام الدليل على أن الثابت له عليه السلام ليس من جهة ولايته وسلطنته، بل لجهات شخصية تشريفا له أو دل الدليل على أن الشئ الفلاني وإن كان من شؤون الحكومة والسلطنة لكن يختص بالامام (ع) ولا يتعدى منه، كما اشتهر ذلك في الجهاد غير الدفاع، وإن كان فيه بحث وتأمل.البیع ج 2 ص 664
 
 
 
امام در «تحریر الوسیله» تصریح می کنند:  مسألة 1 - ليس لأحد تكفل الأمور السياسية كاجراء الحدود والقضائية والمالية كأخذ الخراجات والماليات الشرعية إلا إمام المسلمين عليه السلام ومن نصبه لذلك مسألة 2 - في عصر غيبة ولي الأمر وسلطان العصر عجل الله فرجه الشريف كان نوابه العامة - وهم الفقهاء الجامعون لشرائط الفتوى والقضاء - قائمين مقامه في إجراء السياسات وسائر ما للإمام عليه السلام إلا البدأة بالجهاد. تحرير الوسيلة - السيد الخميني - ج ١ - الصفحة ٤٨٢
 
 یعنی تصریح می کند جهاد ابتدایی جز برای امام معصوم(ع) جایز نیست.
 
  
 
 
 اشتباه سیاسی بزرگی (نتیجه ولایت مطلقه فقیه) که موجب اطاله جنگ و هزینه زیاد بر کشور شد عدم قبول قطعنامه 479 که دو روز بعد از شروع جنگ صادر شد ولی امام گفت ابدا سازش نمیکنیم و مسائلی خارج از عرف بین الملل مطرح ساخت وگفت باید حکومت صدام ساقط شود و در عراق همه پرسی برگزار شود تا ببینیم ایا مردم عراق صدام را میخواهند یا نه ؟؟؟؟!!!وما هرگز سازش نمیکنیم حتی اگر از کشور ما خارج شوند ؟؟؟!!!(صحیفه نور ج 13 ص 128 تاریخ 28 مهر 1359 و ج 13 ص 106 تاریخ 8 مهر 1359 دو روز بعد از صدور قطعنامه 479)
 
همچنین عدم قبول قطعنامه 514 بعد از فتح خرمشهرکه دچار غرور شد چون ایشان میگفت بزودی صدام را ساقط وسراغ اسراییل میرویم وتشکیل دولت جهانی اسلام ؟؟!!!(صحیفه نور ج 15 ص 157 و ص 216 و ...)
 
 
 
اشتباه بزرگ اقای خمینی این بود که به توصیه عارف بزرگ اقای قاضی توجه نکرد .
... البته قبل از انقلاب خودش هم میگفت که فقها فقط باید نظارت کنند نه حکومت( به کتاب کشف الاسرار ایشان صفحات ۲۲۳ و ۲۳۲ مراجعه کنید) ولی بعد از انقلاب پس از ۱۱ ماه که در قم بودند توسط عده ای به تهران اورده شدند برای عمل قلب و بعدش وارد سیاست شدند و مشکلات اغاز شد و تحریک صدام و شروع جنگ و تحریم و ... و بن لادن و القاعده و داعش و طالب و .
 
 
 
 
سلام 
اساس مشکل از کجا شروع شد ؟
مکرر گفتیم که انقلاب به اعقاب ومهجوریت قران توسط حزب سقیفه با کمک یهودیانی مانند زید بن ثابت بخوبی اجرا شد .
 
روش کار هم بدین صورت بود که جناب عمر دستور داد : جردوا القران (صححه الذهبی والالبانی) یعنی قران پیامبر ص را از غیر قران پاک کنید ! چرا ؟ چون قران اولیه که مصحف امیرالمومنین ع نمونه اتم انست طبق روایات صحیح مانند انچه که جناب سیوطی در اتقان از ابن سیرین اورده کتابی مفید وبی نظیر وشامل ناسخ ومنسوخ بترتیب نزول بود . واین موضوع اساسی ترین بحث دینی است چرا که اساس اختلاف امت اسلامی از همین نشناختن منسوخات ایات وروایات اغاز شد و شعله های اختلاف از تفسیر غلط قران زبانه میکشد (اتعرف الناسخ والمنسوخ قال لا قال هلکت و اهلکت . حدیث صحیح متفق الفریقین از امیرالمومنین ع و امام صادق ع و ...)
 
بنابراین دستور عمر مبنی بر تجرید قران در دستور کار حزب سقیفه بکمک زید بن ثابت یهودی بخوبی اجرا شد و قران مولا علی ع که توسط پیامبر ص بعلی ع تعلیم و جمع شده بود مهجورشد و امت اسلام بدبخت شدند .
اما روایات صحیح و موکد در این باب :
 
امام بخاری ودیگران طبق صحاح اثار اورده اند که جناب عمر بصراحت میگوید که جناب ابی ابن کعب قاری ترین صحابه است ولی ما مقداری از قران ابی را ترک میکنیم (چون برخلاف مذاق ماست ؟؟!!)
 
- قال عمرُ رضِي اللهُ عنه : عليٌّ أقضانا وأُبيٌّ أقرأُنا ، وإنَّا لندعُ كثيرًا من لحنِ أُبيٍّ إن أنبأَ بقولِ : سمِعتُ من رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم ولم ولنْ أدعَه لشيءٍ ، واللهُ يقولُ { مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِهَا }
الراوي : عمر بن الخطاب | المحدث : ابن كثير | المصدر : مسند الفاروق
الصفحة أو الرقم : 2/563 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح
 
 
عمر گفته است: «اقضانا علی و اقرانا ابی، و انا لنترک اشیاء من قرائه ابی یعنی: عالم ترین ما در قضاوت علی (ع) و عالم ترین ما در قرائت ابی است ولی ما حتما چیزهایی (چیزهای زیادی) از قرائت او را رها می کنیم ??!!جالبه که جناب ابی هم میگفت من هرگز قرائت (قران) پیامبر ص را ترک نمیکنم !
ودر جای دیگر میگوید ابی منسوخات را میخواند ؟؟!!مثل ایه فاسعوا الی ذکر الله ! در سوره جمعه . اگر بقول عمر ایه فاسعوا الی ذکر الله منسوخ است پس چرا امروز در قران فاسعوا امده نه فامضوا الی ذکر الله ؟ بالاخره این تناقض وحشتناک عثمان که قران فعلی را جمع کرد با این سخن عمررا یک نفر پاسخ دهد !
 
 
بهمین جهت که ناسخ ومنسوخ قران کنونی قاطی شده است امیرالمومنین ع وامام صادق ع طبق احادیث متفق الفریقین فرموده اند که مفتی یا قاضی که ناسخ ومنسوخ قران را نشناسد هم خود وهم دیگران را هلاک کرده است !
 
چرا عثمان در مصحفش آیات وقرائات منسوخ را وارد کرد ؟؟!!
 
چرا قران عثمان داعش درست میکند ؟!
 
سلام سوالی مهم ، چرا امیرالمومنین ع و امام صادق ع فرمودند قاضی و مفتی که ناسخ از منسوخ قران را نشناسد هم خودش و هم دیگران را هلاک ساخته است ( کافی کلینی و منهاج السنه ابن تیمیه و ...)
 
گروههای جهادی و سلفی معتقدند ایه ۷۳ توبه یا ایه شمشیر ناسخ همه ایات صلح و عفو و گذشت قرانست و قران یعنی شمشیر و اسلام یعنی جهاد و کشتار همه ؛ 
هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح ! تفسیر قرطبی و ...
 
ما ثقلین را حجت میدانیم نه فقط قران را مثل عمریه .
وقتی اخرین سوره نازله طبق محتوای سوره که ایه اکمال دین در این سوره هست و در حجه الوداع سال دهم هجری نازل شده و طبق روایات متعدد فریقین اخرین نازله سوره مائده هست دیگر چرا لجبازی میکنید ؟ ایا منسوخ موخر است ؟
 
حتی محتوای سوره توبه مربوط به جنگ تبوک و حنین ( ایه ۲۵ ویوم حنین) است که مربوط به سال هشتم و نهم هجریست .
 
ایا دلائلی بالاتر و منطقی تر میخواهید ؟
از یک ریاضیدان کمک بگیرید تا بگه بشما سال نهم بعد از سال دهم است یا قبل از ان ؟؟!!
 
ایات  قران جهاد در رکاب نبی و وصی را جائز میداند ؛  یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین ...و روایات صحیحی که از ائمه علیهم السلام امده که جنگ در رکاب غیر معصوم مانند خوردن گوشت خوک حرامست و سیره مولا علی ع  و فرزندانش در عدم شرکت در جنگهای خلفا .
 
جهاد ابتدایی ریشه در اسلام ناب نبوی علوی ندارد بلکه از اسلام محرَّف عمری اموی( برداشت از ایات منسوخ سوره توبه) و توجیه فتوحات خلفا ناشی شده است . اسلام نبوی علوی معتقد به اصالت صلح است نه اصالت جنگ .
بنظر میرسد هرجا خشونت و جبر وتوهین و ... وارد اسلام شده از اصحاب یهودی وارد اسلام شده و به شیعه هم سرایت کرده مانند اسرائیلیات کعب الاحبار و تمیم داری و وهب بن منبه که ابتدا به تابعین و بتدریج به کتب شیعه وارد شد .چرا که پیامبر ص بکرات فرمود دین من دین سمحه و اسان گیری است و ...
 
وقتیکه بر اساس اسلام محرَّف عمری اموی حکومت تشکیل بشه عاقبتش همین نابسامانیها و اختلافات گروههای مسلمین تکفیری جهادی میشه . چون  اسلام ناب نزدصاحب اصلی هست یعنی امام اخر عج که یاتی بکتاب جدید یعنی مصحف جدش امیرالمومنین ع که بترتیب ناسخ و منسوخ را میاورد و اسلام خالص نبوی علوی را اشکار میسازد .أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِهِ ..
 
اتفاقا ما داریم شاخه های هرز را میبریم ... امام صادق ع و امام باقر ع فرمودند که حضرت مهدی عج کتاب جدیدی میاورد یعنی همان مصحف جدش علی ع که بترتیب ناسخ و منسوخ بود نه مثل مصحف عثمان که داعش ساز است و. .. شما هم اگر مسلمان شناسنامه ای نیستید در جواب من ایه و روایت بیارید نه انشاء ...
 
چرا اسلام اجباری ارزش ندارد ؟
 
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «99 یونس»
 
واگر پروردگارت مى‌خواست، (به اجبار) همه‌ى مردم روى زمين يكجا ايمان مى‌آوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مى‌كنى تا ايمان آورند؟
 
 
﴿ إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ﴾
[ سورة الشعراء: 4]
 
اگر بخواهيم معجزه‌اى از آسمان بر آنان فروآوريم، تا در برابر آن، گردن‌هايشان خاضع گردد (وبا اكراه واجبار مؤمن شوند، امّا سنّت الهى چنين نيست).
 
سلفیه و داعش چی میگن که یا اسلام اورید یا شمشیر ؟
 
مولا علی ع بجز ۳ جنگ علیه مسلمین در هیچ جنگی در فتوحات خلفا حضور نداشت و همراهی نکرد ؟!
 
وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي
 
 
شیخ اسلام بن تیمیه در منهاج السنه میگه علی ع بین اهل قبله شمشیر کشید نه کفار  ؛ ..انما کان السیف بین اهل القبله
 
و شواهد زیادتری هم هست که اهل سنت اعتقاد به جهاد ابتدایی را از همین جنگهای خلفا اخذ کردند ...
 
سیره نبوی علوی بعکس سیره عمری اموی بر اصالت صلح است نه اصالت جنگ و جهاد ، رسول رحمت ص فرمود ؛ لم یرسلنی الله بالرهبانیة و لکن بعثنی بالحنیفیة السهلة السمحة . کافی کلینی و سنن ترمذی و ...
 
چرا سلفیه جهاد را جزو اصول دین میدانند ؟
 
اساسا افراد اتش به اختیار که سواد چندانی ندارند مانند داعش خیال میکنند که مجری حدود الله در زمین هستند چون برداشت غلطی از قران و سنت دارند .در طول تاریخ هم مانند قتلهای زنجیره ای دهه 70 و قتل احمد کسروی توسط نواب صفوی و ... غافل از اینکه امام معصوم وظیفه اقامه حدود را دارد  ...اقامة الحدود بید من الیه الحکم . وسائل الشیعه
 
همین سعید حنایی که فیلم عنکبوت مقدس براساس جنایات وی ساخته شد فکر میکرد دارد ثواب میبرد ودر مصاحبه اش هم گفت بعد از قتل 12 زن دیدم خداوند از من راضی است وباران را فرستاد وخشکسالی تمام شد ( وان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم) در حالیکه شناخت مرز وحی الله با وحی شیطان در اختیار معصومین است . بسیاری از قاتلین در بازجویی میگفتند که یک نفر در گوش ما میگفت فلانی را بکش !
 
باید بررسی کرد زمینه روانشاختی تندروی مذهبیون را ...
 
بنابراین اقدامات خودسرانه نه تنها موجب ثواب نخواهد بود بلکه بدبختی ابدی را پیش رو دارد مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ﴿۳۲ مائده﴾
 
 
 
اما سازندگان این فیلم عنکبوت مقدس عمدا یا سهوا توجه نکرده اند که حساب اسلام نبوی علوی از اسلام خشن عمری اموی جداست و امثال سعید حنایی و ابوبکر بغدادی و اسامه بن لادن و خالدبن ولید زائیده تفکرخشن یهودیان سقیفه هستند که ربطی به شیعه وائمه رحمت علیهم السلام ندارند .
 
 
 
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ سَمِعْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: صَدِيقُ كُلِّ اِمْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ .کافی
 
 دوست هر انسانی عقل او و دشمنش جهل اوست . امام رضا ع 
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز عقل و جهل را معیار فقر و غنای آدمی می دانند و می فرمایند:
 
اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ اَلسَّرِيِّ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَا عَلِيُّ لاَ فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ اَلْجَهْلِ وَ لاَ مَالَ أَعْوَدُ مِنَ اَلْعَقْلِ
 
کافی کلینی .
 
 در خاتمه توصیه همیشگی به مجاهدین خودسر شیعه وسنی همیشه اول تحقیق کنید و مهمترین کتاب مذهبتان را یعنی کتاب کافی کلینی وصحیح بخاری را بخوانید بعد اقدام کنید . عن النبی ص  سباب المسلم فسوق وقتاله کفر . جنگیدن با مسلمان کفر است حال جزای قتلش چیست ؟!
 
کسانیکه کتب مودودی سلفی و اقای خمینی را خوانده اند کتب سیاسی ایندو نفر دقیقا مثل همند و مکاتبات و ملاقاتهایی که بین دو نفر انجام شده موید تاثیر و تاثر اقای خمینی از مودودیست .
 
همچنین گفته شده که اقای خمینی هم کتاب حکومت اسلامی را با الهام از تفکرات مودودی( متفکر سلفی جهادی) نوشته است.
(سید ولی نصر (فرزند سید حسین نصر) در کتاب «پیش‌قراولان انقلاب اسلامی؛ جماعت اسلامی پاکستان» مدعی شده که سید روح‌الله خمینی، کتاب «حکومت اسلامی» (ولایت فقیه) را با تأثیرگیری از مودودی نوشته‌است
منبع ؛ مهران موحد-روزنامه‌نگار در کابل (۳۰ شهریور ۱۳۹۶). «مولانا مودودی، بنیان‌گذار اسلام سیاسی رادیکال».
 
ایا سوره مائده ناسخ است یا سوره توبه ؟ چون گروههای جهادی معتقدند ایات ۷۳ و ۲۹ و ۵ سوره توبه (یا ایات سیف) ناسخ همه ایات صلح و عفو قرانند ؟
 
«کلّ ما فى القرآن من مثل«فاعرض عنهم، و تولّ عنهم و خلّوا سبیلهم و ما شاکل ذلک، فناسخه آیة السیف.»
 
یعنى تمام کلماتى که در قرآن از قبیل «فأعرض عنهم، تولّ عنهم و خلّوا سبیلهم و امثال آنها وارد شده است، به وسیله آیه سیف نسخ شدند! کتاب-النسخ فى القرآن الکریم، مصطفى زید، رقم 699.
 
آیه 13 سوره مائده یعنی ایه عفو وصفح :«و لا تزال تطّلع على خائنة منهم الاّ قلیلا منهم فاعف عنهم و اصفح...» که به وسیله آیه 29/توبه یا ایه قتال نسخ شده است.
کتاب ؛ التمهید فى علوم القرآن، محمد هادى معرفت، ج 2، ص 312.
 
اقای خمینی نیت وهدفش نیک ودلسوز بود ولی در روش اشتباه کرد و در اواخر تندرو شد . در اخلاق و عرفان صاحب نظر بود ( چون اخلاقیات منسوخ ندارند برعکس احکام که منسوخ دارند) ولی در تاریخ وتفسیرضعیف ودر حکومت وعرفان گرایش به عامه داشت (مانند علاقه به کتب فتوحات مکیه وفصوص الحکم  شیخ اکبر ! محی الدین عربی و ...) . ضمن اینکه در دهه 50 تحت تاثیر متفکرانی مانند ابوالاعلی مودودی وهابی قرار گرفت و مکاتبات وملاقاتهایی بین ایشان صورت گرفت که منجر به تغییرات عمده ای در نگرش ایت الله خمینی به مقوله جهاد وولایت فقیه  نظر ایشان از نظارت فقیه به ولایت فقیه و از جهاد دفاعی به جهاد ابتدایی و مباره مسلحانه تا برافراشتن پرچم لااله الا الله بر سراسر گیتی وتشکیل دولت جهانی اسلام .
 
قابل توجه مدافعان تغییر نظام ؛ ترس من از اینست که تا وقتیکه یک ملت اهل تحقیق و کتاب نشود تغییر حکومتها نمیتواند نقش موثری در رفاه و کمال ملتها داشته باشد همانطوریکه در سال ۵۷ مردمیکه تحت تاثیر احساسات ایدئولوژیک واقع شدند و بدون تحقیق حکومت اسلامی را انتخاب کردند درحالیکه نه اسلام را میشناختند نه سکولاریسم را .
 
 
سوال : ایا نمیشد جنگ را زودتر تمام کنند مثلا بعد از فتح خرمشهر و ... که شورای همکاری خلیج فارش حاضر به پرداخت غرامت 60 میلیارد دلاری هم شده بود واینقدر جنگ طول نمیکشید و جوانان اینده ساز هم شهید نمیشدند و زیرساختهای کشور تخریب نمیگشت ؟
 
 
مثلا اقای منتظری بعد از فتح خرمشهر گفت :
 
«... من‌‌ همان وقت پیغام دادم که هر کاری می‌خواهید بکنید حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست، آن روز حسابی برای غرامت به کشور ما پول می‌دادند و منت ما را هم می‌کشیدند و شرایط آماده بود، ولی آقایان فکر می‌کردند که الان می‌رویم عراق را می‌گیریم و صدام را نابود می‌کنیم...» (متن کامل خاطرات آیت‌الله حسینعلی منتظری به همراه پیوست‌ها، اتحاد ناشران ایرانی در اروپا، دی ماه 1379)
 
  بلی امکانش بود ولی اخبار مختلف است و باید بررسی کرد ...ما مرهون ومدیون خون شهدا هستیم که برای دفاع از این مردم و کشور جانشان را فدا کردند ...
 
