پوریم از افسانه تا حقیقت

درمورد پوریم حرف وحدیث زیاد است ونمیتوان با قطعیت حکم کرد .قبلا مکرر نوشتیم که تندروان یهود قومی مرموز ومشکوک و خطرناکند و تا تورات و اناجیل را نخوانید به واقعیت نمیرسید . انچه معلومست اینست که نژادپرستان یهود مثل سایر افراطیون مذاهب وادیان ، علاقه به تبلیغات دینی دارند زمانی گنده گویی وزمانی مظلوم نمایی .

اما نکات قابل توجه در مورد پوریم اول اینست که این عید در کتب 5 گانه اصلی عهد عتیق نیامده بلکه در کتاب استر فرعی امده که جزو مکتوبات است واین جشن قبل ازنگارش کتاب استر هم وجود داشته است ..

دوم اینکه شاهان ایران یهود را در مقابل دشمنانشان یاری کردند نه اینکه مردم ایران توسط یهود کشته شده باشند .

سوم اینکه احتمالا این ماجرا در مصر رخ داده باشد و مربوط به گروهی ازعمالیق باشد .

همچنین عید پوریم قبل از نوشتن شدن کتاب استر جشن گرفته می‌شده و این داستان سعی در توجیه این جشن کرده‌است

Davies, ‎William David (1990), The Cambridge history of Judaism (به انگلیسی), به کوشش William Horbury, John Sturdy, Steven T. Katz. Louis Finkelstein, Cambridge University Press, p. ۳۶۶–۳۶۷{{citation}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)

دائرةالمعارف جهانی یهود دربارهٔ کتاب استر می‌نویسد:

اکثر محققان کتاب را افسانه و داستان‌هایی می‌دانند که بازگو کننده آداب و سنت‌های معاصری است که با ظاهر و آهنگی قدیمی ارائه شده‌است تا از حمله و هجوم به آن اجتناب شود. آنها خاطر نشان کرده‌اند ۱۲۷ ولایتی که نامشان در کتاب آمده با ۲۰ ساتراپی باستانی ایران در مغایرتی عجیب است. یا حیرت‌آور است که چگونه استر، یهودی بود خودش را مخفی می‌کند، در حالی که مردخای که پسرعمو و در عین حال قیم او بوده، به عنوان یک یهودی شناخته شده بوده‌است. نیز غیرممکن است که یک غیر ایرانی به عنوان نخست‌وزیر یا ملکه انتخاب شود و اینکه رویدادهای کتاب، اگر به راستی واقع شده‌اند، نمی‌توانسته‌اند با بی‌توجهی مورخان روبرو شده باشند. لحن به کار رفته در کتاب، ساختار ادبی و جایگاه کتاب بیشتر به یک داستان رومانتیک اشاره دارد تا یک واقعه شمار تاریخی. برخی پژوهشگران حتی منبع این اثر را کاملاً غیر یهودی ردیابی کرده‌اند.[۴۴]

سموئل کندی دربارهٔ کتاب می‌نویسد:

کتاب استر همه چیز می‌تواند باشد جز تاریخ، این کتاب، داستانی افسانه آمیز است که غرض ظاهری این افسانه آن بوده که برای جشن گرفتن عید پوریم، یک حقانیت و واقعیت تاریخی ذکر کند. کتاب استر اطلاعاتی نادرست را در مورد فارس نیز ارائه می‌دهد. در این کتاب آمده که خشایارشا بر ۱۲۷ ولایت حکمرانی کرده، حال آنکه تعداد واقعی تحت حکم او ۲۷ تا بوده‌است.[۴۵]

به نظر امیرحسین خنجی ریشهٔ تاریخی این داستان مربوط به شورشی است که در پایان سلطنت داریوش دوم و اوایل شاهنشاهی اردشیر دوم در جریان شورش استقلال‌خواهانهٔ مصریان رخ داد

فحدثت عن هشام بن محمد قال ملك بعد بشتاسب أردشير بهمن بن اسفنديار بن بشتاسب وكان فيما ذكروا متواضعا مرضيا فيهم وكانت كتبه تخرح من أردشير عبد الله وخادم الله السائس لامركم قال ويقال إنه غزا الرومية الداخلة في ألف ألف مقاتل وقال غير هشام هلك بهمن ودارا في بطن أمه فملكوا خمانى شكرا لابيها بهمن ولم تزل ملوك الارض تحمل إلى بهمن الاتاوة والصلح وكان من أعظم ملوك الفرس فيما قالوا شأنا وأفضلهم تدبيرا وله كتب ورسائل تفوق كتب أردشير وعهد وكانت أم بهمن استوريا وهى استار بنت يائير بن شمعى بن قيس بن ميشا بن طالوت الملك ابن قيس بن ابل بن صارور بن بحرث بن افيح بن ايشى بن بنيامين بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل الرحمن صلى الله عليه وسلم وكانت أم ولده راحب بنت فنحس من ولد رحبعم بن سليمان بن داود صلى الله عليه وسلم وكان بهمن ملك أخاها زر بابل بن شلتايل على بنى اسرائيل وصير له رياسة الجالوت ورده إلى الشام بمسألة راحب أخته إياه ذلك فتوفى بهمن يوم توفى وله من الولد ابناه دار الاكبر وساسان وبناته خمانى التى ملكت بعده وفرنك وبهمن دخت تفسير بهمن بالعربية

تاریخ طبری

تو باید نام عمالیق را از روی زمین محو کنی» (تثنیه ۲۵:۱۹).

به نظر من احتمال دارد که جشن پوریم به پیروزی ایرانیان بر دشمنان یهود(عمالیق) ارتباط داشته باشد .

و تحقیر حضرت اسماعیل از جانب یهود بعلت ازدواج وی با عمالقه بوده است علاوه بر اینکه هاجرمادر اسماعیل کنیز بود برخلاف حضرت اسحاق .

زرکلی در علامش نوشته :

عمليق - بن لاوذ بن إرم : جد جاهلي قديم ، من العرب العاربة . بنوه العمالقة ، وكانوا ببابل ، فغلبتهم عليها الفرس ، فانتقلوا إلى تهامة بالحجاز . ثم تفرقوا في الحجاز والبحرين وعما والجزيرة والشام . قال الطبري :
كانوا عربا ولسانهم عربي . وكان منهم ملوك العراق والجزيرة وجبابرة الشام ( الكنعانيون ) وفراعنة مصر . وتكرر في التوراة ذكر قتالهم لليهود ، قال پوست :
العماليق شعب قوي ذكر أولا في قصة كدر لعومر ( سفر التكوين 14 : 7 ) ولا يعرف أصلهم ، وعدهم بلعام أول الشعوب

احتمالا جشن پوریم که در عهد عتیق اصلی در ارتباط با ایرانیان نیامده فقط در کتاب فرعی استر امده ناظر بهمین پیروزی یهود بر دشمنانشان (عمالیق) باشد . در افسانه استر و مردخای ، هامان دشمن یهود نیروی اهریمنی از عمالیق بوده است .

عمالیق وکنعانیان هم که غالب مورخین انها را از نسل عیسو برادر یعقوب میدانند واولین ساکنین مکه و ارامنه و از نظر یهود همان حرامزادگان دشمن یهوه ویهود وایرانیان هستند.

در سفر تثنیه می‌خوانیم: هنگامی که به قصد جنگ، آهنگ شهری کردی و نزدیک آن شدی، مردم آن دیار را به صلح دعوت کن. اگر اجابتت کردند و راه را بر تو گشودند، ایشان جملگی برده و در تملک تو هستند. اما اگر شمشیر از نیام برکشیدند، بر تو باد محاصره کردن‌شان و قتل مردان‌شان. اما زنان، کودکان، چهارپایان و هرآن‌چه در شهر است، غنیمتی است از دشمن که خداوند آن را به تو ارزانی داشته است. (عهد عتیق، فصل ۲۰، آیات ۱۰ الی ۱۶)

(اول سموئل، 15/3)

در مقابل، عمالیقیان، هنگامی که شهرهای خود را تصرف کردند، «هیچ یک از زنان را نکشتند، بلکه تمامی آنها از کوچک تا بزرگ را به اسارت گرفتند و به راه خود ادامه دادند» (اول سموئل، 30/2)

.

پس عمالقه انسان تر از یهود وحشی وبیرحم بودند !

طبری (ج۱، ص ۴۶۷) قوم جالوت را از عمالقه (عمالیق) دانسته و از جالوت با عنوان پادشاه عمالقه یاد کرده‌است.

امروز هم صیهونیست ها به دشمنان خود از قبیل صدام و حماس وایران و عراق و ...عمالیق میگویند !

حقوق انسان در ترازوی نبوی علوی و عمری اموی

حقوق اهل کتاب (یهود ونصاری و مجوس ) در قران وسنت عمری اموی و مقایسه با سنت نبوی علوی :

قبلا نوشتیم که اساس مشکلات اسلام بعد از سقیفه بعلت کنار زدن شرکای قران ودرامیختن ناسخ ومنسوخش توسط حزب یهودی سقیفه آغاز شد و خشونت و نژاد پرستی که وارد اسلام گشت توسط همین صحابه یهودی مانند زید بن ثابت و برخی خلفا بود ....

در زمینه حقوق بشر ایات وروایات زیادی امده که ذات بشر فارغ از هر گونه نژاد و رنگ ومذهب محترم هستند :

خالق بشر فرمود :

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً « اسرا 33»

وكسى را كه خداوند، (قتل او را) حرام كرده است نكشيد، مگر به حقّ. وهر كس مظلوم كشته شود، قطعاً براى ولىّ او تسلّط (و اختيار ديه يا قصاص) قرار داده‌ايم، پس نبايد در كشتن (و قصاص) زياده‌روى كند، چرا كه آن (ستمديده به طور عادلانه) يارى و حمايت شده است.

ایه عام است و شامل همه است...

در نامه 53 نهج البلاغه هم مولا علی ع در تساوی حقوق انسانها به مالک اشتر میفرماید که انسانها یا برادر دینی تواند یا همنوع تو و بشر هستند .

چرا در روایات شیعی شرایط سختی برای مجاهده وقتال امده مثل خوردن گوشت خوک و ... ؟!

چرا امیرالمومنین ع در جنگهای خلفا شرکت نکرد و فرماندهی جنگ علیه ایران در قادسیه را قبول نکرد و عمر انرا به سعد ابی وقاص داد ؟!

چرا مولا ع فرمود خون ودیه ذمی مانند خون و دیه ماست ؟! فدمه کدمنا دیته کدیتنا . دارقطنی و شافعی و بیهقی ...

چرا روایات عامه پیامبرص را فردی خشن وغارتگرنشان میدهند که میگوید رزق من در سایه شمشیر منست ؟!

چرا خلفای سقیفه عرب را بر عجم ترجیح دادند و... ؟!

اما در روایات : روایت زیر که غالبا تضعیف شده ولی موید به شواهدی صحیح واماراتی از ایات وروایات دیگر است و تصحیح میشود :

وبإسناده عن الاعمش عن شقيق عن عبد الله بن مسعود قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من آذى ذميا فانا خصمه ومن كنت خصمه خصمته يوم القيامة هذان الحديثان منكران بهذا الاسناد والحمل فيهما عندي على المذكر فإنه غير ثقة والله أعلم

ام کتاب : تاريخ بغداد نویسنده : الخطيب البغدادي جلد : 8 صفحه : 367

رواه أبو داود بلفظ: ألا من ظلم معاهداً أو انتقصه أو كلفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفسه فأنا خصمه يوم القيامة. قال السخاوي: وسنده لا بأس به ولذا سكت عنه أبو داود

في البخاري أنه صلى الله عليه وسلم قال: من قتل معاهدا لم يرح رائحة الجنة، وإن ريحها توجد من مسيرة أربعين عاماً

قال الإمام البخاري في كتاب الديات . باب إثم من قتل ذميا بغير جرم .

عَنْ ‏عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ‏ عَنْ النَّبِيِّ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏قَالَ ‏: ‏مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهَدًا لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَرْبَعِينَ عَامًا .

وقال الإمام الترمذي في كتاب الديات . باب ما جاء فيمن يقتل نفسا معاهدة :
عَنْ ‏‏أَبِي هُرَيْرَةَ ‏ عَنْ النَّبِيِّ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏قَالَ :‏ ‏أَلَا مَنْ قَتَلَ نَفْسًا ‏ ‏مُعَاهِدًا ‏لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ فَقَدْ ‏ ‏أَخْفَرَ ‏ ‏بِذِمَّةِ اللَّهِ فَلَا ‏‏يُرَحْ ‏‏رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ سَبْعِينَ خَرِيفًا .

قال الإمام الترمذي : ‏حَدِيثُ ‏ ‏أَبِي هُرَيْرَةَ ‏ ‏حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ .
وقال أبو داود في كتاب الجهاد . باب في الوفاء للمعاهد وحرمة ذمته :
‏عَنْ ‏أَبِي بَكْرَةَ ‏‏قَالَ ‏: ‏قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏: ‏مَنْ قَتَلَ مُعَاهِدًا فِي غَيْرِ ‏ ‏كُنْهِهِ ‏حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ .

أبو داود من حديث ابن وهب عن أبي صخر المدني عن صفوان بن سليم عن عدة من أبناء أصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم عن آبائهم دنْيَة عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم قال : ألا من ظلم معاهداً أو انتقصه أو كلفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفس فأنا خصمه يوم القيامة ، وسنده لا بأس به ، ولا يضره جهالة من لم يسم من أبناء الصحابة ، فإنهم عدد ينجبر به جهالتهم ، ولذا سكت عليه أبو داود ، وهو عند البيهقي في سننه من هذا الوجه ، وقال : عن ثلاثين من أبناء أصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم عن آبائهم دنية ، وذكره بلفظ : ألا من ظلم معاهداً أو انتقصه أو كلفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفس منه فأنا حجيجه يوم القيامة ، وأشار رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم بأصبعه إلى صدره : ألا ومن قتل معاهداً له ذمة اللَّه وذمة رسوله حرم اللَّه عليه ريح الجنة ، وإن ريحها ليوجد من مسيرة سبعين خريفاً .ا.هـ

وقد أفرد الحافظ السخاوي لهذا الحديث جزءاً فقال :
وله شواهد بينتها في جزء أفردته لهذا الحديث أيضاً ، ومنها عن عمر بن سعد رفعه : أنا خصم يوم القيامة لليتيم والمعاهد ومن أخاصمه أخصمه .ا.هـ

الحديث رقم 445

" ألا من ظلم معاهداً , أو انتقصه , أو كلفه فوق طاقته , أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفس فأنا حجيجه يوم القيامة " .

قال الألباني في السلسلة الصحيحة 1 / 729 :
أخرجه أبو داود ( 2 / 46 ) والبيهقي في " سننه " ( 9 / 205 ) عن # صفوان ابن سليم عن عدة # ( وقال البيهقي : ثلاثين ) من أبناء أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم عن آبائهم عن رسول الله صلى الله عليه وسلم به .
قال الحافظ العراقي في " فتح المغيث " ( 4 / 4 ) : " وهذا إسناد جيد وإن كان فيه من لم يسم , فإنهم عدة من أبناء الصحابة يبلغون حد التواتر الذي لا يشترط فيه العدالة " .
وقال السخاوي في " المقاصد " ص ( 185 ) : " وسنده لا بأس به , ولا يضره جهالة من لم يسم من أبناء الصحابة , فإنهم عدد ينجبر به جهالتهم , ولذا سكت عليه أبو داود . ( ثم قال : ) وله شواهد بينتها في جزء أفردته لهذا الحديث , منها عن عمر بن سعد رفعه : " أنا خصم يوم القيامة لليتيم , والمعاهد , ومن أخاصمه أخصمه " .
قلت : وانظر " أيحسب أحدكم متكئاً " , وفي الكتاب الآخر " منعني ربي أن أظلم معاهداً " , ( 1195 ) و ( لعلكم تقاتلون قوماً " , ( 2947 ) .

- أنَّ النَّبيَّ عليه السَّلامُ أقاد من مُسلِمٍ قَتَل يهوديًّا وقال: أنا أحَقُّ مَن وَفى بذِمَّتي.

الراوي : ابن البيلماني | المحدث : ابن المنذر | المصدر : الأوسط لابن المنذر
الصفحة أو الرقم : 13/55 | خلاصة حكم المحدث : منقطع

عبد الرزاق ، عن الثوري ، عن ربيعة ، عن عبد الرحمن بن البيلماني يرفعه إلى النبي صلى الله عليه وسلم : أنه أقاد من مسلم قتل يهوديا ، وقال : " أنا أحق من وفى بذمتي " .

از شهاب زهری هم روایت است که دیه معاهد در زمان ابوبکر وعمر وعثمان مثل دیه مومن حر بود ولی معاویه نصفش کرد .

از شیعه هم روایات صحیحی مثل روایات عامه وارد شده است :

صحیحۀ ابان بن تغلب بنا نهاده شده است که )ع( امام صادق فرمود: »دیة الیهود و النصرانی و المجوسی دیة المسلم «. دیه یهودی ونصرانى و مجوسى برابر مسلمان است )حر عاملی 1 1 ج3 کتاب الدیّات: باب 1 ح (.

ابن عباس،‌ از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: "به فقرای همه ادیان الهی صدقه بدهیدتصدقوا علی اهل الادیان کلها

امام صادق (ع) در مورد حقوق اهل ذمه چنین می فرماید: "حق کسانی که در پناه مسلمانانند این است که آنچه را خدای عز و جل از آنان می پذیرد، بپذیری و مادامی که به عهد خدای عزوجل وفادارند، بر ایشان ستم نکنی

وسائل الشیعة، ج 15، ص 177، باب سوم،"و حق اهل الذمة ان تقبل ما قبل الله عز و جل و لا تظلمهم ما وفوا لله عزوجل بعهده".

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي اَلْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا قَتَلَ اَلْمُسْلِمُ اَلنَّصْرَانِيَّ فَأَرَادَ أَهْلُ اَلنَّصْرَانِيِّ أَنْ يَقْتُلُوهُ قَتَلُوهُ وَ أَدَّوْا فَضْلَ مَا بَيْنَ اَلدِّيَتَيْنِ .کافی

روایت فوق با ایات قران در زمینه حرمت قتل نفس محترمه چه مسلمان چه کافر ذمی موافق است (و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق) پس مقبولست و روایات مخالف بکنار گذاشته میشوند .

یک روایت قابل توجه ویژه : بخاری اورده که مومن راه نجات دارد مگر اینکه بیگناهی را بکشد .... چرا چون عقوبت قتل بیگناه فوق العاده خطرناکست بطوریکه با هیچ عملی جبران نمیشود !

البته حساب کافر حربی جداست وباید قصاص شود .

در جنگ بین دو قبیله بنی بکر وبنی خزاعه چون بعد از فتح مکه بود کفار جزو معاهدین یا مستامنین بحساب میامدند پیامبر ص فرمود از امروز اگر کسی فردی از ایشان را بکشد قصاص میشود .

بنظر میرسد برخی قوانین مانند قانون مجازات اسلامی هم باید اصلاح شوند : ماده 207 : هرگاه مسلمانی کشته شود قاتل قصاص می شود و معاون در قتل عمد به سه سال تا 15 سال حبس محکوم می شود.

در معتبره‌ سماعه‌ ـ از امام‌صادق‌(ع‌) ـ چنين‌ آمده‌:

«في‌ رجل‌ قتل‌ رجلاً من‌ اهل‌ الذمه‌ فقال‌: هذا حديث‌ شديد لا يحتمله‌ الناس‌ و لكن‌ يعطي‌ الذمي‌ دية‌المسلم‌ ثم‌ يقتل‌ به‌ المسلم‌

تقیه مشهود است چون امام فرمود این حدیث شدید است ومردم قبولش نمیکنند که ذمی قصاص شود .

فقها در وجوب و عدم وجوب جزیه بر فقیتران و مستتمند ان اهتل ذمّته اختتالف دارنتد . شتیخ طوسی بنابر یکی از دو قولش، عالمه حلی، صتاحب جوواهر و ... بته وجتوب پرداختت جزیته فتتوا دادهاند. در مقابل، شیخ در خالف، مفید، و ... فتوا به عدم وجوب دادهانتد . شتیخ طوستی در خلاف میفرماید: بر کسی که فاقد کسب و مال است، جزیه واجت نیست، وی دلیتل عتدم وجتوب را اجماع بر سقوط، اصل برائت ذمّه فقیر و نیز آیات »الَ یُکَلفُ اهلل نَفْسًتا ِ لاتا وُسْتعَهَا « )بقتره : 36 ( و »لَتا یُکَلاف اهلل نَفْسًاً ِلَّا مَا آتَاهَا« )طتالق : 77( میداند در نتیجه وقتی ذمّی مالی ندارد، جزیته بتر او واجتب نخواهد بود« )شیخ طوسی 1 1 ج :1 117 مسأله 1 (. اینگونته افتراد در بستیاری از متوارد از بیتت المتال مسلمین نیز بهره خواهند برد. پیران ستالخورده و افتراد نتاتوان نیتز گتروه دیگتری از معتافین ج زیته هستند. که در مورد ایشان نیز اختالف اقوال وجود دارد. برخی حکم به سقوط جزیه و برخی عتدم سقوط آن دادهاند. بنابر نقل صاحب جواهر، اسکافی، محقق در المختصر النواف و عالمته در قواعود ، فتوا به سقوط جزیه از پیر سالخورده داده اند )نجفی 931 ج : 97 (

صاحب جواهر میفرماید: قصاص حق مقتول است به شرط آنکه با قاتل هم دین باشد )نجفی 931 ج 1 : 133( شهید ثانی نیز همچون سایر فقها تساوی در دین را برای قصاص الزم دانسته و میافزاید: بر اساس این شرط، مسلمان در برابر کشتن کافر، کشته نمیشود. چه کافر حربی باشد و چه کافر ذمّی. البته اگر مقتول، کافر ذمّی یا معاهد باشد قاتل، تعزیر میشود چون کشتن آنها حرام است و باید دیه ذمّی را به غرامت به ورثۀ مقتول بپردازد )شهید ثانی بیتا ج1 : 19( و صاحب جواهر معتقد استت که در این نظر هیچ مخالفی وجود نداشته بلکه اجماع و روایات متواتر هم بر آن قائم است. ایشان می نویسد : البته اکثر فقها موردی را استثناء کرده اند و آن قاتل مسلمانی است که به کشتن ذمّی عادت کرده است که در این صورت کشته میشود و بر این مسأله اجماع و نصوص وجود دارد )نجفی 931 ج :1 1 11- (.

اما اساس وریشه این اختلافات از کجاست :

سرایت روایات و تفکرات خشونت بار و محرَّف از یهود به صحابه برای توجیه فتوحات خلفا و بعد از ان به کتب شیعیان و زیدیه و ... :

اشتباه اقای خمینی مانند اشتباه دیگران نشناختن ایات ناسخ ومنسوخ قران بود . ایشان تکیه روی ایات خشن منسوخ سوره توبه و بقره دارند( مانند ایه وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ... و ...) مانند سایر گروههای جهادی وزیدیه و داعش و طالب واخوان المسلمین و .. حتی اهل کتاب را باستناد ایه 28 توبه نجس میدانند درحالیکه به اتفاق شیعه و اکثریت عامه سوره مائده اخرین سوره نازله بر پیامبرص وبدون منسوخ است ناسخه غیرمنسوخه و خودش ناسخ است ودر این سوره مشرکین نجس نیستند وهرجا دیده شدند نباید کشته شوند و نگفته جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم؟ برخورد مهربانانه ای با اهل کتاب مامور هستیم .( مخصوصا ایات ۵ و ۶۹ و۱۳ و48مائده در مورد ازدواج با اهل کتاب و حلال بودم طعام ایشان و اجر مومنین ایشان و صفح و گذشت ...) برعکس گروههای جهادی تکفیری داعش و القاعده و النصره و طالب و ....

چرا مولا علی ع وامام صادق ع طبق احادیث صحیح فرمود ند در طلب آموختن ناسخ ومنسوخ قران باشید ؟ كونوا في طلب علم ناسخ القرآن من منسوخه ...کافی کلینی

علت اهمیت عظیم وخطر فوق العاده نشناختن منسوخات قران وروایات چیست ؟ اتعرف الناسخ والمنسوخ قال لا قال هلکت و اهلکت .حدیث صحیح بین الفریقین

امام خمینی از جمله قائلین به نجاست اهل کتاب است که با استناد به این آیه میفرماید: کلمته انما )در آیه 28 از سوره توبه( دلالت بر حصر داشته و حمل بر مصدر صورت گرفته است.


دارالعهد ، دارالهدنه ، دارالحیاد ، دارالموادعه

ورود روایات مکتب سقیفه به کتب شیعه :

«حفص بن غياث قاضی اهل سنت می‌گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) درباره شهرى از شهرهاى جنگى سؤال كردم كه آيا جايز است به آن‌جا آب رها كنيم؟ در حالى كه در آن شهر، زنان، اطفال و پيرمردان و حتى اسيران مسلمان هستند، آيا مى‌توانيم آن‌جا را آتش بزنيم و يا با منجنيق خراب كنيم؟ امام فرمود: اين كار را انجام دهید، (زيرا) به خاطر وجود آنان در شهر، نمى‌توان دست از (كافر محارب) برداشت، و هيچ ديه و كفّاره‌اى هم بر عهده مسلمانان نیست.» این حدیث در کتاب تهذیب الاحکام نقل شده و با تفصیل بیشتری در کافی نیز بیان شده است ولی ضعیف است ..

اما این در مقابل روایات صحیحی است مثل :

از امام صادق(علیه‌السلام) در کافی منقولست : «هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مى‌خواست سپاهى را به جنگ بفرستد، آن‌ها را فرا مى‌خواند و در برابر خود مى‌نشاند و مى‌فرمود: «به نام خدا و با يارى خدا و در راه خدا و بر آيين پيامبر خدا رهسپار شويد، به غنايم دست نزنید، مُثْله نكنید، خيانت نكنيد، پيرمرد و كودك خردسال و زنان را نكشيد، درختى را قطع نكنيد، مگر آن كه ناچار به اين كار(قطع درخت) شوي

البته باید توجه داشت که گروههای مذهبی افراطی مثل سلفیه و زیدیه و داعش وحماس و ...در همه اقوام وکشورها هستند مثلا در بین همین حماس حسین صالح الرغب که 20 سال قبل کتابی بنام الوشیعه در رد شیعه نوشت ! ویا اقتدا نکردن اسماعیل هنیه به امام جماعت شیعه و نصب مجسمه صدام ملقب به بطل و سید الشهداء در میدانی در فلسطین و ...

تلمود به يهود چنين دستور مي‌دهد:« افراد صالح غيراسرائيلي را بكشيد ....

از تشابه تفکرات نواصب و دواعش با تفکرات یهود میتوان نتیجه گرفت که منشأ هر دو عقیده از یک ابشخور است یعنی همان نژادپرستی و تندروی و خشونت که از یهود توسط صحابه وارد مکتب سقیفه واسلام گردید .

(در مورد انجس بودن نواصب از یهود شاید موضوع در همان زمان بوده ولی امروز بعلت گسترش انحرافات وخونخواری یهود خطر یهود مثل نواصب است )

ایه 8 سوره ممتحنه هم گواهی دیگر بر مدعای شیعه بر مهربانی با همه مردم است .

محقق حلی میگوید جائز است که اهل ذمه به لشکر مسلمین طعام بدهند و این یعنی که طعام اهل کتاب طاهر است .

مهمترین دلالت طهارت اهل کتاب ایاتی مانند ولقد کرمنا بنی ادم ...وروایاتی است که قبلا اوردیم در موضوع سوره مائده سوره ناسخه غیر منسوخه .

نتیجه اینکه امروز باید عقلای مذاهب و ادیان همه افراطیون وتندروان را کنار گذاشته وبا تکیه بر خرد جمعی به مدینه فاضله نزدیک شوند .

متاسفانه تندروی و تصمیمات غیر منطقی و حساب نشده عده ای باعث شده مسلمین و اعراب نه تنها در جنگ علیه اسرائیل موفق نشوند بلکه هربار سرزمینهای زیادی هم به یهود بدهند !

جنگ اول اعراب با اسرائیل در سال ۱۳۲۸ شمسی که به شکست اعراب انجامید جنگ دوم هم در سال ۱۳۳۵ باز اعراب نتوانستند به اهداف خود برسند .

در جنگ ۶ روزه که در تاریخ ۱۵خرداد ۱۳۴۶ آغاز شد و جنگ سوم اعراب با اسرائیل محسوب میشود حماقت جمال عبدالناصر در تکیه به شوروی و دست کم گرفتن قدرت اسرائیل سبب بروز جنگی نابرابر و برق آسا و

که منجر به تصرف سرزمینهای زیادی مثل شهر عتیق بیت المقدس و کرانه باختری رود اردن و شبه جزیره سینا و نوار غزه و بلندیهای جولان و کشته شدن ۲۰۰۰۰عرب و دادن ۶۰۰۰ اسیر( درمقابل کشته شدن ۸۰۰ صیهونیست) توسط اسرائیل گردید !

ژنرال موردخای هود فرمانده نیروی هوایی اسرائیل در مورد جنگ ۶ روزه می­گوید: «16سال خود را آماده کردیم و برای چنین روزی نقشه کشیدیم و توانستیم در 80 دقیقه نتیجه تلاشهایمان را به دست بیاوریم !

در سال ۱۳۵۲ شمسی هم در جنگ رمضان یا کیپور که مصر شروع کرد اسرائیل امتیازاتی گرفت و سرانجام صلح کرد.

اما نتیجه غرور و گنده گویی در جنگ ۶ روزه اعراب با اسرائیل که مشابه اوضاع صداو سیما ایران در زمان جنگ ایران و عراق بود و مدام از پیروزیهای چشمگیر ایران علیه صدامیان میگفت ؛

یوحای سیلگ پژوهشگر اسرائیلی امور خاورمیانه که در این زمینه­ تحقیقات گسترده ای در دانشگاه­های آکسفورد و هاروارد انجام داده است، در این باره می­گوید: «دو نفر در شکست مصر در جنگ ۶ روزه سهیم بودند. یکی محمد حسین هیکل و دیگری احمد سعید گوینده مشهور رادیو مصر. مقاله­ های هیکل موجب گمراهی بزرگ جامعه عربی شد زیرا وی در طول دهه پنجاه و شست دائما تلاش می­کرد، اسرائیل را تحقیر و قدرت آن را ناچیز جلوه دهد.»

وی در ادامه درباره احمد سعید می­گوید: «احمد سعید این گوینده اسطوره­ای رادیو مصر تنها یک ابزار تبلیغاتی برای اعراب بود. وی در طول جنگ دائما می­گفت، ده­ها فروند جنگنده اسرائیلی توسط نیروهای مصری مانند یک مگس نابود شدند. وی همچنین به دروغ خبر سقوط شهرها و شهرک­های اسرائیلی­ نشین را گزارش می­داد. مردم عرب نیز با شنیدن سخنان وی از خود بی­خود می­شدند و خوشحالی سر می­دادند. در حالی که جنگنده­ های اسرائیلی نیروی هوایی مصر را در همان ابتدای آغاز جنگ نابود کرده بود.»

گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی بر پایه تفکرات افراطی اخوان المسلمین که اعتقاد به جهاد ابتدایی و اعاده شکوه خلافت اولیه اسلامی در قرن اول را دارند، هستند ؛

اخوان المسلمین از گروه‌های اسلام‌گرای مصری هستند که توسط حسن البنا در سال ۱۹۲۸ میلادی تأسیس شد. شعار این گروه، چنین عنوان شده‌است: «طبیعت اسلام آن است که حاکم باشد، نه اینکه زیر سلطه باشد، تا احکام آن در همه ملل به اجرا درآید و قدرت آن در سراسر زمین گسترش یابد.»

البته باید توجه داشت که گروههای مذهبی افراطی مثل سلفیه و زیدیه و داعش وحماس و ...در همه اقوام وکشورها هستند مثلا در بین همین حماس حسین صالح الرغب که 20 سال قبل کتابی بنام الوشیعه در رد شیعه نوشت ! ویا اقتدا نکردن اسماعیل هنیه به امام جماعت شیعه و نصب مجسمه صدام ملقب به بطل و سید الشهداء در میدانی در فلسطین و ...

فرق اسرائیل با ما اینه که ما شعار میدیم و گنده گویی و دشمن تراشی میکنیم اونا عمل میکنن مظلوم نمایی میکنن و مخفیانه مخوفترین تسلیحات مثل بمب هیدروژنی میسازن ، و ...

ژنرال موردخای هود فرمانده نیروی هوایی اسرائیل در مورد جنگ ۶ روزه که مثل صاعقه اعراب را زمینگیر کرد می­گوید: «16سال خود را آماده کردیم و برای چنین روزی نقشه کشیدیم و توانستیم در 80 دقیقه نتیجه تلاشهایمان را به دست بیاوریم !

از ۸۰۰ سال قبل سیدبن طاوس ره میگفت پسرم بزودی امام زمان عج ظهور میکند و ما در رکابش حاضر میشیم و ...

علامه مجلسی ره هم ۴۰۰ سال قبل دچار همین توهم شد و میگفت بزودی امام عصر میاد و ... اخوان المسلمین و ... هم وعده محو اسرائیل را از ۷۰ سال قبل میدادند و ....

نتایج بی گدار به آب زدن ؛

در جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل که در تاریخ ۱۵خرداد ۱۳۴۶ آغاز شد و جنگ سوم اعراب با اسرائیل محسوب میشود حماقت جمال عبدالناصر در تکیه به شوروی و دست کم گرفتن قدرت اسرائیل سبب بروز جنگی نابرابر و برق آسا و

که منجر به تصرف سرزمینهای زیادی مثل شهر عتیق بیت المقدس و کرانه باختری رود اردن و شبه جزیره سینا و نوار غزه و بلندیهای جولان و کشته شدن ۲۰۰۰۰عرب و دادن ۶۰۰۰ اسیر( درمقابل کشته شدن ۸۰۰ صیهونیست) توسط اسرائیل گردید !

حتی جمال عبدالناصر از کمک تسلیحاتی شوروی به اسرائیل در نبرد ۱۳۲۷ که معادله جنگ را بنفع اسرائیل کرد پند نگرفته بود !

فتوای بی موقع سید محمد مجاهد در زمان فتحعلیشاه قاجار به جهاد علیه روس بعلت نشناختن قدرت روس و روابط بین المللی منجر به شکست سنگین ایران در مقابل روس و تحمیل قرارداد ننگین ترکمنچای و تضعیف روحیه ملی و تحقیر ایرانیان گردید .

وقتی نسل جدید تاریخ نسل قبلی را نمیخواند و پند نمیگیرد دوباره همان اشتباهات را مرتکب میشود !

اگر تورات را بخوانید از نژاد پرستی یهود تعجب میکنید ، بهر وسیله ولو تحریف حقایق مسلم سعی در پیشبرد اهدافشان دارند مانند جلوه دادن اسحاق بعنوان ذبیح ابراهیم چون مادرش ساره ( خالص) بود و تحقیر اسماعیل و نسلش ( حضرت محمد و اعراب غیر سامی) چون مادرش کنیز بود ( هاجر) ...

خرید و فروش ! حق نخست زادگی توسط عیسو و یعقوب و ....هر چند که خودشان میگن یعقوب ( اسرائیل) به فریب از اسحاق برکت گرفت و ...

موسی خون گوساله ها وبزها را بر کتاب وبر همه قوم پاشید وگفت :

اینست خون آن عهدی که خداوند با شما قرارداد

وبحسب شریعت همه چیز با خون پاک میشود وبدون ریختن خون آمرزش نیست !

