منشأ انحرافات یهود

تحریفات تورات وتلمود که زمینه ساز بیرحمی و نژاد پرستی در بین یهود شده است و بتدریج به مکتب خلفای سقیفه توسط افرادی نظیر زید بن ثابت یهودی و بین مسلمین افراطی نظیر سلفیه جهادی وداعش و کتب ایشان وارد گردیده است . کعب الاحبار، وهب بن منبه ، تمیم داری و ...

در سفر پیدایش می خوانیم: «واقع شد بعد از این ایام که خدا ابراهیم(علیه السلام) را امتحان کرده بدو گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: اکنون پسر خود را که یگانه ی تست ( پس اسماعیل چی شد ؟!) او را دوست می داری، «یعنی اسحاق(علیه السلام)» را بردار و بر زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم برای قربانی سوختی بگذران ... و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته ی خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم!، عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا می ترسی چون که پسر یگانه ی خود را از من دریغ نداشتی ... بار دیگر فرشته ی خداوند به ابراهیم از آسمان ندا در داد و گفت: خداوند می گوید به ذات خودم قسم می خورم چون که این کار را کردی و پسر یگانه ی خود را دریغ نداشتی هر آینه ترا برکت دهم و ذریت ترا کثیر سازم مانند ستارگان آسمان و مثل ریگ هایی که بر کناره ی دریاست و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد و از ذریت تو جمیع امت های زمین برکت خواهند یافت

پیدایش 1:22.

انجيل برنابا هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است : (خداوند با ابراهيم (عليهالسلام ) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت ، اسماعيل را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن ، و اگر ذبيح ابراهيم (عليهالسلام ) اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (عليهالسلام ) نمى خواند، براى اينكه وقتى اسحاق به دنيا آمد اسماعيل (عليهالسلام ) كودكى هفت ساله بود).المیزان

ماجرای توبه گوساله پرستان : تورات دراین باره میگوید:

آن گاه موسی به دروازه اردو ايستاده، گفت: هر كه به طرف خداوند باشد به نزد من آيد. پس جمیع بنی الوی نزد وی جمع شدند. او بديشان گفت: يهوه خدای اسرائیل چنین میگويد: هر كس شمشیر خود را بر ران خويش بگذارد و از دروازه تا دروازه اردو، آمد و رفت كند و هر كس برادر خود و دوست خويش و همسايه خود را بكشد. و بنی الوی موافق سخن موسی كردند و در آن روز قريب سه هزار نفر از قوم افتادند )كتاب مقدس، سفر خروج ، /23

قربانی کردن فرزند در تورات :

یفتاح، که پس از غلبه بر عمونیان از داوران (حکام، پادشاهان) قوم اسرائیل می‌گردد، هنگامی که به نبرد با سپاه عمون رفت «نزد خداوند نذر کرده بود که اگر اسرائیلی‌ها را یاری کند تا عمونی‌ها را شکست دهند، وقتی که به‌سلامت به منزل بازگردد، هر چه [و هر که] را که از در خانه‌اش به استقبال او بیرون آید به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم خواهد کرد. پس یفتاح با عمونی‌ها وارد جنگ شد و خداوند او را پیروز گرداند ... هنگامی که یفتاح به خانه خود در مصفه بازگشت، دختر وی، یعنی تنها فرزندش، در حالی که از شادی دف می‌زد و می‌رقصید به استقبال او از خانه بیرون آمد. وقتی یفتاح دخترش را دید از شدت ناراحتی جامه خود را چاک زد و گفت: «آه، دخترم! تو مرا غصه‌دار کردی؛ زیرا من به خداوند نذر کرده‌ام و نمی‌توانم آن را ادا نکنم». دخترش گفت: «پدر، تو باید آنچه را که به خداوند نذر کرده‌ای به‌جا آوری، زیرا او تو را بر دشمنانت، عمونی‌ها، پیروز گردانیده است...». سپس ... یفتاح چنان‌که نذر کرده بود عمل نمود» (داوران، 11: 30-39).

رسمِ مخوف سوزاندنِ فرزندان به خاطر بَعَل یا مولوک

اسکلت کودکانی که نثار آتش می‌شد، در کاوش‌های گزر (Gzer) فلسطین مربوط به دورۀ کنعانی ـ یهودی مؤید همین باور است (Hastings, 1979: 12/388)

بنا بر کتاب دوم پادشاهان، یوشیا مکان‌های بلند نواحی حکومت خود، به­ویژه قربانگاه­های سنگی «توفت را که در وادی بنی هنّوم بود، نجس ساخت تا دیگر کسی پسر یا دختر خود را برای مولوخ از آتش نگذراند» (23:10).

در سفر پیدایش 4-5 آمده که هابیل چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح نمود !

در خروج 14-13 آمده که خداوند به موسی فرمود تمام فرزندان اول بنی اسرائیل و نخست زاده نر حیوانات را وقف من کنید .

ودر جریان فرزندان اسحاق نیز اهمیت نخست زادگی از آنجا روشن میشود که عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت !

در خروج 15-12 هم آمده که پسران ارشد وحیوانات نخست از آن خداوند میباشند و...

همچنین در اعداد 3- 13 ودهها آیه دیگر اهمیت وارزش نخست زادگان در تورات آمده است .

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست) مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

حتی بصورتی افراطی وتحریف شده :

سوزاندن پسران :دوم تواریخ 28-3 ودوم پادشاهان 17-31 و قربانی کردن نخست زادگان :میکاه 6-8 واول پادشاهان 3 -13

سوزاندن پسران ودختران در مقابل بتان بعل ومولک بدون امر خدا :ارمیا 32- 35 وحزقیال 16-22 وارمیا 7-31

نهی از سوزاندن فرزندان در مقابل بتان: تثنيه 18-12

خدای متعال در کتاب ارمیا وادی حنوم - 32 میفرماید :

...تا پسران ودختران خویش رادر آتش بسوزانندکه من اینکار را امر نفرموده بودم و حتی در خاطر نگذراندم !

پس مسأله نخست زادگي يك اصل بسیار مهم در تعاليم يهود است .

اگر اشکال شود که مقصود نخست زادگی زن اول واصلی است نه کنیز ، که این مورد نیز در تورات آمده که نخست زادگی از هرزن که باشد چه مکروه چه اصلی .

وتصریح عبارت نخست زادگی در صورت داشتن دو زن در تثنیه 21- 15 آمده که :

إِذَا كَانَ لِرَجُل امْرَأَتَانِ، إِحْدَاهُمَا مَحْبُوبَةٌ وَالأُخْرَى مَكْرُوهَةٌ، فَوَلَدَتَا لَهُ بَنِينَ، الْمَحْبُوبَةُ وَالْمَكْرُوهَةُ. فَإِنْ كَانَ الابْنُ الْبِكْرُ لِلْمَكْرُوهَةِ،‏ ١٦فَيَوْمَ يَقْسِمُ لِبَنِيهِ مَا كَانَ لَهُ، لاَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُقَدِّمَ ابْنَ الْمَحْبُوبَةِ بِكْرًا عَلَى ابْنِ الْمَكْرُوهَةِ الْبِكْرِ،‏ ١٧بَلْ يَعْرِفُ ابْنَ الْمَكْرُوهَةِ بِكْرًا لِيُعْطِيَهُ نَصِيبَ اثْنَيْنِ مِنْ كُلِّ مَا يُوجَدُ عِنْدَهُ، لأَنَّهُ هُوَ أَوَّلُ قُدْرَتِهِ. لَهُ حَقُّ الْبَكُورِيَّةِ (حق نخست زادگی)

اگر مردی دو همسر داشته باشد یکی محبوب ودیگری مکروه ، و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد،(یعنی اسماعیل) بدهد ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد .

البته صحابه اهل سنت چون با یهودیان رابطه داشتند از یهود روایت کرده اند که اسحاق ذبیح بود !

سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :

التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.

ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش :

التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ.

دوم پادشاهان ۲۳:۱۰:

او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ (مردوک) از درون آتش عبور کنند.

ارمیا ۳۲:۳۵:

و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ (مولک) عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.

در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!

اما هشدار پیامبران و مقابله با این وحشیگری ها اما کو گوش شنوا :

موسی، قوم خود را بر کرانه رود اردن و پیش از ورود به سرزمین موعود این‌گونه انذار می‌دهد:

وقتی وارد سرزمین موعود شدید، مواظب باشید که از آداب و رسوم نفرت‌انگیز قوم‌هایی که در آنجا زندگی می‌کنند، پیروی نکنید. مثل آنها بچه‌های خود را روی آتش قربانگاه قربانی نکنید. هیچ‌یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیب‌گویی و رمالی و فال‌گیری کند یا ارواح مردگان را احضار نماید. خداوند از تمام کسانی که دست به چنین کارها می‌زنند متنفر است. به خاطر انجام همین کارها است که خداوند، این قوم‌ها را ریشه‌کن می‌کند. شما باید در حضور خداوند، پاک و بی‌عیب باشید (تثنیه، 18: 9-13).

آنها [بنی‌اسرائیل]، قوم‌هایی را که خداوند گفته بود از بین ببرند، نکشتند، بلکه با آنها وصلت و از کارهای بد ایشان پیروی کردند. بت‌های آنها را پرستش نمودند و با این کار، خود را محکوم به مرگ کردند. اسرائیلی‌ها، خون پسران و دختران خود را برای بت‌های کنعان ریختند و زمین موعود را با خون آنها ناپاک ساختند. با این کارها، خود را آلوده کردند و به خدا خیانت ورزیدند. بنابراین، خشم خداوند بر بنی‌اسرائیل افروخته شد و او از آنها بیزار شد. آنها را به دست قوم‌هایی که از ایشان نفرت داشتند، سپرد تا بر آنها حکمرانی کنند. دشمنانشان بر آنها ظلم کردند و ایشان را خوار و ذلیل ساختند (مزامیر، 106: 34-42).

وقتی برای عبادت خداوند، خدای قادر مطلق، می‌آییم، چه چیز به حضور او بیاوریم؟ آیا اگر بهترین گوساله‌ها را برای او قربانی کنیم او از ما راضی خواهد شد؟ اگر هزاران گوسفند و ده‌ها هزار نهر پر از روغن زیتون به او تقدیم کنیم او از ما خشنود خواهد گردید؟ آیا اگر فرزند ارشد خود را برای گناه خود قربانی کنیم او گناه ما را خواهد بخشید؟ خداوند به ما فرموده است که از ما چه می‌خواهد. آنچه او از ما می‌خواهد این است که رحم و انصاف داشته باشیم و با کمال فروتنی احکامش را به‌جا آوریم (میکاه، 6: 6-8).

پس از رهایی بنی‌اسرائیل از اسارت مصر، خداوند تکالیفی را بر آنان مقرر می‌دارد، از جمله اینکه: «[تمامِ] پسران ارشد و همچنین نخست‌زاده نر حیوانات شما از آن خداوند است و باید آنها را وقف خدا کنید. به جای نخست‌زاده الاغ، بره وقف کنید. ولی اگر نخواستید آن را با بره عوض کنید، باید گردن الاغ را بشکنید. اما برای پسران ارشد خود حتماً باید [حیوان مناسب دیگر یا وجه نقد] عوض دهید» (خروج، 13: 12-13).

غیر قابل قبوک دان ستن توبه مرتد فز ری، فتوای معهود فقیهان امامیه ا ست

ولی عموم فقیهان اهل ستتنّت از جمله ابوحنیفه، مال وشتتافعی قا ل به آن نیستتتند )طوستتی، ،1029 ج،6 ص363(.

چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!

خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58)....

چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟

از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!

علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای متعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآواره میکنند ؟؟!!!!

حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !

یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .

در مصحف شریف نیز آمده که :

وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}

ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.

به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد.

سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا»

(هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!

بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است

البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ، نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!

و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود،

و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است .

پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....

ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.

البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !

خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...

سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش !

جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!

اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....

وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !

همسر سارا خواهر ناتنی ابرام بود ! و بعقیده یهود همه یهود از نسل ساره (شاهزاده) هستند در حالى كه ملت‌هاى ديگر، بخصوص اعراب ورسول خاتم ص از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‌اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‌اند.

ساره ؛ سره = خالص

«غريبان بر پا شده غلّه‌هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)

ولى تلمود به درجه‌اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‌گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‌هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.

تفصیل در :

https://drive.google.com/file/d/119n9RtPUYusSiu8aH7xQz682XwkjusVn/view?usp=drive_link

توسل از قران وسنت نبی ص نه سنت اموی


بسم الله الرحمن الرحيماللهم صل على محمد وآل محمدالسلام عليكم ورحمة الله وبركاتهيَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ {المائدة/35}
و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه : (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة ..) آمده كه امام فرمود يعنى به وسيله امام به درگاه او تقرب بجوئيد.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا {النساء/64}
مگر خداوند ازرگ گردن به ایشان نزدیکتر نبود  وکافی نبود چرا باید رسول  و وسيله برایشان استغفار کند ؟!
چرا پیامبر ص به ایشان نفرمود از نزد من بیرون روید ومستقیم بروید پیش خدا  واز خدا بخواهید ؟؟؟!!!!! وبگید ایاک نعبد وایاک نستعین
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ {آل عمران/169} فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ {آل عمران/170}
 
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ {البقرة/154}
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه 105)بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏بينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏شويد و شما را به آنچه عمل مى‏كرديد، خبر مى‏دهد!»
 
مثل آیه :
 
وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ (59توبه )
 
مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ ، یعنی چه ؟ مگرخدای تنها روزی دهنده نیست ؟!
 
 
1267ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ (: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (قَالَ: «بُعِثْتُ بِجَوَامِعِ الْكَلِمِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، فَبَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الأَرْضِ فَوُضِعَتْ فِي يَدِيْ». قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ (: وَقَدْ ذَهَبَ رَسُولُ اللَّهِ (وَأَنْتُمْ تَنْتَثِلُونَهَا. (بخارى:2977)
ترجمه: ابوهريره  روايت مي كند كه رسول الله (فرمود: «با كلمات جامع (مختصر از نظر لفظ، و پر بار از نظر معنا) مبعوث شدم و با رعب (ترسيدن دشمنان) ياري شده ام. و خواب بودم كه كليد گنجهاي زمين، در دستم نهاده شد». ابوهريره  مي گويد: رسول الله (رفت و شما آن گنجها را استخراج مي كنيد.
 
 
و از آن جهت که خواب پیامبران حق است (مثل خواب ابراهیم نبی ع ) پس 👈واقعا کلید خزائن زمین به پیامبر (ص) داده شده است.
 
حال اگر از پیامبر ص بخواهیم شرک است ؟
 
 
قال الله تعالى في سورة القصص{ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ}قال رسول الله صلى الله عليه وسلم عن بعض أحوال يوم القيامة "إن الشمس تدنو حتى يبلغ العرق نصف الأذن فبينما هم كذلك استغاثوا بآدم ثم بموسى ثم بمحمد فيشفع ليقضى بين الخلق" رواه البخاري في كتاب الزكاة.قال رسول الله صلى الله عليه وسلم:" حياتي خير لكم تحدثون ويحدث لكم، ووفاتي خير لكم تعرض علي أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت الله عليه وما رأيت من شر استغفرت لكم" رواه البزار. 
 
حياتي خير لكم، تحدثون ويحدث لكم، ووفاتي خير لكم، تعرض علي أعمالكم، فما رأيت من خير حمدت الله عليه، وما رأيت من شر استغفرت الله لكم. عزاه العراقي في (طرح التثريب) للبزار بإسناد جيد عن ابن مسعود، وتبعه على تجويده جماعة، منهم القسطلاني والزرقاني، وقال الهيثمي في (مجمع الزوائد): رواه البزار، ورجاله رجال الصحيح. اهـ. وصححه السيوطي في (الخصائص الكبرى).
 
كلمه رأيت در راستاي همان كلمه شهيد  و كلمه فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ در قرآنست كه خداي متعال پيامبرش را شهيد دانسته يعني كسيكه ميبيند و ميشنود !
 
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون".اهـ أورده الحافظ ابن حجر على أنه ثابت في الفتح وذلك لما التزمه أن ما يذكره من الأحاديث شرحا أو تتمة لحديث في متن البخاري فهو صحيح أو حسن ذكر ذلك في مقدمة الفتح.روى الإمام مسلم في صحيحه كتاب الفضائل، باب من فضائل موسى عليه السلام قال: حدثنا هدّابُ بنُ خالد وشيبانُ بنُ فَرّوخٍ قالا: حدّثنا حماد بنُ سَلَمةَ عن ثابتٍ البُناني وسُليمان التميمي عن أنس بن مالك أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: "أتيتُ (وفي رواية هدّابٍ: مررتُ) على موسى ليلةَ أُسري بي عند الكثيب الأحمر وهو قائم يُصلي في قبره". اهـقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "من صلى علي عند قبري سمعته ومن صلى علي من بعيد أُعلمته". قال الحافظ في الفتح وسنده جيد.اهـورواه البيهقي في حياة الأنبياء بلفظ من طريق الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: "من صلى عليَّ عند قبري سمعته ومن صلى علي نائيا منه أُبلغته".وقال الإمام أحمد بن زيني دحلان في كتابه الدرر السُّنية في الرد على الوهابية: اعلم رحمك الله أن زيارة قبر نبينا صلى الله عليه وسلم مشروعة مطلوبة بالكتاب والسنة وإجماع الأمة أما الكتاب فقوله تعالى: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً} دلت الآية على حث الأمة على المجيء إليه صلى الله عليه وسلم والاستغفار عنده واستغفاره لهم وهذا لا ينقطع بموته.اهـ
 
لا ينقطع بموته يعني تا قيامت رسول الله ص  زنده و حاجت ميدهد ! ودر بخاری هم امده : وات محمد الوسیله.
 
✍🏻قال السیوطی رحمه الله: "حیاة النبی صلی الله علیه وسلم في قبره و سائر الأنبیاء معلومة عندنا علماء قطعیا لما قام عندنا من الادلة في ذلك و تواترت بہ الأخبار."
 
📝ترجمه:امام سیوطی رحمة الله علیه می فرمایند: حیاةالنبی صلی الله علیه وسلم و تمام انبیاعلیهم السلام در قبورشان در نزد ما معلوم است، زیرا در نزد علمای ما(اهل السنةوالجماعة)‌برای اثبات حیاة انبیا دلایل قطعی بسیار است و احادیث به تواتر رسیده اند.
📕(الحاوي للفتاوی:2/147)
 
و روایات وداستانهای صحابه وتابعینی که بعد از شهادت رسول خدا ص از قبر ایشان حاجت گرفتند بسیار است ...
فإن قال قائل: إن هذا خاص بحياته صلى الله عليه وسلم، قلنا: هذا تخصيص ودعوى التخصيص تحتاج إلى دليل، والدليل قائم على خلاف ذلك، والذي يدل على ذلك قوله صلى الله عليه وسلم: "حياتي خير لكم تحدثون ويحدث لكم ووفاتي خير لكم تعرض علي أعمالكم فما رأيت من خير حمدت الله عليه وما رأيت من شر استغفرت الله لكم". هذا الحديث رواه البزار ورجاله رجال الصحيح كما قال الحافظ الهيثمي في مجمعه.وقال الحافظ السيوطي في الخصائص الكبرى سنده صحيح وكذلك قال عنه الحافظ زين الدين العراقي إسناده جيد كما في طرح التثريب وكذلك ابنه ولي الدين.قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : "من قال إذا خرج إلى المسجد: اللهم اني أسألك بحق السائلين عليك وبحق ممشاي هذا، فاني لم أخرج أشرا ولا بطرا ولا رياء ولا سمعة، خرجت اتقاء سخطك وابتغاء مرضاتك، فأسألك أن تنقذني من النار وأن تغفر لي ذنوبي إنه لا يغفر الذنوب إلا أنت، أقبل الله عليه بوجهه واستغفر له سبعون ألف ملك".رواه ابن ماجة وأحمد والطبراني والبيهقي
 
 
وفي لفظ : " أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ يَوْمًا فَصَلَّى عَلَى أَهْلِ أُحُدٍ صَلَاتَهُ عَلَى الْمَيِّتِ " رواه البخاري (1344) ومسلم (2296) من حديث عقبة بن عامر رضي الله عنه – أيضا -.
البته همانطور که میدانیم شهید نماز ندارد پس نماز پیامبر نماز حاجت بوده نه نماز میت .
 
 
 
وَكَيف يُنكر قدماء أَصْحَابنَا سَماع الْمَوْتَى مَعَ ظُهُور النُّصُوص الدَّالَّة عَلَيْهِ وَإِجْمَاع أَكثر الصَّحَابَة عَلَيْهِ وَقد أنكرته عَائِشَة (رَضِي الله عَنْهَا) لَكِن قد زارت قبر أَخِيه عبد الرَّحْمَن وخاطبت مَعَه كَمَا هُوَ مَرْوِيّ فِي جَامع التِّرْمِذِيّ وَغَيره فعل انها وَرجعت لَا يفني بِالْمَوْتِ
 
2733 - ( الصحيحة )
 والذي نفس أبي القاسم بيده لينزلن عيسى ابن مريم إماما مقسطا وحكما عدلا فليكسرن الصليب وليقتلن الخنزير وليصلحن ذات البين وليذهبن الشحناء وليعرضن عليه المال فلا يقبله ثم لئن قام على قبري فقال : يا محمد لأجبته
 
خاتم انبیاء فرمود :  به تحقيق عيسي بن مريم نازل مي‌شود و حال اينكه امامي عدالت گستر و حاكمي عادل است، پس صليب را مي‌شكند و گراز را مي‌كشد ، و اختلافات و كينه و دشمني را از بين مي‌برد و اموال بر او عرضه مي‌شود او قبول نمي‌كند ، سپس وقتي كه بر قبر من بايستد و بگويد: اي محمد ، من جواب او را خواهم داد
 
 
 
وَقَدْ قَالَ الْبُخَارِيُّ فِي التَّارِيخِ: زَيْدُ بْنُ خَارِجَةَ الْخَزْرَجِيُّ الْأَنْصَارِيُّ شَهِدَ بَدْرًا، تُوُفِّيَ زَمَنَ عُثْمَانَ وَهُوَ الَّذِي تَكَلَّمَ بَعْدَ الْمَوْتِ، قَالَ الْبَيْهَقِيُّ: وَقَدْ رُوِىَ فِي التَّكَلُّمِ بَعْدَ الْمَوْتِ عَنْ جَمَاعَةٍ بِأَسَانِيدَ صَحِيحَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ.
 
الكتاب: معجزات النبي - صلى الله عليه وسلم - (من كتاب البداية والنهاية لابن كثير)
المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)
 
 
6584 - حدثنا أحمد بن عيسى حدثنا ابن وهب عن أبي صخر أن سعيدا المقبري أخبره أنه سمع أبا هريرة يقول : سمعت رسول الله ـ صلى الله عليه و سلم ـ يقول : والذي نفس أبي القاسم بيده لينزلن عيسى بن مريم إماما مقسطا وحكما عدلا فليكسرن الصليب وليقتلن الخنزير وليصلحن ذات البين وليذهبن الشحناء وليعرضن عليه المال فلا يقبله ثم لئن قام على قبري فقال : يا محمد لأجيبنه
قال حسين سليم أسد : إسناده صحيح
 
اما در بخاری فقط آورده :
3448 - حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ صَالِحٍ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ أَنَّ سَعِيدَ بْنَ الْمُسَيَّبِ سَمِعَ أَبَا هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيُوشِكَنَّ أَنْ يَنْزِلَ فِيكُمْ ابْنُ مَرْيَمَ حَكَمًا عَدْلًا فَيَكْسِرَ الصَّلِيبَ وَيَقْتُلَ الْخِنْزِيرَ وَيَضَعَ الْجِزْيَةَ وَيَفِيضَ الْمَالُ حَتَّى لَا يَقْبَلَهُ أَحَدٌ حَتَّى تَكُونَ السَّجْدَةُ الْوَاحِدَةُ خَيْرًا مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا ثُمَّ يَقُولُ أَبُو هُرَيْرَةَ وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ {وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا}
 
 
9110 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا أبو أحمد قال ثنا كثير بن زيد عن الوليد بن رباح عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : يوشك المسيح عيسى بن مريم أن ينزل حكما قسطا وإماما عدلا فيقتل الخنزير ويكسر الصليب وتكون الدعوة واحدة فأقرئوه أو أقرئه السلام من رسول الله صلى الله عليه و سلم وأحدثه فيصدقني فلما حضرته الوفاة قال أقرئوه مني السلام
تعليق شعيب الأرنؤوط : المرفوع منه صحيح وهذا إسناد حسن
 
 
 
10266 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا سريج قال ثنا فليح عن الحارث بن فضيل الأنصاري عن زياد بن سعد عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : ينزل عيسى بن مريم إماما عادلا وحكما مقسطا فيكسر الصليب ويقتل الخنزير ويرجع السلم ويتخذ السيوف مناجل وتذهب حمة كل ذات حمة وتنزل السماء رزقها وتخرج الأرض بركتها حتى يلعب الصبي بالثعبان فلا يضره ويراعي الغنم الذئب فلا يضرها ويراعي الأسد البقر فلا يضرها
تعليق شعيب الأرنؤوط : صحيح وهذا إسناد محتمل للتحسين
 * وأورده ابن كثير في النهاية وقال : تفرد به أحمد وإسناده جيد قوي صالح
 
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن زياد بن أبي الحلال، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: ما من نبي ولا وصي نبي يبقى في الارض أكثر من ثلاثة أيام حتى ترفع روحه وعظمه ولحمه إلى السماء وإنما تؤتى مواضع آثارهم ويبلغونهم من بعيد السلام ويسمعونهم في مواضع آثارهم من قريب.كافي
 
امـام صادق (ع) مى فرمايد: هر پيامبر يا وصى او از دنيا برود, بدنش بيشتر از سه روز در زمين باقى نـمـى مـانـد تـا اينكه خداوند متعال روح وجسم اورا به آسمان مى برد,مردم بر مدفن آنان مى آيند وسلام مى كنند وآنان نيز از نزديك , مى شنوند .
 
 
 
 
 
اما اصل ماجرا چيه :
 
محمد بن عبد الجبار عن
عبد الرحمن بن حماد، عن القاسم بن عروة عن عبد الله بن عمر المسلي، عن رجل، عن أبي
عبد الله (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): حياتي خير لكم،
ومماتي خير لكم، فأما حياتي فإن الله هداكم بي من الضلالة، وأنقذكم من شفا حفرة من
النار، وأما مماتي فإن أعمالكم تعرض علي، فما كان من حسن استزدت الله لكم، وما كان
من قبيح استغفرت الله لكم، فقال له رجل من المنافقين: وكيف ذاك يا رسول الله وقد
رممت ؟ يعنى صرت رميما، فقال له رسول الله (صلى الله عليه وآله): كلا إن الله حرم
لحومنا على الارض فلا تطعم منها شيئا.بصائر الدرجات
 
((پـيامبر(ص ) فرمود: زندگى ومرگ من براى شما خيراست , اما زندگى من ,چون خداوند تعالى بـه وسـيـلـه مـن شمارا هدايت مى كند واز آتش جهنم نجات مى دهدواما مرگ من هم براى شما خـيـراسـت , چون اعمال شمارا نزد من مى آورند, اگر حسنه باشد از خداوند مى خواهم كه بيشتر بـشـود واگـر گناه باشد, براى شما استغفارمى كنم يكى از منافقين گفت : چطور چنين چيزى مـمـكـن است در حالى كه بدنت پوسيده شده ؟
! فرمود:ابدا چنين نيست خداوند بدن مارا بر زمين حرام كرده ودرزمين نمى پوسد)).
 
