نوعدوستی و خطر افراط در ادیان ابراهیمی

قبلا در مورد منشأ و اساس تفکر نژادپرستی در ایین موسی ع گفتیم که اولین نژاد پرست ابلیس بود که گفت من از اتشم و ادم از خاک !

مبنای همه ادیان آسمانی بر رحمت ومهربانی واصالت صلح است که با کمال تاسف این موضوع در طول تاریخ دچار تحریف افراط وتفریط گشته است . امروز در مورد یک ایه از سفرسوم تورات لاویان 19:18

با تمرکز بر یک کلمه که بمعانی مختلفی بکار گرفته شده است مثلا افراطیون تلمودی به معنای هم کیش اسرائیلی و برخی از معتدلان به معنی انسان وهم نوع گرفته اند که با توجه به ایات دیگر از اناجیل موجود معنی همنوع درست است نه همکیش :

לֹֽא־תִקֹּ֤ם וְלֹֽא־תִטֹּר֙ אֶת־בְּנֵ֣י עַמֶּ֔ךָ וְאָֽהַבְתָּ֥ לְרֵעֲךָ֖ כָּמ֑וֹךָ אֲנִ֖י יְהֹוָֽה׃

You shall not take vengeance or bear a grudge against members of your people. Love your fellow [Israelite] as yourself: I am יהוה.

[Leviticus 19:17-18]

کلمه : לְרֵעֲךָ֖: یعنی چه ؟ برخی به

fellow

ترجمه کرده اند به معنی همکار و ادم ورفیق وهمسایه و ...

اما براستی این واژه عبری به چه معنی است ؟ برخی هم به همکیش اسرا ئیلیت ترجمه نموده اند !

ואהבת לרעך כמוך THOU SHALT LOVE THY FELLOW MAN AS THYSELF —Rabbi Akiba said: “This is a fundamental principle of the Torah” (Sifra, Kedoshim, Chapter 4 12; Talmud Yerushalmi Nedarim 9:3).

ואהבת לרעך כמוך باید همنوع خود را مانند خود دوست بدارید - خاخام آکیبا گفت: "این یک اصل اساسی تورات است" (سیفرا، کدوشیم، فصل 4، 12؛ تلمود یرشال: 3 تلمود یرشال).

معلم من، خاخام ایرا استون، دوباره این سوال را مطرح می کند: "کسی که من مسئولش هستم کیست؟" و پاسخ شگفت انگیز او: "همسایه ما" مقوله ای است که دائماً در حال گسترش است. کسی که به ما نزدیک است، به معنای واقعی کلمه محبوب ما، اولین همسایه ما است. اما خود تجربه چنین مسئولیتی نیاز ما را به چنین مسئولیتی افزایش می‌دهد و فهرست را به سمت بیرون می‌کشاند که شامل خانواده، دوستان، وابستگی‌های قومی و ملی، و در حالت ایده‌آل، همه بشریت و همه خلقت است.»

R Simha Zissel of Kelm (19th century Lithuania), a founder of the modern Mussar movement, teaches that ‘love one’s neighbor’ means ‘carrying the burden of our fellow.’ In plain(er) English: loving one’s neighbor involves taking responsibility with and for another.

My teacher, Rabbi Ira Stone, reframes the question: ‘Who is the person for whom I am responsible?’ And his startling answer: ‘our “neighbor” is a constantly expanding category. The one who is closest to us, literally our beloved, is our first neighbor. But the very experience of such a responsibility itself increases our need for such responsibility, driving the list outward to include family, friends, ethnic and national affinities, and, ideally, all of humanity and all of creation.’

«دوست داشتن همسایه خود مانند خود، این اصل بزرگ تورات است» (برشیت رابه 24:8).

“To love your neighbor as yourself, this is the great principle of the Torah” (Bereshit Rabbah 24:8).

حکیمان ما تعلیم دادند: یکی از روش‌هایی که تورات به وسیله آن به دست می‌آید، حمل بار همنوعان است... رسیدن به مرتبه‌ی بودن بار همنوع را بر دوش می‌کشد، مگر اینکه انسان خود را به دوست داشتن همسایه در فکر و اندیشه عادت داده باشد. عمل... حکیمان ما به خوبی درک کردند که «دوست داشتن همسایه خود مانند خود، این اصل بزرگ تورات است» (برشیت رابه 24:8). برای شخصی که روح، صاحب روح خوب است، روح از طریق عشق، از طریق رعایت در فکر و عمل به تورات متصل می شود. [R Simha Zissel of Kelm, Hokhmah U-Mussar]

همسایه ما کیست؟ پاسخ به این سوال هرگز قطعی نیست، بلکه در حال تکامل است. کلمه "همسایه" در عبری، re'a، از همان ریشه کلمه "چوپانی" یا "چوپانی" گرفته شده است. بنابراین، تعریف "همسایه من" ممکن است این باشد: شخصی که من در قبال او مسئول هستم... شخصی که من مسئول او هستم کیست؟ اگر ما میل سیری ناپذیری داشته باشیم (رعوت در زبان عبری) برای برآوردن نیازهای کسانی که مسئولیت آنها را بر عهده داریم، و این به عمد آگاهی ما تبدیل می شود، پاسخ به سوال ما باید این باشد که "همسایه" ما این است. یک دسته به طور مداوم در حال گسترش کسی که به ما نزدیک است، به معنای واقعی کلمه محبوب ما، اولین همسایه ما است. اما خود تجربه چنین مسئولیتی نیاز ما را به چنین مسئولیتی افزایش می‌دهد و فهرست را به سمت بیرون سوق می‌دهد که شامل خانواده، دوستان، وابستگی‌های قومی و ملی، و در حالت ایده‌آل، همه بشریت و همه خلقت است. [R Ira Stone A Responsible Life, pp. 25-26]

Our Sages taught: One of the methods by which the Torah is acquired is by carrying the burden of our fellow…To reach the level of being one bears the burden of one’s fellow is impossible unless one has accustomed oneself to love one’s neighbor in thought and deed…Our Sages well understood that “To love your neighbor as yourself, this is the great principle of the Torah” (Bereshit Rabbah 24:8). For a person of spirit, the master of a fine soul, the soul is attached to the Torah through love, through observance in thought and deed. [R Simha Zissel of Kelm, Hokhmah u-Mussar]

Who is our neighbor? The answer to this question is never definitive, but rather evolving. The word for “neighbor” in Hebrew, re’a, is derived from the same root as the word for “pasturing” or “shepherding.” The definition of “my neighbor” thus might be: the person for whom I am responsible…Who is the person for whom I am responsible? … If we have an insatiable desire (re’ut in Hebrew) to meet the needs of those for whom we are responsible, and this becomes the very intentionality of our consciousness, then the answer to our question must be that our “neighbor” is a constantly expanding category. The one who is closest to us, literally our beloved, is our first neighbor. But the very experience of such a responsibility itself increases our need for such responsibility, driving the list outward to include family, friends, ethnic and national affinities, and, ideally, all of humanity and all of creation. [R Ira Stone A Responsible Life, pp. 25-26]

Share This Story, Choose Your Platform!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

You shall rise before the aged and show deference to the old; you shall fear your God: I am יהוה.

וְכִֽי־יָג֧וּר אִתְּךָ֛ גֵּ֖ר בְּאַרְצְכֶ֑ם לֹ֥א תוֹנ֖וּ אֹתֽוֹ׃

When strangers reside with you in your land, you shall not wrong them.

כְּאֶזְרָ֣ח מִכֶּם֩ יִהְיֶ֨ה לָכֶ֜ם הַגֵּ֣ר ׀ הַגָּ֣ר אִתְּכֶ֗ם וְאָהַבְתָּ֥ לוֹ֙ כָּמ֔וֹךָ כִּֽי־גֵרִ֥ים הֱיִיתֶ֖ם בְּאֶ֣רֶץ מִצְרָ֑יִם אֲנִ֖י יְהֹוָ֥ה אֱלֹהֵיכֶֽם׃

The strangers who reside with you shall be to you as your citizens; you shall love each one as yourself, for you were strangers in the land of Egypt: I יהוה am your God.

33. هرگاه در سرزمینتان غریبی نزد تو اقامت داشته باشد او را مغبون نكنید.

34. آن غریبی كه با شما اقامت دارد چون تابعی از (كشور) خودتان باشد. او را چون خودت دوست بدار چون‏كه در سرزمین مصر غریب بودید. من خداوند خالق شما هستم.

(لاویان 19:33-34، NKJV)

این کلمه کشور را از کجا آوردید ؟!

لاویان یعنی احکام کاهنان یعنی روحانیون یهودی که از نسل حضرت هارون و از خاندان لاوی هستند.

اما در تعالیم اناجیل مهربانی بیشتری نسبت به تعالیم تورات دیده میشود .

در کتاب انجیل نیز چنین می خوانیم: همسایه خود را چون نفس خود محبت نما. انجیل متا، باب ۳۹ آیه ۲۲

در انجیل لوقا هم ضمن بیان همین مطلب ازجانب حضرت عیسی(ص) با ذکر مثلی بیان می دارد که منظور از همسایه، همنوعتان است نه هم دین یا هم کیشتان.

در انجیل لوقا باب۶ آیه ۲۷ تا ۳۲ چنین می خوانیم: دشمنان خود را دوست بدارید وبا کسانیکه از شما نفرت کنند احسان کنید و هر که شما را لعن کند برای او برکت بطلبید وبرای هر که با شما کینه دارد دعای خیر نمایید…

پس شکی نیست که مقصود از کلمه هم نوع در لاویان 19:18 همان هم نوع انسانی است نه فقط هم کیش چرا که در اناجیل مترادفش آمده است :

کلمه یونانی و عبری ترجمه شده به «دلسوزی» به معنی «ترحم، همدردی یا دلسوزی نسبت به کسی» می باشد. ما بر اساس گفته کتاب مقدس می دانیم که خدا «عادل، بخشنده، مهربان، صبور و رحيم » است (مزامیر فصل 86 آیه 15). ویژگی مهربانی و دلسوزی او مانند دیگر ویژگی هایش ابدی و بی انتهاست. مهربانی های او همیشه وجود دارد و هر روز صبح بر ما می تابد (مراثی فصل 3 آیه های 22-23).

عیسی مسیح، پسر خدا، همه ویژگی های او از جمله دلسوزی را دارد. او با دیدن عزاداری دوستان خود برای ایلعازر احساس همدردی کرد و همراه با آنها اشک ریخت (یوحنا فصل 11 آیه های 33-35). او علاوه بر اینکه در حق دیگران دلسوزی کرد و در این راه رنج کشید، جمعیت زیادی که به سمت او می رفتند (متی فصل 14 آیه 14) را مانند بقیه افرادی که برای شفا نزد او می رفتند، شفا داد (مرقس فصل 1 آیه های 40-41). او وقتی جمعیت زیاد مردم را مانند گوسفندانی بدون شبان می دید، احساس دلسوزی می کرد و به آنها چیزهایی آموزش می داد که شبانان دروغین اسرائیل آموزش نداده بودند. کاهنان و معلمان دینی، مغرور و فاسد بودند؛ آنها از طبقه عادی مردم متنفر بوده و به آنها اهمیت نمی دادند، اما عیسی مسیح دلسوز همه مردم بود، به آنها تعلیم داد و آنها را دوست داشت.

وقتی از عیسی مسیح درباره بزرگترین دستور پرسیده شد، او گفت که باید خدا را با تمامی دل و جان دوست داشت، اما دستور دوم را هم به آن اضافه کرد: «همسایه ات را به اندازه خودت دوست داشته باش» (متی فصل 22 آیه های 34-40). فریسیان از او درخواست کردند تا بزرگترین دستور خدا را بیان کند، اما او دو دستور بزرگ را عنوان کرد و به ما نه تنها کاری که باید انجام دهیم بلکه روش انجام آن را هم گفت. دوست داشتن همسایه به اندازه خود، نتیجه دوست داشتن خداوند است.

اول یوحنا فصل 3 آیه 17، «اما كسی كه ادعای مسيحيت می‌كند و از نظر مالی در وضعيت خوبی به سر می‌برد، اگر همنوع خود را در احتياج ببيند و به او كمک نكند، چگونه ممكن است محبت خدا در قلب او حكمفرما باشد؟» انسان به شکل خدا آفریده شده است بنابراین باید ویژگی های خدا را که شامل دلسوزی نیز می شود از خود نشان دهد. بنابراین، «اگر كسی ادعا می‌كند كه خدا را دوست دارد، اما از همنوع خود متنفر است، دروغ می‌گويد؛ چون اگر كسی نتواند همنوعی را كه می‌بيند، دوست داشته باشد، چگونه می‌تواند خدايی را كه نديده است، دوست بدارد؟» (اول یوحنا فصل 4 آیه 20). کتاب مقدس دلسوزی و ترحم را ویژگی خدا و فرزندان او معرفی می کند.

دومين حكم مهم اين است: ديگران را به اندازهٔ خودت دوست داشته باش. «هيچ دستوری مهمتر از اين دو نيست.»

مَرقُس ۱۲:‏۳۱

زيرا تمام دستورهای خدا، در اين دستور خلاصه می‌شود كه: «ديگران را دوست بدار، به همان اندازه كه خود را دوست می‌داری.»

غلاطيان ۵:‏۱۴

پس آنچه می‌خواهيد ديگران برای شما بكنند، شما همان را برای آنها بكنيد. اين است خلاصهٔ تورات و كتب انبیا.

متی‌ٰ ۷:‏۱۲

بنابراين، تا جايی كه می‌توانيم، در حق مردم، بخصوص مسيحيان مؤمن، نيكی بنماييم.

غلاطيان ۶:‏۱۰

هر چند که تحریفاتی نژادپرستانه در انجیل هم مثل تورات وارد شده است :

نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جايز نيست ...هر چند تعبیر واژه سگان و چوپان و کنعانیان باید کاویده وبررسی شود چرا که در اخر عیسی به همین زن میگوید ایمان تو عظیم است ! انجیل متی 15، 21-26.

هم چنین در آیه ای می خوانیم:»وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)مائده45/(و ما در تورات بر بنی اسرائیل الزام و مقرّر داشتیم که: ]در قانون قصاص[ جان در برابر جان، و چشم در مقابل چشم، و بینى به عوض بینى، و گوش به جاى گوش، و دندان در برابر دندان، و زخمها را قصاصى است. و هر که از آن قصاص گذشت کند، پس آن گذشت کفّارهاى براى ]خطاها و معاصىِ[ اوست. و آنان که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داورى نکنند، هم اینانند که ستمکارند.« که این آیه شبیه موردی است که در تورات می خوانیم:»اگر به کسی صدمه ای وارد شود باید همان صدمه به ضارب نیز وارد گردد. جان به عوض جان، چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان،دست به عوض دست، پا به عوض پا، داغ به عوض داغ، زخم به عوض زخم، و ضرب به عوض ضرب)خروج:21، 24و25(«

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ « مائده32»

به همين جهت، بر بنى‌اسرائيل نوشتيم كه هر كس انسانى را جز به قصاص يا به كيفر فساد در زمين بكشد پس چنان است كه گويى همه‌ى مردم را كشته است، و هر كه انسانى را زنده كند (و از مرگ يا انحراف نجات دهد) گويا همه‌ى مردم را زنده كرده است و البتّه رسولان ما دلايل روشنى را براى مردم آوردند، امّا (با اين همه) بسيارى از مردم بعد از آن (پيام انبيا) در روى زمين اسرافكار شدند.

وشدیدترین عذابها برای قتل مومن است :

وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا

93 نساء

فانى‌شدن تمام دنيا نزد خدا، از كشتن يك مؤمن آسان‌تر است .بحار

مطلب اخر در مورد جنگهای با رومیان و فتح بیت المقدس و فلسطین در زمان ابوبکرو عمر در نبرد اجنادین و یرموک و ... است که همانطور مکرر نوشتیم اساس مصائب از سقیفه است چرا که اگر مولا علی ع کنار گذاشته نشده بود این فتوحات با فرماندهی خالد بن ولید معلوم الحال و ... باعث تنفر ملل دنیا از اسلام نمیشد .

ذكر فتح بيت المقدس

وعن سالم بن عبد الله، قال: لما قدم عمر رحمه الله الجابية، قال له رجل من يهود: يا أمير المؤمنين ؛ لا ترجع إلى بلادك حتى يفتح الله عليك إيلياء ؛ فبينا عمر بن الخطاب بها ؛ إذ انظر إلى كردوس من خيل مقبل، فلما دنوا منه سلوا السيوف، فقال عمر: هؤلاء قوم يستأمنون، فأمنوهم ؛ فأقبلوا فإذا هم أهل إيلياء، فصالحوه على الجزية، وفتحوها له، فلما فتحت عليه دعا ذلك اليهودي، فقيل له: إن عنده لعماً. قال: فسأله عن الدجال - وكان كثير المسألة عنه - فقال له اليهودي: وما مسألتك عنه يا أمير المؤمنين! فأنتم والله معشر العرب تقتلونه دون باب لد ببضع عشرة ذراعاً.

وعن سالم، قال: لما دخل عمر الشأم تلقاه رجل من يهود دمشق، فقال: السلام عليك يا فاروق! أنت صاحب إيلياء لا والله لا ترجع حتى يفتح الله إيلياء ؛ وكانوا قد أشجوا عمراً وأشجاهم ؛ ولم يقدر عليها ولا على الرملة، فبينا عمر معسكراً بالجابية، فزع الناس إلى السلاح، فقال: ما شأنكم؟ فقالوا: ألا ترى الخيل والسيوف ! فنظر، فإذا كردوس يلمعون بالسيوف ؛ فقال عمر: مستأمنة، ولا تراعوا وأمنوهم ؛ فأمنوهم ؛ وإذا هم أهل إيلياء، فأعطوه واكتتبوا منه على إيلياء وحيزها، والرملة وحيزها ؛ فصارت فلسطين نصفين: نصف مع أهل إيلياء، ونصف مع أهل الرملة؛ وهم عشر كور، وفلسطين تعدل الشأم كله ؛ وشهد ذلك اليهودي الصلح، فسأله عمر عن الدجال ؛ فقال: هو من بني بنيامين ؛ وأنتم والله يا معشر العرب تقتلونه على بضع عشرة ذراعاً من باب لد.

وعن خالد وعبادة، قالا: كان الذي صالح فلسطين العوام من أهل إيلياء والرملة ؛ وذلك أن أرطبون والتذارق لحقاً بمصر مقدم عمر الجابية، وأصبيا بعد في بعض الصوائف .

وقيل: كان سبب قدوم عمر إلى الشأم، أن أبا عبيدة حضر بيت المقدس، فطلب أهله منه أن يصالحهم على صلح أهل مدن الشأم، وأن يكون المتولى للعقد عمر بن الخطاب ؛ فكتب إليه بذلك، فسار عن المدينة.

وعن عدى بن سهل، قال: لما استمد أهل الشأم عمر على أهل فلسطين، استخلف علياً، وخرج ممداً لهم، فقال على: أين تخرج بنفسك! إنك تريد عدواً كلباً، فقال: إني أبادر بجهاد العدو موت العباس ؛ إنكم لو قد فقدتم العباس لا نتقض بكم الشر كما ينتقض أول الحبل.

قال: وانضم عمرو وشرحبيل إلى عمر بالجابية حين جرى الصلح فيما بينهم، فشهد الكتاب.

وعن خالد وعباده، قالا: صالح عمر أهل إيلياء بالجابية، وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتاباً واحداً، ما خلا أهل إيلياء.طبری

ومتن قرارداد :

بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل إيلياء من الأمان ؛ أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم، ولكنائسهم وصلبانهم، وسقيمها وبريئها وسائر ملتها ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ، ولا ينتقص منها ولا من حيزها، ولا من صليبهم، ولا من شئ من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم، ولا يضار أحد منهم،(چرا نسبت به ایرانیان در فتح فارس چنین دستوری ندادی ؟!) ولا يسكن بإيلياء معهم أحد من اليهود، وعلى أهل إيلياء أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل المدائن، وعليهم أن يخرجوا منها الروم واللصوت ؛ فمن خرج منهم فإنه آمن على نفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم مأمنهم ؛ ومن أقام منهم فهو آمن ؛ وعليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن أحب من أهل إيلياء أن يسير بنفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم آمنوا على أنفسهم وعلى بيعهم وصلبهم، حتى يبلغوا مأمنهم، ومن كان بها من أهل الأرض قبل مقتل فلان، فمن شاء منهم قعدوا عليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن شاء سار مع الروم ؛ ومن شاء رجع إلى أهله فإنه لا يؤخذ منهم شئ حتى يحصد حصادهم ؛ وعلى ما في هذا الكتاب عهد الله وذمة رسوله وذمة الخلفاء وذمة المؤمنين إذا أعطوا الذي عليهم من الجزية. شهد على ذلك خالد بن الوليد، وعمرو بن العاص، وعبد الرحمن بن عوف، ومعاوية بن أبي سفيان. وكتب وحضر سنة خمس عشرة.

فأما سائر كتبهم فعلى كتاب لد. بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أجمعين، أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم ولكنائسهم وصلبهم وسقيمهم وبريئهم وسائر ملتهم ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ولا ينتقص منها ولا من حيزها ولا مللها، ولا من صلبهم ولا من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم ؛ ولا يضار أحد منهم ؛ وعلى أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل مدائن الشأم، وعليهم إن خرجوا مثل ذلك الشرط إلى آخره. ثم سرح إليهم، وفرق فلسطين على رجلين، فجعل علقمة بن حكيم على نصفها وأنزله الرملة، وعلقممة بن مجزز على نصفها وأنزله إيلياء ؛ فنزل كل واحد منهما في عمله في الجنود التي معه.

وعن سالم ، قال: استعمل علقمة بن مجزز على إيلياء وعلقمة بن حكيم على الرملة في الجنود التي كانت مع عمرو وضم عمراً وشرحبيل إليه بالجابية، فلما انتهيا إلى الجابية، وافقاً عمر رحمه الله راكباً، فقبلا ركبتيه، وضم عمر كل واحد منهما محتضنهما .

وعن عبادة وخالد، قالا: ولما بعث عمر بأمان أهل إيلياء وسكنها الجند، شخص إلى بيت المقدس من الجابية، فرأى فرسه يتوجى ، فنزل عنه، وأتى ببرذون فركبه، فهزه فنزل، فضرب وجهه بردائه، ثم قال: قبح الله من علمك هذا! ثم دعا بفرسه بعد ما أجمه أياماً يوقحه فركبه، ثم سار حتى انتهى إلى بيت المقدس.

وعن أبي صفية ؛ شيخ من بني شيبان، قال: لما أتى عمر الشأم أتى ببرذون فركبه، فلما سار جعل يتخلج به، فنزل عنه، وضرب وجهه، وقال: لا علم الله من علمك! هذا من الخيلاء ؛ ولم يركب برذونا قبله ولا بعده. وفتحت إيلياء وأرضها كلها على يديه، ما خلا أجنادين فإنها فتحت على يدى عمرو، وقيسارية على يدي معاوية وعن أبي عثمان وأبي حارثة، قالا: افتتحت إيلياء وأرضها على يدي عمر في ربيع الآخر سنة ست عشرة.

وعن أبى مريم مولى سلامة، قال: شهدت فتح إيلياء مع عمر رحمه الله، فسار من الجابية فاصلاً حتى يقدم إيلياء، ثم مضى حتى يدخل المسجد، ثم مضى نحو محراب داود ؛ ونحن معه، فدخله ثم قرأ سجده داود، فسجد وسجدنا معه.

حقوق انسان در ترازوی نبوی علوی و عمری اموی

حقوق اهل کتاب (یهود ونصاری و مجوس ) در قران وسنت عمری اموی و مقایسه با سنت نبوی علوی :

قبلا نوشتیم که اساس مشکلات اسلام بعد از سقیفه بعلت کنار زدن شرکای قران ودرامیختن ناسخ ومنسوخش توسط حزب یهودی سقیفه آغاز شد و خشونت و نژاد پرستی که وارد اسلام گشت توسط همین صحابه یهودی مانند زید بن ثابت و برخی خلفا بود ....

در زمینه حقوق بشر ایات وروایات زیادی امده که ذات بشر فارغ از هر گونه نژاد و رنگ ومذهب محترم هستند :

خالق بشر فرمود :

وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً « اسرا 33»

وكسى را كه خداوند، (قتل او را) حرام كرده است نكشيد، مگر به حقّ. وهر كس مظلوم كشته شود، قطعاً براى ولىّ او تسلّط (و اختيار ديه يا قصاص) قرار داده‌ايم، پس نبايد در كشتن (و قصاص) زياده‌روى كند، چرا كه آن (ستمديده به طور عادلانه) يارى و حمايت شده است.

ایه عام است و شامل همه است...

در نامه 53 نهج البلاغه هم مولا علی ع در تساوی حقوق انسانها به مالک اشتر میفرماید که انسانها یا برادر دینی تواند یا همنوع تو و بشر هستند .

چرا در روایات شیعی شرایط سختی برای مجاهده وقتال امده مثل خوردن گوشت خوک و ... ؟!

چرا امیرالمومنین ع در جنگهای خلفا شرکت نکرد و فرماندهی جنگ علیه ایران در قادسیه را قبول نکرد و عمر انرا به سعد ابی وقاص داد ؟!

چرا مولا ع فرمود خون ودیه ذمی مانند خون و دیه ماست ؟! فدمه کدمنا دیته کدیتنا . دارقطنی و شافعی و بیهقی ...

چرا روایات عامه پیامبرص را فردی خشن وغارتگرنشان میدهند که میگوید رزق من در سایه شمشیر منست ؟!

چرا خلفای سقیفه عرب را بر عجم ترجیح دادند و... ؟!

اما در روایات : روایت زیر که غالبا تضعیف شده ولی موید به شواهدی صحیح واماراتی از ایات وروایات دیگر است و تصحیح میشود :

وبإسناده عن الاعمش عن شقيق عن عبد الله بن مسعود قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من آذى ذميا فانا خصمه ومن كنت خصمه خصمته يوم القيامة هذان الحديثان منكران بهذا الاسناد والحمل فيهما عندي على المذكر فإنه غير ثقة والله أعلم

ام کتاب : تاريخ بغداد نویسنده : الخطيب البغدادي جلد : 8 صفحه : 367

رواه أبو داود بلفظ: ألا من ظلم معاهداً أو انتقصه أو كلفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفسه فأنا خصمه يوم القيامة. قال السخاوي: وسنده لا بأس به ولذا سكت عنه أبو داود

في البخاري أنه صلى الله عليه وسلم قال: من قتل معاهدا لم يرح رائحة الجنة، وإن ريحها توجد من مسيرة أربعين عاماً

قال الإمام البخاري في كتاب الديات . باب إثم من قتل ذميا بغير جرم .

عَنْ ‏عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ‏ عَنْ النَّبِيِّ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏قَالَ ‏: ‏مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهَدًا لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَرْبَعِينَ عَامًا .

وقال الإمام الترمذي في كتاب الديات . باب ما جاء فيمن يقتل نفسا معاهدة :
عَنْ ‏‏أَبِي هُرَيْرَةَ ‏ عَنْ النَّبِيِّ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏‏قَالَ :‏ ‏أَلَا مَنْ قَتَلَ نَفْسًا ‏ ‏مُعَاهِدًا ‏لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ فَقَدْ ‏ ‏أَخْفَرَ ‏ ‏بِذِمَّةِ اللَّهِ فَلَا ‏‏يُرَحْ ‏‏رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ سَبْعِينَ خَرِيفًا .

قال الإمام الترمذي : ‏حَدِيثُ ‏ ‏أَبِي هُرَيْرَةَ ‏ ‏حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ .
وقال أبو داود في كتاب الجهاد . باب في الوفاء للمعاهد وحرمة ذمته :
‏عَنْ ‏أَبِي بَكْرَةَ ‏‏قَالَ ‏: ‏قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ‏صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ‏: ‏مَنْ قَتَلَ مُعَاهِدًا فِي غَيْرِ ‏ ‏كُنْهِهِ ‏حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ .

أبو داود من حديث ابن وهب عن أبي صخر المدني عن صفوان بن سليم عن عدة من أبناء أصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم عن آبائهم دنْيَة عن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم قال : ألا من ظلم معاهداً أو انتقصه أو كلفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفس فأنا خصمه يوم القيامة ، وسنده لا بأس به ، ولا يضره جهالة من لم يسم من أبناء الصحابة ، فإنهم عدد ينجبر به جهالتهم ، ولذا سكت عليه أبو داود ، وهو عند البيهقي في سننه من هذا الوجه ، وقال : عن ثلاثين من أبناء أصحاب رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم عن آبائهم دنية ، وذكره بلفظ : ألا من ظلم معاهداً أو انتقصه أو كلفه فوق طاقته أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفس منه فأنا حجيجه يوم القيامة ، وأشار رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلم بأصبعه إلى صدره : ألا ومن قتل معاهداً له ذمة اللَّه وذمة رسوله حرم اللَّه عليه ريح الجنة ، وإن ريحها ليوجد من مسيرة سبعين خريفاً .ا.هـ

وقد أفرد الحافظ السخاوي لهذا الحديث جزءاً فقال :
وله شواهد بينتها في جزء أفردته لهذا الحديث أيضاً ، ومنها عن عمر بن سعد رفعه : أنا خصم يوم القيامة لليتيم والمعاهد ومن أخاصمه أخصمه .ا.هـ

الحديث رقم 445

" ألا من ظلم معاهداً , أو انتقصه , أو كلفه فوق طاقته , أو أخذ منه شيئاً بغير طيب نفس فأنا حجيجه يوم القيامة " .

قال الألباني في السلسلة الصحيحة 1 / 729 :
أخرجه أبو داود ( 2 / 46 ) والبيهقي في " سننه " ( 9 / 205 ) عن # صفوان ابن سليم عن عدة # ( وقال البيهقي : ثلاثين ) من أبناء أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم عن آبائهم عن رسول الله صلى الله عليه وسلم به .
قال الحافظ العراقي في " فتح المغيث " ( 4 / 4 ) : " وهذا إسناد جيد وإن كان فيه من لم يسم , فإنهم عدة من أبناء الصحابة يبلغون حد التواتر الذي لا يشترط فيه العدالة " .
وقال السخاوي في " المقاصد " ص ( 185 ) : " وسنده لا بأس به , ولا يضره جهالة من لم يسم من أبناء الصحابة , فإنهم عدد ينجبر به جهالتهم , ولذا سكت عليه أبو داود . ( ثم قال : ) وله شواهد بينتها في جزء أفردته لهذا الحديث , منها عن عمر بن سعد رفعه : " أنا خصم يوم القيامة لليتيم , والمعاهد , ومن أخاصمه أخصمه " .
قلت : وانظر " أيحسب أحدكم متكئاً " , وفي الكتاب الآخر " منعني ربي أن أظلم معاهداً " , ( 1195 ) و ( لعلكم تقاتلون قوماً " , ( 2947 ) .

- أنَّ النَّبيَّ عليه السَّلامُ أقاد من مُسلِمٍ قَتَل يهوديًّا وقال: أنا أحَقُّ مَن وَفى بذِمَّتي.

الراوي : ابن البيلماني | المحدث : ابن المنذر | المصدر : الأوسط لابن المنذر
الصفحة أو الرقم : 13/55 | خلاصة حكم المحدث : منقطع

عبد الرزاق ، عن الثوري ، عن ربيعة ، عن عبد الرحمن بن البيلماني يرفعه إلى النبي صلى الله عليه وسلم : أنه أقاد من مسلم قتل يهوديا ، وقال : " أنا أحق من وفى بذمتي " .

از شهاب زهری هم روایت است که دیه معاهد در زمان ابوبکر وعمر وعثمان مثل دیه مومن حر بود ولی معاویه نصفش کرد .

از شیعه هم روایات صحیحی مثل روایات عامه وارد شده است :

صحیحۀ ابان بن تغلب بنا نهاده شده است که )ع( امام صادق فرمود: »دیة الیهود و النصرانی و المجوسی دیة المسلم «. دیه یهودی ونصرانى و مجوسى برابر مسلمان است )حر عاملی 1 1 ج3 کتاب الدیّات: باب 1 ح (.

ابن عباس،‌ از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: "به فقرای همه ادیان الهی صدقه بدهیدتصدقوا علی اهل الادیان کلها

امام صادق (ع) در مورد حقوق اهل ذمه چنین می فرماید: "حق کسانی که در پناه مسلمانانند این است که آنچه را خدای عز و جل از آنان می پذیرد، بپذیری و مادامی که به عهد خدای عزوجل وفادارند، بر ایشان ستم نکنی

وسائل الشیعة، ج 15، ص 177، باب سوم،"و حق اهل الذمة ان تقبل ما قبل الله عز و جل و لا تظلمهم ما وفوا لله عزوجل بعهده".

