پیامبر ضحوک قتّال !؟


در ادامه بررسی مبانی داعشی شدن اسلام بدست یهود سقیفه به احادیثی خطرناک میرسیم که آبرویی برای اسلام ونبی رحمت ص نگذاشته اند ! قبلا هم احادیثی از طریق اهل سنت دیدیم که پیامبر فرموده بود که من بشمشیر مبعوث شده ام و رزق من در سایه نیزه ام قرار داده شده وحرفه من جهاد وغارت است و ...!!!!

همچنین روایاتی از صحاح سنت مبنی بر زنباره و هوسران بودن پیامبر ص (مانند روایت انس از همبستری با 11 همسرش در یک روز بروایت بخاری و ... و سحر زدگی پیامبر ص و فکر میکرد با زنانش کاری کرده و ...بروایت بخاری و ...) همچنین ماجرای غرانیق که منجر به ایات شیطانی شد که اصلش در صحیح بخاری است و روایت کودک کشی در جنگ بروایت بخاری حدیث 3012 و ...

چه کسانی به پیامبررحمت ص لقب نبی جنگ وانتقام و کشتار دادند ؟ وأنا نبيُّ الملحَمةِ بُعِثتُ بالحصادِ ولم أبعَثْ بالزِّراعَةِالراوي : جبير بن مطعم | المحدث : ابن الملقن | المصدر : شرح البخاري لابن الملقنالصفحة أو الرقم : 20/98 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح

یعنی پیامبر گفت من نبی کشتار هستم و مبعوث شده ام برای درو کردن و ذبح نه برای کاشتن

؟؟؟؟؟!!!!! كان رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلم) يسمّي لنا نفسه أسماء فقال: «أنا محمد، و أحمد، و الحاشر، و المقفّي، و نبيّ التوبة، و الملحمة». رواه مسلم ملحمه از لحم به معنی گوشت است و ملحمه یعنی کشتاریکه گوشت انسانها را میریزد و ... نبي الملحمة ": الحرب وموضع القتال مأخوذ من اشتباك الناس واختلاطهم فيها كاشتباك لحمة الثوب بالسدي. وقيل: هو كثرة لحوم القتلى فيها، ومعنى نبي الملحمة نبي القتال، وهو كقوله الآخر: " بعثت بالسيف ". " نبي الملاحم ": جمع ملحمة وسبق بيانها.نام کتاب : سبل الهدى والرشاد نویسنده : الصالحي الشامي ذكرها البيهقي في "دلائله"، وفي رواية: وأنا نبي الملحمة بعثت بالحصاد ولم أبعث بالزراعة. أفادها ابن دحية في "المستوفى في أسماء المصطفى" من حديث ابن عيينة، عن الزهري، عن محمد بن جبير، عن أبيه وهذا إسناد صحيح.


وقرطبی در تفسیرش اورده :واهجرهم هجرا جميلا " أي تجاوز عنهم يا محمد، واعفو عفوا حسنا، ثم نسخ بالسيف. قال قتادة: نسخه قوله: " فخذوهم واقتلوهم حيث ثقفتموهم ". وأن النبي صلى الله عليه وسلم فال لهم: " لقد جئتكم بالذبح وبعثت بالحصاد [4] ولم أبعث بالزراعة "، قاله عكرمة ومجاهد. وقيل: ليس بمنسوخ، وأنه أمر بالصفح في نفسه فيما بينه وبينهم. والصفح: الاعراض، عن الحسن وغيره.[4] كذا في الأصول وتفسير الطبري. وفى الكتاب الجامع الصغير: " بالجهاد ".


قبلا هم دیدیم که سلفیه وزیدیه معتقدند همه ایات صلح و عفو گذشت قران با ایه سیف منسوخ گشته اند !!!!


در ادامه سلسله بحثهای تحریف اسلام بدست حزب یهود سقیفه به احادیثی دیگر میرسیم که حاوی تزریق خشونت حداکثری در بین مسلمین هستند تا چهره اسلام رحمانی را مخدوش سازند :

حَدَّثَنَا وَكِيعٌ قَالَ: ثنا الْمَسْعُودِيُّ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: بَعَثَ النَّبِي- سَرِيَّةً فَطَلَبُوا رَجُلًا فَصَعِدَ شَجَرَةً فَأَحْرَقُوهَا بِالنَّارِ فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى النَّبِي- أَخْبَرُوهُ بِذَلِكَ، فَتَغَيَّرَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ- وَقَالَ: «إِنِّي لَمْ أُبْعَثْ أُعَذِّبُ بِعَذَابِ اللَّهِ، إِنَّمَا بُعِثْتُ بِضَرْبِ الرِّقَابِ، وَشَدِّ الْوَثَاقِ
ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف في الأحادیث و الآثار، ج6، ص485؛

وکیع برای ما نقل کرد که تعریف کرده است مسعودی از قاسم بن عبدالرحمن که گفت: «پیامبر- گروهی را برای سریه‌ای فرستادند و فردی [از کافران که فرار کرد] از درختی بالا رفت. افراد، درخت را آتش زدند. وقتی محضر پیامبر- رسیدند و ایشان را از این رویداد باخبر ساختند، رنگ چهرۀ پیامبر- تغییر کرد و فرمودند: "من مبعوث نشده‌ام که به عذابِ خداوند عذاب دهم؛ بلکه به گردن‌زدن و محکم بستن آنها مبعوث شده‌ام"»


و أخرج ابن أبى شيبة و ابن جرير عن القاسم بن عبد الرحمن رضى الله عنه قال بعث النبي صلى الله عليه و سلم سرية فطلبوا رجلا فصعد شجرة فاحرقوها بالنار فلما قدموا على النبي صلى الله عليه و سلم أخبروه بذلك فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه و سلم و قال انى لم أبعث أعذب بعذاب الله انما بعثت بضرب الرقاب و شد الوثاق

وروایت زیر که در مسند احمد حنبل وصحیح ابن حبان و ...امده :
حدثنا أبو خيثمة، حدثنا يعقوب بن إبراهيم بن سعد، حدثنا أبي، عن ابن إسحاق، حدثني يحيى بن عروة، عن أبيه، عن عبدالله بن عمرو، قال: قلت: ما أكثر ما رأيت قريشا أصابت من رسول الله-، فيما كانت تظهر من عداوته؟ قال: قد حضرتهم وقد اجتمع أشرافهم في الحجر، فذكروا رسول الله-، فقالوا: ما رأينا مثل ما صبرنا عليه من هذا الرجل قط، سفه أحلامنا، وشتم آباءنا، وعاب ديننا، وفرق جماعتنا، وسب آلهتنا، لقد صبرنا منه. فلما أن مر بهم غمزوه ببعض القول، قال: وعرفت ذلك في وجهه، ثم مضى-، فلما مر بهم الثانية غمزوه بمثلها، فعرفت ذلك في وجهه، ثم مضى-، فمر بهم الثالثة، غمزوه بمثلها، ثم قال: «أتسمعون يا معشر قريش أما والذي نفس محمد بيده، لقد جئتكم بالذبح»؛
عروة بن زبیر از پدرش نقل کرد که از عبدالله بن عمرو پرسیده است: «بیشترین چیزی [آزار و اذیتی] که از قریش نسبت به پیامبر- دیدی چه بود؟» وی پاسخ داد: «بزرگان قریش را دیدم که در کنار حجر‌الأسود جمع شده بودند و دربارۀ رسول خدا- سخن می‌گفتند. با خود می‌گفتند که تا به حال برای ما سابقه نداشته است که در مقابل شخصی که افکار ما را باطل می‌داند، پدرانِ ما را شماتت می‌کند، دین ما را مسخره می‌کند، باعث افتراق ما گردیده است و خدایان ما را سب می‌کند تا این اندازه صبر کنیم که برای محمد [-] صبر کردیم». در این هنگام بود که پیامبر- برای طواف وارد مسجدالحرام شد و آنان با سخن‌های زشت او را اذیت می‌کردند و حالت ناراحتی در صورت او نمایان بود و این عمل را تا سه مرتبه تکرار کردند. پس از آن، پیامبر- خطاب به آنان فرمودند: «ای بزرگان قریش، به خدایی که جان محمد در دست او است، حتماً برای ذبح شما به‌سوی شما خواهم آمد».

ودر سوره قتال یا محمد هم ایه 4 فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ ...امده است که بروایت مولا ع در باره بنی امیه ودشمنان پیامبرص هست .

همچنین قتال جنگی دوطرفه است وبا قتل فرق دارد باب مفاعله وفعال .و نباید مثل داعش تفسیر کرد که لقیتم یعنی هر گاه ملاقات کردید بکشید بلکه در جنگ با اذن معصوم باید کشت .

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- سُورَهًُْ مُحَمَّدٍ آیَهًٌْ فِینَا، وَ آیَهًٌْ فِی بَنِی‌أُمَیَّهًْ.
امام علی (علیه السلام)- در سوره‌ی محمّد یک آیه درباره‌ی ما است و یک آیه درباره‌ی بنی‌امیّه.
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۳۰۶
البرهان/ شواهدالتنزیل، ج۲، ص۲۴۱/ البرهان


ألا يا معشر قريش! أما والذي نفسي بيده لقد جئتكم بالذبح؛
ازدی، ابوجندل، تحریض المجاهدین الأبطال علی إحیاء السنة الإغتیال، ص5.

آگاه باشید ای قریش! قسم به کسی که جانم در دست اوست، حتماً برای ذبح شما، به‌سوی شما خواهم آمد.

مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(؛
براى هيچ پيامبرى سزاوار نیست كه اسير داشته باشد تا بر روى زمين كشتار بسيار كند. شما متاع اين جهانى را مى‏خواهيد و خدا آخرت را مى‏خواهد و او پيروزمند و حكيم است‏.
تكفيری‌ها با استناد به این آیه قائل‌اند که پیامبر ص، در روز بدر نظر عمر بن خطاب را در مورد اسیران جنگی پرسیدند و او نیز در پاسخ گفت: «باید آنها را گردن بزنیم» و این آیه نیز در تأیید سخن عمر نازل شد؛ از‌این‌رو، می‌توان سر اسیر را از تن جدا کرد

أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ بَدْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّه-: «مَا تَقُولُونَ فِي هَؤُلَاءِ الْأُسَارَی؟ [...] أَنْتُمْ عَالَةٌ، فَلَا يَنْفَلِتَنَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا بِفِدَاءٍ أَوْ ضَرْبَةِ عُنُقٍ
عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که در روز بدر پیامبر گرامی اسلام- (خطاب به اصحاب) فرمودند: «نظر شما در مورد این اسیران چیست؟ [...] شما فقیرید. هیچ‌یک از اینها آزاد نمی‌شود؛ مگر اینکه فدیه بدهد یا گردنش زده شود».
ابن‌ ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، مسند إبن أبي‌ شیبة، ج7، ص357؛ ابن‌حنبل، احمد، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص‌140.


همچنین روایت کرده اند که یکی از القاب نبی مکرم ص ضحوک قتال بوده یعنی جلاد وادمکشی که زیاد میکشد زیاد میخندد !!!!

وَمِنْ أَسْمَائِهِ: الضَّحُوكُ، وَالْقَتَّالُ . جَاءَ فِي بَعْضِ الْآثَارِ عَنْهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «أَنَا الضَّحُوكُ أَنَا الْقَتَّالُ» . وَقَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ، وَفِي التَّوْرَاةِ فِيمَا بَلَغَنَا أَنَّهُ حِرْزٌ لِلْأُمِّيِّينَ، وَأَنَّ اسْمَهُ الْمُتَوَكِّلُ.
نام کتاب : تاريخ الاسلام - ت تدمري نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 1 صفحه : 32

"الضحوك" روى ابن فارس عن ابن عباس، قال: اسم النبي صلى الله عليه وسلم في التوراة الضحوك القتال يركب البعير ويلبس الشملة ويجتزي بالكسرة سيفه على عاتقه.
نام کتاب : شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه نویسنده : الزرقاني، محمد بن عبد الباقي جلد : 4 صفحه : 202


اسامة بن لادن: «الحمد لله على كل حال، والصلاة والسلام على الضحوك القتال»؛ شکر خداوند را در همه حال، و درود و سلام بر کسیکه بسیار می خندید و بسیار می کشت

ابن تیمیه این روایت را در کتبش مانند منهاج السنه و سارم المسلول و درء التعارض العقل و النقل و مجموع الفتاوی خود آورده است. وی در باب بیان اسماء پیامبر این روایت را اینگونه آورده:« قال(صلی الله علیه وسلم)أنا الضحوك القتال انا نبي الرحمة أنا نبي الملحمة

ابن کثیرشاگرد ابن تیمیه نیز در ذیل آیه 123 توبه در باب بیان ایجاد شدت در مقابل دشمن اين روايت را ذکر کرده است:« أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: «أنا الضحوك القتال


ایا چنین روایاتی از شیعه سراغ دارید ؟

وپیام زیر از یک مجاهد سلفی تکفیری که بر پیامبر ص با نام ضحوک قتال سلام میفرستد :
ای مُرَدَّد، این یک فریضه است
(پیام شهید ابودجانه خراسانی در شب عملیات استشهادی علیه ماموران سازمان “سیا” در پایگاه خوست)
به قلم: ابودجانة الخراسانی تقبله الله
ترجمه: ع و ج
ارائه دهنده : معتصم هورامی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الواحد المتعال و الصلاة والسلام علی الضحوک القتال سیدنا محمد و علی آله و صحبه أجمعین و من سار علی هدیهم إلی یوم الدین.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛
این نامه­ی کوتاهی است برای تشویق به جهاد فی سبیل الله، برای مسلمانی که میان عزت شرکت در جهاد و ذلت خانه­نشینی، در شک و تردید به سر می­برد.
برادر مسلمانم بدان که؛ من این نامه را به تو اختصاص داده­ام چون یقین دارم که تو نزدیکترین مردم به مجاهدین فی سبیل الله می­باشی، هیچ مجاهدی به میادین جهاد روی نمی­آورد، جز اینکه این مرحله تردید و کلنجار رفتن با خود، را تجربه می­کند، اما برای برخی این تردیدها فقط چند روز یا چند ساعت یا چند دقیقه بیشتر طول نمی­کشد و برای برخی آنقدر طول می­کشد که تمام عمرش هم برای اتخاذ تصمصم قطعی کافی نمی­شود.

http://ketabwasaif.com/2017/05/08/%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%8F%D8%B1%D9%8E%D8%AF%D9%91%D9%8E%D8%AF%D8%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%B6%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/

درباره لقبی که سلفیه به پیامبرص داده اند که ضحوک قتّال است باید دانست همه این روایات در کتب شیعه مرسل هستند فقط یک روایت مسند (البته بهتر بگوییم مرسل) اوردید که انهم در رجالش حریز هست و حریز یک فرد تند رو و انقلابی بوده که بدون اذن امام زمانش شمشیر میکشیده وآتش به اختیار بوده بخاطر همین روحیه انقلابیش مطرود امام صادق ع گشته بود ؛ وقال النّجاشیّ: کان حریز ممّن شهر السّیف فی قتال الخوارج بسجستان فی حیاه أبی عبداللّه علیه السلام. وروی أ نّه جفاه وحجبه عنه .

پس این حدیث ضحوک قتّال بودن پیامبرص چون موید خشونت وی هست اگر از شیعه امامی دیگری بسند صحیح نقل میشد قابل قبول بود .

!

عجب نجاشی برای برخی میگه ثقه ثقه ولی حتی یکبار برای حریز نمیگه و میگه مطرود امام صادق ع بوده !

وقتی حدیثی منطبق بر عقیده فرد هست همچنین معلوم نیست مباشرتا از امام شنیده یا با واسطه ، باید احتیاط کرد .. حریز ادم جنگی بوده و این روایتش هم شبیه روایت عمریه از تورات هست و خشونت و جنگ و شمشیر ...ومخالف با ایات نبی رحمت ص و اخبار دیگر

اما درایة الحدیث : جالبست خود حریز روایت کرده :

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كَثْرَةُ اَلضَّحِكِ تُمِيتُ اَلْقَلْبَ وَ قَالَ كَثْرَةُ اَلضَّحِكِ تَمِيثُ اَلدِّينَ كَمَا يَمِيثُ اَلْمَاءُ اَلْمِلْحَ . کافی

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «کَثرةُ الضحک تمیتُ القلب و کثرة الضحک تمیت الدین کما یمیت الماء المِلحْ زیاد خنده کردن، جان را مى‏میراند و افراط در خنده، دین را ذوب و نابود مى‏کند چنانچه آب، نمک را ذوب مى‏کند.»

حال چگونه پیامبر ص ضحوک است یعنی زیاد میخندد؟؟!!

درباره حریز بن عبداللّه سجستانى نوشته اند

حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ، اسْتَأْذَنَ فَضْلُ الْبَقْبَاقُ لِحَرِيزٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَلَمْ يَأْذَنْ لَهُ، فَعَاوَدَهُ فَلَمْ يَأْذَنْ لَهُ، فَقَالَ لَهُ أَيُّ شَيْ‌ءٍ لِلرَّجُلِ أَنْ يَبْلُغَ مِنْ عُقُوبَةِ غُلَامِهِ قَالَ عَلَى قَدْرِ جَرِيرَتِهِ، فَقَالَ قَدْ عَاقَبْتَ وَ اللَّهِ حَرِيزاً بِأَعْظَمَ مِمَّا صَنَعَ! فَقَالَ وَيْحَكَ أَنَا فَعَلْتُ ذَاكَ أَنَّ حَرِيزاً جَرَّدَ السَّيْفَ، قَالَ، ثُمَّ قَالَ: لَوْ كَانَ حُذَيْفَةُ، مَا عَاوَدَنِي فِيهِ بَعْدَ أَنْ قُلْتُ لَهُ.

محمد بن مسعود، قال: حدثني محمد بن نصير، قال: حدثني محمد ابن عيسى، عن يونس، قال، لم يسمع حريز بن عبد اللّه من أبي عبد اللّه عليه السّلام الا حديثا أو حديثين‏،(کشی ج۲ص۶۸۰)

وکان ممن شهر السیف فى قتال الخوارج بسجستان فى حیاة ابى عبداللّه علیه السلام وروى أنه جفاه وحجبه عنه.)

گفته اند: از امام صادق(ع) روایت مى کرده است. یونس مى گوید: از امام صادق(ع) دو حدیث بیشتر از وى شنیده نشده است [در حالى که کتابهاى روایى از احادیث این مرد پر است. به دویست مى رسد.] و برخى گفته اند از امام موسى کاظم(ع) روایت
مى کرده که این ثابت نیست. او علیه خوارج شمشیر کشیده و حکم ترور صادر کرده بود. از این روى امام صادق(ع) او را به منزلش راه نمى داده و او را طرد مى کرده است.

کشی و نجاشی به جرح او گراییده اند

ولی وقتی کشی به سند صحیح از یونس بن عبدالرحمن جلیل القدر چنین مطلبی نقل می کند لاأقل با ظهور در نقل مباشری از امام علیه السلام، معارضه می کند.بزبان دیگر بیشتر احادیث حریز مرسل هستند چون واسطه که معمولا زراره بوده حذف شده است .

مطابق برخی روایات، ابوالعباس بقباق جهت پذیرش حریز از سوی امام)ع( مکرر وساطت کرد و امام)ع( علاوه بر نپذیرفتن وساطت، واسطه را نیز توبیخ نمود.کافی و کشی

... حتی اورده اند که یکی حدیث مستقیم شنیده (ابن طاوس در جمال الاسبوع بلفظ : یا حریز) و بقیه با واسطه زراره و ... بوده که باصطلاح محدثین تعلیق در انتهای سند یا ارسال صورت گرفته است .

ومرسل دیگری :

(طبرسى با سند خود) عن محمد بن جمهور، عن حماد بن عیسى، عن حریز، عن رجل، عن أبی جعفر (ع) ، أنه قال: «یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا- قال- یقول الأول للثانی». (مجمع البیان)

البته وجود متابع برای خبر بقباق و حسنه بودن آن خبر، تضعیف سندی اخبار جرح آمیز را با تأمل مواجه میسازد.کافی

زید بن علی)ع( گفته بود: هرکس دنبال جهاد است پیش من آید و هرکه در پی علم است نزد برادرزادهام جعفر رود.کفایة الاثر

روزي سليمان بن امام صادق (ع) عرض کرد: گروه زيديه مردمي معروف و با تجربه هستند، و در نزد آنان هيچ کس از خاندان پيامبر (ص) محبوب‏تر از شما نيست، اگر صلاح بدانيد آنان را به خود نزديک کنيد. حضرت فرمود: اي سليمان! اگر اين کم خردان بخواهند ما را از علم خود باز داشته (انکار علم ما کرده) و ما را به سوي ناداني خود کشند، هيچ خوشامدي بر آنان مباد، ولي اگر بخواهند گفتار ما را گوش کنند و چشم به راه فرج ما باشند، بفرمايند.کافی

على بن ابراهیم قمى عن ابیه عن حماد عن حریز عن ابى عبداللّه:

(اهدنا الصراط المستقیم صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضّالّین.فصل الخطاب و ...

اما دوست حریز که بود ؟

کشی از عمار سجستانی اورده من همراه ابوبجیر عبدالله نجاشی از سجستان به سوی مکه حرکت کردم و او عقیده زیدیه داشت . وقتی به مدینه رسیدیم ، من به محضر امام جعفرصادق علیه السلام مشرف شدم و او نزد عبدالله بن حسن رفت . زمانی که ازملاقات عبدالله بن حسن برگشت ، او را آزرده خاطر دیدم و از شدت نگرانی در بستر خود آرام نمی گرفت . گفتم : ای ابوبجیر ! چه شده است ؟ در پاسخ گفت : فردا صبح اگر زنده ماندیم و خداوند خواست ، برایم اجازه ملاقات با پیشوایت را بگیر !

صبح زود بر حضرت وارد شدم و عرض کردم : عبدالله نجاشی که عقیده زیدی دارد از من اجازه شرفیابی به محضر مبارک شما را خواسته است ، چه می فرمایید ؟ حضرت اجازه ورود دادند . عبدالله داخل منزل شد و نزدیک امام رفت و خطاب به حضرت عرض کرد : فدایت شوم ! من پیوسته اقرار به برتری و فضیلت شما خاندان دارم و حق را با شما می بینم نه دیگران . من سیزده نفر از خوارج را از بین بردم که تمام آنها از

علی بن ابی طالب علیه السلام بیزاری می جستند . نظر مبارک را نسبت به کاری که انجام داده ام می خواهم .

حضرت به عبدالله گفت : آیا این سؤال را از دیگری هم کرده ای ؟ گفت : آری ، از عبدالله بن حسن سؤال کردم و او جوابی نداشت و در نظرش سؤال بسیار مشکلی آمد . حضرت به عبدالله گفت : تو در دنیا و آخرت گرفتار هستی !

به امام عرض کردم : فدایت شوم ! چرا ؟ و حال آن که آنها در مورد مولا علی علیه السلام خروج و تجاوز از حد کردند !

حضرت به عبدالله گفت : ای ابوبجیر ! چگونه آن ها را کشتی ؟ گفت : بعضی از آن ها را در حالی که داشتند از نردبان به پشت بام می رفتند ناگاه زدم و کشتم . بعضی را شبانه جلوی در منزلش خواستم و همین که در برابر من قرار گرفتند ، کشتم ! بعضی را که همراهم در بین راه غافل بودند کشتم ودر نهایت ، تمام آن ها را مخفیانه از بین بردم .

حضرت فرمود : ای ابوبجیر ! اگر آن ها را به دستور امام می کشتی ، چیزی بر تو نبود و معذور بودی ، ولی چون بر امام پیشی گرفتی باید سیزده گوسفند ( به شمارش کشته شدگان ) در صحرای منی بکشی و صدقه دهی و جز این چیزی بر تو نیست . عمار می گوید : وقتی از محضر امام برگشتیم ، ابوبجیر به من گفت : ای عمار ! گواهی می دهم که امام صادق علیه السلام عالم آل محمد صلی الله علیه وآله است . آن کسی که من قبلا به دنبالش بودم باطل بود و این امام

است که پیشوا و حاکم راستین است

مرحوم صاحب معالم در منتقی الجمان جلد 3 صفحه 181 می فرماید: طریقه قدما در کتب روایی تعلیق سند بوده است «و المستخرجون للروایات من تلک الکتب کانوا قد یغفلون عن ذلک احیاناً»

نکته: این که گاهی کلینی در یکجا از حریز از امام علیه السلام و در جای دیگر از حریز از زراره از امام علیه السلام نقل می کند ممکن است به جهت اشتباه یا اختلاف نسخه بوده باشد.

در حالی که آقای سیستانی بر اساس این که کشی شهادت داده است که حریز تنها یک یا دو روایت از امام صادق علیه السلام شنیده است، بگوید که حریز قلیل الروایه از امام صادق علیه السلام بوده است و لذا روایت محل بحث ظهور ندارد در این که مراد از «قال حریز فقال» نقل از امام صادق علیه السلام باشد و شاید از زراره نقل روایت کرده است و فتوای زراره را بیان کرده باشد. ولی به نظر ما وثوق نوعی خطای به شهادت کشی وجود دارد.استاد شهیدی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

واما تضاد روایات فوق با ایات قران :

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ [35 انعام]


و اگر اعراض و بى‌اعتنايى آنان (كافران) بر تو سنگين است (و مى‌خواهى به هر وسيله آنان را به راه آورى، ببين) اگر بتوانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا آيه‌اى (ديگر) برايشان بياورى (پس بياور ولى بدان كه باز هم ايمان نخواهند آورد) و اگر خدا خواسته بود همه‌ى آنان را بر هدايت گرد مى‌آورد (ولى سنّت الهى بر هدايت اجبارى نيست) پس هرگز از جاهلان مباش.

الله متعال به پیامبرش میگوید از جاهلان نباش ! یعنی کسیکه بزور میخواهد مردم را مسلمان کند یا معتقد به اجبار است جاهل است !

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ [118هود]

و اگر پروردگارت مى‌خواست، همه‌ی مردم را [به اجبار] امّت واحدى [بدون هیچ‌گونه اختلاف] قرار مى‌داد؛ ولى آن‌ها همواره با هم اختلاف دارند؛

إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ [119]

مگر کسى را که پروردگارت رحم کند؛ و براى همین [پذیرش رحمت] آن‌ها را آفرید. و وعده‌ی پروردگارت قطعى شده که: دوزخ را از همه [سرکشان و طاغیان] جنّ و انس پُر خواهم کرد.

فرق قیامهای متصل به ظهور امام مهدی ع و قیامهای در زمان ائمه با قیامهای دیگر در اینست که مثلا یمانی حکومتش را تحویل امام مهدی ع میدهد و زیدین علی هم اگر پیروز میشد حکومتش را به امام صادق ع میداد ولی بقیه قیامها اینطور نیستند ضمن اینکه مکرر گفتیم کسیکه حکومت میکند باید ناسخ ومنسوخ قران را بشناسد تا مرتکب گناه نشود .

تفاوت عقیده احمد حنبل با ابوحنیفه در زمینه جهاد :

احمد حنبل و همفکران او، ابوبکر خلال، ضمن بابی تحت عنوان «باب الانکار علی من خرج علی السلطان» آورده است (السنه، ۱ – ۳، ص ۱۳۰). یک نمونه از اخبار وی این است که از قول سعید بن جبیر (که سال ۹۴ یا ۹۵ به دست حجاج کشته شد) نقل کرد که گفت: إنّ من المعروف ما لا یؤمر إلا بالسیف، برخی از معروف ها، جز با شمشیر محقق نخواهد شد. وقتی این سخن را برای احمد حنبل بازگو کردند، گفت: «لم یرض فعله». کار او [در خروج بر ائمه] مورد تأیید نیست (السنه، همان، ص ۱۳۱). احمد بن حنبل که شکل دهنده اصلی به تئوری های اهل سنت در مسائل مختلف از توحید و ایمان تا فقه سیاسی است، در این زمینه توصیه های مکرر دارد. ابوبکر مروذی گوید: از ابن حنبل شنیدم که «یأمر بکَفّ الدماء، و ینکر الخروج انکارا شدیدا». (السنه، همان، ص ۱۳۱). مجاهد و ابراهیم نخعی هم خون ریزی در فتنه را خوش نداشتند (ص ۱۳۲). زمانی هم در بغداد، گروهی قصد خروج داشتند، در این باره از احمد حنبل پرسیدند، گفت: لا أری ذلک، و لا آمر به»، او افزود: صبر در آنچه هستیم، بهتر از فتنه ای است که جان و مال مردم در آن به هدر می رود. سپس یاد از فتنه های گذشته کرد که در آنها چه بر سر مردم آمد. سوال کننده می گوید وضع مردم را که می بینید. گفت: درست است، این هم فتنه است، اما فتنه خاص است؛ وقتی پای شمشیر به میان آمد، عمّت الفتنه و انقطعت النسل. بنابر این صبر بهتر است؛ دین تو هم سالم می ماند. به هر روی، احمد، «ینکر الخروج علی الائمه» (السنه، همان، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳).



در میان غلات شیعه هم باور به استفاده از «زور» یا همان شمشیر برای اصلاحات مورد نظر آنان وجود داشت. سعد بن عبدالله اشعری در شرح عقاید خطابیه، این را می افزاید که این جماعت «استحلّوا مع ذلک استعراض الناس بالسیف و سفک دمائهم، و أخذ اموالهم، والشهاده علیهم بالکفر و الشرک» درست همان طور که در مذهب بیهسیه و ازارقه از خوارج این مدعیات وجود دارد، و دلیلشان هم آیه «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» و … است (المقالات و الفرق، ص ۸۵)

اوزاعی در باره ابوحنیفه می گفت: «رجل یری السیف فی امّه محمد». (تاریخ بغداد: ۱۳/۳۸۳ ـ ۳۸۴). در مورد دیگری در باره همین ابوحنیفه گفته می شود: «کان ابوحنیفه مرجئا یری السیف» (تاریخ بغداد: ۱۳/۳۸۵).اهل خراسان می گفتند: ابوحنیفه جهمی و مرجئی و «یری السیف ایضا». (تاریخ بغداد: ۱۳/۳۸۵).

زمانی همین سلیمان بن خالد زیدی نزد امام آمده بود و از ایشان می خواست زیدیه را به خود نزدیک کند، امام نپذیرفت و فرمود: «یَا سُلَیْمَانَ بْنَ خَالِدٍ إِنْ کَانَ هَؤُلَاءِ السُّفَهَاءُ یُرِیدُونَ أَنْ یَصُدُّونَا عَنْ عِلْمِنَا إِلَی جَهْلِهِمْ فَلَا مَرْحَباً بِهِمْ وَ لَا أَهْلًا وَ إِنْ کَانُوا یَسْمَعُونَ قَوْلَنَا وَ یَنْتَظِرُونَ أَمْرَنَا فَلَا بَأْسَ».(کافی:۱۵/۳۸۱). اینها سفیهانی هستند که می خواهند راه علم را با جهل خود بر ما ببندند. به آنها خوش آمد نمی گوییم. اگر سخن ما را بشنوند و منتظر امر ما باشند، اشکالی ندارد (بیایند).

«زید بن علی (ع) مردی انقلابی بود، به طوری که حتی تعبیر «لباس التقوی» در قرآن را به «سلاح نظامی» تفسیر می کرد و می گفت مقصود از آن «لباس السلاح فی سبیل الله» است. (دعائم الاسلام: ۱/۳۴۴) امامیه این روش را نمی پذیرفتند».
شباهت فکری زید بن علی با ابوحنیفه حکایت از ان دارد که هر دوی اینها بعلت نشناختن منسوخات ایات قران در دام جهاد وقتال افتاده اند همانگونه که امام صادق ع به ابوحنیفه گفتند تو ناسخ ومنسوخ قران را نمیشناسی و فقط ذریه خاص پیامبر ص بر این مهم اطلاع دارند .