خدای تورات وانجیل فقط یهودیان را داخل آدم حساب میکند و بقیه انسانها از هر حیوانی پست ترند !

غیر یهود نجسند و ازدواج با ایشان حرام است ودرجنگ باغیر یهود حتی به کودکان و حیوانات و درختان بیگناه مخالفین نباید رحم کرد و همه شهر مخالفین با همه موجوداتش را باید آتش زد و سوخت وبا بیرحمی تمام نابود کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تثنیه 7-4وداوران 20 -48 تثنیه 13-15

ودر انجیل مرقس 7-27 ومتی 15-26 نیز از غیر یهود به سگان تعبیر کرده آنجا که عیسی در جواب التماس زن بیچاره غیر یهودی میگوید که :من فقط برای گوسفندان گمشده خاندان بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام 25
ونان فرزندان را گرفتن ونزد سگان انداختن جائز نیست 27


بله اینست ترحم و محبتی که مسیحیت ازآن دم میزند !!!!!!!!!!!!!!!!!!

چرا یهودیان حضرت یحیی وزکریا وعیسی ومحمد علیهم السلام را کشتند ؟!

مگر کشتن هزاران نبی و رسول بدست نژادپرستان یهود ، درزمان پیامبر در عربستان رخ داده ؟

خوردن خون ختنه و قربانی سوختنی و فطیر آغشتن نان فطیر با خون مسیحیان و...



فرمان قتل همه انبیاء غیر یهودی از تورات :
تثنیه، باب 13، آیه 2:
«اگر نبی، یا بیننده ی خوابی از میان شما برخیزد و آیت یا معجزه ای برای شما ظاهر سازد. و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده گفت که خدایان غیر را که نمی شناسی پیروی نماییم و آنها را عبادت کنیم، سخنان آن نبی یا بیننده ی خواب را مشنو زیرا که یهوه خدای شما، شما را امتحان می کند تا بداند که آیا یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود محبت می نمایید. یهوده، خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید و اوامر او را نگاه دارید و قول او را بشنوید و آن نبی یا بیننده ی خواب کشته شود زیرا سخنان فتنه انگیز بر یهوه خدای شما گفته است.»


ونقشه قتل آخرین پیامبر بکمک منافقین یهودی زاده :

در اثنای حرکت لشکر اسامه، حضرت رسول مریض شدند. تا آنموقع ناخوشی ایشان دیده نشده بود. زندگیشان بسیار منظم بود، کم می خوردند و در نظافت و پاکیزگی بسیار مراقبت می کردند. در سال هفتم هجری، با خوردن لقمه ای از گوشتی که توسط یک زن یهودی، به زهرآلود گردیده بود، مریض شدند. ماجرا از این قرار بود: بعد از صلح خیبر، حضرت رسول چند روزی در آنجا ماند. برای ایشان زینب دختر حارث زن سلام بن میشقم، ضیافتی ترتیب داد. گوشت بریان گوسفندی، در داخل سفره جای گرفت. حضرت رسول پس از جویدن لقمه ای، مشکوک شدند و آن را بیرون انداختند، یکی از اصحاب که لقمه رابلعیده بود، وفات یافت.

خروج، باب 23، آیه 24:
«خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها را منهدم ساز.»
تثنیه، باب 12 آیه 1 - 3:
«اینهاست فرایض و احکامی که شما در تمامی روزهایی که بر زمین زنده خواهید ماند می باید متوجه شده به عمل آورید در زمینی که یهوه خدای پدرانت به تو داده است تا در آن تصرف نمایی. جمیع اماکن امت هایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می کنند و شما آنها را اخراج می نمایید خراب نمایید خواه بر کوه های بلند خواه بر تل ها و خواه زیر هر درخت سبز.»

سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.

کشتار عجیب مردم هفت شهر

۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)

.اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17

المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم

سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :

التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.

ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش :

التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ.

دوم پادشاهان ۲۳:۱۰:

او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ (مردوک) از درون آتش عبور کنند.

ارمیا ۳۲:۳۵:

و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ (مولک) عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.

در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!

يكى از موارد ذبح براى غير خداوند كه چه بسا نوعى ارتداد نيز به شمار آيد، قربانى كردن انسان به ويژه پسران و دختران براى بتى به نام مولك است. مولك كه ملكوم نيز خوانده مى‏شد، بت عمونيان است. اين بت از مس ساخته شده بود و بر كرسى‏اى از مس نشسته و داراى سر گوساله بوده و تاجى بر سر داشته است. كرسى بت و خود بت توخالى بود و در داخل آن آتش مى‏افروختند. هنگامى كه بازوهاى بت در اثر حرارت آتش سرخ مى‏شد، قربانى را بر آن مى‏گذاشتند و فورا مى‏سوخت. مردم در اثناى سوختن قربانى، طبل مى‏نواختند تا صداى فرياد قربانى را نشنوند. انبياى بنى اسراييل اين عمل را به شدت منع مى‏نمودند; با اين حال يهود هنگامى كه در وادى هنوم بودند، اين عمل را انجام مى‏دادند.


اما قربانی کردن در اسلام برای اطعام به فقرا وکمک به محرومین است :


وَالْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكُم مِّن شَعََّئِرِ اللّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُواْ مِنْهَا وَاءَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَ لِكَ سَخَّرْنَهَا لَكُمْلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
و (قربانى كردن ) شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم ، در آنها براى شما خير است ، پس (هنگام قربانى ) نام خدا را بر شتران در حالى كه ايستاده اند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت ) آنها بخوريد (چون عرب جاهلی فقط قربانی میکرد واز گوشتش نمیخورد) و به فقير قانع و فقيرى كه روى سؤ ال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قربانى را براى شما (رام و) مسخّر كرديم ، تاشايد شكرگزارى كنيد.



قربانى در مكانى انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. (المعترّ)



حتی رسول خدا ص فرمودند که از ذبح حیوانی که هنگام ازدواجش است خود داری کنید وحیوانات را زجر کش نکنید وبه آتش نسوزانید و.....

منشآ خشونت از نیروی اهریمنی شیطان که بتدریج بصورت خرافات وارد ادیان شده است اما دین اسلام نبوی علوی آیینی انسانی ومتعادل دارد نه رفتاری افراطی یهودی داعشی عمری اموی

این جهال فکر میکردند آتش مقدس خداست هنگامیکه روشن میشود گرسنه است ونیاز به غذا دارد ، حیوانی را در آن می انداختند تا بخورد و خر مقدسان هم فرزندانشان به آتش میدادند تا بخورد !!!

جالب حماقت وتقلید کورکورانه بعضی از ایرانیان از این سنت محرَف یهودی و... که فرزندانشان را در آتش میسوختند تبدیل شده به چهار شنبه سوری وجشن سده ایرانیان !!!!!!!!

در یک مراسم قربانی را که معمولاً اسیر جنگی بود، لخت می‌کردند. پنج کاهن دست و پای قربانی را نگه می‌داشتند و ششمی با کارد سینه‌اش را می‌شکافت. قلبش را در می‌آورد و خون چکان رو به خورشید می‌گرفت و سپس در طشتی می‌انداخت که بعد آتش زده می‌شد تا دودش به آسمان برود. خود قربانی را نیز، به ویژه اگر جنگجوی شجاعی محسوب می‌شد، پوست می‌کندند و می‌خوردند. غالباً نه یک نفر، که چندین تن را یکجا قربانی می‌کردند.

پیروان عیسی ناصری معروف به مسیح نیز چند روز پیش از فرارسیدن عید فصح همانند ایرانیان باستان درروز چهارشنبه آتش می افروزند ...

آتش پیشاپیش خداوند میرود و دشمنان اورا میسوزاند .تورات مزامیر-97

وهرکس شریعت موسی را خوار شمرد بدون کوچکترین رحمی با دو یا سه شاهد کشته خواهد شد !!!!!! عبرانيان 10 -27 و28

ویل دورانت، درباره قربانى کردن کودکان مى نویسد: «پیشینیان یهود را همانند پاره اى از اقوام عادت بر این بوده که کودکى را قربانى کنند. این کار را دوست مى داشتند تا بدینوسیله خشم آسمان را فرو نشانند! به مرور زمان ترجیح دادند این قربانى را از میان کودکان مجرم که به اعدام محکوم مى شدند، برگزینند. بابلى ها به این قربانى جامه پادشاهى مى پوشاندند تا به فرزند پادشاه شباهت پیدا کند سپس به دار مى آویختند و این کار در "رودس" و عید "کرونس" بود. گمان مى رود که قربانى کردن گوسفند یا بزغاله در عید فصح در حقیقت تخفیف حکم قربانى بوده که با پیشرفت تمدن از قربانى انسان به قربانى حیوان تحول یافته است.»

قربانی کردن فرزند :

در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»

الخروج ١٣:‏٢ "قَدِّسْ لِي كُلَّ بِكْرٍ، كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ (اولین فرزند) مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ، مِنَ النَّاسِ وَمِنَ الْبَهَائِمِ. إِنَّهُ لِي".

مردوک یا مرداخ یا مردوخ مولچ، مولخ، مُلُخ، مولوک، مولک، مولاک ملکوم همان بت معروف عمونیان یهود است که به اسم مولک هم در تورات فعلی آمده است ویهود بیرحم فرزندانشان را در برابرش قربانی میکردند !

molokh نام خداي كنعان است كه قرباني انساني ميخواست ! ( با ملك يا ملوك = شاه همريشه است )

فرهنگ عهد جدید نوشته گزاویه لئون دوفور

یکی از بهترین اسناد شباهات مذهب یهودی وزرتشت کتاب «عِزرا» است که در ان حضور تاریخی «نِحِمیا» نماینده «اردشیر اول» به فرمانداری اورشلیم است. (444 ق. م
دوران اردشیر دوم رشد احساس ملی – دینی یهود، بازیابی عنصر یهود و برپایی و اجرای سنن یهودی است. ادبیات عبرانی در همین زمان با همت عزرا و نحمیا جمع‌آوری شد و وی مدارسی در جهت گسترش زبان عبری بنا نمود. گردآوری کتب بنی‌اسرائیل و عهد عتیق در زمان همین پادشاه و حمایت‌های مادی و معنوی از یهودیان صورت گرفت.
http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_33_Hakhamanesh.htm

و خدای بابلیان هم بود اما خنده دار اینجاست که پان ایرانیان که کوروش را پارسی میدانند در اینجا هیچ توجیهی بر ستایش خدای عیلامیان توسط کورش ندارند !!!!! پس قبول کنید که کورش فارسی نبود .....

بند شش کتیبه که کورش گفته:

او (پادشاه قبلی)کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از ان نبود ... هر روز کارهای ناپسند میکرد،خشونت و بدکرداری.

حتی حتی بنص تورات سلیمان که 700 زن دائم و300 زن موقت داشت ! روی کوهی که در شرق اورشلیم است دو بتخانه برای کموش بت نفرت انگیز موآب و مولک بت نفرت انگیز عمون ساخت .تورات اول پادشاهان 11 آیه 7

تحریف عهد عتیق در تلمود :

البته یهودیان بر اساس این دستور دینى که (همنوعت را مانند خودت دوست بدار)(لاویان 18-19) مىگویند چون همه افراد بشر را خدا آفریده و از یک پدر و مادر به نام آدم و حوّا هستند باید بایکدیگر برادر و دوست بوده ، و حقوق انسانى همدیگر را باید رعایت کنیم

گفته نشده است: ای خداوند به کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان خوبی بکن، بلکه گفته شده است: «ای خداوند، به خوبان و پاکدلان خوبی بکن» (مزامیر داوود، 125:4).

قوم‏های غیریهود نیز وقتی خداوند را بپذیرند، از برکت او برخوردار خواهند شد. پس ایشان نگویند: «خداوند ما را از قوم خود نمی‏داند»... خداوند در مورد قوم‏های غیریهود که به قوم او ملحق می‏شوند و او را خدمت می‏کنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او می‏شوند، چنین می‏گوید: «اگر حرمت روزِ سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ایشان را نیز به کوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ایشان را شاد خواهم ساخت و قربانی‏ها و هدایای ایشان را قبول خواهم کرد. خانه من «خانه عبادت همه قوم‏ها» نامیده خواهد شد» (اشعیا، 56:3ـ7).

آن غریبی که با شما اقامت دارد چون تابعی از کشور خودتان باشد، او را دوست بدار (لاویان ۱۹/۳۳)

وبا کمال تعجب در تلمود تفسیری دیگر از تورات دارند وبه نژادپرستی گرائیده اند مانند :

یک پزشک یهودی اجازه مداواي بيمار غيریهودي را ندارد !

ویا میگویند مقصود از همنوعت را مانند خودت دوست بدار یعنی فقط یهودیان !

منشا این بیرحمیها از تحریف وتفسیر در ایات تورات و در احکام هلاخاییِ تلمود است .

هشدار خداوند به یهود :

«ولی اگر به من گوش ندهید و مرا اطاعت نکنید و قوانین مرا رد کنید و عهدی را که با شما بسته‏ام بشکنید، آنگاه من شما را تنبیه خواهم کرد و ترس و امراض مهلک و تبی که چشم‏هایتان را کور کند و عمرتان را تلف نماید بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بیهوده خواهید کاشت، زیرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهید گذاشت. کسانی که از شما نفرت دارند بر شما حکومت خواهند کرد. حتی از سایه خود خواهید ترسید» (سفر لاویان، 29:14ـ17).

اللّهُمّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ، وَ خُذْهُمْ بِالنّقْصِ عَنْ تَنَقّصِهِمْ، وَ ثَبّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الِاحْتِشَادِ عَلَيْهِمْ. (صحيفه سجاديه، دعاى 27 بند 10)
امام سجاد (ع): بارخدايا، مشركان را با مشركان مشغول دار تا از دستبرد به مرزهاى مسلمانان باز مانند و از نيرو و تعداد آنان كم نما تا از مسلمانان نكاهند و ميانشان تفرقه افكن تا عليه مسلمانان همدست نگردند.

منشأ انحرافات یهود

تحریفات تورات وتلمود که زمینه ساز بیرحمی و نژاد پرستی در بین یهود شده است و بتدریج به مکتب خلفای سقیفه توسط افرادی نظیر زید بن ثابت یهودی و بین مسلمین افراطی نظیر سلفیه جهادی وداعش و کتب ایشان وارد گردیده است . کعب الاحبار، وهب بن منبه ، تمیم داری و ...

در سفر پیدایش می خوانیم: «واقع شد بعد از این ایام که خدا ابراهیم(علیه السلام) را امتحان کرده بدو گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: اکنون پسر خود را که یگانه ی تست ( پس اسماعیل چی شد ؟!) او را دوست می داری، «یعنی اسحاق(علیه السلام)» را بردار و بر زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم برای قربانی سوختی بگذران ... و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته ی خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم!، عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا می ترسی چون که پسر یگانه ی خود را از من دریغ نداشتی ... بار دیگر فرشته ی خداوند به ابراهیم از آسمان ندا در داد و گفت: خداوند می گوید به ذات خودم قسم می خورم چون که این کار را کردی و پسر یگانه ی خود را دریغ نداشتی هر آینه ترا برکت دهم و ذریت ترا کثیر سازم مانند ستارگان آسمان و مثل ریگ هایی که بر کناره ی دریاست و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد و از ذریت تو جمیع امت های زمین برکت خواهند یافت

پیدایش 1:22.

انجيل برنابا هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است : (خداوند با ابراهيم (عليهالسلام ) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت ، اسماعيل را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن ، و اگر ذبيح ابراهيم (عليهالسلام ) اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (عليهالسلام ) نمى خواند، براى اينكه وقتى اسحاق به دنيا آمد اسماعيل (عليهالسلام ) كودكى هفت ساله بود).المیزان

ماجرای توبه گوساله پرستان : تورات دراین باره میگوید:

آن گاه موسی به دروازه اردو ايستاده، گفت: هر كه به طرف خداوند باشد به نزد من آيد. پس جمیع بنی الوی نزد وی جمع شدند. او بديشان گفت: يهوه خدای اسرائیل چنین میگويد: هر كس شمشیر خود را بر ران خويش بگذارد و از دروازه تا دروازه اردو، آمد و رفت كند و هر كس برادر خود و دوست خويش و همسايه خود را بكشد. و بنی الوی موافق سخن موسی كردند و در آن روز قريب سه هزار نفر از قوم افتادند )كتاب مقدس، سفر خروج ، /23

قربانی کردن فرزند در تورات :

یفتاح، که پس از غلبه بر عمونیان از داوران (حکام، پادشاهان) قوم اسرائیل می‌گردد، هنگامی که به نبرد با سپاه عمون رفت «نزد خداوند نذر کرده بود که اگر اسرائیلی‌ها را یاری کند تا عمونی‌ها را شکست دهند، وقتی که به‌سلامت به منزل بازگردد، هر چه [و هر که] را که از در خانه‌اش به استقبال او بیرون آید به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم خواهد کرد. پس یفتاح با عمونی‌ها وارد جنگ شد و خداوند او را پیروز گرداند ... هنگامی که یفتاح به خانه خود در مصفه بازگشت، دختر وی، یعنی تنها فرزندش، در حالی که از شادی دف می‌زد و می‌رقصید به استقبال او از خانه بیرون آمد. وقتی یفتاح دخترش را دید از شدت ناراحتی جامه خود را چاک زد و گفت: «آه، دخترم! تو مرا غصه‌دار کردی؛ زیرا من به خداوند نذر کرده‌ام و نمی‌توانم آن را ادا نکنم». دخترش گفت: «پدر، تو باید آنچه را که به خداوند نذر کرده‌ای به‌جا آوری، زیرا او تو را بر دشمنانت، عمونی‌ها، پیروز گردانیده است...». سپس ... یفتاح چنان‌که نذر کرده بود عمل نمود» (داوران، 11: 30-39).

رسمِ مخوف سوزاندنِ فرزندان به خاطر بَعَل یا مولوک

اسکلت کودکانی که نثار آتش می‌شد، در کاوش‌های گزر (Gzer) فلسطین مربوط به دورۀ کنعانی ـ یهودی مؤید همین باور است (Hastings, 1979: 12/388)

بنا بر کتاب دوم پادشاهان، یوشیا مکان‌های بلند نواحی حکومت خود، به­ویژه قربانگاه­های سنگی «توفت را که در وادی بنی هنّوم بود، نجس ساخت تا دیگر کسی پسر یا دختر خود را برای مولوخ از آتش نگذراند» (23:10).

در سفر پیدایش 4-5 آمده که هابیل چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح نمود !

در خروج 14-13 آمده که خداوند به موسی فرمود تمام فرزندان اول بنی اسرائیل و نخست زاده نر حیوانات را وقف من کنید .

ودر جریان فرزندان اسحاق نیز اهمیت نخست زادگی از آنجا روشن میشود که عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت !

در خروج 15-12 هم آمده که پسران ارشد وحیوانات نخست از آن خداوند میباشند و...

همچنین در اعداد 3- 13 ودهها آیه دیگر اهمیت وارزش نخست زادگان در تورات آمده است .

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست) مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

حتی بصورتی افراطی وتحریف شده :

سوزاندن پسران :دوم تواریخ 28-3 ودوم پادشاهان 17-31 و قربانی کردن نخست زادگان :میکاه 6-8 واول پادشاهان 3 -13

سوزاندن پسران ودختران در مقابل بتان بعل ومولک بدون امر خدا :ارمیا 32- 35 وحزقیال 16-22 وارمیا 7-31

نهی از سوزاندن فرزندان در مقابل بتان: تثنيه 18-12

خدای متعال در کتاب ارمیا وادی حنوم - 32 میفرماید :

...تا پسران ودختران خویش رادر آتش بسوزانندکه من اینکار را امر نفرموده بودم و حتی در خاطر نگذراندم !

پس مسأله نخست زادگي يك اصل بسیار مهم در تعاليم يهود است .

اگر اشکال شود که مقصود نخست زادگی زن اول واصلی است نه کنیز ، که این مورد نیز در تورات آمده که نخست زادگی از هرزن که باشد چه مکروه چه اصلی .

وتصریح عبارت نخست زادگی در صورت داشتن دو زن در تثنیه 21- 15 آمده که :

إِذَا كَانَ لِرَجُل امْرَأَتَانِ، إِحْدَاهُمَا مَحْبُوبَةٌ وَالأُخْرَى مَكْرُوهَةٌ، فَوَلَدَتَا لَهُ بَنِينَ، الْمَحْبُوبَةُ وَالْمَكْرُوهَةُ. فَإِنْ كَانَ الابْنُ الْبِكْرُ لِلْمَكْرُوهَةِ،‏ ١٦فَيَوْمَ يَقْسِمُ لِبَنِيهِ مَا كَانَ لَهُ، لاَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُقَدِّمَ ابْنَ الْمَحْبُوبَةِ بِكْرًا عَلَى ابْنِ الْمَكْرُوهَةِ الْبِكْرِ،‏ ١٧بَلْ يَعْرِفُ ابْنَ الْمَكْرُوهَةِ بِكْرًا لِيُعْطِيَهُ نَصِيبَ اثْنَيْنِ مِنْ كُلِّ مَا يُوجَدُ عِنْدَهُ، لأَنَّهُ هُوَ أَوَّلُ قُدْرَتِهِ. لَهُ حَقُّ الْبَكُورِيَّةِ (حق نخست زادگی)

اگر مردی دو همسر داشته باشد یکی محبوب ودیگری مکروه ، و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد،(یعنی اسماعیل) بدهد ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد .

البته صحابه اهل سنت چون با یهودیان رابطه داشتند از یهود روایت کرده اند که اسحاق ذبیح بود !

سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :

التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.

ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش :

التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ.

دوم پادشاهان ۲۳:۱۰:

او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ (مردوک) از درون آتش عبور کنند.

ارمیا ۳۲:۳۵:

و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ (مولک) عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.

در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!

اما هشدار پیامبران و مقابله با این وحشیگری ها اما کو گوش شنوا :

موسی، قوم خود را بر کرانه رود اردن و پیش از ورود به سرزمین موعود این‌گونه انذار می‌دهد:

وقتی وارد سرزمین موعود شدید، مواظب باشید که از آداب و رسوم نفرت‌انگیز قوم‌هایی که در آنجا زندگی می‌کنند، پیروی نکنید. مثل آنها بچه‌های خود را روی آتش قربانگاه قربانی نکنید. هیچ‌یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیب‌گویی و رمالی و فال‌گیری کند یا ارواح مردگان را احضار نماید. خداوند از تمام کسانی که دست به چنین کارها می‌زنند متنفر است. به خاطر انجام همین کارها است که خداوند، این قوم‌ها را ریشه‌کن می‌کند. شما باید در حضور خداوند، پاک و بی‌عیب باشید (تثنیه، 18: 9-13).

آنها [بنی‌اسرائیل]، قوم‌هایی را که خداوند گفته بود از بین ببرند، نکشتند، بلکه با آنها وصلت و از کارهای بد ایشان پیروی کردند. بت‌های آنها را پرستش نمودند و با این کار، خود را محکوم به مرگ کردند. اسرائیلی‌ها، خون پسران و دختران خود را برای بت‌های کنعان ریختند و زمین موعود را با خون آنها ناپاک ساختند. با این کارها، خود را آلوده کردند و به خدا خیانت ورزیدند. بنابراین، خشم خداوند بر بنی‌اسرائیل افروخته شد و او از آنها بیزار شد. آنها را به دست قوم‌هایی که از ایشان نفرت داشتند، سپرد تا بر آنها حکمرانی کنند. دشمنانشان بر آنها ظلم کردند و ایشان را خوار و ذلیل ساختند (مزامیر، 106: 34-42).

وقتی برای عبادت خداوند، خدای قادر مطلق، می‌آییم، چه چیز به حضور او بیاوریم؟ آیا اگر بهترین گوساله‌ها را برای او قربانی کنیم او از ما راضی خواهد شد؟ اگر هزاران گوسفند و ده‌ها هزار نهر پر از روغن زیتون به او تقدیم کنیم او از ما خشنود خواهد گردید؟ آیا اگر فرزند ارشد خود را برای گناه خود قربانی کنیم او گناه ما را خواهد بخشید؟ خداوند به ما فرموده است که از ما چه می‌خواهد. آنچه او از ما می‌خواهد این است که رحم و انصاف داشته باشیم و با کمال فروتنی احکامش را به‌جا آوریم (میکاه، 6: 6-8).

پس از رهایی بنی‌اسرائیل از اسارت مصر، خداوند تکالیفی را بر آنان مقرر می‌دارد، از جمله اینکه: «[تمامِ] پسران ارشد و همچنین نخست‌زاده نر حیوانات شما از آن خداوند است و باید آنها را وقف خدا کنید. به جای نخست‌زاده الاغ، بره وقف کنید. ولی اگر نخواستید آن را با بره عوض کنید، باید گردن الاغ را بشکنید. اما برای پسران ارشد خود حتماً باید [حیوان مناسب دیگر یا وجه نقد] عوض دهید» (خروج، 13: 12-13).

غیر قابل قبوک دان ستن توبه مرتد فز ری، فتوای معهود فقیهان امامیه ا ست

ولی عموم فقیهان اهل ستتنّت از جمله ابوحنیفه، مال وشتتافعی قا ل به آن نیستتتند )طوستتی، ،1029 ج،6 ص363(.

چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!

خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58)....

چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟

از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!

علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای متعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآواره میکنند ؟؟!!!!

حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !

یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .

در مصحف شریف نیز آمده که :

وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}

ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.

به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد.

سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا»

(هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!

بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است

البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ، نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!

و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود،

و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است .

پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....

ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.

البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !

خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...

سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش !

جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!

اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....

وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !

همسر سارا خواهر ناتنی ابرام بود ! و بعقیده یهود همه یهود از نسل ساره (شاهزاده) هستند در حالى كه ملت‌هاى ديگر، بخصوص اعراب ورسول خاتم ص از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‌اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‌اند.

ساره ؛ سره = خالص

«غريبان بر پا شده غلّه‌هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)

ولى تلمود به درجه‌اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‌گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‌هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.

تفصیل در :

https://drive.google.com/file/d/119n9RtPUYusSiu8aH7xQz682XwkjusVn/view?usp=drive_link

ریشه رویت الله تعالی و تجسیم  در منابع فریقین

وقتی الله ورسولش گفتند ثقلین باعث نجاتست نه تفسیر کعب الاحبار یهودی وابوهریره و عکرمه و زید و ... همانطور که میدانیم بعضی ایات تاویل دارند ومعنی ظاهری مقصود نیست مانند یوم یکشف عن ساق ... الی ربها ناظره و ... در تاویل ایات فوق امام رضا ع فرمودند 

حجابی از نور است که برداشته می‌شود؛ پس مومنان به سجده می‌افتند ولی اصلاب [= ستون فقرات] منافقان محکم و سخت می‌شود و بر سجده کردن توانایی پیدا نمی‌کنند.

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏۱، ص۱۲۱؛ التوحيد (للصدوق)، ص۱۵۴؛ الإحتجاج، ج‏۲، ص۴۱۱

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْكُوفِيُّ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ» قَالَ ع:

حِجَابٌ مِنْ نُورٍ يُكْشَفُ فَيَقَعُ الْمُؤْمِنُونَ سُجَّداً وَ تَدْمُجُ أَصْلَابُ الْمُنَافِقِينَ فَلا يَسْتَطِيعُونَ السُّجُودَ.

اما از عامه : 

از بخاری نقل شده که درباره قول پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم): “یضحَکُ اللهُ إلی رَجُلَینِ. . . ” گفت: “ضِحْکُهُ رَحْمَتَهُ” “خندیدن خدا به معنای رحمت اوست”.

قوله عن أبي الزناد كذا هو في الموطأ ولمالك فيه إسناد آخر رواه أيضا عن إسحاق بن أبي طلحة عن أنس أخرجه الدارقطني قوله يضحك الله إلى رجلين في رواية النسائي من طريق بن عيينة عن أبي الزناد أن الله يعجب من رجلين قال الخطابي الضحك الذي يعتري البشر عندما يستخفهم الفرح أو الطرب غير جائز على الله تعالى وإنما هذا مثل ضرب لهذا الصنيع الذي يحل محل الإعجاب عند البشر فإذا رأوه أضحكهم ومعناه الإخبار عن رضا الله بفعل أحدهما وقبوله للآخر ومجازاتهما على صنيعهما بالجنة مع اختلاف حاليهما قال وقد تأول البخاري الضحك في موضع آخر على معنى الرحمة وهو قريب وتأويله على معنى الرضا أقرب فإن الضحك يدل على الرضا والقبول قال والكرام يوصفون عند ما يسألهم السائل بالبشر وحسن اللقاء فيكون المعنى في قوله يضحك الله .فتح الباری

 

وامام احمد تاویل کرده :

وروى البيهقي عن الحاكم عن أبي عمرو بن السماك عن حنبل أن أحمد بن حنبل تأول قول الله تعالى: (وجاء ربك) [ الفجر: 22 ] أنه جاء ثوابه.

ثم قال البيهقي: وهذا إسناد لا غبار عليه.البدایه والنهایه

 

حتی خود قران در قرائات  و مصاحف مختلفی که عثمان جمع کرد تاویل کرده :

آیا خدا می آید یا امر خدا ؟؟!!

 

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيهُمُ الْمَلآئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ {الأنعام/158}

 

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ {النحل/33}

 

محمّد بن صالح بن عثیمین از مفتیان وهابی می گوید:

تقسیم الکلام إلی حقیقة و مجاز هو المشهور عند اکثر المتأخرین فی القرآن و غیره. و قال اهل العلم: لا مجاز فی القرآن. و قال آخرون: لا مجاز فی القرآن و لا فی غیره، و به قال ابواسحاق الاسفرایینی، و من المتأخرین محمّد الأمین الشنقیطی. و قد بین شیخ الاسلام ابن تیمیة و تلمیذه ابن القیم انّه اصطلاح حادث بعد انقضاء القرون الثلاثة المفضلة، و نصره بأدلة قویة کثیرة تبین لمن اطلع علیها انّ هذا القول هو الصواب.

الاصول من علم الاصول

 

تقسیم کلام به حقیقت و مجاز مشهور نزد اکثر متأخرین در قرآن و غیر قرآن است. و برخی از اهل علم گفته اند که در قرآن مجاز وجود ندارد، و عده ای نیز گفته اند که در قرآن و غیر قرآن مجاز وجود ندارد و این رأی ابواسحاق اسفرایینی و از متأخرین محمّد امین شنقیطی است. شیخ الاسلام ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم بیان کرده اند که این یک اصطلاح جدید بعد از انقضاء سه قرنی است که بر قرن های دیگر تفضیل داده شده است. و او این رأی را با ادله قوی بسیاری یاری نموده به حدی که هرکس از آن اطّلاع یابد پی می برد که این رأی صحیح است.

 

ذهبی نیز از مالک نقل می کند:

وَقَالَ ابْنُ عَدِيٍّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ هَارُوْنَ بنِ حَسَّانٍ، حَدَّثَنَا صَالِحُ بنُ أَيُّوْبَ، حَدَّثَنَا حَبِيْبُ بنُ أَبِي حَبِيْبٍ، حَدَّثَنِي مَالِكٌ، قَالَ:

يَتَنَزَّلُ رَبُّنَا - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - أَمْرُهُ، فَأَمَّا هُوَ، فَدَائِمٌ لاَ يَزُولُ.

قَالَ صَالِحٌ: فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِيَحْيَى بنِ بُكَيْرٍ، فَقَالَ: حَسَنٌ وَاللهِ، وَلَمْ أَسْمَعْهُ مِنْ مَالِكٍ.

قُلْتُ: لاَ أَعْرِفُ صَالِحاً، وَحَبِيْبٌ مَشْهُوْرٌ، وَالمَحْفُوْظُ عَنْ مَالِكٍ -رَحِمَهُ اللهُ- رِوَايَةُ الوَلِيْدِ بنِ مُسْلِمٍ، أَنَّهُ سَأَلهُ عَنْ أَحَادِيْثِ الصِّفَاتِ، فَقَالَ: أَمِرَّهَا كَمَا جَاءتْ، بِلاَ تَفْسِيْرٍ.

فَيَكُوْنُ لِلإِمَامِ فِي ذَلِكَ قَوْلاَنِ إِنْ صَحَّتْ رِوَايَةُ حَبِيْبٍ.

أَحْمَدُ بنُ عَبْدِ الرَّحِيْمِ بنِ البَرْقِيِّ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بنُ أَبِي سَلَمَةَ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بنُ حَسَّانٍ:

أَنَّ أَبَا خُلَيْدٍ قَالَ لِمَالِكٍ: يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، إِنَّ أَهْلَ دِمَشْقَ يَقْرَؤُونَ: إِبْرَاهَامُ (1) .

فَقَالَ: أَهْلُ دِمَشْقَ بِأَكْلِ البَطِّيخِ أَعْلَمُ مِنْهُم بِالقِرَاءةِ (2) .

قَالَ لَهُ أَبُو خُلَيْدٍ: إِنَّهُم يَدَّعُوْنَ قِرَاءةَ عُثْمَانَ.

قَالَ مَالِكٌ: فَهَذَا مُصْحَفُ عُثْمَانَ عِنْدِي.

وَدَعَا بِهِ، فَفُتِحَ، فَإِذَا فِيْهِ: إِبْرَاهَامُ، كَمَا قَالَ أَهْلُ دِمَشْقَ.

قُلْتُ: رَسْمُ المُصْحَفِ مُحْتَمِلٌ لِلْقِرَاءتَيْنِ، وَقِرَاءةُ الجُمْهُوْرِ أَفصَحُ وَأَوْلَى.

الكتاب : سير أعلام النبلاء

المؤلف : شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى : 748هـ)

 

ابن عدی گفته: حدیث کرد ما را محمد بن هارون بن حسان، حدیث کرد ما را صالح بن ایوب، حدیث کرد ما را حبیب بن ابی حبیب، حدیث کرد ما را مالک گفت: فرود می آورد پروردگار ما تبارک و تعالی امرش را، و اما او پس دائم است و زوال در او راهی ندارد.

والمذهب الثاني مذهب أكثر المتكلمين وجماعة من السلف أنها تؤول على ما يليق فعلى هذا نقل عن مالك وغيره أن معناه تنزل رحمته وأمره وملائكته .تفسیر خازن

في الرواية (الثّابت) في الدراية (وَرَحِمَ اللَّهُ مَالِكًا فَلَقَدْ كَرِهَ التَّحَدُّثَ بِمِثْلِ ذلك من الأحاديث الموهمة للتّشبيه) المحتاجة إلى التأويل المقتضي للتنزيه (والمشكلة المعنى) .شرح شفا

 

279 - وباسناده إلى عبدالله بن قيس عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال : سمعته يقول ( بل يداه مبسوطتان ) فقلت : له يدان هكذا - واشرت بيدى إلى يديه - ؟ فقال : لا لو كان

هكذا كان مخلوقا .تفسير نورالثقلين

172 - وباسناده إلى اسحق بن عمار عمن سمعه عن أبي عبدالله عليه السلام انه قال في قول الله

عزوجل : " قالت اليهود يد الله مغلولة " لم يعنوا انه هكذا ، ولكنهم قالوا قد فرغ من

الامر فلا يزيد ولا ينقص ، وقال الله جل جلاله تكذبيا لقولهم : " غلت أيديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء " ألم تسمع الله عزوجل يقول : " يمحو الله

ما يشاء ويثبت وعنده ام الكتاب " . نورالثقلین ...ببینید چقدر زیبا امام ع آیه زا تاویل میکند بدون اینکه مثل وهابیون دچار تجسیم شود ....