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي اَلْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا قَتَلَ اَلْمُسْلِمُ اَلنَّصْرَانِيَّ فَأَرَادَ أَهْلُ اَلنَّصْرَانِيِّ أَنْ يَقْتُلُوهُ قَتَلُوهُ وَ أَدَّوْا فَضْلَ مَا بَيْنَ اَلدِّيَتَيْنِ .کافی

روایت فوق با ایات قران در زمینه حرمت قتل نفس محترمه چه مسلمان چه کافر ذمی موافق است (و لا تقتلوا النفس التی حرم الله الا بالحق) پس مقبولست و روایات مخالف بکنار گذاشته میشوند .

یک روایت قابل توجه ویژه : بخاری اورده که مومن راه نجات دارد مگر اینکه بیگناهی را بکشد .... چرا چون عقوبت قتل بیگناه فوق العاده خطرناکست بطوریکه با هیچ عملی جبران نمیشود !

البته حساب کافر حربی جداست وباید قصاص شود .

در جنگ بین دو قبیله بنی بکر وبنی خزاعه چون بعد از فتح مکه بود کفار جزو معاهدین یا مستامنین بحساب میامدند پیامبر ص فرمود از امروز اگر کسی فردی از ایشان را بکشد قصاص میشود .

بنظر میرسد برخی قوانین مانند قانون مجازات اسلامی هم باید اصلاح شوند : ماده 207 : هرگاه مسلمانی کشته شود قاتل قصاص می شود و معاون در قتل عمد به سه سال تا 15 سال حبس محکوم می شود.

در معتبره‌ سماعه‌ ـ از امام‌صادق‌(ع‌) ـ چنين‌ آمده‌:

«في‌ رجل‌ قتل‌ رجلاً من‌ اهل‌ الذمه‌ فقال‌: هذا حديث‌ شديد لا يحتمله‌ الناس‌ و لكن‌ يعطي‌ الذمي‌ دية‌المسلم‌ ثم‌ يقتل‌ به‌ المسلم‌

تقیه مشهود است چون امام فرمود این حدیث شدید است ومردم قبولش نمیکنند که ذمی قصاص شود .

فقها در وجوب و عدم وجوب جزیه بر فقیتران و مستتمند ان اهتل ذمّته اختتالف دارنتد . شتیخ طوسی بنابر یکی از دو قولش، عالمه حلی، صتاحب جوواهر و ... بته وجتوب پرداختت جزیته فتتوا دادهاند. در مقابل، شیخ در خالف، مفید، و ... فتوا به عدم وجوب دادهانتد . شتیخ طوستی در خلاف میفرماید: بر کسی که فاقد کسب و مال است، جزیه واجت نیست، وی دلیتل عتدم وجتوب را اجماع بر سقوط، اصل برائت ذمّه فقیر و نیز آیات »الَ یُکَلفُ اهلل نَفْسًتا ِ لاتا وُسْتعَهَا « )بقتره : 36 ( و »لَتا یُکَلاف اهلل نَفْسًاً ِلَّا مَا آتَاهَا« )طتالق : 77( میداند در نتیجه وقتی ذمّی مالی ندارد، جزیته بتر او واجتب نخواهد بود« )شیخ طوسی 1 1 ج :1 117 مسأله 1 (. اینگونته افتراد در بستیاری از متوارد از بیتت المتال مسلمین نیز بهره خواهند برد. پیران ستالخورده و افتراد نتاتوان نیتز گتروه دیگتری از معتافین ج زیته هستند. که در مورد ایشان نیز اختالف اقوال وجود دارد. برخی حکم به سقوط جزیه و برخی عتدم سقوط آن دادهاند. بنابر نقل صاحب جواهر، اسکافی، محقق در المختصر النواف و عالمته در قواعود ، فتوا به سقوط جزیه از پیر سالخورده داده اند )نجفی 931 ج : 97 (

صاحب جواهر میفرماید: قصاص حق مقتول است به شرط آنکه با قاتل هم دین باشد )نجفی 931 ج 1 : 133( شهید ثانی نیز همچون سایر فقها تساوی در دین را برای قصاص الزم دانسته و میافزاید: بر اساس این شرط، مسلمان در برابر کشتن کافر، کشته نمیشود. چه کافر حربی باشد و چه کافر ذمّی. البته اگر مقتول، کافر ذمّی یا معاهد باشد قاتل، تعزیر میشود چون کشتن آنها حرام است و باید دیه ذمّی را به غرامت به ورثۀ مقتول بپردازد )شهید ثانی بیتا ج1 : 19( و صاحب جواهر معتقد استت که در این نظر هیچ مخالفی وجود نداشته بلکه اجماع و روایات متواتر هم بر آن قائم است. ایشان می نویسد : البته اکثر فقها موردی را استثناء کرده اند و آن قاتل مسلمانی است که به کشتن ذمّی عادت کرده است که در این صورت کشته میشود و بر این مسأله اجماع و نصوص وجود دارد )نجفی 931 ج :1 1 11- (.

اما اساس وریشه این اختلافات از کجاست :

سرایت روایات و تفکرات خشونت بار و محرَّف از یهود به صحابه برای توجیه فتوحات خلفا و بعد از ان به کتب شیعیان و زیدیه و ... :

اشتباه اقای خمینی مانند اشتباه دیگران نشناختن ایات ناسخ ومنسوخ قران بود . ایشان تکیه روی ایات خشن منسوخ سوره توبه و بقره دارند( مانند ایه وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ... و ...) مانند سایر گروههای جهادی وزیدیه و داعش و طالب واخوان المسلمین و .. حتی اهل کتاب را باستناد ایه 28 توبه نجس میدانند درحالیکه به اتفاق شیعه و اکثریت عامه سوره مائده اخرین سوره نازله بر پیامبرص وبدون منسوخ است ناسخه غیرمنسوخه و خودش ناسخ است ودر این سوره مشرکین نجس نیستند وهرجا دیده شدند نباید کشته شوند و نگفته جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم؟ برخورد مهربانانه ای با اهل کتاب مامور هستیم .( مخصوصا ایات ۵ و ۶۹ و۱۳ و48مائده در مورد ازدواج با اهل کتاب و حلال بودم طعام ایشان و اجر مومنین ایشان و صفح و گذشت ...) برعکس گروههای جهادی تکفیری داعش و القاعده و النصره و طالب و ....

چرا مولا علی ع وامام صادق ع طبق احادیث صحیح فرمود ند در طلب آموختن ناسخ ومنسوخ قران باشید ؟ كونوا في طلب علم ناسخ القرآن من منسوخه ...کافی کلینی

علت اهمیت عظیم وخطر فوق العاده نشناختن منسوخات قران وروایات چیست ؟ اتعرف الناسخ والمنسوخ قال لا قال هلکت و اهلکت .حدیث صحیح بین الفریقین

امام خمینی از جمله قائلین به نجاست اهل کتاب است که با استناد به این آیه میفرماید: کلمته انما )در آیه 28 از سوره توبه( دلالت بر حصر داشته و حمل بر مصدر صورت گرفته است.


دارالعهد ، دارالهدنه ، دارالحیاد ، دارالموادعه

ورود روایات مکتب سقیفه به کتب شیعه :

«حفص بن غياث قاضی اهل سنت می‌گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) درباره شهرى از شهرهاى جنگى سؤال كردم كه آيا جايز است به آن‌جا آب رها كنيم؟ در حالى كه در آن شهر، زنان، اطفال و پيرمردان و حتى اسيران مسلمان هستند، آيا مى‌توانيم آن‌جا را آتش بزنيم و يا با منجنيق خراب كنيم؟ امام فرمود: اين كار را انجام دهید، (زيرا) به خاطر وجود آنان در شهر، نمى‌توان دست از (كافر محارب) برداشت، و هيچ ديه و كفّاره‌اى هم بر عهده مسلمانان نیست.» این حدیث در کتاب تهذیب الاحکام نقل شده و با تفصیل بیشتری در کافی نیز بیان شده است ولی ضعیف است ..

اما این در مقابل روایات صحیحی است مثل :

از امام صادق(علیه‌السلام) در کافی منقولست : «هرگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مى‌خواست سپاهى را به جنگ بفرستد، آن‌ها را فرا مى‌خواند و در برابر خود مى‌نشاند و مى‌فرمود: «به نام خدا و با يارى خدا و در راه خدا و بر آيين پيامبر خدا رهسپار شويد، به غنايم دست نزنید، مُثْله نكنید، خيانت نكنيد، پيرمرد و كودك خردسال و زنان را نكشيد، درختى را قطع نكنيد، مگر آن كه ناچار به اين كار(قطع درخت) شوي

البته باید توجه داشت که گروههای مذهبی افراطی مثل سلفیه و زیدیه و داعش وحماس و ...در همه اقوام وکشورها هستند مثلا در بین همین حماس حسین صالح الرغب که 20 سال قبل کتابی بنام الوشیعه در رد شیعه نوشت ! ویا اقتدا نکردن اسماعیل هنیه به امام جماعت شیعه و نصب مجسمه صدام ملقب به بطل و سید الشهداء در میدانی در فلسطین و ...

تلمود به يهود چنين دستور مي‌دهد:« افراد صالح غيراسرائيلي را بكشيد ....

از تشابه تفکرات نواصب و دواعش با تفکرات یهود میتوان نتیجه گرفت که منشأ هر دو عقیده از یک ابشخور است یعنی همان نژادپرستی و تندروی و خشونت که از یهود توسط صحابه وارد مکتب سقیفه واسلام گردید .

(در مورد انجس بودن نواصب از یهود شاید موضوع در همان زمان بوده ولی امروز بعلت گسترش انحرافات وخونخواری یهود خطر یهود مثل نواصب است )

ایه 8 سوره ممتحنه هم گواهی دیگر بر مدعای شیعه بر مهربانی با همه مردم است .

محقق حلی میگوید جائز است که اهل ذمه به لشکر مسلمین طعام بدهند و این یعنی که طعام اهل کتاب طاهر است .

مهمترین دلالت طهارت اهل کتاب ایاتی مانند ولقد کرمنا بنی ادم ...وروایاتی است که قبلا اوردیم در موضوع سوره مائده سوره ناسخه غیر منسوخه .

نتیجه اینکه امروز باید عقلای مذاهب و ادیان همه افراطیون وتندروان را کنار گذاشته وبا تکیه بر خرد جمعی به مدینه فاضله نزدیک شوند .

متاسفانه تندروی و تصمیمات غیر منطقی و حساب نشده عده ای باعث شده مسلمین و اعراب نه تنها در جنگ علیه اسرائیل موفق نشوند بلکه هربار سرزمینهای زیادی هم به یهود بدهند !

جنگ اول اعراب با اسرائیل در سال ۱۳۲۸ شمسی که به شکست اعراب انجامید جنگ دوم هم در سال ۱۳۳۵ باز اعراب نتوانستند به اهداف خود برسند .

در جنگ ۶ روزه که در تاریخ ۱۵خرداد ۱۳۴۶ آغاز شد و جنگ سوم اعراب با اسرائیل محسوب میشود حماقت جمال عبدالناصر در تکیه به شوروی و دست کم گرفتن قدرت اسرائیل سبب بروز جنگی نابرابر و برق آسا و

که منجر به تصرف سرزمینهای زیادی مثل شهر عتیق بیت المقدس و کرانه باختری رود اردن و شبه جزیره سینا و نوار غزه و بلندیهای جولان و کشته شدن ۲۰۰۰۰عرب و دادن ۶۰۰۰ اسیر( درمقابل کشته شدن ۸۰۰ صیهونیست) توسط اسرائیل گردید !

ژنرال موردخای هود فرمانده نیروی هوایی اسرائیل در مورد جنگ ۶ روزه می­گوید: «16سال خود را آماده کردیم و برای چنین روزی نقشه کشیدیم و توانستیم در 80 دقیقه نتیجه تلاشهایمان را به دست بیاوریم !

در سال ۱۳۵۲ شمسی هم در جنگ رمضان یا کیپور که مصر شروع کرد اسرائیل امتیازاتی گرفت و سرانجام صلح کرد.

اما نتیجه غرور و گنده گویی در جنگ ۶ روزه اعراب با اسرائیل که مشابه اوضاع صداو سیما ایران در زمان جنگ ایران و عراق بود و مدام از پیروزیهای چشمگیر ایران علیه صدامیان میگفت ؛

یوحای سیلگ پژوهشگر اسرائیلی امور خاورمیانه که در این زمینه­ تحقیقات گسترده ای در دانشگاه­های آکسفورد و هاروارد انجام داده است، در این باره می­گوید: «دو نفر در شکست مصر در جنگ ۶ روزه سهیم بودند. یکی محمد حسین هیکل و دیگری احمد سعید گوینده مشهور رادیو مصر. مقاله­ های هیکل موجب گمراهی بزرگ جامعه عربی شد زیرا وی در طول دهه پنجاه و شست دائما تلاش می­کرد، اسرائیل را تحقیر و قدرت آن را ناچیز جلوه دهد.»

وی در ادامه درباره احمد سعید می­گوید: «احمد سعید این گوینده اسطوره­ای رادیو مصر تنها یک ابزار تبلیغاتی برای اعراب بود. وی در طول جنگ دائما می­گفت، ده­ها فروند جنگنده اسرائیلی توسط نیروهای مصری مانند یک مگس نابود شدند. وی همچنین به دروغ خبر سقوط شهرها و شهرک­های اسرائیلی­ نشین را گزارش می­داد. مردم عرب نیز با شنیدن سخنان وی از خود بی­خود می­شدند و خوشحالی سر می­دادند. در حالی که جنگنده­ های اسرائیلی نیروی هوایی مصر را در همان ابتدای آغاز جنگ نابود کرده بود.»

گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی بر پایه تفکرات افراطی اخوان المسلمین که اعتقاد به جهاد ابتدایی و اعاده شکوه خلافت اولیه اسلامی در قرن اول را دارند، هستند ؛

اخوان المسلمین از گروه‌های اسلام‌گرای مصری هستند که توسط حسن البنا در سال ۱۹۲۸ میلادی تأسیس شد. شعار این گروه، چنین عنوان شده‌است: «طبیعت اسلام آن است که حاکم باشد، نه اینکه زیر سلطه باشد، تا احکام آن در همه ملل به اجرا درآید و قدرت آن در سراسر زمین گسترش یابد.»

البته باید توجه داشت که گروههای مذهبی افراطی مثل سلفیه و زیدیه و داعش وحماس و ...در همه اقوام وکشورها هستند مثلا در بین همین حماس حسین صالح الرغب که 20 سال قبل کتابی بنام الوشیعه در رد شیعه نوشت ! ویا اقتدا نکردن اسماعیل هنیه به امام جماعت شیعه و نصب مجسمه صدام ملقب به بطل و سید الشهداء در میدانی در فلسطین و ...

فرق اسرائیل با ما اینه که ما شعار میدیم و گنده گویی و دشمن تراشی میکنیم اونا عمل میکنن مظلوم نمایی میکنن و مخفیانه مخوفترین تسلیحات مثل بمب هیدروژنی میسازن ، و ...

ژنرال موردخای هود فرمانده نیروی هوایی اسرائیل در مورد جنگ ۶ روزه که مثل صاعقه اعراب را زمینگیر کرد می­گوید: «16سال خود را آماده کردیم و برای چنین روزی نقشه کشیدیم و توانستیم در 80 دقیقه نتیجه تلاشهایمان را به دست بیاوریم !

از ۸۰۰ سال قبل سیدبن طاوس ره میگفت پسرم بزودی امام زمان عج ظهور میکند و ما در رکابش حاضر میشیم و ...

علامه مجلسی ره هم ۴۰۰ سال قبل دچار همین توهم شد و میگفت بزودی امام عصر میاد و ... اخوان المسلمین و ... هم وعده محو اسرائیل را از ۷۰ سال قبل میدادند و ....

نتایج بی گدار به آب زدن ؛

در جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل که در تاریخ ۱۵خرداد ۱۳۴۶ آغاز شد و جنگ سوم اعراب با اسرائیل محسوب میشود حماقت جمال عبدالناصر در تکیه به شوروی و دست کم گرفتن قدرت اسرائیل سبب بروز جنگی نابرابر و برق آسا و

که منجر به تصرف سرزمینهای زیادی مثل شهر عتیق بیت المقدس و کرانه باختری رود اردن و شبه جزیره سینا و نوار غزه و بلندیهای جولان و کشته شدن ۲۰۰۰۰عرب و دادن ۶۰۰۰ اسیر( درمقابل کشته شدن ۸۰۰ صیهونیست) توسط اسرائیل گردید !

حتی جمال عبدالناصر از کمک تسلیحاتی شوروی به اسرائیل در نبرد ۱۳۲۷ که معادله جنگ را بنفع اسرائیل کرد پند نگرفته بود !

فتوای بی موقع سید محمد مجاهد در زمان فتحعلیشاه قاجار به جهاد علیه روس بعلت نشناختن قدرت روس و روابط بین المللی منجر به شکست سنگین ایران در مقابل روس و تحمیل قرارداد ننگین ترکمنچای و تضعیف روحیه ملی و تحقیر ایرانیان گردید .

وقتی نسل جدید تاریخ نسل قبلی را نمیخواند و پند نمیگیرد دوباره همان اشتباهات را مرتکب میشود !

اگر تورات را بخوانید از نژاد پرستی یهود تعجب میکنید ، بهر وسیله ولو تحریف حقایق مسلم سعی در پیشبرد اهدافشان دارند مانند جلوه دادن اسحاق بعنوان ذبیح ابراهیم چون مادرش ساره ( خالص) بود و تحقیر اسماعیل و نسلش ( حضرت محمد و اعراب غیر سامی) چون مادرش کنیز بود ( هاجر) ...

خرید و فروش ! حق نخست زادگی توسط عیسو و یعقوب و ....هر چند که خودشان میگن یعقوب ( اسرائیل) به فریب از اسحاق برکت گرفت و ...

موسی خون گوساله ها وبزها را بر کتاب وبر همه قوم پاشید وگفت :

اینست خون آن عهدی که خداوند با شما قرارداد

وبحسب شریعت همه چیز با خون پاک میشود وبدون ریختن خون آمرزش نیست !

خدای تورات وانجیل فقط یهودیان را داخل آدم حساب میکند و بقیه انسانها از هر حیوانی پست ترند !

غیر یهود نجسند و ازدواج با ایشان حرام است ودرجنگ باغیر یهود حتی به کودکان و حیوانات و درختان بیگناه مخالفین نباید رحم کرد و همه شهر مخالفین با همه موجوداتش را باید آتش زد و سوخت وبا بیرحمی تمام نابود کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تثنیه 7-4وداوران 20 -48 تثنیه 13-15

ودر انجیل مرقس 7-27 ومتی 15-26 نیز از غیر یهود به سگان تعبیر کرده آنجا که عیسی در جواب التماس زن بیچاره غیر یهودی میگوید که :من فقط برای گوسفندان گمشده خاندان بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام 25
ونان فرزندان را گرفتن ونزد سگان انداختن جائز نیست 27


بله اینست ترحم و محبتی که مسیحیت ازآن دم میزند !!!!!!!!!!!!!!!!!!

چرا یهودیان حضرت یحیی وزکریا وعیسی ومحمد علیهم السلام را کشتند ؟!

مگر کشتن هزاران نبی و رسول بدست نژادپرستان یهود ، درزمان پیامبر در عربستان رخ داده ؟

خوردن خون ختنه و قربانی سوختنی و فطیر آغشتن نان فطیر با خون مسیحیان و...



فرمان قتل همه انبیاء غیر یهودی از تورات :
تثنیه، باب 13، آیه 2:
«اگر نبی، یا بیننده ی خوابی از میان شما برخیزد و آیت یا معجزه ای برای شما ظاهر سازد. و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده گفت که خدایان غیر را که نمی شناسی پیروی نماییم و آنها را عبادت کنیم، سخنان آن نبی یا بیننده ی خواب را مشنو زیرا که یهوه خدای شما، شما را امتحان می کند تا بداند که آیا یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود محبت می نمایید. یهوده، خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید و اوامر او را نگاه دارید و قول او را بشنوید و آن نبی یا بیننده ی خواب کشته شود زیرا سخنان فتنه انگیز بر یهوه خدای شما گفته است.»


ونقشه قتل آخرین پیامبر بکمک منافقین یهودی زاده :

در اثنای حرکت لشکر اسامه، حضرت رسول مریض شدند. تا آنموقع ناخوشی ایشان دیده نشده بود. زندگیشان بسیار منظم بود، کم می خوردند و در نظافت و پاکیزگی بسیار مراقبت می کردند. در سال هفتم هجری، با خوردن لقمه ای از گوشتی که توسط یک زن یهودی، به زهرآلود گردیده بود، مریض شدند. ماجرا از این قرار بود: بعد از صلح خیبر، حضرت رسول چند روزی در آنجا ماند. برای ایشان زینب دختر حارث زن سلام بن میشقم، ضیافتی ترتیب داد. گوشت بریان گوسفندی، در داخل سفره جای گرفت. حضرت رسول پس از جویدن لقمه ای، مشکوک شدند و آن را بیرون انداختند، یکی از اصحاب که لقمه رابلعیده بود، وفات یافت.

خروج، باب 23، آیه 24:
«خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها را منهدم ساز.»
تثنیه، باب 12 آیه 1 - 3:
«اینهاست فرایض و احکامی که شما در تمامی روزهایی که بر زمین زنده خواهید ماند می باید متوجه شده به عمل آورید در زمینی که یهوه خدای پدرانت به تو داده است تا در آن تصرف نمایی. جمیع اماکن امت هایی را که در آنها خدایان خود را عبادت می کنند و شما آنها را اخراج می نمایید خراب نمایید خواه بر کوه های بلند خواه بر تل ها و خواه زیر هر درخت سبز.»

سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.

کشتار عجیب مردم هفت شهر

۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)

.اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17

المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم

سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :

التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.

ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش :

التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ.

دوم پادشاهان ۲۳:۱۰:

او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ (مردوک) از درون آتش عبور کنند.

ارمیا ۳۲:۳۵:

و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ (مولک) عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.

در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!

يكى از موارد ذبح براى غير خداوند كه چه بسا نوعى ارتداد نيز به شمار آيد، قربانى كردن انسان به ويژه پسران و دختران براى بتى به نام مولك است. مولك كه ملكوم نيز خوانده مى‏شد، بت عمونيان است. اين بت از مس ساخته شده بود و بر كرسى‏اى از مس نشسته و داراى سر گوساله بوده و تاجى بر سر داشته است. كرسى بت و خود بت توخالى بود و در داخل آن آتش مى‏افروختند. هنگامى كه بازوهاى بت در اثر حرارت آتش سرخ مى‏شد، قربانى را بر آن مى‏گذاشتند و فورا مى‏سوخت. مردم در اثناى سوختن قربانى، طبل مى‏نواختند تا صداى فرياد قربانى را نشنوند. انبياى بنى اسراييل اين عمل را به شدت منع مى‏نمودند; با اين حال يهود هنگامى كه در وادى هنوم بودند، اين عمل را انجام مى‏دادند.


اما قربانی کردن در اسلام برای اطعام به فقرا وکمک به محرومین است :


وَالْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكُم مِّن شَعََّئِرِ اللّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُواْ مِنْهَا وَاءَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَ لِكَ سَخَّرْنَهَا لَكُمْلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
و (قربانى كردن ) شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم ، در آنها براى شما خير است ، پس (هنگام قربانى ) نام خدا را بر شتران در حالى كه ايستاده اند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت ) آنها بخوريد (چون عرب جاهلی فقط قربانی میکرد واز گوشتش نمیخورد) و به فقير قانع و فقيرى كه روى سؤ ال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قربانى را براى شما (رام و) مسخّر كرديم ، تاشايد شكرگزارى كنيد.



قربانى در مكانى انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. (المعترّ)



حتی رسول خدا ص فرمودند که از ذبح حیوانی که هنگام ازدواجش است خود داری کنید وحیوانات را زجر کش نکنید وبه آتش نسوزانید و.....

منشآ خشونت از نیروی اهریمنی شیطان که بتدریج بصورت خرافات وارد ادیان شده است اما دین اسلام نبوی علوی آیینی انسانی ومتعادل دارد نه رفتاری افراطی یهودی داعشی عمری اموی

این جهال فکر میکردند آتش مقدس خداست هنگامیکه روشن میشود گرسنه است ونیاز به غذا دارد ، حیوانی را در آن می انداختند تا بخورد و خر مقدسان هم فرزندانشان به آتش میدادند تا بخورد !!!

جالب حماقت وتقلید کورکورانه بعضی از ایرانیان از این سنت محرَف یهودی و... که فرزندانشان را در آتش میسوختند تبدیل شده به چهار شنبه سوری وجشن سده ایرانیان !!!!!!!!

در یک مراسم قربانی را که معمولاً اسیر جنگی بود، لخت می‌کردند. پنج کاهن دست و پای قربانی را نگه می‌داشتند و ششمی با کارد سینه‌اش را می‌شکافت. قلبش را در می‌آورد و خون چکان رو به خورشید می‌گرفت و سپس در طشتی می‌انداخت که بعد آتش زده می‌شد تا دودش به آسمان برود. خود قربانی را نیز، به ویژه اگر جنگجوی شجاعی محسوب می‌شد، پوست می‌کندند و می‌خوردند. غالباً نه یک نفر، که چندین تن را یکجا قربانی می‌کردند.

پیروان عیسی ناصری معروف به مسیح نیز چند روز پیش از فرارسیدن عید فصح همانند ایرانیان باستان درروز چهارشنبه آتش می افروزند ...

آتش پیشاپیش خداوند میرود و دشمنان اورا میسوزاند .تورات مزامیر-97

وهرکس شریعت موسی را خوار شمرد بدون کوچکترین رحمی با دو یا سه شاهد کشته خواهد شد !!!!!! عبرانيان 10 -27 و28

ویل دورانت، درباره قربانى کردن کودکان مى نویسد: «پیشینیان یهود را همانند پاره اى از اقوام عادت بر این بوده که کودکى را قربانى کنند. این کار را دوست مى داشتند تا بدینوسیله خشم آسمان را فرو نشانند! به مرور زمان ترجیح دادند این قربانى را از میان کودکان مجرم که به اعدام محکوم مى شدند، برگزینند. بابلى ها به این قربانى جامه پادشاهى مى پوشاندند تا به فرزند پادشاه شباهت پیدا کند سپس به دار مى آویختند و این کار در "رودس" و عید "کرونس" بود. گمان مى رود که قربانى کردن گوسفند یا بزغاله در عید فصح در حقیقت تخفیف حکم قربانى بوده که با پیشرفت تمدن از قربانى انسان به قربانى حیوان تحول یافته است.»

قربانی کردن فرزند :

در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»

الخروج ١٣:‏٢ "قَدِّسْ لِي كُلَّ بِكْرٍ، كُلَّ ‍فَاتِحِ رَحِمٍ (اولین فرزند) مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ، مِنَ النَّاسِ وَمِنَ الْبَهَائِمِ. إِنَّهُ لِي".

مردوک یا مرداخ یا مردوخ مولچ، مولخ، مُلُخ، مولوک، مولک، مولاک ملکوم همان بت معروف عمونیان یهود است که به اسم مولک هم در تورات فعلی آمده است ویهود بیرحم فرزندانشان را در برابرش قربانی میکردند !

molokh نام خداي كنعان است كه قرباني انساني ميخواست ! ( با ملك يا ملوك = شاه همريشه است )

فرهنگ عهد جدید نوشته گزاویه لئون دوفور

یکی از بهترین اسناد شباهات مذهب یهودی وزرتشت کتاب «عِزرا» است که در ان حضور تاریخی «نِحِمیا» نماینده «اردشیر اول» به فرمانداری اورشلیم است. (444 ق. م
دوران اردشیر دوم رشد احساس ملی – دینی یهود، بازیابی عنصر یهود و برپایی و اجرای سنن یهودی است. ادبیات عبرانی در همین زمان با همت عزرا و نحمیا جمع‌آوری شد و وی مدارسی در جهت گسترش زبان عبری بنا نمود. گردآوری کتب بنی‌اسرائیل و عهد عتیق در زمان همین پادشاه و حمایت‌های مادی و معنوی از یهودیان صورت گرفت.
http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_33_Hakhamanesh.htm

و خدای بابلیان هم بود اما خنده دار اینجاست که پان ایرانیان که کوروش را پارسی میدانند در اینجا هیچ توجیهی بر ستایش خدای عیلامیان توسط کورش ندارند !!!!! پس قبول کنید که کورش فارسی نبود .....

بند شش کتیبه که کورش گفته:

او (پادشاه قبلی)کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از ان نبود ... هر روز کارهای ناپسند میکرد،خشونت و بدکرداری.

حتی حتی بنص تورات سلیمان که 700 زن دائم و300 زن موقت داشت ! روی کوهی که در شرق اورشلیم است دو بتخانه برای کموش بت نفرت انگیز موآب و مولک بت نفرت انگیز عمون ساخت .تورات اول پادشاهان 11 آیه 7

تحریف عهد عتیق در تلمود :

البته یهودیان بر اساس این دستور دینى که (همنوعت را مانند خودت دوست بدار)(لاویان 18-19) مىگویند چون همه افراد بشر را خدا آفریده و از یک پدر و مادر به نام آدم و حوّا هستند باید بایکدیگر برادر و دوست بوده ، و حقوق انسانى همدیگر را باید رعایت کنیم

گفته نشده است: ای خداوند به کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان خوبی بکن، بلکه گفته شده است: «ای خداوند، به خوبان و پاکدلان خوبی بکن» (مزامیر داوود، 125:4).

قوم‏های غیریهود نیز وقتی خداوند را بپذیرند، از برکت او برخوردار خواهند شد. پس ایشان نگویند: «خداوند ما را از قوم خود نمی‏داند»... خداوند در مورد قوم‏های غیریهود که به قوم او ملحق می‏شوند و او را خدمت می‏کنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او می‏شوند، چنین می‏گوید: «اگر حرمت روزِ سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ایشان را نیز به کوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ایشان را شاد خواهم ساخت و قربانی‏ها و هدایای ایشان را قبول خواهم کرد. خانه من «خانه عبادت همه قوم‏ها» نامیده خواهد شد» (اشعیا، 56:3ـ7).

آن غریبی که با شما اقامت دارد چون تابعی از کشور خودتان باشد، او را دوست بدار (لاویان ۱۹/۳۳)

وبا کمال تعجب در تلمود تفسیری دیگر از تورات دارند وبه نژادپرستی گرائیده اند مانند :

یک پزشک یهودی اجازه مداواي بيمار غيریهودي را ندارد !

ویا میگویند مقصود از همنوعت را مانند خودت دوست بدار یعنی فقط یهودیان !

منشا این بیرحمیها از تحریف وتفسیر در ایات تورات و در احکام هلاخاییِ تلمود است .

هشدار خداوند به یهود :

«ولی اگر به من گوش ندهید و مرا اطاعت نکنید و قوانین مرا رد کنید و عهدی را که با شما بسته‏ام بشکنید، آنگاه من شما را تنبیه خواهم کرد و ترس و امراض مهلک و تبی که چشم‏هایتان را کور کند و عمرتان را تلف نماید بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بیهوده خواهید کاشت، زیرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهید گذاشت. کسانی که از شما نفرت دارند بر شما حکومت خواهند کرد. حتی از سایه خود خواهید ترسید» (سفر لاویان، 29:14ـ17).

اللّهُمّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ، وَ خُذْهُمْ بِالنّقْصِ عَنْ تَنَقّصِهِمْ، وَ ثَبّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الِاحْتِشَادِ عَلَيْهِمْ. (صحيفه سجاديه، دعاى 27 بند 10)
امام سجاد (ع): بارخدايا، مشركان را با مشركان مشغول دار تا از دستبرد به مرزهاى مسلمانان باز مانند و از نيرو و تعداد آنان كم نما تا از مسلمانان نكاهند و ميانشان تفرقه افكن تا عليه مسلمانان همدست نگردند.

سیره مولا علی ع در غنایم وبرده داری وجنگ


متاسفانه سالهاست عده ای دانسته یا سهوا نیمه خالی لیوان را دیده وچهره ای زشت از اسلام ناب نبوی وعلوی  گزارش میکنند .
 
