در بررسی حوادث و منقولات تاریخی باید به همه منابع وروایات رجوع کرد تا بتوان به واقعیت امر نزدیک شد .درمورد شبهاتیکه به امام علی ع وارد میکنند که وی مثل خلفای سقیفه خشن و خونریز بوده و در فارس واستخر وخراسان و ..جنایت کرده و ...اولا شما باید شرایط انزمان را ببینید . متواتر است بین مسلمین که بعد از کودتای سقیفه اسلام ناب محمدی بکلی تحریف شد و بجایش اسلام عمری اموی نشست .
اگر بشما ساختمان نیمه کاری تحویل دهند که مثلا بنیان یا فوندانسیون Fondation یا شفته اش ناقص بوده شما برای تکمیل درست وبموقع ان چکار میکنید ؟مولا علی ع حکومتی را تحویل گرفت که بسان همان ساختمان نیمه کاری بود که خلفای یهودی قبل بنای انرا در سقیفه کج گزارده بودند ! جالبست که علمای مکتب سقیفه به علی ع ایراد میگیرند که فتوحات خلفا را متوقف نمود و بسان خلفا نجنگید و فقط با اهل قبله جنگید ! مستندات از کتب معتبر عامه در زیر امده است . احمد بن حنبل مى نویسد: عاص بن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیّتى مانند على، با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ داد: «ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت: أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال: فقال فیما استطعت قال: ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»; (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170) گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت.
همچنین پس از جنگ صفین که مردم را جهت جنگ با خوارج آماده مى ساخت، از پذیرش بیعت ربیعه بن أبى شداد مشروط به عمل به سیره شیخین، خوددارى کرد و فرمود: ویلک لو أنّ أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب اللّه وسنّة رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم لم یکونا على شئ من الحقواى بر تو، اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کرده باشند، از حق فاصله گرفته اند.تاریخ طبرى، ج 4، ص 56آیا مى شود على این فتوحات خلفا را تأیید نماید؟
تاريخ الطبري: 56/4. ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتي عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع علي كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربيعة علي سنة أبي بكر وعمر # قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا علي شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرةالكتاب : الكامل في التاريختأليف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني،
وقتي که خوارج بر ضد امير مومنان شوريدند ، حضرت به نزد ياران و طرفداران خويش آمدند و ايشان دوباره با حضرت بيعت کردند و گفتند : ما با هرکس که دوست باشي دوست بوده و با هرکس دشمني کني دشمن هستيم ؛ پس با ايشان چنين قرار داد بست که به سنت رسول خدا عمل نمايد ؛ پس ربيعة بن ابي شداد خثعمي که در جمل و صفين همراه حضرت بوده و پرچم قبيله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد ؛ پس حضرت به او گفتند : با من بيعت کن به شرط کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ؛ اما ربيعه گفت : بر سنت ابو بکر وعمر ؛ پس حضرت فرمودند : واي برتو ؛ اگر ابو بکر و عمر به غير کتاب خدا و سنت پيامبر او عمل کرده باشند ذره اي بر حق نبوده اند . پس با امير مومنان بيعت نمود ؛ سپس حضرت به او نگاهي کرده فرمودند : قسم به خدا که من تو را مي بينم که همراه با خوارج به جنگ ( من ) آمده اي و کشته شده اي ؛ پس تو را مي بينم که سم اسب ها تو را لگد مال کرده است . در روز نهروان همراه با خوارج بصره کشته شد !!!
ما قال علي كرم الله وجهه في الخثعمي فبايعوه على التسليم والرضا، وشرط عليهم كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، فجاءه رجل من خثعم، فقال له الامام علي: بايع على كتاب الله وسنة نبيه، قال: لا، ولكن أبايعك على كتاب الله وسنة نبيه وسنة أبي بكر وعمر. فقال علي: وما يدخل سنة أبي بكر وعمر مع كتاب الله وسنة نبيه ؟ إنما كانا عاملين بالحق حيث عملا، فأبى الخثعمي إلا سنة أبي بكر وعمر، وأبى علي أن يبايعه إلا على كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال له حيث ألح عليه: تبايع ؟ قال: لا، إلا على ما ذكرت لك، فقال له علي: أما والله لكأني بك قد نفرت في هذه الفتنة، وكأني بحوافر خيلي قد شدخت وجهك، فلحق بالخوارج، فقتل يوم النهرواالكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري أخبرنا ابن الحسن، أخبرنا ابن المذهب، أخبرنا أحمد بن جعفر، حدَّثنا عبد اللّه بن أحمد قال: حدَّثني سفيان بن وكيع، حدَّثنا قبيصة، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، عن أبي وائل قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان وتركتم علياً؟ قال: ما ذنبي. قد بدأت بعدي فقلت: أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله، وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: فيما استطعت، ثم عرضتها على عثمان فقبلها.الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي
ح وأخبرنا أبو القاسم هبة الله بن محمد بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب قالا أنا أحمد بن جعفر نا عبدالله بن أحمد حدثني سفيان بن وكيع حدثنا قبيصة عن أبي بكر بن عياش عن أبي وائل قال قلت لعبدالرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا فقال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وسنة أبي بكر وعمر قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان فقبلها .تاریخ دمشق
واین احادیث بخوبی نشان میدهند که امام علی (ع) سنت ابوبکر وعمر را نامشروع وغاصبانه و برخلاف قرآن وسنت رسول الله (ص) میداند ودر جای دیگر هم در حج با عثمان اختلاف میکند و اورا مخالف سنت پیامبر میداند .وجناب عمر طوری این شورا را چید که در هر صورت عثمان خلیفه شود تا بتواند برنامه تجرید قران و توحید قرائات ومصاحف وامیختن ناسخ ومنسوخ را که عمر آغاز نموده بود به اتمام رساند .
ضمنا متن حدیث در غایت صحت است زیرا بخاری در صحیحش هم آورده البته ناقصش کرده همچنانکه رسم خائنین است :تِلْكَ الْحَجَّةَ مَعَ عُمَرَ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ فَقَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ فِي أَمْرِ النَّاسِ، فَلَمْ أَرَهُمْ يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَلَا تَجْعَلَنَّ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا» ، وَأَخَذَ بِيَدِ عُثْمَانَ، وَقَالَ: «عَلَى سُنَّةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْخَلِيفَتَيْنِ مِنْ بَعْدِهِ» ، فَبَايَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَبَايَعَهُ النَّاسُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَأُمَرَاءِ الْأَجْنَادِ وَالْمُسْلِمِينَ أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءٍ .
اما منقولات تاریخی که نشان میدهد هر چه خشونت است مربوط به زمان سه خلیفه سقیفه است نه زمان علی ع جرا که در زمان علی ع ابتدا با استدلال و احتجاج بعد با صلح و در اخر اگر عناد و خیانت میکردند حضرت متوسل بزور میشدند آنهم در موارد معدودی : در زمان علی ع : «پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مىگفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مىگفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان (عادل) بود كه نرمش و مدارا مىكرد و مىدانست چه كند.» گويد: وقتى زياد به فارس آمد كس پيش سران ولايت فرستاد و كسانى را كه به يارى وى آمدند وعده داد و آرزومند كرد، جمعى را نيز بيم داد و تهديد كرد، بعضى را به جان بعضى ديگر انداخت، بعضىها خطر گاه ديگران را گفتند، گروهى گريختند، گروه ديگر به جاى ماندند. بعضىشان بعضى ديگر را بكشتند و فارس بر او راست شد، اما با گروهى مقابل نشد و جنگى نكرد. در كرمان نيز چنين كرد. آنگاه به فارس باز گشت و در ولايتهاى آنجا بگشت و بكسان وعدههاى خوب داد تا مردم آرام شدند و ولايت به استقامت آمد. سپس سوى استخر رفت و آنجا فرود آمد» (تاريخ طبري، ج6، ص: 2674) در زمان عثمان : فارس بشورید و بر ضد عبید الله بن عمرو قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبد الله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبد الله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابى العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آنها بکشت که هنوز از آن به ذلت درند و خبر را براى عثمان نوشت و او نوشت که هرم بن حسام یشکرى و هرم بن حیان عبدى را که از عبد القیس بود و خریت بن راشد را که از بنى سامه بود و منجاب بن راشد و ترجمان هجیمى را بر ولایتهاى فارس امارت دهد ”تاریخ طبری/ ترجمه، ج۵، ص: ۲۱۱۱
برکنار کردن عاملین عثمان توسط علی ع چرا ؟!