وكان مذهبه مشهورًا في قتال الظلمة وأئمة الجور، ولذلك قال الأوزاعي احتملنا أبا حنيفة على كل شيء حتى جاءنا بالسيف، -يعني قتال الظلمة- فلم نحتمله
أحمد بن علي أبو بكر الرازي، الجصاص الحنفي، أحكام القرآن، ج1 ص 81.

جنگهای بدون اذن ائمه باعث محدودیت های بیشتر و شاید بتوان گفت که یکی از عللی که منصور به خود جرأت داد به جان مبارک امام صادق متعرض شود همین قیامهای نسنجیده توسط برخی از خویشان امام بود.

عن أبي موسى الأشعري -رضي الله عنه- عن النبي -صلى الله عليه وسلم- قال: «مَنْ حَمَلَ عَلَيْنَا السِّلاحَ فَلَيْسَ مِنَّا».
[صحيح] - [متفق عليه]

‏فِي حَدِيث سَلَمَة بْن الْأَكْوَع عِنْدَ مُسْلِم "" مَنْ سَلَّ عَلَيْنَا السَّيْف

رسول الله (ص ) می‌فرماید ( لایحل لمسلم ان یروع مسلما ) حلال نیست بر مسلمانان که مسلمان دیگری را بترسانند ( ابوداود حدیث شماره ۵۰۰۴ ) وقتی که ترساندن مسلمان حرام باشد پس کشتن او به طریق اولی و حتمی حرام و ناروا است.

پس همانطور که مکرر گفتیم در ایات و روایات خشن باید احتیاط کرد چرا که ناسخ ومنسوخ دارند و بعد از تحریف بزرگ دین که از سقیفه شروع شد بسیاری از حقایق مسائل برما مخفی است تا ظهور حضرت مهدی عج که یاتی بکتاب جدید وامر جدید .

تحریف تاریخ : خشونت عمری یا شفقت علوی

 


در بررسی حوادث و منقولات تاریخی باید به همه منابع وروایات رجوع کرد تا بتوان به واقعیت امر نزدیک شد .درمورد شبهاتیکه به امام علی ع وارد میکنند که وی مثل خلفای سقیفه خشن و خونریز بوده و در فارس واستخر وخراسان و ..جنایت کرده و ...اولا شما باید شرایط انزمان را ببینید . متواتر است بین مسلمین که بعد از کودتای سقیفه اسلام ناب محمدی بکلی تحریف شد و بجایش اسلام عمری اموی نشست .

 

  اگر بشما ساختمان نیمه کاری تحویل دهند که مثلا بنیان یا فوندانسیون Fondation یا شفته اش ناقص بوده شما برای تکمیل درست وبموقع  ان چکار میکنید ؟مولا علی ع حکومتی را تحویل گرفت که بسان همان ساختمان نیمه کاری بود که خلفای یهودی قبل بنای انرا در سقیفه کج گزارده بودند ! جالبست که علمای مکتب سقیفه به علی ع ایراد میگیرند که فتوحات خلفا را متوقف نمود و بسان خلفا نجنگید و فقط با اهل قبله جنگید ! مستندات از کتب معتبر عامه در زیر امده است . احمد بن حنبل مى نویسد: عاص بن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیّتى مانند على، با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ داد: «ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت: أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال: فقال فیما استطعت قال: ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»; (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170) گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت.

هم‌چنین پس از جنگ صفین که مردم را جهت جنگ با خوارج آماده مى ساخت، از پذیرش بیعت ربیعه بن أبى شداد مشروط به عمل به سیره شیخین، خوددارى کرد و فرمود: ویلک لو أنّ أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب اللّه وسنّة رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم لم یکونا على شئ من الحقواى بر تو، اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کرده باشند، از حق فاصله گرفته اند.تاریخ طبرى، ج 4، ص 56آیا مى شود على این فتوحات خلفا را تأیید نماید؟  

 

تاريخ الطبري: 56/4. ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتي عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع علي كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربيعة علي سنة أبي بكر وعمر # قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا علي شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرةالكتاب : الكامل في التاريختأليف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني،  

 

وقتي که خوارج بر ضد امير مومنان شوريدند ، حضرت به نزد ياران و طرفداران خويش آمدند و ايشان دوباره با حضرت بيعت کردند و گفتند : ما با هرکس که دوست باشي دوست بوده و با هرکس دشمني کني دشمن هستيم ؛ پس با ايشان چنين قرار داد بست که به سنت رسول خدا عمل نمايد ؛ پس ربيعة بن ابي شداد خثعمي که در جمل و صفين همراه حضرت بوده و پرچم قبيله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد ؛ پس حضرت به او گفتند : با من بيعت کن به شرط کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ؛ اما ربيعه گفت : بر سنت ابو بکر وعمر ؛ پس حضرت فرمودند : واي برتو ؛ اگر ابو بکر و عمر به غير کتاب خدا و سنت پيامبر او عمل کرده باشند ذره اي بر حق نبوده اند . پس با امير مومنان بيعت نمود ؛ سپس حضرت به او نگاهي کرده فرمودند : قسم به خدا که من تو را مي بينم که همراه با خوارج به جنگ ( من ) آمده اي  و کشته شده اي ؛ پس تو را مي بينم که سم اسب ها تو را لگد مال کرده است . در روز نهروان همراه با خوارج بصره کشته شد !!!   

ما قال علي كرم الله وجهه في الخثعمي فبايعوه على التسليم والرضا، وشرط عليهم كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، فجاءه رجل من خثعم، فقال له الامام علي: بايع على كتاب الله وسنة نبيه، قال: لا، ولكن أبايعك على كتاب الله وسنة نبيه وسنة أبي بكر وعمر. فقال علي: وما يدخل سنة أبي بكر وعمر مع كتاب الله وسنة نبيه ؟ إنما كانا عاملين بالحق حيث عملا، فأبى الخثعمي إلا سنة أبي بكر وعمر، وأبى علي أن يبايعه إلا على كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال له حيث ألح عليه: تبايع ؟ قال: لا، إلا على ما ذكرت لك، فقال له علي: أما والله لكأني بك قد نفرت في هذه الفتنة، وكأني بحوافر خيلي قد شدخت وجهك، فلحق بالخوارج، فقتل يوم النهرواالكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري أخبرنا ابن الحسن، أخبرنا ابن المذهب، أخبرنا أحمد بن جعفر، حدَّثنا عبد اللّه بن أحمد قال: حدَّثني سفيان بن وكيع، حدَّثنا قبيصة، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، عن أبي وائل قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان وتركتم علياً؟ قال: ما ذنبي. قد بدأت بعدي فقلت: أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله، وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: فيما استطعت، ثم عرضتها على عثمان فقبلها.الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي

ح وأخبرنا أبو القاسم هبة الله بن محمد بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب قالا أنا أحمد بن جعفر نا عبدالله بن أحمد حدثني سفيان بن وكيع حدثنا قبيصة عن أبي بكر بن عياش عن أبي وائل قال قلت لعبدالرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا فقال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وسنة أبي بكر وعمر قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان فقبلها .تاریخ دمشق

 

 واین احادیث بخوبی نشان میدهند که امام علی (ع) سنت ابوبکر وعمر را نامشروع وغاصبانه و برخلاف قرآن وسنت رسول الله (ص) میداند ودر جای دیگر هم در حج با عثمان اختلاف میکند و اورا مخالف سنت پیامبر میداند .وجناب عمر طوری این شورا را چید که در هر صورت عثمان خلیفه شود تا بتواند برنامه تجرید قران و توحید قرائات ومصاحف وامیختن ناسخ ومنسوخ را که عمر آغاز نموده بود به اتمام رساند . 

 

ضمنا متن حدیث در غایت صحت است زیرا بخاری در صحیحش هم آورده البته ناقصش کرده همچنانکه رسم خائنین است :تِلْكَ الْحَجَّةَ مَعَ عُمَرَ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ فَقَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ فِي أَمْرِ النَّاسِ، فَلَمْ أَرَهُمْ يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَلَا تَجْعَلَنَّ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا» ، وَأَخَذَ بِيَدِ عُثْمَانَ، وَقَالَ: «عَلَى سُنَّةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْخَلِيفَتَيْنِ مِنْ بَعْدِهِ» ، فَبَايَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَبَايَعَهُ النَّاسُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَأُمَرَاءِ الْأَجْنَادِ وَالْمُسْلِمِينَ أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءٍ .

 

اما منقولات تاریخی که نشان میدهد هر چه خشونت است مربوط به زمان سه خلیفه سقیفه است نه زمان علی ع جرا که در زمان علی ع ابتدا با استدلال و احتجاج بعد با صلح و در اخر اگر عناد و خیانت میکردند حضرت متوسل بزور میشدند آنهم در موارد معدودی  : در زمان علی ع : «پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏‌گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏‌گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان (عادل) بود كه نرمش و مدارا مى‏كرد و مى‏‌دانست چه كند.» گويد: وقتى زياد به فارس آمد كس پيش سران ولايت فرستاد و كسانى را كه‏ به يارى وى آمدند وعده داد و آرزومند كرد، جمعى را نيز بيم داد و تهديد كرد، بعضى را به جان بعضى ديگر انداخت، بعضى‏ها خطر گاه ديگران را گفتند، گروهى گريختند، گروه ديگر به جاى ماندند. بعضى‏شان بعضى ديگر را بكشتند و فارس بر او راست شد، اما با گروهى مقابل نشد و جنگى نكرد. در كرمان نيز چنين كرد. آنگاه به فارس باز گشت و در ولايتهاى آنجا بگشت و بكسان وعده‏هاى خوب داد تا مردم آرام شدند و ولايت به استقامت آمد. سپس سوى استخر رفت و آنجا فرود آمد» (تاريخ طبري، ج‏6، ص: 2674) در زمان عثمان : فارس بشورید و بر ضد عبید الله بن عمرو قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبد الله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبد الله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابى العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آنها بکشت که هنوز از آن به ذلت درند و خبر را براى عثمان نوشت و او نوشت که هرم بن حسام یشکرى و هرم بن حیان عبدى را که از عبد القیس بود و خریت بن راشد را که از بنى سامه بود و منجاب بن راشد و ترجمان هجیمى را بر ولایتهاى فارس امارت دهد ”تاریخ طبری/ ترجمه، ج‏۵، ص: ۲۱۱۱  

 

برکنار کردن عاملین عثمان توسط علی ع چرا ؟! 

 

عبدالله بن عامر پسر دائی عثمان خلیفه سوم و از تبار بنی امیه بوده در زمانی که عثمان او را به حکومت بصره نهاد جوانی بیست و پنج سال بوده است. (تاریخ‏ الطبری/،ج‏5،ص:2109-- أسدالغابة،ج‏3،ص:184)علی (ع) زمانی که به خلافت رسید او را از کار برکنار کرد-ابن عامر گریخت و اصحاب جمل را بر ضد علی (ع) بسیار یاری کرد و در جنگ جمل بر ضد علی (ع) شرکت کرد و بعد از آن به معاویه پیوست.معاویه بعد از رسیدن به خلافت دوباره او را حاکم بصره گردانید.(امامت‏ وسیاست/ترجمه/ ص:119،84-- تاریخ ‏الطبری- ترجمه / ،ج‏7،ص:2726 / ،ج‏6،ص:2371-ص:2359-ص:2357-ص:2467)دراسد الغابه در ترجمه عبد الله بن عامر کریز اورده که : استعمله عثمان علی البصره ...روایت طبری در مخالفت علی ع با شیوه خلفای قبل ::-"عبد الله بن عتبه بنقل از ابن عباس گوید: عثمان مرا خواست و سالار حج كرد سوى مكه رفتم و كار حج را بپا داشتم و نامه‏اى را كه عثمان براى مردم نوشته بود بر آنها فرو خواندم آنگاه به مدینه آمدم كه با على بیعت كرده بودند و در خانه ‏اش پیش او رفتم، مغیرة بن شعبه آنجا بود و با وى خلوت كرده بود مرا بیرون نگهداشت تا مغیره از پیش وى برفت بدو گفتم: "مغیره چه مى‏گفت؟"--(علی) گفت: "نوبت پیش به من مى‏گفت عبد الله بن عامر و معاویه عاملان عثمان را بفرست و آنها را در كارشان نگهدار كه براى تو از مردم بیعت گیرند و ولایات را آرام كنند و مردم را ساكت كنند. این را از او نپذیرفتم و گفتم: به خدا اگر فقط لختى از روز بباشم به رأى خویش كار مى‏كنم و این جمع و امثال آنها را به كار نمى ‏گمارم!"( تاریخ‏الطبری -ترجمه / ج‏6،ص:2341)

 

 

در آنزمان بخاطر فتوحات عمر و عثمان به شیعیان طعنه می زدند و شیعیان را تحقیر می کردند و این مسئله را جزء افتخارات و فضایل می دانستند!!چنانکه دانشمند سنّى ساكن شهر رى (بطور احتمال موسوم به شهاب الدّین تواریخى شافعى) در كتاب خود بنام "بعض فضائح الرّوافض" كه در سال 555 ه. ق تألیف‏ کرده می گوید:" و آنچه عمر كرد ده یك آن على كجا كرد؟، آن همه زمین و بلاد گبركان و ترسایان در دولت خلافت عمر برأى و تدبیر و سیاست او ستدند نه در [زمان‏] خلافت على، (نقض، ص: 165)-رافضى(شیعه) بارى كیست ...! در شهرها با مال و ملك نشسته ‏اند و فرمان دهند و همه بسعادت تركان حنفى و سنّى و بركات صلابت عمرى كه این شهرها برأى سدید و هیبت مهیب او ستده‏ اند بسعى امیران غازى چو سعد وقّاص و خالد ولید و مثنّى حارثه و عكرمه و بو عبیده جرّاح و شرحبیل بن حسنه، و نعمان و سوید بن مقرّن كه منبر برى نهاد، و بو موسى كه خوزستان و اصفهان بستد، و عتّاب بن ورقاء و عاصم بن عدىّ و غیرهم‏ و زهرة بن حویه و عبد اللّه عامر كه خراسان بستدند كه اگر براشمارند كردار هر یك و نام هریك كتابها باید و همه در كتب مغازى هست از حربهاى عراق و فتوح عجم در عهد بو بكر و عمر و عثمان و همه روزگار بنى امیه و بنى مروان و همه روزگار بنى عبّاس چه كرده ‏اند (نقض، ص: 148،147) -----"

فتح دیار گبركان و دیار كافران در عهد عمر خطّاب بود".(نقض، ص: 149)------ چنانكه عمر كرد با عجم و گبركان، و بو بكر با اهل ردّه و رومیان، و عثمان و دگر غازیان(نقض، ص: 468)‏---------- و در این فتوح امیر المؤمنین على و فرزندانش كجا بودند؟؟ كه یك ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یك علوى درین غزاها اوّل و آخر نبوده است‏......... على بو طالب رضوان اللّه علیه از حرب جمل و صفّین و نهروان با هیچ غزاتى نپرداخت‏(نقض، ص: 153)

البته مشابه همین کلام از ابن تیمیه سلفی هم امده است .

 

 حکمت 468(علی ع) به زیاد بن ابیه فرمود، هنگامى كه او را به جاى عبد الله بن عباس به فارس و اعمال آن مى‏فرستاد و این سخن دراز است، امام او را از گرفتن خراج پیش از موعد منع مى‏كند. و نیز مى‏گوید: عدالت را به كار بند و از ستم و بیداد حذر كن زیرا ستم رعیت را آواره مى‏كند و بیدادگرى(ستم)، شمشیر را فرا مى‏خواند.(=ستم، باعث ایجاد دشمنی و جنگ است) ( ترجمه ‏نهج ‏البلاغه(آیتى)، صفحه‏ ى 1035)http://monadia.blogfa.com/post/8 "دینوری" پس از ذکر عنوان «فتوحات روزگار عثمان» می‌نویسد: «سپس جنگ شاپور و گشودن آن شهر در منطقه فارس صورت گرفت و فرمانده آن عثمان بن ابى‌العاص بود و در سال بیست و نهم، فتح افریقیه به فرماندهى عبدالله بن ابى‌سرح بود و سپس جزیره قبرس به فرماندهى معاویة بن ابى‌سفیان گشوده شد. در این هنگام مردم استخر از اطاعت دست کشیدند و سرپیچى کردند و یزدگرد شاه با گروهى از ایرانیان آنجا آمد. عثمان بن ابى‌العاص و عبدالله بن عاص به جنگ ایشان رفتند و پیروزى از مسلمانان بود.اخبار الطوال، ص۱۳۹.  طبری در ذکر حوادث سال ۲۷ هجری می‌نویسد: «در این سال فتح دوم استخر به دست عثمان بن ابى‌العاص انجام گرفت». این عبارت مؤید این امر است که شورش در استخر و سرکوبی آن در دوره عثمان بوده است. وی در حوادث سال ۲۹ هجری می‌نویسد: «عثمان، "عبدالله بن عامر" را بخواند و عامل بصره کرد و... فارس بشورید و بر ضد "عبیدالله بن عمرو" قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبدالله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبدالله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابى‌العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آن‌ها بکشت طبری، ج۵، ص۲۱۰۳.«علی مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصلی را» (تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۸۲). برخلاف عمریان وامویانابو عبیده معمر بن مثنى نقل کرده آن بود که وقتى سهل بن حنیف(عامل عادل علی ع) را از فارس برون کردند، على حکومت آنجا را به زیاد داد و زیاد دسته ‏هاى مختلف آنجا را بجان هم انداخت تا بر فارس غلبه یافت و در نواحى آن سفر همى کرد تا کار ولایت بسامان رسید (مروج ‏الذهب: ج‏ ۲، ص ١۰).

 

بکر بن هیثم از یحیى بن ضریس قاضى رى روایت کرد که رى پس از آنکه در زمان حذیفه فتح شد مداما سر به عصیان بر مى‏ داشت و باز فتح مى‏ شد تا آنکه آخرین بار قرظة بن کعب انصارى در زمانى که ابو موسى از جانب عثمان بر کوفه ولایت داشت آن را بگشود و از آن پس استوار ماند. عمال رى در قلعه زینبدى منزل مى‏ گزیدند و در مسجدى که جلوى قلعه ساخته شده بود نماز جمعه مى‏ خواندند (فتوح البلدان: ص ۴۴۸). این روایتی که طبری آورده از آن دسته روایاتی است که به نظر می‌رسد خالی از افسانه نیست. چرا که از دخترانی یاد می‌شود که که خواستار ازدواج با پسران علی هستند و یادآور رویکرد عوام به مسائل تاریخی است! در روایت بلاذری، حارث بن مره عبدى به خراسان فرستاده شد و در نوشته طبری جعدة بن هبیره مسئولیت را بر عهده گرفت!! باز هم در چگونگی برخورد با مردمان آن مناطق اختلاف دیده می‌شود! منابع درباره اینکه مشاوره علی درباره کدام جنگ گفته شده است، اشتراک ندارند. در تاریخ طبری نقل می‌شود که مرتبط با جنگ نهاوند است (تاریخ طبری: ج‏ ۵، صص ١۹۴١-١۹۴۲) اما در کتاب الفتوح این مشاوره درباره جنگ قادسیه است!!! (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). 

 

کنار گذاشتن اکثر عاملان عثمان در ابتدای خلافت علی اختلافات کلی را آشکار می‌سازد ! ابو طعمه گوید: آنگاه على بن ابى طالب علیه السلام برخاست و گفت: «اى امیر مؤمنان، جماعت راى صواب آوردند و مکتوبى را که به تو رسیده فهمیدند، ظفر و شکست این کار به بیشى و کمى نیست، این دین خداست که عیان کرده و سپاه اوست که بوسیله فرشتگان قوتشان داده و تأیید کرده تا بدینجا رسیده. خداوند به ما وعده داده و وعده خویش را وفا مى کند و سپاه خویش را یارى مى‏ کند، وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهره‏ها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامى فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشته‏اند، بنویس که دو سوم آنها سوى پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعى از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند» (تاریخ طبری: ج‏ ۵، ص ١۹۴۳).اگر علی که به واسطه جنگ آوریش به شیرخدا مشهور شده است، باور داشت که که این جنگ‌ها به حق هستند و فرشتگان سپاه اسلام را قوت دادند و…. چرا با توجه به پیشینه‌اش، خودش مستقیما در جنگ‌ها حضور پیدا نکرد و در راه دین خدا جهاد نکرد!!!

حتی جملاتی که در مشاوره‌ها آوردند با رفتار علی تناقض دارد و به نوعی هواداری از عمر بن خطاب در این جملات دیده می‌شود.جالب آنکه راوی دیگری جملات را طور دیگری آورده است:ابو بکر هذلى گوید: … على بن ابى طالب برخاست و گفت: «اما بعد، اى امیر مؤمنان! اگر مردم شام را از شام ببرى رومیان سوى زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم یمن را از یمن ببرى حبشیان سوى زن و فرزندشان تازند، تو اگر از این سرزمین بروى همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روى دارى مهمتر شود، این کسان را در شهرهایشان به جاى گذار و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند و گروهى با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش سوى کوفه روند، اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب، و سخت‏تر و مصرانه‏تر حمله کنند. آنچه از حرکت پارسیان گفتى خدا حرکتشان را از تو ناخوشتر دارد و قدرت وى به تغییر چیزى که ناخوش دارد بیشتر است.

درباره شما پارسیان گفتى، ما در گذشته به پشتیبانى شمار جنگ نمى‏ کردیم، بلکه به پشتیبانى ظفر جنگ مى‏ کردیم.» (همان: ج‏ ۵، ص ١۹۴۵).در کتاب الفتوح که این مشاوره‌ها با همین درون مایه درباره قادسیه گفته شده است (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). مشخص است که همه این مشاوره‌ها به یک مشاوره خاص اشاره دارند و البته تناقضات زیادی در آنها است که اشاره شد.محمد بن جریر طبری سال فتح شهر استخر را ۲۳ قمری توسط عثمان بن ابی‌العاص نوشته است (بلعمی، ۱۳۸۰: ۵۴۳).ابن واضح یعقوبی در تاریخ خود نوشته است: «ابوموسی اشعری در سال ۲۳ شهرستان اهواز و اصطخر را گشود و عُمَر به او نوشت که مانند زمین‌های عراق بر آن‌ها خراج نهد. پس چنان کرد.»(یعقوبی، ۱۳۷۴: ۴۶).طبری این خبر را این‌گونه آورده است: «شعبى گوید: وقتى على از صفین بازگشت "جعدة بن هبیره مخزومى" را سوى خراسان فرستاد که تا اَبَر شهر [نیشابور] رفت که مردم کافر شده بودند و مقاومت کردند. جعده پیش على باز آمد که "خلیدة بن قره یربوعى" را فرستاد. خلیده مردم نیشابور را محاصره کرد تا به صلح آمدند، مردم مرو نیز با وى صلح کردند مولا علی ع  درباره ی شورشیان بصره به معقل بن قیس، یکی از سرداران خود فرمود: "چندان که توانی از خدا بترس که خدا به مومنان چنین سفارش کرده است، به مسلمانان تعدی مکن، به ذمیان ستم مکن، گردن فرازی مکن، که خدا گردن فرازان را دوست ندارد تاریخ طبری، ج 6، ص 2675 

 

آن حضرت در فرمان خویش به مالک اشتردرنامه 53 نهج البلاغه فرمود: «چون به مصر رسیدی بکوش به انصاف و عدل حکم نمایی و قلبت را از محبت به خلق و لطف و رحمت به رعیت انباشته ساز، چه ایشان دو دسته هستند: گروهی برادر تو در دین هستند (یعنی مسلمانند) و گروهی در خلقت مانند تو هستند (یعنی انسانند)   در سنن بیهقی آمده است: «دو زن - یکى عرب و دیگرى از موالیان - به نزد علی(ع) رفتند و چیزى خواستند. حضرت دستور داد به هر یک از آن دو، یک پیمانه خوراکى و چهل درهم دادند. فردی که از موالى بود، سهم خود را گرفت و رفت و آن زن عرب گفت: اى امیر مؤمنان! من عرب هستم و او از موالى بود و آن‌گاه تو به من همان اندازه مى‌دهى که به او دادى؟ على(ع) به او فرمود: من در کتاب خدا نگریستم و در آن براى فرزندان اسماعیل هیچ برتری‌ای بر فرزندان اسحاق ندیدم‌پس از جنگ جمل عده‌ای از یاران امام به ایشان گفتند: یا علی! اشراف عرب و قریش را بر موالی و سایر اعراب برتری بده و این اموال را به کسانی اعطا کن که بیم مخالفت و پیوستن‌شان به معاویه می‌رود. حضرت فرمود: مرا فرمان می‌دهید تا با ستم کردن بر کسی که والی اویم پیروزی بجویم!؟ ... اگر این اموال برای خودم نیز بود همگان را برابر می‌داشتم چرا که چنین تقسیمی سزاوار است، چه رسد به این که مال خداست شیخ مفید می‌نویسد: «حضرت علی(ع) پس از حمله سپاه معاویه به فرماندهی "سفیان بن غامدی" به شهر «انبار» فرمود: به من خبر رسیده که یکی از دشمنان به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دست‌بند و گردن‌بند و گوشواره‌های آنان را بیرون آورده؛ در حالی‌که آنان هیچ وسیله‌ای برای دفاع جز گریه و التماس نداشته‌اند... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است ابن اعثم کوفی" ذیل عنوان «فتوحات در دوره عثمان» در خصوص فتح نیشابور به دست "عبدالله بن عامر"، می‌نویسد: «عبدالله سوگند خورد که شهر را فتح کند یا بمیرد... . "اسوار" حاکم نیشابور چون از سوگند عبدالله خبر یافت فردی را فرستاد و از او امان خواست، بدان شرط که اگر او را امان دهد، دروازه‌هاى شهر بازگشاید تا از هر درى که خواهد در آید. عبدالله بدان راضى شده، او را امان داد و از جانبین شرایط سوگند مؤکّد گشت. دیگر روز به وقت طلوع صبح "اسوار" دروازه شهر بگشاد و عبدالله و لشکر اسلام، خویشتن را در شهر افکندند. همه مسلمانان به یک نوبت به آواز بلند تکبیر گفتند و چون به اهل شهر کینه داشتند، دست به کشتن و غارت کردن برآوردند. آن روز از وقت صبح تا نماز شام مى‌کشتند و غارت مى‌کردند. "کنارنک" امیر طوس، پیش عبدالله آمد و گفت: اى امیر المؤمنین! ظفر یافتى و غالب آمدى عفو از انتقام و کینه اولى‌تر باشد. عبدالله شفاعت "کنارنک" قبول کرد و اهل شهر را امان داده، منادى فرمود تا لشکر از کشتن و غارت کردن دست بداشتند و مردم را امان دادند. پس عبدالله‌ "کنارنک" را امیر نیشابور گردانید و آن شهر را بدو سپرد "طبری" مجموع کشته‌ها در همه جنگ‌های پیامبر را 1405 نفر، «بحار الانوار» 1557 نفر، "ابن سعد" در «طبقات» 1274 نفر، "یعقوبی" 940 نفر و «سیره ابن هشام» 1344 نفر نوشته‌اند که میانگین آن‌ها همان عدد 1306 نفر می‌شود. حال اگر ما حداکثر کشته‌ها که 1557 نفر است را در نظر بگیریم، آیا این آمار با آمار مقتولان جنگ‌های صلیبی و دیگر سردمداران جهان، قابل مقاسیه است؟  چه کسی در شورای شش نفره بخاطر عمل نکردن به سنت ابوبکر وعمر جایش را به عثمان دادند ؟  معاویه به ابن عباس میگوید تو بر ملت و دین عثمانی یا ملت ودین علی ؟؟؟؟!!!!!! قال معاویه لابن عباس:ـ أنت على ملة #علي؟ فقال له ابن عباس ولا على #ملة عثمان، أنا على ملة رسول الله صلى الله عليه وسلم.شرح أصول اعتقاداللألكائي (1/94) . سنده صحیح   فرق جنگهای رسول خدا ص وامیر المومنین ع با جنگهای خلفا در چیست ؟ آیا در قران اسمی از فتح و کشور گشایی  آمده است ؟ 

 

آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد اما بعد از 25 سال خانه نشینی در اثر اصرار مردم  وظیفه رهبری ایشان را بعهده گرفت .در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟!  البته بعد از کودتای سقیفه امام ع در شرایط سختی قرار گرفتند که بین بدو بدتر بایستی انتخاب کنند از یکطرف حفظ اساس وبیضه اسلام و ترویج دین مبین و از طرف دیگر جلوگیری از تحریف اسلام وافشای چهره اسلام ناب نبوی وتربیت و هدایت نفوس مستعد . خلاصه اینکه اگر امیرالمومنین ع هم خلیفه شده بود مثل زمان رسول الله ص که وی به یمن رفت و آن کشور را با صلح مسلمان نمود ، ایشان هم راه حضرت رسول ص را ادامه میدادند اما نه مثل ابوبکر وعمر وعثمان که بر خلاف نهی صریح رسول خدا ص در طرد حکم بن العاص و بنی امیه یهودی ، پسران ابو سفیان را امارت بخشیدند و حمایت کردند وبسر اسلام آوردند آن مشکلات را که باعث شد از سال 30 هجری قمری به بعد یعنی از نیمه خلافت عثمان آن انحرافات عظیم در اسلام نمایان شود . هرچند که ابوبکر وعمر کمی محتاط تر از عثمان بودند اما سرانجام مخالفت با امر خدا ورسول ص در امامت علی ع وروی کار آوردن و حمایت از بنی امیه توسط ابوبکر وعمر ، باعث شد در سال 61 هجری حادثه فجیع کربلا برای سد کردن تحریف اسلام و احیای سنت رسول خدا ص توسط امام حسین ع رقم بخورد تا فرق بین سیره نبوی با سیره اموی  بر جهانیان هویدا گردد. صاحب تفسير المنار ميگوید :در شهر استانبول مجلسی برپا شد و یکی از بزرگان کشور آلمان در حالی که یکی از شرفای مکه نیز در آن بود چنین گفت:‌ بر ما مردم اروپا لازم است مجسمۀ طلایی معاویة بن ابی سفیان را در بزرگترین میدان های برلین نصب کینم! ضمن اینکه امام علی ع پس از اصرار مردم وقبول خلافت ، اولین کاری که توانست و کرد خلع معاویه و عمال فاسد خلفای قبلی از ریاستشان بود که منجر به جنگهای خونین شد وفرصت تربیت و هدایت نفوس را از امام ع در دوره 5 ساله خلافتش گرفت و.... واگر سقیفه نبود امروز امام زمان ع در بین مردم با طول عمری دراز زندگی میکرد وبا هدایت ظاهری وباطنی بشریت ، سعادت وعدالت همگان را تامین مینمود و..... امام علي ع افرادي مانند سلمان وعمار وحذيفه ومقدادو مالک و ابن ابی بکر و رضی الله عنهم  .... را بکار گرفت اما ابوبکر وعمر یزید بن ابی سفیان و معاویه و مغیره وسعد ابی وقاص و ... وَمَا جَاءَتْ بِهِ الْأَخْبَارُ النَّبَوِيَّةُ الصَّحِيحَةُ حَقٌّ كُلُّهُ، فَالْخِلَافَةُ .التَّامَّةُ الَّتِي أَجْمَعَ عَلَيْهَا الْمُسْلِمُونَ، وَقُوتِلَ بِهَا الْكَافِرُونَ، وَظَهَرَ بِهَا الدِّينُ، كَانَتْ خِلَافَةَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ. وَخِلَافَةُ عَلِيٍّ اخْتَلَفَ فِيهَا أَهْلُ الْقِبْلَةِ، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا زِيَادَةُ قُوَّةٍ لِلْمُسْلِمِينَ، [وَلَا قَهْرٌ] .وَنَقْصٌ لِلْكَافِرِينَ ...الكتاب: منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدريةالمؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)المحقق: محمد رشاد سالمالناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية

يعني خلافت علي ع در آن اهل قبله اختلاف داشتند و هيچ فايده اي نداشت نه ازدياد قوت مسلمين و نه نقص كافرين را در پي داشت !!!! همچنين ابن تیمیه سلفی گفته :«وخلافة علي اختلف فيها أهل القبلة، ولم يكن فيها زيادة قوة للمسلمين ولا قهر ونقص للكافرين» يعني خلافت علي ع مورد قبول اهل قبله نيست و در آن اختلاف كردند وموجب بدبختي مسلمين بود !