در مورد تفاوت روش ثقل ثانی با خلفای سقیفه در گرفتن زکات ومالیات ببینید :
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حدیث صحیح : حماد بن عيسى، عن حريز، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: بعث أمير المؤمنين صلوات الله عليه مصدقا من الكوفة إلى باديتها فقال له: يا عبد الله انطلق وعليك بتقوى الله وحده لا شريك له ولا تؤثرن دنياك على آخرتك وكن حافظا لما ائتمنتك عليه، راعيا لحق الله فيه حتى تأتي نادي بني فلان (2) فإذا قدمت فأنزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض إليهم بسكينة ووقار حتى تقوم بينهم وتسلم عليهم ثم قل لهم: يا عباد الله أرسلني إليكم ولي الله لآخذ منكم حق الله في أموالكم فهل لله في أموالكم من حق فتؤدون إلى وليه فإن قال لك قائل: لا فلا تراجعه (3) وإن أنعم لك منهم منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو تعده إلا خيرا، فإذا أتيت ماله فلا تدخله إلا باذنه فإن أكثره له، فقل:يا عبد الله أتأذن لي في دخول مالك، فإن أذن لك فلا تدخله دخول متسلط عليه فيه و لا عنف به فاصدع المال صدعين (4) ثم خيره أي الصدعين شاء فأيهما اختار فلا تعرض له ثم اصدع الباقي صدعين ثم خيره فأيهما اختار فلا تعرض له ولا تزال كذلك حتى
يبقى ما فيه وفاء لحق الله تبارك وتعالى من ماله فإذا بقي ذلك فاقبض حق الله منه و إن استقالك فأقله (1)، ثم اخلطها واصنع مثل الذي صنعت أولا حتى تأخذ حق الله في ماله فإذا قبضته فلا توكل (2) به إلا ناصحا شفيقا أمينا حفيظا غير معنف لشئ منها ثم احدر كل ما اجتمع عندك من كل ناد إلينا نصيره حيث أمر الله عز وجل فإذا انحدر بها رسولك فأوعز إليه (3) أن لا يحول بين ناقة وبين فصيلها ولا يفرق بينهما ولا يمصرن لبنها (4) فيضر ذلك بفصيلها ولا يجهد بها ركوبا وليعدل بينهن في ذلك و ليوردهن كل ماء يمر به ولا يعدل بهن عن نبت الأرض إلى جواد الطريق في الساعة التي فيها تربح وتغبق (5) وليرفق بهن جهده حتى يأتينا بإذن الله سحاحا سمانا (6) غير متعبات ولا مجهدات فيقسمن بإذن الله على كتاب الله وسنة نبيه (صلى الله عليه وآله) على أولياء الله فإن ذلك أعظم لاجرك وأقرب لرشدك ينظر الله إليها وإليك وإلى جهدك و نصيحتك لمن بعثك وبعثت في حاجته فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ما ينظر الله إلى ولي له
يجهد نفسه بالطاعة والنصيحة له ولإمامه إلا كان معنا في الرفيق الاعلى، قال: ثم بكى أبو عبد الله (عليه السلام)، ثم قال: يا بريد والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه في هذا العالم ولا أقيم في هذا الخلق حد منذ قبض الله أمير المؤمنين صلوات وسلامه عليه ولا عمل بشئ من الحق إلى يوم الناس هذا، ثم قال:أما والله لا تذهب الأيام والليالي حتى يحيي الله الموتى (1) ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكم
 
 - حماد بن عيسى، عن حريز، عن محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله (عليه السلام): أنه سئل أيجمع الناس المصدق أم يأتيهم على مناهلهم؟ قال: لا بل يأتيهم على مناهلهم فيصدقهم.
کتناب کافی کلینی .
 
ودر نهج البلاغه :
و من وصية له (علیه السلام) کان يکتبها لمن يستعمله علی الصدقات : قال الشريف : و إنما ذکرنا هنا جملا ليعلم بها أنه (علیه السلام)کان يقيم عماد الحق، و يشرع أمثلة العدل، في صغير الأمور و کبيرها و دقيقها و جليلها.انْطَلِقْ عَلَی تَقْوَی اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيک لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ کارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَی الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّکينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّی تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْکمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لِآخُذَ مِنْکمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِکمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِکمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَی وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَک مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاک مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَإِنْ کانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَکثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِيَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ فَلَا تَزَالُ کذَلِک حَتَّی يَبْقَی مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ فَإِنِ اسْتَقَالَک فَأَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّی تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ وَ لَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَا هَرِمَةً وَ لَا مَکسُورَةً وَ لَا مَهْلُوسَةً وَ لَا ذَاتَ عَوَارٍ وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّی يُوَصِّلَهُ إِلَی وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ وَ لَا تُوَکلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَ أَمِيناً حَفِيظاً غَيْرَ مُعْنِفٍ وَ لَا مُجْحِفٍ وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَا مُتْعِبٍ ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَک نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُک فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَ بَيْنَ فَصِيلِهَا وَ لَا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ [فَيُضِرَّ] ذَلِک بِوَلَدِهَا وَ لَا يَجْهَدَنَّهَا رُکوباً وَ لْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذَلِک وَ بَيْنَهَا وَ لْيُرَفِّهْ عَلَی اللَّاغِبِ وَ لْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَ الظَّالِعِ وَ لْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ وَ لَا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَی جَوَادِّ الطُّرُقِ وَ لْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ وَ لْيُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَ الْأَعْشَابِ حَتَّی تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَ لَا مَجْهُودَاتٍ لِنَقْسِمَهَا عَلَی کتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ( صلی الله عليه وآله ) فَإِنَّ ذَلِک أَعْظَمُ لِأَجْرِک وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِک إِنْ شَاءَ اللَّهُ . 
متن فارسی
شريف رضی گويد: گفته اميرالمومنين (علیه السلام)در اين وصيت که: ان لايبيع من نخلها وديه، و ديه به معنی شاخه درخت است و جمع آن، ودی می باشد. (و نيز) گفته آن حضرت (علیه السلام)که: حتی تشکل ارضها غراسا، از جمله فصيحترين سخنان است و مقصود از آن، اين است که نهالها و شاخه های نخل در زمين نخلستان، چنان زياد شود که هر کس نگاه می کند، آن زمين را به غير حالت و صفتی ببيند که قبلا آن را با آن حالت و صفت ديده و شناخته بود و امر آن بر وی دشوار گردد و گمان ببرد اين زمين، آن زمين نيست. بخشی از وصيت و سفارش اميرالمومنين (علیه السلام)است که آن را برای کسانی که بر امر صدقات می گماشت می نوشت. جز اين نيست که ما جمله هايی از آن را در اينجا می آوريم تا از اين جمله ها معلوم گردد که آن حضرت، ستون حق را برپا می داشت و نمونه هايی از به کار بردن عدل را در کارهای کوچک و بزرگ و دشوار و آسان روان می ساخت:با پرهيز از خشم خدايی که يکی است و شريکی ندارد به دنبال کاری که تو را به انجام آن فرمان داده ام رهسپار شو، و با تاکيد به تو سفارش می کنم که مبادا مسلمانی را بترسانی و نيز در حالی که او کراهت دارد و مايل نيست، مبادا از زمين و ملک او عبور کنی يا بيشتر از حق خدا از اموال او بگيری، پس هنگامی که بر تيره و طايفه ای رسيدی بی آنکه داخل خانه های ايشان بشوی بر آب آنها فرود آی ، آنگاه با طمانينه و وقار نزد ايشان برو تا در ميان آنان قرار گيری، آن گاه بر ايشان سلام می کنی و در اظهار تحيت و درود نسبت به آنها بخل نمی ورزی، پس از آن گويی ای بندگان خدا، (بدانيد که) ولی و خليفه خدا، مرا به سوی شما فرستاده است تا حقی را که خدا در اموال شما دارد از شما دريافت دارم، بنابراين، آيا در اموال شما برای خدا حقی هست تا آنرا به ولی او بپردازيد؟ بعد از اين پرسش، اگر کسی از ايشان گفت نه، ديگر به او رجوع مکن و اگر توانگری به تو آری گفت و اظهار داشت که چنين حقی بر عهده او قرار دارد، همراه او برو بی آنکه او را بترسانی يا او را بيم دهی يا با تشدد و خشونت از او بگيری يا امر دشواری را بر وی تحميل کنی. پس آنچه از زر و سيم به تو می دهد دريافت دار و اگر دارای گوسفند و گاو و شتر باشد تا اجازه نداده برای ديدن آنها مرو، زيرا بيشتر آن احشام به او تعلق دارد و چون در محلی که آن حيوانات هستند رفتی، رفتن تو از نوع رفتن کسی نباشد که بر صاحب آنها تسلط دارد و بر او سخت گرفته است، و البته چهارپايی را رم نده و آن را نترسان و درباره آن حيوان کاری از تو سر نزند که صاحب آن را ناراحت کند (از قبيل زدن حيوان) آن مال را به دو قسمت کن سپس به صاحب مال در انتخاب هر يک از دو قسمت اختيار بده و چون يکی را انتخاب کرد البته در آنچه انتخاب کرده به او اعتراض مکن، آنگاه قسمت دوم را باز به دو نيم بکن و باز در انتخاب، به او اختيار بده و چون انتخاب کرد باز هم البته به او اعتراض مکن همواره بدين گونه عمل نما تا آنچه باقی می ماند برای حق خدا، کافی باشد، پس حق خدا را از صاحب آن مال، بگير، و بعد از آن، اگر صاحب مال ، خواست اين ترتيب را به هم بزند، درخواست او را بپذير، و پس از آن همه آن دو قسمت را با هم بياميز و دوباره مثل بار اول عمل نما تا آن زمان که حق خدا را از مال او دريافت کنی و البته حيوان پير و حيوانی را که از کثرت سن از کار افتاده و حيوانی که استخوان يکی از دستها يا پاها يا استخوان کمر آن شکسته و حيوانی که بيماری، گوشت بدن آن را از بين برده و حيوان معيوب (هيچ يکی از اينها را) مپذير و دريافت مکن. البته و به طور قطع جز کسی که به دينداری او اطمينان داشته باشی و کسی که نسبت به نگاهداری مال مسلمانان دلسوز و علاقه مند باشد کس ديگری را در سپردن آن مال به او، امين مدان، (آن مال را به کسی که دارای شرايط مذکور است بسپار) تا وی آنها را، به آن کس که عهده دار امور مسلمانان و ولی ايشان می باشد، برساند، (مقصود خود آن حضرت است) و او آن اموال را در ميان مسلمانان قسمت کند و مواظبت از آنها را جز به فردی خيرخواه مهربان امين، لايق برای حفظ مال مسلمانان کسی که بر آن حيوانات سخت نگيرد و آنها را به شدت نراند، و در اثر خسته کردن، آنها را ناتوان نسازد و رنج ندهد به کسی ديگری وا مگذار، پس از رعايت آنچه گفته شده هر چه از مال صدقات و زکوات در نزد تو جمع گرديده زود به سوی ما بفرست تا ما آنها را به محلهايی که خدا دستور فرموده برسانيم پس چون کسی که در نظر تو امين است آن اموال (حيوانات) را تحويل گرفت به او خاطرنشان کن که ميان شتر ماده و بچه شيرخوارش جدايی نيندازد و شير آن را به مقداری ندوشد که به بچه اش زيان وارد آيد و البته با زياد سوار شدن بر يک شتر آن را خسته نسازد (که فقط بر آن يکی سوار شود) بلکه بايد ميان آن و شتران ديگر در اين امور، عدالت را رعايت نمايد و بايد شتری را که رنج راه آن را خسته کرده، در آسايش قرار دهد، و بايد آن را که کف پايش، نازک گرديده و آن ديگری را که لنگ گرديده، آهسته براند و بايد آنها را بر برکه های آبی که در کناره راه عبور وی (يعنی آن فرد امين) واقع است برای نوشيدن آب فرود آورد و نيز، آنها را از زمينی که گياه در آن روييده به سوی جاده و راه مستقيم، بر نگرداند و بايد در طول راه زمان به زمان، آنها را استراحت دهد و چون به جايی که مقداری آب و گياه در آن يافته می شود برسند بايد به آنها مهلت دهد تا آب بياشامند و از گياهان بچرند، تا چون به اذن خدا، نزد ما می رسند فربه باشند و مغز استخوانشان پر باشد و رنجور و خسته نباشند، تا آنها را مطابق کتاب خدا و سنت پيامبرش صلی الله عليه و آله، قسمت کنيم، که به راستی، عمل به اين دستورها، باعث پاداش بزرگتر برای تو و نزديکتر برای هدايت تو خواهد بود، اگر اراده خدا به اين امر تعلق گرفته باشد.
 
 
چقدر انسانی و متعادل ... اگر کسی گفت من مالی ندارم که مالیات بدهم تو هم برگرد و چیزی نگیر !....
اگر صاحب مال ، خواست اين ترتيب را به هم بزند (اقاله کند) فَإِنِ اسْتَقَالَک فَأَقِلْهُ ...، درخواست او را بپذير، و پس از آن همه آن دو قسمت را با هم بياميز و دوباره مثل بار اول عمل نما
 
بعد امام صادق ع میفرمایند که دین بشدت تحریف شد ه و ... : والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه

 
 
حال مقایسه کنید روش مولا علی ع در گرفتن زکات را باروش خالدبن ولید لعین امام سلفیه که چه جنایاتی نکرد از تهمت ارتدارد به مالک بن نویره تا کشتن و تجاوز به زنش در همانشب و ...
 
قال الصادق علیه السلام:فَلاَ تَخْرَقُوا بِهِمْ. أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَالْعَسْفِ وَالْجَوْرِ، وَ إِنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلَّفِ وَ الْوَقَارِ وَالتَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخَلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الاِجْتِهَادِ؛ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِامام صادق علیه السلام:“به مردم فشار نياوريد. آيا نمي‌داني كه روش حكومتداري بني‌اُمَيّه، متکی به زور شمشير و فشار و ستم بود؛ ولي روش حكومتداري ما اهل‌بیت، به نرمي و مهرباني و متانت و تقيه و خوش‌اخلاقی و پاكدامني و كوشش است؟پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد رغبت پيدا كنند.”الخصال(صدوق) جلد۲، صفحه ۳۵۵وسائل الشيعه، جلد ۱۱، صفحه ۴۳۰
 
در مورد غنیمت و برده داری :
 
 
در وسايل الشيعه أمده : پيامبر(ص) فرمود: جبرئيل آن قدر براي آزادي برده سفارش كرد كه من فكر كردم برايآزادي برده مهلت معيني مقرر گرديد. همچنین اوج رحمت وعدالت دین اسلام : محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد ، عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمّار ، وحفص بن البختري ، عن أبي عبدالله جعفر ابن محمد ( عليهما السلام ) ، انه قال في الرجل يعتق المملوك ، قال : يعتق الله عزّ وجلّ بكل عضو منه عضوا من النار . الحديث .يعنی هرکس بنده ای را آزاد کند خدای سبحان به ازای هر عضوش عضوی از او را از آتش آزاد خواهد کرد.ورواه الكليني ، عن على بن إبراهيم ، عن أبيه عن ابن أبي عمير ، عن حماد ، عن الحلبي ، ومعاوية بن عمّار ، وحفص بن البخترى كلّهم ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) نحوهعن أبي أسامة زيد الشحام ، عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) : ان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) اعتق ألف مملوك من كدّ يده .ورواه الشيخ باسناده عن محمد بن يعقوب.وسایلیعنی : امام علی (ع) از دسترنج خویش 1000 بنده آزاد کرد .ولا تسلمه نخاسا فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: شر الناس من باع الناس.پيامبر (ص) فرمود: «بدترين مردم كسي است كه مردم را مي فروشد.» نخاسي يعني برده فروشي از مشاغل مذموم است.وسایل الشیعه
 
رفتار انسانی مولا ع با ایرانیان :
 
روزی جمعی از موالی به حضور امام علی علیه السلام آمده و از اعراب، شکایت کردند و گفتند: «رسول خداصلی الله علیه و آله در تقسیم بیت المال یا ازدواج، میان عرب و غیر عرب، هیچ گونه تبعیضی قایل نبود. سلمان، بلال و صهیب در عصر رسول خداصلی الله علیه و آله با زنان عرب ازدواج می کردند، ولی اکنون اعراب ( سران قوم يعني عمر) میان ما و خودشان تفاوت قائلند.» امام علی علیه السلام در این باره با سران قوم، صحبت کرد تا برای رفع تبعیض اقدام جدی کنند، اما سفارش آن حضرت، اثری نبخشید و آنها فریاد می زدند: «چنین چیزی ممکن نیست، ممکن نیست!» امام علی علیه السلام در حالی که از این جریان خشمناک شده بودند، نزد شکایت کنندگان آمد و به آنها فرمود: متأسفانه این ها حاضر نیستند تا با شما روش مساوات پیش گیرند و مانند یک مسلمان دارای حقوق مساوی با شما رفتار نمایند، من به شما توصیه می کنم ( برای سامان دادن به زندگی اجتماعی خود) بازرگانی را پیشه کنید، خداوند به شما برکت خواهد داد، {فروع کافی، ج5، ص 318 و 319.}
 
 
 
 
مردان عالم بیایند از علی ع مردانگی بیاموزند ببینید امام علی ع در باره ایرانیان چه میگوید وچگونه تو دهن اعراب نژاد گرا میزند :
 
جاء الأشعث إليه وهو على المنبر فجعل يتخطى رقاب الناس حتى قرب منه ثم قال يا أمير المؤمنين غلبتنا هذه الحمراء على قربك يعني العجم فركض المنبر برجله حتى قال صعصعة بن صوحان ما لنا وللأشعث ليقولن أمير المؤمنين ع اليوم في العرب قولا لا يزال يذكر فقال ع من يعذرني من هؤلاء الضياطرة يتمرغ أحدهم على فراشه تمرغ الحمار ويهجر قوما للذكر أ فتأمرونني أن أطردهم ما كنت لأطردهم فأكون من الجاهلين أما والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ليضربنكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا ...
 
 
بازگشت دوباره اعراب به اسلام به دست قومی که هنوز مسلمان نشده اند و هنوزقریب به اتفاق آن قوم بر دین دیگری هستند, براصحاب و یاران پیامبر و مردمی که خود را جزو اولین مسلمانان در عصرپیامبر می دانستند و به وسیله آن بردیگران فخر می فروختند بسیار سخت وگران آمد و آنان را در شوکی بزرگ فرو برد.  رو ایت آمده است روزی اشعث بن قیس وارد مسجد شدتمام صف های نماز پر شده بود و جزآخر مسجد جای برای نشستن نبود. او صف های نماز را شکافت و سرهای افرادی در مسیر او بودند را به کناری می زد تا به صف اول رسید. درکمال تعجب مشاهده کرددر صف اول نماز را موالی یا ایرانیان پرکرده اند. این درست هنگامی بود که امیر المومنین در بالای منبرمشغول سخنرانی برای مردم بودند.اشعث بی پروا سخنان امیرالمومنین را قطع می کند و با کمال پررویی به ایشان اعتراض می کند که چرا سرخ رویان اطراف شما را گرفته اند و نزدیک شما هستند بر ما چیره شده اند - کنایه از این تازه مسلمانان ایرانی را در صف اول نماز بر ما مقدم می داری - مولا علی در این لحظه سکوت کرده و با انگشت پا برمنبر می زدند (برای اعتراض به اشعث) در این هنگام صعصعه بن صوحان یکی از یاران خاص امیر المومنین در جواب اشعت می گوید :ما را با این مرد چه کارامروز امیر مومنان کلامی درباره اعراب می فرمایند که همیشه ماندگار خواهد بود. حضرت اندکی سکوت کرده و سپس با خشم کلماتی عجیب, برای مردم آن زمان و آشنا و روشن برای امروز ما بیان فرمودند : «کدام یک از این شکم پرستان بی شخصیت مرا معذور می دارد و به انصاف حکم  می کند که برخی از آن ها دارای اندیشه و هدف در زندگی نیستند و کارشان لولیدن در رختخواب است مثل غلتیدن الاغ (شما اعراب همش بفكر شکم و زير شكم ) و به این هم اکتفا نکرده و دیگران را از پند آموختن محروم می سازد! آیا(ایرانیان)آنان را طرد کنم؟ هرگز آنان را از خود نخواهم راند چون در این صورت از جاهلان خواهم بود. اما سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگانش را آفرید روزی ایرانیان شما(اعراب)به بازگشت به اسلام می خوانند (می کشانند) همان گونه که شما در آغاز برای پذیرش اسلام آنان را می خواندید (به سمت اسلام می کشاندید).{شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید،  ج ۲، ص ۲۸۴.}
 
همچنين ، به دنبال شكايت جمعي از شهروندان غیرمسلمان نسبت به بد رفتاري يكي از كارگزاران ، خطاب به وي مي فرمايد:
فانّ دهاقين اهل بلدك شكوا منك غلظهً و قسوهً واحتقاراً و جفوهً. و نظرت فلم ارهم اهلاً لان يدنوا لشركهم و لا ان يقصوا و يجفوا لعهدهم...
همانا كشاورزان محل حكومت تو از خشونت و قساوت و تحقير و بدرفتاري تو به من شكايت نمودند. من در اين باره انديشيدم. نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم، چون مشركند و نه سزاوار بد رفتاري، زيرا با ما هم عهدند .نهج البلاغه
 
 
فدای شاه مردان علی ع
 
واوج انسانیت در عمق جاهلیت.
نامه ۵۳ نهج البلاغه: واشعر قلبک الرحمه الرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.
مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند
 
 
ومن ذلك قول الشعبي ومر بقوم من الموالي يتذاكرون النحو فقال: لئن أصلحتموه انكم لاول من أفسده، ومن ذلك قول عنترة: فما وجدونا بالفروق اشابة * ولا كشفا ولا دعينا مواليا ومن ذلك قول الاخر: يسموننا الاعراب والعرب اسمنا * وأسماؤهم فينا رقاب المزاود يريد: أسماؤهم عندنا الحمراء، وقول العرب: ما يخفى ذلك على الاسود والاحمر يريد العربي والعجمي، وقال المختار لابراهيم بن الاشتر يوم خازر وهو اليوم الذي قتل فيه عبيدالله بن زياد: ان عامة جندك هؤلاء الحمراء وان الحرب ان ضرستهم هربوا، فاحمل العرب على متون الخيل، وأرجل الحمراء أمامهم. ومن ذلك قول الاشعث بن قيس لعلي بن أبي طالب رحمه الله وأتاه يتخطى رقاب الناس وعلي على المنبر فقال: يا أمير المؤمنين غلبتنا هذه الحمراء على قربك، قال: فركض علي المنبر برجله فقال صعصعة بن صوحان العبدي: مالنا ولهذا يعنى الاشعث ليقولن أمير المؤمنين اليوم في العرب قولا لا يزال يذكر، فقال علي: من يعذرني من هذه الضياطرة يتمرغ أحدهم على فراشه تمرغ الحمار، ويهجر قوم للذكر، فيأمرني أن أطردهم، ماكنت لاطردهم فأكون من الجاهلين، والذي فلق الحبة وبرأ النسمة ليضربنكم على الدين عودا كما ضربتموهم عليه بدءا... قوله: الضياطرة واحدهم ضيطر وضيطار وهو الاحمر العضل الفاحش قال خداش بن زهير: وتركب خيل لاهوادة بينها * وتشقى الرماح بالضياطرة الحمر) أقول: مما يقضى منه العجب أن المبرد جعل الضياطرة في كلام أمير المؤمنين عليه السلام صفة للموالي والحال أن سياق كلامه عليه السلام يأباه لظهوره بل صراحته في أنه عليه السلام جعلها صفة للعرب الشاكين له عليه السلام من الموالي، ويدل عليه أيضا صدر الكلام وهو قول صعصعة: (ليقولن اليوم في العرب) وذيله وهو (ليضربنكم (إلى آخره)).الغارات
 
عباية بن عبدالله اسدى گويد: روز جمعه اى در محضر على عليه السلام نشسته بودم و ايشان بر فراز منبر آجرينى خطبه مى خواند و ابن صوحان نيز نشسته بود، در اين بين اشعث آمد و گفت : اى امير مؤ منان عليه السلام اين سرخ پوستان (ايرانيانى كه ساكن كوفه بودند) از توجه خاصى كه به آنها مى كنى بر ما مسلط گشته اند. امير مؤ منان كه سخت از سخنان اشعث به خشم آمده بود، فرمود: امروز درباره عرب چيزى را روشن كنم كه پيش از اين پنهان بوده است ؛ سپس فرمود: چه كسى منصفانه سخن ما را درباره ستم اين انسانهاى راحت طلب و سبك مغز مى پذيرد كه شبها را تا صبح روى فرشهاى خود مى غلتند و آنگاه پيش من مى آيند و درباره گروهى كه همواره به ياد خدا بوده و هستند، طعنه مى زنند و دستور مى دهند تا آنها را از خود رانده و درو سازم و از جمله ستمگران باشم . قسم به آنكه دانه را شكافت و بنده را آفريد، از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: به خدا قسم ، اينان در آينده به سبب پذيرش دين بر سر شما خواهند كوبيد؛ همچنان كه در روزهاى نخست بر سر پذيرش اسلام با آنها به مقابله پرداختيد.
 
و عنه [عن الحسن بن ظریف عن ابن علوان ]عن جعفر عن ابیه عن علی (ع)قال فی فارس ضربتموهم علی تنزیله و لا تنقضی الدنیا حتی یضربوکم علی تأویله. قرب الاسناد، 52 ؛ همچنین نک: بحار الانوار، ج64، ص174.در قرب الاسناد به نقل از امام صادق (ع) و ایشان از پدرانشان علیهم السلام از حضرت علی (ع) آمده است که آن حضرت در باره فارس ها فرمود : بخاطر نزول قرآن با آنها جنگ کردید اما دنیا به پایان نمی رسد تا این که آنها به خاطر تأویل (تفسیر و باطن) آن با شما خواهند جنگید»
 
20135 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا سريج بن النعمان ثنا هشيم عن يونس عن الحسن عن سمرة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم : يوشك أن يملا الله عز و جل أيديكم من العجم ثم يكونون إسدالا يفرون فيقتلون مقاتلتكم ويأكلون فيأكم .مسند احمد
 
 
10 ـ لما ورد سبي الفرس الي المدينه اراد عمر بن الخطاب بيع النساء فقال له اميرالمؤمنين عليه السلام ان رسول ا... صلي ا... عليه و آله وسلم قال : اكرموا كريم كل قوم و انا اشهد ا... و اشهد كم اني قد اعتقت نصيبي منهم لوجه ا... .
فقال المهاجرون و الانصار : وقد وهبنا حقنا لك يا اخا رسول ا... .
فقال عليه السلام : ا...م اشهد انهم قد وهبوا الي حقهم و قبلته و اشهدك اني قد اعتقتهم لوجهك . بحار ج 46 ص 15 ح 33 دلائل الامامه ص 81 مستدرك الوسائل ج 11 ص 132 .
زماني كه اسيران ايراني را به مدينه آوردند ، عمر بن خطاب ، زنان را به جهت كنيزي ، در معرض فروش گذاشت . اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمودند:


رسول ا... صلي ا... عليه و آله و سلم مي فرمودند : بزرگ هر خانداني را بزرگ بداريد .
و من خدا و شما را گواه مي گيرم كه سهم خود را از اين كنيزان ، براي خدا ، آزاد نمودم .
بقيه نيز گفتند : ماهم حق خود را به تو بخشيديم ، اي برادر رسول خدا
امير المؤمنين عليه السلام فرمودند : خدايا گواه باش كه من نيز همه را آزاد كردم .

 
 
 
11 ـ قال الصادق عليه السلام ان علياً اعتق الف نسمه من كد يده جماعه لا يحصون كثره . المناقب ج 1 ص 294. بحار ج 41 ص 32 .كافي ج 5 ص 74 .
امام صادق عليه السلام فرمودند :
علي بن ابيطالب عليه السلام با هزينه ي شخصي خود ، هزار بنده را ، دسته دسته آزاد مي نمود ، به گونه اي كه قابل محاسبه نبود .
 
12 ـ قيل لعلي عليه السلام لم لا تشتري فرساً عتيقاً ؟
قال عليه السلام : لا حاجة لي فيه و انا لا افر ممن كر علي و لا اكر علي من فر مني . امالي الصدوق ص 102 . بحار ج 41 ص 76
به علي بن ابيطالب عليه السلام گفته شد : چرا اسبي تيز رو خريداري نمي كني ؟
حضرت فرمودند : نيازي بدان ندارم ، زيرا كه من نه از كسي كه بر من هجوم آورد فرار مي كنم و نه به سوي كسي كه از من فرار كرده ، مي تازم .
 
13 ـ الكافي عن يحيي بن ابي الملاء عن ابي عبدا... عليه السلام قال كان اميرالمؤمنين
لا يقاتل حتي تزول الشمس و يقول تفتح ابواب السماء و تقبل الرحمه و ينزل النصر و يقول هو اقرب الي الليل و أجدر أن يقل القتل. كافي, ج 5, ص 28, 5
امام صادق عليه السلام فرموده است اميرمؤمنان عليه السلام جنگ نمي‌كرد تا خورشيد زوال پيدا كند و مي‌فرمود درهاي آسمان باز و رحمت الهي شامل و پيروزي در اين زمان نازل مي‌شود و نيز مي‌فرمود جنگ در اين زمان چون به شب نزديكتر است سبب كشتار كمتر مي‌شود.
 
 
14 ـ الكافي: عن الكوفي عن ابي عبدا... عليه السلام قال قال اميرالمؤمنين عليه السلام بعثني رسول ا... صلي ا... عليه و آله الي اليمن و قال يا علي لا تقاتلن احدا حتي تدعوه و ايم ا... لان يهدي ا... علي يديك رجلا خير لك مما طلعت عليه الشمس و غربت... الكافي, ج 5, ص 28, ح 4
امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد علي عليه السلام فرموده است رسول خدا من را به يمن فرستاد و فرمود اي علي نبايد با احدي بجنگي مگر اينكه اول او را دعوت به حق كني قسم به خدا اگر خداوند به دست تو يك نفر را هدايت كند بهتر است از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مي‌كند.
 
 
وصیت امام علی ـ علیه السّلام ـ : امام علی ـ علیه السّلام ـ در وصیت نامة خود که پس از ضربت خوردن خطاب به فرزندانش نگاشته است؛ تصریح می کند: انظرو اذا انامت من ضربته هذه، فاضربوا ضربة بضربة، و لا یمثل بارجل فانّی سمعت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ یقول: ایاکم و المثلة و لو بالکلب العقور» «بنگرید اگر من بر اثر ضربت شمشیر این (ابن ملجم) از دنیا رفتم، پس او را فقط با یک ضربت در ازای یک ضربتی که به من زده است، بزنید، و اصلاً او را مثله و شکنجه نکنید چرا که من خودم از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: از مثله و قطعه قطعه کردن اعضاء دوری کنید اگرچه سگ وحشی باشد».اگر ضربت ابن ملجم کشنده نبود و زنده ماندم، قصاص جراحت به عهده خودم است و اگر کشته شدم، آماده رسيدن به لقاء الله هستم. اگر زنده ماندم و عفو كنم، اين عفو کارساز است و موجب تقرب من به خداست. پس عفو كنيد. قسم به خدا در هنگام مرگ چيزي به من وارد نمي شود که براي من خوشايند نباشد يا چيزي طلوع کند که براي من ناشناس باشد. 
ودر کافی مولا علی به امام حسن میگوید ای پسرم تو ولی امر ولی دم هستی اگر عفو کردی که کردی اگرم قصاص نمودی فقط یک ضربه بزنی و گناه (بی عدالتی وکینه جویی مثل جاهلین جاهلیت) نکنی .
 
ثم قال لعلي بن الحسين: يا بني وأمرك رسول الله صلى الله عليه وآله أن تدفعه إلى ابنك محمد بن علي وأقرئه من رسول الله صلى الله عليه وآله ومني السلام، ثم اقبل على ابنه الحسن، فقال: يا بني أنت ولي الامر وولي الدم، فإن عفوت فلك وإن قتلت فضربة مكان ضربة ولا تأثم.کافی
آیا رحمتی بالاتر ازاین سراغ دارید ؟ آخر انسانیت اینجاست ، کدام حاکم را سراغ دارید که نسبت به دشمن ترین دشمنانش چنین رفتار انسانی داشته باشد ؟! حتی خود امام هم قربانی قصاص بعد از جنایت شد
 
ویا در همان زمان شما ببینید که بعد از ضربتی که ابولولو به عمر زد و پس از خروج از مسجد توسط خنجز خودش کشته شد هیچ منطق وعقلی نمی پذیرد که شما بجای قاتل که اکنون کشته هم شده بیایید و یک قوم یعنی ایرانیان بیگناه را بجرم ناکرده مجازات کنید و هرمزان بیچاره وجفینه و دختر ابولؤلؤ را علاوه بر ابولولو اعدام کنید ! و جالب اینجاست که امام علی (ع) به عبید الله بن عمر که هرمزان را بیجهت مثله کرد وکشت فرمودند قصاصت میکنم و وی دشمنی امام (ع) را بدل گرفت وسرانجام در سپاه معاویه علیه امام شرکت کرد وبه هلاکت رسید وايرانيان هم عدالت ومنطق مولا را پسنديدند وشيعه شدند .
 
حتی خود عمر گفته بود :
وقتي عمربن خطاب با شش ضربت چاقوي ابولؤلؤ به بستر مرگ گرفتار شد، عبيدالله پسر عمر، هرمزان، سردار ايراني تازه مسلمان و دختر خردسال ابولؤلؤ را كشت؛ در حالي كه هنوز عمر زنده بود. استدلال عبيدالله اين بود كه در خلوت، هرمزان را ديدم كه بر كشتن پدرم، ابولؤلؤ را ترغيب مي كند. عمر وصيّت كرد كه اگر از دنيا رفتم، براي تأييد سخنان پسرم، گواهي بخواهيد، اگر نياورد، عبيدالله را به جرم قتل هرمزان بكشيد !  دوره ي حاكميّت عثمان فرا رسيد، ولي عثمان، علي رغم وصيّت عمر و حكم الهي تصريح كرد كه من از گناه عبيدالله بن عمر گذشتم، ولي علي(ع) بر كشتن عبيدالله اصرار ورزيد. عثمان گفت من خون بهاي او را مي پردازم. امام(ع) با اين عمل كرد عثمان به شدّت مخالفت كرد و به عبيدالله بن عمر خطاب كرد: «اگر دستم به تو رسد، تو را به قصاص خون هرمزان خواهم كشت». و عثمان نيز عبيدالله را مخفيانه به كوفه روانه كرد.. 
 