عبدالله بن عامر پسر دائی عثمان خلیفه سوم و از تبار بنی امیه بوده در زمانی که عثمان او را به حکومت بصره نهاد جوانی بیست و پنج سال بوده است. (تاریخ الطبری/،ج5،ص:2109-- أسدالغابة،ج3،ص:184)علی (ع) زمانی که به خلافت رسید او را از کار برکنار کرد-ابن عامر گریخت و اصحاب جمل را بر ضد علی (ع) بسیار یاری کرد و در جنگ جمل بر ضد علی (ع) شرکت کرد و بعد از آن به معاویه پیوست.معاویه بعد از رسیدن به خلافت دوباره او را حاکم بصره گردانید.(امامت وسیاست/ترجمه/ ص:119،84-- تاریخ الطبری- ترجمه / ،ج7،ص:2726 / ،ج6،ص:2371-ص:2359-ص:2357-ص:2467)دراسد الغابه در ترجمه عبد الله بن عامر کریز اورده که : استعمله عثمان علی البصره ...روایت طبری در مخالفت علی ع با شیوه خلفای قبل ::-"عبد الله بن عتبه بنقل از ابن عباس گوید: عثمان مرا خواست و سالار حج كرد سوى مكه رفتم و كار حج را بپا داشتم و نامهاى را كه عثمان براى مردم نوشته بود بر آنها فرو خواندم آنگاه به مدینه آمدم كه با على بیعت كرده بودند و در خانه اش پیش او رفتم، مغیرة بن شعبه آنجا بود و با وى خلوت كرده بود مرا بیرون نگهداشت تا مغیره از پیش وى برفت بدو گفتم: "مغیره چه مىگفت؟"--(علی) گفت: "نوبت پیش به من مىگفت عبد الله بن عامر و معاویه عاملان عثمان را بفرست و آنها را در كارشان نگهدار كه براى تو از مردم بیعت گیرند و ولایات را آرام كنند و مردم را ساكت كنند. این را از او نپذیرفتم و گفتم: به خدا اگر فقط لختى از روز بباشم به رأى خویش كار مىكنم و این جمع و امثال آنها را به كار نمى گمارم!"( تاریخالطبری -ترجمه / ج6،ص:2341)
در آنزمان بخاطر فتوحات عمر و عثمان به شیعیان طعنه می زدند و شیعیان را تحقیر می کردند و این مسئله را جزء افتخارات و فضایل می دانستند!!چنانکه دانشمند سنّى ساكن شهر رى (بطور احتمال موسوم به شهاب الدّین تواریخى شافعى) در كتاب خود بنام "بعض فضائح الرّوافض" كه در سال 555 ه. ق تألیف کرده می گوید:" و آنچه عمر كرد ده یك آن على كجا كرد؟، آن همه زمین و بلاد گبركان و ترسایان در دولت خلافت عمر برأى و تدبیر و سیاست او ستدند نه در [زمان] خلافت على، (نقض، ص: 165)-رافضى(شیعه) بارى كیست ...! در شهرها با مال و ملك نشسته اند و فرمان دهند و همه بسعادت تركان حنفى و سنّى و بركات صلابت عمرى كه این شهرها برأى سدید و هیبت مهیب او ستده اند بسعى امیران غازى چو سعد وقّاص و خالد ولید و مثنّى حارثه و عكرمه و بو عبیده جرّاح و شرحبیل بن حسنه، و نعمان و سوید بن مقرّن كه منبر برى نهاد، و بو موسى كه خوزستان و اصفهان بستد، و عتّاب بن ورقاء و عاصم بن عدىّ و غیرهم و زهرة بن حویه و عبد اللّه عامر كه خراسان بستدند كه اگر براشمارند كردار هر یك و نام هریك كتابها باید و همه در كتب مغازى هست از حربهاى عراق و فتوح عجم در عهد بو بكر و عمر و عثمان و همه روزگار بنى امیه و بنى مروان و همه روزگار بنى عبّاس چه كرده اند (نقض، ص: 148،147) -----"
فتح دیار گبركان و دیار كافران در عهد عمر خطّاب بود".(نقض، ص: 149)------ چنانكه عمر كرد با عجم و گبركان، و بو بكر با اهل ردّه و رومیان، و عثمان و دگر غازیان(نقض، ص: 468)---------- و در این فتوح امیر المؤمنین على و فرزندانش كجا بودند؟؟ كه یك ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یك علوى درین غزاها اوّل و آخر نبوده است......... على بو طالب رضوان اللّه علیه از حرب جمل و صفّین و نهروان با هیچ غزاتى نپرداخت(نقض، ص: 153)
البته مشابه همین کلام از ابن تیمیه سلفی هم امده است .
حکمت 468(علی ع) به زیاد بن ابیه فرمود، هنگامى كه او را به جاى عبد الله بن عباس به فارس و اعمال آن مىفرستاد و این سخن دراز است، امام او را از گرفتن خراج پیش از موعد منع مىكند. و نیز مىگوید: عدالت را به كار بند و از ستم و بیداد حذر كن زیرا ستم رعیت را آواره مىكند و بیدادگرى(ستم)، شمشیر را فرا مىخواند.(=ستم، باعث ایجاد دشمنی و جنگ است) ( ترجمه نهج البلاغه(آیتى)، صفحه ى 1035)http://monadia.blogfa.com/post/8 "دینوری" پس از ذکر عنوان «فتوحات روزگار عثمان» مینویسد: «سپس جنگ شاپور و گشودن آن شهر در منطقه فارس صورت گرفت و فرمانده آن عثمان بن ابىالعاص بود و در سال بیست و نهم، فتح افریقیه به فرماندهى عبدالله بن ابىسرح بود و سپس جزیره قبرس به فرماندهى معاویة بن ابىسفیان گشوده شد. در این هنگام مردم استخر از اطاعت دست کشیدند و سرپیچى کردند و یزدگرد شاه با گروهى از ایرانیان آنجا آمد. عثمان بن ابىالعاص و عبدالله بن عاص به جنگ ایشان رفتند و پیروزى از مسلمانان بود.اخبار الطوال، ص۱۳۹. طبری در ذکر حوادث سال ۲۷ هجری مینویسد: «در این سال فتح دوم استخر به دست عثمان بن ابىالعاص انجام گرفت». این عبارت مؤید این امر است که شورش در استخر و سرکوبی آن در دوره عثمان بوده است. وی در حوادث سال ۲۹ هجری مینویسد: «عثمان، "عبدالله بن عامر" را بخواند و عامل بصره کرد و... فارس بشورید و بر ضد "عبیدالله بن عمرو" قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبدالله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبدالله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابىالعاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آنها بکشت طبری، ج۵، ص۲۱۰۳.«علی مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصلی را» (تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۸۲). برخلاف عمریان وامویانابو عبیده معمر بن مثنى نقل کرده آن بود که وقتى سهل بن حنیف(عامل عادل علی ع) را از فارس برون کردند، على حکومت آنجا را به زیاد داد و زیاد دسته هاى مختلف آنجا را بجان هم انداخت تا بر فارس غلبه یافت و در نواحى آن سفر همى کرد تا کار ولایت بسامان رسید (مروج الذهب: ج ۲، ص ١۰).
بکر بن هیثم از یحیى بن ضریس قاضى رى روایت کرد که رى پس از آنکه در زمان حذیفه فتح شد مداما سر به عصیان بر مى داشت و باز فتح مى شد تا آنکه آخرین بار قرظة بن کعب انصارى در زمانى که ابو موسى از جانب عثمان بر کوفه ولایت داشت آن را بگشود و از آن پس استوار ماند. عمال رى در قلعه زینبدى منزل مى گزیدند و در مسجدى که جلوى قلعه ساخته شده بود نماز جمعه مى خواندند (فتوح البلدان: ص ۴۴۸). این روایتی که طبری آورده از آن دسته روایاتی است که به نظر میرسد خالی از افسانه نیست. چرا که از دخترانی یاد میشود که که خواستار ازدواج با پسران علی هستند و یادآور رویکرد عوام به مسائل تاریخی است! در روایت بلاذری، حارث بن مره عبدى به خراسان فرستاده شد و در نوشته طبری جعدة بن هبیره مسئولیت را بر عهده گرفت!! باز هم در چگونگی برخورد با مردمان آن مناطق اختلاف دیده میشود! منابع درباره اینکه مشاوره علی درباره کدام جنگ گفته شده است، اشتراک ندارند. در تاریخ طبری نقل میشود که مرتبط با جنگ نهاوند است (تاریخ طبری: ج ۵، صص ١۹۴١-١۹۴۲) اما در کتاب الفتوح این مشاوره درباره جنگ قادسیه است!!! (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰).
