پوریم از افسانه تا حقیقت

درمورد پوریم حرف وحدیث زیاد است ونمیتوان با قطعیت حکم کرد .قبلا مکرر نوشتیم که تندروان یهود قومی مرموز ومشکوک و خطرناکند و تا تورات و اناجیل را نخوانید به واقعیت نمیرسید . انچه معلومست اینست که نژادپرستان یهود مثل سایر افراطیون مذاهب وادیان ، علاقه به تبلیغات دینی دارند زمانی گنده گویی وزمانی مظلوم نمایی .

اما نکات قابل توجه در مورد پوریم اول اینست که این عید در کتب 5 گانه اصلی عهد عتیق نیامده بلکه در کتاب استر فرعی امده که جزو مکتوبات است واین جشن قبل ازنگارش کتاب استر هم وجود داشته است ..

دوم اینکه شاهان ایران یهود را در مقابل دشمنانشان یاری کردند نه اینکه مردم ایران توسط یهود کشته شده باشند .

سوم اینکه احتمالا این ماجرا در مصر رخ داده باشد و مربوط به گروهی ازعمالیق باشد .

همچنین عید پوریم قبل از نوشتن شدن کتاب استر جشن گرفته می‌شده و این داستان سعی در توجیه این جشن کرده‌است

Davies, ‎William David (1990), The Cambridge history of Judaism (به انگلیسی), به کوشش William Horbury, John Sturdy, Steven T. Katz. Louis Finkelstein, Cambridge University Press, p. ۳۶۶–۳۶۷{{citation}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)

دائرةالمعارف جهانی یهود دربارهٔ کتاب استر می‌نویسد:

اکثر محققان کتاب را افسانه و داستان‌هایی می‌دانند که بازگو کننده آداب و سنت‌های معاصری است که با ظاهر و آهنگی قدیمی ارائه شده‌است تا از حمله و هجوم به آن اجتناب شود. آنها خاطر نشان کرده‌اند ۱۲۷ ولایتی که نامشان در کتاب آمده با ۲۰ ساتراپی باستانی ایران در مغایرتی عجیب است. یا حیرت‌آور است که چگونه استر، یهودی بود خودش را مخفی می‌کند، در حالی که مردخای که پسرعمو و در عین حال قیم او بوده، به عنوان یک یهودی شناخته شده بوده‌است. نیز غیرممکن است که یک غیر ایرانی به عنوان نخست‌وزیر یا ملکه انتخاب شود و اینکه رویدادهای کتاب، اگر به راستی واقع شده‌اند، نمی‌توانسته‌اند با بی‌توجهی مورخان روبرو شده باشند. لحن به کار رفته در کتاب، ساختار ادبی و جایگاه کتاب بیشتر به یک داستان رومانتیک اشاره دارد تا یک واقعه شمار تاریخی. برخی پژوهشگران حتی منبع این اثر را کاملاً غیر یهودی ردیابی کرده‌اند.[۴۴]

سموئل کندی دربارهٔ کتاب می‌نویسد:

کتاب استر همه چیز می‌تواند باشد جز تاریخ، این کتاب، داستانی افسانه آمیز است که غرض ظاهری این افسانه آن بوده که برای جشن گرفتن عید پوریم، یک حقانیت و واقعیت تاریخی ذکر کند. کتاب استر اطلاعاتی نادرست را در مورد فارس نیز ارائه می‌دهد. در این کتاب آمده که خشایارشا بر ۱۲۷ ولایت حکمرانی کرده، حال آنکه تعداد واقعی تحت حکم او ۲۷ تا بوده‌است.[۴۵]

به نظر امیرحسین خنجی ریشهٔ تاریخی این داستان مربوط به شورشی است که در پایان سلطنت داریوش دوم و اوایل شاهنشاهی اردشیر دوم در جریان شورش استقلال‌خواهانهٔ مصریان رخ داد

فحدثت عن هشام بن محمد قال ملك بعد بشتاسب أردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب وكان فيما ذكروا متواضعا مرضيا فيهم وكانت كتبه تخرح من أردشير عبد الله وخادم الله السائس لامركم قال ويقال إنه غزا الرومية الداخلة في ألف ألف مقاتل وقال غير هشام هلك بهمن ودارا في بطن أمه فملكوا خمانى شكرا لابيها بهمن ولم تزل ملوك الارض تحمل إلى بهمن الاتاوة والصلح وكان من أعظم ملوك الفرس فيما قالوا شأنا وأفضلهم تدبيرا وله كتب ورسائل تفوق كتب أردشير وعهد وكانت أم بهمن استوريا وهى استار بنت يائير بن شمعى بن قيس بن ميشا بن طالوت الملك ابن قيس بن ابل بن صارور بن بحرث بن افيح بن ايشى بن بنيامين بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل الرحمن صلى الله عليه وسلم وكانت أم ولده راحب بنت فنحس من ولد رحبعم بن سليمان بن داود صلى الله عليه وسلم وكان بهمن ملك أخاها زر بابل بن شلتايل على بنى اسرائيل وصير له رياسة الجالوت ورده إلى الشام بمسألة راحب أخته إياه ذلك فتوفى بهمن يوم توفى وله من الولد ابناه دار الاكبر وساسان وبناته خمانى التى ملكت بعده وفرنك وبهمن دخت تفسير بهمن بالعربية

تاریخ طبری

تو باید نام عمالیق را از روی زمین محو کنی» (تثنیه ۲۵:۱۹).

به نظر من احتمال دارد که جشن پوریم به پیروزی ایرانیان بر دشمنان یهود(عمالیق) ارتباط داشته باشد .

و تحقیر حضرت اسماعیل از جانب یهود بعلت ازدواج وی با عمالقه بوده است علاوه بر اینکه هاجرمادر اسماعیل کنیز بود برخلاف حضرت اسحاق .

زرکلی در علامش نوشته :

عمليق - بن لاوذ بن إرم : جد جاهلي قديم ، من العرب العاربة . بنوه العمالقة ، وكانوا ببابل ، فغلبتهم عليها الفرس ، فانتقلوا إلى تهامة بالحجاز . ثم تفرقوا في الحجاز والبحرين وعما والجزيرة والشام . قال الطبري :
كانوا عربا ولسانهم عربي . وكان منهم ملوك العراق والجزيرة وجبابرة الشام ( الكنعانيون ) وفراعنة مصر . وتكرر في التوراة ذكر قتالهم لليهود ، قال پوست :
العماليق شعب قوي ذكر أولا في قصة كدر لعومر ( سفر التكوين 14 : 7 ) ولا يعرف أصلهم ، وعدهم بلعام أول الشعوب

احتمالا جشن پوریم که در عهد عتیق اصلی در ارتباط با ایرانیان نیامده فقط در کتاب فرعی استر امده ناظر بهمین پیروزی یهود بر دشمنانشان (عمالیق) باشد . در افسانه استر و مردخای ، هامان دشمن یهود نیروی اهریمنی از عمالیق بوده است .

عمالیق وکنعانیان هم که غالب مورخین انها را از نسل عیسو برادر یعقوب میدانند واولین ساکنین مکه و ارامنه و از نظر یهود همان حرامزادگان دشمن یهوه ویهود وایرانیان هستند.

در سفر تثنیه می‌خوانیم: هنگامی که به قصد جنگ، آهنگ شهری کردی و نزدیک آن شدی، مردم آن دیار را به صلح دعوت کن. اگر اجابتت کردند و راه را بر تو گشودند، ایشان جملگی برده و در تملک تو هستند. اما اگر شمشیر از نیام برکشیدند، بر تو باد محاصره کردن‌شان و قتل مردان‌شان. اما زنان، کودکان، چهارپایان و هرآن‌چه در شهر است، غنیمتی است از دشمن که خداوند آن را به تو ارزانی داشته است. (عهد عتیق، فصل ۲۰، آیات ۱۰ الی ۱۶)

(اول سموئل، 15/3)

در مقابل، عمالیقیان، هنگامی که شهرهای خود را تصرف کردند، «هیچ یک از زنان را نکشتند، بلکه تمامی آنها از کوچک تا بزرگ را به اسارت گرفتند و به راه خود ادامه دادند» (اول سموئل، 30/2)

.

پس عمالقه انسان تر از یهود وحشی وبیرحم بودند !

طبری (ج۱، ص ۴۶۷) قوم جالوت را از عمالقه (عمالیق) دانسته و از جالوت با عنوان پادشاه عمالقه یاد کرده‌است.

امروز هم صیهونیست ها به دشمنان خود از قبیل صدام و حماس وایران و عراق و ...عمالیق میگویند !

نوعدوستی و خطر افراط در ادیان ابراهیمی

قبلا در مورد منشأ و اساس تفکر نژادپرستی در ایین موسی ع گفتیم که اولین نژاد پرست ابلیس بود که گفت من از اتشم و ادم از خاک !

مبنای همه ادیان آسمانی بر رحمت ومهربانی واصالت صلح است که با کمال تاسف این موضوع در طول تاریخ دچار تحریف افراط وتفریط گشته است . امروز در مورد یک ایه از سفرسوم تورات لاویان 19:18

با تمرکز بر یک کلمه که بمعانی مختلفی بکار گرفته شده است مثلا افراطیون تلمودی به معنای هم کیش اسرائیلی و برخی از معتدلان به معنی انسان وهم نوع گرفته اند که با توجه به ایات دیگر از اناجیل موجود معنی همنوع درست است نه همکیش :

לֹֽא־תִקֹּ֤ם וְלֹֽא־תִטֹּר֙ אֶת־בְּנֵ֣י עַמֶּ֔ךָ וְאָֽהַבְתָּ֥ לְרֵעֲךָ֖ כָּמ֑וֹךָ אֲנִ֖י יְהֹוָֽה׃

You shall not take vengeance or bear a grudge against members of your people. Love your fellow [Israelite] as yourself: I am יהוה.

[Leviticus 19:17-18]

کلمه : לְרֵעֲךָ֖: یعنی چه ؟ برخی به

fellow

ترجمه کرده اند به معنی همکار و ادم ورفیق وهمسایه و ...

اما براستی این واژه عبری به چه معنی است ؟ برخی هم به همکیش اسرا ئیلیت ترجمه نموده اند !

ואהבת לרעך כמוך THOU SHALT LOVE THY FELLOW MAN AS THYSELF —Rabbi Akiba said: “This is a fundamental principle of the Torah” (Sifra, Kedoshim, Chapter 4 12; Talmud Yerushalmi Nedarim 9:3).

ואהבת לרעך כמוך باید همنوع خود را مانند خود دوست بدارید - خاخام آکیبا گفت: "این یک اصل اساسی تورات است" (سیفرا، کدوشیم، فصل 4، 12؛ تلمود یرشال: 3 تلمود یرشال).

معلم من، خاخام ایرا استون، دوباره این سوال را مطرح می کند: "کسی که من مسئولش هستم کیست؟" و پاسخ شگفت انگیز او: "همسایه ما" مقوله ای است که دائماً در حال گسترش است. کسی که به ما نزدیک است، به معنای واقعی کلمه محبوب ما، اولین همسایه ما است. اما خود تجربه چنین مسئولیتی نیاز ما را به چنین مسئولیتی افزایش می‌دهد و فهرست را به سمت بیرون می‌کشاند که شامل خانواده، دوستان، وابستگی‌های قومی و ملی، و در حالت ایده‌آل، همه بشریت و همه خلقت است.»

R Simha Zissel of Kelm (19th century Lithuania), a founder of the modern Mussar movement, teaches that ‘love one’s neighbor’ means ‘carrying the burden of our fellow.’ In plain(er) English: loving one’s neighbor involves taking responsibility with and for another.

My teacher, Rabbi Ira Stone, reframes the question: ‘Who is the person for whom I am responsible?’ And his startling answer: ‘our “neighbor” is a constantly expanding category. The one who is closest to us, literally our beloved, is our first neighbor. But the very experience of such a responsibility itself increases our need for such responsibility, driving the list outward to include family, friends, ethnic and national affinities, and, ideally, all of humanity and all of creation.’

«دوست داشتن همسایه خود مانند خود، این اصل بزرگ تورات است» (برشیت رابه 24:8).

“To love your neighbor as yourself, this is the great principle of the Torah” (Bereshit Rabbah 24:8).

حکیمان ما تعلیم دادند: یکی از روش‌هایی که تورات به وسیله آن به دست می‌آید، حمل بار همنوعان است... رسیدن به مرتبه‌ی بودن بار همنوع را بر دوش می‌کشد، مگر اینکه انسان خود را به دوست داشتن همسایه در فکر و اندیشه عادت داده باشد. عمل... حکیمان ما به خوبی درک کردند که «دوست داشتن همسایه خود مانند خود، این اصل بزرگ تورات است» (برشیت رابه 24:8). برای شخصی که روح، صاحب روح خوب است، روح از طریق عشق، از طریق رعایت در فکر و عمل به تورات متصل می شود. [R Simha Zissel of Kelm, Hokhmah U-Mussar]

همسایه ما کیست؟ پاسخ به این سوال هرگز قطعی نیست، بلکه در حال تکامل است. کلمه "همسایه" در عبری، re'a، از همان ریشه کلمه "چوپانی" یا "چوپانی" گرفته شده است. بنابراین، تعریف "همسایه من" ممکن است این باشد: شخصی که من در قبال او مسئول هستم... شخصی که من مسئول او هستم کیست؟ اگر ما میل سیری ناپذیری داشته باشیم (رعوت در زبان عبری) برای برآوردن نیازهای کسانی که مسئولیت آنها را بر عهده داریم، و این به عمد آگاهی ما تبدیل می شود، پاسخ به سوال ما باید این باشد که "همسایه" ما این است. یک دسته به طور مداوم در حال گسترش کسی که به ما نزدیک است، به معنای واقعی کلمه محبوب ما، اولین همسایه ما است. اما خود تجربه چنین مسئولیتی نیاز ما را به چنین مسئولیتی افزایش می‌دهد و فهرست را به سمت بیرون سوق می‌دهد که شامل خانواده، دوستان، وابستگی‌های قومی و ملی، و در حالت ایده‌آل، همه بشریت و همه خلقت است. [R Ira Stone A Responsible Life, pp. 25-26]

Our Sages taught: One of the methods by which the Torah is acquired is by carrying the burden of our fellow…To reach the level of being one bears the burden of one’s fellow is impossible unless one has accustomed oneself to love one’s neighbor in thought and deed…Our Sages well understood that “To love your neighbor as yourself, this is the great principle of the Torah” (Bereshit Rabbah 24:8). For a person of spirit, the master of a fine soul, the soul is attached to the Torah through love, through observance in thought and deed. [R Simha Zissel of Kelm, Hokhmah u-Mussar]

Who is our neighbor? The answer to this question is never definitive, but rather evolving. The word for “neighbor” in Hebrew, re’a, is derived from the same root as the word for “pasturing” or “shepherding.” The definition of “my neighbor” thus might be: the person for whom I am responsible…Who is the person for whom I am responsible? … If we have an insatiable desire (re’ut in Hebrew) to meet the needs of those for whom we are responsible, and this becomes the very intentionality of our consciousness, then the answer to our question must be that our “neighbor” is a constantly expanding category. The one who is closest to us, literally our beloved, is our first neighbor. But the very experience of such a responsibility itself increases our need for such responsibility, driving the list outward to include family, friends, ethnic and national affinities, and, ideally, all of humanity and all of creation. [R Ira Stone A Responsible Life, pp. 25-26]

Share This Story, Choose Your Platform!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

You shall rise before the aged and show deference to the old; you shall fear your God: I am יהוה.

וְכִֽי־יָג֧וּר אִתְּךָ֛ גֵּ֖ר בְּאַרְצְכֶ֑ם לֹ֥א תוֹנ֖וּ אֹתֽוֹ׃

When strangers reside with you in your land, you shall not wrong them.

כְּאֶזְרָ֣ח מִכֶּם֩ יִהְיֶ֨ה לָכֶ֜ם הַגֵּ֣ר ׀ הַגָּ֣ר אִתְּכֶ֗ם וְאָהַבְתָּ֥ לוֹ֙ כָּמ֔וֹךָ כִּֽי־גֵרִ֥ים הֱיִיתֶ֖ם בְּאֶ֣רֶץ מִצְרָ֑יִם אֲנִ֖י יְהֹוָ֥ה אֱלֹהֵיכֶֽם׃

The strangers who reside with you shall be to you as your citizens; you shall love each one as yourself, for you were strangers in the land of Egypt: I יהוה am your God.

33. هرگاه در سرزمینتان غریبی نزد تو اقامت داشته باشد او را مغبون نكنید.

34. آن غریبی كه با شما اقامت دارد چون تابعی از (كشور) خودتان باشد. او را چون خودت دوست بدار چون‏كه در سرزمین مصر غریب بودید. من خداوند خالق شما هستم.

(لاویان 19:33-34، NKJV)

این کلمه کشور را از کجا آوردید ؟!

لاویان یعنی احکام کاهنان یعنی روحانیون یهودی که از نسل حضرت هارون و از خاندان لاوی هستند.

اما در تعالیم اناجیل مهربانی بیشتری نسبت به تعالیم تورات دیده میشود .

در کتاب انجیل نیز چنین می خوانیم: همسایه خود را چون نفس خود محبت نما. انجیل متا، باب ۳۹ آیه ۲۲

در انجیل لوقا هم ضمن بیان همین مطلب ازجانب حضرت عیسی(ص) با ذکر مثلی بیان می دارد که منظور از همسایه، همنوعتان است نه هم دین یا هم کیشتان.

در انجیل لوقا باب۶ آیه ۲۷ تا ۳۲ چنین می خوانیم: دشمنان خود را دوست بدارید وبا کسانیکه از شما نفرت کنند احسان کنید و هر که شما را لعن کند برای او برکت بطلبید وبرای هر که با شما کینه دارد دعای خیر نمایید…

پس شکی نیست که مقصود از کلمه هم نوع در لاویان 19:18 همان هم نوع انسانی است نه فقط هم کیش چرا که در اناجیل مترادفش آمده است :

کلمه یونانی و عبری ترجمه شده به «دلسوزی» به معنی «ترحم، همدردی یا دلسوزی نسبت به کسی» می باشد. ما بر اساس گفته کتاب مقدس می دانیم که خدا «عادل، بخشنده، مهربان، صبور و رحيم » است (مزامیر فصل 86 آیه 15). ویژگی مهربانی و دلسوزی او مانند دیگر ویژگی هایش ابدی و بی انتهاست. مهربانی های او همیشه وجود دارد و هر روز صبح بر ما می تابد (مراثی فصل 3 آیه های 22-23).

عیسی مسیح، پسر خدا، همه ویژگی های او از جمله دلسوزی را دارد. او با دیدن عزاداری دوستان خود برای ایلعازر احساس همدردی کرد و همراه با آنها اشک ریخت (یوحنا فصل 11 آیه های 33-35). او علاوه بر اینکه در حق دیگران دلسوزی کرد و در این راه رنج کشید، جمعیت زیادی که به سمت او می رفتند (متی فصل 14 آیه 14) را مانند بقیه افرادی که برای شفا نزد او می رفتند، شفا داد (مرقس فصل 1 آیه های 40-41). او وقتی جمعیت زیاد مردم را مانند گوسفندانی بدون شبان می دید، احساس دلسوزی می کرد و به آنها چیزهایی آموزش می داد که شبانان دروغین اسرائیل آموزش نداده بودند. کاهنان و معلمان دینی، مغرور و فاسد بودند؛ آنها از طبقه عادی مردم متنفر بوده و به آنها اهمیت نمی دادند، اما عیسی مسیح دلسوز همه مردم بود، به آنها تعلیم داد و آنها را دوست داشت.

وقتی از عیسی مسیح درباره بزرگترین دستور پرسیده شد، او گفت که باید خدا را با تمامی دل و جان دوست داشت، اما دستور دوم را هم به آن اضافه کرد: «همسایه ات را به اندازه خودت دوست داشته باش» (متی فصل 22 آیه های 34-40). فریسیان از او درخواست کردند تا بزرگترین دستور خدا را بیان کند، اما او دو دستور بزرگ را عنوان کرد و به ما نه تنها کاری که باید انجام دهیم بلکه روش انجام آن را هم گفت. دوست داشتن همسایه به اندازه خود، نتیجه دوست داشتن خداوند است.

اول یوحنا فصل 3 آیه 17، «اما كسی كه ادعای مسيحيت می‌كند و از نظر مالی در وضعيت خوبی به سر می‌برد، اگر همنوع خود را در احتياج ببيند و به او كمک نكند، چگونه ممكن است محبت خدا در قلب او حكمفرما باشد؟» انسان به شکل خدا آفریده شده است بنابراین باید ویژگی های خدا را که شامل دلسوزی نیز می شود از خود نشان دهد. بنابراین، «اگر كسی ادعا می‌كند كه خدا را دوست دارد، اما از همنوع خود متنفر است، دروغ می‌گويد؛ چون اگر كسی نتواند همنوعی را كه می‌بيند، دوست داشته باشد، چگونه می‌تواند خدايی را كه نديده است، دوست بدارد؟» (اول یوحنا فصل 4 آیه 20). کتاب مقدس دلسوزی و ترحم را ویژگی خدا و فرزندان او معرفی می کند.

دومين حكم مهم اين است: ديگران را به اندازهٔ خودت دوست داشته باش. «هيچ دستوری مهمتر از اين دو نيست.»

مَرقُس ۱۲:‏۳۱

زيرا تمام دستورهای خدا، در اين دستور خلاصه می‌شود كه: «ديگران را دوست بدار، به همان اندازه كه خود را دوست می‌داری.»

غلاطيان ۵:‏۱۴

پس آنچه می‌خواهيد ديگران برای شما بكنند، شما همان را برای آنها بكنيد. اين است خلاصهٔ تورات و كتب انبیا.

متی‌ٰ ۷:‏۱۲

بنابراين، تا جايی كه می‌توانيم، در حق مردم، بخصوص مسيحيان مؤمن، نيكی بنماييم.

غلاطيان ۶:‏۱۰

هر چند که تحریفاتی نژادپرستانه در انجیل هم مثل تورات وارد شده است :

نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جايز نيست ...هر چند تعبیر واژه سگان و چوپان و کنعانیان باید کاویده وبررسی شود چرا که در اخر عیسی به همین زن میگوید ایمان تو عظیم است ! انجیل متی 15، 21-26.

هم چنین در آیه ای می خوانیم:»وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)مائده45/(و ما در تورات بر بنی اسرائیل الزام و مقرّر داشتیم که: ]در قانون قصاص[ جان در برابر جان، و چشم در مقابل چشم، و بینى به عوض بینى، و گوش به جاى گوش، و دندان در برابر دندان، و زخمها را قصاصى است. و هر که از آن قصاص گذشت کند، پس آن گذشت کفّارهاى براى ]خطاها و معاصىِ[ اوست. و آنان که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داورى نکنند، هم اینانند که ستمکارند.« که این آیه شبیه موردی است که در تورات می خوانیم:»اگر به کسی صدمه ای وارد شود باید همان صدمه به ضارب نیز وارد گردد. جان به عوض جان، چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان،دست به عوض دست، پا به عوض پا، داغ به عوض داغ، زخم به عوض زخم، و ضرب به عوض ضرب)خروج:21، 24و25(«

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ « مائده32»

به همين جهت، بر بنى‌اسرائيل نوشتيم كه هر كس انسانى را جز به قصاص يا به كيفر فساد در زمين بكشد پس چنان است كه گويى همه‌ى مردم را كشته است، و هر كه انسانى را زنده كند (و از مرگ يا انحراف نجات دهد) گويا همه‌ى مردم را زنده كرده است و البتّه رسولان ما دلايل روشنى را براى مردم آوردند، امّا (با اين همه) بسيارى از مردم بعد از آن (پيام انبيا) در روى زمين اسرافكار شدند.

وشدیدترین عذابها برای قتل مومن است :

وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا

93 نساء

فانى‌شدن تمام دنيا نزد خدا، از كشتن يك مؤمن آسان‌تر است .بحار

مطلب اخر در مورد جنگهای با رومیان و فتح بیت المقدس و فلسطین در زمان ابوبکرو عمر در نبرد اجنادین و یرموک و ... است که همانطور مکرر نوشتیم اساس مصائب از سقیفه است چرا که اگر مولا علی ع کنار گذاشته نشده بود این فتوحات با فرماندهی خالد بن ولید معلوم الحال و ... باعث تنفر ملل دنیا از اسلام نمیشد .

ذكر فتح بيت المقدس

وعن سالم بن عبد الله، قال: لما قدم عمر رحمه الله الجابية، قال له رجل من يهود: يا أمير المؤمنين ؛ لا ترجع إلى بلادك حتى يفتح الله عليك إيلياء ؛ فبينا عمر بن الخطاب بها ؛ إذ انظر إلى كردوس من خيل مقبل، فلما دنوا منه سلوا السيوف، فقال عمر: هؤلاء قوم يستأمنون، فأمنوهم ؛ فأقبلوا فإذا هم أهل إيلياء، فصالحوه على الجزية، وفتحوها له، فلما فتحت عليه دعا ذلك اليهودي، فقيل له: إن عنده لعماً. قال: فسأله عن الدجال - وكان كثير المسألة عنه - فقال له اليهودي: وما مسألتك عنه يا أمير المؤمنين! فأنتم والله معشر العرب تقتلونه دون باب لد ببضع عشرة ذراعاً.

وعن سالم، قال: لما دخل عمر الشأم تلقاه رجل من يهود دمشق، فقال: السلام عليك يا فاروق! أنت صاحب إيلياء لا والله لا ترجع حتى يفتح الله إيلياء ؛ وكانوا قد أشجوا عمراً وأشجاهم ؛ ولم يقدر عليها ولا على الرملة، فبينا عمر معسكراً بالجابية، فزع الناس إلى السلاح، فقال: ما شأنكم؟ فقالوا: ألا ترى الخيل والسيوف ! فنظر، فإذا كردوس يلمعون بالسيوف ؛ فقال عمر: مستأمنة، ولا تراعوا وأمنوهم ؛ فأمنوهم ؛ وإذا هم أهل إيلياء، فأعطوه واكتتبوا منه على إيلياء وحيزها، والرملة وحيزها ؛ فصارت فلسطين نصفين: نصف مع أهل إيلياء، ونصف مع أهل الرملة؛ وهم عشر كور، وفلسطين تعدل الشأم كله ؛ وشهد ذلك اليهودي الصلح، فسأله عمر عن الدجال ؛ فقال: هو من بني بنيامين ؛ وأنتم والله يا معشر العرب تقتلونه على بضع عشرة ذراعاً من باب لد.

وعن خالد وعبادة، قالا: كان الذي صالح فلسطين العوام من أهل إيلياء والرملة ؛ وذلك أن أرطبون والتذارق لحقاً بمصر مقدم عمر الجابية، وأصبيا بعد في بعض الصوائف .

وقيل: كان سبب قدوم عمر إلى الشأم، أن أبا عبيدة حضر بيت المقدس، فطلب أهله منه أن يصالحهم على صلح أهل مدن الشأم، وأن يكون المتولى للعقد عمر بن الخطاب ؛ فكتب إليه بذلك، فسار عن المدينة.

وعن عدى بن سهل، قال: لما استمد أهل الشأم عمر على أهل فلسطين، استخلف علياً، وخرج ممداً لهم، فقال على: أين تخرج بنفسك! إنك تريد عدواً كلباً، فقال: إني أبادر بجهاد العدو موت العباس ؛ إنكم لو قد فقدتم العباس لا نتقض بكم الشر كما ينتقض أول الحبل.

قال: وانضم عمرو وشرحبيل إلى عمر بالجابية حين جرى الصلح فيما بينهم، فشهد الكتاب.

وعن خالد وعباده، قالا: صالح عمر أهل إيلياء بالجابية، وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتاباً واحداً، ما خلا أهل إيلياء.طبری

ومتن قرارداد :

بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل إيلياء من الأمان ؛ أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم، ولكنائسهم وصلبانهم، وسقيمها وبريئها وسائر ملتها ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ، ولا ينتقص منها ولا من حيزها، ولا من صليبهم، ولا من شئ من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم، ولا يضار أحد منهم،(چرا نسبت به ایرانیان در فتح فارس چنین دستوری ندادی ؟!) ولا يسكن بإيلياء معهم أحد من اليهود، وعلى أهل إيلياء أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل المدائن، وعليهم أن يخرجوا منها الروم واللصوت ؛ فمن خرج منهم فإنه آمن على نفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم مأمنهم ؛ ومن أقام منهم فهو آمن ؛ وعليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن أحب من أهل إيلياء أن يسير بنفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم آمنوا على أنفسهم وعلى بيعهم وصلبهم، حتى يبلغوا مأمنهم، ومن كان بها من أهل الأرض قبل مقتل فلان، فمن شاء منهم قعدوا عليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن شاء سار مع الروم ؛ ومن شاء رجع إلى أهله فإنه لا يؤخذ منهم شئ حتى يحصد حصادهم ؛ وعلى ما في هذا الكتاب عهد الله وذمة رسوله وذمة الخلفاء وذمة المؤمنين إذا أعطوا الذي عليهم من الجزية. شهد على ذلك خالد بن الوليد، وعمرو بن العاص، وعبد الرحمن بن عوف، ومعاوية بن أبي سفيان. وكتب وحضر سنة خمس عشرة.

فأما سائر كتبهم فعلى كتاب لد. بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أجمعين، أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم ولكنائسهم وصلبهم وسقيمهم وبريئهم وسائر ملتهم ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ولا ينتقص منها ولا من حيزها ولا مللها، ولا من صلبهم ولا من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم ؛ ولا يضار أحد منهم ؛ وعلى أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل مدائن الشأم، وعليهم إن خرجوا مثل ذلك الشرط إلى آخره. ثم سرح إليهم، وفرق فلسطين على رجلين، فجعل علقمة بن حكيم على نصفها وأنزله الرملة، وعلقممة بن مجزز على نصفها وأنزله إيلياء ؛ فنزل كل واحد منهما في عمله في الجنود التي معه.

وعن سالم ، قال: استعمل علقمة بن مجزز على إيلياء وعلقمة بن حكيم على الرملة في الجنود التي كانت مع عمرو وضم عمراً وشرحبيل إليه بالجابية، فلما انتهيا إلى الجابية، وافقاً عمر رحمه الله راكباً، فقبلا ركبتيه، وضم عمر كل واحد منهما محتضنهما .

وعن عبادة وخالد، قالا: ولما بعث عمر بأمان أهل إيلياء وسكنها الجند، شخص إلى بيت المقدس من الجابية، فرأى فرسه يتوجى ، فنزل عنه، وأتى ببرذون فركبه، فهزه فنزل، فضرب وجهه بردائه، ثم قال: قبح الله من علمك هذا! ثم دعا بفرسه بعد ما أجمه أياماً يوقحه فركبه، ثم سار حتى انتهى إلى بيت المقدس.