ولی چون جنگ طول کشید اجماع جهانی علیه ایران شکل گرفت وایران را باغی ویاغی قلمداد کردند .
 حاج قاسم سلیمانی سرباز اسلام و مدافع وطن بود و مهمترین ثمره شهادتش همین نمایاندن تفاوت بین اسلام شیعه و اسلام داعش به دنیا بود .
 
اما این ابوالاعلی مودودی کیست ؟ یک متفکر سلفی که مروج افکار رادیکالی بن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب به سبکی نوین ، 
 
وپدر معنوی افراطیونی مانند سید قطب و ملاعمر و عبدالسلام فرج و اسامه بن لادن و ابومصعب زرقاوی و ابوبصیر طرطوسی و ... از نظر او، توحید، رسالت و خلافت سه رکن اصلی دین اسلام است حکومت فقط حق خدا است بنص ان الحکم الا لله و مانند #خوارج فقط با جهاد وشمشیرباید خلافت اسلامی قرون اول را احیا کرد !
 
 
 مثلا کتابی دارد بنام تفهیم القران یعنی فهماندن قران ! دفاع متعصبانه از خلفا وصحابه (هرچند که مواردی را به عائشه و معاویه اشکال کرده در ماجرای جنگ جمل وصفین) اما مثل سلفیون در باتلاق ناسخ ومنسوخ گرفتار امده یعنی نسخ همه ایات صلح وعفو وصفح قران با ایه 29 توبه و جنگ و جهاد وقتال با همگان !
 
 
 
کشتار شیعیان ومردم پاکستان وافغانستان و ... نتیجه تاثیر حزب جماعت اسلامی است که بدست مودودی تاسیس شد و منجر به زایش گروههای رادیکالی جهادی مانند سپاه صحابه و جیش عدل و طالبان و لشکر طیبه و گروههای انتحاری و ... گردید.
 
 اشکال سلفیون ونسلشان اینجاست که داعی احیای خلافت عصر خلفای راشده را دارند و معتقدند که فتوحات خلفا کاری مشروع و ارمانی بود وهمه مسلمین باید مثل عمروعثمان ومعاویه و ... با حمله و غارت و قتل و غنیمت به قدرت برسند .در حالیکه این تفکر با ایات قران و اجبار بر دین و سنت نبوی در تضاد است .
 
میگویند دوران حکومت طلایی مسلمانان در #اندلس اسلامی، یادآور شکوه و عزت صدر اسلام بود
 
 
اندیشه خلافت گرایی جنبش «الخلافه»  پاکستان    جند الخلافه در الجزایر جیش الخلافه الاسلامیه داعش یا خلافت اسلامی همگی از واژه خلافت استفاده کرده اند .
 
 
جالبست از صدها سال قبل تا بامروز این جهادیون بارها وبارها با اقدامات مسلحانه وتکفیری نظامهای اجتماعی را مختل وخلق بسیاری را بکشتن داده و اخرش هم نتوانسته اند یک نظام سیاسی کارامد و دائمی تاسیس کنند . چرا ؟ چون #اسلام را درست نشناخته و فکرمیکنند اسلام عمری اموی (خلافت اسلامی) الگوی درستی است .
 
حتی اگر به روایات صحاح خودشان و فتاوای ائمه شان مانند احمد حنبل رجوع میکردند میدیدند که پیامبرص هیچگاه اجازه خروج برحاکم را نداده است :
 
- مَن خَرَجَ من الجماعَةِ قِيدَ شِبْرٍ، فقد خَلَعَ رِبْقَةَ 
- مَن خَرَجَ من الجماعَةِ قِيدَ شِبْرٍ، فقد خَلَعَ رِبْقَةَ الإسلامِ مِن عُنُقِه.
 
الراوي : [أبو ذر الغفاري] | المحدث : الذهبي | المصدر : الكبائر
الصفحة أو الرقم : 325 | خلاصة حكم المحدث : صحيح من وجوه عدة صحاح | أحاديث مشابهة
 
 
و الرقم : 325 | خلاصة حكم المحدث : صحيح من وجوه عدة صحاح | أحاديث مشابهة
 
 
ابوحمزه مهاجر، از دیگر متفکران داعش، نیز معتقد است هر موحدی باید بداند که جهاد برای اعاده خلافت اسلامی، وظیفه خطیری است که راهی جز آن نیست. ابوعمر سیف، از دیگر رهبران گروه‌های جهادی، می‌نویسد: «فإن دولة الاسلام قامت فی عهد النبی صلی الله علیه وسلم بالکتاب والجهاد، ولن تقوم مرة أخری إلا بالکتاب والجهاد، ومن أراد قیامها بغیرهما فقد ضل السبیل
 
ویا روایت خطرناک زیر ؛
 
رزق من در سایه #نیزه‌ام قرار داده شده است .روایت نبوی
 
 
- جَعَل رِزْقي تحتَ ظِلِّ رُمحي
الراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : الألباني | المصدر : مشكلة الفقر
الصفحة أو الرقم : 24 | أحاديث مشابهة | خلاصة حكم المحدث : صحيح |  شرح حديث مشابه
 
 
- بُعِثتُ بالسَّيفِ حتَّى يُعبَدَ اللَّهُ لا شريكَ لَهُ وجُعِلَ رِزقي تحتَ ظلِّ رُمحي وجُعِلَ الذِّلَّةُ والصَّغارُ على من خالفَ أمري ومن تشبَّهَ بقَومٍ فَهوَ منهُم
الراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : تخريج المسند لشاكر
الصفحة أو الرقم : 7/121 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح | أحاديث مشابهة
التخريج : أخرجه البخاري معلقاً بصيغة التضعيف قبل حديث (2914) مختصراً، وأخرجه موصولاً أحمد (5114) واللفظ له. |  شرح حديث مشابه
 
این خبر سند درستی از شیعه ندارد . حتی از عامه هم مخدوش و رجالش شامی هستند . ولی قطعا این حدیث موهن مقام پیامبر ص ساخته امویانیست که میخواستند غارت و جنگ و فتوحات خلفا را توجیه کنند .
 
امروز هم گروههای جهادی تکفیری مثل داعش باستناد بهمین حدیث مانند انگلی خون اشام حاصل دسترنج دیگران را میمکند و میبرند .
 
ببينيد بابن بَطَّة العكبري در قرن سوم چي نوشته در باره تفرقه مسلمين و شدت اختلاف ائمه اهل سنت :‌
بَابُ التَّحْذِيرِ مِنِ اسْتِمَاعِ كَلَامِ قَوْمٍ يُرِيدُونَ نَقْضَ الْإِسْلَامِ , وَمَحْوَ شَرَائِعِهِ فَيُكَنُّونَ عَنْ ذَلِكَ بِالطَّعْنِ عَلَى فُقَهَاءِ الْمُسْلِمِينَ , وَعَيْبِهِمْ بِالِاخْتِلَافِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: قَدْ ذَكَرْتَ نَهْيَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الْفُرْقَةِ , وَتَحْذِيرَهُ أُمَّتَهُ ذَلِكَ , وَحَضَّهُ إِيَّاهُمْ عَلَى الْجَمَاعَةِ وَالتَّمَسُّكِ بِالسُّنَّةِ , وَقُلْتَ: إِنَّ ذَلِكَ هُوَ أَصْلُ الْمُسْلِمِينَ , وَدُعَامَةُ الدِّينِ , وَأَنَّ الْفِرْقَةَ النَّاجِيَةَ هِيَ وَاحِدَةٌ , وَالْفِرَقُ الْمَذْمُومَةُ نَيْفٌ وَسَبْعُونَ فِرْقَةً , وَنَحْنُ نَرَى أَنَّ هَذِهِ الْفِرْقَةَ النَّاجِيَةَ أَيْضًا فِيهَا اخْتِلَافٌ كَثِيرٌ , وَتَبَايُنٌ فِي الْمَذَاهِبِ , وَنَرَى فُقَهَاءَ الْمُسْلِمِينَ مُخْتَلِفِينَ , فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ قَوْلٌ يَقُولُهُ , وَمَذْهَبٌ يَذْهَبُ إِلَيْهِ وَيَنْصُرُهُ , وَيَعِيبُ مَنْ خَالَفَهُ عَلَيْهِ , فَمَالِكُ بْنُ أَنَسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ إِمَامٌ , وَلَهُ أَصْحَابٌ يَقُولُونَ بِقَوْلِهِ , وَيَعِيبُونَ مَنْ خَالَفَهُمْ , وَكَذَلِكَ الشَّافِعِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ , وَكَذَلِكَ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ , وَطَائِفَةٌ مِنْ فُقَهَاءِ الْعِرَاقِ , وَكَذَلِكَ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ رَحِمَهُ اللَّهُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ لَهُ مَذْهَبٌ يُخَالِفُ فِيهِ غَيْرَهُ. وَنَرَى قَوْمًا مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ وَالرَّافِضَةِ , وَأَهْلِ الْأَهْوَاءِ يَعِيبُونَنَا بِهَذَا الِاخْتِلَافِ , وَيَقُولُونَ لَنَا: الْحَقُّ وَاحِدٌ , فَكَيْفَ يَكُونُ فِي وَجْهَيْنِ مُخْتَلِفَيْنِ ...
الكتاب: الإبانة الكبرى لابن بطة
المؤلف: أبو عبد الله عبيد الله بن محمد بن محمد بن حمدان العُكْبَري المعروف بابن بَطَّة العكبري (المتوفى: 387هـ)
المحقق: رضا معطي، وعثمان الأثيوبي، ويوسف الوابل، والوليد بن سيف النصر، وحمد التويجري
الناشر: دار الراية للنشر والتوزيع، الرياض
 
 
اما حدیثی صحیح و متواتر از قول رسول الله (ص) از فریقین وارد شده است با متن :
 
4596 - حدثنا وهب بن بقية عن خالد عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال 
 : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم " افترقت اليهود على إحدى أو ثنتين وسبعين فرقة وتفرقت النصارى على إحدى أو ثنتين وسبعين فرقة وتفترق أمتي على ثلاث وسبعين فرقة " . 
قال الشيخ الألباني : حسن صحيح
بني اسرائيل به هفتاد و يك يا دو فرقه تقسيم شدند  و امت‏ من به هفتاد وسه فرقه تقسيم مي شوند !!!!
 
 
اما اصل حدیث به چه صورتی بوده كه بعدا توسط حزب سقيفه تحريف شد : 
 
حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، نا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحَسَنِ التَّغْلِبِيُّ، نا عَبْدُ اللهِ بْنُ بُكَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: «تَفْتَرِقُ هَذِهِ الْأُمَّةُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، شَرُّهَا فِرْقَةٌ تَنْتَحِلُ حُبَّنَا وَتُفَارِقُ أَمَرَنَا» رَوَاهُ أَبُو نُعَيْمٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ بُكَيْرٍ نَحْوَهُ. وَرَوَاهُ ابْنُ سَلَمَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْفَزَارِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ، نَحْوَهُ
الكتاب: حلية الأولياء وطبقات الأصفياء
المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني (المتوفى: 430هـ)
این امت بر هفتاد و اندی گروه خواهند شد بدترین آن ها مردمی هستند که خود را به دوستی ما نسبت می دهند در حالی که با کارهای ما مخالفت می کنند    حال باید دید چه کسانی #سنت رسول الله (ص) را تحریف کردند و نماز را ضایع ساختند وبا اوامر الله ورسولش مخالفت کردند و به جنگ وصی پیامبر شتافتند وفرزندانش را سر بریدند !
 
 
چه کسی در شورای شش نفره بخاطر عمل نکردن به سنت ابوبکر وعمر جایش را به عثمان دادند ؟ چرا معاویه به ابن عباس میگوید تو بر ملت و دین عثمانی یا ملت ودین علی ؟؟؟؟!!!!!!بسند صحيح
 
بنابراین تا زمانیکه حضرت مهدی منجی بشریت عج نیاید و ناسخ و منسوخ قران را مشخص نسازد این مشکلات و اختلافات همچنان باقیست ... بروایت کافی کلینی امام صادق ع فرمود حضرت مهدی ع مصحف جدش علی ع ( که بترتیب ناسخ و منسوخ بود) را میاورد و بروایت نعمانی در الغیبه ؛ یاتی بکتاب جدید ...
 
سلام سوال چرا شیعه جهاد را جزو فروع دین میداند ولی سلفیون جزو اصول دین ؟
 
سلام سوال چرا عمر میگوید اگر علی را به جنگ بفرستیم درست و مثل ما نمیجنگد ؛ 
 
فقال عمر: أخاف أن يأبى القتال القوم، فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك، فلن تجد أحداً يسير إليهم الا علی المکروه منه. الفتوح و الرده
 
ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:
وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله
(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!
المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541
 
 
 
 
 
در حاليكه اگر دنيا پرست و دنبال مقام وكنيز و ...بود براحتي ميتوانست به منتهاي آرزوي خود برسد ، دقت شود !
 
علت مخالفت مولا علی ع با خلفای سقیفه چه بود ؟
قبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی نمیدانست کنار گذاشته شد ؟؟!!!
 
«ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت: أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال: فقال فیما استطعت قال: ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»; (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170 و المنتظم و تاریخ دمشق و ...)
 
عبدالرحمان عوف میگوید گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت!
 
هم‌چنین پس از جنگ صفین که مردم را جهت جنگ با خوارج آماده مى ساخت، از پذیرش بیعت ربیعه بن أبى شداد مشروط به عمل به سیره شیخین، خوددارى کرد و فرمود:
 
 
 
ویلک لو أنّ أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب اللّه وسنّة رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم لم یکونا على شئ من الحق
واى بر تو، اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کرده باشند، از حق فاصله گرفته اند.
تاریخ طبرى، ج 4، ص 56
آیا مى شود على این فتوحات را تأیید نماید؟
 
 تاريخ الطبري: 56/4.
 
أخبرنا ابن الحسن، أخبرنا ابن المذهب، أخبرنا أحمد بن جعفر، حدَّثنا عبد اللّه بن أحمد قال: حدَّثني سفيان بن وكيع، حدَّثنا قبيصة، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، عن أبي وائل قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان وتركتم علياً؟ قال: ما ذنبي. قد بدأت بعدي فقلت: أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله، وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: فيما استطعت، ثم عرضتها على عثمان فقبلها.
 
الكتاب : المنتظم
 
المؤلف : ابن الجوزي
 
ح وأخبرنا أبو القاسم هبة الله بن محمد بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب
 
 قالا أنا أحمد بن جعفر نا عبدالله بن أحمد حدثني سفيان بن وكيع حدثنا قبيصة عن أبي بكر بن عياش عن أبي وائل قال قلت لعبدالرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا فقال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وسنة أبي بكر وعمر قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان فقبلها .تاریخ دمشق
 
واین احادیث بخوبی نشان میدهند که امام علی (ع) سنت ابوبکر وعمر را نامشروع وغاصبانه و برخلاف قرآن وسنت رسول الله (ص) میداند ودر جای دیگر هم در حج با عثمان اختلاف میکند و اورا مخالف سنت پیامبر میداند .
 
وجناب عمر طوری این شورا را چید که در هر صورت عثمان خلیفه شود تا بتواند کار تجرید قران و توحید قرائات ومصاحف را که عمر آغاز نموده بود به اتمام رساند .
 
 
 
ضمنا متن حدیث در غایت صحت است زیرا بخاری در صحیحش هم آورده البته ناقصش کرده همچنانکه رسم خائنین است :
 
تِلْكَ الْحَجَّةَ مَعَ عُمَرَ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ فَقَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ فِي أَمْرِ النَّاسِ، فَلَمْ أَرَهُمْ يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَلَا تَجْعَلَنَّ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا» ، وَأَخَذَ بِيَدِ عُثْمَانَ، وَقَالَ: «عَلَى سُنَّةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْخَلِيفَتَيْنِ مِنْ بَعْدِهِ» ، فَبَايَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَبَايَعَهُ النَّاسُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَأُمَرَاءِ الْأَجْنَادِ وَالْمُسْلِمِينَ أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءٍ .
 
امام علی علیه السلام :تاریخ الیعقوبی :ابو بکر تصمیم به جنگ با روم گرفت . از این رو با گروهی از اصحاب پیامبر خدا مشورت کرد . برخی مخالفت و برخی موافقت نمودند . 
 
سپس] با علی بن ابی طالب علیه السلام مشورت کرد و او موافقت نمود و فرمود : «اگر اقدام کنی ، پیروز میشوی
 
ابو بکر گفت : به خیر ، بشارت دادی . آن گاه در میان مردم به سخنرانی ایستاد و به آنان فرمان داد که ساز و برگ سفر به سوی روم را آماده سازند ؛ امّا مردمْ ساکت ماندند .
 
عمر برخاست و گفت : «اگر متاعی نزدیک و سفری کوتاه بود» (1)(2) ، می پذیرفتید!
 
عمرو بن سعید برخاست و گفت : برای ما ، منافقان را مَثَل می زنی ، ای ابن خطّاب؟ چه چیزْ تو را از [ آماده شدن برای ]آنچه بر ما عیب گرفتی ، باز می دارد ؟9593.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :الفتوح پس از ذکر ارتداد اشعث و تصمیم ابو بکر به فرستادن امام علی علیه السلام به پیکار با او : عمر [ خطاب به ابو بکر ]گفت : می ترسم که از پیکار با آن قوم ، خودداری ورزد و با آنان نجنگد ، و اگر خودداری ورزد ، کس دیگری را نمی یابی که به سوی آنها برود ، مگر با اجبار و اکراه . پس ، علی را واگذار تا نزد تو در مدینه باشد ، که تو از او و مشورتش بی نیاز نیستی
 
امام علی ع  مخالف خلفا بود و حتی در قضیه احراق مصاحف توسط عثمان نفرینش کرد ...امر عظيم، مزق كتاب الله ووضع فيه الحديد ... رجال کشی
 
چرا مولا علی ع به کیفیت اهمیت میداد بر عکس خلفا که به کیفیت و فتوحات ؟
 
حضرت «علیه السلام» در خطبه ‏اى به این مورد اشاره کرده که من مثل خلفای سقیفه فتوحات نمیکنم بلکه شما را معالم دین میاموزم : :
«و ركزت فيكم رأية الايمان، و وقفتكم على حدود الحلال و الحرام »
«و پرچم ايمان را در ميان شما نصب نمودم [تا گمراه نشويد] و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم.»(خطبه 87 نهج البلاغه)
 
ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله بأعظم أجرا ممن قدر فعفّ؛ لكاد العفيف أن يكون ملكا من الملائكة.
كسى كه در راه خدا جهاد کند و شهيد شود، اجرش بزرگ تر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفت ورزد، انسان پاكدامن نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان خدا شود. حكمت 474.
 