کنار گذاشتن اکثر عاملان عثمان در ابتدای خلافت علی اختلافات کلی را آشکار میسازد ! ابو طعمه گوید: آنگاه على بن ابى طالب علیه السلام برخاست و گفت: «اى امیر مؤمنان، جماعت راى صواب آوردند و مکتوبى را که به تو رسیده فهمیدند، ظفر و شکست این کار به بیشى و کمى نیست، این دین خداست که عیان کرده و سپاه اوست که بوسیله فرشتگان قوتشان داده و تأیید کرده تا بدینجا رسیده. خداوند به ما وعده داده و وعده خویش را وفا مى کند و سپاه خویش را یارى مى کند، وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهرهها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامى فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشتهاند، بنویس که دو سوم آنها سوى پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعى از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند» (تاریخ طبری: ج ۵، ص ١۹۴۳).اگر علی که به واسطه جنگ آوریش به شیرخدا مشهور شده است، باور داشت که که این جنگها به حق هستند و فرشتگان سپاه اسلام را قوت دادند و…. چرا با توجه به پیشینهاش، خودش مستقیما در جنگها حضور پیدا نکرد و در راه دین خدا جهاد نکرد!!!
حتی جملاتی که در مشاورهها آوردند با رفتار علی تناقض دارد و به نوعی هواداری از عمر بن خطاب در این جملات دیده میشود.جالب آنکه راوی دیگری جملات را طور دیگری آورده است:ابو بکر هذلى گوید: … على بن ابى طالب برخاست و گفت: «اما بعد، اى امیر مؤمنان! اگر مردم شام را از شام ببرى رومیان سوى زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم یمن را از یمن ببرى حبشیان سوى زن و فرزندشان تازند، تو اگر از این سرزمین بروى همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روى دارى مهمتر شود، این کسان را در شهرهایشان به جاى گذار و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند و گروهى با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش سوى کوفه روند، اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب، و سختتر و مصرانهتر حمله کنند. آنچه از حرکت پارسیان گفتى خدا حرکتشان را از تو ناخوشتر دارد و قدرت وى به تغییر چیزى که ناخوش دارد بیشتر است.
درباره شما پارسیان گفتى، ما در گذشته به پشتیبانى شمار جنگ نمى کردیم، بلکه به پشتیبانى ظفر جنگ مى کردیم.» (همان: ج ۵، ص ١۹۴۵).در کتاب الفتوح که این مشاورهها با همین درون مایه درباره قادسیه گفته شده است (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). مشخص است که همه این مشاورهها به یک مشاوره خاص اشاره دارند و البته تناقضات زیادی در آنها است که اشاره شد.محمد بن جریر طبری سال فتح شهر استخر را ۲۳ قمری توسط عثمان بن ابیالعاص نوشته است (بلعمی، ۱۳۸۰: ۵۴۳).ابن واضح یعقوبی در تاریخ خود نوشته است: «ابوموسی اشعری در سال ۲۳ شهرستان اهواز و اصطخر را گشود و عُمَر به او نوشت که مانند زمینهای عراق بر آنها خراج نهد. پس چنان کرد.»(یعقوبی، ۱۳۷۴: ۴۶).طبری این خبر را اینگونه آورده است: «شعبى گوید: وقتى على از صفین بازگشت "جعدة بن هبیره مخزومى" را سوى خراسان فرستاد که تا اَبَر شهر [نیشابور] رفت که مردم کافر شده بودند و مقاومت کردند. جعده پیش على باز آمد که "خلیدة بن قره یربوعى" را فرستاد. خلیده مردم نیشابور را محاصره کرد تا به صلح آمدند، مردم مرو نیز با وى صلح کردند مولا علی ع درباره ی شورشیان بصره به معقل بن قیس، یکی از سرداران خود فرمود: "چندان که توانی از خدا بترس که خدا به مومنان چنین سفارش کرده است، به مسلمانان تعدی مکن، به ذمیان ستم مکن، گردن فرازی مکن، که خدا گردن فرازان را دوست ندارد تاریخ طبری، ج 6، ص 2675
آن حضرت در فرمان خویش به مالک اشتردرنامه 53 نهج البلاغه فرمود: «چون به مصر رسیدی بکوش به انصاف و عدل حکم نمایی و قلبت را از محبت به خلق و لطف و رحمت به رعیت انباشته ساز، چه ایشان دو دسته هستند: گروهی برادر تو در دین هستند (یعنی مسلمانند) و گروهی در خلقت مانند تو هستند (یعنی انسانند) در سنن بیهقی آمده است: «دو زن - یکى عرب و دیگرى از موالیان - به نزد علی(ع) رفتند و چیزى خواستند. حضرت دستور داد به هر یک از آن دو، یک پیمانه خوراکى و چهل درهم دادند. فردی که از موالى بود، سهم خود را گرفت و رفت و آن زن عرب گفت: اى امیر مؤمنان! من عرب هستم و او از موالى بود و آنگاه تو به من همان اندازه مىدهى که به او دادى؟ على(ع) به او فرمود: من در کتاب خدا نگریستم و در آن براى فرزندان اسماعیل هیچ برتریای بر فرزندان اسحاق ندیدمپس از جنگ جمل عدهای از یاران امام به ایشان گفتند: یا علی! اشراف عرب و قریش را بر موالی و سایر اعراب برتری بده و این اموال را به کسانی اعطا کن که بیم مخالفت و پیوستنشان به معاویه میرود. حضرت فرمود: مرا فرمان میدهید تا با ستم کردن بر کسی که والی اویم پیروزی بجویم!؟ ... اگر این اموال برای خودم نیز بود همگان را برابر میداشتم چرا که چنین تقسیمی سزاوار است، چه رسد به این که مال خداست شیخ مفید مینویسد: «حضرت علی(ع) پس از حمله سپاه معاویه به فرماندهی "سفیان بن غامدی" به شهر «انبار» فرمود: به من خبر رسیده که یکی از دشمنان به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارههای آنان را بیرون آورده؛ در حالیکه آنان هیچ وسیلهای برای دفاع جز گریه و التماس نداشتهاند... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است ابن اعثم کوفی" ذیل عنوان «فتوحات در دوره عثمان» در خصوص فتح نیشابور به دست "عبدالله بن عامر"، مینویسد: «عبدالله سوگند خورد که شهر را فتح کند یا بمیرد... . "اسوار" حاکم نیشابور چون از سوگند عبدالله خبر یافت فردی را فرستاد و از او امان خواست، بدان شرط که اگر او را امان دهد، دروازههاى شهر بازگشاید تا از هر درى که خواهد در آید. عبدالله بدان راضى شده، او را امان داد و از جانبین شرایط سوگند مؤکّد گشت. دیگر روز به وقت طلوع صبح "اسوار" دروازه شهر بگشاد و عبدالله و لشکر اسلام، خویشتن را در شهر افکندند. همه مسلمانان به یک نوبت به آواز بلند تکبیر گفتند و چون به اهل شهر کینه داشتند، دست به کشتن و غارت کردن برآوردند. آن روز از وقت صبح تا نماز شام مىکشتند و غارت مىکردند. "کنارنک" امیر طوس، پیش عبدالله آمد و گفت: اى امیر المؤمنین! ظفر یافتى و غالب آمدى عفو از انتقام و کینه اولىتر باشد. عبدالله شفاعت "کنارنک" قبول کرد و اهل شهر را امان داده، منادى فرمود تا لشکر از کشتن و غارت کردن دست بداشتند و مردم را امان دادند. پس عبدالله "کنارنک" را امیر نیشابور گردانید و آن شهر را بدو سپرد "طبری" مجموع کشتهها در همه جنگهای پیامبر را 1405 نفر، «بحار الانوار» 1557 نفر، "ابن سعد" در «طبقات» 1274 نفر، "یعقوبی" 940 نفر و «سیره ابن هشام» 1344 نفر نوشتهاند که میانگین آنها همان عدد 1306 نفر میشود. حال اگر ما حداکثر کشتهها که 1557 نفر است را در نظر بگیریم، آیا این آمار با آمار مقتولان جنگهای صلیبی و دیگر سردمداران جهان، قابل مقاسیه است؟ چه کسی در شورای شش نفره بخاطر عمل نکردن به سنت ابوبکر وعمر جایش را به عثمان دادند ؟ معاویه به ابن عباس میگوید تو بر ملت و دین عثمانی یا ملت ودین علی ؟؟؟؟!!!!!! قال معاویه لابن عباس:ـ أنت على ملة #علي؟ فقال له ابن عباس ولا على #ملة عثمان، أنا على ملة رسول الله صلى الله عليه وسلم.شرح أصول اعتقاداللألكائي (1/94) . سنده صحیح فرق جنگهای رسول خدا ص وامیر المومنین ع با جنگهای خلفا در چیست ؟ آیا در قران اسمی از فتح و کشور گشایی آمده است ؟
آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد اما بعد از 25 سال خانه نشینی در اثر اصرار مردم وظیفه رهبری ایشان را بعهده گرفت .در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟! البته بعد از کودتای سقیفه امام ع در شرایط سختی قرار گرفتند که بین بدو بدتر بایستی انتخاب کنند از یکطرف حفظ اساس وبیضه اسلام و ترویج دین مبین و از طرف دیگر جلوگیری از تحریف اسلام وافشای چهره اسلام ناب نبوی وتربیت و هدایت نفوس مستعد . خلاصه اینکه اگر امیرالمومنین ع هم خلیفه شده بود مثل زمان رسول الله ص که وی به یمن رفت و آن کشور را با صلح مسلمان نمود ، ایشان هم راه حضرت رسول ص را ادامه میدادند اما نه مثل ابوبکر وعمر وعثمان که بر خلاف نهی صریح رسول خدا ص در طرد حکم بن العاص و بنی امیه یهودی ، پسران ابو سفیان را امارت بخشیدند و حمایت کردند وبسر اسلام آوردند آن مشکلات را که باعث شد از سال 30 هجری قمری به بعد یعنی از نیمه خلافت عثمان آن انحرافات عظیم در اسلام نمایان شود . هرچند که ابوبکر وعمر کمی محتاط تر از عثمان بودند اما سرانجام مخالفت با امر خدا ورسول ص در امامت علی ع وروی کار آوردن و حمایت از بنی امیه توسط ابوبکر وعمر ، باعث شد در سال 61 هجری حادثه فجیع کربلا برای سد کردن تحریف اسلام و احیای سنت رسول خدا ص توسط امام حسین ع رقم بخورد تا فرق بین سیره نبوی با سیره اموی بر جهانیان هویدا گردد. صاحب تفسير المنار ميگوید :در شهر استانبول مجلسی برپا شد و یکی از بزرگان کشور آلمان در حالی که یکی از شرفای مکه نیز در آن بود چنین گفت: بر ما مردم اروپا لازم است مجسمۀ طلایی معاویة بن ابی سفیان را در بزرگترین میدان های برلین نصب کینم! ضمن اینکه امام علی ع پس از اصرار مردم وقبول خلافت ، اولین کاری که توانست و کرد خلع معاویه و عمال فاسد خلفای قبلی از ریاستشان بود که منجر به جنگهای خونین شد وفرصت تربیت و هدایت نفوس را از امام ع در دوره 5 ساله خلافتش گرفت و.... واگر سقیفه نبود امروز امام زمان ع در بین مردم با طول عمری دراز زندگی میکرد وبا هدایت ظاهری وباطنی بشریت ، سعادت وعدالت همگان را تامین مینمود و..... امام علي ع افرادي مانند سلمان وعمار وحذيفه ومقدادو مالک و ابن ابی بکر و رضی الله عنهم .... را بکار گرفت اما ابوبکر وعمر یزید بن ابی سفیان و معاویه و مغیره وسعد ابی وقاص و ... وَمَا جَاءَتْ بِهِ الْأَخْبَارُ النَّبَوِيَّةُ الصَّحِيحَةُ حَقٌّ كُلُّهُ، فَالْخِلَافَةُ .التَّامَّةُ الَّتِي أَجْمَعَ عَلَيْهَا الْمُسْلِمُونَ، وَقُوتِلَ بِهَا الْكَافِرُونَ، وَظَهَرَ بِهَا الدِّينُ، كَانَتْ خِلَافَةَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ. وَخِلَافَةُ عَلِيٍّ اخْتَلَفَ فِيهَا أَهْلُ الْقِبْلَةِ، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا زِيَادَةُ قُوَّةٍ لِلْمُسْلِمِينَ، [وَلَا قَهْرٌ] .وَنَقْصٌ لِلْكَافِرِينَ ...الكتاب: منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدريةالمؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)المحقق: محمد رشاد سالمالناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية
يعني خلافت علي ع در آن اهل قبله اختلاف داشتند و هيچ فايده اي نداشت نه ازدياد قوت مسلمين و نه نقص كافرين را در پي داشت !!!! همچنين ابن تیمیه سلفی گفته :«وخلافة علي اختلف فيها أهل القبلة، ولم يكن فيها زيادة قوة للمسلمين ولا قهر ونقص للكافرين» يعني خلافت علي ع مورد قبول اهل قبله نيست و در آن اختلاف كردند وموجب بدبختي مسلمين بود !
ومولا علی ع هم در نهج البلاغه اورده که معاویه میگفت أمّا قولُكَ : «إنَّ الحَربَ قد أكَلَتِ العَرَبَ إلاّ حُشاشاتِ أنْفُسٍ بَقِيَتْ » : ألا و من أكَلَهُ الحقُّ فإلى الجَنّةِ ، و مَن أكَلَهُ الباطِلُ فإلى النّارِ . یعنی جنگ عرب را نابود کرده ....جناب بخاري هم در تاريخش از خلافت امير المومنين ع بعنوان فتنه ياد كرده ودر صحيحش مينويشد ما در زمان رسول خدا ميگفتيم ابوبكر عمر عثمان ! اسمي از علي ع نميبرد چرا ؟ الحراني الصابىء الفيلسوف كان يقول : فضلت أمة محمد صلى الله عليه وسلم العربي على جميع الأمم الخالية بثلاثة لا يوجد فيمن مضى مثلهم : بعمر بن الخطاب في سياسته ، فإنه قلم أظفار العجم ، ولطف في إيالة العرب ، وتأتى لتدبير الحروب ، وأشبع بطون العرب ، وألبس الدين جلباباً ، وفتح له أبواباً ، وهيأ له شرائط وأسباباً ،البصائر والذخائر ج 1، ص 190، أبو حيان علي بن محمد بن العباس التوحيدي الوفاة: 414هـ ، دار النشر : دار صادر - بيروت/لبنان - 1419هـ-999م ، الطبعة : الراجعة ، تحقيق : د.وداد القاضيابن قتيبه اگر عرب ايراني و عجم را بکشد حق نداريد او را قصاص کنيد حتي اگر او مسلمان باشد !!! البته همين رفتارش باعث شد كه فيروز انتقام تحقير وغارت هموطنانش را از دشمنان اسلام بگيرد . ايرانيان هم كه احمق نيستند كه حقايق را نفهمند !وسوختن انسانها توسط ابوبکر وخالدبن ولید و دوشقه نمودنشان توسط ابوبکر و .... که امروز این رفتار اصحاب منافق، مبنای جنایات داعش گردیده است وچهره رحمانی اسلام نبوی علوی را تخریب نموده و حَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ الثِّقَةِ عِنْدَهُ أَنَّهُ سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ الْمُسَيَّبِ يَقُولُ أَبَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يُوَرِّثَ أَحَدًا مِنْ الْأَعَاجِمِ إِلَّا أَحَدًا وُلِدَ فِي الْعَرَبِ .الكتاب: موطأ الإمام مالكالمؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ) امام دار الهجر یعنی بدستور عمر فقط عرب زادگان ارث میبرند !!!!! « كان عمر لا يترك أحداً من العجم يدخل المدينة..»طبقات ابن سعد و... و دستور دوستش معاویه ملعون به تحقیر وبندگی ایرانیان : وفي كتاب معاوية إلى زياد بن سميّة: وانظر إلى الموالي ومن أسلم من الأعاجم، فخذهم بسنّة ابن الخطاب، فإنَّ في ذلك خزيهم وذلّهم أن ينكح العرب فيهم ولا ينكحونهم، وأن يرثوهم العرب ولا يرثوا العرب، وأن يقصر بهم في عطائهم وأرزاقهم، وأن يقدّموا في المغازي يصلحون الطريق ويقطعون الشجر، ولا يؤمّ أحد منهم العرب، ولا يتقدّم أحد منهم في الصفّ الأوّل إذا حضرت العرب، إلاّ أن يتمَّ الصف، ولا تولّ أحداً منهم ثغراً من ثغور المسلمين ولا مصراً من أمصارهم، ولا يلي أحد منهم قضاء المسلمين ولا أحكامهم، فإنَّ هذه سنّة عمر فيهم وسيرته ـ إلى قوله: ـ فإذا جاءك كتابي هذا فأذلّ العجم وأهنهم وأقصهم ولا تستعن بأحد منهم، ولا تقض لهم حاجة، فو الله إنّك لابن أبي سفيان، خرجت من صلبه . معاويه ميگويد بسنت عمر با عجم رفتار كنيد كه در آن ذلت وخواري ايشان است !!!مستدرك سفينة البحاریک موضوع بسیار اساسی در تحلیل درست از اختلاف اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی ، اینست که چرا امام علی ع راه خلفای قبل را در فتوحات ادامه نداد ؟ اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود …. DownloadJang آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد . در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟!
چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟! يوم القادسيةقَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص . الكتاب: فتوح البلدانالمؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)
مسعودي شافعی گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه : ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست)،
فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،الكتاب : مروج الذهبالمؤلف : المسعودي الشافعی بنص بلاذری ومسعودی عمرابتدا امام علی ع را نامزد جنگ عليه ايران کرد اما امام قبول نکرد ... وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه...) جالبست که بلاذری در فتوح البلدان و مسعودی در مروج الذهب اورده اند که مولا علی ع به عمر گفتند خودت شخصا به جنگ قادسیه برو اما در نهج البلاغه نوشته امام ع گفتند نرو و عمر به علی ع گفت خودت برو اما امام ع قبول نکرد و عمر فرماندهی جنگ علیه ایران را به سعد ابی وقاص داد ! بلاذری اورده که توصیه به نرفتن عمر را عباس و بعضی صحابه دیگر کردند نه علی ع ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ.ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖﻧﺸﺪ.
ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ :ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ،.1409 چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟! چون سيره خلفا را مشروع نميدانست ! ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541 در حاليكه اگر دنيا پرست و دنبال مقام وكنيز و ...بود براحتي ميتوانست به منتهاي آرزوي خود برسد ،
دقت شود ! اگر شما بگویید:مرتدین حمله کرده اند،خیلی خطرناک بوده یا اصلا اسلام رو خواستند به هم بریزند،با این حال،حضرت علی علیه السلام،هیچ کاری نداشت و شرکت نکرد؛ چرا؟یا اگر بگویید جنگ با ایرانیان مهم بوده،نزدیک بوده مدینه را بگیرند،اما باز امیرمومنان ع شرکت نکرده!! چرا؟امیرمومنان علیه السلام،با مرتدین نجنگید،اما با عایشه جنگید!امیرمومنان علیه السلام با روم و ایرانیان نجنگید؛اما با معاویه و طلحه و زبیر جنگید!برای هیچ کدام از این جنگ ها،خطری برای اسلام احساس نکرد،اما عایشه و زبیر،طلحه و معاویه را خطر برای اسلام می دانست شجاعت امیرمومنان علیه السلام که کم نشده بود،شمشیرش هم که از بین نرفته بود؛همه موجود بودند؛پس چرا همراه خلفا در جنگ ها شرکت نکرد؟نتیجه:امیرمومنان علیه السلام در زیر پرچم خلفای شما؛حاضر نشد حتی برای فتح روستای بغلی برود؛چه برسد به جنگ با ایرانی ها و مرتدین و غیره..
واعتراف ابن تيميه به اينكه حضرت علي ع بعد از رسول خدا ص در 3 جنگ عليه مسلمين ! شركت كرد اما عليه ايرانيان و...نه : وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي
همچنین خود عمر اعتراف میکند که امام علی ع گرچه بهترین امت است اما بروش ایشان نمیجنگد !!! أنه حينما استشار أبو بكر عمر بن الخطاب في إرسال علي أمير المؤمنين (عليه السلام) لقتال الأشعث بن قيس، وقال: "إني عزمت على أن أوجه إلى هؤلاء القوم علي بن أبي طالب، فإنه عدل رضا عند أكثر الناس، لفضله، وشجاعته، وقرابته، وعلمه، وفهمه، ورفقه بما يحاول من الأمور ([1]13). قال: فقال عمر بن الخطاب: صدقت يا خليفة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، إن علياً كما ذكرت، وفوق ما وصفت، ولكني أخاف عليك خصلة منه واحدة.قال له أبو بكر: ما هذه الخصلة التي تخاف علي منها منه؟.فقال عمر: أخاف أن يأبى القتال القوم، فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك، فلن تجد أحداً يسير إليهم ([2]14) إلاَّ على المكروه منه. الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام نویسنده : السيد جعفر مرتضى العاملي خالد خطیبا یرغبهم فی بلاد العجم ،و یزهدهم فی بلاد العرب ،و قال :الاترون الطعام کرفع التراب و بالله لو لم یلزمنا الجهاد فی الله و الدعاء الی الله عزوجل و لم یکن الا المعاش لکان الرای ان نقارع علی هذا الریف حتی تکون اولی به و نولی الجوع و الاقلالمن تولاه ممن اثاقل عما انتم علیه .
گرچه دقیقا از محتوای پرسش های نیروهای تحت فرمان خالد بی خبریم ،ولی از به دست می آید کهوی بر تشویق به فتخ عراق به سبب فزونی روزی در آن دیار و ستاندن ان از حاکمانش و سپردن به سربازان مسلمان تاکید دارد وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی نمیدانست کنار گذاشته شد ؟؟!!! امام جواد (ع) نیز در بیانی صریح در مورد فتوحات می فرماید:«در این عصر، من جهادى جز زیارت خانه خدا و حُسن هم جوارى نمى شناسم» (کافى، ج ۱، ص ۲۵۱، وسائل الشیعه، ج ۱۵ ص ۴۷، ح ۱۹۹۵۷).
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ - وَ اجْعَلْ بَاقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجّ وَ الْعُمْرَةِ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ، يَا رَبّ الْعَالَمِينَ، وَ صَلّى اللّهُ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّيّبِينَ الطّاهِرِينَ، وَ السّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَبَدَ الْآبِدِينَ.دعای 47 صحیفه سجادیه
نیایش، در روز عرفه - و بازمانده عمر مرا برای طلب خوشنودی خودت در حج و عمره قرار داده، ای پروردگار جهانیان. و خدای رحمت فرستد بر محمد و آل او که پاکیزگان و پاکانند. و جاودانه سلام بر او و بر ایشان باد.
کلینى مىنویسد: « بشیر دهان مى گوید به امام صادق (ع) گفتم: در عالم رؤیا دیدم که به شما مى گویم جنگ بدون امام مفترض الطاعه حرام است همانند گوشت مردار، خون و گوشت خوک، و شما فرمودید: آرى این چنین است. حضرت صادق (ع) فرمود:آرى این چنین است، آرى این چنین است» (کافى، ج ۵، ص ۲۳، ح ۳، تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۴ ح ۲۲۶). ابى بصير از امام صادق عليهالسلام به نقل از پدرانشان عليهمالسلام نقل مىكند كه فرمودند : اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمىكند به جهاد نمىرود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .واين خبر خيلي خطرناك است چرا كه امير المومنين ع بصراحت جنگهاي خلفا را باطل و كمك به ايشان را غصب حق ائمه وشركت در ريختن خون ايشان ومرگ جاهلي دانسته اند .
حمله به ايران توسط خلفاي غاصب براي سير كردن شكم و غنيمت ، بسند صحيح از عامه : 5901 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذٍ، وَيَحْيَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَنْبَرِيُّ، قَالَا: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْعَبْدِيُّ، ثَنَا أُمَيَّةُ بْنُ بِسْطَامٍ، ثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، ثَنَا حَجَّاجُ الصَّوَّافُ، حَدَّثَنِي إِيَاسُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنِ قُرَّةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْقَادِسِيَّةِ بُعِثَ بِالْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ إِلَى صَاحِبِ فَارِسَ، فَقَالَ: «بَعَثُوا مَعِي عَشْرَةً فَبُعِثُوا فَشَدَّ عَلَيْهِ ثِيَابَهُ، ثُمَّ أَخَذَ حَجَفَةً، ثُمَّ انْطَلَقَ حَتَّى أَتَوْهُ» ، فَقَالَ: «أَلْقُوا لِي تُرْسًا» ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ فَقَالَ الْعِلْجُ: إِنَّكُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ قَدْ عَرَفْتُمُ الَّذِي حَمَلَكُمْ عَلَى الْمَجِيءِ إِلَيْنَا أَنْتُمْ قَوْمٌ لَا تَجِدُونَ فِي بِلَادِكُمْ مِنَ الطَّعَامِ مَا تَشْبَعُونَ مِنْهُ، فَخُذُوا نُعْطِيكُمْ مِنَ الطَّعَامِ حَاجَتِكُمْ، فَإِنَّا قَوْمٌ مَجُوسٌ، وَإِنَّا نَكْرَهُ قَتْلَكُمْ إِنَّكُمْ تُنَجِّسُونَ عَلَيْنَا أَرْضَنَا، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ: «وَاللَّهِ مَا ذَاكَ جَاءَ بِنَا، وَلَكِنَّا كُنَّا قَوْمًا نَعْبُدُ الْحِجَارَةَ وَالْأَوْثَانَ، فَإِذَا رَأَيْنَا حَجَرًا أَحْسَنَ مِنْ حَجَرٍ أَلْقَيْنَاهُ وَأَخَذْنَا غَيْرَهُ، وَلَا نَعْرِفُ رَبًّا حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِنَا، فَدَعَانَا إِلَى الْإِسْلَامِ فَاتَّبَعْنَاهُ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ إِنَّا أُمِرْنَا بِقِتَالِ عَدُوِّنَا مِمَّنْ تَرَكَ الْإِسْلَامَ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ وَلَكِنَّا جِئْنَا لِنَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ، وَنَسْبِيَ ذَرَارِيَّكُمْ، وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ الطَّعَامِ، فَإِنَّا لَعَمْرِي مَا نَجْدُ مِنَ الطَّعَامِ مَا نَشْبَعُ مِنْهُ، وَرُبَّمَا لَمْ نَجْدْ رِيًّا مِنَ الْمَاءِ أَحْيَانًا، فَجِئْنَا إِلَى أَرْضِكُمْ هَذِهِ فَوَجَدْنَا فِيهَا طَعَامًا كَثِيرًا وَمَاءً كَثِيرًا، فَوَاللَّهِ لَا نَبْرَحُهَا حَتَّى تَكُونَ لَنَا أَوْ لَكُمْ» ، فَقَالَ الْعِلْجُ بِالْفَارِسِيَّةِ: صَدَقَ. قَالَ: «وَأَنْتَ تُفْقَأُ عَيْنُكَ» ، فَفُقِئَتْ عَيْنُهُ مِنَ الْغَدِ أَصَابَتْهُ نُشَّابَةٌ «غَرِيبٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»[التعليق - من تلخيص الذهبي]5901 - صحيح رجال طبراني همگي از صحيح بخاري ومسلم هستند.