الطبقات الكبرى لابن سعد - (ج 5 / ص 16)أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني كثير بن زيد عن المطلب بن عبد الله بن حنطب قال: قال علي لعبيد الله بن عمر: ما ذنب بنت أبي لؤلؤة حين قتلتها؟ قال فكان رأي علي حين استشاره عثمان ورأي الأكابر من أصحاب رسول الله على قتله، لكن عمرو بن العاص كلم عثمان حتى تركه، فكان علي يقول: لو قدرت على عبيد الله بن عمر ولي سلطان لاقتصصت منه.
 
السنن الكبرى للبيهقي - (ج 8 / ص 61)(أخبرنا) أبو الحسين بن بشران أنبأ أبو الحسن على بن محمد المصرى ثنا مالك بن يحيى أبو غسان ثنا على بن عاصم عن حميد عن عبد الله بن عبيد بن عمير قال لما طعن عمر رضى الله عنه وثب عبيد الله بن عمر على الهرمزان فقتله فقيل لعمر إن عبيد الله بن عمر قتل الهرمزان قال ولم قتله قال انه قتل أبى قيل وكيف ذاك قال رأيته قبل ذلك مستخليا بأبى لؤلؤة وهو امره بقتل أبى قال عمر ما ادرى ما هذا انظروا إذا انا مت فاسألوا عبيد الله البينة على الهرمزان هو قتلني فان اقام البينة فدمه بدمى وان لم يقم البينة فأقيدوا عبيد الله من الهرمزان فلما ولى عثمان رضى الله عنه قيل له ألا تمضى وصية عمر رضى الله عنه في عبيد الله قال ومن ولى الهرمزان قالوا انت يا أمير المؤمنين فقال فقد عفوت عن عبيد الله بن عمر
 
الإصابة في معرفة الصحابة - (ج 3 / ص 234)وأخرج الكرابيسي في أدب القضاء بسند صحيح إلى سعيد بن المسيب - أن عبد الرحمن بن أبي بكر قال لما قتل عمر: إني مررت بالهرمزان وجفينة وأبي لؤلؤة وهم نجى فلما رأوني ثاروا فسقط من بينهم خنجر له رأسان نصابه في وسطه فانظروا إلى الخنجر الذي قتل به عمر فإذا هو الذي وصفه فانطلق عبيد الله بن عمر فأخذ سيفه حين سمع ذلك من عبد الرحمن فأتى الهرمزاني فقتله وقتل جفينة وقتل بنت أبي لؤلؤة صغيرة وأراد قتل كل سبي بالمدينة فمنعوه... فلما استخلف عثمان قال له عمرو بن العاص: إن هذا الأمر كان وليس لك على الناس سلطان فذهب دم الهرمزان هدراً.
 
واوج تعصب عربی ومخالفت با عجم وبی عدالتی را در سخن پسر عمر ببینید که به امام علی (ع) چه گفت : سپاس خداى را كه ما را در وضعى قرار داد كه تو خون هرمزان را از من مى‏‌خواهى و من خون اميرالمؤمنين عثمان را !!!! شما فکر میکنید آیا غیر از عمر ومعاویه که بشدت عرب گرا وعجم ستیز بودند ؟!هرمزان که بود ؟ فرمانده سپاه ایرانی که بدست سپاه عمر اسیر شد وچون اسلام نمی آورد عمر قصد قتل او را کرد اما امام (ع) مانع شد .....عمر از حضرت امیر سوال کرد : به نظر شما با هرمزان چگونه رفتار کنیم ؟حضرت امیر فرمودند : حکم اسلام این است که فدیه و مبلغ یک غلام را به نفع بیت المال مسلمین بگیرید و او را بعنوان غلام به یکی از مسلمانان واگذارید .حضرت فرمودند : من این مبلغ را می پردازم و او را قبول می کنم . و اینجا بود که جناب هرمزان با مشاهده این بزرگواری از حضرت امیر به دین مقدس اسلام تشرف یافت . و نیز از همان روز بغض و کینه عمر خطاب را به دل گرفت . حضرت نیز بعلت تشرف جناب هرمزان به اسلام ، وی را آزاد نمودند . و از آن به بعد جناب هرمزان خود را از ملازمان حضرت امیرالمومنین نمود و بیشتر اوقات خود را در مسجد و عبادت در آن به سر می برد .عثمان در ابتداى خلافت خود طى سخنانى گفت: هرمزان كه به ناحق به دست عبيداللّه‏ بن عمر به عنوان انتقام خون پدر كشته شده است، مسلمان بوده (و بايد قاتل او قصاص شود)، ولى به دليل وارث نداشتن هرمزان، تمامى مسلمانان وارث و ولى‏ دم او محسوب مى‏ شوند. من به عنوان خليفه و امام مسلمانان از خون هرمزان گذشته و قاتل او را مى‏ بخشم. عثمان پس از اين كه از طرف خودش از خون هرمزان گذشته و قاتل را بخشيد، خطاب به كسانى كه در جلسه حاضر بودند، گفت: آيا شما هم از خون هرمزان گذشته و قاتل او را مى‏ بخشيد؟حاضرين نظر خليفه را تأييد كرده و با حكم صادره موافقت كردند، اما حضرت على رضى‏ الله‏ عنه با حكم صادره مخالفت كرد و خطاب به عثمان فرمود: عبيداللّه‏ بن عمر مسلمان بى‏ گناهى را كشته و مرتكب گناه بزرگى شده است. او را به خاطر گناهى كه مرتكب شده، قصاص كن. حضرت على رضى‏ الله‏ عنه سپس خطاب به عبيداللّه‏ بن عمر فرمود: اى فاسق! اگر روزى به تو دست يابم، تو را به عنوانِ قصاصِ خونِ هرمزان، خواهم كشت.بلاذری 
وعلت تمایل ورغبت ایرانیان بعلی ع ، همان عدالت و منطق وی است مثلا در جریان قاتل عمر :
 
وروى ابْن وَهْب، عَنِ السري بْن يَحْيَى، عَنِ الْحَسَن- أن عبيد الله ابن عُمَر قتل الهرمزان بعد أن أسلم، وعفا عَنْهُ عُثْمَان، فلما ولي علي خشي على نفسه، فهرب إِلَى مُعَاوِيَة، فقتل بصفين. استیعاب
 
 
 
و بعد از آنكه امام على (عليه السلام) عهده دار خلافت شد، عبيدالله بن عمر از ترس كشته شدن بخاطر عدالت علي ع يا همانهائى كه بناحق كشته بود از مدينه گريخت و به شام رفت  در كتاب «الاستيعاب» آمده است كه: عبيدالله پسر عمر، هرمزان را بعد از آنكه مسلمان شد به قتل رساند. و عثمان از او گذشت، و چون على (عليه السلام) خليفه شد از عدل علي بر جان خود ترسيد و به طرف معاويه گريخت و در جنگ صفين به قتل رسيد .
بنابراین قبول کنید که بی جهت نیست که ایرانیان وحتی غیر مسلمین شیفته امیر المومنین (ع) هستند و قرآن ناطق يعني علي (ع) .
 
 
 
وفي ح عمر: ثم حصل لك "الشهادة" أي بقتل فيروز أبي لؤلؤة غلام مغيرة، فإنه سأل عمر أن يكلم مولاه أن يضع من خراجه وهو دينار فقال: ما أرى أن أفعل! إنك عامل محسن وما هذا بكثير، فغضب فطعنه في صلاة الصبح بسكين مسمومة فمات بعد زمان.
 
الكتاب: مجمع بحار الأنوار في غرائب التنزيل ولطائف الأخبار
المؤلف: جمال الدين، محمد طاهر بن علي الصديقي الهندي الفَتَّنِي الكجراتي (المتوفى: 986هـ)
 
جنگ ابتدایی فقط با اذن معصوم است چون موضوع جان وخون مردم حتی کافر از نظر اسلام بسیار مهم است :
 
قَالَ عَبد اللهِ بْن مُحَمد الجُعفي، حدَّثنا هِشام بْن يُوسُف، أَخبرنا مَعمَر، عَنْ أَخي الزُّهري، قَالَ: كتب الوليد إلى عُمر، وهو على المدينة، أن يضرب خُبَيب بْن عَبد اللهِ بْن الزُّبَير، فضربه أسواطا، فأقامه، فمات، فسَمِعَتُ سالم بْن عَبد اللهِ يَقُولُ: عاب اللَّه على مُوسى قتل نفس كافرة.
الكتاب : التاريخ الكبير
المؤلف : محمد بن إسماعيل بن إبراهيم أبو عبدالله البخاري الجعفي
 
حدثنا أبو الحسين بن بشران أنا إسماعيل بن محمد الصفار ثنا أحمد بن منصور ثنا عبد الرزاق بن مسلم أخي الزهري قال : كنت جالسا عند سالم بن عبد الله في نفر من أهل المدينة فقال رجل : ضرب الأمير آنفا رجلا أسواقا فمات فقال سالم : عاب الله على موسى عليه السلام في نفس كافرة قتلها
 
الكتاب : شعب الإيمان
المؤلف : أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي
 
ببینید شدت حرمت خون مردم چقدر است :
أول ما يقضى بين الناس يوم القيامة فى الدماء (ابن أبى شيبة ، وأحمد ، والبخارى ومسلم ، والنسائى ، وابن ماجه عن أبى وائل عن الأعمش عن ابن مسعود . الخطيب عن الأعمش عن أبى صالح عن أبى هريرة وقال غريب جدًّا والمحفوظ حديث ابن مسعود)
 
قتل موسى عليه الصلاة والسلام لقبطي كافر من قوم فرعون، لم يكن يريد قتله، قال الله تعالى: {وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ * قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ *قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ * فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ *فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ} [القصص: 15ـ19]
 
 
یک موضوع بسیار اساسی در تحلیل درست از اختلاف اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی ، اینست که چرا امام علی ع راه خلفای قبل را در فتوحات ادامه نداد ؟
 
اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود ….
 
Download
Jang
 
 
آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد .
 
در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟!
 
چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟!
 
يوم القادسية
قَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص .
 
الكتاب: فتوح البلدان
المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)
 
 
مسعودي شافعی گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه :
 
ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست)، فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،
الكتاب : مروج الذهب
المؤلف : المسعودي الشافعی
 
 
بنص بلاذری ومسعودی عمرابتدا امام علی ع را نامزد جنگ عليه ايران کرد اما امام قبول نکرد ... وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه...)
 
جالبست که بلاذری در فتوح البلدان و مسعودی در مروج الذهب اورده اند که مولا علی ع به عمر گفتند خودت شخصا به جنگ قادسیه برو اما در نهج البلاغه نوشته امام ع گفتند نرو و عمر به علی ع گفت خودت برو اما امام ع قبول نکرد و عمر فرماندهی جنگ علیه ایران را به سعد ابی وقاص داد ! بلاذری اورده که توصیه به نرفتن عمر را عباس و بعضی صحابه دیگر کردند نه علی ع
 
ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ.ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖﻧﺸﺪ. ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ :ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ،.1409
 
چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟! چون سيره خلفا را مشروع نميدانست !
 
 
ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541
 
 
در حاليكه اگر دنيا پرست و دنبال مقام وكنيز و ...بود براحتي ميتوانست به منتهاي آرزوي خود برسد ، دقت شود !
 
اگر شما بگویید:مرتدین حمله کرده اند،خیلی خطرناک بوده یا اصلا اسلام رو خواستند به هم بریزند،با این حال،حضرت علی علیه السلام،هیچ کاری نداشت و شرکت نکرد؛ چرا؟یا اگر بگویید جنگ با ایرانیان مهم بوده،نزدیک بوده مدینه را بگیرند،اما باز امیرمومنان ع شرکت نکرده!! چرا؟امیرمومنان علیه السلام،با مرتدین نجنگید،اما با عایشه جنگید!امیرمومنان علیه السلام با روم و ایرانیان نجنگید؛اما با معاویه و طلحه و زبیر جنگید!برای هیچ کدام از این جنگ ها،خطری برای اسلام احساس نکرد،اما عایشه و زبیر،طلحه و معاویه را خطر برای اسلام می دانستشجاعت امیرمومنان علیه السلام که کم نشده بود،شمشیرش هم که از بین نرفته بود؛همه موجود بودند؛پس چرا همراه خلفا در جنگ ها شرکت نکرد؟نتیجه:امیرمومنان علیه السلام در زیر پرچم خلفای شما؛حاضر نشد حتی برای فتح روستای بغلی برود؛چه برسد به جنگ با ایرانی ها و مرتدین و غیره.
.
 
واعتراف ابن تيميه به اينكه حضرت علي ع بعد از رسول خدا ص در 3 جنگ عليه مسلمين ! شركت كرد اما عليه ايرانيان و...نه :
 
وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي
 
همچنین خود عمر اعتراف میکند که امام علی ع گرچه بهترین امت است اما بروش ایشان نمیجنگد  !!!
 
أنه حينما استشار أبو بكر عمر بن الخطاب في إرسال علي أمير المؤمنين (عليه السلام) لقتال الأشعث بن قيس، وقال: "إني عزمت على أن أوجه إلى هؤلاء القوم علي بن أبي طالب، فإنه عدل رضا عند أكثر الناس، لفضله، وشجاعته، وقرابته، وعلمه، وفهمه، ورفقه بما يحاول من الأمور ([1]13).
 
قال: فقال عمر بن الخطاب: صدقت يا خليفة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، إن علياً كما ذكرت، وفوق ما وصفت، ولكني أخاف عليك خصلة منه واحدة.
قال له أبو بكر: ما هذه الخصلة التي تخاف علي منها منه؟.
فقال عمر: أخاف أن يأبى القتال القوم، فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك، فلن تجد أحداً يسير إليهم ([2]14) إلاَّ على المكروه منه. الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام نویسنده : السيد جعفر مرتضى العاملي
 
خالد خطیبا یرغبهم فی بلاد العجم ،و یزهدهم فی بلاد العرب ،و قال :الاترون الطعام کرفع التراب و بالله لو لم یلزمنا الجهاد فی الله و الدعاء الی الله عزوجل و لم یکن الا المعاش لکان الرای ان نقارع علی هذا الریف حتی تکون اولی به و نولی الجوع و الاقلالمن تولاه ممن اثاقل عما انتم علیه . گرچه دقیقا از محتوای پرسش های نیروهای تحت فرمان خالد بی خبریم ،ولی از به دست می آید کهوی بر تشویق به فتخ عراق به سبب فزونی روزی در آن دیار و ستاندن ان از حاکمانش و سپردن به سربازان مسلمان تاکید دارد
 
 
 
وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی
 نمیدانست کنار گذاشته شد ؟؟!!!
 
 
امام جواد (ع) نیز در بیانی صریح در مورد فتوحات می فرماید:«در این عصر، من جهادى جز زیارت خانه خدا و حُسن هم جوارى نمى شناسم» (کافى، ج ۱، ص ۲۵۱، وسائل الشیعه، ج ۱۵ ص ۴۷، ح ۱۹۹۵۷).
 
کلینى مى‌نویسد: « بشیر دهان مى   گوید به امام صادق (ع) گفتم: در عالم رؤیا دیدم که به شما مى   گویم جنگ بدون امام مفترض الطاعه حرام است همانند گوشت مردار، خون و گوشت خوک، و شما فرمودید: آرى این چنین است. حضرت صادق (ع) فرمود:آرى این چنین است، آرى این چنین است» (کافى، ج ۵، ص ۲۳، ح ۳، تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۴ ح ۲۲۶).
 
حمله به ايران توسط خلفاي غاصب براي سير كردن شكم و غنيمت ، بسند صحيح از عامه :
 
5901 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذٍ، وَيَحْيَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَنْبَرِيُّ، قَالَا: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْعَبْدِيُّ، ثَنَا أُمَيَّةُ بْنُ بِسْطَامٍ، ثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، ثَنَا حَجَّاجُ الصَّوَّافُ، حَدَّثَنِي إِيَاسُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنِ قُرَّةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْقَادِسِيَّةِ بُعِثَ بِالْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ إِلَى صَاحِبِ فَارِسَ، فَقَالَ: «بَعَثُوا مَعِي عَشْرَةً فَبُعِثُوا فَشَدَّ عَلَيْهِ ثِيَابَهُ، ثُمَّ أَخَذَ حَجَفَةً، ثُمَّ انْطَلَقَ حَتَّى أَتَوْهُ» ، فَقَالَ: «أَلْقُوا لِي تُرْسًا» ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ فَقَالَ الْعِلْجُ: إِنَّكُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ قَدْ عَرَفْتُمُ الَّذِي حَمَلَكُمْ عَلَى الْمَجِيءِ إِلَيْنَا أَنْتُمْ قَوْمٌ لَا تَجِدُونَ فِي بِلَادِكُمْ مِنَ الطَّعَامِ مَا تَشْبَعُونَ مِنْهُ، فَخُذُوا نُعْطِيكُمْ مِنَ الطَّعَامِ حَاجَتِكُمْ، فَإِنَّا قَوْمٌ مَجُوسٌ، وَإِنَّا نَكْرَهُ قَتْلَكُمْ إِنَّكُمْ تُنَجِّسُونَ عَلَيْنَا أَرْضَنَا، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ: «وَاللَّهِ مَا ذَاكَ جَاءَ بِنَا، وَلَكِنَّا كُنَّا قَوْمًا نَعْبُدُ الْحِجَارَةَ وَالْأَوْثَانَ، فَإِذَا رَأَيْنَا حَجَرًا أَحْسَنَ مِنْ حَجَرٍ أَلْقَيْنَاهُ وَأَخَذْنَا غَيْرَهُ، وَلَا نَعْرِفُ رَبًّا حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِنَا، فَدَعَانَا إِلَى الْإِسْلَامِ فَاتَّبَعْنَاهُ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ إِنَّا أُمِرْنَا بِقِتَالِ عَدُوِّنَا مِمَّنْ تَرَكَ الْإِسْلَامَ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ وَلَكِنَّا جِئْنَا لِنَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ، وَنَسْبِيَ ذَرَارِيَّكُمْ، وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ الطَّعَامِ، فَإِنَّا لَعَمْرِي مَا نَجْدُ مِنَ الطَّعَامِ مَا نَشْبَعُ مِنْهُ، وَرُبَّمَا لَمْ نَجْدْ رِيًّا مِنَ الْمَاءِ أَحْيَانًا، فَجِئْنَا إِلَى أَرْضِكُمْ هَذِهِ فَوَجَدْنَا فِيهَا طَعَامًا كَثِيرًا وَمَاءً كَثِيرًا، فَوَاللَّهِ لَا نَبْرَحُهَا حَتَّى تَكُونَ لَنَا أَوْ لَكُمْ» ، فَقَالَ الْعِلْجُ بِالْفَارِسِيَّةِ: صَدَقَ. قَالَ: «وَأَنْتَ تُفْقَأُ عَيْنُكَ» ، فَفُقِئَتْ عَيْنُهُ مِنَ الْغَدِ أَصَابَتْهُ نُشَّابَةٌ «غَرِيبٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
5901 - صحيح
رجال طبراني همگي از صحيح بخاري ومسلم هستند.
 
 
 
زمانى که روز جنگ قادسیه شد مغیرة بن شعبة (فرمانده مسلمین) به طرف فرمانده سپاه فارس رفت، فرمانده سپاه فارس به او گفت: ما قومى مجوس هستیم و دوست نداریم با شما بجنگیم شما سرزمین ما را (با آمدنتان) نجس کرده‌اید. مغیرة به اوگفت: ما قومى بودیم که سنگ مى‌پرستیدیم تا اینکه خداوند براى ما پیامبرش را فرستاد و ما از ایشان تبعیت کردیم و آئین آن پیامبر را پذیرفتیم، و براى غذا هم به سرزمین شما نیامدیم؛ بلکه به ما دستور داده شده بود که با دشمن‌مان بجنگیم؛ پس به هدف جنگ با شما و اسیر نمودن فرزندانتان به این دیار آمدیم؛ اما آنچه در مورد غذا گفتم: ما (در سرزمین خودمان) چیزى نیافتیم که سیرمان کند، وقتى به سرزمین شما آمدیم در این سرزمین آب و غذاى فراوانى پیدا کردیم؛ بنابراین از این‌جا نمى‌رویم تا اینکه این مواد غذایى بین ما و شما تقسیم شود. علج گفت: راست مى‌گوید
 
 
  در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما.
 
- عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم
 
در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.) و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟
 
 
پول بدهید، از شهرتان خارج می‌شویم (سال27، زمان عثمان)
عبد الرحمن قرشى مى‌نویسد:وهرب جیش جرجیر فبث عبد الله بن سعد السرایا وفرقها فأصابوا غنائم کثیرة فلما رأى ذلک رؤساء أهل أفریقیة طلبوا إلى عبد الله بن سعد أن یأخذ منهم مالا على أن یخرج من بلادهم فقبل منهم ذلک ورجع إلى مصر ولم یول علیهم أحدا ولم یتخذ بها قیروانا.لشکریان جرجیر فرار کردند، عبدالله بن سعد لشکریان او را شکست داد و آنها را متفرق نمود و به غنائم زیادى دست پیدا نمودند، رؤساى اهل آفریقا وقتى با چنین صحنه اى مواجه شدند از عبد الله بن سعد در خواست کردند که در مقابل دریافت مالى از آنها از سرزمین آنها خارج شود، عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت و (بعد از گرفتن پول) به مصر بازگشت و هیچ کسى را به عنوان خلیفه براى آنها مشخص نکرد و از ایشان سوار کار (براى جنگ) نگرفت.فتوح مصر وأخبارها، ج1، ص312، دار الفکر
3-کشتن 30 هزارنفر در یک روز!(سال12 زمان ابوبکر)
ذکر وقعة الثنی...لما وصل کتاب هرمز إلى أردشیر بخبر خالد أمده بقارن بن قریانس فخرج قارن من المدائن ممد الهرمز فلما انتهى إلى المذار لقیته المنهزمون فاجتمعوا ورجعوا ومعهم قباذ وأنوشجان ونزلوا الثنی وهو النهر وسار إلیهم خالد فلقیهم واقتتلوا فبرز قارن فقتله معقل بن الأعشى بن النباش وقتل عاصم أنوشجان وقتل عدی بن حاتم قباذ وکان شرف قارن قد انتهى ولم یقاتل المسلمون بعده أحدا انتهى شرفه فی الأعاجم وقتل من الفرس مقتلة عظیمة یبلغون ثلاثین ألفا سوى من غرق ومنعت المیاه المسلمین من طلبهم.جنگ ثنى :وقتى نامه هرمز به اردشیر رسیده و خبر خالد را براى او آورد ، به قارن بن قریانس دستور داد که از مدائن به کمک هرمز برود . وقتى که به مذار رسید ، شکست خوردگان به او رسیدند و همگى با هم جمع شدند و دوباره بازگشتند و در میان آنان قباد و انوشجان نیز بودند و در ثنى منزل گزیدند که نام نهرى بود .خالد به سمت آنان رفته و جنگ کردند ، قارن به جنگ آمد اما معقل بن اعشى بن نباش او را کشت ؛ عاصم نیز انوشجان را کشت و عدى بن حاتم قباد را .و از ایرانیان گروه بسیارى کشته شدند که به 30000 نفر میرسیدند !جداى از کسانى که در رود غرق شدند و آب مانع آن شد که مسلمانان بقیه ایرانیان را بگیرند! الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص240، دار الکتب العلمیةو  نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص68، دار الکتب العلمیة در یک شب جنگ ، 30000 نفر کشته شدند ؛ جدا از کسانى که در هنگام فرار غرق شدند!
4-  یک‌صد هزار نفر را در یک روز کشتند (سال 13، زمان عمر)
ابن اثیر در باره جنگ‌هاى خلیفه دوم با ایرانیان مى‌نویسد:فما کانت بین المسلمین والفرس وقعة أبقى رمة منها بقیت عظام القتلى دهرا طویلا وکانوا یحزرون القتلى مائة ألف.هیچ جنگى بین مسلمانان و ایرانیان نبود که بعد از آن جنازه ­ها مانند این جنگ بر جاى بماند ؛ استخوان کشته­ ها مدتى طولانى باقى ماند و کشته ­ها را 100000  صد هزار نفر می­دانستند !الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص290،  دار الکتب العلمیة و صفة جزیرة الأندلس منتخبة من کتاب الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ج1 ، ص117، ناشر : دار الجیل - بیروت / لبنان
 
 
دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:
چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمر
طبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مى‌نویسند:
فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.
اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !
تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیة
آنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!! 
نژاد پرستي اولاد سقيفه :
فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا
 وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه
 
 
و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی
 
یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان  بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم !
 
و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجم
یعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است .

 

در كافي و بحارالانوار در ذيل احوال اولاد حضرت امام رضا عليه السلام مسطور است كه علي بن اسباط گفت در حضرت رضا عليه التحية و الثناء عرض كردم كه مردي قصد برادرت ابراهيم را نمود ابراهيم با او گفت پدرت موسي عليه السلام زنده است يعني نمرده است، همانا تو مي داني آنچه را كه ديگران نمي دانند يعني بر وفات و حيات پدرت آگاهي داري فرمود:«سبحان الله يموت رسول الله صلي الله عليه و آله و لا يموت موسي قدو الله مضي كما مضي رسول الله صلي الله عليه و آله و لكن الله تبارك و تعالي لم يزل منذ قبض نبيه هلم جرا يمن بهذا الدين علي اولاد الاعاجم و يصرفه عن قرابة نبيه صلي الله عليه و آله فيعطي هؤلاء و يمنع هؤلاء لقد قضيت عنه في هلال ذي الحجة الف دينار بعدا شفي علي طلاق نسائه و عتق مماليكه ولكن قد سمعت ما لقي يوسف من اخوته»

 

سبحان الله ! رسول خدا صلي الله عليه و آله مي ميرد و موسي عليه السلام را مرگي نيست، سوگند با خداي محققا موسي عليه السلام بمرد چنان كه رسول خداي وفات كرد ولكن خداوند تعالي همواره از زماني كه پيغمبر خودش را قبض روح فرمود هلم جرا به اين دين مبين بر فرزندان #اعاجم يعني سواي عرب منت نهاد و او را از قرابت پيغمبرش صلي الله عليه و آله بازگردانيد پس به اين جماعت عطا كرد و آن جماعت را #ممنوع فرمود همانا در هلال اين ماه ذي الحجة هزار دينار دين او را بگذاشتم از آن پس كه بر طلاق زنهاي آن حضرت و آزاد نمودن مماليك او مشرف گشتم ولكن شنيده ام آنچه را كه يوسف از برادرانش بديد.


 
واما اسلام ناب محمدی بدست مبارک آقا امیرالمومنین (ع) وارد ایران شد:
طبری سنی در تاریخش آورده:مرزوان دو پسر داشت که یکی از آنها عربی را دوست می داشت.او را پادشاه یمن کرد و خودش از دنیا رفت،وقتی خبر به کسری رسید که این شخص به زبان عربی شعر می گوید و از زبان عربی خوشش می آید،او را عزل کرد و باذان ایرانی، را به جای او فرمانده کرد و باذان آخرین کسی است که از عجم(ایرانی ها)فرمانده یمن بوده است.
وکان للمروزان ابنان أحدهما تعجبه العربیة ویروی الشعر یقال له خر خسرة والآخر أسوار یتکلم بالفارسیة ویتدهقن فاستخلف المروزان ابنه خر خسرة وکان أحب ولده إلیه على الیمن وسار حتى إذا کان فی بعض بلاد العرب هلک فوضع فی تابوت وحمل حتى قدم به على کسرى فأمر بذلک التابوت فوضع فی خزانته وکتب علیه فی هذا التابوت فلان الذی صنع کذا وکذا قصته فی الجبلین ثم بلغ کسرى تعرب خر خسرة وروایته الشعر وتأدبه بأدب العرب فعزله وولى باذان وهو آخر من قدم الیمن من ولاة العجم ...تاریخ طبری ج2 ص215
البانی که از او به بخاری دوران یاد میکنند،در ارواء الغلیل آورده:براءبن عازب می گوید:پیامبر ص خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد برای دعوت به اسلام،اما قبول نکردند،سپس پیامبرص علی ع را فرستاد به سوی یمن و فرمودند:هرکس می خواهد از سپاه قبلی همراه علی ع برود.براء می گوید:من با علی ع رفتم،وقتی به سمت قوم یمن رفتیم،آن ها به سمت ما آمدند،امیرمومنان ع،نماز را با ما خواندند،و ما را یک صف کردند و جلوی ما ایستاد،و (فقط)نامه رسول خداص را برای آنها خواند،و همه طایفه همدان،اسلام آوردند.علی ع این قضیه را به رسول خدا ص گزارش دادند،رسول خدا سجده شکر به جا آورد،و سر را بلند کرد و گفت:سلام بر اهل همدان سلام بر اهل همدان.
عن البراء بن عازب قال : ( بعث النبی ( صلى الله علیه وسلم ) خالد بن الولید إلى أهل الیمن یدعوهم إلى الإسلام فلم یجیبوه ثم إن النبی ( صلى الله علیه وسلم ) بعث علی بن أبی طالب وأمره أن یقفل خالدا ومن کان معه إلا رجل ممن کان مع خالد أحب أن یبقى مع علی رضی الله عنه فلیعقب معه قال البراء : فکنت ممن عقب معه فلما دنونا من القوم خرجرا إلینا فصلى بنا على رضی الله عنه وصفنا صفا واحدا ثم تقدم بین أیدینا فقرأ علیهم کتاب رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فأسلمت همدان جمیعا فکتب علی رضی الله عنه إلى رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) بإسلامهم فلما قرأ رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) الکتاب خر ساجدا ثم رفع رأسه فقال : السلام على همدان السلام على همدان )
ارواء الغلیل ج2 ص230 المکتب الإسلامی – بیروت
البانی هم در ادامه گفته:بیهقی هم این روایت را آورده،و بخاری فقط اول روایت را آورده،اما تمام حدیث به شرط بخاری صحیح هست.
أخرجه البیهقی ( 2 / 369 ) ... أخرج البخاری صدر الحدیث عن إبراهیم بن یوسف فلم یسقه بتمامه وسجود الشکر فی تمام الحدیث صحیح على شرطه.ارواء الغلیل ج2 ص229 المکتب الإسلامی – بیرت
البته البانی اینجا چگونگی خواندن نامه و معجزه امیرمومنان (ع) را نیاورده اما دیگر علمای اهل سنت هم همین مطلب را نقل کرده اند (البته کامل آنرا)که در همین سفر امیرمومنان علی(ع) معجزه ایی داشته و به واسطه معجزه حضرت(ع)بوده که همه اسلام آورده اند
 
امام علی ع چگونه فتح میکرد ؟! با زور وخشونت یا .... ؟!


643عن علی قال قال لی النبی صلى الله علیه و سلم ارکب ناقتی ثم امض إلى الیمن فإذا وردت عقبة افیق ورقیت علیها رأیت القوم مقبلین یریدونک فقل یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله صلى الله علیه و سلم یقرأ علیک السلام فلما رقیت العقبة رأیت القوم مقبلین فقلت السلام علیک یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله یقرأ علیک السلام قال فارتجت الأفق فقالوا على رسول الله السلام وعلیک السلام فلما سمع القوم بذلوا فأقبلوا الی مسلمین.
تاریخ جرجان - الجرجانی ج1ص386 عالم الکتب – بیروت
...پیغمبر به علی ع فرمود:سوار بر ناقه من شو،وقتی به سمت یمن رفتی و به عقبه افیق رسیدی،آن قوم را خواهی دید که به سمت تو می آیند،پس بگو:ای سنگ،ای ریگ،ای درخت،رسول خداص بر شما سلام می فرستد،وقتی حضت علی(ع)این کار را کردند،روی عقبه ایستادند،افق به لرزه درآمد،و شنید که سنگ ها و درخت ها و ریگ ها،گفتند:سلام بر رسول خدا و علیک السلام بر شما . اهل یمن و طایفه همدان، وقتی این صحنه را از درخت و سنگ و ریگ دیدند،همه اسلام آوردند.
 
 
 
ببينيد تفاوت دو مكتب را :
 
شاه مردان امام شیعه علی ع :حتي امام ع مسلمانيكه يك ذمي را كشته بود #قصاص ميكند و میگوید :خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مساوی دیه ما !!!!!
 
وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ: أَخْبَرَنَا الشَّافِعِيُّ , أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ , وَفِي كِتَابِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعٍ , عَنْ أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ , عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَيْمُونٍ , عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ , عَنْ أَبِي الْجَنُوبِ الْأَسَدِيِّ , قَالَ: أُتِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِرَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ , قَالَ: فَقَامَتْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ , فَأَمَرَ بِقَتْلِهِ , فَجَاءَ أَخُوهُ , فَقَالَ: قَدْ عَفَوْتُ , قَالَ: فَلَعَلَّهُمْ هَدَّدُوكَ أَوْ فَرَقُوكَ وَفَزَعُوكَ؟ قَالَ: لَا , وَلَكِنَّ قَتْلَهُ لَا يَرُدُّ عَلَيَّ أَخِي , وَعَوَّضُونِي فَرَضِيتُ , قَالَ: أَنْتَ أَعْلَمُ مَنْ كَانَ لَهُ ذِمَّتُنَا , #فَدَمُهُ كَدَمِنَا وَدِيَتُهُ كَدِيتِنَا (خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مثل دیه ما )" , حدیث ثابت ، الكتاب : معرفة السنن والآثار للبيهقي
 
فقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " أيما رجل أمن رجلا على دمه ثم قتله ؛ فأنا من القاتل بريء ، وإن كان المقتول كافرا"الحديث صححه الألباني
رسول خدا ص فرمود اگر کافری را که #محارب نیست بکشی من از تو بیزارم !
 
حتی امام رضا ع فرمود وصیت مجوسی محترم است وباید به مجوسیان صدقه دهید نه مسلمین :
 
على بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبى طالب عبدالله بن الصلت قال: كتب الخليل بن هاشم إلى ذى الرياستين وهو والي نيسابور أن رجلا من المجوس مات وأوصى للفقراء بشئ من ماله فأخذه قاضى نيسابور فجعله في فقراء المسلمين فكتب الخليل إلى ذى الرياسيتن بذلك فسأل المأمون عن ذلك فقال: ليس عندى في ذلك شئ فسأل أبا الحسن عليه السلام فقال أبوالحسن عليه السلام: إن المجوسى لم يوص لفقراء المسلمين ولكن ينبغى أن يؤخذ مقدار ذلك المال من مال الصدقه فيرد على فقراء المجوس .کافی
 
 
تفصیل در لینک رسول :
 
 
https://sites.google.com/site/hojjah/rasul.zip

 

پیامبر ضحوک قتّال !؟


در ادامه بررسی مبانی داعشی شدن اسلام بدست یهود سقیفه به احادیثی خطرناک میرسیم که آبرویی برای اسلام ونبی رحمت ص نگذاشته اند ! قبلا هم احادیثی از طریق اهل سنت دیدیم که پیامبر فرموده بود که من بشمشیر مبعوث شده ام و رزق من در سایه نیزه ام قرار داده شده وحرفه من جهاد وغارت است و ...!!!!

همچنین روایاتی از صحاح سنت مبنی بر زنباره و هوسران بودن پیامبر ص (مانند روایت انس از همبستری با 11 همسرش در یک روز بروایت بخاری و ... و سحر زدگی پیامبر ص و فکر میکرد با زنانش کاری کرده و ...بروایت بخاری و ...) همچنین ماجرای غرانیق که منجر به ایات شیطانی شد که اصلش در صحیح بخاری است و روایت کودک کشی در جنگ بروایت بخاری حدیث 3012 و ...

چه کسانی به پیامبررحمت ص لقب نبی جنگ وانتقام و کشتار دادند ؟ وأنا نبيُّ الملحَمةِ بُعِثتُ بالحصادِ ولم أبعَثْ بالزِّراعَةِالراوي : جبير بن مطعم | المحدث : ابن الملقن | المصدر : شرح البخاري لابن الملقنالصفحة أو الرقم : 20/98 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح

یعنی پیامبر گفت من نبی کشتار هستم و مبعوث شده ام برای درو کردن و ذبح نه برای کاشتن

؟؟؟؟؟!!!!! كان رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلم) يسمّي لنا نفسه أسماء فقال: «أنا محمد، و أحمد، و الحاشر، و المقفّي، و نبيّ التوبة، و الملحمة». رواه مسلم ملحمه از لحم به معنی گوشت است و ملحمه یعنی کشتاریکه گوشت انسانها را میریزد و ... نبي الملحمة ": الحرب وموضع القتال مأخوذ من اشتباك الناس واختلاطهم فيها كاشتباك لحمة الثوب بالسدي. وقيل: هو كثرة لحوم القتلى فيها، ومعنى نبي الملحمة نبي القتال، وهو كقوله الآخر: " بعثت بالسيف ". " نبي الملاحم ": جمع ملحمة وسبق بيانها.نام کتاب : سبل الهدى والرشاد نویسنده : الصالحي الشامي ذكرها البيهقي في "دلائله"، وفي رواية: وأنا نبي الملحمة بعثت بالحصاد ولم أبعث بالزراعة. أفادها ابن دحية في "المستوفى في أسماء المصطفى" من حديث ابن عيينة، عن الزهري، عن محمد بن جبير، عن أبيه وهذا إسناد صحيح.


وقرطبی در تفسیرش اورده :واهجرهم هجرا جميلا " أي تجاوز عنهم يا محمد، واعفو عفوا حسنا، ثم نسخ بالسيف. قال قتادة: نسخه قوله: " فخذوهم واقتلوهم حيث ثقفتموهم ". وأن النبي صلى الله عليه وسلم فال لهم: " لقد جئتكم بالذبح وبعثت بالحصاد [4] ولم أبعث بالزراعة "، قاله عكرمة ومجاهد. وقيل: ليس بمنسوخ، وأنه أمر بالصفح في نفسه فيما بينه وبينهم. والصفح: الاعراض، عن الحسن وغيره.[4] كذا في الأصول وتفسير الطبري. وفى الكتاب الجامع الصغير: " بالجهاد ".


قبلا هم دیدیم که سلفیه وزیدیه معتقدند همه ایات صلح و عفو گذشت قران با ایه سیف منسوخ گشته اند !!!!


در ادامه سلسله بحثهای تحریف اسلام بدست حزب یهود سقیفه به احادیثی دیگر میرسیم که حاوی تزریق خشونت حداکثری در بین مسلمین هستند تا چهره اسلام رحمانی را مخدوش سازند :

حَدَّثَنَا وَكِيعٌ قَالَ: ثنا الْمَسْعُودِيُّ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: بَعَثَ النَّبِي- سَرِيَّةً فَطَلَبُوا رَجُلًا فَصَعِدَ شَجَرَةً فَأَحْرَقُوهَا بِالنَّارِ فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى النَّبِي- أَخْبَرُوهُ بِذَلِكَ، فَتَغَيَّرَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ- وَقَالَ: «إِنِّي لَمْ أُبْعَثْ أُعَذِّبُ بِعَذَابِ اللَّهِ، إِنَّمَا بُعِثْتُ بِضَرْبِ الرِّقَابِ، وَشَدِّ الْوَثَاقِ
ابن ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف في الأحادیث و الآثار، ج6، ص485؛

وکیع برای ما نقل کرد که تعریف کرده است مسعودی از قاسم بن عبدالرحمن که گفت: «پیامبر- گروهی را برای سریه‌ای فرستادند و فردی [از کافران که فرار کرد] از درختی بالا رفت. افراد، درخت را آتش زدند. وقتی محضر پیامبر- رسیدند و ایشان را از این رویداد باخبر ساختند، رنگ چهرۀ پیامبر- تغییر کرد و فرمودند: "من مبعوث نشده‌ام که به عذابِ خداوند عذاب دهم؛ بلکه به گردن‌زدن و محکم بستن آنها مبعوث شده‌ام"»


و أخرج ابن أبى شيبة و ابن جرير عن القاسم بن عبد الرحمن رضى الله عنه قال بعث النبي صلى الله عليه و سلم سرية فطلبوا رجلا فصعد شجرة فاحرقوها بالنار فلما قدموا على النبي صلى الله عليه و سلم أخبروه بذلك فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه و سلم و قال انى لم أبعث أعذب بعذاب الله انما بعثت بضرب الرقاب و شد الوثاق

وروایت زیر که در مسند احمد حنبل وصحیح ابن حبان و ...امده :
حدثنا أبو خيثمة، حدثنا يعقوب بن إبراهيم بن سعد، حدثنا أبي، عن ابن إسحاق، حدثني يحيى بن عروة، عن أبيه، عن عبدالله بن عمرو، قال: قلت: ما أكثر ما رأيت قريشا أصابت من رسول الله-، فيما كانت تظهر من عداوته؟ قال: قد حضرتهم وقد اجتمع أشرافهم في الحجر، فذكروا رسول الله-، فقالوا: ما رأينا مثل ما صبرنا عليه من هذا الرجل قط، سفه أحلامنا، وشتم آباءنا، وعاب ديننا، وفرق جماعتنا، وسب آلهتنا، لقد صبرنا منه. فلما أن مر بهم غمزوه ببعض القول، قال: وعرفت ذلك في وجهه، ثم مضى-، فلما مر بهم الثانية غمزوه بمثلها، فعرفت ذلك في وجهه، ثم مضى-، فمر بهم الثالثة، غمزوه بمثلها، ثم قال: «أتسمعون يا معشر قريش أما والذي نفس محمد بيده، لقد جئتكم بالذبح»؛
عروة بن زبیر از پدرش نقل کرد که از عبدالله بن عمرو پرسیده است: «بیشترین چیزی [آزار و اذیتی] که از قریش نسبت به پیامبر- دیدی چه بود؟» وی پاسخ داد: «بزرگان قریش را دیدم که در کنار حجر‌الأسود جمع شده بودند و دربارۀ رسول خدا- سخن می‌گفتند. با خود می‌گفتند که تا به حال برای ما سابقه نداشته است که در مقابل شخصی که افکار ما را باطل می‌داند، پدرانِ ما را شماتت می‌کند، دین ما را مسخره می‌کند، باعث افتراق ما گردیده است و خدایان ما را سب می‌کند تا این اندازه صبر کنیم که برای محمد [-] صبر کردیم». در این هنگام بود که پیامبر- برای طواف وارد مسجدالحرام شد و آنان با سخن‌های زشت او را اذیت می‌کردند و حالت ناراحتی در صورت او نمایان بود و این عمل را تا سه مرتبه تکرار کردند. پس از آن، پیامبر- خطاب به آنان فرمودند: «ای بزرگان قریش، به خدایی که جان محمد در دست او است، حتماً برای ذبح شما به‌سوی شما خواهم آمد».

ودر سوره قتال یا محمد هم ایه 4 فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ ...امده است که بروایت مولا ع در باره بنی امیه ودشمنان پیامبرص هست .

همچنین قتال جنگی دوطرفه است وبا قتل فرق دارد باب مفاعله وفعال .و نباید مثل داعش تفسیر کرد که لقیتم یعنی هر گاه ملاقات کردید بکشید بلکه در جنگ با اذن معصوم باید کشت .

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- سُورَهًُْ مُحَمَّدٍ آیَهًٌْ فِینَا، وَ آیَهًٌْ فِی بَنِی‌أُمَیَّهًْ.
امام علی (علیه السلام)- در سوره‌ی محمّد یک آیه درباره‌ی ما است و یک آیه درباره‌ی بنی‌امیّه.
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۳۰۶
البرهان/ شواهدالتنزیل، ج۲، ص۲۴۱/ البرهان


ألا يا معشر قريش! أما والذي نفسي بيده لقد جئتكم بالذبح؛
ازدی، ابوجندل، تحریض المجاهدین الأبطال علی إحیاء السنة الإغتیال، ص5.

آگاه باشید ای قریش! قسم به کسی که جانم در دست اوست، حتماً برای ذبح شما، به‌سوی شما خواهم آمد.

مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(؛
براى هيچ پيامبرى سزاوار نیست كه اسير داشته باشد تا بر روى زمين كشتار بسيار كند. شما متاع اين جهانى را مى‏خواهيد و خدا آخرت را مى‏خواهد و او پيروزمند و حكيم است‏.
تكفيری‌ها با استناد به این آیه قائل‌اند که پیامبر ص، در روز بدر نظر عمر بن خطاب را در مورد اسیران جنگی پرسیدند و او نیز در پاسخ گفت: «باید آنها را گردن بزنیم» و این آیه نیز در تأیید سخن عمر نازل شد؛ از‌این‌رو، می‌توان سر اسیر را از تن جدا کرد

أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ بَدْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّه-: «مَا تَقُولُونَ فِي هَؤُلَاءِ الْأُسَارَی؟ [...] أَنْتُمْ عَالَةٌ، فَلَا يَنْفَلِتَنَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ إِلَّا بِفِدَاءٍ أَوْ ضَرْبَةِ عُنُقٍ
عبدالله بن مسعود نقل می‌کند که در روز بدر پیامبر گرامی اسلام- (خطاب به اصحاب) فرمودند: «نظر شما در مورد این اسیران چیست؟ [...] شما فقیرید. هیچ‌یک از اینها آزاد نمی‌شود؛ مگر اینکه فدیه بدهد یا گردنش زده شود».
ابن‌ ابی‌شیبه، عبدالله بن محمد، مسند إبن أبي‌ شیبة، ج7، ص357؛ ابن‌حنبل، احمد، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص‌140.


همچنین روایت کرده اند که یکی از القاب نبی مکرم ص ضحوک قتال بوده یعنی جلاد وادمکشی که زیاد میکشد زیاد میخندد !!!!

وَمِنْ أَسْمَائِهِ: الضَّحُوكُ، وَالْقَتَّالُ . جَاءَ فِي بَعْضِ الْآثَارِ عَنْهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «أَنَا الضَّحُوكُ أَنَا الْقَتَّالُ» . وَقَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ الصَّادِقُ الْمَصْدُوقُ، وَفِي التَّوْرَاةِ فِيمَا بَلَغَنَا أَنَّهُ حِرْزٌ لِلْأُمِّيِّينَ، وَأَنَّ اسْمَهُ الْمُتَوَكِّلُ.
نام کتاب : تاريخ الاسلام - ت تدمري نویسنده : الذهبي، شمس الدين جلد : 1 صفحه : 32

"الضحوك" روى ابن فارس عن ابن عباس، قال: اسم النبي صلى الله عليه وسلم في التوراة الضحوك القتال يركب البعير ويلبس الشملة ويجتزي بالكسرة سيفه على عاتقه.
نام کتاب : شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه نویسنده : الزرقاني، محمد بن عبد الباقي جلد : 4 صفحه : 202


اسامة بن لادن: «الحمد لله على كل حال، والصلاة والسلام على الضحوك القتال»؛ شکر خداوند را در همه حال، و درود و سلام بر کسیکه بسیار می خندید و بسیار می کشت

ابن تیمیه این روایت را در کتبش مانند منهاج السنه و سارم المسلول و درء التعارض العقل و النقل و مجموع الفتاوی خود آورده است. وی در باب بیان اسماء پیامبر این روایت را اینگونه آورده:« قال(صلی الله علیه وسلم)أنا الضحوك القتال انا نبي الرحمة أنا نبي الملحمة

ابن کثیرشاگرد ابن تیمیه نیز در ذیل آیه 123 توبه در باب بیان ایجاد شدت در مقابل دشمن اين روايت را ذکر کرده است:« أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: «أنا الضحوك القتال


ایا چنین روایاتی از شیعه سراغ دارید ؟

وپیام زیر از یک مجاهد سلفی تکفیری که بر پیامبر ص با نام ضحوک قتال سلام میفرستد :
ای مُرَدَّد، این یک فریضه است
(پیام شهید ابودجانه خراسانی در شب عملیات استشهادی علیه ماموران سازمان “سیا” در پایگاه خوست)
به قلم: ابودجانة الخراسانی تقبله الله
ترجمه: ع و ج
ارائه دهنده : معتصم هورامی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الواحد المتعال و الصلاة والسلام علی الضحوک القتال سیدنا محمد و علی آله و صحبه أجمعین و من سار علی هدیهم إلی یوم الدین.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛
این نامه­ی کوتاهی است برای تشویق به جهاد فی سبیل الله، برای مسلمانی که میان عزت شرکت در جهاد و ذلت خانه­نشینی، در شک و تردید به سر می­برد.
برادر مسلمانم بدان که؛ من این نامه را به تو اختصاص داده­ام چون یقین دارم که تو نزدیکترین مردم به مجاهدین فی سبیل الله می­باشی، هیچ مجاهدی به میادین جهاد روی نمی­آورد، جز اینکه این مرحله تردید و کلنجار رفتن با خود، را تجربه می­کند، اما برای برخی این تردیدها فقط چند روز یا چند ساعت یا چند دقیقه بیشتر طول نمی­کشد و برای برخی آنقدر طول می­کشد که تمام عمرش هم برای اتخاذ تصمصم قطعی کافی نمی­شود.

http://ketabwasaif.com/2017/05/08/%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%8F%D8%B1%D9%8E%D8%AF%D9%91%D9%8E%D8%AF%D8%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%B6%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/

درباره لقبی که سلفیه به پیامبرص داده اند که ضحوک قتّال است باید دانست همه این روایات در کتب شیعه مرسل هستند فقط یک روایت مسند (البته بهتر بگوییم مرسل) اوردید که انهم در رجالش حریز هست و حریز یک فرد تند رو و انقلابی بوده که بدون اذن امام زمانش شمشیر میکشیده وآتش به اختیار بوده بخاطر همین روحیه انقلابیش مطرود امام صادق ع گشته بود ؛ وقال النّجاشیّ: کان حریز ممّن شهر السّیف فی قتال الخوارج بسجستان فی حیاه أبی عبداللّه علیه السلام. وروی أ نّه جفاه وحجبه عنه .

پس این حدیث ضحوک قتّال بودن پیامبرص چون موید خشونت وی هست اگر از شیعه امامی دیگری بسند صحیح نقل میشد قابل قبول بود .

!

عجب نجاشی برای برخی میگه ثقه ثقه ولی حتی یکبار برای حریز نمیگه و میگه مطرود امام صادق ع بوده !

وقتی حدیثی منطبق بر عقیده فرد هست همچنین معلوم نیست مباشرتا از امام شنیده یا با واسطه ، باید احتیاط کرد .. حریز ادم جنگی بوده و این روایتش هم شبیه روایت عمریه از تورات هست و خشونت و جنگ و شمشیر ...ومخالف با ایات نبی رحمت ص و اخبار دیگر

اما درایة الحدیث : جالبست خود حریز روایت کرده :

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كَثْرَةُ اَلضَّحِكِ تُمِيتُ اَلْقَلْبَ وَ قَالَ كَثْرَةُ اَلضَّحِكِ تَمِيثُ اَلدِّينَ كَمَا يَمِيثُ اَلْمَاءُ اَلْمِلْحَ . کافی

امام صادق علیه‏السلام فرمود: «کَثرةُ الضحک تمیتُ القلب و کثرة الضحک تمیت الدین کما یمیت الماء المِلحْ زیاد خنده کردن، جان را مى‏میراند و افراط در خنده، دین را ذوب و نابود مى‏کند چنانچه آب، نمک را ذوب مى‏کند.»

حال چگونه پیامبر ص ضحوک است یعنی زیاد میخندد؟؟!!

درباره حریز بن عبداللّه سجستانى نوشته اند

حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ صَفْوَانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ، قَالَ، اسْتَأْذَنَ فَضْلُ الْبَقْبَاقُ لِحَرِيزٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَلَمْ يَأْذَنْ لَهُ، فَعَاوَدَهُ فَلَمْ يَأْذَنْ لَهُ، فَقَالَ لَهُ أَيُّ شَيْ‌ءٍ لِلرَّجُلِ أَنْ يَبْلُغَ مِنْ عُقُوبَةِ غُلَامِهِ قَالَ عَلَى قَدْرِ جَرِيرَتِهِ، فَقَالَ قَدْ عَاقَبْتَ وَ اللَّهِ حَرِيزاً بِأَعْظَمَ مِمَّا صَنَعَ! فَقَالَ وَيْحَكَ أَنَا فَعَلْتُ ذَاكَ أَنَّ حَرِيزاً جَرَّدَ السَّيْفَ، قَالَ، ثُمَّ قَالَ: لَوْ كَانَ حُذَيْفَةُ، مَا عَاوَدَنِي فِيهِ بَعْدَ أَنْ قُلْتُ لَهُ.

محمد بن مسعود، قال: حدثني محمد بن نصير، قال: حدثني محمد ابن عيسى، عن يونس، قال، لم يسمع حريز بن عبد اللّه من أبي عبد اللّه عليه السّلام الا حديثا أو حديثين‏،(کشی ج۲ص۶۸۰)

وکان ممن شهر السیف فى قتال الخوارج بسجستان فى حیاة ابى عبداللّه علیه السلام وروى أنه جفاه وحجبه عنه.)

گفته اند: از امام صادق(ع) روایت مى کرده است. یونس مى گوید: از امام صادق(ع) دو حدیث بیشتر از وى شنیده نشده است [در حالى که کتابهاى روایى از احادیث این مرد پر است. به دویست مى رسد.] و برخى گفته اند از امام موسى کاظم(ع) روایت
مى کرده که این ثابت نیست. او علیه خوارج شمشیر کشیده و حکم ترور صادر کرده بود. از این روى امام صادق(ع) او را به منزلش راه نمى داده و او را طرد مى کرده است.

کشی و نجاشی به جرح او گراییده اند

ولی وقتی کشی به سند صحیح از یونس بن عبدالرحمن جلیل القدر چنین مطلبی نقل می کند لاأقل با ظهور در نقل مباشری از امام علیه السلام، معارضه می کند.بزبان دیگر بیشتر احادیث حریز مرسل هستند چون واسطه که معمولا زراره بوده حذف شده است .

مطابق برخی روایات، ابوالعباس بقباق جهت پذیرش حریز از سوی امام)ع( مکرر وساطت کرد و امام)ع( علاوه بر نپذیرفتن وساطت، واسطه را نیز توبیخ نمود.کافی و کشی

... حتی اورده اند که یکی حدیث مستقیم شنیده (ابن طاوس در جمال الاسبوع بلفظ : یا حریز) و بقیه با واسطه زراره و ... بوده که باصطلاح محدثین تعلیق در انتهای سند یا ارسال صورت گرفته است .

ومرسل دیگری :

(طبرسى با سند خود) عن محمد بن جمهور، عن حماد بن عیسى، عن حریز، عن رجل، عن أبی جعفر (ع) ، أنه قال: «یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا- قال- یقول الأول للثانی». (مجمع البیان)

البته وجود متابع برای خبر بقباق و حسنه بودن آن خبر، تضعیف سندی اخبار جرح آمیز را با تأمل مواجه میسازد.کافی

زید بن علی)ع( گفته بود: هرکس دنبال جهاد است پیش من آید و هرکه در پی علم است نزد برادرزادهام جعفر رود.کفایة الاثر

روزي سليمان بن امام صادق (ع) عرض کرد: گروه زيديه مردمي معروف و با تجربه هستند، و در نزد آنان هيچ کس از خاندان پيامبر (ص) محبوب‏تر از شما نيست، اگر صلاح بدانيد آنان را به خود نزديک کنيد. حضرت فرمود: اي سليمان! اگر اين کم خردان بخواهند ما را از علم خود باز داشته (انکار علم ما کرده) و ما را به سوي ناداني خود کشند، هيچ خوشامدي بر آنان مباد، ولي اگر بخواهند گفتار ما را گوش کنند و چشم به راه فرج ما باشند، بفرمايند.کافی

على بن ابراهیم قمى عن ابیه عن حماد عن حریز عن ابى عبداللّه:

(اهدنا الصراط المستقیم صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم وغیر الضّالّین.فصل الخطاب و ...

اما دوست حریز که بود ؟

کشی از عمار سجستانی اورده من همراه ابوبجیر عبدالله نجاشی از سجستان به سوی مکه حرکت کردم و او عقیده زیدیه داشت . وقتی به مدینه رسیدیم ، من به محضر امام جعفرصادق علیه السلام مشرف شدم و او نزد عبدالله بن حسن رفت . زمانی که ازملاقات عبدالله بن حسن برگشت ، او را آزرده خاطر دیدم و از شدت نگرانی در بستر خود آرام نمی گرفت . گفتم : ای ابوبجیر ! چه شده است ؟ در پاسخ گفت : فردا صبح اگر زنده ماندیم و خداوند خواست ، برایم اجازه ملاقات با پیشوایت را بگیر !

صبح زود بر حضرت وارد شدم و عرض کردم : عبدالله نجاشی که عقیده زیدی دارد از من اجازه شرفیابی به محضر مبارک شما را خواسته است ، چه می فرمایید ؟ حضرت اجازه ورود دادند . عبدالله داخل منزل شد و نزدیک امام رفت و خطاب به حضرت عرض کرد : فدایت شوم ! من پیوسته اقرار به برتری و فضیلت شما خاندان دارم و حق را با شما می بینم نه دیگران . من سیزده نفر از خوارج را از بین بردم که تمام آنها از

علی بن ابی طالب علیه السلام بیزاری می جستند . نظر مبارک را نسبت به کاری که انجام داده ام می خواهم .

حضرت به عبدالله گفت : آیا این سؤال را از دیگری هم کرده ای ؟ گفت : آری ، از عبدالله بن حسن سؤال کردم و او جوابی نداشت و در نظرش سؤال بسیار مشکلی آمد . حضرت به عبدالله گفت : تو در دنیا و آخرت گرفتار هستی !

به امام عرض کردم : فدایت شوم ! چرا ؟ و حال آن که آنها در مورد مولا علی علیه السلام خروج و تجاوز از حد کردند !

حضرت به عبدالله گفت : ای ابوبجیر ! چگونه آن ها را کشتی ؟ گفت : بعضی از آن ها را در حالی که داشتند از نردبان به پشت بام می رفتند ناگاه زدم و کشتم . بعضی را شبانه جلوی در منزلش خواستم و همین که در برابر من قرار گرفتند ، کشتم ! بعضی را که همراهم در بین راه غافل بودند کشتم ودر نهایت ، تمام آن ها را مخفیانه از بین بردم .

حضرت فرمود : ای ابوبجیر ! اگر آن ها را به دستور امام می کشتی ، چیزی بر تو نبود و معذور بودی ، ولی چون بر امام پیشی گرفتی باید سیزده گوسفند ( به شمارش کشته شدگان ) در صحرای منی بکشی و صدقه دهی و جز این چیزی بر تو نیست . عمار می گوید : وقتی از محضر امام برگشتیم ، ابوبجیر به من گفت : ای عمار ! گواهی می دهم که امام صادق علیه السلام عالم آل محمد صلی الله علیه وآله است . آن کسی که من قبلا به دنبالش بودم باطل بود و این امام

است که پیشوا و حاکم راستین است

مرحوم صاحب معالم در منتقی الجمان جلد 3 صفحه 181 می فرماید: طریقه قدما در کتب روایی تعلیق سند بوده است «و المستخرجون للروایات من تلک الکتب کانوا قد یغفلون عن ذلک احیاناً»

نکته: این که گاهی کلینی در یکجا از حریز از امام علیه السلام و در جای دیگر از حریز از زراره از امام علیه السلام نقل می کند ممکن است به جهت اشتباه یا اختلاف نسخه بوده باشد.

در حالی که آقای سیستانی بر اساس این که کشی شهادت داده است که حریز تنها یک یا دو روایت از امام صادق علیه السلام شنیده است، بگوید که حریز قلیل الروایه از امام صادق علیه السلام بوده است و لذا روایت محل بحث ظهور ندارد در این که مراد از «قال حریز فقال» نقل از امام صادق علیه السلام باشد و شاید از زراره نقل روایت کرده است و فتوای زراره را بیان کرده باشد. ولی به نظر ما وثوق نوعی خطای به شهادت کشی وجود دارد.استاد شهیدی

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

واما تضاد روایات فوق با ایات قران :

وَ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّماءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ [35 انعام]


و اگر اعراض و بى‌اعتنايى آنان (كافران) بر تو سنگين است (و مى‌خواهى به هر وسيله آنان را به راه آورى، ببين) اگر بتوانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا آيه‌اى (ديگر) برايشان بياورى (پس بياور ولى بدان كه باز هم ايمان نخواهند آورد) و اگر خدا خواسته بود همه‌ى آنان را بر هدايت گرد مى‌آورد (ولى سنّت الهى بر هدايت اجبارى نيست) پس هرگز از جاهلان مباش.

الله متعال به پیامبرش میگوید از جاهلان نباش ! یعنی کسیکه بزور میخواهد مردم را مسلمان کند یا معتقد به اجبار است جاهل است !

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ [118هود]

و اگر پروردگارت مى‌خواست، همه‌ی مردم را [به اجبار] امّت واحدى [بدون هیچ‌گونه اختلاف] قرار مى‌داد؛ ولى آن‌ها همواره با هم اختلاف دارند؛

إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ [119]

مگر کسى را که پروردگارت رحم کند؛ و براى همین [پذیرش رحمت] آن‌ها را آفرید. و وعده‌ی پروردگارت قطعى شده که: دوزخ را از همه [سرکشان و طاغیان] جنّ و انس پُر خواهم کرد.

فرق قیامهای متصل به ظهور امام مهدی ع و قیامهای در زمان ائمه با قیامهای دیگر در اینست که مثلا یمانی حکومتش را تحویل امام مهدی ع میدهد و زیدین علی هم اگر پیروز میشد حکومتش را به امام صادق ع میداد ولی بقیه قیامها اینطور نیستند ضمن اینکه مکرر گفتیم کسیکه حکومت میکند باید ناسخ ومنسوخ قران را بشناسد تا مرتکب گناه نشود .

تفاوت عقیده احمد حنبل با ابوحنیفه در زمینه جهاد :

احمد حنبل و همفکران او، ابوبکر خلال، ضمن بابی تحت عنوان «باب الانکار علی من خرج علی السلطان» آورده است (السنه، ۱ – ۳، ص ۱۳۰). یک نمونه از اخبار وی این است که از قول سعید بن جبیر (که سال ۹۴ یا ۹۵ به دست حجاج کشته شد) نقل کرد که گفت: إنّ من المعروف ما لا یؤمر إلا بالسیف، برخی از معروف ها، جز با شمشیر محقق نخواهد شد. وقتی این سخن را برای احمد حنبل بازگو کردند، گفت: «لم یرض فعله». کار او [در خروج بر ائمه] مورد تأیید نیست (السنه، همان، ص ۱۳۱). احمد بن حنبل که شکل دهنده اصلی به تئوری های اهل سنت در مسائل مختلف از توحید و ایمان تا فقه سیاسی است، در این زمینه توصیه های مکرر دارد. ابوبکر مروذی گوید: از ابن حنبل شنیدم که «یأمر بکَفّ الدماء، و ینکر الخروج انکارا شدیدا». (السنه، همان، ص ۱۳۱). مجاهد و ابراهیم نخعی هم خون ریزی در فتنه را خوش نداشتند (ص ۱۳۲). زمانی هم در بغداد، گروهی قصد خروج داشتند، در این باره از احمد حنبل پرسیدند، گفت: لا أری ذلک، و لا آمر به»، او افزود: صبر در آنچه هستیم، بهتر از فتنه ای است که جان و مال مردم در آن به هدر می رود. سپس یاد از فتنه های گذشته کرد که در آنها چه بر سر مردم آمد. سوال کننده می گوید وضع مردم را که می بینید. گفت: درست است، این هم فتنه است، اما فتنه خاص است؛ وقتی پای شمشیر به میان آمد، عمّت الفتنه و انقطعت النسل. بنابر این صبر بهتر است؛ دین تو هم سالم می ماند. به هر روی، احمد، «ینکر الخروج علی الائمه» (السنه، همان، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳).



در میان غلات شیعه هم باور به استفاده از «زور» یا همان شمشیر برای اصلاحات مورد نظر آنان وجود داشت. سعد بن عبدالله اشعری در شرح عقاید خطابیه، این را می افزاید که این جماعت «استحلّوا مع ذلک استعراض الناس بالسیف و سفک دمائهم، و أخذ اموالهم، والشهاده علیهم بالکفر و الشرک» درست همان طور که در مذهب بیهسیه و ازارقه از خوارج این مدعیات وجود دارد، و دلیلشان هم آیه «فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» و … است (المقالات و الفرق، ص ۸۵)

اوزاعی در باره ابوحنیفه می گفت: «رجل یری السیف فی امّه محمد». (تاریخ بغداد: ۱۳/۳۸۳ ـ ۳۸۴). در مورد دیگری در باره همین ابوحنیفه گفته می شود: «کان ابوحنیفه مرجئا یری السیف» (تاریخ بغداد: ۱۳/۳۸۵).اهل خراسان می گفتند: ابوحنیفه جهمی و مرجئی و «یری السیف ایضا». (تاریخ بغداد: ۱۳/۳۸۵).