 
 
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن يزيد الكناسي، عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: إن رسول الله (صلى الله عليه وآله) كان نزل على رجل بالطائف قبل الاسلام فأكرمه فلما أن بعث الله محمدا (صلى الله عليه وآله) إلى الناس قيل للرجل: أتدري من الذي أرسله الله عز وجل إلى الناس؟ قال: لا، قالوا له: هو محمد بن عبد الله يتيم أبي طالب وهو الذي كان نزل بك بالطائف يوم كذا وكذا فأكرمته، قال: فقدم الرجل على رسول الله (صلى الله عليه وآله) فسلم عليه وأسلم، ثم قال له: أتعرفني يا رسول الله؟ قال: ومن أنت؟ قال: أنا رب المنزل الذى نزلت به بالطائف في الجاهلية يوم كذا و كذا فأكرمتك فقال له رسول الله (صلى الله عليه وآله): مرحبا بك سل حاجتك، فقال: أسألك مأتي شاة برعاتها، فأمر له رسول الله (صلى الله عليه وآله) بما سأل، ثم قال لاصحابه: ما كان على هذا الرجل أن يسألني سؤال عجوز بني إسرائيل لموسى (عليه السلام) بما سأل، فقالوا: وما سألت عجوز بني إسرائيل لموسى؟ فقال: إن الله عز ذكره أوحى إلى موسى أن أحمل عظام يوسف من مصر قبل أن تخرج منها إلى الارض المقدسة بالشام فسأل موسى عن قبر يوسف (عليه السلام) فجاءه شيخ فقال: إن كان أحد يعرف قبره ففلانة، فارسل موسى (عليه السلام) إليها فلما جاءته قال: تعلمين موضع قبر يوسف (عليه السلام)؟ قالت: نعم قال: فدليني عليه ولك ما سألت: قال: لا أدلك عليه إلا بحكمي، قال: فلك الجنة، قالت: لا إلا بحكمي عليك، فأوحى الله عز وجل إلى موسى لا يكبر عليك أن تجعل لها حكمها فقال: لها موسى ...كافي
 
به كلمه عظام يوسف دقت كنيد ....اگر استخوانهاي يوسف به آسمان رفته بود چطور استخوانهايش را از قبرش در مصر حمل كردند ؟؟!!
 
واحاديث ديگر ...
 
همچنين بدن مطهر امام حسين در قبرش كه بدستور متوكل نبش شد :
أخبرنا ابن خشيش، عن محمد بن عبد الله، قال حدثنا أحمد بن عبد الله بن محمد بن عمار الثقفي الكاتب، قال حدثنا علي بن محمد بن سليمان النوفلي، عن أبي علي الحسين بن محمد بن مسلمة بن أبي عبيدة بن محمد بن عمار ابن ياسر، قال حدثني إبراهيم الديزج، قال بعثني المتوكل إلى كربلاء لتغيير قبر الحسين )عليه السلام(، و كتب معي إلى جعفر بن محمد بن عمار القاضي أعلمك أني قد بعثت إبراهيم الديزج إلى كربلاء لنبش قبر الحسين، فإذا قرأت كتابي فقف على الأمر حتى تعرف فعل أو لم يفعل. قال الديزج فعرفني جعفر بن محمد بن عمار ما كتب به إليه، ففعلت ما أمرني به جعفر بن محمد بن عمار ثم أتيته، فقال لي ما صنعت فقلت قد فعلت ما أمرت به، فلم أر شيئا و لم أجد شيئا. فقال لي أ فلا عمقته قلت قد فعلت و ما رأيت، فكتب إلى السلطان إن إبراهيم الديزج قد نبش فلم يجد شيئا و أمرته فمخره بالماء و كربه بالبقر. قال أبو علي العماري فحدثني إبراهيم الديزج، و سألته عن صورة الأمر، فقال لي أتيت في خاصة غلماني فقط، و إني نبشت فوجدت بارية جديدة و عليها بدن الحسين بن علي و وجدت منه رائحة المسك، فتركت البارية على حالتها و بدن الحسين على البارية، و أمرت بطرح التراب عليه، و أطلقت عليه الماء، و أمرت بالبقر لتمخره و تحرثه فلم تطأه البقر، و كانت إذا جاءت إلى الموضع رجعت عنه، فحلفت لغلماني بالله و بالأيمان المغلظة لئن ذكر أحد هذا لأقتلنه.امالي طوسي
 
 
 
 
((ابـراهـيـم ديزج )) مى گويد: ((متوكل مرا مامور نبش قبر امام حسين (ع) كرد, چون با چند نفر بـراى انـجـام ايـن كار آمديم وقبررا نبش كرديم بدن حسين (ع)را ديديم كه بوى عطرى از آن بر خاست , عليها بدن الحسين بن علي ووجدت منه رائحة المسك
 
 
وبعضي گفته اند :
وانما يبلغونهم من بعيد السلام لانهم في الارض وهم عليهم السلام في السماء الخ، وقيل: لعل صدور أمثال هذا الخبر لنوع مصلحة تورية لقطع أطماع الخوارج وبنى امية وأضرابهم بالنبش والله يعلم.
چـون بـعضى از خوارج در صدد نبش قبور بعضى از ائمه (ع) بويژه اميرالمؤمنين (ع) بودند, لذا ايـن روايـات براى منع آنان وارد شده كه از اين عمل منصرف شوند وبدانند كه بدن آنان در زمين نيست
 
 
همچنين : الذي يظهر من الاحاديث الكثيرة جدا أن أبدانهم ترد إلى الارض كما في حديث وفاة الرضا (عليه السلام) وحديث استسقاء اليهود بعظم نبي وهما في عيون الاخبار، وحديث الاشراف على قبر رسول الله (صلى الله عليه وآله) في أصول الكافي، وحديث نقل عظام يوسف من مصر إلى الشام، وحديث نبش المتوكل قبر الحسين (عليه السلام) في أمالي الشيخ الطوسي، وأحاديث الرجعة تتضمن أنهم يخرجون من قبورهم ينفضون التراب عن رؤوسهم، وكذا أحاديث القيامة، وما يأتي من زيارة آدم ونوح وغير ذلك من الاحاديث والزيارات، ولعل عدم الاخبار هنا بالعود لحكمة أخرى كدفع احتمال نبش أعدائهم لقبورهم أو غير ذلك. " منه قده ".
 
قال العطاف وحدثتني خالتي أنها زارت قبور الشهداء قالت وليس معي إلا غلامان يحفظان علي الدابة فسلمت عليهم فسمعت رد السلام وقالوا والله إنا نعرفكم كما  يعرف بعضنا بعضا قالت فاقشعررت وقلت يا غلام أدنني بغلتي فركبت.بیهقی
 
عاطف مي‌گويد خاله‌ام به من گفت که روزي به زيارت قبر شهداي احد رفتم و فقط دو غلامي که مرکب من را محافظت مي‌کردند همراه من بودند ، پس بر قبر شهدا سلام کردم و جواب سلامشان را شنيدم و گفتند که ما شما را مي‌شناسيم همانگونه که همديگر را مي‌شناسيم ، گفت : از مدهوش شدم و گفتم غلام قاطر من را بيار ، پس سوار شدم.
ألف علماء الإسلام الكتب في الاستشفاع والتوسل نذكر منها:1-كتاب الوفاء في فضائل المصطفى لابن الجوزي، أفرد بابا حول التوسل بالنبي صلى الله عليه وسلم وبابا للإستشفاء بقبره الشريف.2-شفاء السقام لتقي الدين السبكي حيث تعرض لمسئلة التوسل بشكل تحليلي معتبر.3-مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام لمحمد بن نعمان المالكي وغيرهم كثير.أخرج البزار من حديث عبد الله بن عباس عن رسول الله صلى الله عليه وسلم:"إن لله ملائكة سياحين في الأرض سوى الحفظة يكتبون ما يسقط من ورق الشجر فإذا أصاب أحدكم عرجة بأرض فلاة فليناد أعينوا عباد الله"بعض الناس لا يظهرون حبا للنبي، إنما يظهرون بغضا له والعياذ بالله . كالذين يزعمون أن النبي محمد ميتة، أو أنه لا ينفع، أو أن التبرك به وبأثاره شرك، أو أن زيارة قبره شرك أو أن التوسل به شرك والعياذ بالله، أو الذين يحرمون مدحه عليه السلام والإحتفال بمولده وغير ذلك، كله يظهر بغضا للنبي ولا يظهر حبا له صلى الله عليه وسلم ولا اتباعا له.روى البخاري في الأدب المفرد ما نصه : حدثنا أبو نعيم قال حدثنا سفيان عن أبي اسحق عن عبد الرحمن بن سعد قال : " خدرت رجل ابن عمر فقال له رجل : اذكر أحب الناس إليك فقال : يا محمد "ا.هـ . وقد ذكر البخاري هذا الحديث تحت عنوان: "باب ما يقول الرجل إذا خدرت رجله".في كتاب البداية والنهاية لابن كثير الذي تحبه الوهابية في المجلد الذي فيه الجزء السابع والثامن ص 104-105 يذكر فيه عن بلال ابن الحارث المزني الصحابي الذي قصد قبر النبي وطلب منه ما لم تجري به العادة وتوسل به، وفيه يقول: "إن أهله طلبوا منه أن يذبح لهم شاة فقال ليس فيهِنَّ شيء فألحوا عليه فذبح الشاة فإذا عظمها حُمُرٌ فقال: "يا محمداه"، ما كفر ولا كفره أحد من الصحابة.
 
 
 
 
 
فاین تذهبون و أنّی تُؤفکون... و بینکم و عِتْرةُ نبیّکم و هم ازمّة الحق و اعلام الدین وَ الْسِنةُ الصِدقِ، فَاَنْزِلُوهم باَحْسَنِ مَنازل القرآن ورِدُوهُم وُرُود الهِیمِ العطاش، ایّها الناس خذوها عن خاتم النّبیین )ص(: انه یموت مَن مات منّا و لیس بمیّت و یَبْلی من بَلِیَ منّا و لیس ببالٍ....
 
امام علی ع در نهج البلاغه هم فرمود :اى مردم! اين حقيقت را از خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله) بگيريد كه فرمود: «كسانى كه از ما مى ميرند، در حقيقت #نمرده اند و آن كس كه از ما جسدش كهنه شده، در واقع كهنه نشده.» پس آنچه را نمى دانيد، نگوئيد; چرا كه بسيارى از حقايق در امورى است كه انكار مى كنيد و كسى را كه دليلى بر ضدّ او نداريد، معذور داريد، - و آن كس منم- آيا من به ثقلِ اكبر =[ قرآن مجيد] در ميان شما عمل نكردم، و آيا در ميان شما، ثقلِ اصغر =[عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله)] را باقى نگذاردم (و پاسدارى ننمودم). پرچم ايمان را در ميان شما نصب كردم و پايه هاى آن را محكم نمودم و شما را به حدود حلال و حرام آگاه ساختم،...خطبه 87
 
 
مدد خواستن صحابه کرام از رسول الله بعد از وفات شان در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق:وقال زيد بن الخطاب: أيها الناس عضوا على أضراسكم واضربوا في عدوكم وامضوا قدما، وقال: والله لا أتكلم حتى يهزمهم الله أو ألقى الله فأكلمه بحجتي، فقتل شهيدا رضي الله عنه * وقال أبو حذيفة: يا أهل القرآن زينوا القرآن بالفعال، وحمل فيهم حتى أبعدهم وأصيب رضي الله عنه، وحمل خالد بن الوليد حتى جاوزهم، وسار لجبال مسيلمة وجعل يترقب أن يصل إليه فيقتله، ثم رجع ثم وقف بين الصفين ودعا البراز، وقال: أنا ابن الوليد العود، أنا ابن عامر وزيد، ثم نادى بشعار المسلمين - وكان شعارهم يومئذ يا محمداه.
ترجمه:در زمان خلافت حضرت ابوبکرصدیق رضی الله عنه در جنگ یمامه زیدبن خطاب،برادرحضرت عمر رضی الله عنهما گفت: ای مردم دندانهایتان را برهم بفشانید وبر دشمنتان ضربه وارد کنید و پیش روی کنید
وسپس گفت: به خدا قسم هیچ حرفی نمی زنم تا اینکه خداوند ایشان را شکست دهد یا من خدا را ملاقات کنم وبا خدا با حجت خودم صحبت کنم پس او به شهادت رسیدوابوحذیفه گفت: ای اهل قرآن، قرآن را با کردارها واعمال خودتان زینت کنید واو نیز با پرچم بسوی دشمن تاخت وآنها را دور کرد وسپس به شهادت رسیدسپس خالد بن ولید ملقب به (( سیف الله)) پرچم برداشت واز لشکریان گذر کرد وبه گروه مسیلمه رسید ودرهمان گروه منتظر ماند تا به مسیلمه دست یابد و او را به قتل برساند سپس برگشت و بین دو صف لشکرایستاد و به مبارزه طلبی پرداختوگفت:من فرزند ولید هستم من فرزند عامر وزید هستم سپس با شعار مسلمین فریاد وندا کرد –وشعارمسلمانان درآن روز((یا محمداه)) بود.
" یا حرف ندا و الف برای استغاثه در آخر آمده چنانکه بر دانندگان زبان عربی پوشیده نیست".
🌷🌷آدرس:
البدایة والنهایة ابن کثیر باب مقتل مسیلمه الکذاب لعنه الله واخزاه
 
 
اگر اين  ياعلي گفتن را شما شرک مي دانيد چرا اين حرف را درباره ابوبکر نمي گوييد او بعد از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله چنين گفت :..  اذكرنا يا محمد عند ربك.تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل - الباقلاني - ص 488 ؛ سبل الهدي و الرشاد  ج 2 ، ص 299 ،
آيا فهم شما از ابوبکر بيشتر است! يعني او نمي دانست کمک خواستن از غير خدا شرک است!
 
وقال ابن المنير: لما مات- صلى الله عليه وسلم- طاشت العقول، فمنهم من خبل، ومنهم من أقعد فلم يطق القيام، ومنهم من أخرس فلم يطق الكلام، ومنهم من أضنى، وكان عمر ممن خبل، وكان عثمان ممن أخرس، يذهب به ويجاء ولا يستطيع كلاما، وكان على ممن أقعد فلم يستطع حراكا، وأضنى عبد الله ابن أنيس فمات كمدا. وكان أثبتهم أبو بكر الصديق- رضى الله عنه-، جاء وعيناه تهملان وزفراته تتردد وغصصه تتصاعد وتترفع، فدخل على النبى- صلى الله عليه وسلم- فأكب عليه وكشف الثوب عن وجهه وقال: طبت حيّا وميتا، وانقطع لموتك ما لم ينقطع لموت أحد من الأنبياء، فعظمت عن الصفة وجللت عن البكاء، ولو أن موتك كان اختيارا لجدنا لموتك بالنفوس. اذكرنا يا محمد عند ربك، ولنكن من بالك.
الكتاب: المواهب اللدنية بالمنح المحمدية
المؤلف: أحمد بن محمد بن أبى بكر بن عبد الملك القسطلاني القتيبي المصري، أبو العباس، شهاب الدين (المتوفى: 923هـ)
 
«نهج البلاغة»: أنّ عليّاً ـ عليه السلام ـ قال عندما ولي غسل رسول الله ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ : «بأبي أنت وأُمّي اذكرنا عند ربك واجعلنا من بالك»[3] . 5 ـ روي أنّه لمّا توفي النبي ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ أقبل أبوبكر فكشف عن وجهه ثم أكبّ عليه فقبّله وقال: «بأبي أنت وأُمّي طبت حياً وميتاً اذكرنا يا محمد عند ربّك ولنكن من بالك»[4] . وهذا استشفاع بالنبيـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ في دار الدنيا بعد موته
 
[3] نهج البلاغة : الخطبة 235 .[4] السيرة الحلبيّة 3: 474 ، طـ دار المعرفة بيروت .
 
 
روى مسلم في صحيحه أن ربيعة بن كعب الأسلمي الذي خدم رسول الله صلى الله عليه وسلم قال له رسول الله من باب حُبّ المكافأة:"سلني"، فطلب من رسول الله أن يكون رفيقه في الجنة، فقال له: أسألك مرافقتك في الجنة، فلم يُنكر عليه رسول الله بل قال له من باب التواضع:"أو غير ذلك"، فقال الصحابي: هو ذاك، فقال له:"فأعني على نفسك بكثرة السجود".وكذلك سيدنا موسى عليه السلام سألته عجوز من بني إسرائيل أن تكون معه في الجنة، ولم يُنكر عليها ذلك، فأوحى الله إليه أن أعطها حكمها أي طلبها.. رواه ابن حبان والحاكم والهيثمي وصححوه.. ولفظ الحديث أنه قال:"دلوني على قبر يوسف، قالت: حتى تعطيني حكمي، قال: ما حكمك؟، قالت: أن أكون معك في الجنة، فكره أن يعطيها ذلك، فأوحى الله إليه أن أعطها حكمها". فماذا يقولون بعد هذا؟؟.روى الإمام مرتضى الزبيدي في شرح الاحياء ( 10/ 333 ):عن الشعبي قال حضرت عائشة رضي الله عنها فقالت: إني قد أحدثت بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم حدثا ولا أدري ما حالي عنده فلا تدفنوني معه، فاني أكره أن أجاور رسول الله صلى الله عليه وسلم ولا أدري ما حالي عنده ثم دعت بخرقة من قميص رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالت: ضعوا هذه على صدري وادفنوها معي لعلي أنجو بها من عذاب القبر.معنى بجاه محمد أي بكرامة محمد عندك، بمكانة محمد عندك، بفضل محمد عندك.رورى الحافظ الخطيب البغدادي :
 
حدثنا أبو عبد الله محمد بن علي بن عبد الله الصوري قال سمعت أبا الحسين محمد بن أحمد بن جميع يقول سمعت أبا عبد الله بن المحاملي يقول اعرف قبر معروف الكرخي منذ سبعين سنة ما قصده مهموم الا فرج الله همه وبالجانب الشرقي مقبرة الخيزران فيها قبر محمد بن إسحاق بن يسار صاحب السيرة وقبر أبي حنيفة النعمان بن ثابت إمام أصحاب الرأي أخبرنا القاضي أبو عبد الله الحسين بن علي بن محمد الصيمري قال أنبأنا عمر بن إبراهيم المقرئ قال نبأنا مكرم بن أحمد قال نبأنا عمر بن إسحاق بن إبراهيم قال نبأنا علي بن ميمون قال سمعت الشافعي يقول اني لأتبرك بأبي حنيفة وأجيء إلى قبره في كل يوم يعني زائرا فإذا عرضت لي حاجة صليت ركعتين وجئت إلى قبره وسألت الله تعالى الحاجة عنده فما تبعد عني حتى تقضى . رجاله ثقات عند الخطيب
 
الكتاب : تاريخ بغداد
المؤلف : الخطيب البغدادي
 
 
عمرو بن حزم مي‏گويد:«قبر عثمان بن مظعون را ديدم؛ در حالي که چيز بلندي در کنار او مانند علم قرار داده بودند».طبقات ابن سعد ، ج 3، ص 289، ق 1.
 
وجالبست كه مروان اموي كه دشمن توسل (در جریان توسل ابوایوب انصاری صحابی جلیل) وزيارت بود اولين نفر بود كه اين سنگ و قبر را خراب نمود تا شناخته نشود :قَالَ أَبُو غَسَّانَ: وَأَخْبَرَنِي عَبْدُ الْعَزِيزِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُمَارَةَ، عَنْ شَيْخٍ مِنْ بَنِي مَخْزُومٍ يُدْعَى عُمَرُ قَالَ: " كَانَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مِنْ أَوَّلِ مَنْ مَاتَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ [ص:أَيْنَ نَدْفِنُهُ؟ قَالَ: «بِالْبَقِيعِ» . قَالَ: فَلَحَدَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَفَضَلَ حَجَرٌ مِنْ حِجَارَةِ لَحْدِهِ، فَحَمَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَوَضَعَهُ عِنْدَ رِجْلَيْهِ. فَلَمَّا وَلِيَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ الْمَدِينَةَ مَرَّ عَلَى ذَلِكَ الْحَجَرِ، فَأَمَرَ بِهِ فَرُمِيَ بِهِ وَقَالَ: وَاللَّهِ لَا يَكُونُ عَلَى قَبْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ حَجَرٌ يُعْرَفُ بِهِ. فَأَتَتْهُ بَنُو أُمَيَّةَ فَقَالُوا: بِئْسَ مَا صَنَعْتَ، عُدْتَ عَلَى حَجَرٍ وَضَعَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَرَمَيْتَ بِهِ، بِئْسَ مَا عَمِلْتَ بِهِ، فَأْمُرْ بِهِ فَلْيُرَدَّ قَالَ: أَمَا وَاللَّهِ إِذْ رَمَيْتُ بِهِ فَلَا يُرَدُّ "تاريخ مدينه
قال الإمامِ مالكٍ للخليفةِ المنصورِ لما حَجَّ فزارَ قبرَ النّبيّ صلى الله عليه وسلم وسألَ مالكًا قائلاً: "يا أبا عبدِ الله أستقبلُ القِبلَةَ وأدعو أم أستقبلُ رسولَ الله صلى الله عليه وسلم؟ قال: وَلِمَ تَصرِفُ وجهَكَ عنه وهو وَسيلَتُكَ ووسيلةُ أبيكَ ءادم عليه السلام إلى الله تعالى؟ بل استقبِلهُ واستشفع بهِ فيشفّعهُ الله" ذكرهُ القاضي عياضٌ في كتابِ الشّفا.في الحديثِ الذي رواه السيوطي وغيره أن ءادمَ عليه السلامُ لما أكلَ من الشجرةِ قالَ: "يا رب أسألُكَ بحقِّ محمدٍ إلا ما غفرتَ لي". قال: "وكيف عرفتَ محمداً ولم أخلقْهُ". قالَ : "رفعتُ رأسي إلى قوائِمِ العرشِ فوجَدْتُ مكتوباً: لا إله إلا اللهُ محمدٌ رسولُ اللهِ فعَرَفتُ أَنَّكَ لم تُضِفْ إلى اسمِك إلا أحبَّ الخلقِ إليكَ". بهذا الحديثِ يُسْتَدَلُّ على التوسلِ ومشروعِيَّتِهِ.روى الطبراني في المعجم الكبير والصغير أن الرسول علم رجل أعمى أن يتوسل به علمه أن يقول: "اللهم إني اسألك وأتوجه بنبيك محمد نبي الرحمة.. يا محمد إني أتوجه بك إلى ربي في حاجتي لتقضي لي". قال الطبراني والحديث صحيح. فالتوسل بالرسول جائز.. في حياته وبعد موته.قال السبكي: ويحسن التوسل والاستعانة والتشفع بالنبي إلى ربه، ولم ينكر ذلك أحد من السلف حتى جاء ابن تيمية فأنكر ذلك وعدل عن الصراط المستقيم وابتدع ما لم يفعله عالم قبله وصار بين أهل الإسلام مثلة.عن مالك الدار خازن عمر قال: أصاب الناس قحط في زمان عمر، فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال: يا رسول الله استسق لأمتك فانهم قدهلكوا، فأتي الرجل في المنام فقيل له: أقريء عمر السلام وأخبره أنهم يسقون وقل له: عليك بالكيس الكيس، فأتى الرجل عمر فأخبره فبكى عمر وقال: يا ربّ ما ءالو إلا ما عجزت. رواه البيهقي باسناد صحيح.ثبت أن خبيبَ بن عدى الصحابي حين قُدّ م للقتل نادى: يا محمّد. رواه الحافظ أبو نعيم الأصبهاني. وهذا د ليل على أن نداء النبي صلى الله عليه وسلم في غيبته بيا محمّد جائز.وفي كتاب الأدب المفرد للبخاري ص/ 324 عن عبد الرحمن بن سعد قال:" خدرت رجل ابن عمر فقال له رجل : أُذكر احب الناس إليك فقال: يا محمد فذهب خدر رجله"ا.هـ. هذا حصل بعد وفاة الحبيب صلى الله عليه وسلم.روى البخاري ومسلم أن النبيّ صلى الله عليه وسلم ذكر قصة النفر الثلاثة الذين ءاواهم المبيت إلى غار فدخلوه فانحدرت صخرة من الجبل فسدت عليهم الغار فقالوا إنه لا ينجيكم من هذه الصخرة إلا أن تدعوا الله بصالح أعمالكم فصار كل واحد منهم يدعو الله بصالح عمله حتى انفرجت الصخرة فانطلقوا يمشون.خالد بن الوليد رضي الله عنه كان شعار كتيبته يوم اليمامة "يا محمداه" فخالد نادى بذلك ونادى بندائه الجيش فهل يكون هذا إلا إقرارًا من هذا الجيش الكريم على تصويب ما أمر به خالد رضي الله عنه وقد كان في الجيش من الحفاظ والعلماء والبدريين وعِليَة الصحابة رواه ابن الأثير في الكامل.روى البيهقي في دلائل النبوة والحاكم في المستدرك وغيرهما بالإسناد أن خالد بن الوليد فقد قلنسوة له في يوم اليرموك فقال اطلبوها، فلم يجدوها، ثم طلبوها فوجدوها، فقال خالد: اعتمر رسول الله صلى الله عليه وسلم فحلق رأسه فابتدر الناس إلى جوانب شعره فسبقتهم إلى ناصيته فجعلتها في هذه القلنسوة فلم أشهد قتالا وهي معي إلا رزقت النصر.قوله صلى الله عليه وسلم: "إذا أضلّ أحدكم شيئًا أو أراد عونًا وهو بأرضٍ ليس فيها أنيس فليقل يا عباد الله أعينوني" وفي رواية "أغيثوني"، "فإن لله عبادًا لا ترونهم".وتوسل عمر بن الخطاب بالعباس رضي الله عنه لما استسقى الناس وغير ذلك مما هو مشهور فلا حاجة إلى الإطالة بذكره والتوسل الذي في حديث الأعمى قد استعمله الصحابة السلف بعد وفاته صلى الله عليه وسلم وفيه لفظ "يا محمَّد"، وذلك نداء عند المتوسل.ومن تتبع كلام الصحابةِ والتابعين يجد شيئًا كثيرًا من ذلكَ كقول بلال بن الحارث الصحابي رضي الله عنهُ عند قبر النبيّ صلى الله عليه وسلم :"يا رسول الله استسق لأمّتك" كالنداء الوارد عن النبي صلى الله عليه وسلم عند زيارة القبور.الأحاديث الصحيحة أنه صلى الله عليه وسلم كان من دعائه :"اللهمّ إني أسألك بحقّ السائلين عليك" وهذا توسّل لا شكّ فيهِ وكان يُعلّم هذا الدّعاء أصحابَه ويأمرهم بالإتيانِ.وصحّ عنه أنه صلى الله عليه وسلم لما ماتت فاطمة بنت أسد أمّ عليّ رضي الله عنها ألحدها صلى الله عليه وسلم في القبر بيده الشريفة وقال:" اللهمَّ اغفر لأمي فاطمة بنت أسد ووسّعْ عليها مدخلها بحقّ نبيّك والأنبياء الذين من قبلي إنك أرحم الراحمين".
 