 

 ومولا علی ع هم در نهج البلاغه اورده که معاویه میگفت  أمّا قولُكَ : «إنَّ الحَربَ قد أكَلَتِ العَرَبَ إلاّ حُشاشاتِ أنْفُسٍ بَقِيَتْ » : ألا و من أكَلَهُ الحقُّ فإلى الجَنّةِ ، و مَن أكَلَهُ الباطِلُ فإلى النّارِ . یعنی جنگ عرب را نابود کرده ....جناب بخاري هم در تاريخش از خلافت امير المومنين ع بعنوان فتنه ياد كرده ودر صحيحش مينويشد ما در زمان رسول خدا ميگفتيم ابوبكر عمر عثمان ! اسمي از علي ع نميبرد چرا ؟   الحراني الصابىء الفيلسوف كان يقول : فضلت أمة محمد صلى الله عليه وسلم العربي على جميع الأمم الخالية بثلاثة لا يوجد فيمن مضى مثلهم : بعمر بن الخطاب في سياسته ، فإنه قلم أظفار العجم ، ولطف في إيالة العرب ، وتأتى لتدبير الحروب ، وأشبع بطون العرب ، وألبس الدين جلباباً ، وفتح له أبواباً ، وهيأ له شرائط وأسباباً ،البصائر والذخائر  ج 1، ص 190،‌ أبو حيان علي بن محمد بن العباس التوحيدي الوفاة: 414هـ ، دار النشر : دار صادر  - بيروت/لبنان - 1419هـ-999م ، الطبعة : الراجعة ، تحقيق : د.وداد القاضيابن قتيبه اگر عرب ايراني و عجم را بکشد حق نداريد او را قصاص کنيد حتي اگر او مسلمان باشد !!! البته همين رفتارش باعث شد كه فيروز انتقام تحقير وغارت هموطنانش را از دشمنان اسلام بگيرد . ايرانيان هم كه احمق نيستند كه حقايق را نفهمند !وسوختن انسانها توسط ابوبکر وخالدبن ولید و دوشقه نمودنشان توسط ابوبکر و .... که امروز این رفتار اصحاب منافق، مبنای جنایات داعش گردیده است وچهره رحمانی اسلام نبوی علوی را تخریب نموده و حَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ الثِّقَةِ عِنْدَهُ أَنَّهُ سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ الْمُسَيَّبِ يَقُولُ أَبَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يُوَرِّثَ أَحَدًا مِنْ الْأَعَاجِمِ إِلَّا أَحَدًا وُلِدَ فِي الْعَرَبِ .الكتاب: موطأ الإمام مالكالمؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ) امام دار الهجر یعنی بدستور عمر  فقط عرب زادگان ارث میبرند !!!!! « كان عمر لا يترك أحداً من العجم يدخل المدينة..»طبقات ابن سعد و... و دستور دوستش معاویه ملعون به تحقیر وبندگی ایرانیان : وفي كتاب معاوية إلى زياد بن سميّة: وانظر إلى الموالي ومن أسلم من الأعاجم، فخذهم بسنّة ابن الخطاب، فإنَّ في ذلك خزيهم وذلّهم أن ينكح العرب فيهم ولا ينكحونهم، وأن يرثوهم العرب ولا يرثوا العرب، وأن يقصر بهم في عطائهم وأرزاقهم، وأن يقدّموا في المغازي يصلحون الطريق ويقطعون الشجر، ولا يؤمّ أحد منهم العرب، ولا يتقدّم أحد منهم في الصفّ الأوّل إذا حضرت العرب، إلاّ أن يتمَّ الصف، ولا تولّ أحداً منهم ثغراً من ثغور المسلمين ولا مصراً من أمصارهم، ولا يلي أحد منهم قضاء المسلمين ولا أحكامهم، فإنَّ هذه سنّة عمر فيهم وسيرته ـ إلى قوله: ـ فإذا جاءك كتابي هذا فأذلّ العجم وأهنهم وأقصهم ولا تستعن بأحد منهم، ولا تقض لهم حاجة، فو الله إنّك لابن أبي سفيان، خرجت من صلبه . معاويه ميگويد بسنت عمر با عجم رفتار كنيد كه در آن ذلت وخواري ايشان است !!!مستدرك سفينة البحاریک موضوع بسیار اساسی در تحلیل درست از اختلاف اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی ، اینست که چرا امام علی ع راه خلفای قبل را در فتوحات ادامه نداد ؟ اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود …. DownloadJang  آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد . در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟! 

 

 

چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟! يوم القادسيةقَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص . الكتاب: فتوح البلدانالمؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ) 

 

 مسعودي شافعی گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه : ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست)،

 

فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،الكتاب : مروج الذهبالمؤلف : المسعودي الشافعی  بنص بلاذری ومسعودی عمرابتدا امام علی ع را نامزد جنگ عليه ايران کرد اما امام قبول نکرد ... وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه...) جالبست که بلاذری در فتوح البلدان و مسعودی در مروج الذهب اورده اند که مولا علی ع به عمر گفتند خودت شخصا به جنگ قادسیه برو اما در نهج البلاغه نوشته امام ع گفتند نرو و عمر به علی ع گفت خودت برو اما امام ع قبول نکرد و عمر فرماندهی جنگ علیه ایران را به سعد ابی وقاص داد ! بلاذری اورده که توصیه به نرفتن عمر را عباس و بعضی صحابه دیگر کردند نه علی ع ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ.ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖﻧﺸﺪ.

 

ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ :ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ،.1409 چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟! چون سيره خلفا را مشروع نميدانست ! ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541  در حاليكه اگر دنيا پرست و دنبال مقام وكنيز و ...بود براحتي ميتوانست به منتهاي آرزوي خود برسد ،

 

دقت شود ! اگر شما بگویید:مرتدین حمله کرده اند،خیلی خطرناک بوده یا اصلا اسلام رو خواستند به هم بریزند،با این حال،حضرت علی علیه السلام،هیچ کاری نداشت و شرکت نکرد؛ چرا؟یا اگر بگویید جنگ با ایرانیان مهم بوده،نزدیک بوده مدینه را بگیرند،اما باز امیرمومنان ع شرکت نکرده!! چرا؟امیرمومنان علیه السلام،با مرتدین نجنگید،اما با عایشه جنگید!امیرمومنان علیه السلام با روم و ایرانیان نجنگید؛اما با معاویه و طلحه و زبیر جنگید!برای هیچ کدام از این جنگ ها،خطری برای اسلام احساس نکرد،اما عایشه و زبیر،طلحه و معاویه را خطر برای اسلام می دانست شجاعت امیرمومنان علیه السلام که کم نشده بود،شمشیرش هم که از بین نرفته بود؛همه موجود بودند؛پس چرا همراه خلفا در جنگ ها شرکت نکرد؟نتیجه:امیرمومنان علیه السلام در زیر پرچم خلفای شما؛حاضر نشد حتی برای فتح روستای بغلی برود؛چه برسد به جنگ با ایرانی ها و مرتدین و غیره.. 

واعتراف ابن تيميه به اينكه حضرت علي ع بعد از رسول خدا ص در 3 جنگ عليه مسلمين ! شركت كرد اما عليه ايرانيان و...نه : وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي 

 

همچنین خود عمر اعتراف میکند که امام علی ع گرچه بهترین امت است اما بروش ایشان نمیجنگد  !!! أنه حينما استشار أبو بكر عمر بن الخطاب في إرسال علي أمير المؤمنين (عليه السلام) لقتال الأشعث بن قيس، وقال: "إني عزمت على أن أوجه إلى هؤلاء القوم علي بن أبي طالب، فإنه عدل رضا عند أكثر الناس، لفضله، وشجاعته، وقرابته، وعلمه، وفهمه، ورفقه بما يحاول من الأمور ([1]13). قال: فقال عمر بن الخطاب: صدقت يا خليفة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، إن علياً كما ذكرت، وفوق ما وصفت، ولكني أخاف عليك خصلة منه واحدة.قال له أبو بكر: ما هذه الخصلة التي تخاف علي منها منه؟.فقال عمر: أخاف أن يأبى القتال القوم، فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك، فلن تجد أحداً يسير إليهم ([2]14) إلاَّ على المكروه منه. الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام نویسنده : السيد جعفر مرتضى العاملي خالد خطیبا یرغبهم فی بلاد العجم ،و یزهدهم فی بلاد العرب ،و قال :الاترون الطعام کرفع التراب و بالله لو لم یلزمنا الجهاد فی الله و الدعاء الی الله عزوجل و لم یکن الا المعاش لکان الرای ان نقارع علی هذا الریف حتی تکون اولی به و نولی الجوع و الاقلالمن تولاه ممن اثاقل عما انتم علیه .

 

گرچه دقیقا از محتوای پرسش های نیروهای تحت فرمان خالد بی خبریم ،ولی از به دست می آید کهوی بر تشویق به فتخ عراق به سبب فزونی روزی در آن دیار و ستاندن ان از حاکمانش و سپردن به سربازان مسلمان تاکید دارد   وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی نمیدانست کنار گذاشته شد ؟؟!!!  امام جواد (ع) نیز در بیانی صریح در مورد فتوحات می فرماید:«در این عصر، من جهادى جز زیارت خانه خدا و حُسن هم جوارى نمى شناسم» (کافى، ج ۱، ص ۲۵۱، وسائل الشیعه، ج ۱۵ ص ۴۷، ح ۱۹۹۵۷). 

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ - وَ اجْعَلْ بَاقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجّ وَ الْعُمْرَةِ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ، يَا رَبّ الْعَالَمِينَ، وَ صَلّى اللّهُ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّيّبِينَ الطّاهِرِينَ، وَ السّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَبَدَ الْ‏آبِدِينَ.دعای 47 صحیفه سجادیه

نیایش، در روز عرفه - و بازمانده عمر مرا برای طلب خوشنودی خودت در حج و عمره قرار داده، ای پروردگار جهانیان. و خدای رحمت فرستد بر محمد و آل او که پاکیزگان و پاکانند. و جاودانه سلام بر او و بر ایشان باد.

کلینى مى‌نویسد: « بشیر دهان مى   گوید به امام صادق (ع) گفتم: در عالم رؤیا دیدم که به شما مى   گویم جنگ بدون امام مفترض الطاعه حرام است همانند گوشت مردار، خون و گوشت خوک، و شما فرمودید: آرى این چنین است. حضرت صادق (ع) فرمود:آرى این چنین است، آرى این چنین است» (کافى، ج ۵، ص ۲۳، ح ۳، تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۴ ح ۲۲۶).  ابى بصير از امام صادق  عليه‏السلام به نقل از پدرانشان  عليهم‏السلام نقل مى‏كند كه فرمودند : اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمى‏كند به جهاد نمى‏رود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .واين خبر خيلي خطرناك است چرا كه امير المومنين ع بصراحت جنگهاي خلفا را باطل و كمك به ايشان را غصب حق ائمه وشركت در ريختن خون ايشان ومرگ جاهلي دانسته اند .

 

 حمله به ايران توسط خلفاي غاصب براي سير كردن شكم و غنيمت ، بسند صحيح از عامه : 5901 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذٍ، وَيَحْيَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَنْبَرِيُّ، قَالَا: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْعَبْدِيُّ، ثَنَا أُمَيَّةُ بْنُ بِسْطَامٍ، ثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، ثَنَا حَجَّاجُ الصَّوَّافُ، حَدَّثَنِي إِيَاسُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنِ قُرَّةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْقَادِسِيَّةِ بُعِثَ بِالْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ إِلَى صَاحِبِ فَارِسَ، فَقَالَ: «بَعَثُوا مَعِي عَشْرَةً فَبُعِثُوا فَشَدَّ عَلَيْهِ ثِيَابَهُ، ثُمَّ أَخَذَ حَجَفَةً، ثُمَّ انْطَلَقَ حَتَّى أَتَوْهُ» ، فَقَالَ: «أَلْقُوا لِي تُرْسًا» ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ فَقَالَ الْعِلْجُ: إِنَّكُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ قَدْ عَرَفْتُمُ الَّذِي حَمَلَكُمْ عَلَى الْمَجِيءِ إِلَيْنَا أَنْتُمْ قَوْمٌ لَا تَجِدُونَ فِي بِلَادِكُمْ مِنَ الطَّعَامِ مَا تَشْبَعُونَ مِنْهُ، فَخُذُوا نُعْطِيكُمْ مِنَ الطَّعَامِ حَاجَتِكُمْ، فَإِنَّا قَوْمٌ مَجُوسٌ، وَإِنَّا نَكْرَهُ قَتْلَكُمْ إِنَّكُمْ تُنَجِّسُونَ عَلَيْنَا أَرْضَنَا، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ: «وَاللَّهِ مَا ذَاكَ جَاءَ بِنَا، وَلَكِنَّا كُنَّا قَوْمًا نَعْبُدُ الْحِجَارَةَ وَالْأَوْثَانَ، فَإِذَا رَأَيْنَا حَجَرًا أَحْسَنَ مِنْ حَجَرٍ أَلْقَيْنَاهُ وَأَخَذْنَا غَيْرَهُ، وَلَا نَعْرِفُ رَبًّا حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِنَا، فَدَعَانَا إِلَى الْإِسْلَامِ فَاتَّبَعْنَاهُ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ إِنَّا أُمِرْنَا بِقِتَالِ عَدُوِّنَا مِمَّنْ تَرَكَ الْإِسْلَامَ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ وَلَكِنَّا جِئْنَا لِنَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ، وَنَسْبِيَ ذَرَارِيَّكُمْ، وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ الطَّعَامِ، فَإِنَّا لَعَمْرِي مَا نَجْدُ مِنَ الطَّعَامِ مَا نَشْبَعُ مِنْهُ، وَرُبَّمَا لَمْ نَجْدْ رِيًّا مِنَ الْمَاءِ أَحْيَانًا، فَجِئْنَا إِلَى أَرْضِكُمْ هَذِهِ فَوَجَدْنَا فِيهَا طَعَامًا كَثِيرًا وَمَاءً كَثِيرًا، فَوَاللَّهِ لَا نَبْرَحُهَا حَتَّى تَكُونَ لَنَا أَوْ لَكُمْ» ، فَقَالَ الْعِلْجُ بِالْفَارِسِيَّةِ: صَدَقَ. قَالَ: «وَأَنْتَ تُفْقَأُ عَيْنُكَ» ، فَفُقِئَتْ عَيْنُهُ مِنَ الْغَدِ أَصَابَتْهُ نُشَّابَةٌ «غَرِيبٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»[التعليق - من تلخيص الذهبي]5901 - صحيح رجال طبراني همگي از صحيح بخاري ومسلم هستند. 

 

زمانى که روز جنگ قادسیه شد مغیرة بن شعبة (فرمانده مسلمین) به طرف فرمانده سپاه فارس رفت، فرمانده سپاه فارس به او گفت: ما قومى مجوس هستیم و دوست نداریم با شما بجنگیم شما سرزمین ما را (با آمدنتان) نجس کرده‌اید. مغیرة به اوگفت: ما قومى بودیم که سنگ مى‌پرستیدیم تا اینکه خداوند براى ما پیامبرش را فرستاد و ما از ایشان تبعیت کردیم و آئین آن پیامبر را پذیرفتیم، و براى غذا هم به سرزمین شما نیامدیم؛ بلکه به ما دستور داده شده بود که با دشمن‌مان بجنگیم؛ پس به هدف جنگ با شما و اسیر نمودن فرزندانتان به این دیار آمدیم؛ اما آنچه در مورد غذا گفتم: ما (در سرزمین خودمان) چیزى نیافتیم که سیرمان کند، وقتى به سرزمین شما آمدیم در این سرزمین آب و غذاى فراوانى پیدا کردیم؛ بنابراین از این‌جا نمى‌رویم تا اینکه این مواد غذایى بین ما و شما تقسیم شود. علج گفت: راست مى‌گوید    در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما. - عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.) و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟  

 

 

دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمرطبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مى‌نویسند:فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیةآنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!! نژاد پرستي اولاد سقيفه :فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه  

 

و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی 

 

یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان  بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم ! و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجمیعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است . واما اسلام ناب محمدی بدست مبارک آقا امیرالمومنین (ع) وارد ایران شد:

 

طبری سنی در تاریخش آورده:مرزوان دو پسر داشت که یکی از آنها عربی را دوست می داشت.او را پادشاه یمن کرد و خودش از دنیا رفت،وقتی خبر به کسری رسید که این شخص به زبان عربی شعر می گوید و از زبان عربی خوشش می آید،او را عزل کرد و باذان ایرانی، را به جای او فرمانده کرد و باذان آخرین کسی است که از عجم(ایرانی ها)فرمانده یمن بوده است.وکان للمروزان ابنان أحدهما تعجبه العربیة ویروی الشعر یقال له خر خسرة والآخر أسوار یتکلم بالفارسیة ویتدهقن فاستخلف المروزان ابنه خر خسرة وکان أحب ولده إلیه على الیمن وسار حتى إذا کان فی بعض بلاد العرب هلک فوضع فی تابوت وحمل حتى قدم به على کسرى فأمر بذلک التابوت فوضع فی خزانته وکتب علیه فی هذا التابوت فلان الذی صنع کذا وکذا قصته فی الجبلین ثم بلغ کسرى تعرب خر خسرة وروایته الشعر وتأدبه بأدب العرب فعزله وولى باذان وهو آخر من قدم الیمن من ولاة العجم ...تاریخ طبری ج2 ص215البانی معاصر نوشته : در ارواء الغلیل آورده:براءبن عازب می گوید:پیامبر ص خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد برای دعوت به اسلام،اما قبول نکردند،سپس پیامبرص علی ع را فرستاد به سوی یمن و فرمودند:هرکس می خواهد از سپاه قبلی همراه علی ع برود.براء می گوید:من با علی ع رفتم،وقتی به سمت قوم یمن رفتیم،آن ها به سمت ما آمدند،امیرمومنان ع،نماز را با ما خواندند،و ما را یک صف کردند و جلوی ما ایستاد،و (فقط)نامه رسول خداص را برای آنها خواند،و همه طایفه همدان،اسلام آوردند.علی ع این قضیه را به رسول خدا ص گزارش دادند،رسول خدا سجده شکر به جا آورد،و سر را بلند کرد و گفت:سلام بر اهل همدان سلام بر اهل همدان.عن البراء بن عازب قال : ( بعث النبی ( صلى الله علیه وسلم ) خالد بن الولید إلى أهل الیمن یدعوهم إلى الإسلام فلم یجیبوه ثم إن النبی ( صلى الله علیه وسلم ) بعث علی بن أبی طالب وأمره أن یقفل خالدا ومن کان معه إلا رجل ممن کان مع خالد أحب أن یبقى مع علی رضی الله عنه فلیعقب معه قال البراء : فکنت ممن عقب معه فلما دنونا من القوم خرجرا إلینا فصلى بنا على رضی الله عنه وصفنا صفا واحدا ثم تقدم بین أیدینا فقرأ علیهم کتاب رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فأسلمت همدان جمیعا فکتب علی رضی الله عنه إلى رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) بإسلامهم فلما قرأ رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) الکتاب خر ساجدا ثم رفع رأسه فقال : السلام على همدان السلام على همدان )ارواء الغلیل ج2 ص230 المکتب الإسلامی – بیروتالبانی هم در ادامه گفته:بیهقی هم این روایت را آورده،و بخاری فقط اول روایت را آورده،اما تمام حدیث به شرط بخاری صحیح هست.أخرجه البیهقی ( 2 / 369 ) ... أخرج البخاری صدر الحدیث عن إبراهیم بن یوسف فلم یسقه بتمامه وسجود الشکر فی تمام الحدیث صحیح على شرطه.ارواء الغلیل ج2 ص229 المکتب الإسلامی – بیرتالبته البانی اینجا چگونگی خواندن نامه و معجزه امیرمومنان (ع) را نیاورده اما دیگر علمای اهل سنت هم همین مطلب را نقل کرده اند (البته کامل آنرا)که در همین سفر امیرمومنان علی(ع) معجزه ایی داشته و به واسطه معجزه حضرت(ع)بوده که همه اسلام آورده اند امام علی ع چگونه فتح میکرد ؟! با زور وخشونت یا .... ؟!643عن علی قال قال لی النبی صلى الله علیه و سلم ارکب ناقتی ثم امض إلى الیمن فإذا وردت عقبة افیق ورقیت علیها رأیت القوم مقبلین یریدونک فقل یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله صلى الله علیه و سلم یقرأ علیک السلام فلما رقیت العقبة رأیت القوم مقبلین فقلت السلام علیک یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله یقرأ علیک السلام قال فارتجت الأفق فقالوا على رسول الله السلام وعلیک السلام فلما سمع القوم بذلوا فأقبلوا الی مسلمین.تاریخ جرجان - الجرجانی ج1ص386 عالم الکتب – بیروت...پیغمبر به علی ع فرمود:سوار بر ناقه من شو،وقتی به سمت یمن رفتی و به عقبه افیق رسیدی،آن قوم را خواهی دید که به سمت تو می آیند،پس بگو:ای سنگ،ای ریگ،ای درخت،رسول خداص بر شما سلام می فرستد،وقتی حضت علی(ع)این کار را کردند،روی عقبه ایستادند،افق به لرزه درآمد،و شنید که سنگ ها و درخت ها و ریگ ها،گفتند:سلام بر رسول خدا و علیک السلام بر شما . اهل یمن و طایفه همدان، وقتی این صحنه را از درخت و سنگ و ریگ دیدند،همه اسلام آوردند

 

در این سخن امام علی ع هم که باسناد صحیح ومتعدد اهل سنت وشیعه وبا شواهد معتبر آمده ، اوج فضیلت ایرانیان وبیانگر مشکلات وعلل تحریف اسلام است را میرساند :  امام ع در جواب اشعث بن قیس که به حضرت فرمود این ایرانیان بخاطر تو بر ما اعراب چیره وبرتری یافته اند با غضب شدید فرمودند : چه‌ كسي‌ است‌ كه‌ در برابر طرد نمودن ایرانیان، به‌ پاداشي‌ كه‌ به‌ اين‌ ضياطره‌ بدهم‌ قيام‌ كند ؛ اين‌ اعراب مستكبر غوغاگر بی مصرف عاري‌ از بهره‌ كه‌ مانند خر كارشان‌ در رختخواب‌ غَلْط‌ خوردن‌ است‌ !!!! اگر ایرانیان را محروم و طرد سازم قطعا از ظالمین خواهم بود زیرا قسم بخدای شکافنده دانه و آفريننده جانها از رسول خدا ص شنیدم که فرمود ایرانیان گردن شما اعراب را بر بازگرداندنتان به دین مثل روز اول خواهند زد !!!!!! 1539 / 2 - وَالْحَارِثُ وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ، وَلَفْظُهُ: "كَانَ عَلِيٌّ يَخْطُبُ وَقَدْ أَحْدَقَتْ بِهِ الْمَوَالِي، فَأَقْبَلَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ حَتَّى دَنَا مِنْهُ، فَقَالَ: يا أمير المؤمنين، غلبتنا عليك هذه الحمراء عَلَى وَجْهِكَ. قَالَ: فَغَضِبَ حَتَّى احمرَّ وَجْهُهُ. فقال عباد: وَكَانَ خَلْفَهُ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحَانَ فَضَرَبَ بِيَدِهِ كَتِفِي- أَوْ مِنْكَبِي شَكَّ أَبُو مُعَاوِيَةَ- فَقَالَ: إِنَّا للِّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، لَيَذْكُرَنَّ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ الْعَرَبِ شَيْئًا كَانَ يَكْتُمُهُ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ: مَنْ يُعَذِّرُنِي مِنْ هَذِهِ الضَّيَاطِرَةِ؟ يَتَمَرَّغُ أَحَدُهُمْ عَلَى حَشَايَاهُ، وَيهَجَّرُ قَوْمٌ لِذِكْرِ اللَّهِ، فَيَأْمُرُونِي أَطْرُدُهُمْ فَأَكُونُ مِنَ الظَّالِمِينَ، أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسْمَةَ، لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلم - يقول: ليضربنكم على الدين كما ضربتموهم عَلَيْهِ بَدْءًا". الكتاب: إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرةالمؤلف: أبو العباس شهاب الدين أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل بن سليم بن قايماز بن عثمان البوصيري الكناني الشافعي (المتوفى: 840هـ)تقديم: فضيلة الشيخ الدكتور أحمد معبد عبد الكريمالمحقق: دار المشكاة للبحث العلمي بإشراف أبو تميم ياسر بن إبراهيمدار النشر: دار الوطن للنشر، الرياض 

 

وقال أبو بكر بن أبي شيبة : ثنا ابن عيينة ، عن ابن أبي نجيح ، عن أبيه ، عن قيس بن سعد ، رواية قال : « لو كان الإيمان معلقا بالثريا لنالته ناس من أهل فارس » وقال أبو يعلى : ثنا أبو بكر ، وهارون بن معروف ، قالا : ثنا سفيان ، به ورواه البزار ، وصرح برفعه ، وقال فيه : وربما قال : من بني الحمراء بني الموالي . صحيحالكتاب : المطالب العالية للحافظ ابن حجر العسقلاني بنی حمراء یا همان موالیان مقصود ایرانیان هستند .  ونقل المحدث النوري (ره) في كتاب نفس الرحمن في أحوال سلمان بعض هذه الاحاديث مع أحاديث كثيرة اخرى في فضائل العجم وانما همنا ههنا شرح قول المصنف (ره): (قال مغيرة: كان علي عليه السلام أميل إلى الموالي---وألطف بهم، وكان عمر أشد تباعدا منهم)  ﺩﺭ ﺳﻔﻴﻨﺔ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ ﻧﻴﺰ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ "» : ﻣﻐﻴﺮﺓ " ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪﻣﻴﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻣيگفت : ﻋﻠﻰ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ﻭ ﺗﻤﺎﻳﻠﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪﻣﻮﺍﻟﻰ ( ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ) ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﻋﻜﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺶ نمی امد...ﺍﻟﻐﺎﺭﺍﺕ، ﺝ2 ، ﺹ .......499 ﻭ ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺝ34 ، ﺹ .......320 ﻭﻣﺴﺘﺪﺭﻙ ﺳﻔﻴﻨﻪ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ، ﺝ10 ، ﺹ.465  وعلت تمایل ورغبت ایرانیان بعلی ع ، همان عدالت و منطق وی است

 

 

مثلا در جریان قاتل عمر : وروى ابْن وَهْب، عَنِ السري بْن يَحْيَى، عَنِ الْحَسَن- أن عبيد الله ابن عُمَر قتل الهرمزان بعد أن أسلم، وعفا عَنْهُ عُثْمَان، فلما ولي علي خشي على نفسه، فهرب إِلَى مُعَاوِيَة، فقتل بصفين. استیعاب و بعد از آنكه امام على (عليه السلام) عهده دار خلافت شد، عبيدالله بن عمر از ترس كشته شدن بخاطر عدالت علي ع يا همانهائى كه بناحق كشته بود از مدينه گريخت و به شام رفت  در كتاب «الاستيعاب» آمده است كه: عبيدالله پسر عمر، هرمزان را بعد از آنكه مسلمان شد به قتل رساند. و عثمان از او گذشت، و چون على (عليه السلام) خليفه شد از عدل علي بر جان خود ترسيد و به طرف معاويه گريخت و در جنگ صفين به قتل رسيد

 

ببينيد تفاوت دو مكتب را : شاه مردان امام شیعه علی ع :حتي امام ع مسلمانيكه يك ذمي را كشته بود #قصاص ميكند و میگوید :خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مساوی دیه ما !!!!! وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ: أَخْبَرَنَا الشَّافِعِيُّ , أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ , وَفِي كِتَابِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعٍ , عَنْ أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ , عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَيْمُونٍ , عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ , عَنْ أَبِي الْجَنُوبِ الْأَسَدِيِّ , قَالَ: أُتِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِرَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ , قَالَ: فَقَامَتْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ , فَأَمَرَ بِقَتْلِهِ , فَجَاءَ أَخُوهُ , فَقَالَ: قَدْ عَفَوْتُ , قَالَ: فَلَعَلَّهُمْ هَدَّدُوكَ أَوْ فَرَقُوكَ وَفَزَعُوكَ؟ قَالَ: لَا , وَلَكِنَّ قَتْلَهُ لَا يَرُدُّ عَلَيَّ أَخِي , وَعَوَّضُونِي فَرَضِيتُ , قَالَ: أَنْتَ أَعْلَمُ مَنْ كَانَ لَهُ ذِمَّتُنَا , #فَدَمُهُ كَدَمِنَا وَدِيَتُهُ كَدِيتِنَا (خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مثل دیه ما )" , حدیث ثابت ، الكتاب : معرفة السنن والآثار للبيهقي فقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " أيما رجل أمن رجلا على دمه ثم قتله ؛ فأنا من القاتل بريء ، وإن كان المقتول كافرا"الحديث صححه الألبانيرسول خدا ص فرمود اگر کافری را که #محارب نیست بکشی من از تو بیزارم ! حتی امام رضا ع فرمود وصیت مجوسی محترم است وباید به مجوسیان صدقه دهید نه مسلمین : على بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبى طالب عبدالله بن الصلت قال: كتب الخليل بن هاشم إلى ذى الرياستين وهو والي نيسابور أن رجلا من المجوس مات وأوصى للفقراء بشئ من ماله فأخذه قاضى نيسابور فجعله في فقراء المسلمين فكتب الخليل إلى ذى الرياسيتن بذلك فسأل المأمون عن ذلك فقال: ليس عندى في ذلك شئ فسأل أبا الحسن عليه السلام فقال أبوالحسن عليه السلام: إن المجوسى لم يوص لفقراء المسلمين ولكن ينبغى أن يؤخذ مقدار ذلك المال من مال الصدقه فيرد على فقراء المجوس .کافی  وشقاوت وبی رحمی عمریه در کشتن طفل ابولولو و جفینه  و... اراده امام علی ع برای قصاصش باعث شد مردم ایران چهره اسلام حقیقی و عدالت را در مولا ببینند وشیعه شوند ...یکی از دلائل تشیع ایرانیان ... وشقاوت وبی رحمی عمریه در کشتن طفل ابولولو و جفینه  و... اراده امام علی ع برای قصاصش : أخرج الذهلي في (الزهريات) ، من طريق معمر، عن الزهري، عن سعيد بن المسيب، أن عبد الرحمن ابن أبى بكر قال- حين قتل عمر- إني انتهيت إلى الهرمزان وجفينة وأبى لؤلؤة، فنفروا منى، فسقط من بينهم خنجر له رأسان، نصابه في وسطه، فانظروا بماذا قتل، فنظروا، فإذا الخنجر على النعت الّذي نعت عبد الرحمن.فخرج عبيد ليلا مشتملا على السيف، حتى أتى الهرمزان، فقال: أصحبنى ننظر إلى فرس- وكان الهرمزان بصيرا بالخيل- فخرج يمشى بين يديه، فعلاه عبيد اللَّه، بالسيف، فلما وجد حرّ السيف قال:لا إله إلا اللَّه، ثم أتى جفينة- وكان نصرانيا- فقتله، ثم أتى بنت أبى لؤلؤة- جارية صغيرة- فقتلها، وقال: لا أدع أعجميا إلا قتلته، فأراد عليّ قتله بمن قتل، فهرب إلى معاوية، وشهد معه صفين، فقتل.(المعارف) : 187، (الإصابة) : 5/ 54. واین عبید الله پسر عمر ملعون در جنگ صفین در سپاه معاویه بود و سرانجام بدست سربازان امام علی ع بجهنم ابدی پیوست . وروى ابن وهب عن السري بن يحيى عن الحسن بن عبيد الله : قتل الهرمزان بعد أن أسلم وعفا عنه عثمان فلما ولي علي خشيه على نفسه فهرب إلى معاوية . وقيل لعلي : هذا عبيد الله بن عمر عليه جبة خز وفي يده سواك يقول : سيعلم غداً علي إذا التقينا ! فقال علي : دعوه فإنما دمه دم عصفور !الكتاب : الوافي في لوفيات وقتي به عبيدالله بن عمر خبر دادند که پدرش به وسيله ابولؤلؤ ضربت خورده پريشان و هاج و واج گرديد، همچون ديوانه‌اي درآمد!وقتي سرآسيمه به سوي خانه مي‌آمد به عبدالرحمن بن ابي‌بکر رسيد و عبدالرحمن او را از نشست مخفيانه آن سه توطئه‌گر يعني – ابولؤلؤ و هرمزان و جفينه – باخبر کرد. که چگونه با ديدن او دست و پاي خود را گم کردند و از جاي برخاستند و خنجر ابولؤلؤ از دستش بر زمين افتاد؟! درست همان خنجري که ابولؤلؤ براي کشتن حضرت عمر فاروق از آن استفاده کرد.عبيدالله بن عمر يقين پيدا کرد که اقدام به ترور پدرش توطئه مجوس بوده اما آن سه نفر در آن مشارکت داشته‌اند! هر چند ابولؤلؤ خودکشي کرده، اما بايد آن دو نفر ديگر را به خاطر مشارکت در آن توطئه که به کشته شدن حضرت عمر فاروق انجاميده قصاص شوند!عبيدالله بن عمر شمشيرش را از نيام کشيد و به سوي هرمزان رفت و با يک ضربه ششمير او را از پاي درآورد!عبيدالله مي‌گويد : وقتي هرمزان سوزش شمشير را چشيد، شهادتين را بر زبان آورد!پس از آن به سوي جفينه رفت و او را با ضربه‌هاي متعدد شمشير به قتل رسانيد.عبيدالله بن عمر مي‌گويد : وقتي جفينه را با شمشير از پاي درآوردم، او صليبي را بر روي صورت خود نهاد، (يعني بر آيين مسيحيت جان داد).او به خانه ابولؤلؤ رفت و دختر او را از دم تيغ گذرانيد!او مي‌خواست همة بردگان رومي و ايراني را که در مدينه مي‌يافت به قتل برساند، و در مدينه به دنبال آنها مي‌گشت. وقتي مسلمانان باخبر شدند، با شتاب به سوي او رفتند و در حالي که شمشيرش را در دست گرفته و از آن خون مي‌چکيد، محاصره کردند!عمروبن عاص به احتياط درحالي که با او به نرمي سخن مي‌گفت جلو رفت و شمشير را از دست او گرفت.سپس او را بازداشت کرده و به زندان انداختند!پس از آنکه او مدتي را در زندان گذراند، مسلمانان در مورد او که بدون محاکمه دو مرد و يک دختر را به قتل رسانيده بود، اختلاف نظر پيدا کردند، حتي اگر مشارکت هرمزان و جفينه در طرح توطئه ترور پدر او به اثبات مي‌رسيد، او اجازه نداشت خودسرانه اقدام به چنين كارى نمايد، و احکام و مقررات را زير پا بگذارد و به حق اجراي احکام توسط خليفه نيز تعرض کند!تعدادي از اصحاب رأيشان بر اين بود که او به خاطر کشتن نارواي آن سه نفر بايد محاکمه و قصاص شود!عده‌اي هم خواستار عدم قصاص او شدند و عفو او را درخواست کردند و گفتند : او شر هرمزان و جفينه را از سر مسلمانان برداشته است! مي‌خواهيد با قصاصش او را در کنار پدرش به خاک بسپاريد! مگر مي‌شود پذيرفت که عمر ديروز ترور شود و امروز پسرش نيز کشته شود؟!در نهايت در اين مورد اتفاق نظر پيدا کردندن که تا زمان انتخاب خليفه او در زندان باقي بماند.وقتي عثمان بن عفان رضي الله عنه به عنوان خليفه برگزيده شد، عمرو بن عاص به او گفت : پيش از آنکه تو زمام خلافت را در دست بگيري، عبيدالله بن عمر سه نفر را کشته است و اين اقدام او در زمان خلافت تو نبوده و مسئوليتي بر عهدة تو نيست و من بر اين باورم که او را مورد عفو قرار دهي!حضرت عثمان اين پيشنهاد را پذيرفت و ديه هرمزان و جفينه و دختر ابولؤلؤ را از دارايي شخصي خود پرداخت و عبيدالله را آزاد کرد.