زمانی همین سلیمان بن خالد زیدی نزد امام آمده بود و از ایشان می خواست زیدیه را به خود نزدیک کند، امام نپذیرفت و فرمود: «یَا سُلَیْمَانَ بْنَ خَالِدٍ إِنْ کَانَ هَؤُلَاءِ السُّفَهَاءُ یُرِیدُونَ أَنْ یَصُدُّونَا عَنْ عِلْمِنَا إِلَی جَهْلِهِمْ فَلَا مَرْحَباً بِهِمْ وَ لَا أَهْلًا وَ إِنْ کَانُوا یَسْمَعُونَ قَوْلَنَا وَ یَنْتَظِرُونَ أَمْرَنَا فَلَا بَأْسَ».(کافی:۱۵/۳۸۱). اینها سفیهانی هستند که می خواهند راه علم را با جهل خود بر ما ببندند. به آنها خوش آمد نمی گوییم. اگر سخن ما را بشنوند و منتظر امر ما باشند، اشکالی ندارد (بیایند).

«زید بن علی (ع) مردی انقلابی بود، به طوری که حتی تعبیر «لباس التقوی» در قرآن را به «سلاح نظامی» تفسیر می کرد و می گفت مقصود از آن «لباس السلاح فی سبیل الله» است. (دعائم الاسلام: ۱/۳۴۴) امامیه این روش را نمی پذیرفتند».
شباهت فکری زید بن علی با ابوحنیفه حکایت از ان دارد که هر دوی اینها بعلت نشناختن منسوخات ایات قران در دام جهاد وقتال افتاده اند همانگونه که امام صادق ع به ابوحنیفه گفتند تو ناسخ ومنسوخ قران را نمیشناسی و فقط ذریه خاص پیامبر ص بر این مهم اطلاع دارند .

وكان مذهبه مشهورًا في قتال الظلمة وأئمة الجور، ولذلك قال الأوزاعي احتملنا أبا حنيفة على كل شيء حتى جاءنا بالسيف، -يعني قتال الظلمة- فلم نحتمله
أحمد بن علي أبو بكر الرازي، الجصاص الحنفي، أحكام القرآن، ج1 ص 81.

جنگهای بدون اذن ائمه باعث محدودیت های بیشتر و شاید بتوان گفت که یکی از عللی که منصور به خود جرأت داد به جان مبارک امام صادق متعرض شود همین قیامهای نسنجیده توسط برخی از خویشان امام بود.

عن أبي موسى الأشعري -رضي الله عنه- عن النبي -صلى الله عليه وسلم- قال: «مَنْ حَمَلَ عَلَيْنَا السِّلاحَ فَلَيْسَ مِنَّا».
[صحيح] - [متفق عليه]

‏فِي حَدِيث سَلَمَة بْن الْأَكْوَع عِنْدَ مُسْلِم "" مَنْ سَلَّ عَلَيْنَا السَّيْف

رسول الله (ص ) می‌فرماید ( لایحل لمسلم ان یروع مسلما ) حلال نیست بر مسلمانان که مسلمان دیگری را بترسانند ( ابوداود حدیث شماره ۵۰۰۴ ) وقتی که ترساندن مسلمان حرام باشد پس کشتن او به طریق اولی و حتمی حرام و ناروا است.

پس همانطور که مکرر گفتیم در ایات و روایات خشن باید احتیاط کرد چرا که ناسخ ومنسوخ دارند و بعد از تحریف بزرگ دین که از سقیفه شروع شد بسیاری از حقایق مسائل برما مخفی است تا ظهور حضرت مهدی عج که یاتی بکتاب جدید وامر جدید .

تحریف تاریخ : خشونت عمری یا شفقت علوی

 


در بررسی حوادث و منقولات تاریخی باید به همه منابع وروایات رجوع کرد تا بتوان به واقعیت امر نزدیک شد .درمورد شبهاتیکه به امام علی ع وارد میکنند که وی مثل خلفای سقیفه خشن و خونریز بوده و در فارس واستخر وخراسان و ..جنایت کرده و ...اولا شما باید شرایط انزمان را ببینید . متواتر است بین مسلمین که بعد از کودتای سقیفه اسلام ناب محمدی بکلی تحریف شد و بجایش اسلام عمری اموی نشست .

 

  اگر بشما ساختمان نیمه کاری تحویل دهند که مثلا بنیان یا فوندانسیون Fondation یا شفته اش ناقص بوده شما برای تکمیل درست وبموقع  ان چکار میکنید ؟مولا علی ع حکومتی را تحویل گرفت که بسان همان ساختمان نیمه کاری بود که خلفای یهودی قبل بنای انرا در سقیفه کج گزارده بودند ! جالبست که علمای مکتب سقیفه به علی ع ایراد میگیرند که فتوحات خلفا را متوقف نمود و بسان خلفا نجنگید و فقط با اهل قبله جنگید ! مستندات از کتب معتبر عامه در زیر امده است . احمد بن حنبل مى نویسد: عاص بن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیّتى مانند على، با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ داد: «ما ذنبی قد بدأت بعلی فقلت: أبایعک على کتاب اللّه وسنة رسوله وسیرة أبی بکر وعمر رضى اللّه عنهما قال: فقال فیما استطعت قال: ثم عرضتها على عثمان رضى اللّه عنه فقبلها»; (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170) گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت.

هم‌چنین پس از جنگ صفین که مردم را جهت جنگ با خوارج آماده مى ساخت، از پذیرش بیعت ربیعه بن أبى شداد مشروط به عمل به سیره شیخین، خوددارى کرد و فرمود: ویلک لو أنّ أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب اللّه وسنّة رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم لم یکونا على شئ من الحقواى بر تو، اگر ابو بکر و عمر بر خلاف کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کرده باشند، از حق فاصله گرفته اند.تاریخ طبرى، ج 4، ص 56آیا مى شود على این فتوحات خلفا را تأیید نماید؟  

 

تاريخ الطبري: 56/4. ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتي عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم فقال له بايع علي كتاب الله وسنة رسول الله فقال ربيعة علي سنة أبي بكر وعمر # قال له علي ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله لم يكونا علي شيء من الحق فبايعه فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرةالكتاب : الكامل في التاريختأليف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني،  

 

وقتي که خوارج بر ضد امير مومنان شوريدند ، حضرت به نزد ياران و طرفداران خويش آمدند و ايشان دوباره با حضرت بيعت کردند و گفتند : ما با هرکس که دوست باشي دوست بوده و با هرکس دشمني کني دشمن هستيم ؛ پس با ايشان چنين قرار داد بست که به سنت رسول خدا عمل نمايد ؛ پس ربيعة بن ابي شداد خثعمي که در جمل و صفين همراه حضرت بوده و پرچم قبيله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد ؛ پس حضرت به او گفتند : با من بيعت کن به شرط کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ؛ اما ربيعه گفت : بر سنت ابو بکر وعمر ؛ پس حضرت فرمودند : واي برتو ؛ اگر ابو بکر و عمر به غير کتاب خدا و سنت پيامبر او عمل کرده باشند ذره اي بر حق نبوده اند . پس با امير مومنان بيعت نمود ؛ سپس حضرت به او نگاهي کرده فرمودند : قسم به خدا که من تو را مي بينم که همراه با خوارج به جنگ ( من ) آمده اي  و کشته شده اي ؛ پس تو را مي بينم که سم اسب ها تو را لگد مال کرده است . در روز نهروان همراه با خوارج بصره کشته شد !!!   

ما قال علي كرم الله وجهه في الخثعمي فبايعوه على التسليم والرضا، وشرط عليهم كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم، فجاءه رجل من خثعم، فقال له الامام علي: بايع على كتاب الله وسنة نبيه، قال: لا، ولكن أبايعك على كتاب الله وسنة نبيه وسنة أبي بكر وعمر. فقال علي: وما يدخل سنة أبي بكر وعمر مع كتاب الله وسنة نبيه ؟ إنما كانا عاملين بالحق حيث عملا، فأبى الخثعمي إلا سنة أبي بكر وعمر، وأبى علي أن يبايعه إلا على كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم، فقال له حيث ألح عليه: تبايع ؟ قال: لا، إلا على ما ذكرت لك، فقال له علي: أما والله لكأني بك قد نفرت في هذه الفتنة، وكأني بحوافر خيلي قد شدخت وجهك، فلحق بالخوارج، فقتل يوم النهرواالكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري أخبرنا ابن الحسن، أخبرنا ابن المذهب، أخبرنا أحمد بن جعفر، حدَّثنا عبد اللّه بن أحمد قال: حدَّثني سفيان بن وكيع، حدَّثنا قبيصة، عن أبي بكر بن عياش، عن عاصم، عن أبي وائل قال: قلت لعبد الرحمن بن عوف: كيف بايعتم عثمان وتركتم علياً؟ قال: ما ذنبي. قد بدأت بعدي فقلت: أبايعك على كتاب اللّه وسنة رسوله، وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: فيما استطعت، ثم عرضتها على عثمان فقبلها.الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي

ح وأخبرنا أبو القاسم هبة الله بن محمد بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب قالا أنا أحمد بن جعفر نا عبدالله بن أحمد حدثني سفيان بن وكيع حدثنا قبيصة عن أبي بكر بن عياش عن أبي وائل قال قلت لعبدالرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا فقال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله صلى الله عليه وسلم وسنة أبي بكر وعمر قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان فقبلها .تاریخ دمشق

 

 واین احادیث بخوبی نشان میدهند که امام علی (ع) سنت ابوبکر وعمر را نامشروع وغاصبانه و برخلاف قرآن وسنت رسول الله (ص) میداند ودر جای دیگر هم در حج با عثمان اختلاف میکند و اورا مخالف سنت پیامبر میداند .وجناب عمر طوری این شورا را چید که در هر صورت عثمان خلیفه شود تا بتواند برنامه تجرید قران و توحید قرائات ومصاحف وامیختن ناسخ ومنسوخ را که عمر آغاز نموده بود به اتمام رساند . 

 

ضمنا متن حدیث در غایت صحت است زیرا بخاری در صحیحش هم آورده البته ناقصش کرده همچنانکه رسم خائنین است :تِلْكَ الْحَجَّةَ مَعَ عُمَرَ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ فَقَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ فِي أَمْرِ النَّاسِ، فَلَمْ أَرَهُمْ يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَلَا تَجْعَلَنَّ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا» ، وَأَخَذَ بِيَدِ عُثْمَانَ، وَقَالَ: «عَلَى سُنَّةِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَالْخَلِيفَتَيْنِ مِنْ بَعْدِهِ» ، فَبَايَعَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَبَايَعَهُ النَّاسُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَأُمَرَاءِ الْأَجْنَادِ وَالْمُسْلِمِينَ أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ وَمُسْلِمٌ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْمَاءٍ .

 

اما منقولات تاریخی که نشان میدهد هر چه خشونت است مربوط به زمان سه خلیفه سقیفه است نه زمان علی ع جرا که در زمان علی ع ابتدا با استدلال و احتجاج بعد با صلح و در اخر اگر عناد و خیانت میکردند حضرت متوسل بزور میشدند آنهم در موارد معدودی  : در زمان علی ع : «پيرى از مردم استخر گويد: پدرم مى‏‌گفت: «زياد را ديدم كه سالار فارس بود و ولايت يك پارچه آتش بود، زياد چندان مدارا كرد كه مانند پيش به اطاعت و استقامت آمدند و به جنگ نپرداخت. مردم فارس مى‏‌گفتند: رفتار اين عرب همانند رفتار خسرو انوشيروان (عادل) بود كه نرمش و مدارا مى‏كرد و مى‏‌دانست چه كند.» گويد: وقتى زياد به فارس آمد كس پيش سران ولايت فرستاد و كسانى را كه‏ به يارى وى آمدند وعده داد و آرزومند كرد، جمعى را نيز بيم داد و تهديد كرد، بعضى را به جان بعضى ديگر انداخت، بعضى‏ها خطر گاه ديگران را گفتند، گروهى گريختند، گروه ديگر به جاى ماندند. بعضى‏شان بعضى ديگر را بكشتند و فارس بر او راست شد، اما با گروهى مقابل نشد و جنگى نكرد. در كرمان نيز چنين كرد. آنگاه به فارس باز گشت و در ولايتهاى آنجا بگشت و بكسان وعده‏هاى خوب داد تا مردم آرام شدند و ولايت به استقامت آمد. سپس سوى استخر رفت و آنجا فرود آمد» (تاريخ طبري، ج‏6، ص: 2674) در زمان عثمان : فارس بشورید و بر ضد عبید الله بن عمرو قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبد الله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبد الله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابى العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آنها بکشت که هنوز از آن به ذلت درند و خبر را براى عثمان نوشت و او نوشت که هرم بن حسام یشکرى و هرم بن حیان عبدى را که از عبد القیس بود و خریت بن راشد را که از بنى سامه بود و منجاب بن راشد و ترجمان هجیمى را بر ولایتهاى فارس امارت دهد ”تاریخ طبری/ ترجمه، ج‏۵، ص: ۲۱۱۱  

 

برکنار کردن عاملین عثمان توسط علی ع چرا ؟! 

 

عبدالله بن عامر پسر دائی عثمان خلیفه سوم و از تبار بنی امیه بوده در زمانی که عثمان او را به حکومت بصره نهاد جوانی بیست و پنج سال بوده است. (تاریخ‏ الطبری/،ج‏5،ص:2109-- أسدالغابة،ج‏3،ص:184)علی (ع) زمانی که به خلافت رسید او را از کار برکنار کرد-ابن عامر گریخت و اصحاب جمل را بر ضد علی (ع) بسیار یاری کرد و در جنگ جمل بر ضد علی (ع) شرکت کرد و بعد از آن به معاویه پیوست.معاویه بعد از رسیدن به خلافت دوباره او را حاکم بصره گردانید.(امامت‏ وسیاست/ترجمه/ ص:119،84-- تاریخ ‏الطبری- ترجمه / ،ج‏7،ص:2726 / ،ج‏6،ص:2371-ص:2359-ص:2357-ص:2467)دراسد الغابه در ترجمه عبد الله بن عامر کریز اورده که : استعمله عثمان علی البصره ...روایت طبری در مخالفت علی ع با شیوه خلفای قبل ::-"عبد الله بن عتبه بنقل از ابن عباس گوید: عثمان مرا خواست و سالار حج كرد سوى مكه رفتم و كار حج را بپا داشتم و نامه‏اى را كه عثمان براى مردم نوشته بود بر آنها فرو خواندم آنگاه به مدینه آمدم كه با على بیعت كرده بودند و در خانه ‏اش پیش او رفتم، مغیرة بن شعبه آنجا بود و با وى خلوت كرده بود مرا بیرون نگهداشت تا مغیره از پیش وى برفت بدو گفتم: "مغیره چه مى‏گفت؟"--(علی) گفت: "نوبت پیش به من مى‏گفت عبد الله بن عامر و معاویه عاملان عثمان را بفرست و آنها را در كارشان نگهدار كه براى تو از مردم بیعت گیرند و ولایات را آرام كنند و مردم را ساكت كنند. این را از او نپذیرفتم و گفتم: به خدا اگر فقط لختى از روز بباشم به رأى خویش كار مى‏كنم و این جمع و امثال آنها را به كار نمى ‏گمارم!"( تاریخ‏الطبری -ترجمه / ج‏6،ص:2341)

 

 

در آنزمان بخاطر فتوحات عمر و عثمان به شیعیان طعنه می زدند و شیعیان را تحقیر می کردند و این مسئله را جزء افتخارات و فضایل می دانستند!!چنانکه دانشمند سنّى ساكن شهر رى (بطور احتمال موسوم به شهاب الدّین تواریخى شافعى) در كتاب خود بنام "بعض فضائح الرّوافض" كه در سال 555 ه. ق تألیف‏ کرده می گوید:" و آنچه عمر كرد ده یك آن على كجا كرد؟، آن همه زمین و بلاد گبركان و ترسایان در دولت خلافت عمر برأى و تدبیر و سیاست او ستدند نه در [زمان‏] خلافت على، (نقض، ص: 165)-رافضى(شیعه) بارى كیست ...! در شهرها با مال و ملك نشسته ‏اند و فرمان دهند و همه بسعادت تركان حنفى و سنّى و بركات صلابت عمرى كه این شهرها برأى سدید و هیبت مهیب او ستده‏ اند بسعى امیران غازى چو سعد وقّاص و خالد ولید و مثنّى حارثه و عكرمه و بو عبیده جرّاح و شرحبیل بن حسنه، و نعمان و سوید بن مقرّن كه منبر برى نهاد، و بو موسى كه خوزستان و اصفهان بستد، و عتّاب بن ورقاء و عاصم بن عدىّ و غیرهم‏ و زهرة بن حویه و عبد اللّه عامر كه خراسان بستدند كه اگر براشمارند كردار هر یك و نام هریك كتابها باید و همه در كتب مغازى هست از حربهاى عراق و فتوح عجم در عهد بو بكر و عمر و عثمان و همه روزگار بنى امیه و بنى مروان و همه روزگار بنى عبّاس چه كرده ‏اند (نقض، ص: 148،147) -----"

فتح دیار گبركان و دیار كافران در عهد عمر خطّاب بود".(نقض، ص: 149)------ چنانكه عمر كرد با عجم و گبركان، و بو بكر با اهل ردّه و رومیان، و عثمان و دگر غازیان(نقض، ص: 468)‏---------- و در این فتوح امیر المؤمنین على و فرزندانش كجا بودند؟؟ كه یك ده نه در مشرق و نه در مغرب استدند و خود حاضر نبودند و یك علوى درین غزاها اوّل و آخر نبوده است‏......... على بو طالب رضوان اللّه علیه از حرب جمل و صفّین و نهروان با هیچ غزاتى نپرداخت‏(نقض، ص: 153)

البته مشابه همین کلام از ابن تیمیه سلفی هم امده است .

 

 حکمت 468(علی ع) به زیاد بن ابیه فرمود، هنگامى كه او را به جاى عبد الله بن عباس به فارس و اعمال آن مى‏فرستاد و این سخن دراز است، امام او را از گرفتن خراج پیش از موعد منع مى‏كند. و نیز مى‏گوید: عدالت را به كار بند و از ستم و بیداد حذر كن زیرا ستم رعیت را آواره مى‏كند و بیدادگرى(ستم)، شمشیر را فرا مى‏خواند.(=ستم، باعث ایجاد دشمنی و جنگ است) ( ترجمه ‏نهج ‏البلاغه(آیتى)، صفحه‏ ى 1035)http://monadia.blogfa.com/post/8 "دینوری" پس از ذکر عنوان «فتوحات روزگار عثمان» می‌نویسد: «سپس جنگ شاپور و گشودن آن شهر در منطقه فارس صورت گرفت و فرمانده آن عثمان بن ابى‌العاص بود و در سال بیست و نهم، فتح افریقیه به فرماندهى عبدالله بن ابى‌سرح بود و سپس جزیره قبرس به فرماندهى معاویة بن ابى‌سفیان گشوده شد. در این هنگام مردم استخر از اطاعت دست کشیدند و سرپیچى کردند و یزدگرد شاه با گروهى از ایرانیان آنجا آمد. عثمان بن ابى‌العاص و عبدالله بن عاص به جنگ ایشان رفتند و پیروزى از مسلمانان بود.اخبار الطوال، ص۱۳۹.  طبری در ذکر حوادث سال ۲۷ هجری می‌نویسد: «در این سال فتح دوم استخر به دست عثمان بن ابى‌العاص انجام گرفت». این عبارت مؤید این امر است که شورش در استخر و سرکوبی آن در دوره عثمان بوده است. وی در حوادث سال ۲۹ هجری می‌نویسد: «عثمان، "عبدالله بن عامر" را بخواند و عامل بصره کرد و... فارس بشورید و بر ضد "عبیدالله بن عمرو" قیام کرد و مردم در استخر بر ضد او فراهم شدند و عبدالله کشته شد و سپاه او هزیمت شد و خبر به عبدالله بن عامر رسید که مردم بصره را به حرکت دعوت کرد و مردم با وى روان شدند، مقدمه وى با عثمان بن ابى‌العاص بود. در استخر با آن جمع تلاقى شد و بسیار کس از آن‌ها بکشت طبری، ج۵، ص۲۱۰۳.«علی مردم را در عطا برابر نهاد و کسی را بر کسی برتری نداد و موالی را چنان عطا داد که عرب اصلی را» (تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۸۲). برخلاف عمریان وامویانابو عبیده معمر بن مثنى نقل کرده آن بود که وقتى سهل بن حنیف(عامل عادل علی ع) را از فارس برون کردند، على حکومت آنجا را به زیاد داد و زیاد دسته ‏هاى مختلف آنجا را بجان هم انداخت تا بر فارس غلبه یافت و در نواحى آن سفر همى کرد تا کار ولایت بسامان رسید (مروج ‏الذهب: ج‏ ۲، ص ١۰).

 

بکر بن هیثم از یحیى بن ضریس قاضى رى روایت کرد که رى پس از آنکه در زمان حذیفه فتح شد مداما سر به عصیان بر مى‏ داشت و باز فتح مى‏ شد تا آنکه آخرین بار قرظة بن کعب انصارى در زمانى که ابو موسى از جانب عثمان بر کوفه ولایت داشت آن را بگشود و از آن پس استوار ماند. عمال رى در قلعه زینبدى منزل مى‏ گزیدند و در مسجدى که جلوى قلعه ساخته شده بود نماز جمعه مى‏ خواندند (فتوح البلدان: ص ۴۴۸). این روایتی که طبری آورده از آن دسته روایاتی است که به نظر می‌رسد خالی از افسانه نیست. چرا که از دخترانی یاد می‌شود که که خواستار ازدواج با پسران علی هستند و یادآور رویکرد عوام به مسائل تاریخی است! در روایت بلاذری، حارث بن مره عبدى به خراسان فرستاده شد و در نوشته طبری جعدة بن هبیره مسئولیت را بر عهده گرفت!! باز هم در چگونگی برخورد با مردمان آن مناطق اختلاف دیده می‌شود! منابع درباره اینکه مشاوره علی درباره کدام جنگ گفته شده است، اشتراک ندارند. در تاریخ طبری نقل می‌شود که مرتبط با جنگ نهاوند است (تاریخ طبری: ج‏ ۵، صص ١۹۴١-١۹۴۲) اما در کتاب الفتوح این مشاوره درباره جنگ قادسیه است!!! (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). 

 

کنار گذاشتن اکثر عاملان عثمان در ابتدای خلافت علی اختلافات کلی را آشکار می‌سازد ! ابو طعمه گوید: آنگاه على بن ابى طالب علیه السلام برخاست و گفت: «اى امیر مؤمنان، جماعت راى صواب آوردند و مکتوبى را که به تو رسیده فهمیدند، ظفر و شکست این کار به بیشى و کمى نیست، این دین خداست که عیان کرده و سپاه اوست که بوسیله فرشتگان قوتشان داده و تأیید کرده تا بدینجا رسیده. خداوند به ما وعده داده و وعده خویش را وفا مى کند و سپاه خویش را یارى مى‏ کند، وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهره‏ها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامى فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشته‏اند، بنویس که دو سوم آنها سوى پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعى از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند» (تاریخ طبری: ج‏ ۵، ص ١۹۴۳).اگر علی که به واسطه جنگ آوریش به شیرخدا مشهور شده است، باور داشت که که این جنگ‌ها به حق هستند و فرشتگان سپاه اسلام را قوت دادند و…. چرا با توجه به پیشینه‌اش، خودش مستقیما در جنگ‌ها حضور پیدا نکرد و در راه دین خدا جهاد نکرد!!!

حتی جملاتی که در مشاوره‌ها آوردند با رفتار علی تناقض دارد و به نوعی هواداری از عمر بن خطاب در این جملات دیده می‌شود.جالب آنکه راوی دیگری جملات را طور دیگری آورده است:ابو بکر هذلى گوید: … على بن ابى طالب برخاست و گفت: «اما بعد، اى امیر مؤمنان! اگر مردم شام را از شام ببرى رومیان سوى زن و فرزندشان بتازند و اگر مردم یمن را از یمن ببرى حبشیان سوى زن و فرزندشان تازند، تو اگر از این سرزمین بروى همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روى دارى مهمتر شود، این کسان را در شهرهایشان به جاى گذار و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند و گروهى با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش سوى کوفه روند، اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب، و سخت‏تر و مصرانه‏تر حمله کنند. آنچه از حرکت پارسیان گفتى خدا حرکتشان را از تو ناخوشتر دارد و قدرت وى به تغییر چیزى که ناخوش دارد بیشتر است.

درباره شما پارسیان گفتى، ما در گذشته به پشتیبانى شمار جنگ نمى‏ کردیم، بلکه به پشتیبانى ظفر جنگ مى‏ کردیم.» (همان: ج‏ ۵، ص ١۹۴۵).در کتاب الفتوح که این مشاوره‌ها با همین درون مایه درباره قادسیه گفته شده است (الفتوح: ص ۹۰-١۰۰). مشخص است که همه این مشاوره‌ها به یک مشاوره خاص اشاره دارند و البته تناقضات زیادی در آنها است که اشاره شد.محمد بن جریر طبری سال فتح شهر استخر را ۲۳ قمری توسط عثمان بن ابی‌العاص نوشته است (بلعمی، ۱۳۸۰: ۵۴۳).ابن واضح یعقوبی در تاریخ خود نوشته است: «ابوموسی اشعری در سال ۲۳ شهرستان اهواز و اصطخر را گشود و عُمَر به او نوشت که مانند زمین‌های عراق بر آن‌ها خراج نهد. پس چنان کرد.»(یعقوبی، ۱۳۷۴: ۴۶).طبری این خبر را این‌گونه آورده است: «شعبى گوید: وقتى على از صفین بازگشت "جعدة بن هبیره مخزومى" را سوى خراسان فرستاد که تا اَبَر شهر [نیشابور] رفت که مردم کافر شده بودند و مقاومت کردند. جعده پیش على باز آمد که "خلیدة بن قره یربوعى" را فرستاد. خلیده مردم نیشابور را محاصره کرد تا به صلح آمدند، مردم مرو نیز با وى صلح کردند مولا علی ع  درباره ی شورشیان بصره به معقل بن قیس، یکی از سرداران خود فرمود: "چندان که توانی از خدا بترس که خدا به مومنان چنین سفارش کرده است، به مسلمانان تعدی مکن، به ذمیان ستم مکن، گردن فرازی مکن، که خدا گردن فرازان را دوست ندارد تاریخ طبری، ج 6، ص 2675 

 

آن حضرت در فرمان خویش به مالک اشتردرنامه 53 نهج البلاغه فرمود: «چون به مصر رسیدی بکوش به انصاف و عدل حکم نمایی و قلبت را از محبت به خلق و لطف و رحمت به رعیت انباشته ساز، چه ایشان دو دسته هستند: گروهی برادر تو در دین هستند (یعنی مسلمانند) و گروهی در خلقت مانند تو هستند (یعنی انسانند)   در سنن بیهقی آمده است: «دو زن - یکى عرب و دیگرى از موالیان - به نزد علی(ع) رفتند و چیزى خواستند. حضرت دستور داد به هر یک از آن دو، یک پیمانه خوراکى و چهل درهم دادند. فردی که از موالى بود، سهم خود را گرفت و رفت و آن زن عرب گفت: اى امیر مؤمنان! من عرب هستم و او از موالى بود و آن‌گاه تو به من همان اندازه مى‌دهى که به او دادى؟ على(ع) به او فرمود: من در کتاب خدا نگریستم و در آن براى فرزندان اسماعیل هیچ برتری‌ای بر فرزندان اسحاق ندیدم‌پس از جنگ جمل عده‌ای از یاران امام به ایشان گفتند: یا علی! اشراف عرب و قریش را بر موالی و سایر اعراب برتری بده و این اموال را به کسانی اعطا کن که بیم مخالفت و پیوستن‌شان به معاویه می‌رود. حضرت فرمود: مرا فرمان می‌دهید تا با ستم کردن بر کسی که والی اویم پیروزی بجویم!؟ ... اگر این اموال برای خودم نیز بود همگان را برابر می‌داشتم چرا که چنین تقسیمی سزاوار است، چه رسد به این که مال خداست شیخ مفید می‌نویسد: «حضرت علی(ع) پس از حمله سپاه معاویه به فرماندهی "سفیان بن غامدی" به شهر «انبار» فرمود: به من خبر رسیده که یکی از دشمنان به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دست‌بند و گردن‌بند و گوشواره‌های آنان را بیرون آورده؛ در حالی‌که آنان هیچ وسیله‌ای برای دفاع جز گریه و التماس نداشته‌اند... اگر به خاطر این حادثه مسلمانی از تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است ابن اعثم کوفی" ذیل عنوان «فتوحات در دوره عثمان» در خصوص فتح نیشابور به دست "عبدالله بن عامر"، می‌نویسد: «عبدالله سوگند خورد که شهر را فتح کند یا بمیرد... . "اسوار" حاکم نیشابور چون از سوگند عبدالله خبر یافت فردی را فرستاد و از او امان خواست، بدان شرط که اگر او را امان دهد، دروازه‌هاى شهر بازگشاید تا از هر درى که خواهد در آید. عبدالله بدان راضى شده، او را امان داد و از جانبین شرایط سوگند مؤکّد گشت. دیگر روز به وقت طلوع صبح "اسوار" دروازه شهر بگشاد و عبدالله و لشکر اسلام، خویشتن را در شهر افکندند. همه مسلمانان به یک نوبت به آواز بلند تکبیر گفتند و چون به اهل شهر کینه داشتند، دست به کشتن و غارت کردن برآوردند. آن روز از وقت صبح تا نماز شام مى‌کشتند و غارت مى‌کردند. "کنارنک" امیر طوس، پیش عبدالله آمد و گفت: اى امیر المؤمنین! ظفر یافتى و غالب آمدى عفو از انتقام و کینه اولى‌تر باشد. عبدالله شفاعت "کنارنک" قبول کرد و اهل شهر را امان داده، منادى فرمود تا لشکر از کشتن و غارت کردن دست بداشتند و مردم را امان دادند. پس عبدالله‌ "کنارنک" را امیر نیشابور گردانید و آن شهر را بدو سپرد "طبری" مجموع کشته‌ها در همه جنگ‌های پیامبر را 1405 نفر، «بحار الانوار» 1557 نفر، "ابن سعد" در «طبقات» 1274 نفر، "یعقوبی" 940 نفر و «سیره ابن هشام» 1344 نفر نوشته‌اند که میانگین آن‌ها همان عدد 1306 نفر می‌شود. حال اگر ما حداکثر کشته‌ها که 1557 نفر است را در نظر بگیریم، آیا این آمار با آمار مقتولان جنگ‌های صلیبی و دیگر سردمداران جهان، قابل مقاسیه است؟  چه کسی در شورای شش نفره بخاطر عمل نکردن به سنت ابوبکر وعمر جایش را به عثمان دادند ؟  معاویه به ابن عباس میگوید تو بر ملت و دین عثمانی یا ملت ودین علی ؟؟؟؟!!!!!! قال معاویه لابن عباس:ـ أنت على ملة #علي؟ فقال له ابن عباس ولا على #ملة عثمان، أنا على ملة رسول الله صلى الله عليه وسلم.شرح أصول اعتقاداللألكائي (1/94) . سنده صحیح   فرق جنگهای رسول خدا ص وامیر المومنین ع با جنگهای خلفا در چیست ؟ آیا در قران اسمی از فتح و کشور گشایی  آمده است ؟ 

 

آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد اما بعد از 25 سال خانه نشینی در اثر اصرار مردم  وظیفه رهبری ایشان را بعهده گرفت .در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟!  البته بعد از کودتای سقیفه امام ع در شرایط سختی قرار گرفتند که بین بدو بدتر بایستی انتخاب کنند از یکطرف حفظ اساس وبیضه اسلام و ترویج دین مبین و از طرف دیگر جلوگیری از تحریف اسلام وافشای چهره اسلام ناب نبوی وتربیت و هدایت نفوس مستعد . خلاصه اینکه اگر امیرالمومنین ع هم خلیفه شده بود مثل زمان رسول الله ص که وی به یمن رفت و آن کشور را با صلح مسلمان نمود ، ایشان هم راه حضرت رسول ص را ادامه میدادند اما نه مثل ابوبکر وعمر وعثمان که بر خلاف نهی صریح رسول خدا ص در طرد حکم بن العاص و بنی امیه یهودی ، پسران ابو سفیان را امارت بخشیدند و حمایت کردند وبسر اسلام آوردند آن مشکلات را که باعث شد از سال 30 هجری قمری به بعد یعنی از نیمه خلافت عثمان آن انحرافات عظیم در اسلام نمایان شود . هرچند که ابوبکر وعمر کمی محتاط تر از عثمان بودند اما سرانجام مخالفت با امر خدا ورسول ص در امامت علی ع وروی کار آوردن و حمایت از بنی امیه توسط ابوبکر وعمر ، باعث شد در سال 61 هجری حادثه فجیع کربلا برای سد کردن تحریف اسلام و احیای سنت رسول خدا ص توسط امام حسین ع رقم بخورد تا فرق بین سیره نبوی با سیره اموی  بر جهانیان هویدا گردد. صاحب تفسير المنار ميگوید :در شهر استانبول مجلسی برپا شد و یکی از بزرگان کشور آلمان در حالی که یکی از شرفای مکه نیز در آن بود چنین گفت:‌ بر ما مردم اروپا لازم است مجسمۀ طلایی معاویة بن ابی سفیان را در بزرگترین میدان های برلین نصب کینم! ضمن اینکه امام علی ع پس از اصرار مردم وقبول خلافت ، اولین کاری که توانست و کرد خلع معاویه و عمال فاسد خلفای قبلی از ریاستشان بود که منجر به جنگهای خونین شد وفرصت تربیت و هدایت نفوس را از امام ع در دوره 5 ساله خلافتش گرفت و.... واگر سقیفه نبود امروز امام زمان ع در بین مردم با طول عمری دراز زندگی میکرد وبا هدایت ظاهری وباطنی بشریت ، سعادت وعدالت همگان را تامین مینمود و..... امام علي ع افرادي مانند سلمان وعمار وحذيفه ومقدادو مالک و ابن ابی بکر و رضی الله عنهم  .... را بکار گرفت اما ابوبکر وعمر یزید بن ابی سفیان و معاویه و مغیره وسعد ابی وقاص و ... وَمَا جَاءَتْ بِهِ الْأَخْبَارُ النَّبَوِيَّةُ الصَّحِيحَةُ حَقٌّ كُلُّهُ، فَالْخِلَافَةُ .التَّامَّةُ الَّتِي أَجْمَعَ عَلَيْهَا الْمُسْلِمُونَ، وَقُوتِلَ بِهَا الْكَافِرُونَ، وَظَهَرَ بِهَا الدِّينُ، كَانَتْ خِلَافَةَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ. وَخِلَافَةُ عَلِيٍّ اخْتَلَفَ فِيهَا أَهْلُ الْقِبْلَةِ، وَلَمْ يَكُنْ فِيهَا زِيَادَةُ قُوَّةٍ لِلْمُسْلِمِينَ، [وَلَا قَهْرٌ] .وَنَقْصٌ لِلْكَافِرِينَ ...الكتاب: منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدريةالمؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)المحقق: محمد رشاد سالمالناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية

يعني خلافت علي ع در آن اهل قبله اختلاف داشتند و هيچ فايده اي نداشت نه ازدياد قوت مسلمين و نه نقص كافرين را در پي داشت !!!! همچنين ابن تیمیه سلفی گفته :«وخلافة علي اختلف فيها أهل القبلة، ولم يكن فيها زيادة قوة للمسلمين ولا قهر ونقص للكافرين» يعني خلافت علي ع مورد قبول اهل قبله نيست و در آن اختلاف كردند وموجب بدبختي مسلمين بود !