 
 
15399 - وعن أنس بن مالك قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي رضي الله عنهما
 ص . 415
 دخل عليها رسول الله صلى الله عليه و سلم فجلس عند رأسها فقال : " رحمك الله يا أمي كنت أمي بعد أمي تجوعين وتشبعيني وتعرين وتكسيني وتمنعين نفسك طيبا وتطعميني تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة " . ثم أمر أن تغسل ثلاثا فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور سكبه رسول الله صلى الله عليه و سلم بيده ثم خلع رسول الله صلى الله عليه و سلم قميصه فألبسها إياه وكفنها ببرد فوقه ثم دعا رسول الله صلى الله عليه و سلم أسامة بن زيد وأبا أيوب الأنصاري وعمر بن الخطاب وغلاما أسود يحفرون فحفروا قبرها فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله صلى الله عليه و سلم بيده وأخرج ترابه بيده فلما فرغ دخل رسول الله صلى الله عليه و سلم فاضطجع فيه فقال : " الله الذي يحيي ويميت وهو حي لا يموت اغفر لأمي فاطمة بنت أسد ولقنها حجتها ووسع عليها مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين " . وكبر عليها أربعا وأدخلوها اللحد هو والعباس وأبو بكر الصديق رضي الله عنهم
 رواه الطبراني في الكبير والأوسط وفيه روح بن صلاح وثقه ابن حبان والحاكم وفيه ضعف وبقية رجاله رجال الصحيح
 
روح بن صلاح المصري , يقال له: ابن سيابة [أَبُو الحارث]
ضعفه ابن عَدِي يكنى أبا الحارث.
وقد ذكره ابنُ حِبَّان في الثقات.
وقال الحاكم: ثقة مأمون.
 
وقد ذَكَرَ الحافظُ الجزريُّ وهو شيخُ القرَّاءِ وكانَ من حفَّاظِ الحديثِ في كتابٍ له يُسمَّى الحصن الحصين وكذلكَ ذكرَ في مختصرهِ قال: "مِن مواضِعِ إجابةِ الدُّعاءِ قبورُ الصّالحينَ" ا.هـ، وهذا الحافظُ جاءَ بعد ابن تيمية بِنحوِ مائةِ سنةٍ، ولم يُنكِر عليه العلماءُ إلا أن يكونَ بعض الشَّاذّين الذين لَحِقوا نفاةَ التَّوسُّلِ من أتباعِ ابن تيمية.قال السيد محسن الأمين الحسيني العاملي واصفاً دخول الوهابية إلى الطائف، فقال: فدخلوا البلد عنوة في ذي القعدة سنة 1217هـ وقتلوا الناس قتلاً عاماً حتى الأطفال، وكانوا يذبحون الطفل الرضيع على صدر أمه، وكان جماعة من أهل الطائف خرجوا قبل ذلك هاربين، فأدركتهم الخيل وقتلت أكثرهم، وفتشوا على من توارى في البيوت وقتلوه، وقتلوا من في المساجد وهم في الصلاة.قال الشيخ رضوان بيبرس الشافعي واصفاً دخول الوهابية إلى الطائف وما اقترفوه من جرائم فيها: ولما ملكوا الطائف سنة ألف ومائتين وسبع عشرة في ذي القعدة، قتلوا الكبير والصغير، والمأمور والآمر، ولم ينجُ منهم إلا من طال عمره، وكانوا يذبحون الصغير على صدر أمه، ونهبوا الأموال، وسبوا النساء، وفعلوا أشياء يطول ذكرها قبَّحهم الله ومن تبعهم. انتهى كلام الشيخ رضوان.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
التوسل بأولياء اللهيدّعي الوهابيون حرمة التوسل بأولياء الله بعد وفاتهم ، وحرمة التوسل بمنزلة الأولياء وجاههم عند الله تعالى ، وسنذكر فيما يلي بعض ما يدل على بطلان ما يذهب إليه الوهابيون .أولاً : قوله تعالى "ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً" (النساء/64)تصرّح الآية الكريمة بأن التوسل برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم والاستشفاع به إلى الله عز وجل والاستغفار منه لمغفرة المعاصي ، مؤثر وموجب للتوبة والرحمة الإلهية .والآية الكريمة مطلقة لم تحدد الاستغفار بالرسول (ص) في حياته فقط ، ومن يحددها بحياته (ص) عليه أن يأتي بدليل مقيد للإطلاق ......................
وكما جاء في المستدرك للحاكم / ج5 ص720/ كتاب الفتن باب ابكوا على الدين.. وقال هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه، عن داود بن أبي صالح قال : (..أقبل مروان يوما فوجد رجلاً واضعاً وجهه على القبرِ فأخذ برقَبتِهِ قال أتدري ما تصنع؟ قال: نعم ، فأقبل عليه فإذا هو أبو أيوب الأنصاري رضي الله عنه فقال جئت رسول الله (ص) ولَم آتِ الحجر ، سمعت رسول الله (ص) يقول : " لا تبكوا على الدين إذا وِلِّيَهُ أهلهُ ولكن ابكوا عليه إذا وِلِّيهُ غير أهله) .
 
8571 - حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ الدُّورِيُّ، ثَنَا أَبُو عَامِرٍ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عُمَرَ الْعَقَدِيُّ، ثَنَا كَثِيرُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي صَالِحٍ، قَالَ: أَقْبَلَ مَرْوَانُ يَوْمًا فَوَجَدَ رَجُلًا وَاضِعًا وَجْهَهُ عَلَى الْقَبْرِ، فَأَخَذَ بِرَقَبَتِهِ وَقَالَ: أَتَدْرِي مَا تَصْنَعُ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: جِئْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَمْ آتِ الْحَجَرَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَقُولُ: «لَا تَبْكُوا عَلَى الدِّينِ إِذَا وَلِيَهُ أَهْلُهُ، وَلَكِنِ ابْكُوا عَلَيْهِ إِذَا وَلِيَهُ غَيْرُ أَهْلِهِ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخْرِجَاهُ "
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
8571 - صحيح........................................................................
 
نكته ديگر اينكه طلب و استعانت از الله تعالي منافاتي با وسائل كه در طول الله هستند ندارد (مانند آيه فالمدبرات امرا كه مدبرات جمع است):
 
و بهذا الإسناد، عن أحمد، عن الفضيل بن يسار، قال سمعت أبا جعفر )عليه السلام( يقول خرج رسول الله )صلى الله عليه و آله( يريد حاجة، فإذا هو بالفضل بن العباس. قال فقال احملوا هذا الغلام خلفي. قال فاعتنق رسول الله )صلى الله عليه و آله( بيده من خلفه على الغلام، ثم قال يا غلام، خف الله تجده أمامك، يا غلام خف الله يكفك ما سواه، و إذا سألت فأسأل الله، و إذا استعنت فاستعن بالله، و لو أن جميع الخلائق اجتمعوا على أن يصرفوا عنك شيئا قد قدر لك لم يستطيعوا، و اعلم أن النصر مع الصبر، و أن الفرج مع الكرب، و أن اليسر مع العسر، و كل ما هو آت قريب، إن الله يقول و لو أن قلوب عبادي اجتمعت على قلب أشقى عبد لي ما نقصني ذلك من سلطاني جناح بعوضة، و لو أن قلوب عبادي اجتمعت على قلب أسعد عبد لي ما زاد ذلك إلا مثل إبرة جاء بها عبد من عبادي فغمسها في بحر، و ذلك أن عطائي كلام، و عدتي كلام، و إنما أقول للشي ء كن فيكون.امالي طوسي
 
يا غلام إنى أعلمك كلمات احفظ الله يحفظك احفظ الله تجده تجاهك إذا سألت فاسأل الله وإذا استعنت فاستعن بالله واعلم أن الأمة لو اجتمعت على أن ينفعوك بشىء لم ينفعوك إلا بشىء قد كتبه الله لك وإن اجتمعوا على أن يضروك بشىء لم يضروك إلا بشىء قد كتبه الله عليك رفعت الأقلام وجفت الصحف (أحمد ، والترمذى - حسن صحيح - والحاكم ، وابن السنى فى عمل يوم وليلة ، والضياء عن ابن عباس)
 
چون وسائل در طول الله تعالي هستند وآبرو دار درگاه الهي نه مستقل .
 
 
 
وَفِي سُنَنِ أَبِي دَاوُد: {أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إنَّا نَسْتَشْفِعُ بِاَللَّهِ عَلَيْك وَنَسْتَشْفِعُ بِك عَلَى اللَّهِ؛ فَقَالَ: شَأْنُ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ إنَّهُ لَا يُسْتَشْفَعُ بِهِ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ} فَأَقَرَّهُ عَلَى قَوْلِهِ نَسْتَشْفِعُ بِك عَلَى اللَّهِ وَأَنْكَرَ عَلَيْهِ قَوْلَهُ نَسْتَشْفِعُ بِاَللَّهِ عَلَيْك.مجموع الفتاوي
 
 
حتي ابن تيميه در اخرين نظرش صراحتا توسل و شفاعت رسول خدا ص را قبول كرده است :
 
 
وذكر الذهبي والبزالي وغيرهما: أن الشيخ كتب لهم بخطه مجملاً من القول وألفاظاً فيها بعض ما فيها، لما خاف وهدد بالقتل، ثم أطلق وامتنع من المجيء إلى دمشق. وأقام بالقاهرة يقرئ العلم، ويتكلم في الجوامع والمجالس العامة، ويجتمع عليه خلق.
ثم في شوال من السنة المذكورة: اجتمع جماعة كثيرة من الصوفية، وشكوا من الشيخ إلى الحاكم الشافعي، وعقد له مجلس لكلامه في ابن عربي وغيره، وادعى عليه ابن عطاء (هو ابن عطاء الله السكندري الصوفي صاحب الحكم). بأشياء، ولم يثبت منها شيئاً، لكنه اعترف أنه قال: لا يستغاث بالنبي صلى الله عليه وسلم، استغاثة بمعنى العبادة، ولكن يتوسل به، فبعض الحاضرين قال: ليس في هذا شيء.
لمحات من حياة
شيخ الإسلام ابن تيمية
عبدالرحمن عبدالخالق
 
 
 
 
قَالَ الْبِرْزَالِيُّ: وَفِي شَوَّالٍ مِنْهَا شَكَى الصُّوفِيَّةُ بِالْقَاهِرَةِ عَلَى الشيخ تقي الدين وكلموه فِي ابْنِ عَرَبِيٍّ وَغَيْرِهِ إِلَى الدَّوْلَةِ، فَرَدُّوا الْأَمْرَ فِي ذَلِكَ إِلَى الْقَاضِي الشَّافِعِيِّ، فَعُقِدَ لَهُ مَجْلِسٌ وَادَّعَى عَلَيْهِ ابْنُ عَطَاءٍ بِأَشْيَاءَ فلم يثبت عليه منها شئ، لكنه قال لا يستغاث إلا بالله، لا يستغاث بالنبي استغاثة بمعنى العبارة (العباده)، وَلَكِنْ يُتَوَسَّلُ بِهِ وَيُتَشَفَّعُ بِهِ إِلَى اللَّهِ  فَبَعْضُ الْحَاضِرِينَ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ فِي هَذَا شئ، وَرَأَى الْقَاضِي بَدْرُ الدِّينِ بْنُ جَمَاعَةَ أَنَّ هَذَا فِيهِ قِلَّةُ أَدَبٍ، فَحَضَرَتْ رِسَالَةٌ إِلَى الْقَاضِي أَنْ يَعْمَلَ مَعَهُ مَا تَقْتَضِيهِ الشَّرِيعَةُ، فَقَالَ الْقَاضِي قَدْ قُلْتُ لَهُ مَا يُقَالُ لِمِثْلِهِ، ثُمَّ إِنَّ الدَّوْلَةَ خَيَّرُوهُ بَيْنَ أَشْيَاءَ إِمَّا أَنْ يَسِيرَ إِلَى دِمَشْقَ أَوِ الْإِسْكَنْدَرِيَّةِ بِشُرُوطٍ أَوِ الْحَبْسِ، فَاخْتَارَ الْحَبْسَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ جَمَاعَةٌ فِي السَّفَرِ إِلَى دِمَشْقَ مُلْتَزِمًا مَا شُرِطَ، فَأَجَابَ أَصْحَابَهُ إِلَى مَا اخْتَارُوا جَبْرًا لِخَوَاطِرِهِمْ، فَرَكِبَ خَيْلَ الْبَرِيدِ لَيْلَةَ الثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ شَوَّالٍ ثُمَّ أَرْسَلُوا خَلْفَهُ مِنَ الْغَدِ بريداً آخرا، فَرَدُّوهُ وَحَضَرَ عِنْدَ قَاضِي الْقُضَاةِ ابْنِ جَمَاعَةَ وَعِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ الْفُقَهَاءِ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُهُمْ: إِنَّ الدَّوْلَةَ مَا تَرْضَى إِلَّا بِالْحَبْسِ، فَقَالَ الْقَاضِي وَفِيهِ مُصْلِحَةٌ لَهُ، وَاسْتَنَابَ شَمْسَ الدِّينِ التُّونِسِيَّ الْمَالِكِيَّ وَأَذِنَ لَهُ أَنْ يَحْكُمَ عَلَيْهِ بالحبس فامتنع ...البدايه والنهايه ابن كثير
 
 
ابن كثير در كتاب تاريخش مى نويسد: قاضى شافعى مجلسى در مصر تشكيل داده بود، در اين مجلس ابن تيميّه گفت:
واما (ابن تيميه)گفت : استغاثه نمیشود جز به خداوند ، استغاثه به نبی هم نمیشود ؛ استغاثه اي به معناي عبادت باشد ؛ اما توسل میشود به نبی اکرم و طلب شفاعت میشود از او به سوی خدا.
 
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
 
 
ببینید مقام رسول الله ص تا به کجاست :
 
 
2875 - حدثنا قتيبة حدثنا عبد العزيز بن محمد عن العلاء بن عبد الرحمن عن أبيه عن أبي هريرة : أن رسول الله صلى الله عليه و سلم خرج على أبي بن كعب فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم يا أبي وهو يصلي فالتفت أبي ولم يجبه وصلى أبي فخفف ثم انصرف إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال السلام عليك يا رسول الله فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم وعليك السلام ما منعك يا أبي أن تجيبني إذ دعوتك فقال يا رسول الله إني كنت في الصلاة قال أفلم تجد فيما أوحي إلي { استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم } قال بلى ولا أعود إن شاء الله قال تحب أن أعلمك سورة لم ينزل في التوراة ولا في الإنجيل ولا في الزبور ولا في الفرقان مثلها ؟ قال نعم يا رسول الله قال رسول الله صلى الله عليه و سلم كيف تقرأ في الصلاة ؟ قال فقرأ أم القرآن فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم والذي نفسي بيده ما أنزلت في التوراة ولا في الإنجيل ولا في الزبور ولا في الفرقان مثلها وإنها سبع من الثماني والقرآن العظيم الذي أعطيته ... رواه الترمذي وقال حديث حسن صحيح ورواه ابن خزيمة وابن حبان في صحيحيهما والحاكم باختصار عن أبي هريرة عن أبي وقال الحاكم صحيح على شرط مسلم
قال الشيخ الألباني : صحيح
 
ابی بن کعب داشت نماز میخواند رسول خدا گفت ای ابی ، اما ابی نمازش را سریع خواند و گفت بله یا رسول الله ٌ ، رسول خدا فرمود چرا وقتی خواندمت نمازت را نشکستی ؟! گفت داشتم نماز میخواندم وبا خدا حرف میزدم رسول خداص فرمود مگر ندیدی آیه : استجيبوا لله وللرسول إذا دعاكم لما يحييكم : گفت بله ای رسول خدا ص دیگر تکرار نمیشود .
 
 
 
861 - نا أَحْمَدُ بْنُ الْمُقَدَّمِ الْعِجْلِيُّ، نا يَزِيدُ يَعْنِي ابْنَ زُرَيْعٍ، أَخْبَرَنَا رَوْحُ بْنُ الْقَاسِمِ، عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ، وَهُوَ يُصَلِّي ح وَثنا عِيسَى بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْغَافِقِيُّ، ثنا ابْنُ وَهْبٍ، عَنْ حَفْصِ بْنِ مَيْسَرَةَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَرَّ عَلَى أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ، وَهُوَ يُصَلِّي، فَنَادَاهُ، فَالْتَفَتَ أُبَيٌّ، ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «وَعَلَيْكَ السَّلَامُ مَا مَنَعَكَ أَيْ أُبَيُّ إِذٍ دَعْوَتُكَ أَنْ لَا تُجِيبَنِي؟» فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كُنْتُ فِي الصَّلَاةِ قَالَ: " أَوَ لَيْسَ تَجِدُ فِي كِتَابَ اللَّهِ أَنِ {اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ} [الأنفال: 24] قَالَ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي قَالَ أُبَيٌّ: لَا أَعُودُ إِنَّ شَاءَ اللَّهُ " هَذَا حَدِيثُ ابْنِ وَهْبٍ .
الكتاب: صحيح ابن خزيمة
المؤلف: أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة بن المغيرة بن صالح بن بكر السلمي النيسابوري (المتوفى: 311هـ)
 
 
وقد تقدم في أواخر الصلاة من حديث يزيد بن حوشب عن أبيه أن النبي صلى الله عليه و سلم قال لو كان جريج فقيها لعلم أن إجابة أمه أولى من عبادة ربه أخرجه الحسن بن سفيان وهذا إذا حمل على إطلاقه استفيد منه جواز قطع الصلاة مطلقا لإجابة نداء الأم نفلا كانت أو فرضا وهو وجه في مذهب الشافعي حكاه الروياني وقال النووي تبعا لغيره هذا محمول على أنه كان مباحا في شرعهم وفيه نظر قدمته في أواخر الصلاة والأصح عند الشافعية أن الصلاة إن كانت نفلا وعلم تأذى الوالد بالترك وجبت الإجابة وإلا فلا وإن كانت فرضا وضاق الوقت لم تجب الإجابة وإن لم يضق وجب عند إمام الحرمين وخالفه غيره لأنها تلزم بالشروع وعند المالكية أن إجابة الوالد في النافلة أفضل من التمادي فيها وحكى القاضي أبو الوليد أن ذلك يختص بالأم دون الأب ...فتح الباری
 
حافظ ابن حجر در فتح الباری گفته: «مالکیه بر این رأی هستند که اجابت ندای پدر در نماز سنت افضلتر از ادامه نماز است، و از قاضی ابو ولید حکایت شده که او آنرا مختص مادر می داند نه پدر».
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
 
ابن قیم شاگرد اول بن تیمیه میگه رسولان وسیله هستند :
 
ولهذا كانت الرسل صلوات الله وسلامه عليهم أقرب الخلق إلى الله وأقربهم إليه وسيلة أولو العزم وأقربهم الخليلان وخاتمهم سيد ولد آدم وأكرمهم على الله لكمال توحيده وعبوديته لله
 
الكتاب : الصواعق المرسلة على الجهمية والمعطلة
المؤلف : محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله
الناشر : دار العاصمة - الرياض
 
وجعله سيدالناس كلهم وجعله اقرب الخلق اليه وسيلة
 
وأشهد أن محمدا عبده ورسوله وخيرته من خلقه وأمينه على وحيه وسفيره بينه وبين عباده أقرب الخلق إليه وسيلة وأعظمهم عنده جاها وأسمعهم لديه شفاعة ...
 
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
 
 
doa.zip Download
/
356k
درباره خواندن غیر خدا در قران وتوسل وشفاعت  مناظره
 
 
بزبان فارسی  مطالب جامع در باره توسل از قرآن وسنت :
 
http://hojjah.googlepages.com/tavasol1.zip
 
 
نقشه كودتاي منافقين يهودي در اواخر عمر رسول الله ص :
 
https://sites.google.com/site/hojjah/nefagh.zip

یهودی شدن اسلام توسط خلفای خشن سقیفه


قال الله تعالي :
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ {المائدة/82}

در عملیات مشرکان بر ضد پیغمبر(ص) باید سرنخ های توطئه یهود در مکه را بیابیم. در این آیه، اینکه الَّذِینَ أَشْرَکُوا را با واو به یهود عطف می کند، نشان از نوعی تبعیت دارد. یهود محور اصلی است و دشمنی مشرکان نسبت به یهود تبعی است. یعنی اگر موتور اصلی خاموش شود، عملیات تبعی هم خاموش خواهد شد




در ادامه بررسی یهودی شدن اسلام این بحث بسیار مهم است چرا که نشانگر نفوذ عوامل یهودی در بین خلفای مسلمین وانهدام تدریجی اسلام با تغییر وتحریف در دین است .

یهودیان بیش از 1000 سال  حاکمان بلامنازع مدینه یا یثرب بودند و آمدن رسول خاتم ص یا منجی را انتظار میکشیدند تا اورا بکشند،همین که حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، عبدالمطلب یا ابوطالب عموی آن حضرت بلافاصله مخفیانه ایشان را در صحرا به حلیمه سپردند از شر یهود ،  با اینکه محمد را مثل فرزندشان میشناختند !

 یهودیان بنی نضیر شهر خیبر را که در 165کیلومتری مدینه قرار داشت برگزیدند تا به مدینه نزدیک باشند و بتوانند قبیله های عربی و در رأس آنها قریش را برای تهاجم به مدینه و پیکار با رسول خدا(ص) زیر نظرو تحریک کنند. اینها از روزگار قدیم با رسولان جنگ داشتند سامری را در مقابل موسی علم کردند عیسی را بزعم خود بصلیب کشیدند . ورسول خدا را مسموم وشهید کردند و ذریه ایشان را کشتند وکربلا و. ....

عمر جاسوس یا اجیر یهود بود یا واقعا یهودی فرصت طلب وکابالیست #متصلب ؟


حالا ببينيد خانه اين دو نفر كجا بود و خداي متعال چي نازل كرد درباره ايشان در سوره توبه :

روى البخاري ج 1 ص 31 ( ... عن عمر قال كنت أنا وجار لي من الأنصار في بني أمية بن زيد وهي من عوالي المدينة ، وكنا نتناوب النزول على رسول الله صلى الله عليه وسلم ينزل يوماً وأنزل يوماً فإذا نزلت جئته بخبر ذلك اليوم من الوحي وغيره وإذا نزل فعل مثل ذلك فنزل صاحبي الأنصاري يوم نوبته ... ) وروى نحوه في ج 8 ص 4 ورواه البيهقي في سننه ج 7 ص 37 .

در این خبر بخاری نشان میدهد که عمر در عوالی مدینه نزدیک یهود بنی قریظه سکونت داشت تا اخبار رسول الله  ص ووحی را به دوستان یهودیش گزارش دهد تا آنها بتوانند تصمیم وبرنامه ریزی کنند ...


عن عَائِشَةَ رضي الله عنها زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ قال إِسْمَاعِيلُ يَعْنِي بِالْعَالِيَةِ فَقَامَ عُمَرُ يقول والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ....
صحيح البخاري
از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است كه گفت: رسول خدا از دنيا رفت؛ در حالى كه ابوبكر در سنح بود. اسماعيل (راوى حديث) گفته: مراد از سنح؛ بلندى‌هاى اطراف مدينه (عوالي) است. عمر برخاست و گفت: قسم به خدا رسول خدا از دنيا نرفته است....

جالبه ابوبكروعمر ازمكه مهاجرت كردند و آمدند در اطراف وحوالي مدينه ابوبكر در سنح وعمر درعوالي نزديك يهود بني قريظه سكني گزيد ؟!! خداي متعال هم أيه و ممن حولكم من الأعراب منافقون ...را درباره ايشان ومنافقين پيرامونشان نازل نمود .

مسجد بني قريظه يکي ديگر از امکنه منطقه عوالي مسجد بني قريظه است که طبق معمول، در روزگار امارت عمربن عبدالعزيز بر مدينه، به دستور خليفه وقت اموي، تجديد بنا شد. سخاوي نوشته است: مسجد بني قريظه در شرق مسجد شمس و فاصله نسبتاً طولاني با آن داشته ونزديک حرّه شرقي است .

رسول خدا (صلي الله و عليه و آله و سلّم) ميان ابوبكر و سالم مولي حذيفه[66] يا خارجة بن زيد[67] پيمان برادري بست. پيشتر در مكه ميان او و عمر پيمان برادري بسته شده بود.[68] وي در مدينه با بلال و عامر بن فُهَيْره در يك منزل زندگي مي‏كرد و هر سه بر اثر وبا در آستانه مرگ قرار گرفتند.[69] بعدها خانه‏اي مقابل خانه عثمان در كوچه بقيع، خانه‌اي در سمت شرقي و غربي مسجد مدينه، خانه‌اي در سنح در حومه مدينه، و خانه‌اي در سمت جنوبي مسجدالحرام داشت


چرا نماز در بيت المقدس ؟! جناب عمر :
 - حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنْبَاعِ رَوْحُ بْنُ الْفَرَجِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُفَيْرٍ، ثنا عَطَّافُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْأَرْقَمِ، عَنْ جَدِّهِ الْأَرْقَمِ، وَكَانَ بَدْرِيًّا، وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ آوَى فِي دَارِهِ عِنْدَ الصَّفَا حَتَّى تَكَامَلُوا أَرْبَعِينَ رَجُلًا مُسْلِمِينَ، وَكَانَ آخِرُهُمِ إِسْلَامًا عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَلَمَّا كَانُوا أَرْبَعِينَ خَرَجُوا إِلَى الْمُشْرِكِينَ، قَالَ: جِئْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأُوَدِّعَهُ وَأَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَيْنَ تُرِيدُ؟» قُلْتُ: أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، قَالَ: «وَمَا يُخْرِجُكُ إِلَيْهِ، أَفِي تِجَارَةٍ؟» قُلْتُ: لَا، وَلَكِنِّي أُصَلِّي فِيهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَلَاةٌ هَهُنَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلَاةٍ ثَمَّ»رجاله ثقات

اما درمورد ابن عمران وقال ابن حبان في الثقات: يحيى بن عمران بن عثمان بن الأرقم يروي، عَن أبيه روى عنه إبراهيم بن حمزة.
قلت( ذهبی ): فهو هذا.

آخرین از 40 نفر جناب عمر اسلام آورد و به رسول خدا ص گفت میخواهم به قدس بروم تا در آنجا نماز بگزارم ؟!


رسول خدا ص هم بعمر گفتند نماز در همین جا بهتر از 1000 نماز آنجاست .
وقال عليه الصلاة والسلام : صَلاةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلاة فِيمَا سِوَاهُ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ . رواه البخاري ومسلم .

قال رسول الله صلى الله عليه و سلم :
 صلاة في المسجد الحرام مائة ألف صلاة و صلاة في مسجدي ألف صلاة و في بيت المقدس خمسمائة صلاة

نماز در مسجد رسول ص ثوابش بیشتر از نماز بیت المقدس است:
حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ مُغِيرَةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ سَهْمِ بْنِ مِنْجَابٍ، عَنْ قَزْعَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: وَدَّعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا فَقَالَ لَهُ: «أَيْنَ تُرِيدُ؟» قَالَ: أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَلَاةٌ فِي مَسْجِدِي أَفْضَلُ مِنْ مِائَةٍ فِي غَيْرِهِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامِ»
[حكم حسين سليم أسد] : إسناده صحيح


قلت: وروى الإسماعيلي من حديث الثوري، عن أبي سنان ضرار، عن عبد الله بن أبي الهذيل قال: سَمِعتُ عمرَ خَطَبنا بالرَّوْحاء  فقال: لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلا إلى البيتِ العتيقِ.المصنف
شد رحال فقط بسوی بیت یهود مجاز است !
قال كتبت لعمر بن الخطاب حين صالحة نصارى أهل الشام...مسندفاروق ابن كثير


#مصالحه عمر با يهود :
وعن خالد وعبادة قالا صالح عمر أهل إيلياء بالجابية وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتابا واحدا ما خلا أهل إيلياء بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أعطى عبدالله عمر أمير المؤمنين أهل إيلياء من الأمان أعطاهم أمانا لأنفسهم وأموالهم ولكنائسهم وصلبانهم وسقيمها وبريئها وسائر ملتها...طبري


البته کعب الاحبارمشاور عمر ودوستش ابوهریره در فضیلت بخشی به قدس وشام کوتاهی نکردند بعلت وجود قلمرو معاویه که وقتی معاویه دید ابوهریره دروغی را برسول خدا ص بست در قدح مولا علی ع ، امارت مدینه را به ابوهریره بخشید !