 
و قال عليه السلام فى صفين: فوالله ما دفعت الحرب يوما الا و أنا أطمع أن تلحق بى طائفةُ فتهتدى بى و تعشو الى ضوئى، و ذلك أحبّ من أن أقتلها على ضلالها.
امام على عليه السلام در صفين فرمود: به خدا سوگند، يك روز جنگ را به تأخير نيانداختم، مگر از اين رو كه اميد داشتم گروهى به من ملحق شوند و به سبب من هدايت شوند و در پرتو نور من بيارامند؛ اين را خوش تر دارم تا آنان را در حالى كه گمراهند بكشم
خطبه 55 نهج البلاغه
 
لا تقاتلنّ الا من قاتلك... فاذا لقيت العدو فَقِف من أصحابك وسطا، و لا تدنُ من القوم دُنُوّ من يريد أن يُنشبُ الحرب و لا تباعَد عنهم تباعُد مَن يهاب البأس حتى يأتيك أمرى، و لا يحملنّكم شنآنُهم على قتالهم قبل دعائهم و الاعذار اليهم.
از سفارش هاى امام عليه السلام به معقل بن قيس هنگامى كه او را به صفين مى فرستاد فرمود: جز با كسى كه با تو سر جنگ دارد، پيكار مكن... هرگاه دشمن را ديدى جايگاهت را در قلب لشكريانت قرار ده، نه آن قدر به دشمن نزديك شو چون كسى كه مى خواهد آتش جنگ را روشن كند و نه آن قدر از دشمن دور شو چون كسى كه از جنگ مى ترسد، تا فرمان من برسد. و مبادا با آنان قبل از آن كه آن ها را به صلح دعوت كنيد و عذر خود را تمام گردانيد وارد جنگ شويد.
نامه 12 نهج البلاغه
 
«لا يخرج المسلم فى الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم و لا ينفذ فى الفي‏ء امر اللّه عزّ و جلّ »
خصال شیخ صدوق : امام علی ع فرمود :
مسلمان حق ندارد با كسى كه به حكم اسلام ايمان ندارد و در مورد غنائم، امر خدا را اجرا نمى‏ كند، براى جهاد خارج شود.»
 
اولین و بزرگترین ایراد به خلفا اینه که چرا باوجود اصحابی مانند امام علی ع و ابن مسعود رض ، جمع مهمترین کتاب خاتم الانبیاء را سپردند به یک یهودی و قران مولا ع را قبول نکردند ؟!
 
اصل درگیری و خطبه خوانی ابن مسعود رض علیه عثمان بروایت بخاری و مسلم و ترمذی و ... که منجر به قتل وی بدست اکابر صحابه بجرم تغییر و تبدیل قران شد ( بدلت کتاب الله و غیرته یا نعثل ؛ تاریخ مدینه تاریخ بن عساکر وتاریخ ابن کثیر و ...)  ودر کتب دیگر ... امده ... ان دم عثمان حلال ...
 
اما یهودی بودن زید بتصریح ابن مسعود ؛
 
حدثنا الحماني قال حدثنا شريك ، عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد ؟ قال ما لي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان !! ) .تاريخ مدينه انتهى
 
حتی امام علی ع  در قضیه احراق مصاحف توسط عثمان و کاشتن تخم اختلاف در اسلام نفرینش کرد ...امر عظيم، مزق كتاب الله ووضع فيه الحديد ... رجال کشی
 
بعد از سالها تحقیق علت و ریشه افراط را در اسلام بررسی کردم رسیدم بهمین بحث ناسخ و منسوخ ایات که سلفیه معتقد به این هستند که سوره توبه اخرین سوره نازله و ناسخ هست ( ایه سیف ناسخ ۱۲۴ ایه صلح و عفو وصفح قرانست)ولی شیعه معتقد به ناسخ بودن سوره مائده است ! 
حال چه کسی ناسخ و منسوخ قران را قاطی کرد و به چه علت ؟
 
مخالفین بشدت سرکوب و ترور شدند ... ماجرای قتل ابی بن کعب و سعد بن عباده و مالک بن نویره و ... را بدقت بررسی کنید .
 
البته افراطیون مسلمان فکر میکنند فقط قران کافیست ( حسبنا کتاب الله) بخاطر همین کمتر کتاب های دیگر را میخونن بخاطر همین تک بعدی و تند رو هستند .
 
فرق اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی در چیست ؟
 
قبلا تفاوتهای ریشه ای بین این دو قرائت از اسلام را دیدیم اما ببینید تفاوت دیگر را ، همانطور که روایات صحیح سنی وشیعه اورده اند (صحیح بخاری ، تار یخ دمشق و المنتظم و تاریخ طبری) مولا علی ع در جریان شورای 6 نفره عمر که برای تعیین عثمان چیده شده بود عثمان براحتی با یک دروغ گفت من به سیره ابوبکر وعمر عمل میکنم و قبول شد ولی امام علی ع گفت من به کتاب خدا وسیره پیامبر ص و اجتهادم (از قران وسنت) عمل میکنم و چون سیره شیخین را مشروع نمیدانست( در #فتوحات و سیاسات حکومت و ...) نمیخواست از همان روز اول با یک دروغ سیاسی قدرت را در دست بگیرد . برعکس عثمان اموی که معتقد بودند که هدف وسیله را توجیه میکند وبدروغ گفت من سیره #شیخین را قبول دارم وعمل میکنم !  هر چند که بعدا هم سیره خلفای قبلش را زیر پا گذاشت . اما امیرالمومنین ع اصولش این بود : أ تأمرونّی ان أطلب النّصر بالجور   . یعنی من بهر وسیله ای حتی دروغ مصلحتی  نمیخواهم به هدفم برسم . از اینرو میبینید که مولا علی را ادم بی سیاست وساده لوحی جلوه داده اند در حالیکه اساس و اصل اسلام ناب اینجاست که باید مورد مداقه قرار گیرد تا فرق بین دو مکتب اختراعی سقیفه و مکتب اصیل ال البیت بخوبی شناخته شود .
 
نکته قابل تامل در این شورای فرمایشی اینست که عبدالرحمان عوف که شوهر خواهر مادری عثمان بود شرط میکند عمل به قران وسنت پیامبر و سیره ابوبکر و #عمر در حالیکه در روز 5 شنبه مصیبت که پیامبر ص گفت قلم وکاغذی بیاورید برای شما کتابی بنویسم که هرگز گمراه نشوید همین اقایان حزب سقیفه گفتند که پیامبر خدا هذیان میگوید و کتاب خدا مارا کافیست ! ایا در اینجا سنت پیامبر لازم نبود ؟ ضمنا سیره شیخین در کنار قران وسنت پیامبر چه معنی دارد ؟ ایا سنت ابوبکر وعمر چیزهایی اضافه بر قران وسنت پیامبر دارد ؟؟؟؟!!!
 
 بله سیره شیخین #خشونت و جبر #یهود را وارد اسلام کرد .
 
  و در جای دیگری مولا ع می فرمایند: «قدعملت الولاة قبلی اعمالا خالفوا فیها رسول الله (صلی الله علیه و آله) متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده، مغیرین لسنته...»؛ به یقین زمامداران قبل از من اعمالی را انجام دادند که در آن ها با پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مخالفت برخاستند، به گونه ای که در مخالف با آن حضرت تعمد ورزیدند، و پیمان آن حضرت را شکستند و سنت او را تغییر دادند .کافی کلینی
 
امام (علیه السلام) در فرازی از خطبه شقشقیه می فرمایند: «لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها»؛ خليفه اول به اتفاق خليفه دوم، خلافت را مانند شترى شيرده بين خود تقسيم كردند و شتر را هم از صاحبش گرفتند شير او را بين خود قسمت نموده و مالک آن را از حقش محروم كردند.
 
در این شورای ۶ نفره هم مولا ع فرمودند .... ودعا عثمان فقال له مثل ما قال لعلي قال نعم فبايعه فقال علي #حبوته حبو دهر ليس هذا أول يوم تظاهرتم فيه علينا فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون والله ما وليت عثمان إلا ليرد الأمر إليك والله كل يوم هو في شأن . تاریخ مدینه تاریخ طبری و ...
 
حبوته یعنی بخشیدن یعنی مولا ع میخواهند بگویند که امر خلافت را به یکدیگر و فامیل و حزب خود میبخشیدند و پاس میدادند !
 
امام على (عليه السلام) بعد از سقيفه هم به عمر فرمود: بگونه اى بدوش كه سهمى از آن براى تو باشد !
 
رقابت و جنگ مذاهب ؛
وقتیکه در پاکستان حزب فقه جعفری تشکیل شد در مقابلش سپاه صحابه شکل گرفت ! که همکاری نزدیکی با حزب جماعت اسلامی مودودی دارند .

 
مکرر گفتم که اینجانب نقد علمی و منصفانه را باعث تقریب و هم افزایی ملل دنیا میدانم . وقتی جهاد ابتدایی را نقد میکنم یعنی همه گروهها و افرادیکه معتقد به جنگ و قتال هستند از تورات یهود تا اسلام و داعش و القاعده و سپاه صحابه و ابوبکر بغدادی و ملاعمر و ابوالاعلی مودودی و ایت الله خمینی و سید قطب و ... شامل این نقد هستند و موافقین با برهان و استدلال جواب دهند و ما را قانع کنند نه اینکه سریعا حذف و بلاک !
 
سلام سوال ، ایا ریشه خشونتهایی مانند رجم یا سنگسار و جهاد و جنگ ابتدایی و غلو دینی از تورات یهود به مسلمین سرایت کرده است ؟
 
مرحوم امام خمینی تحت تاثیر امام مودودی سلفی قرار گرفت و کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی را نوشت ... در جوانی همانطور که در کتاب کشف الاسرار ص ۲۲۳ و ۲۳۲ امده نظر اقای خمینی نظارت فقیه بود نه ولایت فقیه
 
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ « ق45»
ما به آنچه (مخالفان) مى‌گويند آگاه‌تريم و تو مأمور به اجبار مردم نيستى (تا آنان را با زور به راه راست درآورى). پس هر كه را از وعده عذاب من مى‌ترسد، به وسيله‌ى قرآن پند ده.
 

 

کتاب جدید همان مصحف مولاست


قال تعالي :
بَلْ هُوَآيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِالَّذِينَ أُ وتُواالْعِلْمَ وَمَايَجْحَدُبِآيَاتِنَاإِلَّاالظَّالِمُونَ{العنكبوت/49}


بلكه ان قرانی هدایت ناس وکتاب کامل است که درسینه علم داده شدگان یاهمان مطهرون یاثقل ثانیست .
 


همانطورکه قبلا مکرر گفتیم بعد از کودتای سقیفه انحرافی عظیم در اسلام پدید امد که طبق ایات قران وصحاح سنت ، دین اسلام به اعقاب جاهلی منقلب و قران توسط قوم محمد ص مهجور شد و ناسخ ومنسوخش قاطی (توسط زید بن ثابت که جاسوس مخفی یهود وبا کمک خلفا وبقول ابن مسعود :لیهودی  له ذو ابتان )

حَدَّثَنَا الْحِمَّانِيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا شَرِيكٌ ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ ، - أَوْ غَيْرِهِ - قَالَ : قِيلَ لِعَبْدِ اللَّهِ : أَلَا تَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَةِ زَيْدٍ ؟ قَالَ : مَا لِي وَلِزَيْدٍ وَلِقِرَاءَةِ زَيْدٍ ، لَقَدْ أَخَذْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَبْعِينَ سُورَةً ، وَإِنَّ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ لَيَهُودِيٌّ لَهُ ذُؤَابَتَانِ .تاریخ مدینه ابن شبه


اما در ایات وروایاتی دیگر خبر از استیلای مجدد اسلام ناب غریب وکتابی جدید  ، با امدن منجی عالم بشریت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف امده است . 

 


احاديثي در مورد اوردن كتاب جديد بوسيله امام اخر از كتاب غيبت نعماني شاگرد مرحوم کلینی صاحب کافی :  


1 - حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة الكوفي قال: حدثنا أحمد بن يوسف ابن يعقوب الجعفي أبوالحسن، قال: حدثنا إسماعيل بن مهران قال: حدثنا الحسن ابن علي بن أبي حمزة، عن أبيه ; ووهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: " إنه قال لي أبى(عليه السلام): لابد لنار من آذربيجان، لايقوم لها شئ، و إذا كان ذلك فكونوا أحلاس بيوتكم(1) وألبدوا ما ألبدنا(2)، فإذا تحرك متحركنا فاسعوا إليه ولو حبوا(3)، والله لكأني أنظر إليه بين الركن والمقام يبايع الناس على كتاب جديد، على العرب شديد، وقال: ويل لطغاة العرب من شر قد اقترب ". 
24 - أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفي قال: حدثنا إسماعيل بن مهران، قال: حدثنا الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن أبيه، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله(عليه السلام) أنه قال: " إذا صعد العباسي أعواد منبر مروان أدرج ملك بني العباس، وقال(عليه السلام): قال لى أبى - يعني الباقر(عليه السلام) -: لابد لنار من آذربيجان لا يقوم لها شئ، فإذا كان ذلك فكونوا أحلاس بيوتكم، وألبدوا ما ألبدنا، فإذا تحرك متحر كنا فاسعوا إليه ولو حبوا، والله لكأنى أنظر إليه بين الركن والمقام يبايع الناس على كتاب جديد على العرب شديد، قال: وويل للعرب من شر قد اقترب ".


19 - وأخبرنا علي بن الحسين بإسناده عن أحمد بن محمد بن أبى نصر، عن عاصم ابن حميد الحناط، عن أبي بصير قال: قال أبوجعفر(عليه السلام): " يقوم القائم بأمر جديد، وكتاب جديد، وقضاء جديد(1)، على العرب شديد، ليس شأنه إلا السيف، لا يستتيب أحدا، ولا يأخذه في الله لومة لائم ".
13 - أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة قال: حدثني أحمد بن يوسف بن يعقوب ابوالحسن الجعفي من كتابه، قال: حدثنا إسماعيل بن مهران، قال: حدثنا الحسن بن على بن أبي حمزة، عن أبيه ; ووهيب بن حفص، عن أبي بصير، عن أبي جعفر محمد بن علي(عليهما السلام) أنه قال: " إذا رأيتم نارا من [قبل] المشرق شبه الهردى العظيم(3) تطلع ثلاثة أيام أو سبعة فتوقعوا فرج آل محمد(عليهم السلام)(4) إن شاء الله


عزوجل، إن الله عزيز حكيم، ثم قال: الصيحة لا تكون إلا في شهر رمضان [لان شهر رمضان] شهر الله، [والصيحة فيه] هي صيحة جبرئيل(عليه السلام) إلى هذا الخلق، ثم قال: ينادي مناد من السماء باسم القائم(عليه السلام) فيسمع من بالمشرق ومن بالمغرب، لا يبقى راقد إلا أستيقظ، ولا قائم إلا قعد، ولا قاعد إلا قام على رجليه فزعا من ذلك الصوت، فرحم الله من اعتبر بذلك الصوت فأجاب، فإن الصوت الاول هو صوت جبرئيل الروح الامين(عليه السلام).
ثم قال(عليه السلام): يكون الصوت في شهر رمضان في ليلة جمعة ليلة ثلاث وعشرين، فلا تشكوا في ذلك، واسمعوا وأطيعوا، وفي آخر النهار صوت الملعون إبليس ينادي ألا إن فلانا قتل مظلوما، ليشكك الناس ويفتنهم، فكم في ذلك اليوم من شاك متحير قد هوى في النار، فإذا سمعتم الصوت في شهر رمضان فلا تشكوا فيه إنه صوت جبرئيل، وعلا مة ذلك أنه ينادي باسم القائم واسم أبيه حتى تسمعه العذراء في خدرها فتحرض أباها وأخاها على الخروج.
وقال: لابد من هذين الصوتين قبل خروج القائم(عليه السلام): صوت من السماء وهو صوت جبرئيل [باسم صاحب هذا الامر واسم أبيه]، والصوت الثانى من الارض(1) وهو صوت إبليس اللعين ينادي باسم فلان أنه قتل مظلوما يريد بذلك الفتنة، فاتبعوا الصوت الاول، وإياكم والاخير أن تفتنوا به.

.