 

 الْمَدَائِنِي عَنْ غياث بْن إِبْرَاهِيم أَن عُثْمَان صعد المنبر فَقَالَ: أيها النَّاس ، إنا لَمْ نكن خطباء وإن نعش تأتكم الخطبة عَلَى وجهها إِن شاء اللَّه، وَقَدْ كَانَ من قضاء اللَّه أَن عُبَيْد اللَّهِ بْن عُمَر أصاب الهرمزان، وَكَانَ الهرمزان من الْمُسْلِمِينَ ولا وارث لَهُ إلا المسلمون عامة وأنا إمامكم وَقَدْ عفوت أفتعفون؟ قَالُوا: نعم، فَقَالَ عَلِي: [أقد الفاسق فَإِنَّهُ أتى عظيمًا، قتل مسلمًا بلا ذنب، وَقَالَ لعبيد اللَّه: يا فاسق لئن ظفرت بك يومًا لأقتلنك بالهرمزان] .  بلاذری در الانساب آورده است که:عثمان بر فراز منبر رفت و گفت: هان ای مردم عبید الله بن عمر خون هرمزان را ریخته و هرمزان نیز از مسلمانان بوده و هیچ بازمانده ای به جز توده مسلمانان ندارد و من پیشوای شمایم و از وی گذشتم آیا شما هم می گذرید؟ گفتند: آریپس مولا علی علیه السلام گفت: این تبهکار را بکش که کاری سهمناک به جای آورده و مسلمانی را بی گناه کشته است !حضرت امیرالمومنین علیه السلام همواره بعد از آن واقعه خواهان خون به ناحق ریخته شهید هرمزان رحمة الله علیه بود. ولی عثمان بعد از عمر هرگز این حکم را اجرا نکرد.و زمانی که امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ظاهری رسید عبیدالله بن عمر از ترس جان خود به شام گریخت و به معاویه پناهنده شد و نهایتا در جنگ صفین به دست آن حضرت به هلاکت رسید. پس ایرانیان فرهیخته بیجهت شیعه امیر المومنین (ع) نشدند !  چنین ملعونی یعنی مغیره که سردار عمر در فتح ایران بود به امام علی ع بعد از شهادتش هم سب میکند ...1000 همسر و کنیز داشت بنقل مزیفحدثنا الشيخ أبو بكر بن إسحاق أنا موسى بن إسحاق الأنصاري القاضي ثنا أحمد بن يونس ثنا أبو بكر بن عياش عن حصين عن هلال بن يساف عن عبد الله بن ظالم قال : كان المغيرة بن شعبة ينال في خطبته من علي و أقام خطباء ينالون منه فبينا هو يخطب و نال من علي و إلى جنبي سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل العدوي قال : فضربني بيده و قال : ألا ترى ما يقول أو قال هؤلاء أشهد على التسعة أنهم في الجنة و لو حلفت على العاشر لصدقت كنا مع رسول الله صلى الله عليه و سلم بحراء أنا و أبو بكر و عمر و عثمان و علي و طلحة و الزبير و مسعد و عبد الرحمن بن عوف فتزلزل الجبل فقال النبي صلى الله عليه و سلم : اثبت حراء فليس عليك إلا نبي أو صديق أو شهيد . حاکم امام حسن (ع) در مناظره‌اي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود:تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.احتجاج طبرسي ، ج1، ص 278. بنابراین جنایات خلفای غاصب ومنافقین و دوستان یهودیشان را نباید به پای اسلام محمدی ص نوشت . 


همانطور که در اول این پست دیدید روایات متعددی از طرف مکتب خلفا جعل کردند تا فتوحات غیر انسانی وخشن خود را توجیه سازند .


تفصیل در :Download

rasul

تحریف جهاد و قیام


   همانطور که مکرر گفتیم اساس مشکلات از سقیفه بنی ساعده شروع شد  که یهودیانی مانند زید بن ثابت توانستند با حمایت عمربن الخطاب برنامه نحریف عمیق اسلام را بخوبی ییاده کنند مخصوصا در خلافت عثمان و تکمیل پروژه : جردوا القران و درامیختن ناسخ ومنسوخ قران ...
در دوران خلفا هم یهودیانی مانند تمیم داری و کعب الاحبار و عبد الله بن سلام و زید بن ثابت و ... براحتی در دربار خلفا نفوذ ومشاور خلفا بودند (علی رغم حبس صحابه کبار مانند ابن مسعود وابودرداء و ممانعت از احادیث پیامبر و سوختن روایات نبی اکرم ص )بتدریج با انحراف اسلام از ریل حقیقی یعنی از اسلام ناب نبوی علوی به اسلام خشن یهودی عمری اموی که در فتوحات خشن خلفا به اوج خود رسید و موجب تنفر ملل دنیا از اسلام و توقف گسترش اسلام گردید ، قرائات و مذاهب ونحله های مختلفی از اسلام بروز نمود . 
 
دو قرائت عمده از اسلام که یکی قائل به جدایی دین از سیاست وتصوف وتهذیب فردی واصالت صلح و دیگری معتقد به خلافت و حکومت سیاسی  و اصالت جهاد برای کسب زر و زن در اسلام بود از همین جا آغاز میشوند . در قرون بعد افراط وتفریطهایی در موضوع اسلام سیاسی دیده میشود مانند على بن محمد بن سعود أبو الحسن (متوفاى789 هـ)، که کتاب تخريج الدلالات السمعية على ما كان فى عهد رسولاللّه(ص) من الحرف و الصنائع والعمالات الشرعيه را مینویسد و از سیاسی بودن پیامبر دفاع میکند که راهش را عبدالحی کتّانی (متوفای1382ق) در کتاب التراتیب الاداریه  ادامه میدهد همچنین ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و سید ابوالاعلی مودودی ملقب به فیلسوف تروریسم در کتاب خلافت وملوکیت و کتاب تفهیم القران ذیل ایه 29 توبه ،  همچنین رشید رضا (موسس نهضت سلفیه)  در الخلافة او الامامة العظمی واقای خمینی در تقریرات درس خارج خود در موضوع حکومت اسلامی وولایت فقیه(که بعدا تحت کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه چاپ شد) که همگی بشدت طرفدار اسلام سیاسی هستند در مقابل گروه دیگر مانند علی عبدالرزاق در کتاب اسلام و مبانی حکومت و دکتر طه حسین محقق نابینای مصری وصاحب الفتنة الکبری که مخالف اسلام سیاسی بودند . ولی روش ما در تحقیق تکیه بر منابع اصیل وصحیح کهن است تا تکیه بر افراد و کتب موخر .    
 
در ادامه بررسی قربانیان تحریف اسلام توسط یهود سقیفه به تناقضات دیگری میرسیم که باعث بدنامی و توحش دین رحمانی اسلام گردیده است  ودستاویز گروههای جهادی مانند وهابیت وداعش و ... ایا پیامبر اسلام یک راهزن وغارتگر و جنگجوی بی رحم بوده که فقط بفکر غنیمت اموال مردم  و تصاحب زنهای مختلف وکنیزان زیبا در جنگها بوده یا یک پیامبری که مبعوث به تعلیم وتزکیه و تکمیل مکارم اخلاق و تعالی بشریت ؟! 
 
در ایات متعددی در قران امده که دین اجباری در اسلام نیست (99 یونس و22 غاشیه و ...) چون مخالف سنت وقانون لا یتغیر الهی مبنی بر اختیار وانسانهاست .( إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً  . 3 انسان) در ایات دیگری هم امده که رسول خدا بشدت بر هدایت مردم حریص و رحمت بر عالمین است و مانند الله متعال رحیم ورئوف است و جبار(به زور شمشیر مردم را مسلمان بکند) نیست . 
 
روایاتی از عامه امده مانند :  - بُعثتُ بين يديْ الساعةِ بالسيفِ حتى يُعبدَ اللهُ وحدَه لا شريكً له وجعلَ رِزقي تحتَ ظلِ رُمْحي وجعلَ الذلةَ والصغارَ على من خالفَ أمري ومن تشبه بقومٍ فهو منهمْالراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : تخريج المسند لشاكرالصفحة أو الرقم : 7/122 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح | أحاديث مشابهةالتخريج : أخرجه البخاري معلقاً بصيغة التضعيف قبل حديث (2914) مختصراً، وأخرجه موصولاً أحمد (5115) واللفظ له. |  شرح حديث مشابه  

 

یعنی پیامبرص میگوید من با شمشیر مبعوث شده ام و رزق من در سایه نیزه منست ؟! مگر الله متعال در ایات متعددی از قران نفرمود که اگر میخواستیم مردم را بزور مومن کنیم خودمان میکردیم و توی پیامبر نمیتوانی مردم را بجبر مومن کنی : وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿ یونس۹۹﴾ همچنین در ایه 22 غاشیه : لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ . همچنین خدای متعال ابلیس را مهلت داد چرا که مردم در قبول دین مختارند . واساس جزا بر اختیار است ودر ایات دیگری هم فرمود که اگر خدای متعال برخی مردم را به برخی دیگر دفع نکند مساجد وکنائس وصوامع یهود نابود میشوند ! پس خداوند هم خودش ازادی در اختیار مذهب را تجویز نموده است ! ودر اخبار هم امده در زمان ظهور حضرت حجت عج هم یهود ونصارا هستند وجزیه میدهند و ... نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ ﴿۴۵ ق﴾ (ما به آنچه می گویند داناتریم و تو نمی توانی مردم را به آنچه می خواهی مجبورکنی ، پس فقط با قرآن کسانی را که از تهدید خدا بیمناکند، تذکر بده ) هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ 
 
روایتی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) و با سند متصل و صحیح روایت شده است که ایشان فرمودند:«خداى عزّ و جلّ پیغمبرانش را به “مکارم اخلاق” زینت داد، شما نیز خود را بیازمائید، اگر چنین اخلاق والایی در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گوئید و بدانید که بودن آنها در شما خیر است و اگر در شما نبود، از خدا بخواهید و نسبت به آنها رغبت جوئید.  الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِیُّ فِی مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِیهِ عَن‏ جماعَهٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ عَلَیْکُمْ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ رَبِّی بَعَثَنِی‏ بِهَا وَ إِنَّ مِنْ مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ أَنْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ أَنْ یَعُودَ مَنْ لَا یَعُودُهُ(وسائل الشیعه-12:174). 
 
واز عامه :   - إنَّما بُعِثتُ لأُتمِّمَ صالِحَ الأخلاقِ.الراوي : أبو هريرة | المحدث : شعيب الأرناؤوط | المصدر : تخريج المسندالصفحة أو الرقم : 8952 | خلاصة حكم المحدث : صحيح | أحاديث مشابهةالتخريج : أخرجه أحمد (8952)، والطحاوي في ((شرح مشكل الآثار)) (4432) واللفظ لهما، والبزار (8949) باختلاف يسير |  شرح حديث مشابه   اما جاعلین این قبیل اخبار همان نسل یهودیان سقیفه هستند که طبق تعالیم تورات باید با جبر و شمشیر مردم را مسلمان کرد !حساب اسلام خشن عمری اموی از اسلام رحمانی نبوی علوی جداست .
 
طرفداران مکتب سقیفه برای مشروعیت بخشی به جنگها وفتوحات غیراخلاقی وغنائم غیر انسانی خلفای سقیفه ، اقدام به جعل این اخبار نمودند. همچنانکه باسناد صحیح امده که مغیره بن شعبه در توجیه حمله به ایران در زمان عمر در جنگ قادسیه میگوید ما در کشور شما غذای فراوانی دیدیم و ... غنائم و ... همچنین در زمان عبدالملک مروان هم برای تجاوز به کنیزان زیباروی ... 
 
همین مغیرة بن شعبه یار صمیمی عمر بروایت مزی در تهذیب الکمال 1000 کنیز وهمسر داشت !!!!!!و قال محمد بن وضاح ، عن سحنون بن سعيد ، عن عبد الله بن نافع الصائغ : أحصن المغيرة بن شعبة ثلاث مئة امرأة فى الإسلام . قال ابن وضاح : غير ابن نافعيقول : ألف امرأة . 1000 زن !!!!!  
 
در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما. سير اعلام النبلاء 3: 31. و ...  در کجای قرآن وسنت آمده که فتوحات کنید ؟! آنهم با چنین رفتار غیر اسلامی که امویان وعمریان کردند ؟! خوشحالى به خاطر غنایم و کنیزان زیبا:حسّان بن نعمان  در سال 78 پس از فتح آفریقا غنایم زیادى به عبد الملک ارسال کرد، خوشحالى وى به غنایمى بود که حسّان براى او فرستاد و هم چنین دل خوشى آنان به کنیزان بربر بود که در زیبایى بى نظیر بودند، گویند: عبد العزیز بن مروان  200 کنیز از اسیران را از حسام گرفت که برخى از آنها به هزار دینار ارزش داشت.(فتوح مصر وأخبارها، ص 318.)  -
 
عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.)

 

و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟  پول بدهید، از شهرتان خارج می‌شویم (سال27، زمان عثمان)عبد الرحمن قرشى مى‌نویسد:وهرب جیش جرجیر فبث عبد الله بن سعد السرایا وفرقها فأصابوا غنائم کثیرة فلما رأى ذلک رؤساء أهل أفریقیة طلبوا إلى عبد الله بن سعد أن یأخذ منهم مالا على أن یخرج من بلادهم فقبل منهم ذلک ورجع إلى مصر ولم یول علیهم أحدا ولم یتخذ بها قیروانا.لشکریان جرجیر فرار کردند، عبدالله بن سعد لشکریان او را شکست داد و آنها را متفرق نمود و به غنائم زیادى دست پیدا نمودند، رؤساى اهل آفریقا وقتى با چنین صحنه اى مواجه شدند از عبد الله بن سعد در خواست کردند که در مقابل دریافت مالى از آنها از سرزمین آنها خارج شود، عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت و (بعد از گرفتن پول) به مصر بازگشت و هیچ کسى را به عنوان خلیفه براى آنها مشخص نکرد و از ایشان سوار کار (براى جنگ) نگرفت.فتوح مصر وأخبارها، ج1، ص312، دار الفکر

 

3-کشتن 30 هزارنفر در یک روز!(سال12 زمان ابوبکر)ذکر وقعة الثنی...لما وصل کتاب هرمز إلى أردشیر بخبر خالد أمده بقارن بن قریانس فخرج قارن من المدائن ممد الهرمز فلما انتهى إلى المذار لقیته المنهزمون فاجتمعوا ورجعوا ومعهم قباذ وأنوشجان ونزلوا الثنی وهو النهر وسار إلیهم خالد فلقیهم واقتتلوا فبرز قارن فقتله معقل بن الأعشى بن النباش وقتل عاصم أنوشجان وقتل عدی بن حاتم قباذ وکان شرف قارن قد انتهى ولم یقاتل المسلمون بعده أحدا انتهى شرفه فی الأعاجم وقتل من الفرس مقتلة عظیمة یبلغون ثلاثین ألفا سوى من غرق ومنعت المیاه المسلمین من طلبهم.جنگ ثنى :وقتى نامه هرمز به اردشیر رسیده و خبر خالد را براى او آورد ، به قارن بن قریانس دستور داد که از مدائن به کمک هرمز برود . وقتى که به مذار رسید ، شکست خوردگان به او رسیدند و همگى با هم جمع شدند و دوباره بازگشتند و در میان آنان قباد و انوشجان نیز بودند و در ثنى منزل گزیدند که نام نهرى بود .خالد به سمت آنان رفته و جنگ کردند ، قارن به جنگ آمد اما معقل بن اعشى بن نباش او را کشت ؛ عاصم نیز انوشجان را کشت و عدى بن حاتم قباد را .و از ایرانیان گروه بسیارى کشته شدند که به 30000 نفر میرسیدند !جداى از کسانى که در رود غرق شدند و آب مانع آن شد که مسلمانان بقیه ایرانیان را بگیرند! الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص240، دار الکتب العلمیةو  نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص68، دار الکتب العلمیة

 

در یک شب جنگ ، 30000 نفر کشته شدند ؛ جدا از کسانى که در هنگام فرار غرق شدند!4-  یک‌صد هزار نفر را در یک روز کشتند (سال 13، زمان عمر)ابن اثیر در باره جنگ‌هاى خلیفه دوم با ایرانیان مى‌نویسد:فما کانت بین المسلمین والفرس وقعة أبقى رمة منها بقیت عظام القتلى دهرا طویلا وکانوا یحزرون القتلى مائة ألف.هیچ جنگى بین مسلمانان و ایرانیان نبود که بعد از آن جنازه ­ها مانند این جنگ بر جاى بماند ؛ استخوان کشته­ ها مدتى طولانى باقى ماند و کشته ­ها را 100000  صد هزار نفر می­دانستند !الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص290،  دار الکتب العلمیة و صفة جزیرة الأندلس منتخبة من کتاب الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ج1 ، ص117، ناشر : دار الجیل - بیروت / لبنان  دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمرطبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مى‌نویسند:فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیةآنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!! 
 
نژاد پرستي اولاد سقيفه :فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه  و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان  بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم ! و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجمیعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است . 


  ویا روایت جهاد کنید تا غنیمت ببرید ! که از دو نفر سنی نوفلی و سکونی پیرو مکتب خلفا و فتوحاتشان در کافی روایت شده :عَنِ النَّوْفَلِيِّ ، عَنِ السَّكُونِيِّ :عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليه‌السلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : جَاهِدُوا ، تَغْنَمُوا  

 

ضعف این روایت روشن تر از انست که نیازی به بیان داشته باشد چرا که در ایات وروایات دیگر امده که اعمال انسان بسته به نیت وهدف اوست و اگر مجاهدی هدفی بجز الله داشته باشد هدفش همان غنیمت اوست مثل روایت شهید راه خر :در استعاذه آورده : مرویست که در زمان خاتم الانبیا محمد(ص) در یکی از جبهه های جنگ یکنفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد،یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوارسفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت:که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد.قتیل الحمار  

 

مجاهدراه زن :و مردى براى آن ، كه زنى را به همسرى خود در آورد مهاجرت كرد، او را مهاجر قيس ناميدند(حدثنا محمد بن علي الصائغ ثنا سعيد بن منصور ثنا أبو معاوية عن الأعمش عن شقيق قال قال عبد الله : من هاجر يبتغي شيئا فهو له قال : هاجر رجل ليتزوج امرأة يقال لها أم قيس وكان يسمى مهاجر أم قيس . طبراني )در حديث عباده بروايت نسايي از پيامبر خدا صلى الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : ((هر كس به جهاد رود و نيتش تنها به دست آوردن زانوبند شترى باشد براى او همان چيزى است كه نيت كرده است .  و قبلا هم دیدیم که جهاد فقط در رکاب نبی یا وصی معصومش جائز است بنص ایات : یا ایها النبی جاهد الکفار ... و طبق احادیث صحیح جهاد در رکاب غیر معصوم مثل خوردن گوشت خوک حرام است ...

 

و توصیه امام هشتم ع به افراد تندروی انقلابی که دایم بفکر جهاد وقتال بودند این بود که بجای جنگ به حج خانه خدا بروید و در خانه خود منتظر ظهور قائم عج باشید تا ثواب مجاهدین بدر را ببرید ... :عبد اللّه بن مغيره گويد: من مى‌شنيدم كه محمّد بن عبد اللّه به امام رضا عليه السّلام عرضه داشت: پدرم از خاندانش از پدرانش نقل كرد كه به يكى از اهل بيت عليهم السّلام گفت: در كشور ما مرزى به نام قزوين و دشمنى به نام ديلم وجود دارد مى‌توان با آنان جهاد كرد يا در آنجا مرزبانى نمود؟فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه، پس خانه خدا را حج نماييد.او سخن خود را تكرار كرد.فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه. پس خانه خدا را حج نماييد! آيا يكى از شما خوشنود نمى‌شود كه در خانه خود بنشيند و در طول زندگى خويش به خانواده‌اش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. حضرتش انگشت سبابه (اشارۀ) دست راست و چپ خود را در كنار هم قرار داد سپس ادامه داد: نمى‌گويم اين گونه: او با اين سخن انگشت اشاره دست خود را با انگشت ميانى كه در كنار آن است، كنار هم قرار داد و فرمود: چون اين انگشت (يعنى وسطى) از ديگرى (يعنى اشاره) بزرگ‌تر است.آن‌گاه امام رضا عليه السّلام (پس از پايان سخن محمّد بن عبد اللّه) فرمود: راست مى‌گويد. وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْمَعْرُوفِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّه‌بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ لِلرَّضا (ع) وَ أَنَا أَسْمَعُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّهُ قَالَ لَهُ بَعْضُهُمْ إِنَّ بِلَادِنَا مَوْضِعَ رِبَاطٍ يُقَالُ لَهُ قَزْوِينُ وَ عَدُوّاً يُقَالُ لَهُ الدَّيْلَمُ فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْحَدِيثَ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ أَمَا يَرْضَى أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ فِي بَيْتِهِ‌ يُنْقِقُ عَلَي‌ عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهِ هَكَذَا فِي‌ فُسْطَاطِهِ ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ السَّبَّابَتَيْنِ ـ وَ لَاأَقُولُ هَكَذَا ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَي‌ ـ فَإنَّ هَذِهِ أَطْوَلُ مِنْ هَذِهِ؟! فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلامُ: صَدَقَ. کافی 

 @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

پیامبر ص  امام علی ع وامام حسین ع شروع کننده جنگی نبودند و قبل از شروع جنگ ابتدا با احتجاج سعی در انصراف از جنگ را داشتند :در جنگ بدر پیش از آغاز جنگ، پیامبر اکرم )ص( در پی نزول آیه 81 سوره انفال، پیفامی به مشرکان فرستاد: »باید غیر شما با من درگیر شود و من به جنگ با غیر شما درآیم برایم بهتر است؛ پس برگردید.« )واقدی، 1 /81؛ طبرسی، مجمع، 1 /611 )  اگر جنگ ابتدایی بود چرا پیامبر ص اولش پیام صلح داد ؟انه لایقتل غیر المقاتل امیرالمؤمنین على)ع( خطاب به »معقل بن قیس« یکى از فرماندهان سپاهش، هنگامى که او را با سه هزار نفر در مقدمه سپاه خود براى نبرد به شام فرستاد، این گونه مى‏فرماید: »لاتقاتلن الا من قاتلک«; جز با کسى که با تو مى‏جنگد، جنگ مکن )نهج البلاغه، نامه 12). 

 

وکان عهد الى اُمرائه فى فتح مکة ان لایقاتلوا الا من قاتلهم« )البدایة و النهایة: 279/4زهیر بن القین به حسین(ع) گفت: «ای پسر رسول خدا! جنگ با این گروه برای ما آسانتر از جنگیدن با کسانی است که بعدا خواهند آمد. به جان خودم سوگند سپاهی عظیم به جنگ ما خواهد آمد که قبلا هرگز کسی ندیده است. حسین(ع) گفت: «من شروع کنندۀ جنگ نخواهم بود». زهیر بن القین گفت: «بیا به این روستا رفته و در آنجا منزل بگیریم. زیرا همچون دژی در کنار فرات واقع شده است. اگر مانع ما شدند با آنها می‌جنگیم. زیرا جنگیدن با آنها آسان تر از جنگ با کسانی است که بعد می‌آیند. حسین(ع) گفت: «این چه روستایی است؟» گفت: «نام او العَقر است». حسین(ع) گفت: «خدایا از العَقر به تو پناه می برم!».« یَا أَیُّهَا النَّاسُ لا تَتَمنَّوا لِقَاءَ الْعدُو، وَاسْأَلُوا اللَّه العَافِیَهَ » بخاری ومسلم  یعنی: ای مردم روبرو شدن با دشمن را آرزو مکنید و از خداوند سلامتی بخواهید. 

@@@@@@@@@@@@ 
 
 10 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّه‏ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ تَكُنْ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ رَجَعْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِرَّ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة.مردی نزد رسول الله آمد و عرض کرد ای رسول الله من به جهاد بسیار علاقمندم.پیامبر به او فرمودند: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی شد و روزی داده می شوی. و اگر (در این اثناء) بمیری پاداش تو با خداست و اگر (زنده ماندی) و برگشتی، از گناهان برگشته (پاک شده ای) مانند روزی که متولد شدی.پس مرد عرض کرد: ای رسول الله من پدر و مادر سالخورده ای دارم که به گمان خودشان به من انس داشته و دوری مرا خوش ندارند.رسو الله فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جان من در دست اوست مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از يك سال جهاد بهتر است. 

 

زیدیه چون ابوبکر وعمر را قبول دارند فتوحات و جنگهای ایشان را هم قبول دارند ولی ایمه شیعه مخالف جنگ و خروج بر سلاطین قبل از ظهور قائم ال محمد عج هستند چون فایده ای ندارد  و موجب زحمت ائمه وشیعیان ایشان میشود مثل جوجه ای که کودکان با ان بازی کنند : ...وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ‏ بِهِ‏ الصِّبْيَانُثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا.١١ ـ باب كيفية الدعاء إلى الإِسلام[ ١٩٩٥٣ ]

 

١ ـ محمّد بن يعقوب ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن القاسم بن محمّد ، عن المنقري ، عن سفيان بن عيينة ، عن الزهري قال : دخل رجال من قريش على علي بن الحسين ( عليهما السلام ) فسألوه كيف الدعوة إلى الدين ؟ فقال : تقول بسم الله الرحمن الرحيم أدعوك إلى الله عزّ وجلّ وإلى دينه ، وجماعه أمران : أحدهما معرفة الله عزّ وجلّ ، والآخر العمل برضوانه ، وإنّ معرفة الله عزّ وجلّ أن يعرف بالوحدانية والرأفة والرحمة والعزة والعلم والقدرة والعلو على كلّ شيء ، وأنّه النافع الضار القاهر لكلّشيء ، الذي لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير ، وأنّ محمّداً عبده ورسوله ، وأنّ ما جاء به هو الحق من عند الله عزّ وجلّ ، وما سواه هو الباطل ، فإذا أجابوا إلى ذلك فلهم ما للمسلمين وعليهم ما على المسلمين.ورواه الشيخ بإسناده عن محمّد بن الحسن الصفار ، عن علي بن محمّد القاساني ، عن القاسم بن محمّد ، عن سليمان بن داود المنقري طاووسی تاریخدان درباره حضور امام حسین (ع) و امام حسن (ع) در فتوحات گفت: این یک روایت ضعیف نیست بلکه کذب محض است. شیعیان اصلاً در فتوحات شرکت نمی کردند. من در اصحاب ائمه کسی که اهل فتوحات باشد کسی را پیدا نکردم بجز بشیر رهال که گفتند از اصحاب امام باقر (ع) است و من در رساله ام ثابت کردم ایشان زیدی بوده و در قیام ابراهیم عبد الله بن الحسن کشته می شود و اصلاً ارتباطی به امامان ما نداشته است. 