وعن أبي صفية ؛ شيخ من بني شيبان، قال: لما أتى عمر الشأم أتى ببرذون فركبه، فلما سار جعل يتخلج به، فنزل عنه، وضرب وجهه، وقال: لا علم الله من علمك! هذا من الخيلاء ؛ ولم يركب برذونا قبله ولا بعده. وفتحت إيلياء وأرضها كلها على يديه، ما خلا أجنادين فإنها فتحت على يدى عمرو، وقيسارية على يدي معاوية وعن أبي عثمان وأبي حارثة، قالا: افتتحت إيلياء وأرضها على يدي عمر في ربيع الآخر سنة ست عشرة.

وعن أبى مريم مولى سلامة، قال: شهدت فتح إيلياء مع عمر رحمه الله، فسار من الجابية فاصلاً حتى يقدم إيلياء، ثم مضى حتى يدخل المسجد، ثم مضى نحو محراب داود ؛ ونحن معه، فدخله ثم قرأ سجده داود، فسجد وسجدنا معه.

منشأ انحرافات یهود

تحریفات تورات وتلمود که زمینه ساز بیرحمی و نژاد پرستی در بین یهود شده است و بتدریج به مکتب خلفای سقیفه توسط افرادی نظیر زید بن ثابت یهودی و بین مسلمین افراطی نظیر سلفیه جهادی وداعش و کتب ایشان وارد گردیده است . کعب الاحبار، وهب بن منبه ، تمیم داری و ...

در سفر پیدایش می خوانیم: «واقع شد بعد از این ایام که خدا ابراهیم(علیه السلام) را امتحان کرده بدو گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: اکنون پسر خود را که یگانه ی تست ( پس اسماعیل چی شد ؟!) او را دوست می داری، «یعنی اسحاق(علیه السلام)» را بردار و بر زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم برای قربانی سوختی بگذران ... و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته ی خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم!، عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا می ترسی چون که پسر یگانه ی خود را از من دریغ نداشتی ... بار دیگر فرشته ی خداوند به ابراهیم از آسمان ندا در داد و گفت: خداوند می گوید به ذات خودم قسم می خورم چون که این کار را کردی و پسر یگانه ی خود را دریغ نداشتی هر آینه ترا برکت دهم و ذریت ترا کثیر سازم مانند ستارگان آسمان و مثل ریگ هایی که بر کناره ی دریاست و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد و از ذریت تو جمیع امت های زمین برکت خواهند یافت

پیدایش 1:22.

انجيل برنابا هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است : (خداوند با ابراهيم (عليهالسلام ) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت ، اسماعيل را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن ، و اگر ذبيح ابراهيم (عليهالسلام ) اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (عليهالسلام ) نمى خواند، براى اينكه وقتى اسحاق به دنيا آمد اسماعيل (عليهالسلام ) كودكى هفت ساله بود).المیزان

ماجرای توبه گوساله پرستان : تورات دراین باره میگوید:

آن گاه موسی به دروازه اردو ايستاده، گفت: هر كه به طرف خداوند باشد به نزد من آيد. پس جمیع بنی الوی نزد وی جمع شدند. او بديشان گفت: يهوه خدای اسرائیل چنین میگويد: هر كس شمشیر خود را بر ران خويش بگذارد و از دروازه تا دروازه اردو، آمد و رفت كند و هر كس برادر خود و دوست خويش و همسايه خود را بكشد. و بنی الوی موافق سخن موسی كردند و در آن روز قريب سه هزار نفر از قوم افتادند )كتاب مقدس، سفر خروج ، /23

قربانی کردن فرزند در تورات :

یفتاح، که پس از غلبه بر عمونیان از داوران (حکام، پادشاهان) قوم اسرائیل می‌گردد، هنگامی که به نبرد با سپاه عمون رفت «نزد خداوند نذر کرده بود که اگر اسرائیلی‌ها را یاری کند تا عمونی‌ها را شکست دهند، وقتی که به‌سلامت به منزل بازگردد، هر چه [و هر که] را که از در خانه‌اش به استقبال او بیرون آید به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم خواهد کرد. پس یفتاح با عمونی‌ها وارد جنگ شد و خداوند او را پیروز گرداند ... هنگامی که یفتاح به خانه خود در مصفه بازگشت، دختر وی، یعنی تنها فرزندش، در حالی که از شادی دف می‌زد و می‌رقصید به استقبال او از خانه بیرون آمد. وقتی یفتاح دخترش را دید از شدت ناراحتی جامه خود را چاک زد و گفت: «آه، دخترم! تو مرا غصه‌دار کردی؛ زیرا من به خداوند نذر کرده‌ام و نمی‌توانم آن را ادا نکنم». دخترش گفت: «پدر، تو باید آنچه را که به خداوند نذر کرده‌ای به‌جا آوری، زیرا او تو را بر دشمنانت، عمونی‌ها، پیروز گردانیده است...». سپس ... یفتاح چنان‌که نذر کرده بود عمل نمود» (داوران، 11: 30-39).

رسمِ مخوف سوزاندنِ فرزندان به خاطر بَعَل یا مولوک

اسکلت کودکانی که نثار آتش می‌شد، در کاوش‌های گزر (Gzer) فلسطین مربوط به دورۀ کنعانی ـ یهودی مؤید همین باور است (Hastings, 1979: 12/388)

بنا بر کتاب دوم پادشاهان، یوشیا مکان‌های بلند نواحی حکومت خود، به­ویژه قربانگاه­های سنگی «توفت را که در وادی بنی هنّوم بود، نجس ساخت تا دیگر کسی پسر یا دختر خود را برای مولوخ از آتش نگذراند» (23:10).

در سفر پیدایش 4-5 آمده که هابیل چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح نمود !

در خروج 14-13 آمده که خداوند به موسی فرمود تمام فرزندان اول بنی اسرائیل و نخست زاده نر حیوانات را وقف من کنید .

ودر جریان فرزندان اسحاق نیز اهمیت نخست زادگی از آنجا روشن میشود که عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت !

در خروج 15-12 هم آمده که پسران ارشد وحیوانات نخست از آن خداوند میباشند و...

همچنین در اعداد 3- 13 ودهها آیه دیگر اهمیت وارزش نخست زادگان در تورات آمده است .

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست) مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

حتی بصورتی افراطی وتحریف شده :

سوزاندن پسران :دوم تواریخ 28-3 ودوم پادشاهان 17-31 و قربانی کردن نخست زادگان :میکاه 6-8 واول پادشاهان 3 -13

سوزاندن پسران ودختران در مقابل بتان بعل ومولک بدون امر خدا :ارمیا 32- 35 وحزقیال 16-22 وارمیا 7-31

نهی از سوزاندن فرزندان در مقابل بتان: تثنيه 18-12

خدای متعال در کتاب ارمیا وادی حنوم - 32 میفرماید :

...تا پسران ودختران خویش رادر آتش بسوزانندکه من اینکار را امر نفرموده بودم و حتی در خاطر نگذراندم !

پس مسأله نخست زادگي يك اصل بسیار مهم در تعاليم يهود است .

اگر اشکال شود که مقصود نخست زادگی زن اول واصلی است نه کنیز ، که این مورد نیز در تورات آمده که نخست زادگی از هرزن که باشد چه مکروه چه اصلی .

وتصریح عبارت نخست زادگی در صورت داشتن دو زن در تثنیه 21- 15 آمده که :

إِذَا كَانَ لِرَجُل امْرَأَتَانِ، إِحْدَاهُمَا مَحْبُوبَةٌ وَالأُخْرَى مَكْرُوهَةٌ، فَوَلَدَتَا لَهُ بَنِينَ، الْمَحْبُوبَةُ وَالْمَكْرُوهَةُ. فَإِنْ كَانَ الابْنُ الْبِكْرُ لِلْمَكْرُوهَةِ،‏ ١٦فَيَوْمَ يَقْسِمُ لِبَنِيهِ مَا كَانَ لَهُ، لاَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُقَدِّمَ ابْنَ الْمَحْبُوبَةِ بِكْرًا عَلَى ابْنِ الْمَكْرُوهَةِ الْبِكْرِ،‏ ١٧بَلْ يَعْرِفُ ابْنَ الْمَكْرُوهَةِ بِكْرًا لِيُعْطِيَهُ نَصِيبَ اثْنَيْنِ مِنْ كُلِّ مَا يُوجَدُ عِنْدَهُ، لأَنَّهُ هُوَ أَوَّلُ قُدْرَتِهِ. لَهُ حَقُّ الْبَكُورِيَّةِ (حق نخست زادگی)

اگر مردی دو همسر داشته باشد یکی محبوب ودیگری مکروه ، و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد،(یعنی اسماعیل) بدهد ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد .

البته صحابه اهل سنت چون با یهودیان رابطه داشتند از یهود روایت کرده اند که اسحاق ذبیح بود !

سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :

التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.

ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش :

التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ.

دوم پادشاهان ۲۳:۱۰:

او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ (مردوک) از درون آتش عبور کنند.

ارمیا ۳۲:۳۵:

و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ (مولک) عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.

در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!

اما هشدار پیامبران و مقابله با این وحشیگری ها اما کو گوش شنوا :

موسی، قوم خود را بر کرانه رود اردن و پیش از ورود به سرزمین موعود این‌گونه انذار می‌دهد:

وقتی وارد سرزمین موعود شدید، مواظب باشید که از آداب و رسوم نفرت‌انگیز قوم‌هایی که در آنجا زندگی می‌کنند، پیروی نکنید. مثل آنها بچه‌های خود را روی آتش قربانگاه قربانی نکنید. هیچ‌یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیب‌گویی و رمالی و فال‌گیری کند یا ارواح مردگان را احضار نماید. خداوند از تمام کسانی که دست به چنین کارها می‌زنند متنفر است. به خاطر انجام همین کارها است که خداوند، این قوم‌ها را ریشه‌کن می‌کند. شما باید در حضور خداوند، پاک و بی‌عیب باشید (تثنیه، 18: 9-13).

آنها [بنی‌اسرائیل]، قوم‌هایی را که خداوند گفته بود از بین ببرند، نکشتند، بلکه با آنها وصلت و از کارهای بد ایشان پیروی کردند. بت‌های آنها را پرستش نمودند و با این کار، خود را محکوم به مرگ کردند. اسرائیلی‌ها، خون پسران و دختران خود را برای بت‌های کنعان ریختند و زمین موعود را با خون آنها ناپاک ساختند. با این کارها، خود را آلوده کردند و به خدا خیانت ورزیدند. بنابراین، خشم خداوند بر بنی‌اسرائیل افروخته شد و او از آنها بیزار شد. آنها را به دست قوم‌هایی که از ایشان نفرت داشتند، سپرد تا بر آنها حکمرانی کنند. دشمنانشان بر آنها ظلم کردند و ایشان را خوار و ذلیل ساختند (مزامیر، 106: 34-42).

وقتی برای عبادت خداوند، خدای قادر مطلق، می‌آییم، چه چیز به حضور او بیاوریم؟ آیا اگر بهترین گوساله‌ها را برای او قربانی کنیم او از ما راضی خواهد شد؟ اگر هزاران گوسفند و ده‌ها هزار نهر پر از روغن زیتون به او تقدیم کنیم او از ما خشنود خواهد گردید؟ آیا اگر فرزند ارشد خود را برای گناه خود قربانی کنیم او گناه ما را خواهد بخشید؟ خداوند به ما فرموده است که از ما چه می‌خواهد. آنچه او از ما می‌خواهد این است که رحم و انصاف داشته باشیم و با کمال فروتنی احکامش را به‌جا آوریم (میکاه، 6: 6-8).

پس از رهایی بنی‌اسرائیل از اسارت مصر، خداوند تکالیفی را بر آنان مقرر می‌دارد، از جمله اینکه: «[تمامِ] پسران ارشد و همچنین نخست‌زاده نر حیوانات شما از آن خداوند است و باید آنها را وقف خدا کنید. به جای نخست‌زاده الاغ، بره وقف کنید. ولی اگر نخواستید آن را با بره عوض کنید، باید گردن الاغ را بشکنید. اما برای پسران ارشد خود حتماً باید [حیوان مناسب دیگر یا وجه نقد] عوض دهید» (خروج، 13: 12-13).

غیر قابل قبوک دان ستن توبه مرتد فز ری، فتوای معهود فقیهان امامیه ا ست

ولی عموم فقیهان اهل ستتنّت از جمله ابوحنیفه، مال وشتتافعی قا ل به آن نیستتتند )طوستتی، ،1029 ج،6 ص363(.

چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!

خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58)....

چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟

از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!

علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای متعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآواره میکنند ؟؟!!!!

حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !

یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .

در مصحف شریف نیز آمده که :

وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}

ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.

به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد.

سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا»

(هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!

بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است

البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ، نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!

و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود،

و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است .

پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....

ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.

البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !

خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...

سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش !

جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!

اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....

وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !

همسر سارا خواهر ناتنی ابرام بود ! و بعقیده یهود همه یهود از نسل ساره (شاهزاده) هستند در حالى كه ملت‌هاى ديگر، بخصوص اعراب ورسول خاتم ص از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‌اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‌اند.

ساره ؛ سره = خالص

«غريبان بر پا شده غلّه‌هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)

ولى تلمود به درجه‌اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‌گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‌هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.

تفصیل در :

https://drive.google.com/file/d/119n9RtPUYusSiu8aH7xQz682XwkjusVn/view?usp=drive_link

ریشه رویت الله تعالی و تجسیم  در منابع فریقین

وقتی الله ورسولش گفتند ثقلین باعث نجاتست نه تفسیر کعب الاحبار یهودی وابوهریره و عکرمه و زید و ... همانطور که میدانیم بعضی ایات تاویل دارند ومعنی ظاهری مقصود نیست مانند یوم یکشف عن ساق ... الی ربها ناظره و ... در تاویل ایات فوق امام رضا ع فرمودند 

حجابی از نور است که برداشته می‌شود؛ پس مومنان به سجده می‌افتند ولی اصلاب [= ستون فقرات] منافقان محکم و سخت می‌شود و بر سجده کردن توانایی پیدا نمی‌کنند.

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۱، ص۱۲۱؛ التوحيد (للصدوق)، ص۱۵۴؛ الإحتجاج، ج‏۲، ص۴۱۱

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْكُوفِيُّ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ» قَالَ ع:

حِجَابٌ مِنْ نُورٍ يُكْشَفُ فَيَقَعُ الْمُؤْمِنُونَ سُجَّداً وَ تَدْمُجُ أَصْلَابُ الْمُنَافِقِينَ فَلا يَسْتَطِيعُونَ السُّجُودَ.

اما از عامه : 

از بخاری نقل شده که درباره قول پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم): “یضحَکُ اللهُ إلی رَجُلَینِ. . . ” گفت: “ضِحْکُهُ رَحْمَتَهُ” “خندیدن خدا به معنای رحمت اوست”.

قوله عن أبي الزناد كذا هو في الموطأ ولمالك فيه إسناد آخر رواه أيضا عن إسحاق بن أبي طلحة عن أنس أخرجه الدارقطني قوله يضحك الله إلى رجلين في رواية النسائي من طريق بن عيينة عن أبي الزناد أن الله يعجب من رجلين قال الخطابي الضحك الذي يعتري البشر عندما يستخفهم الفرح أو الطرب غير جائز على الله تعالى وإنما هذا مثل ضرب لهذا الصنيع الذي يحل محل الإعجاب عند البشر فإذا رأوه أضحكهم ومعناه الإخبار عن رضا الله بفعل أحدهما وقبوله للآخر ومجازاتهما على صنيعهما بالجنة مع اختلاف حاليهما قال وقد تأول البخاري الضحك في موضع آخر على معنى الرحمة وهو قريب وتأويله على معنى الرضا أقرب فإن الضحك يدل على الرضا والقبول قال والكرام يوصفون عند ما يسألهم السائل بالبشر وحسن اللقاء فيكون المعنى في قوله يضحك الله .فتح الباری

 

وامام احمد تاویل کرده :

وروى البيهقي عن الحاكم عن أبي عمرو بن السماك عن حنبل أن أحمد بن حنبل تأول قول الله تعالى: (وجاء ربك) [ الفجر: 22 ] أنه جاء ثوابه.

ثم قال البيهقي: وهذا إسناد لا غبار عليه.البدایه والنهایه

 

حتی خود قران در قرائات  و مصاحف مختلفی که عثمان جمع کرد تاویل کرده :

آیا خدا می آید یا امر خدا ؟؟!!

 

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيهُمُ الْمَلآئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ {الأنعام/158}

 

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ {النحل/33}

 

محمّد بن صالح بن عثیمین از مفتیان وهابی می گوید:

تقسیم الکلام إلی حقیقة و مجاز هو المشهور عند اکثر المتأخرین فی القرآن و غیره. و قال اهل العلم: لا مجاز فی القرآن. و قال آخرون: لا مجاز فی القرآن و لا فی غیره، و به قال ابواسحاق الاسفرایینی، و من المتأخرین محمّد الأمین الشنقیطی. و قد بین شیخ الاسلام ابن تیمیة و تلمیذه ابن القیم انّه اصطلاح حادث بعد انقضاء القرون الثلاثة المفضلة، و نصره بأدلة قویة کثیرة تبین لمن اطلع علیها انّ هذا القول هو الصواب.

الاصول من علم الاصول

 

تقسیم کلام به حقیقت و مجاز مشهور نزد اکثر متأخرین در قرآن و غیر قرآن است. و برخی از اهل علم گفته اند که در قرآن مجاز وجود ندارد، و عده ای نیز گفته اند که در قرآن و غیر قرآن مجاز وجود ندارد و این رأی ابواسحاق اسفرایینی و از متأخرین محمّد امین شنقیطی است. شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم بیان کرده اند که این یک اصطلاح جدید بعد از انقضاء سه قرنی است که بر قرن های دیگر تفضیل داده شده است. و او این رأی را با ادله قوی بسیاری یاری نموده به حدی که هرکس از آن اطّلاع یابد پی می برد که این رأی صحیح است.

 

ذهبی نیز از مالک نقل می کند:

وَقَالَ ابْنُ عَدِيٍّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ هَارُوْنَ بنِ حَسَّانٍ، حَدَّثَنَا صَالِحُ بنُ أَيُّوْبَ، حَدَّثَنَا حَبِيْبُ بنُ أَبِي حَبِيْبٍ، حَدَّثَنِي مَالِكٌ، قَالَ:

يَتَنَزَّلُ رَبُّنَا - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - أَمْرُهُ، فَأَمَّا هُوَ، فَدَائِمٌ لاَ يَزُولُ.

قَالَ صَالِحٌ: فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِيَحْيَى بنِ بُكَيْرٍ، فَقَالَ: حَسَنٌ وَاللهِ، وَلَمْ أَسْمَعْهُ مِنْ مَالِكٍ.

قُلْتُ: لاَ أَعْرِفُ صَالِحاً، وَحَبِيْبٌ مَشْهُوْرٌ، وَالمَحْفُوْظُ عَنْ مَالِكٍ -رَحِمَهُ اللهُ- رِوَايَةُ الوَلِيْدِ بنِ مُسْلِمٍ، أَنَّهُ سَأَلهُ عَنْ أَحَادِيْثِ الصِّفَاتِ، فَقَالَ: أَمِرَّهَا كَمَا جَاءتْ، بِلاَ تَفْسِيْرٍ.

فَيَكُوْنُ لِلإِمَامِ فِي ذَلِكَ قَوْلاَنِ إِنْ صَحَّتْ رِوَايَةُ حَبِيْبٍ.

أَحْمَدُ بنُ عَبْدِ الرَّحِيْمِ بنِ البَرْقِيِّ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بنُ أَبِي سَلَمَةَ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بنُ حَسَّانٍ:

أَنَّ أَبَا خُلَيْدٍ قَالَ لِمَالِكٍ: يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، إِنَّ أَهْلَ دِمَشْقَ يَقْرَؤُونَ: إِبْرَاهَامُ (1) .

فَقَالَ: أَهْلُ دِمَشْقَ بِأَكْلِ البَطِّيخِ أَعْلَمُ مِنْهُم بِالقِرَاءةِ (2) .

قَالَ لَهُ أَبُو خُلَيْدٍ: إِنَّهُم يَدَّعُوْنَ قِرَاءةَ عُثْمَانَ.

قَالَ مَالِكٌ: فَهَذَا مُصْحَفُ عُثْمَانَ عِنْدِي.

وَدَعَا بِهِ، فَفُتِحَ، فَإِذَا فِيْهِ: إِبْرَاهَامُ، كَمَا قَالَ أَهْلُ دِمَشْقَ.

قُلْتُ: رَسْمُ المُصْحَفِ مُحْتَمِلٌ لِلْقِرَاءتَيْنِ، وَقِرَاءةُ الجُمْهُوْرِ أَفصَحُ وَأَوْلَى.

الكتاب : سير أعلام النبلاء

المؤلف : شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى : 748هـ)

 

ابن عدی گفته: حدیث کرد ما را محمد بن هارون بن حسان، حدیث کرد ما را صالح بن ایوب، حدیث کرد ما را حبیب بن ابی حبیب، حدیث کرد ما را مالک گفت: فرود می آورد پروردگار ما تبارک و تعالی امرش را، و اما او پس دائم است و زوال در او راهی ندارد.

والمذهب الثاني مذهب أكثر المتكلمين وجماعة من السلف أنها تؤول على ما يليق فعلى هذا نقل عن مالك وغيره أن معناه تنزل رحمته وأمره وملائكته .تفسیر خازن

في الرواية (الثّابت) في الدراية (وَرَحِمَ اللَّهُ مَالِكًا فَلَقَدْ كَرِهَ التَّحَدُّثَ بِمِثْلِ ذلك من الأحاديث الموهمة للتّشبيه) المحتاجة إلى التأويل المقتضي للتنزيه (والمشكلة المعنى) .شرح شفا

 

279 - وباسناده إلى عبدالله بن قيس عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال : سمعته يقول ( بل يداه مبسوطتان ) فقلت : له يدان هكذا - واشرت بيدى إلى يديه - ؟ فقال : لا لو كان

هكذا كان مخلوقا .تفسير نورالثقلين

172 - وباسناده إلى اسحق بن عمار عمن سمعه عن أبي عبدالله عليه السلام انه قال في قول الله

عزوجل : " قالت اليهود يد الله مغلولة " لم يعنوا انه هكذا ، ولكنهم قالوا قد فرغ من

الامر فلا يزيد ولا ينقص ، وقال الله جل جلاله تكذبيا لقولهم : " غلت أيديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء " ألم تسمع الله عزوجل يقول : " يمحو الله

ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب " . نورالثقلین ...ببینید چقدر زیبا امام ع آیه زا تاویل میکند بدون اینکه مثل وهابیون دچار تجسیم شود ....

 

 

 

 

بخاری ومسلم وتکذیب عائشه حدیث عکرمه :

3234 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِىُّ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ أَنْبَأَنَا الْقَاسِمُ عَنْ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - قَالَتْ مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ ، وَلَكِنْ قَدْ رَأَى جِبْرِيلَ فِى صُورَتِهِ ، وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَيْنَ الأُفُقِ . أطرافه 3235 ، 4612 ، 4855 ، 7380 ، 7531 تحفة 17468

 

البته بخاری خائن يا شاگردانش کلمه فریه را حذف نموده تا صحابه دروغگو نشوند بقول عائشه اما در صحیح مسلم وترمذی و...اصل خبر بدون تحریف وسانسور چنین است که عائشه میگه هرکس بگه محمد پروردگارش را دیده بزرگترین دروغ را به الله زده است :

 

457 - حَدَّثَنِى زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ دَاوُدَ عَنِ الشَّعْبِىِّ عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ كُنْتُ مُتَّكِئًا عِنْدَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ يَا أَبَا عَائِشَةَ ثَلاَثٌ مَنْ تَكَلَّمَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ. قُلْتُ مَا هُنَّ قَالَتْ مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا -صلى الله عليه وسلم- رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ. قَالَ وَكُنْتُ مُتَّكِئًا فَجَلَسْتُ فَقُلْتُ يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَنْظِرِينِى وَلاَ تَعْجَلِينِى أَلَمْ يَقُلِ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ (وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ) ( وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ). فَقَالَتْ أَنَا أَوَّلُ هَذِهِ الأُمَّةِ سَأَلَ عَنْ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَقَالَ « إِنَّمَا هُوَ جِبْرِيلُ لَمْ أَرَهُ عَلَى صُورَتِهِ الَّتِى خُلِقَ عَلَيْهَا غَيْرَ هَاتَيْنِ الْمَرَّتَيْنِ رَأَيْتُهُ مُنْهَبِطًا مِنَ السَّمَاءِ سَادًّا عِظَمُ خَلْقِهِ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ ». فَقَالَتْ أَوَلَمْ تَسْمَعْ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ (لاَ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ) أَوَلَمْ تَسْمَعْ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ (وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِىٌّ حَكِيمٌ) قَالَتْ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- كَتَمَ شَيْئًا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ وَاللَّهُ يَقُولُ (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ). قَالَتْ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُخْبِرُ بِمَا يَكُونُ فِى غَدٍ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ وَاللَّهُ يَقُولُ (قُلْ لاَ يَعْلَمُ مَنْ فِى السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ ). مسلم

 

4900 - حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا حَفْصٌ، عَنْ دَاوُدَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنِ هَذِهِ الْآيَةِ الَّتِي فِيهَا الرُّؤْيَةُ، فَقَالَتْ: أَنَا  أَعْلَمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِهَذِهِ، وَأَنَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَلِكَ. قَالَ: «رَأَيْتُ جِبْرِيلَ». ثُمَّ قَالَتْ: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ الْكَذِبَ عَلَى اللَّهِ»

[حكم حسين سليم أسد] : إسناده صحيح

 

.البته عائشه هم  بشدت تکذیب کرد این خبر را ! نمیدانم چرا در اینجا وهابیون حرف عائشه را قبول نمیکند با اینکه میگوید من داناترین امت هستم به این موضوع ! وقال ابن حجر: ( روى الخلال في كتاب السنة عن المروزي: قلت لأحمد إن #عائشة قالت: من زعم أن محمدا رأى ربه فقد أعظم على الله الفرية، فبأي شيء يدفع قولها؟ قال: بقول النبي - صلى الله عليه وسلم -: " رأيت ربي"، قول النبي - صلى الله عليه وسلم - أكبر من قولها) ه  . فتح الباری

 

 

عمده این تجسیم توسط عمر که عاشق تورات بود وارد اسلام شد وبقیه اش هم توسط مشاوریهودیش کعب الاحبار و تمیم داری وابوهریره و وهب بن منبه و... :

 

28320- عن عمر : أن امرأة أتت النبى  - صلى الله عليه وسلم -  فقالت يا رسول الله ادع الله أن يدخلنى الجنة فعظم الرب وقال إن عرشه فوق سبع سموات وفى لفظ إن كرسيه وسع السموات والأرض وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركب فى ثقله (أبو يعلى ، وابن أبى عاصم ، وابن خزيمة ، والدارقطنى فى الصفات ، والطبرانى فى السنة ، وابن مردويه ، والضياء) [كنز العمال 29863]

أخرجه ابن أبى عاصم (1/252 ، رقم 573) ، والدارقطنى فى الصفات (1/30 ، رقم 35) ، والضياء (1/264 ، رقم 152) . قال الهيثمى (10/159) رواه أبو يعلى فى الكبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد الله بن خليفة الهمذانى وهو ثقة .

عمر بن خطاب نقل مي كند: زني آمد نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) گفت: دعا كن كه خداوند مرا وارد بهشت گرداند. پيغمبر بعد از تعظیم الهي گفت: عرش خداوند به وسعت آسمانها و زمين است و وقتي خداوند سوار بر عرش مي شود، عرش خداوند از سنگيني خداوند مثل شترناله مي كند؟!

 

در تورات یهود آمده که خداوند نعوذبالله پا دارد:

 

تجسيم يهود توسط عمر كه عاشق يهود بود و يحبونه، وارد دين شد :

موسی و هارون و ناداب و ابیهو با هفتاد نفر از بزرگان اسراییل از کوه بالا رفتند و خدای اسراییل را دیدند به نظر می رسید که زیر پای او،فرشی از یاقوت کبود به شفافی آسمان گسترده شده باشد

 

تورات سفر خروج فصل 24 آیه 9 تا 11

 

 

 

 

وأخرج أحمد والبخاري ومسلم وأبو داود والترمذي والنسائي وابن ماجة وابن خزيمة وابن حبان وابن مردويه ، عن جرير قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « إنكم سترون ربكم كما ترون هذا القمر لا تضامون في رؤيته ، فإن استطعتم أن لا تغلبوا على صلاة قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ، فافعلوا » ثم قرأ : { وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل غروبها } .

 

در صحیحین از جریر نقل شده است که پیامبر اسلام (ص) به ماه شب چهارده نگاه کرد و فرمود: همان طور که شما این ماه را می بینید پروردگارتان را می بینید ! خداوند برای مؤمنان در حالی که می خندد تجلی می کند.

 

 

و همانطور که مولا علی ع بروایت کلینی و در نهج البلاغه فرمودند قلب الله را میبیند نه چشم سر .  لن ترانی یعنی ای موسی در اینده هم منو نخواهی دید . لا تدرکه الابصار  

 

 في عيون الاخبار في باب ما جاء عن الرضا عليه السلام من الاخبار في
التوحيد باسناده إلى على بن الحسين عن على بن فضال عن ابيه قال : سألت الرضا
عليه السلام عن قول الله عزوجل وجاء ربك والملك صفا صفا فقال : ان الله سبحانه لا يوصف بالمجئ والذهاب ، تعالى عن الانتقال انما يعنى بذلك وجاء امر ربك والحديث
طويل أخذنا منه موضع الحاجة .

 

 في كتاب الاحتجاج للطبرسى ( ره ) عن أمير المؤمنين عليه السلام واما قوله :
" وجاء ربك والملك صفا صفا " وقوله : " هل ينظرون الا أن تأتيم الملائكة أو يأتى
ربك أو يأتى بعض آيات ربك " فذلك كله حق وليست له جثة جل ذكره كجثة ( 1 )
خلقه وانه رب كل شئ ورب شئ من كتاب الله عزوجل يكون تأويله على غير
تنزيله ، ولا يشبه تأويل كلام البشر ولا فعل البشر ، وسأنبئك بمثال لذلك تكتفى
انشاء الله وهو حكاية الله عزوجل عن ابراهيم عليه السلام حيث قال : " انى ذاهب إلى ربى "
فذهابه إلى ربه توجيهه إلى وعبادته واجتهاده ، الا ترى ان تأويله غير تنزيله ؟ وقال :
" انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج " وقال : " وانزلنا الحديد فيه بأس شديد "
فانزاله ذلك خلقه وكذلك قوله : " ان كان للرحمن ولد فأنا اول العابدين " اى الجاهدين
فالتأويل في هذا القول باطنه مضاد لظاهره .