نى ابن عقدة، عن أحمد بن يوسف، عن ابن مهران، عن ابن البطائني عن أبيه، ووهيب، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال: إذا رأيتم نارا من المشرق شبه الهروي (2) العظيم تطلع ثلاثة أيام أو سبعة فتوقعوا فرج آل محمد عليهم السلام إن شاء الله عزوجل إن الله عزيز حكيم. ثم قال: الصيحة لا تكون إلا في شهر رمضان شهر الله وهي صيحة جبرئيل إلى هذا الخلق. ثم قال: ينادي مناد من السماء باسم القائم عليه السلام فيسمع من بالمشرق ومن بالمغرب لا يبقى راقد إلا استيقظ، ولا قائم إلا قعد، ولا قاعد إلا قام على رجليه فزعا من ذلك الصوت، فرحم الله من اعتبر بذلك الصوت فأجاب، فان الصوت الاول هو صوت جبرئيل الروح الامين. وقال عليه السلام: الصوت في شهر رمضان في ليلة جمعة ليلة ثلاث وعشرين فلا تشكوا في ذلك واسمعوا وأطيعوا، وفي آخر النهار صوت إبليس اللعين ينادي ألا إن فلانا قتل مظلوما ليشكك الناس 

ويفتنهم، فكم ذلك اليوم من شاك متحير قد هوى في النار، وإذا سمعتم الصوت في شهر رمضان فلا تشكوا أنه صوت جبرئيل


وعلامة ذلك أنه ينادى باسم القائم واسم أبيه حتى تسمعه العذراء في خدرها فتحرض أباها وأخاها على الخروج. وقال عليه السلام: لابد من هذين الصوتين قبل خروج القائم عليه السلام: صوت من السماء وهو صوت جبرئيل، وصوت من الارض، فهو صوت إبليس اللعين، ينادي باسم فلان أنه قتل مظلوما يريد الفتنة، فاتبعوا الصوت الاول وإياكم والاخير أن تفتتنوا به. وقال عليه السلام لا يقوم القائم إلا على خوف شديد من الناس، وزلازل، وفتنة وبلاء يصيب الناس، وطاعون قبل ذلك، وسيف قاطع بين العرب، واختلاف شديد بين الناس، وتشتيت في دينهم، وتغيير في حالهم، حتى يتمنى المتمني [الموت] صباحا ومساء، من عظم ما يرى من كلب الناس (1) وأكل بعضهم بعضا. فخروجه عليه السلام إذا خرج يكون عند اليأس والقنوط من أن يروا فرجا، فيا - طوبى لمن أدركه وكان من أنصاره، والويل كل الويل لمن ناواه وخالفه، وخالف أمره، وكان من أعدائه. وقال عليه السلام: يقوم بأمر جديد، وكتاب جديد، وسنة جديدة وقضاء [جديد] على العرب شديد، وليس شأنه إلا القتل، لا يستبقي أحدا، ولا يأخذه في الله لومة لائم. ثم قال عليه السلام: إذا اختلف بنو فلان فيما بينهم، فعند ذلك [فانتظروا] الفرج وليس فرجكم (2) إلا في اختلاف [بني] فلان، فإذا اختلفوا فتوقعوا الصيحة في شهر رمضان بخروج القائم، إن الله يفعل ما يشاء، ولن يخرج القائم ولا ترون ما تحبون حتى يختلف بنو فلان فيما بينهم، فإذا كان ذلك طمع الناس فيهم واختلفت الكلمة، وخرج السفياني وقال: لابد لبني فلان أن يملكوا، فإذا ملكوا ثم اختلفوا تفرق كلهم
وتشتت أمرهم حتى يخرج عليهم الخراساني والسفياني: هذا من المشرق، وهذا من المغرب، يستبقان إلى الكوفة كفرسي رهان: هذا من هنا، وهذا من هنا حتى يكون هلاك بني فلان على أيديهما، أما إنهما لا يبقون منهم أحدا. ثم قال عليه السلام: خروج السفياني واليماني والخراساني في سنة واحدة وفي شهر واحد في يوم واحد ونظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا فيكون البأس من كل وجه، ويل لمن ناواهم. وليس في الرايات أهدى من راية اليماني هي راية هدى لانه يدعو إلى صاحبكم، فإذا خرج 

 اليماني فانهض إليه، فإن رأيته راية هدى، ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل فهو من أهل النار، لانه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقيم. ثم قال لي: إن ذهاب ملك بني فلان كقصع الفخار، وكرجل كانت في يده فخارة وهو يمشي إذ سقطت من يده وهو ساه عنها فانكسرت، فقال حين سقطت: هاه - شبه الفزع، فذهاب ملكهم هكذا أغفل ما كانوا عن ذهابه. وقال أمير المؤمنين عليه السلام على منبر الكوفة: إن الله عزوجل ذكره قدر فيما قدر وقضى بأنه كائن لابد منه، أخذ بني امية بالسيف جهرة وأن أخذ بني فلان بغتة. وقال عليه السلام: لابد من رحى تطحن، فإذا قامت على قطبها وثبتت على ساقها بعث الله عليها عبدا عسفا (1) خاملا أصله، يكون النصر معه، أصحابه الطويلة شعورهم، أصحاب السبال، سود ثيابهم، أصحاب رايات سود، ويل لمن ناواهم يقتلونهم هرجا. والله لكأني أنظر إليهم وإلى أفعالهم، وما يلقى من الفجار منهم والاعراب الجفاة يسلطهم الله عليهم بلا رحمة، فيقتلونهم هرجا على مدينتهم بشاطئ الفرات
البرية والبحرية جزاء بما عملوا وما ربك بظلام للعبيد. بيان: لعل المراد بالهروي الثياب الهروية، شبهت بها في عظمها وبياضها قوله " أن فلانا قتل مظلوما " أي عثمان.

22 - حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثني أحمد بن يوسف بن يعقوب أبوالحسن الجعفي، قال: حدثني إسماعيل بن مهران، قال: حدثنا الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن أبيه ; ووهيب، عن أبي بصير، عن أبي جعفر(عليه السلام) قال: " يقوم القائم(عليه السلام) في وتر من السنين: تسع، واحدة، ثلاث، خمس.
وقال: إذا اختلفت بنو امية وذهب ملكهم، ثم يملك بنو العباس، فلا يزالون في عنفوان من الملك وغضارة من العيش حتى يختلفوا فيما بينهم، فإذا اختلفوا ذهب ملكهم، واختلف أهل المشرق وأهل المغرب، نعم وأهل القبلة(1) ويلقى الناس جهد شديد مما يمر بهم من الخوف، فلا يزالون بتلك الحال حتى ينادي مناد من السماء، فإذا نادى فالنفير النفير(2)، فوالله لكأني أنظر إليه بين الركن والمقام يبايع الناس بأمر جديد، وكتاب جديد، وسلطان جديد من السماء(3)، أما إنه لا يرد له 
راية أبدا حتى يموت ".الغيبه نعماني

اما مقصود از كتاب جديد : 

--أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا علي بن الحسن التيملي، قال: حدثنا الحسن ومحمد ابنا علي بن يوسف، عن سعدان بن مسلم، عن صباح
لمزني، عن الحارث بن حصيرة، عن حبة العرني، قال: قال أميرالمؤمنين(عليه السلام): " كأنى أنظر إلى شيعتنا بمسجد الكوفة، قد ضربوا الفساطيط يعلمون الناس القرآن كما انزل، أما إن قائمنا إذا قام كسره، وسوى قبلته ".
5 - حدثنا أبوسليمان أحمد بن هوذة قال: حدثنا إبراهيم بن إسحاق النهاوندي، قال: حدثنا عبدالله بن حماد الانصاري، عن صباح المزني، عن الحارث ابن حصيرة، عن الاصبغ بن نباتة، قال: سمعت عليا(عليه السلام) يقول: " كأنى بالعجم فساطيطهم في مسجد الكوفة يعلمون الناس القرآن كما انزل، قلت: يا أميرالمؤمنين أو ليس هو كما انزل؟ فقال: لا محي منه سبعون من قريش بأسمائهم وأسماء آبائهم، وما ترك أبولهب إلا ازراء على رسول الله(صلى الله عليه واله وسلم) لانه عمه

نعمانی از امیر مؤمنان علی (ع) اورده که فرمود: گویا می بینم شیعیان ما در مسجد کوفه خیمه ها زده اند و قرآن را به همان گونه که نازل شده به مردم  می آموزند.
6 - أخبرنا على بن أحمد البندنيجي، عن عبيد الله بن موسى العلوي، عمن رواه، عن جعفر بن يحيى، عن أبيه، عن أبي [عبدالله] جعفر [بن محمد](عليهما السلام) أنه قال: " كيف أنتم لو ضرب أصحاب القائم(عليه السلام) الفساطيط في مسجد كوفان، ثم يخرج إليهم المثال المستأنف، أمر جديد، على العرب شديد ".
كتاب الغيبة .... الشيخ ابن ابى زينب محمد بن ابراهيم النعماني

البته منظور از همانگونه نازل شده یعنی قرائت پیامبر ص که از جبرئیل و از رب العالمین فرا گرفته بود بعلاوه ناسخ ومنسوخ بدون هیچ گونه شک وشبهه واختلافی یا بزبان اهل سنت قران علی ع شامل حروف سبعه بود بر خلاف قران عثمان که فقط یکی از حروف سبعه را جمع کرد و6 حرف بقیه را آتش زد ومنسوخاتش نامشخص .


ارشاد: روى جابر، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال: إذا قام قائم آل محمد عليهم السلام ضرب فساطيط لمن يعلم الناس القرآن، على ما أنزل الله جل جلاله، فأصعب ما يكون على من حفظ اليوم لانه يخالف فيه التأليف.

جاء في رواية أبي ذرّ الغفاري (رضي اللّه عنه) أنَّه قال: لما توفّي رسول اللّه _ صلى الله عليه وآله وسلم _ جمع عليٌّ _ عليه السلام _ القرآن، وجاء به إلى المهاجرين والاَنصار وعرضه عليهم، لما قد أوصاه بذلك رسول اللّه _ صلى الله عليه وآله وسلم _... فلما استُخلف عمر، سأل عليّاً أن يدفع إليهم القرآن ... فقال: يا أبا الحسن! إن جئت بالقرآن الذي كنت قد جئت به إلى أبي بكر حتى نجتمع عليه.

فقال _ عليه السلام _ : «هَيْهَاتَ لَيْسَ إلى ذَلِكَ سَبيلٌ، إنّما جئتُ بِهِ إلى أبي بكر لِتَقُومَ الحُجَّةُ عَلَيْكُمْ، ولا تَقُولُوا يَوْمَ القِيامَةِ: إنَّا كُنَّا عَنْ هَذا غَافِلينَ، أو تَقُولوا: مَا جِئْتَنَا بِهِ.
إنَّ القرآنَ الّذي عِنْدي لا يَمَسَّهُ إلاّ المُطَهَّرونَ والاَوصياءُ مِنْ ولدِي».
قَالَ عمرُ: فَهَلْ لاظْهَارِِ وَقْتٌ مَعْلُومٌ.
فَقَالَ: «نَعَمْ، إذَا قَامَ القَائِم مِنْ وُلْدي يُظْهِرُهُ وَيَحْمِلُ النَّاسَ عَلَيهِ، فَتَجري السُّنَّةُ بِهِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ».
راجع: احتجاج الطبرسي: 1|155، نور الثقلين: 5|226، البحار: 92|42.


پس از آنکه عمر به خلافت رسید، از علی (ع) قرآن (مذکور) را درخواست کرده و گفت: ای اباالحسن! اگر قرآنی را که به ابوبکر ارائه کردی (مجدداً) بیاوری بر آن توافق خواهیم کرد (البته بر عقلا پوشیده نیست که هدف عمر از طلب دوباره قران علی ع ، نابودی ان بود مانند نابودی مصحف عبدالله بن مسعود رض در طول 14 قرن اخیر ) .حضرت علی (ع) فرمود: هیهات، ممکن نیست، به ابوبکر ارائه کردم تا حجت بر شما تمام شود و در قیامت نگوئید: ما از آن غافل بودیم یا (عذر آورده) بگوئید ارائه نکردی به ما، (آری) قرانی که در نزد من است غیر از پاکان و اوصیایی که از فرزندان من هستند، بدان دست نیابند. عمر گفت: آیا برای آشکار شدن این (قرآن) وقت مشخصی است؟علی (ع) فرمود: بله، زمانی که قائم (عج) که از فرزندانم است قیام کند، آشکارش کرده و مردم را بر آن سوق خواهد داد؛ و سنت بر طبق آن جاری شود.

 


وعن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن سليمان، عن بعض اصحابه، عن ابي الحسن (ع) قال: قلت له: جعلت فداك انا نسمع الآيات من القرآن ليس هي عندنا كما نسمعها، ولا نحسن أن نقرأها كما بلغنا عنكم فهل نأثم ؟ فقال: لا، اقرأوا كما تعلمتم فسيجيئكم من يعلمكم
3 2 محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبدالرحمن بن أبي هاشم، عن سالم بن سلمة قال: قرأ رجل على أبي عبدالله عليه السلام وأنا أستمع حروفا من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس، فقال أبوعبدالله عليه السلام: كف عن هذه القراء ة اقرأ كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم فإذا قام القائم عليه السلام قرأ كتاب الله عزو جل على حده وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام وقال: أخرجه علي عليه السلام إلى الناس حين فرغ منه وكتبه فقال لهم: هذا كتاب الله عزوجل كما أنزله [الله] على محمد صلى الله عليه وآله وقد جمعته من اللوحين فقالوا: هو ذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن لا حاجة لنا فيه، فقال أما والله ما ترونه بعد يومكم هذا أبدا، إنما كان علي أن اخبركم حين جمعته لتقرؤوه.
كافي


1 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عمرو بن أبي المقدام عن جابر قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: ما ادعى أحد من الناس أنه جمع القرآن كله كما أنزل إلا كذاب، وما جمعه وحفظه كما نزله الله تعالى إلا علي بن أبي طالب عليه السلام والائمة من بعده عليهم السلام. کافی


حدثنا محمد بن الحسين عن عبدالرحمن بن ابى #نجران عن هاشم عن سالم بن ابى سلمة قال قرء رجل على ابى عبدالله عليه السلام وانا اسمع حروفا من القرآن ليس على مايقرأها الناس فقال ابوعبدالله عليه السلام مه مه كف عن هذه القرائة اقراء كم يقرء الناس حتى يقوم القائم فاذا قام فقرآء كتاب الله على حده واخرج #المصحف الذى كتبه على عليه السلام وقال اخرجه على عليه السلام إلى الناس حيث فرغ منه وكتبه فقال لهم هذا كتاب الله كما انزل الله على محمد وقد جمعته بين اللوحين قالوا هوذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن لاحاجة لنا فيه قال اما والله لاترونه بعد يومكم هذا ابدا انما كان على ان اخبركم به حين جمعته لتقرؤه.كتاب بصائر الدرجات في فضائل آل محمد ( ع )


للثقة الجليل والمحدث النبيل شيخ القميين ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ " الصفار"
من اصحاب الامام الحسن العسكرى ع المتوفى 290 من الهجرة النبوية

وامام صادق ع هم فرمود : حتى يقوم القائم فإذا قام القائم عليه السلام قرأ كتاب الله عزو جل على حده وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام ... وابن سیرین هم بروایت عامه میگفت اگر مصحف علی ع یافت میشد در آن علم کثیری بود لو اصبت ذلک الکتاب کان فیه العلم .

مصحف امام علی ع که اعلم صحابه بقرآن بود (علی مع القران ... صححه الذهبی) کجا شد ؟! 

هنگامی که رسول الله (ص) وفات یافت ٬ علی (ع) قرآن را جمع کرد و آنرا نزد مهاجرین و انصار برد و بر آنان عرضه کرد ٬ زیرا که پیغمبر اکرم (ص) او را به این کار وصیت فرموده بود ٬ پس چون ابوبکر آن را گشود در اولین صفحه ای که باز کرد رسوائیهای قوم در آن آشکار شد ٬ عمر بر آشفت و گفت: ای علی آن را بازگردان که ما را به آن نیازی نیست . پس حضرت امیر (ع) آن را گرفت و رفت. آنگاه زید بن ثابت را که قاری قرآن بود احضار کردند ٬ عمر به او گفت : علی قرآن را نوشته بود آورد ولی در آن رسواییهای مهاجرین و انصار بود و ما نظرمان بر این است که قرآن را جمع کنیم و فضیحتهای مهاجرین و انصار را از آن بیندازیم ٬ زید رأی موافق داد ولی گفت: اگر من قرآن را آن طور که شما می خواهید جمع کردم و بعد از آن علی قرآن خودش را آشکار کرد آیا زحمتهای شما هدر نمی رود؟
عمر گفت: چاره ای جز این نیست که او را بکشیم و از او راحت شویم. پس حیله ای بکار بردند تا به دست خالد بن ولید آن حضرت را بکشند ٬ ولی نتوانستند و چون عمر به خلافت رسید از علی (ع) خواست آن قرآن را بیاورد تا میان خودشان آن را تحریف کنند ٬ به آن حضرت گفت: یا اباالحسن ٬ خوب بود قرآنی که نزد ابی بکر آوردی ٬ حالا بیاوری تا بر آن اجتماع کنیم.

 


علی (ع) فرمود: هیهات هیچ راهی به سوی آن نیست. من در آن موقع آن را آوردم تا حجّت بر  شما تمام گردد؛ و روز قیامت نگویید ما از این قرآن غافل بودیم ٬ یا به من نگویید که تو آن را نیاوردی . البته قرآنی که نزد من است جز پاکیزگان و اوصیا از فرزندان من هیچکس به ان دست نمی یابد.

عمر گفت: آیا وقت معینی برای آشکار ساختن این قرآن هست؟ فرمود:آری؛ هنگامی که قائم از فرزندان ما قیام کند آن را ظاهر نماید٬ و مردم را بر آن وا می دارد ٬ پس سنّت بر آن جاری می گردد.( الاحتجاج – جلد1- صفحه 225)

قُلْتُ: قَدْ وَرَدَ مِنْ طَرِيقٍ آخَرَ (اسناده صحیح) أَخْرَجَهُ ابْنُ الضُّرَيْسِ فِي فَضَائِلِهِ: حَدَّثَنَا بِشْرُ ابن مُوسَى حَدَّثَنَا هَوْذَةُ بْنُ خَلِيفَةَ حدثنا عون عن محمد بن سِيرِينَ عَنْ عِكْرِمَةَ قَالَ: لَمَّا كَانَ بَعْدَ بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ قَعَدَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِي بَيْتِهِ فَقِيلَ لْأَبِي بَكْرٍ: قَدْ كَرِهَ بَيْعَتَكَ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ فَقَالَ: أَكَرِهْتَ بَيْعَتِي؟ قَالَ: لَا وَاللَّهِ، قَالَ: مَا أَقْعَدَكَ عَنِّي قَالَ: رَأَيْتُ كِتَابَ اللَّهِ يُزَادُ فِيهِ فَحَدَّثْتُ نفسي ألا أَلْبَسَ رِدَائِي إِلَّا لِصَلَاةٍ حَتَّى أَجْمَعَهُ قَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: فَإِنَّكَ نِعْمَ مَا رَأَيْتَ. قَالَ مُحَمَّدٌ: فَقُلْتُ لِعِكْرِمَةَ: أَلِّفُوهُ كَمَا أُنْزِلَ الْأَوَّلُ فَالْأَوَّلُ قَالَ: لَوِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يؤلفوه ذلك التَّأْلِيفَ مَا اسْتَطَاعُوا.

وَأَخْرَجَهُ ابْنُ أَشْتَةَ فِي الْمَصَاحِفِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنِ ابْنِ سِيرِينَ وَفِيهِ أَنَّهُ كَتَبَ فِي مُصْحَفِهِ النَّاسِخَ وَالْمَنْسُوخَ وَأَنَّ ابْنَ سِيرِينَ قَالَ: فطلبت ذَلِكَ الْكِتَابَ وَكَتَبْتُ فِيهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ.اتقان
مهمترین ویژگی مصحف مولا علی ع همین تمییز ناسخ از منسوخ بود که امروز در قران عثمان سبب بروز اختلاف عمیق وفرق گوناگون مانند داعش وطالب و القاعده و النصره و ...شده است .
چون داعش معتقد به نسخ همه ایات رحمت ومهربانی قران با ایه سیف هستند.

 


واسناد اين خبر صحيح از شیعه وسنی :
عياشي : عن أبى عبد الرحمن السلمي أن عليا عليه السلام مر على قاض فقال: هل تعرف
الناسخ من المنسوخ ؟ قال: لا، فقال: هلكت وأهلكت، تأويل كل حرف من القرآن على وجوه .بحار

78 - عن أبي عبد الرحمن السُّلمي، قال: مرَّ أمير المؤمنين علي بن أبي طالب - رضي الله عنه - على قاصٍّ يقصّ، فقال: "أتعرفُ الناسخَ والمنسوخ"؟ قال: لا. قال: "هلكتَ وأهلكتَ".
أخرجه: الزهري في "الناسخ والمنسوخ" (ص 13) وأبو جعفر النحاس في "الناسخ والمنسوخ" (ص 7 - ط. مؤسسة الكتب الثقافية) وأبو خيثمة في "العلم" (رقم: 130) وأبو بكر الهمداني في "الإعتبار في الناسخ والمنسوخ" (رقم: 3) وأبو عبيد في "الناسخ والمنسوخ" (رقم: 1) والبيهقي في "السنن الكبرى" (10/ 117) وابن الجوزي في "نواسخ القرآن" (رقم: 3 - ط. المكتبة العصرية).
من طريق: سفيان الثوري، عن أبى حصين، عن أبي عبد الرحمن به.
قال الشيخ الألباني -رَحِمَهُ اللهُ- في تحقيقه لكتاب "العلم" لأبي خيثمة (ص 31): "إسناده صحيح على شرط الشيخين".
وأخرجه الخطيب البغدادي في "الفقيه والمتفقه" (1/ 244/ 239) والبيهقي في "المدخل" (رقم: 184) والنحاس في "الناسخ والمنسوخ" (ص 7) والزهري (ص 14) وابن الجوزي (رقم: 4). من طريق: شعبة، عن أبي حصين به.