 

 

 

 

بخاری ومسلم وتکذیب عائشه حدیث عکرمه :

3234 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِىُّ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ أَنْبَأَنَا الْقَاسِمُ عَنْ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - قَالَتْ مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ ، وَلَكِنْ قَدْ رَأَى جِبْرِيلَ فِى صُورَتِهِ ، وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَيْنَ الأُفُقِ . أطرافه 3235 ، 4612 ، 4855 ، 7380 ، 7531 تحفة 17468

 

البته بخاری خائن يا شاگردانش کلمه فریه را حذف نموده تا صحابه دروغگو نشوند بقول عائشه اما در صحیح مسلم وترمذی و...اصل خبر بدون تحریف وسانسور چنین است که عائشه میگه هرکس بگه محمد پروردگارش را دیده بزرگترین دروغ را به الله زده است :

 

457 - حَدَّثَنِى زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ دَاوُدَ عَنِ الشَّعْبِىِّ عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ كُنْتُ مُتَّكِئًا عِنْدَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ يَا أَبَا عَائِشَةَ ثَلاَثٌ مَنْ تَكَلَّمَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ. قُلْتُ مَا هُنَّ قَالَتْ مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا -صلى الله عليه وسلم- رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ. قَالَ وَكُنْتُ مُتَّكِئًا فَجَلَسْتُ فَقُلْتُ يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ أَنْظِرِينِى وَلاَ تَعْجَلِينِى أَلَمْ يَقُلِ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ (وَلَقَدْ رَآهُ بِالأُفُقِ الْمُبِينِ) ( وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى ). فَقَالَتْ أَنَا أَوَّلُ هَذِهِ الأُمَّةِ سَأَلَ عَنْ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَقَالَ « إِنَّمَا هُوَ جِبْرِيلُ لَمْ أَرَهُ عَلَى صُورَتِهِ الَّتِى خُلِقَ عَلَيْهَا غَيْرَ هَاتَيْنِ الْمَرَّتَيْنِ رَأَيْتُهُ مُنْهَبِطًا مِنَ السَّمَاءِ سَادًّا عِظَمُ خَلْقِهِ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الأَرْضِ ». فَقَالَتْ أَوَلَمْ تَسْمَعْ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ (لاَ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ) أَوَلَمْ تَسْمَعْ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ (وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِىٌّ حَكِيمٌ) قَالَتْ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- كَتَمَ شَيْئًا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ وَاللَّهُ يَقُولُ (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ). قَالَتْ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُخْبِرُ بِمَا يَكُونُ فِى غَدٍ فَقَدْ أَعْظَمَ عَلَى اللَّهِ الْفِرْيَةَ وَاللَّهُ يَقُولُ (قُلْ لاَ يَعْلَمُ مَنْ فِى السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ ). مسلم

 

4900 - حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا حَفْصٌ، عَنْ دَاوُدَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنِ هَذِهِ الْآيَةِ الَّتِي فِيهَا الرُّؤْيَةُ، فَقَالَتْ: أَنَا  أَعْلَمُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِهَذِهِ، وَأَنَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَلِكَ. قَالَ: «رَأَيْتُ جِبْرِيلَ». ثُمَّ قَالَتْ: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ الْكَذِبَ عَلَى اللَّهِ»

[حكم حسين سليم أسد] : إسناده صحيح

 

.البته عائشه هم  بشدت تکذیب کرد این خبر را ! نمیدانم چرا در اینجا وهابیون حرف عائشه را قبول نمیکند با اینکه میگوید من داناترین امت هستم به این موضوع ! وقال ابن حجر: ( روى الخلال في كتاب السنة عن المروزي: قلت لأحمد إن #عائشة قالت: من زعم أن محمدا رأى ربه فقد أعظم على الله الفرية، فبأي شيء يدفع قولها؟ قال: بقول النبي - صلى الله عليه وسلم -: " رأيت ربي"، قول النبي - صلى الله عليه وسلم - أكبر من قولها) ه  . فتح الباری

 

 

عمده این تجسیم توسط عمر که عاشق تورات بود وارد اسلام شد وبقیه اش هم توسط مشاوریهودیش کعب الاحبار و تمیم داری وابوهریره و وهب بن منبه و... :

 

28320- عن عمر : أن امرأة أتت النبى  - صلى الله عليه وسلم -  فقالت يا رسول الله ادع الله أن يدخلنى الجنة فعظم الرب وقال إن عرشه فوق سبع سموات وفى لفظ إن كرسيه وسع السموات والأرض وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركب فى ثقله (أبو يعلى ، وابن أبى عاصم ، وابن خزيمة ، والدارقطنى فى الصفات ، والطبرانى فى السنة ، وابن مردويه ، والضياء) [كنز العمال 29863]

أخرجه ابن أبى عاصم (1/252 ، رقم 573) ، والدارقطنى فى الصفات (1/30 ، رقم 35) ، والضياء (1/264 ، رقم 152) . قال الهيثمى (10/159) رواه أبو يعلى فى الكبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد الله بن خليفة الهمذانى وهو ثقة .

عمر بن خطاب نقل مي كند: زني آمد نزد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) گفت: دعا كن كه خداوند مرا وارد بهشت گرداند. پيغمبر بعد از تعظیم الهي گفت: عرش خداوند به وسعت آسمانها و زمين است و وقتي خداوند سوار بر عرش مي شود، عرش خداوند از سنگيني خداوند مثل شترناله مي كند؟!

 

در تورات یهود آمده که خداوند نعوذبالله پا دارد:

 

تجسيم يهود توسط عمر كه عاشق يهود بود و يحبونه، وارد دين شد :

موسی و هارون و ناداب و ابیهو با هفتاد نفر از بزرگان اسراییل از کوه بالا رفتند و خدای اسراییل را دیدند به نظر می رسید که زیر پای او،فرشی از یاقوت کبود به شفافی آسمان گسترده شده باشد

 

تورات سفر خروج فصل 24 آیه 9 تا 11

 

 

 

 

وأخرج أحمد والبخاري ومسلم وأبو داود والترمذي والنسائي وابن ماجة وابن خزيمة وابن حبان وابن مردويه ، عن جرير قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « إنكم سترون ربكم كما ترون هذا القمر لا تضامون في رؤيته ، فإن استطعتم أن لا تغلبوا على صلاة قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ، فافعلوا » ثم قرأ : { وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل غروبها } .

 

در صحیحین از جریر نقل شده است که پیامبر اسلام (ص) به ماه شب چهارده نگاه کرد و فرمود: همان طور که شما این ماه را می بینید پروردگارتان را می بینید ! خداوند برای مؤمنان در حالی که می خندد تجلی می کند.

 

 

و همانطور که مولا علی ع بروایت کلینی و در نهج البلاغه فرمودند قلب الله را میبیند نه چشم سر .  لن ترانی یعنی ای موسی در اینده هم منو نخواهی دید . لا تدرکه الابصار  

 

 في عيون الاخبار في باب ما جاء عن الرضا عليه السلام من الاخبار في
التوحيد باسناده إلى على بن الحسين عن على بن فضال عن ابيه قال : سألت الرضا
عليه السلام عن قول الله عزوجل وجاء ربك والملك صفا صفا فقال : ان الله سبحانه لا يوصف بالمجئ والذهاب ، تعالى عن الانتقال انما يعنى بذلك وجاء امر ربك والحديث
طويل أخذنا منه موضع الحاجة .

 

 في كتاب الاحتجاج للطبرسى ( ره ) عن أمير المؤمنين عليه السلام واما قوله :
" وجاء ربك والملك صفا صفا " وقوله : " هل ينظرون الا أن تأتيم الملائكة أو يأتى
ربك أو يأتى بعض آيات ربك " فذلك كله حق وليست له جثة جل ذكره كجثة ( 1 )
خلقه وانه رب كل شئ ورب شئ من كتاب الله عزوجل يكون تأويله على غير
تنزيله ، ولا يشبه تأويل كلام البشر ولا فعل البشر ، وسأنبئك بمثال لذلك تكتفى
انشاء الله وهو حكاية الله عزوجل عن ابراهيم عليه السلام حيث قال : " انى ذاهب إلى ربى "
فذهابه إلى ربه توجيهه إلى وعبادته واجتهاده ، الا ترى ان تأويله غير تنزيله ؟ وقال :
" انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج " وقال : " وانزلنا الحديد فيه بأس شديد "
فانزاله ذلك خلقه وكذلك قوله : " ان كان للرحمن ولد فأنا اول العابدين " اى الجاهدين
فالتأويل في هذا القول باطنه مضاد لظاهره .


کتاب تفسير نور الثقلين
لمؤلفه
العلامة الخبير والمحدث النحرير الشيخ عبد على بن جمعة
العروسى الحويزى قدس سره
المتوفى سنة 1112

وَقد روينَا عَن أَحْمد بن حَنْبَل رَحمَه الله أَنه قَالَ وَجَاء رَبك إِنَّمَا مَعْنَاهُ وَجَاء أَمر رَبك

 

الكتاب: الفصل في الملل والأهواء والنحل

المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)

الناشر: مكتبة الخانجي - القاهرة

 

قوله تعالى : { إلا أن يأتيهم الله } كان جماعة من السلف يمسكون عن الكلام في مثل هذا . وقد ذكر القاضي أبو يعلى عن أحمد أنه قال : المراد به : قدرته وأمره . قال : وقد بينه في قوله تعالى : { أوَ يأتي أمر ربك } [ الانعام : 158 ] .زاد المسير

 

الثاني: أن يأتيهم أمر الله، كقوله: {إِنَّمَا جَزَآءُ الذين يُحَارِبُونَ الله} [المائدة: 33] والمراد: يحاربون أولياءه. وقوله: {واسأل القرية} [يوسف: 82] والمراد: أهل القرية، فكذا قوله: «يَأتِيهِم اللَّهُ» المراد: يأتيهم أمر الله، كقوله: {وَجَآءَ رَبُّكَ والملك صَفّاً صَفّاً} [الفجر: 22] ، وليس فيه إلاَّ حذف المضاف، وإقامة المضاف إليه مقامه، وهو مجازٌ مشهورٌ كثيرٌ في كلامهم،

الكتاب: اللباب في علوم الكتاب

المؤلف: أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني (المتوفى: 775هـ)

المحقق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض

الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان

 

وَالْوَجْهُ الثَّانِي: فِي التَّأْوِيلِ أَنْ يَكُونَ الْمُرَادُ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ أَيْ أَمْرُ اللَّهِ، وَمَدَارُ الْكَلَامِ فِي هَذَا الْبَابِ أَنَّهُ تَعَالَى إِذَا ذَكَرَ فِعْلًا وَأَضَافَهُ إِلَى شَيْءٍ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ مُحَالًا فَالْوَاجِبُ صَرْفُهُ إِلَى التَّأْوِيلِ، كَمَا قَالَهُ الْعُلَمَاءُ فِي قَوْلِهِ: الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ والمراد يحاربون أولياءه، وقال: وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ [يُوسُفَ: 82] وَالْمُرَادُ: وَاسْأَلْ أَهْلَ الْقَرْيَةِ، فَكَذَا قَوْلُهُ: يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ الْمُرَادُ بِهِ يَأْتِيهِمْ أَمْرُ اللَّهِ، وَقَوْلُهُ: وَجاءَ رَبُّكَ [الْفَجْرِ: 22] الْمُرَادُ: جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ، وَلَيْسَ فِيهِ إِلَّا حَذْفُ الْمُضَافِ، وَإِقَامَةُ الْمُضَافِ إِلَيْهِ مُقَامَهُ، وَهُوَ مَجَازٌ مَشْهُورٌ، يُقَالُ: ضَرَبَ الْأَمِيرُ فُلَانًا، وَصَلَبَهُ، وَأَعْطَاهُ، وَالْمُرَادُ أَنَّهُ أَمَرَ بِذَلِكَ، لَا أَنَّهُ تَوَلَّى ذَلِكَ الْعَمَلَ بِنَفَسِهِ، ثُمَّ الَّذِي يُؤَكِّدُ الْقَوْلَ بِصِحَّةِ هذا التأويل وجهان الأول: أن قوله هاهنا: يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ وَقَوْلَهُ: وَجاءَ رَبُّكَ إِخْبَارٌ عَنْ حَالِ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ ذَكَرَ هَذِهِ الْوَاقِعَةَ بِعَيْنِهَا في سورة النحل فقال: لْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ

تفسير رازي

 

وَقَالَ الزَّجَّاجُ: التَّقْدِيرُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَمِنَ الْمَلَائِكَةِ. وَقِيلَ: لَيْسَ الْكَلَامُ عَلَى ظَاهِرِهِ فِي حَقِّهِ سُبْحَانَهُ، وَإِنَّمَا الْمَعْنَى يَأْتِيهِمْ أَمْرُ اللَّهِ وَحُكْمُهُ. تفسير قرطبي

 

 

«وَقَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ» مجازه: وأمر ربّك.

 

الكتاب: مجاز القرآن

المؤلف: أبو عبيدة معمر بن المثنى التيمى البصري (المتوفى: 209هـ)

المحقق: محمد فواد سزگين

الناشر: مكتبة الخانجى – القاهرة

 

بيشتر علما مجاز در قران را قبول دارند ...

 

تفصیل در لینک نقد حدیث و اخر :

Download

https://sites.google.com/site/hojjah/akhar.zip

 

يهود و ما ادریک ما یهود ؟!

 

سوال ؛ نقش سرجون  یهودی در واقعه کربلا چه بود ؟

 

 و حششتم علينا نار الفتن التى جناها عدوكم و عونا، فاصبحتم البا على اوليائكم ، و يدا عليهم لاعدائكم

(و شما (مردم كوفه ) آتش فتنه اى را كه (بنى اميه ) دشمن شما و دشمن ما برافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد و به حمايت از دشمانتان بر عليه پيشوايانتان فتنه بر پا نموديد ).

وخطب بجيش ابن سعد في يوم الطف قائلا: " تبّاً لكم أيتها الجماعة وترحاً، أ فحين استصرختمونا ولهين مُتحيّرين فأصرخناكم مؤدّين مستعدين ، سللتم علينا سيفا في رقابنا وحششتم علينا نار الفتن ألا وإن الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين ؛ بين السلّة والذلة وهيات منا الذلة " (نفس المهموم :131،مقتل الخوارزمي 7:2) .

 

حال این دشمن مشترک کیست ؟

 

بنقل ابن اثیر سرجون، فرمان معاويه براي «عبيداللَّه بن زياد» به عنوان حاکم کوفه را بيرون آورد و به او گفت: اين نظر معاويه است که مرده و با اين نامه، فرمان داده است ...

 

مارانوس چیه ؟

 

یهودیان نفوذی که برنگ هر جماعت در می ایند واز درون آن جامعه را منهدم میکنند ! ...

 

؛ دخالت یهود و برنامه های دقیق ایشان از هزاران سال قبل وجود داشته ودر تاریخ اسلام از نقشه های قتل پیامبر ص شروع شد وبا نفوذ در خلافت بعد از پیامبر ص ادامه یافت .

 

در سقیفه زید بن ثابت یهودی فریاد میزد با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید بروایت احمد و ابن کثیر و بسند صحیح و بعد از پیروزی ابوبکر سور هم میدهند و ...

 

در حکومت خلفا هم که یهودیان براحتی با خلفا همکاری داشتند وعمر احادیث پیامبر ص را میسوزاند و صحابه کبار را زندانی اما به یهود اجازه  انتشار اسرائیلیات میدهد که متواتر در مصادر عامه آمده است . و یهود حتی از صحابه کبار هم موثرتر در اداره جامعه بظاهر اسلامی بودند ...کعب الاحبار و تمیم داری و وهب و ...

 

در حکومت معاویه هم که رومیان همه جا را اشغال نموده بودند حتی پزشکان دربار مانند آثال و ... یهودی بودند و ...

 

بنابراین یهود دارای تشکیلاتی منظم و دقیق بودند که حادثه کربلا نقشه انان بود .

 

شیعیان بعد از سقیفه بعلت کشته شدن و سرکوب شدن توسط خلفا تشکیلاتی منسجم نداشتند و نتوانستند در مقابل توطئه های یهود پیروز شوند .

 

برنامه کربلا از قبل توسط سرجون رومی در زمان معاویه تهیه و نزد یزید بود و یزید انرا به ابن زیاد داد .

 

شما میبینید که امام حسین ع و مسلم ویارانشان  در مقابل دسیسه های دقیق یزید و ابن زیاد و سرجون کاری نمیتوانند به سرانجام برسانند .

 

ودر کربلا هم اوج انتقام یهود از اسلام و اهل بیت و شیعیانشان به ظهور رسید .

 

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ {المائدة/82}

 

قران هم كه يهود را دشمن ترين دشمنان مومنين دانسته بود ! پس معلوم ميشود مقصود خداي سبحان از انقلاب به اعقاب همين يهودي شدن دين وتغييرسنت پيامبر ص توسط خلفاي سقیفه

- بنابرآیات وروایات دشمن ترین دشمن مومنین (رسول خداص وشیعیانش) یهود هستند .

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد

 

سوال اساسی : چرا معاویه مثل خلفای قبل به روم ویهود علاقه داشت و دشمن اهل بیت وشیعیان مولا ع بود ؟

 

بعضی گفته اند که یزید از قتل امام حسین ع ناراحت شد ! البته که افراد مشروبخور هنگامیکه شارژ باشند رفتار وسخنشان با زمان خماریشان فرق دارد !

 

 

. إنّ يزيد فرح بقتل الحسين أوّل ما بلغه، ثمّ ندم على ذلك... لمّا قتل ابن زياد الحسين ومن معه، بعث برؤوسهم إلى يزيد، فسرّ بقتله أوّلاً وحسنت بذلك منزلة ابن زياد عنده، ثمّ لم يلبث إلاّ قليلاً حتّى ندم! فكان يقول: وما كان عليّ لو احتملت الأذى وأنزلته في داري، وحكمته فيما يريده، وإن كان عليّ في ذلك وكف ووهن في سلطاني، حفظاً لرسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلّم، ورعاية لحقّه وقرابته، ثمّ يقول: لعن اللّه ابن مرجانة، فإنّه أخرجه واضطرّه، وقد كان سأله أن يخلّي سبيله، أو يأتيني، أو يكون بثغر من ثغور المسلمين حتّى يتوفّاه اللّه، فلم يفعل، بل، أبى عليه وقتله، فبغضني بقتله إلى المسلمين، وزرع لي في قلوبهم العداوة، فأبغضني البرّ والفاجر بما استعظم الناس من قتلي حسيناً، مالي ولابن مرجانة، قبّحه اللّه وغضب عليه.

... يزيد در ابتداى امر با كشته شدن حسين خوشحال گرديد اما بعد نادم و پشيمان گرديد يعنى: ابتدا با ديدن سرهاى بريده شهدا خوشحال شد اما پس از چندى پشيمان شد و اظهار نارضايتى كرد و گفت: اگر من بودم نمى‌گذاشتم فرزند مرجانه ـ عبيد اللّه بن زياد ـ حسين را بكشد، بلكه به احترام جدّش رسول خدا ـ اگر چه آسيبى به سلطنت من هم مى‌رسيد ـ او را احترام مى‌كردم، سپس گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را كه باعث اخراج حسين از مدينه شد و او را مجبور كرد، با اين‌كه حسين به او گفته بود تا او را آزاد بگذارد، يا لااقل او را نزد من مى‌آورد، يا به شهرى از شهرهاى مسلمانان مى‌رفت و تا پايان زندگى در همان‌جا مى‌ماند، اما چنين نكرد و بر او سخت گرفت تا او را كشت، و مرا با اين كار نزد مسلمانان بد نام كرد تا دشمنم بدارند و بذر كينه و دشمنى مرا در دل‌ها كاشت، تا آدمهاى خوب و بد هر دو با من دشمنى كنند، خدا چهره پسر مرجانه را زشت كند و خشم خدا بر او باد.

البداية والنهاية، ج 8، ص254 و 255.

 

 

 

ببينيد اين احمق ناصبي چي گفته : فلما ذهب الحسین رضی الله عنه وأرسل ابن عمه عقیل إلیهم، وتابعه طائفة. ثم لما قدم عبید الله بن زیاد الکوفة، قاموا مع ابن زیاد، وقتل عقیل وغیر هما. فبلغ الحسین ذلک، فأراد الرجوع، فوافه سریة عمر بن سعد، وطلبوا منه أن یستأسر لهم، فأبى، وطلب أن یردوه إلى یزید بن عمه، حتى یضع یده فی یده، أو یرجع من حیث جاء، أو یلحق ببعض الثغور، فامتنعوا من إجابته إلى ذلک، بغیا وظلما وعدوانا... ووقع القتل حتى أکرم الله الحسین ومن أکرمه من أهل بیته بالشهادة... وکان ذلک من نعمة الله على الحسین، وکرامته له.

 

حسین به سوی کوفه حرکت کرد در حالی که قبلا پسر عموی خود مسلم بن عقیل را به سوی مردم کوفه فرستاده بود. اما چون عبید الله بن زیاد به کوفه آمد عقیل و عده‌ای دیگر کشته شدند و چون این خبر به حسین رسید خواست که منصرف شده و برگردد، اما لشکر عمر سعد آن‌ها را محاصره کرد و از حسین خواست که خود را اسیر آنها کند؛ اما حسین از این کار امتناع ورزید. سپس از حسین خواست که به سوی یزید رفته و دست در دست او گذارده و با او بیعت نماید و یا بازگردد و به هر جای دیگر یا یکی از سر مرز‌ها برود و از مرکز دور شود. اما حسین از روی سرکشی و ظلم و دشمنی از تمام این خواسته‌ها امتناع کرد ... حسین کشته شد تا خداوند او و هر آن کس که همراه او کشته شد را کرامت بخشد. و در حقیقت این کشته شدن برای او #نعمت و کرامتی بود از سوی خداوند که به او بخشیده شد.

 

رأس الحسین، ابن تیمیة، ص 200.

 

 

نامه‌ات که در آن نوشته بودى من دعوت پسر زبیر براى بیعت با او رد کرده‌ام را خواندم، امتناع من نه به جهت خوش آمدن و دوستى با تو است، تو کسى هستى که حقوق ما را ضایع کرده‌اى و از من خواسته‌اى تا مردم را براى بیعت با تو ترغیب و تشویق کنم و از فرزند زبیر دوری نمایم، چنین کارى امکان ندارد، زیرا تو قاتل حسین بن على علیه السلام هستى، دهانت پر از خاک باد، تو آمیخته به همه زشتی‌هایى،....آیا به قتل رساندن حسین و فرزندان عبد المطّلب را فراموش کرده‌اى، کسانى که چراغ‌هاى روشن و ستارگان هدایت بودند، سربازانت آنان را به خاک و خون کشیدند و بدن‌هاى آنان را بدون غسل و کفن رها کردند تا افرادى که در قتل آنان شرکت نداشتند آنان را دفن نمودند،....اى یزید فراموش نکرده‌ام که تو حسین را از حرم خدا به کوفه کشاندى و او هراسناک حرم خدا را ترک کرد، کسى که عزیزترین و بزرگوارترین اهل حرم بود و....

تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 247 تا 249.

ملاحظه مى‌کنید شخصیّتى همانند: ابن عباس، یزید را نه تنها بر قتل امام حسین علیه السلام سرزنش مى‌کند، بلکه به نوعى محکمه تاریخى تشکیل مى‌دهد و او را از نشستن بر مسند خلافت با وجود ارتکاب اعمالى این چنین تقبیح مى‌کند.

 

واما ما یذکره بعض الناس من أنّ یزید لمّا بلغه خبر أهل المدینة وما جرى علیهم عند الحرّة من مسلم بن عقبة وجیشه، فرح بذلک فرحاً شدیداً، فإنّه کان یرى أنّه الامام وقد خرجوا عن طاعته، وأمّروا علیهم غیره، فله قتالهم حتّى یرجعوا إلى الطاعة ولزوم الجماعة، کما أنذرهم بذلک على لسان النعمان بن بشیر، ومسلم بن عقبة کما تقدّم، وقد جاء فی الصحیح: «من جاءکم وأمرکم جمیع یرید أن یفرّق بینکم فاقتلوه کائناً من کان.»

آن‌چه در بین مردم نقل مى‌شود که یزید پس از شنیدن خبر مدینه و ماجراهاى حرّه خوشحال شد بى دلیل نیست، زیرا او امام بر مردم بود و چون گروهى از فرمانش خارج شده و بیعتشان را شکسته و افراد دیگرى را به رهبرى انتخاب کرده بودند، بنا بر این او حق داشت با آنان بجنگد تا به جماعت مردم و فرمان خلیفه باز گردند و از تشتّت و پراکندگى جلوگیرى کند.

البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 8، ص 245.

 

زبیر بن بکّار مى‌نویسد:

بایع له معاویة من بعده، وکان أوّل من جعل ولیّ عهد فی صحّته، وکان معاویة یقول: لولا هوائى فی یزید لأبصرت قصدی.

معاویه در حیاتش بر جانشینى و خلافت فرزندش یزید از مردم بیعت گرفت، و این اوّلین قرار داد ولیعهدى در اسلام بود، و معاویه مى‌گفت: اگر علاقه من به یزید نبود نظرم را تغییر مى‌دادم.

 تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 65، ص

 

ابن کثیر و دیگران این روایت را ذکر کرده‌اند:

کان یزید بن معاویة فی حداثته صاحب شرب.

یزید بن معاویعه از کودکی اهل شرب خمر بود.

البدایة والنهایة، ج 8، ص228 ـ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 65، ص

 

ذهبی و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت در باره یزید این‌گونه آورده‌اند:

خطبهم عبد الملک بمکة لما حج، فحدث أبو عاصم، عن ابن جریج، عن أبیه قال: خطبنا عبد الملک بن مروان بمکة، ثم قال: اما بعد، فإنه کان من قبلی من الخلفاء یأکلون من هذا المال ویؤکلون، وإنی والله لا أداوی أدواء هذه الأمة إلا بالسیف، ولست بالخلیفة المستضعف یعنی عثمان ولا الخلیفة المداهن یعنی معاویة ولا الخلیفة المأبون یعنی یزید وإنما نحتمل لکم ما لم یکن عقد رایة. أو وثوب على منبر، هذا عمرو بن سعید حقه حقه وقرابته قرابته، قال برأسه هکذا، فقلنا بسیفنا هکذا، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب.

عبد الملک در مکه به هنگام حج برای مردم خطبه‌ای خواند و در آن برای مردم این‌گونه سخن گفت: اما بعد، ای‌ مردم! کسانی که قبل از من به خلافت رسیدند هم خود مال مردم را ‌خوردند و هم به دیگران ‌دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشکلات این امت را مداوا نخواهم کرد مگر با شمشیر؛ چرا که من مانند: عثمان خلیفه‌ای مستضعف و مفلوک نیستم. و نیز خلیفه‌ای سهل‌گیر و مسامحه‌گر هم‌چون معاویه نیستم. و خلیفه‌ای أبنه‌ای هم‌چون یزید نیستم. شما را تا زمانی تحمل می‌کنم که رایت و حکومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعید با تمام قرابت و حقی که داشت این‌گونه کردیم و او با سرش این‌‌چنین کرد و ما نیز با شمشیرمان این‌چنین می‌کنیم. این خبر‌ را حاضرین به غائبین برسانند.

تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 5، ص 325 ـ تاریخ مدینة دمشق، ج 37، ص 135ـ البیان والتبیین، جاحظ(255)، ج 1، ص 334.

 

علاقه يزيد به شراب به قدري بود كه دستور مي‌داد تا بهترين‌ها را برايش آماده كنند ذهبى از زياد حارثى نقل مى‌كند:

سقانى يزيد شراباً ما ذقت مثله، فقلت: يا أمير المؤمنين لم أُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسكّر الأهواز، بزبيب الطائف، بماء بَرَدى.

شرابى را يزيد به من نوشانيد كه هيچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنين شرابى تا كنون نخورده‌ام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شكر اهواز و كشمش طائف و آب بردي تهيّه شده است.

سير أعلام النبلاء، ج 4، ص37.

 

هنگام نوشيدن شراب خطاب به خود مى گفت :

اگـر شراب در آيين احمد(ص ) حرام است ، تو آن را بر آيين عيسى بن مريم بنوش .

 

جاحظ از علماي بزرگ اهل سنت با عبارتي شبيه به متن فوق مي‌گويد:

ثم ولى يزيد بن معاوية يزيد الخمور ويزيد القرود ويزيد الفهود الفاسق في بطنه المأبون في فرجه... واما بنو أمية ففرقه ضلالة وبطشهم بطش جبرية يأخذون بالظنة ويقضون بالهوى ويقتلون على الغضب

آن‌گاه يزيد بن معاويه به خلافت رسيد؛ همان يزيد شراب‌ خوار و بوزينه باز و پلنگ باز و فاسقي كه به بيماري ابنه مبتلا بود... و بني أميه فرقه‌اي گمراه بودند كه سيره و روشي جبرگرايانه داشتند كه به مجرد ظن و گمان، ديگران را دستگير مي‌كردند و از روي هوي و هوس حكم مي‌كردند و از روي غضب مي‌كشتند.

البيان والتبيين، جاحظ(255)، ج 1، ص 276.

 

 

قال الواقدي وغيره في روايتهم: لما قتل عبد الله بن الزبير أخاه عمرو بن الزبير خطب الناس فذكر يزيد بن معاوية فقال: يزيد الخمور، ويزيد الفجور، ويزيد الفهور ويزيد القرود، ويزيد الكلاب، ويزيد النشوات، ويزيد الفلوات، ثم دعا الناس إلى اظهار خلعه وجهاده، وكتب على أهل المدينة بذلك

واقدي و غير او روايت كرده‌اند: هنگامي كه عبد الله بن زبير به قتل رسيد، برادرش عمرو بن زبير براي مردم خطبه خواند و از يزيد بن معاويه اين‌گونه ياد كرد: يزيد شراب‌ خوار و فاجر و زن باز و بوزينه باز و سگ باز و اهل ولگردي در دشت و بيابان‌هاست. سپس از مردم خواست كه او را از خلافت كنار كنند و براي مردم مدينه حكم جهاد فرستاد.

انساب الاشراف، بلاذري (279)، ج 2، ص 191.

 

 

نامه‌ات كه در آن نوشته بودى من دعوت پسر زبير براى بيعت با او رد كرده‌ام را خواندم، امتناع من نه به جهت خوش آمدن و دوستى با تو است، تو كسى هستى كه حقوق ما را ضايع كرده‌اى و از من خواسته‌اى تا مردم را براى بيعت با تو ترغيب و تشويق كنم و از فرزند زبير دوري نمايم، چنين كارى امكان ندارد، زيرا تو قاتل حسين بن على عليه السلام هستى، دهانت پر از خاك باد، تو آميخته به همه زشتي‌هايى،....آيا به قتل رساندن حسين و فرزندان عبد المطّلب را فراموش كرده‌اى، كسانى كه چراغ‌هاى روشن و ستارگان هدايت بودند، سربازانت آنان را به خاك و خون كشيدند و بدن‌هاى آنان را بدون غسل و كفن رها كردند تا افرادى كه در قتل آنان شركت نداشتند آنان را دفن نمودند،....اى يزيد فراموش نكرده‌ام كه تو حسين را از حرم خدا به كوفه كشاندى و او هراسناك حرم خدا را ترك كرد، كسى كه عزيزترين و بزرگوارترين اهل حرم بود و....

تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 247 تا 249.

 

 

فرمان يزيد به قتل نماينده امام حسين عليه السلام:

طبرى مورّخ صاحب نام، متن سخنرانى نعمان بن بشير كه به تعبير او آدمى صلح جو بود را نقل مى‌كند كه در بين سخنانش شخصى به نام عبد اللّه بن مسلم بن سعيد حضرمى، از هم پيمانان بنى أميّه و از هواداران آنان بلند مى‌شود و او را ترسو و ضعيف توصيف مى‌كند و از او مى‌خواهد تا نسبت به فرستاده امام حسين عليه السلام(مسلم بن عقيل) سخت‌گير باشد. و همو اوّلين كسى است كه براى يزيد، نامه نوشت و از او خواست تا فردى قدرتمند و سخت‌گير را به فرماندارى كوفه منصوب كند.

عبيد اللّه بن زياد به دستور يزيد فرماندار كوفه و بصره شد تا يكى از دو كار را انجام دهد، يا مسلم را دستگير كند يا او را به قتل رساند.

وكتب (عبد اللّه بن مسلم بن سعيد الحضرمي) إلى يزيد بن معاوية: اما بعد فإنّ مسلم بن عقيل قد قدم الكوفة فبايعته الشيعة للحسين بن عليّ، فإن كان لك بالكوفة حاجة فابعث إليها رجلاً قويًّا ينفذ أمرك ويعمل مثل عملك في عدوّك فإنّ النعمان بن بشير رجل ضعيف أو هو يتضعّف. فكان أوّل من كتب إليه.

سپس افراد ديگرى هم نامه نوشتند، تا اين‌كه نامه‌ها به دست يزيد رسيد، پس از گذشت دو روز از رسيدن نامه‌ها، با «سرجون» مشورت كرد و از او خواست تا هم‌فكرى كند.

«سرجون» گفت: پدرت معاويه شخصى را مأمور كوفه كرد كه تو از او خشنود نيستى، نامه پدرش را نشانش داد كه قبل از مرگ براى عبيد اللّه بن زياد نوشته است، با ديدن نامه تسليم شد و فرماندارى بصره را هم به كوفه اضافه نمود و به ابن زياد دستور داد مسلم بن عقيل را يا دستگير كند و يا سرش را برايش بفرستد.

ثمّ كتب إليه عمارة بن عقبة بنحو من كتابه ثمّ كتب إليه عمر بن سعد بن أبي وقّاص بمثل ذلك، قال هشام، قال عوانة: فلمّا اجتمعت الكتب عند يزيد ليس بين كتبهم إلاّ يومان، دعا يزيد بن معاوية سرجون مولى معاوية، فقال: ما رأيك؟ فإنّ حسيناً قد توجّه نحو الكوفة ومسلم بن عقيل بالكوفة يبايع للحسين وقد بلغني عن النعمان ضعف وقول سيّئ وأقرأه كتبهم فما ترى، من أستعمل على الكوفة؟

وكان يزيد عاتباً على عبيد اللّه بن زياد، فقال سرجون: أرأيت معاوية لو نشر لك أكنت آخذاً برأيه؟ قال: نعم، فأخرج عهد عبيد اللّه على الكوفة، فقال: هذا رأي معاوية ومات، وقد أمر بهذا الكتاب، فأخذ برأيه، وضمّ المصرين إلى عبيد اللّه وبعث إليه بعهده على الكوفة، ثمّ دعا مسلم بن عمرو الباهلى وكان عندهّ فبعثه إلى عبيد اللّه بعهده إلى البصرة، وكتب إليه معه: اما بعد فإنّه كتب إليّ شيعتي من أهل الكوفة يخبرونني أنّ ابن عقيل بالكوفة يجمع الجموع لشقّ عصا المسلمين فسر حين تقرأ كتابي هذا، حتّى تأتي أهل الكوفة، فتطلب ابن عقيل كطلب الخرزة حتّى تثقفه، فتوثقه أو تقتله، أو تنفيه والسلام.