کتاب تفسير نور الثقلين
لمؤلفه
العلامة الخبير والمحدث النحرير الشيخ عبد على بن جمعة
العروسى الحويزى قدس سره
المتوفى سنة 1112

وَقد روينَا عَن أَحْمد بن حَنْبَل رَحمَه الله أَنه قَالَ وَجَاء رَبك إِنَّمَا مَعْنَاهُ وَجَاء أَمر رَبك

 

الكتاب: الفصل في الملل والأهواء والنحل

المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)

الناشر: مكتبة الخانجي - القاهرة

 

قوله تعالى : { إلا أن يأتيهم الله } كان جماعة من السلف يمسكون عن الكلام في مثل هذا . وقد ذكر القاضي أبو يعلى عن أحمد أنه قال : المراد به : قدرته وأمره . قال : وقد بينه في قوله تعالى : { أوَ يأتي أمر ربك } [ الانعام : 158 ] .زاد المسير

 

الثاني: أن يأتيهم أمر الله، كقوله: {إِنَّمَا جَزَآءُ الذين يُحَارِبُونَ الله} [المائدة: 33] والمراد: يحاربون أولياءه. وقوله: {واسأل القرية} [يوسف: 82] والمراد: أهل القرية، فكذا قوله: «يَأتِيهِم اللَّهُ» المراد: يأتيهم أمر الله، كقوله: {وَجَآءَ رَبُّكَ والملك صَفّاً صَفّاً} [الفجر: 22] ، وليس فيه إلاَّ حذف المضاف، وإقامة المضاف إليه مقامه، وهو مجازٌ مشهورٌ كثيرٌ في كلامهم،

الكتاب: اللباب في علوم الكتاب

المؤلف: أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني (المتوفى: 775هـ)

المحقق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض

الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان

 

وَالْوَجْهُ الثَّانِي: فِي التَّأْوِيلِ أَنْ يَكُونَ الْمُرَادُ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ أَيْ أَمْرُ اللَّهِ، وَمَدَارُ الْكَلَامِ فِي هَذَا الْبَابِ أَنَّهُ تَعَالَى إِذَا ذَكَرَ فِعْلًا وَأَضَافَهُ إِلَى شَيْءٍ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ مُحَالًا فَالْوَاجِبُ صَرْفُهُ إِلَى التَّأْوِيلِ، كَمَا قَالَهُ الْعُلَمَاءُ فِي قَوْلِهِ: الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ والمراد يحاربون أولياءه، وقال: وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ [يُوسُفَ: 82] وَالْمُرَادُ: وَاسْأَلْ أَهْلَ الْقَرْيَةِ، فَكَذَا قَوْلُهُ: يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ الْمُرَادُ بِهِ يَأْتِيهِمْ أَمْرُ اللَّهِ، وَقَوْلُهُ: وَجاءَ رَبُّكَ [الْفَجْرِ: 22] الْمُرَادُ: جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ، وَلَيْسَ فِيهِ إِلَّا حَذْفُ الْمُضَافِ، وَإِقَامَةُ الْمُضَافِ إِلَيْهِ مُقَامَهُ، وَهُوَ مَجَازٌ مَشْهُورٌ، يُقَالُ: ضَرَبَ الْأَمِيرُ فُلَانًا، وَصَلَبَهُ، وَأَعْطَاهُ، وَالْمُرَادُ أَنَّهُ أَمَرَ بِذَلِكَ، لَا أَنَّهُ تَوَلَّى ذَلِكَ الْعَمَلَ بِنَفَسِهِ، ثُمَّ الَّذِي يُؤَكِّدُ الْقَوْلَ بِصِحَّةِ هذا التأويل وجهان الأول: أن قوله هاهنا: يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ وَقَوْلَهُ: وَجاءَ رَبُّكَ إِخْبَارٌ عَنْ حَالِ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ ذَكَرَ هَذِهِ الْوَاقِعَةَ بِعَيْنِهَا في سورة النحل فقال: لْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ

تفسير رازي

 

وَقَالَ الزَّجَّاجُ: التَّقْدِيرُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَمِنَ الْمَلَائِكَةِ. وَقِيلَ: لَيْسَ الْكَلَامُ عَلَى ظَاهِرِهِ فِي حَقِّهِ سُبْحَانَهُ، وَإِنَّمَا الْمَعْنَى يَأْتِيهِمْ أَمْرُ اللَّهِ وَحُكْمُهُ. تفسير قرطبي

 

 

«وَقَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» مجازه: وأمر ربّك.

 

الكتاب: مجاز القرآن

المؤلف: أبو عبيدة معمر بن المثنى التيمى البصري (المتوفى: 209هـ)

المحقق: محمد فواد سزگين

الناشر: مكتبة الخانجى – القاهرة

 

بيشتر علما مجاز در قران را قبول دارند ...

 

تفصیل در لینک نقد حدیث و اخر :

Download

https://sites.google.com/site/hojjah/akhar.zip

 

آغاز يهوديسازي و انقلاب به اعقاب !!!!

 

 

 اين موضوع فوق العاده مهم وخطير است بدقت بخوانيد تا سر منشأ اختلاف وبدبختي مسلمين را بفهميد ، ابتدا خلاصه مطالب بعد اسناد :


 
كلمات تغيير وتبديل دين يا همان #تحريف در قران كريم نيز استعمال شده گاهي مستقيم ( او بدله يونس 15) و گاهي غير مستقيم يعني انقلاب به اعقاب و مهجوريت وعضين نمودن قران محمد ص توسط قوم رسول الله ص ( آيات 144 آل عمران و 30 فرقان)
 
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ {يونس/15}
 
كفار ومنافقين از اين قران يعني قران محمد ص كراهت داشتند وميگفتند وميخواستند قراني غير از اين باشد وبرسول خدا ص ميگفتند اين قران را #تبديل كن بغير آن !!!
 
 
 
وبنص آيات آخري نازله بر رسول خدا ص در اواخر عمر ايشان در سوره توبه آيه 74، اصحابيكه ميخواستند از شر رسول خدا ص ودينش خلاص شوند تصميم بر قتل خاتم انبياء گرفتند و ...وكفروا بعد اسلامهم وهموا بما لم ينالوا ...
 
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ #مَهْجُورًا {الفرقان/30}
 

ورسول خدا ص گفت خدايا بدرستيكه قوم من ، اين قران را مهجور ميسازند !

 


وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) وبرسول خدا ص میگفت که احادیث اهل کتاب تو قلب ما مینشیند بروایت ابن ضریس و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی )  و یهود بعمر میگفتند تو والله صاحب مائی بدون شک بروایت ابن عبد البر ،  همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت یهودی کردند ووی را مناصب عالی دادند حتی جمع مصحف شریف !

 

 

و ما محمد الا رسول قدخلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا وسیجزی الله الشاکرین ﴿ ال عمران 144﴾

و لاتجد اكثرهم شاكرين

 

تغيير دين وسنت رسول الله ص چرا وچگونه ؟

 

چگونه وچرا عمر ومعاویه از کعب الاحبار حمایت وتعریف میکنند در حالیکه امام علی ع وابوذر وی را یهودی دروغگو میدانند و....

 

 

واعتراف خود یهود به اینکه عمر را بیشتر از همه دوست دارند :

اسباب النزول – الواحدي (1/17) :
قوله: (من كان عدوا لله وملائكته) الآية، أخبرنا أبو بكر الاصفهاني قال: أخبرنا أبو الشيخ الحافظ قال: حدثنا أبو يحيى الرازي قال: حدثنا سهل بن عثمان قال: حدثنا علي بن مسهر عن داود عن الشعبي قال: قال عمر بن الخطاب : كنت آتي اليهود عند دراستهم التوراة فأعجب من موافقة القرآن التوراة
وموافقة القرآن، فقالوا: يا عمر ما أحد أحب إلينا منك، قلت ولم ؟ قالوا: لانك تأتينا وتغشانا، قلت: إنما أجئ لاعجب من تصديق كتاب الله بعضه بعضا، وموافقة
التوراة القرآن وموافقة القرآن التوراة، فبينما أنا عندهم ذات يوم إذ مر رسول الله صلى الله عليه وسلم خلف ظهري، فقالوا: إن هذا صاحبك فقم إليه، فالتفت إليه فإذا رسول الله صلى الله عليه وسلم قد دخل خوخة في المدينة، فأقبلت عليهم فقلت: أنشدكم بالله وما أنزل عليكم من كتاب أتعلمون أنه رسول الله ؟ فقال سيدهم: قد نشدكم الله فأخبروه.
فقالوا: أنت سيدنا فأخبره، فقال سيدهم: إنا نعلم أنه رسول الله، قال: فقلت فأنت أهلكهم إن كنتم تعلمون أنه رسول الله صلى الله عليه وسلم ثم لم تتبعوه، قالوا: إن لنا عدوا من الملائكة وسلما من الملائكة، فقلت من عدوكم، ومن سلمكم ؟ قالوا: عدونا جبريل، وهو ملك الفظاظة والغلظة والاصار والتشديد، قلت ومن سلمكم ؟ قالوا ميكائيل، وهو ملك الرأفة واللين والتيسير، قلت فإني أشهدكم ما يحل لجبريل أن يعادى سلم ميكائيل، وما يحل لميكائيل أن يسالم عدو جبريل وإنهما جميعا، ومن معهما أعداء لمن عادوا وسلم لمن سالموا.
ثم قمت فدخلت الخوخة التي دخلها رسول الله صلى الله عليه وسلم فاستقبلني فقال - يا ابن الخطاب ألا أقرؤك آيات نزلت علي قبل ؟ قلت بلى -، فقرأ - قل من كان عدوا لجبريل فإنه - الآية، حتى بلغ - وما يكفر بها إلا الفاسقون - قلت: والذي بعثك بالحق ما جئت إلا أخبرك بقول اليهود.
فإذا اللطيف الخبير قد سبقني بالخبر.
قال سبحانه : لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا : اليهود ..

 

 

وطبری :

 

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى ، قَالَ : حَدَّثَنَا رِبْعِيُّ بْنُ عُلَيَّةَ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِي هِنْدٍ ، عَنِ الشَّعْبِيِّ ، قَالَ : نَزَلَ عُمَرُ الرَّوْحَاءَ ، فَرَأَى رِجَالاً يَبْتَدِرُونَ أَحْجَارًا يُصَلُّونَ إِلَيْهَا ، فَقَالَ : مَا بال هَؤُلاَءِ ؟ قَالُوا : يَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى هَاهُنَا . فَكَرِهَ ذَلِكَ وَقَالَ : إِنَّمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَدْرَكَتْهُ الصَّلاَةُ بِوَادٍ فَصَلَّى ثُمَّ ارْتَحَلَ فَتَرَكَهُ . ثُمَّ أَنْشَأَ يُحَدِّثُهُمْ فَقَالَ : كُنْتُ أَشْهَدُ الْيَهُودَ يَوْمَ مِدْرَاسِهِمْ فَأَعْجَبُ مِنَ التَّوْرَاةِ كَيْفَ تُصَدِّقُ الْفُرْقَانَ وَمِنَ الْفُرْقَانِ كَيْفَ يُصَدِّقُ التَّوْرَاةَ ، فَبَيْنَمَا أَنَا عِنْدَهُمُ ذَاتَ يَوْمٍ قَالُوا : يَا ابْنَ الْخَطَّابِ مَا مِنْ أَصْحَابِكَ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْكَ . قُلْتُ : وَلِمَ ذَلِكَ ؟ قَالُوا : إِنَّكَ تَغْشَانَا وَتَأْتِينَا . قَالَ : قُلْتُ إِنِّي آتِيكُمُ فَأَعْجَبُ مِنَ الْفُرْقَانِ كَيْفَ يُصَدِّقُ التَّوْرَاةَ وَمِنَ التَّوْرَاةِ كَيْفَ تُصَدِّقُ الْفُرْقَانَ . قَالَ : وَمَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالُوا : يَا ابْنَ الْخَطَّابِ ذَاكَ صَاحِبُكُمْ فَالْحَقْ بِهِ . قَالَ : فَقُلْتُ لَهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ : أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَمَا اسْتَرْعَاكُمْ مِنْ حَقِّهِ وَاسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ ، أَتَعْلَمُونَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ؟ قَالَ : فَسَكَتُوا ..

 

 

همانطور که مورخین گزارش داده اند قبل وبعد از اسلام جریانات یهود دربین مسلمانان زندگی میکردند وبسیاری از اصحاب پیامبر هم یهودی زاده بودند و در مواقعی هم اقدام به ضربه کاری به اسلام مینمودند مثلا مسموم نمودن رسول خدا ص توسط یهود و جنگهای خیبر وبنی نضیر وبنی قریظه و ....

 

اما آنچه مهم است مسائلی مانند دوستی عمر وحزبش با یهود که بنقل ابن الجوزی جناب عمر به شریعت اسلام قانع نمیشود و به یهود پناه میبرد بر خلاف نهی رسول خدا ص  یعنی اصلا اسلام را قبول نداشت :

 

والثاني أنه قام على الحجر لبناء البيت وإسماعيل يناوله الحجارة قاله سعيد بن جبير فإن قيل فما السر في أن عمر لم يقنع بما في شريعتناحتى طلب الاستنان بملة إبراهيم وقد نهاه رسول الله عن مثل هذا

الكتاب : كشف المشكل من حديث الصحيحين

النمؤلف / أبو الفرج عبد الرحمن ابن الجوزي،

دار النشر / دار الوطن - الرياض - 1418هـ - 1997م

 

 

روى في كنز العمال ج 1 ص 372 ( عنجبير بن نفير عن عمر قال : انطلقت في حياة النبي صلى الله عليه وسلم حتىأتيت خيبر فوجدت يهودياً يقول قولاً فأعجبني ، فقلت : هل أنت مكتبي بماتقول ؟ قال نعم ، فأتيته بأديم فأخذ يملي عليَّ فلما رجعت قلت : يارسول الله إني لقيت يهودياً يقول قولاً لم أسمع مثله بعدك ! فقال : لعلككتبت منه ؟ قلت : نعم قال : ائتني به فانطلقت فلما أتيته قال : أجلس إقراهفقرأت ساعة ونظرت الى وجهه فإذا هو يتلون فصرت من الفرق لا أجيز حرفاً منه ،ثم رفعته إليه ثم جعل يتبعه .
وعنجابر عن النبي {صلى الله عليه وسلم} حين أتاه عمر فقال : ((إنا نسمع أحاديثمن يهود تعجبنا ، أفترى أن نكتب بعضها ؟ فقال : أمتهوكون أنتم كما تهوكتاليهود والنصارى ؟ لقد جئتكم بها بيضاء نقية ، ولوكان موسى حياً ما وسعهإلا اتباعي)) رواه أحمد ، والبيهقي في شعب الإيمان.

وحتی عمر میخواست تعالیم یهود را به پیامبر (ص) هم یاد بدهد !!!!!



"وأخرجعبد الرزاق وابن سعد وابن الضريس والحاكم في الكنى والبيهقي في شعبالايمان عن عبد الله بن ثابت بن الحرث الأنصاري قال دخل عمر بن الخطاب رضيالله عنه على النبي صلى الله عليه وسلم بكتاب فيه مواضع من التوراة فقالهذه أصبتها مع رجل من أهل الكتاب أعرضها عليك فتغير وجه رسول الله صلى اللهعليه وسلم تغيرا شديدا لم أر مثله قط فقال عبد الله بن الحارث لعمر رضيالله عنهما أما ترى وجهرسول الله صلى الله عليه وسلم فقال عمر رضي الله عنه رضينابالله ربا وبالإسلام دينا وبمحمد نبيا فسرى عن رسول الله صلى الله عليهوسلم وقال لو نزل موسى فاتبعتموه وتركتموني لضللتم أنا حظكم من النبيينوأنتم حظي من الأمم"

السيوطي ، الدر المنثور 5 /

 

و یهود به پاس خدمات عمر به ایشان به او لقب فاروق دادند !

 

 

 

 

محمد بن سعد بن منیع،مشهور به کاتب واقدى(168-230)مورخ و سیره نویس مشهور بغداد و مؤلف کتاب الطبقات الکبرى (الکبیر) است‏.وی در صفحه 250 همین چاپ می نویسد :قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق وکان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم ذکر من ذلک شیئا .ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند  و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است   

 

أما عمر الفاروق فقد ذكرالذهبي فيما معناه: أن كل جمهور العلماء أتفق أن هذه التسمية لم تكن أيام الرسول(ص) بل سمى اليهود عمر بن الخطاب بالفاروق عندما فتحت القدس أيام خلافته!! وهنالكحديث واحد عن عائشة رضي الله عنها على لسانها وضعفه جمهور العلماء يقول أن النبي سمى عمر بالفاروق!! فيقول الذهبي: فتتمسك بعضهم بحديث عائشة الضعيف وتركوا الرأي الآخر...!

 

 

 

به این سخن عمر توجه زیاد شود که به رسول خدا ص میگوید  احادیث اهل کتاب (یهود ونصاری) تو قلب ما مینشینند و قصد داریم آنها را بنویسیم ؟!!!!

وأخرج ابن الضريس في "فضائل القرآن" (89) ، وأبو عبيد في "غريب الحديث" 3/29، ومن طريقه البيهقي في "الشعب" (178) عن الحسن البصري: أن عمر بن الخطاب قال: يا رسول الله، إن أهل الكتاب يحدثوننا بأحاديث قد أخذت بقلوبنا وقد هممنا أن نكتبها، فقال: "يا ابن الخطاب

أمتهوَّكون أنتم كما تهوكت اليهود والنصارى؟ أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بها بيضاء نقية، ولكني أعطيت جوامع الكلم، واختصر لي الحديث اختصاراً"، ورجاله ثقات إلا أنه من مراسيل الحسن البصري.

 

 

اما دخالت آشکار یهود در سقیفه توسط زید بن ثابت جاسوس یهودی صورت گرفت آنجا که فریاد میزد :

وروى ابن كثير في السيرة النبوية ج 4 ص 494 ( ... أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال : هذا صاحبكم فبايعوه ... ) انتهى

همچنین دقت کنید به تشابه سخن عمر و سخن زید یهودی زاده آنجا که هردو میگویند با ابوبکر بیعت کنید که صاحبتان است :

 

قَالَ: قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَاجْتَمَعَ النَّاسُ فِي دَارِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، وَفِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

قَالَ: فَقَامَ خَطِيبُ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَخَلِيفَتُهُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، وَنَحْنُ كُنَّا أَنْصَارَ رَسُولِ الله وَنَحْنُ أَنْصَارُ خَلِيفَتِهِ كَمَا كُنَّا أَنْصَارَهُ.

قَالَ: فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ: صَدَقَ قَائِلُكُمْ أَمَا لَوْ قُلْتُمْ غَيْرَ هَذَا لَمْ نُتَابِعْكُمْ.

وَأَخَذَ بِيَدِ أَبِي بَكْرٍ.

وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ فَبَايِعُوهُ.

فَبَايَعَهُ عُمَرُ وَبَايَعَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ.سیره ابن کثیر

وقد رواه البيهقي عن الحاكم وأبي محمد بن حامد المقري كلاهما عن أبي العباس محمد بن يعقوب الأصم عن جعفر بن محمد بن شاكر عن عفان بن سلم عن وهيب به ولكن ذكر أن الصديق هو القائل لخطيب الانصار بدل عمر ، وفيه أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليا فسأل عنه فقام ناس من الانصار فأتوا به فذكر نحو ما تقدم ثم ذكر قصة الزبير بعد علي ...فالله أعلم .

 

وذهبی در تاریخ اسلامش :

فقام زيد بن ثابت فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان من المهاجرين، وإنما يكون الإمام من المهاجرين، ونحن أنصاره، كما كنا أنصار رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقام أبو بكر فقال: جزاكم الله خيراً من حي يا معشر الأنصار وثبت قائلكم، أم والله لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم، ثم أخذ زيد بيد أبي بكر فقال: هذا صاحبكم فبايعوه، قال: فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير علياً، فسأل عنه، فقام ناس من الأنصار فأتوا به.(امام علی را بزور برای بیعت کشاندند !)

الكتاب: تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام.

تأليف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي.

همچنین خود یهودیان قبلا به عمر بشارت دادند که بخدا سوگند تو صاحب مایی بدون شک :

 

ثم قال: يا هذا! لقد علم أهل الكتاب أنه لم يبق على وجه الأرض رجل أعلم مني اليوم، وإني أجد صفتك، إنك الذي تخرجنا من هذا الدير، وتغلب على هذا البلاد. فقلت: أيها الرجل! ذهبت من الأمر في غير مذهب. قال: ما اسمك؟ قلت: عمر بن الخطاب. قال: أنت والله الذي لا إله إلا هو صاحبنا من غير شك، فاكتب لي على ديري هذا وأهله وما فيه أماناً، ....

الكتاب : بهجة المجالس وأنس المجالس

المؤلف : ابن عبد البر

 

وعن سالم، قال: لما دخل عمر الشأم تلقاه رجل من يهود دمشق، فقال: السلام عليك يا فاروق! أنت صاحب إيلياء لا والله لا ترجع حتى يفتح الله إيلياء

 

 

وقال صاحب إلزام النواصب أجمع النسابون
أن أبا قحافة كان حبرا لليهود يعلم أولادهم ؛ یعنی پدر ابوبکر استاد یهودیان بود !

 

ورابطه دوستی عمیق ابوبکر وعمر و معاویه و عثمان ومروان و کعب الاحبار یهودی بر محققین پوشیده نیست .

 

 

 

 

ابن مسعود می‌گوید: زمانی که من ۷۰ سوره قرآن را از دهان رسول الله(ص) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهای بافته شده مثل يهود در مکتب‌خانه درس می‌خواند...
ابن ابی کعب نیز درباره زید می‌گوید:زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با موهای بافته شده، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد....

 

أبو داود الطيالسي أنا عمران القطان عن بكر بن عبد الله عن أبي رافع عن أبي هريرة أنه لقى كعبا فجعل يحدثه ويسأله فقال كعب: ما رأيت أحدًا لم يقرأ التوراة أعلم بما فيها من أبي هريرة.تذکره الحفاظ ذهبی

کعب الاحبار در تمجید از ابوهریره می گفت :
" کسی را ندیدم که تورات را نخوانده باشد اما به محتوای آن از ابوهریره آگاه تر باشد.

همین ابوهریره به زید بن ثابت لقب حبر که به علمای یهودی میدادند عطا کرد ! 

قال أبو هريرة حين مات زيد بن ثابت: اليوم مات حبر هذه الأمة! و لعل الله أن يجعل في ابن عباس منه خلفا .طبقات الکبری 

وتایید ابوهریره توسط زید :

 

حماد بن شعيب، عن إسماعيل بن أمية، عن محمد بن قيس بن مخرمة: أن رجلا جاء إلى زيد بن ثابت، فسأله عن شئ، فقال: عليك بأبي هريرة ; فإنه بينا أنا وهو وفلان في المسجد ندعو، خرج علينا رسول الله صلى الله عليه وسلم ; فجلس، وقال: " عودوا إلى ما كنتم ".سیر اعلام ذهبی

 

 

از زراره روایت شده که گفت: شخصی به‌نام عاصم‌ بن ‌عمر نزد امام باقر(ع)  آمد و گفت: کعب‌الاحبار می‌گوید: «هر بامداد کعبه مقابل بیت‌المقدس سجده می‌کند» امام باقر(ع)  فرمود: نظر تو درباره سخن کعب چیست؟ او گفت: کعب راست گفته است. امام باقر(ع)  فرمود: تو و کعب، هردو دروغ می‌گویید.

 

 

وروى حجاج بن أرطأة عن نافع أن عمرا استعمل زيدا على القضاء وفرض له رزقا.

 

وقال له أبو بكر: إنك شاب عاقل لا نتهمك.

وروى بن سعد بإسناد صحيح قال: كان زيد بن ثابت أحد أصحاب الفتوى وهم ستة: عمر وعلي وابن مسعود وأبي وأبو موسى وزيد بن ثابت.

 

 

آیا اگر جناب ابوبکر وعمر اینقدر از زید حمایت وپشتیبانی نمیکردند وی قادر بود چنین اعمالی را انجام دهد ؟!

 

وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.

بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!

 

و شکایت و درگیری اکابر اصحاب از گماشتن زید به امر جمع قران و .... تا جائیکه محمد پسر ابوبکر در لحظات آخر قتل عثمان ریشش را گرفت و گفت ای یهودی (نعثل) قران را تغییردادی و تبدیل کردی (بروایت ابن عساکر و ابن شبه وابن قتیبه )

 

 

أخر جهالت وتعصب ! تعجب از این اهل سنت که چشم وگوششان را بروی احادیث صحیح و متواتر کتبشان بسته اند

 

 

وعن أبي علي الأشعري ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن ابن فضال عن ثعلبة بن ميمون ، عن أبي بصير ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : الحكم حكمان : حكم الله عزّ وجلّ ، وحكم أهل (1) الجاهلية ، وقد قال الله عزّ وجلّ : ( ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون ) (2) وأشهد على زيد بن ثابت لقد حكم في الفرائض بحكم الجاهلية .

زید عثمانی بود یعنی چه ؟ یعنی به عثمان که اموی ویهودی بود گرایش داشت و دشمن امام علی ع وبحكم جاهلي حكم ميكرد .

 

 

قال عبدالله العاص أن التوراة والقرآن سَمْنٌ وعَسَل ! فقال: (رأيت فيما يرى الناثم كأن في إحدى أصبعيَّ سمناً وفي الأخرى عسلاً ، فأنا ألعقهما ، فلما أصبحت ذكرت ذلك لرسول الله(ص) فقال: تقرأ الكتابين التوراة والفرقان ! فكان يقرؤهما ) !! (مسند أحمد:2/222) .

تورات روغن وقرآن عسل است پس باهم بخوانیدشان !!!!!!

 

ووارد کردن خرافات توسط همین عبدالله پسر عمروعاص :

 

وقد روى الإمام أحمد عن يزيد بن هارون ، عن العوام بن حوشب ، حدثني مولى لعبد الله بن عمرو ، عن عبد الله قال: نظر رسول الله (ص) إلى الشمس حين غابت فقال: في نار الله الحامية ، لولا ما يَزَعُها من أمر الله لأحرقت ما على الأرض!!!

 

آیا آیه 86 سوره کهف قرائت همین یهودیان نیست که توسط عثمان وزیدبن ثابت یهودی جمع شد وامروز باب طعن در علوم قران شده :

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا {الكهف/86}

 

وقال في فتح الباري : 1 / 167 : إنه قد ظفر في الشام بحمل جمل من كتب أهل الكتاب فكان ينظر فيها ويحدث منها ) . انتهى .

 

تاجائیکه گفتند خواندن تورات در نماز هم صحیح است ؟!

 

قال النووي في روضة الطالبين:8/58: ( قلت: قال القفال في شرح التلخيص: لو قرأ التوراة الموجودة اليوم، لم يحنث ، لأنا نشك أن الذي قرأه مبدل أم لا. والله أعلم !!!!!

 

وقال السرخسي في المبسوط:1/234: ( وأما إذا كان ما قرأ موافقاً لما في القرآن تجوز به الصلاة عند أبي حنيفة ، لأنه تجوز قراءة القرآن بالفارسية وغيرها من الألسنة ، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية والعبرانية ، فتجوز الصلاة عنده) !

وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (يضر) ، والصحف الأولى جمع صحيفة ، المراد بها التوراة والإنجيل والزبور ، وتمام الكلام في شروح الوهبانية ) .

وفي البحر الرائق:1/347: (وفي الخلاصة: ولا ينبغي للحائض والجنب أن يقرأ التوراة والإنجيل . كذا روي عن محمد ) . انتهى.

 

حتی ابن تیمیه در چاه یهودیان افتاد ومجسمه شد وتورات را صحیح پنداشت بجز قول : عزیر پسر خداست !!!!!!

 

حتی خواندن تورات در نماز هم جائز شد و.....

وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (

 

 

در حالیكه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :

 

 

فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟

قران هم كه يهود را دشمن ترين دشمنان مومنين دانسته بود ! پس معلوم ميشود مقصود خداي سبحان از انقلاب به اعقاب همين يهودي شدن دين وتغييرسنت پيامبر ص توسط خلفاي يهوديست!

جمع يهودیان جمعه !

 

یک شب تورات را ختم کن شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

عن عبد الله بن سلام قال : قلت : يا رسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل ؟ قال :

اقرأ بهذا ليلة وهذا ليلة

رواه الطبراني في الكبير

 

این اصحاب عدول ! تا جائی پیش رفتند که به تورات هم قران میگفتند :

فَفِي هَذَيْنَ الْأَثَرَيْنِ تَسْمِيَةُ الْقُرْآنِ تَوْرَاةً وَإِنْجِيلًا وَمَعَ هَذَا لَا يَجُوزُ الْآنَ أَنْ يُطْلَقَ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَهَذَا كَمَا سُمِّيَتِ التَّوْرَاةُ فُرْقَانًا فِي قَوْلِهِ: {وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ} وسمى الزَّبُورَ قُرْآنًا فِي قَوْلِهِ: "خُفِّفَ عَلَى دَاوُدَ الْقُرْآنُ ".

الكتاب: الإتقان في علوم القرآن

المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)

 

 

 

کعب الاحبار، اعتماد عمر را به قدری جلب کرده بود که خلیفه در مسائل سیاسی نیز نظر او را جویا می‏شد.از اینرو روزی به وی گفت:آیا صلاح می‏دانی علی را برای خلافت بعد از خود تعیین کنم؟ کعب گفت:چون علی سخت پای بند دین و اجرای احکام آن است و از انحراف افراد چشم‏پوشی نمی‏کند، برای خلافت مناسب نیست.

 

وپيشگويي رسول خدا از يهودي شدن دينش توسط اشرار اصحابش :

حَدَّثَنَا عَلِيٌّ، أنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ، أنَا شَهْرٌ، نَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ، أَنَّ شَدَّادَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَيَحْمِلَنَّ شِرَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى سُنَنِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»

الكتاب: مسند ابن الجعد

المؤلف: علي بن الجَعْد بن عبيد الجَوْهَري البغدادي (المتوفى: 230هـ)

 

رواه أبوداود الطيالسي وأحمد بن حنبل وأبو بكر بن أبي شيبة وعنه أبويعلى.

و له شاهد من حديث سهل بن سعد، رواه أحمد بن حنبل والحاكم.

 

بهمین دلیل کعب الاحبار بعمر میگوید تو در کتاب ما بشارت داده شدی !!!!

 

عن كعب أن عمر بن الخطاب قال: أنشدك بالله يا كعب! أتجدني خليفة أم ملكا؟ قال: بل خليفة، فاستحلفه فقال كعب: خليفة والله! من خير الخلفاء، وزمانك خير زمان. "نعيم بن حماد في الفتن".

 

 

أخبرت عن مسعر بن كدام عن القاسم بن عبد الرحمن قال كان أبو الدرداء من الذين أوتو العلم وأخبرت عن معاوية بن صالح الحضرمي عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال معاويه ألا إن أبا الدرداء أحد الحكماء ألا إن عمرو بن العاص أحد الحكماء ألا إن كعب الأحبار أحد العلماء إن كان عنده لعلم كالثمار وإن كنا فيه لمفرطين

[ الطبقات الكبرى - ابن سعد ]

الكتاب : الطبقات الكبرى

 


معاويه مي گفت: آگاه باشید که کعب از علماست ودانشمند، و ما در حقش کوتاهی کردیم ! برخي ديگر هم در قرون بعد او را در زمره نخستين طبقه تابعين آورده اند که از آن جمله اللالکائي در شرح اصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة است.