: وَحَدَّثَنَا زُهَيْرُ بْنُ عَبَّادٍ الرُّوَاسِيُّ، حَدَّثَنَا أَسَدُ بْنُ حُمْرَانَ (5) ، عَنْ جُوَيْبِرٍ، عَنِ الضَّحَّاكِ: أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ دَخَلَ مَسْجِدَ الْكُوفَةِ، فَإِذَا قَاصٌّ يَقُصُّ، فَقَامَ عَلَى رَأْسِهِ فَقَالَ: يَا هَذَا تَعْرِفُ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: أَفَتَعْرِفُ مَدَنِيَّ الْقُرْآنِ مِنْ مَكِّيِّهِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: هَلَكْتَ وَأَهْلَكْتَ. قَالَ: أَتَدْرُونَ مَنْ هَذَا؟ هَذَا يَقُولُ: اعْرِفُونِي اعْرِفُونِي اعْرِفُونِي.
الكتاب: منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية
المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)
المحقق: محمد رشاد سالم
الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية

 

واین خبر عظمت شناخت منسوخات قران  ومصحف مولا ع را بیش از پیش اشکار میسازد ضمن اینکه پارادوکس اهل سنت را روشن میکند که از طرفی ابن سیرین میگوید مصحف امام علی ع که مشتمل بر ناسخ ومنسوخ بود را پیدا نکردم (چون عمر وعثمان قصد نابودیش را داشتند) واز طرف دیگر مولا علی ع میفرمایند که اگر ناسخ قران را از منسوخش بازنشناسی هم خود و هم دیگران را هلاک کردی !

21 - أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ شُمَيْلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَوْفٌ، عَنِ ابْنِ سِيرِينَ، قَالَ: " قُلْتُ لِعِكْرِمَةَ: أَلَّفُوهُ كَمَا أُنْزِلَ، الْأَوَّلُ فَالْأَوَّلُ؟ فَقَالَ عِكْرِمَةُ: " لَوِ اجْتَمَعَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يُؤَلِّفُوهُ ذَلِكَ التَّأْلِيفَ مَا اسْتَطَاعُوا. قَالَ مُحَمَّدٌ: وَأَرَاهُ صَادِقًا .
الكتاب: فضائل القرآن وما أنزل من القرآن بمكة وما أنزل بالمدينة
المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أيوب بن يحيى بن الضريس بن يسار الضريس البجلي الرازي (المتوفى: 294هـ)
تحقيق: غزوة بدير
الناشر: دار الفكر، دمشق – سورية


اگر انس و جن با یکدیگر توافق کنند تا قرآن را مانند مصحف علی ع بترتیب نزول آیات...، نمی‌توانند چرا ؟ چون کامل بود و دارای علم ودانش و ناسخ از منسوخش جدا و بدون اشکال و همان قرائت اخر رسول الله ص و مشتمل بر 7 حرف بر خلاف قران عثمان که 6 حرفش را سوخت و منسوخاتش با نواسخش مخلوط گشت !طبق صحاح سنت

وما شاع أن عليا كرم الله وجه لما توفي رسول الله صلى الله تعالى عليه وسلم تخلف لجمعه فبعض طرقه ضعيف وبعضها موضوع وما صح (روایه ابن ضریس) فمحمول كما قيل على الجمع في الصدر، وقيل كان جمعا بصورة أخرى لغرض آخر، ويؤيده أنه قد كتب فيه الناسخ والمنسوخ فهو ككتاب علم،...روح المعانی

بنابراین حدیث در مجموع صحیح و موید به شواهد ومتابعات .


وقال الصدوق (ت381هـ) في الاعتقادات: (اعتقادنا أن القرآن الذي أنزله الله تعالى على نبيه محمد (صلى الله عليه وآله) سهو ما بين الدفتين، وهو ما في أيدي الناس... الى أن يقول:
كما كان امير المؤمنين عليه السلام جمعه فلما جاءهم به قال: هذا كتاب ربكم كما أنزل على نبيكم، لم يزد فيه حرف، ولم يُنقص منه حرف، فقالوا: لا حاجة لنا فيه، عندنا مثل الذي عندك. فانصرف وهو يقول: {فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ} [آل عمران: 187]. [الاعتقادات للصدوق: 86، والحديث تجده في بصائر الدرجات: 213 / ح3 والكافي 2 / 633/ ح23].

وقال ابن شهر آشوب (ت588 هـ) في المناقب حكاية عن قول الآخرين: (... ضَمَّن اللهُ محمداً أن يجمع القرآن بعد رسول الله (صلى الله عليه وآله) عليُّ ابن ابي طالب؛ قال ابن عباس: فجمع اللهُ القرآنَ في قلب عليٍّ، وجمعه عليٌّ بعد موت رسول الله بستّة أشهر).
وفي أخبار ابن أبي رافع أنّ النبي (صلى الله عليه وآله) قال في مرضه الذي توفّي فيه لعلي عليه السلام: (يا علي، هذا كتاب الله خذه إليك، فجمعه عليٌّ في ثوب فمضى الى منزله، فلمّا قُبض النبي (صلى الله عليه وآله) جلس علي عليه السلام فألّفه كما أنزله الله، وكان به عالماً). وحدّثني ابو العلاء العطّار [الحسن بن أحمد الهمداني] والموفّق خطيب خوارزم في كتابيهما بالإسناد عن علي بن رباح: أن النبي امر عليّاً بتأليف القرآن فألّفه وكتبه).
[وعن] جبلة بن سحيم، عن أبيه، عن أمير المؤمنين عليه السلام، قال: (لو ثنيت لي الوسادة وعُرف لي حقّي لأخرجت مصحفاً كتبته وأملاه عليَّ رسولُ الله) [مناقب آل أبي طالب: 1/320، باب درجات أمير المؤمنين عليه السلام].

مولا ع فرمود : اگر مسند برایم بیاورند تا بران نشینم و حقم را بشناسند مصحفی که رسول خدا ص برایم املا کرد و من انرا نوشتم را خارج میکنم !!!؟؟؟

وقال ابن شهر آشوب في مناقب آل أبي طالب : 1 / 319 : ( ومن عجب أمره في هذا الباب أنه لا شئ من العلوم إلا وأهله يجعلون علياً عليه السلام قدوةً ، فصار قوله قبلةً في الشريعة ، فمنه سمع القرآن ، ذكر الشيرازي في نزول القرآن وأبو يوسف يعقوب في تفسيره عن ابن عباس في قوله : لا تحرك به لسانك ، كان النبي يحرك شفتيه عند الوحي ليحفظه ، 

وقيل له لا تحرك به لسانك يعني بالقرآن لتعجل به من قبل أن يفرغ به من قراءته عليك : إن علينا جمعه وقرآنه ، قال : ضمن الله لمحمد (ص) أن يجمع القرآن بعد رسول الله علي بن أبي طالب ! قال ابن عباس : فجمع الله القرآن في قلب علي (بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم 49 عنکبوت وحدیث صحیح علی مع القران صححه الذهبی) ، وجمعه علي بعد موت رسول الله بستة أشهر .
وفي أخبار ابن أبي رافع أن النبي (ص) قال في مرضه الذي توفي فيه لعلي : يا عليُّ هذا كتاب الله خذه إليك ، فجمعه عليٌ في ثوب فمضى إلى منزله ، فلما قبض النبي صلى الله عليه وآله جلس عليٌّ فألفه كما أنزله الله وكان به عالماً . وحدثني أبو العلاء العطار والموفق خطيب خوارزم في كتابيهما بالإسناد عن علي بن رباح أن النبي صلى الله عليه وآله أمر علياً عليه السلام بتأليف القرآن ، فألفه وكتبه .
جبلة بن سحيم ، عن أبيه ، عن أمير المؤمنين عليه السلام قال : لو ثنيت لي الوسادة وعُرف لي حقي لأخرجت لهم مصحفاً كتبته وأملاه علي رسول الله صلى الله عليه وآله أبو نعيم في الحلية ، والخطيب في الأربعين ، بالإسناد عن السدي عن عبد خير عن علي عليه السلام قال : لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله أقسمت أو حلفت أن لا أضع ردائي عن ظهري حتى أجمع ما بين اللوحين ، فما وضعت ردائي حتى جمعت القرآن .

    وفي حلية الاولياء لأبي نعيم (ت 430 هـ): حدّثنا سعد بن محمد الصيرفي، حدثنا محمد بن عثمان بن ابي شيبة، حدثنا ابراهيم بن محمد ابن ميمون، حدثنا الحكم بن ظهير، عن السدي، عن عبد خير، عن علي قال: (لما قبض رسول الله (صلى الله عليه وآله) أقسمت ـ او حلفت ـ ان لا أضع ردائي عن ظهري حتى أجمع ما بين اللوحين، فما وضعت ردائي عن ظهري حتى جمعت القرآن) [حلية الأولياء: 1 / 67، ترجمة الامام علي، وانظر كنز العمال: 13 / 66 / ح36473].
وللطبراني أيضا من طريق قتادة قال: هي في حرف ابن مسعود "فامضوا" قال: وهي كقوله: "إن سعيكم لشتى". وقال أبو عبيدة: معنى فاسعوا أجيبوا وليس من العدو

420- أخبرني الحاكم أبو حامد أحمد بن الحسين بن علي الهمداني أخبرنا المنكدري قراءة عليه حدثنا جعفر بن محمد بن حبيب حدثنا عبد الله هو ابن رشيد حدثنا أبو عبيدة هو مجاعة بن الزبير العتكي عن محمد بن سيرين عن كثير بن أفلح 

قال: اختلف الناس في القراءة في إمارة عثمان بن عفان فجعل يقرأ عليه الآية، فيقول: كفرت بما تقول، فبلغ ذلك عثمان فتعاظم ذلك في صدره فجمع اثني عشر رجلا من المهاجرين والأنصار فيهم زيد بن ثابت وأبي بن كعب ثم أرسل إلى الربعة التي في بيت عمر فجئ بها ثم جعلوا يكتبون القرآن فإذا شكوا في آية أخروها.
قال محمد بن سيرين: فقلت لكثير بن أفلح: لم كانوا يؤخرونها؟ قال: رأيت أنهم كانوا يؤخرونها حتى يكون آخر عهدهم بالعرضة الأخيرة إن جبريل صلوات الله عليه كان يجئ إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم كل عام فيعرض عليه القرآن مرة فلما كان في السنة التي قبض فيها أتاه فعرض عليه مرتين.
فقال ابن مسعود: فلو علمت أحدا أحدث عهدا بالعرضة الآخرة مني تبلغه الإبل لتجشمت أن آتيه أو لتكلفت أن آتيه.
فلما قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم لزم علي بن أبي طالب بيته فقيل لأبي بكر إن عليا كره إمارتك فأرسل إليه أبو بكر فقال له: تكره إمارتي؟ فقال: لا ولكن كان النبي صلى الله عليه وسلم حيا والوحي ينزل والقرآن يزاد فيه فلما قبض النبي صلى الله عليه وسلم جعلت على نفسي أن لا أتردى بردائي حتى أجمعه للناس فقال أبو بكر: أحسنت.
قال محمد: فطلبت ما ألف فأعياني ولم أقدر عليه ولو أصبته كان فيه علم كثير.
الكتاب: فضائل القرآن
المؤلف: أَبُو العَبَّاسِ جَعْفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنُ المُعْتَزِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ المُسْتَغْفِرِ بنِ الفَتْحِ بنِ إِدْرِيْسَ المُسْتَغْفِرِيُّ، النَّسَفِيُّ (المتوفى: 432هـ)
المحقق: أحمد بن فارس السلوم
الناشر: دار ابن حزم


    قال ابن عبد البر (ت 463 هـ) في الاستذكار: (وجَمْعُ علي بن أبي طالب للقرآن أيضاً عند موت النبي (صلى الله عليه وآله) وولاية أبي بكر فإنما كل ذلك على حسب الحروف السبعة لا كجمع عثمان على حرف واحد ـ حرف زيد بن ثابت ـ وهو الذي بأيدي الناس بين لوحي المصحف اليوم) [الاستذكار: 2 / 485].

قالوا لأبي بكر إن علياً كره مبايعتك او ان أبا بكر قال لعلي: كرهت خلافتي فأجاب الامام عليه السلام في بعض الاخبار بانه خشي (ان ينفلت القرآن) وفي آخر (رأيت كتاب الله يزاد فيه) وفي ثالث: (بأن النبي كان حياً والوحي ينزل عليه والقرآن يزاد فيه فلما قبض...) وفي كل ذلك يقول ابو بكر: (فانك نعم ما رأيت). 

وفي آخر: (لقد أحسنت).


گفتم: «چرا قبل و بعد برخی آیات قرآن با هم مرتبط نیستند؟ شاید درک و فهم محدود من نمی‌تواند به عمق آن پی ببرد؟ گفت: «آری؛ آیات همین مشکلی که می‌گویید، دارد و علت، این است که چون پیامبر اکرم رحلت کرد، دو بت قریش، خلافت ظاهری حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را غصب کردند. حضرت علیه السلام تمام قرآن را جمع آوری کرده و آن را به مسجد آورده و عرضه کرد و گفت: «این کتاب خدا است و پیامبر اکرم به من دستور داده است آن را بر شما عرضه کنم و بدین وسیله، حجت بر شما تمام شود؛ ولی فرعون و نمرود این امت گفتند: «ما نیازی به قرآن شما نداریم».
حضرت فرمود: «البته حبیب من، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم، چنین برخوردی را از شما به من خبر داده بود؛ ولی می‌خواستم بر شما اتمام حجت کنم». سپس حضرت در حالی‌که دعایی زیر لب داشت و می‌گفت: «خداوندا! تو روز قیامت بر اینان گواه باش» به خانه برگشت.

آن‌گاه ابوبکر اعلام کرد: «هر کس قرآن یا جزیی از آن را دارد بیاورد». ابوعبیده جراح و عثمان و سعد بن أبی وقاص و معاویه بن ابی سفیان و عبدالرحمن بن عوف و طلحهبن عبید و ابوسعید خدری و حسان بن ثابت و گروه‌هایی از مسلمانان آمده و قرآن را جمع آوری کردند؛ ولی آیاتی را که در مذمت بعضی بود، حذف کردند؛ لذا می‌بینید که آیات قرآن، مرتبط نیستند. قرآنی که امیرالمؤمنین آن را به خط خود جمع کرده بود، نزد حضرت صاحب الأمر محفوظ است و همه چیز در آن وجود دارد، حتی حکم خراش وارد کردن. البته این قرآن فعلی، پس شکی در صحت آن نیست و کلام خدا است»


هرگاه مقداری از قرآن را که مورد اختلاف قاریان بود می‌خواندم، می‌گفتم: «حمزه چنین خوانده است؛ کسائی چنان خواند و عاصم یا ابن کثیر چنین خواندند».
پس سید ]شمس الدین[ گفت: «ما این‌ها را نمی‌شناسیم. قرآن، تا پیش از هجرت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم به مدینه بر هفت حرف نازل شد. بعد از هجرت، در حجه الوداع، جبرئیل نازل شد و گفت: ‌ای محمد! قرآن را بر من بخوان، تا به تو اوائل سوره‌ها و اواخر آن و شأن نزول آن را یاد بدهم».

پس امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام و ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود و حذیفه بن یمان و جابربن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و حسان بن ثابت و جمعی از اصحاب در محضر پیامبر آمدند و پیامبر شروع به تلاوت و قرائت قرآن ـ از اول تا آخر ـ کرد. پس هر کجا اختلافی بود، جبرئیل آن را بیان می‌کرد و امیرالمؤمنین آن را یاد داشت کرده و بر روی پوست می‌نوشت. بنابراین تمام قرآن، قرائت امیرالمؤمنین است».

ویا حدیث صحیح در کافی : محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبدالرحمن بن أبي هاشم، عن سالم بن سلمة قال: قرأ رجل على أبي عبدالله عليه السلام وأنا أستمع حروفا من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس، فقال أبوعبدالله عليه السلام: كف عن هذه القراء ة اقرأ كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم فإذا قام القائم عليه السلام قرأ كتاب الله عزو جل على حده وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام وقال: أخرجه علي عليه السلام إلى الناس حين فرغ منه وكتبه فقال لهم: هذا كتاب الله عزوجل كما أنزله [الله] على محمد صلى الله عليه وآله وقد جمعته من اللوحين فقالوا: هو ذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن لا حاجة لنا فيه، فقال أما والله ما ترونه بعد يومكم هذا أبدا، إنما كان علي أن اخبركم حين جمعته لتقرؤوه.

 


از سالم بن سلمه نقل شده که گفت: مردی نزد امام صادق(ع)، قرآنی را قرائت کرد و من حروفی از آن را شنیدم، در حالی که آن گونه نبود که مردم می خواندند. امام صادق(ع) فرمود: «از این قرائت، دست بکش و همان گونه قرائت کن که مردم قرائت می کنند تا وقتی که قائم(ع) قیام کند. وقتی حضرت قائم(ع) قیام کند، کتاب خدا را می خواند و خارج می سازد مصحفی را که علی(ع) نوشت و آن را به مردم نشان داد هنگامی که از نوشتن آن فارغ شد. به آنها فرمود: این کتاب خداست همان گونه که بر محمّد نازل کرده و من آن را جمع کرده ام. مردم گفتند: نزد ما مصحفی است که در آن، قرآن جمع است و ما نیازی به قرآن تو نداریم. سپس امام فرمود: به خدا قسم از امروز به بعد، هرگز این قرآن را نمی بینید. تنها وظیفه من این بود که به شما جمع آن را خبر بدهم تا آن را قرائت کنید».

 

9 - وروى جابر عن ابى جعفر عليه السلام انه قال: اذا قام قائم آل محمد صلى الله عليه وآله ضرب فساطيط ويعلم الناس القرآن على ماانزل الله عزوجل، فأصعب ما يكون على من حفظه اليوم لانه يخالف فيه التأليف.]