تاريخ طبرى، ج 4، ص264 و 265.

در سند ذيل ابن كثير مى‌نويسد:

كتب يزيد إلى ابن زياد: إذا قدمت الكوفة فاطلب مسلم بن عقيل فإن قدرت عليه فاقتله أو أنفه، وبعث الكتاب مع العهد مع مسلم بن عمرو الباهلي، فسار ابن زياد من البصرة إلى الكوفة، فلمّا دخل، دخلها متلثّماً بعمامة سوداء، فجعل لا يمرّ بملأ من الناس إلاّ قال: سلام عليكم. فيقولون: وعليكم السلام مرحباً بابن رسول اللّه - يظنّون أنّه الحسين، وقد كانوا ينتظرون قدومه - وتكاثر الناس عليه، ودخلها في سبعة عشر راكباً، فقال لهم مسلم بن عمرو من جهة يزيد: تأخّروا، هذا الأمير عبيد اللّه بن زياد، فلمّا علموا ذلك علتهم كآبة وحزن شديد، فتحقّق عبيد اللّه الخبر.

... به ابن زياد دستور مى‌دهد: وقتى كه وارد كوفه شدى مسلم بن عقيل را پيدا كن و او را به قتل برسان.

البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص 164.

 

 

حدثني أحمد بن زهير، عن علي، قال: لما بويع لمعاوية بالخلافة صير على شرطته قيس بن حمزة الهمداني، ثم عزله، واستعمل زميل بن عمرو العذري - ويقال السكسكي. وكان كاتبه وصاحب أمره سرجون بن منصور الرومي، وعلى حرسه رجلٌ من الموالي يقال له المختار؛ وقيل: رجل يقال له مالك، ويكنى أبا المخارق، مولىً لحمير. وكان أول من اتخذ الحرس، وكان على حجابه سعد مولاه، وعلى القضاء فضالة بن عبيد الأنصاري، فمات فاستقضى أبا إدريس عائذ الله بن عبد الله الخولاني. إلى ها هنا حديث أحمد، عن علي.طبری

 

فكتب بقول النعمان إلى يزيد، فدعا مولىً له يقال له: سرجون؛ - وكان يستشيره - فأخبره الخبر، فقال له: أكنت قابلاً من معاوية لو كان حياً؟ قال: نعم؛ قال: فاقبل مني؛ فإنه ليس للكوفة إلا عبيد الله ابن زياد، فولها إياه - وكان يزيد عليه ساخطاً، وكان هم بعزله عن البصرة - فكتب إليه برضائه، وأنه قد ولاه الكوفة مع البصرة، وكتب إليه أن يطلب مسلم بن عقيل فيقتله إن وجده.طبری

 

قال هشام: قال عوانة: فلما اجتمعت الكتب عند يزيد ليس بين كتبهم إلا يومان، دعا يزيد بن معاوية سرجون مولى معاوية فقال: ما رأيك؟ وقد بلغني عن النعمان ضعفٌ وقولٌ سيء - وأقرأه كتبهم - فما ترى من أستعمل على الكوفة؟ وكان يزيد عاتباً على عبيد الله بن زياد؛ فقال سرجون: أرأيت معاوية لو نشر لك، أكنت آخذاً برأيه؟ قال: نعم؛ فأخرج عهد عبيد الله على الكوفة فقال: هذا رأي معاوية، ومات وقد أمر بهذا الكتاب. فأخذ برأيه وضم المصرين إلى عبيد الله، وبعث إليه بعهده على الكوفة.طبری

 

 

ويكفي أن نقدم على ذلك مثلا واحدا من العصر الأموي، حيث بقي ديوان الخراج المركزي في دمشق عاصمة الخلافة- وهو أهم دواوين الدولة- تحت رئاسة أسرة مسيحية، وهي أسرة سرجون بن منصور الرومي، طوال عهود الخلفاء: معاوية ابن أبي سفيان وابنه يزيد، ومروان بن الحكم وابنه عبد الملك، وكان ديوان خراج العراق في الفترة ذاتها تحت رئاسة رجل فارسي، هو زادان فروخ «3» ، ولم يكن سرجون بن منصور- وهو مسيحي- رئيسا لديوان لخراج عاصمة الخلافة فقط، وإنما كان مستشارا سياسيّا للخليفة معاوية بن أبي سفيان «4» .

وقد توسع الأمويون في استخدام أبناء البلاد المفتوحة في الإدارة مما أشعرهم بالأمان والاطمئنان إلى الحكم الإسلامي وجعلهم يقبلون على اعتناق الإسلام بملء

__________

(1) انظر كتاب الخراج لأبي يوسف (ص 254) .

(2) انظر فتوح مصر لابن عبد الحكم (ص 107) .

(3) انظر فتوح البلدان للبلاذري (ص 368) .

(4) انظر تاريخ خليفة بن خياط (ص 228) ، والطبري (5/ 330- 348) .

 

فَقَالَ لَهُ النُّعْمَانُ: لِأَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أكون من الأقوياء الْأَعَزِّينَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ. ثُمَّ نَزَلَ فَكَتَبَ ذَلِكَ الرَّجُلُ إِلَى يَزِيدَ يُعْلِمُهُ بِذَلِكَ، وَكَتَبَ إلى يزيد عمارة ابن عقبة وعمرو بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، فَبَعَثَ يَزِيدُ فَعَزَلَ النُّعْمَانَ عَنِ الْكُوفَةِ وَضَمَّهَا إِلَى عُبَيْدِ الله ابن زِيَادٍ مَعَ الْبَصْرَةِ، وَذَلِكَ بِإِشَارَةِ سَرْجُونَ مَوْلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، وَكَانَ يَزِيدُ يَسْتَشِيرُهُ، فَقَالَ سَرْجُونُ: أَكُنْتَ قَابِلًا مِنْ مُعَاوِيَةَ مَا أَشَارَ بِهِ لَوْ كَانَ حَيًّا؟ قَالَ: نَعَمْ! قَالَ: فَاقْبَلْ مِنِّي فَإِنَّهُ لَيْسَ لِلْكُوفَةِ إِلَّا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زِيَادٍ، فَوَلِّهِ إِيَّاهَا. وَكَانَ يَزِيدُ يُبْغِضُ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ، وَكَانَ يُرِيدُ أَنْ يَعْزِلَهُ عَنِ الْبَصْرَةِ، فَوَلَّاهُ الْبَصْرَةَ وَالْكُوفَةَ مَعًا لِمَا يُرِيدُهُ اللَّهُ بِهِ وَبِغَيْرِهِ.البىايه والنهايه ابن كثير سلفي

 

اما ببینید چه نقشه دقیقی معاویه ومامور مخفیش سرجون و جاسوسانش کشیده بودند :

 

 

فكتب بقول النُّعْمَان إِلَى يَزِيد، فدعا مولى لَهُ يقال لَهُ: سرجون، - وَكَانَ يستشيره- فأخبره الخبر، فَقَالَ لَهُ: أكنت قابلا من مُعَاوِيَة لو كَانَ حيا؟ قَالَ: نعم، قَالَ: فاقبل مني، فإنه ليس للكوفة إلا عُبَيْد اللَّهِ ابن زياد، فولها إِيَّاهُ- وَكَانَ يَزِيد عَلَيْهِ ساخطا، وَكَانَ هم بعزله عن الْبَصْرَة- فكتب إِلَيْهِ برضائه، وأنه قَدْ ولاه الْكُوفَة مع الْبَصْرَة، وكتب إِلَيْهِ أن يطلب مسلم بن عقيل فيقتله إن وجده.طبري

 

عبداللّه بن مسلم به يزيد نوشت : اگر كوفه را مى خواهى مردى قوى كه بتواند به خواست تو عمل كندبفرست پس از او نيز چند نفر به يزيد نامه نوشتند و او را از اوضاع كوفه با خبر ساختند.

يزيد با ((سرجون رومى )) غلام و مشاور معاويه مشورت كرد سرجون گفت : اگر بدانى راى معاويه دراين موضوع چيست به آن عمل مى كنى ؟

گفت : آرى !.

سرجون حكم فرماندارى كوفه را كه معاويه پيش از مرگ براى عبيداللّه نوشته بود به او نشان داد درآن وقت عبيداللّه والى بصره بود يزيد فورا مسلم بن عمرو باهلى را با حكم به بصره فرستاد و به اين ترتيب كوفه و بصره را يكجا در اختيار عبيداللّه قرار داده , و به او دستور داد سريعا به سمت كوفه حركت كند

 

ابن عبدربه گويد: سرجون براى معاويه و پسرش يزيد و مروانحكم و عبدالملك مروان دبيرى كرد؛ تا آن كه عبدالملك كارى را بدوسـپـرد و او در آن كار سهل انـگـارى كرد. عبدالملك پس از مشاهدهسستى وى ، به سليمان بن سعد دبير رو كرد و گفت : سرجونتوانش را به رخ ما مى كشد و گمان دارم كه وى نياز ما به خودش ‍را در محاسباتش مى گنجاند، آيا مى توانى براى كارش چاره اىبينديشى ؟ گـفت : آرى ، اگـر بخواهى ، حساب را از رومى بهعربى باز گردانم . گفت : چنين كن . گفت : مرا مهلت ده تا به اينكار بـپردازم . گفت : هر چه بخواهى مهلت دارى . سپس او ديوان راتغيير داد و عبدالملك همه امور ديوان را به وى سپرد. (العقدالفريد، ج 4، زير عنوان : من نبل بالكتابة وكان خاملا).

یزید پدرش معاويه ، مادرش (ميسون ) صحرانشين و معلم سرخانه اش سرجون بن منصور از مسيحيان شام . او كنيه و دشمنى با بنى هاشم و خاندان پيغمبر و بسيارى از مسائل مشابه را از پدر و روحيه صحرانشينى (آزادى و لاقيدى افراطى ) و پندارهاى خرافى جاهلى را از مادر، و ميگسارى و دشمنى با اسلام و مسلمانان را از معلم مسيحى و رومى اش گرفت .

 

علاقه يزيد به شراب به قدري بود كه دستور مي‌داد تا بهترين‌ها را برايش آماده كنند ذهبى از زياد حارثى نقل مى‌كند:

سقانى يزيد شراباً ما ذقت مثله، فقلت: يا أمير المؤمنين لم أُسلسل مثل هذا، قال: هذا رمّان حُلوان، بعسل اصبهان، بسكّر الأهواز، بزبيب الطائف، بماء بَرَدى.

شرابى را يزيد به من نوشانيد كه هيچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنين شرابى تا كنون نخورده‌ام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شكر اهواز و كشمش طائف و آب بردي تهيّه شده است.

سير أعلام النبلاء، ج 4، ص37.

 

هنگام نوشيدن شراب خطاب به خود مى گفت :

اگـر شراب در آيين احمد(ص ) حرام است ، تو آن را بر آيين عيسى بن مريم بنوش .

 

شمسيه كرم برجهاد قعردنها

و مشرقها الساقى و مغربها فمى

 

فان حرمت يوما علي دين احمد

فخذها علي دين المسيح بن مريم

 

خورشيد من كه از انگور است برج آن ته خمره شراب است ، و از مشرق دست ساقي طلوع كرده و به مغرب دهان من غروب مي نمايد . و چون از سبو در جام ريخته شود غلغل كردن و زير و رو شدن و حباب ساختنش حكايت از حجاجي مي كند كه بين ديوار كعبه و چاه زمزم مشغول هروله هستند . پس اگر بر دين احمد حرام است تو آن را بر دين عيسي بگير و سركش

قال بعض العلماء بأنّ سرجون معرب عن كلمة سرجيوس. چنانكه بعضى از دانشمندان گفته اند، ظاهراً«سرجون» معرب«سر ژيوس» مى باشد.

-هو سرجون بن منصور الرومي (النصراني ): كان كاتب معاوية وصاحب سرّه ، ثمّ صار كاتب يزيد وصاحب سرّه اءيضاً بعد موت معاوية . (راجع : تاريخ الطبري ، 3: 275 و280 و524؛ والكامل في التاءريخ ، 2: 535؛ والعقد الفريد، 4: 164)؛ ويقول ابن كثير: كان كاتب معاوية وصاحب اءمره (البداية والنهاية ، 8: 22 و148)؛ وكان يزيد ينادم على شرب الخمر سرجون النصراني (الا غاني ،16:68). فهو إ ذن مستشاره وصاحب سرّه واءمره ونديمه على الا ثم ، وهكذا كان المبرّزون من رجال فصيل منافقي اءهل الكتاب في خدمة اءهداف حركة النفاق ، يعملون تحت ظلّ فصائل حركة النفاق الا خرى مثل فصيل حزب السلطة ، وفصيل الحزب الا موي ، مقرّبين من الحكّام ومستشارين لهم وندماء!

يقول ابن عبد ربه : ((سرجون : كتب لمعاوية ، ويزيد ابنه ، ومروان ابن الحكم ، وعبدالملك بن مروان ، إ لى اءن اءمره عبدالملك باءمرٍ فتوانى فيه ، وراءى منه عبدالملك بعض التفريط، فقال لسليمان بن سعد كاتبه على الرسائل : إ نّ سرجون يُدّل علينا بضاعته ، واءظنّ اءنه راءى ضرورتنا إ ليه في حسابه ، فما عندك فيه حيلة ؟ فقال : بلى ، لو شئت لحوّلت الحساب من الرومية الى العربية . قال : افعل . قال : اءنظرني اءُعاني ذلك . قال : لك نظرةٌ ماشئت . فحوّل الديوان ، فولاه عبدالملك جميع ذلك . (العقد الفريد، 4: 169، عنوان : من نبل بالكتابة وكان خاملاً).

 

سرجون

هو سرجون بن منصور كان من نصارى أهل الشام وقد اتخذه معاوية مستشارا له في أمر الحكومة وكان له مثل هذا الدور في عهد يزيد أيضا، وكان له أنيساً ونديماً. وهو الذي أشار على يزيد بتعيين عبيدالله بن زياد واليا على الكوفة للقضاء على نهضة مسلم بن عقيل بعد أن بايعه شيعة الكوفة.

بقى سرجون الرومي في بلاط الأموي بمنصب الكاتب في عهد مروان بن الحكم، وعبدالملك بن مروان. ولما رأوا منه بعض التقصير والتهاون عزلوه بأسلوب مخادع لطيف من قبيل تعريب الديوان بعد أن كان يكتب باللغة الرومية(العقد الفريد 4: 252).

 

طبرى در ادامه نقل داستان مى گويد: چون نامه ها به يزيد رسيد،ميان نامه هاشان بيش از دو روز فاصله نبود. وى سرجون،(210) غلام معاويه را فراخواند و گفت : چه نظر دارى ،حسين رهسـپـار كوفه شده است و مسلم بنعقيل در آن شهر برايش از مردم بيعت مى گيرد. از نعمان بن بشيرسستى در كار و سخنان ناروا شنيده ام ـ و نامه ها را داد تا بخواند ـچـه بايد كرد؟ چه كسى را بر كوفه بگمارم ؟ اين در حالى بودكه يزيد از عبيدالله دل خوشى نداشت و به او بد مى گفت .

سرجون گفت : آيا اگر معاويه زنده بود نظرش را مى پذيرفتى ؟

گفت : آرى .

گفت : پس فرمان ولايتدارى كوفه را براى عبيدالله زياد بنويس ؛و در ادامه پيمان معاويه را [از لباس خود] بيرون كشيد و گفت : ايننظر معاويه است كه در هنگام مرگ به نوشتن چنين نامه اى فرمانداد. يزيد نيز نظر او را پذيرفت و هر دو شهر را به عبيدالله داد؛فرمان ولايت كوفه را براى او ارسال داشت .(211)

آنـگـاه طبرى در ادامه روايت مى نويسد: سپس مسلم بن عمرو باهلى را كه در نزدش بود طلبيد و او را همراه فرمانخويش به بصره نزد عبيدالله فرستاد و به او چنين نوشت : امابعد، طرفدارانم از كوفه گـزارش داده اند كه ابنعقيل در كوفه سرگرم جمع آورى مردم براى ايجاد تفرقه ميانمسلمانان است . همين كه نامه ام را خواندى ، به سوى او رهسپار شوتا نزد كوفيان برسى ؛ آنگاه چنان كه دانه هاى تسبيح را از درونخاك مى جويند او را بجوى و دستگير كن و سپس زندانى ساز يابكش يا تبعيد كن ، والسلام .

 

تفصیل در لینک کربلا :

 

https://sites.google.com/site/hojjah/karbala.zip?attredirects=0&d=1

 

یهودی شدن اسلام توسط خلفای خشن سقیفه


قال الله تعالي :
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ {المائدة/82}

در عملیات مشرکان بر ضد پیغمبر(ص) باید سرنخ های توطئه یهود در مکه را بیابیم. در این آیه، اینکه الَّذِینَ أَشْرَکُوا را با واو به یهود عطف می کند، نشان از نوعی تبعیت دارد. یهود محور اصلی است و دشمنی مشرکان نسبت به یهود تبعی است. یعنی اگر موتور اصلی خاموش شود، عملیات تبعی هم خاموش خواهد شد




در ادامه بررسی یهودی شدن اسلام این بحث بسیار مهم است چرا که نشانگر نفوذ عوامل یهودی در بین خلفای مسلمین وانهدام تدریجی اسلام با تغییر وتحریف در دین است .

یهودیان بیش از 1000 سال  حاکمان بلامنازع مدینه یا یثرب بودند و آمدن رسول خاتم ص یا منجی را انتظار میکشیدند تا اورا بکشند،همین که حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، عبدالمطلب یا ابوطالب عموی آن حضرت بلافاصله مخفیانه ایشان را در صحرا به حلیمه سپردند از شر یهود ،  با اینکه محمد را مثل فرزندشان میشناختند !

 یهودیان بنی نضیر شهر خیبر را که در 165کیلومتری مدینه قرار داشت برگزیدند تا به مدینه نزدیک باشند و بتوانند قبیله های عربی و در رأس آنها قریش را برای تهاجم به مدینه و پیکار با رسول خدا(ص) زیر نظرو تحریک کنند. اینها از روزگار قدیم با رسولان جنگ داشتند سامری را در مقابل موسی علم کردند عیسی را بزعم خود بصلیب کشیدند . ورسول خدا را مسموم وشهید کردند و ذریه ایشان را کشتند وکربلا و. ....

عمر جاسوس یا اجیر یهود بود یا واقعا یهودی فرصت طلب وکابالیست #متصلب ؟


حالا ببينيد خانه اين دو نفر كجا بود و خداي متعال چي نازل كرد درباره ايشان در سوره توبه :

روى البخاري ج 1 ص 31 ( ... عن عمر قال كنت أنا وجار لي من الأنصار في بني أمية بن زيد وهي من عوالي المدينة ، وكنا نتناوب النزول على رسول الله صلى الله عليه وسلم ينزل يوماً وأنزل يوماً فإذا نزلت جئته بخبر ذلك اليوم من الوحي وغيره وإذا نزل فعل مثل ذلك فنزل صاحبي الأنصاري يوم نوبته ... ) وروى نحوه في ج 8 ص 4 ورواه البيهقي في سننه ج 7 ص 37 .

در این خبر بخاری نشان میدهد که عمر در عوالی مدینه نزدیک یهود بنی قریظه سکونت داشت تا اخبار رسول الله  ص ووحی را به دوستان یهودیش گزارش دهد تا آنها بتوانند تصمیم وبرنامه ریزی کنند ...


عن عَائِشَةَ رضي الله عنها زَوْجِ النبي صلى الله عليه وسلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ قال إِسْمَاعِيلُ يَعْنِي بِالْعَالِيَةِ فَقَامَ عُمَرُ يقول والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ....
صحيح البخاري
از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است كه گفت: رسول خدا از دنيا رفت؛ در حالى كه ابوبكر در سنح بود. اسماعيل (راوى حديث) گفته: مراد از سنح؛ بلندى‌هاى اطراف مدينه (عوالي) است. عمر برخاست و گفت: قسم به خدا رسول خدا از دنيا نرفته است....

جالبه ابوبكروعمر ازمكه مهاجرت كردند و آمدند در اطراف وحوالي مدينه ابوبكر در سنح وعمر درعوالي نزديك يهود بني قريظه سكني گزيد ؟!! خداي متعال هم أيه و ممن حولكم من الأعراب منافقون ...را درباره ايشان ومنافقين پيرامونشان نازل نمود .

مسجد بني قريظه يکي ديگر از امکنه منطقه عوالي مسجد بني قريظه است که طبق معمول، در روزگار امارت عمربن عبدالعزيز بر مدينه، به دستور خليفه وقت اموي، تجديد بنا شد. سخاوي نوشته است: مسجد بني قريظه در شرق مسجد شمس و فاصله نسبتاً طولاني با آن داشته ونزديک حرّه شرقي است .

رسول خدا (صلي الله و عليه و آله و سلّم) ميان ابوبكر و سالم مولي حذيفه[66] يا خارجة بن زيد[67] پيمان برادري بست. پيشتر در مكه ميان او و عمر پيمان برادري بسته شده بود.[68] وي در مدينه با بلال و عامر بن فُهَيْره در يك منزل زندگي مي‏كرد و هر سه بر اثر وبا در آستانه مرگ قرار گرفتند.[69] بعدها خانه‏اي مقابل خانه عثمان در كوچه بقيع، خانه‌اي در سمت شرقي و غربي مسجد مدينه، خانه‌اي در سنح در حومه مدينه، و خانه‌اي در سمت جنوبي مسجدالحرام داشت


چرا نماز در بيت المقدس ؟! جناب عمر :
 - حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنْبَاعِ رَوْحُ بْنُ الْفَرَجِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُفَيْرٍ، ثنا عَطَّافُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْأَرْقَمِ، عَنْ جَدِّهِ الْأَرْقَمِ، وَكَانَ بَدْرِيًّا، وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ آوَى فِي دَارِهِ عِنْدَ الصَّفَا حَتَّى تَكَامَلُوا أَرْبَعِينَ رَجُلًا مُسْلِمِينَ، وَكَانَ آخِرُهُمِ إِسْلَامًا عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَلَمَّا كَانُوا أَرْبَعِينَ خَرَجُوا إِلَى الْمُشْرِكِينَ، قَالَ: جِئْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأُوَدِّعَهُ وَأَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَيْنَ تُرِيدُ؟» قُلْتُ: أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، قَالَ: «وَمَا يُخْرِجُكُ إِلَيْهِ، أَفِي تِجَارَةٍ؟» قُلْتُ: لَا، وَلَكِنِّي أُصَلِّي فِيهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَلَاةٌ هَهُنَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلَاةٍ ثَمَّ»رجاله ثقات

اما درمورد ابن عمران وقال ابن حبان في الثقات: يحيى بن عمران بن عثمان بن الأرقم يروي، عَن أبيه روى عنه إبراهيم بن حمزة.
قلت( ذهبی ): فهو هذا.

آخرین از 40 نفر جناب عمر اسلام آورد و به رسول خدا ص گفت میخواهم به قدس بروم تا در آنجا نماز بگزارم ؟!


رسول خدا ص هم بعمر گفتند نماز در همین جا بهتر از 1000 نماز آنجاست .
وقال عليه الصلاة والسلام : صَلاةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلاة فِيمَا سِوَاهُ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ . رواه البخاري ومسلم .

قال رسول الله صلى الله عليه و سلم :
 صلاة في المسجد الحرام مائة ألف صلاة و صلاة في مسجدي ألف صلاة و في بيت المقدس خمسمائة صلاة

نماز در مسجد رسول ص ثوابش بیشتر از نماز بیت المقدس است:
حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ مُغِيرَةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ سَهْمِ بْنِ مِنْجَابٍ، عَنْ قَزْعَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: وَدَّعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا فَقَالَ لَهُ: «أَيْنَ تُرِيدُ؟» قَالَ: أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَلَاةٌ فِي مَسْجِدِي أَفْضَلُ مِنْ مِائَةٍ فِي غَيْرِهِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامِ»
[حكم حسين سليم أسد] : إسناده صحيح


قلت: وروى الإسماعيلي من حديث الثوري، عن أبي سنان ضرار، عن عبد الله بن أبي الهذيل قال: سَمِعتُ عمرَ خَطَبنا بالرَّوْحاء  فقال: لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلا إلى البيتِ العتيقِ.المصنف
شد رحال فقط بسوی بیت یهود مجاز است !
قال كتبت لعمر بن الخطاب حين صالحة نصارى أهل الشام...مسندفاروق ابن كثير


#مصالحه عمر با يهود :
وعن خالد وعبادة قالا صالح عمر أهل إيلياء بالجابية وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتابا واحدا ما خلا أهل إيلياء بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أعطى عبدالله عمر أمير المؤمنين أهل إيلياء من الأمان أعطاهم أمانا لأنفسهم وأموالهم ولكنائسهم وصلبانهم وسقيمها وبريئها وسائر ملتها...طبري


البته کعب الاحبارمشاور عمر ودوستش ابوهریره در فضیلت بخشی به قدس وشام کوتاهی نکردند بعلت وجود قلمرو معاویه که وقتی معاویه دید ابوهریره دروغی را برسول خدا ص بست در قدح مولا علی ع ، امارت مدینه را به ابوهریره بخشید !

همچنین عمر هنگام ورود به قدس گفت #اللهم لبیک :

وروى البيهقي في سننه ج 5 ص 41 (وأخبرنا) أبو الحسين بن الفضل القطان أنبأ عبد الله بن جعفر ثنا يعقوب بن سفيان ثنا محمد بن المثنى ثنا يعلى بن عبيد ثنا محمد بن اسحاق عن محمد بن شهاب عن يحيى بن عباد عن عباد يعنى ابن عبد الله بن الزبير قال حدثت ان عمر بن الخطاب رضى الله عنه لما دخل بيت المقدس قال لبيك اللهم لبيك –
وسند بعد :

1269 - وَقَالَ إِسْحَاقُ : أخبرنا يعلى ، ثنا محمد بن إسحاق ، عن محمد بن شهاب ، عن يحيى بن عباد ، عن عباد قال : حُدثت أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه لما دخل بيت المقدس قال : لبيك اللهم لبيك.
المطالب العالية
بزوائد المسانيد الثمانية
للحافظ احمد بن علي بن حجر العسقلاني
واخرجه :
أخرجه يعقوب بن سفيان البسوي في المعرفة والتاريخ (1/ 365)، عن محمد بن المثنى عن يعلي بن عبيد به بلفظه.
ومن طريقه البيهقي في السنن الكبرى (5/ 41).
وأورده البوصيري في مختصر الإتحاف (4/ 326: 2952)، وعزاه لإسحاق ابن راهويه.


تقریبا تمام احادیث فضیلت بیت المقدس و مسجد الاقصی توسط امویان یهودی دست نشانده عمرجعل شده. کار تا جایی رسیده که گفتند کعبه هر روز در مقابل مسجد الاقصی تعظیم میکنه !!!! اخْرُج احْمَد عَن عبيد بن آدم ان عمر بن الْخطاب رَضِي الله عَنهُ كَانَ بالجابية فَذكر فتح بَيت الْمُقَدّس فَقَالَ لكعب أَيْن ترى ان أُصَلِّي قَالَ خلف الصَّخْرَة قَالَ لَا وَلَكِن أُصَلِّي حَيْثُ صلى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فَتقدم إِلَى الْقبْلَة فصلى
واخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن عمر قَالَ لما اسري برَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم رأى مَالِكًا خَازِن النَّار فَإِذا رجل عَابس يعرف الْغَضَب فِي وَجهه

#سجده و لبیک عمر در قدس ؟؟!!
أنبأنا أبو جعفر محمد بن أبي علي أنا أبو بكر الصفار أنا أحمد بن علي بن منجوية أنا أبو أحمد الحاكم أنا أبو عبدالله محمد بن المسيب بن إسحاق أنبأنا أبو عمير نا ضمرة يعني ابن ربيعة عن ابن عطاء يعني عثمان عن ابن أبي سودة عن أبي مريم قال دخلت مع عمر بن الخطاب محراب داود فقرأ فيه ( ص ) وسجد .تاریخ دمشق


 « ؟!عمر به شخصی گفت اگر به بیت المقدس رفتی زیارت آن را عمره قرار بده
15788- حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ , عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ , عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ ، قَالَ : أَتَى رَجُلٌ عُمَرَ ، فَقَالَ : إنِّي أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ ، فَقَالَ : اذْهَبْ فَتَجَهَّزْ فَإِذَا تَجَهَّزْت فَآذِنِّي ، فَلَمَّا تَجَهَّزَ أَتَاهُ ، قَالَ : اجْعَلْهَا عُمْرَةً.

چرا عمر معتقد بود بیت المقدس مثل #کعبه است ؟! :

15789- حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ , عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ , عَنْ سَعِيدٍ ، قَالَ : بَيْنَا عُمَرُ يَعْرِضُ إبل الصَّدَقَةِ إذْ أَقْبَلَ رَاكِبَانِ ، فَقَالَ : مِنْ أَيْنَ ؟ فَقَالاَ : مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ ، فَعَلاَهُمَا عُمَرُ بِالدِّرَّةِ ، قَالَ : حَجٌّ كَحَجِّ الْبَيْتِ.
الكتاب : مُصنف ابن أبي شيبة
المصنف : أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (159 ـ 235 هـ)

9165 - عبد الرزاق عن معمر عن بن عيينة عن عبدالكريم الجزري عن بن المسيب قال جاء رجل فاستأذن عمر إلى بيت المقدس فقال عمر تجهز فإذا فرغت فآذني فلما فرغ جاءه قال اجعلها عمرة
الكتاب : مصنف عبد الرزاق
المؤلف : أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني
ناصرخسرو (درقرن پنجم ) مسجد الاقصی را چنین توصیف کرده است ۞ : آنجا را عمارتی به تکلف کرده اند و فرشهای پاکیزه افکنده و خادمان جداگانه ایستاده همیشه خدمت آن را کنند، و چون به دیوار جنوبی بازگردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست و ساحت است و پوشش مسجد بزرگ که مقصوره در او است بر دیوار جنوبی است و غربی . و این پوشش را چهارصد و بیست ارش طول است در صد و پنجاه ارش عرض و دویست و هشتاد ستون رخامی است و بر سر اسطوانه ها طاقی از سنگ در زده و همه سر و تن ستونها منقش است و درزها را به ارزیز گرفته چنانکه محکمتر نتواند بود و میان دو ستون شش گز است همه فرش رخام ملون انداخته و درزها به ارزیز گرفته ومقصوره بر وسط دیوار جنوبی است بسیار بزرگ چنانکه شانزده ستون در آنجاست و قبه ای عظیم بزرگ منقش به مینا... و در آن جا حصیرهای مغربی انداخته و قندیلها و مسرجها جداجدا به سلسله آویخته است . و محرابی بزرگ ساخته اند همه منقش به مینا و دو جانب محراب دو عمود رخام باشد به رنگ عقیق سرخ ... و بر دست راست محراب معاویه است و بر دست چپ #محراب عمر


عشق عمر وکعب به بیت المقدس ویهود :

فلما فتح عمر بيت المقدس وتحقق موضع الصخرة، أمر بإزالة ما عليها من الكناسة حتى قيل إنه كنسها بردائه، ثم استشار كعبا أين يضع المسجد ؟ فأشار عليه بأن يجعله وراء الصخرة، فضرب في صدره وقال: يا ابن أم كعب ضارعت اليهود: وأمر ببنائه في مقدم بيت المقدس.

(أي أن كعبًا كان يريد أن يجعل قبلة اليهود والمسلمين واحدة، إلى الصخرة!!)

چون خدای متعال قبله را عوض کرده بود اینها با بازگشت #بجاهلیت قصد اعاده آنرا داشتند ( مانند عشق عمر بجاهلیت  که مقام ابراهیم ع را به مکان جاهلیش برگرداند )


يقول ابن كثير في البداية والنهاية (جاء عمر إلى الصخرة فاستدل على مكانها من كعب الأحبار، فأشار عليه كعب أن يجعل المسجد من ورائه، فقال:  #ضاهيت اليهودية، ثم جعل المسجد في قبلي بيت المقدس وهو العمري اليوم)

و ادامه راه عمر یهودی توسط امویان یهودی :
ولما جاء عبد الملك بن مروان إلى الحكم جدد ذلك المسجد وكبره باسم مسجد قبة الصخرة. وهكذا جعل كعب لتلك الصخرة مكانة مقدسة عند المسلمين، وأصبح السذج من العلماء وغيرهم يسميها بالصخرة المقدسة؟!


قال الامام أحمد: حدثنا أسود بن عامر، ثنا حماد بن سلمة، عن أبي سنان، عن عبيد بن آدم وأبي مريم وأبي شعيب أن عمر بن الخطاب كان بالجابية فذكر فتح بيت المقدس، قال: قال ابن سلمة: فحدثني أبو سنان عن عبيد بن آدم سمعت عمر يقول لكعب: أين ترى أن أصلي ؟ قال إن أخذت عني صليت خلف الصخرة وكانت القدس كلها بين يديك، فقال عمر #ضاهيت اليهودية لا ولكن أصلي حيث صلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فتقدم إلى القبلة فصلى، ثم جاء فبسط رداءه وكنس الكناسة في ردائه وكنس الناس.
وهذا إسناد جيد. ابن کثیر...



وساختن مسجدی در قدس : :
وحضر عمر لفتح بيت المقدس، وسأل عن الصخرة فأري مكانها وقد علاها الزبل والتراب، فكشف عنها وبنى عليها مسجداً على طريق البداوة. وعظم من شأنه ما أذن الله من تعظيمه، وما سبق من أم الكتاب في فضله حسبما ثبت.
ثم احتفل الوليد بن عبد الملك في تشييد مسجده، على سنن مساجد الإسلام بما شاء الله من الاحتفال، كما فعل في المسجد الحرام وفي مسجد النبي صلى الله عليه وسلم بالمدينة وفي مسجد دمشق، وكانت العرب تسميه بلاط الوليد. وألزم ملك الروم أن يبعث الفعلة والمال لبناء هذه المساجد، وأن ينمقوها بالفسيفساء فأطاع لذلك وتم بناؤها على ما اقترحه.
الكتاب : مقدمة ابن خلدون

 

وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و برسول خدا میگفت احادیث اهل کتاب تو قلب ما مینشینند ! بروایت ابن ضریس و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) ویهود بعمر میگفتند تو والله صاحب مایی بدون شک  بروایت ابن عبد البروصالحی شامی ... ونماز در بيت المقدس را دوست داشت بروايت طبراني ، ومسجدی آنجا ساخت ! بروایت ابن کثیرهمین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت یهودی وکعب الاحبار و... کردند ووی را مناصب عالی دادند حتی جمع مصحف شریف !!! :

 

 

 

لما صالح عمر بن الخطاب أهل بيت المقدس جاءه كعب الأحبار فأسلم، ففرح به، وقال: هل لك أن تسير معي إلى المدينة وتزور قبره صلى الله عليه وسلم, وتتمتع بزيارته، قال: نعم.

هدف عمر چه بود ؟ آیا میخواست اسلام را یهودی کند ؟ یا اینکه بعد از ایشان با آتش زدن احادیث رسول خدا ص وحبس اصحاب و آزادی به یهود برای انتشار اسرائیلیات ونابودی اسلام و ....


عمر هم كه اصحاب رسول خدا ص را از احاديث رسول خدا ص منع وايشان را زنداني و مثل ابوبكر احاديث پيامبر ص را ميسوزاند و دستور تجريد قران از احاديث رسول خدا ص را داد  وبه كعب يهودي وتميم داري اجازه انتشار اسرائيليات را داد ومعاويه هم كه بروايت صحيح مسلم ميگفت فقط احاديث زمان عمر را روايت كنيد ؟؟!!!!