همچنین عمر هنگام ورود به قدس گفت #اللهم لبیک :

وروى البيهقي في سننه ج 5 ص 41 (وأخبرنا) أبو الحسين بن الفضل القطان أنبأ عبد الله بن جعفر ثنا يعقوب بن سفيان ثنا محمد بن المثنى ثنا يعلى بن عبيد ثنا محمد بن اسحاق عن محمد بن شهاب عن يحيى بن عباد عن عباد يعنى ابن عبد الله بن الزبير قال حدثت ان عمر بن الخطاب رضى الله عنه لما دخل بيت المقدس قال لبيك اللهم لبيك –
وسند بعد :

1269 - وَقَالَ إِسْحَاقُ : أخبرنا يعلى ، ثنا محمد بن إسحاق ، عن محمد بن شهاب ، عن يحيى بن عباد ، عن عباد قال : حُدثت أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه لما دخل بيت المقدس قال : لبيك اللهم لبيك.
المطالب العالية
بزوائد المسانيد الثمانية
للحافظ احمد بن علي بن حجر العسقلاني
واخرجه :
أخرجه يعقوب بن سفيان البسوي في المعرفة والتاريخ (1/ 365)، عن محمد بن المثنى عن يعلي بن عبيد به بلفظه.
ومن طريقه البيهقي في السنن الكبرى (5/ 41).
وأورده البوصيري في مختصر الإتحاف (4/ 326: 2952)، وعزاه لإسحاق ابن راهويه.


تقریبا تمام احادیث فضیلت بیت المقدس و مسجد الاقصی توسط امویان یهودی دست نشانده عمرجعل شده. کار تا جایی رسیده که گفتند کعبه هر روز در مقابل مسجد الاقصی تعظیم میکنه !!!! اخْرُج احْمَد عَن عبيد بن آدم ان عمر بن الْخطاب رَضِي الله عَنهُ كَانَ بالجابية فَذكر فتح بَيت الْمُقَدّس فَقَالَ لكعب أَيْن ترى ان أُصَلِّي قَالَ خلف الصَّخْرَة قَالَ لَا وَلَكِن أُصَلِّي حَيْثُ صلى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فَتقدم إِلَى الْقبْلَة فصلى
واخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن عمر قَالَ لما اسري برَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم رأى مَالِكًا خَازِن النَّار فَإِذا رجل عَابس يعرف الْغَضَب فِي وَجهه

#سجده و لبیک عمر در قدس ؟؟!!
أنبأنا أبو جعفر محمد بن أبي علي أنا أبو بكر الصفار أنا أحمد بن علي بن منجوية أنا أبو أحمد الحاكم أنا أبو عبدالله محمد بن المسيب بن إسحاق أنبأنا أبو عمير نا ضمرة يعني ابن ربيعة عن ابن عطاء يعني عثمان عن ابن أبي سودة عن أبي مريم قال دخلت مع عمر بن الخطاب محراب داود فقرأ فيه ( ص ) وسجد .تاریخ دمشق


 « ؟!عمر به شخصی گفت اگر به بیت المقدس رفتی زیارت آن را عمره قرار بده
15788- حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ , عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ , عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ ، قَالَ : أَتَى رَجُلٌ عُمَرَ ، فَقَالَ : إنِّي أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ ، فَقَالَ : اذْهَبْ فَتَجَهَّزْ فَإِذَا تَجَهَّزْت فَآذِنِّي ، فَلَمَّا تَجَهَّزَ أَتَاهُ ، قَالَ : اجْعَلْهَا عُمْرَةً.

چرا عمر معتقد بود بیت المقدس مثل #کعبه است ؟! :

15789- حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ , عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ , عَنْ سَعِيدٍ ، قَالَ : بَيْنَا عُمَرُ يَعْرِضُ إبل الصَّدَقَةِ إذْ أَقْبَلَ رَاكِبَانِ ، فَقَالَ : مِنْ أَيْنَ ؟ فَقَالاَ : مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ ، فَعَلاَهُمَا عُمَرُ بِالدِّرَّةِ ، قَالَ : حَجٌّ كَحَجِّ الْبَيْتِ.
الكتاب : مُصنف ابن أبي شيبة
المصنف : أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (159 ـ 235 هـ)

9165 - عبد الرزاق عن معمر عن بن عيينة عن عبدالكريم الجزري عن بن المسيب قال جاء رجل فاستأذن عمر إلى بيت المقدس فقال عمر تجهز فإذا فرغت فآذني فلما فرغ جاءه قال اجعلها عمرة
الكتاب : مصنف عبد الرزاق
المؤلف : أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني
ناصرخسرو (درقرن پنجم ) مسجد الاقصی را چنین توصیف کرده است ۞ : آنجا را عمارتی به تکلف کرده اند و فرشهای پاکیزه افکنده و خادمان جداگانه ایستاده همیشه خدمت آن را کنند، و چون به دیوار جنوبی بازگردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست و ساحت است و پوشش مسجد بزرگ که مقصوره در او است بر دیوار جنوبی است و غربی . و این پوشش را چهارصد و بیست ارش طول است در صد و پنجاه ارش عرض و دویست و هشتاد ستون رخامی است و بر سر اسطوانه ها طاقی از سنگ در زده و همه سر و تن ستونها منقش است و درزها را به ارزیز گرفته چنانکه محکمتر نتواند بود و میان دو ستون شش گز است همه فرش رخام ملون انداخته و درزها به ارزیز گرفته ومقصوره بر وسط دیوار جنوبی است بسیار بزرگ چنانکه شانزده ستون در آنجاست و قبه ای عظیم بزرگ منقش به مینا... و در آن جا حصیرهای مغربی انداخته و قندیلها و مسرجها جداجدا به سلسله آویخته است . و محرابی بزرگ ساخته اند همه منقش به مینا و دو جانب محراب دو عمود رخام باشد به رنگ عقیق سرخ ... و بر دست راست محراب معاویه است و بر دست چپ #محراب عمر


عشق عمر وکعب به بیت المقدس ویهود :

فلما فتح عمر بيت المقدس وتحقق موضع الصخرة، أمر بإزالة ما عليها من الكناسة حتى قيل إنه كنسها بردائه، ثم استشار كعبا أين يضع المسجد ؟ فأشار عليه بأن يجعله وراء الصخرة، فضرب في صدره وقال: يا ابن أم كعب ضارعت اليهود: وأمر ببنائه في مقدم بيت المقدس.

(أي أن كعبًا كان يريد أن يجعل قبلة اليهود والمسلمين واحدة، إلى الصخرة!!)

چون خدای متعال قبله را عوض کرده بود اینها با بازگشت #بجاهلیت قصد اعاده آنرا داشتند ( مانند عشق عمر بجاهلیت  که مقام ابراهیم ع را به مکان جاهلیش برگرداند )


يقول ابن كثير في البداية والنهاية (جاء عمر إلى الصخرة فاستدل على مكانها من كعب الأحبار، فأشار عليه كعب أن يجعل المسجد من ورائه، فقال:  #ضاهيت اليهودية، ثم جعل المسجد في قبلي بيت المقدس وهو العمري اليوم)

و ادامه راه عمر یهودی توسط امویان یهودی :
ولما جاء عبد الملك بن مروان إلى الحكم جدد ذلك المسجد وكبره باسم مسجد قبة الصخرة. وهكذا جعل كعب لتلك الصخرة مكانة مقدسة عند المسلمين، وأصبح السذج من العلماء وغيرهم يسميها بالصخرة المقدسة؟!


قال الامام أحمد: حدثنا أسود بن عامر، ثنا حماد بن سلمة، عن أبي سنان، عن عبيد بن آدم وأبي مريم وأبي شعيب أن عمر بن الخطاب كان بالجابية فذكر فتح بيت المقدس، قال: قال ابن سلمة: فحدثني أبو سنان عن عبيد بن آدم سمعت عمر يقول لكعب: أين ترى أن أصلي ؟ قال إن أخذت عني صليت خلف الصخرة وكانت القدس كلها بين يديك، فقال عمر #ضاهيت اليهودية لا ولكن أصلي حيث صلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فتقدم إلى القبلة فصلى، ثم جاء فبسط رداءه وكنس الكناسة في ردائه وكنس الناس.
وهذا إسناد جيد. ابن کثیر...



وساختن مسجدی در قدس : :
وحضر عمر لفتح بيت المقدس، وسأل عن الصخرة فأري مكانها وقد علاها الزبل والتراب، فكشف عنها وبنى عليها مسجداً على طريق البداوة. وعظم من شأنه ما أذن الله من تعظيمه، وما سبق من أم الكتاب في فضله حسبما ثبت.
ثم احتفل الوليد بن عبد الملك في تشييد مسجده، على سنن مساجد الإسلام بما شاء الله من الاحتفال، كما فعل في المسجد الحرام وفي مسجد النبي صلى الله عليه وسلم بالمدينة وفي مسجد دمشق، وكانت العرب تسميه بلاط الوليد. وألزم ملك الروم أن يبعث الفعلة والمال لبناء هذه المساجد، وأن ينمقوها بالفسيفساء فأطاع لذلك وتم بناؤها على ما اقترحه.
الكتاب : مقدمة ابن خلدون

 

وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و برسول خدا میگفت احادیث اهل کتاب تو قلب ما مینشینند ! بروایت ابن ضریس و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) ویهود بعمر میگفتند تو والله صاحب مایی بدون شک  بروایت ابن عبد البروصالحی شامی ... ونماز در بيت المقدس را دوست داشت بروايت طبراني ، ومسجدی آنجا ساخت ! بروایت ابن کثیرهمین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت یهودی وکعب الاحبار و... کردند ووی را مناصب عالی دادند حتی جمع مصحف شریف !!! :

 

 

 

لما صالح عمر بن الخطاب أهل بيت المقدس جاءه كعب الأحبار فأسلم، ففرح به، وقال: هل لك أن تسير معي إلى المدينة وتزور قبره صلى الله عليه وسلم, وتتمتع بزيارته، قال: نعم.

هدف عمر چه بود ؟ آیا میخواست اسلام را یهودی کند ؟ یا اینکه بعد از ایشان با آتش زدن احادیث رسول خدا ص وحبس اصحاب و آزادی به یهود برای انتشار اسرائیلیات ونابودی اسلام و ....


عمر هم كه اصحاب رسول خدا ص را از احاديث رسول خدا ص منع وايشان را زنداني و مثل ابوبكر احاديث پيامبر ص را ميسوزاند و دستور تجريد قران از احاديث رسول خدا ص را داد  وبه كعب يهودي وتميم داري اجازه انتشار اسرائيليات را داد ومعاويه هم كه بروايت صحيح مسلم ميگفت فقط احاديث زمان عمر را روايت كنيد ؟؟!!!!

معاويه جلاد كه دستنشانده عمر بود بروايت اخبار عامه ميگفت كعب الاحبار از علما بود و مادرحقش كوتاهي كرديم ؟؟!!!!


وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.
بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت یهودی را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!

وأخرج ابن سعد (3 / 500) باسناد صحيح من طريق عفان ابن مسلم، عن وهيب، عن أيوب، عن أبي قلابة، عن أبي المهلب: " كان تميم يختم القرآن في سبع ".
وروى الزهري، عن السائب بن يزيد، قال: أول من قص تميم الداري، استأذن عمر، فأذن له، فقص
قائما.

3 - حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ نَجْدَةَ الْحَوْطِيُّ، حَدَّثَنَا بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنِ الزُّبَيْدِيِّ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: " لَمْ يُقَصَّ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَا عَهْدِ أَبِي بَكْرٍ وَلَا عَهْدِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، وَأَوَّلُ مَنْ قَصَّ تَمِيمٌ الدَّارِيُّ اسْتَأْذَنَ عُمَرَ أَنْ يَقُصَّ فَأَذِنَ لَهُ أَنْ يَقُصَّ قَائِمًا عَلَى رِجْلَيْهِ

6 - حَدَّثَنَا أَبُو مُوسَى، حَدَّثَنَا الضَّحَّاكُ بْنُ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِي عُرَيْبٍ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ مُرَّةَ، قَالَ: دَخَلَ عَوْفُ بْنُ مَالِكٍ الْمَسْجِدَ وَابْنُ عَبْدِ كُلَالٍ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَالَ: فَقَالَ عَوْفٌ: مَا هَذِهِ الْجَمَاعَةُ؟ قَالُوا: كَعْبٌ يَقُصُّ. قَالَ: يَا وَيْحَهُ، أَمَا سَمِعَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «لَا يَقُصُّ إِلَّا أَمِيرٌ أَوْ مَأْمُورٌ أَوْ مُرَاءٍ أَوْ مُخْتَالٌ»


الكتاب: المذكر والتذكير والذكر
المؤلف: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني (المتوفى: 287هـ)
تحقيق: ياسر خالد بن قاسم الردادي
الناشر: دار المنار - الرياض


این یهودیان در زمان عمر پیش از خطبه‌های نماز جمعه آزادنه بدستورعمر سخنرانی می‌کرد. اما عمر صحابه را از احادیث رسول خدا ص منع میکند وحبس وشلاق واحادیث پیامبر ص را مثل ابوبکر آتش میزند!!!!


نتیجه این بحثها این است تا همگان بدانند که چرا شیاطین از هر جهت به شیعیان حمله کرده ومیکنند زیرا که فقط شیعیان علی ع حامل پرچم رسول خدا ص وعامل به سنن وشرع مبین اسلام هستند وسایر مذاهب مانند وهابیت وآل سعود (آل یهود) و صیهونیستها ویهودیان و داعش همگی پیروان شیاطین و تحریف شده میباشند .


تفصیل یهودی شدن اسلام بدست خشونت طلبان سقیفه در :

https://sites.google.com/site/hojjah/javdan.zip

اساس و أغاز اختلافات

 

 

علت اختلاف روايات چيه ؟

علت اختلاف قرائات در آيات چيه ؟ آيا صحابه بد شنيدند يا ... ؟؟!!! قرائتي كه از زبان رسول ص خارج شد كدام بود ؟

 

مثلا آيا گوششان سنگين بود و بد شنيدند يا چشمشان بد ديد يا ...؟؟؟!!!

 

هر كدام از رسول خدا ص چيزي شنيده وروايت كرده اند ؟!

 

 

آيا ابن عباس وعائشه راست ميگفتند يا پسر عمر و ابوهريره  آيا بد شنيدند از رسول خدا ص  يا ...؟!!!:

سوال اصلی اینجاست آیا این اختلافات عمدی بود یا سهوی ؟ آیا گوششان ضعیف بود یا مثلا راه دور بود وصدای پیامبر ص به ایشان نمیرسید یا ....؟!

اينها فروع موضوع است بحث اصلي در مورد علل ايجاد اين اختلافات در دين بود مثلا چرا همين عائشه و ابوهريره و عمر وعثمان و ابوبكر و ...دروغ مي گفتند ودر اسلام اختلاف وتفرقه انداختند بنص قران واحاديث صحيح عامه ؟؟!!!!

 

1 - حَدَّثَنا أَبُو اليَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي سَالِمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " إِنَّمَا الشُّؤْمُ فِي ثَلاَثَةٍ: فِي الفَرَسِ، وَالمَرْأَةِ، وَالدَّارِ " , (بخاري) 2858

 

پسر عمر میگوید شنیدم از نبی ص شومي و نحوست در 3 چيز است در مركب و زن و خانه ؟!

 


به كلمه شنيدم دقت شود !!!!

جالبست درگيري و تكذيب عائشه وابوهريره :

 

25209 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا بهز ثنا همام انا قتادة عن أبي حسان ان رجلا قال لعائشة ان أبا هريرة يحدث ان رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : ان الطيرة في المرأة والدار والدابة فغضبت غضبا شديدا فطارت شقة منها في السماء وشقة في الأرض (يعني عائشه از شدت غضب دوشقه شد) فقالت إنما كان أهل الجاهلية يتطيرون من ذلك

تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح على شرط مسلم

 

عائشه گفت اهل جاهليت چنين ميگفتند نه رسول خدا ص ؟!

يعني عائشه بر خلاف ابن عمرو ابوهريره شنيده از پيامبر ص ؟!يا اين وسط يكي داره دروغ ميگه ؟!

 

- حَدَّثَني مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، قَالَ: سَمِعْتُ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ عَدْوَى وَلاَ طِيَرَةَ، وَيُعْجِبُنِي الفَأْلُ» قَالُوا: وَمَا الفَأْلُ؟ قَالَ: «كَلِمَةٌ طَيِّبَةٌ» بخاري

14013- الطيرة شرك الطيرة شرك الطيرة شرك (الطيالسى ، وأحمد ، وأبو داود ، وابن ماجه ، والحاكم ، والبيهقى فى شعب الإيمان عن ابن مسعود)

وروى الطبرى في "تهذيب الآثار"  عن زكريا بن يحيى بن أبى زائدة، قال: حدثنا حجاج، قال: سمعت ابن جُرَيْج يقول: سمعتُ ابنَ أبى مُلَيكة يقول: قلتُ لابن عباس: كيف ترى في جارية لي، في نفسي منها شيء؟ فإني سمعتُهم يقولون: قال نبيُّ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ": إن كان شيءٌ، ففي الرَبْع والفرس والمرأة"؟ قال: فأنكر أن يكون سمع ذلك عن النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أشدَّ النَّكرَة، وقال: إذا وقع في نفسك منها شيء، ففارِقْها، بِعْها، أو أعتقها. قلنا: وإسناده حسن من أجل زكريا بن يحيى بن أبي زائدة، وبقية رجاله ثقات رجال الشيخين. حجاج: هو ابن محمد المِصَّيصي.

 

قَالَ أَبُو دَاوُدَ الطَّيَالِسِيُّ : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَاشِدٍ ، عَنْ مَكْحُولٍ ، قَالَ : قِيلَ لِعَائِشَةَ : إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ ، يَقُولُ : قَالَ رَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم : الشُّؤْمُ فِي ثَلاَثَةٍ : فِي الدَّارِ ، وَالْمَرْأَةِ ، وَالْفَرَسِ فَقَالَتْ عَائِشَةُ : لَمْ يَحْفَظْ أَبُو هُرَيْرَةَ ، لأَنَّهُ دَخَلَ وَرَسُولُ الله صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم يَقُولُ : قَاتَلَ الله الْيَهُودَ ، يَقُولُونَ : الشَّؤْمُ فِي ثَلاَثَةٍ : الدَّارُ ، وَالْمَرْأَةُ ، وَالْفَرَسُ فَسَمِعَ آخِرَ الْحَدِيثِ ، وَلَمْ يَسْمَعْ أَوَّلَهُ.

 

عائشه بروایت طیالسی شیخ بخاری ميگه: : لَمْ يَحْفَظْ أَبُو هُرَيْرَة : يعني ابوهريره اشتباه كرده وچنين نيست !پيامبر ص گفت يهود چنين ميگفتند ؟!

 

اما برعکسش هم آمده :

 

وقال الدماميني في تعليق المصابيح على الجامع الصحيح ( ص: 561):

( هذه الثلاثة مبهمة بمقتضى رواية بينت ذلك، ذكرها الحافظ السلفي في المختار من الطيوريات بإسناده إلى النبي صلى الله عليه وسلم قال: " الشؤم في ثلاثة: في الفرس والمرأة والدار"، فقال يوسف القطان: سألت سفيان بن عيينة عن معنى هذا الحديث، وقد صح عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: " البركة في ثلاث: الدار والدابة والمرأة"، فقال: إني سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم عن معنى هذا الحديث، وقد سمعناك تقول: " البركة في ثلاث: في الفرس والمرأة والدار"، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: إذا كان الفرس ضروبا فهو مشؤوم، وإذا كانت المرأة قد عرفت زوجا قبل زوجها فحنت إلى الزوج الأول فهي مشؤومة، وإذا كانت الدار بعيدة عن المسجد لا يسمع فيها الأذان والإقامة فهي مشؤومة، وإذا كن بغير هذا الوصف فهن مباركات)؛

ويشهد لهذه الرواية ما رواه مالك في الموطأ ( في جامع النكاح من كتاب النكاح) عن زيد بن أسلم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ( إذا تزوج أحدكم المرأة أو اشترى الجارية فليأخذ بناصيتها وليدع بالبركة).

 

ولكن روى الترمذي، عن حكيم بن معاوية سمعت النبي -صلى الله عليه وسلم- يقول: "لا شؤم، وقد يكون اليمن في الدار والمرأة والفرس".

 

 

وبروايت ابن عبدالبرعائشه قسم ميخورد كه ابوهريره دروغگوست :

حدثنا محمد بن عبد الله بن حكم قال حدثنا محمد بن معاوية بن عبد الرحمن قال حدثنا إسحاق ابن أبي حسان قال حدثنا هشام بن عمار قال حدثنا الوليد بن مسلم عن سعيد عن قتادة عن أبي حسان أن رجلين دخلا على عائشة وقالا إن أبا هريرة يحدث أن

النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ إِنَّمَا الطِّيَرَةُ فِي الْمَرْأَةِ وَالدَّارِ وَالدَّابَّةِ فَطَارَتْ شُقَّةٌ مِنْهَا فِي السَّمَاءِ وَشُقَّةٌ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَتْ كَذَبَ وَالَّذِي أَنْزَلَ الْفَرْقَانَ عَلَى أَبِي الْقَاسِمِ مَنْ حَدَّثَ عَنْهُ بِهَذَا وَلَكِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَقُولُ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ الطِّيَرَةُ فِي الْمَرْأَةِ وَالدَّارِ وَالدَّابَّةِ ثُمَّ قَرَأَتْ عَائِشَةُ مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ قَالَ أَبُو عُمَرَ أَمَّا قَوْلُ عَائِشَةَ فِي أَبِي هُرَيْرَةَ كَذَبَ وَالَّذِي أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ فَإِنَّ الْعَرَبَ تَقُولُ كَذَبْتَ بِمَعْنَى غَلِطْتَ فِيمَا قَدَّرْتَ وَأَوْهَمْتَ فِيمَا قُلْتَ

الكتاب: التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد

المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)

تحقيق: مصطفى بن أحمد العلوي , محمد عبد الكبير البكري

 

وروى الطحاوي عن علي بن معبد قال حدثنا يزيد بن هارون قال أخبرنا همام ابن يحيى عن قتادة عن أبي حسان قال دخل رجلان من بني عامر على عائشة فأخبراها أن أبا هريرة يحدث عن النبي أنه قال الطيرة في المرأة والدار والفرس فغضبت وطارت شقة منها في السماء وشقة في الأرض فقالت والذي نزل القرآن على محمد ما قاله رسول الله قط إنما قال إن أهل الجاهلية كانوا يتطيرون من ذلك فأخبرت عائشة أن ذلك القول كان من النبي حكاية عن أهل الجاهلية لا أنه عنده كذلك وأخرجه أيضا ابن عبد البر عن أبي حسان المذكور وفي روايته كذاب والذي أنزل القرآن وفي آخره ثم قرأت عائشة ما أصاب من مصيبة في ...

 

ازشدت غضب عائشه بخاطر دروغ ابوهریره عائشه دو شقه شد ؟!

 

وروى الطحاوي في "شرح مشكل الآثار" (785) من حديث مخمر بن معاوية، قال: سمعتُ النبيَّ عليه السلام يقول " لا شؤم، وقد يكون اليُمن في المرأة والفرس والدابة": قال الطحاوي: هكذا قال، وقد يجوز أن يكون مكان: الدابة: الدار. والله أعلم.

 

وأخرج بن أبي خيثمة من طريق بن إسحاق عن عمر أو عثمان بن عروة عن أبيه قال أبي أدنني من هذا اليماني يعني أبا هريرة فإنه يكثر فأدنيته فجعل يحدث والزبير يقول صدق كذب فقلت ما هذا قال صدق أنه سمع هذا من رسول الله ص ولكن منها ما وضعه في غير موضعه وتقدم قول طلحة قد سمعنا كما سمع ولكنه حفظ ونسينا ...

 

زبير هم ابوهريره را كاذب ميداند !

 

ودرجايي ديگر هم عائشه ابوهريره را رسوا ميكند بخاطر تدليسش:

780 - حَدَّثَنَا أَبُو مُصْعَبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ سُمَيٍّ مَوْلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا بَكْرِ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، يَقُولُ: كُنْتُ أَنَا، وَأَبِي عِنْدَ مَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ وَهُوَ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ، فَذَكَرْنَا، أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، كَانَ يَقُولُ: مَنْ أَصْبَحَ جُنُبًا أَفْطَرَ ذَلِكَ الْيَوْمَ، فَقَالَ مَرْوَانُ: أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ لَتَذْهَبَنَّ إِلَى أُمَّي الْمُؤْمِنِينَ عَائِشَةَ، وَأُمِّ سَلَمَةَ، فلتسألنهما عَنْ ذَلِكَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: فَذَهَبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَذَهَبْتُ مَعَهُ، حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى عَائِشَةَ، فَسَلَّمَ عَلَيْهَا، ثُمَّ قَالَ لَهَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّا كُنَّا عِنْدَ مَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ، فَذُكِرَ أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، يَقُولُ: مَنْ أَصْبَحَ جُنُبًا أَفْطَرَ ذَلِكَ الْيَوْمَ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: لَيْسَ كَمَا قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ، يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ، أَتَرْغَبُ عَمَّا كَانَ النبي صَلى الله عَلَيه وَسَلم يَصْنَعُ؟ قال: فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: لا وَاللَّهِ، قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: فَأَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم: أَنَّهُ كَانَ يُصْبِحُ جُنُبًا مِنْ جِمَاعٍ، غَيْرِ احْتِلاَمٍ، ثُمَّ يَصُومُ ذَلِكَ الْيَوْمَ.

قَالَ: ثُمَّ خَرَجْنَا حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلى الله عَلَيه وَسَلم، فَسَأَلَهَا عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَتْ كما قَالَتْ عَائِشَةُ.

قَالَ: فَخَرَجْنَا حَتَّى جِئْنَا مَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ، فَذَكَرَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَا قَالَتَا، فَقَالَ مَرْوَانُ: أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، لَتَرْكَبَنَّ دَابَّتِي، فَإِنَّهَا بِالْبَابِ، فَلْتَذْهَبَنَّ إِلَى أَبِي هُرَيْرَةَ، فَإِنَّهُ بِأَرْضِهِ بِالْعَقِيقِ، فَلْتُخْبِرَنَّهُ بذَلِكَ.

قال أَبُو بَكْرٍ: فَرَكِبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَرَكِبْتُ مَعَهُ، حَتَّى جئنَا أَبَا هُرَيْرَةَ، فَتَحَدَّثَ مَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ سَاعَةً، ثُمَّ ذَكَرَ لَهُ ذَلِكَ، فَقَالَ لَهُ أَبُو هُرَيْرَةَ: لا عِلْمَ لِي بِذَاكَ إِنَّمَا أَخْبَرَنِيهِ مُخْبِرٌ.

الكتاب: موطأ الإمام مالك

المؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ)

 

تدليس صحابه :

 

ذهبی در سیرش نوشته :

 

وقد كان أبو هريرة يجلس إلى حجرة عائشة، فيحدث، ثم يقول: يا صاحبة الحجرة، أتنكرين مما أقول شيئا ؟ فلما قضت صلاتها، لم تنكر ما رواه ; لكن قالت: لم يكن رسول الله صلى الله عليه وسلم يسرد الحديث سردكم (3).

__________

 

(3) أخرجه مسلم (2493) في فضائل الصحابة من طريق ابن شهاب أن عروة بن الزبير حدثه أن عائشة قالت: ألا يعجبك أبو هريرة جاء فجلس إلى جنب حجرتي يحدث عن النبي صلى الله عليه وسلم يسمعني ذلك، وكنت أسبح (أصلي نافلة) فقام قبل أن أقضي سبحتي، ولو أدركته لرددت عليه، إن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يكن يسرد الحديث كسردكم.