الكتاب: الارشاد في معرفه حجج الله على العباد

الشيخ محمد بن محمد بن النعمان

امام باقر ع در این خبر از اموزش قران شیعیان توسط امام مهدی عج  سخن گفته اند چون مخالف تالیف جمع اوری شده است (توسط عثمان وزید بن ثابت یهودی)
و :

علي بن محمد، عن بعض أصحابه، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر قال: دفع إلي أبوالحسن عليه السلام مصحفا وقال: لا تنظر فيه، ففتحته وقرأت فيه: " لم يكن الذين كفروا " فوجدت فيها اسم سبعين رجلا من قريش بأسمائهم وأسماء آبائهم قال: فبعث إلي: ابعث إلي بالمصحف

عياشي: عن داود بن فرقد، عمن أخبره(؟)، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لو قد قرئ
القرآن كما انزل لالفيتنا فيه مسمين، وقال سعيد بن الحسين الكندي عن أبي جعفر عليه
السلام بعد مسمين: " كما سمي من قبلنا

 


فهو اول مصحف جمع فیه القرآن من قلبه
ابن نديم

و اتی به یحمله علی جمل فقال: هذا القرآن قد جمعته

فقال له عمر: ما أغنانا بما معنا من القرآن عما تدعونا الیه، ثم دخل علی (ع) بیته


فقالوا: لا حاجه لنا فیه ولا فیک، فانصرف به معک لا تفارقه، فانصرف عنهم…

فلما فتحه ابوبکر خرج فی اول صفحه فتحها فضائح القوم، فوثب عمر و قال: یا علی اردده فلا حاجه لنا فیه

فان قبلتموه فاقبلونی معه، احکم بینکم بما فیه من احکام الله، فقالوا لا حاجه لنا فیه و لا فیک

اقضانا علی و اقرانا ابی، و انا لنترک اشیاء من قرائه ابی
از ابن عباس نقل شده است که عمر گفت: ما مواردی از قرائت اُبَی را ترک می کنیم و حال آنکه او می گوید: من قرائتی را که از پیامبر (ص) شنیده ام رها نمی کنم. «… و هو یقول: لا ادع شیئاً سمعته من رسول الله

حذف اسم 70 منافق از قرآن بنص رویات اهل سنت :


قَوْله تَعَالَى: {يحذر المُنَافِقُونَ} فِيهِ قَولَانِ:
أَحدهمَا: أَنه خبر بِمَعْنى الْأَمر، وَمَعْنَاهُ: ليحذر المُنَافِقُونَ.
وَالْآخر: أَنه بِمَعْنى الْإِخْبَار عَنْهُم؛ إِذْ كَانُوا يستهزئون وَيَخَافُونَ الفضيحة بنزول الْقُرْآن فِي شَأْنهمْ.
قَوْله تَعَالَى: {أَن تنزل عَلَيْهِم سُورَة تنبئهم بِمَا فِي قُلُوبهم} وَقد بَينا أَن هَذِه السُّورَة تسمى المبعثرة والفاضحة؛ فَهَذِهِ الْآيَة تُشِير إِلَى مَا قدمنَا.
وَقد رُوِيَ عَن عبد الله بن عَبَّاس قَالَ: أنزل الله تَعَالَى ذكر سبعين رجلا من الْمُنَافِقين بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاء آبَائِهِم وعشائرهم، ثمَّ نسخ ذكر الْأَسْمَاء رَحْمَة ورأفة على الْمُؤمنِينَ؛ لِأَن أَوْلَادهم كَانُوا مُؤمنين، فنسخ ذَلِك لِئَلَّا يعير بَعضهم بَعْضًا.
الكتاب: تفسير القرآن
المؤلف: أبو المظفر، منصور بن محمد بن عبد الجبار ابن أحمد المروزى السمعاني التميمي الحنفي ثم الشافعي (المتوفى: 489هـ)

{يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ} أَيْ: يَخْشَى الْمُنَافِقُونَ، {أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ} أَيْ: تُنَزَّلُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، {سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ} أَيْ: بِمَا فِي قُلُوبِ الْمُنَافِقِينَ مِنَ الْحَسَدِ وَالْعَدَاوَةِ لِلْمُؤْمِنِينَ، كَانُوا يَقُولُونَ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَيُسِرُّونَ وَيَخَافُونَ الْفَضِيحَةَ بِنُزُولِ الْقُرْآنِ فِي شَأْنِهِمْ.
قَالَ قَتَادَةُ: هَذِهِ السُّورَةُ تُسَمَّى الْفَاضِحَةَ وَالْمُبَعْثِرَةَ وَالْمُثِيرَةَ، أَثَارَتْ مَخَازِيَهُمْ وَمَثَالِبَهُمْ.
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرَ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنَ الْمُنَافِقِينَ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ ثُمَّ نَسَخَ ذِكْرَ الْأَسْمَاءِ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ، لِئَلَّا يُعَيِّرُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، لِأَنَّ أَوْلَادَهُمْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ.

الكتاب: معالم التنزيل في تفسير القرآن = تفسير البغوي
المؤلف: محيي السنة، أبو محمد الحسين بن مسعود البغوي (المتوفى: 510هـ)

 


والقائل: جماعة من اليهود والمنافقين نحو سبعين رجلا. الكتاب : التفسير الوسيط للزحيلي


67 - {الْمُنافِقُونَ وَالْمُنافِقاتُ:} قال قتادة: كانوا يسمّون هذه السّورة الفاضحة؛ لأنّها فضحت المنافقين لم تزل تنزل فيها: ومنهم ومنهم، حتى لم تترك (4) منافقا إلاّ نبّهت عليه (5).
وعن قتادة أيضا: كنّا نسمّي هذه السّورة المثيرة؛ لأنّها أثارت مثالب المنافقين ومخازيهم (6). وعن الحسن: كانوا يسمّونها الحفّارة؛ لأنّها حفرت فاستخرجت ما في قلوب المنافقين (7). وعن عطاء أنّ سبعين رجلا من المنافقين أنزل الله أسماءهم، ثمّ نسخ تلك الأسماء رحمة منه على خلقه فإنّ أولادهم وعشائرهم (8) كانوا مسلمين (9).
(4) في ع: تنزل.
(5) روي مثله عن ابن عباس في سنن سعيد بن منصور 5/ 232، وصحيح البخاري 4/ 1852، ومسلم 4/ 2322.
(6) ينظر: تفسير البغوي 2/ 307.
(7) ينظر: تفسير القرطبي 8/ 196.
(8) في ب: وعشيرتهم.
(9) ينظر: تفسير البغوي 2/ 307، والقرطبي 8/ 196.

 


قال قتادة «هذه السُّورة كانت تُسمَّى الفاضحة، والحافرة، والمبعثرة، والمثيرة، أثارت مخازيهم ومثالبهم» قال ابن عباسٍ: «أنزل اللهُ تعالى ذكر سبعين رجلاً من المنافقين بأسمائهم، وأسماء آبائهم، ثم نسخ ذكر الأسماء رحمة على المؤمنين، لئلاَّ يُعيّر بعضهم بعضاً؛ لأن أولادهم كانوا مؤمنين» .
الكتاب: اللباب في علوم الكتاب
المؤلف: أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني (المتوفى: 775هـ)

- { وإذ يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرض } معطوف على إذ زاغت الأبصار والمرض في القلوب هو الشك والريبة والمراد بالمنافقون : عبد الله بن أبي وأصحابه وبالذين في قلوبهم مرض : أهل الشك والاضطراب { ما وعدنا الله ورسوله } من النصر والظفر { إلا غرورا } أي باطلا من القول وكان القائلون بهذه المقالة نحو سبعين رجلا من أهل النفاق والشك
الكتاب : فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير
المؤلف : محمد بن علي الشوكاني


اصبغ بن نباته گوید : شنيدم حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه افضل الصلاه والسلام میفرمودند : گویی به عجم می نگرم که خیمه هایشان در مسجد کوفه است و به مردم قرآن را همانگونه که نازل شده می آموزند، 
راوی از حضرت پرسيد: ای اميرالمؤمنان مگر اکنون همانگونه که نازل شده نیست ?
حضرت فرمودند : خیر ، هفتاد تن از قريش با نام خودشان و نام های پدرانشان از آن محو شده است ، و ابولهب نیز جا گذاشته نشده ،مگر به منظور سرزنش رسول خدا صلوات الله عليه و آله،زيرا عموی آنحضرت است.

 


محمد بن الحسن، عن محمد بن يزداد، عن يحيى بن محمد
الرازي عن محمد بن الحسين، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر قال: لما اتي بأبي الحسن
عليه السلام اخذ به على القادسية، ولم يدخل الكوفة، أخذ به على براني البصرة، قال:
فبعث إلى مصحفا وأنا بالقادسية ففتحته فوقعت بين يدي سورة " لم يكن " فإذا هي أطول
وأكثر مما يقرأها الناس، قال: فحفظت منه أشياء قال: فأتى مسافر ومعه منديل وطين
وخاتم فقال: هات، فدفعته إليه فجعله في المنديل، ووضع عليه الطين وختمه، فذهب عني ما كنت حفظت منه، فجهدت أن أذكر منه حرفا واحدا فلم أذكره .
رجال الكشى ص 492

عمر به زید بن ثابت گفت: علی قرآنی تألیف کرده که در آن فضایح مهاجران و انصار آمده و ما باید قرآنی تألیف کنیم که از این رسوایی‌ها، تهی باشد...

البته اسم این منافقین که حذف شدند همانهایی بودند که بنص آیه 74 توبه قصد قتل رسول خدا ص را داشتند که امام ابن #حزم اسم آنها را آورده !

 [16] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ (؟)عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ دَفَعَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ ع مُصْحَفاً وَ قَالَ لَا تَنْظُرْ فِيهِ فَفَتَحْتُهُ وَ قَرَأْتُ فِيهِ لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَجَدْتُ فِيهَا اسْمَ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ قَالَ فَبَعَثَ إِلَيَّ ابْعَثْ إِلَيَّ بِالْمُصْحَفِ .كافي .

ارشاد: روى جابر، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال: إذا قام قائم آل محمد عليهم السلام ضرب فساطيط لمن يعلم الناس القرآن، على ما أنزل الله جل جلاله، فأصعب ما يكون على من حفظ اليوم لانه يخالف فيه التأليف . وروضة الواعظين .

 


هر گاه به پاخیزنده ی خاندان محمد صلی الله علیه و آله به پا خیزد، خیمه هایی برافراشته می شود، برای کسانی که قرآن را همان طور که خدای جل جلاله نازل کرد، می آموزانند و آن برای کسانی که این را حفظ کردند، دشوارتر است; زیرا آن ترتیبش بر خلاف [مصحف موجود] است


شیخ مفید گوید:
قد جمع امیر المؤمنین ع القرآن المنزل من اوله الی آخر و الفه بحسب ما وجب من تالیفه فقدم المکی علی المدنی و المنسوخ علی الناسخ و وضع کل شی ء منه فی حقه
امیرمؤمنان علیه السلام قرآن منزل را از آغاز تا پایانش گرد آورد و آن را بر حسب آن ترتیبی که لازم بود، فراهم آورد: مکی را بر مدنی و منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت و هر چیزی از آن را در (جای) حقیقی اش نهاد
واز طریق عامه :

وفيه عن حذيفة انه قال: قرأت سورة الأحزاب على النبي(ص) فنسيت منها سبعين آية ما وجدتها .
وعن عمر بن الخطاب وأُبي بن كعب ان سورة الأحزاب التي فيها اثنتان أو ثلاث وسبعون آية كانت لتعدل سورة البقرة، وكان فيها آية الرجم .
وعن أبي بن كعب ان سورة التوبة ما تركت أحداً إلاّ نالت منه، ولا تقرؤن منها إلاّ ربعها .

 

 


في صحيح مسلم عن الصحابي أبي موسى : كنا نقرأ سورة كنّا نشبهها في الطول والشدة ببراءة فانسيتها غير إني حفظت منها: (لو كان لابن آدم واديان لابتغى وادياً ثالثاً ...) .

4130 - وفي الصحيحين عن أنس في قصة أصحاب بئر معونة الذين قتلوا وقنت يدعو على قاتليهم قال أنس ونزل فيهم قرآن قرأناه حتى رفع أن بلغوا عنا قومنا أنا لقينا ربنا فرضي عنا وأرضانا 

قال السيوطي : وفي المستدرك عن ابن عباس قال :
 سألت علي بن أبي طالب لم لم تكتب في براءة : بسم الله الرحمن الرحيم قال : لأنها أمان ، وبراءة نزلت بالسيف ، وعن مالك ، أنّ أوّلها لمّا سقط ، سقط معه البسملة فقد ثبت أنّها كانت تعدل البقرة لطولها . ( الإتقان في علوم القرآن : 1/65 ) .

 


 وأخرج ابن أبي شيبة ، والطبراني في الأوسط ، وأبو الشيخ ، والحاكم ، وابن مردويه ، عن حذيفة رضي الله عنه قال :
 الّتي تسمّون سورة التوبة هي : سورة العذاب ، والله ما تركت أحداً إلاّ نالت منه ، ولا تقرؤن إلاّ ربعها .
 وأخرج أبو الشيخ عن حذيفة رضي الله عنه قال :
 ما تقرؤن ثلثها . يعني : سورة التوبة . ( الدر المنثور : 3/208 ) .

یعنی سوره توبه ابتدا معادل سوره #بقره بود  اما امروز دو سومش یا سه چهارمش نابود شده توسط عثمان ؟!


1384 - حدثنا أحمد قال : نا محمد بن يزيد الأسفاطي قال : نا إبراهيم بن أبي سويد قال : نا النعمان بن عبد السلام قال : نا إبراهيم بن طهمان ، عن عمر بن سعيد ، عن الأعمش ، عن عمرو بن مرة ، عن عبد الله بن سلمة ، عن حذيفة قال : « التي تسمون سورة التوبة هي سورة العذاب ، وما تقرءون منها مما كنا نقرأ إلا ربعها » « لم يرو هذا الحديث عن عمر بن سعيد إلا إبراهيم ، ولا عن إبراهيم إلا النعمان ، تفرد به : ابن أبي سويد » طبرانی اوسط ورجاله ثقات

 

3274 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذَ الْعَدْلُ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ الْيَشْكُرِيُّ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ الْحَكَمِ الْعُرَنِيُّ، ثنا سُفْيَانُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ حُذَيْفَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «مَا تَقْرَءُونَ رُبُعُهَا، يَعْنِي بَرَاءَةَ، وَإِنَّكُمْ تُسَمُّونَهَا سُورَةَ التَّوْبَةِ وَهِيَ سُورَةُ الْعَذَابِ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخْرِجَاهُ "
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
3274 - صحيح

وامام قرطبی :
...
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ( الفاضحه 73)

وهذه الآية نسخت كل شيء من العفو والصلح والصفح   ؟؟؟؟!!!
قال [ابن مسعود وابن عباس] وهذه الآية نسخت كل شيء من العفو [والصلح] والصفح.
الكتاب: الكشف والبيان عن تفسير القرآن
المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي، أبو إسحاق (المتوفى: 427هـ)
تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور
مراجعة وتدقيق: الأستاذ نظير الساعدي
الناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت – لبنان

 


وقال مالك فيما رواه ابن وهب و ابن القاسم و ابن عبد الحكم : إنه لما سقط أولها سقط بسم الله الرحمن الرحيم معه وروي ذلك عن ابن عجلان أنه بلغه أن سورة براءة كانت تعدل البقرة أو قربها فذهب منها فلذلك لم يكتب بينهما بسم الله الرحمن الرحيم وقال سعيد بن جبير : كانت مثل سورة البقرة

وطنطاوی : 

وروى ذلك عن ابن عجلان أنه بلغه أن سورة «براءة» كانت تعدل البقرة أو قربها فذهب منها: فلذلك لم يكتب بسم الله الرحمن الرحيم.
وقال سعيد بن جبير: كانت مثل سورة البقرة.
الكتاب: التفسير الوسيط للقرآن الكريم
المؤلف: محمد سيد طنطاوي
يعني بقول جناب صحابي بزرگ منافق شناس حداقل سه چهارم يا دوسوم سوره توبه توسط منافقين از قرآن حذف شده است !!!!!!!!!!!!!!!

 

 

بنابراین فقط امام زمان عج هست که میتواند حکومتی کارامد بیاورد چون مصحف مولا ع را که ناسخ از منسوخش جداست را می اورد (یاتی بکتاب جدید... وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام ) واگر حکومتی بر اساس اسلام عمری اموی و قران عثمان تشکیل شود بعلت قاطی بودن نواسخ با منسوخات از کارایی لازم برخوردار نیست و موجب هلاکت هست طبق احادیث صحیح متفق بین الفریقین که امیرالمومنین ع به یک قاضی فرمود ایا ناسخ از منسوخ قران را باز میشناسی گفت نه ، حضرت فرمودند پس خودت ودیگران را هلاک کردی ! (أتعرفُ الناسخَ والمنسوخ"؟ قال: لا. قال: "هلكتَ وأهلكتَ" صحیح علی شرط الشیخین)

البته این مطلب نباید موجب تضعیف بهره مندی از قران فعلی شود چرا که منسوخات قران یا متشهابهات بیشتر در ایات حکومتی تاثیر مهلک دارند نه ایات اخلاقی که مربوط به تقوا و تهذیب نفس هستند مانند آيه عدد جنگجويان (65، انفال) كه با آيه 66 از همين سوره نسخ شده است؛ آيه امتاع كه با آيه 234 از همين سوره و آيه 12 سوره نساء نسخ شده است؛ آيات جزاي فحشا (نساء، 15 و 16) كه با آيه جلد (نور، 2) و روايات رجم نسخ شده است و آيات ارث بردن مؤمنان از يكديگر (انفال، 72 و 73) كه با آيه اولوا الارحام (احزاب، 10) نسخ شده است.وایات خشن سوره توبه که با ایات سوره مائده نسخ شده اند .

علل ناکارآمدی انقلابات اسلامی !!

بسم الله الرحمان الرحیم

سوالی بس مهم وبنیادی

چرا انقلابات اسلامی در جهان ناکام میمانند و بعلت نارسائیها و ناکارامدیهایی که دارند موجبات نارضایتی مردم را بوجود می آورند ؟!

خلاصه :

همانطور که میدانید و در ایات و احادیث صحیح ومتواتر اهل اسلام هم آمده است ، دین اسلام بعد از پیامبرص دچار تحریف و انحرافی عظیم گردید (ایه 144 سوره ال عمران ... :انقلبتم علی اعقابکم .... ایه 10سوره فتح.... : فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و ... ایه مهجوریت قران در 30 فرقان و احادیث متواتر حوض کوثر در قیامت و هَمَلِ النَّعم و ارتداد صحابه بدعتهای در دین وغربت مجدد اسلام ...در صحیح بخاری و صحیح مسلم و کتاب کافی کلینی و...) که این امر منجر به خانه نشینی امیر المومنین ع و صلح امام حسن ع با طاغیه زمانش وشهادت امام حسین ع بجهت احیای سنت جدش (ان السنة قد امیتت) و تحریف شدید دین بدست حکام ستمگر اموی و عباسی و سرکوب ائمه دین و اولیاء الهی گردید تا اینکه امام آخر ، منجی عالم بشریت ؛ که شریک قران و منبع علم دین و راسخ در علم قران بود غایب گردید ....ایجاد 73 فرقه

بنابراین اسلامی که بعد از قرن دوم هجری از آن نامبرده میشود اسلام ناب و خالص نیست بلکه اسلامی محرَّف است که اگر بر اساس این اسلام حکومتی تشکیل شود چون دچار ناخالصی است نمیتواند دین ودنیای آحاد مردم را تامین کند و موجبات مشکلاتی خواهد بود .