معاويه جلاد كه دستنشانده عمر بود بروايت اخبار عامه ميگفت كعب الاحبار از علما بود و مادرحقش كوتاهي كرديم ؟؟!!!!


وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.
بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت یهودی را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!

وأخرج ابن سعد (3 / 500) باسناد صحيح من طريق عفان ابن مسلم، عن وهيب، عن أيوب، عن أبي قلابة، عن أبي المهلب: " كان تميم يختم القرآن في سبع ".
وروى الزهري، عن السائب بن يزيد، قال: أول من قص تميم الداري، استأذن عمر، فأذن له، فقص
قائما.

3 - حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ نَجْدَةَ الْحَوْطِيُّ، حَدَّثَنَا بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنِ الزُّبَيْدِيِّ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: " لَمْ يُقَصَّ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَا عَهْدِ أَبِي بَكْرٍ وَلَا عَهْدِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، وَأَوَّلُ مَنْ قَصَّ تَمِيمٌ الدَّارِيُّ اسْتَأْذَنَ عُمَرَ أَنْ يَقُصَّ فَأَذِنَ لَهُ أَنْ يَقُصَّ قَائِمًا عَلَى رِجْلَيْهِ

6 - حَدَّثَنَا أَبُو مُوسَى، حَدَّثَنَا الضَّحَّاكُ بْنُ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِي عُرَيْبٍ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ مُرَّةَ، قَالَ: دَخَلَ عَوْفُ بْنُ مَالِكٍ الْمَسْجِدَ وَابْنُ عَبْدِ كُلَالٍ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَالَ: فَقَالَ عَوْفٌ: مَا هَذِهِ الْجَمَاعَةُ؟ قَالُوا: كَعْبٌ يَقُصُّ. قَالَ: يَا وَيْحَهُ، أَمَا سَمِعَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «لَا يَقُصُّ إِلَّا أَمِيرٌ أَوْ مَأْمُورٌ أَوْ مُرَاءٍ أَوْ مُخْتَالٌ»


الكتاب: المذكر والتذكير والذكر
المؤلف: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني (المتوفى: 287هـ)
تحقيق: ياسر خالد بن قاسم الردادي
الناشر: دار المنار - الرياض


این یهودیان در زمان عمر پیش از خطبه‌های نماز جمعه آزادنه بدستورعمر سخنرانی می‌کرد. اما عمر صحابه را از احادیث رسول خدا ص منع میکند وحبس وشلاق واحادیث پیامبر ص را مثل ابوبکر آتش میزند!!!!


نتیجه این بحثها این است تا همگان بدانند که چرا شیاطین از هر جهت به شیعیان حمله کرده ومیکنند زیرا که فقط شیعیان علی ع حامل پرچم رسول خدا ص وعامل به سنن وشرع مبین اسلام هستند وسایر مذاهب مانند وهابیت وآل سعود (آل یهود) و صیهونیستها ویهودیان و داعش همگی پیروان شیاطین و تحریف شده میباشند .


تفصیل یهودی شدن اسلام بدست خشونت طلبان سقیفه در :

https://sites.google.com/site/hojjah/javdan.zip

نقش یهود در فاجعه کربلا

 

 

روند یهودی شدن اسلام که از اواخر عمر رسول خدا ص با توطئه مسجد ضرار وعقب گرد وانقلاب جاهلی و نقشه قتل رسول خدا بنص آیه 74 توبه شروع شده بود در کربلا تقریبا پایان یافت .

هنگامیکه امام سجاد ع و هاشمیان در بند زندان امویان در دمشق بودند دیدند که نگهبانان زندان زبانشان رومی است ونقشه خراب کردن سقف زندان را بر سر اسرای کربلا دارند !

قاضی نعمان (م 363 ق) پس از ذکر گریه نمایشی یزید می نویسد:
و قیل انّ ذلک بعد أن أجلسهنّ فی منزل لا یکنّهنّ من برد و لا حرّ، فأقاموا شهراً و نصف، حتّی اقشرّت وجوههنّ من حرّالشّمس، ثمّ أطلقهم؛ گفته شده: این کار یزید (گریه نمایشی او) پس از زمانی بود که او ایشان را در منزلی جای داد که آنان را از سرما و گرما محافظت نمی کرد. آنان یک ماه و نیم در این وضع به سر بردند، تا آنکه پوست صورت ایشان از حرارت خورشید کنده شد و پس آن گاه اقدام به آزادی ایشان کرد

صاحب بصائرالدّرجات از امام صادق (ع) روایت می کند که وقتی امام زین العابدین (ع) و همراهان را در آن خانه جای دادند، بعضی از آنان گفتند: ما را در اینجا جای دادند تا بر سرمان خراب شود، و ما ‫#‏کشته‬ شویم !
وعن محمد بن جزك، واراني قد سمعته عن ابن جزك، عن ياسر انظروا إلى هؤلاء يخافون أن تقع عليهم البيت وانما يخرجون غدا فيقتلون قال على بن الحسين ع: لم يكن فبنا احد يحسن الرطانة غيري والرطانة عند اهل المدينة الرومية.

عن يحيى الحلبى عن محمد بن على الحلبى قال سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول لما اتى بعلى بن الحسين عليه السلام يزيد بن معاوية عليهما لعاين الله ومن معه جعلوه في بيت فقال بعضهم انما جعلنا في هذا الببت ليقع علينا فيقتلنا فراطن الحرس فقالوا انظروا إلى هؤلاء يخافون ان تقع عليهم البيت وانما يخرجون غدا فيقتلون قال على بن الحسين ع لم يكن فينا احد يحسن الرطانة غيرى والرطانة عند اهل المدينة الرومية حدثنا عبدالله بن جعفر عن ابى هاشم الجعفرى قال دخلت على ابى الحسن عليه السلام فقال يابا هاشم كلم هذا الخادم بالفارسية فانه يزعم انه يحسنها فقلت للخادم زانويت چيست فلم يجبنى فقال عليه السلام يقول ركبتك ثم قلت نافت چيست فلم يجبنى فقال يقول سرتك.
بصائر الدرجات ج1

علی بن حسین (ع) و زنان همراه را در حال اسارت به نزد یزید آوردند و آنان را در خانه ای قرار دادند و عده ای از عجم (رومیان) را که آشنایی با زبان عربی نداشتند، به نگهبانی واداشتند. برخی از اسیران اهل بیت رو به برخی دیگر کردند و گفتند: ما را در چنین خانه ای جای داده اند تا بر سر ما خراب گردد و ما در زیر آوار کشته شویم. حضرت علی بن حسین(ع) رو به نگهبانان کرد و با زبان رومی از ایشان پرسید: آیا می دانید که این زنان چه می گویند؟ آنان چنین می گویند (و آن حضرت سخنانشان را نقل کرد!) نگهبانان گفتند: به ما گفته اند که شما را فردا از اینجا بیرون آورده و خواهند کشت! حضرت علی بن حسین(ع) فرمود: نه، هرگز چنان نخواهد شد و خداوند نخواهد گذاشت که چنان کنند. آن گاه رو به ایشان کرد و با زبان ایشان به آموزش آنها پرداخت .

یزید به قصد وارد آوردن فشار روحی و جسمی، اهل بیت(ع) را در جایی بسیار نامناسب قرار داد که به هیچ وجه ایشان را از گرمای روز و سرمای شب محافظت نکند. اثر گرما بر بدن مطهر ایشان نمایان شد؛ به نحوی که پوست چهره ایشان دگرگون و خشک گردید و کنده شد، و از آنجا که آنان در این مکان تحت نظر بودند، در واقع آنجا برایشان زندان بود (شاید هم میخواست سقف بر سرشان خراب شود وبگوید که من تقصیری در قتل ایشان نداشتم ) .
یزید قصد کشتن حضرت امام سجادّ(ع) و چه بسا دیگر اسیران را داشت؛ همان طور که از این روایت و دیگر روایات فهمیده می شود، ولی تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی، به واسطه سبب حضرت امام زین العابدین (ع) و حضرت زینب (س) و دیگر اسیران اهل بیت : مانع از اجرای این نقشه شد که همه اینها با اراده الهی انجام پذیرفت تا حجّت خداوند محفوظ ماند و سلسله حجّت های الهی استمرار یابد ...
از اين روايت شريفه استفاده مى شود كه پاسبانان دولت بنى ‫#‏اميّه‬ در زندان و آنهايى كه از سوى يزيد بر اسراى اهل بيت گمارده شده بوده اند به زبان رومى تكلّم مى نموده اند، و ظن قوى آن است كه اصلا رومى بوده اند. چون دولت بنى اميّه با روم مرتبط بود و دولت روم در دربار بنى اميّه و معاويه و يزيد نفوذ داشت . چنانكه سر جون بن منصور رومى ، كه معرب سرژيوس است ، از زمان معاويه تا دوره عبدالملك تقريبا كاتب و وزير مشاور در دربار اموى بود و تدبير قتل سيّدالشهدا عليه السلام به دست ابن زياد را او به يزيد پيشنهاد داد.

و این نشان میدهد که ‫#‏معاویه‬ ویزید وقبلا هم عمر روابط کاملا سری و دوستانه ای با یهود و روم جهت نابودی اسلام داشتند

چون دولت بنى اميّه با روم مرتبط بود و دولت روم در دربار بنى اميّه و معاويه و يزيد نفوذ داشت . چنانکه ‫#‏سِرجون‬ بن منصور رومى ، از زمان معاويه تا دوره عبدالملک تقريباً کاتب و وزير مشاور در دربار اموى بود و تدبير قتل سيّدالشهدا عليه السلام به دست ابن زياد را او به يزيد پيشنهاد داد.

همچنین جناب ‫#‏عمر‬ هم که محبوبترین افراد نزد ‫#‏یهود‬ بود بروایت طبری وواحدی و....

فقالوا: يا عمر ما أحد ‫#‏أحب‬ إلينا منك، قلت ولم ؟ قالوا: لانك تأتينا وتغشانا، قلت: إنما أجئ لاعجب من تصديق كتاب الله بعضه بعضا، وموافقة
التوراة القرآن وموافقة القرآن التوراة،

وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) ویهود به عمر میگفتند تو والله #صاحب مایی بدون شک (بروایت ابن عبد البر وصالحی شامی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و برسول خدا ص  میگفت احادیث اهل کتاب تو قلب ما مینشینند !! (بروايت ابن ضريس) و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) .... همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت و کعب الاحبار و تمیم داری و وهب بن منبه و ابن ملجم کردند و ایشانرا مناصب عالی دادند مانند ازادی خطابه و جمع مصحف شریف اما اکابر و داناترین صحابه به قران و سنت مانند ابن مسعود و ابودرداء را محبوس و ممنوع الحدیث !

 

 

عمر که یهودی بود !  مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه از یهود صدوقیان بود که دشمن احادیث بودند و فقط به تورات اعتقاد داشتند !  #معاویه و عثمان ومروان هم که از نسل امیه بن عبد شمس یهودی بودند ! زید بن ثابت هم که یهودی بود و ...

 

وأخرج ابن الضريس في "فضائل القرآن" ، وأبو عبيد في "غريب الحديث" 3/29، ومن طريقه البيهقي في "الشعب" عن الحسن البصري: أن عمر بن الخطاب قال: يا رسول الله، إن أهل الكتاب يحدثوننا بأحاديث قد أخذت ‫#‏بقلوبنا‬ وقد هممنا أن نكتبها، فقال: "يا ابن الخطاب
أمتهوَّكون أنتم كما تهوكت اليهود والنصارى؟ أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بها بيضاء نقية، ولكني أعطيت جوامع الكلم، واختصر لي الحديث اختصاراً"، ورجاله ثقات إلا أنه من مراسيل الحسن البصري.

خیلی قدرت میخواد که در مقابل رسول خدا ص چنین حرفی بزنی !!!!!!
یعنی میخواد بگه ما اسلام را نمیخواهیم یهود بهتره !!!!!!

همچنین خود یهودیان قبلا به عمر بشارت دادند که بخدا سوگند تو ‫#‏صاحب‬ مایی بدون شک :

ثم قال: يا هذا! لقد علم أهل الكتاب أنه لم يبق على وجه الأرض رجل أعلم مني اليوم، وإني أجد صفتك، إنك الذي تخرجنا من هذا الدير، وتغلب على هذا البلاد. فقلت: أيها الرجل! ذهبت من الأمر في غير مذهب. قال: ما اسمك؟ قلت: عمر بن الخطاب. قال: أنت والله الذي لا إله إلا هو صاحبنا من غير شك، فاكتب لي على ديري هذا وأهله وما فيه أماناً، ....
الكتاب : بهجة المجالس وأنس المجالس
المؤلف : ابن عبد البر

همین عمر امویان یهودی و رومی را بقدرت رساند تا اسلام نبوی را دفن و تحریف سازند :

عجب ! عمر میداند که #عثمان بعد از وی خلیفه میشود ! اما از خلیفه شدن امام علی ع غمگین وخشمگين میشود ومیگوید : وادفراه : !!!!!!

 

وروى أبو داود في سننه ج 2 ص 403
( ... عن الأقرع مؤذن عمر بن الخطاب ، قال : بعثني عمر الى الأسقف (کعب الاحبار) ، فدعوته ، فقال له عمر : وهل تجدني في الكتاب ؟ قال: نعم ، قال : كيف تجدني ؟ قال : أجدك قرناً ، فرفع عليه الدرة ، فقال : قرن مه ؟ فقال : قرن حديد ، أمين شديد ، قال : كيف تجد الذي يجئ من بعدي ؟ فقال : أجده خليفة صالحاً غير أنه يؤثر قرابته ، قال عمر : يرحم الله عثمان ! ثلاثا ، فقال : كيف تجد الذي بعده ؟ قال : أجده صدأ حديد ، فوضع عمر يده على رأسه فقال : يا دفراه (ذفراه) يا دفراه ، فقال : يا أمير المؤمنين ، إنه خليفة صالح ولكنه يستخلف حين يستخلف والسيف مسلول والدم مهراق ! قال أبو داود : الدفر النتن ) ورواه في تهذيب التهذيب ج1 ص 323 ، وروى ابن شبة في تاريخ المدينة ج 3 ص 1078 :

وهذا الحديث صحيح الاسناد ذكره ابو داود وسكت عنه وكل ما سكت عنه فهو صالح .

 

عمر دنبال کعب يهودي میفرستد تا از وی بپرسد که مرا در کتاب چگونه میابی ؟  کعب هم میگوید أجدك قرناً ، یعنی شاخ یا تاج ! (ذوالقرنین یعنی صاحب دو شاخ ) عمر شلاقش را بالا میبرد ! میگوید دژی محکم آهنی وامین شدید عمر میگوید بعد از من چطور ؟ میگوید خلیفه صالحی که فامیلش را ترجیح میدهد عمر هم 3 بار گفت خدا عثمان را رحمت کند ! اما در باره امام علی ع کعب میگوید تیز وتند ! وعمر دستش را بر سرش میگذارد ای وای (خاک برسر شدیم از این خلیفه متعفن کثیف ! ) اما کعب میگوید ای امیر مومنین او خلیفه صالحی است و جانشین میشود هنگام خلافت و شمشیر کشیده است وخون ریخته شده و....

 

 

تفصیل ‫#‏یهودی‬ سازی اسلام توسط یهودیان سقیفه :


https://sites.google.com/site/hojjah/yahood.iran.zip

یهود ، عمر ، زید بن ثابت ، کعب الاحبار ، تحریف ، سقیفه ، عثمان ، قرآن

 


نقش یهودیان در تحریف اسلام وجمع قران چه بود ؟

پس از کودتای یهودیان در سقیفه و بخلافت رساندن حزب یهودی ابوبکر وعمر وعثمان اموی یهودی و معاویه رومی ومروان یهودی ، زید بن ثابت که به شهادت اصحاب پیامبر وعلمای سنی از یهودیان بود (قبلا در سقیفه هم فریاد میزد که با ابوبکر بیعت کنید که صاحبتان است ) مامور جمع کتاب آسمانی مسلمین میشود در حالیکه اکابر اصحاب مانند امیر المومنین ع ابن مسعود وابی بن کعب رض در بین آنها بودند :

علت درگیری شدید وخطبه خواندن عبد الله بن مسعود رض وابی بن کعب در ماجرای جمع قران توسط زید که به قتل ابن مسعود انجامید چه بود :

حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو شِهَابٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ قَالَ: خَطَبَنَا ابْنُ مَسْعُودٍ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: " {وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ} [آل عمران: 161] غُلُّوا مَصَاحِفَكُمْ، وَكَيْفَ تَأْمُرُونِي أَنْ أَقْرَأَ عَلَى قِرَاءَةِ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ، وَقَدْ قَرَأْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِضْعًا وَسَبْعِينَ سُورَةً، وَأَنَّ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ لَيَأْتِي مَعَ الْغِلْمَانِ لَهُ ذُؤَابَتَانِ،(با دو زلف بافته مانند یهودیان ) وَاللَّهِ مَا أُنْزِلَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَأَنَا أَعْلَمُ فِي أَيِّ شَيْءٍ نَزَلَ، مَا أَحَدٌ أَعْلَمُ بِكِتَابِ اللَّهِ مِنِّي، وَمَا أَنَا بِخَيْرِكُمْ، وَلَوْ أَعْلَمُ مَكَانًا تَبْلُغُهُ الْإِبِلُ أَعْلَمَ بِكِتَابِ اللَّهِ مِنِّي لَأَتَيْتُهُ " قَالَ أَبُو وَائِلٍ: فَلَمَّا نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ جَلَسْتُ فِي الْحِلَقِ فَمَا أَحَدٌ يُنْكِرُ مَا قَالَ حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ، وَسَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو شِهَابٍ بِهَذَا حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورِ بْنِ سَيَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو شِهَابٍ بِهَذَا .المصاحف

ابن مسعود می‌گوید: زمانی که من ۷۰ سوره قرآن را از دهان رسول الله(ص) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهای بافته شده در مکتب‌خانه درس می‌خواند...
ابن ابی کعب نیز درباره زید می‌گوید:زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با موهای بافته شده، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد....

 

أبو داود الطيالسي أنا عمران القطان عن بكر بن عبد الله عن أبي رافع عن أبي هريرة أنه لقى كعبا فجعل يحدثه ويسأله فقال كعب: ما رأيت أحدًا لم يقرأ التوراة أعلم بما فيها من أبي هريرة.تذکره الحفاظ ذهبی

کعب الاحبار در تمجید از ابوهریره می گفت :
" کسی را ندیدم که تورات را نخوانده باشد اما به محتوای آن از ابوهریره آگاه تر باشد.

همین ابوهریره به زید بن ثابت لقب حبر که به علمای یهودی میدادند عطا کرد ! 

 

 

قال أبو هريرة حين مات زيد بن ثابت: اليوم مات حبر هذه الأمة! و لعل الله أن يجعل في ابن عباس منه خلفا .طبقات الکبری 

 

 

وتایید ابوهریره توسط زید :

 

حماد بن شعيب، عن إسماعيل بن أمية، عن محمد بن قيس بن مخرمة: أن رجلا جاء إلى زيد بن ثابت، فسأله عن شئ، فقال: عليك بأبي هريرة ; فإنه بينا أنا وهو وفلان في المسجد ندعو، خرج علينا رسول الله صلى الله عليه وسلم ; فجلس، وقال: " عودوا إلى ما كنتم ".سیر اعلام ذهبی

 

 

 جمع یهودیان جمعه !

 

 

امام علی(ع)  درباره کعب‌الاحبار می‌گفت: او از دروغگویان است.

 

 

 

محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، وعن محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أُذينة، عن زرارة قال: كنت قاعدا إلى جنب أبي جعفر (عليه السلام) وهو محتب مستقبل الكعبة، فقال: أما إن النظر إليها عبادة، فجاءه رجل من بجيلة يقال له: عاصم بن عمر، فقال لابي جعفر (عليه السلام): إن كعب الاحبار كان يقول: إن الكعبة تسجد لبيت المقدس في كل غداة، فقال أبوجعفر (عليه السلام): فما تقول فيما قال كعب الاحبار؟ فقال: صدق، القول ما قال كعب، فقال أبوجعفر (عليه السلام): كذبت وكذب كعب الاحبار معك، وغضب.کافی

 

 

 

از زراره روایت شده که گفت: شخصی به‌نام عاصم‌ بن ‌عمر نزد امام باقر(ع)  آمد و گفت: کعب‌الاحبار می‌گوید: «هر بامداد کعبه مقابل بیت‌المقدس سجده می‌کند» امام باقر(ع)  فرمود: نظر تو درباره سخن کعب چیست؟ او گفت: کعب راست گفته است. امام باقر(ع)  فرمود: تو و کعب، هردو دروغ می‌گویید.

 



اما دلایل یهودی بودن زید بن ثابت و یهودی شدن اسلام بعد از سقیفه :


ابن حجر در اصابه اش نوشته :

4166 - الضحاك بن خليفة بن ثعلبة بن عدي بن كعب بن عبد الأشهل الأنصاري الأشهلي قال أبو حاتم شهد غزوة بني النضير وله ذكر وليست له رواية وقال أبو عمر هو ولد أبي جبيرة بن الضحاك شهد أحدا وعاش إلى خلافة عمر قال بن سعد كان مغموصا عليه وهو الذي تنازع هو ومحمد بن مسلمة في الساقية فترافعا إلى عمر فقال لمحمد ليمرن بها ولو على بطنك وقال بن شاهين سمعت بن أبي داود يقول هو الذي قال رسول الله صلى الله عليه و سلم عنه يطلع عليكم رجل من أهل الجنة ذو مسحة من جمال زنته يوم القيامة زنة أحد فاطلع الضحاك بن خليفة قال وهو الذي اشترى نفسه من ربه بماله الذي يدعي مال الضحاك بالمدينة قلت بين هذا الكلام وكلام بن سعد بون والذي رأيته في ديوان حسان رواية أبي سعيد السكري وقال يهجو الضحاك بن خليفة الأشهلي في شأن بني قريظة وكان أبو الضحاك منافقا وهو جد عبد الحميد بن أبي جبيرة فذكر شعرا قلت فلعل هذا سلف بن سعد لكنه في والد الضحاك لا فيه وذكر بن إسحاق في غزوة تبوك قال وبلغ النبي صلى الله عليه و سلم أن ناسا من المنافقين يجتمعون في بيت شويكر اليهودي يثبطون الناس عن الغزو فبعث طلحة في قوم من الصحابة وأمره أن يحرق عليهم البيت ففعل فاقتحم الضحاك بن خليفة من ظهر البيت فانكسرت رجله وأفلت وقال في ذلك ... كادت وبيت الله نار محمد ... يسقط بها الضحاك وابن أبيرق ... سلام عليكم لا أعود لمثلها ... أخاف ومن يشمل به الريح يحرق وكأنه كان كما قال بن سعد ثم تاب بعد ذلك وانصلح حاله



ابن کثیر هم گفته :

قال ابن اسحاق ومربع بن قيظي وكان أعمى وهو الذي قال لرسول الله صلى الله عليه و سلم حين أجاز في حائطه وهو ذاهب إلى أحد لا أحل لك إن كنت نبيا أن تمر في حائطي وأخذ في يده حفنة من تراب ثم قال والله لو أعلم أني لا أصيب بها غيرك لرميتك بها فابتدره القوم ليقتلوه فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم دعوه فهذا الاعمى أعمى القلب أعمى البصر وقد ضربه سعد ابن زيد الاشهلي بالقوس فشجه قال وأخوه أوس ين قيظي وهو الذي قال إن بيوتنا عورة قال الله وما هي بعورة إن يريدون إلا فرارا قال وحاطب بن أمية بن رافع وكان شيخا جسيما قد عسا في جاهليته وكان له ابن من خيار المسلمين يقال له يزيد بن حاطب أصيب يوم أحد حتى أثبتته الجراحات فحمل إلى دار بنى ظفر فحدثنى عاصم بن عمر بن قتادة أنه اجمع اليه من بها من رجال المسلمين ونسائهم وهو يموت فجعلوا يقولون ابشر بالجنة يا ابن حاطب قال فنجم نفاق أبيه فجعل يقول أجل جنة من حرمل غررتم والله هذا المسكين من نفسه قال وبشير بن أبيرق أبو طعمة سارق الدرعين الذي أنزل الله فيه ولا تجادل عن الذين يختانون أنفسهم الآيات قال وقزمان حليف لبني ظفر الذي قتل يوم أحد سبعة أنفر ثم لما آلمته جراحه قتل نفسه وقال والله ما قاتلت إلا حمية على قومي ثم مات لعنه الله قال ابن اسحاق لم يكن في بني عبد الاشهل منافق ولا منافقة يعلم إلا أن الضحاك بن ثابت كان يتهم بالنفاق وحب يهود فهؤلاء كلهم من الاوس قال ابن اسحاق ومن الخزرج رافع بن وديعة وزيد بن عمرو وعمرو بن قيس وقيس بن عمرو ابن سهل والجد بن قيس وهو الذي قال ائذن لي ولا تفتني وعبد الله بن ابي بن سلول وكان رأس المنافقين ورئيس الخزرج والاوس أيضا كانوا قد أجمعوا على أن يملكوه عليهم في الجاهلية فلما هداهم الله للاسلام قبل ذلك شرق اللعين بريقه وغاظه ذلك جدا وهو الذى قال لئن رجعنا إلى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل وقد نزلت فيه آيات كثيرة جدا وفيه وفي وديعة رجل من بني عوف ومالك بن ابي قوقل وسويد وداعس وهم من رهطه نزل قوله تعالى لئن أخرجوا لا يخرجون معهم الآيات حين مالوا في الباطن إلى بني النضير ....البدایه والنهایه


وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) .... همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت کردند ووی را مناصب عالی دادند حتی جمع مصحف شریف ! تا جائیکه میگفتند :

وروى حجاج بن أرطأة عن نافع أن عمرا استعمل زيدا على القضاء وفرض له رزقا.

وقال له أبو بكر: إنك شاب عاقل لا نتهمك.
وروى بن سعد بإسناد صحيح قال: كان زيد بن ثابت أحد أصحاب الفتوى وهم ستة: عمر وعلي وابن مسعود وأبي وأبو موسى وزيد بن ثابت.


آیا اگر جناب ابوبکر وعمر اینقدر از زید حمایت وپشتیبانی نمیکردند وی قادر بود چنین اعمالی را انجام دهد ؟!

وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.

و شکایت و درگیری اکابر اصحاب از گماشتن زید به امر جمع قران و .... تا جائیکه محمد پسر ابوبکر در لحظات آخر قتل عثمان ریشش را گرفت و گفت ای یهودی (نعثل) قران را تغییردادی و تبدیل کردی (بروایت ابن عساکر و ابن شبه وابن قتیبه )

ورابطه نقشه یهودیان برای تحریف اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع و بقدرت رساندن خلفای یهودی آنجا که کعب الاحبار بروایت ابن عساکر میگفت در تورات آمده که ابوبکر عمر عثمان معاویه ! تا جائیکه معاویه هم تعجب کرد وگفت :
کسي در اطراف عثمان شعر مي خواند و مي گفت:
ان الامير بعده عليا و في الزبير خلفا رضيا
کعب الاحبار گفت: لا و لکنه صاحب البغلة الشهباء ، يعني معاوية. به معاويه گفتند: کعب تو را به تمسخر گرفته و گويد که تو حکومت را به دست خواهي گرفت. معاويه نزد کعب آمده گفت: چگونه اين سخن را مي گويي در حالي که علي و زبير و اصحاب رسول الله (ص) هستند؟ کعب گفت: انت صاحبها. (السنة، حديث شماره 348).
ابوبکر خلال اين روايت را در بحث جامع امر الخلافة بعد رسول الله (ص) آورده و گويي بر آن بوده است تا نشان دهد در کتب آسماني هم قيد شده بوده که کار علي بن ابي طالب به جايي نخواهد رسيد و طبق گفته کعب که از کتب آسماني خبر داشته مقدر بوده يا به عبارت ديگر خداوند چنين مقدر کرده بوده که معاويه به خلافت برسد

آیا این سخن کعب نشان از توطئه ای قدیم وبرنامه ای حساب شده از روز سقیفه برای تحریف اسلام ویهودی نمودن اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع ندارد ؟!
ودلیل دیگر بر نقش یهود در تخریب اسلام :
عن روح بن زنباع قال : شهدت كعبا جاء إلى معاوية فقام على باب الفسطاط فناداه : يا معاوية يا معاوية يا معاوية فخرج إليه فأخذ بيده فانطلقا جميعا . فقلت : لأمر ما جاء كعب يدعو معاوية ! فاتبعت أثرهما فلما كنت قريبا منهما حيث أسمع كلامهما ولا أحب أن يرياني سمعت كعبا يقول : يا معاوية والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل : محمد أحمد صلى الله عليه و سلم أبو بكر الصديق - رحمه الله - عمر الفاروق عثمان الأمين . فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة . ثم ناداه الثانية : إن في كتاب الله المنزل ثم عاد الثالثة ! تاریخ دمشق

کعب از کجا به این یقین میدانست که ابوبکر وعمر وعثمان ومعاویه خلیفه میشوند وامام علی ع نمیشود ؟؟؟!!!!
و قدرت جاسوسی یهود در بین مسلمین را آنجا ببینید که کعب الاحبار 3 روز قبل از قتل عمر به عمر میگوید وصیت کن که مرگت نزدیک است !!!!!!!
طبری گفته :
حدثني سلم بن جنادة قال حدثنا سليمان بن عبدالعزيز بن أبي ثابت بن عبدالعزيز بن عمر بن عبدالرحمن بن عوف قال حدثنا أبي عن عبدالله بن جعفر عن أبيه عن المسور بن مخرمة وكانت أمه عاتكة بنت عوف قال خرج عمر بن الخطاب يوما يطوف في السوق فلقيه أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة وكان نصرانيا (ابولولو مسیحی بود) فقال يا أمير المؤمنين أعدني على المغيرة بن شعبة فإن علي خراجا كثيرا قال وكم خراجك قال درهمان في كل يوم قال وأيش صناعتك قال نجار نقاش حداد قال فما أرى خراجك بكثير على ما تصنع من الأعمال قد بلغني أنك تقول لو أردت أن أعمل رحا تطحن بالريح فعلت قال نعم قال فاعمل لي رحا قال لئن سلمت لأعملن لك رحا يتحدث بها من بالمشرق والمغرب ثم انصرف عنه فقال عمر رضي الله تعالى عنه لقد توعدني العبد آنفا قال ثم انصرف عمر إلى منزله فلما كان من الغد جاءه كعب الأحبار فقال له يا أمير المؤمنين اعهد فإنك ميت في ثلاثة أيام قال وما يدريك قال أجده في كتاب الله عز و جل التوراة قال عمر آلله إنك لتجد عمر بن الخطاب في التوراة قال اللهم لا ولكني أجد صفتك وحليتك وأنه قد فنى أجلك قال وعمر لا يحس وجعا ولا ألما فلما كان من الغد جاءه كعب فقال يا أمير المؤمنين ذهب يوم وبقي يومان قال ثم جاءه من غد الغد فقال ذهب يومان
وبقي يوم وليلة وهي تلك إلى صبحتها قال فلما كان الصبح خرج عمر إلى الصلاة وكان يوكل بالصفوف رجالا فإذا استوت جاء هو فكبر قال ودخل أبو لؤلؤة في الناس في يده خنجر له رأسان نصابه في وسطه فضرب عمر ست ضربات إحداهن تحت سرته وهي التي قتلته وقتل معه كليب بن أبي البكير الليثي وكان خلفه فلما وجد عمر حر السلاح سقط وقال أفي الناس عبدالرحمن بن عوف قالوا نعم يا أمير المؤمنين هو ذا قال تقدم فصل بالناس قال فصلى عبدالرحمن بن عوف وعمر طريح ثم احتمل فأدخل داره فدعا عبدالرحمن بن عوف فقال إني أريد أن أعهد إليك فقال يا أمير المؤمنين نعم إن أشرت علي قبلت منك قال وما تريد أنشدك الله أتشير علي بذلك قال اللهم لا قال والله لا أدخل فيه أبدا قال فهب لي صمتا حتى أعهد إلى النفر الذي توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو عنهم راض ادع لي عليا وعثمان والزبير وسعدا قال وانتظروا أخاكم طلحة ثلاثا فإن جاء وإلا فاقضوا أمركم أنشدك الله يا علي إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني هاشم على رقاب الناس أنشدك الله يا عثمان إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني أبي معيط على رقاب الناس أنشدك الله يا سعد إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل أقاربك على رقاب الناس قوموا فتشاوروا ثم اقضوا أمركم وليصل بالناس صهيب ثم دعا أبا طلحة الأنصاري فقال قم على بابهم فلا تدع أحدا يدخل إليهم وأوصي الخليفة من بعدي بالأنصار الذين تبوؤوا الدار والإيمان أن يحسن إلى محسنهم وأن يعفو عن مسيئهم وأوصي الخليفة من بعدي بالعرب فإنها مادة الإسلام أن يؤخذ من صدقاتهم حقها فيوضع في فقرائهم وأوصي الخليفة من بعدي بذمة رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يوفي لهم بعهدهم اللهم هل بلغت تركت الخليفة من بعدي على أنقى من الراحة يا عبدالله بن عمر اخرج فانظر من قتلني فقال يا أمير المؤمنين قتلك أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة قال الحمد لله الذي لم يجعل منيتي بيد رجل سجد لله سجدة واحدة يا عبدالله بن عمر اذهب إلى عائشة فسلها أن تأذن لي أن أدفن مع النبي صلى الله عليه و سلم وأبي بكر يا عبدالله بن عمر إن اختلف القوم فكن مع الأكثر وإن كانوا ثلاثة وثلاثة فاتبع الحزب الذي فيه عبدالرحمن يا عبدالله ائذن للناس قال فجعل يدخل عليه المهاجرون والأنصار فيسلمون عليه ويقول لهم أعن ملأ منكم كان هذا فيقولون معاذ الله قال ودخل في الناس كعب فلما نظر إليه عمر أنشأ يقول ... فأوعدني كعب ثلاثا أعدها ...ولا شك أن القول ما قال لي كعب (یعنی عمر هم به سخن کعب معتقد بود) ... وما بي حذار الموت إني لميت ... ولكن حذار الذنب يتبعه الذنب ...
از مِسْور بن مَخْرمه روایت شده : پس از مذاکره ابولؤلؤ با عمر بر سر خراج او، و در خواست عمر از وی در ساختن یک آسیاب، ابولؤلؤ به کنایت او را تهدید کرد. فردای آن روز کعب الاحبار نزد خلیفه آمده، به وی گفت: وصیت کن! تو تا سه روز دیگر خواهی مرد. عمر پرسید: تو نام مرا در تورات دیده‌ای. کعب گفت: نه، اما وصف تو را دیده‌ام و این را که عمر تو به پایان رسیده است ـ در این هنگام، عمر هیچ احساس بیماری نمی‌کرد ـ فردای آن روز کعب آمد و گفت: از آن سه روز یک روز رفته و دو روز مانده است. کعب باز، روز سوم آمد و گفت: دو روز رفته و تنها یک روز و یک شب مانده است. صبح روز بعد ابولؤلؤ عمر را در مسجد مورد حمله قرار داد و شش ضربت بر او زد !!!!