 

ابن‌ حجر عَسْقَلاني‌ در «إصابَه‌» آورده‌ است‌ كه‌ معاويه‌ بود كه‌ به‌ كعب‌ الاحبار امر كرد تا در شام‌ داستان‌ قصّه‌سرائي‌ را به‌ كار اندازد !

 

چرا چون معاویه رومی  زاده که قصد نابودی اسلام ودفن نام محمد ص را داشت و بهترین شخص برای نابودی و تحریف اسلام یک یهودی بظاهر مسلمان شده بنام کعب الاحبار بود .

 

همین معاویه توسط چه کسانی بقدرت رسید وچرا ؟

 

توسط عمربن الخطاب ، که همواره از معاویه بخوبی تمجید میکرد بر خلاف امر رسول خدا ص ،  وی را تحت حمایت خویش قرار داد چرا ؟

 

 

 

وَهَذِهِ الْأَقْوَال وَاَللَّه أَعْلَم كُلّهَا مَأْخُوذَة عَنْ كَعْب الْأَحْبَار فَإِنَّهُ لَمَّا أَسْلَمَ فِي الدَّوْلَة الْعُمَرِيَّة جَعَلَ يُحَدِّث عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَنْ كُتُبِهِ قَدِيمًا فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده ! وَنَقَلُوا مَا عِنْده عَنْهُ غَثّهَا وَسَمِينهَا وَلَيْسَ لِهَذِهِ الْأُمَّة وَاَللَّه أَعْلَم حَاجَة إِلَى حَرْف وَاحِد مِمَّا عِنْده وَقَدْ حَكَى الْبَغَوِيّ الْقَوْل بِأَنَّهُ إِسْحَاق عَنْ عُمَر وَعَلِيّ وَابْن مَسْعُود وَالْعَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ وَمِنْ التَّابِعِينَ عَنْ كَعْب الْأَحْبَار وَسَعِيد بْن جُبَيْر وَقَتَادَة وَمَسْرُوق عِكْرِمَة وَعَطَاء وَمُقَاتِل وَالزُّهْرِيّ وَالسُّدِّيّ قَالَ وَهُوَ إِحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَقَدْ وَرَدَ فِي ذَلِكَ حَدِيث لَوْ ثَبَتَ لَقُلْنَا بِهِ عَلَى الرَّأْس وَالْعَيْن وَلَكِنْ لَمْ يَصِحَّ سَنَدُهُ .

الكتاب : تقسير القرآن العظيم

شهرة الكتاب: تفسير ابن كثير

المؤلف : عماد الدين أبو الفداء إسماعيل بن كثير الدمشقي

قال الحافظ ابن كثير في تفسيره، فيه وفي وهب بن منبه: سامحهما الله تعالى فيما نقلاه إلى هذه الامة من أخبار بني إسرائيل من الاوابد والغرائب والعجائب، مما كان ومما لم يكن، ومما حرف وبدل ونسخ، وقد أغنانا الله بما هو أصح منه وأنفع وأوضح وأبلغ، ولله الحمد والمنة.

 

 

باین جمله دقت شود : فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده .... چرا عمر اینقدر به یهودیان و تورات علاقه دارد واجازه انتشاراسرائیلیات به کعب میدهد ؟! اما مسلمين و صحابه را از احاديث رسول الله ص منع ودستور ميدهد : جردوا القرآن : صححه الذهبي والالباني

 

 

روى أحمد في مسنده ج 3 ص 469 ( ... عن عبدالله بن ثابت قال جاء عمر بن الخطاب الى النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله إني مررت بأخ لي من قريظة فكتب لي جوامع من التوراة ألا أعرضها عليك ؟ (اخبار یهود را بر توی رسول عرضه نکنم) قال فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ، قال عبدالله : فقلت له ألا ترى ما بوجه رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فقال عمر : رضينا بالله رباً وبالإسلام ديناً وبمحمد رسولاً . قال فسري عن النبي صلى الله عليه وسلم ، ثم قال : والذي نفسي بيده لو أصبح فيكم موسى ثم اتبعتموه وتركتموني لضللتم . إنكم حظي من الأمم وأنا حظكم من النبيين ) .

ورواه أحمد في ج 4 ص 265

 

جوامع من التوراة شاید تلمود یا مشنا یا مثناة بوده اند .

تا آنجا دين را تغيير دادند كه معاويه مطمئن شد كه نام محمد ص وسنتش را دفن ميكند وميگفت :

حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر دین علی ع هستی یا عثمان ؟؟؟!!!سنده صحيح .

 

وبروايت بخاري ومسلم عثمان با امام علي ع مخالفت ميكند در حج و ... حتي وضويش برخلاف امام ع ونمازش را بر خلاف پيامبر ص در سفر تمام ميخواند و...

 

امام حسين ع هم در كربلا فرمود آيا نميبينيد كه سنت پيامبر ص كشته شد و بدعت و تغيير دين ظاهر گشته ؟

 

آیا نمیبینید که سنت رسول خدا فـانّ السنة قـد امـیت و البدعـة قـد احییت ؟

 

 

 

 

فقد جاء في الصحيحين عن ابن مسعود رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "أنا فرطكم على الحوض وليختلجن رجال دوني فأقول يارب أصحابي فيقال إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك، إنهم غيروا وبدلوا فيقول النبي صلى الله عليه وسلم سحقا سحقا لمن غير وبدل"

 

الكتاب: حقوق النبي صلى الله عليه وسلم على أمته في ضوء الكتاب والسنة

 

المؤلف: محمد بن خليفة بن علي التميمي

 

الناشر: أضواء السلف، الرياض، المملكة العربية السعودية

 

 

 

 مفصل در:Download

 

کانال تلگرامی اینجانب :


https://telegram.me/kamelee

وگروه  شیعه  واقعی ومناظره فرهیختگان :


https://telegram.me/joinchat/BlQSjz1xYw3kY2GpD4VdRA

نقش عقايد یهود در تثبیت خلافت حزب سقیفه

 

 

 

 

فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {النور/63}


آنها كه مخالفت فرمان محمد ص مى كنند بايد از اين بترسند كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد.

 

 

تنازع بقا درجنگل سقیفه ! هر که زورش بیش ...

 

 

اختلاف مبنایی عامه وخاصه که نتیجه تفسیر وقرائت مختلف از دین اسلام وقرآن است در قاعده : الحق لمن غلب : یا همان شمشیر یا استیلای بزور وتزویر وجبر که اهل سنت بدان تمسک جسته اند برخاسته از تعالیم تورات است که توسط خلفای یهودی در بین مسلمین تزریق گشت و امروز هم دستمایه گروههای جهادی سنی مثل داعش وطالب والقاعده و بوکو حرام و.... گردیده است .

 

خلاصه :

 

تقلب (تحريف حقايق به تزویر ) و تغلب (تسلط واستيلاي بزور) دو اصل اساسي حزب سقيفه  :

 

 

در حالیکه ائمه شیعه علیهم السلام بکرات چنین سیاستی را خلاف فطرت وسنت خدای متعال دانستند چون اکراه واجباری در دین نیست و اگر خداوند میخواست خودش همگان را مومن میکرد بنص آیات قران .

وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ {يونس/99}

 

وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ {الأنعام/35}

 

حتی رسول خدا ص بنص حدیث صحیح فرمودند : الحق مع علی : نه الحق لمن غلب !!!!!

 

امام علی ع هم این تفکر را ابطال نمودند :

 

امیر مومنان میفرماید : «أَتَأمُرُونى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ فيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيهِ؟! وَاللهِ لا أَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمَيرٌ وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِىْ السَّماءِ نَجْماً; آيا به من توصيه مى كنيد كه براى پيروزى خود، از جور و ستم در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم استمداد جويم (و اموال بيت المال را بناحق، به اين و آن بدهم؟) به خدا سوگند! تا جان در تن دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز دست به چنين كارى نمى زنم.»(خطبه126)


حضرت به كسانى كه سياست آن حضرت را با سياست معاويه مقايسه مى كردند، مى فرمايد: «وَاللهِ! ما مُعاويَةُ بِأدْهَى مِنّْى لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْلا كِراهِيةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى الْنّاسِ; به خدا سوگند! معاويه، از من سياستمدارتر نيست، امّا او (براى پيشبرد اهداف شخصى خود وتسلط بهرقيمتنيرنگ مى زند و مرتكب انواع گناه مى شود و اگر از خدعه و نيرنگ بيزار نبودم، من، از سياستمدارترين مردم بودم.»(خطبه 200

 

اما تفصیل :

 

 

 

إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىَ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ أَوْ جَآؤُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُونَكُمْ أَوْ يُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً {النساء/90}

 

مگر آنها كه با كسانى كه با شما هم پيمانند، پيمان بسته ، يا آنها كه به سوى شما مى آيند و از پيكار با شما يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانائى مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد آنها را بر شما مسلط مى كند تا با شما پيكار كنند، بنابراين اگر از شما كناره گيرى كردند و با شما پيكار ننمودند (بلكه ) پيشنهاد صلح كردند خداوند به شما اجازه نمى دهد كه متعرض آنان شوى

 

 

جهاد اسلام براى سلطه و تحميل عقيده نيست ، بلكه براى دفع شرّ و موانع است . پس اكنون كه آنان از شما دست برداشته اند شما تعرّض بر آنان نكنيد و اگر متعرّض شويد ممكن است خداوند به آنان نيرو دهد و شما را قلع و قمع نمايند. (و لو شاء اللّه .... لسلطهم....)

 

تنازع بقا جنگل در اسلام اموی .....

 

روز سقیفه یک روز نبود بلکه ثمره برنامه ریزی یهود ومنافقینی بود که از ابتدای ظهور اسلام در صدد نابودی وتحریف آن بودند گاهی با نقشه ترور حضرت محمد ص گاهی هم جنگ نرم فرهنگی مسجد ضرار وتحریف وسانسور وجعل احادیث دروغ و خشن به رسول الله ص .

 

باخشونت وشمشیر وتزویربر گرده عوام کالانعام مسلط شدند بعد هم برای توجیه و مشروعیت بخشی به حکومت غصبی ادعای جبر کردند وگفتند حق با کسی است که پیروز میشود ! یعنی حق با یزید است نه امام حسین ع  ووظیفه امام حسین ع تمکین در برابر یزید بود وچون بر امام زمانش خروج نمود مستحق کشتن !

امروز هم همان تفکرعفن وعقیده نجس دوباره سر برآورده و ادعای خلافت اسلامی ! (در اصل اموی = یهودی) دارد .

 

في رواية عبدوس بن مالك القطان - " ومن غلبهم بالسيف حتى صار خليفة وسمي أمير المؤمنين لا يحل لأحد يؤمن بالله واليوم الآخر أن يبيت ولا يراه إماماً عليه، براً كان أو فاجراً، فهو أمير المؤمنين ".

 

قال أحمد في رواية إسحاق بن إبراهيم: " الإمام الذي يجتمع [قول أهل الحل والعقد] عليه كلهم". يقول: هذا إمام. وظاهر هذا أنها تنعقد بجماعتهم. وروي عنه ما دل على أنها تثبت بالقهر والغلبة، ولا تفتقر إلى العقد. فقال في رواية عبدوس بن مالك العطار " ومن غلب عليهم بالسيف حتى صار خليفة وسمي أمير المؤمنين فلا يحل لأحد يؤمن بالله واليوم الآخر أن يبيت ولا يراه إماماً، براً كان أو فاجراً". وقال أيضاً في رواية أبي الحرث - في الإمام يخرج عليه، من يطلب الملك، فيكون مع هذا قوم ومع هذا قوم - " تكون الجمعة مع من غلب". واحتج بأن ابن عمر صلى بأهل المدينة في زمن الحرة. وقال " نحن مع من غلب".

الكتاب : الأحكام السلطانية للفراء

المؤلف : القاضي أبو يعلى ، محمد بن الحسين بن محمد بن خلف ابن الفراء (المتوفى : 458هـ)

 

 

 

عبدوس ابن مالک عطار چنین نقل می‌کند که امام احمد گفته است: «اگر کسی با شمشیر بر مردم غلبه پیدا کند و خلیفه و امیرمومنان نامیده شود بر هر فردی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد جایز نیست که شب را به صبح بیاورد و او را به امامت نشناسد !!!! چه امیر نیکوکار باشد یا فاسد.» و نیز در روایت این الحرث از قول احمد چنین آمده است:«اگر کسی در طلب حکومت بر امامی شورش کرد و عده‌ای با امام بودند و عده‌ای دیگر با شورشگر، نماز جمعه(که یکی از وظایف امام است) با امامت فرد پیروز برگزار می‌شود. ابن‌حنبل برای اثبات این ادعا دلیل دیگری آورده است که عبدالله عمر در زمان جنگ حره در مدینه نماز جماعت برگزار کرد و گفت«ما با کسی هستیم که غالب شود.» (ابویعلی، صص 24-23)

 

بنابراین به نظر قاضی ابویعلی، قهر و غلبه به تنهایی موجد مشروعیت حکومت است و نیازی به عقد و بیعت نیست و برای این نظر دو دلیل اقامه می‌کند. 1- اطلاق روایت ابن عمر که گفته«نحن مع من غلب» و مقید به بیعت مردم نیست.2- اگر امامت و خلافت همانند بیع و سایر عقود نیاز به عقد و ایجاب و قبول مردم داشته باشد باید فسخ و عزل خلافت هم به دست مردم و یا خود خلیفه باشد. و چون ثابت شده که اینها چنین حقی ندارند پس در وضع خلافت و خلیه شدن نیازی به عقد نیست و تنها قهر و غلبه کافی در مشروعیت آن می‌باشد.

موفق الدین عبدالله بن قدامه حنبلی(620-540 ه.ق) در المغنی که کتاب فقه استدلالی حنبلی است در بحث بغات آورده است: «اگر کسی بر امام خروج کرد و او را سرنگون کرد و پیروز شد و مردم را با زور و شمشیر تحت فرمان خویش درآورد و مردم به اطاعت و فرمانبرداری او گردن نهادند و تبعیت کردند و از او پیروی کردند او امام جامعه می‌گردد و جنگ علیه وی و خروج بر او حرام است. چرا که عبدالملک مروان بر]عبدالله[ بن‌زبیر شورید و او را کشت و بر کشور و مردمش استیلا یافت تا جایی که مردم خواه و ناخواه با او بیعت کردند. که در این صورت وی امام و خروج علیه وی حرام است. (ابن‌قدامه حنبلی، 1929، ص 52)

تفتازانی هم می‌نویسد:« زمانی که امام بمیرد و کسی که جامع شرایط امامت است بدون بیعت و جانشینی متصدی مقام امامت گردد و با زور و شوکت بر مردم غلبه یابد،‌ خلافت برای او منعقد می‌شود و اظهر این است که اگر او فاسق یا جاهل باشد نیز چنین خواهد بود و او فقط در عمل خود گناهکار می‌باشد و اطاعت امام واجب است تا زمانی که با حکم شرع مخالفت نکند چه عادل باشد و چه جائز.»(تفتازانی، 1305 ق، صص 272-271)

به هر حال حکومت مبتنی بر زور و استیلا، صرفنظر از حامیان ایدئولوژیک و تئوری‌پردازان این نظریه، واقعیتی است که بویژه بعد از خلافت راشیدن، به وجود آمد.

ابوالعلا معرّی شاعر معروف سده چهارم هجری نیز با عنایت به این واقعیت تاریخی می‌گوید:

الدهر و کالدهر و الایام واحدة           والناس کالناس و الدنیا لمن غالباً

 

«و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعاً، افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین.»(یونس، آیه 99) یعنی ]ای رسول ما[ اگر خدای تو می‌خواست اهل زمین همه یکسره ایمان می‌آوردند. آیا تو می‌خواهی که با جبر و اکراه همه مردم را مؤمن و خداپرست کنی. احادیث و روایاتی نیز موجود است که بر نفی استیلا و تغلب و لزوم جلب رضایت مردم در اعمال قدرت سیاسی دلالت دارد:

حضرت علی(ع) علیرغم آنکه بر مردم حق ولایت داشت، در همین رابطه به نقل از پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «که پیامبرخدا با من پیمانی بست و فرمود ای پسر ابیطالب زمامداری امت من در حقیقت مال تست، پس اگر مردم با رضا و رغبت تو را به ولایت خویش برگزیدند و با خشنودی به گرد تو آمدند،‌ ولایت آنان را بر عهده‌ گیر و اگر در خلافت تو اختلاف کردند،‌ آنان را به آنچه در آن هستند واگذار، خدا هم برای تو گشایشی قرار خواهد داد که مسئولیت نداشته و مثاب باشد.» (ابن‌طاووس، 1412ق، ص 180)

نقل شده است که:«نهی رسول الله(ص) ان یؤم الرجل قوماً الا باذنهم»(مجلسی، ج 32، ص 358) رسول خدا(ص) نهی فرمود از اینکه مردی امامت قومی را بدون اجازه و رضایت آنها برعهده گیرد.

روایت فوق گرچه در مورد امامت جماعت وارد شده است لیکن به طریق اولی می‌توان در رابطه با رهبری جامعه نیز آن را تعمیم و مورد استناد قرار داد.

بعد از جریان سقیفه و انتخاب ابوبکر به عنوان حاکم جامعه، زمانی که ابوسفیان خواست با حضرت علی(ع) بیعت نماید قسم یاد کرد اگر آن حضرت بخواهد،‌ شهر را علیه ابوبکر از سواره و پیاده و مردان جنگاور پر خواهد کرد تا حکومت را به علی‌(ع) بسپارد؛‌ امّا امام علی(ع) پیشنهاد وی را نمی‌پذیرد {هرچند که امکان فتح وغلبه میداد ) و او را ملامت می‌کند. (ابن‌ابی‌الحدید،1959،ص222)

حضرت امام رضا(ع) نیز از قول پیامبر(ص) می‌فرماید: «کسی که به نزد شما بیاید و در نظر داشته باشد جماعت شما را متفرق و امر امت را غصب کند و بدون مشورت بر مردم حکومت کند او را به قتل برسانید.»(شیخ‌صدوق، 1373، ج 2، ص 107)

بنابراین با توجه به مطالب فوق روشن و مشخص شد که اعمال قوه قهریه و سرکوب و استیلا راه شرعی و عقلی تحقق ولایت و حکومت نمی‌باشد.

 

2. غالب فقها و علمای اهل سنت در ارائه نظریات و فتاوای خود در خصوص مشروع دانستن استیلا و حکومت تغلبیه، هیچ گونه دلیلی از عقل و یا از کتاب و سنت رسول‌الله(ص) ارائه نکرده‌اند،‌ بلکه صرفاً به عمل صحابه]ای همچون عبدالملک[ استناد جسته‌اند که کسی قائل به عصمت آنها نیست و لذا خود عمل صحابی محتاج و مفتقر به دلیل متقن از عقل و شرع می‌باشد و بنابراین چنین استدلالی نمی‌تواند مورد قبول واقع ‌شود.

3. از آنجا که خلفا و سلاطین اموی و عباسی علاوه بر نداشتن شرایط رهبری و امامت، غاصب امر حکومت بوده‌اند؛ و همواره شیعیان بدین امر اعتراض داشته و اهل البیت‌(ع) را مستحق ولایت و حکومت بر مسلمین و منصوب و منصوص از جانب خداوند دانسته‌اند؛ لذا نویسندگان و فقها و محدثین سنی مذهب غالباً درصدد توجیه ایدئولوژیک وضع موجود و مشروعیت آرایی حکومتهای وقت برآمده و در مقابل نظریه نصب الهی شیوه‌هایی نظیر «تسلط به قهر و غلبه» یا «ولایت‌عهدی» یا «بیعت اندک» را مطرح و در انعقاد امامت جامعه کافی و وافی دانسته، و با تمسک به احادیث و روایات جعلی و ساختگی و انتساب آنها به پیامبر اکرم(ص) در اثبات نظریات خود کوشیده‌اند.

نظیر این روایت صحیح مسلم که پیامبر به حذیفه می‌گوید: «بعد از من امامانی خواهند آمد که به مسیر و راه من، هدایت نشده و به شیوه من عمل نمی‌کنند و در بین آنها مردانی قیام می‌کنند که قلوب آنها دلهای شیطان است در پیکره انسان. بعد حذیفه از رسول الله می‌پرسد که اگر آن زمان را درک کردم چه کنم؟ پیامبر فرمود: حرف امیر را بشنو و از او اطاعت کن هر چند بر پشتت بکوبد و مالت را به زور تصاحب کند. پس به حرف او گوش ده و از او اطاعت کن.»(نیشابوری، ص 1992، ج 3، ص 1476)

شایان ذکر است که علاوه بر این دسته از محدثین اهل سنت که با هدف تطهیر خلفای غاصب به جعل و انتشار چنین روایات و فتاوایی پرداخته‌اند؛‌ گروهی دیگر از دانشمندان که بیشتر سیاستنامه‌نویس هستند به رسم معمول فریفته جاه و مقام و ثروت و مطامع مادی و زر و زور حکام شده‌اند و با آرای سیاسی خود حکومتهای تغلبیه را مشروع دانسته و اطاعت از آنها را واجب دانسته‌اند.

این گروه از اندیشمندان در شرایطی که به شدت تحت تأثیر حکام زورگو و ستمگر وقت بوده‌اند، روشن است که برداشتی آرمانخواهانه از حکومت ارائه نکرده‌اند و به بیان احکام واقعی شریعت نپرداخته‌اند. بلکه محور اصلی بحث آنها مشروعیت‌آرایی حکام غاصب و بهترین شیوه حفظ قدرت سیاسی بوده است

 

http://danesh.journals.isu.ac.ir/article_77_16.html

 

 

شیخ الاسلام  ابن تیمیه در منهاج السنه اش نوشته :

 

وَقَالَ فِي رِوَايَةِ إِسْحَاقَ بْنِ مَنْصُورٍ  ، وَقَدْ سُئِلَ عَنْ حَدِيثِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - " «مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» "  مَا مَعْنَاهُ؟ فَقَالَ: تَدْرِي مَا الْإِمَامُ؟ الْإِمَامُ الَّذِي يُجْمِعُ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ، كُلُّهُمْ يَقُولُ: هَذَا إِمَامٌ؛ فَهَذَا مَعْنَاهُ......

 

 

فَمَنْ قَالَ إِنَّهُ يَصِيرُ إِمَامًا بِمُوَافَقَةِ وَاحِدٍ أَوِ اثْنَيْنِ أَوْ أَرْبَعَةٍ، وَلَيْسُوا هُمْ ذَوِي الْقُدْرَةِ وَالشَّوْكَةِ، فَقَدْ غَلِطَ؛ كَمَا أَنَّ مَنْ ظَنَّ أَنَّ تَخَلُّفَ الْوَاحِدِ أَوِ الِاثْنَيْنِ وَالْعَشَرَةِ يَضُرُّهُ، فَقَدْ غَلِطَ.

وَأَبُو بَكْرٍ بَايَعَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ، الَّذِينَ هُمْ بِطَانَةُ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَالَّذِينَ بِهِمْ صَارَ لِلْإِسْلَامِ قُوَّةٌ وَعِزَّةٌ، وَبِهِمْ قَهَرَ الْمُشْرِكُونَ، وَبِهِمْ فُتِحَتْ جَزِيرَةُ الْعَرَبِ، فَجُمْهُورُ الَّذِينَ بَايَعُوا رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - هُمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ. وَأَمَّا كَوْنُ عُمَرَ أَوْ غَيْرِهِ (1) سَبَقَ إِلَى الْبَيْعَةِ، فَلَا بُدَّ فِي كُلِّ بَيْعَةٍ (2) مِنْ سَابِقٍ، وَلَوْ قُدِّرَ أَنَّ بَعْضَ النَّاسِ كَانَ كَارِهًا لِلْبَيْعَةِ، لَمْ يَقْدَحْ ذَلِكَ فِي مَقْصُودِهَا، فَإِنَّ نَفْسَ الِاسْتِحْقَاقِ لَهَا ثَابِتٌ بِالْأَدِلَّةِ الشَّرْعِيَّةِ الدَّالَّةِ عَلَى أَنَّهُ أَحَقُّهُمْ بِهَا، وَمَعَ قِيَامِ الْأَدِلَّةِ الشَّرْعِيَّةِ لَا يَضُرُّ مَنْ خَالَفَهَا، وَنَفْسُ حُصُولِهَا وَوُجُودِهَا ثَابِتٌ بِحُصُولِ الْقُدْرَةِ وَالسُّلْطَانِ، بِمُطَاوَعَةِ (3) ذَوِي الشَّوْكَةِ.

فَالدِّينُ الْحَقُّ لَا بُدَّ فِيهِ مِنَ الْكِتَابِ الْهَادِي وَالسَّيْفِ النَّاصِرِ،(شمشیر ناصر است) كَمَا قَالَ تَعَالَى: {لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ} [سُورَةُ الْحَدِيدِ: 25]

 

 

آخه نادان اگر امام کسی باشد که مسلمین بر وی اجماع کرده باشند دیگر چه معرفتی میخواهد ؟!  همه دارند میبینند و میشناسند امامشان را !!!! یعنی رسول خدا ص بیکار بود که اینهمه تاکید روی شناخت امام کرد ؟؟!!!!!

 

وصلاة الجمعة خلفه وخلف من ولَّى جائزة تامة ركعتين، من أعادهما فهو مبتدع تارك للآثار مخالف للسنة ليس له من فضل الجمعة شيء، إذا لم ير الصلاة خلف الأئمة من كانوا برهم وفاجرهم، فالسنة أن تصلي معهم ركعتين من أعادهما فهو مبتدع، وتدين بأنها تامة ولا يكن في صدرك من ذلك شك.

ومن خرج على إمام المسلمين وقد كان الناس اجتمعوا عليه وأقروا له بالخلافة بأي وجه كان بالرضا أو بالغلبة فقد شق هذا الخارج عصا المسلمين وخالف الآثار عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فإن مات الخارج عليه مات ميتة جاهلية. ولا يحل قتال السلطان ولا الخروج عليه لأحد من الناس، فمن فعل ذلك فهو مبتدع على غير السنة والطريق ... "1.

__________

1 شرح الاعتقاد للالكائي (1/160،161) وهو من رواية عبدوس عن الإمام احمد.

 

الكتاب: قاعدة مختصرة في وجوب طاعة الله ورسوله وولاة الأمور

المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)

المحقق: عبد الرزاق بن عبد المحسن البدر

الناشر: جهاز الإرشاد والتوجيه بالحرس الوطني، المملكة العربية السعودية

 

وقال أبو محمد عبد الرحمن بن أبي حاتم الرازي: "سألت أبي وأبا زرعة عن مذهب أهل السنة في أصول الدين وما أدركا عليه العلماء في جميع الأمصار وما يعتقدان من ذلك؟ فقالا: أدركنا العلماء في جميع الأمصار حجازاً وعراقاً وشاماً ويمناً فكان من مذهبهم ... فذكرا أموراً منها: ... ونقيم الجهاد والحج مع أئمة المسلمين في كل دهر وزمان، ولا نرى الخروج على الأئمة ولا القتال في

الفتنة، ونسمع ونطيع لمن ولاه الله عز وجل أمرنا، ولا ننزع يداً من طاعة، ونتبع السنة والجماعة، ونجتنب الشذوذ والخلاف والفرقة، فإن الجهاد ماض مذ بعث الله عز وجل نبيه عليه الصلاة والسلام إلى قيام الساعة مع ولي الأمر من أئمة المسلمين لا يبطله شيء، والحج كذلك، ودفع الصدقات من السوائم إلى أولي الأمر من أئمة المسلمين ... شرح الاعتقاد للاكائي (1/ 176-180) .

 

قال: "إذا علم من نفسه عشر خصال:

لا يترك الجماعة، ولا يسب أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، ولا يخرج على هذه الأمة بالسيف، ولا يكذب بالقدر، ولا يشك في الإيمان، ولا يماري في الدين، ولا يترك الصلاة على من يموت من أهل القبلة بالذنب، ولا يترك المسح عل الخفين، ولا يترك الجماعة خلف كل وال جَارَ أو عَدَل "2.

__________

1 شرح الاعتقاد للاكائي (1/ 176-180) .

 

وقد أجمعت العلماء من أهل الفقه والعلم والنسك والعباد والزهاد من أول هذه الأمة إلى وقتنا هذا: أن صلاة الجمعة والعيدين ومنى وعرفات والغزو والحج والهدي مع كل أمير بر وفاجر،....

 

2 شرح الاعتقاد للالكائى (1/ 183) .

 

 

قال- رحمه الله-: "ولهذا كان المشهور من مذهب أهل السنة أنهم لا يرون الخروج على الأئمة وقتالهم بالسيف وإن كان فيهم ظلم، كما دلت على ذلك الأحاديث الصحيحة المستفيضة عن النبي صلى الله عليه وسلم؛ لأن الفساد في القتال والفتنة أعظم من الفساد الحاصل بظلمهم بدون قتال ولا فتنة، فلا يدفع أعظم الفسادين بالتزام أدناهما، ولعله لا يكاد يعرف طائفة خرجت على ذي سلطان إلا وكان في خروجها من الفساد ما هو أعظم من الفساد الذي أزالته... "1.

__________

1 منهاج السنة (3/391) .

 

اینهم از کلام ابن تیمیه که اساس عقیده داعش وطالب و...را بر باد میدهد !

 

وفي الصحيحين عن ابن عباس- رضي الله عنهما- قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "من رأى من أمير شيئاً يكرهه فليصبر عليه، فإنه ليس أحدٌ من الناس يخرج من السلطان شبراً فمات عليه إلاّ مات ميتةً جاهليةً"

 

چرا در سوریه وعراق و بر امیرتان خروج کردید ؟!

 

وقد أمر النبي صلى الله عليه وسلم بطاعة ولي الأمر وإن كان عبداً حبشياً، كما في صحيح مسلم عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: "اسمعوا وأطيعوا وإن استمعل عليكم عبدٌ حبشيٌ كأنَّ رأسه زبيبةٌ" .

رواه البخاري (4/ 329)

 

گوش فرا دهید و اطاعت کنید، اگرچه امیر و فرمانروای شما برده ای حبشی تعیین گردد، که سرش به اندازه یک دانه کشمش باشد!!!

 

 

طبق این احادیث صحیح بخاری ومسلم همه مقتولین این القاعده وطالبان وداعش وبوکو.... بر مرگ جاهلی مرده اند !

 

ونص ابن تیمیه بر کفر داعش چون بر ولاة امر خروج کرده اند با شمشیر :

 

فَعُلِمَ أَنَّ هَذَا الْحَدِيثَ دَلَّ عَلَى مَا دَلَّ عَلَيْهِ سَائِرُ الْأَحَادِيثِ الْآتِيَةِ مِنْ أَنَّهُ لَا يَخْرُجُ عَلَى وُلَاةِ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بِالسَّيْفِ، وَأَنَّ مَنْ لَمْ يَكُنْ مُطِيعًا لِوُلَاةِ الْأُمُورِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، وَهَذَا ضِدُّ قَوْلِ الرَّافِضَةِ، فَإِنَّهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُخَالَفَةً لِوُلَاةِ الْأُمُورِ، وَأَبْعَدُ النَّاسِ عَنْ طَاعَتِهِمْ إِلَّا كُرْهًا...