زمانى که روز جنگ قادسیه شد مغیرة بن شعبة (فرمانده مسلمین) به طرف فرمانده سپاه فارس رفت، فرمانده سپاه فارس به او گفت: ما قومى مجوس هستیم و دوست نداریم با شما بجنگیم شما سرزمین ما را (با آمدنتان) نجس کردهاید. مغیرة به اوگفت: ما قومى بودیم که سنگ مىپرستیدیم تا اینکه خداوند براى ما پیامبرش را فرستاد و ما از ایشان تبعیت کردیم و آئین آن پیامبر را پذیرفتیم، و براى غذا هم به سرزمین شما نیامدیم؛ بلکه به ما دستور داده شده بود که با دشمنمان بجنگیم؛ پس به هدف جنگ با شما و اسیر نمودن فرزندانتان به این دیار آمدیم؛ اما آنچه در مورد غذا گفتم: ما (در سرزمین خودمان) چیزى نیافتیم که سیرمان کند، وقتى به سرزمین شما آمدیم در این سرزمین آب و غذاى فراوانى پیدا کردیم؛ بنابراین از اینجا نمىرویم تا اینکه این مواد غذایى بین ما و شما تقسیم شود. علج گفت: راست مىگوید در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما. - عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.) و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟
دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمرطبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مىنویسند:فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیةآنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!! نژاد پرستي اولاد سقيفه :فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه
و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی
یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم ! و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجمیعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است . واما اسلام ناب محمدی بدست مبارک آقا امیرالمومنین (ع) وارد ایران شد:
طبری سنی در تاریخش آورده:مرزوان دو پسر داشت که یکی از آنها عربی را دوست می داشت.او را پادشاه یمن کرد و خودش از دنیا رفت،وقتی خبر به کسری رسید که این شخص به زبان عربی شعر می گوید و از زبان عربی خوشش می آید،او را عزل کرد و باذان ایرانی، را به جای او فرمانده کرد و باذان آخرین کسی است که از عجم(ایرانی ها)فرمانده یمن بوده است.وکان للمروزان ابنان أحدهما تعجبه العربیة ویروی الشعر یقال له خر خسرة والآخر أسوار یتکلم بالفارسیة ویتدهقن فاستخلف المروزان ابنه خر خسرة وکان أحب ولده إلیه على الیمن وسار حتى إذا کان فی بعض بلاد العرب هلک فوضع فی تابوت وحمل حتى قدم به على کسرى فأمر بذلک التابوت فوضع فی خزانته وکتب علیه فی هذا التابوت فلان الذی صنع کذا وکذا قصته فی الجبلین ثم بلغ کسرى تعرب خر خسرة وروایته الشعر وتأدبه بأدب العرب فعزله وولى باذان وهو آخر من قدم الیمن من ولاة العجم ...تاریخ طبری ج2 ص215البانی معاصر نوشته : در ارواء الغلیل آورده:براءبن عازب می گوید:پیامبر ص خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد برای دعوت به اسلام،اما قبول نکردند،سپس پیامبرص علی ع را فرستاد به سوی یمن و فرمودند:هرکس می خواهد از سپاه قبلی همراه علی ع برود.براء می گوید:من با علی ع رفتم،وقتی به سمت قوم یمن رفتیم،آن ها به سمت ما آمدند،امیرمومنان ع،نماز را با ما خواندند،و ما را یک صف کردند و جلوی ما ایستاد،و (فقط)نامه رسول خداص را برای آنها خواند،و همه طایفه همدان،اسلام آوردند.علی ع این قضیه را به رسول خدا ص گزارش دادند،رسول خدا سجده شکر به جا آورد،و سر را بلند کرد و گفت:سلام بر اهل همدان سلام بر اهل همدان.عن البراء بن عازب قال : ( بعث النبی ( صلى الله علیه وسلم ) خالد بن الولید إلى أهل الیمن یدعوهم إلى الإسلام فلم یجیبوه ثم إن النبی ( صلى الله علیه وسلم ) بعث علی بن أبی طالب وأمره أن یقفل خالدا ومن کان معه إلا رجل ممن کان مع خالد أحب أن یبقى مع علی رضی الله عنه فلیعقب معه قال البراء : فکنت ممن عقب معه فلما دنونا من القوم خرجرا إلینا فصلى بنا على رضی الله عنه وصفنا صفا واحدا ثم تقدم بین أیدینا فقرأ علیهم کتاب رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فأسلمت همدان جمیعا فکتب علی رضی الله عنه إلى رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) بإسلامهم فلما قرأ رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) الکتاب خر ساجدا ثم رفع رأسه فقال : السلام على همدان السلام على همدان )ارواء الغلیل ج2 ص230 المکتب الإسلامی – بیروتالبانی هم در ادامه گفته:بیهقی هم این روایت را آورده،و بخاری فقط اول روایت را آورده،اما تمام حدیث به شرط بخاری صحیح هست.أخرجه البیهقی ( 2 / 369 ) ... أخرج البخاری صدر الحدیث عن إبراهیم بن یوسف فلم یسقه بتمامه وسجود الشکر فی تمام الحدیث صحیح على شرطه.ارواء الغلیل ج2 ص229 المکتب الإسلامی – بیرتالبته البانی اینجا چگونگی خواندن نامه و معجزه امیرمومنان (ع) را نیاورده اما دیگر علمای اهل سنت هم همین مطلب را نقل کرده اند (البته کامل آنرا)که در همین سفر امیرمومنان علی(ع) معجزه ایی داشته و به واسطه معجزه حضرت(ع)بوده که همه اسلام آورده اند امام علی ع چگونه فتح میکرد ؟! با زور وخشونت یا .... ؟!643عن علی قال قال لی النبی صلى الله علیه و سلم ارکب ناقتی ثم امض إلى الیمن فإذا وردت عقبة افیق ورقیت علیها رأیت القوم مقبلین یریدونک فقل یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله صلى الله علیه و سلم یقرأ علیک السلام فلما رقیت العقبة رأیت القوم مقبلین فقلت السلام علیک یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله یقرأ علیک السلام قال فارتجت الأفق فقالوا على رسول الله السلام وعلیک السلام فلما سمع القوم بذلوا فأقبلوا الی مسلمین.تاریخ جرجان - الجرجانی ج1ص386 عالم الکتب – بیروت...پیغمبر به علی ع فرمود:سوار بر ناقه من شو،وقتی به سمت یمن رفتی و به عقبه افیق رسیدی،آن قوم را خواهی دید که به سمت تو می آیند،پس بگو:ای سنگ،ای ریگ،ای درخت،رسول خداص بر شما سلام می فرستد،وقتی حضت علی(ع)این کار را کردند،روی عقبه ایستادند،افق به لرزه درآمد،و شنید که سنگ ها و درخت ها و ریگ ها،گفتند:سلام بر رسول خدا و علیک السلام بر شما . اهل یمن و طایفه همدان، وقتی این صحنه را از درخت و سنگ و ریگ دیدند،همه اسلام آوردند