 

واما چرا زید بن علی اشتباه کرد بروایت کافی : «عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ خَرَجْتُ مَعَهُ قَالَ فَقَالَ لِي فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِي قَالَ قُلْتُ لَا مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكٌ وَ إِنْ لَا تَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ»در این روایت ابان بن عثمان نقل می کند از مومن الطاق احول، که مناظره ای با جناب زید بن علی داشته است. جناب زید بن علی در زمان امام باقر و ابتدای قرن دوم، مقدمات قیامی را فراهم می کند و مدتی هم مخفی بوده و دعوت می کردند؛ بعد در زمان امامت امام صادق(ع) در سال 121 قیام می کنند و در کوفه به شهادت می رسند. در این گفتگو جناب زید، مومن الطاق را دعوت به قیام می کند که به جریان او بپیوندد. این مناظره در زمان مخفی بودن ایشان بوده است که در روایت به آن تصریح شده است.
جناب زید سوال می کند که اگر کسی از ما اهل بیت درب خانه تو را برای قیام بزند، آیا با او خروج می کنی؟ احول جواب می دهد اگر این فرد پدر شما یا برادر شما –یعنی امام سجاد و امام باقر علیهم السلام- باشد، قبول می کنم. جناب زید می فرماید: من قصدم خروج بر این قوم جبار است که با آنها جهاد کنم. شما هم با من خروج کن. احول جواب می دهد که من این کار را نمی کنم.
جناب زید سوال می کند: می خواهی جانت را حفظ کنی درحالیکه من در معرض خطر هستم؟ احول جواب می دهد من یک جان بیشتر ندارم. اگر در زمین حجتی برای خدا هست، اگر با شما خروج کنم هلاک می شوم و اگر همراه نشوم و با آن امام مفترض الطاعه همراه باشم، نجات پیدا کرده ام. و اگر هم در زمین حجت الهی در کار نیست، اینکه من با شما قیام کنم یا نکنم چه فرقی می کند؟! احول مفروض گرفته است که جناب زید امام و حجت الهی نیست و ظاهراً این مورد پذیرش جناب زید هم هست. و نیز مفروض گرفته است که این حرکت ایشان مورد تایید امام و حجت الهی نیست. در ادامه روایت فرموده: «قَالَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَى الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ بَلِ الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ  يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ  عَلى  إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتَّى كَانُوا لَا يَكِيدُونَهُ وَ لَكِنْ كَتَمَهُمْ ذَلِكَ فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ»جناب زید در جواب فرموده پدرم امام سجاد علیه السلام، من را کنار خود سر سفره غذا می نشاند و غذای من را سرد می کرد و به من می داد که آسیب نبینم. آیا تو فکر می کنی که پدرم اینگونه دلسوز من بوده است و نگران داغی غذا بوده است ولی در مورد دین من به من خبر نداده است و نگران آتش جهنم بر من نبوده است؟! من را رها کرده است که در موت جاهلی بمیرم؟! به تو دین خدا را یاد داده است ولی به من تعلیم نفرمودند؟!
مومن الطاق در جواب می گوید اتفاقاً بخاطر نگرانی شما بر جهنم به شما خبر نداده است که برادرتان و بعد فرزند ایشان امام بر شما خواهد بود. زیرا احتمال می دادند که شما امامت برادر و فرزندان آنها را بر خودتان قبول نکنید و لذا کافر بر امام می شوید. ولی اگر خبر نداشته باشید، در این امر مستضعف هستید و مورد شفاعت قرار خواهید گرفت. ولی به من خبر دادند زیرا این مقدار از شفقتی که به شما داشتند را به من نداشتند. بعد جناب احول استشهاد بر داستان جناب یوسف(ع) و برادران می کند که حضرت یعقوب(ع) مقام و رفعت جایگاه و خواب عجیب جناب یوسف را می گوید به برادرانت نگو که اینها بر علیه تو ممکن است کیدی داشته باشند. در واقع ایشان نگران حسادت برادران بر جناب یوسف بودند. و شما هم در همین موضع بودید و پدر شما به همین خاطر شما را مطلع نکرده است.  یک نظر عدم حجیت و ادعای امامت ناحق را به جناب زید نسبت می دهند. یک نظر مستضعف بودن و خیرخواهی و مجاهد فی سبیل الله بودن ایشان است. یک نظریه هم حجیت قیام و ذیل امامت امام صادق علیه السلام بودن را بیان کرده اند که مرحوم مجلسی در مرآة العقول این نظریه را بعید می شمرند کافی.  اى برادر من! من تو را به خدا پناه مى‌دهم از آنكه فردا در زباله دان كوفه بر دار آويخته گردى! در اين حال چشمان حضرت اشكبار گرديد، و اشكهايش همين طور سَيَلان داشت، و سپس فرمود: خداوند حاكم باشد ميان ما و ميان كسى كه پرده و حجاب ما را پاره مى‌كند، و حقِّ ما را انكار مى‌نمايد، و سرّ ما را فاش مى‌گرداند، و ما را به غير جدّمان نسبت مى‌دهد، و دربارۀ ما مى‌گويد آنچه ما در حقيقت خودمان آن را نگفته‌ايم!! خاطره ای از بحث با این افراطیون داشتیم اخرش گفتم امام ما امام باقر ع وامام صادق ع است و امام شما هم زید بن علی وفرزندش !  - عيسي‌ بن‌ زيد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ از ثِقَاتِ محمد بود، وي‌ به‌ محمد گفت‌: براي‌ بيعت‌ گرفتن‌ از جعفر بن‌ محمد بايد با او به‌ غلظت‌ و تندي‌ رفتار كني‌! لهذا حضرت‌ را إحضار كردند، و با خشونت‌ خواستند از آن‌ حضرت‌ بيعت‌ بگيرند. حضرت‌ قدري‌ سخن‌ گفتند: عيسي‌ گفت‌: لَوْ تَكَلَّمْتَ لَكَسَرْتُ فَمَكَ! «اگر دهان‌ به‌ گفتار بگشائي‌، دهانت‌ را خرد مي‌كنم‌!»حضرت‌ به‌ محمد گفتند: أمَا وَاللهِ! يَا أكْشَفُ، يَا أزْرَقُ! لَكَأنِّي‌ بِكَ تَطْلُبُ لِنَفْسِكَ جُحْراً تَدْخُلُ فِيهِ! وَ مَا أنْتَ فِي‌ الْمَذْكُورِينَ عِنْدَ اللِّقَاءِ! وَ إنِّي‌ لاظُنُّكَ إذَا صُفِّق خَلْفَكَ، طِرْتَ مِثْلَ الْهِيقِ النَّافِرِ.«آگاه‌ باش‌! اي‌ نامبارك‌ موي‌! اي‌ زاغ‌ چشم‌! سوگند به‌ خداوند كه‌: گويا من‌ مي‌يابم‌ تو را كه‌ در جستجوي‌ سوراخي‌ هستي‌ كه‌ در آن‌ براي‌ حفظ‌ جانت‌ داخل‌ گردي‌! و تو از نام‌آوران‌ در هنگام‌ جنگ‌ نيستي‌. و من‌ چنين‌ معتقدم‌ كه‌: تو مردي‌ هستي‌ كه‌ اگر در پشت‌ سرت‌ صداي‌ دست‌ زدن‌ بلند شود، چنان‌ از دهشت‌ نگران‌ مي‌گردي‌ كه‌ مانند شترمرغ‌ نر گريزان‌، بر هوا جستن‌ مي‌كني‌ أَوْ أَنْ يَكُونَ فِيهِمْ أَخْضَرُ أَزْرَقُ. .ودر اخبار دیگری امده که شیعه چشم ازرق نیست !  فقال له عیسى بن زید: أسلم تسلم: فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أحدثت نبوة بعد محمد صلى الله علیه وسلم فقال له محمد: لا ولکن بایع تأمن على نفسک ومالک وولدک، ولا تکلفن حربا، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: ما فی حرب ولا قتال ولقد تقدمت إلى ابیک وحذرته الذی حاق به ولکن لا ینفع حذر من قدر، یا ابن أخی علیک بالشباب ودع عنک الشیوخ، فقال له محمد: ما أقرب ما بینی وبینک فی السن، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: إنی لم اعازک(38) ولم أجئ لاتقدم علیک فی الذی أنت فیه، فقال: له محمد: لا والله لابد من أن تبایع، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: ما فی یا ابن أخی طلب ولا حرب وإنی لارید الخروج إلى البادیة فیصدنی ذلک ویثقل علی حتى تکلمنی فی ذلک الاهل غیر مرة، ولا یمنعنی منه إلا الضعف، والله والرحم أن تدبر عنا ونشقى بک، فقال له: یا أبا عبدالله قد والله مات أبوالدوانیق - یعنی أبا جعفر - فقال له أبوعبدالله علیه السلام: وما تصنع بی وقد مات؟ قال: ارید الجمال بک، قال: ما إلى ما ترید سبیل، لا والله ما مات أبوالدوانیق إلا أن یکون مات موت النومقال: والله لتبایعنی طائعا أو مکرها ولا تحمد فی بیعتک، فأبى علیه إباء شدیدا وأمر إلى الحبس، فقال له عیسى بن زید: أما إن طرحناه فی السجن وقد خرب السجن ولیس علیه الیوم غلق، خفنا أن یهرب منه، فضحک أبوعبدالله علیه السلام، ثم قال: لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم أو تراک تسجننی؟ قال: نعم والذی أکرم محمدا صلى الله علیه وآله بالنبوة لاسجننک ولاشددن علیک، فقال عیسى بن زید: احبسوه فی المخبأ - وذلک دار ریطة الیوم(39) - فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله إنی سأقول ثم أصدق، فقال له عیسى ابن زید لو تکلمت لکسرت فمک، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله یا أکشف یا ازرق لکأنی بک تطلب لنفسک جحرا تدخل فیه وما أنت فی المذکورین عند اللقاء وإنی لاظنک إذا صفق خلفک، طرت مثل الهیق النافر(40) فنفر علیه محمد بانتهار: احبسه و وشدد علیه واغلظ علیه، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله لکأنی بک خارجا من سدة أشجع إلى بطن الوادی وقد حمل علیک فارس معلم(41) فی یده طرادة نصفها أبیض ونصفها أسود، على فرس کمیت أقرح(42) فطعنک فلم یصنع فیک شیئا وضربت خیشوم فرسه فطرحته وحمل علیک آخر خارج من زقاق آل أبی عمار الدئلیین(43) علیه غدیرتان مضفورتان، وقد خرجتا من تحت بیضة، کافی کلینیخدا عاقبت همه را ختم بخیر کند ببینید عجب اوضاع وحشتناکی بین فرزندان ائمه وجود داشته است !!!!!!!!!!!!!!!  لما رواه الراوندي في الخرائج عن الحسن بن راشد قال : ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبد الله عليه‌السلام فقال : لا تفعل رحم الله عمي ، أتى أبي فقال : إني أريد الخروج على هذا الطاغية فقال : لا تفعل فإني أخاف أن تكون المقتول المصلوب على ظهر الكوفة ، أما علمت يا زيد أنه لا يخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، ثم قال : ألا يا حسن إن فاطمةحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار ، وفيهم نزلت : « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ » فإن الظالم لنفسه الذي لا يعرف الإمام ، والمقتصد العارف بحق الإمام ، والسابق بالخيرات هو الإمام ، ثم قال : يا حسن إنا أهل بيت لا يخرج أحدنا من الدنيا حتى يقر لكل ذي فضل بفضله.  مرات العقول  و اثبات جهالت زید بن علی به کتاب وسنت از زبان امام باقر ع :16- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْجَارُودِ عـَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرِ بْنِ دَابٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع دَخـَلَ عـَلَى أَبـِى جـَعـْفـَرٍ مـُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَعَهُ كُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَدْعُونَهُ فِيهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ يُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ يَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَذِهِ الْكُتُبُ ابـْتـِدَاءٌ مـِنـْهـُمْ أَوْ جَوَابُ مَا كَتَبْتَ بِهِ إِلَيْهِمْ وَ دَعَوْتَهُمْ إِلَيْهِ فَقَالَ بَلِ ابْتِدَاءٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمـَعْرِفَتِهِمْ بِحَقِّنَا وَ بِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لِمَا يَجِدُونَ فِى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ مـِنْ وُجُوبِ مَوَدَّتِنَا وَ فَرْضِ طَاعَتِنَا وَ لِمَا نَحْنُ فِيهِ مِنَ الضِّيقِ وَ الضَّنْكِ وَ الْبَلَاءِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِى الْأَوَّلِينَ وَ كـَذَلِكَ يـُجـْرِيـهـَا فـِى الْآخـِرِيـنَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِيعِ وَ أَمْرُ اللَّهِ يَجْرِى لِأَوْلِيـَائِهِ بـِحـُكـْمٍ مـَوْصـُولٍ وَ قَضَاءٍ مَفْصُولٍ وَ حَتْمٍ مَقْضِيٍّ وَ قَدَرٍ مَقْدُورٍ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى لِوَقـْتٍ مـَعـْلُومٍ فـَلَا يـَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فـَلَا تـَعـْجـَلْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَا تَسْبِقَنَّ اللَّهَ فَتُعْجِزَكَ الْبَلِيَّةُ فـَتـَصـْرَعـَكَ قَالَ فَغَضِبَ زَيْدٌ عِنْدَ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ جَلَسَ فِى بَيْتِهِ وَ أَرْخـَى سـِتْرَهُ وَ ثَبَّطَ عَنِ الْجِهَادِ وَ لَكِنَّ الْإِمَامَ مِنَّا مَنْ مَنَعَ حَوْزَتَهُ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ حـَقَّ جـِهـَادِهِ وَ دَفـَعَ عـَنْ رَعـِيَّتـِهِ وَ ذَبَّ عـَنْ حـَرِيمِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَلْ تَعْرِفُ يَا أَخِى مِنْ نـَفـْسـِكَ شـَيـْئاً مـِمَّا نـَسـَبـْتـَهَا إِلَيْهِ فَتَجِى ءَ عَلَيْهِ بِشَاهِدٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ حُجَّةٍ مِنْ رَسـُولِ اللَّهِ ص أَوْ تَضْرِبَ بِهِ مَثَلًا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً وَ فَرَضَ فـَرَائِضَ وَ ضـَرَبَ أَمـْثـَالًا وَ سـَنَّ سـُنـَنـاً وَ لَمْ يـَجـْعَلِ الْإِمَامَ الْقَائِمَ بِأَمْرِهِ شُبْهَةً فِيمَا فـَرَضَ لَهُ مـِنَ الطَّاعـَةِ أَنْ يـَسْبِقَهُ بِأَمْرٍ قَبْلَ مَحَلِّهِ أَوْ يُجَاهِدَ فِيهِ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـِى الصَّيـْدِ لا تـَقـْتـُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ أَ فَقَتْلُ الصَّيْدِ أَعْظَمُ أَمْ قـَتـْلُ النَّفْسِ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ مَحَلًّا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ فَجَعَلَ الشُّهُورَ عِدَّةً مـَعـْلُومـَةً فَجَعَلَ مِنْهَا أَرْبَعَةً حُرُماً وَ قَالَ فَسِيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غـَيـْرُ مـُعـْجـِزِى اللّهِ ثـُمَّ قـَالَ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمـُشـْرِكـِيـنَ حـَيـْثُ وَجـَدْتـُمُوهُمْ فَجَعَلَ لِذَلِكَ مَحَلًّا وَ قَالَ وَ لاتَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّك احِ حَتّى يـَبـْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً فَإِنْ كُنْتَ عَلَى بَيِّنَةٍ مـِنْ رَبِّكَ وَ يـَقـِيـنٍ مـِنْ أَمـْرِكَ وَ تِبْيَانٍ مِنْ شَأْنِكَ فَشَأْنَكَ وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً أَنْتَ مِنْهُ فـِى شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ وَ لَا تَتَعَاطَ زَوَالَ مُلْكٍ لَمْ تَنْقَضِ أُكُلُهُ وَ لَمْ يَنْقَطِعْ مَدَاهُ وَ لَمْ يَبْلُغِ الْكِتَابُ أَجَلَهُ فَلَوْ قَدْ بَلَغَ مَدَاهُ وَ انْقَطَعَ أُكُلُهُ وَ بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ لَانْقَطَعَ الْفَصْلُ وَ تـَتَابَعَ النِّظَامُ وَ لَأَعْقَبَ اللَّهُ فِى التَّابِعِ وَ الْمَتْبُوعِ الذُّلَّ وَ الصَّغَارَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَكَانَ التَّابِعُ فِيهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوعِ أَ تُرِيدُ يَا أَخِى أَنْ تُحْيِيَ مِلَّةَ قَوْمٍ قَدْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ عَصَوْا رَسُولَهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ ادَّعَوُا الْخـِلَافـَةَ بـِلَا بـُرْهـَانٍ مـِنَ اللَّهِ وَ لَا عـَهـْدٍ مـِنْ رَسُولِهِ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ يَا أَخِى أَنْ تَكُونَ غَداً الْمـَصـْلُوبَ بـِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ ارْفَضَّتْ عَيْنَاهُ وَ سَالَتْ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مـَنْ هـَتـَكَ سِتْرَنَا وَ جَحَدَنَا حَقَّنَا وَ أَفْشَى سِرَّنَا وَ نَسَبَنَا إِلَى غَيْرِ جَدِّنَا وَ قَالَ فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِى أَنْفُسِنَااصول كافى جلد 2 صفحه 170 روايت تأليف:ثقة الاسلام ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي رحمه اللهالمتوفى سنة 328 / 329 ه‍16

 

ترجمه روايت شريفه :زيـد بـن عـلى بـن الحـسـن ، خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام رسـيـدو نـامـه هـائى از اهـل كـوفـه هـمراه داشت كه او را بطرف خود خوانده و از اجتماع خود آگاهش نموده و دستور نـهضت داده بودند، امام باقر عليه السلام به او فرمود: اين نامه ها از خود آنها شروع شده يـا جـواب نامه ايست كه به آنها نوشته اى و ايشان را دعوت كرده اى ؟ گفت : ايشان شروع كـرده انـد، زيـرا حـق مـا را مـيـشـنـاسـنـد و قـرابـت مـا را بـا رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله مـيـدانـنـد و در كـتـاب خـداى عزوجل وجوب دوستى و اطاعت ما را مى بينند و فشار و گرفتارى و بلا كشيدن ما را مشاهده ميكنند.اطـاعـت (مـردم از پـيـشـوا) از طـرف خـداى عـزوجـل واجـب گـشته و روشى است كه خدا آنرا در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجـرا مـيـكنند، و اطاعت نسبت بيك نفر از ماست و دوستى نسبت به همه ما و امر خدا (امامت و وجوب اطـاعـت يـا خـروج و نـهـضـت يـا صـبـر بـر اذيـت ) نـسـبت به اوليائش جارى ميشود طبق حكمى (مـتـصـل از امـامـى بـامـام ديـگـر) و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و انـدازه اى بـى كـم و زيـاد و مـوعـدى مـعـيـن در وقـتـى مـعـلوم (حـاصـل ايـنـكه امور مربوط به امام از طرف خدا اندازه و مدتش معين ميشود و حتمى و قطعى و لايـتـغـيـر است ) مبادا كسانيكه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچگونه بى نيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب بندگانش شتاب نـمـيـكـنـد (زمـان رسـيدن دولت حق را پيش نمياندازد) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و به خاكت اندازد.زيـد در ايـنجا خشمگين شد و گفت : امام از ما خاندان آنكس نيست كه در خانه نشيند و پرده را بـيـنـدازد و از جهاد جلوگيرى كند. امام از ما خاندان كسى است كه از حوزه خود، دفاع كند و چـنـانـكـه سـزاوارسـت در راه خـدا جـهـاد كند و نيز از رعيتش دفاع كند و دشمن را از حريم و پيرامونش ‍ براند.امـام بـاقر عليه السلام فرمود: اى برادر، تو آنچه را به خود نسبت دادى ، حقيقة هم در خود مـى بـيـنـى بـطـورى كـه بـتـوانـى بـراى آن دليـلى از كـتـاب خـدا يـا بـرهـانـى از قـول پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عليه و آله بياورى و يا نمونه و مانندى براى آن ذكر كنى ؟ (يـعنى تو كه خود را براى جهاد و زمامدارى مسلمين آماده كرده اى چنين شايستگى را در خود سـراغ دارى ؟) همانا خداى عزوجل حلال و حرامى وضع فرموده و چيزهائى را واجب ساخته و مثلهائى زده و سنتهائى را مقرر داشته و براى امامى كه به امر او قيام ميكند نسبت به اطاعتي كه بـراى او واجـب سـاخـته ، شبهه و ترديدى باقى نگذاشته تا امام بتواند امرى را پيش از رسـيـدن وقـتـش انجام دهد يا در راه خدا پيش از فرا رسيدن موقعش جهاد كند. در صورتيكه خـداى عـزوجـل دربـاره شكار مى فرمايد: (((وقتى كه محرم هستيد شكار را نكشيد 95 سوره 5))) آيـا كـشـتن شكار مهمتر است يا كشتن انسانيكه خدايش ‍ محترم شمرده ، خدا براى هرچيز مـوعدى معين كرده ، چنانچه مى فرمايد: (((چون از احرام در آمديد شكار كنيد 3 سوره 5 ـ))) و فـرمـوده اسـت (((شـعائر خدا و ماههاى حرام را حلال نكنيد 2 سوره 5 ـ))) و ماهها را شماره مـعـلومـى قـرار داد (12 مـاه ) و چـهـار مـاه از آن را حـرام سـاخـت و فرمود: (((چهار ماه در زمين گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نسازيد 2 سوره 9 ـ))) سپس فرمود: (((چون ماههاى حرام سپرى شد، مشركين را در هر كجا يافتيد بكشيد 5 سوره 9 ـ))) پس براى كشتن موعدى قرار داد و باز فرموده است : (((قصد بستن عقد زناشوئى نكنيد تا مدت مقرر بسر رسد))) (عده زن سپرى شود) پس خدا براى هر چيزى موعدى و براى هر موعدى نوشته اى مقرر داشته است .اكـنـون اگـر تـو از پروردگارت گواهى دارى و نسبت به امر خود يقين دارى و كارت پيشت روشـن است خود دانى وگرنه امرى را كه نسبت به آن شك و ترديد دارى پيرامونش نكرد، و براى از ميان رفتن سلطنتى كه روزيش را تمام نكرده و به پايان خود نرسيده و موعد مقررش نيامده قيام مكن ، كه اگر پايانش برسد و روزيش بريده شود و موعد مقررش برسد، حكم قـطـعـى بـريـده شـود (فاصله ايكه براى دولت حق رخ داده بود بريده شود) و نظام حق پـيـوسـتـه گـردد و خـدا بـراى فـرمـانـده و فـرمـانـبـر (دولت بـاطـل ) خـوارى و زبـونـى در پـى آرد، بـخدا پناه ميبرم از اماميكه از وقت شناسى گمراه گـردد، (وقـت قـيـام و خـروج خـود را نـشـنـاسد) و فرمانبران نسبت به آن داناتر از فرمانده بـاشـنـد (يـعـنـى امام بر حقي كه به حكم خدا سكوت و گوشه گيرى اختيار كرده از پيشواى باطلي كه بيجا و بي موقع قيام كرده داناتر باشد).بـرادرم ! تـو مـى خـواهـى مـلت و آيين مردمى را زنده كنى كه به آيات خدا كافر شدند و نافرمانى پيغمبرش كردند و بدون رهبرى خدا پيرو هواى نفس خود شدند و بدون دليلى از جانب خدا و فرمانى از پيغمبرش ‍ ادعاى خلافت كردند؟بـرادرم ! تـرا در پـنـاه خـدا مـى بـرم از ايـنـكه فردا در كناسه بدار آويخته شوى آنگاه چشمان حضرت جوشيد و اشكش جارى شد و فرمود: ميان ما و آنكه پرده ما را دريد و حق ما را انكار كرد و راز ما را فاش ‍ ساخت و ما را به غير جدمان نسبت داد و درباره ما چيزى گفت كه خود نگفتيم ، خدا داور باشد. همانطور که محققین میدانند متن حدیث در کمال صحت است هر چند دربعض رجالش نقصی باشد چون موید به احادیثی صحیح مانند حدیث صحیح ملاقات امام صادق ع با صوفیه  که  امام جهل انها به کتاب وسنت را روشن میکنند : فبئس ما ذهبتم فیه وحملتم الناس علیه من الجهل بکتاب الله عزوجل، و سنه نبیه صلی الله علیه و آلهو سلم و أحادیثه التی یصدقها الکتاب المنزل، وردکم ایاها بجهالتکم، و ترککم النظر فی غرائب القرآن من التفسیر بالناسخ و المنسوخ، و المحکم والمتشابه، و الأمر و النهی  

 

و همچنین در صحیحه عتبه عبدالکریم هاشمی و ....«عَبْدِالْكَرِيمِ بْنِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) بِمَكَّةَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ وَ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ وَ حَفْصُ بْنُ سَالِمٍ مَوْلَى ابْنِ هُبَيْرَةَ وَ نَاسٌ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ وَ ذَلِكَ حِدْثَانُ قَتْلِ الْوَلِيدِ»در وسائل الشیعه و ...در روایت صحیحه عبدالکریم بن عتبه هاشمی گوید در آن ایام کشته شدن ولید خلیفه اموی در شام در مکه نزد حضرت امام صادق(ع) در جلسه‌ای نشسته بودیم که برخی از بزرگان معتزله که در بین آنها عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و حفص بن سالم و غلام ابن هبیره و گروهی دیگر از سران معتزله که اعتقاد به امامت امام صادق(ع) نداشتند مسائلی مطرح شد تا اینکه آن گروه بیان مطلب اصلی را که به خاطرش نزد امام آمدند را به عمرو بن عبید واگذار کردند و عمرو بن عبید مطالب مفصلی بیان کرد و از جمله گفت حالا که ولید به قتل رسید و در شام اختلاف است؛ ما محمد بن عبدالله بن حسن را برای خلافت در نظر گرفتیم که تحت لوای او باشیم و با دشمنانش مبارزه کنیم و اکنون از شما درخواست می‌کنیم به ما بپیوندی چون ما برای پیروزی به تو و شیعیانت نیاز داریم وگرنه بنی امیه دوباره پیروز می‌شوند. امام صادق(ع) ابتدا از جمع پرسیدند آیا حرف همه شما همین است؟ آنان گفتند آری. امام پس از حمد پروردگار فرمودند فرض کنیم که همه را جمع کردید و پیروز شدید احکام اسلام را چگونه اجرا خواهید کرد؟ و در این راستا مواردی از حوادث از جمله کیفیت جنگ با کفار و مشرکین و مجوس و تفاوت آن‌ها را از آنان پرسیدند و آنان از جواب درماندند و ضمن دیگر پرسش‌ها برای جلسه روشن شد که آنان علم لازم برای حکومت و ولایت را ندارند. داستان مفصل است و محل شاهد ما ذیل روایت است که می‌گوید:«ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ فَقَالَ يَا عَمْرُو اتَّقِ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ أَيُّهَا الرَّهْطُ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي وَ كَانَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ.»حضرت امام صادق(ع) رو به عمرو کردند و فرمودند از خدا بترس و نیز خطاب به آن گروه هم فرمودند از خدا بترسید: همانا پدرم در حالیکه بهترین فرد روی زمین و عالمترین روی زمین به کتاب خدا بود؛ فرمود پیامبر(ص) فرموده است کسی که با شمشیر مردم را مجبور به اطاعت از خود نماید در حالیکه اعلم و عالم‌تر از او در روی زمین وجود دارد این چنین شخصی گمراه است و کسی است که ادعایی می‌کند که در او نیست متکلف است یعنی به چیزی ادعا می‌کند ولی دارای آن نیست.پس از این روایت استفاده می‌کنیم کسی که ادعای امامت بکند و غیر اعلم باشد گمراه و ضال و مضل است پس غیر اعلم صلاحیت برای ادعای ولایت امر ندارد پس باید دارای شرط علم باشد البته وقتی شرط اعلم بودن در این روایت آمده است شرطیت عالم بودن به طریق اولی مطرح است و مقصود ما از این روایت فعلا استدلال به شرطیت علم است و بحث شرطیت یا عدم شرطیت اعلمیت بعداً مورد بررسی قرار می‌گیرد.. «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ‌ مَنْ خَرَجَ يَدْعُو النَّاسَ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ كَافِرٌ.»فضیل بن یسار گفت از امام صادق(ع) شنیدم فرمود اگر از میان مردم کسی بیاید و خروج کند و دعوت به طرف خودش نماید و خودش را بعنوان ولی امر معرفی کند در حالی‌که در بین آنان شخص اعلم وجود داشته باشد این شخص گمراه است و بدعتی ایجاد کرده است.
در ذیل این روایت هم می‌فرماید کسی که ادعای امامت بکند در حالی‌که شرایط امامت را ندارد کافر است .. در کتاب کافی بجای لفظ اعلم لفظ افضل امده است .
بنابراین با توجه به مجموع این اخبار که موید و مقوی همدیگرند مشخص میشود که قیام زید مورد تایید حضرات معصومین نبوده چون استعجال در امر محسوب میشده و مومنین واقعی مانند احول در مناظره خود با زید بخوبی حجت را بر وی تمام نمود .... و خدای متعال لا یعجل لعجلة العباد . وطبق احادیث دیگر هر گونه خروج وقیامی قبل از قیام مهدی عج بیفایده است و فقط  موجب رنج وزحمت ائمه و شعیان میشود .جالبتر اینکه در زمان ائمه که مردم میتوانستند این قبیل شبهات را از ائمه سوال کنند اینهمه اختلاف است حال ببینید در زمان ما که امام ع غائب است و ناسخ ومنسوخ  ایات وروایات هم درآمیخته اند ! يج : روي عن الحسن بن راشد قال : ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبدالله فقال : لاتفعل! رحم الله عمي ، أتى أبي فقال : إني اريد الخروج على هذا الطاغية ، فقال : لاتفعل ، فاني أخاف أن تكون المقتول المصلوب على ظهر الكوفة ، أما علمت يا زيد أنه لايخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، ثم قال : ألا يا حسن إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار ، وفيهم نزلت « ثم أورثنا الكتاب الذين اصفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات » فإن الظالم لنفسه الذي لايعرف الامام ، والمقتصد العارف بحق الامام ، والسابق بالخيرات هو الامام ثم قال : يا حسن إنا أهل بيت لايخرج أحدنا من الدنيا حتى يقر لكل ذيفضل بفضله الخرائج والجرائح ص ١٩٦. لى : ابن موسى ، عن علي بن الحسين العلوي العباسي ، عن الحسن ابن علي الناصر ، عن أحمد بن رشد ، عن عمه أبي معمر سعيد بن خيثم ، عن أخيه معمر قال : كنت جالسا عند الصادق جعفر بن محمد 7 فجاء زيد بن علي بن الحسين : فأخذ بعضادتي الباب ، فقال له الصادق 7 : يا عم اعيذك بالله أن تكون المصلوب بالكناسة ، فقالت له ام زيد : والله ما يحملك على هذا القول غير الحسد لابني فقال : يا ليته حساد ياليته حسدا ياليته حسدا ثلاثلا ثم قال : حدثني أبي ، عن جدي 8 أنه يخرج من ولده رجل يقال له : زيد يقتل بالكوفة ويصلب بالكناسة يخرج من قبره نبشا تفتح لروحه أبواب السماء يتبهج به أهل السماوات يجعل روحه في حوصلة طير خضر يسرح في الجنة حيث يشاء لى : الطالقاني ، عن أحمد الهمداني ، عن المنذر بن محمد ، عن جعفر ابن سليمان ، عن أبيه ، عن عمرو بن خالد قال : قال زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب : : في كل زمان رجل منا أهل البيت يحتج الله به على خلقه وحجة زماننا ابن أخي جعفر بن محمد لايضل من تبعه ولا يهتدي من خالفه  


زید بن علی همان ادعای ابوحنیفه را داشت که میگفت من ناسخ ومنسوخ را میشناسم ؟؟!!!
ـ كتاب مقتضب الاثر في النص على الاثني عشر لابن عياش ، عن عبدالصمد ابن علي ، عن أحمد بن موسى ، عن داود الرقي قال : دخلت على جعفر بن محمد ص فقال : ما الذي أبطأبك عنا يا داود؟ فقلت : حاجة عرضت لي بالكوفة هي التي أبطأت بي عنك جعلت فداك ، فقال لي : ماذا رأيت بها؟ قلت : رأيت عمك زيدا على فرس ذنوب قد تقلد مصحفا وقد حف به فقهاء الكوفة ، وهو يقول : يا أهل الكوفة إني العلم بينكم وبين الله تعالى ، قد عرفت ما في كتاب الله من ناسخه ومنسوخه ، فقال أبوعبدالله : يا سماعة بن مهران أئتني بتلك الصحيفة فأتاه بصحيفةبيضاء فدفعها إلي وقال لي : اقرأ هذه بما اخرج إلينا أهل البيت ، يرثه كابر عن كابر من لدن رسول الله ص فقرأتها فإذا فيها سطران ، السطر الاول : لا إله إلا الله محمد رسول الله ، والسطر الثاني « إن عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السماوات والارض منها أربعة حرم ذلك الدين القيم »  علي بن أبي طالب والحسن بن علي ، والحسين بن علي ، وعلي بن الحسين ، محمد بن علي ، وجعفر بن محمد ، وموسى بن جعفر ، وعلي بن موسى ، ومحمد بن علي وعلي بن محمد ، الحسن بن علي ، والخلف منهم الحجة لله ، ثم قال لي : يا داود أتدري أين كان ومتى كان مكتوبا؟ قلت : يا ابن رسول الله ، الله أعلم ورسوله وأنتم قال : قبل أن يخلق آدم بألفي عام ، فأين يتاه بزيد ويذهب به إن أشد الناس لنا عداوة وحسدا الاقرب إلينا فالاقربمقتضب الاثر ص ٣٤ طبع النجف سنة ١٣٤٦ ه. 
 