 

فَقَدْ أَخْبَرَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّ الْأُمَرَاءَ يَظْلِمُونَ وَيَفْعَلُونَ أُمُورًا مُنْكَرَةً، وَمَعَ هَذَا فَأُمِرْنَا أَنْ  نُؤْتِيَهُمُ الْحَقَّ الَّذِي لَهُمْ، وَنَسْأَلَ اللَّهَ الْحَقَّ الَّذِي لَنَا، وَلَمْ يَأْذَنْ فِي أَخْذِ الْحَقِّ بِالْقِتَالِ وَلَمْ يُرَخِّصْ فِي تَرْكِ الْحَقِّ الَّذِي لَهُمْ.

 

 

منهاج السنه

 

یک نفر از گروههای جهادی داعش وطالب بپرسه که سلف صالح چه گفتند وشما چی میگید ؟!

 

چقدر تناقض وتضاد  در دین عمری اموی ؟!

 

اما ریشه مکتب سقیفه از تورات و اناجیل :

 

 

التثنية ١٥:‏٦ يُبَارِكُكَ الرَّبُّ إِلهُكَ كَمَا قَالَ لَكَ. فَتُقْرِضُ أُمَمًا كَثِيرَةً وَأَنْتَ لاَ تَقْتَرِضُ، وَتَتَ‍سَلَّطُ عَلَى أُمَمٍ كَثِيرَةٍ وَهُمْ عَلَيْكَ لاَ يَتَ‍سَلَّطُونَ.

 

 

بر اقوام بسیاری حکومت خواهید کرد در حالیکه آنها بر شما مسلط نخواهند شد .

 

 

القضاة ٥:‏١٣ حِينَئِذٍ تَ‍سَلَّطَ الشَّارِدُ عَلَى عُظَمَاءِ الشَّعْبِ. الرَّبُّ ‍سَلَّطَنِي عَلَى الْجَبَابِرَةِ.

القضاة ٨:‏٢٢ وَقَالَ رِجَالُ إِسْرَائِيلَ لِجِدْعُونَ: "تَ‍سَلَّطْ عَلَيْنَا أَنْتَ وَابْنُكَ وَابْنُ ابْنِكَ، لأَنَّكَ قَدْ خَلَّصْتَنَا مِنْ يَدِ مِدْيَانَ".

القضاة ٨:‏٢٣ فَقَالَ لَهُمْ جِدْعُونُ: "لاَ أَتَ‍سَلَّطُ أَنَا عَلَيْكُمْ وَلاَ يَتَ‍سَلَّطُ ابْنِي عَلَيْكُمُ. اَلرَّبُّ يَتَ‍سَلَّطُ عَلَيْكُمْ".

 

صموئيل الثانى ٢٣:‏٣ قَالَ إِلهُ إِسْرَائِيلَ. إِلَيَّ تَكَلَّمَ صَخْرَةُ إِسْرَائِيلَ: إِذَا تَ‍سَلَّطَ عَلَى النَّاسِ بَارٌّ يَتَ‍سَلَّطُ بِخَوْفِ اللهِ،

أخبار الايام الاول ٢٩:‏١٢ وَالْغِنَى وَالْكَرَامَةُ مِنْ لَدُنْكَ، وَأَنْتَ تَتَ‍سَلَّطُ عَلَى الْجَمِيعِ، وَبِيَدِكَ الْقُوَّةُ وَالْجَبَرُوتُ، وَبِيَدِكَ تَعْظِيمُ وَتَشْدِيدُ الْجَمِيعِ.

أخبار الايام الثانى ٧:‏١٨ فَإِنِّي أُثَبِّتُ كُرْسِيَّ مُلْكِكَ كَمَا عَاهَدْتُ دَاوُدَ أَبَاكَ قَائِلاً: لاَ يُعْدَمُ لَكَ رَجُلٌ يَتَ‍سَلَّطُ عَلَى إِسْرَائِيلَ.

 

 

دانيال ١١:‏٣ وَيَقُومُ مَلِكٌ جَبَّارٌ وَيَتَ‍سَلَّطُ ت‍سَلُّطًا عَظِيمًا وَيَفْعَلُ حَسَبَ إِرَادَتِهِ.

 

دانيال ١١:‏٤ وَكَقِيَامِهِ تَنْكَسِرُ مَمْلَكَتُهُ وَتَنْقَسِمُ إِلَى رِيَاحِ السَّمَاءِ الأَرْبَعِ، وَلاَ لِعَقِبِهِ وَلاَ حَسَبَ سُلْطَانِهِ الَّذِي تَ‍سَلَّطَ بِهِ، لأَنَّ مَمْلَكَتَهُ تَنْقَرِضُ وَتَكُونُ لآخَرِينَ غَيْرِ أُولئِكَ.

دانيال ١١:‏٥ وَيَتَقَوَّى مَلِكُ الْجَنُوبِ. وَمِنْ رُؤَسَائِهِ مَنْ يَقْوَى عَلَيْهِ وَيَتَ‍سَلَّطُ. تَ‍سَلُّطٌ عَظِيمٌ تَ‍سَلُّطُهُ.

 

 

خدای تورات خدای خونخوار،خشمگین وجبار است ( مانند چهره از خدا که وهابیون و داعش  طالبان در دین  اسلام داده اند ) که ویژه گی ها وکرکتر انسانی دارد . خشمگین میشود ، حسادت میورزد ، از کباب {انسان} سوخته وقربانی خشنود می شود وحتی از پیدایش انسان پشیمان می گردد . در تورات آمده است :«وخداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود ودر دل خود محزون گشت وخداوند گفت: انسانرا که آفریده ام از روی زمین نابود می سازم انسان بهایم وحشرات وپرندگان هوا را چونکه متآسف شدم از ساختن ایشان» (سفر پیدایش باب ۶ ایات ۵تا ۸). خشونت در تورات تا اندازه ای است که سزا های پدران به فرزندان آنها تا چندین پشت میرسد   وحتی گناه وسزا به همه ی یک قوم میرسد  یکی از این اقوان قوم «مدیان» بود خدا به موسا دستور داد تا انتقام قوم بنی اسرایل را از مدیان بگیرد  در اینجا دشمنی ویژه گی های دستجمعی خود را نشان میدهد :« خداوند موسا را امر فرمود تا با مدیان بجنگد وهمه ذکوران را بکشند  وزنان واطفال آنها را به اسیری بگیرند وتمامی شهر ها ومساکن وقلعه های ایشانرا به آتش سوزانند ، وموسا به ایشان(سرداران سپاه) گفت : آیا همه زنان را زنده نگهداشتید ؟ ... هر اطفال از ذکور را بکشُیدوهر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد ، بکُشیدواز زنان هر دختری را که مرد را نشناخته وبا او همبستر نشده برای خود نگهدارید »(اعدادباب ۳۱ آیات ۷تا

 

 

يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را مسلط میکند !!!!!!

 

سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.

 

 

 

 

۲۴ و واقع شد که چون اسرائیل از کُشتن همة ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را در آن تعاقب می‌نمودند فارغ شدند و همة آنها از دم شمشیر افتاده هلاک گشتند تمامی سرائیل به عای برگشته آن را به دم شمشیر کشتند. ۲۵ و همة آنانی که در آنروز از مرد و زن افتادند دوازده هزار نفر بودند یعنی تمامی مردمان عای. ۲۶ زیرا یوشع دست خود را که با مزراق دراز کرده بود پس نکشید تا تمامی ساکنان عای را هلاک کرد. ۲۷ لیکن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند موافق کلام یَهُوَه که به یوشع امر فرموده بود. ۲۸ پس یوشع عای را سوزانید و آنرا تودة ابدی و خرابه ساخت که تا امروز باقی است. ۲۹ و ملِک عای را تا وقت شام به دار کشید و در وقت غروب آفتاب یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده او را نزد دهنة دروازة شهر انداختند و تودة بزرگ از سنگها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است.

یوشع ۸/۱۰-۲۹

وجالب تر اینکه پس از این همه کشت و کشتارو تصرف زمینهای بسیار آن هم با این منطق که بنی اسرائیل درآنجا ساکن گردند با این همه هنوز زمینهای بسیاری باقی مانده است که تو باید آنها را تصرف می نمودی و یهوه شروع میکند این زمینها را می شمارد و تک تک نام می برد که باید در گستره زمین خواری بنی اسرائیل وارد شوند ولی افسوس که عمر تو به پایان رسیده و دیگر نمی توانی این رسالت را به پایان رسانی .( و یوشع پیر و سالخورده شدو خداوند به وی گفت: تو پیر و سالخورده شده ای و هنوز زمین بسیار برای تصرف باقی می ماند.و …).

یوشع/ ۱۳

 

 

 

حضرت موسی علیه السلام ، قبل از این که به فلسطین قدم بگذارد، از دنیا رفت و خدمتگزار او، یوشع بن نون، جایش را گرفت. او به زور و قدرت شمشیر، فلسطین را اشغال و پس از سرشماری، آن را بین اسباط دوازده گانه یهود تقسیم کرد.

 

در فلسطین، پادشاهان زیادی یکی پس از دیگری بر یهود حکومت کردند. ... تا این که داود بن منسّی، با تسلط بر قدس، آن را از یبوسیان گرفت و بر آنان حاکم شد. قدس، «یبوس» نامیده می شد و پایتخت یبوسیان به شمار می رفت؛ جایی که ساکنان اصلی فلسطین در آن جا بودند. داود آن جا را پایتخت خود قرار داد تا این که در سال 900 ق. م. از دنیا رفت. پس از او، در فلسطین دوره پراکندگی و تفرّق بر مملکت یهود گذشت، تا این که سلیمان بر آن مملکت حاکم شد و در عهد او، مملکت قوّت گرفت. سلیمان معبدی در قدس بنا کرد و آن را به نام خود، «معبد سلیمان» نامید.

 

 

 

ضمنا خدای سبحان فرمود : ولا تطیعوا امر المسرفین : یعنی  دستور وامر امرای ظالم ومسرف را اطاعت مکن !

 

 

حکام ظاهر بین  چون دیده بودند یهودیان از ایشان مرفه تر وقدرتمند ترند واسلام را مایه فقر وبدبختی شان میدانستند نقشه برگشت دین اسلام  به غربت  وانقلاب به اعقاب را کشیدند ، عقیده یهود را در بین مسلمین شایع ساختند با جلوگیری اصحاب رسول  از احادیث رسول الله ص وتجرید قران محمد ص از احادیث ایشان و آزادی به کعب الاحبار و  وهب بن منبه وتمیم داری برای بازگو کردن احادیث خشن ونژاد پرستانه تورات در بین مسلمین !

 

 

ایمان شیعه = شکست شیعه ؟!

 

 

چرا شیعیان رسول الله ص در طول تاریخ همواره از هابیل تا امروز همواره مظلومند ؟

 

چرا رسول خدا ص وامیرالمومنین ع مثل مشرکین و یهود از همه ابزارها برای نیل به هدف استفاده نکردند ؟

 

مثلا در فتح مکه رسول خدا ص دشمن ترین دشمنانش را مثل ابوسفیان ومعاویه و هند جگرخوار را میبخشد با اینکه میداند اینها چه اراذلی هستند وبزودی چه بسر دینش میدهند ؟

 

امام علی ع هم مروان حکم را در جمل به سفارش حسینش بخشید اما این نامرد جزو قاتلین امام حسین ع وسابین به امام علی ع بروایت بخاری بود ؟!

 

مسلم بن عقیل هم به یاد حدیث رسول الله ص افتاد که ترور را حرام کرده بودند و در منزل هانی ، ابن زیاد لعین را نکشت و کربلا رقم خورد ؟!

 

چرا ما مثل خودشان رفتار نکنیم ؟! گردن زدند گردنشان را بزنیم ؟ آتش زدند آتششان بزنیم و....

 

وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ {النحل/126}

و اگر عقوبت مى كنيد، چنان عقوبت كنيد كه شما را بدان عقوبت كردند و البته اگر صبر و شكيبايى كنيد قطعاً صبر براى صابران بهتر است .

قانون به تنهايى كارساز نيست ، اخلاق لازم است . ( بمثل ما عوقبتم ) قانون است و ( لئن صبرتم ) اخلاق است .

 

ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ {الحج/60}

 

(آرى ،) مطلب چنين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، ولى باز هم به او ظلم شود، قطعاً خداوند او را يارى خواهد كرد، البتّه خداوند بخشايشگر و آمرزنده است .

 

 

الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ {البقرة/194}

268 - في تفسير على بن ابرهيم ان رسول الله صلى الله عليه واله قال يوم احد : من له

علم بعمى حمزة ؟ فقال الحارث بن الصمت ( 1 ) : أنا أعرف موضعه فجاء حتى وقف

على حمزة ، فكره أن يرجع إلى رسول الله صلى الله عليه واله فيخبره ، فقال رسول الله

لامير المؤمنين عليه السلام : يا على أطلب عمك فجاء على عليه السلام فوقف على حمزة فكره

أن يرجع اليه ، فجاء رسول الله صلى الله عليه واله حتى وقف عليه ، فلما رأى ما فعل به بكى ثم

* ( هامش ) * ( 1 ) وفى بعض الكتب " الحارث بن الصمة " .

[ 96 ]

قال : ما وقفت موقفا أغلظ على من هذا المكان ، لئن أمكننى الله من قريش

لاقتلن سبعين رجلا منهم ، فنزل عليه جبرئيل فقال : وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما

عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين فاصبر فقال رسول الله صلى الله عليه واله : اصبر .

269 - في تفسير العياشى عن الحسين بن حمزة قال : سمعت أبا عبدالله عليه السلام

يقول : لما رأى رسول الله صلى الله عليه واله ما صنع بحمزة بن عبدالمطلب قال : اللهم لك

الحمد واليك المشتكى ، وانك المستعان ( 1 ) على ما أرى ، ثم قال صلى الله عليه واله : لئن

ظفرت لامثلن ولامثلن ، قال : فأنزل الله : " وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به

ولئن صبرتم لهو خير للصابرين " قال : فقال رسول الله صلى الله عليه واله : أصبر أصبر .

 

اصبر اصبر ، بنازم به جوانمردیت ای رحمت عالمین !

 

عن سعد، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عمار بن أبي الاحوص قال: قلت لابي عبدالله (عليه السلام): إن عندنا قوما يقولون بأمير المؤمنين (عليه السلام) ويفضلونه على الناس كلهم، وليس يصفون ما نصف من فضلكم، أنتولاهم؟ فقال لي: نعم في الجملة، أليس عند الله ما لم يكن عند رسول الله (صلى الله عليه وآله)، ولرسول الله (صلى الله عليه وآله) عند الله ما ليس لنا، وعندنا ما ليس عندكم، وعندكم ما ليس عند غيركم إن الله وضع الاسلام على سبعة أسهم: على الصبر والصدق واليقين والرضا والوفاء والعلم والحلم، ثم قسم ذلك بين الناس،....

 

فأجابه أن انصرف عني فإن هذا دين شديد لا أطيقه، فلا تخرقوا بهم، أما علمت أن امارة بني امية كانت بالسيف(شمشیر) والعسف (ظلم) والجور (ستم)، وأن إمامتنا (امارتنا) بالرفق والتألف والوقار والتقية وحسن الخلطة والورع والاجتهاد، فرغبوا الناس في دينكم وفي ما أنتم فيه.وسائل الشیعه

 

 


البته شيعيان چون دين حقيقي دارند مانند جناب هابيل كه هنگاميكه برادرش قايبل بوي گفت تورا ميكشم در جوابش گفت من تورا نميكشم تا گناه من در آخرت باعث عذاب ابديت شود :

لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ {المائدة/28} إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ {المائدة/29} فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ {المائدة/30}

27 - داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان ، هنگامى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت : بخدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد!
28 - اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من دست به قتل تو نميگشايم ، چون از پروردگار جهانيان ميترسم !.


29 - من مى خواهم با گناه من و خودت (از اين عمل ) بازگردى (و بار هر دو را بدوش كشى ) و از دوزخيان گردى و همين است سزاى ستمكاران !.

رسول الله ص و 12 امام هم اگر ميخواستند سياست شيطاني يهوديان قابيلي را اجرا كنند كه مخالف قول خداي متعال در اختيار بود :

در سوره شعراء آيه 3 و 4 مى خوانيم لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤ منين ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين : گوئى ميخواهى خود را هلاك كنى كه چرا اينها ايمان نمى آورند، غم مخور ما آنها را آزاد قرار داده ايم و اگر بخواهيم آيهاى از آسمان فرو مى فرستيم كه گردنهايشان بى اختيار وجبرا در برابر آن فرود آيد.

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اوج تحميق  و استحمار مردم :

حتي در همين ختم صحيح بخاري كه همين سال در زاهدان برگزار شده علماي اهل سنت اعلام كردند كه تحقيق در صحيح بخاري بدعت است و كسي حتي حق تحقيق در اين كتاب را ندارند . چه رسد به اين كه كسي بخواهد روايات آن را تخطئه كند .

 

طالبان هم که تلویزونها را سوختند تا مردم حقیقت را نفهمند !

 

امام ذهبی بزرگترین دانشمند رجالی اهل سنت هم میگوید بدیها ومثالب صحابه را کتمان کنید تا قلوب نسل آینده نسبت به آنها صاف شود وحقیقت را نفهمند !!!!!!

 

دیگه چی میخواهید ؟ ان از عمر ومعاویه وعثمان ومروان (سوزاننده قران حفصه) وتبلیغات وتحریفات وسانسورشان اینهم از یاران شیطانیشان که یمدهم فی طغیانهم !

 

عمر که تدبر در آیات قران را حرام میدانست وبا خشونت با صحابه ای که از قران سوال داشتند برخورد میکرد و....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

خدای وهابیون = خدای مشرکین = خدای یهود

 

خدای سبحان در قرانش فرمود که مشرکین الله را قبول داشتند اماچه خدایی ؟ خدایی که چشم وگوش و دست وپا دارد و میخندد ومیگرید و .... از شکل بتانشان معلوم بود که بشکل انشان مجسم بود . بعد از یهودی شدن اسلام وانقلاب به یهودیت خدای تورات که جسم است وارد عقاید ابن تیمیه ووهابیون گشت !

 

اما الله در عقیده شیعه همانست که امیر المومنین ع وائمه ع وی را تعریف نموده اند به توحید صدوق وکافی کلینی مراجعه شود تا فرق بین خدای شیعه و خدای وهابیون یهودی دانسته شود .

 

لیقولن الله ولیقربونا الی الله زلفی ، کدام الله ؟ یعنی اذ نسویکم برب العالمین ، ما شما بتان را مساوی ومعادل رب عالمین میدانستیم یعنی الله مشرکان با الله مسلمین فقط در اسم مشترک بود و نه معنی ومصداق ومشرکین برای بتان متعددشان قدرت خدایی واستقلال قائل بودند وعبادتشان میکردند : مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی ... (زمر – 3)....

یک شب تورات را ختم کن شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

 

 درادامه بحثهاي يهودي كردن اسلام :

 

 

اخرج مسلم عن أبي سعيد الخدري بلا هذه الزيادة وقال: إنّ رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لا تكتبوا عنّي، ومن كتب عنّي غير القرآن فليمحه وحدثوا عني ولا حرج ومن كذب عليَّ ـ قال همام: احسبه قال متعمداً ـ فليتبوّأ مقعده من النار.

انّ الاِمام أحمد أخرجه عن أبي سعيد الخدري بلا زيادة قوله: «حدّثوا عن بني إسرائيل ولا حرج» فقال: إنّ النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لا تكتبوا عني شيئاً إلاّ القرآن، فمن كتب عنّي شيئاً فليمحه، وقال: حدّثوا عني و من كذب عليّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار.

 

اما عبد الله بن عمروعاص وابوهریره بدین صورت حدیث کرده اند تا یهودی کردن اسلام را مشروع وتوجیه کنند :

 

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ ابْنِ ثَوْبَانَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ ثَابِتِ بْنِ ثَوْبَانَ، عَنْ حَسَّانَ بْنِ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي كَبْشَةَ السَّلُولِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً وَحَدِّثُوا عَنْ بني إسرائيل وَلَا حَرَجَ "

 

حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ عِيسَى، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: كُنَّا قُعُودًا نَكْتُبُ مَا نَسْمَعُ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «مَا هَذَا تَكْتُبُونَ؟» فَقُلْنَا: مَا نَسْمَعُ مِنْكَ، فَقَالَ: «أَكِتَابٌ مَعَ كِتَابِ اللَّهِ؟» فَقُلْنَا: مَا نَسْمَعُ، فَقَالَ: «أَكِتَابٌ غَيْرُ كِتَابَ اللَّهِ امْحِضُوا كِتَابَ اللَّهِ، وَأَخْلِصُوهُ» قَالَ: فَجَمَعْنَا مَا كَتَبْنَا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ أَحْرَقْنَاهُ بِالنَّارِ، قُلْنَا: أَيْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَتَحَدَّثُ عَنْكَ؟ قَالَ: «نَعَمْ تَحَدَّثُوا عَنِّي وَلَا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» قَالَ: فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَتَحَدَّثُ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ؟ قَالَ: «نَعَمْ، تَحَدَّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا حَرَجَ، فَإِنَّكُمْ لَا تَحَدَّثُونَ عَنْهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا وَقَدْ كَانَ فِيهِمْ أَعْجَبَ مِنْهُ»

 

دقت شود در همین سخن رسول خدا ص که در آن عجایبی هست یعنی دروغها وتحریفاتی هست که نباید نقل کنید !!!!

 

معانی الاخبار: أبي، عن سعد، عن ابن

عيسى، عن الحسين بن سيف، عن أخيه علي، عن أبيه، عن محمد بن مارد، عن عبد الأعلى بن

أعين، قال، قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك حديث يرويه الناس  أن رسول

الله صلى الله عليه واله قال: حدث عن بني إسرائيل ولا حرج. قال: نعم. قلت: فنحدث عن

بني إسرائيل بما سمعناه ولا حرج علينا ؟ قال: أما سمعت ما قال ؟ كفى بالمرء كذبا أن

يحدث بكل ما سمع. فقلت: وكيف هذا ؟ قال: ما كان في الكتاب أنه كان في بني إسرائيل

فحدث أنه كان في هذه الامة ولا حرج.

عبد الاعلى بن أعين گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم قربانت گردم، سنّى‏ها (مردم) حديثى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت مى‏نمايند كه آن حضرت فرمود:از اخبار بنى اسرائيل بازگو و نگران مباش» آيا درست است؟ فرمود: بلى، گفتم: پس هر چه كه از بنى اسرائيل شنيديم بازگو نمائيم و براى ما اشكالى ندارد؟ فرمود: مگر نشنيده‏اى سخنى را كه فرمود: دليل بر دروغگو بودن مرد همين است كه هر چه را بشنود بازگو كند؟ عرض كردم پس مصداق آن فرمايش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چگونه است؟ فرمود: منظور آن است كه هر چه در قرآن از ماجراهاى بنى اسرائيل آمده تو بازگو نما كه در اين امّت ما خواهد آمد و باكى بر آن نيست !

 

همچنین :

 

وفي الثاقب في المناقب لابن حمزة ص 306: (عن جابر بن عبد الله ، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله : حدثوا عن بني إسرائيل ولاحرج ، فإنه قد كانت فيهم الأعاجيب ، ثم أنشأ يحدث صلى الله عليه وآله فقال: خرجت طائفة من بني إسرائيل حتى أتوا مقبرة لهم ، وقالوا: لو صلينا فدعونا الله تعالى فأخرج لنا رجلاً ممن مات نسأله عن الموت ، ففعلوا ، فبينما هم كذلك إذ أطلع رجل رأسه من قبر بين عينيه أثر السجود ، فقال: يا هؤلاء ما أردتم مني، لقد مِتُّ منذ عام وما سكنت عني حرارة الموت ، حتى كان الآن ، فادعوا الله أن يعيدني كما كنت !

قال جابر بن عبد الله: وقد رأيت وحقِّ الله وحقِّ رسول الله من الحسن بن علي أفضل وأعجب منها ، ومن الحسين بن علي أفضل وأعجب منها...الخ.).

 

وأخرج النسائي بإسناد صحيح عن أبي سعيد الخدري عن النبي(ص) أنه قال: حدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج ، وحدثوا عني ولا تكذبوا عليَّ ، فقد فرق عليه الصلاة والسلام بين الحديث عنه والحديث عنهم،كما نقله البيهقي عن الشافعي).

 

 

 

اما صحابه یهودی مانند کعب الاحبار وابوهریره وزید بن ثابت ومعاویه وعثمان و تمیم داری وعمروعاص ووهب بن منبه و ابن سلام چنین برداشتی از این حدیث ندارند بلکه شروع کردند به انتشار اخبار تورات و داستانهای خرافی وخشن ونژاد پرستانه یهود که باعث تحریف دین اسلام گردید .

 

از سوی دیگر هم عثمانیانی مانند زید بن ثابت وحجاج ومروان بدستور حزب سقیفه و برخلاف قرائت نبی اکرم ص ، قرائات مخصوص خودشان را در مورد آیات مخصوصا آیاتی که در مورد ولایت معصومین ع بود منتشر ساختند .... حذف 6 حرف از حروف سبعه  .

 

وعلامه مجلسی در بحارش آورده :

وقيل: معناه: إن الحديث عنهم

ليس على الوجوب، لان قوله صلى الله عليه وآله في أول الحديث " بلغوا عني " على

الوجوب، ثم أتبعه بقوله: " وحدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج " أي لاحرج عليكم إن لم

تحدثوا عنهم

 

 

 

بلغوا عنى ولو آية وحدثوا عن بنى إسرائيل ولا حرج ومن كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار (أحمد ، والبخارى ، والترمذى ، وابن حبان عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ)

 

اوج وخامت اوضاع جعل وتحریف :

 

حدثنا أبي ثنا محمد بن أحمد بن يزيد الزهري ثنا أحمد بن محمد بن الحسين ثنا جدي الحسين بن حفص ثنا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى عن أبي عمرو بن محمد بن حريث عن جده عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أزهد الناس في العالم أهله.

حدثنا أبي ثنا محمد بن أحمد بن يزيد ثنا أحمد بن محمد بن الحسين حدثني جدي الحسين بن حفص ثنا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى المدني ثنا معاذ بن عبد الرحمن عن يوسف بن عبد الله بن سلام عن أبيه أنه جاء إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال إني قرأت القرآن والتورية فقال اقرأ بهذه ليلة وبهذا ليلةً.

الكتاب : تاريخ أصبهان

المؤلف : أبو نعيم الأصبهاني

 

أخبرنا أبو علي الحسن بن أحمد المقرىء في كتابه ثم حدثني أبو مسعود عبد الرحيم بن علي عنه أنا أبو نعيم الحافظ نا أبي نا محمد بن أحمد بن يزيد نا أحمد بن محمد بن الحسين نا جدي الحسين وهو ابن حفص الأصبهاني نا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى المدني نا معاذ بن عبد الرحمن عن يوسف بن عبد الله بن سلام عن أبيه أنه جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال إني قرأت القرآن والتوراة فقال اقرأ بهذا ليلة وبهذا ليلة

 

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل

أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي

سنة الولادة 499/ سنة الوفاة 571

 

 

عن عبد الله بن سلام قال : قلت : يا رسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل ؟ قال :

اقرأ بهذا ليلة وهذا ليلة

رواه الطبراني في الكبير

 

این اصحاب عدول ! تا جائی پیش رفتند که به تورات هم قران میگفتند :

فَفِي هَذَيْنَ الْأَثَرَيْنِ تَسْمِيَةُ الْقُرْآنِ تَوْرَاةً وَإِنْجِيلًا وَمَعَ هَذَا لَا يَجُوزُ الْآنَ أَنْ يُطْلَقَ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَهَذَا كَمَا سُمِّيَتِ التَّوْرَاةُ فُرْقَانًا فِي قَوْلِهِ: {وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ} وسمى الزَّبُورَ قُرْآنًا فِي قَوْلِهِ: "خُفِّفَ عَلَى دَاوُدَ الْقُرْآنُ ".

الكتاب: الإتقان في علوم القرآن

المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)

 

 

 

 

و خزعبلاتی مانند :

 

قال وأنا ابن سعد أنا عبد الله بن عمرو أبو معمر المنقري نا عبد الوارث بن سعيد عن حميد يعني الأعرج قال كان مجاهد يقرأ { ومن عنده علم الكتاب } قال عبد الله بن سلام !!!!

تاریخ دمشق

 

 

در حالیکه درمقابل احادیث معتبری که از فریقین آمده که مقصود از عنده علم الکتاب امیر المومنین ع باب علم نبی ص هست .

(قال: قلت يارسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل؟ قال: إقرأ بهذا ليلة وبهذا ليلة . ) ! ( تاريخ دمشق:29/131، والزوائد:2/270 ، وكنز العمال:13/481 ، وتذكرة الحفاظ: /27 وقال:(فهذا إن صح ففيه الرخصة في تكرير التوراة وتدبرها). راجع أيضاً الصحيح من السيرة:1/102

 

یک شب تورات را ختم کن شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

 

قال عبدالله العاص أن التوراة والقرآن سَمْنٌ وعَسَل ! فقال: (رأيت فيما يرى الناثم كأن في إحدى أصبعيَّ سمناً وفي الأخرى عسلاً ، فأنا ألعقهما ، فلما أصبحت ذكرت ذلك لرسول الله(ص) فقال: تقرأ الكتابين التوراة والفرقان ! فكان يقرؤهما ) !! (مسند أحمد:2/222) .

تورات روغن وقرآن عسل است پس باهم بخوانیدشان !!!!!!

 

ووارد کردن خرافات توسط همین عبدالله پسر عمروعاص :

 

وقد روى الإمام أحمد عن يزيد بن هارون ، عن العوام بن حوشب ، حدثني مولى لعبد الله بن عمرو ، عن عبد الله قال: نظر رسول الله (ص) إلى الشمس حين غابت فقال: في نار الله الحامية ، لولا ما يَزَعُها من أمر الله لأحرقت ما على الأرض!!!

 

آیا آیه 86 سوره کهف قرائت همین یهودیان نیست که توسط عثمان وزیدبن ثابت یهودی جمع شد وامروز باب طعن در علوم قران شده :

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا {الكهف/86}

 

 

تاجائیکه گفتند خواندن تورات در نماز هم صحیح است ؟!

 

قال النووي في روضة الطالبين:8/58: ( قلت: قال القفال في شرح التلخيص: لو قرأ التوراة الموجودة اليوم، لم يحنث ، لأنا نشك أن الذي قرأه مبدل أم لا. والله أعلم !!!!!

 

وقال السرخسي في المبسوط:1/234: ( وأما إذا كان ما قرأ موافقاً لما في القرآن تجوز به الصلاة عند أبي حنيفة ، لأنه تجوز قراءة القرآن بالفارسية وغيرها من الألسنة ، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية والعبرانية ، فتجوز الصلاة عنده) !

وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (يضر) ، والصحف الأولى جمع صحيفة ، المراد بها التوراة والإنجيل والزبور ، وتمام الكلام في شروح الوهبانية ) .

وفي البحر الرائق:1/347: (وفي الخلاصة: ولا ينبغي للحائض والجنب أن يقرأ التوراة والإنجيل . كذا روي عن محمد ) . انتهى.

 

حتی ابن تیمیه در چاه یهودیان افتاد ومجسمه شد وتورات را صحیح پنداشت بجز قول : عزیر پسر خداست !!!!!!

 

 

در حالیه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :

 

 

فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟!

 

 

ففي رواية مالك ، عن { عمر رضي الله عنه أنه قال : رآني رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أمسك مصحفا قد تشرمت حواشيه ، فقال : ما هذا ؟ قلت : جزء من التوراة ؛ فغضب وقال : والله لو كان موسى حيا ما وسعه إلا اتباعي } .

 

 

روى أحمد في مسنده ج 3 ص 469 ( ... عن عبدالله بن ثابت قال جاء عمر بن الخطاب الى النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله إني مررت بأخ لي من قريظة فكتب لي جوامع من التوراة ألا أعرضها عليك ؟ (اخبار یهود را بر توی رسول عرضه نکنم) قال فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ، قال عبدالله : فقلت له ألا ترى ما بوجه رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فقال عمر : رضينا بالله رباً وبالإسلام ديناً وبمحمد رسولاً . قال فسري عن النبي صلى الله عليه وسلم ، ثم قال : والذي نفسي بيده لو أصبح فيكم موسى ثم اتبعتموه وتركتموني لضللتم . إنكم حظي من الأمم وأنا حظكم من النبيين ) .

ورواه أحمد في ج 4 ص 265

وروى الدارمي في سننه ج 1 ص 115 ( ... عن جابر أن عمر بن الخطاب أتى رسول الله صلى الله عيله وسلم بنسخة من التوراة فقال يا رسول الله هذه نسخة من التوراة فسكت ، فجعل يقرأ ووجه رسول الله يتغير ، فقال أبو بكر : ثكلك الثواكل ما ترى ما بوجه رسول الله ! فنظر عمر الى وجه رسول الله فقال : أعوذ بالله من غضب الله ومن غضب رسوله رضينا بالله ربا وبالإسلام ديناً وبمحمد نبياً . فقال رسول الله صلى الله عيله وسلم : والذي نفس محمد بيده لو بدى لكم موسى فاتبعتموه وتركتموني لضللتم عن سواء السبيل ، ولو كان حياً وأدرك نبوتي لا تبعني ) انتهى . ورواه في أسد الغابة ج 3 ص 126 وقال ( رواه خالد وحريث ابن أبي مطر وزكريا بن أبي زائدة عن الشعبي عن ثابت بن يزيد ، ورواه هشيم وحفص ابن غياث وغيرهما عن مجالد عن الشعبي عن جابر ، أخرجه ابن مندة وأبو نعيم ) . وروى شبيهاً له مختصراً في ج 1 ص 235 وقال ( أخرجه ابن مندة وأبو نعيم ) ورواه السيوطي في الدر المنثور ج 2 ص 48 عن أحمد . وفي ج 5 ص 148 وقال ( وأخرج عبد الرزاق وابن سعد وابن الضريس والحاكم في الكني والبيهقي في شعب الإيمان) . ورواه الهيثمي في مجمع الزوائد ج 1 ص 173 عن عبدالله بن ثابت ، وقال ( رواه أحمد والطبراني ورجاله رجال الصحيح ، إلا أن فيه جابر الجعفي وهو ضعيف ) انتهى ، ولكن رأيت أنه روي بطرق أخرى عن ابن ثابت وجابر ..

 

 

 

حتي بروايت ابن الجوزي عمر به شريعت اسلام قانع نيست و ....

فَإِن قيل: فَمَا السِّرّ فِي أَن عمر لم يقنع بِمَا فِي شريعتنا حَتَّى طلب الاستنان بِملَّة إِبْرَاهِيم، وَقد نَهَاهُ رَسُول الله عَن مثل هَذَا حِين أَتَى بأَشْيَاء من التَّوْرَاة، فَقَالَ. " أمطها عَنَّا يَا عمر "؟

الكتاب: كشف المشكل من حديث الصحيحين

المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)

المحقق: علي حسين البواب

الناشر: دار الوطن - الرياض

 

 

محمد بن محمد المفيد في ( الإرشاد ) قال : روت العامة والخاصة أن مكاتبة زنت على عهد عثمان قد عتق منها ثلاثة أرباع ، فسأل عثمان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) فقال : يجلد منها بحساب الحرية ، ويجلد منها بحساب الرق ، وسأل زيد بن ثابت فقال : يجلد منها بحساب الرق ، فقال أمير المؤمنين ( عليه السلام ) : كيف تجلد بحساب الرق وقد اعتق ثلاثة أرباعها ؟ وهلا جلدتها بحساب الحرية فانها أكثر ؟ فقال زيد : لو كان ذلك كذلك لوجب توريثها بحساب الحريّة ، فقال له أمير المؤمنين ( عليه

السلام ) : أجل ذلك واجب ، فافحم زيد ، وخالف عثمان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) .

 

وعن أبي علي الأشعري ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن ابن فضال عن ثعلبة بن ميمون ، عن أبي بصير ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : الحكم حكمان : حكم الله عزّ وجلّ ، وحكم أهل (1) الجاهلية ، وقد قال الله عزّ وجلّ : ( ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون ) (2) وأشهد على زيد بن ثابت لقد حكم في الفرائض بحكم الجاهلية .

زید عثمانی بود یعنی چه ؟ یعنی به عثمان که اموی ویهودی بود گرایش داشت .

 

 

حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر دین علی ع هستی یا عثمان ؟؟؟!!!

 

 

زيد بن ثابت بن الضحاك الخزرجي أبو خارجة شهد أحداً فما بعدها، كان عثمانياً، ولم يشهد مع علي عليه السلام شيئاً من مشاهده، وقال ابن عبد البر، وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه ، توفي بالمدينة سنة خمس وأربعين، وقيل غير ذلك، روى عنه رفاعة بن رفاعة، وولده خارجة. (مح م ط ش ).

 

وكان زيد عثمانيا ولم يشهد مع علي شيئا من حروبه وكان يظهر فضل علي وتعظيمه

الكتاب : أسد الغابة

المؤلف : ابن الأثير

 

قال أبو عمر: كان عثمان يحب زيد بن ثابت وكان زيد عثمانياً ولم يكن فيمن شهد شيئاً من مشاهد علي مع الأنصار وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه وكان فقيهاً رحمه الله.

الكتاب : الإستيعاب في معرفة الأصحاب

المؤلف : ابن عبد البر

 

 

 

وَعَنْ سَالِمٍ: كُنَّا مَعَ ابْنِ عُمَرَ يَوْمَ مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، فَقُلْتُ: مَاتَ عَالِمُ النَّاسِ اليَوْمَ.

فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: يَرْحَمُهُ اللهُ، فَقَدْ كَانَ عَالِمَ النَّاسِ فِي خِلاَفَةِ عُمَرَ وَحَبْرَهَا ! ، فَرَّقَهُم عُمَرُ فِي البُلْدَانِ، وَنَهَاهُمْ أَنْ يُفْتُوا بِرَأْيِهِمْ، وَحَبَسَ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ بِالمَدِيْنَةِ، يُفْتِي أَهْلَهَا.

 

وَعَنْ سُلَيْمَانَ بنِ يَسَارٍ، قَالَ:

مَا كَانَ عُمَرُ، وَعُثْمَانُ يُقَدِّمَانِ عَلَى زَيْدٍ أَحَداً فِي الفَرَائِضِ، وَالفَتْوَى، وَالقِرَاءةِ، وَالقَضَاءِ.

 

قَالَ ثَعْلَبَةُ بنُ أَبِي مَالِكٍ: سَمِعْتُ عُثْمَانَ يَقُوْلُ: مَنْ يَعْذِرُنِي مِنِ ابْنِ مَسْعُوْدٍ؟ غَضِبَ إِذْ لَمْ أُوَلِّهِ نَسْخَ المَصَاحِفِ، هَلاَّ غَضِبَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ إِذْ عَزَلاَهُ عَنْ ذَلِكَ، وَوَلَّيَا زَيْداً، فَاتَّبَعْتُ فِعْلَهُمَا.

 

وَقَالَ جَعْفَرُ بنُ بُرْقَانَ: سَمِعْتُ الزُّهْرِيَّ يَقُوْلُ:

لَوْلاَ أَنَّ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ كَتَبَ الفَرَائِضَ، لَرَأَيْتُ أَنَّهَا سَتَذْهَبُ مِنَ النَّاسِ !   يعني اگر زید نبود فرائض (احکام دین ) نابود شده بود ؟!

 

 

مروان یهودی بر زید یهودی نماز خواند:

 

لَمَّا مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، وَصَلَّى عَلَيْهِ مَرْوَانُ، وَنَزَلَ نِسَاءُ العَوَالِي، وَجَاءَ نِسَاءُ الأَنْصَارِ، فَجَعَلَ خَارِجَةُ يُذَكِّرُهُنَّ اللهَ: لاَ تَبْكِيْنَ عَلَيْهِ.

فَقُلْنَ: لاَ نَسْمَعُ مِنْكَ، وَلَنَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ ثَلاَثاً، وَغَلَبْنَهُ.

 

3نفر یهودی از 4 نفر قران را در زمان رسول خدا ص جمع کردند :

 

وَرَوَى: قُرَّةُ، عَنِ ابْنِ سِيْرِيْنَ، قَالَ:

جَمَعَ القُرْآنَ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ اللهِ: أُبَيٌّ، وَعُثْمَانُ، وَزَيْدٌ، وَتَمِيْمٌ الدَّارِيُّ.

وغلو در مناقب ایشان :

 

خواندن قر ان توسط تمیم داری در یک رکعت !!!!!!

 

اجازه عمر به انتشار اسرائیلیات :

 

وَرَوَى: الزُّهْرِيُّ، عَنِ السَّائِبِ بنِ يَزِيْدَ، قَالَ:

أَوَّلُ مَنْ قَصَّ تَمِيْمٌ الدَّارِيُّ، اسْتَأْذَنَ عُمَرَ، فَأَذِنَ لَهُ، فَقَصَّ قَائِماً.

 

وأخرج ابن سعد (3 / 500) باسناد صحيح من طريق عفان ابن مسلم، عن وهيب، عن أيوب، عن أبي قلابة، عن أبي المهلب: " كان تميم يختم القرآن في سبع ".

وروى الزهري، عن السائب بن يزيد، قال: أول من قص تميم الداري، استأذن عمر، فأذن له، فقص

قائما.

او در زمان عمر پیش از خطبه‌های نماز جمعه سخنرانی می‌کرد.

 

 

 

 

 

 

ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه در سیره  وتاریخش آورده  كه چگونه زيد بن ثابت يهودي در سقيفه از عمر وحزبش حمايت ميكرد و فرياد ميزد با ابوبكر صاحبتان بيعت كنيد :

 

 

 

 

 

 

 

وحدثنا أبو هشام المخزومى، حدثنا وهیب، حدثنا داود بن أبى هند، حدثنا أبو نضرة، عن أبى سعید الخدرى،قال: قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم واجتمع الناس فی دار سعد بن عبادة، وفیهم أبو بكر وعمر.

 

 

 

قال: فقام خطیب الانصار فقال: أتعلمون أن رسول الله صلى الله علیه وسلم كان من المهاجرین وخلیفته من المهاجرین، ونحن كنا أنصار رسول الله ونحن أنصار خلیفته كما كنا أنصاره.

 

 

 

قال: فقام عمر بن الخطاب فقال: صدق قائلكم أما لو قلتم غیر هذا لم نتابعكم.

 

 

 

وأخذ بید أبى بكر.

 

 

 

وقال: هذا صاحبكم فبایعوه.

 

 

 

فبایعه عمر وبایعه المهاجرون والانصار.

 

 

 

قال: فصعد أبو بكر المنبر فنظر فی وجوه القوم فلم یر الزبیر.

 

 

 

قال: فدعا بالزبیر فجاء فقال: قلت ابن عمة رسول الله صلى الله علیه وسلم وحواریه أردت أن تشق عصا المسلمین ؟ فقال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله صلى الله علیه وسلم.

 

 

 

فقام فبایعه.

 

 

 

ثم نظر فی وجوه القوم فلم یر علیا، فدعا بعلى بن أبى طالب فجاء.

 

 

 

فقال: قلت ابن عم رسول الله صلى الله علیه وسلم وختنه على ابنته، أردت أن تشق عصا المسلمین ؟ قال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله صلى الله علیه وسلم فبایعه.

 

 

 

هذا أو معناه.

 

 

 

قال أبو على الحافظ: سمعت محمد بن إسحاق بن خزیمة یقول: جاءنی مسلم بن الحجاج فسألنی عن هذا الحدیث، فكتبته له فی رقعة وقرأته علیه.

 

 

 

وهذا حدیث یسوى بدنة.

 

 

 

فقلت: یسوى بدنه بل یسوى بدرة ! ثم قد رواه البیهقى عن الحاكم وأبى محمد بن حامد المقبرى، كلاهما عن أبى العباس محمد بن یعقوب الاصم، عن جعفر بن محمد بن شاكر، عن عفان بن سلم، عن وهیب به.

 

 

 

ولكن ذكر أن الصدیق هو القائل لخطیب الانصار بدل عمر وفیه: أن زید بن ثابت أخذ بید أبى بكر.

 

 

 

فقال: هذا صاحبكم فبایعوه.

 

 

 

ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر فی وجوه القوم فلم یر علیا، فسأل عنه، فقام ناس من الانصار فأتوا به (با زور امام علی ع را برای بیعت کشاندند): فذكر نحو ما تقدم، ثم ذكر قصة الزبیر بعد على.

 

 

 

فالله أعلم.

 

 

 

وقد رواه الامام أحمد بن حنبل عن الثقة عن وهیب مختصرا.

 

 

 

وقد رواه على بن عاصم، عن الجریرى، عن أبى نضرة، عن أبى سعید الخدرى.

 

 

فدكر نحو ما تقدم.

 

 

ابن کثیر در تفسیرش گفته :

وَقَالَ عَبْد الرَّحْمَن بْن زَيْد بْن أَسْلَمَ فِي قَوْله " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " قَالَ تَعْلِيم الْأَلْسِنَة قَالَ كَانَ لَا يَغْزُو قَوْمًا إِلَّا كَلَّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ وَقَالَ اِبْن لَهِيعَة : حَدَّثَنِي سَالِم بْن غَيْلَان عَنْ سَعِيد بْن أَبِي هِلَال أَنَّ مُعَاوِيَة بْن أَبِي سُفْيَان قَالَ لِكَعْبِ الْأَحْبَار : أَنْتَ تَقُول إِنَّ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ يَرْبِط خَيْله بِالثُّرَيَّا ؟ فَقَالَ لَهُ كَعْب إِنْ كُنْت قُلْت ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّه قَالَ " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " وَهَذَا الَّذِي أَنْكَرَهُ مُعَاوِيَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَلَى كَعْب الْأَحْبَار هُوَ الصَّوَاب وَالْحَقّ مَعَ مُعَاوِيَة فِي ذَلِكَ الْإِنْكَار فَإِنَّ مُعَاوِيَة كَانَ يَقُول عَنْ كَعْب : إِنْ كُنَّا لَنَبْلُو عَلَيْهِ الْكَذِب يَعْنِي فِيمَا يَنْقُلهُ لَا أَنَّهُ كَانَ يَتَعَمَّد نَقْل مَا لَيْسَ فِي صُحُفه وَلَكِنَّ الشَّأْن فِي صُحُفه أَنَّهَا مِنْ الْإِسْرَائِيلِيَّات الَّتِي غَالِبهَا مُبَدَّل مُصَحَّف مُحَرَّف مُخْتَلَق وَلَا حَاجَة لَنَا مَعَ خَبَر اللَّه تَعَالَى وَرَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى شَيْء مِنْهَا بِالْكُلِّيَّةِ فَإِنَّهُ دَخَلَ مِنْهَا عَلَى النَّاس شَرّ كَثِير وَفَسَاد عَرِيض....

 

یعنی غالب اخبار کعب تحریف شده و مفسده برانگیزند !

 

وَهَذِهِ الْأَقْوَال وَاَللَّه أَعْلَم كُلّهَا مَأْخُوذَة عَنْ كَعْب الْأَحْبَار فَإِنَّهُ لَمَّا أَسْلَمَ فِي الدَّوْلَة الْعُمَرِيَّة جَعَلَ يُحَدِّث عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَنْ كُتُبِهِ قَدِيمًا فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده وَنَقَلُوا مَا عِنْده عَنْهُ غَثّهَا وَسَمِينهَا وَلَيْسَ لِهَذِهِ الْأُمَّة وَاَللَّه أَعْلَم حَاجَة إِلَى حَرْف وَاحِد مِمَّا عِنْده وَقَدْ حَكَى الْبَغَوِيّ الْقَوْل بِأَنَّهُ إِسْحَاق عَنْ عُمَر وَعَلِيّ وَابْن مَسْعُود وَالْعَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ وَمِنْ التَّابِعِينَ عَنْ كَعْب الْأَحْبَار وَسَعِيد بْن جُبَيْر وَقَتَادَة وَمَسْرُوق عِكْرِمَة وَعَطَاء وَمُقَاتِل وَالزُّهْرِيّ وَالسُّدِّيّ قَالَ وَهُوَ إِحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَقَدْ وَرَدَ فِي ذَلِكَ حَدِيث لَوْ ثَبَتَ لَقُلْنَا بِهِ عَلَى الرَّأْس وَالْعَيْن وَلَكِنْ لَمْ يَصِحَّ سَنَدُهُ .

الكتاب : تقسير القرآن العظيم

شهرة الكتاب: تفسير ابن كثير

المؤلف : عماد الدين أبو الفداء إسماعيل بن كثير الدمشقي

قال الحافظ ابن كثير في تفسيره، فيه وفي وهب بن منبه: سامحهما الله تعالى فيما نقلاه إلى هذه الامة من أخبار بني إسرائيل من الاوابد والغرائب والعجائب، مما كان ومما لم يكن، ومما حرف وبدل ونسخ، وقد أغنانا الله بما هو أصح منه وأنفع وأوضح وأبلغ، ولله الحمد والمنة.

 

ابن کثير مي گويد: هنگامي که کعب در زمان خلافت عمر اسلام آورد براي عمر از کتب قديمي که در اختيار داشت حديث نقل مي کرد و عمر نيز به سخنان او گوش فرا مي داد، و مردم را نيز در شنيدن سخنان او آزاد مي گذاشت و مردم نيز مطالب او را اعم از راست و دروغ نقل می­کردند، در حالي که خدا مي داند که اين امت حتي به يک کلمه از آنها نياز نداشت

 

باین جمله دقت شود : فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده .... چرا عمر اینقدر به یهودیان و تورات علاقه دارد واجازه انتشاراسرائیلیات به کعب میدهد ؟ و چرا متقابلا یهودیان به عمر میگویند والله تو صاحب مایی ومحبوبترین فرد نزد یهود تویی وبه عمر لقب فاروق میدهند بعوض صلح در بیت المقدس ونکشتن یهود در خیبر و فتح خشن ایران ؟؟؟!!!!

 

 

 

ودقت ابن کثیر اما بزدلی وترس وی از افشای حقیقت :

 

وَقَالَ ابْنُ جَرِيرٍ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا  الْعَوَّامُ، حَدَّثَنِي مَوْلًى لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى الشَّمْسِ حِينَ غَابَتْ، فَقَالَ: "فِي نَارِ اللَّهِ الْحَامِيَةِ [فِي نَارِ اللَّهِ الْحَامِيَةِ] ، لَوْلَا مَا يَزَعُهَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ، لَأَحْرَقَتْ مَا عَلَى الْأَرْضِ".

قُلْتُ: وَرَوَاهُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ هَارُونَ  . وَفِي صِحَّةِ رَفْعِ هَذَا الْحَدِيثِ نَظَرٌ، وَلَعَلَّهُ مِنْ كَلَامِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، مِنْ زَامِلَتَيْهِ اللَّتَيْنِ وَجَدَهُمَا يَوْمَ الْيَرْمُوكِ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ. تفسیر ابن کثیر

 

یا:

 

«هذا حدیث غریب جداً و سنده ضعیف، ولعله من الزاملتین التین أصابهما عبدالله یوم الیرموک!فأما رفعه منکر، والله أعلم.

 

«شاید این روایت از زاملتین (دو بار شتر)است یعنی این روایت از بار شتری است که عبدالله بن عمروعاص از ان طرف در ایام فتح شام يرموك  آورد و همه از اسرائیلیات است واینها وارداتی و اجناس خارجی است و آنها را با روایت پیغمبر مخلوط کرد»

 

 

 

 

اما دخالت آشکار یهود در سقیفه توسط زید بن ثابت جاسوس یهودی صورت گرفت آنجا که فریاد میزد :

 

وروى ابن كثير في السيرة النبوية ج 4 ص 494 ( ... أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال : هذا صاحبكم فبايعوه ... ) انتهى

 

همچنین دقت کنید به تشابه سخن عمر و سخن زید یهودی زاده آنجا که هردو میگویند با ابوبکر بیعت کنید که صاحبتان است :

 

 

 

قَالَ: قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَاجْتَمَعَ النَّاسُ فِي دَارِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، وَفِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

 

قَالَ: فَقَامَ خَطِيبُ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَخَلِيفَتُهُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، وَنَحْنُ كُنَّا أَنْصَارَ رَسُولِ الله وَنَحْنُ أَنْصَارُ خَلِيفَتِهِ كَمَا كُنَّا أَنْصَارَهُ.

 

قَالَ: فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ: صَدَقَ قَائِلُكُمْ أَمَا لَوْ قُلْتُمْ غَيْرَ هَذَا لَمْ نُتَابِعْكُمْ.

 

وَأَخَذَ بِيَدِ أَبِي بَكْرٍ.

 

وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ فَبَايِعُوهُ.

 

فَبَايَعَهُ عُمَرُ وَبَايَعَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ.سیره ابن کثیر

 

وقد رواه البيهقي عن الحاكم وأبي محمد بن حامد المقري كلاهما عن أبي العباس محمد بن يعقوب الأصم عن جعفر بن محمد بن شاكر عن عفان بن سلم عن وهيب به ولكن ذكر أن الصديق هو القائل لخطيب الانصار بدل عمر ، وفيه أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليا فسأل عنه فقام ناس من الانصار فأتوا به فذكر نحو ما تقدم ثم ذكر قصة الزبير بعد علي ...فالله أعلم .

 

 

 

وذهبی در تاریخ اسلامش :

 

فقام زيد بن ثابت فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان من المهاجرين، وإنما يكون الإمام من المهاجرين، ونحن أنصاره، كما كنا أنصار رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقام أبو بكر فقال: جزاكم الله خيراً من حي يا معشر الأنصار وثبت قائلكم، أم والله لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم، ثم أخذ زيد بيد أبي بكر فقال: هذا صاحبكم فبايعوه، قال: فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير علياً، فسأل عنه، فقام ناس من الأنصار فأتوا به.(امام علی را بزور برای بیعت کشاندند !)

 

الكتاب: تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام.

 

تأليف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي.

 

همچنین خود یهودیان قبلا به عمر بشارت دادند که بخدا سوگند تو صاحب مایی بدون شک :

 

 

 

ثم قال: يا هذا! لقد علم أهل الكتاب أنه لم يبق على وجه الأرض رجل أعلم مني اليوم، وإني أجد صفتك، إنك الذي تخرجنا من هذا الدير، وتغلب على هذا البلاد. فقلت: أيها الرجل! ذهبت من الأمر في غير مذهب. قال: ما اسمك؟ قلت: عمر بن الخطاب. قال: أنت والله الذي لا إله إلا هو صاحبنا من غير شك، فاكتب لي على ديري هذا وأهله وما فيه أماناً، ....

 

الكتاب : بهجة المجالس وأنس المجالس

 

المؤلف : ابن عبد البر

 

 

 

 

 

 

 

کسی نیست بپرسه توی یهودی زاده چرا از ابوبکر حمایت میکنی ؟ البته پدر ابوبکر هم استاد یهود بود وتورات درسشان میداد :

 

 

 

وقال صاحب إلزام النواصب أجمع النسابون
أن أبا قحافة كان حبرا لليهود يعلم أولادهم ؛ یعنی پدر ابوبکر استاد یهودیان بود !

 

 

 

ورابطه دوستی عمیق ابوبکر وعمر و معاویه و عثمان ومروان و کعب الاحبار یهودی بر محققین پوشیده نیست .

 

 

 

چرا یهودیان عمر را محبوب ترین فرد میدانستند بروایت طبری و واحدی :

 

 

 

فقالوا: يا عمر ما أحد #أحب إلينا منك، قلت ولم ؟ قالوا: لانك تأتينا وتغشانا، قلت: إنما أجئ لاعجب من تصديق كتاب الله بعضه بعضا، وموافقة

 

التوراة القرآن وموافقة القرآن التوراة،

 

 

 

تغشانا یعنی چه ؟

 

 

 

عمر حتی میخواست تورات را به رسول خدا ص تعلیم کند ؟ و به شریعت اسلام هم قانع نمیشد بروایت ابن الجوزی در کشف المشکل ....

 

 

 

اما عبد الله بن مسعود رضی الله عنه که پی به توطئه همدستی یهودی زادگان با خلفای غاصب برده بود هنگامیکه عثمان زید بن ثابت یهودی را مامور جمع آوری قران مجید میکند فریاد بر می آورد و خطبه میخواند که قرانهایتان را زنجیر کنید وبه عثمان ندهید اما چه سود که قدرت یهود وحزب نفاق بیش از این حرفهاست :

 

 

 

قال ابن شبة في تاريخ المدينة ج 3 ص 1006 :

 

( ... عن خمير بن مالك قال : لما أمر بالمصاحف أن تغير ساء ذلك عبد الله بن مسعود رضي الله عنه فقال: من استطاع منكم أن يغل مصحفاً فليفعل ، فإن من غل شيئاً جاء بما غل يوم القيامة ، ثم قال : لقد قرأت القرآن من في رسول الله سبعين سورة ، وزيد صبي ، أفأترك ما أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟!

 

... عن حمزة بن عبدالله قال : بلغني أنه قيل لعبد الله بن مسعود رضي الله عنه : مالك لا تقرأ على قراءة فلان ؟ فقال : لقد قرأت على رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة فقال لي لقد أحسنت ، وإن الذي يسألون أن أقرأ على قراءته في صلب رجل كافر !

 

... عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد ؟ قال : مالي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان.

 

حدثنا الحماني قال حدثنا شريك ، عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد ؟ قال ما لي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان !! ) انتهى

 

 

 

ببینید چه بسر اسلام وقرآن واهل بیت که ندادند !!!!!!

 

 

 

نتیجه اینکه اسلام نبوی علوی توسط منافقین ودوستان یهودیشان ، تحریف گشت وخشونت وبی رحمی که در ذات یهود است توسط عمر ومعاویه یهودی وارد اسلام گشت و در فتوحات باعث تنفر مردم جهان از اسلام گردید .

 

اسماعیل نخست زاده بود یا اسحاق ؟!

یک موضوع که اساس اختلاف وجنگها وبدبختی بشریت شده بحث ذبیح بودن اسحاق یا اسماعیل دو برادر وپسران ابراهیم ع است از آنجا که مشیت خدای متعال ابتدا بر نازایی ساره بود تا اینکه  امر به ازدواج با کنیزش هاجر نمود و اولین فرزند حضرت ابراهیم بنص تورات حضرت اسماعیل ع بود  اما از آنجا که یهودیان بعلت نژاد پرستی کلماتی از تورات را تحریف نمودند تا تعصب وبرتری قومی وقبیله ای قوم ساره ونسل یهودی اسحاق  وعدم قبول نبوت  خاتم انبیاء (ص) را نشان دهند غافل از آنکه اگراز یک مجموعه جملاتی تحریف بشود بزودی وروشنی خودش را نشان خواهد داد و جاعلین را رسوا مینماید چرا که بحث نخستین فرزند وفرزند ارشد یک اصل مهم تورات است و با دقت در تناقضات فعلی تورات ، هر صاحب عقلی بسادگی میفهمد که حضرت اسماعیل که نخست زاده بوده ذبیح بوده نه اسحاق که 14 سال بعد از اسماعیل متولد شده است :

 

Prototokos     عبری   bekor  یعنی  چیزی که رحم را میگشاید  یا نخست زاده .

 

آیات مربوط به اهمیت وارزش وقربانی نخست زادگان در عهدین :

 

الخروج ١٣:‏٢ "قَدِّسْ لِي كُلَّ بِكْرٍ، كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ (اولین فرزند)  مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ، مِنَ النَّاسِ وَمِنَ الْبَهَائِمِ. إِنَّهُ لِي".

 

در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»

 

 

الخروج ١٣:‏١٢ أَنَّكَ تُقَدِّمُ لِلرَّبِّ كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، وَكُلَّ بِكْرٍ (نخست زاده) مِنْ نِتَاجِ الْبَهَائِمِ الَّتِي تَكُونُ لَكَ. الذُّكُورُ لِلرَّبِّ.

الخروج ١٣:‏١٥ وَكَانَ لَمَّا تَقَسَّى فِرْعَوْنُ عَنْ إِطْلاَقِنَا أَنَّ الرَّبَّ قَتَلَ كُلَّ بِكْرٍ فِي أَرْضِ مِصْرَ، مِنْ بِكْرِ النَّاسِ إِلَى بِكْرِ الْبَهَائِمِ. لِذلِكَ أَنَا أَذْبَحُ لِلرَّبِّ الذُّكُورَ مِنْ كُلِّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، وَأَفْدِي كُلَّ بِكْرٍ مِنْ أَوْلاَدِي.

الخروج ٣٤:‏١٩ لِي كُلُّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، وَكُلُّ مَا يُولَدُ ذَكَرًا مِنْ مَوَاشِيكَ بِكْرًا مِنْ ثَوْرٍ وَشَاةٍ.

العدد ٣:‏١٢ "وَهَا إِنِّي قَدْ أَخَذْتُ اللاَّوِيِّينَ مِنْ بَيْنِ بَنِي إِسْرَائِيلَ، بَدَلَ كُلِّ بِكْرٍ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَيَكُونُ اللاَّوِيُّونَ لِي.

العدد ٨:‏١٦ لأَنَّهُمْ مَوْهُوبُونَ لِي هِبَةً مِنْ بَيْنِ بَنِي إِسْرَائِيلَ. بَدَلَ كُلِّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ، بِكْرِ كُلّ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدِ اتَّخَذْتُهُمْ لِي.