ریشه این اختلافات عظیم در امت اسلامی را هم باید در اقدامات جاسوسهای مخفی یهود مانند زید بن ثابت جستجو کرد که با نزدیکی به خلفا توانست تخم تفرقه را در اسلام بکارد . مثلا در سقیفه فریاد میزد که با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید (بروایت ابن کثیر در البدایه والنهایه) ودر زمان عثمان هم مامور جمع قران شد که با زیرکی توانست ناسخ ومنسوخ قران را بیامیزد ومصحف مولا ع را مهجور کند و فرق مختلفی در اسلام منشعب سازد که اثار خطرناک این اختلاف تا امروز دامنگیر مسلمین شده است مانند پیدایش فرق داعش وطالب والنصره و... امام قرطبی ودیگر مفسرین سلفی معتقدند که ایه سیف ناسخ همه ایات صلح ورحمت و مهربانی قرانست ! (قال [ابن مسعود وابن عباس] وهذه الآية نسخت كل شيء من العفو [والصلح] والصفح.) یعنی قران همه اش خشونت وجنگ وغارت است برعکس شیعه که چنین اعتقادی ندارد و بعضی ایات مانند ایه 8 ممتحنه و... را منسوخ نمیداند بهمین علت هم در تاریخ میبینید که ترقی اسلام در قرن دوم رو به افول نهاد و ملل جهان از خشونت و فتوحات خلفای سقیفه به ستوه آمدند و حضرت علی ع هم در هیچ جنگی همراهی خلفا را نکرد چون معتقد بود که کسیکه ناسخ ومنسوخ قران را نمیشناسد هم خودش وهم دیگران را هلاک میکند ( حدیث صحیح أن عليا عليه السلام مر على قاض فقال: هل تعرف الناسخ من المنسوخ ؟ قال: لا، فقال: هلكت وأهلكت ...)

همانطور که در روایات هم امده که امام دوازدهم هنگام ظهور، دین خالص اسلام وکتاب جدیدی می اورند (یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضاء جدید ...غیبت نعمانی ) که این امر نشان از شدت تحریف و دگرگونی دین اسلام در قرون قبل از ظهور حضرتش دارد و چون حضرتش راسخ در علم و آگاه به تاویل وباطن آیات است دین واقعی اسلام را ظاهر میسازد.

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیعُودُ کمَا بَدَأَ فَطُوبَی لِلْغُرَبَاءِ فَقَالَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع اسْتَأْنَفَ دُعَاءً جَدِیداً کمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ( غیبت نعمانی) : «به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام که می فرماید: «اسلام به غریبی آغاز شد و در آینده نیز بدان حال که شروع شده باشد باز خواهد گشت پس خوشا بحال غریبان» آگاه فرما، حضرت فرمود: ای ابا محمّد قائم هنگامی که قیام کند دعوت نوینی را آغاز خواهد کرد همان گونه که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دعوت فرمود.

اذا خرج القائِمُ یقوم بِاَمرٍ جدید و كتابٍ جدیدٍ و سُنُّةٍ جدید و قَضاءِ جَدیدٍ .اثباة الهداة

منابع :

حدثني حمدويه بن نصير ، قال : حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد ، قال :
حدثني يونس بن عبدالرحمان ، عن عبدالله بن زرارة ومحمد بن قولويه والحسين
ابن الحسن ( بن بندار ) ، قالوا : حدثنا سعد بن عبدالله ، قال : حدثني هارون ، عن
الحسن بن محبوب ، عن محمد بن عبدالله بن زرارة وابنيه الحسن والحسين ، عن
عبدالله بن زرارة ، قال : قال لي أبوعبدالله عليه السلام : اقرأ مني على والدك
السلام وقل له : إني إنما أعيبك دفاعا مني عنك ، فإن الناس والعدو يسارعون إلى
كل من قربناه وحمدنا مكانه لادخال الاذى في من نحبه ونقربه ويرمونه لمحبتنا
له وقربه ودنوه منا ، ويرون إدخال الاذى عليه وقتله ، ويحمدون كل من عبناه نحن
فانما أعيبك لانك رجل اشتهرت بنا وبميلك إلينا وأنت في ذلك مذموم عند
الناس غير محمود الاثر بمودتك لنا ولميلك إلينا ، فأحببت أن أعيبك ليحمدوا
أمرك في الدين بعيبك ونقصك ويكون بذلك منا دافع شرهم عنك . يقول الله عز
وجل : ( أما السفينة فكانت لمساكين يعملون في البحر فأردت أن أعيبها وكان ورائهم ملك يأخذ كل سفينة غصبا ) هذا التنزيل من عند الله صالحة ، لا والله ما
عابها إلا لكي تسلم من الملك ، ولا تعطب على يديه ، ولقد كانت صالحة ليس
للعيب فيها مساغ والحمد لله ، فافهم المثل يرحمك الله ، فانك والله أحب الناس
إلي وأحب أصحاب أبي حيا وميتا . فانك أفضل سفن ذلك البحر القمقام الزاخر ،
وإن من ورائك ملكا ظلوما غصوبا يرقب عبور كل سفينة صالحة ترد من بحر
الهدى ليأخذها غصبا ثم يغصبها وأهلها ، ورحمة الله عليك حيا ورحمته ورضوانه
عليك ميتا .
ولقد أدى لي ابناك الحسن والحسين رسالتك أحاطهما الله ، وكلاهما وحفظهما
بصلاح أبيهما كما حفظ الغلامين ، فلا يضيقن صدرك من الذي أمرك أبي وأمرتك
به .
وأتاك أبوبصير بخلاف الذي أمرناك به ، فلا والله ما أمرناك ولا أمرناه
إلا بأمر وسعنا ووسعكم الاخذ به ، ولكل ذلك عندنا تصاريف ومعان توافق الحق
ولو أذن لنا لعلمتم أن الحق في الذي أمرناكم فردوا إلينا الامر وسلموا لنا
واصبروا لاحكامنا وارضوا بها ، والذي فرق بينكم فهو راعيكم الذي استرعاه
الله خلقه وهو أعرف بمصلحة غنمه في فساد أمرها ، فن شاء فرق بينها لتسلم ،
ثم يجمع بينها ليأمن من فسادها وخوف عدوها في آثار ما يأذن الله ويأتيها بالامن
من مأمنه والفرج من عنده ، عليكم بالتسليم والرد إلينا وانتظار أمرنا وأمركم
وفرجنا وفرجكم ، فلو قد قام قائمنا وتكلم متكلمنا ثم استأنف بكم تعليم القرآن
وشرائع الدين والاحكام والفرائض كما أنزله الله على محمد صلى الله عليه وآله
لانكر أهل البصائر فيكم ذلك اليوم إنكارا شديدا ثم لم تستقيموا على دين الله
وطريقته إلا من تحت حد السيف فوق رقابكم ، إن الناس بعد نبي الله صلى الله
عليه وآله ركب الله به سنة من كان قبلكم فغيروا وبدلوا وحرفوا وزادوا في دين
الله ونقصوا منه ، فما من شئ عليه الناس اليوم إلا وهو منحرف عما نزل به الوحي من عندالله ، فأجب يرحكم الله من حيث تدعى إلى حيث تدعى حتى
يأتي من يستأنف بكم دين الله استينافا ، وعليك بصلاة الستة والاربعين ، وعليك
بالحج أن تهل بالافراد وتنوي الفسخ إذا قدمت مكة وطفت وسعيت فسخت ما
أهللت به وقلبت الحج عمرة أحللت إلى يوم التروية ، ثم استأنف الاهلال بالحج
مفردا إلى منى وتشهد المنافع بعرفات والمزدلفة ، فكذلك حج رسول الله صلى الله
عليه وآله وهكذا أمر أصحابه أن يفعلوا أن يفسخوا ما أهلوا به ويقلبوا الحج
عمرة ، وإنما أقام رسول الله صلى الله عليه وآله على إحرامه ليسوق الذي ساق
معه ، فان السائق قارن والقارن لايحل حتى يبلغ هديه محله ومحله المنحر بمنى ، فاذا
بلغ أحل ، فهذا الذي أمرناك به حج التمتع فالزم ذلك ولا يضيقن صدرك ، والذي
أتاك به أبوبصير من صلاة إحدى وخمسين والاهلال بالتمتع بالعمرة إلى الحج
وما أمرنا به من أن تهل بالتمتع ، فذلك عندنا معان وتصاريف لذلك ما يسعنا
ويسعكم ولا يخالف شئ منه الحق ولا بضاره والحمد لله رب العالمين .رجال کشی وتاریخ ال زراره

به جمله امام صادق ع دقت شود :فما من شئ عليه الناس اليوم إلا وهو منحرف عما نزل به الوحي من عندالله ... که بهمین معنی در صحاح اهل سنت هم امده مانند صحیح بخاری و...

روى محمد بن عجلان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:إِذَا قَامَ الْقَائِمُ(ع) دَعَا النَّاسَ إِلَى الْإِسْلَامِ جَدِيداً وَ هَدَاهُمْ إِلَى أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ وَ ضَلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْمَهْدِيُّ مَهْدِيّاً لِأَنَّهُ يُهْدَى إِلَى أَمْرٍ مَضْلُولٍ عَنْهُ وَ سُمِّيَ الْقَائِمِ لِقِيَامِهِ بِالْحَقِّ؛‏ (ارشاد مفید و .. )

امام صادق عليه اسلام فرمودند«چون قائم (عليه‌السلام) قيام کند مردم را از نو به سوي اسلام دعوت مي کند و آنها را به چيزي که در ميان آنها کهنه شده و آثارش از بين رفته، هدایت میکند. (از اين رو جمهور امت از دعوت او سرپيچي مي کنند و گمراه مي شوند.) به قائم ما «مهدي» گفته مي شود، زيرا به چيزي که مردم از آن گم شده اند هدايت مي کند. و به او «قائم» گفته مي شود، زيرا قائم به حق مي کند».

وذكر أحمد الطبرسي في ( الاحتجاج ) و الملا حسن في تفسيره (الصافي) (( أن عمر قال لزيد بن ثابت : إن علياً جاءنا بالقرآن وفيه فضائح المهاجرين والأنصار، وقد رأينا أن نؤلف القرآن ونسقط منه ما كان فيه من فضائح وهتك المهاجرين و الأنصار. وقد أجابه زيد إلى ذلك، ثم قال : فإن أنا فرغت من القرآن على ما سألتم وأظهر علي القرآن الذي ألفه أليس قد أبطل كل ما عملتم؟ فقال عمر : ما الحيلة؟ قال زيد : أنتم أعلم بالحيلة، فقال عمر : ما حيلته دون أن نقتله ونستريح منه. فدبر في قتله على يد خالد بن الوليد فلم يقدر ذلك.
فلم استخلف عمر سألوا علياً - رصي الله عنه - أن يدفع إليهم القرآن قيحرفوه فيما بينهم فقال عمر : يا أبا الحسن إن جئت بالقرآن الذي كنت جئت به إلى أبي بكر حتى نجتمع عليه؟ فقال هيهات، ليس إلى ذلك سبيل، إنما جئت به إلى أبي بكر لتقوم الحجة عليه و لا تقولوا يوم القيامة (إنا كنا عن هذا غافلين)(2). أو تقولوا : (ما جئتنا)(3). إن هذا القرآن لا يمسه إلا المطهرون والأوصياء من ولدي، فقال عمر : فهل وقت لإظهار معلوم؟ فقال علي : نعم إذا قام القائم من ولدي يظهره ويحمل الناس عليه فَتَجري السُّنَّةُ بِهِ، صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ .

فَتَجري السُّنَّةُ بِهِ یعنی همان سنت یا وحی بیانی که رسول خدا ص در قرآنشان بود وتوسط خلفا حذف وتجريد شده بود (جردوا القران ... صححه الذهبی والالبانی) دوباره توسط حضرت مهدی ع احیا میشود یا همان کتاب جدید ودین جدید .

واعتراف خطرناک اصحاب پیامبر ص :

بخاری در صحیح خود کتاب مواقیت الصلاه باب6 حدیث506 ج1 ص198 و... از قول انس بن مالک صحابی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم آورده است: «ما اعرف شیئا مما کان علی عهد النبی. قبل: الصلاه؟ قال: الیس ضیعتم ما ضیعتم فیها...». از آنچه که در روزگار پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم وجود داشت هیچ چیزی سراغ ندارم ! گفته شد: ای انس، پس نماز چطور؟ پاسخ داد: مگر نه این است که نماز را هم ضایع کرده اید؟یا بلفظی دیگر در نماز داخل کردید (صنعتم) بدعتها را مثل تکتف و قرائات مختلف و ....

يعني چه بسر دین و نماز وقرآن در این 25 سال خلافت خلفا آورده بودند که بروايت بخاري انس بن مالک میگفت داخل نماز کردید آنچه خواستید ونماز را ضایع کردید و أبو الدرداء هم میگفت که از سنت وامر رسول الله (ص) چیزی بجزنماز جماعتی ! وبروایت مالک : ( إلا النداء بالصلاة ) یعنی فقط ظاهری از نماز باقی مانده بود !!!!

وقبلا هم تغيير در وضو ونمازمسافر وحج پيامبر توسط خلفا بر خلاف قرآن را ديديم .

بالاخره دستور خداي متعال را اجرا كنيم و در وضو پايمان را مسح كنيم و نماز سفر را بدستور قران شكسته بخوانيم و رسول الله ص و جانشينش را اسوه بدانيم و... يا سنت عثمان را ؟!

از سنت پیغمبر، فقط «قبله» باقی مانده است!

«ابن عبدالبر» از «حسن بصري» نقل می کند که گفته است:

«لَوْ خَرَجَ عَلَيْكُمْ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا عَرَفُوا مِنْكُمْ إِلَّا قِبْلَتَكُمْ»

اگر اصحاب پیغمبر از قبرها خارج شده و بر شما وارد بشوند، از شما چیزی جز قبله، نخواهند شناخت ؟!!

جامع بيان العلم و فضله، ابن عبدالبر، ج2 ص 200

613 - حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ قَالَ سَمِعْتُ سَالِمًا قَالَ سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ تَقُولُ دَخَلَ عَلَيَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ

وَهُوَ مُغْضَبٌ فَقُلْتُ مَا أَغْضَبَكَ فَقَالَ وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَيْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جَمِيعًا . بخاري

233 - مَالِكٌ، عَنْ عَمِّهِ أَبِي سُهَيْلِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ أَبِيهِ؛ أَنَّهُ قَالَ: مَا أَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَدْرَكْتُ عَلَيْهِ النَّاسَ، إِلاَّ النِّدَاءَ بِالصَّلاَةِ. الكتاب: الموطأ

المؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ)

مثل شستن سر وپا که بر خلاف قرآن است وتکتف وآمین گفتن والصلاة خیر من النوم...

أخبرنا محمد بن إبراهيم وأحمد بن قاسم قالا حدثنا محمد بن معاوية حدثنا عبد الله بن محمد بن عبد العزيز البغوي حدثنا داود بن عمرو الضبي حدثنا سلام بن سليم أخبرنا أبو إسحاق عن يزيد بن أبي مريم عن أبي موسى الأشعري قال صلى بنا علي يوم الجمل صلاة أذكرنا بها صلاة رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يكبر في كل خفض ورفع وقيام وقعود قال أبو موسى فإما نسيناها وإما تركناها عمدا خالف سلام بن سليم في هذا الحديث إسرائيل.

الكتاب : التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد

المؤلف : أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى : 463هـ)

وَقَدْ رَوَى أَحْمَد وَالطَّحَاوِيّ بِإِسْنَادٍ صَحِيح عَنْ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيّ قَالَ : " ذَكَّرَنَا عَلَى صَلَاة كُنَّا نُصَلِّيهَا مَعَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِمَّا نَسِينَاهَا وَإِمَّا تَرَكْنَاهَا عَمْدًا " وَلِأَحْمَد مِنْ وَجْه آخَر عَنْ مُطَرِّف قَالَ قُلْنَا يَعْنِي لِعِمْرَان بْن حُصَيْنٍ .

الكتاب : عون المعبود شرح سنن أبي داود

المؤلف : أبو الطيب محمد شمس الحق العظيم آبادي


هنگامیکه محمد پسر ابوبکر در آخرین لحظه عمر عثمان بالای سرش آمد وریشش را گرفت به او گفت اي نعثل تو قران را تغییر دادی و در دین بدعت ایجاد کردی پس مستحق کشتنی !

وروى الحافظ ابن عساكر أن عثمان لما عزم على أهل الدار في الأنصراف ولم يبق عنده سوى أهله تسوروا عليه الدار وأحرقوا الباب ودخلوا عليه وليس فيهم أحد من الصحابة ولا ابنائهم إلا محمد بن أبي بكر وسبقه بعضهم فضربوه حتى غشى عليه وصاح النسوة فانزعروا وخرجوا ودخل محمد بن أبي بكر وهو يظن أنه قد قتل فلما رآه قد أفاق قال على أي دين أنت يا نعثل قال على دين الإسلام ولست بنعثل ولكني أمير المؤمنين فقال غيرت كتاب الله فقال كتاب الله بيني وبينكم فتقدم إليه وأخذ بلحيته وقال إنا لا يقبل منا يوم القيامة أن نقول ربنا إنا أطعنا سادتنا وكبراءنا فأضلونا السبيلا وشطحه بيده من البيت إلى باب الدار وهو يقول يا ابن أخي ما كان أبوك ليأخذ بلحيتي وجاء رجل من كندة من أهل مصر يلقب حمارا ويكنى بأبي رومان وقال قتادة أسمه رومان وقال غيره كان أزرق أشقر وقيل كان أسمه سودان بن رومان المرادي وعن ابن عمر قال كان اسم الذي قتل عثمان أسود بن حمران ضربه بحربة وبيده السيف صلتا قال ثم جاء فضربه به في صدره حتى أقعصه ثم وضع ذباب السيف في بطنه واتكى عليه وتحامل حتى قتله وقامت نائلة دونه فقطع السيف أصابعها رضي الله عنها ويروى أن محمد بن أبي بكر طعنه بمشاقص في أذنه حتى دخلت حلقه والصحيح أن الذي فعل ذلك غيره وأنه استحى ورجع حين قال له عثمان لقد أخذت بلحية كان أبوك يكرمها فتذمم من ذلك وغطى وجهه ورجع وحاجز دونه فلم يفد وكان أمر الله قدرا مقدورا وكان ذلك في الكتاب مسطورا
وروى ابن عساكر عن ابن عون أن كنانة بن بشر ضرب جبينه ومقدم رأسه بعمود حديد فخر لجنبيه وضربه سودان بن حمران المرادي بعد ما خر لجنبه فقتله وأما عمرو بن الحمق فوثب على عثمان فجلس على صدره وبه رمق فطعنه تسع طعنات وقال أما ثلاث منهن فلله وست لما كان في صدري عليه.ابن کثیر البدایه والنهایه

عن سعد بن أبى وقاص سمعت رسول الله صلَّى الله عليه وسلَّم يقول : (( إنَّ الإسلامَ بدأ غريباً ، وسيعودُ غريباً كما بدأ ، فطوبى للغُرباء إذا فسد النَّاسُ . والَّذى نفسى بيده إنَّ الإيمانَ ليأرزُ إلى المدينة كما تأرز الحيَّةُ إلى جُحْرِها )) .