 

روابط حسنه یهود وعمر در صلح فلسطین :

ذكر فتح بيت المقدس

وعن سالم بن عبد الله، قال: لما قدم عمر رحمه الله الجابية، قال له رجل من يهود: يا أمير المؤمنين ؛ لا ترجع إلى بلادك حتى يفتح الله عليك إيلياء ؛ فبينا عمر بن الخطاب بها ؛ إذ انظر إلى كردوس من خيل مقبل، فلما دنوا منه سلوا السيوف، فقال عمر: هؤلاء قوم يستأمنون، فأمنوهم ؛ فأقبلوا فإذا هم أهل إيلياء، فصالحوه على الجزية، وفتحوها له، فلما فتحت عليه دعا ذلك اليهودي، فقيل له: إن عنده لعماً. قال: فسأله عن الدجال - وكان كثير المسألة عنه - فقال له اليهودي: وما مسألتك عنه يا أمير المؤمنين! فأنتم والله معشر العرب تقتلونه دون باب لد ببضع عشرة ذراعاً.

وعن سالم، قال: لما دخل عمر الشأم تلقاه رجل من يهود دمشق، فقال: السلام عليك يا فاروق! أنت صاحب إيلياء لا والله لا ترجع حتى يفتح الله إيلياء ؛ وكانوا قد أشجوا عمراً وأشجاهم ؛ ولم يقدر عليها ولا على الرملة، فبينا عمر معسكراً بالجابية، فزع الناس إلى السلاح، فقال: ما شأنكم؟ فقالوا: ألا ترى الخيل والسيوف ! فنظر، فإذا كردوس يلمعون بالسيوف ؛ فقال عمر: مستأمنة، ولا تراعوا وأمنوهم ؛ فأمنوهم ؛ وإذا هم أهل إيلياء، فأعطوه واكتتبوا منه على إيلياء وحيزها، والرملة وحيزها ؛ فصارت فلسطين نصفين: نصف مع أهل إيلياء، ونصف مع أهل الرملة؛ وهم عشر كور، وفلسطين تعدل الشأم كله ؛ وشهد ذلك اليهودي الصلح، فسأله عمر عن الدجال ؛ فقال: هو من بني بنيامين ؛ وأنتم والله يا معشر العرب تقتلونه على بضع عشرة ذراعاً من باب لد.

وعن خالد وعبادة، قالا: كان الذي صالح فلسطين العوام من أهل إيلياء والرملة ؛ وذلك أن أرطبون والتذارق لحقاً بمصر مقدم عمر الجابية، وأصبيا بعد في بعض الصوائف .

وقيل: كان سبب قدوم عمر إلى الشأم، أن أبا عبيدة حضر بيت المقدس، فطلب أهله منه أن يصالحهم على صلح أهل مدن الشأم، وأن يكون المتولى للعقد عمر بن الخطاب ؛ فكتب إليه بذلك، فسار عن المدينة.

وعن عدى بن سهل، قال: لما استمد أهل الشأم عمر على أهل فلسطين، استخلف علياً، وخرج ممداً لهم، فقال على: أين تخرج بنفسك! إنك تريد عدواً كلباً، فقال: إني أبادر بجهاد العدو موت العباس ؛ إنكم لو قد فقدتم العباس لا نتقض بكم الشر كما ينتقض أول الحبل.

قال: وانضم عمرو وشرحبيل إلى عمر بالجابية حين جرى الصلح فيما بينهم، فشهد الكتاب.

وعن خالد وعباده، قالا: صالح عمر أهل إيلياء بالجابية، وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتاباً واحداً، ما خلا أهل إيلياء.طبری

 

 

ومتن صلحنامه وامضای یهودیان اصحاب زیر آن :

 

بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل إيلياء من الأمان ؛ أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم، ولكنائسهم وصلبانهم، وسقيمها وبريئها وسائر ملتها ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ، ولا ينتقص منها ولا من حيزها، ولا من صليبهم، ولا من شئ من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم، ولا يضار أحد منهم،(چرا نسبت به ایرانیان در فتح فارس چنین دستوری ندادی ؟!)  ولا يسكن بإيلياء معهم أحد من اليهود، وعلى أهل إيلياء أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل المدائن، وعليهم أن يخرجوا منها الروم واللصوت ؛ فمن خرج منهم فإنه آمن على نفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم مأمنهم ؛ ومن أقام منهم فهو آمن ؛ وعليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن أحب من أهل إيلياء أن يسير بنفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم آمنوا على أنفسهم وعلى بيعهم وصلبهم، حتى يبلغوا مأمنهم، ومن كان بها من أهل الأرض قبل مقتل فلان، فمن شاء منهم قعدوا عليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن شاء سار مع الروم ؛ ومن شاء رجع إلى أهله فإنه لا يؤخذ منهم شئ حتى يحصد حصادهم ؛ وعلى ما في هذا الكتاب عهد الله وذمة رسوله وذمة الخلفاء وذمة المؤمنين إذا أعطوا الذي عليهم من الجزية. شهد على ذلك خالد بن الوليد، وعمرو بن العاص، وعبد الرحمن بن عوف، ومعاوية بن أبي سفيان. وكتب وحضر سنة خمس عشرة.

فأما سائر كتبهم فعلى كتاب لد. بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أجمعين، أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم ولكنائسهم وصلبهم وسقيمهم وبريئهم وسائر ملتهم ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ولا ينتقص منها ولا من حيزها ولا مللها، ولا من صلبهم ولا من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم ؛ ولا يضار أحد منهم ؛ وعلى أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل مدائن الشأم، وعليهم إن خرجوا مثل ذلك الشرط إلى آخره. ثم سرح إليهم، وفرق فلسطين على رجلين، فجعل علقمة بن حكيم على نصفها وأنزله الرملة، وعلقممة بن مجزز على نصفها وأنزله إيلياء ؛ فنزل كل واحد منهما في عمله في الجنود التي معه.

وعن سالم ، قال: استعمل علقمة بن مجزز على إيلياء وعلقمة بن حكيم على الرملة في الجنود التي كانت مع عمرو وضم عمراً وشرحبيل إليه بالجابية، فلما انتهيا إلى الجابية، وافقاً عمر رحمه الله راكباً، فقبلا ركبتيه، وضم عمر كل واحد منهما محتضنهما .

وعن عبادة وخالد، قالا: ولما بعث عمر بأمان أهل إيلياء وسكنها الجند، شخص إلى بيت المقدس من الجابية، فرأى فرسه يتوجى ، فنزل عنه، وأتى ببرذون فركبه، فهزه فنزل، فضرب وجهه بردائه، ثم قال: قبح الله من علمك هذا! ثم دعا بفرسه بعد ما أجمه أياماً يوقحه فركبه، ثم سار حتى انتهى إلى بيت المقدس.

وعن أبي صفية ؛ شيخ من بني شيبان، قال: لما أتى عمر الشأم أتى ببرذون فركبه، فلما سار جعل يتخلج به، فنزل عنه، وضرب وجهه، وقال: لا علم الله من علمك! هذا من الخيلاء ؛ ولم يركب برذونا قبله ولا بعده. وفتحت إيلياء وأرضها كلها على يديه، ما خلا أجنادين فإنها فتحت على يدى عمرو، وقيسارية على يدي معاوية وعن أبي عثمان وأبي حارثة، قالا: افتتحت إيلياء وأرضها على يدي عمر في ربيع الآخر سنة ست عشرة.

وعن أبى مريم مولى سلامة، قال: شهدت فتح إيلياء مع عمر رحمه الله، فسار من الجابية فاصلاً حتى يقدم إيلياء، ثم مضى حتى يدخل المسجد، ثم مضى نحو محراب داود ؛ ونحن معه، فدخله ثم قرأ سجده داود، فسجد وسجدنا معه.

 



تفصیل :


Download

کوروش ، یهود ، تحریف تاریخ ، خشونت ، زرتشت ، قربانی

 
کاربران محترم توجه کنید که همه این مطالب در این لینک بصورت مفصل تر وخواناتر و با فونت رنگی آمده است :


https://sites.google.com/site/hojjah/yahood.iran.zip?attredirects=0&d=1

 


چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!
  خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58).... چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟ از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!   علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای کتعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآوراه میکنند ؟؟!!!!   حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !   یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .   در مصحف شریف نیز آمده که : وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}   ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.     به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود. طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد. سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا» (هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!   بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است   البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ،  نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!   و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود، و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است . پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....   ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.     البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !   خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...   سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش ! جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!   اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....       کمتر محققی ازبهره سیاست یهود در دوران مختلف تاریخ به نفع خویش ، آگاه نیست سالها قبل آثار تمدن عیلامیها را از تخت جمشید نابود کردند تا یهود (خاخامنشیان) را مایه ترقی ایران جلوه دهند :