در این سخن امام علی ع هم که باسناد صحیح ومتعدد اهل سنت وشیعه وبا شواهد معتبر آمده ، اوج فضیلت ایرانیان وبیانگر مشکلات وعلل تحریف اسلام است را میرساند : امام ع در جواب اشعث بن قیس که به حضرت فرمود این ایرانیان بخاطر تو بر ما اعراب چیره وبرتری یافته اند با غضب شدید فرمودند : چه كسي است كه در برابر طرد نمودن ایرانیان، به پاداشي كه به اين ضياطره بدهم قيام كند ؛ اين اعراب مستكبر غوغاگر بی مصرف عاري از بهره كه مانند خر كارشان در رختخواب غَلْط خوردن است !!!! اگر ایرانیان را محروم و طرد سازم قطعا از ظالمین خواهم بود زیرا قسم بخدای شکافنده دانه و آفريننده جانها از رسول خدا ص شنیدم که فرمود ایرانیان گردن شما اعراب را بر بازگرداندنتان به دین مثل روز اول خواهند زد !!!!!! 1539 / 2 - وَالْحَارِثُ وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ، وَلَفْظُهُ: "كَانَ عَلِيٌّ يَخْطُبُ وَقَدْ أَحْدَقَتْ بِهِ الْمَوَالِي، فَأَقْبَلَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ حَتَّى دَنَا مِنْهُ، فَقَالَ: يا أمير المؤمنين، غلبتنا عليك هذه الحمراء عَلَى وَجْهِكَ. قَالَ: فَغَضِبَ حَتَّى احمرَّ وَجْهُهُ. فقال عباد: وَكَانَ خَلْفَهُ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحَانَ فَضَرَبَ بِيَدِهِ كَتِفِي- أَوْ مِنْكَبِي شَكَّ أَبُو مُعَاوِيَةَ- فَقَالَ: إِنَّا للِّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، لَيَذْكُرَنَّ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ الْعَرَبِ شَيْئًا كَانَ يَكْتُمُهُ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ: مَنْ يُعَذِّرُنِي مِنْ هَذِهِ الضَّيَاطِرَةِ؟ يَتَمَرَّغُ أَحَدُهُمْ عَلَى حَشَايَاهُ، وَيهَجَّرُ قَوْمٌ لِذِكْرِ اللَّهِ، فَيَأْمُرُونِي أَطْرُدُهُمْ فَأَكُونُ مِنَ الظَّالِمِينَ، أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسْمَةَ، لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلم - يقول: ليضربنكم على الدين كما ضربتموهم عَلَيْهِ بَدْءًا". الكتاب: إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرةالمؤلف: أبو العباس شهاب الدين أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل بن سليم بن قايماز بن عثمان البوصيري الكناني الشافعي (المتوفى: 840هـ)تقديم: فضيلة الشيخ الدكتور أحمد معبد عبد الكريمالمحقق: دار المشكاة للبحث العلمي بإشراف أبو تميم ياسر بن إبراهيمدار النشر: دار الوطن للنشر، الرياض
وقال أبو بكر بن أبي شيبة : ثنا ابن عيينة ، عن ابن أبي نجيح ، عن أبيه ، عن قيس بن سعد ، رواية قال : « لو كان الإيمان معلقا بالثريا لنالته ناس من أهل فارس » وقال أبو يعلى : ثنا أبو بكر ، وهارون بن معروف ، قالا : ثنا سفيان ، به ورواه البزار ، وصرح برفعه ، وقال فيه : وربما قال : من بني الحمراء بني الموالي . صحيحالكتاب : المطالب العالية للحافظ ابن حجر العسقلاني بنی حمراء یا همان موالیان مقصود ایرانیان هستند . ونقل المحدث النوري (ره) في كتاب نفس الرحمن في أحوال سلمان بعض هذه الاحاديث مع أحاديث كثيرة اخرى في فضائل العجم وانما همنا ههنا شرح قول المصنف (ره): (قال مغيرة: كان علي عليه السلام أميل إلى الموالي---وألطف بهم، وكان عمر أشد تباعدا منهم) ﺩﺭ ﺳﻔﻴﻨﺔ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ ﻧﻴﺰ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ "» : ﻣﻐﻴﺮﺓ " ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪﻣﻴﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻣيگفت : ﻋﻠﻰ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ﻭ ﺗﻤﺎﻳﻠﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪﻣﻮﺍﻟﻰ ( ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ) ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﻋﻜﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺶ نمی امد...ﺍﻟﻐﺎﺭﺍﺕ، ﺝ2 ، ﺹ .......499 ﻭ ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺝ34 ، ﺹ .......320 ﻭﻣﺴﺘﺪﺭﻙ ﺳﻔﻴﻨﻪ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ، ﺝ10 ، ﺹ.465 وعلت تمایل ورغبت ایرانیان بعلی ع ، همان عدالت و منطق وی است
مثلا در جریان قاتل عمر : وروى ابْن وَهْب، عَنِ السري بْن يَحْيَى، عَنِ الْحَسَن- أن عبيد الله ابن عُمَر قتل الهرمزان بعد أن أسلم، وعفا عَنْهُ عُثْمَان، فلما ولي علي خشي على نفسه، فهرب إِلَى مُعَاوِيَة، فقتل بصفين. استیعاب و بعد از آنكه امام على (عليه السلام) عهده دار خلافت شد، عبيدالله بن عمر از ترس كشته شدن بخاطر عدالت علي ع يا همانهائى كه بناحق كشته بود از مدينه گريخت و به شام رفت در كتاب «الاستيعاب» آمده است كه: عبيدالله پسر عمر، هرمزان را بعد از آنكه مسلمان شد به قتل رساند. و عثمان از او گذشت، و چون على (عليه السلام) خليفه شد از عدل علي بر جان خود ترسيد و به طرف معاويه گريخت و در جنگ صفين به قتل رسيد .
ببينيد تفاوت دو مكتب را : شاه مردان امام شیعه علی ع :حتي امام ع مسلمانيكه يك ذمي را كشته بود #قصاص ميكند و میگوید :خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مساوی دیه ما !!!!! وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ: أَخْبَرَنَا الشَّافِعِيُّ , أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ , وَفِي كِتَابِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعٍ , عَنْ أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ , عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَيْمُونٍ , عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ , عَنْ أَبِي الْجَنُوبِ الْأَسَدِيِّ , قَالَ: أُتِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِرَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ , قَالَ: فَقَامَتْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ , فَأَمَرَ بِقَتْلِهِ , فَجَاءَ أَخُوهُ , فَقَالَ: قَدْ عَفَوْتُ , قَالَ: فَلَعَلَّهُمْ هَدَّدُوكَ أَوْ فَرَقُوكَ وَفَزَعُوكَ؟ قَالَ: لَا , وَلَكِنَّ قَتْلَهُ لَا يَرُدُّ عَلَيَّ أَخِي , وَعَوَّضُونِي فَرَضِيتُ , قَالَ: أَنْتَ أَعْلَمُ مَنْ كَانَ لَهُ ذِمَّتُنَا , #فَدَمُهُ كَدَمِنَا وَدِيَتُهُ كَدِيتِنَا (خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مثل دیه ما )" , حدیث ثابت ، الكتاب : معرفة السنن والآثار للبيهقي فقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " أيما رجل أمن رجلا على دمه ثم قتله ؛ فأنا من القاتل بريء ، وإن كان المقتول كافرا"الحديث صححه الألبانيرسول خدا ص فرمود اگر کافری را که #محارب نیست بکشی من از تو بیزارم ! حتی امام رضا ع فرمود وصیت مجوسی محترم است وباید به مجوسیان صدقه دهید نه مسلمین : على بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبى طالب عبدالله بن الصلت قال: كتب الخليل بن هاشم إلى ذى الرياستين وهو والي نيسابور أن رجلا من المجوس مات وأوصى للفقراء بشئ من ماله فأخذه قاضى نيسابور فجعله في فقراء المسلمين فكتب الخليل إلى ذى الرياسيتن بذلك فسأل المأمون عن ذلك فقال: ليس عندى في ذلك شئ فسأل أبا الحسن عليه السلام فقال أبوالحسن عليه السلام: إن المجوسى لم يوص لفقراء المسلمين ولكن ينبغى أن يؤخذ مقدار ذلك المال من مال الصدقه فيرد على فقراء المجوس .کافی وشقاوت وبی رحمی عمریه در کشتن طفل ابولولو و جفینه و... اراده امام علی ع برای قصاصش باعث شد مردم ایران چهره اسلام حقیقی و عدالت را در مولا ببینند وشیعه شوند ...یکی از دلائل تشیع ایرانیان ... وشقاوت وبی رحمی عمریه در کشتن طفل ابولولو و جفینه و... اراده امام علی ع برای قصاصش : أخرج الذهلي في (الزهريات) ، من طريق معمر، عن الزهري، عن سعيد بن المسيب، أن عبد الرحمن ابن أبى بكر قال- حين قتل عمر- إني انتهيت إلى الهرمزان وجفينة وأبى لؤلؤة، فنفروا منى، فسقط من بينهم خنجر له رأسان، نصابه في وسطه، فانظروا بماذا قتل، فنظروا، فإذا الخنجر على النعت الّذي نعت عبد الرحمن.