صحيح . أخرجه أحمد (1/184) ، والدورقى (( مسند سعد ))(92) ، وأبو يعلى (2/99/756) ، وابن منده (( الإيمان ))(2/521/424) ، وأبو عمرو الدانى (( السنن الواردة فى الفتن ))(3/635/290) ، والمقدسى (( الأحاديث المختارة ))(3/262/1067) جميعا من طريق أبى صخر حميد بن زياد عن أبى حازم المدنى عن عامر بن سعد عن سعد به .

قال أخبرنا أبو بكر محمد بن أحمد الجوزداني المقري بقراءتي عليه، قال أخبرنا أبو مسلم عبد الرحمن بن محمد بن شهدل المديني، قال أخبرنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد، قال أخبرنا أحمد بن الحسن أبو عبد الله، قال حدثنا أبي، قال حدثنا حصين بن مخارق، عن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عن علي عليهم السلام، قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: " بعثت بين جاهليتين لا أخراهما شر من أولاهما " .

الكتاب : الأمالي الشجرية

المؤلف : ابن الشجري

وأخرج ابن أبي شيبة وأحمد وعبد بن حميد والبخاري ومسلم والترمذي والنسائي وابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم وابن حبان وأبو الشيخ وابن مردويه والبيهقي في الأسماء والصفات عن ابن عباس قال : خطب رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال « يا أيها الناس إنكم محشورون إلى الله حفاة عراة غرلاً ، ثم قرأ { كما بدأنا أول خلق نعيده وعداً علينا إنا كنا فاعلين } [ الأنبياء : 104 ] ثم قال : ألا وإن أول الخلائق يكسى يوم القيامة إبراهيم ، ألا وإنه يجاء برجال من أمتي فيؤخذ بهم ذات الشمال ، فأقول : يا رب أصحابي أصحابي ، فيقال : إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك ، فأقول كما قال العبد الصالح { وكنت عليهم شهيداً ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت أنت الرقيب عليهم } فيقال : أما هؤلاء لم يزالوا مرتدين على أعقابهم منذ فارقتهم » .

بنابراین فقط امام زمان عج هست که میتواند حکومتی کارامد بیاورد چون مصحف مولا ع را که ناسخ از منسوخش جداست را می اورد (یاتی بکتاب جدید... وأخرج المصحف الذي كتبه علي عليه السلام ) واگر حکومتی بر اساس اسلام عمری اموی و قران عثمان تشکیل شود بعلت قاطی بودن نواسخ با منسوخات از کارایی لازم برخوردار نیست و موجب هلاکت هست طبق احادیث صحیح متفق بین الفریقین که امیرالمومنین ع به قاضی (وامام صادق ع به صوفیان وابوحنیفه ) فرمود ایا ناسخ از منسوخ قران را باز میشناسی گفت نه ، حضرت فرمودند پس خودت ودیگران را هلاک کردی ! (أتعرفُ الناسخَ والمنسوخ"؟ قال: لا. قال: "هلكتَ وأهلكتَ" صحیح علی شرط الشیخین)

وسخن آخر اینکه ، فعلا چکار کنیم ؟ آیا دست رو دست بزاریم ؟ جواب : در عصر غیبت بین بد وبدتر باید انتخاب کنیم بدین معنی که با جهد وتلاش در معالم دین نزدیکترین حکم به شریعت ناب را بیابیم و اگر نیافتیم با تکیه بر خرد جمعی موضوعات اجتماعی را پیش ببریم تا کمتر دچار مشکل شویم .

تفصیل در:

https://sites.google.com/site/hojjah/nefagh.zip

علل زمینه ساز کربلا :

Download

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

ایات متعددی از قران در مورد لزوم مراجعه به اهل قران که راسخ در علم ومطهرون وصادقین آگاه به محکم ومتشابه وناسخ ومنسوخ و تاویل ایات هستند وجود دارد که با احادیث متواتری از فریقین مانند حدیث ثقلین وحدیث صحیح علی مع القران و القران مع علی . صححه الذهبی ، تفسیر میشوند و خطر نشناختن منسوخات ومتشابهات قران بر اهل علم مخفی نیست .

احادیث صحیحی که از شیعه وسنی وارد شده از امیرالمومنین ع وامام صادق ع که هرکس ناسخ ومنسوخ قران را نشناسد خودش ودیگران را هلاک کرده است شاهد دیگر ماست .

اما مقصود از قران وذکر چیست وکیست ؟

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

در ایه 9 حجر خدای متعال میفرماید ما ذکر را نازل کردیم و بدرستیکه خودمان حافظ انیم

برخی مفسرین گفته اند مقصود ار ذکر وجود مبارک محمد نبی ص هست اما چه ایشان باشد چه قران در ایات دیگر فرمود :

لا یمسه الاالمطهرون 79 واقعه بل هو قران مجید 21فی لوح محفوظ 22 بروج .

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ جَمَاعَهًَْ الصَّائِغِ قَالَ: سَمِعْتُ الْمُفَضَّلَ بْنَ عُمَرَ یَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) هَلْ یَفْرِضُ اللَّهُ طَاعَهًَْ عَبْدٍ ثُمَّ یَکُنُّهُ خَبَرَ السَّمَاءِ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَکْرَمُ وَ أَرْأَفُ بِعِبَادِهِ وَ أَرْحَمُ مِنْ أَنْ یَفْرِضَ طَاعَهًَْ عَبْدٍ ثُمَّ یَکُنَّهُ خَبَرَ السَّمَاءِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً قَالَ ثُمَّ طَلَعَ أَبُو الْحَسَنِ موسی (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَسُرُّکَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَی صَاحِبِ کِتَابِ عَلِیٍّ فَقَالَ لَهُ الْمُفَضَّلُ وَ أَیُّ شَیْءٍ یَسُرُّنِی إِذاً أَعْظَمَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالَ هُوَ هَذَا صَاحِبُ کِتَابِ عَلِیٍّ الْکِتَابِ الْمَکْنُونِ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون.

امام صادق (علیه السلام)- صائغ گوید: شنیدم مفضّل‌بن‌عمر، از حضرت صادق (علیه السلام) می‌پرسید: «ممکن است خدا اطاعت شخصی را بر مردم واجب نماید ولی آن شخص را از اخبار آسمان محروم کند»؟ حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند بزرگ‌تر و کریم‌تر و رئوف‌تر و مهربان‌تر است به بندگان خود از اینکه پیروی از شخصی را واجب نماید ولی او را صبح و شام از اخبار آسمان محروم کند». دراین‌موقع حضرت ابوالحسن موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) وارد شد امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خوشحالی از دیدار کسی که صاحب کتاب علی (علیه السلام) است، آن کتابی که خداوند می‌فرماید: لا یَمَسُّهُ إِلَّا المُطَهَّرُون».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۵۱۸

بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۲/ الغیبهًْ للنعمانی، ص۳۲۶

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- أَنَا صَاحِبُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَلْهَمَنِی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عِلْمَ مَا فِیهِ.

امام علی (علیه السلام)- من صاحب لوح محفوظم که خدا به من آنچه را که در لوح است، الهام نموده.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۲۸

بحارالأنوار، ج۲۶، ص۴

صاحب کتاب علی ع یعنی همان مصحف مولا علی ع که دست بدست هر یک از ائمه رسیده و هم اینک نزد امام قائم عج محفوظ است .

ودر ایه 49 عنکبوت هم فرمود :

وعنه ، عن محمد بن علي ، عن عثمان بن عيسى ، عن سماعة ، عن أبي بصير قال قال أبو جعفر عليه‌السلام في هذه الآية « بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » ثم قال أما والله يا أبا محمد ما قال بين دفتي المصحف قلت من هم جعلت فداك قال من عسى أن يكونوا غيرنا؟ .الکافی و بصائر الدرجات

ابو بصير گويد: امام باقر عليه السلام اين آيه(49 سوره 29)را قرايت نمود و سپس فرمود: بخدا اي ابا محمد خدا نفرمود: قرآن آيه هاييست ميان دو جلد قرآن(تا مردمي گويند قرآن كه حجت خداست بر ما، همين آيات ميان دو جلد يعني از صفحه اول تا صفحه آخر است و محتاج به امامي كه آن را تفسير كند نميباشيم)عرض كردم: قربانت گردم كيانند ايشان؟ (دانشمنداني كه حقايق قرآن در سينه آنهاست)فرمود: توقع ميرود كه جز ما چه اشخاصي باشند؟

در این حدیث امام پنجم ع بصراحت میفرمایند که قران فقط همین خطوط بین دو جلد نیست بلکه قران با عترت است ونزد ایشان که این معنی با احادیث متواتر ثقلین وعلی مع القران تقویت میشوند .

ودر روایت دیگری هم امام ع فرمود امام کسی است که اگاه به همه حوائج امت از محکم و متشابه وناسخ ومنسوخ و... باشد :

إِنَّ الْإِمَامَهًَْ بِجَمِیعِ مَا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْأُمَّهًُْ مِنْ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا وَ الْعِلْمِ بِکِتَابِ اللَّهِ خَاصِّهِ وَ عَامِّهِ وَ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ وَ مُحْکَمِهِ وَ مُتَشَابِهِهِ وَ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ وَ دَقَائِقِ عِلْمِهِ وَ غَرَائِبِ تَأْوِیلِهِ

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۷۰

دعایم الإسلام، ج۱، ص۳۶

وشاهد مهم دیگری از کتاب سلیم :

جميع العلم عند أهل البيت عليهم السلام فالأئمة من أهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومنزل الكتاب ومهبط الوحي ومختلف الملائكة، لا تصلح إلا فيها لأن الله خصها وجعلها أهلا في كتابه وعلى لسان نبيه صلى الله عليه وآله. فالعلم فيهم وهم أهله، وهو عندهم كله بحذافيره، باطنه وظاهره ومحكمه ومتشابهه وناسخه ومنسوخه.

جمع وحفظ القرآن يا معاوية،

إن عمر بن الخطاب أرسلني في إمارته [1] إلى علي بن أبي

طالب عليه السلام: (إني أريد أن أكتب القرآن في مصحف، فابعث إلينا ما كتبت من القرآن). فقال عليه السلام: تضرب والله عنقي قبل أن تصل إليه. فقلت: ولم ؟ قال عليه السلام [2]: لأن الله يقول: (لا يمسه إلا المطهرون) [3]، يعني لا يناله كله إلا المطهرون. إيانا عنى، نحن الذين أذهب الله عنا الرجس وطهرنا تطهيرا. وقال: (وأورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا) [4]، فنحن الذين اصطفانا الله من عباده ونحن صفوة الله ولنا ضربت الأمثال وعلينا نزل الوحي. قال: فغضب عمر وقال: إن ابن أبي طالب يحسب أنه ليس عند أحد علم غيره فمن كان يقرأ من القرآن شيئا فليأتنا به فكان إذا جاء رجل بقرآن فقرأه ومعه آخر كتبه، وإلا لم يكتبه. فمن قال - يا معاوية - إنه ضاع من القرآن شيئ فقد كذب، هو عند أهله مجموع محفوظ.

در اینجا امام حسن ع به ماجرای جمع قران در زمان عمر اشاره میکنند که عمر قران امام علی ع را قبول نکرد وبه زیدبن ثابت یهودی دستور داد قرانی مطابق میل انان جمع کند ( ناسخ ومنسوخ قران را درامیخت تا تخم اختلاف را در اسلام بکارد)

در اخر امام حسن بمعاویه میفرمایند هرکس بگوید چیزی از قران گم شده بدرستیکه دروغ گفته چون قران نزد اهلش (ثقل ثانی) مجموع ومحفوظ است .

این روایت هم شاهد دیگری بر دهها روایت صحیح ومتواتر نزد فریقین است که قران بتمام وکمالش نزد ثقل ثانی محفوظ است نه در بین قرائات مختلف المعنی و مصاحف غیر مجموع و پراکنده اصحاب :

در کافی و.... امده : عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص قَالَ‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ- وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا

یعنی قران و عترت همواره نزد یکدیگرند و بدون هریک موجب ضلالت است .

وعن أبي جعفر « عليه السلام » : « ما أحد من هذه الأمة جمع القرآن ، إلا وصي محمد « صلى الله عليه وآله .تفسیر قمی

عن علي « عليه السلام » : « لو ثنيت لي الوسادة ؛ لأخرجت لهم مصحفاً ، كتبته ، وأملاه عليّ رسول الله « صلى الله عليه وآله » . . مناقب ال ابیطالب»

وعن أبي جعفر « عليه السلام » : « ما ادّعى أحد من الناس : أنه جمع القرآن كما أنزل إلا كذاب . وما جمعه ، وحفظه كما أنزل إلا علي بن أبي طالب ، والأئمة بعده .بصائرالدرجات

وقال الشيخ الصدوق : « قال أمير المؤمنين « عليه السلام » ، لما جمعه؛ فلما جاء به ؛ فقال لهم : هذا كتاب الله ربكم ، كما أنزل على نبيكم ، لم يزد فيه حرف ، ولم ينقص منه حرف .
فقالوا : لا حاجة لنا فيه ، عندنا مثل الذي عندك .
فانصرف وهو يقول : فنبذوه وراء ظهورهم ، واشتروا به ثمناً قليلاً؛ فبئس ما يشترون

اعتقادات صدوق

بعلی گفتند به قران تو نیازی نداریم ؟!

بنابراین خدای سبحان قران را نزد اهل بیت حفظ کرده نه در قرائات و مصاحف همانطور که در روایات دیگری امده که حضرت قائم عج هنگام ظهور کتاب جدیدی می اورد (یاتی بکتاب جدید.غیبت نعمانی) ودر کتاب کافی هم امام صادق ع فرمود حضرت مهدی هنگام ظهور مصحف جدش امیرالمومنین ع را میاورد ( اخرج المصحف الذی کتبه علی ع )

سوال مهم : در زمان غیبت معصوم که شریک قران در غیبت است تکلیف امت چیست ؟

خود ائمه تکلیف را مشخص نموده اند مثلا فرموده اند محکمات و ناسخات را انجام دهید واز متشابهات ومنسوخات دوری کنید

. اخلاقیات منسوخ ندارند ولی احکام منسوخ دارند پس در زمینه تهذیب نفس مشکلی نیست وایات اخلاقی قران و روایات محکم هستند اما در ایات وروایات احکام مانند جنگ و حدود و... بایستی بدقت مراقب بود .

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَبْدِالْعَزِیزِالْعَبْدِیِّ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّهًُْ (علیهم السلام).

امام صادق (علیه السلام)- عبدالعزِیزعبدی گوید: امام صادق (علیه السلام) ذیل آیه: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ فرمود: «منظور از آن‌ها ائمّه (علیهم السلام) هستند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۴۰۴

الکافی، ج۱، ص۲۱۴/ وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۱۸۰/ مستدرک الوسایل، ج۱۷، ص۳۲۸/ بحار الأنوار، ج۹، ص۲۲۹/ نورالثقلین/ البرهان

الباقر (علیه السلام)- فِی قَوْلِهِ تَعَالَی بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ قَالَ إِیَّانَا عَنَی الْأَئِمَّهًَْ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله).

امام باقر (علیه السلام)- بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ، منظور این آیه فقط ما آل محمّد (صلی الله علیه و آله) هستیم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۴۰۴

بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۹۱/ المناقب، ج۴، ص۲۸۳/ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۹۲ و القمی، ج۲، ص۱۵۰/ البرهان

وتحریف دین بعد از سقیفه :

درایات 144 ال عمران و30 فرقان و ...

«قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّه ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِه نَاقِضِينَ لِعَهْدِه مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِه ولَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وحَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وإِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّه ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وفَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّه عَزَّ وجَلَّ وسُنَّةِ رَسُولِ اللَّه ص» (کافی، ج8، ص 59)

رهبران و خلفاء قبل از من، کارهايي را انجام دادند که مخالفت با پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و سنت او را به هم زدند. اگر بخواهم تمام آنچه را که خلاف سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام داده بودند و ناحق‌ها را حق کردند را عوض کنم، حتي لشکريان من هم از اطراف من پراکنده مي‌شوند.

که این مطلب در صحاح اهل سنت بکرات امده : .... إنِّي فَرَطُكُمْ علَى الحَوْضِ، مَن مَرَّ عَلَيَّ شَرِبَ، ومَن شَرِبَ لَمْ يَظْمَأْ أبَدًا، لَيَرِدَنَّ عَلَيَّ أقْوامٌ أعْرِفُهُمْ ويَعْرِفُونِي، ثُمَّ يُحالُ بَيْنِي وبيْنَهُمْ. قالَ أبو حازِمٍ: فَسَمِعَنِي النُّعْمانُ بنُ أبِي عَيَّاشٍ، فقالَ: هَكَذا سَمِعْتَ مِن سَهْلٍ؟ فَقُلتُ: نَعَمْ، فقالَ: أشْهَدُ علَى أبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ، لَسَمِعْتُهُ وهو يَزِيدُ فيها: فأقُولُ إنَّهُمْ مِنِّي، فيُقالُ: إنَّكَ لا تَدْرِي ما أحْدَثُوا بَعْدَكَ، فأقُولُ: سُحْقًا سُحْقًا لِمَن غَيَّرَ بَعْدِي.

عرض مختصر..

الراوي : سهل بن سعد الساعدي | المحدث : البخاري | المصدر : صحيح البخاري
الصفحة أو الرقم : 6583 | خلاصة حكم المحدث : [صحيح] | أحاديث مشابهة | شرح حديث مشابه

أمیرالمؤمنین ( فَأَنَا الذِّکْرُ الَّذِی عَنْهُ ضَلَّ وَ السَّبِیلُ الَّذِی عَنْهُ مَالَ وَ الْإِیمَانُ الَّذِی بِهِ کَفَرَ وَ الْقُرْآنُ الَّذِی إِیَّاهُ هَجَرَ وَ الدِّینُ الَّذِی بِهِ کَذَّبَ.

امام علی ( همانا من آن ذکری هستم که از آن گمراه شد، راهی هستم که از آن منحرف شد و ایمانی هستم که به آن کفر ورزید و قرآنی هستم که آن را متروک گذاشت و دینی هستم که آن را تکذیب کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۰، ص۴۱۰

الکافی، ج۸، ص۲۸ / البرهان

بدلت کتاب الله وغیرته یا نعثل ... تاریخ مدینه ابن شبه وتاریخ دمشق ابن عساکر و ...