 
آثار نابود شده توسط یهودیان در تخت جمشید ! البته الواح عیلامی باستانی بسیاری توسط یهود به دانشگاه شیکاگو برده شده که هیچ کس اجازه دسترسی به آنها را ندارد ! چرا ؟ چون همه تاریخ ایران را یهودی میخواهند ! امروز هم داعشی یهودی در حال تخریب آثار ضد یهود در عراق !   https://sites.google.com/site/hojjah/takht.jamshid1.jpg?attredirects=0&d=1   https://sites.google.com/site/hojjah/takht.jamshid2.jpg?attredirects=0&d=1   نکته مهم اینکه ما دشمن قوم وملیت خاصی نیستیم بلکه دشمن عقاید ظلم ونابرابری ونژاد پرستی هستیم حال از یهودی باشد یا از مسلمان فرقی ندارد (عنصری گری یا نژاد پرستی وطایفه گری) . اما عقیده یهود در طول تاریخ و براساس عهدین بر نژاد پرستی و تحقیر غیر یهود (سگ خطاب کردن غیر یهود در انجیل) و کشتار ونابودی غیر یهود ونجس دانستن انها (تورات سفر خروج وتثنیه)و ربا وزنا و اومانیسم بنا شده که علت دشمنی سایر ملل دنیا با یهود  عکس العمل همین رفتار زشت آنهاست .   هدف کشف حقیقت است چون هیچ مدرک مستقل معتبرتاریخی وجود ندارد ناگزیر از تجمیع شواهد وامارات هستیم .     آثار شاهان فارسی در عهدین : ١وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ عِنْدَ تَمَامِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَبِالْكِتَابَةِ أَيْضًا قَائِلاً:‏ ٢"هكَذَا قَالَ كُورَشُ مَلِكُ فَارِسَ: جَمِيعُ مَمَالِكِ الأَرْضِ دَفَعَهَا لِي الرَّبُّ إِلهُ السَّمَاءِ، وَهُوَ أَوْصَانِي أَنْ أَبْنِيَ لَهُ بَيْتًا فِي أُورُشَلِيمَ الَّتِي فِي يَهُوذَا.‏ ٣مَنْ مِنْكُمْ مِنْ كُلِّ شَعْبِهِ، لِيَكُنْ إِلهُهُ مَعَهُ، وَيَصْعَدْ إِلَى أُورُشَلِيمَ الَّتِي فِي يَهُوذَا فَيَبْنِيَ بَيْتَ الرَّبِّ إِلهِ إِسْرَائِيلَ. هُوَ الإِلهُ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ.‏ ٤وَكُلُّ مَنْ بَقِيَ فِي أَحَدِ الأَمَاكِنِ حَيْثُ هُوَ مُتَغَرِّبٌ فَلْيُنْجِدْهُ أَهْلُ مَكَانِهِ بِفِضَّةٍ وَبِذَهَبٍ وَبِأَمْتِعَةٍ وَبِبَهَائِمَ مَعَ التَّبَرُّعِ لِبَيْتِ الرَّبِّ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ".‏ ٥فَقَامَ رُؤُوسُ آبَاءِ يَهُوذَا وَبَنْيَامِينَ، وَالْكَهَنَةُ وَاللاَّوِيُّونَ، مَعَ كُلِّ مَنْ نَبَّهَ اللهُ رُوحَهُ، لِيَصْعَدُوا لِيَبْنُوا بَيْتَ الرَّبِّ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ.‏ ٦وَكُلُّ الَّذِينَ حَوْلَهُمْ أَعَانُوهُمْ بِآنِيَةِ فِضَّةٍ وَبِذَهَبٍ وَبِأَمْتِعَةٍ وَبِبَهَائِمَ وَبِتُحَفٍ، فَضْلاً عَنْ كُلِّ مَا تُبُرِّعَ بِهِ.‏ ٧وَالْمَلِكُ كُورَشُ أَخْرَجَ آنِيَةَ بَيْتِ الرَّبِّ الَّتِي أَخْرَجَهَا نَبُوخَذْنَاصَّرُ مِنْ أُورُشَلِيمَ وَجَعَلَهَا فِي بَيْتِ آلِهَتِهِ.‏ ٨أَخْرَجَهَا كُورَشُ مَلِكُ فَارِسَ عَنْ يَدِ مِثْرَدَاثَ الْخَازِنِ، وَعَدَّهَا لِشِيشْبَصَّرَ رَئِيسِ يَهُوذَا.‏ ٩وَهذَا عَدَدُهَا: ثَلاَثُونَ طَسْتًا مِنْ ذَهَبٍ، وَأَلْفُ طَسْتٍ مِنْ فِضَّةٍ، وَتِسْعَةٌ وَعِشْرُونَ سِكِّينًا،‏ ١٠وَثَلاَثُونَ قَدَحًا مِنْ ذَهَبٍ، وَأَقْدَاحُ فِضَّةٍ مِنَ الرُّتْبَةِ الثَّانِيَةِ أَرْبَعُ مِئَةٍ وَعَشَرَةٌ، وَأَلْفٌ مِنْ آنِيَةٍ أُخْرَى.‏ ١١جَمِيعُ الآنِيَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ خَمْسَةُ آلاَفٍ وَأَرْبَعُ مِئَةٍ. الْكُلُّ أَصْعَدَهُ شِيشْبَصَّرُ عِنْدَ إِصْعَادِ السَّبْيِ مِنْ بَابِلَ إِلَى أُورُشَلِيمَ.‏ عزرا   وحمایت شاهان فارس یعنی کورش = Cyrus وداریوش = Darius و احشویروش (خشایارشا) یا کمبوجیه (Cambyses)  و أَرْتَحْشَسْتَا (بردیا = Pseudo-Smerdis) یا اردشیر درازدست =Artaxerxes  از یهودیان در ساخت معبد اورشلیم و....رخنه یهود در دربارشاهان فارس و توطئه علیه ایرانیان وکشتارپوریم و.... خنده دار است که بعضی سعی در تکذیب ماجرای پوریم دارند در حالیکه شواهد وقرائن معتبر ومتعددی بر صحت این موارد تاکید میکنند :   أخبار الايام الثانى ٣٦:‏٢٢ وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ لأَجْلِ تَكْمِيلِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ، فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَكَذَا بِالْكِتَابَةِ قَائِلاً: عزرا ١:‏١ وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ عِنْدَ تَمَامِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَبِالْكِتَابَةِ أَيْضًا قَائِلاً: عزرا ١:‏٨ أَخْرَجَهَا كُورَشُ مَلِكُ ‍فَارِسَ عَنْ يَدِ مِثْرَدَاثَ الْخَازِنِ، وَعَدَّهَا لِشِيشْبَصَّرَ رَئِيسِ يَهُوذَا. عزرا ٣:‏٧ وَأَعْطَوْا فِضَّةً لِلنَّحَّاتِينَ وَالنَّجَّارِينَ، وَمَأْكَلاً وَمَشْرَبًا وَزَيْتًا لِلصِّيدُونِيِّينَ وَالصُّورِيِّينَ لِيَأْتُوا بِخَشَبِ أَرْزٍ مِنْ لُبْنَانَ إِلَى بَحْرِ يَافَا، حَسَبَ إِذْنِ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ لَهُمْ. عزرا ٤:‏٥ وَاسْتَأْجَرُوا ضِدَّهُمْ مُشِيرِينَ لِيُبْطِلُوا مَشُورَتَهُمْ كُلَّ أَيَّامِ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ وَحَتَّى مُلْكِ دَارِيُوسَ مَلِكِ ‍فَارِسَ.     و چون دشمنان یهودا و بنیامین شنیدند که اسیران، هیکل یهوه خدای اسرائیل را بنامی کنند، 2آنگاه نزد زربابل و روسای آبا آمده، به ایشان گفتند که «ما همراه شما بنا خواهیم کردزیرا که ما مثل شما از زمان اسرحدون، پادشاه آشور که ما را به اینجا آورد، خدای شما رامی طلبیم و برای او قربانی میگذرانیم.» 3اما زربابل و یشوع و سایر روسای آبای اسرائیل به ایشان گفتند: «شما را با ما در بنا کردن خانه خدای ما کاری نیست، بلکه ما تنها آن رابرای یهوه، خدای اسرائیل چنانکه کورش پادشاه، سلطان فارس به ما امر فرموده است، آن رابنا خواهیم نمود.» 4آنگاه اهل زمین دستهای قوم یهودا را سست کردند و ایشان را در بنا نمودن به تنگ میآوردند، 5و به ضد ایشان مدبران اجیر ساختند که در تمام ایام کورش پادشاه فارس، تا سلطنت داریوش، پادشاه فارس قصد ایشان را باطل ساختند. 6وچون اخشورش پادشاه شد، در ابتدای سلطنتش بر ساکنان یهودا و اورشلیم شکایت نوشتند. 7ودر ایام ارتحشستا، بشلام و متردات و طبئیل وسایر رفقای ایشان به ارتحشستا پادشاه فارس نوشتند و مکتوب به خط آرامی نوشته شد ومعنیاش در زبان ارامی. 8رحوم فرمان فرما وشمشائی کاتب رساله به ضد اورشلیم، به ارتحشستا پادشاه، بدین مضمون نوشتند: 9«پس رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب وسائر رفقای ایشان از دینیان و افرستکیان وطرفلیان و افرسیان و ارکیان و بابلیان و شوشنکیان و دهائیان و عیلامیان، 10و سایر امت هایی که اسنفر عظیم و شریف ایشان را کوچانیده، در شهرسامره ساکن گردانیده است و سایر ساکنان ماورای نهر و اما بعد. 11(این است سواد مکتوبی که ایشان نزد ارتحشستا پادشاه فرستادند. بندگانت که ساکنان ماورای نهر میباشیم و امابعد. ) 12پادشاه را معلوم باد که یهودیانی که از جانب تو به نزد ما آمدند، به اورشلیم رسیدهاند وآن شهر فتنه انگیز و بد را بنا مینمایند و حصارهارا برپا میکنند و بنیادها را مرمت مینمایند. 13الان پادشاه را معلوم باد که اگر این شهر بنا شودو حصارهایش تمام گردد، جزیه و خراج و باج نخواهند داد و بالاخره به پادشاهان ضرر خواهدرسید. 14پس چونکه ما نمک خانه پادشاه رامی خوریم، ما را نشاید که ضرر پادشاه را ببینیم، لهذا فرستادیم تا پادشاه را اطلاع دهیم، 15تا درکتاب تواریخ پدرانت تفتیش کرده شود و از کتاب تواریخ دریافت نموده، بفهمی که این شهر، شهرفتنه انگیز است و ضرررساننده به پادشاهان وکشورها و در ایام قدیم در میانش فتنه میانگیختند. و از همین سبب این شهر خراب شد. 16بنابراین پادشاه را اطلاع میدهیم که اگراین شهر بنا شود و حصارهایش تمام گردد تو را به این طرف نهر نصیبی نخواهد بود.» 17پس پادشاه به رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب و سایر رفقای ایشان که در سامره ساکن بودند و سایر ساکنان ماورای نهر، جواب فرستادکه «سلامتی و اما بعد. 18مکتوبی که نزد مافرستادید، در حضور من واضح خوانده شد. 19وفرمانی از من صادر گشت و تفحص کرده، دریافت کردند که این شهر از ایام قدیم با پادشاهان مقاومت مینموده و فتنه و فساد در آن واقع میشده است. 20و پادشاهان قوی در اورشلیم بودهاند که بر تمامی ماورای نهر سلطنت میکردند و جزیه و خراج و باج به ایشان میدادند. 21پس فرمانی صادر کنید که آن مردان را از کار باز دارند و تا حکمی از من صادر نگردد این شهر بنا نشود. 22پس باحذر باشید که در این کار کوتاهی ننمایید زیرا که چرا این فساد برای ضرر پادشاهان پیش رود؟» 23پس چون نامه ارتحشستا پادشاه به حضوررحوم و شمشایی کاتب و رفقای ایشان خوانده شد، ایشان به تعجیل نزد یهودیان به اورشلیم رفتند و ایشان را با زور و جفا از کار باز داشتند. 24آنگاه کار خانه خدا که در اورشلیم است، تعویق افتاد و تا سال دوم سلطنت داریوش، پادشاه فارس معطل ماند. 2011 Elam Ministries   Bottom of Form     دانيال ١٠:‏١ فِي السَّنَةِ الثَّالِثَةِ لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ كُشِفَ أَمْرٌ لِدَانِيآلَ الَّذِي سُمِّيَ بِاسْمِ بَلْطَشَاصَّرَ. وَالأَمْرُ حَقٌّ وَالْجِهَادُ عَظِيمٌ، وَفَهِمَ الأَمْرَ وَلَهُ مَعْرِفَةُ الرُّؤْيَا.   المكابيين الأول ١:‏١ ان الاسكندر بن فيلبس المكدوني بعد خروجه من ارض كتيم و ايقاعه بداريوس ملك ‍فارس و ماداي ملك مكانه و هو اول من ملك على اليونان   1-    ارمیای نبی پیشگویی كرد كه یهودیان به‌علت نافرمانی از خدا، به‌مدت هفتاد سال به تبعید خواهند رفت و پس از آن به سرزمین خود باز خواهند گشت. این پیشگوییها در ارمیا 25: 12؛ 29: 10؛ و اشعیا 44: 28؛ 45: 1-13 یافت می‌شود. فصل اول ("سلسله سلطنتی شكل می‌گیرد") به توصیف حكومت پارس و بویژه شخصی كه خدا به‌واسطه او این پیشگوییها را تحقق می‌بخشید می‌پردازد؛ این شخص، كورش كبیر است كه یهودیان را كمك كرد تا به اورشلیم باز گردند و معبد را از نو بسازند. به تحقق این نبوت‌ها در كتاب‌مقدس در عزرا 1: 1-4 و دوم تواریخ 36: 22-23 مراجعه كنید. در ارمیا 29: 10 چنین آمده است: "و خداوند می‌گوید: چون مدت هفتاد سال بابل سپری شود، من از شما تفقد خواهم نمود و سخنان نیكو را كه برای شما گفتم انجام خواهم داد؛ به اینكه شما را به این مكان باز خواهم آورد." 2-    می‌بینیم كه خدا چقدر رحیم بود كه از طریق كورش به یهودیان مواهبی اضافی اعطا كرد زیرا او به ایشان اجازه داد كه به اسرائیل باز گردند. ایشان می‌توانستند معبد را از نو بسازند (عزرا 1: 4)، و به اورشلیم باز گردند (عزرا 1: 5) و از یهودیانی كه در بابل می‌ماندند، كمك مالی دریافت كنند (عزرا 1: 4). خودِ كورش نیز به ایشا طلا و نقره اهداء كرد. 3-    تعداد 360ر42 یهودی و خدمتكارانشان از بابل به اسرائیل باز گشتند (عزرا 2: 64).    {بقیه چی ؟ چرا برنگشتند ؟! در ایران ماندند تا توطئه کنند وپوریم بسازند !!!!!} 4-    وقتی یهودیان به اورشلیم باز گشتند، نخست قربانگاهی بنا كردند تا طبق شریعت موسی، قربانی بگذرانند. آنگاه شروع به بازسازی معبد كردند. وقتی بنیاد معبد را گذاردند، مراسمی برگزار كردند (ر.ش. عزرا 3: 1-3).     عزرا ٤:‏٥ وَاسْتَأْجَرُوا ضِدَّهُمْ مُشِيرِينَ لِيُبْطِلُوا مَشُورَتَهُمْ كُلَّ أَيَّامِ كُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ وَحَتَّى مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٤:‏٢٤ حِينَئِذٍ تَوَقَّفَ عَمَلُ بَيْتِ اللهِ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ، وَكَانَ مُتَوَقِّفًا إِلَى السَّنَةِ الثَّانِيَةِ مِنْ مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٥:‏٦ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَرْسَلَهَا تَتْنَايُ وَالِي عَبْرِ النَّهْرِ وَشَتَرْبُوزْنَايُ وَرُفَقَاؤُهُمَا الأَفَرْسَكِيِّينَ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ إِلَى ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. أَرْسَلُوا إِلَيْهِ رِسَالَةً وَكَانَ مَكْتُوبًا فِيهَا هكَذَا: عزرا ٥:‏٧ "لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ كُلُّ سَلاَمٍ. عزرا ٦:‏١ حِينَئِذٍ أَمَرَ ‍دَارِيُوسُ الْمَلِكُ فَفَتَّشُوا فِي بَيْتِ الأَسْفَارِ حَيْثُ كَانَتِ الْخَزَائِنُ مَوْضُوعَةً فِي بَابِلَ، عزرا ٦:‏١٢ وَاللهُ الَّذِي أَسْكَنَ اسْمَهُ هُنَاكَ يُهْلِكُ كُلَّ مَلِكٍ وَشَعْبٍ يَمُدُّ يَدَهُ لِتَغْيِيرِ أَوْ لِهَدْمِ بَيْتِ اللهِ هذَا الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ. أَنَا ‍دَارِيُوسُ قَدْ أَمَرْتُ فَلْيُفْعَلْ عَاجِلاً". عزرا ٦:‏١٣ حِينَئِذٍ تَتْنَايُ وَالِي عَبْرِ النَّهْرِ وَشَتَرْبُوزْنَايُ وَرُفَقَاؤُهُمَا عَمِلُوا عَاجِلاً حَسْبَمَا أَرْسَلَ ‍دَارِيُوسُ الْمَلِكُ. عزرا ٦:‏١٤ وَكَانَ شُيُوخُ الْيَهُودِ يَبْنُونَ وَيَنْجَحُونَ حَسَبَ نُبُوَّةِ حَجَّيِ النَّبِيِّ وَزَكَرِيَّا بْنِ عِدُّو. فَبَنَوْا وَأَكْمَلُوا حَسَبَ أَمْرِ إِلهِ إِسْرَائِيلَ وَأَمْرِ كُورَشَ وَ‍دَارِيُوسَ وَأَرْتَحْشَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٦:‏١٥ وَكَمِلَ هذَا الْبَيْتُ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ مِنْ شَهْرِ أَذَارَ فِي السَّنَةِ السَّادِسَةِ مِنْ مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. نحميا ١٢:‏٢٢ وَكَانَ اللاََّوِيُّونَ فِي أَيَّامِ أَلِيَاشِيبَ وَيُويَادَاعَ وَيُوحَانَانَ وَيَدُّوعَ مَكْتُوبِينَ رُؤُوسَ آبَاءٍ، وَالْكَهَنَةُ أَيْضًا فِي مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ الْفَارِسِيِّ. دانيال ٥:‏٣١ فَأَخَذَ الْمَمْلَكَةَ ‍دَارِيُّوسُ الْمَادِيُّ وَهُوَ ابْنُ اثْنَتَيْنِ وَسِتِّينَ سَنَةً. دانيال ٦:‏١ حَسُنَ عِنْدَ ‍دَارِيُّوسَ أَنْ يُوَلِّيَ عَلَى الْمَمْلَكَةِ مِئَةً وَعِشْرِينَ مَرْزُبَانًا يَكُونُونَ عَلَى الْمَمْلَكَةِ كُلِّهَا. دانيال ٦:‏٩ لأَجْلِ ذلِكَ أَمْضَى الْمَلِكُ ‍دَارِيُوسُ الْكِتَابَةَ وَالنَّهْيَ. دانيال ٦:‏٢٥ ثُمَّ كَتَبَ الْمَلِكُ ‍دَارِيُّوسُ إِلَى كُلِّ الشُّعُوبِ وَالأُمَمِ وَالأَلْسِنَةِ السَّاكِنِينَ فِي الأَرْضِ كُلِّهَا: "لِيَكْثُرْ سَلاَمُكُمْ. دانيال ٦:‏٢٨ فَنَجَحَ دَانِيآلُ هذَا فِي مُلْكِ ‍دَارِيُّوسَ وَفِي مُلْكِ كُورَشَ الْفَارِسِيِّ. دانيال ٩:‏١ فِي السَّنَةِ الأُولَى لِ‍دَارِيُوسَ بْنِ أَحْشَوِيرُوشَ مِنْ نَسْلِ الْمَادِيِّينَ الَّذِي مُلِّكَ عَلَى مَمْلَكَةِ الْكَلْدَانِيِّينَ، دانيال ١١:‏١ "وَأَنَا فِي السَّنَةِ الأُولَى لِ‍دَارِيُوسَ الْمَادِيِّ وَقَفْتُ لأُشَدِّدَهُ وَأُقَوِّيَهُ. حجى ١:‏١ فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ، فِي الشَّهْرِ السَّادِسِ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الشَّهْرِ، كَانَتْ كَلِمَةُ الرَّبِّ عَنْ يَدِ حَجَّي النَّبِيِّ إِلَى زَرُبَّابِلَ بْنِ شَأَلْتِيئِيلَ وَالِي يَهُوذَا، وَإِلَى يَهُوشَعَ بْنِ يَهُوصَادَاقَ الْكَاهِنِ الْعَظِيمِ قَائِلاً: حجى ١:‏١٥ فِي الْيَوْمِ الرَّابعِ وَالْعِشْرِينَ مِنَ الشَّهْرِ السَّادِسِ، فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. زكريا ٧:‏١ وَكَانَ فِي السَّنَةِ الرَّابِعَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ أَنَّ كَلاَمَ الرَّبِّ صَارَ إِلَى زَكَرِيَّا فِي الرَّابعِ مِنَ الشَّهْرِ التَّاسِعِ فِي كِسْلُو.   أستير ١:‏١ وَحَدَثَ فِي أَيَّامِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ، هُوَ أَحَشْوِ‍يرُوشُ الَّذِي مَلَكَ مِنَ الْهِنْدِ إِلَى كُوشٍ عَلَى مِئَةٍ وَسَبْعٍ وَعِشْرِينَ كُورَةً، أستير ١:‏٢ أَنَّهُ فِي تِلْكَ الأَيَّامِ حِينَ جَلَسَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ عَلَى كُرْسِيِّ مُلْكِهِ الَّذِي فِي شُوشَنَ الْقَصْرِ، أستير ١:‏١٥ "حَسَبَ السُّنَّةِ، مَاذَا يُعْمَلُ بِالْمَلِكَةِ وَشْتِي لأَنَّهَا لَمْ تَعْمَلْ كَقَوْلِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ عَنْ يَدِ الْخِصْيَانِ؟" أستير ١:‏١٧ لأَنَّهُ سَوْفَ يَبْلُغُ خَبَرُ الْمَلِكَةِ إِلَى جَمِيعِ النِّسَاءِ، حَتَّى يُحْتَقَرَ أَزْوَاجُهُنَّ فِي أَعْيُنِهِنَّ عِنْدَمَا يُقَالُ: إِنَّ الْمَلِكَ أَحَشْوِ‍يرُوشَ أَمَرَ أَنْ يُؤْتَى بِوَشْتِي الْمَلِكَةِ إِلَى أَمَامِهِ فَلَمْ تَأْتِ. أستير ٢:‏١٢ وَلَمَّا بَلَغَتْ نَوْبَةُ فَتَاةٍ فَفَتَاةٍ لِلدُّخُولِ إِلَى الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ لَهَا حَسَبَ سُنَّةِ النِّسَاءِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، لأَنَّهُ هكَذَا كَانَتْ تُكْمَلُ أَيَّامُ تَعَطُّرِهِنَّ، سِتَّةَ أَشْهُرٍ بِزَيْتِ الْمُرِّ وَسِتَّةَ أَشْهُرٍ بِالأَطْيَابِ وَأَدْهَانِ تَعَطُّرِ النِّسَاءِ. أستير ٢:‏١٦ وَأُخِذَتْ أَسْتِيرُ إِلَى الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ إِلَى بَيْتِ مُلْكِهِ فِي الشَّهْرِ الْعَاشِرِ، هُوَ شَهْرُ طِيبِيتَ، فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ لِمُلْكِهِ. أستير ٣:‏١ بَعْدَ هذِهِ الأُمُورِ عَظَّمَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ هَامَانَ بْنَ هَمَدَاثَا الأَجَاجِيَّ وَرَقَّاهُ، وَجَعَلَ كُرْسِيَّهُ فَوْقَ جَمِيعِ الرُّؤَسَاءِ الَّذِينَ مَعَهُ. أستير ٣:‏١٢ فَدُعِيَ كُتَّابُ الْمَلِكِ فِي الشَّهْرِ الأَوَّلِ، فِي الْيَوْمِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْهُ، وَكُتِبَ حَسَبَ كُلِّ مَا أَمَرَ بِهِ هَامَانُ إِلَى مَرَازِبَةِ الْمَلِكِ وَإِلَى وُلاَةِ بِلاَدٍ فَبِلاَدٍ، وَإِلَى رُؤَسَاءِ شَعْبٍ فَشَعْبٍ، كُلِّ بِلاَدٍ كَكِتَابَتِهَا، وَكُلِّ شَعْبٍ كَلِسَانِهِ، كُتِبَ بِاسْمِ الْمَلِكِ أَحَشْوِيرُوشَ وَخُتِمَ بِخَاتَمِ الْمَلِكِ. أستير ٧:‏٥ فَتَكَلمَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ وَقَالَ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ: "مَنْ هُوَ؟ وَأَيْنَ هُوَ هذَا الَّذِي يَتَجَاسَرُ بِقَلْبِهِ عَلَى أَنْ يَعْمَلَ هكَذَا؟" أستير ٨:‏١ فِي ذلِكَ الْيَوْمِ أَعْطَى الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ بَيْتَ هَامَانَ عَدُوِّ الْيَهُودِ. وَأَتَى مُرْدَخَايُ إِلَى أَمَامِ الْمَلِكِ لأَنَّ أَسْتِيرَ أَخْبَرَتْهُ بِمَا هُوَ لَهَا. أستير ٨:‏٧ فَقَالَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ وَمُرْدَخَايَ الْيَهُودِيِّ: "هُوَذَا قَدْ أَعْطَيْتُ بَيْتَ هَامَانَ لأَسْتِيرَ، أَمَّا هُوَ فَقَدْ صَلَبُوهُ عَلَى الْخَشَبَةِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ مَدَّ يَدَهُ إِلَى الْيَهُودِ. أستير ٨:‏١٠ فَكَتَبَ بِاسْمِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ وَخَتَمَ بِخَاتِمِ الْمَلِكِ، وَأَرْسَلَ رَسَائِلَ بِأَيْدِي بَرِيدِ الْخَيْلِ رُكَّابِ الْجِيَادِ وَالْبِغَالِ بَنِي الرَّمَكِِ، أستير ٩:‏٢ اجْتَمَعَ الْيَهُودُ فِي مُدُنِهِمْ فِي كُلِّ بِلاَدِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ لِيَمُدُّوا أَيْدِيَهُمْ إِلَى طَالِبِي أَذِيَّتِهِمْ، فَلَمْ يَقِفْ أَحَدٌ قُدَّامَهُمْ لأَنَّ رُعْبَهُمْ سَقَطَ عَلَى جَمِيعِ الشُّعُوبِ. أستير ٩:‏٢٠ وَكَتَبَ مُرْدَخَايُ هذِهِ الأُمُورَ وَأَرْسَلَ رَسَائِلَ إِلَى جَمِيعِ الْيَهُودِ الَّذِينَ فِي كُلِّ بُلْدَانِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ الْقَرِيبِينَ وَالْبَعِيدِينَ، أستير ٩:‏٣٠ وَأَرْسَلَ الْكِتَابَاتِ إِلَى جَمِيعِ الْيَهُودِ، إِلَى كُوَرِ مَمْلَكَةِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ الْمِئَةِ وَالسَّبْعِ وَالْعِشْرِينَ بِكَلاَمِ سَلاَمٍ وَأَمَانَةٍ، أستير ١٠:‏١ وَوَضَعَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ جِزْيَةً عَلَى الأَرْضِ وَجَزَائِرِ الْبَحْرِ.     “خداوند درباره کوروش میگوید که او شبان من است و هرچه او کند آنست که من خواسته ام” “این سخنی است از خداوند به کوروش:تو مسیح من هستی . من دست راست تو را گرفتم تا بحضور تو امتها را مغلوب کنم و کمرهای پادشاهان را بگشایم .تا درها را به روی تو باز کنم و دیگر دروازه ها به رویت بسته نشوند . من همه جا پیش روی تو خواهم بود . ناهمواریها را برویت هموار خواهم کرد.و پادشاهان را در پایت خواهم افکند . من کمر تو را زمانی بستم که مرا نشناختی و هنگامی تو را بنام خواندم که هنوز به دنیا نیامده بودی.” “منم (خداوند) که او (کوروش) را از جانب مشرق برانگیختم تا عدالت را روی زمین برقرار کند.من امتها را تسلیم وی میکنم و او را بر پادشاهان سروری می بخشم و ایشان را مثل غبار به شمشیر وی و مانند کاهی که پراکنده شود به کمال او تسلیم میکنم .” “من کوروش را به عدالت برانگیختم و تمامی راهها را در پیش رویش استوار خواهم ساخت .” “منم که شاهین خود (کوروش) را از جانب مشرق فرا خواندم و دوران عدالت را نزدیک آوردم .” “خداوند کوروش را برگزید و فرماندار جهانش کرده است .بازوی او را بر کلدانیان فرو خواهد آورد و راه او را همه جا هموار خواهد ساخت من او را برگزیدم و خواندم.” “در سال اول سلطنت کوروش پادشاه پارس کلام خدا کامل شد .خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمام سرزمینهای خود فرمانی صادر کند که (یهوه)خدای آسمانها تمام ممالک زمین را به من داده است و امر فرموده است خانه ای برای او در اورشلیم بنا کنم .”   عزرا ٤:‏٧ وَفِي أَيَّامِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا كَتَبَ بِشْلاَمُ وَمِثْرَدَاثُ وَطَبْئِيلُ وَسَائِرُ رُفَقَائِهِمْ إِلَى أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. وَكِتَابَةُ الرِّسَالَةِ مَكْتُوبَةٌ بِالأَرَامِيَّةِ وَمُتَرْجَمَةٌ بِالأَرَامِيَّةِ. عزرا ٤:‏٨ رَحُومُ صَاحِبُ الْقَضَاءِ وَشِمْشَايُ الْكَاتِبُ كَتَبَا رِسَالَةً ضِدَّ أُورُشَلِيمَ إِلَى أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ هكَذَا: عزرا ٤:‏١١ هذِهِ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَرْسَلُوهَا إِلَيْهِ، إِلَى ارتحشستا الْمَلِكِْ: "عَبِيدُكَ الْقَوْمُ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ. عزرا ٤:‏٢٣ حِينَئِذٍ لَمَّا قُرِئَتْ رِسَالَةُ أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ أَمَامَ رَحُومَ وَشِمْشَايَ الْكَاتِبِ وَرُفَقَائِهِمَا ذَهَبُوا بِسُرْعَةٍ إِلَى أُورُشَلِيمَ، إِلَى الْيَهُودِ، وَأَوْقَفُوهُمْ بِذِرَاعٍ وَقُوَّةٍ. عزرا ٦:‏١٤ وَكَانَ شُيُوخُ الْيَهُودِ يَبْنُونَ وَيَنْجَحُونَ حَسَبَ نُبُوَّةِ حَجَّيِ النَّبِيِّ وَزَكَرِيَّا بْنِ عِدُّو. فَبَنَوْا وَأَكْمَلُوا حَسَبَ أَمْرِ إِلهِ إِسْرَائِيلَ وَأَمْرِ كُورَشَ وَدَارِيُوسَ وَأَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٧:‏١ وَبَعْدَ هذِهِ الأُمُورِ فِي مُلْكِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ، عَزْرَا بْنُ سَرَايَا بْنِ عَزَرْيَا بْنِ حِلْقِيَّا عزرا ٧:‏٧ وَصَعِدَ مَعَهُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَالْكَهَنَةِ وَاللاَّوِيِّينَ وَالْمُغَنِّينَ وَالْبَوَّابِينَ وَالنَّثِينِيمِ إِلَى أُورُشَلِيمَ فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ. عزرا ٧:‏١١ وَهذِهِ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَعْطَاهَا الْمَلِكُ أَرْتَحْ‍شَسْتَا لِعَزْرَا الْكَاهِنِ الْكَاتِبِ، كَاتِبِ كَلاَمِ وَصَايَا الرَّبِّ وَفَرَائِضِهِ عَلَى إِسْرَائِيلَ: عزرا ٧:‏١٢ "مِنْ أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ الْمُلُوكِ، إِلَى عَزْرَا الْكَاهِنِ كَاتِبِ شَرِيعَةِ إِلهِ السَّمَاءِ الْكَامِلِ، إِلَى آخِرِهِ. عزرا ٧:‏٢١ وَمِنِّي أَنَا أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ صَدَرَ أَمْرٌ إِلَى كُلِّ الْخَزَنَةِ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ أَنَّ كُلَّ مَا يَطْلُبُهُ مِنْكُمْ عَزْرَا الْكَاهِنُ كَاتِبُ شَرِيعَةِ إِلهِ السَّمَاءِ فَلْيُعْمَلْ بِسُرْعَةٍ، عزرا ٨:‏١ وَهؤُلاَءِ هُمْ رُؤُوسُ آبَائِهِمْ وَنِسْبَةُ الَّذِينَ صَعِدُوا مَعِي فِي مُلْكِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ مِنْ بَابَِلَ: نحميا ٢:‏١ وَفِي شَهْرِ نِيسَانَ فِي السَّنَةِ الْعِشْرِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ، كَانَتْ خَمْرٌ أَمَامَهُ، فَحَمَلْتُ الْخَمْرَ وَأَعْطَيْتُ الْمَلِكَ. وَلَمْ أَكُنْ قَبْلُ مُكْمَدُا أَمَامَهُ. نحميا ٥:‏١٤ وَأَيْضًا مِنَ الْيَوْمِ الَّذِي أُوصِيتُ فِيهِ أَنْ أَكُونَ وَالِيَهُمْ فِي أَرْضِ يَهُوذَا، مِنَ السَّنَةِ الْعِشْرِينَ إِلَى السَّنَةِ الثَّانِيَةِ وَالثَّلاَثِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ، اثْنَتَيْ عَشَرَةَ سَنَةً، لَمْ آكُلْ أَنَا وَلاَ إِخْوَتِي خُبْزَ الْوَالِي. نحميا ١٣:‏٦ وَفِي كُلِّ هذَا لَمْ أَكُنْ فِي أُورُشَلِيمَ، لأَنِّي فِي السَّنَةِ الاثْنَتَيْنِ وَالثَّلاَثِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ بَابَِلَ دَخَلْتُ إِلَى الْمَلِكِ، وَبَعْدَ أَيَّامٍ اسْتَأْذَنْتُ مِنَ الْمَلِكِ   منابع یهودی و عبرانی نیز اغلب با تعصبات دینی آمیخته‌اند و در طی گذشت زمان، در متون ادبی توراتی، بسیاری از وقایع تاریخی عمداً جابجا شده‌اند؛ برای نمونه رویدادهای دوران کمبوجیه را به عهد پدرش کوروش نسبت داده‌اند.[۱۰] در فصل چهارم کتاب عزرا (۴۸۰-۴۴۰ پ. م)، نام کمبوجیه در میان شاهان هخامنشی ذکر نشده‌است. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که «اخشورش» (۴:۶) نام دیگری برای کمبوجیه است، چرا که یوسفوس فلاویوس (۳۷-۱۰۰ م.) می‌گوید افتراهای کتاب عزرا مربوط به زمان کمبوجیه است.[۱۱] یوسفوس با پیروی از منابع غیریهودی معتقد است در کتاب عزرا به اشتباه به جای کمبوجیه، از اردشیر یکم به عنوان پادشاه پیش از داریوش نام برده شده است و حوادث زمان کمبوجیه به وی و نیز کوروش منتسب شده است. وی به نامه سامری‌ها با کمبوجیه که منجر به دستور منع ساخت بنای جدید معبد سلیمان شد می‌پردازد.[۱۲][۱۳]   مهمترین ادعای یونانیان در مورد کمبوجیه، این است که او نخستین کسی بود که با عمل خویدوده، یعنی زناشویی با نزدیکان را انجام داده است. به گفته هرودوت، وی دلباخته یکی از خواهرانش شده بود و می خواست با او زناشویی کند، ولی چون نقشه اش بر خلاف همه رسوم بود، پس ردان را فراخواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خویش - اگر او بخواهد - زناشویی کند. آنها پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود. آنها گفتند که قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمرد، ولی قانونی دیگری یافته اند که اجازه می دهد شاه پارس هر چه دلش بخواهد انجام دهد. به همین سبب، کموجیه نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش آتوسا زناشویی کرد. اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد، نشان می دهد که تا پیش از روزگار کموجیه، خویدوده برای ایرانیان غربی امری ناشناخته بوده است. از نظر بویس شگفت آور است که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه، وظیفه دینی و و لازمه ایمان انگاشته شود. وانگهی از خانتوس لودیایی که هم‌روزگار هرودوت بوده است نیز نقل شده که «مغان با مادران خویش همبستر می شوند. آنها ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خویش داشته باشند.» وجود عمل زناشویی همخونی، به صورت گسترده در میان جوامع باستانی اثبات شده بود.[۲۶] از نظر فرای، ازدواج با محارم توسط روحانیان زرتشتی در روزگارهای اخیرتر ترغیب شد. از آنجا که یونانیان ازدواج با محارم را ناپسند و مخالف قانون می دیدند و نیز از آنجا که هرودوت نظر دشمنانه یونانی-مصری شدیدی به دست می دهد و شاید هم شرحی ویژه از قول ایرانیان درباره کمبوجیه بیان می کند،پس ناممکن نیست که این عمل از کارهای رایج شاهان هخامنشی بدانند.[۲۷] به عقیدهٔ ریچارد فرای، منشأ این نوع ازدواج، شاید زرتشتی نبوده و ایلامی بوده است که هخامنشیان به منظور نگهداری از پاکی خون خاندان شاهی آن را اخذ کرده اند. [۲۸]     اما از همان آغاز فرمان‌روایی بردیا، گروهی از بزرگان یهودی خاخام منشی، مخالفت و ناسازگاری خود را با پادشاه جدید به گونه‌ای ابراز داشتند. بردیا که خطر این گروه مخالف را چندان جدی و اساسی ارزیابی نمی‌کرد، صرف پس گرفتن هدایای مشروط شاهنشاهی را از ایشان به منظور تنبیه، کافی دانست [بیستون، ستون یکم، بند 14؛ بریان، ص7 ـ 256]. اما این برخورد، مخالفان را به سوی یک کودتای تمام عیار سوق داد. این گروه که شامل شش تن از بزرگان خاخام منشی به نام‌های «اوتان/ Utāna»، «گئوبروو/ Gaubaruva»، «اردومنیش/ Ardumanish»، «بگبوخش/ Bagabuxsha»، ویدفرن/ Vidafarna» و «ویدارن/ Vidārna» بود، با پیوستن داریوش، به هفت تن رسید [بیستون، ستون یکم، بند 68؛ هردوت، ص227]. داریوش که به خاندانی بلندپایه تعلق داشت و پدرش استاندار یکی ازمناطق تحت تسلط خاخام منشیان، بود. خود جداگانه در اندیشه‌ی کودتا بود و تدارکات و نیروهای جنگی لازم را فراهم ساخته بود [هردوت، ص8 ـ 227؛ بریان، ص277]. او پس از پیوستن به گروه، همراهان‌اش را وادار به تسریع و شتاب در عملیات کودتا کرد [هردوت، ص228]. سرانجام هفت کودتاگر نیروهای رزمی خود را متحداً به میدان آوردند و بردیا را که گویا برای ییلاق در ماد به سر می‌برد، در دژی به نام «سیکی‌اووتی/ Sikayauvati» واقع در منطقه‌ی «نیسای/ Nisaia» محاصره و در نهایت در 19 سپتامبر 522 پ.م. دستگیر کرده و داریوش شخصا بردیا را می کشد وفادارانش را سرکوب ساختند [بیستون، ستون یکم، بند 13]. بدین ترتیب بود که بردیا، پس از هفت ماه فرمان‌روایی سرنگون شد و تخت سلطنت وی به دست هفت کودتاگر خاخام منشی ودرراس آنهاداریوش عبری افتاد.     بنا بر مواردی که گفته شد، آشکار است که روایت داریوش در بیستون و در پی آن، گزارش مورخان یونانی از گئومات، یکسره ساختگی و دروغین بوده و در واقع، گئومات کسی جز بردیا فرزند کورش و برادر تنی کمبوجیه نبوده است که به جهت توجیه و پرده پوشی قتل وی، چنان داستانی درباره‌ی وی از سوی داریوش و یاران‌اش ساخته و فراهم شده بود تا وانمود شود پادشاهی که به دست این گروه کشته شده، نه بردیا پسر کورش و شاه قانونی کشور، بلکه مغی شیاد و متقلب بوده که تخت سلطنت را غصب کرده و لذا قتل او کاملاً موجه و مشروع و بایسته بوده است! متأسفانه تا حدود اوایل نیمه‌ی دوم قرن بیستم، ابهت نشان دادن شخصیت داریوش یهودی و پرده پوشانی اقدامات او درطول تاریخ توسط یهودیان اسرائیلی وماسون مانع از آن شده بود که پژوهش‌گران به دور از نگاهی احساس‌گرایانه، نسبت به داستان گئومات عمیقاً شک و تردید کنند و او را کودتاگر و شاه‌کش بنامند. اما اینک با ابزار بُرنده و خردپسند «نقد و سنجش»، ابعاد واقعی ماجرا به خوبی آشکار و حقایق پنهان شده برملا گردیده است.       البته اهل سنت مانند یهود که اولی الامر را کسی میدانند که ولو با زور حاکم شود سپس مورد رضای خداوند قرار میگیرد ، یهودیان نیز شاهان را واسطه خداوند میدانند ! همچنانکه برخی از اصحاب یهودی رسول الله ص در فتوحات همان خشونت یهود و غارت وتجاوز را بکار گرفتند و اسلام را تحریف کردند هرچند که پیروزیهای جغرافیای زیادی هم نصیبشان شد .      ضمنا باید دانست که هر شاه ظالمی کارهای خوبی هم دارد اما مهم آرمان فکری اوست که اگرحامی عدل و انسانیت باشد مورد قبول ماست ، جناب کوروش اگر چه یهودی زاده هست اما رسول خدا ص هم یهودی  زاده و نسل همه انسانها به حضرت آدم میرسد !   اما در مورد یهودی بودن سلسله خاخام منشیان مدارک متعددی موجود است هر چند که قبلا هم گفتم که یهودی بودن به معنی بد بودن مطلق نیست و کورش اگر چه با یهود نیکرفتار بود اما بعد این یهود بودند که با سوار شدن بر موج قدرت ، کودتایی علیه فرزندان کورش و قتل عام ایرانیان برداشتند .   در بند ۲۷ از ترجمه استوانه مشهور حقوق بشر ( که بیشتر به حقوق یهود شبـاهت دارد) نوشته دکتر عبدالمجید ارفعی این جملات را می بینیم: مردوک (مردوخ) ، خدای بزرگ، از کردارهای من شاد شد و مرا (کورش) پادشاهی که پرستنده اوست به بزرگواری افزونی داد ….   شیمعون پـِرِس (شیمون پرز) (Shimon Peres) نهمین رییس رژیم اسراییل، طی یک مصاحبه زنده با یک رسانه ی عرب زبان با عنوان پانت، در پاسخ به سوال کاربر فیس بوکی این رسانه که خود را ایرانی معرفی نموده بود، مدعی شد که: کوروش کبیر یک "صهیونیست" بود و ما بطور تاریخی پیوسته با ایران دارای روابط خوبی بوده ایم.   چرا کورش در منشورش 12 بار مردوخ خدای خونخوار یهود را ستایش میکند ؟     ابن البلخی گوید: «و مادر این کی‌رش دختر یکی بود از انبیاء بنی‌اسرائیل مادر او را «اشین» گفتندی و برادر مادرش او را توریه آموخته بود و سخت دانا و عاقل بود و بیت‌المقدس را آبادان کرد به فرمان بهمن و هرچه از مال و چارپایان و اسباب بنی‌اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت‌النصر در خزانه بهمن مانده بود به ایشان داد و بعضی از اهل تواریخ گفته‌اند کی در کتابی از آن پیغمبر بنی‌اسرائیل یافته‌اند که ایزد عزوجل وحی فرستاد بهمن را کی من ترا گزیدم... و این توفیق یافت و نام او در کتاب کوروش است. فارسنامه، ص ۴۴.   مسعودی گوید: «گفته شده است که مادر کوروش از بنی‌اسرائیل بود و دانیال کوچک دائی او محسوب می‌شد.   و ابن خلدون گوید: «یقال انه الذی رد بنی‌اسرائیل الی بلادهم و ان امه کانت من بنی طالوت و یقال ذلک هو حافد بهمن   میرخواند نوشته است: بهمن در زمان سلطنت خود پسر بخت‌النصر را از ولایت بابل معزول کرد و کوروش را که از اولاد لهراسب بود و مادرش دختر یکی از فرزندان بنی‌اسرائیل بود بر آن دیار والی گردانید امر فرمود که اسیران بنی‌اسرائیل را به سرزمین بیت‌المقدس فرستد و هر کس را که ایشان خواهند بر ایشان والی گرداند. کوروش آن قوم را جمع کرده دانیال را به حکومت بنی‌اسرائیل نامزد فرمود. روضه الصفاء،   طبری، لقب کوروش را سپهبد بابل آورده و گوید «من لدن تخریب بخت نصر بیت‌المقدس انی حین عمران‌ها فی عهد کی‌رش‌بن اخشویرش اصبهبد بابل...» (تاریخ الامم والملوک، ج ۲، ص ۷۱۸) و باز همچنانکه قبلاً اشاره شد او را عامل بهمن دانسته است و تفسیر جالب طبری از کلمه بهمن است که گوید «و تفسیر بهمن بالعربیه: الحسن النیه» (ج ۱، ص ۴۰۶) و این درست معنی کلمه و هومن = بهمن فارسی یعنی «پاک نیت» است.           چرا از تاریخ 10000 ساله ایران فقط به 2500 سال هخامنشیانش توجه شده است ؟! مگر تمدنهای قبل از کوروش کمتر از هخامنشیان بودند و....   هدف این نوشتار کشف توطئه وخیانت وافزون طلبی های یهود و تمرد ایشان در دوران تاریخ و افشای نقشه عوامل مرموز پشت پرده وجعل و تاریخ سازی امروز آنها است که در عهدین هم متواترا بدانها تصریح شده تا بدانجا که آمده عاقبت جهان متعلق بغیر یهود است ونام یهوه توسط غیر یهود بلند میشود ...   روميان 9-25 يهود قوم خدا نيستند بواسطه گناهانشان وغير يهود نجات خواهند يافت. چون ظاهر شريعت را چسبيدند وايمان نداشتند  و خداي متعال فرمود كه نام من  بوسيله مردم  غير يهود در سراسر جهان مورد احترام  قرارميگيرد...ولي شما نام مرا بي حرمت ميسازيد . ملاكي 1-11     اشعيا گفت : خداوند فرمايد كسانيكه طالب من نبودند مرا يافتند وبه كسانيكه مرا نطلبيدند ظاهر گرديدم  اما من همه روز دستانم را دراز كردم بسوي قومي مخالف وعصيانگر بني اسرائيل  ! روميان 10-20   اما همین یهود نمک نشناس که عدالت شاهان ایران ایشان را آزادی بخشید بعد از نفوذ به کاخ ایران حادثه پوریم و ... را رقم زدند تا بر همگان خبث ذات خود را آشکار سازند که همین کشتار وسیع باعث توقف پیشرفت و تفرقه در بین دربار ایرانیان ومردم شد.   «پس حال اي تتناي والي ماوراي نهر وشَتَربوزناي و رفقاي شما و اَفَرسَكياني كه به آن طرف نهر مي‌باشيد از آن‌جا دور شويد. و¬ به كار اين خانه خدا متعرض نباشيد. اما حاكم يهود و مشايخ يهوديان اين خانه خدا را در جايش بنا نمايند. و فرماني نيز از من صادر شده است كه شما با اين مشايخ يهود به جهت بنا نمودن اين خانه خدا چگونه رفتار نماييد. از مال خاص پادشاه يعني از ماليات ماوراي نهر خرج به اين مردمان بلاتأخير داده شود تا معطل نباشند. و مايحتاج ايشان را از گاوان و قوچها و بره‌ها به جهت قربانيهاي سوختني براي خداي آسمان و گندم و نمك و شراب و روغن برحسب قول كاهناني كه در اورشليم هستند روز به روز به ايشان بي‌كم و زياد داده شود. تا آن كه هداياي خوشبو براي خداي آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمايند. و ديگر فرماني از من صادر شد كه هر كس كه اين حكم را تبديل نمايد از خانه او تيري گرفته شود و او بر آن آويخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب اين عمل مزبله بشود. و آن خدا كه نام خود را در آن‌جا ساكن گردانيده است هر پادشاه يا قومي را كه دست خود را براي تبديل اين امر و خرابي اين خانه خدا كه در اورشليم است دراز نمايد هلاك سازد. من داريوش اين حكم را صادر فرمودم پس اين عمل بلاتأخير كرده شود.» (تورات. كتاب عزرا، 12-6 :6)پرواضح است كه در سايه چنين حكمران و حكمي، چه زمينه و شرايط مناسبي براي توسعه نفوذ يهوديت در دستگاه سلطنتي و حكومتي داريوش و پسرش خشايارشا و نيز استقرار آن‌ها در مناطق مختلف امپراتوري و البته دست زدن به كارها و فعاليت‌هايي منفي كه در سابقه اين قوم طبق مندرجات تورات مشخص است، فراهم آمده است. همچنين مي‌توان تصور كرد كه خوي سلطه‌طلبي، زراندوزي، توطئه‌گري و مفسده‌جويي اشرافيت و كاهنان يهودي- كه در اين زمينه نيز نشانه‌هاي فراواني در تورات به چشم مي‌خورد- تا چه حد مي‌توانست موجبات ناراحتي و انزجار اقوام ايراني را فراهم آورد و جامعه ايراني را به‌سان ديگ جوشاني كند كه مترصد فرصتي براي خلاصي يافتن از اين وضعيت است.