وكذلك قيل لابن عمر: هل تنكر مما يحدث به أبو هريرة شيئا ؟ فقال: لا، ولكنه اجترأ، وجبنا (1).

فقال أبو هريرة: فما ذنبي، إن كنت حفظت ونسوا ! قال يزيد بن هارون: سمعت شعبة يقول: كان أبو هريرة يدلس (2).

قلت: تدليس #الصحابة كثير، ولا عيب فيه ; فإن تدليسهم عن صاحب أكبر منهم ; والصحابة كلهم عدول (3).

شريك، عن مغيرة، عن إبراهيم قال: كان أصحابنا يدعون من حديث أبي هريرة.

وروى حسين بن عياش، عن الاعمش، عن إبراهيم نحوه (4).

__________

(1) أخرجه الحاكم في " المستدرك " 3 / 510 وذكره الحافظ في " الاصابة " 12 / 76 عن فوائد المزكي تخريخ الدارقطني، من طريق عبد الواحد بن زياد، عن الاعمش، عن أبي صالح عن أبي هريرة، وذكر قول أبي هريرة: فما ذنبي إن كنت حفظت ونسوا.

(2) ذكره ابن عساكر 19 / 122 / 1.

قال الحافظ ابن كثير في " البداية " 8 / 109: وكأن شعبة يشير بهذا إلى حديثه: " من أصبح جنبا فلا صيام له " فإنه لما حوقق عليه، قال: أخبرنيه مخبر، ولم أسمعه من رسول الله صلى الله عليه وسلم.

(3) قال ابن حبان في مقدمة " صحيحه " 1 / 122: وإنما قبلنا أخبار أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ما رووها عن النبي صلى الله عليه وسلم وإن لم يبينوا السماع في كل ما رووا، وبيقين نعلم أن أحدهم ربما سمع الخبر عن #صحابي آخر، ورواه عن النبي صلى الله عليه وسلم من غير ذكر ذلك الذي سمعه منه، لانهم رضي الله

عنم أجمعين - وقد فعل - كلهم أئمة سادة قادة عدول، نزه الله عزوجل أقدار أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم عن أن يلزق بهم الوهن.

... هرکس که صبح جنب از خواب بیدار شود نمی تواند روزه بگیرد ؛ پس بدرستیکه وقتی از او در مورد این روایت بازجویی شد گفت : این مطلب را کسی به من خبر داده بود و از رسول خدا نشنیده بودم !!!

ذهبی بعد از نقل این روایت در توجه تدلیس ابوهریره می‌گوید :

قلت : تدلیس الصحابه کثیر ، ولا عیب فیه ؛ فإن تدلیسهم عن صاحب أکبر منهم ؛ والصحابه کلهم عدول .

سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۶۰۸ .

می گویم : تدلیس صحابه زیاد است و اشکالی ندارد ؛ زیرا تدلیس ایشان از شخصی بالاتر از خودش بوده است و صحابه همگی عادل هستند!!!

تدلیس برای دیگران از زنا بدتر است اما برای #صحابه نه !

 

همچنين تدليس پسر عمر يا ... :

ما جاء من طريق أبي إسحاق عن مجاهد عن ابن عمر رضي الله عنهما : رأيت الرسول صلى الله عليه وسلم يقرأ في ركعتي الفجر بسورتي قل يا أيها الكافرون وقل هو الله أحد ، فقد رده مسلم وأبو حاتم لأنهما استغربا إسناده ، فقال مسلم في التمييز بأن رواية أبي إسحاق عن مجاهد فيها غرابة ، وإن كان مسلم قد ذكر أن إبراهيم النخعي تابع أبا إسحاق ، ولكنها متابعة غريبة لأن إبراهيم وأبا إسحاق معروفان بالرواية عن الكوفيين لا الحجازيين ، ومن هنا تظهر فائدة قول ابن المديني : هذا إسناد بصري ، أو كوفي أو ، لأن هذا يفيد في كشف علل الحديث ، على أن لهذا الحديث علة أخرى في متنه ، لأنه مخالف لنصوص أخرى ثابتة ، منها رواية سالم عن أبيه : أنه (أي ابن عمر رضي الله عنهما) كان لا يدخل على الرسول صلى الله عليه وسلم في هذه الساعة ، وحديث ابن عمر رضي الله عنهما ، الذي ذكر فيه السنن الرواتب ، وفيه : (وركعتين قبل الفجر ، حدثتني بهما حفصة) ، فابن عمر رضي الله عنهما يصرح هنا بأنه حفظ هاتين الركعتين عن أخته حفصة رضي الله عنها لا عن النبي صلى الله عليه وسلم ، وهذا يدل على أنه لم يره وهو يصليهما ، وإلا لما احتاج إلى سؤال حفصة رضي الله عنها .شرح موقظه عبد الله سعد

 

 

5 - حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، عَنْ نَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَتْنِي حَفْصَةُ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ إِذَا اعْتَكَفَ المُؤَذِّنُ لِلصُّبْحِ، وَبَدَا الصُّبْحُ، صَلَّى رَكْعَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ تُقَامَ الصَّلاَةُ»بخاري

1997 - أَخْبَرَنَا وَكِيعٌ، نا جَعْفَرُ بْنُ بُرْقَانَ، عَنْ مَيْمُونِ بْنِ مِهْرَانَ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: " حَفِظْتُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ: رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الظُّهْرِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ، قَالَ ابْنُ عُمَرَ: فَأَخْبَرَتْنِي حَفْصَةُ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْفَجْرِ، وَلَمْ أَرَهُمَا ".

الكتاب: مسند إسحاق بن راهويه

المؤلف: أبو يعقوب إسحاق بن إبراهيم بن مخلد بن إبراهيم الحنظلي المروزي المعروف بـ ابن راهويه (المتوفى: 238هـ)

المحقق: د. عبد الغفور بن عبد الحق البلوشي

الناشر: مكتبة الإيمان - المدينة المنورة

 

 

پسر عمر ميگويد از حفصه شنيدم نه از رسول خدا ، اما در روايت اول (طريق مجاهد) مستقيم نوشته ابن عمر از رسول خدا شنيده ؟!

 

درحاليكه نسايي وترمذي چنين اورده اند :

 

1064 - أخبرنا الفضل بن سهل الأعرج قال حدثني الأحوص بن جواب قال نا عمار بن رزيق عن أبي إسحاق عن إبراهيم هو بن مهاجر عن مجاهد عن بن عمر قال : رمقت النبي صلى الله عليه و سلم عشرين مرة فقرأ في الركعتين بعد المغرب وفي الركعتين قبل الفجر قل يا أيها الكافرون وقل هو الله أحد .نسايي

 

البته بروایت مسلم عائشه پسر عمر را هم بی حافظه میدانسته : ذُكِرَ عِنْدَ عَائِشَةَ قَوْلُ ابْنِ عُمَرَ الْمَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ رَحِمَ اللَّه أبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ سَمِعَ شَيْئًا فَلَمْ يَحْفَظْهُ ؟!

 

997 - أخبرنا أَبُو مُصْعَبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا سَمِعَتْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: وَذُكِرَ لَهَا أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، يَقُولُ: إِنَّ الْمَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الْحَيِّ، فَقَالَتْ: يَغْفِرُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَمَا إِنَّهُ لَمْ يَكْذِبْ، وَلَكِنَّهُ نَسِيَ أَوْ أَخْطَأَ، إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم على يَهُودِيَّةٍ يَبْكِي عَلَيْهَا، فَقَالَ: إِنَّهمْ لَيبْكُونَ عَلَيْهَا، وَإِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا.موطا

 

 

 

حتي عائشه ابن عباس را هم مخالفت كرد :

1096 - أخبرنا أَبُو مُصْعَبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، عَنْ عَمْرَةَ بِنْتِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أَنَّهَا أَخْبَرَتْهُ، أَنَّ زِيَادَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ كَتَبَ إِلَى عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ، قَالَ: مَنْ أَهْدَى هَدْيًا: حَرُمَ عَلَيْهِ مَا يَحْرُمُ عَلَى الْحَاجِّ، حَتَّى يُنْحَرَ الْهَدْيُ، وَقَدْ بَعَثْتُ بِهَدْيٍ، فَاكْتُبِي إِلَيَّ بِأَمْرِكِ، أَوْ مُرِي صَاحِبَ الْهَدْيِ، قَالَتْ عَمْرَةُ: فقَالَتْ عَائِشَةُ: لَيْسَ كَمَا قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَنَا فَتَلْتُ قَلاَئِدَ هَدْيِ رَسُولِ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم بِيَدَيَّ، ثُمَّ قَلَّدَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم بِيَدِيه، ثُمَّ بَعَثَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم مَعَ أَبِي بَكْرٍ، فَلَمْ يَحْرُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلى الله عَلَيه وَسَلم شَيْئًا أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ، حَتَّى نُحِرَ الْهَدْيُ.موطا

 

 

عائشه میگه خداوند دیده نمیشود وهرکس بگوید محمد ص خدایش را دیده بزرگترین دروغ را گفته بروایت مسلم اما عکرمه میگه محمد خدایش را دید ؟؟؟!!!

 

 

اختلاف و اجتهاد وحشتناک در زمینه آیه بودن بسم الله الرحمان الرحیم تفصیل در لینک غرانیق (gharanigh )

Download

:

1- الحنفیة قالوا یسمی الامام و المنفرد سرا 2- المالکیة قالوا یکره الاتیان بالتسمیة فی الصلوة المفروضة 3- الشافعیة قالوا البسمله آیة من الفاتحد فالاتیان بها فرض 4- الحنابلة قالو التسمی سنه و لیست آیة من الفاتحه (نقل با تلخیص از کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه) ولی شیعه بدلیل روایاتی که از اهل بیت نقل شده است و نیز به سیره مسلمین تمسک کرده و همگی فتوا به جزئیت و وجوب قرائت داده اند. ورایات را می توانید در کتابهای فروع کافی باب قرائة القرآن ص 86 و استبصار باب الجهر بالبسمله ج 1 ص 311 و تهذیب باب کیفیة الصلوة و صفتها ص 152 و وسائل الشیعه باب ان البسملد آیة من الفاتحه ج 1 ص 352 مرجعه فرمائید

 

 

اما بعضي از اصحاب دنياپرست براي رسيده به دنيا دينشان را فروختند مانند ابوهريره كه با جعل يك حديث به رياست رسيد وزندگي مرفه :

قال أبو جعفر وروى الأعمش قال لما قدم أبو هريرة العراق مع معاوية عام الجماعة جاء إلى مسجد الكوفة فلما رأى كثرة من استقبله من الناس جثا على ركبتيه ثم ضرب صلعته مرارا وقال يا أهل العراق أ تزعمون أني أكذب على الله وعلى رسوله وأحرق نفسي بالنار

و الله لقد سمعت رسول الله ص يقول إن لكل نبي حرما وإن حرمي بالمدينة ما بين عير إلى ثور فمن أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين وأشهد بالله أن عليا أحدث فيها فلما بلغ معاوية قوله أجازه وأكرمه وولاه أمارة المدينة . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد شافعي

 

با جعل حدیثی در مذمت امام علی ع  ، معاویه به ابوهریره امارت مدینه بخشید !!!!!

 

وَأخرج الْبَيْهَقِيّ عَن أبي هُرَيْرَة أَنه كَانَ يمشي فِي سوق الْمَدِينَة وَيَقُول اللَّهُمَّ لَا تدركني سنة سِتِّينَ وَيحكم تمسكوا بصدغي مُعَاوِيَة اللَّهُمَّ لَا تدركني إِمَارَة الصّبيان. به عمامه معاويه چنگ زنيد ؟!

حدثنا أبو زرعة قال: أخبرنا أبو مسهر قال: حدثني صدقة بن خالد عن ابن جابر عن عمير بن هانىء قال: كان أبو هريرة يقول: تشبثوا بصدغي معاوية، اللهم لا تدركني سنة ستين.

الكتاب : تاريخ أبي زرعة الدمشقي

المؤلف : أبو زرعة

 

عائشه مثل عثمان برخلاف رسول خدا ص وشيخين اجتهاد ميكند :

 

1604 - وَحَدَّثَنِى عَلِىُّ بْنُ خَشْرَمٍ أَخْبَرَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِىِّ عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ الصَّلاَةَ أَوَّلَ مَا فُرِضَتْ رَكْعَتَيْنِ فَأُقِرَّتْ صَلاَةُ السَّفَرِ وَأُتِمَّتْ صَلاَةُ الْحَضَرِ. قَالَ الزُّهْرِىُّ فَقُلْتُ لِعُرْوَةَ مَا بَالُ عَائِشَةَ تُتِمُّ فِى السَّفَرِ قَالَ إِنَّهَا تَأَوَّلَتْ كَمَا تَأَوَّلَ عُثْمَانُ.صحيح مسلم

 

مذهب عائشه وعثمان بر خلاف مذهب رسول خدا ص : طحاوی شارح  میگوید:

در این دلالت است بر اینکه شکسته خواندن از پیامبر ص است و کامل خواندن از عایشه! خدا از او راضی باشد  ؟!!!!

آنگاه شما توقع دارید از کسانیکه در حضور رسول خدا ص اینقدر گستاخ بودند مانند عمر که روایت صحیح مسلم به رسول خاتم ص میگوید این کار را نکن ! بعد از رسول خدا ص سنت و دینش را تغییر و تبدیل نکنند ؟!

 

 

ومرحوم علامه حسن طبرسي در اسرار الامامه پرده از اين حقيقت برميدارد :

روى اءبوبكر بن مردويه الاصفهاني في كتاب (المناقب ) في مناقب على (ع ): اءن ابن عباس روى اءن ثلاثة وثلاثين اءلف حديث وردت (353) عن النبي (ص ) في حق على (354) (ع ), (355) فلما علمت الصحابة هذه لعلى (ع ) قالوا: فربمايسمعها العام ة ويقدموه عليهم , اءو يسوء الظن بهم بذلك , فغروا جماعة قلائل البضائع في الدين غير المحسنين (356) فيه , (كاءبي هريرة ), و(اءنس ) حتى افتروا على النبى (ص ) اء نه قال فيهم : كذا وكذا (357) ـ و سنورد (358) بعضا منها مع الجواب عنها آوبذلوا لهم لكل (359) حديث دينارا حتى يقال : ان اءبا هريرة افترى اءربعمائة حديث . (360) وكانت عائشة يوما على غرفة فمر اءبو هريرة في الدنيا (361) قالت : (من هذا؟) (362) حتى يعد بهذه الجلالة , فسمع اءبو هريرة منها كلامها, فالتفت اليها (363) قائلا: (يا ستي (364) افتريت على النبى (ص ) اءربعمائة حديث لابيك منتحلا (365) من مناقب على بن اءبي طالب (ع ) اءعبر (366) على هذه الحلية ). (367) فسمعت كلامه و سكتت

 

وبه متني ديگر :

واء ما اءبوهريرة فركب (3694) بغلة وهي مطوقة بالذهب مجللا. فاءنكرت عليه عائشة آوكانت على غرفة . فقال : (يا اءم المؤمنين , كفي فاني غيرت سبعمائة حديث من اءحاديث رسول اللّه (ص ) قالها في على بن اءبي طالب الى اءبيك وصاحبه , تمشية لامرهما). فاءطرقت عائشة خجالة . (3695) ومر اءبوهريرة واتهمه عمر بن الخطاب في اكثاره الخبر (3696) عن النبى (ص ) (3697) .

 

عائشه روزي ابوهريره راديد كه سوار بر مركبي ارزشمند بود وبوي معترض شد ، ابوهريره بعائشه گفت من بخاطرخلافت پدرت 700 حديث از مناقب علي ع را براي پدرت وصاحبش عمر جعل نمودم تا تمشيت امرخلافتشان شود؟؟!!! عائشه سرش را بزير انداخت وساكت شد !!!!

 

 

وقد ذكرنا أيضا أن عمر وأبا بكر اختلفا، وأن اتباعهما فيما اختلفا فيه متعذر ممتنع لا يقدر عليه أحد.

 و خود ابابكر و عمر هم با هم اختلاف داشتند و اتباعشان هم معذور بودند ؟!‌

الكتاب : الأحكام لابن حزم- ج6، ص 809

 

البته از اين موارد زياد است كه عائشه و ابوهريره در هنگام اختلافات و مشاجرات ، حقايق را افشا ميكردند مانند :

 

6160 - حدثنا علي بن حمشاد العدل ثنا الحسين بن علي بن شبيب المعمري ثنا عبد الله بن صالح الأزدي ثنا خالد بن سعيد بن عمرو بن سعيد بن العاص عن أبيه عن عائشة أنها دعت أبا هريرة فقالت له : يا أبا هريرة ما هذه الأحاديث التي تبلغنا أنك تحدث بها عن النبي صلى الله عليه و سلم هل سمعت إلا ما سمعنا و هل رأيت إلا ما رأينا ؟ قال : يا أماه إنه كان يشغلك عن رسول الله صلى الله عليه و سلم المرآة و المكحلة و التصنع لرسول الله صلى الله عليه و سلم و إني و الله ما كان يشغلني عنه شيء

 هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه

تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح

 

عائشه به ابوهريره ميگويد چقدر حديث از رسول خدا ص ميگويي كه ما نشنيده ايم ؟! ابوهریره هم میگوید مادرم ! من مثل تو مشغول آینه و آرایش وسرمه نبودم !!!!!!

 

ببينيد چگونه ريشه اسلام را با جعل اخبار ميزدند :

 

4541 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذَ الْعَدْلُ، ثنا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ الْقَاضِي، ثنا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، ثنا وُهَيْبُ بْنُ خَالِدٍ، ثنا مُوسَى، وَمُحَمَّدٌ، وَإِبْرَاهِيمُ، بَنُو عُقْبَةَ، قَالُوا: ثنا أَبُو أُمِّنَا أَبُو حَسَنَةَ قَالَ: شَهِدْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ وَعُثْمَانُ مَحْصُورٌ فِي الدَّارِ، وَاسْتَأْذَنْتُهُ فِي الْكَلَامِ، فَقَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِنَّهَا سَتَكُونُ فِتْنَةٌ، وَاخْتِلَافٌ - أَوِ اخْتِلَافٌ - وَفِتْنَةٌ» ، قَالَ: قُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: «عَلَيْكُمْ بِالْأَمِيرِ وَأَصْحَابِهِ» وَأَشَارَ إِلَى عُثْمَانَ «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»

[التعليق - من تلخيص الذهبي]

4541 – صحيح

 

 

ابوهريره ميگه رسول خدا ص فرمود هنگام اختلاف به همراه امير واصحابش باشيد و بعثمان اشاره ميكرد ؟!!

 

 

تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر، بسنده: أخبرنا أبو بكر محمد بن عبدالباقي نا أبو بكر الخطيب أنا أبو الحسن علي بن يحيى بن جعفر بن عبدكويه أنا أبو الحسن أحمد بن القاسم بن الريان اللكي المصري بالبصرة نا أحمد بن إسحاق بن إبراهيم بن نبيط الأشجعي حدثني أبي حدثنا أبي حدثني أبي قال لما نسخ عثمان المصاحف قال له أبو هريرة أصبت ووفقت أشهد لسمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إن أشد أمتي حبا لي قوم يأتون من بعدي يؤمنون بي ولم يروني يعملون بما في الورق المعلق / ح / فقلت أي ورق حتى رأيت المصاحف فأعجب ذلك عثمان وأمر لأبي هريرة بعشرة آلاف وقال والله ما علمت أنك لتحبس علينا حديث نبينا صلى الله عليه وسلم.

 

دراين خبر مقصود رسول خدا ص از ورق معلق همان قرانست كه نسلهاي بعد بدون ديدن رسول خدا ص وشنيدن قران به اسلام ايمان مي آوردند اما ابوهريره اين حديث را به عثمان تطبيق ميدهد و عثمان هم 10000 درهم به او ميدهد ؟؟!!!

 

 

اما اصل خبر :

 

عن عمر قال : كنت مع النبى  - صلى الله عليه وسلم -  جالسا فقال : أنبئونى بأفضل أهل الإيمان إيمانا ، قالوا : يا رسول الله الملائكة ، قال : فهم كذلك ويحق لهم ذلك ، وما يمنعهم وقد أنزلهم الله المنزلة التى أنزلهم بها بل غيرهم ، قالوا : يا رسول الله الأنبياء الذين أكرمهم الله برسالته والنبوة ، قال : هم كذلك ويحق لهم ، وما يمنعهم وقد أنزلهم الله المنزلة التى أنزلهم بها قالوا : يا رسول الله الشهداء الذين استشهدوا مع الأنبياء ، قال : هم كذلك ويحق لهم ، وما يمنعهم وقد أكرمهم الله بالشهادة مع الأنبياء بل غيرهم ، قالوا : فمن يا رسول الله قال : أقوام فى أصلاب الرجال يأتون من بعدى ، يؤمنون بى ولم يرونى ، ويصدقونى ولم يرونى ، يجدون الورق المعلق فيعملون بما فيه ، فهؤلاء أفضل أهل الإيمان إيمانا (ابن راهويه ، وابن زنجويه ، والبزار ، وأبو يعلى ، والعقيلى ، والمرهبى فى فضل العلم ، والحاكم وتعقبه الحافظ ابن حجر فى أطرافه بأن فيه محمد بن حميد متروك الحديث وقال فى المطالب العالية محمد ضعيف الحديث سيئ الحفظ وقال البزار الصواب أنه عن زيد بن أسلم مرسلا) [كنز العمال 37880]

أخرجه البزار (1/413 ، رقم 289) ، وأبو يعلى (1/147 ، رقم 160) ، والحاكم (4/96 ، رقم 6993) ، قال الهيثمى (10/65) رواه أبو يعلى ورواه البزار وقال الصواب أنه مرسل عن زيد بن أسلم وأحد إسنادى البزار المرفوع حسن المنهال ابن بحر وثقه أبو حاتم وفيه خلاف وبقية رجاله رجال الصحيح .

 

 

أقوام فى أصلاب الرجال يأتون من بعدى ، يؤمنون بى ولم يرونى ، ويصدقونى ولم يرونى ، يجدون الورق المعلق فيعملون بما فيه ، یعنی در آینده می آیند ومرا ندیده اند نه عثمانیکه در حضور رسول خدا ص بود وایشان را دیده بود !!! وجالب اینست که عثمان هم به ابوهریره میگوید والله قسم که نمیدانستم که احادیث پیامبرمان  را برای ما نگه میداشتی ؟؟!

                                                                                             

بروايت بخاري هم كه ابوهريره ميگويد اين اخبار از كيسه خودم هست نه از قول رسول خدا ص ؟؟؟!!!!

 

واقعا امير المومنين ع در بين اينهمه دشمن قسم خورده ، چكار كرد وچي كشيد ؟!

 

شيعه بقرائت ابن مسعود رض استناد كرده در آيه 67 (بلغ ما انزل اليك من ربک ان عليا مولي المومنين) اما عامه به قرائت زيد بن ثابت حال كداميك درست است ؟

 

ترس  رسول خدا ص از قوم عائشه :

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو يُونُسَ الْقُشَيْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو قَزَعَةَ، أَنَّ عَبْدَ الْمَلِكِ بْنَ مَرْوَانَ، بَيْنَمَا هُوَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ، إِذْ قَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ ابْنَ الزُّبَيْرِ كَيْفَ يَكْذِبُ عَلَى أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ، وَيَزْعُمُ أَنَّهُ سَمِعَهَا وَهِيَ تَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «يَا عَائِشَةُ، لَوْلَا حِدْثَانُ قَوْمِكِ بِالْكُفْرِ نَقَضْتُ الْبَيْتَ حَتَّى أَزِيدَ فِيهِ مِنَ الْحِجْرِ، إِنَّ قَوْمَكِ قَصَّرُوا فِي الْبِنَاءِ» قَالَ: فَقَالَ لَهُ الْحَارِثُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: لَا تَقُلْ هَذَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَأَنَا سَمِعْتُ عَائِشَةَ تَقُولُ هَذَا: قَالَ: أَنْتَ سَمِعْتَهُ؟ قَالَ: أَنَا سَمِعْتُهُ. قَالَ: لَوْ سَمِعْتُ هَذَا قَبْلَ أَنْ أَنْقُضَهُ لَتَرَكْتُهُ عَلَى مَا بَنَى ابْنُ الزُّبَيْرِ .مسند احمد وبخاري ومسلم ...

 

اينهم از عمر كه نشنيده است از رسول خدا ص اما به ديگران گير ميدهد وبعدش هم توسط عائشه رسوا ميشود :

حدثنا عمرو بن علي، قالَ: حَدَّثَنا أبو داود، قالَ: حَدَّثَنا محمد بن أبي حميد، قالَ: حَدَّثَنا عبد الله بن عمرو بن أمية , عن أبيه أن عمر أتى عليه في السوق وهو يسوم بمرط فقال ما هذا يا عمرو؟ قال: مرط أشتريته فأتصدق به. فقال له عمر: فأنت أنت إذا ثم أتى عليه بعد فقال يا عمرو ما صنع المرط؟ قال: تصدقت به؟ قال: علي من؟ قال: على رقيقة مرته قال: أليس زعمت أنك تصدق به؟ قال: بلى وَلَكِنْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلم يقول: ما أعطيتموهن من شيء فهو لكم صدقة "قال فقال عمر: يا عمرو لا تكذب عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فقال: والله لا أفارقك حتى تأتي أم المؤمنين عائشة: قال يا عمرو لا تكذب على رسول الله. فاستأذنوا على عائشة فقال عمرو: أنشدك الله: أسمعت رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ما أعطيتموهن فهو لكم صدقة؟ ".فقالت اللهم نعم اللهم نعم. فقال عمر: أين كنت , عن هذا؟ ألهاني الصفق بالأسواق.مسند بزار

 

چطور ام المومنين عائشه جناب عمروعاص صحابي را كذاب وملعون ميداند ؟! ....فَقَالَتْ: «لَعَنَ اللَّهُ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ، فَإِنَّهُ زَعَمَ لِي أَنَّهُ قَتَلَهُ بِمِصْرَ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ "

[التعليق - من تلخيص الذهبي]

6744 - على شرط البخاري ومسلم

 

أخبرنا أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن يحيى ومحمد بن محمد بن يعقوب الحافظ قالا ثنا محمد بن إسحاق الثقفي ثنا قتيبة بن سعيد ثنا جرير عن الأعمش عن أبي وائل عن مسروق قال قالت لي عائشة رضي الله عنها إني رأيتني على تل وحولي بقر تنحر فقلت لها لئن صدقت رؤياك لتكونن حولك ملحمة قالت أعوذ بالله من شرك بئس ما قلت فقلت لها فلعله إن كان أمرا سيسوءك فقالت والله لئن أخر من السماء أحب إلي من أن أفعل ذلك فلما كان بعد ذكر عندها أن عليا رضي الله عنه قتل ذا الثدية فقالت لي إذا أنت قدمت الكوفة فاكتب لي ناسا ممن شهد ذلك ممن تعرف من أهل البلد فلما قدمت وجدت الناس أشياعا فكتبت لها من كل شيع عشرة ممن شهد ذلك قال فأتيتها بشهادتهم فقالت لعن الله عمرو بن العاص فإنه زعم لي أنه قتله بمصر هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه

المستدرك على الصحيحين  ج 4   ص 14 ش 6744 ، اسم المؤلف:  محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا

از مسروق روايت شده است كه عائشه روزي به من گفت : در خواب ديده‌ام كه بر روي بلندي ايستاده‌ام و در اطراف من گاوهاي زيادي قرباني‌ مي‌كنند !

به او گفتم اگر خواب تو درست باشد ، اطراف تو مردم زيادي قرباني خواهند شد !

عائشه گفت : به خدا از شر تو پناه مي‌برم ، چه بد سخني گفتي !