العدد ١٨:‏١٥ كُلُّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ مِنْ كُلِّ جَسَدٍ يُقَدِّمُونَهُ لِلرَّبِّ، مِنَ النَّاسِ وَمِنَ الْبَهَائِمِ، يَكُونُ لَكَ. غَيْرَ أَنَّكَ تَقْبَلُ فِدَاءَ بِكْرِ الإِنْسَانِ. وَبِكْرُ الْبَهِيمَةِ النَّجِسَةِ تَقْبَلُ فِدَاءَهُ.

أشعياء ١٠:‏١٤ فَأَصَابَتْ يَدِي ثَرْوَةَ الشُّعُوبِ كَعُشٍّ، وَكَمَا يُجْمَعُ بَيْضٌ مَهْجُورٌ، جَمَعْتُ أَنَا كُلَّ الأَرْضِ، وَلَمْ يَكُنْ مُرَفْرِفُ جَنَاحٍ وَلاَ ‍فَاتِحُ فَمٍ وَلاَ مُصَفْصِفٌ".

حزقيال ٢٠:‏٢٦ وَنَجَّسْتُهُمْ بِعَطَايَاهُمْ إِذْ أَجَازُوا فِي النَّارِ كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحْمٍ، لأُبِيدَهُمْ، حَتَّى يَعْلَمُوا أَنِّي أَنَا الرَّبُّ.

لوقا ٢:‏٢٣ كَمَا هُوَ مَكْتُوبٌ فِي نَامُوسِ الرَّبِّ: أَنَّ كُلَّ ذَكَرٍ ‍فَاتِحَ رَحِمٍ يُدْعَى قُدُّوسًا لِلرَّبِّ.

 

 

در سفر پیدایش 4-5 آمده که هابیل چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح نمود !

 

در خروج 14-13 آمده که  خداوند به موسی فرمود تمام فرزندان اول بنی اسرائیل و نخست زاده نر حیوانات را وقف من کنید .

 

ودر جریان فرزندان اسحاق نیز اهمیت نخست زادگی از آنجا روشن میشود که عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت !

 

در خروج 15-12 هم آمده که  پسران ارشد وحیوانات نخست از آن خداوند میباشند و...

همچنین در اعداد 3- 13 ودهها آیه دیگر اهمیت وارزش نخست زادگان در تورات آمده است .

 

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست)  مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

 

حتی بصورتی افراطی وتحریف شده :

 

سوزاندن پسران :دوم تواریخ 28-3 ودوم پادشاهان 17-31 و قربانی کردن نخست زادگان :میکاه 6-8 واول پادشاهان 3 -13

 

 

سوزاندن پسران ودختران در مقابل بتان بعل ومولک بدون امر خدا :ارمیا 32- 35 وحزقیال 16-22 وارمیا 7-31

 

نهی از سوزاندن فرزندان در مقابل بتان: تثنيه 18-12

 

خدای متعال در کتاب ارمیا وادی حنوم - 32 میفرماید :

 

...تا پسران ودختران خویش رادر آتش بسوزانندکه من اینکار را امر نفرموده بودم و حتی در خاطر نگذراندم !

 

پس مسأله نخست زادگي يك اصل بسیار مهم در تعاليم يهود است .

 

اگر اشکال شود که مقصود نخست زادگی زن اول واصلی است نه کنیز ، که این مورد نیز در تورات آمده که نخست زادگی از هرزن که باشد چه مکروه چه اصلی .

 

وتصریح عبارت نخست زادگی در صورت داشتن دو زن در تثنیه 21- 15 آمده که :

 

إِذَا كَانَ لِرَجُل امْرَأَتَانِ، إِحْدَاهُمَا مَحْبُوبَةٌ وَالأُخْرَى مَكْرُوهَةٌ، فَوَلَدَتَا لَهُ بَنِينَ، الْمَحْبُوبَةُ وَالْمَكْرُوهَةُ. فَإِنْ كَانَ الابْنُ الْبِكْرُ لِلْمَكْرُوهَةِ،‏ ١٦فَيَوْمَ يَقْسِمُ لِبَنِيهِ مَا كَانَ لَهُ، لاَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُقَدِّمَ ابْنَ الْمَحْبُوبَةِ بِكْرًا عَلَى ابْنِ الْمَكْرُوهَةِ الْبِكْرِ،‏ ١٧بَلْ يَعْرِفُ ابْنَ الْمَكْرُوهَةِ بِكْرًا لِيُعْطِيَهُ نَصِيبَ اثْنَيْنِ مِنْ كُلِّ مَا يُوجَدُ عِنْدَهُ، لأَنَّهُ هُوَ أَوَّلُ قُدْرَتِهِ. لَهُ حَقُّ الْبَكُورِيَّةِ (حق نخست زادگی)

 

اگر مردی دو همسر داشته باشد یکی محبوب ودیگری مکروه ، و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد،(یعنی اسماعیل) بدهد ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد .

 

البته صحابه اهل سنت چون با یهودیان رابطه داشتند از یهود روایت کرده اند که اسحاق ذبیح بود !

 

قرآن به طور صریح بیان مى‏كند كه ذبیح، اسماعیل(علیه السلام) بوده است، زیرا قرآن ماجراى ذبیح را نقل كرده و پس از آن خداوند، ابراهیم(علیه السلام) را به فرزند دیگرى به نام اسحاق مژده داده است: «وَبَشَّرْناهُ بِإِسْحقَ نَبِیّاً مِنَ الصّالِحِینَ». بنابراین مژده به تولد اسحاق بعد از ذكر سرگذشت ذبح، صراحت دارد كه اسحاق غیر از فرزندى بوده كه ابراهیم به وسیله ذبحِ او مورد آزمایش قرار گرفته است.

 

 

چون یهود از قدیم با فرزندان اسماعیل كینه و عناد و دشمنى و حسد داشته ‏اند، كوشیده‏اند تا هرگونه افتخارى را از ایشان سلب كنند، و به خود نسبت دهند و چون داستان ذبح و تسلیم جان در پیشگاه خدا برتر از هر افتخارى است، لذا یهود خواسته‏اند آن را به اسحاق، جدّ خودشان نسبت دهند.

 

 

در عدد دوم از فصل 22 از سفر تكوین تورات، بیان مى‏كند كه خدا ابراهیم را مأمور فرمود تا پسر یگانه‏اش (یا نخست زاده اش ) را قربان كند. هم‏چنین در شماره‏هاى 16 و 17 از همان سفر، از قول فرشته در مقام خطاب به ابراهیم مى‏گوید: خداوند مى‏فرماید: به ذات خود سوگند مى‏خورم چون این كار را نمودى و یگانه پسرت را از من دریغ نداشتى، تورا بركت خواهم داد و ذریّه تو را مانند ستاره‏هاى آسمان و شن‏هاى كنار دریا فزونى خواهم بخشید.

با توجه به این بیان تورات، به خوبى روشن است كه ذبیح، اسماعیل است و دست تحریف‏گران تورات، كلمه اسحاق را به جاى كلمه اسماعیل در تورات وارد كرده است. زیرا این سند مسلّم است كه اسحاق هیچ‏گاه یگانه نبوده و او به تصدیق تورات چندین سال پس از اسماعیل متولد شده و اسماعیل تا پایانِ عمرِ ابراهیم، حیات داشته است.

 

 

ابراهیم (ع) فرمان خداوند را اطاعت کرد ولی چاقو (به امر خدا) گلوی نازک اسماعیل (ع) را نبرید. خداوند قربانی را از ابراهیم (ع) قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود که چندی بعد در هیئت سه مرد به منزلش آمدند به او مژده داد که همسرش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد. [2] سارا که طبق نقل تورات در آن وقت نود ساله و در جوانی نیز نازا بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید. [3] فرشتگان او را ملامت کردند [4] و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفت، که معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات کنونی، اسماعیل (ع) در 86 سالگیِ ابراهیم (ع) تولد شد و اسحاق (ع) در سن صد سالگی او به دنیا آمد.

 

در انجیل برنابا که انجیل تحریف نشده ی حضرت عیسی (ع) است در خصوص ذبیح بودن اسماعیل اینچنین آمده است:
فصل چهل و چهارم (1) آن وقت شاگردان گفتند: «ای معلم! در کتاب موسی چنین نوشته شده که عهد با اسحاق بسته شده است.» (۲) یسوع آهی کشیده، جواب داد: «آنچه نوشته شده همین است. (۳) ولیکن نه موسی نوشته و نه یوشع، (۴) بلکه احبار ما نوشته‌اند، آنان که نمی‌‌ترسند از خدای. (۵) حق می‌‌گویم به شما، به درستی که هر گاه به کار برید نظر را در سخن فرشته جبرئیل خواهید دانست خباثت کاتبان و فقهای ما را. (۶) زیرا فرشته گفت: "ای ابراهیم! زود است که همه ی جهان بدانند که خدای دوست می‌‌دارد تو را. (۷) ولیکن چگونه جهان بداند محبّت تو را به خدای؟ (۸) به راستی واجب است بر تو اینکه بکنی چیزی از برای محبّت خدای." (۹) ابراهیم پاسخ داد: "همانا اینکه بنده ی خدای آماده است تا بکند هر آنچه را خدای می‌‌خواهد." (۱۰) پس خدای با ابراهیم به سخن درآمده فرمود: "بگیر اول‌زاده ی خود را و بر کوه برشو تا پیش کنی او را به قربانی." (۱۱) پس چگونه اسحاق اول‌زاده می‌‌شود؟ و حال آنکه چون او زاده شد، اسماعیل هفت ساله بود؟» (۱۲) پس آن وقت شاگردان گفتند: «به درستی که خدعه ی فقها هرآینه آشکار است. (۱۳) از این رو بگو به ما حق را. زیرا می‌‌دانیم که تو فرستاده شده از سوی خدایی.» (۱۴) پس یسوع آن وقت فرمود: «حق می‌‌گویم به شما، به درستی که شیطان طلب می‌‌کند همیشه باطل نمودن شریعت خدای را. (۱۵) پس از این جهت به تحقیق امروز ناپاک نمودند او و پیروان او و ریاکاران و بدکاران هر چیزی را. (۱۶) پیشینیان به تعلیم دروغ و پسینیان به زندگانی بی‌باک. (۱۷) حتی اینکه تقریباً نزدیک است که حق یافت نشود. (۱۸) وای بر ریاکاران! زیرا مدح این جهان از آنان، زود است برگردد بر آنها به اهانت و عذاب در دوزخ. (۱۹) بدین جهت به شما می‌‌گویم، به درستی که رسول خدای نیکویی‌ای است که مسرور می‌‌سازد هر آنچه را که ساخته‌ است خدای تقریباً. (۲۰) زیرا زینت داده شده است به روح دانش و مشورت، (۲۱) روح حکمت و توانایی، (۲۲) روح خوف و محبت، (۲۳) روح اندیشه و میانه‌روی. (۲۴) زینت داده شده‌ است به روح محبت و رحمت، (۲۵) روح عدل و پرهیزگاری، (۲۶) روح لطف و صبر، که گرفته‌ است آنها را از خدای، سه برابرِ آنچه عطا فرموده به سایر خلق خود. (۲۷) چه با سعادت است زمانی که زود است بیاید در آن زمان به سوی جهان. (۲۸) مرا تصدیق کنید، که دیدم او را و تقدیم کردم برای او احترام را، چنانکه دیده‌ است او را هر پیغمبری. (۲۹) زیرا خدای عطا می‌‌کند به ایشان «روح او» را به نبوت. (۳۰) چون دیدم او را، از تسلّی پر شده، گفتم: "ای محمد! خدای با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که دوال نعل تو را باز کنم، (۳۱) زیرا هرگاه به این افتخار برسم، خواهم شد پیغمبری بزرگ و قدوس خدای."» (۳۲) چون یسوع این بفرمود شکر خدای نمود.

 

 

بعضی هم عرب را از نسل اسماعیل و عجم را از نسل اسحاق دانسته اند و جالب آنکه ماشیح موعود یا امام دوازدهم ع از پدر به اسماعیل واز مادر به اسحاق میرسد !

 

نسب حضرت حجت ع از سمت مادر بزرگوارشان نرجس خاتون به شمعون ابن همون صفا (پطرس) می رسد که وی  پسر عمه حضرت مریم مادر حضرت عیسی (ع) بوده است و جالب اینکه هردو این بزرگواران از نسل داوود پیامبر بوده اند .

شمعون، فرزند حمون بن عمامه، برترین حواری حضرت عیسی علیه السلام و پسر عموی حضرت مریم سلام الله علیها بود. در برخی روایات از وی به عنوان پسرعمه و گاه برادرزاده حضرت مریم یاد شده است. وی وصی عیسی ع بود .

 

وصراحت تورات به 12 امام از نسل اسماعیل ع :

 

التكوين ١٧:‏٢٠ وَأَمَّا ‍إِسْمَاعِيلُ فَقَدْ سَمِعْتُ لَكَ فِيهِ. هَا أَنَا أُبَارِكُهُ وَأُثْمِرُهُ وَأُكَثِّرُهُ كَثِيرًا جِدًّا. اِثْنَيْ عَشَرَ رَئِيسًا يَلِدُ، وَأَجْعَلُهُ أُمَّةً كَبِيرَةً.

" اما در مورد اسماعیل تقاضای تورا اجابت فرمودم ،اینک او را برکت داده بار ور گردانم، او را بسیار کثیر گردانم و12 امام از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم" تورات پیدایش.

 

 

سفر تثنیه (Deuteronomy)-باب 18 – آیه 17 و 18: 17و خداوند به من گفت:« آنچه گفتند نیکو گفتند. 18 نبی ای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.

برادران ایشان یعنی برادر اسحاق یعنی نسل اسماعیل !

 

ویکی از علل دشمنی اهل مکه با رسول خدا ص ودوستی انصار مدینه همین یهودیانی بودند که در مدینه سکونت داشتند ومژده خبر آمدن آخرین رسول ص و ماسیح را مکرر به مردم مدینه داده بودند !

 

 

أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ {البقرة/133} اسماعیل عموی یعقوب بود اما خداوند وی را در زمره آباء یعقوب آورده است چرا ؟

 

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء {إبراهيم/39}

 

انجيل برنابا هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است : (خداوند با ابراهيم (عليهالسلام ) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت ، اسماعيل را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن ، و اگر ذبيح ابراهيم (عليهالسلام ) اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (عليهالسلام ) نمى خواند، براى اينكه وقتى اسحاق به دنيا آمد اسماعيل (عليهالسلام ) كودكى هفت ساله بود).المیزان

 

چرا یهودیان هاجر را غیر مطمئن میخوانند وساره را ناب وخالص  و هاجر را تحقیر میکنند ؟!

آیا چون ساره از نسل شاهان بوده و هاجر قبطی بوده ؟

 

 

سارا دختر خاله و عموزاده حضرت ابراهیم خلیل بود .

 

ابوالفتح رازی ـ مفسر معروف شیعی ـ می نویسد: «آن نور محمدی که در پیشانی پدران پیامبر(ع) بود، انتقال افتاد به اسماعیل. ساره از آن رشک عظیم آمد و دلتنگ شد که او را می بایست که آن شَرَف او را بودی و آن فرزند از نسل و نژاد او بود.»

 

 پس به هاجر درآمد و او حامله شد. و چون دید که حامله است خاتونش بنظر وی حقیر شد. ۵

 و سارای به ابرام گفت: “ظلم من بر تو باد! من کنیز خود را به آغوش تو دادم و چون آثار حمل در خود دید در نظر او حقیر شدم. یَهُوَه در میان من و تو داوری کند.” ۶

 ابرام به سارای گفت: “اینک کنیز تو به دست توست آنچه پسند نظر تو باشد با وی بکن.” پس چون سارای با وی بنای سختی نهاد او (هاجر) از نزد وی بگریخت.

 

 

التكوين ٢٥:‏١٣ وَهذِهِ أَسْمَاءُ بَنِي ‍إِسْمَاعِيلَ بِأَسْمَائِهِمْ حَسَبَ مَوَالِيدِهِمْ: نَبَايُوتُ بِكْرُ ‍إِسْمَاعِيلَ، وَقِيدَارُ، وَأَدَبْئِيلُ وَمِبْسَامُ

 

اسامی فرزندان اسماعيل ، پسر ابراهيم و هاجر

مصری (آنيز ساره ) بترتيب تولدشان عبارت بود

از: نبايوت ، قيدار، ادبيل ، مبسام ، مشماع ، دومه ،

مسا، حداد، تيما، يطور، نافيش و قدمه .

 

 

پیدایش 18- 9 ساره  به ابراهیم گفت این کنیز وپسرش را از خانه بیرون کن  که پسر من اسحاق  با پسر تو اسماعیل وارث تو نخواهند شد !

 

 

هنگام تولد اسماعیل ابراهیم 86 ساله وهنگام تولد اسحاق ابراهیم 100 ساله بود . پیدایش  18- 21-

 

اسحاق دو پسر داشت : عیسو ویعقوب (یا اسرائیل ).

 

 

 

التكوين ١١:‏٣٠ وَكَانَتْ سَارَايُ عَاقِرًا لَيْسَ لَهَا وَلَدٌ.

التكوين ١١:‏٣١ وَأَخَذَ تَارَحُ أَبْرَامَ ابْنَهُ، وَلُوطًا بْنَ هَارَانَ، ابْنَ ابْنِهِ، وَسَارَايَ كَنَّتَهُ امْرَأَةَ أَبْرَامَ ابْنِهِ، فَخَرَجُوا مَعًا مِنْ أُورِ الْكَلْدَانِيِّينَ لِيَذْهَبُوا إِلَى أَرْضِ كَنْعَانَ. فَأَتَوْا إِلَى حَارَانَ وَأَقَامُوا هُنَاكَ.

التكوين ١٢:‏٥ فَأَخَذَ أَبْرَامُ سَارَايَ امْرَأَتَهُ، وَلُوطًا ابْنَ أَخِيهِ، وَكُلَّ مُقْتَنَيَاتِهِمَا الَّتِي اقْتَنَيَا وَالنُّفُوسَ الَّتِي امْتَلَكَا فِي حَارَانَ. وَخَرَجُوا لِيَذْهَبُوا إِلَى أَرْضِ كَنْعَانَ. فَأَتَوْا إِلَى أَرْضِ كَنْعَانَ.

التكوين ١٢:‏١١ وَحَدَثَ لَمَّا قَرُبَ أَنْ يَدْخُلَ مِصْرَ أَنَّهُ قَالَ لِسَارَايَ امْرَأَتِهِ: "إِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّكِ امْرَأَةٌ حَسَنَةُ الْمَنْظَرِ.

التكوين ١٢:‏١٧ فَضَرَبَ الرَّبُّ فِرْعَوْنَ وَبَيْتَهُ ضَرَبَاتٍ عَظِيمَةً بِسَبَبِ سَارَايَ امْرَأَةِ أَبْرَامَ.

التكوين ١٦:‏١ وَأَمَّا سَارَايُ امْرَأَةُ أَبْرَامَ فَلَمْ تَلِدْ لَهُ. وَكَانَتْ لَهَا جَارِيَةٌ مِصْرِيَّةٌ اسْمُهَا هَاجَرُ،

التكوين ١٦:‏٢ فَقَالَتْ سَارَايُ لأَبْرَامَ: "هُوَذَا الرَّبُّ قَدْ أَمْسَكَنِي عَنِ الْوِلاَدَةِ. ادْخُلْ عَلَى جَارِيَتِي لَعَلِّي أُرْزَقُ مِنْهَا بَنِينَ". فَسَمِعَ أَبْرَامُ لِقَوْلِ ‍سَارَايَ.

التكوين ١٦:‏٣ فَأَخَذَتْ سَارَايُ امْرَأَةُ أَبْرَامَ هَاجَرَ الْمِصْرِيَّةَ جَارِيَتَهَا، مِنْ بَعْدِ عَشَرِ سِنِينَ لإِقَامَةِ أَبْرَامَ فِي أَرْضِ كَنْعَانَ، وَأَعْطَتْهَا لأَبْرَامَ رَجُلِهَا زَوْجَةً لَهُ.

التكوين ١٦:‏٥ فَقَالَتْ سَارَايُ لأَبْرَامَ: "ظُلْمِي عَلَيْكَ! أَنَا دَفَعْتُ جَارِيَتِي إِلَى حِضْنِكَ، فَلَمَّا رَأَتْ أَنَّهَا حَبِلَتْ صَغُرْتُ فِي عَيْنَيْهَا. يَقْضِي الرَّبُّ بَيْنِي وَبَيْنَكَ".

التكوين ١٧:‏١٥ وَقَالَ اللهُ لإِئبْرَاهِيمَ: "سَارَايُ امْرَأَتُكَ لاَ تَدْعُو اسْمَهَا ‍سَارَايَ، بَلِ اسْمُهَا سَارَةُ.

 

 

 

ودر باره هاجر :

 

التكوين ١٦:‏٣ فَأَخَذَتْ سَارَايُ امْرَأَةُ أَبْرَامَ ‍هَاجَرَ الْمِصْرِيَّةَ جَارِيَتَهَا، مِنْ بَعْدِ عَشَرِ سِنِينَ لإِقَامَةِ أَبْرَامَ فِي أَرْضِ كَنْعَانَ، وَأَعْطَتْهَا لأَبْرَامَ رَجُلِهَا زَوْجَةً لَهُ.

التكوين ١٦:‏٤ فَدَخَلَ عَلَى ‍هَاجَرَ فَحَبِلَتْ. وَلَمَّا رَأَتْ أَنَّهَا حَبِلَتْ صَغُرَتْ مَوْلاَتُهَا فِي عَيْنَيْهَا.

التكوين ١٦:‏٨ وَقَالَ: "يَا ‍هَاجَرُ جَارِيَةَ سَارَايَ، مِنْ أَيْنَ أَتَيْتِ؟ وَإِلَى أَيْنَ تَذْهَبِينَ؟". فَقَالَتْ: "أَنَا هَارِبَةٌ مِنْ وَجْهِ مَوْلاَتِي سَارَايَ".

التكوين ١٦:‏١٥ فَوَلَدَتْ ‍هَاجَرُ لأَبْرَامَ ابْنًا. وَدَعَا أَبْرَامُ اسْمَ ابْنِهِ الَّذِي وَلَدَتْهُ ‍هَاجَرُ "إِسْمَاعِيلَ".

التكوين ١٦:‏١٦ كَانَ أَبْرَامُ ابْنَ سِتٍّ وَثَمَانِينَ سَنَةً لَمَّا وَلَدَتْ ‍هَاجَرُ إِسْمَاعِيلَ لأَبْرَامَ.

التكوين ٢١:‏٩ وَرَأَتْ سَارَةُ ابْنَ ‍هَاجَرَ الْمِصْرِيَّةِ الَّذِي وَلَدَتْهُ لإِبْرَاهِيمَ يَمْزَحُ،

التكوين ٢١:‏١٧ فَسَمِعَ اللهُ صَوْتَ الْغُلاَمِ، وَنَادَى مَلاَكُ اللهِ ‍هَاجَرَ مِنَ السَّمَاءِ وَقَالَ لَهَا: "مَا لَكِ يَا ‍هَاجَرُ؟ لاَ تَخَافِي، لأَنَّ اللهَ قَدْ سَمِعَ لِصَوْتِ الْغُلاَمِ حَيْثُ هُوَ.

التكوين ٢٥:‏١٢ وَهذِهِ مَوَالِيدُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، الَّذِي وَلَدَتْهُ ‍هَاجَرُ الْمِصْرِيَّةُ جَارِيَةُ سَارَةَ لإِبْرَاهِيمَ.

باروك ٣:‏٢٣ و بنو ‍هاجر ايضا المبتغون للتعقل على الارض و تجار مران و تيمان و قائلو الامثال و مبتغو التعقل لم يعرفوا طريق الحكمة و لم يتذكروا سبلها

غلاطية ٤:‏٢٥ لأَنَّ ‍هَاجَرَ جَبَلُ سِينَاءَ فِي الْعَرَبِيَّةِ. وَلكِنَّهُ يُقَابِلُ أُورُشَلِيمَ الْحَاضِرَةَ، فَإِنَّهَا مُسْتَعْبَدَةٌ مَعَ بَنِيهَا.

 

 

همسر سارا خواهر ناتنی ابرام بود ! و بعقیده یهود همه یهود از نسل ساره (شاهزاده) هستند  در حالى كه ملت‌هاى ديگر، بخصوص اعراب ورسول خاتم ص  از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‌اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‌اند.

 

ساره ؛ سره = خالص

 

«غريبان بر پا شده غلّه‌هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)

 

ولى تلمود به درجه‌اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‌گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‌هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.

 

 

انجیل متّی،‌ سلسله نسب حضرت عیسی مسیح را به حضرت ابراهیم
خلیل  داوود‌ پیامبر،‌(ع) می‌رساند و می‌نویسد: داود و ابراهیم پیغمبر، هردو، جد
عیسی مسیح بودند. بدین شرح: ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و او پدر یهودا و
برادران او بود، یهودا پدر فارص و زارح و... وحضرت یَسی پدر داود پیغمبر و داود
پدر سلیمان و او پدر رحبعام... متان پدر یعقوب و یعقوب پدر یوسف و یوسف شوهر مریم
و مریم مادر عیسی مسیح بود. مجموعاً از یوسف شوهر مریم تا حضرت ابراهیم 40
نفر واسطه می‌خورند.

 

چرا هیچ شورش و قیام و جنگی بر علیۀ خلفای اسلامی از جانب یهودیان نمیبینید! آنها در دوران حکومت اسلام در صلح زندگی کردند. در کشورهای اسلامی رشد کردند و صاحب اقتصادی قوی و نفوذهای سیاسی چند شدند. مدارس آنها رشد کرد. بخصوص در اسپانیا در دوران حکومت اسلام در آنجا دوران طلایی یهود آغاز شد!

 

چرا یهودیان که قبل از تولد رسول خدا ص قصد نابودی وی وپدرانش را داشتند ودر حیات رسول رحمت ص جنگهای ونقشه های فراوانی برای نابودی وی ودین اسلام کشیدند ، ناگهان با کودتای سقیفه و قدرت یافتن عمر وزید بن ثابت یهودی وجمع قران توسط عثمان (نعثل = یهودی) ، به کلی خاموش وآرام شدند ؟؟؟!!!

 

چرا یهود قدس را بعمر دادند وبا اسلام عمری اموی دوست بودند وبه عمر او لقب فاروق بخشیدند و میگفتند تو والله صاحب مایی ؟؟؟!!!!

 

 

علت دشمنی یهود با مسیح و اسلام نبوی علوی در چیست ؟

 

" با کمال تواضع و با اشکها و زحماتی که بوسیلۀ دسیسه های یهودیان برای من پیش میامد مانند یک غلام خداوند را خدمت کردم."

( اعمال 20: 19 )

 

 

  خشم و کینۀ یهود از مسیح بخاطر کارهای خوب او نبود، معجزات او، طوری که خود خداوند میفرماید:" از جانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم به سبب کدام یک از آنها مرا سنگسار میکنید؟"( یوحنا 10: 32 ) یهودیان پاسخ میدهند که:" بسبب عمل نیک ترا سنگسار نمیکنیم بلکه به سبب کفر زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میخوانی؟"( یوحنا 10: 33 )

 

 

کتابمقدس خاندان عرب و اوج فساد و بت پرستی آنها را با بکار بدن عبارت " چادرهای قیدار " استفاده میکند.( قیدار یکی از دوازده پسر اسماعیل بود. پیدایش 25: 13 )  مزمور نویس میگوید:" وای بر من که در ماشک ماوا گزیده ام و در خیمه های قیدار ساکن شده ام." ( مزمور 120: 5 )

 

 

 

 

چرا یهودیان حضرت یحیی وزکریا وعیسی ومحمد علیهم السلام را کشتند ؟!

مگر کشتن هزاران نبی و رسول بدست نژادپرستان یهود ، درزمان پیامبر در عربستان رخ داده ؟



فرمان قتل همه انبیاء غیر یهودی از تورات :
تثنیه، باب 13، آیه 2:
«اگر نبی، یا بیننده ی خوابی از میان شما برخیزد و آیت یا معجزه ای برای شما ظاهر سازد. و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده گفت که خدایان غیر را که نمی شناسی پیروی نماییم و آنها را عبادت کنیم، سخنان آن نبی یا بیننده ی خواب را مشنو زیرا که یهوه خدای شما، شما را امتحان می کند تا بداند که آیا یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود محبت می نمایید. یهوده، خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید و اوامر او را نگاه دارید و قول او را بشنوید و آن نبی یا بیننده ی خواب کشته شود زیرا سخنان فتنه انگیز بر یهوه خدای شما گفته است.»


ونقشه قتل آخرین پیامبر بکمک منافقین یهودی زاده :

در اثنای حرکت لشکر اسامه، حضرت رسول مریض شدند. تا آنموقع ناخوشی ایشان دیده نشده بود. زندگیشان بسیار منظم بود، کم می خوردند و در نظافت و پاکیزگی بسیار مراقبت می کردند. در سال هفتم هجری، با خوردن لقمه ای از گوشتی که توسط یک زن یهودی، به زهرآلود گردیده بود، مریض شدند. ماجرا از این قرار بود: بعد از صلح خیبر، حضرت رسول چند روزی در آنجا ماند. برای ایشان زینب دختر حارث زن سلام بن میشقم، ضیافتی ترتیب داد. گوشت بریان گوسفندی، در داخل سفره جای گرفت. حضرت رسول پس از جویدن لقمه ای، مشکوک شدند و آن را بیرون انداختند، یکی از اصحاب که لقمه رابلعیده بود، وفات یافت.

خروج، باب 23، آیه 24:
«خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها را منهدم ساز.»
تثنیه، باب 12 آیه 1 - 3:
«اینهاست فرایض و احکامی که شما در تمامی روزهایی که بر زمین زنده خواهید ماند می باید متوجه شده به عمل آورید در زمینی که یهوه خدای پدرانت به تو داده است تا در آن تصرف نمایی. جمیع اماکن امت هایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می کنند و شما آنها را اخراج می نمایید خراب نمایید خواه بر کوه های بلند خواه بر تل ها و خواه زیر هر درخت سبز.»

 

 

سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.

 

کشتار عجیب مردم هفت شهر

۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)

 

.اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17

المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم

 

 

جمع یهودیان اصحاب جمع شده !!!!!!

 

 

یک شب تورات را بخوان شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

 

اخرج مسلم عن أبي سعيد الخدري بلا هذه الزيادة وقال: إنّ رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لا تكتبوا عنّي، ومن كتب عنّي غير القرآن فليمحه وحدثوا عني ولا حرج ومن كذب عليَّ ـ قال همام: احسبه قال متعمداً ـ فليتبوّأ مقعده من النار.

انّ الاِمام أحمد أخرجه عن أبي سعيد الخدري بلا زيادة قوله: «حدّثوا عن بني إسرائيل ولا حرج» فقال: إنّ النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لا تكتبوا عني شيئاً إلاّ القرآن، فمن كتب عنّي شيئاً فليمحه، وقال: حدّثوا عني و من كذب عليّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار.