 
ني، ، [الغيبة] ، للنعماني سَلاَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ اَلرَّقِّيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ لِي مَا اَلَّذِي أَبْطَأَ بِكَ عَنَّا يَا دَاوُدُ قُلْتُ حَاجَةٌ لِي عَرَضَتْ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ مَنْ خَلَّفْتَ بِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ خَلَّفْتُ بِهَا عَمَّكَ زَيْداً تَرَكْتُهُ رَاكِباً عَلَى فَرَسٍ مُتَقَلِّداً مُصْحَفاً يُنَادِي بِعُلُوِّ صَوْتِهِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَبَيْنَ جَوَانِحِي عِلْمٌ جَمٌّ قَدْ عَرَفْتُ اَلنَّاسِخَ وَ اَلْمَنْسُوخَ وَ اَلْمَثَانِيَ وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِيمَ وَ إِنِّي اَلْعَلَمُ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَكُمْ فَقَالَ لِي يَا دَاوُدُ لَقَدْ ذَهَبْتَ تِلْكَ اَلْمَذَاهِبَ ثُمَّ نَادَى يَا سَمَاعَةَ بْنَ مِهْرَانَ اِئْتِنِي بِسَلَّةِ اَلرُّطَبِ فَأَتَاهُ بِسَلَّةٍ فِيهَا رُطَبٌ فَتَنَاوَلَ رُطَبَةً أَكَلَهَا وَ اِسْتَخْرَجَ اَلنَّوَاةَ مِنْ فِيهِ وَ غَرَسَهَا فِي اَلْأَرْضِ فَفَلَقَتْ وَ نَبَتَتْ وَ أَطْلَعَتْ وَ أَعْذَقَتْ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى شِقٍّ مِنْ عَذْقٍ مِنْهَا فَشَقَّهُ وَ اِسْتَخْرَجَ مِنْهَا رِقّاً أَبْيَضَ فَفَضَّهُ وَ دَفَعَهُ إِلَيَّ وَ قَالَ اِقْرَأْهُ فَقَرَأْتُهُ وَ إِذَا فِيهِ مَكْتُوبٌ سَطْرَانِ اَلْأَوَّلُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ وَ اَلثَّانِي إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ يَوْمَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ  أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ - اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ - عَلِيُّ بْنُ مُوسَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْخَلَفُ اَلْحُجَّةُ ثُمَّ قَالَ يَا دَاوُدُ أَ تَدْرِي مَتَى كُتِبَ هَذَا فِي هَذَا قُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ قَالَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اَللَّهُ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ .
 
 
غيبت نعمانى: داود بن كثير رقى گفت وارد شدم بر حضرت صادق عليه السّلام در مدينه فرمود چه باعث شده كه مدتى ست ترا نديده‌ايم گفتم كارى در كوفه داشتم فرمود در كوفه كه بود؟ عرض كردم عمويت زيد آنجا بود او را ديدم سوار بر اسبى است و قرآن بر گردن آويخته و با صداى بلند فرياد ميزند: سلونى قبل ان تفقدونى فبين جوانحى علم جم از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد در اين سينه من علم زيادى است ناسخ و منسوخ و مثانى و قرآن عظيم را ميدانم من راهنماى بين شما و خدايم. فرمود داود: از ميان رفته اين راهها. سماعة بن مهران را صدا زده فرمود ظرف خرما را بياور همين كه سبد خرما را آورد يك دانه خرما برداشت ميل كرد و دانه آن را خارج نمود بعد همان دانه را بزمين كاشت شكافته شد و روئيد و شكوفه و خوشه داد با دست خود بيك قسمت از خوشه زد آن را شكافت از ميان آن تكه پوستى سفيد خارج نمود آن را باز نمود و بمن داده فرمود بخوان ديدم دو سطر در آن نوشته است:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاَّ اَللّٰهُ‌  »« مُحَمَّدٌ رَسُولُ‌ اَللّٰهِ‌  »سطر دوم« إِنَّ‌ عِدَّةَ‌ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ‌ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ‌ اَللّٰهِ‌، يَوْمَ‌ خَلَقَ‌ اَلسَّمٰاوٰاتِ‌ وَ اَلْأَرْضَ‌ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ‌ حُرُمٌ‌ ذٰلِكَ‌ اَلدِّينُ‌ اَلْقَيِّمُ‌  »امير المؤمنين علي بن ابى طالب، حسن بن علي، حسين بن علي علي بن حسين، محمّد بن علي، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، علي بن موسى، محمّد بن علي، علي بن محمّد، حسن بن علي، الخلف الحجة». سپس فرمود داود! ميدانى چه وقت اين جملات در اين نوشته شده عرض كردم خدا و پيامبر و شما بهتر ميدانيد فرمود دو هزار سال قبل از آفرينش آدم.
 
 
 
 
أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم قال حدثنا عبيس بن هشام عن عبد الله بن جبلة عن علي بن أبي المغيرة عن أبي الصباح قال: دخلت على أبي عبد الله (ع) فقال لي ما ورائك ؟ فقلت: سرور من عمك زيد خرج يزعم أنه ابن سبية -و- هو قائم هذه الأمة -و- أنه ابن خيرة الإماء فقال (ع) : كـــــذب ليس هو كما قال إن خرج قتل. الغیبه نعمانی 
ابو الصّباح گويد: «بر امام صادق  ع  وارد شدم پس به من فرمود: چه خبر؟ عرض كردم: خبرى مسرّت بخش از عمويتان زيد دارم، او خروج كرده، مى‌پندارد (يا مدّعى است) كه او همان ابن سبيه و او قائم اين امّت و فرزند برگزيده كنيزان است، امام فرمود: دروغ پنداشته است، او چنان كه مدّعى شده نيست، اگر خروج كند كشته خواهد شد».
 
 
 
 
محمد بن إبراهيم بن النعماني : (امامی جلیل ثقة) 
أحمد بن محمد بن سعيد : ( زیدی ثقه) ...
   علی التحقیق القاسم بن محمد بن الحسين (الحسن) بن حازم : (ثقة(
عبيس [عباس] بن هاشم : (امامی ثقة جلیل )  ...
عبد الله بن جبلة : ( واقفی ثقة)  ...
علي بن أبي المغيرة : ( امامی ثقة)  ...
أبي الصباح : ( امامی ثقة جلیل)  ...
 
 
برخی درقاسم بن محمد را مهمل یا مجهول وضعیف  دانسته ولی علتش را بیان نفرموده اند ولی :
 
جناب سید محمد علی ابطحی در تهذیب المقال اورده :  بناءا علی وثاقة القاسم بن محمد بن الحسین بن حازم من مشایخ احمد بن محمد بن سعید بن عقده الحافظ الهمدانی الثقه الجلیل الخبیر بالروایات والرواة  ... واگر چنین شخصی را تضعیف کنیم باید انبوهی از روایات را تضعیف کنیم ولی روش ما در تصحیح وتوثیق  دیدن همه روایات و امارات و شواهد است .
 
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمَانَ‌بْنِ‌خَالِدٍ قَال: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِ‌اللَّهِ (علیه السلام) قَوْلَ النَّاسِ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) إِنْ کَانَ لَهُ حَقٌّ فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یَقُومَ بِهِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا إِلَّا إِنْسَاناً وَاحِداً رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَیْسَ هَذَا إِلَّا لِلرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ لِغَیْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَلَمْ یَکُنْ یَوْمَئِذٍ فِئَهًٌْ یُعِینُونَهُ عَلَی أَمْرِهِ.امام صادق ( سلیمان‌بن‌خالد گوید: به امام صادق (عرض کردم: «مردم می‌گویند اگر علی (حقّی [در خلافت] داشت چرا قیام نکرد [تا حقّ خویش را بگیرد]»؟ آن حضرت (فرمود: «خدای متعال این موضوع را [به تنهایی قیام‌کردن بدون اینکه کمکی داشته باشد] فقط به یک نفر واجب کرده بود آن هم رسول خدا (می‌باشد [و در این‌باره] خدای متعال فرمود: در راه خدا پیکار کن! تنها مسئول وظیفه‌ی خود هستی! و مؤمنان را [بر این کار]، تشویق نما!. (نساء/۸۴) این تکلیف تنها برای رسول خدا (بود ولی درباره‌ی دیگران فرمود: إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَة سپس امام صادق (فرمود: «در آن روز (غصب خلافت) جمعیّتی نبود که علی (را در امر خلافت یاری کنند».
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۵۰۴ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰/ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۴۹/ العیاشی، ج۱، ص۲۶۱ الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی‌عَبْدِ اللَّه (علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ کَلَّفَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا لَمْ یُکَلِّفْهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ کَلَّفَهُ أَنْ یَخْرُجَ عَلَی النَّاسِ کُلِّهِمْ وَحْدَهُ بِنَفْسِهِ إِنْ لَمْ یَجِدْ فِئَهًًْ تُقَاتِلُ مَعَهُ وَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهًَْ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ ثُمَّ قَالَ وَ جَعَلَ اللهُ أَنْ یَأْخُذَ لَهُ مَا أَخَذَ لِنَفْسِهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ جُعِلَتِ الصَّلَاهًُْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِعَشْرِ حَسَنَاتٍ.امام صادق (علیه السلام)- مرازم نقل می‌کند: امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند کار سختی برعهده‌ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهاد که برعهده‌ی احدی از خلقش ننهاد؛ به او این مسئولیّت را داد که حتّی اگر گروهی را نیافت که در جنگ او را یاری کنند، خود به تنهایی با تمامی مردم بجنگد، و حال آنکه خداوند به احدی از خلقش نه قبل از آن و نه بعد از آن چنین مسئولیّتی نداد. سپس این آیه را تلاوت کرد: فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ سپس فرمود: «خداوند به ایشان اجازه داد تا آنچه را برای خود قرار داده بود، از آن خود کند و فرمود: هرکس کار نیکی انجام دهد ده برابر به او پاداش دهند. (انعام/۱۶۰) و صلوات بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را معادل ده حسنه قرار داد».تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۶ الکافی، ج۸، ص۲۷۴/ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۷۷/ البرهان/ البرهان الکاظم (علیه السلام)- عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌الْحَسَن (علیه السلام): جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا مَنَعَ عَلِیّا (علیه السلام) إِنْ کَانَ لَهُ حَقٌّ أَنْ یَقُومَ بِحَقِّهِ. فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا أَحَداً إِلَّا نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله)، قَالَ لَهُ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ، وَ قَالَ لِغَیْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَعَلِیٌّ لَمْ یَجِدْ فِئَةً، وَ لَوْ وَجَدَ فِئَهًًْ لَقَاتَلَ، ثُمَّ قَالَ لَوْ‌کَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَهًُْ (رحمة الله علیه) حَیَّیْنِ، إِنَّمَا بَقِیَ رَجُلَانِ.امام کاظم (علیه السلام)- زید شحّام گوید: به امام کاظم (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم: آن‌ها (مردم) می‌گفتند: «اگر حق با علی (علیه السلام) بود، چه چیزی او را از اینکه بایستد و حقّش (امامت) را بگیرد، منع می‌کرد»؟ فرمود: «خداوند به هیچ‌کس تکلیف نکرده و واجب نکرده که [برای گرفتن حقّش] آغازگر جهاد باشد مگر شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که به او فرمود: فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ و حکم برای بقیّه این است که درصورتی جواز جنگ دارید که گروهی با شما همراهی کنند که جز آن‌ها که برای سازوبرگ نبرد باز می‌گردند یا آن‌ها که به یاری گروهی دیگر می‌روند. (انفال/۱۶). و علی (علیه السلام) گروهی که با او همراهی کنند را پیدا نکرده بود که اگر پیدا می‌کرد حتماَ به جهاد بر می‌خواست و سپس امام (علیه السلام) فرمود: «اگر جعفر (رحمة الله علیه) و حمزه (رحمة الله علیه) زنده بودند، دو مرد می‌ماند و حتماً چنین می‌کرد.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۸ بحارالأنوار، ج۲۹، ص۴۵۲/ العیاشی، ج۲، ص۵۱/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۸۹  الصّادق (علیه السلام)- رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کُلِّفَ مَا لَمْ یُکَلَّفْ أَحَدٌ أَنْ یُقَاتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَحْدَهُ وَ قَالَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ وَ قَالَ إِنَّمَا کُلِّفْتُمُ الْیَسِیرَ مِنَ الْأَمْرِ أَنْ تَذْکُرُوا اللَّهَ.امام صادق ( رسول خدا (ملزم به دستور سختی شد که کس دیگری ملزم به آن نشده است و آن دستور این است که به تنهایی در راه خدا پیکار کند و خداوند فرمود: حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ؛ شما مکلّف به دستور آسانی شده‌اید و آن اینکه پیوسته خدا را یاد کنید.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۶۲۴ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰/ العیاشی، ج۱، ص۲۶۲ @@@@@@@@@@@@  

 

10 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّه‏ فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ تَكُنْ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ رَجَعْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِرَّ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة.مردی نزد رسول الله آمد و عرض کرد ای رسول الله من به جهاد بسیار علاقمندم.پیامبر به او فرمودند: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی شد و روزی داده می شوی. و اگر (در این اثناء) بمیری پاداش تو با خداست و اگر (زنده ماندی) و برگشتی، از گناهان برگشته (پاک شده ای) مانند روزی که متولد شدی.پس مرد عرض کرد: ای رسول الله من پدر و مادر سالخورده ای دارم که به گمان خودشان به من انس داشته و دوری مرا خوش ندارند.رسو الله فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جان من در دست اوست مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از يك سال جهاد بهتر است. کافی 

عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ .کمال الدینامام ششم از گفته پدرانش از امير المؤمنين(عليه السّلام)روايت كرده است كه فرمود منتظر امر ما مانند كسى باشد كه در جهاد در راه خدا بخون خود بغلطد يُنْقِقُ عَلَي‌ عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ ..  کافی ... و در طول زندگى خويش به خانواده‌اش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. خلاصه این بحثها این شد که با انحراف عظیمی که سقیفه در دین باعث شد و افراط وتفریط در فرق مختلف بوجود امد . برخی جریانات که مقام ثقل ثانی را بخوبی نمیشناختند مانند همین ابوحنیفه و صوفیه و زیدیه و باطنیه و ... اجتهاد وقرائت خاص خود از دین را داشتند . مثلا جناب زید بن علی قرائت خاصی از قران داشت ومصحفی مخصوص بخود که در زندگی ایشان باعث شد ایات وروایات جهاد و امر به معروف را ناسخ ایات وروایات دیگر بداند و علی رغم مخالفت ائمه با قیام وی ایشان خروج کرد وبسرعت با ان وضع موسف کشته شد .

 

مکاتباتی هم بین ابوحنیفه و جناب زید وجود داشته که نشانگر جهل ایشان به منسوخات است مانند ابوحنیفه که امام صادق ع به ابوحنیفه فرمود :يا أبا حنيفه، تعرف كتاب اللّه حقّ معرفته، و تعرف الناسخ و المنسوخ؟   علل الشرایع شیخ صدوق ره  عن الفضل بن الزبير، قال: (قال أبو حنيفة من يأتي زيدًا في هذا الشأن من فقهاء الناس؟. قال: قلت سُلَيْمَةُ بنُ كهيل، ويزيدُ بن أبي زياد، وهارونُ بنُ سعدٍ، وهاشمُ بنُ البريدِ، وأبو هاشمٍ الرّمانيّ، والحجاجُ بن دينار، وغيرهم. فقال لي: قل لزيدٍ لك عندي معونةٌ وقوّةٌ على جهادِ عدوّكَ؛ فاستعِنْ بها أنتَ وأصحابك في الكراعِ والسلاحِ، ثمّ بعثَ ذلكَ معي إلى زيدٍ، فأخذه زيدٌ)مقاتل الطالبيّين، عليّ بن الحسين بن محمّد بن أحمد بن الهيثم المروانيّ القرشيّ، أبو الفرج الأصبهانيّ، (ت 356 هـ)کتاب :وروي (ع) فـي مسنـده عـن رسـول االله (ص) انـه قـال: «لا خـير في أمـة َ عـن زيـد بـن علـي لاتأمر بالمعروف ولا تنهى عن المنكـر حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: لا يقبل من مشركي العرب الا الاسلام أو السيف، واما مشركو العجم فتؤخذ منهم الجزية، واما اهل الكتاب من العرب والعجم فان ابوا ان يسلموا أو سألونا ان يكونوا من اهل الذمة قبلنا منهم الجزية

 

 حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: غزوة أفضل من خمسين حجة ورباط يوم في سبيل الله أفضل من صوم شهر وقيامه ومن مات مرابطا جرى له عمله إلى يوم القيامة وأجير من عذاب القبر.حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: لا يفسد الجهاد والحج جور جائز كما لا يفسد الامر بالمعروف والنهي عن المنكر غلبة أهل الفسق.حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: من اغبرت قدماه في سبيل الله حرم الله وجهه على النار ومن رمى بسهم في سبيل الله فبلغ أو قصر كان كعتق رقبة ومن ضرب بسيف في سبيل الله فكأنه حج عشر حجج حجة في أثر حجة.باب فضل الشهادة:مسند زيد بن علي - زيد بن علي - الصفحة ٣٥2البته اشتباه زیدیه همینجاست که قیام زید را به حرکت امام حسین ع نسبت میدهند و ...

[ حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عليه السلام عن علي بن ابي طالب كرم الله وجهه، قال: الاذان مثنى مثنى والاقامة مثنى مثنى ويرتل [1] في الاذان ويحدر في الاقامة.

حدثني زيد بن علي (ع م) عن أبيه علي بن الحسين عليهم السلام انه كان يقول في اذانه حي على خير العمل حي على خير العمل [2]، قال زيد ][ ابن علي عليه السلام من أذن قبل الفجر فقد أحل ما حرم الله وحرم ما أحل الله [1]، وقال زيد بن علي (ع م) لا بأس أن يؤذن الرجل على غير ] = آل محمد من اثبات ذلك مسندا إلى رسول الله صلى الله عليه وآله. قال في الاحكام وقد صح لنا ان حي على خير العمل كانت على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله يؤذن بها، ولم تطرح الا في زمن عمر. وهكذا قال الحسن بن يحيى وبما اخرج البيهقي في سننه الكبرى باسناد صحيح عن عبد الله بن عمر انه كان يؤذن بحي على خير العمل احيانا، وروى فيها عن علي بن الحسين انه قال هو الاذان الاول. وروى المحب الطبري في أحكامه عن زيد بن أرقم انه أذن بذلك، قال المحب الطبري: رواه ابن حزم ورواه سعيد بن منصور في سننه عن ابي أمامة بن سهل البدري. (والقائلون) بعدم اثبات حي على خير العمل أجابوا عن هذه الادلة بعدم ثبوتها في الصحيحين وقالوا: ان صحت في الاذان الاول فهي منسوخة بالاذان الثاني لعدم ذكره فيها، ورد هذا بأنه لا يلزم من عدم ذكره في الصحيحين عدم صحته، وليس كل السنة الصحيحة في الصحيحين وبأنه لو كان منسوخا لما خفي على علي بن ابي طالب وأولاده كما في مسنداتهم وهم السفينة الناجية بقول جدهم سيد البرية: أهل بيتي فيكم كسفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق وهوى. وما ذكره في كتاب الاذان بحي على خير العمل انها كانت ثابتة في الاذان في أيام النبي صلى الله عليه وآله وفي خلافة ابي بكر وفي صدر منخلافة عمر ثم نهى عنها عمر، قيل سبب نهيه انه رأى الناس اعرضوا عن الجهاد فقال خير العمل الجهاد وأمر بتركها من الاذان لاجل الجهاد. 

  حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله أفضل الاعمال بعد الصلاة المفروضة والزكاة الواجبة الذمة الامان ومنه سمي المعاهد لان أو من على ماله ودمه  حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: غزوة إفضل من خمسين حجة ورباط يوم في سبيل الله أفضل من صوم شهر وقيامه ومن مات مرابطا جرى له عمله إلى يوم القيامة واجير من عذاب القبر. قال السيد الامام الحافظ أبو عبد الله محمد بن علي بن الحسن بن علي رضي الله عنه في كتاب الاذان بحي على خير العمل بسنده قال: سمعت زيد ابن علي عليه السلام يقول: مما نقم المسلمون على عمر أنه محا من النداء في الاذان حي على خير العمل وقد أبلغت العلماء انه كان يؤذن بها لرسول الله صلى الله عليه وسلم وآله حتى قبضه الله عزوجل، وكان يؤذن بها لابي بكر حتى مات وطرفا من ولاية عمر حتى نهى عنها اه‌. ثم أخرج هذا الخبر برجاله ومعناه. وفي أمالي احمد بن عيسى عليه السلام وفيه فأمرني ان أقول حي على خير العمل. وينبغي للسامع عند قول المؤذن حي على الصلاة حي على الفلاح حي على خير العمل لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم ذكره الامام المهدي لدين الله محمد بن المطهر راويا لذلك عن النبي صلى الله عليه وسلم وآله وكذا ذكره في أمالي احمد بن عيسى: ذهب آل محمد أجمع إلى اثبات حي على خير العمل مرتين في الاذان بعد حي على الفلاح، محتجين بما في كتب أهل البيت نام کتاب : مسند زيد بن علي نویسنده : زيد بن علي    جلد : 1  صفحه : 93  
همچنین امام صادق ع فرمود :
 
وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْجِهَادِ عَلَى الُمجَاهِدِينَ فَلَيْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِي الْجِهَادِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى 
اللَّهِ
كسى كه با توجه به شرايط و احكامى كه خداوند در جنگ و جهاد براى رزمندگان مقرر فرموده به آن اقدام كند. پس چنين شخصى اجازه دارد كه افراد را به خدا، دعوت نمايد، و كسى كه شرايط و احكام‌خدا را در جهاد، رعايت نمى‌كند، حق جهاد و دعوت به سوى خدا را ندارد. تا وقتى كه بتواند شرايط و احكام جهاد را كه پروردگار او را به آن‌ها مقيد كرده، درباره خود محقق سازد .... 
 
همانطور که میبینید روایات زیدیه بیشتر شبیه روایات سلفیه است تا روایات شیعه :
 
وفي الصحيحين عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه { سئل : أي [ ص: 6 ] الأعمال أفضل : قال : إيمان بالله ورسوله . قيل : ثم ماذا ؟ قال : ثم جهاد في سبيله . قيل : ثم ماذا ؟ قال : ثم حج مبرور } . وقد روي : " { غزوة في سبيل الله أفضل من سبعين حجة } " وقد روى مسلم في صحيحه عن سلمان الفارسي : أن النبي صلى الله عليه وسلم قال : " { رباط يوم وليلة في سبيل الله خير من صيام شهر وقيامه ومن مات مرابطا مات مجاهدا وأجري عليه رزقه من الجنة وأمن الفتان } . وفي السنن عن عثمان عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال : " { رباط يوم في سبيل الله خير من ألف يوم فيما سواه من المنازل } " : وهذا قاله عثمان على منبر رسول الله صلى الله عليه وسلم وذكر أنه قال لهم ذلك تبليغا للسنة .مجموع الفتاوی ابن تیمیه
 
اما مشکل زیدیه از کجا اغاز شد :
چون بقول امیرالمومنین ع و امام صادق ع هر کس از این امت گمراه شده نقطه اغازش همین نشناختن منسوخ از ناسخ است طبق روایت صحیح کافی کلینی : ... امام (علیه السلام) فرمود: «سخنان بی‌فایده را رها کنید، اکنون بگویید شما از ناسخ و منسوخ قرآن اطّلاع دارید و محکم و متشابه را می‌شناسید که هرکس گمراه شد به‌واسطه‌ی واردنبودن به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه بود». گفتند: «تمام آن‌ها را اطّلاع نداریم ولی بعضی از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را می‌شناسیم». فرمود: «از همین‌جهت گرفتار شده‌اید،... !
 
 وبروایت شیخ صدوق در الفقیه : ..
 
  یعنی نشناختن منسوخات ومتشابهات قران از نواسخ ومحکماتش باعث گمراهی وهلاکت است ... أخبروني أيها النفر أ لكم علم بناسخ القرآن من منسوخه، و محكمه من متشابهه الذي في مثله ضل من ضل و هلك من هلك من هذه الأمة؟ فقالوا له، بعضه 
 
 
زیدیه هم مثل سلفیه که معتقدند 124 ایه صلح وعفو صفح قران با ایه سیف منسوخ گشته :
 
مثلا در ذیل ایه 5 توبه : فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5»
پس چون ماههاى حرام سپرى شود، مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و دستگير كنيد و در محاصره قرار دهيد و در همه جا به كمين آنان بنشينيد. پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است.
 
 
هذه الایه نسخت من القران الکریم مائة و اربعا وعشرین ایة !
 
کتاب : البیان والتبیین فی معرفة الناسخ والمنسوخ علامه عبد الله بن محمد بن ابی النجم الصعدی متوفی 647
 
 وعین همین سخن را از مفسرین سلفیه هم داشتیم :
 
وقال الامام ابو القاسم بن سلامة : (اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم) الآية الثالثة وهي ناسخة ،ولكن نسخت من القران مائة وأربع عشرين آية ثم صار آخرها ناسخ لأولها، وهي قوله ( فان تابوا أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فخلوا سبيلهم)..

 
وامام قرطبی :
 
مفسر مقدم سلفی در ذیل آیه[ سیف یا شمشیر سوره توبه ایه ۷۳] مى گوید:هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح !
 
 
چرازیدیه زید بن علی  را امام پنجم میدانند ؟
 
ثقل ثانی که قران با ایشانست و ایشان با قران . لا یفارقنا . ضمنا کل شیعیان که انقلابی و خارجی نیستند .
 
مولا ع  فرمود الناس اعداء ما جهلوا
 
در احادیثی که اوردم ادعای شناخت ناسخ و منسوخ قران را داشته و ... ضمنا بعد از شهادتش اهل بیت بر وی ترحم و دعا کردند ...
 
روایات توبیخ قبل از قیامش را هم ببینید ... تبعات قیامش را ببینید که فرقه زیدیه امام صادق ع را به زندان افکندند و ...
 
قبلا هم گفتم چون زید تحت تاثیر مکتب خلفای سقیفه بود وقرائتش از ایات جنگ و قتال و امر به معروف مثل ایشان . یعنی در باتلاق ناسخ و منسوخ گرفتار شد ... مسند زید بن علی را بخوانید و شباهتش را با روایات عامه ببینید
 
کمال الدین، ص ١٨٣؛ اعلام الوری، ص ٢۴۴. لمّا صالح الحسن بن علی ( (علیه السلام)) معاویة ابن أبی سفیان دخل علیه النّاس فلامه بعضهم علی بیعته، فقال (علیه السلام):
«ویحکم، ما تدرون ما عملت، والله ألّذی عملت خیر لشیعتی (تا آنکه می فرماید): أما علمتم أنّ الخضر (علیه السلام) لمّا خرق السّفینة وأقام الجدار وقتل الغلام کان ذلک سخطا لموسی بن عمران (علیه السلام) إذ خفی (علیه) وجه الحکمة فیه، وکان عند الله تعالی حکمة وصوابا؟ أما علمتم أنّه ما منّا احد إلاّ ویقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه إلاّ القائم الّذی یصلّی خلفه عیسی بن مریم، فان الله یغیب شخصه ویخفی ولادته، لئلا یکون (أحد فی عنقه بیعة إذا خرج ذلک التّاسع من ولد أخی الحسین، ابن سیدة الإماء، یطیل الله عمره فی غیبة، ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شابّ ابن دون أربعین سنة، وذلک لیعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر»(۵۵):
یعنی زمانی که امام حسن مجتبی (علیه السلام) با معاویه صلح فرمود، مردم آمدند خدمت آن حضرت وبعضی از آنها آن حضرت را ملامت کردند بر بیعت حضرت با معاویه. پس حضرت فرمود: «رحمت بر شما باد، صلح من خیر شیعیان بوده است.» پس می فرماید: آیا نمی دانید نیست از ما ائمه احدی مگر آنکه واقع شود برگردن او بیعت طاغی زمان خود مگر قائم موعودی که نماز می خواند عیسی بن مریم در خلف او که خدا شخص او را غایب می فرماید از انظار وولادتش را مخفی می دارد از اغیار تا آنکه در گردن آن حضرت بیعت احدی نباشد در موقع خروج وآن شخص صلب نهمین اولاد برادرم حسین است. وآن شخص پسر سیده کنیزان است (اشاره به مادر حضرت حجت) وطولانی می کند خداوند عمر او را در زمان غیبت او، پس ظاهر می فرماید او را به صورت جوانی که کمتر در چهل سال باشد با آن طول عمر به قدرت کامله خود
 
«قال سید العابدین (علیه السلام): القائم منّا یخفی علی النّاس ولادته حتّی یقولوا لم یولد [بعد] لیخرج حین یخرج ولیس لاحد فی عنقه بیعة
 
کمال الدین، ج ١، ص ٣٢٣ - ٣٢٢؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ١٣۵.
 
بحار الأنوار،  امام زاده حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء کرامش، از حضرت امیر (علیه السلام) نقل می کند که: قال:
«للقائم منّا غیبة امدها طویل کأنی بالشّیعة یجولون جولان النّعم فی غیبة یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول أمر غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة ثمّ قال (علیه السلام): إنّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد [فی] عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه
 
یکی از احادیث مهم در شناخت مشروعیت قیامهای قبل از ظهور همین حدیث است که بطرق مختلف از ائمه امده که بجز حضرت مهدی ع که قیام به سیف میکنند همه اهل بیت بیعتی با طواغیت زمانشان دارند
 
بزبان دیگر بر ضد حاکمان زمانشان خروج نمیکنند چون بیعت نوعی امانت است و در قاموس شیعیان غدر و خیانت در امانت وجود ندارد .
بحار الأنوار، ، حسن بن فضّال، عن الرّضا (علیه السلام) قال:
«کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من ولدی (کالنعم) یطلبون المرعی فلا یجدونه، قلت: ولم ذلک یا بن رسول الله؟
قال: لأنّ إمامهم یغیب عنهم فقلت: ولم؟ قال لئلا یکون فی عنقه بیعة إذا قام بالّسّیف»
 
حدیث دیگری که باید دقت شود این حدیث است که چرا فقط از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است ؟!
 