 

 ومولا علی ع هم در نهج البلاغه اورده که معاویه میگفت  أمّا قولُكَ : «إنَّ الحَربَ قد أكَلَتِ العَرَبَ إلاّ حُشاشاتِ أنْفُسٍ بَقِيَتْ » : ألا و من أكَلَهُ الحقُّ فإلى الجَنّةِ ، و مَن أكَلَهُ الباطِلُ فإلى النّارِ . یعنی جنگ عرب را نابود کرده ....جناب بخاري هم در تاريخش از خلافت امير المومنين ع بعنوان فتنه ياد كرده ودر صحيحش مينويشد ما در زمان رسول خدا ميگفتيم ابوبكر عمر عثمان ! اسمي از علي ع نميبرد چرا ؟   الحراني الصابىء الفيلسوف كان يقول : فضلت أمة محمد صلى الله عليه وسلم العربي على جميع الأمم الخالية بثلاثة لا يوجد فيمن مضى مثلهم : بعمر بن الخطاب في سياسته ، فإنه قلم أظفار العجم ، ولطف في إيالة العرب ، وتأتى لتدبير الحروب ، وأشبع بطون العرب ، وألبس الدين جلباباً ، وفتح له أبواباً ، وهيأ له شرائط وأسباباً ،البصائر والذخائر  ج 1، ص 190،‌ أبو حيان علي بن محمد بن العباس التوحيدي الوفاة: 414هـ ، دار النشر : دار صادر  - بيروت/لبنان - 1419هـ-999م ، الطبعة : الراجعة ، تحقيق : د.وداد القاضيابن قتيبه اگر عرب ايراني و عجم را بکشد حق نداريد او را قصاص کنيد حتي اگر او مسلمان باشد !!! البته همين رفتارش باعث شد كه فيروز انتقام تحقير وغارت هموطنانش را از دشمنان اسلام بگيرد . ايرانيان هم كه احمق نيستند كه حقايق را نفهمند !وسوختن انسانها توسط ابوبکر وخالدبن ولید و دوشقه نمودنشان توسط ابوبکر و .... که امروز این رفتار اصحاب منافق، مبنای جنایات داعش گردیده است وچهره رحمانی اسلام نبوی علوی را تخریب نموده و حَدَّثَنِي عَنْ مَالِك عَنْ الثِّقَةِ عِنْدَهُ أَنَّهُ سَمِعَ سَعِيدَ بْنَ الْمُسَيَّبِ يَقُولُ أَبَى عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ يُوَرِّثَ أَحَدًا مِنْ الْأَعَاجِمِ إِلَّا أَحَدًا وُلِدَ فِي الْعَرَبِ .الكتاب: موطأ الإمام مالكالمؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ) امام دار الهجر یعنی بدستور عمر  فقط عرب زادگان ارث میبرند !!!!! « كان عمر لا يترك أحداً من العجم يدخل المدينة..»طبقات ابن سعد و... و دستور دوستش معاویه ملعون به تحقیر وبندگی ایرانیان : وفي كتاب معاوية إلى زياد بن سميّة: وانظر إلى الموالي ومن أسلم من الأعاجم، فخذهم بسنّة ابن الخطاب، فإنَّ في ذلك خزيهم وذلّهم أن ينكح العرب فيهم ولا ينكحونهم، وأن يرثوهم العرب ولا يرثوا العرب، وأن يقصر بهم في عطائهم وأرزاقهم، وأن يقدّموا في المغازي يصلحون الطريق ويقطعون الشجر، ولا يؤمّ أحد منهم العرب، ولا يتقدّم أحد منهم في الصفّ الأوّل إذا حضرت العرب، إلاّ أن يتمَّ الصف، ولا تولّ أحداً منهم ثغراً من ثغور المسلمين ولا مصراً من أمصارهم، ولا يلي أحد منهم قضاء المسلمين ولا أحكامهم، فإنَّ هذه سنّة عمر فيهم وسيرته ـ إلى قوله: ـ فإذا جاءك كتابي هذا فأذلّ العجم وأهنهم وأقصهم ولا تستعن بأحد منهم، ولا تقض لهم حاجة، فو الله إنّك لابن أبي سفيان، خرجت من صلبه . معاويه ميگويد بسنت عمر با عجم رفتار كنيد كه در آن ذلت وخواري ايشان است !!!مستدرك سفينة البحاریک موضوع بسیار اساسی در تحلیل درست از اختلاف اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی ، اینست که چرا امام علی ع راه خلفای قبل را در فتوحات ادامه نداد ؟ اگر در اخبار معصومين دقت شود ايشان جنگ ابتدايي را فقط با حضور امام عادل جائز ميدانند وبراي مجاهدين هم شرايط سختي درنظر گرفتند كه هركسي نميتواند وارد جنگ وجهاد شود …. DownloadJang  آنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد . در حالیکه میتوانست براحتی دروغی مصلحتی بگوید و بجای عثمان 12 سال زودتر بر مسند قدرت نشیند اما چرا چنین نکرد ؟! 

 

 

چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟! يوم القادسيةقَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص . الكتاب: فتوح البلدانالمؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ) 

 

 مسعودي شافعی گفته كه اما علي ع بعمر گفتند كه خودت شخصا بجنگ برو بعكس نهج البلاغه : ولما قتل أبو عبيد الثقفي بالجسر شق ذلك على عمرو وعلى المسلمين، فخَطَبَ عمر الناس وحثهم على الجهاد، وأمرهم بالتأهب لأرض العراق، وعسكر عمر بصرار وهو يريد الشخوص، وقد استعمل على مقدمته طلحة بن عبيد الله، وعلى ميمنته الزبير بن العوام، وعلى ميسرته عبد الرحمن بن عوف، ودعا الناس، فاستشارهم فأشاروا عليه بالمسير، ثم قال لعلي: ما ترى يا أبا الحسن، أسير أم أبعث؟ قال: سر بنفسك فإنه أهيب للعدو وأرهب له، فخرج من عنده، فدعا العباس في جِلَّة من مشيخة قريش وشاورهم، فقالوا: أقم وابعث غيرك ليكون للمسلمين إن انهزموا فئة، وخرجوا، فدخل إليه عبد الرحمن بن عوف، فاستشاره، فقال عبد الرحمن: فدِيت بأبي وامي، أقم وابعث؛فإنه إن انهزم جيشك فليس ذلك كهزيمتك، وإنك إن تُهْزَم أو تُقْتَل يكفر المسلمون ولا يشهدوا أن لا إلهَ إلا اللّه أبداً، قال: أشر عَلَيَّ من أبعث؟ قال: قلت: سعد بن أبي وقاص، قال عمر: أعلم أن سعداً رجل شجاع، ولكني أخشى أن لا يكون له معرفة بتدبير الحرب، قال عبد الرحمن: هو على ما تصف من الشجاعة، وقد صحب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم وشهد بدراً فاعهد إليه وشاورنا فيما أردت أن تحدث إليه؛ فإنه لن يخالف أمرك، ثم خرج فدخل عثمان عليه، فقال له: يا أبا عبد الله أشر علي أسير أم أقيم؟ فقال عثمان: أقم يا أمير المؤمنين وابعث بالجيوش، فإنه لا آمن إن أتى عليك آتٍ أن ترجع العرب عن الإسلام، ولكن ابعث الجيوش وداركها بعضها على بعض، وأبعث رجل له تجربة بالحرب وبَصَر بها، قال عمر: ومن هو؟ قال: علي بن أبي طالب، قال: فالقه وكلمه وذاكره ذلك، فهل تراه مسرعاً إليه أو لا، فخرج عثمان فلقي علياً فذاكره ذلك، فأبى علي ذلك وكرهه (امام علي ع جنگ با ايرانيان را تحت لواي شيخين خوش نداشت چون سيره ايشان را برخلاف سنت رسول خدا ص ميدانست)،

 

فعاد عثمان إلى عمر فأخبره، فقال له عمر: ومن ترى؟ قال: سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل: قال: ليس بصاحب ذلك،الكتاب : مروج الذهبالمؤلف : المسعودي الشافعی  بنص بلاذری ومسعودی عمرابتدا امام علی ع را نامزد جنگ عليه ايران کرد اما امام قبول نکرد ... وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه...) جالبست که بلاذری در فتوح البلدان و مسعودی در مروج الذهب اورده اند که مولا علی ع به عمر گفتند خودت شخصا به جنگ قادسیه برو اما در نهج البلاغه نوشته امام ع گفتند نرو و عمر به علی ع گفت خودت برو اما امام ع قبول نکرد و عمر فرماندهی جنگ علیه ایران را به سعد ابی وقاص داد ! بلاذری اورده که توصیه به نرفتن عمر را عباس و بعضی صحابه دیگر کردند نه علی ع ﻭ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ ﺍﻗﺎﯼ ﻣﺴﻌﻮﺩﯼﺩﺭﺩﻭﺭﻩ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺧﻼﻓﺖ ﻋﻤﺮ، ﻣﻮﺿﻌﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﻮﺿﻌﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺧﻼﻓﺖﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺗﺨﺎﺫ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﻧﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﻣﺸﺮﻭﻋﻴﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻮﺿﻌﻰﻛﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺗﻀﻌﻴﻒ ﺭﻭﺣﻴﻪ ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺳﻼﻡ ﮔﺮﺩﺩ.ﻋﻤﺮ ﻛﻮﺷﻴﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻓﺘﻮﺣﺎﺕ ﻭﺍ ﺩﺍﺭﺩ، ﻭﻟﻰ ﻣﻮﻓﻖﻧﺸﺪ.

 

ﺑﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻮﺭﺥ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭ، ﻣﺴﻌﻮﺩﻯ : ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﮓﺑﺎ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﺮﺩ، ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍﺑﻔﺮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺟﻨﮓ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﺼﻴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ :ﺁﻥ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﻰ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ. ﻋﻤﺮ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲﺑﺒﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﻣﺬﺍﻛﺮﻩﻛﺮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻋﻠﻰ( ﻉ) ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻣﺴﻌﻮﺩﻯ، ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2، ﺹ 310، ﻗﻢ، ﺩﺍﺭ ﺍﻟﻬﺠﺮﺓ، ﭺ ﺩﻭﻡ،.1409 چرا امام علی ع این امر عمر وعثمان را رد کرد وخوش نداشت ؟! چون سيره خلفا را مشروع نميدانست ! ذهبی هم بعد از رد کردن حرف شیعه که:شمشیر علی علیه السلام بود که اسلام را برپا داشت؛می گوید:وبعد الرسول لم یشهد حرب فارس ولا الروم ولا شیئا من تلک الملاحم المهوله(حضرت علی علیه السلام)بعد از پیامبرص،نه درجنگ با ایران و نه در جنگ روم و نه در هیچ کدام از جنگ های هول برانگیز دیگر شرکت نکرد!المنتقى من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال أبو عبد الله محمد بن عثمان الذهبی سنة الولادة 673هـ/ سنة الوفاة 748هـ ج1ص540 و 541  در حاليكه اگر دنيا پرست و دنبال مقام وكنيز و ...بود براحتي ميتوانست به منتهاي آرزوي خود برسد ،

 

دقت شود ! اگر شما بگویید:مرتدین حمله کرده اند،خیلی خطرناک بوده یا اصلا اسلام رو خواستند به هم بریزند،با این حال،حضرت علی علیه السلام،هیچ کاری نداشت و شرکت نکرد؛ چرا؟یا اگر بگویید جنگ با ایرانیان مهم بوده،نزدیک بوده مدینه را بگیرند،اما باز امیرمومنان ع شرکت نکرده!! چرا؟امیرمومنان علیه السلام،با مرتدین نجنگید،اما با عایشه جنگید!امیرمومنان علیه السلام با روم و ایرانیان نجنگید؛اما با معاویه و طلحه و زبیر جنگید!برای هیچ کدام از این جنگ ها،خطری برای اسلام احساس نکرد،اما عایشه و زبیر،طلحه و معاویه را خطر برای اسلام می دانست شجاعت امیرمومنان علیه السلام که کم نشده بود،شمشیرش هم که از بین نرفته بود؛همه موجود بودند؛پس چرا همراه خلفا در جنگ ها شرکت نکرد؟نتیجه:امیرمومنان علیه السلام در زیر پرچم خلفای شما؛حاضر نشد حتی برای فتح روستای بغلی برود؛چه برسد به جنگ با ایرانی ها و مرتدین و غیره.. 

واعتراف ابن تيميه به اينكه حضرت علي ع بعد از رسول خدا ص در 3 جنگ عليه مسلمين ! شركت كرد اما عليه ايرانيان و...نه : وَجَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان.مجموع الفتاوي 

 

همچنین خود عمر اعتراف میکند که امام علی ع گرچه بهترین امت است اما بروش ایشان نمیجنگد  !!! أنه حينما استشار أبو بكر عمر بن الخطاب في إرسال علي أمير المؤمنين (عليه السلام) لقتال الأشعث بن قيس، وقال: "إني عزمت على أن أوجه إلى هؤلاء القوم علي بن أبي طالب، فإنه عدل رضا عند أكثر الناس، لفضله، وشجاعته، وقرابته، وعلمه، وفهمه، ورفقه بما يحاول من الأمور ([1]13). قال: فقال عمر بن الخطاب: صدقت يا خليفة رسول الله (صلى الله عليه وآله)، إن علياً كما ذكرت، وفوق ما وصفت، ولكني أخاف عليك خصلة منه واحدة.قال له أبو بكر: ما هذه الخصلة التي تخاف علي منها منه؟.فقال عمر: أخاف أن يأبى القتال القوم، فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك، فلن تجد أحداً يسير إليهم ([2]14) إلاَّ على المكروه منه. الحياة السياسية للامام الحسن عليه السلام نویسنده : السيد جعفر مرتضى العاملي خالد خطیبا یرغبهم فی بلاد العجم ،و یزهدهم فی بلاد العرب ،و قال :الاترون الطعام کرفع التراب و بالله لو لم یلزمنا الجهاد فی الله و الدعاء الی الله عزوجل و لم یکن الا المعاش لکان الرای ان نقارع علی هذا الریف حتی تکون اولی به و نولی الجوع و الاقلالمن تولاه ممن اثاقل عما انتم علیه .

 

گرچه دقیقا از محتوای پرسش های نیروهای تحت فرمان خالد بی خبریم ،ولی از به دست می آید کهوی بر تشویق به فتخ عراق به سبب فزونی روزی در آن دیار و ستاندن ان از حاکمانش و سپردن به سربازان مسلمان تاکید دارد   وقبلا هم امام در جریان شورای شش نفره عمر بعلت همینکه خلافت ابوبکر وعمر را شرعی نمیدانست کنار گذاشته شد ؟؟!!!  امام جواد (ع) نیز در بیانی صریح در مورد فتوحات می فرماید:«در این عصر، من جهادى جز زیارت خانه خدا و حُسن هم جوارى نمى شناسم» (کافى، ج ۱، ص ۲۵۱، وسائل الشیعه، ج ۱۵ ص ۴۷، ح ۱۹۹۵۷). 

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السّلَامُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ - وَ اجْعَلْ بَاقِيَ عُمُرِي فِي الْحَجّ وَ الْعُمْرَةِ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ، يَا رَبّ الْعَالَمِينَ، وَ صَلّى اللّهُ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّيّبِينَ الطّاهِرِينَ، وَ السّلَامُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَبَدَ الْ‏آبِدِينَ.دعای 47 صحیفه سجادیه

نیایش، در روز عرفه - و بازمانده عمر مرا برای طلب خوشنودی خودت در حج و عمره قرار داده، ای پروردگار جهانیان. و خدای رحمت فرستد بر محمد و آل او که پاکیزگان و پاکانند. و جاودانه سلام بر او و بر ایشان باد.

کلینى مى‌نویسد: « بشیر دهان مى   گوید به امام صادق (ع) گفتم: در عالم رؤیا دیدم که به شما مى   گویم جنگ بدون امام مفترض الطاعه حرام است همانند گوشت مردار، خون و گوشت خوک، و شما فرمودید: آرى این چنین است. حضرت صادق (ع) فرمود:آرى این چنین است، آرى این چنین است» (کافى، ج ۵، ص ۲۳، ح ۳، تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۴ ح ۲۲۶).  ابى بصير از امام صادق  عليه‏السلام به نقل از پدرانشان  عليهم‏السلام نقل مى‏كند كه فرمودند : اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمى‏كند به جهاد نمى‏رود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .واين خبر خيلي خطرناك است چرا كه امير المومنين ع بصراحت جنگهاي خلفا را باطل و كمك به ايشان را غصب حق ائمه وشركت در ريختن خون ايشان ومرگ جاهلي دانسته اند .

 

 حمله به ايران توسط خلفاي غاصب براي سير كردن شكم و غنيمت ، بسند صحيح از عامه : 5901 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذٍ، وَيَحْيَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَنْبَرِيُّ، قَالَا: ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْعَبْدِيُّ، ثَنَا أُمَيَّةُ بْنُ بِسْطَامٍ، ثَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، ثَنَا حَجَّاجُ الصَّوَّافُ، حَدَّثَنِي إِيَاسُ بْنُ مُعَاوِيَةَ بْنِ قُرَّةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ الْقَادِسِيَّةِ بُعِثَ بِالْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ إِلَى صَاحِبِ فَارِسَ، فَقَالَ: «بَعَثُوا مَعِي عَشْرَةً فَبُعِثُوا فَشَدَّ عَلَيْهِ ثِيَابَهُ، ثُمَّ أَخَذَ حَجَفَةً، ثُمَّ انْطَلَقَ حَتَّى أَتَوْهُ» ، فَقَالَ: «أَلْقُوا لِي تُرْسًا» ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ فَقَالَ الْعِلْجُ: إِنَّكُمْ مَعَاشِرَ الْعَرَبِ قَدْ عَرَفْتُمُ الَّذِي حَمَلَكُمْ عَلَى الْمَجِيءِ إِلَيْنَا أَنْتُمْ قَوْمٌ لَا تَجِدُونَ فِي بِلَادِكُمْ مِنَ الطَّعَامِ مَا تَشْبَعُونَ مِنْهُ، فَخُذُوا نُعْطِيكُمْ مِنَ الطَّعَامِ حَاجَتِكُمْ، فَإِنَّا قَوْمٌ مَجُوسٌ، وَإِنَّا نَكْرَهُ قَتْلَكُمْ إِنَّكُمْ تُنَجِّسُونَ عَلَيْنَا أَرْضَنَا، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ: «وَاللَّهِ مَا ذَاكَ جَاءَ بِنَا، وَلَكِنَّا كُنَّا قَوْمًا نَعْبُدُ الْحِجَارَةَ وَالْأَوْثَانَ، فَإِذَا رَأَيْنَا حَجَرًا أَحْسَنَ مِنْ حَجَرٍ أَلْقَيْنَاهُ وَأَخَذْنَا غَيْرَهُ، وَلَا نَعْرِفُ رَبًّا حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْنَا رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِنَا، فَدَعَانَا إِلَى الْإِسْلَامِ فَاتَّبَعْنَاهُ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ إِنَّا أُمِرْنَا بِقِتَالِ عَدُوِّنَا مِمَّنْ تَرَكَ الْإِسْلَامَ، وَلَمْ نَجِئْ لِلطَّعَامِ وَلَكِنَّا جِئْنَا لِنَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ، وَنَسْبِيَ ذَرَارِيَّكُمْ، وَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنَ الطَّعَامِ، فَإِنَّا لَعَمْرِي مَا نَجْدُ مِنَ الطَّعَامِ مَا نَشْبَعُ مِنْهُ، وَرُبَّمَا لَمْ نَجْدْ رِيًّا مِنَ الْمَاءِ أَحْيَانًا، فَجِئْنَا إِلَى أَرْضِكُمْ هَذِهِ فَوَجَدْنَا فِيهَا طَعَامًا كَثِيرًا وَمَاءً كَثِيرًا، فَوَاللَّهِ لَا نَبْرَحُهَا حَتَّى تَكُونَ لَنَا أَوْ لَكُمْ» ، فَقَالَ الْعِلْجُ بِالْفَارِسِيَّةِ: صَدَقَ. قَالَ: «وَأَنْتَ تُفْقَأُ عَيْنُكَ» ، فَفُقِئَتْ عَيْنُهُ مِنَ الْغَدِ أَصَابَتْهُ نُشَّابَةٌ «غَرِيبٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»[التعليق - من تلخيص الذهبي]5901 - صحيح رجال طبراني همگي از صحيح بخاري ومسلم هستند. 

 

زمانى که روز جنگ قادسیه شد مغیرة بن شعبة (فرمانده مسلمین) به طرف فرمانده سپاه فارس رفت، فرمانده سپاه فارس به او گفت: ما قومى مجوس هستیم و دوست نداریم با شما بجنگیم شما سرزمین ما را (با آمدنتان) نجس کرده‌اید. مغیرة به اوگفت: ما قومى بودیم که سنگ مى‌پرستیدیم تا اینکه خداوند براى ما پیامبرش را فرستاد و ما از ایشان تبعیت کردیم و آئین آن پیامبر را پذیرفتیم، و براى غذا هم به سرزمین شما نیامدیم؛ بلکه به ما دستور داده شده بود که با دشمن‌مان بجنگیم؛ پس به هدف جنگ با شما و اسیر نمودن فرزندانتان به این دیار آمدیم؛ اما آنچه در مورد غذا گفتم: ما (در سرزمین خودمان) چیزى نیافتیم که سیرمان کند، وقتى به سرزمین شما آمدیم در این سرزمین آب و غذاى فراوانى پیدا کردیم؛ بنابراین از این‌جا نمى‌رویم تا اینکه این مواد غذایى بین ما و شما تقسیم شود. علج گفت: راست مى‌گوید    در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما. - عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.) و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟  

 

 

دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمرطبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مى‌نویسند:فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیةآنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!! نژاد پرستي اولاد سقيفه :فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه  

 

و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی 

 

یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان  بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم ! و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجمیعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است . واما اسلام ناب محمدی بدست مبارک آقا امیرالمومنین (ع) وارد ایران شد:

 

طبری سنی در تاریخش آورده:مرزوان دو پسر داشت که یکی از آنها عربی را دوست می داشت.او را پادشاه یمن کرد و خودش از دنیا رفت،وقتی خبر به کسری رسید که این شخص به زبان عربی شعر می گوید و از زبان عربی خوشش می آید،او را عزل کرد و باذان ایرانی، را به جای او فرمانده کرد و باذان آخرین کسی است که از عجم(ایرانی ها)فرمانده یمن بوده است.وکان للمروزان ابنان أحدهما تعجبه العربیة ویروی الشعر یقال له خر خسرة والآخر أسوار یتکلم بالفارسیة ویتدهقن فاستخلف المروزان ابنه خر خسرة وکان أحب ولده إلیه على الیمن وسار حتى إذا کان فی بعض بلاد العرب هلک فوضع فی تابوت وحمل حتى قدم به على کسرى فأمر بذلک التابوت فوضع فی خزانته وکتب علیه فی هذا التابوت فلان الذی صنع کذا وکذا قصته فی الجبلین ثم بلغ کسرى تعرب خر خسرة وروایته الشعر وتأدبه بأدب العرب فعزله وولى باذان وهو آخر من قدم الیمن من ولاة العجم ...تاریخ طبری ج2 ص215البانی معاصر نوشته : در ارواء الغلیل آورده:براءبن عازب می گوید:پیامبر ص خالد بن ولید را به سوی یمن فرستاد برای دعوت به اسلام،اما قبول نکردند،سپس پیامبرص علی ع را فرستاد به سوی یمن و فرمودند:هرکس می خواهد از سپاه قبلی همراه علی ع برود.براء می گوید:من با علی ع رفتم،وقتی به سمت قوم یمن رفتیم،آن ها به سمت ما آمدند،امیرمومنان ع،نماز را با ما خواندند،و ما را یک صف کردند و جلوی ما ایستاد،و (فقط)نامه رسول خداص را برای آنها خواند،و همه طایفه همدان،اسلام آوردند.علی ع این قضیه را به رسول خدا ص گزارش دادند،رسول خدا سجده شکر به جا آورد،و سر را بلند کرد و گفت:سلام بر اهل همدان سلام بر اهل همدان.عن البراء بن عازب قال : ( بعث النبی ( صلى الله علیه وسلم ) خالد بن الولید إلى أهل الیمن یدعوهم إلى الإسلام فلم یجیبوه ثم إن النبی ( صلى الله علیه وسلم ) بعث علی بن أبی طالب وأمره أن یقفل خالدا ومن کان معه إلا رجل ممن کان مع خالد أحب أن یبقى مع علی رضی الله عنه فلیعقب معه قال البراء : فکنت ممن عقب معه فلما دنونا من القوم خرجرا إلینا فصلى بنا على رضی الله عنه وصفنا صفا واحدا ثم تقدم بین أیدینا فقرأ علیهم کتاب رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) فأسلمت همدان جمیعا فکتب علی رضی الله عنه إلى رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) بإسلامهم فلما قرأ رسول الله ( صلى الله علیه وسلم ) الکتاب خر ساجدا ثم رفع رأسه فقال : السلام على همدان السلام على همدان )ارواء الغلیل ج2 ص230 المکتب الإسلامی – بیروتالبانی هم در ادامه گفته:بیهقی هم این روایت را آورده،و بخاری فقط اول روایت را آورده،اما تمام حدیث به شرط بخاری صحیح هست.أخرجه البیهقی ( 2 / 369 ) ... أخرج البخاری صدر الحدیث عن إبراهیم بن یوسف فلم یسقه بتمامه وسجود الشکر فی تمام الحدیث صحیح على شرطه.ارواء الغلیل ج2 ص229 المکتب الإسلامی – بیرتالبته البانی اینجا چگونگی خواندن نامه و معجزه امیرمومنان (ع) را نیاورده اما دیگر علمای اهل سنت هم همین مطلب را نقل کرده اند (البته کامل آنرا)که در همین سفر امیرمومنان علی(ع) معجزه ایی داشته و به واسطه معجزه حضرت(ع)بوده که همه اسلام آورده اند امام علی ع چگونه فتح میکرد ؟! با زور وخشونت یا .... ؟!643عن علی قال قال لی النبی صلى الله علیه و سلم ارکب ناقتی ثم امض إلى الیمن فإذا وردت عقبة افیق ورقیت علیها رأیت القوم مقبلین یریدونک فقل یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله صلى الله علیه و سلم یقرأ علیک السلام فلما رقیت العقبة رأیت القوم مقبلین فقلت السلام علیک یا حجر یا مدر یا شجر رسول الله یقرأ علیک السلام قال فارتجت الأفق فقالوا على رسول الله السلام وعلیک السلام فلما سمع القوم بذلوا فأقبلوا الی مسلمین.تاریخ جرجان - الجرجانی ج1ص386 عالم الکتب – بیروت...پیغمبر به علی ع فرمود:سوار بر ناقه من شو،وقتی به سمت یمن رفتی و به عقبه افیق رسیدی،آن قوم را خواهی دید که به سمت تو می آیند،پس بگو:ای سنگ،ای ریگ،ای درخت،رسول خداص بر شما سلام می فرستد،وقتی حضت علی(ع)این کار را کردند،روی عقبه ایستادند،افق به لرزه درآمد،و شنید که سنگ ها و درخت ها و ریگ ها،گفتند:سلام بر رسول خدا و علیک السلام بر شما . اهل یمن و طایفه همدان، وقتی این صحنه را از درخت و سنگ و ریگ دیدند،همه اسلام آوردند

 

در این سخن امام علی ع هم که باسناد صحیح ومتعدد اهل سنت وشیعه وبا شواهد معتبر آمده ، اوج فضیلت ایرانیان وبیانگر مشکلات وعلل تحریف اسلام است را میرساند :  امام ع در جواب اشعث بن قیس که به حضرت فرمود این ایرانیان بخاطر تو بر ما اعراب چیره وبرتری یافته اند با غضب شدید فرمودند : چه‌ كسي‌ است‌ كه‌ در برابر طرد نمودن ایرانیان، به‌ پاداشي‌ كه‌ به‌ اين‌ ضياطره‌ بدهم‌ قيام‌ كند ؛ اين‌ اعراب مستكبر غوغاگر بی مصرف عاري‌ از بهره‌ كه‌ مانند خر كارشان‌ در رختخواب‌ غَلْط‌ خوردن‌ است‌ !!!! اگر ایرانیان را محروم و طرد سازم قطعا از ظالمین خواهم بود زیرا قسم بخدای شکافنده دانه و آفريننده جانها از رسول خدا ص شنیدم که فرمود ایرانیان گردن شما اعراب را بر بازگرداندنتان به دین مثل روز اول خواهند زد !!!!!! 1539 / 2 - وَالْحَارِثُ وَرِجَالُهُ ثِقَاتٌ، وَلَفْظُهُ: "كَانَ عَلِيٌّ يَخْطُبُ وَقَدْ أَحْدَقَتْ بِهِ الْمَوَالِي، فَأَقْبَلَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ حَتَّى دَنَا مِنْهُ، فَقَالَ: يا أمير المؤمنين، غلبتنا عليك هذه الحمراء عَلَى وَجْهِكَ. قَالَ: فَغَضِبَ حَتَّى احمرَّ وَجْهُهُ. فقال عباد: وَكَانَ خَلْفَهُ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحَانَ فَضَرَبَ بِيَدِهِ كَتِفِي- أَوْ مِنْكَبِي شَكَّ أَبُو مُعَاوِيَةَ- فَقَالَ: إِنَّا للِّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، لَيَذْكُرَنَّ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ الْعَرَبِ شَيْئًا كَانَ يَكْتُمُهُ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ: مَنْ يُعَذِّرُنِي مِنْ هَذِهِ الضَّيَاطِرَةِ؟ يَتَمَرَّغُ أَحَدُهُمْ عَلَى حَشَايَاهُ، وَيهَجَّرُ قَوْمٌ لِذِكْرِ اللَّهِ، فَيَأْمُرُونِي أَطْرُدُهُمْ فَأَكُونُ مِنَ الظَّالِمِينَ، أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسْمَةَ، لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلم - يقول: ليضربنكم على الدين كما ضربتموهم عَلَيْهِ بَدْءًا". الكتاب: إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرةالمؤلف: أبو العباس شهاب الدين أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل بن سليم بن قايماز بن عثمان البوصيري الكناني الشافعي (المتوفى: 840هـ)تقديم: فضيلة الشيخ الدكتور أحمد معبد عبد الكريمالمحقق: دار المشكاة للبحث العلمي بإشراف أبو تميم ياسر بن إبراهيمدار النشر: دار الوطن للنشر، الرياض 