 

اما عبد الله بن عمروعاص وابوهریره بدین صورت حدیث کرده اند تا یهودی کردن اسلام را مشروع وتوجیه کنند :

 

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ ابْنِ ثَوْبَانَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ ثَابِتِ بْنِ ثَوْبَانَ، عَنْ حَسَّانَ بْنِ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي كَبْشَةَ السَّلُولِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً وَحَدِّثُوا عَنْ بني إسرائيل وَلَا حَرَجَ "

 

حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ عِيسَى، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: كُنَّا قُعُودًا نَكْتُبُ مَا نَسْمَعُ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «مَا هَذَا تَكْتُبُونَ؟» فَقُلْنَا: مَا نَسْمَعُ مِنْكَ، فَقَالَ: «أَكِتَابٌ مَعَ كِتَابِ اللَّهِ؟» فَقُلْنَا: مَا نَسْمَعُ، فَقَالَ: «أَكِتَابٌ غَيْرُ كِتَابَ اللَّهِ امْحِضُوا كِتَابَ اللَّهِ، وَأَخْلِصُوهُ» قَالَ: فَجَمَعْنَا مَا كَتَبْنَا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ أَحْرَقْنَاهُ بِالنَّارِ، قُلْنَا: أَيْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَتَحَدَّثُ عَنْكَ؟ قَالَ: «نَعَمْ تَحَدَّثُوا عَنِّي وَلَا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» قَالَ: فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَتَحَدَّثُ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ؟ قَالَ: «نَعَمْ، تَحَدَّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا حَرَجَ، فَإِنَّكُمْ لَا تَحَدَّثُونَ عَنْهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا وَقَدْ كَانَ فِيهِمْ أَعْجَبَ مِنْهُ»

 

دقت شود در همین سخن رسول خدا ص که در آن عجایبی هست یعنی دروغها وتحریفاتی هست که نباید نقل کنید !!!!

 

16422- لا تسألوا أهل الكتاب عن شىء فإنى أخاف أن يخبروكم بالصدق فتكذبوهم أو يخبروكم بالكذب فتصدقوهم عليكم بالقرآن فإن فيه نبأ ما قبلكم وخبر ما بعدكم وفصل ما بينكم (ابن عساكر عن ابن مسعود)

 

 

اما شواهدیکه موید گفتن وإخبار داستانهای قرآنی تورات است :

 

معانی الاخبار: أبي، عن سعد، عن ابن

عيسى، عن الحسين بن سيف، عن أخيه علي، عن أبيه، عن محمد بن مارد، عن عبد الأعلى بن

أعين، قال، قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك حديث يرويه الناس  أن رسول

الله صلى الله عليه واله قال: حدث عن بني إسرائيل ولا حرج. قال: نعم. قلت: فنحدث عن

بني إسرائيل بما سمعناه ولا حرج علينا ؟ قال: أما سمعت ما قال ؟ كفى بالمرء كذبا أن

يحدث بكل ما سمع. فقلت: وكيف هذا ؟ قال: ما كان في الكتاب أنه كان في بني إسرائيل

فحدث أنه كان في هذه الامة ولا حرج.

عبد الاعلى بن أعين گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم قربانت گردم، سنّى‏ها (مردم) حديثى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت مى‏نمايند كه آن حضرت فرمود:از اخبار بنى اسرائيل بازگو و نگران مباش» آيا درست است؟ فرمود: بلى، گفتم: پس هر چه كه از بنى اسرائيل شنيديم بازگو نمائيم و براى ما اشكالى ندارد؟ فرمود: مگر نشنيده‏اى سخنى را كه فرمود: دليل بر دروغگو بودن مرد همين است كه هر چه را بشنود بازگو كند؟ عرض كردم پس مصداق آن فرمايش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چگونه است؟ فرمود: منظور آن است كه هر چه در قرآن از ماجراهاى بنى اسرائيل آمده تو بازگو نما كه در اين امّت ما خواهد آمد و باكى بر آن نيست !

 

همچنین :

 

وفي الثاقب في المناقب لابن حمزة ص 306: (عن جابر بن عبد الله ، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله : حدثوا عن بني إسرائيل ولاحرج ، فإنه قد كانت فيهم الأعاجيب ، ثم أنشأ يحدث صلى الله عليه وآله فقال: خرجت طائفة من بني إسرائيل حتى أتوا مقبرة لهم ، وقالوا: لو صلينا فدعونا الله تعالى فأخرج لنا رجلاً ممن مات نسأله عن الموت ، ففعلوا ، فبينما هم كذلك إذ أطلع رجل رأسه من قبر بين عينيه أثر السجود ، فقال: يا هؤلاء ما أردتم مني، لقد مِتُّ منذ عام وما سكنت عني حرارة الموت ، حتى كان الآن ، فادعوا الله أن يعيدني كما كنت !

قال جابر بن عبد الله: وقد رأيت وحقِّ الله وحقِّ رسول الله من الحسن بن علي أفضل وأعجب منها ، ومن الحسين بن علي أفضل وأعجب منها...الخ.).

 

وأخرج النسائي بإسناد صحيح عن أبي سعيد الخدري عن النبي(ص) أنه قال: حدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج ، وحدثوا عني ولا تكذبوا عليَّ ، فقد فرق عليه الصلاة والسلام بين الحديث عنه والحديث عنهم،كما نقله البيهقي عن الشافعي).

 

 

 

اما صحابه یهودی مانند کعب الاحبار وابوهریره وزید بن ثابت ومعاویه وعثمان و تمیم داری وعمروعاص ووهب بن منبه و ابن سلام ومروان چنین برداشتی از این حدیث ندارند بلکه شروع کردند به انتشار اخبار تورات و داستانهای خرافی وخشن ونژاد پرستانه یهود که باعث تحریف دین اسلام گردید .

 

از سوی دیگر هم عثمانیانی مانند زید بن ثابت وحجاج ومروان بدستور حزب سقیفه و برخلاف قرائت نبی اکرم ص ، قرائات مخصوص خودشان را در مورد آیات مخصوصا آیاتی که در مورد ولایت معصومین ع بود منتشر ساختند .

 

وعلامه مجلسی در بحارش آورده :

وقيل: معناه: إن الحديث عنهم

ليس على الوجوب، لان قوله صلى الله عليه وآله في أول الحديث " بلغوا عني " على

الوجوب، ثم أتبعه بقوله: " وحدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج " أي لاحرج عليكم إن لم

تحدثوا عنهم

 

 

 

بلغوا عنى ولو آية وحدثوا عن بنى إسرائيل ولا حرج ومن كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار (أحمد ، والبخارى ، والترمذى ، وابن حبان عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ)

 

اوج وخامت اوضاع جعل وتحریف :

 

حدثنا أبي ثنا محمد بن أحمد بن يزيد الزهري ثنا أحمد بن محمد بن الحسين ثنا جدي الحسين بن حفص ثنا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى عن أبي عمرو بن محمد بن حريث عن جده عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أزهد الناس في العالم أهله.

حدثنا أبي ثنا محمد بن أحمد بن يزيد ثنا أحمد بن محمد بن الحسين حدثني جدي الحسين بن حفص ثنا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى المدني ثنا معاذ بن عبد الرحمن عن يوسف بن عبد الله بن سلام عن أبيه أنه جاء إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال إني قرأت القرآن والتورية فقال اقرأ بهذه ليلة وبهذا ليلةً.

الكتاب : تاريخ أصبهان

المؤلف : أبو نعيم الأصبهاني

 

أخبرنا أبو علي الحسن بن أحمد المقرىء في كتابه ثم حدثني أبو مسعود عبد الرحيم بن علي عنه أنا أبو نعيم الحافظ نا أبي نا محمد بن أحمد بن يزيد نا أحمد بن محمد بن الحسين نا جدي الحسين وهو ابن حفص الأصبهاني نا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى المدني نا معاذ بن عبد الرحمن عن يوسف بن عبد الله بن سلام عن أبيه أنه جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال إني قرأت القرآن والتوراة فقال اقرأ بهذا ليلة وبهذا ليلة

 

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل

أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي

سنة الولادة 499/ سنة الوفاة 571

 

 

عن عبد الله بن سلام قال : قلت : يا رسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل ؟ قال :

 اقرأ بهذا ليلة وهذا ليلة

 رواه الطبراني في الكبير

 

این اصحاب عدول ! تا جائی پیش رفتند که به تورات هم قران میگفتند :

فَفِي هَذَيْنَ الْأَثَرَيْنِ تَسْمِيَةُ الْقُرْآنِ تَوْرَاةً وَإِنْجِيلًا وَمَعَ هَذَا لَا يَجُوزُ الْآنَ أَنْ يُطْلَقَ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَهَذَا كَمَا سُمِّيَتِ التَّوْرَاةُ فُرْقَانًا فِي قَوْلِهِ: {وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ} وسمى الزَّبُورَ قُرْآنًا فِي قَوْلِهِ: "خُفِّفَ عَلَى دَاوُدَ الْقُرْآنُ ".

الكتاب: الإتقان في علوم القرآن

المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)

 

 

 

 

و خزعبلاتی مانند :

 

قال وأنا ابن سعد أنا عبد الله بن عمرو أبو معمر المنقري نا عبد الوارث بن سعيد عن حميد يعني الأعرج قال كان مجاهد يقرأ { ومن عنده علم الكتاب } قال عبد الله بن سلام !!!!

تاریخ دمشق

 

 

در حالیکه درمقابل احادیث معتبری که از فریقین آمده که مقصود از عنده علم الکتاب امیر المومنین ع باب علم نبی ص هست .

(قال: قلت يارسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل؟ قال: إقرأ بهذا ليلة وبهذا ليلة . ) ! ( تاريخ دمشق:29/131، والزوائد:2/270 ، وكنز العمال:13/481 ، وتذكرة الحفاظ: /27 وقال:(فهذا إن صح ففيه الرخصة في تكرير التوراة وتدبرها). راجع أيضاً الصحيح من السيرة:1/102

 

یک شب تورات را ختم کن (بخوان) شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

 

قال عبدالله العاص أن التوراة والقرآن سَمْنٌ وعَسَل ! فقال: (رأيت فيما يرى الناثم كأن في إحدى أصبعيَّ سمناً وفي الأخرى عسلاً ، فأنا ألعقهما ، فلما أصبحت ذكرت ذلك لرسول الله(ص) فقال: تقرأ الكتابين التوراة والفرقان ! فكان يقرؤهما ) !! (مسند أحمد:2/222) .

تورات روغن وقرآن عسل است پس باهم بخوانیدشان !!!!!!

 

ووارد کردن خرافات توسط همین عبدالله پسر عمروعاص :

 

وقد روى الإمام أحمد عن يزيد بن هارون ، عن العوام بن حوشب ، حدثني مولى لعبد الله بن عمرو ، عن عبد الله قال: نظر رسول الله (ص) إلى الشمس حين غابت فقال: في نار الله الحامية ، لولا ما يَزَعُها من أمر الله لأحرقت ما على الأرض!!!

 

و در الدر المنثور است كه عبد الرزاق ، سعيد بن منصور ، ابن جرير، ابن منذر و ابن ابى حاتم از طريق عثمان بن ابى حاضر،

از ابن عباس روايت كرده اند كه به وى گفته شد: معاوية بن ابى سفيان آيه سوره كهف را( تغرب فى عين حامية ) قرائت كرده . ابن عباس مى گويد: من به معاويه گفتم : ما اين آيه را جز به لفظ (حمئة ) قرائت نكرده ايم ، ( تو اين قرائت را از كه شنيدى ؟). معاويه به عبد الله عمر گفت : تو چه جور مى خوانى ؟ گفت : همانطور كه تو خواندى .

ابن عباس مى گويد: به معاويه گفتم قرآن در خانه من نازل شده ، ( تو از اين و آن مى پرسى ؟ ) معاويه فرستاد نزد كعب الاحبار و احضارش نموده ، پرسيد در تورات محل غروب آفتاب را كجا دانسته ؟ كعب گفت : از اهل عربيت بپرس ، كه آنان بهتر مى دانند، و اما من در تورات مى يابم كه آفتاب در آب و گل غروب مى كند، - و در اينجا با دست اشاره به سمت مغرب كرد - ابن ابى حاضر به ابن عباس گفت : اگر من با شما دو نفر بودم چيزى مى گفتم كه سخن تو را تاييد كند، و معاويه را نسبت به كلمه (حمئة ) بصيرت بخشد. ابن عباس پرسيد: چه مى گفتى ؟ گفت اين مدرك را ارائه مى دادم كه تبع در ضمن خاطراتى كه از ذو القرنين و از علاقه مندى او به علم و پيروى از آن نقل كرده گفته است .

قد كان ذو القرنين عمر مسلما

ملكا تدين له الملوك و تحشد

فاتى المشارق و المغارب يبتغى

اسباب ملك من حكيم مرشد

فرأ ى مغيب الشمس عند غروبها

فى عين ذى خلب و ثاط حرمد

ابن عباس پرسيد (خلب ) چيست ؟ اسود گفت : در زبان قوم تبع به معناى گل است ، پرسيد (ثاط) به چه معنا است ؟ گفت : به معناى لاى است ، پرسيد (حرمد) چيست ؟ گفت : سياه . ابن عباس غلامى را صدا زد كه آنچه اين مرد مى گويد بنويس .

 

آیا آیه 86 سوره کهف قرائت همین یهودیان نیست که توسط عثمان وزیدبن ثابت یهودی جمع شد وامروز باب طعن در علوم قران شده :

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا {الكهف/86}

 

البته قبلا مفصل بحث شد که قران اصلا قابل تحریف نیست وبنص 49 عنکبوت در سینه علم داده شدگان محفوظ است اما بحث سر مصاحف وقرائات مختلف است .

 

 

تاجائیکه گفتند خواندن تورات در نماز هم صحیح است ؟!

 

قال النووي في روضة الطالبين:8/58: ( قلت: قال القفال في شرح التلخيص: لو قرأ التوراة الموجودة اليوم، لم يحنث ، لأنا نشك أن الذي قرأه مبدل أم لا. والله أعلم !!!!!

 

وقال السرخسي في المبسوط:1/234: ( وأما إذا كان ما قرأ موافقاً لما في القرآن تجوز به الصلاة عند أبي حنيفة ، لأنه تجوز قراءة القرآن بالفارسية وغيرها من الألسنة ، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية والعبرانية ، فتجوز الصلاة عنده) !

وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (يضر) ، والصحف الأولى جمع صحيفة ، المراد بها التوراة والإنجيل والزبور ، وتمام الكلام في شروح الوهبانية ) .

وفي البحر الرائق:1/347: (وفي الخلاصة: ولا ينبغي للحائض والجنب أن يقرأ التوراة والإنجيل . كذا روي عن محمد ) . انتهى.

 

حتی ابن تیمیه در چاه یهودیان افتاد ومجسمه شد وتورات را صحیح پنداشت بجز قول : عزیر پسر خداست !!!!!!

 

 

در حالیه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :

 

10933)26297- يا معشر الأنصار حمروا وصفروا وخالفوا أهل الكتاب تسرولوا واتزروا وخالفوا أهل الكتاب تخففوا وانتعلوا وخالفوا أهل الكتاب قصوا سبالكم ووفروا عثانينكم وخالفوا أهل الكتاب (أحمد ، والطبرانى ، والضياء عن أبى أمامة)

فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟!

 

 

انتعلوا وتخففوا وخالفوا أهل الكتاب (البيهقى فى شعب الإيمان عن أبى أمامة)

 

 

أمتهوكون فيها يا ابن الخطاب والذى نفسى بيده لقد جئتكم بها بيضاء نقية لا تسألوهم عن شىء فيخبروكم بحق فتكذبونه وباطل فتصدقونه والذى نفسى بيده لو أن موسى كان حيا ما وسعه إلا أن يتبعنى (أحمد عن جابر أن عمر أتى النبى  - صلى الله عليه وسلم -  بكتاب أصابه من بعض أهل الكتاب فغضب وقال ... فذكره)

 

 

ففي رواية مالك ، عن { عمر رضي الله عنه أنه قال : رآني رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أمسك مصحفا قد تشرمت حواشيه ، فقال : ما هذا ؟ قلت : جزء من التوراة ؛ فغضب وقال : والله لو كان موسى حيا ما وسعه إلا اتباعي } .

10738- تسحروا وخالفوا أهل الكتاب (الديلمى عن أبى الدرداء)

 

16247- لا تحملوا دينكم على مسالمة أهل الكتاب فإنهم قد ضلوا وأضلوا من كان قبلكم ضلالا مبينا (ابن عساكر عن أبى أسلم الحمصى عن مالك عن الزهرى عن أنس)

 

16413- لا تزيدوا أهل الكتاب على وعليكم (أبو عوانة عن أنس)

 

 

 

روى أحمد في مسنده ج 3 ص 469 ( ... عن عبدالله بن ثابت قال جاء عمر بن الخطاب الى النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله إني مررت بأخ لي من قريظة فكتب لي جوامع من التوراة ألا أعرضها عليك ؟ (اخبار یهود را بر توی رسول عرضه نکنم) قال فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ، قال عبدالله : فقلت له ألا ترى ما بوجه رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فقال عمر : رضينا بالله رباً وبالإسلام ديناً وبمحمد رسولاً . قال فسري عن النبي صلى الله عليه وسلم ، ثم قال : والذي نفسي بيده لو أصبح فيكم موسى ثم اتبعتموه وتركتموني لضللتم . إنكم حظي من الأمم وأنا حظكم من النبيين ) .

ورواه أحمد في ج 4 ص 265

وروى الدارمي في سننه ج 1 ص 115 ( ... عن جابر أن عمر بن الخطاب أتى رسول الله صلى الله عيله وسلم بنسخة من التوراة فقال يا رسول الله هذه نسخة من التوراة فسكت ، فجعل يقرأ ووجه رسول الله يتغير ، فقال أبو بكر : ثكلك الثواكل ما ترى ما بوجه رسول الله ! فنظر عمر الى وجه رسول الله فقال : أعوذ بالله من غضب الله ومن غضب رسوله رضينا بالله ربا وبالإسلام ديناً وبمحمد نبياً . فقال رسول الله صلى الله عيله وسلم : والذي نفس محمد بيده لو بدى لكم موسى فاتبعتموه وتركتموني لضللتم عن سواء السبيل ، ولو كان حياً وأدرك نبوتي لا تبعني ) انتهى . ورواه في أسد الغابة ج 3 ص 126 وقال ( رواه خالد وحريث ابن أبي مطر وزكريا بن أبي زائدة عن الشعبي عن ثابت بن يزيد ، ورواه هشيم وحفص ابن غياث وغيرهما عن مجالد عن الشعبي عن جابر ، أخرجه ابن مندة وأبو نعيم ) . وروى شبيهاً له مختصراً في ج 1 ص 235 وقال ( أخرجه ابن مندة وأبو نعيم ) ورواه السيوطي في الدر المنثور ج 2 ص 48 عن أحمد . وفي ج 5 ص 148 وقال ( وأخرج عبد الرزاق وابن سعد وابن الضريس والحاكم في الكني والبيهقي في شعب الإيمان) . ورواه الهيثمي في مجمع الزوائد ج 1 ص 173 عن عبدالله بن ثابت ، وقال ( رواه أحمد والطبراني ورجاله رجال الصحيح ، إلا أن فيه جابر الجعفي وهو ضعيف ) انتهى ، ولكن رأيت أنه روي بطرق أخرى عن ابن ثابت وجابر ..

 

 

8787 -  إنكم قد أخذتم فى شعبتين بعيدتى الغور فيهما هلك أهل الكتاب من قبلكم هذا كتاب من الرحمن الرحيم فيه تسمية أهل النار بأسمائهم وأسماء آبائهم وقبائلهم وعشائرهم يحمل على آخرهم لا ينقص منهم أحد فريق فى الجنة وفريق فى السعير (الدارقطنى فى الإفراد عن ابن عباس قال خرج النبى  - صلى الله عليه وسلم -  يوما فسمع ناس من أصحابه يذكرون القدر فقال ... فذكره)

24489- المجوس طائفة من أهل الكتاب فاحملوهم على ما تحملون عليه أهل الكتاب (أبو نعيم فى المعرفة عن عبد الرحمن بن عوف)

 

وپیشگویی رسول خدا ص از اینکه اصحابشان قدم بقدم جا پای یهود میگذارند و دین و کتاب را تحریف میکنند :

 

19289- ليحملن شرار هذه الأمة على سنن الذين خلوا من قبلهم من أهل الكتاب حذو القذة بالقذة (الطيالسى ، وأحمد ، والبغوى ، وابن قانع ، والطبرانى ، والضياء عن شداد بن أوس)

 

18290- لتتبعن سنن الذين من قبلكم شبرا بشبر وذراعا بذراع حتى لو سلكوا جحر ضب لسلكتموه قالوا يا رسول الله اليهود والنصارى قال فمن (الطيالسى ، وأحمد ، والبخارى ، ومسلم ، وابن ماجه ، وابن حبان عن أبى سعيد . الطبرانى عن سهل بن سعد . الحاكم عن أبى هريرة)

 

18300- لتسلكن سنن من كان قبلكم حذو النعل بالنعل ولتأخذن بمثل أخذهم إن شبرا فشبر وإن ذراعا فذراع وإن باعا فباع حتى لو دخلوا جحر ضب دخلتم فيه ألا إن بنى إسرائيل افترقت على موسى سبعين فرقة كلها ضالة إلا فرقة واحدة الإسلام وجماعتهم ثم إنها افترقت على عيسى إحدى وسبعين فرقة كلها ضالة إلا واحدة الإسلام وجماعتهم ثم إنكم تكونون على اثنين وسبعين فرقة كلها ضالة إلا الإسلام وجماعتهم (الحاكم عن كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف عن أبيه عن جده)

 

 

 

 

لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ {الإنشقاق/19}

 

 

 

4770 -  الله أكبر هذا كما قالت بنو إسرائيل لموسى اجعل لنا إلها كما لهم آلهة لتركبن سنن من كان قبلكم (الشافعى ، وأحمد ، والبيهقى فى المعرفة ، والطبرانى عن أبى واقد الليثى قال قلنا يا رسول الله اجعل لنا ذات أنواط قال فذكره)

 

 

 

5776 -  أنتم أشبه الأمم ببنى إسرائيل لتركبن طريقتهم حذو القذة بالقذة حتى لا يكون فيهم شىء إلا كان فيكم مثله حتى إن القوم لتمر عليهم المرأة فيقوم إليها بعضهم فيجامعها ثم يرجع إلى أصحابه يضحك إليهم ويضحكون إليه (الطبرانى عن ابن مسعود)

 

 

 

13003- سبحان الله هذا كما قال قوم موسى اجعل لنا إلها كما لهم آلهة والذى نفسى بيده لتركبن سنن من كان قبلكم (الترمذى - حسن صحيح - عن أبى واقد الليثى)

 

 

 

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام  في قوله تعالى: " لتركبن طبقا عن طبق  " قال: يا زرارة أو لم تركب هذه الامة بعد نبيها طبقا عن طبق في أمر فلان وفلان وفلان. کافی

 

 

 

 

 

عیاشى: عن حريز، عن بعض أصحابه، عن أبي جعفر عليه السلام قال:

 

قال رسول الله صلى الله عليه وآله: والذي نفسي بيده لتركبن سنن من كان قبلكم حذو

 

النعل بالنعل، والقذة بالقذة، حتى لا تخطؤون طريقهم، ولا يخطئكم سنة بني إسرائيل.

 

 

 

 

 

وجدت في كتاب سليم بن

 

قيس، عن سلمان أن أمير المؤمنين (عليه السلام) قال: سمعت رسول الله (صلى الله عليه

 

وآله) يقول: لتركبن أمتي سنة بنى إسرائيل حذو النعل بالنعل، وحذو القذة بالقذة،

 

شبرا بشبر، وذراعا بذراع، وباعا بباع، حتى لو دخلوا جحرا لدخلوا فيه معهم إن

 

التوراة والقرآن كتبته يد واحدة في رق واحد بقلم واحد، وجرت الامثال والسنن سواء

 

 

 

 

محمد بن محمد المفيد في ( الإرشاد ) قال : روت العامة والخاصة أن مكاتبة زنت على عهد عثمان قد عتق منها ثلاثة أرباع ، فسأل عثمان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) فقال : يجلد منها بحساب الحرية ، ويجلد منها بحساب الرق ، وسأل زيد بن ثابت فقال : يجلد منها بحساب الرق ، فقال أمير المؤمنين ( عليه السلام ) : كيف تجلد بحساب الرق وقد اعتق ثلاثة أرباعها ؟ وهلا جلدتها بحساب الحرية فانها أكثر ؟ فقال زيد : لو كان ذلك كذلك لوجب توريثها بحساب الحريّة ، فقال له أمير المؤمنين ( عليه

السلام ) : أجل ذلك واجب ، فافحم زيد ، وخالف عثمان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) .

 

وعن أبي علي الأشعري ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن ابن فضال عن ثعلبة بن ميمون ، عن أبي بصير ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : الحكم حكمان : حكم الله عزّ وجلّ ، وحكم أهل (1) الجاهلية ، وقد قال الله عزّ وجلّ : ( ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون ) (2) وأشهد على زيد بن ثابت لقد حكم في الفرائض بحكم الجاهلية .

زید عثمانی بود یعنی چه ؟ یعنی به عثمان که اموی ویهودی بود گرایش داشت و دشمن امام علی ع .

 

 

حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر دین علی ع هستی یا عثمان ؟؟؟!!! بسند صحیح 

 

یعنی دین امام علی ع همان دین رسول خدا ص وانبیاء و شریعت بدون تحریف آدم تا خاتم است اما دین عثمان همان اسلام یهودی شده !

 

 

زيد بن ثابت بن الضحاك الخزرجي أبو خارجة شهد أحداً فما بعدها، كان عثمانياً، ولم يشهد مع علي عليه السلام شيئاً من مشاهده، وقال ابن عبد البر، وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه ، توفي بالمدينة سنة خمس وأربعين، وقيل غير ذلك، روى عنه رفاعة بن رفاعة، وولده خارجة. (مح م ط ش ).

 

وكان زيد عثمانيا ولم يشهد مع علي شيئا من حروبه وكان يظهر فضل علي وتعظيمه

الكتاب : أسد الغابة

المؤلف : ابن الأثير

 

قال أبو عمر: كان عثمان يحب زيد بن ثابت وكان زيد عثمانياً ولم يكن فيمن شهد شيئاً من مشاهد علي مع الأنصار وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه وكان فقيهاً رحمه الله.

الكتاب : الإستيعاب في معرفة الأصحاب

المؤلف : ابن عبد البر

 

 

 

وَعَنْ سَالِمٍ: كُنَّا مَعَ ابْنِ عُمَرَ يَوْمَ مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، فَقُلْتُ: مَاتَ عَالِمُ النَّاسِ اليَوْمَ.

فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: يَرْحَمُهُ اللهُ، فَقَدْ كَانَ عَالِمَ النَّاسِ فِي خِلاَفَةِ عُمَرَ وَحَبْرَهَا ! ، فَرَّقَهُم عُمَرُ فِي البُلْدَانِ، وَنَهَاهُمْ أَنْ يُفْتُوا بِرَأْيِهِمْ، وَحَبَسَ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ بِالمَدِيْنَةِ، يُفْتِي أَهْلَهَا.

 

وَعَنْ سُلَيْمَانَ بنِ يَسَارٍ، قَالَ:

مَا كَانَ عُمَرُ، وَعُثْمَانُ يُقَدِّمَانِ عَلَى زَيْدٍ أَحَداً فِي الفَرَائِضِ، وَالفَتْوَى، وَالقِرَاءةِ، وَالقَضَاءِ.

 

قَالَ ثَعْلَبَةُ بنُ أَبِي مَالِكٍ: سَمِعْتُ عُثْمَانَ يَقُوْلُ: مَنْ يَعْذِرُنِي مِنِ ابْنِ مَسْعُوْدٍ؟ غَضِبَ إِذْ لَمْ أُوَلِّهِ نَسْخَ المَصَاحِفِ، هَلاَّ غَضِبَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ إِذْ عَزَلاَهُ عَنْ ذَلِكَ، وَوَلَّيَا زَيْداً، فَاتَّبَعْتُ فِعْلَهُمَا.

 

وَقَالَ جَعْفَرُ بنُ بُرْقَانَ: سَمِعْتُ الزُّهْرِيَّ يَقُوْلُ:

لَوْلاَ أَنَّ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ كَتَبَ الفَرَائِضَ، لَرَأَيْتُ أَنَّهَا سَتَذْهَبُ مِنَ النَّاسِ !

 

سیر اعلام نبلاء ذهبی

 

 

 

  يعني اگر زید نبود فرائض (احکام دین ) نابود شده بود ؟!

 

 

مروان یهودی بر زید یهودی نماز خواند:

 

لَمَّا مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، وَصَلَّى عَلَيْهِ مَرْوَانُ، وَنَزَلَ نِسَاءُ العَوَالِي، وَجَاءَ نِسَاءُ الأَنْصَارِ، فَجَعَلَ خَارِجَةُ يُذَكِّرُهُنَّ اللهَ: لاَ تَبْكِيْنَ عَلَيْهِ.

فَقُلْنَ: لاَ نَسْمَعُ مِنْكَ، وَلَنَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ ثَلاَثاً، وَغَلَبْنَهُ.

 

3نفر یهودی از 4 نفر قران را در زمان رسول خدا ص جمع کردند :

 

وَرَوَى: قُرَّةُ، عَنِ ابْنِ سِيْرِيْنَ، قَالَ:

جَمَعَ القُرْآنَ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ اللهِ: أُبَيٌّ، وَعُثْمَانُ، وَزَيْدٌ، وَتَمِيْمٌ الدَّارِيُّ.

وغلو در مناقب ایشان :

 

خواندن قر ان توسط تمیم داری در یک رکعت !!!!!!

 

اجازه عمر به انتشار اسرائیلیات :

 

وَرَوَى: الزُّهْرِيُّ، عَنِ السَّائِبِ بنِ يَزِيْدَ، قَالَ:

أَوَّلُ مَنْ قَصَّ تَمِيْمٌ الدَّارِيُّ، اسْتَأْذَنَ عُمَرَ، فَأَذِنَ لَهُ، فَقَصَّ قَائِماً.

 

وأخرج ابن سعد (3 / 500) باسناد صحيح من طريق عفان ابن مسلم، عن وهيب، عن أيوب، عن أبي قلابة، عن أبي المهلب: " كان تميم يختم القرآن في سبع ".

وروى الزهري، عن السائب بن يزيد، قال: أول من قص تميم الداري، استأذن عمر، فأذن له، فقص

قائما.

او در زمان عمر پیش از خطبه‌های نماز جمعه سخنرانی می‌کرد.

 

 نتیجه این بحثها این است تا همگان بدانند که چرا شیاطین از هر جهت به شیعیان حمله کرده ومیکنند زیرا که فقط شیعیان علی ع حامل پرچم رسول خدا ص وعامل به سننن وشرع مبین اسلام هستند وسایر مذاهب مانند وهابیت وآل سعود (آل یهود) و صیهونیستها ویهودیان و داعش همگی پیروان شیاطین و تحریف شده میباشند .