به او گفتم : شايد ماجرايي مي‌خواهد اتفاق افتد كه تو از آن ناخشنودي ؟

در پاسخ گفت : اگر از آسمان به زمين بيفتم ، براي من دوست‌داشتني‌تر از اين است كه چنين كاري بكنم !

مدتي گذشت ، و در كنار او سخن از اين شد كه علي× ذوالثدية (رئيس خوارج) را كشته است ؛ عائشه به من گفت وقتي به كوفه رفتي براي من نام كساني را كه شاهد اين مطلب بوده‌اند ، از مشاهير كوفه ذكر كن .

وقتي به كوفه رفتم ، مردم را چند گروه يافتم ؛ به همين سبب براي عائشه از مشاهير هر گروه ، ده نفر از كساني كه شاهد اين مطلب بوده‌اند را نوشتم و شهادت آنان را به نزد عائشه آوردم .

عائشه گفت : خدا عمرو بن العاص را لعنت كند ! زيرا او چنين به من القا كرده بود كه ذوالثديه را در مصر كشته است !

 

آيا عائشه درست شنيده بود و صحيح ميگفت يا ساير صحابه :

 

عايشه رضي الله عنها مي گويد: هركس، گمان كند كه محمد (پروردگارش را ديده است، دروغ بزرگي بخدا گفته است. ولي رسول خدا (جبريل را به شكل اصلي اش ديد كه سراسر افق را پوشانيده بود.

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيُّ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، أَنْبَأَنَا القَاسِمُ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ، وَلَكِنْ قَدْ رَأَى جِبْرِيلَ فِي صُورَتِهِ وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَيْنَ الأُفُقِ» بخاري

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَوْنٍ الْوَاسِطِيُّ، أَنْبَأَ هُشَيْمٌ، عَنْ دَاوُدَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ: ثنا مَسْرُوقٌ، قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَتْ: يَا أَبَا عَائِشَةَمَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا، رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ، وَتَلَتْ: {لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ} [الأنعام: 103] . {وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ} [الشورى: 51] "

الكتاب: الرد على الجهمية

المؤلف: أبو سعيد عثمان بن سعيد بن خالد بن سعيد الدارمي السجستاني (المتوفى: 280هـ)

حدثنا جعفر بن محمد بن عمر والأحمسي ثنا أبو حصين محمد بن الحسين ثنا يحيى الحماني ثنا حفص بن غياث عن داود بن أبي هند عن عامر عن مسروق عن عائشة قالت من زعم أن محمدا رأى ربه فقد أعظم على الله الكذب وعلى رسوله أنا سألته فقال ( رأيت جبريل ) صحيح وإسناده ضعيف

الكتاب : المسند المستخرج على صحيح الإمام مسلم

المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الهراني الأصبهاني

 

همچنين عائشه بروايت بخاري وصيت به امام علي ع را منكر ميشود و بدروغ ميگويد سر پيامبر ص هنگام شهادت بر سينه من بود اما امام علي ع ميگويند سر پيامبر ص بر سينه من بود ؟! كي راست ميگه كي دروغ ؟! آيا صحابه بروايت بخاري دروغ گفتند كه پيامبر بعلي ع وصيت كرد يا عائشه ؟!

 

چرا عائشه بر خلاف ديگران لباس حرام (رنگ صورتي) ميپوشيد :‌بروايت بخاري : الثِّيَابَ الْمُعَصْفَرَةَ،‌؟؟!!!! اجتهاد كرده بود يا ...؟؟!!

وقطع تلبيه : - حدثنا أبو بكر قال حدثنا وكيع عن أفلح قال رأيت القاسم يقطع التلبية إذا راح إلى الموقف قال وكانت عائشة تفعله ؟! . المصنف ابن ابي شيبه

 

چرا عائشه هنگام تلبيه حج فرياد ميزد تا همه مردان صدايش را بشنوند بروايت بخاري والباني :

عائشه درست اجتهاد ميكرد يا پسر عمر وابن عباس : 14666 - حدثنا أبو بكر قال حدثنا عمر عن عيسى بن أبي عيسى عن نافع عن بن عمر قال ليس على النساء أن يرفعن أصواتهن بالتلبية . المصنف . چرا عائشه هنگان تلبيه صدايش را بلند ميكرد و....؟؟!!

14667 - حدثنا أبو بكر قال حدثنا معن بن عيسى عن إبراهيم بن أبي حبيبة عن داود بن الحصين عن عكرمة عن بن عباس قال لا ترفع المرأة. ابن ابي شيبه

وابن عبد البر در تمهيد گفته اجماع علما بر اينست كه زن هنگام تلبيه صدايش بقدري آهسته باشد كه فقط خودش بشنود :وَأَجْمَعَ الْعُلَمَاءُ عَلَى أَنَّ السُّنَّةَ فِي الْمَرْأَةِ أَنْ لَا تَرْفَعَ صَوْتَهَا وَإِنَّمَا عَلَيْهَا أَنْ تُسْمِعَ نَفْسَهَا فَخَرَجَتْ مِنْ جُمْلَةِ ظَاهِرِ الْحَدِيثِ . الكتاب: التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد

المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)

ايا عائشه درست ميگفت يا پسر عمر وپسر عباس ؟!

علت اين اختلاف مذاهب صحابه از كجاست ؟‌ آيا چشم وگوش بعضي قويتر بود وبعضي ضعيفتر يا ...؟؟!!!!

خب شايد امام ع چشم و گوشش قويتر از بقيه بود و مثلا عمر چشمش ضعيف بود يا گوشش از پيامبر نشنيده بود ؟! ويا ....؟؟؟!!!!!

 

أنوقت شما ميخواهيد در اين باتلاق جعل وسانسور وتحريف ، حقيقت را پيدا كنيد ؟؟!!!

 

وخود اين اصحاب نيز متاثر از قران وسنت چنين تفاسير متفاوتي از دين داشتند بزبان ديگر قرائات و سمع و فهم مختلف اصحاب از قرآن وسنت ، اساس اختلاف در دين اسلام گشت .

 

چرا ابن مسعود و عمر برخلاف عثمان قرائت میکردند : فامضوا الی ذکر الله : برخلاف قران امروز؛ بروایت بخاری ومفسرین عامه ؟!

چرا عثمان با امیر المومنین ع در متعه حج مخالفت کرد بروایت بخاری ؟ اجتهاد کدامیک صحیح ومشروع است ؟!

علت قرائات مختلف اصحاب از آیات واحادیث و اجتهادات متفاوت ایشان از کجاست ؟

همین اختلاف اصحاب در قرن اول به قرون بعد کشید وسبب اختلاف مذاهب گوناگون گردید مثل اختلاف احناف با شوافع وحنابله با مالکیه و .... تا به امروز که به اختلاف فقها و مراجع رسیده است پس اول باید علت اختلاف صحابه در قرن اول را پیدا کرد

 

آنقدر خورده بود وچاق وفربه شده بود كه ديگر نميتوانست ايستاده خطبه بخواند ومينشست :

حدثنا عبد الله بن محمد بن العباس الاصبهاني ثنا سهل بن عثمان ثنا يحيى بن زكريا بن أبي زائدة ثنا قيس بن الربيع عن ميسرة بن حبيب عن موسى بن طلحة قال : شهدت عثمان يخطب على المنبر قائما وشهدت معاوية يخطب قاعدا فقال : أما إني لم أجهل السنة ولكني كبرت سني ورق عظمي وكثرت حوائجكم فأردت أن أقضي بعض حوائجكم وأنا قاعد ثم أقوم فأخذ نصيبي من السنة .كبير طبراني

حدثنا بن آدم حدثنا إسرائيل بن يونس عن أبي إسحاق قال أول من خطب قاعدا معاوية قال ثم اعتذر إلى الناس ثم قال إني أشتكي قدمي

الكتاب : المصنف في الأحاديث والآثار

المؤلف : أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي

الناشر : مكتبة الرشد – الرياض

أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ صَالِحٍ، مَوْلَى التَّوْأَمَةِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ أَنَّهُمْ «كَانُوا يَخْطُبُونَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ خُطْبَتَيْنِ عَلَى الْمِنْبَرِ قِيَامًا يَفْصِلُونَ بَيْنَهُمَا بِجُلُوسٍ، حَتَّى جَلَسَ مُعَاوِيَةُ فِي الْخُطْبَةِ الْأُولَى فَخَطَبَ جَالِسًا وَخَطَبَ فِي الثَّانِيَةِ قَائِمًا»

الكتاب: المسند

المؤلف: الشافعي أبو عبد الله محمد بن إدريس بن العباس بن عثمان بن شافع بن عبد المطلب بن عبد مناف المطلبي القرشي المكي (المتوفى: 204هـ)

 

البته ابن زبير هم چون چاق شده بود : 5268 - عبد الرزاق عن بن جريج قال قلت لعطاء كيف كان بن الزبير يخطب قال كان يجلس فيخطب جالسا ثم يقوم فيخطب أيضا وكان جلوسه أكثر ذلك .عبدالرزاق

 

اما مولا علي ع برخلاف معاويه تا پايان خطبه ها نمينشست مانند رسول خدا ص :

قَالَ الشَّافِعِي - فِيمَا بلغه - عَن حميد بن عبد الرَّحْمَن الرُّؤَاسِي، عَن الْحسن بن صَالح، عَن أبي إِسْحَاق قَالَ: «رَأَيْت عليًّا يخْطب يَوْم الْجُمُعَة ثمَّ لم يجلس حَتَّى فرغ» .

الكتاب: البدر المنير في تخريج الأحاديث والأثار الواقعة في الشرح الكبير

المؤلف: ابن الملقن سراج الدين أبو حفص عمر بن علي بن أحمد الشافعي المصري (المتوفى: 804هـ)

المحقق: مصطفى أبو الغيط وعبد الله بن سليمان وياسر بن كمال

الناشر: دار الهجرة للنشر والتوزيع - الرياض-السعودية

 

شافعى در كتاب الأم از قول زهرى اين روايت را ثبت كرده كه: در نماز دو عيد (فطر و قربان) براى پيامبر صلی الله علیه و اله و ابو بكر اذان گفته نشد و نه براى عمر و عثمان تا آنكه اين را معاويه در شام بدعت گذاشت و سپس حجاج در مدينه وقتى استاندارش شد ؟!

 

درنماز هم كه ميخواست تغيير ايجاد كند وبسم الله را نگفت كه مردم مدينه فرياد زدند اي معاويه سرقت منا الصلاة ؟؟!!!

 

همانطور که قبلا دیدیم خلفای سقیفه دین وسنت رسول خدا را بزور وشمشیر وتزویر وجعل وسانسور تغییر دادند ...

 

 

نفاق در :

Download

فرق جهاد داعش با جهاد شیعه ؟!

اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود :


مرحوم كليني ره در كافي شريف آورده :

 محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم، عن أبي عمرة السلمي، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: سأله رجل فقال: إني كنت أكثر الغزو وأبعد في طلب الاجر واطيل الغيبة فحجر ذلك علي فقالوا: لا غزو إلا مع إمام عادل، فماترى أصلحك الله؟ فقال أبوعبدالله عليه السلام: إن شئت أن أجمل لك أجملت وإن شئت أن الخص لك لخصت فقال: بل أجمل، ال: إن الله عزوجل يحشر الناس على نياتهم يوم القيامة.

جنگ فقط با حضور امام عادل است !

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن بكر بن صالح، عن القاسم بن بريد، عن أبي عمرو الزبيري، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قلت له أخبرني عن الدعاء إلى الله والجهاد في سبيله أ هو لقوم لايحل إلا لهم ولايقوم به إلا من كان منهم أم هو مباح لكل من وحد الله عزوجل وآمن برسوله صلى الله عليه واله ومن كان كذا فله أن يدعو إلى الله عزوجل و إلى طاعته وأن يجاهد في سبيله؟ فقال: ذلك لقوم لايحل إلا لهم ولا يقوم بذلك إلا من كان منهم، قلت: من اولئك؟ قال: من قام بشرائط الله عزوجل في القتال والجهاد على المجاهدين فهو المأذون له في الدعاء إلى الله عزو جل ومن لم يكن قائما بشرائط الله عزوجل في الجهاد على المجاهدين فليس بمأذون له في الجهاد، ....

مومنین فقط اجازه جهاد دارند .... یرابط ولایقاتل یعنی مرزداری ودفاع نه جنگ وجهاد !


جنگ شرايطي دارد و كسي كه احكام جهاد و جنگ را نميداند حق مجاهده ندارد و ....

 محمد بن الحسن الطاطري، عمن ذكره، عن علي بن النعمان، عن سويد القلانسي عن بشير الدهان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قلت له: إني رأيت في المنام أني قلت لك: إن القتال مع غير الامام المفروض طاعته حرام مثل الميتة والدم ولحم الخنزير، فقلت لي: هو كذلك؟ فقال أبوعبدالله عليه السلام: هو كذلك هو كذلك.

جنگ در ركاب غير امام معصوم حرام ، همانند گوشت ميته و خون و گوشت خوك است ؟!

 

 

جنگ در ركاب غير امام معصوم حرام ، همانند گوشت ميته و خون و گوشت خوك است ؟!‌ منظور در اينجا آغاز جنگ يا همان جهاد ابتدايي است ‌

 روى الشيخ الصدوق بسند صحيح عند جمع من علمائنا كالسيد الخوئي (في القاسم بن يحيى) عن الإمام الصادق (ع) قال: حدثني، عن جدي، عن آبائه (ع) قال: قال أمير المؤمنين (ع):
«لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم ولا ينفذ في الفيء ما أمر الله عز وجل، فإنه إن مات في ذلك المكان كان معينا لعدونا في حبس حقنا والإشاطة بدمائنا، وميتته ميتة جاهلية». (الخصال ص625 ضمن حديث الأربعمائة، علل الشرائع ص464)

ابى بصير از امام صادق  عليه‏السلام به نقل از پدرانشان  عليهم‏السلام نقل مى‏كند كه فرمودند : اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمى‏كند به جهاد نمى‏رود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .

واين خبر خيلي خطرناك است چرا كه امير المومنين ع بصراحت جنگهاي خلفا را باطل و كمك به ايشان را غصب حق ائمه وشركت در ريختن خون ايشان ومرگ جاهلي دانسته اند .

عن الأعمش، عن جعفر بن محمد (عليه السلام) ـ في حديث شرائع الدين ـ قال: والجهاد واجب مع إمام عادل ومن قتل دون ماله فهو شهيد.

وعن محمد بن أبي عبدالله ومحمد بن الحسن، عن سهل بن زياد، وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جميعاُ، عن الحسن بن العباس بن الجريش، عن أبي جعفر الثاني (عليه السلام) ـ في حديث طويل في شأن انا أنزلناه ـ قال: ولا أعلم في هذا الزمان جهادا إلا الحج والعمرة والجوار.



وروى عماد الدين الطبري بسنده عن كميل بن زياد عن أمير المؤمنين (ع) قال:
«يا كميل لا غزو إلا مع إمام عادل، ونفل إلا مع إمام فاضل، يا كميل لو رأيت لو أن الله لم يظهر نبيا وكان في الأرض مؤمن تقي أكان في دعائه إلى الله مخطئا أو مصيبا، بلى والله مخطئا حتى ينصبه الله عز وجل لذلك ويؤهله». (بشارة المصطفى ص29، عنه مستدرك الوسائل 11/33 ح12362)


وهذه المسألة من الأمور المسلمة لمن يلاحظ كلمات الفقهاء، وقد تناولوا حجية الجهاد الابتدائي من قبل النائب عن المعصوم (ع) في عهد الغيبة، ورأي المشهور هو عدم المشروعية.

أما الجهاد الدفاعي للعدو الغاشم فهذا مما لا خلاف في صحته ووجوبه عند التمكن من غير توقف على الإذن

 

 
و.

يعني اين موضوع از امور مسلم نزد فقهاست كه در زمان غيبت ، جهاد ابتدايي باذن نائب معصوم حجيت دارد هرچند كه راي مشهور عدم مشروعيت است .

اما جهاد دفاعي در برابر دشمن ظالم ، هيچ خلافي در صحت و وجوب آن نيست در صورت تمكن ، و نيازي به اذن هم ندارد .

غاشم يعني ظالمي كه بهمه ستم ميكند ..

قال سلار الديلمي المتوفى سنة 463 هـ:
"فأما الجهاد فإلى السلطان أو من يأمره إلا أن يغشى المؤمنين العدو فليدفعوا عن أنفسهم وأموالهم وأهليهم، وهم في ذلك مثابون: قاتلهم ومقتولهم، جارحهم ومجروحهم". (المراسم ص261)

در کافی از امام صادق نقل شده؛ عباد بصری خدمت امام سجاد(علیه السلام) آمد و به حضرت اعتراض کرد و گفت: «آقا! شما جهاد و سختیهای جهاد را ترک کردید و سراغ حج رفتید. مگر خدا نفرموده «إن الله اشتری من المومنین أنفسهم و أموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة و الانجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله». این آيه 111 توبه است. حضرت فرمود که دنباله‌‌اش را هم بخوان. «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر.» امام فرمود اگر زمانی افرادی با این صفات را پیدا کردیم جهاد همراه با ایشان، برتر از حج است.


« عبدالكريم بن عتبة عن رسول اللّه‏   قال   : من ضرب الناس بسيفه ودعاهم إلى نفسه وفي المسلمين من هو أعلم منه فهو ضالّ متكلّف »وسائل الشيعه

عبدالكريم بن عتبه از رسول خدا   نقل مى‏كند كه فرمود : كسى كه به سوى مردم شمشير بكشد و آنها را به سوى خود بخواند در حالى كه اعلم از او در بين مسلمين وجود داشته باشد او گمراه و سربار است .

 

لذا حضرت فاطمه (س) فرمود: صدقه بر شيعه مي‌کنم خودم را به شيعيان حلال مي‌کنم. اين جواري و غلامان و کنيزان که در دست اينها هستند بر شيعه حلال است و بر غير شيعه حرام است. حضرت امير مي‌فرمايد ما تصدق احد اعظم من صدقتک إلي غير ذلك من النصوص التي مقتضاها كصريح الفتاوي عدم مشروعية الجهاد مع الجائر وغيره، بل في المسالك و غيرها عدم الاكتفاء بنائب الغيبة، فلا يجوز له توليه نائب غيبت نمي‌تواند جهاد کند.

ضمنا اگر ديده شده كه گاهي از سوي امام افرادي بكمك خلفا رفته اند فقط براي نشان دادن چهره اسلام نبوي علوي در مقابل اسلام تحريف شده بوده است .

 

چرا مولا علی ع در جنگهای خلفا شرکت نکرد ؟  چون امام صادق ع هم فرمود که جنگ بدون امام مثل خوردن گوشت خوک است ....امام ع قدرت کافی بر دفع تظلم  سپاه خلفا نداشت و ....

 

اما داعش یک ایه قران را چسبیده که مشرکین را بکشید و گروههای جهادی تکفیری ابوجهاد .ابوبکر بغدادی ابو عائشه.... ثمره دوری از شرکای قران همین است که تفسیر برای ایات به نفع هوای شیطانی خود

 

ابوبکر بغدادی ، ابوعائشه ، ابوعمر ، ابوجهاد !!!!

 

 

 

 

 

چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟!

 

 

 

يوم القادسية

 

قَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص .

 

 

 

الكتاب: فتوح البلدان

 

المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)

 

 

 

مسعودي شافعی گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه :

 

 

 

ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست)، فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،

 

الكتاب : مروج الذهب

 

المؤلف : المسعودي الشافعی

 

 

 

 

بنص بلاذری ومسعودی عمرابتدا امام علی ع را نامزد جنگ عليه ايران کرد اما امام قبول نکرد ... وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه...)

 

 
 

ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ
ﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ
ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖ
ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰ
ﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ.
ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖ
ﻧﺸﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓ
ﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ
ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ
ﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩ
ﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩ
ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ،
.1409

 

 

 

چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟! چون سيره خلفا را مشروع نميدانست !

 

ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:
وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله
(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!
المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541

 

 
 

در حاليكه اگر دنيا پرست و دنبال مقام وكنيز و ...بود براحتي ميتوانست به منتهاي آرزوي خود برسد ، دقت شود !

 

 

 


اگر شما بگویید:مرتدین حمله کرده اند،خیلی خطرناک بوده یا اصلا اسلام رو خواستند به هم بریزند،با این حال،حضرت علی علیه السلام،هیچ کاری نداشت و شرکت نکرد؛ چرا؟
یا اگر بگویید جنگ با ایرانیان مهم بوده،نزدیک بوده مدینه را بگیرند،اما باز امیرمومنان ع شرکت نکرده!! چرا؟
امیرمومنان علیه السلام،با مرتدین نجنگید،اما با عایشه جنگید!
امیرمومنان علیه السلام با روم و ایرانیان نجنگید؛اما با معاویه و طلحه و زبیر جنگید!
برای هیچ کدام از این جنگ ها،خطری برای اسلام احساس نکرد،اما عایشه و زبیر،طلحه و معاویه را خطر برای اسلام می دانست
شجاعت امیرمومنان علیه السلام که کم نشده بود،شمشیرش هم که از بین نرفته بود؛همه موجود بودند؛پس چرا همراه خلفا در جنگ ها شرکت نکرد؟
نتیجه:امیرمومنان علیه السلام در زیر پرچم خلفای شما؛حاضر نشد حتی برای فتح روستای بغلی برود؛چه برسد به جنگ با ایرانی ها و مرتدین و غیره.

 

.

 

واعتراف ابن تيميه به اينكه حضرت علي ع بعد از رسول خدا ص در 3 جنگ شركت كرد(انهم علیه مسلمین یا بهتر بگیم منافقین) :

 

 

 

وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي

 

 
 

وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی

 

 نمیدانست کنار گذاشته شد :

 
على (ع) سیره وسنت شیخین را قبول نداشت:
آرى، از دیدگاه على (علیه السلام) مشروعیت عملکرد خلفا مورد سؤال است، به طورى که در قضیه شوراى شش نفره، سه بار به حضرت پیشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سیره شیخین مى دهند، ولى حضرت با قاطعیت تمام رد مى کند. احمد بن حنبل مى نویسد: عاص بن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیّتى مانند على، با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ داد: «ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت: أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال: فقال فیما استطعت قال: ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»; (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170) گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت.
هم‌چنین پس از جنگ صفین که مردم را جهت جنگ با خوارج آماده مى ساخت، از پذیرش بیعت ربیعه بن أبى شداد مشروط به عمل به سیره شیخین، خوددارى کرد و فرمود:

 

 

 

ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتى عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلى الله عليه و سلم فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع على كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال ربيعة على سنة أبي بكر وعمر قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه و سلم لم يكونا على شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة

 

 وأما خوارج البصرة فإنهم اجتمعوا في خمسمائة رجل وجعلوا عليهم مسعر بن فدكي التميمي فعلم بهم ابن عباس فأتبعهم أبا الأسود الدؤلي فلحقهم بالجسر الأكبر فتواقفوا حتى حجز بينهم الليل وأدلج مسعر بأصحابه وأقبل يعترض الناس وعلى مقدمته الأشرس بن عوف الشيباني وسار حتى لحق بعبدالله بن وهب بالنهر فلما خرجت الخوارج وهرب أبو موسى إلى مكة ورد علي ابن عباس إلى البصرة قام في الكوفة فخطبهم فقال الحمد لله وإن أتى الدهر بالخطب الفادح والحدثان الجليل وأشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله أما بعد فإن المعصية تورث الحسرة وتعقب الندم وقد كنت أمرتكم في هذين الرجلين وفي هذه الحكومة أمري ونحلتكم رأيي لو كان لقصير أمر ولكن أبيتم إلا ما أردتم فكنت أنا وأنتم كما قال أخو هوازن ... أمرتهم أمري بمنعرج اللوى ... فلم يستبينوا الرشد إلا ضحى الغد ...
واى بر تو، اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کرده باشند، از حق فاصله گرفته اند.
تاریخ طبرى، ج 4، ص 56
آیا مى شود على این فتوحات را تأیید نماید؟

 


امام علی(ع) در پاسخ مشورت خواهی خلیفه فرمودند:«اگر اهل شام را از شام حركت بدهي روميان بر سر كودكان و زنان آنان مي ريزند و بر آنان مي تازند. اگر اهل يمن را از يمن حركت بدهي مردم حبشه به كودكان و زنان آنان هجوم مي آورند و اگر مردم مكه و مدينه را كوچ بدهي و به جبهه برويد، اعراب از هر سو به اين دو شهر هجوم مي آورند و تو بايد اندوه كودكان و زنان آنان را به دل بگيري و در مورد كثرت نيروهاي دشمن بايد به اين نكته توجه شود كه ما در زمان پيامبر اسلام با تكيه بر ايمان و ياري خدا مي جنگيديم نه با تكيه بر فزوني عدد و در مورد همپيماني همه ايرانيان در جنگ با مسلمانان بايد بگويم كه ما بايد كار را به خدا بسپاريم و خداوند خودش اين مشكل را حل مي كند و اگر تو خودت به جبهه بروي و ايرانيان تو را ببينند بر شدت حمله خود مي افزايند تا تو را از پاي درآورند. بهتر است كه مردم شام در شام بمانند و مردم يمن، مكه و مدينه در شهرهاي خود بمانند و به مردم بصره بنويس كه سه گروه شوند، يك گروه از زنان و كودكان مراقبت كنند و گروهي مواظب كفار و اهل ذمه باشند و گروهي هم به نيروهاي مسلمانان بپيوندند».
عمر بن خطاب گفت: رأي درست همين است و من از اين رأي پيروي مي كنم. )


بلاذری‌، فتوح البلدان‌، ص‌330؛ یاقوت حموی نیز با همین تعبیر از حضور حسنین‌«ع» در فتوحات یادكرده است‌. (یاقوت حموی‌، معجم البلدان‌، ج‌4، ص‌17).

 

 

 

ما قال علي كرم الله وجهه في الخثعمي فبايعوه على التسليم والرضا، وشرط عليهم كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، فجاءه رجل من خثعم، فقال له الامام علي: بايع على كتاب الله وسنة نبيه، قال: لا، ولكن أبايعك على كتاب الله وسنة نبيه وسنة أبي بكر وعمر. فقال علي: وما يدخل سنة أبي بكر وعمر مع كتاب الله وسنة نبيه ؟ إنما كانا عاملين بالحق حيث عملا، فأبى الخثعمي إلا سنة أبي بكر وعمر، وأبى علي أن يبايعه إلا على كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال له حيث ألح عليه: تبايع ؟ قال: لا، إلا على ما ذكرت لك، فقال له علي: أما والله لكأني بك قد نفرت في هذه الفتنة، وكأني بحوافر خيلي قد شدخت وجهك، فلحق بالخوارج، فقتل يوم النهروا

 

الكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري

 

 

 

أخبرنا ابن الحسن، أخبرنا ابن المذهب، أخبرنا أحمد بن جعفر، حدَّثنا عبد اللّه بن أحمد قال: حدَّثني سفيان بن وكيع، حدَّثنا قبيصة، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، عن أبي وائل قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان وتركتم علياً؟ قال: ما ذنبي. قد بدأت بعدي فقلت: أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله، وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: فيما استطعت، ثم عرضتها على عثمان فقبلها.

 

الكتاب : المنتظم

 

المؤلف : ابن الجوزي

 

ح وأخبرنا أبو القاسم هبة الله بن محمد بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب

 

 قالا أنا أحمد بن جعفر نا عبدالله بن أحمد حدثني سفيان بن وكيع حدثنا قبيصة عن أبي بكر بن عياش عن أبي وائل قال قلت لعبدالرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا فقال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وسنة أبي بكر وعمر قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان فقبلها .تاریخ دمشق

 

 

 

 

 

واین احادیث بخوبی نشان میدهند که امام علی (ع) سنت ابوبکر وعمر را نامشروع وبرخلاف قرآن وسنت رسول الله (ص) میداند ودر جای دیگر هم در حج با عثمان اختلاف میکند و اورا مخالف سنت پیامبر میداند وبروايت بخاري بعثمان ميگويد چرا از #سنت رسول خداص نهي ميكني ؟!‌..