عـَنْ أَبـِی جـَعـْفـَرٍ علیه السلام قـَالَ قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَی الَّذِينَ كـَذَبـُوا عـَلَی اللّهِ وُجـُوهـُهـُمْ مُسْوَدَّةٌ قَالَ مَنْ قَالَ إِنِّی إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ وَ إِنْ كَانَ
سورة بن کليب گويد: امام باقر علیه السلام راجع به قول خدای(و روز قيامت کسانی را که درباره خدا دروغ گفته‌اند روسياه بينی 60 سوره 39) پرسيدم، فرمود: کسی است که بگويد من امامم و امام نباشد، عرض کردم: اگر چه #علوی باشد؟ فرمود: اگر چه علوی باشد، عرض کردم؟ اگر چه از اولاد علی بن ابيطالب باشد؟ فرمود: اگر چه باشد .کافی
 
 
حسين بن مختار می‌گوید: به امام صادق (عليه‌السلام) گفتم: جانم به‌فدایت! معنای این آیه چيست: «و روز قيامت کسانی‌که به خداوند دروغ بسته‌اند را خواهی دید.» پس امام فرمود: یعنی هر کسی‌که ادعای امامت بکند، در حالی‌که امام نيست! پس گفتم: حتی اگر فرزند زهرا و علی هم باشد؟ پس فرمود: حتی اگر فرزند زهرا و علی (علیهما السلام)
 
امام باقر ع این  حدیث را مخاطب به کیا فرمود ؟ .... وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ...
 
درایت بر روایت ارجح است خب الان بگویید چرا هیچیک از ائمه و اصحابشان در هیچ قیامی علیه سلاطین وقت شرکت نکردند ؟

دلائل یهودی بودن زید بن ثابت :


 
 
سالها در حال بحث ومناظره با مخالفین هستیم و متاسفانه سریع حذف ویا بلاک میکنند غافل از اینکه والله مخرج ما کنتم تکتمون .
 
جدیدا بدنبال اسناد ومدارک کتب میگردند که نه چنین کتابی نیست و چنین مطلبی ساخته شیعیان هست و .... در حالیکه ما از چندین منبع معتبر و سایتهای سنی وشیعه و وهابی و حتی تصاویر کتب کهن دلیل میاوریم .
بقول معروف خدا کند کسی دنبال تحقیق باشد خودش زیر سنگ هم باشد کتاب و منبع را میجوید و میکاود !
 


مثلا در مورد همین روایت درگیری شدید عبد الله بن مسعود رض صحابی جلیل با عثمان وزید بن ثابت یهودی بر سر جمع قران که منجر به خطبه خواندن ابن مسعود و نزاع شدید بین عثمان وابن مسعود گشت در صحیح بخاری ومسلم وترمذی و المصاحف پسر ابوداود سجستانی آمده ولی سانسورچیان همه سخنان ابن مسعود را ننوشته وقیچی کرده اند در حالیکه کتب دیگر مانند تاریخ مدینه نوشته مورخ موثق سنی ابن شبه اورده :  
 
 
 
1622 حَدَّثَنَا الْحِمَّانِيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنَا شَرِيكٌ ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ ، عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ ، - أَوْ غَيْرِهِ - قَالَ : قِيلَ لِعَبْدِ اللَّهِ : أَلَا تَقْرَأُ عَلَى قِرَاءَةِ زَيْدٍ ؟ قَالَ : مَا لِي وَلِزَيْدٍ وَلِقِرَاءَةِ زَيْدٍ ، لَقَدْ أَخَذْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَبْعِينَ سُورَةً ، وَإِنَّ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ لَيَهُودِيٌّ لَهُ ذُؤَابَتَانِ
وعکس صفحه روایت مزبور را در سایت ارشیف اسلام از سایتهای وهابیون ببینید :
 
https://islamarchive.cc/H_194083
https://lib.eshia.ir/22011/3/1008/%DB%8C%D9%87%D9%88%D8%AF%DB%8C_%D9%84%D9%87
همچنین در سایتهای دیگر هم هست .
از دیگر شواهد بر یهودی بودن زید میتوان به سخنان وی در سقیفه در طرفداری از حزب یهودی سقیفه نامبرد انجا که میگفت با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید !
 
وبعد از پیروزی ابوبکر در سقیفه سور و شیرینی داد بروایت بن کثیر در مسند فاروق .


ذهبی هم خلاصه اورده که :
 
النسائي في سننه ج 8 ص 134: (عن أبي وائل قال خطبنا ابن مسعود فقال: كيف تأمروني أقرأ على قراءة زيد بن ثابت بعد ما قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم بضعا وسبعين سورة وإن زيدا مع الغلمان له ذؤابتان ؟!).
 
وروى أحمد في مسنده ج 1 ص 389 و ص 405 و ص 442: (عن خمير بن مالك قال قال عبد الله قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة وزيد بن ثابت له ذؤابة في الكتاب).
 
ورواه في ج 1 ص 405 و ص 442، وروى في ج 1 ص 411 رواية النسائي وفيها (غلام له ذؤابتان يلعب مع الغلمان).
اما شکر خدا همین کلمه ذوابه کاملا مشخص میکند که مقصود یهودی بودن زید است چرا که دورشته موی بافته در طرفین سر فقط نشانه یهود بود که امام مالک هم از ان شدیدا نهی میکرد !

نکته قابل توجه اینکه جامعه یهود یک جامعه بسته و حفاظت شده ای هست چطور ممکنه که یک نفر غیر یهودی ازادانه به کنیسه و معابد یهود رفت وامد کند ؟ پس باید زید بن ثابت یک یهودی اصیل بوده باشد تا نشانه یهود ( ذو ابه ) را براحتی داشته وازادانه با یهود معاشرت داشته است .


وروى ابن كثير في السيرة النبوية ج 4 ص 494 (أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال: هذا صاحبكم فبايعوه.) انتهى.
شناسنامه حزب سقیفه :
 
عمیقترین نقشه یهود همان فرستادن یهودیانی مانند زید بن ثابت وکعب الاحبار بین مسلمین به اسم مسلمان و اجرای مخفیانه وزیرکانه نقشه های یهود بود که بخوبی اجرا شد و هیچ نیازی به جنگ مسلحانه نبود ویهودیانیکه قبل ازسقیفه با مسلمین میجنگیدند ناگهان بعد از سقیفه وروی کار آمدن خلفای یهودی ، آرام به کنار رفتند ونظاره گر اجرای نقشه های شیطانیشان شدند .
 
اما چرا زید بن ثابت توسط عمر وابوبکر مامور جمع قران میشود ؟! مگر اصحابی بزرگتر وخبره تر مانند امام علی ع و ابن مسعود رض وابی بن کعب نبودند که بنص بخاری در قران از همه عالمتر بودند ؟!
 
 
قال ابن حجر في تهذيب التهذيب ج 3 ص 345: (قال علي بن زيد بن جدعان عن سعيد بن المسيب شهدت جنازة زيد بن ثابت، فلما دلي في قبره قال ابن عباس: من سره أن يعلم كيف ذهاب العلم فهكذا ذهاب العلم، والله قد دفن اليوم علم كثير. قلت: وقال أبو هريرة يوم مات زيد: مات اليوم حبر الأمة وعسى الله أن يجعل في ابن عباس منه خلفا) انتهى.
 
روى الكليني في الكافي ج 7 ص 407: (عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: الحكم حكمان حكم الله وحكم الجاهلية، وقد قال الله عز وجل: ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون. واشهدوا على زيد بن ثابت لقد حكم في الفرائض بحكم الجاهلية!)
و حکم جاهلی هم همان حکم یهودیست بقرینه احادیث صحیح ومتواتر از شیعه وسنی مثل لتتبعن سنن الذین من قبلکم ... لترکبن طبقا عن طبق و ...
 
ونقل الفضل بن شاذان في الإيضاح ص519: شهادة من أبيّ بن كعب تدل على أن زيداً كان يدرس مع صبيان اليهود ولم يكونوا يقبلون في مدارسهم غير صبيانهم، قال: (ومثل قول أبيّ بن كعب في القرآن: لقد قرأت القرآن وزيد هذا غلام ذو ذؤابتين يلعب بين صبيان اليهود في المكتب).انتهى. (ورواه في الدرجات الرفيعة ص 22)وعليه، لا يمكن أن نثق في تبرئة زيد لنفسه من اليهودية التي رواها البخاري:8/120: (عن زيد بن ثابت أن النبي (ص) أمره أن يتعلم كتاب اليهود حتى كتبت للنبي (ص) كتبه وأقرأته كتبهم إذا كتبوا إليه).
 
مسئول جمع القرآن شاب صغير السن ، وأصله ...؟
لم يكن زيد بن ثابت (الأنصاري) من الصحابة المعروفين ، ولعل أول ما ورد اسمه في التاريخ في مسألة جمع القرآن .. فقد أمره الخليفة أبو بكر وعمر بجمع القرآن ..
ثم كان أحد الذين أمرهم الخليفة عثمان بجمع القرآن ، فشارك في كتابة المصحف الأم أو المصحف الإمام .. والذي هو المصحف الوحيد للمسلمين من ذلك التاريخ والحمد لله.
فمن هو زيد بن ثابت؟ ولما ذا اعتمد عليه الخليفة أبو بكر وعمر وعثمان؟
٢٧٣
ثم ما ذا كان عمل زيد بالضبط ، وهل جمع القرآن في مصحف في عهد أبي بكر وعمر ، أم كتبه مسودة في صحف ، وكان الخليفة يجري عليها (تنقيحات) حتى تكتمل فتكون مصحفا كاملا ..؟ وهل يحتاج جمع نسخة القرآن الى هذه المدة الطويلة؟!
روى النسائي في سننه ج ٨ ص ١٣٤ :
(عن أبي وائل قال خطبنا ابن مسعود فقال : كيف تأمروني أقرأ على قراءة زيد بن ثابت بعد ما قرأت من في رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم بضعا وسبعين سورة وإن زيدا مع الغلمان له ذؤابتان؟!).
وروى أحمد في مسنده ج ١ ص ٣٨٩ وص ٤٠٥ وص ٤٤٢ :
(عن حمير بن مالك قال قال عبد الله قرأت من في رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم سبعين سورة وزيد بن ثابت له ذؤابة في الكتاب).
ورواه في ج ١ ص ٤٠٥ وص ٤٤٢ ، وروى في ج ١ ص ٤١١ رواية النسائي وفيها (غلام له ذؤابتان يلعب مع الغلمان).
وروى ابن شبة في تاريخ المدينة ج ٣ ص ١٠٠٦ :
(... عن حمير بن مالك قال : لما أمر بالمصاحف أن تغير ساء ذلك عبد الله بن مسعود رضي الله عنه فقال : من استطاع منكم أن يغل مصحفا فليفعل ، فإن من غل شيئا جاء بما غل يوم القيامة ، ثم قال : لقد قرأت القرآن من في رسول الله سبعين سورة ، وزيد صبي ، أفأترك ما أخذت من في رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم؟!
... عن حمزة بن عبد الله قال : بلغني أنه قيل لعبد الله بن مسعود رضي الله عنه : مالك لا تقرأ على قراءة فلان؟ فقال : لقد قرأت على رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم سبعين سورة فقال لي لقد أحسنت ، وإن الذي يسألون أن أقرأ على قراءته في صلب رجل كافر!
... عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد؟ قال : ما لي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان.
حدثنا الحماني قال حدثنا شريك ، عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد؟ قال ما لي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت

من في رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان!!) انتهى.
وروى الحاكم في المستدرك ج ٢ ص ٢٢٨ :
(... حدثني إسماعيل بن سالم بن أبي سعيد الأسدي قال سمعت عبد الله بن مسعود رضي الله عنه يقول أقرأني رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله سبعين سورة أحكمتها قبل أن يسلم زيد بن ثابت!!) انتهى.
وروى المزي في تهذيب الكمال ج ٣٣ ص ٣٥١ :
(عن أبي سعيد الأزدي ، عن عبد الله ابن مسعود : أقرأني رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم سبعين سورة أحكمتها قبل أن يسلم زيد بن ثابت. فلا أدري هو هذا أو غيره) انتهى.
ولكن البخاري وآخرين خففوا قول ابن مسعود في زيد ، وغيروا كلمة غلام في رواية جمع القرآن الى (رجل) .. قال البخاري في تاريخه ج ٣ ص ٢٢٧ :
(... عن حمير ابن مالك عن ابن مسعود يقول : أخذت من في رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم سبعين سورة وإن زيد بن ثابت صبي من الصبيان!)
وقال أحمد في مسنده ج ٥ ص ١٨٨ :
(... عن زيد بن ثابت قال أرسل إليّ أبو بكر مقتل أهل اليمامة فإذا عمر عنده جالس وقال أبو بكر يا زيد بن ثابت إنك غلام شاب عاقل لانتهمك ، قد كنت تكتب الوحي لرسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم فتتبع القرآن فاجمعه).
وقال ابن الأثير في أسد الغابة ج ١ ص ٨٠ مؤكدا حداثة من زيد :
(... قلت هذا إسماعيل بن زيد بن ثابت يروى عن أبيه وهو تابعي ولا اعتبار بإرساله هذا الحديث ، فإن التابعين لم يزالوا يروون المراسيل. ومما يقوى أنه لم تكن له صحبة أن أباه زيد بن ثابت استصغر يوم أحد وكانت سنة ثلاث من الهجرة فمن يكون عمره كذا كيف يقول ولده خرجنا مع رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وسلم؟! وهذا إنما يقوله رجل ، وقد صح عن ابن مسعود أنه قال لما كتب زيد المصحف لقد أسلمت وإنه في صلب رجل كافر ، وهذا أيضا يدل على حداثة سنه عند وفاة النبي صلى‌الله‌عليه‌وسلم. أخرجه أبو موسى!).
 

دوستی حزب سقیفه با هم : 


قال الذهبي: (كان عمر بن الخطاب كثيراً ما يستخلف زيد بن ثابت إذا خرج إلى شئ من الأسفار ، وقلما رجع من سفر إلا أقطع زيد بن ثابت حديقة من نخل . ورجاله ثقات) . 
بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!
 
عمر هم حزبی هایش را منصب میداد چون زید بن ثابت در سقیفه فریاد میزد با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید بروایت امام احمد و ابن کثیر وبیهقی و همین زید جزو حمله کنندگان به بیت فاطمه س و اتش زنندگان بود .
 
 
خود عمر بروایت حاکم ومتقی هندی و ... گفت : ((من درباره ارث جدّ، حكمها صادر كردم و از حق هم تجاوز ننمودم !)) ولى عاقبت ، در اين مسئله مشكل ، رجوع به زيدبن ثابت نمود.طارق بن شهاب زهرى ، به نقل از دميرى در حيات الحيوان در مادّه ((حيه ))، مى گويد: عمر بن خطاب در ارث جدّ، با برادران حكمهاى گوناگونى صادر نمود. سپس صحابه را جمع كرد و كتف گوسفندى را گرفت كه آن را در آن بنويسد. آنها ديدند عمر مى خواهد به جاى جدّه ، پدر قرار دهد! در اين هنگام مارى بيرون آمد و همه فرار كردند. عمر گفت : اگر خدا مى خواست آن را تثبيت كند، امضا مى كرد.سپس عمر به خانه زيد بن ثابت رفت و به وى گفت : آمده ام تا درباره ارث جد با تو گفتگو كنم من مى خواهم به جاى جد، پدر قرار دهم .زيد گفت : من موافقت نمى كنم كه آن را ((پدر)) قرار دهى . عمر هم با حال غضب بيرون رفت .بار ديگر سراغ زيد فرستاد و موضوع را از او خواست . زيد هم نظر خود را در قطعه پوستى نوشت و براى او فرستاد. وقتى نوشته زيد را ديد به منبر رفت و آن را براى مردم قرائت كرد، سپس گفت : زيد بن ثابت درباره ارث جدّ، نظرى دارد كه من آن را امضاء مى كنم ؟؟!!
 
خوشحالی زید بن ثابت یهودی از پیروزی ابوبکر در سقیفه :
[4633]قال أبو داود الطيالسي : ثنا وهيب، عن داود بن أبي هند، عن أبي نضرة، عن أبي سعيد- رضي اللّه عنه- قال: "لما توفي رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قام خطباء الأنصار فجعل بعضهم يقوله: يا معشر المهاجرين، إن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - كان إذا بعث رجلا منكم قرنه بآخر منا، فنحن نرى أن يلي هذا الأمر رجلان: رجل منكم، ورجل منا. فقام زيد بن ثابت فقال: (إن رسول اللّه - صلى الله عليه وسلم - أنظر، قبل العراق فقال : اللهم أقبل بقلوبهم وبارك) ".
الكتاب : اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة
المؤلف : شهاب الدين أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل البوصيري (المتوفى : 840هـ)
عدد الأجزاء : 8
 
 
(الصحيح من السيرة:5/30 عن أنساب الأشراف ) 
وكان زيد ممن تخلف عن بيعة علي×فلم يبايع !(الصحيح من السيرة:5/30 عن الطبري:4/430 و431 ، والكامل:3 /191 )وكان يحرض الناس على سب علي×! (الصحيح:5/30)
 
امام نووي شارح صحیح مسلم که عظمتش بر کسی مخفی نیست ونزدیک به منابع کهن است در این دریای اختلاف غرق شده سرانجام نتوانسته به حقیقت برسد و گفته :
 
وذكر النووي عن بعض أهل العلم أنه لا يُدرى أي القراءات كانت العرضة الأخيرة.
یعنی منسوخات روشن نیست در اثر خرابکاری عثمان وزید بن ثابت .
 
قال النووي: قال غيره (يعني النحَّاس): ... ولا يُدرى أي هذه القراءات كان آخر العرض على النَّبِيّ
 
 
 
این زید بن ثابت پدر ومادرش را یهودی ونصرانی دانسته اند و خودش در زمان خلافت عمر زیر 20 سال سن داشت وبخوبی بر زبان یهودیت یعنی سریانی و عبری مسلط بود و مامور مخفی یهود بود که سرانجام هست   هم توانست با ورود به جامعین قران قرانی دلخواه حزب یهودی سقیفه جمع کند و ناسخ ومنسوخش را قاطی و شعله اختلاف را در امت اسلام تا قیامت روشن نمود .
 
بقول امام کاظم ع : هما و الله نصرا و هودا و مجسا، : این ابوبکر وعمر مردم را یهودی ومسیحی و مجوسی کردند : لترکبن طبقا عن طبق :
لتسلكن سبل الأمم ممن كان قبلكم حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لو دخلوا جحر ضب لدخلتموه .متفق علی
 
 
بحارالأنوار / جزء 31 / صفحة[206]در امده :
گردآوری مردم بر قرائت زید بن ثابت در واقع باطل نمودن قرآن منزل است وانتخاب زید بن ثابت از میان حافظان قرآن در واقع نه تنها عدول کردن از راجح به مرجوح، بلکه بر اساس آنچه روایات صحیحشان دلالت میکند، رد آشکار دستور رسول گرامی (ص) می باشد.
 
این زید بن ثابت پدرش کیست ؟ چرا خودش حدیث جعل کرد که پیامبر ص بمن گفت زبان عبری بیاموز ؟! چرا ابن مسعود وابی وی را یهودی میدانند ؟
 
پدرش ضحاک اشهلی  که از منافقان و جاسوسان یهود بود

 
يا زيد تعلم لى كتاب يهود فإنى والله ما آمن يهود على كتابى (أحمد عن زيد بن ثابت)
 
37852- عن زيد بن ثابت قال : قال لى رسول الله  - صلى الله عليه وسلم -  : إنها تأتينى كتب لا أحب أن يقرأها كل أحد ، فهل تستطيع أن تتعلم كتاب العبرانية أو قال : السريانية فقلت : نعم ، فتعلمتها فى سبع عشرة ليلة (ابن أبى داود فى المصاحف)
 
همین زیدبن ثابت یهودی بود که از حکومت یهود طرفداری میکرد وبعد از پیروزی ابوبکر سور هم دادند و ...در هیچیک از جنگهای حضرت علی ع شرکت نکرد !
 
.
وروى ابن كثير في السيرة النبوية ج 4 ص 494 ( ... أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال : هذا صاحبكم فبايعوه ... ) انتهى .
 
زمانى كه رسول خدا فوت كرد،زيد بن ثابت هشت‏ ساله بود و مى‏گويند در سال 45 هجرى فوت كرده است
 
3216- حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ عَوْنٍ عَنْ مُحَمَّدٍ قَالَ : مَاتَ مَوْلًى لِعُمَرَ فَسَأَلَ ابْنُ عُمَرَ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ فَقَالَ : هَلْ لِبَنَاتِ عُمَرَ مِنْ مِيرَاثِهِ شَىْءٌ؟ قَالَ : مَا أَرَى لَهُنَّ شَيْئاً ، وَإِنْ شِئْتَ أَنْ تُعْطِيَهُنَّ أَعْطَيْتَهُنَّ.
إتحاف إتحاف4837.
 
از محمد بن سيرين روايت شده است كه
غلام‏ عمر بن خطاب از دنيا رفت،پسر عمر از زيد پرسيد:«آيا دختران عمر از او ارث مى‏برند؟» زيد گفت:«نه، ولى اگر تو بخواهى،به آنان ارث مى‏دهم ! (جبران نخلهای اهدایی عمر)


از كسانى كه در امر تقسيم ارث به اين داناترين افراد اعتراض مى‏كرد، ابن عباس بود.


2931- أَخْبَرَنَا سَعِيدُ بْنُ عَامِرٍ أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ عَنِ الْحَكَمِ عَنْ عِكْرِمَةَ قَالَ : أَرْسَلَ ابْنُ عَبَّاسٍ إِلَى زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ أَتَجِدُ فِى كِتَابِ اللَّهِ لِلأُمِّ ثُلُثُ مَا بَقِىَ؟ فَقَالَ زَيْدٌ : إِنَّمَا أَنْتَ رَجُلٌ تَقُولُ بِرَأْيِكَ وَأَنَا رَجُلٌ أَقُولُ بِرَأْيِى. إتحاف4819 .
الكتاب : سنن الدارمى
المؤلف : عبدالله بن عبدالرحمن بن الفضل بن بَهرام الدارمي، التميمي، أبومحمد
 
38513- عن عكرمة قال : أرسلنى ابن عباس إلى زيدبن ثابت أسأله عن زوج وأبوين فقال للزوج النصف وللأم ثلث ما بقى وللأب الفضل فقال ابن عباس أفى كتاب الله وجدته أم رأى تراه فقال بل رأى أراه لا أرى أن أفضل أُما على أب وكان ابن عباس جعل لها الثلث من جميع المال (عبد الرازق)
وى از زيد پرسيد:«آيا تو در كتاب خدا ديده‏اى كه ثلث بقيه‏ ارث به مادر مى‏رسد؟» وى گفت:«تو به نظر خودت عمل مى‏كنى و من به نظر خودم.
 
 
وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) ویهود به عمر میگفتند تو والله #صاحب مایی بدون شک (بروایت ابن عبد البر وصالحی شامی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و برسول خدا ص  میگفت احادیث اهل کتاب تو قلب ما مینشینند !! (بروايت ابن ضريس) و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) .... همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت و کعب الاحبار و تمیم داری و وهب بن منبه و ابن ملجم کردند و ایشانرا مناصب عالی دادند مانند ازادی خطابه و جمع مصحف شریف اما اکابر و داناترین صحابه به قران و سنت مانند ابن مسعود و ابودرداء را محبوس و ممنوع الحدیث
 
أبو داود الطيالسي أنا عمران القطان عن بكر بن عبد الله عن أبي رافع عن أبي هريرة أنه لقى كعبا فجعل يحدثه ويسأله فقال كعب: ما رأيت أحدًا لم يقرأ التوراة أعلم بما فيها من أبي هريرة.تذکره الحفاظ ذهبیکعب الاحبار در تمجید از ابوهریره می گفت :" کسی را ندیدم که تورات را نخوانده باشد اما به محتوای آن از ابوهریره آگاه تر باشد.همین ابوهریره به زید بن ثابت لقب حبر که به علمای یهودی میدادند عطا کرد ! 
قال أبو هريرة حين مات زيد بن ثابت: اليوم مات حبر هذه الأمة! و لعل الله أن يجعل في ابن عباس منه خلفا .طبقات الکبری 
 
وتایید ابوهریره توسط زید :
 
حماد بن شعيب، عن إسماعيل بن أمية، عن محمد بن قيس بن مخرمة: أن رجلا جاء إلى زيد بن ثابت، فسأله عن شئ، فقال: عليك بأبي هريرة ;فإنه بينا أنا وهو وفلان في المسجد ندعو، خرج علينا رسول الله صلى الله عليه وسلم ; فجلس، وقال: " عودوا إلى ما كنتم ".سیر اعلام ذهبی
 
 
قال أبو عمر: كان عثمان يحب زيد بن ثابت وكان زيد عثمانياً ولم يكن فيمن شهد شيئاً من مشاهد علي مع الأنصار وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه وكان فقيهاً رحمه الله.
الكتاب : الإستيعاب في معرفة الأصحاب
المؤلف : ابن عبد البر
 
جمع يهودیان جمعه !
 
 
اما دلایل یهودی بودن زید بن ثابت و  یهودی شدن اسلام بعد از سقیفه :
 
ابن حجر در اصابه اش نوشته :4166 - الضحاك بن خليفة بن ثعلبة بن عدي بن كعب بن عبد الأشهل الأنصاري الأشهلي قال أبو حاتم شهد غزوة بني النضير وله ذكر وليست له رواية وقال أبو عمر هو ولد أبي جبيرة بن الضحاك شهد أحدا وعاش إلى خلافة عمر قال بن سعد كان مغموصا عليه وهو الذي تنازع هو ومحمد بن مسلمة في الساقية فترافعا إلى عمر فقال لمحمد ليمرن بها ولو على بطنك وقال بن شاهين سمعت بن أبي داود يقول هو الذي قال رسول الله صلى الله عليه و سلم عنه يطلع عليكم رجل من أهل الجنة ذو مسحة من جمال زنته يوم القيامة زنة أحد فاطلع الضحاك بن خليفة قال وهو الذي اشترى نفسه من ربه بماله الذي يدعي مال الضحاك بالمدينة قلت بين هذا الكلام وكلام بن سعد بون والذي رأيته في ديوان حسان رواية أبي سعيد السكري وقال يهجو الضحاك بن خليفة الأشهلي في شأن بني قريظة وكان أبو الضحاك منافقا وهو جد عبد الحميد بن أبي جبيرة فذكر شعرا قلت فلعل هذا سلف بن سعد لكنه في والد الضحاك لا فيه وذكر بن إسحاق في غزوة تبوك قال وبلغ النبي صلى الله عليه و سلم أن ناسا من المنافقين يجتمعون في بيت شويكر اليهودي يثبطون الناس عن الغزو فبعث طلحة في قوم من الصحابة وأمره أن يحرق عليهم البيت ففعل فاقتحم الضحاك بن خليفة من ظهر البيت فانكسرت رجله وأفلت وقال في ذلك ... كادت وبيت الله نار محمد ... يسقط بها الضحاك وابن أبيرق ... سلام عليكم لا أعود لمثلها ... أخاف ومن يشمل به الريح يحرق وكأنه كان كما قال بن سعد ثم تاب بعد ذلك وانصلح حالهابن کثیر هم گفته :قال ابن اسحاق ومربع بن قيظي وكان أعمى وهو الذي قال لرسول الله صلى الله عليه و سلم حين أجاز في حائطه وهو ذاهب إلى أحد لا أحل لك إن كنت نبيا أن تمر في حائطي وأخذ في يده حفنة من تراب ثم قال والله لو أعلم أني لا أصيب بها غيرك لرميتك بها فابتدره القوم ليقتلوه فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم دعوه فهذا الاعمى أعمى القلب أعمى البصر وقد ضربه سعد ابن زيد الاشهلي بالقوس فشجه قال وأخوه أوس ين قيظي وهو الذي قال إن بيوتنا عورة قال الله وما هي بعورة إن يريدون إلا فرارا قال وحاطب بن أمية بن رافع وكان شيخا جسيما قد عسا في جاهليته وكان له ابن من خيار المسلمين يقال له يزيد بن حاطب أصيب يوم أحد حتى أثبتته الجراحات فحمل إلى دار بنى ظفر فحدثنى عاصم بن عمر بن قتادة أنه اجمع اليه من بها من رجال المسلمين ونسائهم وهو يموت فجعلوا يقولون ابشر بالجنة يا ابن حاطب قال فنجم نفاق أبيه فجعل يقول أجل جنة من حرمل غررتم والله هذا المسكين من نفسه قال وبشير بن أبيرق أبو طعمة سارق الدرعين الذي أنزل الله فيه ولا تجادل عن الذين يختانون أنفسهم الآيات قال وقزمان حليف لبني ظفر الذي قتل يوم أحد سبعة أنفر ثم لما آلمته جراحه قتل نفسه وقال والله ما قاتلت إلا حمية على قومي ثم مات لعنه الله قال ابن اسحاق لم يكن في بني عبد الاشهل منافق ولا منافقة يعلم إلا أن الضحاك بن ثابت كان يتهم بالنفاق وحب يهود فهؤلاء كلهم من الاوس قال ابن اسحاق ومن الخزرج رافع بن وديعة وزيد بن عمرو وعمرو بن قيس وقيس بن عمرو ابن سهل والجد بن قيس وهو الذي قال ائذن لي ولا تفتني وعبد الله بن ابي بن سلول وكان رأس المنافقين ورئيس الخزرج والاوس أيضا كانوا قد أجمعوا على أن يملكوه عليهم في الجاهلية فلما هداهم الله للاسلام قبل ذلك شرق اللعين بريقه وغاظه ذلك جدا وهو الذى قال لئن رجعنا إلى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل وقد نزلت فيه آيات كثيرة جدا وفيه وفي وديعة رجل من بني عوف ومالك بن ابي قوقل وسويد وداعس وهم من رهطه نزل قوله تعالى لئن أخرجوا لا يخرجون معهم الآيات حين مالوا في الباطن إلى بني النضير ....البدایه والنهایه
 
 
 
چرا متقابلا یهودیان به عمر میگویند والله تو صاحب ماییبدون شك بروايت ابن عبدالبر؟!
 
وفدك را عمر از اهل بيت ص پس گرفت چون مال يهوديان خيبر بود !
 
 
تا جائیکه میگفتند :
 
وروى حجاج بن أرطأةعننافعأن عمرااستعمل زيداعلى القضاءوفرض له رزقا.
 
وقال له أبوبكر: إنك شاب عاقل لانتهمك.
وروى بن سعدبإسنادصحيح قال: كان زيدبن ثابت أحدأصحاب الفتوى وهم ستة: عمروعلي وابنمسعودوأبي وأبوموسى وزيدبنثابت.
 
 
آیا اگر جناب ابوبکر وعمر اینقدر از زید حمایت وپشتیبانی نمیکردند وی قادر بود چنین اعمالی را انجام دهد ؟!
 
وروى البغوي بإسنادصحيح عن خارجةبن زيد: كان عمريستخلف زيدبنثابت إذاسافرفقلمارجع إلاأقطعه حديقةمن نخل.
بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!
دقيقاسياست عمردرتهمت هذيان بخاتم انبياءوآتشزدنخانه وحي وفحشبهامام علي ع وحبس اصحاب ازاحاديث رسولخداص وسوختن احاديث رسولخدامثلابوبكروآزادي به يهودوتخريب اسلامدرراستاي همينسياست وشجاعتش است؟!
 
 
وعن أبي علي الأشعري ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن ابن فضال عن ثعلبة بن ميمون ، عن أبي بصير ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : الحكم حكمان : حكم الله عزّ وجلّ ، وحكم أهل (1) الجاهلية ، وقد قال الله عزّ وجلّ : ( ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون ) (2) وأشهد على زيد بن ثابت لقد حكم في الفرائض بحكم الجاهلية .
زید عثمانی بود یعنی چه ؟ یعنی به عثمان که اموی ویهودی بود گرایش داشت و دشمن امام علی ع .
 