تنها با در نظر داشتن چنين سابقه و شرايطي است كه مي‌توان شناخت دقيق‌تر و عميق‌تري از واقعه پوريم در زمان خشايارشا به دست آورد و دريافت كه حبيب لوي به عنوان يك تاريخ‌نگار صهيونيست تا چه حد در مكتوم نگه داشتن حقيقت پوريم تلاش كرده است. http://www.ketabestan.ir/book4/2160-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D9%8A%D9%87%D9%88%D8%AF%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%C2%BB     البته خدای متعال هم بدین کبر ونخوت واستکباروعصیان یهودیان تصریح نموده است : وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4} فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً {الإسراء/5} ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا {الإسراء/6} إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا {الإسراء/7} و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهى خبر داديم و چنين مقدر كرديم كه شما بنى اسرائيل دوبار حتما در زمين فساد و خونريزى مى كنيد و تسلط و سركشى سخت و ظالمانه مى يابيد (4). پس چون وقت انتقام اول فرا رسيد بندگان سخت جنگجو و نيرومند خود را (چون بخت النصر) بر شما برانگيزيم تا آنجا كه در درون خانه هاى شما نيز جستجو كنند و اين وعده انتقام ، حتمى خواهد بود (5). آنگاه شما را روبروى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم (تا بر دشمن و لشكر بخت النصر غلبه كنيد) (6). (شما بنى اسرائيل و همه اهل عالم ) اگر نيكى و احسان كرديد بخود كرده و اگر بدى و ستم كرديد باز بخود كرده ايد و آنگاه كه وقت انتقام ظلم هاى شما (كشتن يحيى و زكريا و يا عزم قتل عيسى ) فرا رسيد باز بندگانى قوى و جنگ آور را بر شما مسلط مى كنيم تا اثر بيچارگى و خوف و اندوه رخسار شما ظاهر شود و به مسجد بيت المقدس ، معبد بزرگ شما - مانند بار اول - داخل شوند و ويران كنند و به هر چه رسند نابود ساخته و به هر كس تسلط يابند به سختى هلاك گردانند (7). اى رسول ما! باز هم به بنى اسرائيل بشارت ده كه اميد است خدا به شما اگر توبهكرده و صالح شويد مهربان گردد و اگر به عصيان و ستمگرى برگرديد ما هم بهعقوبت و مجازات شما باز مى گرديم و جهنم را زندان كافران قرار داده ايم (8). تکبرو خود برتر بینی یک ویژگی لاینفک از یهود است که همین امر سبب دشمنی ملل دنیا با ایشان شده واز طرف دیگر چون رفتار عادلانه کوروش را در آزاد گذاشتن ایشان دیدند بسیار از کورش تمجید کردند تا جائیکه وی را مسیح خداوند نامیدند ! این را هم بگویم که همه یهود فاسد وبیرحم نیستند وخداوند در کتابش از عده قلیلی از ایشان به نیکی یاد نموده است . مقصود اکثریت یهود هست که ذاتا خشن ونژاد پرست هستند .   دستهای خائن یهودی امروز سعی دارند که ورود اسلام به ایران را مایه بدبختی و پسرفت ایران اعلام کنند در حالیکه محققین بخوبی بر تبعیضات وبدبختی فارس قبل از اسلام و  پیشرفت تمدن وانتخاب آگاهانه و رفاه ایرانیان بعد از ورود اسلام و شناخت اسلام حقیقی در سیره علوی  واقف هستند .   علت شکست ارتش قدرتمند ساسانی از اعراب موید فرهیختگی ایرانیان است .   در بند ۱۶ سنگ‌نبشته بیستون، داریوش شاه گوید: پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فرورتیش خواندند. ویشتاسپ پدر من او در پارت بود. او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود، رهسپار شد. شهری ویشپ ازاتی نام در پارت، آنجا با پارتی‌ها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه وی یخن ۲۴ روز گذشته بود، آنگاه جنگ ایشان درگرفت       در کتیبه‌ بیستون ، قدیمیترین سند مکتوب زبان ایرانی و مهم ترین سند مکتوب دوره هخامنشی ، آمده است که کمبوجیه ، پسر کورش ، بر اثر « خویش مرگی » در گذشته است. در جایی دیگر از همین کتیبه نوشته شده که « کمبوجیه بردیا را کشت ». تفسیرهای گوناگونی از این عبارات توسط کارشناسان مختلف تاریخ و زبان باستان شده است.  برخی مرگ بردیا را به داریوش بزرگ نسبت می‌دهند ، برخی دیگر واژه‌ی خویش مرگی درباره کمبوجیه را به خود کشی تعبیر می­کنند و روایت‌های دیگری نیز از آنها بنا به تعبیر واژگان و روایت‌های تاریخی وجود دارد.    وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !   بعضی میگویند اگر شما این آیات عهدین را قبول کنید (مخصوصا پوریم)  باید سایر آیات عهدین در مورد زنای انبیاء و مشروبخواری انها را هم قبول کنید ! در جواب بگویم هیچ التزامی در قبول همه آیات عهدین نیست زیرا در بررسی و تحلیل احادیث واخبار تاریخی باید شواهد وقرائن را دید واز مجموع آثار حکم نمود و موضوع پوریم موید به آیات متعدد وشواهد تاریخی و عینی دیگریست که قابل انکار نیست .   ریشه کلمه ایران : وكانت أم بهمن من أولاد طالوت وأم ولده من أولاد سليمان بن داود. وتفسير بهمن بالعربية: الحسن النية، وأنه ولى في زمانه على بيت المقدس جماعة، ثم ولى كيرش العيلمي من ولد عيلم بن سام بن نوح، وكتب إليه أن يرفق ببني إسرائيل وأن يطلق لهم النزول حيث أحبوا، وأن يولي عليهم من يختارونه، فاختاروا دانيال النبي صلى الله عليه وسلم فولى أمرهم.   الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي     كوش بن حام بن نوح عليه السلام  وكان مسيره إليه بسبب ما كان آتى حزقيا وبنو إسرائيل إلى جده سنحاريب عند غزوه إياهم وتوسل إليه بذلك فقدمه في جماعة كثيرة ثم اتبعه فلما توافت العساكر بيت المقدس نصر بخترشه على بني إسرائيل لما أراد الله بهم من العقوبة فسباهم وهدم البيت وانصرف إلى بابل ومعه يوياحن بن يوياقيم ملك بني إسرائيل في ذلك الوقت من ولد سليمان بعد أن ملك متنيا عم يوحينا وسماه صدقيا  فلما صار بختنصر ببابل خالفه صدقيا فغزاه بختنصر ثانية فظفر به وأخرب المدينة والهيكل وأوثق صدقيا وحمله إلى بابل بعد أن ذبح ولده وسمل عينيه فمكث بنو إسرائيل ببابل إلى أن رجعوا إلى بيت المقدس فكان غلبة بختنصر المسمى بخترشه على بيت المقدس إلى أن مات في قول هذا الذي حكينا قوله أربعين سنة  ثم قام من بعده ابن يقال له أولمرودخ فملك الناحية ثلاثا وعشرين سنة ثم هلك وملك مكانه ابن يقال له بلتشصر بن أولمرودخ سنة فلما ملك بلتشصر خلط في أمره فعزله بهمن وملك مكانه على بابل وما يتصل بها من الشام وغيرها داريوش الماذوي المنسوب إلى ماذي بن يافث بن نوح عليه السلام حين صار إلى المشرق فقتل بلتشصر وملك بابل وناحية الشام ثلاث سنين ثم عزله بهمن وولى مكانه كيرش الغيلمي من ولد غيلم بن سام بن نوح الذي كان نزع إلى جامر مع ماذي عندما مضى جامر إلى المشرق فلما صار الأمر إلى كيرش كتب بهمن أن يرفق ببني إسرائيل ويطلق لهم النزول حيث أحبوا والرجوع إلى أرضهم وأن يولي عليهم من يختارونه فاختاروا دانيال النبي عليه السلام فولي أمرهم وكان ملك كيرش  (کورش کبیر) على بابل وما يتصل بها ثلاث سنين فصارت هذه السنون من وقت غلبة بختنصر إلى انقضاء أمره وأمر ولده وملك كيرش الغيلمي معدودة من خراب بيت المقدس منسوبة إلى بختنصر ومبلغها سبعون سنة   طبری   إيران اسم أرفخشد بن سام بن نوح عليه السلام   قال ابن المقفع أذربيجان مسماة باذرباذ بن إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام   قال المسعودي وذكر اختلاف الناس في فارس. فقال ويقال: إنهم من ولد بوان بن إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام   و أما أنسابهم فلا خلاف بين المحققين أنهم من ولد سام بن نوح و أن جدهم الأعلى الذي ينتمون إليه هو فرس و المشهور أنهم من ولد إيران بن أشوذ بن سام بن نوح و أرض إيران هي بلاد الفرس و لما عربت قيل لها إعراق هذا عند المحققين و قيل إنهم منسوبون إلى إيران بن إيران بن أشوذ و قيل إلى غليم بن سام . ابن خلدون   جمشيد ثم ملك بعده أخوه جمشيد، وكان ينزل بفارس، وقيل: إنه كان في زمنه طوفان، وذهب كثير من الناس إلى أن النيروز في أيامه أحدث وفي ملكه رسم، على حسب ما نورده فيما يرد من هذا الكتاب، كذلك ذكر أبو عبيدة مَعْمَر بن المثنى عن عمر المعروف بكسرى، وكان هذا الرجل ممن أشتهر بعلم فارس وأخبار ملوكها حتى لقب بعمر كسرى، وكان ملك جمشيد إلى أن هلك ستمائة سنة، وقيل: تسعمائة سنة وستة أشهر، وأحدث في الأرض أنواعاً من الصناعات والأبنية والمهن وادعى الِإلهية. مسعودي   أصل الفرس الفرس تخبر مع اختلاف آرائها وبعد أوطانها وتباينها في ديارها وما ألزمته أنفسها من حفظ أنسابها، ينقل ذلك باقٍ عن ماضٍ، وصغير عن كبير أن أول ملوكهم كيومرث ثم تنازعوا فيه فمنهم منِ زعم أنه ابن آدم، والأكبر من ولده، ومنهم من زعم وهم الأقلون عدداَ - أنه أصل النسل وينبوع النَرْء، وقد ذهبت طائفة منهم إلى أن كيومرث هو أميم بن لاوذ بن إرم بن سام بن نوح، لأن أميماً أول من حَلَّ بفارس من ولد نوح، وكان كيومرث ينزل بفارس، والفرس لا تعرف طوفان نوحِ، والقوم الذين كانوا بين آدم ونوح عليهما السلام كان لسانهم سريانياَ،. ولم يكن عليهم ملك، بل بهانوا في مسكن واحد، والله أعلم بذلك.مروج الذهب   تحريف عقيده ورسم كوروش توسط خشايارشا يهودي :   « وحشی گری در ایران پیش از اسلام » تیر در مقعد دشمن، بریدن بینی و گوش و زبان دشمن، در آوردن چشم، نشاندن بر سر نیزه متأسفانه مبالغه های فراوان در برقراری عدالت و انسانیت در ایران باستان می شود و از سوی دیگر، اسلام را مساوی با وحشی گری معرفی می کنند. بدور از شایعات، عباراتی از زبان داریوش در بیستون را می آوریم. چه شد که مجازات‌های مجرمان در اسلام، وحشی‌گریست، اما این رفتارها را نباید وحشیگری به حساب آورد؟ « در بابل تیر به مقعد ندینتبیره و بزرگانی که با او بودند فرو کردم. » (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص 227) « فرورتی دستگیر و به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشمش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام سپاه او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم. » (کتیبه های هخامنشی، ص234) « من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود. » (کتیبه های هخامنشی،244) « من تصمیم گرفتم: ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد. » (کتیبه های هخامنشی، 244) « چیسنتخمه را دستگیر کرد؛ او را به سوی من آوردند. آنگاه من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشمش را درآوردم. در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد. تمام سپاه او را دیدند. سپس در اربلا تیر به مقعد او فرو کردم. » (کتیبه های هخامنشی، ص 235) « آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم. » (کتیبه های هخامنشی، صفحات 234) « آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم. » (کتیبه های هخامنشی، صفحه 238) جنایات شاهان هخامنشی بریدن زبان، بینی و پستان های دختر و... آنان که آرزوی بازگشت ایران به قبل از اسلام را در سر می پرورانند، آیا از قضایایی از این قبیل آگاهند یا نه؟ یک نمونه از جنایت شاه را بخوانیم: ماسیست برادر خشیارشا ( پسر داریوش بزرگ و چهارمین پادشاه هخامنشی ) بود. خشیارشا در حالیکه ماسیست در جبهه جنگ به سر می‌برد، ابتدا به زن او و س‍پس به دختر او چشم داشت. زبان و بینی و گوش‌ها و پستان‌های آن دختر پس از کامجویی خشیارشا بریده می‌شوند و جلوی سگ‌ها انداخته می‌گردند. ماسیست پس از بازگشت از جنگ از ماجرا آگاه می‌شود و سر به شورش بر می‌دارد. خشیارشا دستور می‌دهد تا او را همراه با جمیع فرزندان و خانواده‌هایشان قتل‌عام کنند تا نسل آنان از بین برود. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: 1. رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد سوم، تهران، 1381، ص 41؛ 2. ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، 1377، ص 72 و 73؛ 3. تواریخ هرودوت، کتاب نهم، بندهای 109 تا 112.     منتسكیو در روح القوانین از آكاتیاس، مورخ رومی، نقل می كند كه: «در زمان ژوستی نین چند نفر از فلاسفه ی رومی كه مورد آزار و اذیت مسیحیان قرار گرفته و نمی خواستند مذهب مسیح را قبول كنند، روم را ترك گفته و به دربار خسرو پرویز پادشاه ایران پناه آوردند و در آنجا چیزی كه بیشتر موجب حیرت آنها شده این بود كه نه تنها تعدد زوجات مرسوم بود بلكه مردها با زنهای دیگران آمیزش می كردند.   ابن خلدون در کتاب تاریخ خود فتح بابل توسط کوروش را با خونریزی وجنایت ذکر میکنند .   اگر قرار شود درباره یک اصل مسلم یهود تصمیم گیری شود همان خشونت وبی رحمی و نژاد پرستی ایشان است که به هیچ عنوان قابل خدشه وتضعیف نیست البته برای محققین ! جای جای عهدین و تلمود و تعالیم یهود بر خون خوری و خشونت وسوختن و ویرانگری وغارت وتجاوز استوار است : khoon.jpg View Download خونخواري وقساوت يهود https://sites.google.com/site/hojjah/khon.jpg?attredirects=0&d=1 توحش يهود : https://sites.google.com/site/hojjah/khon1.jpg?attredirects=0&d=1خوردن خون ختنه توسط يهوديان   ciresh1.jpg View Download / 104k کشتار کورش تصویر کتاب ciresh.jpg View Download / 117k کشتار کورش تصویر قابل توجه ایران پرستان : https://sites.google.com/site/hojjah/hakham.jpg?attredirects=0&d=1 Download Download Download   عبرانيان 9-22   موسی خون گوساله ها وبزها را بر کتاب وبر همه قوم پاشید وگفت :   اینست خون آن عهدی که خداوند با شما قرارداد      وبحسب شریعت همه چیز با خون پاک میشود وبدون ریختن خون آمرزش نیست !     خدای تورات وانجیل فقط یهودیان را داخل آدم حساب میکند و بقیه انسانها از هر حیوانی پست ترند ! غیر یهود نجسند و ازدواج با ایشان حرام است ودرجنگ باغیر یهود حتی به کودکان و حیوانات و درختان بیگناه مخالفین نباید رحم کرد و همه شهر مخالفین با همه موجوداتش را باید آتش زد و سوخت وبا بیرحمی تمام نابود کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تثنیه 7-4وداوران 20 -48 تثنیه 13-15 ودر انجیل مرقس 7-27 ومتی 15-26 نیز از غیر یهود به سگان تعبیر کرده آنجا که عیسی در جواب التماس زن بیچاره غیر یهودی میگوید که :من فقط برای گوسفندان گمشده خاندان بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام 25 ونان فرزندان را گرفتن ونزد سگان انداختن جائز نیست 27 بله اینست ترحم و محبتی که مسیحیت ازآن دم میزند !!!!!!!!!!!!!!!!!!       سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.   کشتار عجیب مردم هفت شهر ۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)   .اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17 المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم     سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :   التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.   ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش : التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ. دوم پادشاهان ۲۳:۱۰: او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ از درون آتش عبور کنند. ارمیا ۳۲:۳۵: و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.   در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!   يكى از موارد ذبح براى غير خداوند كه چه بسا نوعى ارتداد نيز به شمار آيد، قربانى كردن انسان به ويژه پسران و دختران براى بتى به نام مولك است. مولك كه ملكوم نيز خوانده مى‏شد، بت عمونيان  است. اين بت از مس ساخته شده بود و بر كرسى‏اى از مس نشسته و داراى سر گوساله بوده و تاجى بر سر داشته است. كرسى بت و خود بت توخالى بود و در داخل آن آتش مى‏افروختند. هنگامى كه بازوهاى بت در اثر حرارت آتش سرخ مى‏شد، قربانى را بر آن مى‏گذاشتند و فورا مى‏سوخت. مردم در اثناى سوختن قربانى، طبل مى‏نواختند تا صداى فرياد قربانى را نشنوند. انبياى بنى اسراييل اين عمل را به شدت منع مى‏نمودند; با اين حال يهود هنگامى كه در وادى هنوم بودند، اين عمل را انجام مى‏دادند.   جالب حماقت وتقلید کورکورانه بعضی از ایرانیان از این سنت محرَف یهودی و... که فرزندانشان را در آتش میسوختند تبدل شده به چهار شنبه سوری وجشن سده ایرانیان !!!!!!!!     هایده ومهستی در جشن 4 شنبه سوری !!!! البته این سنن یهودی از زمان هخامنشیان مخصوصا خشایار شا و قتل عام وسرکوب ایرانیان (پوریم یا جشن سیزده بدر) به ایران وارد و بتدریج تعدیل ومرسوم شدند .....     مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت میگوید: «پارسها معتقدند كه آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز، در قرن سوم هجری، نوشته است: «ایرانیان معتقد به كیش زردشت بر این بودند كه روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان مینامند... ایرانیان آتش را بزرگ میداشتند.» مسعودی (متوفی346) میگوید: «نخستین كسی كه آتشكده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است... و گفتهاند كه نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب كه برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبداء همه چیزهای نموكننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره كرده است.   استاد پورداود جشن پریدن از روی آتش و خواندن ترانه‌هایی در آن خصوص را زشت می‌پندارد چنانکه در کتاب آناهیتا می‌گوید:« در جشن چهارشنبه سوری از روی شعله آتش جستن و ناسزای چون سرخی تو از من و زردی من از تو گفتن، از روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را نماینده فروغ ایزدی نمی‌دانستند آن چنانکه در آتش افروزی جشن سده که به گفته گروهی از پیشینیان ، پرندگان و چارپایان را به قیر و نفت اندوده، و آتش می‌زدند، از دوران پس از اسلام است».     در اوستا آتش فرزند اهورامزدا و سپندار مذ =(  زمین ) نامیده می شود . از این رو ایرانیان باستان آن را همیشه فروزان می داشتند و  نشانه ی اهورایی اش می دانستند و شعله اش را نماد فروغ ازلی  می شمردند و آتشکده های همیشه روشن برای آنان به منزله ی محراب پیروان مزدیسنا بود . آنان بر این باور بودند که هستی با وجود آتش است که  می تواند ادامه یابد .   گزارش آثار الباقیه ؛ صفحه 351 : آتش افروزند تا شر آن "جهنم" بر طرف گردد و گیاه خوشبو تبخیر میکنند تا مضرات آن را  برطرف کنند . در خانه ی ملوک رسم شده که آتش بیافروزند و چون شعله ور گردد ، جانوران وحشی را به آتش می اندازند و مرغ ها در شعله ی آن می پرانند و در کناراین  آتش می نشینند و به لهو و لعب مشغول می شوند . گزارش دوم ؛ تاریخ بیهقی ؛  صفحه ی 571 و 572  : امیر  ( سلطان مسعود غزنوی ) فرمود تا سراپرده بر راه مرو بزدند بر سه فرسنگی لشگرگاه و سده نزدیک بود . اشتران سلطانی را ، و از آن همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید و گز می آوردند و در صحرایی که جوی آب بزرگ بود ، پر از برف می افکندند تا به بالای فلعتی برآمد و چارطاق ها بساختند از چوب ، سخت بلند و آن را به گز بیاکندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و بالای کوهی بر آمده و اَله =(  عقاب ) بسیار و کبوتر . و سده فراز آمد . نخست شب امیر بر لب آن جوی آب که شراعی زده بودند ، بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند و پس از آن شنودم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند ، و کبوتران نفط= (  نفت ) اندود بگذاشتند و ددان برف اندود آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده ای بود که دیگر آنچنان ندیده بودم و آن به خرّ می به پایان آمد .   در اوستا، بخش گاتها  آمده است :  " ... ای مزدا نفرین تو به کسانی باد که با آموزش خود مردم را از کردار نیک رویگردان می سازند و به کسانی که جانوران را با فریاد شادمانه قربانی  می نمایند   البته تغییرات وتحریفاتی که در طول زمان در این  جشنها و مراسم پدید آمده هر چند که در اصل  همان خدای آتش یا تقدس نار باعث شده بود تا یهودیان فرزندانشان را دربرابر بت مولک بسوزانند .   سیر تکاملی وتعدیل 4 شنبه سوری و جشنهای پاک ! در ابتدا بصورت سوختن و قربانی کردن فرزندان در برابر خدایان باستان و بعدها بصورت انداختن حیوانات در آتش وسوزاندن پرندگان و اخیرا هم بصورت برافروختن آتش و مراسمی بدون خشونت ادامه یافته است .      در ایران باستان هم مواردی از سوختن حیوانات در آتش در جشن سده ( دهم بهمن ماه) گزارش شده است :   ثم دخلت سنة ثلاث وعشرين وثلاثمائة ذكر قتل مرداويج في هذه السنة قتل مرداويج الديلمي صاحب بلاد الجبل وغيرها وكان سبب قتله أنه كان كثير الإساءة للأتراك وكان يقول إن روح سليمان بن داود عليه السلام حلت فيه وأن الأتراك هم الشياطين والمردة فإن قهرهم وإلا افسدوا فثقلت وطأته عليهم وتمنوا هلاكه فلما كان ليلة الميلاد من هذه السنة وهي ليلة الوقود أمر بأن يجمع الحطب من الجبال والنواحي وأن يجعل على جانبي الوادي المعروف بزندروذ كالمنابر والقباب العظيمة ويعمل مثل ذلك على الجبل المعروف بكريم كوه المشرف على أصبهان من أسلفه إلى أعلاه بحيث اذا اشتعلت تلك الأحطاب يصير الجبل كله نارا وعمل مثل ذلك بجميع الجبال والتلال التي هناك وأمر فجمع له النفط ومن يلعب به وعمل من الشموع ما لا يحصى وصيد له من الغربان والحدأ زيادة على ألفي طائر ليجعل في أرجلها النفط وترسل لتطير بالنار في الهواء وأمر بعمل سماط عظيم كان من جملة ما فيه مائة فرس ومائتان من البقر مشوية صحاحا سوى ما شوي من الغنم فإنها كانت ثلاثة آلاف رأس سوى المطبوخ وكان فيه من الدجاج وغيره من أنواع الطير زيادة على عشرة آلاف عدد وعمل من ألوان الحلواء ما لا يحد وعزم على أن يجمع الناس على ذلك السماط فإذا فرغوا قام إلى مجلس الشراب ويشعل النيران فيتفرج فلما كان آخر النهار ركب وحده وغلمانه رجالة وطاف بالسماط ونظر إليه وإلى تلك الأحطاب فاستحقر الجميع لسعة الصحراء وتضجر وغضب ولعن من صنعه ودبره فخافه من حضر فعاد ونزل ودخل خركاة له فنام فلم يجسر أحد أن ...کامل ابن اثیر   ابوعلى، احمد بن محمد رازى ملقب به مُسكَوَيه‏ [= مَُشكويه] مورخ، پزشك و اديب ايرانى (متوفاي 421 هـ ق) در كتاب تاريخي معروف خود (تجارِبُ الاُمَم) ضمن شرح حوادث سال 323 هجري مي گويد (ترجمه) : ((ابو الفضل بن عميد برايم گفت: چون شب آتشبازى جشن سده نزديك ‏آمد، مرداويج از مدتى پيش دستور گرد آورى هيزم ‏داد، تا آنها را از راه‏هاى دور، به دره زرين رود [= زاينده رود اصفهان] نزديك باتلاق و نيستان ها بياورند. آتشبازان ماهر، نفت و زَرّاقه ها – يعني پمپ هاي نفت پاش – يا مِزراق ها – يعني نيزه هاي شكاري كوچك -  را آماده ساخته، شمع هاى بزرگ ايستا فراهم ‏آوردند. هيچ كوه و تپه ‏اى مشرف بر «جِزين» اصفهان باقي نماند، مگر آنكه هيزم و خس و خاشاك بر روى آن جاسازى ‏كردند. در كنار ميدان جشن، با فاصله ‏اى كه آتش ‏سوزى در آن، براي ناظران رنج ‏آور نباشد، كاخ مانندى بزرگ از جنس چوب بر پا كرده با بست هاي آهنين آن را ‏بستند و رخنه هاي آن را از خاشاك آكندند. كلاغ ها و گنجشك ‏هائى را شكار كرده، بر منقار و پاى آنها گردوهائى پُر از نفت ‏آويختند. شمع ‏ها را به شكل ستون ها و مجسمه ‏هاى زيبا در مجلس او ‏نهادند. پس در ساعتى معين در آن جشن، همه آتش‏ ها را يكباره، بر سر كوه‏ ها و تپه هاي دشت و بيابان، بر بدن آن پرندگان – بي گناه - آتش كرده، و پرندگان شعله ور شده - و در حال سوختن - را به پرواز در آوردند! – تا بدين وسيله، آسمان جشن سده را چراغاني كنند!! مرداويج سفره ‏اى بزرگ را به نحوى در بيابان چيده بود كه از درون آن كاخ چوبيش بتواند آن را تماشا كند؛ و در آن سفره، از گوشت‏ حيواناتي چون گاو و گوسفند، چند هزار – به اسراف – آورده و بيش از حد معمول آماده ساخته و آن را آراسته بود. پس از پايان همه تداركات و بر پانمودن خيمه ها در كنار سفره و فرا رسيدن وقت ضيافت همگانى، براى خوردن و آشاميدن، مرداويج از سراي خود بيرون آمد و به گرد سفره و ابزار آتشبازى ياد شده چرخي زد، پس آنرا كوچك و ناچيز يافت!! ابن عميد ‏گويد: دليل آن - كوچك به نظر رسيدن - وسعت بيابان بود، زيرا هرگاه چشم آدمى بر منظره اي گسترده بيافتد، چيزهاى ساخته شده درون آن را خوار و ناچيز مي يابد، هر چند آن تداركات، بزرگ و اَشراف مَآبانه بود. پس مرداويج – همانند ساير پادشاهان باستان ايران – از ديدن اين كوچكي (!!) خشمگين شد، ولى، غرور – يا همان ايران دوستي(!!) - او را به خاموشى واداشته، هيچ نگفت و به چادرى بزرگ درآمده، بر پهلو، پشت بسوى در، دراز كشيد و براى آنكه كسى با وى سخن نگويد، رواندازي بر خود كشيد. اميران بزرگ و سرداران لشكر و تماشاگران همه گرد آمده، اما هيچ كس جرأت سخن گفتن يا رفتن نزد او را نداشت!! – چنانكه خوي و خصلت متكبّرانه اغلب پادشاهان ايران باستان نيز چنين بود!!     في هذه السنة قتل مرداويج الديلمي، صاحب بلاد الجبل وغيرها وسبب ذلك: أنه لما كان ليلة الميلاد، من هذه السنة، أمر بأن تجمع الأحطاب وتلبس الجبال والتلال، وخرج إِلى ظاهر أصفهان لذلك، وجمع ما يزيد عن ألفي طائر من الغربان، ليعمل في أرجلها النفط،(آتش سوزی پرندگان) ليشعل ذلك كله ليلة الميلاد، وأمر بعمل سماط عظيم، فيه ألف فرس، وألفا رأس بقر، ومن الغنم والحلوى شيء كثير، .....الكتاب : المختصر في أخبار البشر المؤلف : أبو الفداء   حیوانات بیچاره ....   پیروان عیسی ناصری معروف به مسیح نیز چند روز پیش از فرارسیدن عید فصح همانند ایرانیان باستان درروز چهارشنبه آتش می افروزند ...   آتش پیشاپیش خداوند میرود و دشمنان اورا میسوزاند .تورات مزامیر-97     وهرکس شریعت موسی را خوار شمرد بدون کوچکترین رحمی  با دو یا سه شاهد کشته خواهد شد !!!!!! عبرانيان 10 -27 و28   ویل دورانت، درباره قربانى کردن کودکان مى نویسد: «پیشینیان یهود را همانند پاره اى از اقوام عادت بر این بوده که کودکى را قربانى کنند. این کار را دوست مى داشتند تا بدینوسیله خشم آسمان را فرو نشانند! به مرور زمان ترجیح دادند این قربانى را از میان کودکان مجرم که به اعدام محکوم مى شدند، برگزینند. بابلى ها به این قربانى جامه پادشاهى مى پوشاندند تا به فرزند پادشاه شباهت پیدا کند سپس به دار مى آویختند و این کار در "رودس" و عید "کرونس" بود. گمان مى رود که قربانى کردن گوسفند یا بزغاله در عید فصح در حقیقت تخفیف حکم قربانى بوده که با پیشرفت تمدن از قربانى انسان به قربانى حیوان تحول یافته است.» قربانی کردن فرزند : در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»   مردوک یا مرداخ یا مردوخ مولچ، مولخ، مُلُخ، مولوک، مولک، مولاک ملکوم همان بت معروف عمونیان یهود است که به اسم مولک هم در تورات فعلی آمده است ویهود بیرحم فرزندانشان را در برابرش قربانی میکردند !   molokh نام خداي كنعان است كه قرباني انساني ميخواست ! ( با ملك يا ملوك = شاه همريشه است ) فرهنگ عهد جدید نوشته گزاویه لئون دوفور   یکی از بهترین اسناد شباهات مذهب یهودی وزرتشت  کتاب «عِزرا» است که در ان حضور تاریخی «نِحِمیا» نماینده «اردشیر اول» به فرمانداری اورشلیم است. (444 ق. م دوران اردشیر دوم رشد احساس ملی – دینی یهود، بازیابی عنصر یهود و برپایی و اجرای سنن یهودی است. ادبیات عبرانی در همین زمان با همت عزرا و نحمیا جمع‌آوری شد و وی مدارسی در جهت گسترش زبان عبری بنا نمود. گردآوری کتب بنی‌اسرائیل و عهد عتیق در زمان همین پادشاه و حمایت‌های مادی و معنوی از یهودیان صورت گرفت. http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_33_Hakhamanesh.htm       و خدای بابلیان هم بود اما خنده دار اینجاست که پان ایرانیان که کوروش را پارسی میدانند در اینجا هیچ توجیهی بر ستایش خدای عیلامیان توسط کورش ندارند !!!!! پس قبول کنید که کورش فارسی نبود ..... بند شش کتیبه که کورش گفته: او (پادشاه قبلی)کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از ان نبود ... هر روز کارهای ناپسند میکرد،خشونت و بدکرداری.   حتی حتی بنص تورات سلیمان که 700 زن دائم و300 زن موقت داشت ! روی کوهی که در شرق اورشلیم است دو بتخانه برای کموش بت نفرت انگیز موآب و مولک بت نفرت انگیز عمون ساخت  .تورات اول پادشاهان 11 آیه 7     کوروش در تورات چنین معرفی می‌شود: «کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید: خدای خالق آسمان‌ها همه کشورهای زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمائیم !عزرا -1 کورش  هدایای زیر را به یهود داد : اين اشياء قيمتی عبارت بودند از: سينی طلا 30 عدد سينی نقره 000 ر 1 عدد سينی های ديگر 29 عدد جام طلا 30 عدد جام نقره 410 عدد ظروف ديگر 000 ر 1 عدد 11 رويهمرفته 400 ر 5* شی ء قيمتی از طلا و نقر ه به شيشبصر سپرد ه شد و او آنها را همرا ه يهوديان به اورشليم بازگرداند.عزرا 2-9   مسعودی ودیگران آورده اند که مادر کورش : وقد قيل: إن أم كورش كانت من بني إسرائيل، وكان دانيال الأصغر خاله، وكانت مدة ملك كورش ثلاثَاَ وعشرين سنة،...مروج الذهب همچنین طبری آورده که یهود در هخامنشیان کاملا نفوذ داشتند : أخشوارش انصرف إلى بهمن من عند بختنصر محمودا فولاه ذلك الوقت بابل وناحيتها وكان السبب في ولايته فيما زعم أن رجلا كان يتولى لبهمن ناحية السند والهند يقال له كراردشير بن دشكال خالفه ومعه من الأتباع ستمائة ألف فولى بهمن أخشويرش الناحية وأمره بالمسير إلى كراردشير ففعل ذلك وحاربه فقتله وقتل أكثر أصحابه فتابع له بهمن الزيادة في العمل وجمع له طوائف من البلاد فلزم السوس وجمع الأشراف وأطعم الناس اللحم وسقاهم الخمر وملك بابل إلى ناحية الهند والحبشة وما يلي البحر وعقد لمائة وعشرين قائدا في يوم واحد الألوية وصير تحت يد كل قائد ألف رجل من أبطال الجند الذين يعدل الواحد منهم في الحرب بمائة رجل وأوطن بابل وأكثر المقام بالسوس وتزوج من سبي بني إسرائيل امرأة يقال لها أشتر ابنة أبي حاويل كان رباها ابن عم لها يقال له مردخى وكان أخاها من الرضاعة لأن أم مردخى أرضعت أشتر وكان السبب في تزوجه إياها قتله امرأة كانت له جليلة جميلة خطيرة يقال لها وشتا فأمرها بالبروز ليراها الناس ليعرفوا جلالتها وجمالها فامتنعت من ذلك فقتلها فلما قتلها جزع لقتلها جزعا شديدا فأشير عليه باعتراض نساء العالم ففعل ذلك وحببت إليه أشتر صنعا لبني إسرائيل فتزعم النصارى أنها ولدت له عند مسيره إلى بابل ابنا فسماه كيرش وأن ملك أخشويرش كان أربع عشرة سنة وقد علمه مردخى التوراة ودخل في دين بني إسرائيل وفهم عن دانيال النبي عليه السلام ومن كان معه حنيئذ مثل حننيا وميشايل وعازريا فسألوه بأن يأذن لهم في الخروج إلى بيت المقدس فأبى وقال لو كان معي منكم ألف نبي ما فارقني منكم واحد ما دمت حيا وولى دانيال القضاء وجعل إليه جميع أمره وأمره أن يخرج كل شيء في الخزائن مما كان بختنصر أخذه من بيت المقدس ويرده وتقدم في بناء بيت المقدس فبني وعمر في أيام كيرش بن أخشويرش وكان ملك كيرش مما دخل في ملك بهمن وخماني اثنتين وعشرين سنة ومات بهمن لثلاث عشرة سنة مضت من ملك كيرش وكان موت كيرش لأربع سنين مضين من ملك خماني فكان جميع ملك كيرش بن أخشويرش اثنتين وعشرين سنة ومات بهمن لثلاث عشرة سنة مضت من ملك كيرش وكان موت كيرش لأربع سنين مضين من ملك خماني فكان جميع ملك كيرش بن أخشويرش اثنتين وعشرين سنة  فهذا ما ذكر أهل السير والأخبار في أمر بختنصر وما كان من أمره وأمر بني إسرائيل   کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد.او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران بستان، جلد اول، ص 240) به‌جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته‌اند . برخی هم از زنی یهودی بنام خاویر ....   عمده نقل‌قول‌هایی که از رفتار محبت‌آمیز کورش با کشورها و پادشاهان مغلوب بیان می‌شود، نه بر اساس منابع ایرانی، که برگرفته از گزارش‌های مورخان یونانی و از جمله هرودوت و دیودور سیسیلی و کتزیاس است. اما در روایت‌های همین مورخان، نکات دیگری نیز هست که تعمداً نادیده انگاشته می‌شوند.به تاریخ هرودوت بیش از هر تاریخ‌نامه دیگری استناد می‌شود و قسمت‌های باب میل آن نقل می‌شود، اما بسیاری از بخش‌های آن که باب میل نیستند، نادیده گرفته می‌شوند و در این مواقع او را مورخی مغرض و دشمن ایران می‌نامند.برای مثال، او آورده که پس از اینکه کروزوس (آخرین پادشاه لیدی) به شگردی از خرمن آتشی که کورش برای سوزاندنش برپا کرده بود، نجات یافت، از کورش پرسید «سربازان تو اکنون در شهر در حال انجام چه کاری هستند؟» کورش پاسخ داد «در حال غارت شهر و گنجینه‌های تو هستند     یک نکته برایم عجیب است و آن اینکه چرا الهه خونریز و قاسی یهود یعنی بت مردوک یا مولخ و.... که یهود فرزندانشان را در برابرش در آتش می افکندند وقربانی مینمودند اینقدر مورد توجه وتقدیس جناب کورش است ؟! سوزاندن جناب کروزوس وقتل عامها وخشونتهایی که فقط از یهود ونسل داعشیشان برمیآید ، بدست جناب کورش چه توجیهی دارد ؟!     در سنگ‌نبشته‌های نبونید گفته شده که کورش «علیه کشور.... لشکرکشی نمود ،....، به قتل پادشاه آن مبادرت ورزید...، اموال او را تصاحب کرد، و این اموال را ضمیمه پادگان خود نمود...».   او همچنین آورده است که کورش به ملکه توموروس (شاه ماساژت‌ها) دل بست و چون با مخالفت او روبرو شد، پسرش را (و به روایتی دیگر پسر و شوهرش را) به گروگان گرفت و سر او را در تشتی از خون برای مادر فرستاد. به گزارش هرودوت، ملکه توموروس قبلاً برای کورش پیغامی بدین مضمون فرستاده بود که «تو را نصیحت می‌کنم از این کار دست برداری. به فرمانروایی ملت خویش خرسند باش و فرمانروایی من بر ملت خویش را نیز روا دار. افسوس که به سخنم اعتنا نخواهی کرد، چون به کمترین چیزی که اعتنا داری، صلح و صفا است. از نبرد با من درگذر که پیروز نخواهی شد و این برای فرزند کمبوجیه ننگ است که از زنی شکست خورد». کورش به سخن توموروس بی‌اعتنا ماند و به حمله‌ای روی آورد که مطابق با پیش‌بینی توموروس، به شکست و کشته شدنش انجامید.   مورخ دیگر یونانی که گزارش‌هایی در باره کورش آورده، کتزیاس است. کتزیاس کورش را پادشاهی اهل مدارا و جوانمردی می‌داند و روایت‌های او نَقل و نُقل محافل است. او آورده است که کورش با کروزس با گذشت رفتار کرد و این را بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم. اما همو چیزی دیگری نیز گفته است که آنرا نادیده انگاشته‌ایم. او در کنار گزارشش از مهربانی و گذشت کورش، همچنین آورده است که «کورش چشمان آتیس (پسر کرزوس و ولیعهد لیدی) را در برابر مادرش از حدقه در آورد و سپس او را سر برید. مادر آتیس از غصه این اتفاق خود را از بام به زیر افکند و خودکشی کرد».کتزیاس پس از نقل رفتار محبت‌آمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».او همچنین آورده است که «کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید. به این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار می‌کرد».کتزیاس همچنین نقل می‌کند که «کورش قبل از حمله به ماساژت‌ها، به سرزمین دِربیکس‌های سکایی حمله برد و پس از قتل‌عام سی هزار نفر از دربیکس‌ها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد». تاریخ کتزیاس، خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، بخش‌های یک تا هفت، صفحه ۱۵ تا ۳۸             بیشرین اذیت وآزار رسولان وقتل انبیاء الهی توسط همین قوم یهود بوده است !   اگر بخواهیم بین شاهان تشبیهی داشته باشیم  کورش عیلامی مثل جناب عمر بن الخطاب است زیرا هر دو در فتوحات همان خشونت و بیرحمی و در حکومت عشق وعلاقه به یهود را داشتند .   یهود از ریشه عور به معنی گذر و مهاجرت گرفته شده است .   اللاويين ١٨:‏٢١ وَلاَ تُعْطِ مِنْ زَرْعِكَ لِلإِجَازَةِ لِ‍مُولَكَ لِئَلاَّ تُدَنِّسَ اسْمَ إِلهِكَ. أَنَا الرَّبُّ. اللاويين ٢٠:‏٢ "وَتَقُولُ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ: كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَمِنَ الْغُرَبَاءِ النَّازِلِينَ فِي إِسْرَائِيلَ أَعْطَى مِنْ زَرْعِهِ لِ‍مُولَكَ فَإِنَّهُ يُقْتَلُ. يَرْجُمُهُ شَعْبُ الأَرْضِ بِالْحِجَارَةِ. اللاويين ٢٠:‏٣ وَأَجْعَلُ أَنَا وَجْهِي ضِدَّ ذلِكَ الإِنْسَانِ، وَأَقْطَعُهُ مِنْ شَعْبِهِ، لأَنَّهُ أَعْطَى مِنْ زَرْعِهِ لِ‍مُولَكَ لِكَيْ يُنَجِّسَ مَقْدِسِي، وَيُدَنِّسَ اسْمِيَ الْقُدُّوسَ. اللاويين ٢٠:‏٥ فَإِنِّي أَضَعُ وَجْهِي ضِدَّ ذلِكَ الإِنْسَانِ، وَضِدَّ عَشِيرَتِهِ، وَأَقْطَعُهُ وَجَمِيعَ الْفَاجِرِينَ وَرَاءَهُ، بِالزِّنَى وَرَاءَ ‍مُولَكَ مِنْ شَعْبِهِمْ. الملوك الاول ١١:‏٧ حِينَئِذٍ بَنَى سُلَيْمَانُ مُرْتَفَعَةً لِكَمُوشَ رِجْسِ الْمُوآبِيِّينَ عَلَى الْجَبَلِ الَّذِي تُجَاهَ أُورُشَلِيمَ، وَلِ‍مُولَكَ رِجْسِ بَنِي عَمُّونَ.       در حاشیه بگویم همانطور که قرائات مختلفی از قرآن مجید وجود دارد که سبب تفاسیر وآراء متفاوتی از آیات شده است از تورات واناجیل هم قرائات و نسخ متعددی وجود دارد که قدرتمندان و خائنین یهود برای توجیه اهداف شیطانیشان آیات را تحریف واز مواضعش جابجا نمودند .... البته بعد از کودتای سقیفه بدست یهودیان اصحاب ، همین امر در مورد قران کریم نیز بدست خلفای یهودی و صحابه یهودی زاده مانند عثمان (نعثل) وزید بن ثابت ومروان حکم  و ..... انجام شد وقرانها بدست خلیفه ثانی پیرایش وتجرید و توسط سومی قرائات مختلف وتحریف و تحریق قران واقع شد که بنص صحیح بخاری ومسلم رسول خدا ص این امر را پیشگویی کرده بودند که مسلمین نعل بنعل یهود ، داخل سوراخ سوسمار هم خواهند شد  و همه اتفاقات یهود در این امت هم حادث خواهد شد !   قبلا در مورد انقلاب یهودیان در سقیفه در وبلاگ : javdan.blogfa.com   مفصل توضیح دادم که چطور عمر وزید بن ثابت وعثمان و .... در سقیفه ابوبکر را خلیفه کردند و بعد با حمایت از یهودیانی مانند معاویه وعثمان ومروان و ... اسلام رحمانی نبوی را تبدیل به اسلام خشن عمری اموی نمودند . توراتی که ترجمه فارسی از انجمن کلیمیان است واز سفر پیدایش شروع وبه ملاکی ختم شده به نظر من جامع است واز نسخ عربی علمی تر نوشته وجمع شده است .   هدف ما از این بحث چی بود ؟ کوروش بت پرست بوده نه خداپرست .... ما با محکم ترین سند که همان عکسهای هوایی قبل از نابودی بخش عیلامی تخت جمشید بدست یهودیان در زمان پهلوی بود ثابت کردیم که یهود در طول تاریخ با جعل وتزویر و بی رحمی زندگی کرده اند و الان هم در حال تقویت وخط دهی به داعش هستند ومسلمانان ساده لوح هم مانند ابوهریره فریب داستانهای کعب الاحبار را میخورند و آب در آسیاب یهود مرموز میریزند .....   نتیجه اینکه ما نه باید افراط کنیم نه تفریط وواقعیات را همانطور که هستند بدون احساس بپذیریم ، نه غلو وتقدیس نه توهین وتحقیر ، کورش در 1000 سال قبل شاهی قدرتمند و عیلامی بوده که هم کار خوب داشته هم بد همانطور که مورخین کهن مانند طبری ویعقوبی و ابن خلدون و ابن عساکر و هرودوت نوشته اند نه کوروشی که از 100 سال قبل در زمان پهلوی معرفی شده  ....       سوالات اساسی :   علت اختلاف واضطراب متون در مورد کودتای داریوش علیه بردیا وقتل کمبوجیه وکلا تاریخ باستان ایران وتخت جمشید و... چیست ؟ چرا یهود قصد دارند تاریخ وجغرافیای خاورمیانه را یهودی کنند !   علت نیمه کار ماندن تخت جمشید و دستکاری آن در زمان رضا خان ونابودی  بعضی از آن چه بود ؟   چرا بعد از فتح بابل وآزادشدن سفر یهودیان ، عده زیادی از یهودیان در ایران ماندند وبدستور تورات بسرزمین مقدس نکوچیدند ؟!     چرا ساخت معبد اورشلیم بدستور کمبوجیه فرزند ارشد کورش متوقف اما بعد از کودتای داریوش وقتل کمبوجیه وبردیا دوباره شروع وتکمیل میشود ؟! «آن گاه اهل زمين دستهاي قوم يهودا را سست كردند و ايشان را در بنا نمودن به تنگ مي‌آوردند. و به ضد ايشان مدبران اجير ساختند كه در تمام ايام كورش پادشاه فارس تا سلطنت داريوش پادشاه فارس قصد ايشان را باطل ساختند.» (تورات، كتاب عزرا 5-4 :4)   ظاهر قضايا حاكي از آن است كه با توطئه از ميان رفتن كمبوجيه و برديا، سد بزرگي كه پيش روي اشرافيت يهود وجود داشت، از ميان برداشته شد. چرا یهود سعی دارند کورش را هخامنشی معرفی کنند در حالیکه همه تاریخ و شواهد بر عیلامی (انشانی) بودن وی متفقند ؟ علت نابودی آثار عیلامیان در تخت جمشید بدست یهود چه بود ؟ کودتای داریوش بکمک یهود علیه فرزندان کورش و کشتار پوریم و نقش یهود درنفوذ به دربارهخامنشیان خصوصا خشایارشا و....   http://anosiha.blogfa.com/post/87   هدف کلی از مطالعه وتحلیل تاریخ این پند را به ما میدهد که هرگاه یک ملت با اراده وعشق معنوی با تحمل سختیها با هم متحد شدند توانستند با هم افزایی راه کمال وعدالت وبرادری وبرابری را بپیمایند .