 

البته عمر هم برای اتمام کار تجرید قران ، شورای شش نفره را طوری چید که در هر صورت عثمان خلیفه شود تا بتواند کار تجرید قرآن رسول  وتوحید قرائات ومصاحف را به اتمام رساند .

 

 

 

 

وعلت تمایل ورغبت ایرانیان بعلی ع ، همان عدالت و منطق وی است

لعنت بر کسانیکه دستوردادند : جردوا القران : صححه الذهبی و الالبانی و احادیث پیامبر ص که توضیح و تبیین ایات قران بود را از قران جدا و سوختند و باعث این اختلافات و افراطی گری شدند . از کجا معلوم که همانطور که امام صادق ع و ...تفسیر این ایات جهادی مخالف تفسیر برای دواعش نباشد که هست .  مگر امام ع نگفت  جهاد بدون امام معصوم مثل خوردن گوشت خوک حرام است و ....؟

 

Downloadفرق جنگهای نبوی علوی با جنگهای عمری اموی :

چرا انسان عاشق مولا علی ع است ؟!

 

 

در خطبه ۲۷ نهج البلاغه آن حضرت در ماجرای حمله سربازان غارتگر معاویه به شهر انبار و سرقت جواهرات یک بانوی غیر مسلمان که در سایه حکومت اسلامی زندگی می کرد، آن چنان برآشفت که فرمود: «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً؛ اگر در این حادثة تلخ، مسلمانی از غصه بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من چنین امری سزاوار است.»

 

واوج انسانیت در عمق جاهلیت.

نامه ۵۳ نهج البلاغه: واشعر قلبک الرحمه الرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.

مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر #همانند تو در آفرینش می باشند .

 

 

 

سوختن وآتش زدن مردم توسط حزب ‫#‏سقیفه در مقابل محبت ومهربانی امیر المومنین ع در گرفتن زکات :

همانطور که میدانیم اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی تفاوتهای اساسی دارد وتوسط حزب  یهودی سقیفه خشونت یهودیان اسلام را یهودی نمود مثلا در جریان اعزام خالد بن ولید برای اخذ زکات در زمان ابوبکر وقتل مالک وکشتار فجیع یارانش وتجاوز به زنش کجا و سیره علی ع کجا :

يك نمونه در گرفتن زكات بشيوه عمري و ديگري بشيوه علوي ببينيم وقضاوت با شما :

مرحوم کلینی باسناد صحیح روایت کرده : علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: بعث أمير المؤمنين صلوات الله عليه مصدقا من الكوفة إلى باديتها فقال له: ياعبدالله انطلق وعليك بتقوى الله وحده لا شريك له ولا تؤثرن دنياك على آخرتك وكن حافظا لما ائتمنتك عليه، راعيا لحق الله فيه حتى تأتي نادي بني فلان (2) فإذا قدمت فأنزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض إليهم بسكينة ووقار حتى تقوم بينهم وتسلم عليهم ثم قل لهم: ياعباد الله أرسلني إليكم ولي الله لآخذ منكم حق الله في أموالكم فهل لله في أموالكم من حق فتؤدون إلى وليه فإن قال لك قائل: لا فلا تراجعه (3) وإن أنعم لك منهم منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو تعده إلا خيرا، فإذا أتيت ماله فلا تدخله إلا باذنه فإن أكثره له، فقل: ياعبدالله أتأذن لي في دخول مالك، فإن أذن لك فلا تدخله دخول متسلط عليه فيه و لا عنف به فاصدع المال صدعين (4) ثم خيره أي الصدعين شاء فإيهما اختار فلا تعرض له ثم اصدع الباقي صدعين ثم خيره فإيهما اختار فلا تعرض له ولا تزال كذلك حتى

يبقى ما فيه وفاء لحق الله تبارك وتعالى من ماله فإذا بقي ذلك فاقبض حق الله منه و إن استقالك فأقله (1)، ثم اخلطها واصنع مثل الذي صنعت أولا حتى تأخذ حق الله في ماله فإذا قبضته فلا توكل (2) به إلا ناصحا شفيقا أمينا حفيظا غير معنف لشئ منها ثم احدر كل ما اجتمع عندك من كل ناد إلينا نصيره حيث أمر الله عزوجل فإذا انحدر بها رسولك فأوعز إليه (3) أن لا يحول بين ناقة وبين فصيلها (بین شتر وبچه اش جدایی نیندازد) ولا يفرق بينهما ولا يمصرن لبنها (4) فيضر ذلك بفصيلها ولا يجهد بها ركوبا وليعدل بينهن في ذلك و ليوردهن كل ماء يمر به ولا يعدل بهن عن نبت الارض إلى جواد الطريق في الساعة التي فيها تربح وتغبق (5) وليرفق بهن جهده حتى يأتينا بإذن الله سحاحا سمانا (لاغرشان نکند در اثر آزارو اذیت)

غير متعبات ولا مجهدات فيقسمن بإذن الله على كتاب الله وسنة نبيه (صلى الله عليه وآله) على أولياء الله فإن ذلك أعظم لاجرك وأقرب لرشدك ينظر الله إليها وإليك وإلى جهدك و نصيحتك لمن بعثك وبعثت في حاجته فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ما ينظر الله إلى ولي لهيجهد نفسه بالطاعة والنصيحة له ولامامه إلا كان معنا في الرفيق الاعلى، قال: ثم بكى أبوعبدالله (عليه السلام)، ثم قال: يابريد والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه في هذا العالم ولا اقيم في هذا الخلق حد منذ قبض الله أمير المؤمنين صلوات وسلامه عليه ولا عمل بشئ من الحق إلى يوم الناس هذا، ثم قال:  أما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى  ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكمأما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى (1) ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكم .كافي .

 

حريز ، از بريد بن معاويه ، از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود :

 

 

امير مومنان ع ماموروصول زکاتی را به اطراف کوفه گسیل داشت و به او فرمود :


با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یگانه و بی همتا، حرکت کن دنیا را به آخرت ترجیح مده ! مسلمانی را مترسان!و بر سرزمین او اگر راضی نباشد مران! و بیش از حق خدا از مال وی از مال وی مستان! چون به قبیله رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه‏هایشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان برو، تا به میان آنان رسی، سلامشان کن و در اظهار تحیت کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، آیا در مالهای شما حقی هست تا آن را به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر کسی گفت: آری! با او برو، بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی، یا بر او سخت‏گیری یا کار را بر او سخت گردانی!...

 

اگر کسی از آنها گفت نه دیگر سخن خود را دوباره تکرار نکن .

 

 

 

 آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بی رخصت و اجازه او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست؛ و آنگاه که به رمه رسیدی، همچون کسی به میانشان مرو که به رمه تسلط و چیرگی دارد یا در پی آن است که آنها را بیازارد؛ و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با صاحب آن رمه در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن! پس مال را دو بخش کن و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، مانده را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخشی را که برداشت متعرض او مشو. پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی می‏آید، حق خدا را ادا کردن شاید. پس حق خدا را از او بگیر - و اگر گمان زیان کند - و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذیر.

 

به فرستاده ات سفارش کن بین بچه شتر ومادرش جدایی نیندازد و شیر ماده شتر را بیش از حد نگیرد که به بچه شتر آسیب برسد ! وزیادی به انها بار ننهد ... هر گاه به آبی رسید آنها را بنوشاند و استراحتشان بدهد و بچراندشان .

 

 

واقعا انسان لذت میبرد از سیره انسانی و محبت شاه مردان علی ع

سنت الله و رسولش يا سنت خلفاي يهودي ؟!

 

قال الله تعالي

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا {الأحزاب/21}



اشبه بصلاة رسول الله )ص)


روي البخاري في الصحيح في كتاب الصلاة عن عمران بن الحصين قال : صلي مع علي بالبصرة فقال ذكرنا هذا الرجل صلاة كنا نصليها مع رسو ل الله (ص) فذكر انه كان يكبر كلما رفع و كلما وضع . وايضا قد ذكرني هذا صلاة محمد (ص) او قال لقد صلي بنا صلاة محمد (ص) و رواه مسلم و النسايي و ابو داود و احمد .

 

به رجل دقت کنید که حتی اسم امام علی (ع) را نمیبرد ؟!

قال ابن ماجه بسنده عن ابي موسي قال صلي علي (ع) يوم الجمل صلاة ذكرنا صلاة رسول الله (ص) فاما نسيناها و اما نكون تركناها فسلم علي يمينه و علي شماله .

وروي ابن حجر في فتح الباري روي احمد و الطحاوي باسناد صحيح عن ابي موسي الاشعري قال ذكر علي كنا صلاة نصليها مع رسول الله (ص) اما نسيناها و اما تركناها عمداو في رواية قتادة عن مطرف قال عمران يعني ابن حصين اما صليت منذ حين او منذ كذا وكذا اشبه بصلاة رسول الله)ص)

 

ابو موسي اشعري ميگوید مولي الموحدين اميرالمؤمنين حضرت علي بن ابيطالب عليه الصلوة السلام در بصره و جنگ جمل نماز رسول الله (ص) را بیاد ما آورد شبيه ترين نماز به نماز حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم که عمدا ترکش کرده بودیم یا فراموشش کرده بودیم !!!!!!

 

تعجب کن : میگوید عمدا نمازی را که شبيه تر به  نماز پیامبر بود ترک کردیم !!

 

 

عثمان اولين كسي كه وضوونماز( تكبير نماز) رسول خدا ص را ترك نمود كه بعدها اين بدعت ، سنت عثمان واتباعش شد :

19894 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا عبد الوهاب ثنا خالد عن رجل عن مطرف بن الشخير عن عمران بن حصين قال : صليت خلف علي بن أبي طالب رضي الله عنه صلاة ذكرني صلاة صليتها مع رسول الله صلى الله عليه و سلم والخليفتين قال فانطلقت فصليت معه فإذا هو يكبر كلما سجد وكلما رفع رأسه من الركوع فقلت يا أبا نجيد من أول من تركه قال عثمان بن عفان رضي الله عنه حين كبر وضعف صوته تركه

تعليق شعيب الأرنؤوط : حديث صحيح وهذا إسناد رجاله ثقات رجال الشيخين غير الرجل المبهم

درحاليكه نماز رسول خدا ص مثل نماز امير المومنين ع چنين بود :

أخرج البخاري في صحيحه عن سعيد بن الحارث، قال: صلى لنا أبو سعيد، فجهر بالتكبير حين رفع رأسه من السجود، وحين سجد، وحين رفع، وحين قام من الركعتين، وقال: هكذا رأيت النبي -صلى الله عليه وسلم-.

 

وادامه اين بدعت توسط شيعيان عثمان : وروى الطبراني عن أبي هريرة أن أول من ترك التكبير معاوية وروى أبو عبيد أول من تركه زياد وهذا لا ينافي الذي قبله لأن زياداً تركه بترك معاوية وكان معاوية تركه بترك عثمان وقد حمل ذلك جماعة من أهل العلم على الإخفاء.

امام شوكاني در نيل الاوطارش نوشته : وَحَكَى الطَّحَاوِيُّ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ كَانُوا يَتْرُكُونَ التَّكْبِيرَ فِي الْخَفْضِ دُونَ الرَّفْعِ، وَمَا هَذِهِ بِأَوَّلِ سُنَّةٍ تَرَكُوهَا. .... وَقَدْ كَانَ مَرْوَانُ وَسَائِرُ بَنِي أُمَيَّةَ يُسِرُّونَ بِهِ، وَلِهَذَا اخْتَلَفَ النَّاسُ لَمَّا «صَلَّى أَبُو سَعِيدٍ هَذِهِ الصَّلَاةَ فَقَامَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: إنِّي وَاَللَّهِ مَا أُبَالِي اخْتَلَفَتْ صَلَاتُكُمْ أَمْ لَمْ تَخْتَلِفْ، إنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - هَكَذَا يُصَلِّي» . وَقَدْ عَرَفْت مِمَّا سَلَفَ أَنَّ أَوَّلَ مَنْ تَرَكَ تَكْبِيرَ النَّقْلِ أَيْ الْجَهْرَ بِهِ عُثْمَانُ ثُمَّ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ زِيَادٌ ثُمَّ سَائِرُ بَنِي أُمَيَّةَ

يعني بني اميه مثل رهبرشان عثمان برخلاف سنت رسول خدا عمل كردند واختلافات خلفاي قبل را عميق نمودند .

 

خوب ببينيد كه چه كساني وبه چه منظور در دين رسول الله اختلاف و تفرقه انداختند وباعث كشتارها وهتك حرمت ها و...شدند لعنهم الله .

 

 

ودر روایت قتاده شبیه ترین نماز به نماز رسول الله (ص) نماز امام علی (ع) بود .وفخر رازی هم در تفسیر سوره حمد تصریح کرده به شباهت قرائت امام علی (ع) با رسول الله (ص)  .

 

يعني چه بسر دین و نماز وقرآن در این 25 سال خلافت خلفا آورده بودند که بروايت بخاري انس بن مالک میگفت داخل نماز کردید آنچه خواستید ونماز را ضایع کردید و أبو الدرداء هم میگفت که از  سنت وامر رسول الله (ص) چیزی بجزنماز جماعتی ! وبروایت مالک : ( إلا النداء بالصلاة ) یعنی فقط ظاهری از نماز باقی مانده بود !!!!

وقبلا هم تغيير در وضو ونمازمسافر وحج پيامبر توسط خلفا بر خلاف قرآن را ديديم .

 

بالاخره دستور خداي متعال را اجرا كنيم و در وضو پايمان را مسح كنيم و نماز سفر را بدستور قران شكسته بخوانيم و رسول الله ص و جانشينش را اسوه بدانيم  و... يا سنت عثمان را ؟!

 

از سنت پیغمبر، فقط «قبله» باقی مانده است!

«ابن عبدالبر» از «حسن بصري» نقل می کند که گفته است: 

«لَوْ خَرَجَ عَلَيْكُمْ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا عَرَفُوا مِنْكُمْ إِلَّا قِبْلَتَكُمْ»

اگر اصحاب پیغمبر از قبرها خارج شده و بر شما وارد بشوند، از شما چیزی جز قبله، نخواهند شناخت ؟!!

جامع بيان العلم و فضله، ابن عبدالبر، ج2 ص 200

 

613 - حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ قَالَ سَمِعْتُ سَالِمًا قَالَ سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ تَقُولُ دَخَلَ عَلَيَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ

وَهُوَ مُغْضَبٌ فَقُلْتُ مَا أَغْضَبَكَ فَقَالَ وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَيْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جَمِيعًا . بخاري

 

233 - مَالِكٌ، عَنْ عَمِّهِ أَبِي سُهَيْلِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ أَبِيهِ؛ أَنَّهُ قَالَ: مَا أَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَدْرَكْتُ عَلَيْهِ النَّاسَ، إِلاَّ النِّدَاءَ بِالصَّلاَةِ. الكتاب: الموطأ

المؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ)

مثل شستن سر وپا  که بر خلاف قرآن است وتکتف وآمین گفتن والصلاة خیر من النوم...

أخبرنا محمد بن إبراهيم وأحمد بن قاسم قالا حدثنا محمد بن معاوية حدثنا عبد الله بن محمد بن عبد العزيز البغوي حدثنا داود بن عمرو الضبي حدثنا سلام بن سليم أخبرنا أبو إسحاق عن يزيد بن أبي مريم عن أبي موسى الأشعري قال صلى بنا علي يوم الجمل صلاة أذكرنا بها صلاة رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يكبر في كل خفض ورفع وقيام وقعود قال أبو موسى فإما نسيناها وإما تركناها عمدا خالف سلام بن سليم في هذا الحديث إسرائيل.

الكتاب : التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد

المؤلف : أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى : 463هـ)

وَقَدْ رَوَى أَحْمَد وَالطَّحَاوِيّ بِإِسْنَادٍ صَحِيح عَنْ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيّ قَالَ : " ذَكَّرَنَا عَلَى صَلَاة كُنَّا نُصَلِّيهَا مَعَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِمَّا نَسِينَاهَا وَإِمَّا تَرَكْنَاهَا عَمْدًا " وَلِأَحْمَد مِنْ وَجْه آخَر عَنْ مُطَرِّف قَالَ قُلْنَا يَعْنِي لِعِمْرَان بْن حُصَيْنٍ .

الكتاب : عون المعبود شرح سنن أبي داود

المؤلف : أبو الطيب محمد شمس الحق العظيم آبادي

 

بخاری در صحیح خود کتاب مواقیت الصلاه باب6 حدیث506 ج1 ص198 و... از قول انس بن مالک صحابی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم آورده است: «ما اعرف شیئا مما کان علی عهد النبی. قبل: الصلاه؟ قال: الیس ضیعتم ما ضیعتم فیها...». از آنچه که در روزگار پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم وجود داشت هیچ چیزی سراغ ندارم. گفته شد: ای انس، پس نماز چطور؟ پاسخ داد: مگر نه این است که نماز را هم ضایع کرده اید؟ یا بلفظی دیگر در نماز داخل کردید (صنعتم) بدعتها را مثل تکتف و قرائات مختلف و ....

 

حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا مَهْدِيٌّ عَنْ غَيْلَانَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ مَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قِيلَ الصَّلَاةُ قَالَ أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ مَا ضَيَّعْتُمْ فِيهَا .بخاری

 

وَرَوَاهُ الإِمَامُ أَحْمَدُ فِي مُسْنَدِهِ عَنْ عَفَّانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ الْمُغِيرَةِ رَوَى الزُّهْرِيُّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَنَسٍ بِدِمَشْقَ وَهُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ لَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا أَدْرَكْتُ إِلا هَذِهِ الصَّلاةَ وَهَذِهِ الصَّلاةُ قَدْ ضُيِّعَتْ وَفِي رِوَايَةِ غَيْلانَ بْنِ جَرِيرٍ مِمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قِيلَ الصَّلاةُ قَالَ أَنَسٌ قَدْ صَنَعْتُمْ مَا صَنَعْتُمْ فِيهَا هَذَا الَّذِي فِي البُخَارِيّ

آخر

إِسْنَاده صَحِيح

 

الكتاب: الأحاديث المختارة أو المستخرج من الأحاديث المختارة مما لم يخرجه البخاري ومسلم في صحيحيهما

المؤلف: ضياء الدين أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسي (المتوفى: 643هـ)

 

الحديث الأول عن الزهري قال دخلت على أنس بن مالك بدمشق وهو يبكي فقلت ما يبكيك فقال لا أعرف شيئاً مما أدركت إلا هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضيعت وأخرجه أيضاً من حديث غيلان بن جرير عن أنس قال

ما أعرف شيئاً مما كان على عهد رسول الله {صلى الله عليه وسلم} قيل الصلاة قال أليس صنعتم ما صنعتم فيها

وللبخاري أيضاً من حديث بشير بن يسار عن أنس

أنه قدم المدينة فقيل له ما أنكرت منا منذ يوم عهدت رسول الله {صلى الله عليه وسلم} فقال ما أنكرت شيئاً إلا أنكم لا تقيمون الصفوف

الكتاب : الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم

تأليف: محمد بن فتوح الحميدي

 

78 - (خ ت) أنس بن مالك - رضي الله عنه - قال الزُّهْريّ : دخلتُ على أنس وهو يبكي ، فقلت : «ما يُبكيكَ ؟» قال : «لا أعرف شيئًا ممَّا أدركْتُ ، إلا هذه الصلاةَ ، وهذه الصلاةُ قد ضُيِّعتْ».

وفي أخرى : قال أنسُ : «لا أعْرفُ شيئًا مما كان على عهد رسول الله - صلى الله عليه وسلم -». قِيلَ : «الصلاة ؟» قال : «أليس صَنَعْتُم ما صنَعْتُم فيها ؟». أخرجه البخاريّ ، وأخرج الثانية الترمذي.

وهذه أحاديث وجدتها في كتاب رزين ، ولم أجدها في الأصول.

 

[قال أيمن صالح شعبان]

 أثر صحيح : رواه البخاري (2/152) ، والترمذي(2449) ، وقال: حسن غريب من هذا الوجه من حديث أبي عمران الجوني ، وقد روي من غير وجه عن أنس. أه.

 

مثلا چرا امام مالك دست باز نماز ميخواند و بسم الله را در نماز نميگويد اما امام شافعي دست بسته ميخواند وبسم الله را در نماز را واجب ميداند ؟؟؟!!!!!

 

ودر کتاب کافی هم امام باقر ع فرمود وضوی رسول خدا ص را ضایع وتحریف نمودند :

 

علي بن إبراهيم، عن أبيه، ومحمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن زرارة قال: قلت لابي جعفر (ع): ألا تخبرني من أين علمت وقلت: إن المسح ببعض الرأس وبعض الرجلين؟ فضحك ثم قال: يازرارة قال: رسول الله (صلى الله عليه وآله) ونزل به الكتاب من الله لان الله عزوجل يقول: " فاغسلوا وجوهكم " فعرفنا أن الوجه كله ينبغي أن يغسل ثم قال: " وأيديكم إلى المرافق " ثم فصل بين الكلام (1) فقال: " وامسحوا برؤسكم " فعرفنا حين قال: " برؤسكم " أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء، ثم وصل الرجلين بالرأس كما وصل اليدين بالوجه: فقال:

" وأرجلكم إلى الكعبين " فعرفنا حين وصلها بالرأس أن المسح على بعضها ثم فسر ذلك رسول الله (صلى الله عليه وآله) للناس فضيعوه ثم قال: " فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم وأيديكم منه " فلما وضع الوضوء إن لم تجدوا الماء أثبت بعض الغسل مسحا لانه قال: " بوجوهكم " ثم وصل بها " وأيديكم " ثم قال: " منه " أي من ذلك التيمم لانه علم أن ذلك أجمع لم يجر على الوجه لانه يعلق من ذلك الصعيد ببعض الكف ولا يعلق ببعضها، ثم قال: " ما يريد الله ليجعل عليكم (في الدين) من حرج " والحرج الضيق.

 

وبروايت ديگر كافي امام ع فرمود در همه دين با الله متعال عصيان نمودند : ...عن أبي جعفر (عليه السلام) أنه قال: ما نهى الله عز وجل عن شئ إلا وقد عصى فيه حتى لقد نكحوا أزواج النبي (صلى الله عليه وآله) من بعده وذكر هاتين العامرية والكندية،...

 

البته قبلا هم گفتيم هر كدام از اين خلفا قسمتي از دين را تغيير داد مثلا ابوبكر در داستان فدك با خبردروغ : ماتركناه صدقه : قطع سهم ذوالقربي...

 

عمر هم با بدعت در اذان و تكتف در نماز و متعه در حج و نساء و ...

 

عثمان هم با تغيير رسمي وضوي رسول خدا ص و بدعت در نماز مسافر و حج و ...

 

معاويه رومي هم با تغيير در نماز پيامبر ص با نخواندن بسم الله در قرائت و تلبيه حج و ...ادامه راهش توسط امويان يهودي و ساير بدعتها ...

 

خلاصه اينكه تحريم متعه هم مانند سایر بدعتهایی بود که خلفای متکبر سقیفه در راستای تغییر دین وسنت پیامبر ص برخلاف صریح قران انجام دادند مانند شستن پا در وضو بر خلاف قران آيه 6 مائده و تحریم متعه بر خلاف صریح آیه 24 نساء و کامل خواندن نماز مسافر بر خلاف آیه 101 نساء و....

 

 

البته اسناد صحيح همه موارد فوق از صحاح سنت موجود است كه بخاطر خلاصه گويي ننوشتم ...

داستان اجتهاد خلفا از اينجا شروع شد كه نسل سقيفه براي توجيه اين بدعتها مجبور شدند بگويند اينها اجتهاد كردند ؟؟؟!!!

سوال ما هم اينست كه ما شيعيان از مولا علي ع كه تابع محض سنت رسول خدا ص بود تبعيت ميكنيم اما شما چرا از سنت خلفا كه بروايت بخاري مولا علي باعثمان درگير و اعتراض ميكند كه چرا از سنت پيامبر ص نهي ميكني ؟؟!!!

مگر طبق آيات وروايات صحيح فريقين نبايد از ثقلين تبعيت كنيم تا دچار اختلاف وتفرقه نشويم ؟!

 

اگر بگوييد كه بين شيعه هم اختلاف است ! بله اما فرق اختلاف فقهاي شيعه با سني از زمين تا آسمان است چرا كه صحابه درمقابل نص اجتهاد كردند يعني با دستور صريح الله ورسولش به اسم اجتهاد مخالفت نمودند اما فقهاي شيعه بواسطه خفقان حاكم بر زمان ائمه كه مجبور به تقيه ميشدند دچار اختلافاتي شدند كه هرگز مثل اجتهاد در مقابل نص صحابه نيست .

محمد بن علي بن الحسين بإسناده، عن الحسن بن محبوب، عن جميل بن صالح، عن محمد بن مروان، عن أبي عبدالله (عليه السلام) ـ في حديث ـ قال: كان أبي يقول: ما من أحد أبغض إلى الله عز وجل من رجل يقال له: كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) يفعل كذا وكذا، فيقول: لا يعذبني الله على أن أجتهد في الصلاة والصوم، كأنه يرى أن رسول الله (صلى الله عليه وآله) ترك شيئا من الفضل عجزا عنه.

ورواه الكليني عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن الحسن بن محبوب، مثله

 

18 - و من كلام له (عليه السلام) في ذم اختلاف العلماء في الفتيا و فيه يذم أهل الرأي و يكل أمر الحكم في أمور الدين للقرآن:

ذم أهل الرأي

ترد على أحدهم القضيّة في حكم من الأحكام فيحكم فيها برأيه ثمّ ترد تلك القضيّة بعينها على غيره فيحكم فيها بخلافه ثمّ يجتمع القضاة بذلك عند الإمام الّذي استقضاهم فيصوّب آراءهم جميعا و إلههم واحد و نبيّهم واحد و كتابهم واحد . أفأمرهم اللّه تعالى بالاختلاف فأطاعوه . أم نهاهم عنه فعصوه أم أنزل اللّه دينا ناقصا فاستعان بهم على إتمامه . أم كانوا شركاء له . فلهم أن يقولوا و عليه أن يرضى أم أنزل اللّه سبحانه دينا تامّا فقصّر الرّسول صلّى اللّه عليه و آله عن تبليغه و أدائه و اللّه سبحانه يقول : مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْ ء و قال : فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ ءٍ . و ذكر أنّ الكتاب يصدّق بعضه بعضا و أنّه لا اختلاف فيه فقال سبحانه : وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً . و إنّ القرآن ظاهره أنيق . و باطنه

عميق . لا تفنى عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات إلاّ به .