فخرج عبيد ليلا مشتملا على السيف، حتى أتى الهرمزان، فقال: أصحبنى ننظر إلى فرس- وكان الهرمزان بصيرا بالخيل- فخرج يمشى بين يديه، فعلاه عبيد اللَّه، بالسيف، فلما وجد حرّ السيف قال:لا إله إلا اللَّه، ثم أتى جفينة- وكان نصرانيا- فقتله، ثم أتى بنت أبى لؤلؤة- جارية صغيرة- فقتلها، وقال: لا أدع أعجميا إلا قتلته، فأراد عليّ قتله بمن قتل، فهرب إلى معاوية، وشهد معه صفين، فقتل.(المعارف) : 187، (الإصابة) : 5/ 54. واین عبید الله پسر عمر ملعون در جنگ صفین در سپاه معاویه بود و سرانجام بدست سربازان امام علی ع بجهنم ابدی پیوست . وروى ابن وهب عن السري بن يحيى عن الحسن بن عبيد الله : قتل الهرمزان بعد أن أسلم وعفا عنه عثمان فلما ولي علي خشيه على نفسه فهرب إلى معاوية . وقيل لعلي : هذا عبيد الله بن عمر عليه جبة خز وفي يده سواك يقول : سيعلم غداً علي إذا التقينا ! فقال علي : دعوه فإنما دمه دم عصفور !الكتاب : الوافي في لوفيات وقتي به عبيدالله بن عمر خبر دادند که پدرش به وسيله ابولؤلؤ ضربت خورده پريشان و هاج و واج گرديد، همچون ديوانهاي درآمد!وقتي سرآسيمه به سوي خانه ميآمد به عبدالرحمن بن ابيبکر رسيد و عبدالرحمن او را از نشست مخفيانه آن سه توطئهگر يعني – ابولؤلؤ و هرمزان و جفينه – باخبر کرد. که چگونه با ديدن او دست و پاي خود را گم کردند و از جاي برخاستند و خنجر ابولؤلؤ از دستش بر زمين افتاد؟! درست همان خنجري که ابولؤلؤ براي کشتن حضرت عمر فاروق از آن استفاده کرد.عبيدالله بن عمر يقين پيدا کرد که اقدام به ترور پدرش توطئه مجوس بوده اما آن سه نفر در آن مشارکت داشتهاند! هر چند ابولؤلؤ خودکشي کرده، اما بايد آن دو نفر ديگر را به خاطر مشارکت در آن توطئه که به کشته شدن حضرت عمر فاروق انجاميده قصاص شوند!عبيدالله بن عمر شمشيرش را از نيام کشيد و به سوي هرمزان رفت و با يک ضربه ششمير او را از پاي درآورد!عبيدالله ميگويد : وقتي هرمزان سوزش شمشير را چشيد، شهادتين را بر زبان آورد!پس از آن به سوي جفينه رفت و او را با ضربههاي متعدد شمشير به قتل رسانيد.عبيدالله بن عمر ميگويد : وقتي جفينه را با شمشير از پاي درآوردم، او صليبي را بر روي صورت خود نهاد، (يعني بر آيين مسيحيت جان داد).او به خانه ابولؤلؤ رفت و دختر او را از دم تيغ گذرانيد!او ميخواست همة بردگان رومي و ايراني را که در مدينه مييافت به قتل برساند، و در مدينه به دنبال آنها ميگشت. وقتي مسلمانان باخبر شدند، با شتاب به سوي او رفتند و در حالي که شمشيرش را در دست گرفته و از آن خون ميچکيد، محاصره کردند!عمروبن عاص به احتياط درحالي که با او به نرمي سخن ميگفت جلو رفت و شمشير را از دست او گرفت.سپس او را بازداشت کرده و به زندان انداختند!پس از آنکه او مدتي را در زندان گذراند، مسلمانان در مورد او که بدون محاکمه دو مرد و يک دختر را به قتل رسانيده بود، اختلاف نظر پيدا کردند، حتي اگر مشارکت هرمزان و جفينه در طرح توطئه ترور پدر او به اثبات ميرسيد، او اجازه نداشت خودسرانه اقدام به چنين كارى نمايد، و احکام و مقررات را زير پا بگذارد و به حق اجراي احکام توسط خليفه نيز تعرض کند!تعدادي از اصحاب رأيشان بر اين بود که او به خاطر کشتن نارواي آن سه نفر بايد محاکمه و قصاص شود!عدهاي هم خواستار عدم قصاص او شدند و عفو او را درخواست کردند و گفتند : او شر هرمزان و جفينه را از سر مسلمانان برداشته است! ميخواهيد با قصاصش او را در کنار پدرش به خاک بسپاريد! مگر ميشود پذيرفت که عمر ديروز ترور شود و امروز پسرش نيز کشته شود؟!در نهايت در اين مورد اتفاق نظر پيدا کردندن که تا زمان انتخاب خليفه او در زندان باقي بماند.وقتي عثمان بن عفان رضي الله عنه به عنوان خليفه برگزيده شد، عمرو بن عاص به او گفت : پيش از آنکه تو زمام خلافت را در دست بگيري، عبيدالله بن عمر سه نفر را کشته است و اين اقدام او در زمان خلافت تو نبوده و مسئوليتي بر عهدة تو نيست و من بر اين باورم که او را مورد عفو قرار دهي!حضرت عثمان اين پيشنهاد را پذيرفت و ديه هرمزان و جفينه و دختر ابولؤلؤ را از دارايي شخصي خود پرداخت و عبيدالله را آزاد کرد.
الْمَدَائِنِي عَنْ غياث بْن إِبْرَاهِيم أَن عُثْمَان صعد المنبر فَقَالَ: أيها النَّاس ، إنا لَمْ نكن خطباء وإن نعش تأتكم الخطبة عَلَى وجهها إِن شاء اللَّه، وَقَدْ كَانَ من قضاء اللَّه أَن عُبَيْد اللَّهِ بْن عُمَر أصاب الهرمزان، وَكَانَ الهرمزان من الْمُسْلِمِينَ ولا وارث لَهُ إلا المسلمون عامة وأنا إمامكم وَقَدْ عفوت أفتعفون؟ قَالُوا: نعم، فَقَالَ عَلِي: [أقد الفاسق فَإِنَّهُ أتى عظيمًا، قتل مسلمًا بلا ذنب، وَقَالَ لعبيد اللَّه: يا فاسق لئن ظفرت بك يومًا لأقتلنك بالهرمزان] . بلاذری در الانساب آورده است که:عثمان بر فراز منبر رفت و گفت: هان ای مردم عبید الله بن عمر خون هرمزان را ریخته و هرمزان نیز از مسلمانان بوده و هیچ بازمانده ای به جز توده مسلمانان ندارد و من پیشوای شمایم و از وی گذشتم آیا شما هم می گذرید؟ گفتند: آریپس مولا علی علیه السلام گفت: این تبهکار را بکش که کاری سهمناک به جای آورده و مسلمانی را بی گناه کشته است !حضرت امیرالمومنین علیه السلام همواره بعد از آن واقعه خواهان خون به ناحق ریخته شهید هرمزان رحمة الله علیه بود. ولی عثمان بعد از عمر هرگز این حکم را اجرا نکرد.و زمانی که امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ظاهری رسید عبیدالله بن عمر از ترس جان خود به شام گریخت و به معاویه پناهنده شد و نهایتا در جنگ صفین به دست آن حضرت به هلاکت رسید. پس ایرانیان فرهیخته بیجهت شیعه امیر المومنین (ع) نشدند ! چنین ملعونی یعنی مغیره که سردار عمر در فتح ایران بود به امام علی ع بعد از شهادتش هم سب میکند ...1000 همسر و کنیز داشت بنقل مزیفحدثنا الشيخ أبو بكر بن إسحاق أنا موسى بن إسحاق الأنصاري القاضي ثنا أحمد بن يونس ثنا أبو بكر بن عياش عن حصين عن هلال بن يساف عن عبد الله بن ظالم قال : كان المغيرة بن شعبة ينال في خطبته من علي و أقام خطباء ينالون منه فبينا هو يخطب و نال من علي و إلى جنبي سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل العدوي قال : فضربني بيده و قال : ألا ترى ما يقول أو قال هؤلاء أشهد على التسعة أنهم في الجنة و لو حلفت على العاشر لصدقت كنا مع رسول الله صلى الله عليه و سلم بحراء أنا و أبو بكر و عمر و عثمان و علي و طلحة و الزبير و مسعد و عبد الرحمن بن عوف فتزلزل الجبل فقال النبي صلى الله عليه و سلم : اثبت حراء فليس عليك إلا نبي أو صديق أو شهيد . حاکم امام حسن (ع) در مناظرهاي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود:تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.احتجاج طبرسي ، ج1، ص 278. بنابراین جنایات خلفای غاصب ومنافقین و دوستان یهودیشان را نباید به پای اسلام محمدی ص نوشت .
همانطور که در اول این پست دیدید روایات متعددی از طرف مکتب خلفا جعل کردند تا فتوحات غیر انسانی وخشن خود را توجیه سازند .
تفصیل در :Download
rasul