بحكم جاهلي حكم ميكرد !
 
حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر دین علی ع هستی یا عثمان ؟؟؟!!!
 
 
زيد بن ثابت بن الضحاك الخزرجي أبو خارجة شهد أحداً فما بعدها، كان عثمانياً، ولم يشهد مع علي عليه السلام شيئاً من مشاهده، وقال ابن عبد البر، وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه ، توفي بالمدينة سنة خمس وأربعين، وقيل غير ذلك، روى عنه رفاعة بن رفاعة، وولده خارجة. (مح م ط ش ).
 
وكان زيد عثمانيا ولم يشهد مع علي شيئا من حروبه وكان يظهر فضل علي وتعظيمه
الكتاب : أسد الغابة
المؤلف : ابن الأثير
 
قال أبو عمر: كان عثمان يحب زيد بن ثابت وكان زيد عثمانياً ولم يكن فيمن شهد شيئاً من مشاهد علي مع الأنصار وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه وكان فقيهاً رحمه الله.
الكتاب : الإستيعاب في معرفة الأصحاب
المؤلف : ابن عبد البر
 
 
وَعَنْ سَالِمٍ: كُنَّا مَعَ ابْنِ عُمَرَ يَوْمَ مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، فَقُلْتُ: مَاتَ عَالِمُ النَّاسِ اليَوْمَ.
فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: يَرْحَمُهُ اللهُ، فَقَدْ كَانَ عَالِمَ النَّاسِ فِي خِلاَفَةِ عُمَرَ وَحَبْرَهَا ! ، فَرَّقَهُم عُمَرُ فِي البُلْدَانِ، وَنَهَاهُمْ أَنْ يُفْتُوا بِرَأْيِهِمْ، وَحَبَسَ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ بِالمَدِيْنَةِ، يُفْتِي أَهْلَهَا.
 
وَعَنْ سُلَيْمَانَ بنِ يَسَارٍ، قَالَ:
مَا كَانَ عُمَرُ، وَعُثْمَانُ يُقَدِّمَانِ عَلَى زَيْدٍ أَحَداً فِي الفَرَائِضِ، وَالفَتْوَى، وَالقِرَاءةِ، وَالقَضَاءِ.
 
قَالَ ثَعْلَبَةُ بنُ أَبِي مَالِكٍ: سَمِعْتُ عُثْمَانَ يَقُوْلُ: مَنْ يَعْذِرُنِي مِنِ ابْنِ مَسْعُوْدٍ؟ غَضِبَ إِذْ لَمْ أُوَلِّهِ نَسْخَ المَصَاحِفِ، هَلاَّ غَضِبَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ إِذْ عَزَلاَهُ عَنْ ذَلِكَ، وَوَلَّيَا زَيْداً، فَاتَّبَعْتُ فِعْلَهُمَا.سیر اعلام نبلاء ذهبی
 
وَقَالَ جَعْفَرُ بنُ بُرْقَانَ: سَمِعْتُ الزُّهْرِيَّ يَقُوْلُ:
لَوْلاَ أَنَّ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ كَتَبَ الفَرَائِضَ، لَرَأَيْتُ أَنَّهَا سَتَذْهَبُ مِنَ النَّاسِ !   يعني اگر زید نبود فرائض (احکام دین ) نابود شده بود ؟!
 
 
مروان یهودی بر زید یهودی نماز خواند:
 
لَمَّا مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، وَصَلَّى عَلَيْهِ مَرْوَانُ، وَنَزَلَ نِسَاءُ العَوَالِي، وَجَاءَ نِسَاءُ الأَنْصَارِ، فَجَعَلَ خَارِجَةُ يُذَكِّرُهُنَّ اللهَ: لاَ تَبْكِيْنَ عَلَيْهِ.
فَقُلْنَ: لاَ نَسْمَعُ مِنْكَ، وَلَنَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ ثَلاَثاً، وَغَلَبْنَهُ.
 
3نفر یهودی از 4 نفر قران را در زمان رسول خدا ص جمع کردند :
 
وَرَوَى: قُرَّةُ، عَنِ ابْنِ سِيْرِيْنَ، قَالَ:
جَمَعَ القُرْآنَ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ اللهِ: أُبَيٌّ، وَعُثْمَانُ، وَزَيْدٌ، وَتَمِيْمٌ الدَّارِيُّ.
 
 
 
عمر به زید بن ثابت گفت: علی قرآنی تألیف کرده که در آن فضایح مهاجران و انصار آمده و ما باید قرآنی تألیف کنیم که از این رسوایی‌ها، تهی باشد...البته ضربه کاری به مسلمین همین درامیختن ناسخ ومنسوخ ایات بود که شعله اختلاف را تا قیام قائم عج ( که یاتی بکتاب جدید)  بین مسلمین روشن نمود !


در این احادیث بخاری ومسلم دقت کنید وبعد بگویید قرائت وقرآن زید بن ثابت چه اشکالی داشت که ابن مسعود رض اینقدر برآشفت و با عثمان درگیر شد و خطبه خواند وگفت مصاحفتان را از عثمان مخفي كنيد و... ؟! :حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ حَدَّثَنَا أَبِي حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ حَدَّثَنَا شَقِيقُ بْنُ سَلَمَةَ قَالَ خَطَبَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَوَاللَّهِ لَقَدْ أَخَذْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِضْعًا وَسَبْعِينَ سُورَةً وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنِّي مِنْ أَعْلَمِهِمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَمَا أَنَا بِخَيْرِهِمْ قَالَ شَقِيقٌ فَجَلَسْتُ فِي الْحِلَقِ أَسْمَعُ مَا يَقُولُونَ فَمَا سَمِعْتُ رَادًّا يَقُولُ غَيْرَ ذَلِكَ .بخاری وفي مسلم أن ابن مسعود رد نصيحة من نصحه بالقراءة على قراءة زيد قائلا : " على قراءة من تأمروني أن أقرأ ؟! فلقد قرأت على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بضعاً وسبعين سورة ، ولقد عَلِم أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أنيّ أعلمهم بكتاب الله ولو أعلم أن أحداً أعلم مني لرحلت إليه ، قال شقيق : فجلست في حَلَق أصحاب محمد صلى الله عليه وآله وسلم فما سمعت أحدا يردُّ ذلك عليه ولا يعيبه
 
قَالَ الزُّهْرِىُّ فَأَخْبَرَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ كَرِهَ لِزَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ نَسْخَ الْمَصَاحِفِ وَقَالَ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ أُعْزَلُ عَنْ نَسْخِ كِتَابَةِ الْمُصْحَفِ وَيَتَوَلاَّهَا رَجُلٌ وَاللَّهِ لَقَدْ أَسْلَمْتُ وَإِنَّهُ لَفِى صُلْبِ رَجُلٍ كَافِرٍ يُرِيدُ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ وَلِذَلِكَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ اكْتُمُوا الْمَصَاحِفَ الَّتِى عِنْدَكُمْ وَغُلُّوهَا فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ (وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ) فَالْقُوا اللَّهَ بِالْمَصَاحِفِ. قَالَ الزُّهْرِىُّ فَبَلَغَنِى أَنَّ ذَلِكَ كَرِهَهُ مِنْ مَقَالَةِ ابْنِ مَسْعُودٍ رِجَالٌ مِنْ أَفَاضِلِ أَصْحَابِ النَّبِىِّ -صلى الله عليه وسلم-. قَالَ هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ. وَهُوَ حَدِيثُ الزُّهْرِىِّ لاَ نَعْرِفُهُ إِلاَّ مِنْ حَدِيثِهِ.ترمذی
 
حدثنا عبد الله قال حدثنا عبد الله بن محمد بن النعمان قال : حدثنا سعيد بن سليمان قال : حدثنا أبو شهاب ، عن الأعمش ، عن أبي وائل قال : خطبنا ابن مسعود على المنبر فقال : « ومن يغلل يأت بما غل يوم القيامة (.) غلوا مصاحفكم (زنجير ومخفی کنيد)، وكيف تأمروني أن أقرأ على قراءة زيد بن ثابت ، وقد قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم بضعا وسبعين سورة ، وأن زيد بن ثابت ليأتي مع الغلمان له ذؤابتان (دو رشته موی بافته مثل یهود) ، والله ما أنزل من القرآن إلا وأنا أعلم في أي شيء نزل ، ما أحد أعلم بكتاب الله مني ، وما أنا بخيركم ، ولو أعلم مكانا تبلغه الإبل أعلم بكتاب الله مني لأتيته » قال أبو وائل : فلما نزل عن المنبر جلست في الحلق فما أحد ينكر ما قال حدثنا عبد الله قال حدثنا محمد بن يحيى قال : حدثنا أحمد بن يونس ، وسعيد بن سليمان قالا : حدثنا أبو شهاب بهذا حدثنا عبد الله قال حدثنا أحمد بن منصور بن سيار قال : حدثنا أحمد بن عبد الله بن يونس قال : حدثنا أبو شهاب بهذا .كتاب المصاحفأبو بكر بن أبي داود السجستاني عبد الله بن بن سليمان بن الأشعثسنة الولادة 230هـ/ سنة الوفاة 310هـ
آیا درباره زید بن ثابت یک حدیث مانند انچه که درباره ابن مسعود امده وجود دارد ؟؟؟!!!!
 
البته بر خردمندان آشکار است که دلیل استفاده خلفا از زید بن ثابت بچه سال با وجود خبرگانی مانند امام علی ع وابن مسعود وابی بن کعب بیجهت نبود چرا که این زید یهودی بود ودر سقیفه فریاد میزد با صاحبتان ابوبکر بیعت کنید بروایت ابن کثیر و...
 
 
در دانایی زید بن ثابت همین بس که او دایی و خاله و عمه را از ارث بردن محروم و سهم آنان را به بیت المال واریز می نمود (بخاري، 1398ق، ج 8 ،ص 373
چرا ؟ چون در تورات چنین است
.
 
از محمد بن سیرین روایت شده است که غلام عمر بن خطاب از دنیا رفت، پسر عمر از زید پرسید «: آیا دختران عمر از او ارث می برند؟» زید گفت «: نه، ولی اگر تو بخواهی، به آنان ارث می دهم (» دارمی، 1349 ،ج 2 ،ص 397 .(
همچنین معتضد از ابو حازم قاضی پرسید «: اصحاب، همگی معتقدند اولوالأرحام 
خویشاوندان) ارث می برند، اما زید بن ثابت چنین اعتقادي نداشت. آیا او از ابوبکر و عمر و عثمان حکم محرومیت ارث ذوي الارحام را روایت میکرد؟» قاضی جواب داد: «هر کس چنین چیزي را از آنان روایت کرده باشد، دروغ گفته است (» طوسی، 1387ق، ج 30 ،ص 2 ؛ ابن حجر عسقلانی، 1325ق، ج 3 ،ص 345 .( از کسانی که در امر تقسیم ارث به این داناترین افراد اعتراض میکرد، ابن عباس بود. وي از زید پرسید «: آیا تو در کتاب خدا د یده اي که ثلث بقیه ارث به مادر می رسد؟» وي گفت «: تو به نظر خودت عمل می کنی و من به نظر خودم (» دارمی، 1349 ،ج 2 ،ص 346 (و نیز می گفت «: یا آ زید از خدا نمیترسد که فرزند پسر (نوه) را
 
مانند پسرمی داند، اما پدر پدر (پدر بزرگ) را پدر نمیداند (» طوسی، 1387ق، ج 29 ، ص 182
 
 
علاوه بر شهادت امام باقر ع مبنی بر جاهلیت (یهودیت) بودن احکام زید بن ثابت و تصریح بزرگان صحابه مانند ابن مسعود رض وابی بن کعب رض ، رفتار واقوال زید گواهیان دیگری هستند مبنی بر یهودی بودن وی : 
 
 با وجود پسر مادربزرگ ارث نمیبرد ! 
- قولُ زيدٍ بنِ ثابتٍ : لا ترثُ الجدةُ وابنُها حيٌّ
الراوي : - | المحدث : الإمام أحمد | المصدر : مسائل أحمد لأبي داودالصفحة أو الرقم : 301 | خلاصة حكم المحدث : سعيد لم يجيء به هكذا فلا أدري هو صحيح أم لا؟
 
روى عكرمة قال : أرسل ابن عباس إلى زيد بن ثابت يسأل عن امرأة تركت زوجها وأبويها. قال : للزوج النصف، وللأم ثلث ما بقي. فقال : تجده في كتاب الله أو تقول برأي؟ قال : أقوله برأي؛ لا أفضل أما على أب.
این احکام از کجاست ؟
در شريعت يهود بر اساس عهد قديم تا زماني كه در خانواده اي فرزند پسر وجود داشته باشد، ارث متوفي به دختران نمي رسد. (عهد قديم، اعداد، باب 27، آية 8)


- رأيتُ زيدَ بنَ ثابتٍ رضيَ اللَّهُ عنهُ يبولُ قائمًا
الراوي : قبيصة بن ذؤيب | المحدث : العيني | المصدر : نخب الافكارالصفحة أو الرقم : 13/385 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح | أحاديث مشابهة
 
- عن زَيدِ بنِ ثابتٍ رَضِيَ اللهُ عنه، قال: ليس يومُ عاشوراءَ باليومِ الذي يقولُهُ الناسُ، إنَّما كان يومَ تُستَرُ فيه الكعبةُ، وكان يدورُ في السَّنةِ، وكانوا يأتونَ فلانًا اليهوديَّ -يَعْني- ليحسِبَ لهم، فلمَّا ماتَ اليهوديُّ أَتَوْا زَيدَ بنَ ثابتٍ فسألوهُ.
الراوي : خارجة بن زيد بن ثابت | المحدث : ابن حجر العسقلاني | المصدر : فتح الباري لابن حجرالصفحة أو الرقم : 4/291 | خلاصة حكم المحدث : إسناده حسن
 
تایید زید توسط عمر وعثمان :- عن زيد بن ثابت أنه قال : أدركتُ الخليفتينِ يعني عمرَ وعثمانَ يقولان في الجدّ بقولِي
الراوي : زيد بن ثابت | المحدث : ابن عبدالبر | المصدر : التمهيدالصفحة أو الرقم : 11/101 | خلاصة حكم المحدث : هذا أصح عنه
 
- قرأتُ من في رسولِ اللهِ سبعينَ سورةً وإنَّ زيدَ بنَ ثابتٍ لهُ ذؤابةٌ في الكتابِ
الراوي : عبدالله بن مسعود | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : تخريج المسند لشاكرالصفحة أو الرقم : 5/325 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيحالتخريج : أخرجه النسائي (5063)، وابن حبان (7064)، والطبراني (9/68) (8428) باختلاف يسير |  شرح حديث مشابه
 
- أَقْرأَني رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ سبعينَ سورةً، أحْكَمْتُها قبْلَ أنْ يُسْلِمَ زيدُ بنُ ثابتٍ.
الراوي : عبدالله بن مسعود | المحدث : الحاكم | المصدر : المستدرك على الصحيحينالصفحة أو الرقم : 2938 | خلاصة حكم المحدث : [سكت عنه وقال في المقدمة رواته ثقات احتج بمثله الشيخان أو أحدهما]
- قرأْتُ مِن في رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم سبعينَ سورَةً وإنَّ َزيدَ بنَ ثابِتٍ لذو ذؤابتينِ في الكتابِ
الراوي : عبدالله بن مسعود | المحدث : البوصيري | المصدر : إتحاف الخيرة المهرةالصفحة أو الرقم : 7/288 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيحالتخريج : أخرجه النسائي (5064)، وأحمد (3906) باختلاف يسير |  شرح حديث مشابه
- قالَ أبو هريرةَ حينَ ماتَ زيدُ بنُ ثابتٍ اليومَ ماتَ خيرُ(حبر) هذهِ الأمَّةِ وعسى اللَّهُ أن يجعلَ في ابنِ عبَّاسٍ منهُ خلَفًا
الراوي : يحيى بن سعيد | المحدث : الشوكاني | المصدر : در السحابةالصفحة أو الرقم : 362 | خلاصة حكم المحدث : إسناده رجاله رجال الصحيح
- عن خارجةَ بنِ زيدٍ بنِ ثابتٍ عن أبيه : أنه كان يُوَرِّثَ ثلاثَ جدَّاتٍ إذا استوَينَ ، ثنتانِ من قِبَلِ الأبِ ، وواحدةٌ من قبلِ الأمِّ
الراوي : خارجة بن زيد بن ثابت | المحدث : ابن حجر العسقلاني | المصدر : التلخيص الحبيرالصفحة أو الرقم : 3/1073 | خلاصة حكم المحدث : عن زيد نحوه، لكن قال: ثنتين من قبل الأم وواحدة من قبل الأب، من طرق عن زيد بن ثابت وكلها منقطعة
- عن زيدِ بن ثابتٍ قال : نزلتْ هذه الآية { وَمَن يَقْتلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا } الآية كلُّها التي نزلتْ في الفرقانِ بستةِ أشهرٍ
الراوي : زيد بن ثابت | المحدث : النسائي | المصدر : سنن النسائيالصفحة أو الرقم : 4006 | خلاصة حكم المحدث : [فيه] محمد بن عمرو لم يسمعه من أبي الزناد
 
- عن عُمرَ بنِ الخطَّابِ أنه قال : يا زيدُ بنَ ثابتٍ ، أما علِمتَ أنا كنا نَقرَأُ فيما نَقرَأُ . أن لا تَنتَفوا مِن آبائِكم فإنه كُفرٌ بكم قال : بَلى
الراوي : أبو عدي الكندي | المحدث : البوصيري | المصدر : إتحاف الخيرة المهرةالصفحة أو الرقم : 4/ 163 | خلاصة حكم المحدث : إسناده رجاله ثقات
 حتی ابن عباس را قبول نداشته : 
- عن عِكرمةَ قال : أرسل ابنُ عبَّاسٍ إلى زيدِ بنِ ثابتٍ : أتجِدُ في كتابِ اللهِ للأمِّ ثلثَ ما بَقي ؟ فقال : إنَّما أنت رجلٌ تقولُ برأيِك وأنا رجلٌ أقولُ برأيي
الراوي : عكرمة مولى ابن عباس | المحدث : ابن حجر العسقلاني | المصدر : موافقة الخبر الخبرالصفحة أو الرقم : 1/163 | خلاصة حكم المحدث : موقوف صحيح | أحاديث مشابهة
 
- عن زَيدِ بنِ ثابِتٍ أنَّه سُئِلَ عن زَوجٍ وأُختٍ لِأبٍ وأُمٍّ؟ فأُعطيَ الزَّوجُ النِّصفَ، والأُختُ النِّصفَ. فكُلِّمَ في ذلك، فقال: حَضَرتُ رَسولَ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ قَضى بذلك.
الراوي : زيد بن ثابت | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : عمدة التفسيرالصفحة أو الرقم : 1/616 | خلاصة حكم المحدث : [أشار في المقدمة إلى صحته]
 
- أنَّ زيدَ بنَ ثابتٍ قال : فقَدتُ آيةً من سورةٍ كنتُ أسمعُ رسولَ اللهِ صلَّى اللهُ عليْهِ وسلَّمَ يقرَؤها : مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوْا مَا عَاهَدُوْا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ [ الأحزاب : 23 ] فالتَمستُها فوجدتُها مع خُزيمةَ بنِ ثابتٍ أو أبي خُزيمةَ فألحقتُها في سورتِها . قال الزهريُّ : فاختَلفوا يومئذٍ في التابوتِ والتَّابوهِ ، فقال القُرَشيُّونَ : التابوتُ وقال زيدٌ : التَّابوهُ ، فرُفِعَ اختلافُهُم إلى عثمانَ فقال : اكتُبوه التابوتَ ، فإنَّهُ نزل بلِسانِ قُرَيشٍ ، قال الزُّهريُّ : فأخبرَني عبدُ اللهِ بنُ عبدِ اللهِ بنِ عتبةَ أنَّ عبدَ اللهِ بنَ مسعودٍ كرِهَ لِزيدِ بنِ ثابتٍ نَسْخَ المصاحِفِ ، وقال : يا مَعشرَ المسلمين ، أُعزَلُ عن نَسْخِ كتابةِ المصاحِفِ ، ويَتولَّاها رجلٌ ، واللهِ لقَد أسلمتُ وإنَّهُ لَفي صُلبِ رجلٍ كافرٍ يريدُ زيدَ بنَ ثابتٍ ولذلك قالَ عبدُ اللهِ بنُ مَسعودٍ : يا أهلَ القُرآنِ اكتُموا المصاحِفَ الَّتي عندَكم وغُلُّوها ، فإنَّ اللهَ يقولُ : وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ [ آل عمران : 161 ] فالقَوْا اللَّهَ بالمصاحفِ ، قال الزهريُّ : فبلَغَني أنَّ ذلكَ كرِهَه مِن مقالةِ ابنِ مسعودٍ رِجالٌ من أصحابِ رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ
الراوي : زيد بن ثابت | المحدث : ابن العربي | المصدر : أحكام القرآنالصفحة أو الرقم : 2/608 | خلاصة حكم المحدث : صحيح لا يعرف إلا من حديث الزهري |  شرح حديث مشابه
 
- أن مُعاوِيَة بن أبي سفيان كتب إلى زيد بن ثابت يسأله عن الجد فكتب إليه أنك كتبت إلي تسألني عن الجد والله أعلم وذلك مما لم يكن يقضي فيه إلا الأمراء يعني الخلفاء وقد حضرت الخليفتين قبلك يعطيانه النصف مع الأخ الواحد والثلث مع الاثنين فإن كثر الأخوة لم ينقصاه من الثلث
الراوي : يحيى بن سعيد | المحدث : ابن حزم | المصدر : المحلىالصفحة أو الرقم : 9/285 | خلاصة حكم المحدث : [فيه] يحيى لم يدرك أحدا من هؤلاء | الصحيح البديل | أحاديث مشابهة
   
 عن زيدِ بنِ ثابتٍ قال: إن الجَدَّ أبا الأَبِ معه الأخوةُ مِن الأَبِ لم يَكُنْ يقضى بينهم إلا أميرُ المؤمنين، يَكْثُرُ الأخوةُ حينًا، ويُقِلُّون حينًا، فلم يَكُنْ بينهم فريضةٌ نعلمُها مفروضةٌ، إلا أن أميرَ المؤمنين كان إذا أُتِيَ يُسْتَفْتَي فيهم يُفْتِي بينهم بالوجهِ الذي يَرى فيهم على قَدْرِ كَثْرَةِ الأخوةِ وقلَّتِهم.
الراوي : خارجة بن زيد بن ثابت | المحدث : ابن حزم | المصدر : المحلىالصفحة أو الرقم : 9/283 | خلاصة حكم المحدث : لا سبيل إلى أن يوجد عنه أحسن من هذا الإسناد في شيء مما روي عنه في الجد إلا قوله في الخرقاء
 
- خطَبَنا ابنُ مَسعودٍ، فقال: كيف تأمروني أقرأُ؟ على قراءةِ زيدِ بنِ ثابتٍ ، بعدما قرأتُ من في رسولِ اللهِ صلى الله عليه وسلم بضعًا وسبعين سورةً، وإن زيدًا مع الغلمانِ له ذؤابَتان.
الراوي : عبدالله بن مسعود | المحدث : الألباني | المصدر : صحيح النسائيالصفحة أو الرقم : 5079 | خلاصة حكم المحدث : صحيحالتخريج : أخرجه النسائي (5064) واللفظ له، وأحمد (3906) باختلاف يسير |  شرح الحديث
 
وهمکاری زید یهودی با مروان یهودی "
 
- لَمَّا نزَلتْ:{إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ}، قرَأها رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ حتَّى ختَمها، ثمَّ قال: أنا وأصحابي حَيِّزٌ والنَّاسُ حَيِّزٌ، لا هِجرةَ بعدَ الفتحِ، قال أبو سَعيدٍ: فحدَّثْتُ بذلكَ مرْوانَ بنَ الحَكَمِ -وكان على المدينةِ- فقال: كَذَبْتَ، وعندَهُ زَيْدُ بنُ ثابتٍ، ورافعُ بنُ خَديجٍ، وهما معه على السَّريرِ، فقُلْتُ: أَمَا إنَّ هذَيْنِ لو شاءا حدَّثاكَ، ولكنَّ هذا -يعني زَيْدَ بنَ ثابتٍ- يخافُ أنْ تَعْزِلَهُ عنِ الصَّدَقةِ، وهذا يخافُ أنْ تَعْزِلَهُ عن عِرَافةِ قومِهِ -يعني رافعَ بنَ خَديجٍ- وهُما معه، قال: فشَدَّ ذلكَ عليَّ بِدِرَّتِهِ، فلَمَّا رَأَيَا ذلكَ قالا: صدَقَ.
الراوي : أبو سعيد الخدري | المحدث : شعيب الأرناؤوط | المصدر : تخريج مشكل الآثارالصفحة أو الرقم : 2629 | خلاصة حكم المحدث : رجاله ثقات رجال الصحيح إلا أن أبا البختري_ واسمه سعيد بن فيروز_ لم يسمع من أبي سعيد الخدري فيما قاله أبو داود وأبو حاتم
 
ذو ابتان در
عبري بدانها پِؤُت (مفرد: پِؤُ) گفته میشد.
 
 ؟!چرا احمد حنیل جمله « یهودي با دو زلف آویخته از کنار گوشهایش» را پس از مدتی از مسندش حذف نمود
 
3743 حَدَّثَنَا وَكِيعٌ ، عَنْ سُفْيَانَ ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ ، عَنْ خُمَيْرِ بْنِ مَالِكٍ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ، قَالَ : قَرَأْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَبْعِينَ سُورَةً ، وَإِنَّ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ 
 .مسند احمد . لَهُ ذُؤَابَةٌ فِي الْكُتَّابِ
https://islamarchive.cc/hadith_mp3/new_mp3/134258.mp3
 
5024 أخبرني إبراهيم بن يعقوب ، قال : حدثنا سعيد بن سليمان ، قال : حدثنا أبو شهاب ، قال : حدثنا الأعمش ، عن أبي وائل قال : خطبنا ابن مسعود فقال : كيف تأمروني أقرأ على قراءة زيد بن ثابت بعد ما قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم بضعا وسبعين سورة ، وإن زيدا مع الغلمان له ذؤابتان * . ( السنن الصغرى للنسائي - - 5024 )
 
 حدثنا الحسين بن إسحاق التستري ، ثنا عثمان بن أبي شيبة ، ثنا محمد بن أبي عبيدة ، ثنا أبي ، عن الأعمش ، عن أبي رزين ، عن زر بن حبيش ، قال : قال عبد الله بن مسعود : لقد قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم بضعا وسبعين سورة وإن زيد بن ثابت له ذؤابتان * . ( المعجم الكبير للطبراني - - 8361 )
 
خزرج هم نام یک پسر زید بن ثابت است چرا خزرج ؟ حزرج اسمی اصیل یهودی است .
زیدبن ثابت در سن 56 سالگی مرد ومروان حکم یهودی بر وی نماز خواند !
مَروان بن حَکَم بن اَبی العاص بن اُمیِّه (۲-۶۵ق)
 
مروان حکم اموی یهودی داماد عثمان در جنگ جمل تیری زد و طلحه را کشت و در پایان نبرد که با پیروزی امیرالمومنین (ع) توام بود، اسیر شد؛ اما مروان حسنین (ع) را شفیع قرار داد و مولای متقیان (ع) او را رها کرد.
پس از رها کردن مروان به حضرت عرض کردند که لااقل از او بیعت بگیرد. اما امیرالمومنین پاسخی شگفت انگیز به این شرح داد: من احتیاجی به بیعت او ندارم، همانا دست او دست یهودی است. اگر بیست‌بار هم با من با دستش بیعت کند باز حیله و مکر خواهد کرد. این روایت در خطبه ۷۳ کتاب شریف «نهج البلاغه» آمده است و همچنین در «انساب الاشراف» بلاذری درج شده است.
 
مغیرة بن شعبه هم یهودی بود واز حزب سقیفه .
 
بحث سر اینه که چرا عثمان  از امیر المومنین ع و ابن مسعود رض که بروایات صحیح اهل سنت همراه وداناترین به قران بودند استفاده نکرد  و یک یهودی بنام زید بن ثابت  مامور این امر مهم کرد ؟
مهمترین نقشه یهود هم توسط عمر وعثمان و زید بن ثابت وکعب الاحبار و معاویه اجرا شد ، عمر با قدرت دادن وحمایت از زید بن ثابت یهودی و دستور به تجرید قران (جردو القران صححه الذهبی والالبانی) از احاديث رسول ص و منع احادیث رسول خدا ص وزندانی کردن اصحاب وآتش زدن احادیث پیامبر ص و عشق به یهود و تورات ، عثمان هم با مامور کردن زید بن ثابت به جمع قرآن مطابق قرائت یهود (درامیختن ناسخ ومنسوخ مخصوصا ایات جهادی سوره توبه) و قتل ابن مسعود و ابوذر و...، و معاویه هم با تبلیغ تورات وآزاد گذاشتن کعب و تبلیغ جبر گرایی و جعل حدیث و سانسور احادیث به نفع خلفا وحجاج لعين هم با تغيير در مصاحف وسركوب قرائات غير از مصحفش بالاترین ضربه را به اسلام وبشریت زدند .

وفتوحات غیرانسانی خلفا را توجیه کردند در حالیکه اگر حق به حقدار یعنی مولا علی ع رسیده بود با روش خودش که رحمت و سمحه بود همه جهان را با صلح به اسلام دعوت میکرد مانند دعوت یمن به اسلام . برخلاف دعوت خشن خلفای یهودی سقیفه که منجر به تنفر ملل دنیا از اسلام و دشمنی با اسلام  وتعطیلی فتوحات و توقف گسترش اسلام و حوادث ناگوار قرون بعد گردید 
 

 

 لامنس ‍ شرق شناس معروف که دشمن اسلام ناب نبوی وعلوی است سخنی جالب دارد :

ما مسيحيان بايد مجسمه معاويه را از طلا بسازيم و در شام نصب كنيم. زيرا اگر معاويه اسلام را از مسير خود منحرف نمى ساخت امروز همه اروپا مسخر اسلام شده و آن را پذيرفته بود.

سیدمحمد رشید رضا، مؤلف تفسیر المنار می گوید: یکی از دانشمندان بزرگ آلمان به عده ای از مسلمانان گفت: «شایسته است ما مجسمه معاویة بن ابی سفیان را از طلا بریزیم و در برلن (پایتخت آلمان) نصب کنیم!

گفتند: برای چه؟!

گفت: زیرا معاویه بود که رژیم دموکراتیک حکومت اسلامی را به حکومت استبدادی مبدل کرد و اگر او، این ضربه را به اسلام نزده بود، اسلام همه جهان را می گرفت و اکنون ما آلمانی ها و سایر کشورهای اروپایی، عرب و مسلمان بودیم

لانه هو الذی حول نظام الحکم الاسلامی عن قاعدته الدیمقراطیه الی عصبیّه الغلب، و لولا ذلک اعمّ الاسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الآلمان و سائر شعوب اروبه عرباً مسلمین.

زیرا اگر رفتار معاویه نبود، اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و حتی سایر کشورهای اروپایی همه مسلمانانی عرب بودیم.»

تفسیر المنار، ج 11، ص 260 


ضمنا باید مواظب نسخ خطی بود چون یهود استاد تحریف ونسل سقیفه بدنبال تحریف و نابودی اثار و یهودیسازی تاریخ ومدنیت هستند .
همچنانکه قبلا در مقاله tahrif مواردی از سانسور وقیچی وهابیون وسلفیه را اوردیم .
 
 
تحریف کتب و خیانت :
 
https://sites.google.com/site/hojjah/tahrif.doc
 
قال الله تعالي :لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ {المائدة/82}