مولا امير المومنين ع فرمود :‌وقتی نزد یکی از قضات و عالمان ، موضوعی برای حکم نمودن برده می شود، براساس رای شخصی خود حکم می کند. همان موضوع بر غیر آن قاضی عرضه می شود، بر خلاف آن حکم می کند. قاضیان برای فهم صحت یکی از دو حکم نزد رهبری که منصوبشان کرده می روند،او، هر دو نظر متضاد را صواب می شمرد بااین که خدایشان یکی است پیامبرشان یکی است . کتابشان یکی است ! آیا خداوند به آنان فرمان داده است که نظریه های مخالف دهند و آنان به فرمان او چنین کنند! یااین که آنان راازاختلاف در حکم نهی کرده است ، ولی آنان سرپیچی کردند. یا خدا دینش را ناقص فرصتاد تا آنان به رای شخصی خود تکمیل کنند یااینکه (معاذالله ) آنان در تشریع با خد،انبازند و هرگونه حکم کنند باید خدا بدان راضی و خوشنود باشد. یااین است که خدای سبحان دینش را کامل فرستاده ولی پیامبراو[ ص] درابلاغ آن کوتاهی کرده است ؟

 

خطبه 18 را حضرت در نكوهش علمائيكه از روى رأس و قياس فتوى ميدهند بيان فرموده در يكى از احكام سؤالى از يكى از علما شده و او طبق رأى خود پاسخ ميدهد ، عين اين مسئله را از قاضى ديگر ميپرسند او بخلاف حكم اوّلى رأى ميدهد ، پس قضاة اجتماع ميكنند نزد پيشواى بزرگ خودشان و از او طلب مينمايند قاضى القضاة رأى همه را بصواب ميداند و حال آنكه خدا و پيغمبر و كتاب همه آنها يكى است ، آيا خداوند اينها را امر باختلاف فرموده و فرمانبرداريش مينمايند ، يا ايشانرا نهى از اختلاف كرده و اينها نا فرمانى ميكنند ، يا اينكه خدا دين ناقصى فرستاده و براى تكميل آن از اينها كمك خواسته تا اينها اين مقالات مختلفه خود را بگويند و خدا هم راضى باشد ، يا اينكه ( خير ) خدا دين كاملى را فرستاده و پيغمبر در اداء و رسانيدن آن قصورى ورزيده ( البتّه پيدا است نه خدا آنان را باختلاف امر كرده و نه دين ناقص فرستاده و نه پيغمبر در رساندنش تقصيرى كرده هيچيك از اينها نيست و هرچه هست زير سر اين يكمشت قاضى است كه براى و قياس عمل مينمايند زيرا ) خود خداوند در كتاب خويش فرمايد : ما در كتاب خود از هيچ چيزى و هيچ بابى فرو فروگذار نكرده و همه گفتنيها را گفته و بيان كرده ايم ، و در جاى ديگر فرموده است : بعضى از آيات اين كتاب بعض ديگر را تصديق ميكند و هيچ اختلافى در آن نيست ، و نيز فرموده است : اگر اين كتاب از نزد غير خدا بود هر آينه مييافتند در آن اختلافات بسيارى . ( پس اختلافات از قضاة نادانى است كه كرسى قضاوت را كه جاى دانشمندان است بناحق اشغال كرده و دين را براى دنياى خود ملعبه قرار داده اند ) بدرستيكه ظاهر قرآن مجيد معجب و شگفت آور و باطنش ژرف و عميق است ( جز كسانيكه مؤيّد من عند اللّه اند كس ديگرى بآن دست نمييابد ) سخنهاى عجيبه و مطالب غريبه آن طىّ شدنى و بآخر رسيدنى نيست ، و جز بانوار درخشان آن تاريكيهاى جهل برطرف شدنى نه .

چرا امير المومنين ع بدع خلفاء را اصلاح نكرد و....؟!

 

يك موضوع مهم در تاريخ اسلام كه معمولا توسط غافلان از تاريخ عنوان ميشود اينست كه چرا امام علي ع با خلفاء نجنگيد وبدعتهاي ايشان را اصلاح نكرد ؟!

 

اگر تاريخ قرن اول هجري دقيقا مطالعه شود مشاهده ميشود كه بعد از شهادت رسول الله ص ، اوضاع و احوال مسلمين به جاهليت منقلب شد (انقلبتم علي اعقابكم) و حضرت امير المومنين ع وفرزندانشان دقيقا مثل جدشان رسول خدا ص كه مجبور به تقيه وماندن در شعب ابيطالب و صلح حديبيه و ...شد ، ايشان هم مجبورشدند براي حفظ باقيمانده و اصل اسلام صبر و و صلح و مدارا كنند ....هرچند كه با بدعتهاي بزرگي كه ناكثين وقاسطين و مارقين و كفار كربلا ميخواستند رواج دهند شجاعانه جنگيد و...

 

مثلا وقتی امیر مومنان به کوفه آمدند به حسن بن علی دستور دادند که در بین مردم ندا دهد که در ماه رمضان در مسجد، نماز (تراویح) جماعت نخوانند؛ پس حضرت در بین مردم همان را که امیر مومنان فرموده بودند اعلام کردند ؛ وقتی مردم کلام امام حسن علیه السلام را شنیدند، فریاد زدند که "وای عمر  وای عمر"( زیرا نماز تراویح از بدعت های عمر بود)  وقتی امام حسن علیه السلام به نزد امیر مومنان باز گشتند به ایشان فرمودند : این چه صدایی است؟ پاسخ فرمود : ای امیر المومنین، مردم فریاد می زنند وای #عمر وای عمر؛ امیر مومنان فرمودند به ایشان بگو نماز بخوانید! (شما عمروسنتش را بیشتر از سنت رسول خدا قبول دارید و سنت را نمی خواهید . وسائل الشيعه

 

(( 10063 )) 2 ـ وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضال ، عن أحمد بن الحسن ، عن عمرو ابن سعد المدايني ، عن مصدق بن صدقة ، عن عمار ، عن أبي عبدالله (عليه السلام) ، قال : سألته عن الصلاة في رمضان في المساجد ؟ فقال : لما قدم أمير المؤمنين (عليه السلام) الكوفة أمر الحسن بن علي أن ينادي في الناس : لا صلاة في شهر رمضان في المساجد جماعة ، فنادى في الناس الحسن بن علي (عليه السلام) بما أمره به أمير المؤمنين (عليه السلام) فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علي (عليه السلام) صاحوا : واعمراه ، واعمراه ، فلما رجع الحسن إلى أمير المؤمنين (عليه السلام) قال له : ما هذا الصوت ؟ قال : يا أمير المؤمنين ، الناس يصيحون : واعمراه ، واعمراه ، فقال أمير المؤمنين (عليه السلام) : قل لهم صلوا .

 

البته اگرچه حضرت علي ع زورشان به سر اين جماعت عنود نمي رسيد اما خودشان نماز تراويح نميخواندند ...

 

ودر نهج البلاغه فرمودند :

 

آگاه باشید، تیره روزى‏ها و آزمایش‏ها، همانند زمان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بار دیگر به شما روى آورد. سوگند به خدایى كه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به حق مبعوث كرد، سخت آزمایش مى‏شوید، چون دانه ‏اى كه در غربال ریزند، یا غذایى كه در دیگ گذارند به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد، تا آن كه پایین به بالا، و بالا به پایین رود، آنان كه سابقه‏ اى در اسلام داشتند، و تاكنون منزوى بودند، بر سر كار مى ‏آیند(يعني همين ائمه #مضلين كه بروايت صحيح مسلم درجثمان انس هستند) ، و آنها كه به ناحق، پیشى گرفتند، عقب زده خواهند شد..

 

حضرت در روايتي بسيار مهم در نهج البلاغه نيز به بيان اين مشکلات پرداخته و سنت خلفا را سنت آل فرعون بيان مي کنند :

 حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن .

  نهج البلاغه للشيخ محمد عبده: 35/2 الخطبة 150، شرح نهج البلاغه: 132/9.

 پس از رحلت جانگداز رسول اكرم‏(ص) ، گروهى به گذشته جاهلى خود بازگشتند و با پيمودن راه هاى گوناگون گمراه شدند و بر آرا و انديشه هاى نادرست خود اعتماد نمودند و از غير خويشان پيروى نمودند، و از وسيله هدايت و رستگارى يعنى اهل بيت كه مأمور به دوستى آن بودند، دورى كردند.(قل لا أسئلكم عليه أجراً الاّ المودة فى القربى) ، و ساختمان اسلام و ايمان را از جايگاه استوارش انتقال داده آن را در جايى كه سزاوار نبود پايه ريزى كردند.

 آنان كانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‏ جو شدند و سرانجام در سرگردانى فرو رفته و در غفلت و مستى، به روش و آيين فرعونيان درآمدند، از همه بريده و دل به دنيا بستند و يا پيوند خود را با دين گسستند.

 

 

حتي در جمع قرآن هنگاميكه عثمان اغلاطي در مصحفش وارد كرد ( مانند كلمه طلح در سوره واقعه كه صحيحش طلع هستند به استناد آيات ديگر مثل 10 قاف و ..) اميرالمومنين ع فرمودند براي جلوگيري از تغييرات بيشتر در قران ونابودي اصل قران ديگر هيچ كس چنين تغييرات واصلاحاتي در قران ندهد و...ببينيد اسناد اهل سنت در اين زمينه را :

 

 

مورد اصلاح کلمه طلع و #طلح خود حضرت فرمود :

 

وأخرج ابن الأنباري في المصاحف وابن جرير عن قيس بن عباد قال: قرأت على علي كرم الله تعالى وجهه وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ فقال: ما بال الطلح؟ أما تقرأ وطلع، ثم قرأ قوله تعالى: لَها طَلْعٌ نَضِيدٌ [ق: 10] فقيل له: يا أمير المؤمنين أنحكها من المصحف؟ فقال: لا يهاج القرآن اليوم ؟!

 

اما جالبست خود امام ع وفرزندان معصومشان بخلاف مصحف ميخواندند وقرائت ميكردند ؟! اما آنرا اصلاح نميتوانستند بكنند ؟؟!؟!!

 

 

 

وَقَوْلُهُ : {وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ} أَمَّا الْقَرَأة فَعَلَى قِرَاءَةِ ذَلِكَ بِالْحَاءِ {وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ}. وَكَذَا هُوَ فِي مَصَاحِفِ أَهْلِ الأَمْصَارِ ، وَرُوِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ وَطَلْعٍ مَنْضُودٍ بِالْعَيْنِ.

 

33658- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّهْرِيُّ قَالَ : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ قَالَ : حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعْدٍ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ عَلِيٍّ ، قَرَأَهَا : وَطَلْعٍ مَنْضُودٍ.طبري(224 - 310)

 

 

 

... قرأ رجل عليه أي الصادق (ع) وطلح منضود فقال لا وطلع منضود.فصل الخطاب

 

وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا {الفرقان/30}

ورسول خدا ص گفت خدايا بدرستيكه قوم من ، اين قران را مهجور  ميسازند !

 

 

 

اما خود امام ع چنين ميخواندند :

 

أورد القرطبي في تفسيره: قرأ علي بن أبي طالب رضي الله عنه: "وطلع منضود" بالعين وتلا هذه الآية: {وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ} ، وهو #خلاف المصحف.

يعني امام اين آيه را خلاف مصحف عثمان ميخواند مانند عمر كه قرائت ميكرد فامضوا الي ذكر الله برخلاف مصحف عثمان بروايت بخاري !!!

 

قرائت امام علی  چی بود ؟

 

33659- حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ يَحْيَى الأُمَوِيُّ قَالَ : ثَنِي أَبِي قَالَ : حَدَّثَنَا مُجَالِدٌ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعْدٍ ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عُبَادٍ قَالَ : قَرَأَ رَجُلٌ عِنْدَ عَلِيٍّ {وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ}. فَقَالَ عَلِيٌّ : مَا شَأْنُ الطَّلْحِ ، إِنَّمَا هُوَ : وَطَلْعٍ مَنْضُودٍ

 

، ثُمَّ قَرَأَ {طَلْعُهَا هَضِيمٌ}. فَقُلْنَا أَوَلاَ نُحَوِّلُهَا فَقَالَ : إِنَّ الْقُرْآنَ لاَ يُهَاجُ الْيَوْمَ وَلاَ يُحَوَّلُ.

 

الكتاب : جامع البيان في تفسير القرآن للطبري

المؤلف : أبو جعفر محمد بن جرير الطبري

(224 - 310)

 

 

مانند حضرت رسول ص كه بروايت بخاري ومسلم از ترس قوم #عائشه نتوانست خانه كعبه را اصلاح كند و ....

 

همچنين اغلاط صرف ونحوي مانند : طلع و بطونه و يدسه و مقيمين ... كه ناشي از مصاحف مختلف اصحاب وادبيات خاص هر قبيله،  هنگام جمع عثمان بود .....

 

در صحيح بخاري وساير كتب عامه اخباري صريح از مخالفت امام علي ع با سنت شيخين آمده حتي در صحيح بخاري مخالفت امام علي ع با عثمان در حج (تَنْهَى عَنْ أَمْرٍ فَعَلَهُ النَّبِىّ  ) كه نشانگر تغيير وتبديل در ين و سنت رسول خدا توسط سه #خليفه اول است .

 

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ، حَدَّثَنِي قَبِيصَةُ، عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَيَّاشٍ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ: كَيْفَ بَايَعْتُمْ عُثْمَانَ وَتَرَكْتُمْ عَلِيًّا، قَالَ: " مَا ذَنْبِي قَدْ بَدَأْتُ بِعَلِيٍّ فَقُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ، وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ، قَالَ: فَقَالَ: فِيمَا اسْتَطَعْتُ " قَالَ: «ثُمَّ عَرَضْتُهَا عَلَى عُثْمَانَ فَقَبِلَهَا»مسند احمد

 و عاص بن وائل گويد: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصيتى مانند على با عثمان بيعت كرديد؟

  پاسخ مى‏دهد: گناه من چيست كه سه مرتبه به على پيشنهاد كردم كه خلافت را به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره ابوبكر وعمر بپذيرد ولى قبول نكرد. ولى عثمان زير بار اين پيشنهاد رفت !!!!

 

 

ودربخاري ناقص آورده :....

 

تِلْكَ الْحَجَّةَ مَعَ عُمَرَ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ فَقَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ فِي أَمْرِ النَّاسِ، فَلَمْ أَرَهُمْ يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَلَا تَجْعَلَنَّ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا» ، وَأَخَذَ بِيَدِ عُثْمَانَ، وَقَالَ: «عَلَى سُنَّةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْخَلِيفَتَيْنِ مِنْ بَعْدِهِ» ، فَبَايَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَبَايَعَهُ النَّاسُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَأُمَرَاءِ الْأَجْنَادِ وَالْمُسْلِمِينَ أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءٍ .

 

ومورخ ثقه سني ابن شبه نميري داستان مخالفت اميرالمومنين ع با سنت ابوبكر وعمر و #غصب حق ايشان را كه موجب كنارگذاشته شدن ايشان در شوراي 6 نفره عمر شد بخوبي آورده :

؟ فَقَالَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ: يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ، افْرُغْ قَبْلَ أَنْ يَفْتَتِنَ النَّاسُ، فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: إِنِّي قَدْ نَظَرْتُ وَشَاوَرْتُ، فَلَا تَجْعَلَنَّ أَيُّهَا الرَّهْطُ عَلَى أَنْفُسِكُمْ سَبِيلًا، وَدَعَا عَلِيًّا فَقَالَ: عَلَيْكَ عَهْدُ اللَّهِ وَمِيثَاقُهُ لَتَعْمَلَنَّ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَسِيرَةِ الْخَلِيفَتَيْنِ مِنْ بَعْدِهِ، قَالَ: أَرْجُو أَنْ أَفْعَلَ وَأَعْمَلَ بِمَبْلَغِ عِلْمِي وَطَاقَتِي، وَدَعَا عُثْمَانَ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِعَلِيٍّ، قَالَ: نَعَمْ، فَبَايَعَهُ، فَقَالَ عَلِيٌّ: حَبْوَتَهُ حَبْو دَهْرٍ، لَيْسَ هَذَا أَوَّلَ يَوْمٍ تَظَاهَرْتُمْ فِيهِ عَلَيْنَا {فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ} [يوسف: 18] وَاللَّهِ مَا وَلَّيْتَ عُثْمَانَ إِلَّا لِيَرُدَّ الْأَمْرَ إِلَيْكَ، وَاللَّهِ {كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ} [الرحمن: 29] فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: يَا عَلِيُّ، لَا تَجْعَلْ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ وَشَاوَرْتُ النَّاسَ فَإِذَا هُمْ لَا يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَخَرَجَ عَلِيٌّ وَهُوَ يَقُولُ: سَيَبْلُغُ الْكِتَابُ أَجَلَهُ،...

 

 

فَقَالَ عَلِيٌّ: حَبْوَتَهُ حَبْو دَهْرٍ، لَيْسَ هَذَا أَوَّلَ يَوْمٍ تَظَاهَرْتُمْ فِيهِ عَلَيْنَا!

 

 

اين سخن امام علي ع يعني چه ؟

 

 

 

يعني ديروز در سقيفه حق ما را غصب كرديد امروز در اين شوراي فرمايشي كذايي !

 

 

 

وطبری باسناد :

ثم قال لا تدخلوا حجرة عائشة ولكن ............... ودعا عليا فقال عليك عهد الله وميثاقه لتعملن بكتاب الله وسنة رسوله وسيرة الخليفتين من بعده قال أرجو أن أفعل وأعمل بمبلغ علمي وطاقتي ودعا عثمان فقال له مثل ما قال لعلي قال نعم فبايعه فقال علي حبوته حبو دهر ليس هذا أول يوم تظاهرتم فيه علينا فصبر جميل والله المستعان على ما تصفون والله ما وليت عثمان إلا ليرد الأمر إليك والله كل يوم هو في شأن

و: ما قال علي كرم الله وجهه في الخثعمي فبايعوه على التسليم والرضا، وشرط عليهم كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، فجاءه رجل من خثعم، فقال له الامام علي: بايع على كتاب الله وسنة نبيه، قال: لا، ولكن أبايعك على كتاب الله وسنة نبيه وسنة أبي بكر وعمر. فقال علي: وما يدخل سنة أبي بكر وعمر مع كتاب الله وسنة نبيه ؟ إنما كانا عاملين بالحق حيث عملا، فأبى الخثعمي إلا سنة أبي بكر وعمر، وأبى علي أن يبايعه إلا على كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال له حيث ألح عليه: تبايع ؟ قال: لا، إلا على ما ذكرت لك، فقال له علي: أما والله لكأني بك قد نفرت في هذه الفتنة، وكأني بحوافر خيلي قد شدخت وجهك، فلحق بالخوارج، فقتل يوم النهروا

الكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري

 

 

 وطبري آورده : وقتي که خوارج بر ضد امير مومنان شوريدند ، حضرت به نزد ياران و طرفداران خويش آمدند و ايشان دوباره با حضرت بيعت کردند و گفتند : ما با هرکس که دوست باشي دوست بوده و با هرکس دشمني کني دشمن هستيم ؛ پس با ايشان چنين قرار داد بست که به سنت رسول خدا عمل نمايد ؛ پس ربيعة بن ابي شداد خثعمي که در جمل و صفين همراه حضرت بوده و پرچم قبيله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد ؛ پس حضرت به او گفتند : با من بيعت کن به شرط کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ؛ اما ربيعه گفت : بر سنت ابو بکر وعمر ؛

 پس حضرت فرمودند : واي برتو ؛ اگر ابو بکر و عمر به غير کتاب خدا و سنت پيامبر او عمل کرده باشند ذره اي بر حق نبوده اند .

 پس با امير مومنان بيعت نمود ؛ سپس حضرت به او نگاهي کرده فرمودند : قسم به خدا که من تو را مي بينم که همراه با خوارج به جنگ ( من ) آمده اي  و کشته شده اي ؛ پس تو را مي بينم که سم اسب ها تو را لگد مال کرده است .

 

 

 

 

ودركتاب كافي در روایت مفصلی نیز حضرت به حدود ۲۰ بدعت ایجاد شده در زمان خلفا اشاره می کنند و از عدم همراهی مردم برای از بین بردن آن ها می گویند:

« بدرستیکه شروع فتنه ها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن می رود و بدعت هایی است که بصورت قانون در می آید و در آن با حکم خدا مخالفت می شود؛ و عده ای از مردم در آن عده ای دیگر را به کار می گمارند.

 

... بدرستیکه از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمودند: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنه ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر می شود ؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار می دهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند می گویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است! ...  سپس رو به مردم نموده در حالیکه عده ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند فرمود:

 

خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند . پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را می دانند.

 

 به من خبر دهید اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم( علیه السلام) را به همان مکانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داده بود، بازگردد.

 

 و فدک را به ورثه فاطمه باز می گرداندم و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ و زمین های هدیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را که به عده ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان می دادم.

 

 و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم  و آن را از مسجد خراب می کردم ( زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند)؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم!.

 

 و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری می کردم؛ و مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند)

 

 و آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است یعنی برای گرفتن بیشتر زمین های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد ) .

 

  و دفاتر هدیه های ماهانه را پاک می کردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار پول داده شود)  و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم می کرد همانطور یعنی به صورت مساوی (اموال را بین مردم) تقسیم می نمودم

 

 و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار می انداختم ( زیرا با آن مقدار هدیه های رسول خدا به خود را افزایش می دادند)؛ و ازدواج ها را یکسان قرار می دادم ( زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمودند مسلمان کفو مسلمان است)

 

 و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور  که خداوند عز وجل دستور داده است جاری می نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند).

 

 و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می بستم (هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد)

 

 و درهایی را که بسته شده بود باز می نمودم (رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت).

 

 و مسح از روی کفش را حرام می نمودم (خلفا این کار را جایز دانستند)

 

 و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم (خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند)

 

 و دستور می دادم که همه مردم دو #متعه (حج و زنان) را جایز بدانند.

 

 و دستور می دادم که بر جنازه ( هنگام نماز میت ) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر می گفتند)

 

 و مردم را وادار می نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند ؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون (تبعید) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون می نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند!)

 

 و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه و خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند )

 

 و مردم را بر حکم قرآن وادار می کرده و ایشان را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند )

 

و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند)؛

 

 و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش (در مورد نماز ) و روش خویش  (در مورد غسل) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند ....)

 

 و مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید  ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند)

 

 و اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم ( ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود ) در این صورت از گرد من پراکنده می شدند.

 

 قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است ؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت #عمر تغییر کرد! ما را از نماز  مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!

 

و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همانگونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی (ائمه مضلين) و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.

 

و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی ( حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).

 

 پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستیم ، کسانی هستیم که خداوند ما را  با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: (این خمس)" برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است" و این آیه را در مورد ما نازل کرد "  تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد؛ پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را ( از آن ) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید " در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ "بدرستیکه خداوند صاحب عقوبت شدیدی است " برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفی های مردمان ( صدقه ) بخوراند .

 

پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم.»

 

 

( وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِيْن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ(144) ( (آل عمران،آية:144).

 

محمد ص نیست رسولی مگر مثل رسولان قبل که اگر بمیرد یا کشته شود به قهقرای جاهلی برمیگردید ....

 



ودقت در اين حديث ابن مسعود رض كه در صحيحين آمده مشخص ميكند كه رسول الله ص لعن ونفرين كردند بر اصحابيكه تغيير وتبديل كردند :

فقد جاء في الصحيحين عن ابن مسعود رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "أنا فرطكم على الحوض وليختلجن رجال دوني فأقول يارب أصحابي فيقال إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك، إنهم غيروا وبدلوا فيقول النبي صلى الله عليه وسلم سحقا سحقا لمن غير وبدل"
الكتاب: حقوق النبي صلى الله عليه وسلم على أمته في ضوء الكتاب والسنة
المؤلف: محمد بن خليفة بن علي التميمي
الناشر: أضواء السلف، الرياض، المملكة العربية السعودية

سنت رسول الله (ص) و سنت معاويه

يا ايها الذين امنوااتقواالله و كونوا مع الصادقين

 

اي مؤمنين خود نگهدارباشيد و هميشه همراه و ياور راستگويان باشيد

 

 

  در تاريخ به كلماتي مانند سني شيعي رافضي  خارجي ناصبي و اهل تسنن و اهل تشيع و روافض (رفضة) زياد برميخوريم . لازمست بدانيم روافض در اصل كساني هستند كه سنت پاك و ناب رسول الله(ص) را ترك كردند و اهل سنت معاويه و امويان و عباسيان شدند. (درجنگ صفين در ركاب معاويه جنگيدند) خارجي نيز همان خوارج نهروان هستند(مارقين) كه مانند تيري كه از كمان رها ميشود بسرعت از دين خارج شدند وبا علي (ع) جنگيدند . ناصبييان نيز پيروان سنت بني اميه و بني عباس هستند كه دشمن اهلبيت  نبي هستند .

 

پس رافضي  در اصل به همه كساني اعم از قاسطين(اصحاب صفين) و مارقين (خوارج نهروان)و ناكثين(اصحاب جمل)  ونواصب اطلاق باید بشود  كه سنت نبي مكرم(ص) را ترك گفته و  اوامرآنحضرت را نافرماني كردند(فليحذر الذين يخالفون عن امره.. ان تصيبهم فتنة) و  برخلاف نصوص و آيات ظاهر و براهين ساطع كه علي(ع) را خليفه رسول الله(ص) منصوب كردند، اهل سنت معاويه شدند.

 

 

 

مانند ابن تيميه مؤلف منهاج السنة المعاويه

 

 

 

و نام و سيره علي را از سنت رسول الله حذف كردند (هنوز قاريان قرآن    هنگام ختم قراءت  ميگويند صدق الله العظيم  در حاليكه  خدادر قرآن ميگويد و هوالعلي العظيم و هوالعلي الكبير   ؛لعلي حكيم چون نام علي (ع) همنام علي از نامهاي خداي سبحان است   )   و قصد انهدام اسلام راداشتند كه خداوند به آنها فرصت نداد و  كساني مانند حسين ابن علي(ع) با خون خويش آنها را رسوا و نهال رو به خشك شدن اسلام را آبياري كرد  و همينطور ايمه اثني عشري يكي پس از ديگري شهيد شدند و شيعيان آنها نيز شهيد گشتند بخاطر انحرافي كه منافقين پس از رحلت رسول الله ايجاد كردند و سنت پاك آنحضرت را تغيير دادند. كه درصحيح بخاري و مسلم و سنن اربعه به كرات آمده كه  عده اي ازاصحاب بعداز فوت نبي به قهقرا برگشتند و مرتد شدند و منافقين از اين انحراف كه مدتها مترصد آن بودند بيشترين بهره را بردند واز آب گل آلود ماهي گرفنتد.!!!

 

 

در اينجا بد نيست سخنان عالم بزرگ و متعصب اهل سنت( كه علاقه عجيبي به تضعيف احاديث مناقب علي دارد) رجالي مشهور  امام ذهبي كه هر حديثي را ايشان صحيح بداند در اعلي درجه صحت است در كتاب ميزان الاعتدال مينويسد:

 

@ان التشيع كان شايعا في التابعين و تابعيهم مع الدين والورع و الصدق فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الاثار النبوية و هذا مفسدة بينة@

 

آلان حصحص الحق

 

ببين چگونه اين مرد متعصب كه بشدت طرفدار امويان وعباسيان است(و جرح وتعديلاتش عليه  علي  وشيعيان) اعتراف ميكند كه اگر شيعيان نبودند  سنت رسول الله(ص) ناقص و ناتمام ميشد.

 

 

 

درصحیح مسلم باب من لعنه النبی  آورده که پیامبر (ص) درباره معاویه فرمودند خدا شکمش را سیر نکند.

 

درحديثي كه ذهبي حكم به صحت آن نموده و چون ذهبي آنرا تصحيح كرده در اعلا درجه صحت است آمده كه كه حضرت رسول فرمودند كه هروقت معاويه را برمنبر من ديديد او را بكشيد !!!!!(اذا رأيتم معاويه علي منبري فاقتلوه)  تعجب از پيغمبري كه رحمة للعالمين است و انك لعلي خلق عظيم اينچنين حكمي ميدهد چون  بعلم غيب ميداند اين معاويه چه موجود خبيثي است و چه بدعتها در اسلام ميگذارد كه تا قيامت شفاف نمودن آن آسان نيست.

ولا يحسبن الذين كفروا إنما نملي لهم خيراً لأنفسهم إنما نملي لهم ليزدادوا إثماً ولهم عذاب مهين