 

وقال أبو بكر بن أبي شيبة : ثنا ابن عيينة ، عن ابن أبي نجيح ، عن أبيه ، عن قيس بن سعد ، رواية قال : « لو كان الإيمان معلقا بالثريا لنالته ناس من أهل فارس » وقال أبو يعلى : ثنا أبو بكر ، وهارون بن معروف ، قالا : ثنا سفيان ، به ورواه البزار ، وصرح برفعه ، وقال فيه : وربما قال : من بني الحمراء بني الموالي . صحيحالكتاب : المطالب العالية للحافظ ابن حجر العسقلاني بنی حمراء یا همان موالیان مقصود ایرانیان هستند .  ونقل المحدث النوري (ره) في كتاب نفس الرحمن في أحوال سلمان بعض هذه الاحاديث مع أحاديث كثيرة اخرى في فضائل العجم وانما همنا ههنا شرح قول المصنف (ره): (قال مغيرة: كان علي عليه السلام أميل إلى الموالي---وألطف بهم، وكان عمر أشد تباعدا منهم)  ﺩﺭ ﺳﻔﻴﻨﺔ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ ﻧﻴﺰ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ "» : ﻣﻐﻴﺮﺓ " ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪﻣﻴﺎﻥ ﻋﻠﻰ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻣيگفت : ﻋﻠﻰ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ﻭ ﺗﻤﺎﻳﻠﺶ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪﻣﻮﺍﻟﻰ ( ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ ) ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﻤﺮ ﺑﺮﻋﻜﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺶ نمی امد...ﺍﻟﻐﺎﺭﺍﺕ، ﺝ2 ، ﺹ .......499 ﻭ ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺝ34 ، ﺹ .......320 ﻭﻣﺴﺘﺪﺭﻙ ﺳﻔﻴﻨﻪ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ، ﺝ10 ، ﺹ.465  وعلت تمایل ورغبت ایرانیان بعلی ع ، همان عدالت و منطق وی است

 

 

مثلا در جریان قاتل عمر : وروى ابْن وَهْب، عَنِ السري بْن يَحْيَى، عَنِ الْحَسَن- أن عبيد الله ابن عُمَر قتل الهرمزان بعد أن أسلم، وعفا عَنْهُ عُثْمَان، فلما ولي علي خشي على نفسه، فهرب إِلَى مُعَاوِيَة، فقتل بصفين. استیعاب و بعد از آنكه امام على (عليه السلام) عهده دار خلافت شد، عبيدالله بن عمر از ترس كشته شدن بخاطر عدالت علي ع يا همانهائى كه بناحق كشته بود از مدينه گريخت و به شام رفت  در كتاب «الاستيعاب» آمده است كه: عبيدالله پسر عمر، هرمزان را بعد از آنكه مسلمان شد به قتل رساند. و عثمان از او گذشت، و چون على (عليه السلام) خليفه شد از عدل علي بر جان خود ترسيد و به طرف معاويه گريخت و در جنگ صفين به قتل رسيد

 

ببينيد تفاوت دو مكتب را : شاه مردان امام شیعه علی ع :حتي امام ع مسلمانيكه يك ذمي را كشته بود #قصاص ميكند و میگوید :خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مساوی دیه ما !!!!! وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ: أَخْبَرَنَا الشَّافِعِيُّ , أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ , وَفِي كِتَابِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ مُحَمَّدٌ أَخْبَرَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعٍ , عَنْ أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ , عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَيْمُونٍ , عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ , عَنْ أَبِي الْجَنُوبِ الْأَسَدِيِّ , قَالَ: أُتِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِرَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ , قَالَ: فَقَامَتْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ , فَأَمَرَ بِقَتْلِهِ , فَجَاءَ أَخُوهُ , فَقَالَ: قَدْ عَفَوْتُ , قَالَ: فَلَعَلَّهُمْ هَدَّدُوكَ أَوْ فَرَقُوكَ وَفَزَعُوكَ؟ قَالَ: لَا , وَلَكِنَّ قَتْلَهُ لَا يَرُدُّ عَلَيَّ أَخِي , وَعَوَّضُونِي فَرَضِيتُ , قَالَ: أَنْتَ أَعْلَمُ مَنْ كَانَ لَهُ ذِمَّتُنَا , #فَدَمُهُ كَدَمِنَا وَدِيَتُهُ كَدِيتِنَا (خون آن ذمی مثل خون ماست و دیه اش مثل دیه ما )" , حدیث ثابت ، الكتاب : معرفة السنن والآثار للبيهقي فقد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم " أيما رجل أمن رجلا على دمه ثم قتله ؛ فأنا من القاتل بريء ، وإن كان المقتول كافرا"الحديث صححه الألبانيرسول خدا ص فرمود اگر کافری را که #محارب نیست بکشی من از تو بیزارم ! حتی امام رضا ع فرمود وصیت مجوسی محترم است وباید به مجوسیان صدقه دهید نه مسلمین : على بن إبراهيم، عن أبيه، عن أبى طالب عبدالله بن الصلت قال: كتب الخليل بن هاشم إلى ذى الرياستين وهو والي نيسابور أن رجلا من المجوس مات وأوصى للفقراء بشئ من ماله فأخذه قاضى نيسابور فجعله في فقراء المسلمين فكتب الخليل إلى ذى الرياسيتن بذلك فسأل المأمون عن ذلك فقال: ليس عندى في ذلك شئ فسأل أبا الحسن عليه السلام فقال أبوالحسن عليه السلام: إن المجوسى لم يوص لفقراء المسلمين ولكن ينبغى أن يؤخذ مقدار ذلك المال من مال الصدقه فيرد على فقراء المجوس .کافی  وشقاوت وبی رحمی عمریه در کشتن طفل ابولولو و جفینه  و... اراده امام علی ع برای قصاصش باعث شد مردم ایران چهره اسلام حقیقی و عدالت را در مولا ببینند وشیعه شوند ...یکی از دلائل تشیع ایرانیان ... وشقاوت وبی رحمی عمریه در کشتن طفل ابولولو و جفینه  و... اراده امام علی ع برای قصاصش : أخرج الذهلي في (الزهريات) ، من طريق معمر، عن الزهري، عن سعيد بن المسيب، أن عبد الرحمن ابن أبى بكر قال- حين قتل عمر- إني انتهيت إلى الهرمزان وجفينة وأبى لؤلؤة، فنفروا منى، فسقط من بينهم خنجر له رأسان، نصابه في وسطه، فانظروا بماذا قتل، فنظروا، فإذا الخنجر على النعت الّذي نعت عبد الرحمن.فخرج عبيد ليلا مشتملا على السيف، حتى أتى الهرمزان، فقال: أصحبنى ننظر إلى فرس- وكان الهرمزان بصيرا بالخيل- فخرج يمشى بين يديه، فعلاه عبيد اللَّه، بالسيف، فلما وجد حرّ السيف قال:لا إله إلا اللَّه، ثم أتى جفينة- وكان نصرانيا- فقتله، ثم أتى بنت أبى لؤلؤة- جارية صغيرة- فقتلها، وقال: لا أدع أعجميا إلا قتلته، فأراد عليّ قتله بمن قتل، فهرب إلى معاوية، وشهد معه صفين، فقتل.(المعارف) : 187، (الإصابة) : 5/ 54. واین عبید الله پسر عمر ملعون در جنگ صفین در سپاه معاویه بود و سرانجام بدست سربازان امام علی ع بجهنم ابدی پیوست . وروى ابن وهب عن السري بن يحيى عن الحسن بن عبيد الله : قتل الهرمزان بعد أن أسلم وعفا عنه عثمان فلما ولي علي خشيه على نفسه فهرب إلى معاوية . وقيل لعلي : هذا عبيد الله بن عمر عليه جبة خز وفي يده سواك يقول : سيعلم غداً علي إذا التقينا ! فقال علي : دعوه فإنما دمه دم عصفور !الكتاب : الوافي في لوفيات وقتي به عبيدالله بن عمر خبر دادند که پدرش به وسيله ابولؤلؤ ضربت خورده پريشان و هاج و واج گرديد، همچون ديوانه‌اي درآمد!وقتي سرآسيمه به سوي خانه مي‌آمد به عبدالرحمن بن ابي‌بکر رسيد و عبدالرحمن او را از نشست مخفيانه آن سه توطئه‌گر يعني – ابولؤلؤ و هرمزان و جفينه – باخبر کرد. که چگونه با ديدن او دست و پاي خود را گم کردند و از جاي برخاستند و خنجر ابولؤلؤ از دستش بر زمين افتاد؟! درست همان خنجري که ابولؤلؤ براي کشتن حضرت عمر فاروق از آن استفاده کرد.عبيدالله بن عمر يقين پيدا کرد که اقدام به ترور پدرش توطئه مجوس بوده اما آن سه نفر در آن مشارکت داشته‌اند! هر چند ابولؤلؤ خودکشي کرده، اما بايد آن دو نفر ديگر را به خاطر مشارکت در آن توطئه که به کشته شدن حضرت عمر فاروق انجاميده قصاص شوند!عبيدالله بن عمر شمشيرش را از نيام کشيد و به سوي هرمزان رفت و با يک ضربه ششمير او را از پاي درآورد!عبيدالله مي‌گويد : وقتي هرمزان سوزش شمشير را چشيد، شهادتين را بر زبان آورد!پس از آن به سوي جفينه رفت و او را با ضربه‌هاي متعدد شمشير به قتل رسانيد.عبيدالله بن عمر مي‌گويد : وقتي جفينه را با شمشير از پاي درآوردم، او صليبي را بر روي صورت خود نهاد، (يعني بر آيين مسيحيت جان داد).او به خانه ابولؤلؤ رفت و دختر او را از دم تيغ گذرانيد!او مي‌خواست همة بردگان رومي و ايراني را که در مدينه مي‌يافت به قتل برساند، و در مدينه به دنبال آنها مي‌گشت. وقتي مسلمانان باخبر شدند، با شتاب به سوي او رفتند و در حالي که شمشيرش را در دست گرفته و از آن خون مي‌چکيد، محاصره کردند!عمروبن عاص به احتياط درحالي که با او به نرمي سخن مي‌گفت جلو رفت و شمشير را از دست او گرفت.سپس او را بازداشت کرده و به زندان انداختند!پس از آنکه او مدتي را در زندان گذراند، مسلمانان در مورد او که بدون محاکمه دو مرد و يک دختر را به قتل رسانيده بود، اختلاف نظر پيدا کردند، حتي اگر مشارکت هرمزان و جفينه در طرح توطئه ترور پدر او به اثبات مي‌رسيد، او اجازه نداشت خودسرانه اقدام به چنين كارى نمايد، و احکام و مقررات را زير پا بگذارد و به حق اجراي احکام توسط خليفه نيز تعرض کند!تعدادي از اصحاب رأيشان بر اين بود که او به خاطر کشتن نارواي آن سه نفر بايد محاکمه و قصاص شود!عده‌اي هم خواستار عدم قصاص او شدند و عفو او را درخواست کردند و گفتند : او شر هرمزان و جفينه را از سر مسلمانان برداشته است! مي‌خواهيد با قصاصش او را در کنار پدرش به خاک بسپاريد! مگر مي‌شود پذيرفت که عمر ديروز ترور شود و امروز پسرش نيز کشته شود؟!در نهايت در اين مورد اتفاق نظر پيدا کردندن که تا زمان انتخاب خليفه او در زندان باقي بماند.وقتي عثمان بن عفان رضي الله عنه به عنوان خليفه برگزيده شد، عمرو بن عاص به او گفت : پيش از آنکه تو زمام خلافت را در دست بگيري، عبيدالله بن عمر سه نفر را کشته است و اين اقدام او در زمان خلافت تو نبوده و مسئوليتي بر عهدة تو نيست و من بر اين باورم که او را مورد عفو قرار دهي!حضرت عثمان اين پيشنهاد را پذيرفت و ديه هرمزان و جفينه و دختر ابولؤلؤ را از دارايي شخصي خود پرداخت و عبيدالله را آزاد کرد.

 

 الْمَدَائِنِي عَنْ غياث بْن إِبْرَاهِيم أَن عُثْمَان صعد المنبر فَقَالَ: أيها النَّاس ، إنا لَمْ نكن خطباء وإن نعش تأتكم الخطبة عَلَى وجهها إِن شاء اللَّه، وَقَدْ كَانَ من قضاء اللَّه أَن عُبَيْد اللَّهِ بْن عُمَر أصاب الهرمزان، وَكَانَ الهرمزان من الْمُسْلِمِينَ ولا وارث لَهُ إلا المسلمون عامة وأنا إمامكم وَقَدْ عفوت أفتعفون؟ قَالُوا: نعم، فَقَالَ عَلِي: [أقد الفاسق فَإِنَّهُ أتى عظيمًا، قتل مسلمًا بلا ذنب، وَقَالَ لعبيد اللَّه: يا فاسق لئن ظفرت بك يومًا لأقتلنك بالهرمزان] .  بلاذری در الانساب آورده است که:عثمان بر فراز منبر رفت و گفت: هان ای مردم عبید الله بن عمر خون هرمزان را ریخته و هرمزان نیز از مسلمانان بوده و هیچ بازمانده ای به جز توده مسلمانان ندارد و من پیشوای شمایم و از وی گذشتم آیا شما هم می گذرید؟ گفتند: آریپس مولا علی علیه السلام گفت: این تبهکار را بکش که کاری سهمناک به جای آورده و مسلمانی را بی گناه کشته است !حضرت امیرالمومنین علیه السلام همواره بعد از آن واقعه خواهان خون به ناحق ریخته شهید هرمزان رحمة الله علیه بود. ولی عثمان بعد از عمر هرگز این حکم را اجرا نکرد.و زمانی که امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ظاهری رسید عبیدالله بن عمر از ترس جان خود به شام گریخت و به معاویه پناهنده شد و نهایتا در جنگ صفین به دست آن حضرت به هلاکت رسید. پس ایرانیان فرهیخته بیجهت شیعه امیر المومنین (ع) نشدند !  چنین ملعونی یعنی مغیره که سردار عمر در فتح ایران بود به امام علی ع بعد از شهادتش هم سب میکند ...1000 همسر و کنیز داشت بنقل مزیفحدثنا الشيخ أبو بكر بن إسحاق أنا موسى بن إسحاق الأنصاري القاضي ثنا أحمد بن يونس ثنا أبو بكر بن عياش عن حصين عن هلال بن يساف عن عبد الله بن ظالم قال : كان المغيرة بن شعبة ينال في خطبته من علي و أقام خطباء ينالون منه فبينا هو يخطب و نال من علي و إلى جنبي سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل العدوي قال : فضربني بيده و قال : ألا ترى ما يقول أو قال هؤلاء أشهد على التسعة أنهم في الجنة و لو حلفت على العاشر لصدقت كنا مع رسول الله صلى الله عليه و سلم بحراء أنا و أبو بكر و عمر و عثمان و علي و طلحة و الزبير و مسعد و عبد الرحمن بن عوف فتزلزل الجبل فقال النبي صلى الله عليه و سلم : اثبت حراء فليس عليك إلا نبي أو صديق أو شهيد . حاکم امام حسن (ع) در مناظره‌اي كه با معاوية و دار ودسته وي داشت ، خطاب به مغيرة بن شعبة فرمود:تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندي كه در رحم داشت سقط كرد.احتجاج طبرسي ، ج1، ص 278. بنابراین جنایات خلفای غاصب ومنافقین و دوستان یهودیشان را نباید به پای اسلام محمدی ص نوشت . 


همانطور که در اول این پست دیدید روایات متعددی از طرف مکتب خلفا جعل کردند تا فتوحات غیر انسانی وخشن خود را توجیه سازند .


تفصیل در :Download

rasul

تحریف وکتمان حدیث نبی ص در باره خلفای مضلین

 

تحريف و سانسوري دیگر در مکتب سقیفه :

 

ابتدا ببینیم حدیث خطرناک وهشدار دهنده نبی ص از ائمه مضلین که بعد از ایشان در جثمان انس (بروایت صحیح مسلم) باعث گمراهی و هلاکت امت میشوند (و بروایت ابی بن کعب رض ...اهل العقده) :

 

 

27 -1120- أخبرنا جماعة، عن أبي المفضل، قال حدثنا الحسن بن محمد بن شعبة الأنصاري، قال حدثنا أبو السائب سلم بن جناده، قال حدثنا وكيع بن الجراح، قال حدثنا سفيان بن سعيد الثوري، عن جابر بن يزيد الجعفي، عن عبد الله بن يحيى الحضرمي، قال سمعت عليا )عليه السلام( يقول كنا جلوسا عند النبي )صلى الله عليه و آله( و هو نائم و رأسه في حجري، فتذاكرنا الدجال فاستيقظ النبي )صلى الله عليه و آله( محمرا وجهه فقال لغير الدجال أخوف عليكم من الدجال الأئمة المضلون، و سفك دماء عترتي من بعدي، أنا حرب لمن حاربهم، و سلم لمن سالمهم.

شيخ طوسى، الأمالي،.

 

حال ببینیم قیچی جناب احمد حنبل و ... که اخر حدیث پیامبرص را سانسور کردند تا مردم قاتلین عترت را نشناسند :

 

 

765 - حدثنا عبد الله حدثني أبي انا أبو النضر ثنا الأشجعي عن سفيان عن جابر عن عبد الله بن نجى عن على رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه و سلم قال : ذكرنا الدجال عند النبي صلى الله عليه و سلم وهو نائم فاستيقظ محمرا لونه فقال غير ذلك أخوف لي عليكم ذكر كلمة

مسند احمد

فقط نوشته : کلمه : کلمه ای گفت :  بجای الأئمة المضلون، و سفك دماء عترتي من بعدي، أنا حرب لمن حاربهم، و سلم لمن سالمهم  ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!

 

730- أخبرنا عبد الرحمن بن علوان بن عقيل الشيباني قال أخبرنا أبو بكر عبد القاهر بن محمد بن محمد عترة قال أخبرنا أبو هارون موسى بن محمد بن هارون قال حدثنا جعفر بن بريق قال حدثنا سعيد بن محمد قال حدثنا أبو تميلة قال حدثنا أبو حمزة عن جابر عن عبد الله بن نجي عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال: نام رسول الله صلى الله عليه وسلم [ص:1404] ونحن حوله نتذاكر الدجال فاستيقظ محمرا وجهه فقال: " غير الدجال أخوف عليكم: أئمة مضلون ".

آخر حديث عبد الرحمن بن علوان الشيباني

الكتاب: أحاديث الشيوخ الثقات (المشيخة الكبرى)

المؤلف: محمد بن عبد الباقي بن محمد الأنصاري الكعبي، أبو بكر، المعروف بقاضي المارِسْتان (المتوفى: 535هـ)

المحقق: الشريف حاتم بن عارف العوني

الناشر: دار عالم الفوائد للنشر والتوزيع

 

 

34438- عن على قال : كنا جلوسا عند النبى  - صلى الله عليه وسلم -  وهو نائم فذكرنا الدجال فاستيقظ محمرا وجهه فقال غير الدجال أخوف عندى عليكم من الدجال أئمة مضلون (ابن أبى شيبة ، وأحمد ، وأبو يعلى ، والدورقى)

 

9213 - وعن علي قال : كنا جلوسا عند النبي صلى الله عليه و سلم وهو نائم فذكرنا الدجال فاستيقظ محمرا وجهه فقال : " غير الدجال أخوف على أمتي عندي عليكم : أئمة مضلين "

 رواه أبو يعلى وفيه جابر الجعفي وهو ضعيف وقد وثق

الكتاب : مجمع الزوائد ومنبع الفوائد

المؤلف : نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي

 

در حالیکه همه میدانیم که قاتلین عترت نبی ص همان اصحاب مرتد (حدیث حوض بروایت متواتر صحاح سنت) یا همان ائمه مضلین در جثمان انس بروایت صحیح مسلم و ... بودند که بروایت کافی کلینی مولا علی ع فرمودند مغیرین لسنته و امام حسین ع فرمودند السنه قد امیتت ... انقلبتم علی اعقابکم

اسلام ناب نبوي علوي در مقابل اسلام عمري اموي

 

سوختن وآتش زدن مردم توسط حزب ‫#‏سقیفه در مقابل محبت ومهربانی امیر المومنین ع در گرفتن زکات :

همانطور که میدانیم اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی تفاوتهای اساسی دارد وتوسط حزب  یهودی سقیفه خشونت یهودیان اسلام را یهودی نمود مثلا در جریان اعزام خالد بن ولید برای اخذ زکات در زمان ابوبکر وقتل مالک وکشتار فجیع یارانش وتجاوز به زنش کجا و سیره علی ع کجا :

يك نمونه در گرفتن زكات بشيوه عمري و ديگري بشيوه علوي ببينيم وقضاوت با شما :

مرحوم کلینی باسناد صحیح روایت کرده : علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: بعث أمير المؤمنين صلوات الله عليه مصدقا من الكوفة إلى باديتها فقال له: ياعبدالله انطلق وعليك بتقوى الله وحده لا شريك له ولا تؤثرن دنياك على آخرتك وكن حافظا لما ائتمنتك عليه، راعيا لحق الله فيه حتى تأتي نادي بني فلان (2) فإذا قدمت فأنزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض إليهم بسكينة ووقار حتى تقوم بينهم وتسلم عليهم ثم قل لهم: ياعباد الله أرسلني إليكم ولي الله لآخذ منكم حق الله في أموالكم فهل لله في أموالكم من حق فتؤدون إلى وليه فإن قال لك قائل: لا فلا تراجعه (3) وإن أنعم لك منهم منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو تعده إلا خيرا، فإذا أتيت ماله فلا تدخله إلا باذنه فإن أكثره له، فقل: ياعبدالله أتأذن لي في دخول مالك، فإن أذن لك فلا تدخله دخول متسلط عليه فيه و لا عنف به فاصدع المال صدعين (4) ثم خيره أي الصدعين شاء فإيهما اختار فلا تعرض له ثم اصدع الباقي صدعين ثم خيره فإيهما اختار فلا تعرض له ولا تزال كذلك حتى

يبقى ما فيه وفاء لحق الله تبارك وتعالى من ماله فإذا بقي ذلك فاقبض حق الله منه و إن استقالك فأقله (1)، ثم اخلطها واصنع مثل الذي صنعت أولا حتى تأخذ حق الله في ماله فإذا قبضته فلا توكل (2) به إلا ناصحا شفيقا أمينا حفيظا غير معنف لشئ منها ثم احدر كل ما اجتمع عندك من كل ناد إلينا نصيره حيث أمر الله عزوجل فإذا انحدر بها رسولك فأوعز إليه (3) أن لا يحول بين ناقة وبين فصيلها (بین شتر وبچه اش جدایی نیندازد) ولا يفرق بينهما ولا يمصرن لبنها (4) فيضر ذلك بفصيلها ولا يجهد بها ركوبا وليعدل بينهن في ذلك و ليوردهن كل ماء يمر به ولا يعدل بهن عن نبت الارض إلى جواد الطريق في الساعة التي فيها تربح وتغبق (5) وليرفق بهن جهده حتى يأتينا بإذن الله سحاحا سمانا (لاغرشان نکند در اثر آزارو اذیت)

غير متعبات ولا مجهدات فيقسمن بإذن الله على كتاب الله وسنة نبيه (صلى الله عليه وآله) على أولياء الله فإن ذلك أعظم لاجرك وأقرب لرشدك ينظر الله إليها وإليك وإلى جهدك و نصيحتك لمن بعثك وبعثت في حاجته فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ما ينظر الله إلى ولي لهيجهد نفسه بالطاعة والنصيحة له ولامامه إلا كان معنا في الرفيق الاعلى، قال: ثم بكى أبوعبدالله (عليه السلام)، ثم قال: يابريد والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه في هذا العالم ولا اقيم في هذا الخلق حد منذ قبض الله أمير المؤمنين صلوات وسلامه عليه ولا عمل بشئ من الحق إلى يوم الناس هذا، ثم قال:  أما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى  ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكمأما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى (1) ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكم .كافي .

 

حريز ، از بريد بن معاويه ، از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود :

 

 

امير مومنان ع ماموروصول زکاتی را به اطراف کوفه گسیل داشت و به او فرمود :


با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یگانه و بی همتا، حرکت کن دنیا را به آخرت ترجیح مده ! مسلمانی را مترسان!و بر سرزمین او اگر راضی نباشد مران! و بیش از حق خدا از مال وی از مال وی مستان! چون به قبیله رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه‏هایشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان برو، تا به میان آنان رسی، سلامشان کن و در اظهار تحیت کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، آیا در مالهای شما حقی هست تا آن را به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر کسی گفت: آری! با او برو، بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی، یا بر او سخت‏گیری یا کار را بر او سخت گردانی!...

 

اگر کسی از آنها گفت نه دیگر سخن خود را دوباره تکرار نکن .

 

 

 

 آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بی رخصت و اجازه او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست؛ و آنگاه که به رمه رسیدی، همچون کسی به میانشان مرو که به رمه تسلط و چیرگی دارد یا در پی آن است که آنها را بیازارد؛ و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با صاحب آن رمه در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن! پس مال را دو بخش کن و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، مانده را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخشی را که برداشت متعرض او مشو. پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی می‏آید، حق خدا را ادا کردن شاید. پس حق خدا را از او بگیر - و اگر گمان زیان کند - و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذیر.

 

به فرستاده ات سفارش کن بین بچه شتر ومادرش جدایی نیندازد و شیر ماده شتر را بیش از حد نگیرد که به بچه شتر آسیب برسد ! وزیادی به انها بار ننهد ... هر گاه به آبی رسید آنها را بنوشاند و استراحتشان بدهد و بچراندشان .

 

 

واقعا انسان لذت میبرد از سیره انسانی و محبت شاه مردان علی ع :

 


اساس راه نمودن مردمان و هدایت کردن آنان بر امور فطری و به دور از سختگیری و درشتخویی است، زیرا جز بر مبنای تسهیل و تیسیر تربیت پذیری حاصل نمی‏شود و زیر پا گذاشتن این اصل نتیجه‏ای جز تربیت گریزی ندارد.

 

اما در آخرش امام صادق ع شکوه میکنند :

 

 

اى بريد ، بخدا سوگند براى خدا حرمتى باقى نمانده وبه كتاب خدا وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله در اين جهان عمل نشده است وهرگز در ميان مردم از زمان رحلت امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه حدى ( از حدود اسلامى ) بپا نشده و هرگز تا امروز به حق عمل نشده است . سپس فرمود : بدان بخدا سوگند شبها و روزها نخواهند گذشت تا آنكه خدا مرده ها را زنده و زنده ها را بميراند و حق را به اهلش باز گردانده و دينى را كه مورد رضاى خود او وپيامبر او صلى الله عليه وآله باشد برپا نمايد . پس مژده باد بر شما ، مژده باد بر شما ، مژده باد بر شما بخدا سوگند حق جز در دستان شما نمى باشد .

 

 

 

«والله ما بقیت لله حرمة الا انتهکت... و لا عُمل بشیء من الحق.»

این جملات بسیار سنگین و کوبنده بود و چونان پتکی «همه چیز» را نابود می کرد، از یک سو امام اهل اغراق‌گوئی و سیاه نمائی و گزافه سرائی نبود، و از سوی دیگر مگر می توان همه چیز را «سیاه» دید و برهمه افتخارات رژیم، مهر بطلان زد؟

فهم این معما برای «بُرید» دشوار نبود ولی برای ساده انگارانی که در رونق مساجد و در رواج زیارت خانه ی خدا،" اوج دینداری" را می دیدند، چنین قضاوتی شگفت آور و باورنکردنی بود. آنها در پس ذهن و خیال خود درگیر این مسأله بودند که چرا امام صادق (ع) این همه خدمت دولت عباسی را نمی بیند و برتلاش آنان در عزت بخشیدن به اسلام در جهان ارج نمی نهد؟!

 

 

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن علي بن أسباط، عن أحمد بن معمر

قال: أخبرني أبوالحسن العرني قال: حدثني إسماعيل بن إبراهيم، عن مهاجر، عن رجل من ثقيف قال: استعملني علي بن أبي طالب (عليه السلام) على بانقيا وسواد من سواد الكوفة فقال لي والناس حضور: انظر خراجك فجد فيه ولا تترك منه درهما فإذا أردت أن تتوجه إلى عملك فمر بي، قال: فأتيته فقال لي: إن الذي سمعت مني خدعة  إياك أن تضرب مسلما أو يهوديا أو نصرانيا في درهم خراج أو تبيع دابة عمل في درهم فإنما أمرنا أن نأخذ منهم العفو.کافی

مردی از قبیله ثقیف گوید: امیر المؤمنین علیه السلام مرا به عنوان مأمور جمع آوری خراج، به برخی نواحی کوفه فرستاد و در مقابل مردم گفت:

به دقت، در مورد خراج بررسی کن و در آن بکوش و از یک درهم هم نگذر! وقتی خواستی به سوی محل کار خود، بروی نزد من بیا!

او گفت: هنگام حرکت، به خدمت حضرت رفتم.به من فرمود: آنچه شنیدی خدعه بود.مبادا مسلمانی یا یهودی یا مسیحی ای را برای خراج بزنی یا حیوان کاری را به خاطر مالیات بفروشی! زیرا ما مأموریم که مازاد را از آنان بگیریم نه اصل مال را.الکافی، ج 1، ص 152، وسائل الشیعة، ج 4، ص .90

 

امیرمومنان (علیه السلام) در سفارشی به عبدالله بن عباس هنگامی که او را در بصره به جای خود گمارد، چنین فرموده است:
سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک، و ایاک و الغضب فانه طیره من الشیطان. و اعلم أن ما قربک من الله یباعدک من النار، و ما باعدک من الله یقربک من النار.. نهج البلاغه
با مردم گشاده‏رو باش آن گاه که آنان را ببینی، یا درباره آنان حکمی دهی، یا در مجلس ایشان نشینی. از خشم بپرهیز که نشانه سبکی سر است و شیطان آن را راهبر است. و بدان آنچه تو را به خدا نزدیک کند از آتش دور سازد، و آنچه تو را از خدا دور سازد به آتشت دراندازد.
همچنین آن حضرت در نامه‏ای به حارث همدانی نوشته است:
و اکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدوله، تکن لک العاقبه .نهج البلاغة: الكتاب 69.


خشم خود را فرو خور، و به وقت توانایی درگذر. و گاه خشم در بردباری بکوش و به هنگام قدرت - از گناه - چشم پوش تا عاقبت تو را باشد.

 

اما جنايات خالد :

در تفسير قمي دارد كه وي از

پدرش ابراهيم بن هاشم ، از ابن أبي عمير ، از عثمان بن عيسي و حماد بن عيسي

از امام صادق عليه السلام نقل كرده است . اين روايت هر چند از نظر سند مشكلي

ندارد ؛ اما از نظر دلالت چيز ديگري را ثابت مي‌كند .

روايت در تفسير قمي اين چنين آمده است :

حضر المسجد ووقف خلف أبى بكر وصلّى لنفسه .

در مسجد حاضر مي‌شد و پشت أبي بكر مي‌ايستاد ؛ اما نماز را فرادي مي‌خواند .

ثالثاً : در خود همين روايت آمده است كه ابوبكر با مشورت عمر به خالد بن وليد دستور

داده بودند كه هنگام سلام نماز ، علي را با شمشير بكشد ؛ ولي ابوبكر در حين خواندن

نما پشيمان شد و قبل از دادن سلام گفت :

يا خالد لا تفعل ما أمرتك به .

وروى عنه حديث أبى بكر رضي الله عنه أنه قال: لا يفعل خالد ما أمر به، سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسيني بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهى

(الأنساب ج6 ص176 المؤلف: عبد الكريم بن محمد بن منصور التميمي السمعاني المروزي، أبو سعد (المتوفى: 562هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن يحيى المعلمي اليماني وغيره، الناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد، الطبعة: الأولى، 1382 هـ - 1962 م، عدد الأجزاء: 1)

سمعاني گفته است :

از او ( يعقوب رواجني استاد بخاري) کلام ابو بکر روايت شده است که گفت : "خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد" از سيد عمر بن ابراهيم حسيني در کوفه پرسيدم که معني اين روايت چيست؟ او گفت : به خالد دستور داده بود که علي را بکشد ؛ اما از اين کار پشيمان شده و از آن نهي کرد .

سمعاني سپس در مضمون اين روايت و سند آن اشکال نمي گيرد و اين بدان معني است که وي مضمون اين روايت را قبول کرده است .

                         

 

وقد روى أصحابنا  أن مالكا إنما منع أبا بكر الزكاة لان

رسول الله صلى الله عليه وآله قال له - لما سأل أن يعلمه الايمان -: هذا وصيي من

بعدي - وأشار إلى علي بن أبي طالب عليه السلام - فلما توفي رسول الله صلى الله عليه

وآله رجع في بني تميم إلى المدينة فرأى أبا بكر على منبر رسول الله صلى الله عليه

وآله فتقدم إليه، وقال: من أرقاك هذا المنبر وقد جعل رسول الله صلى الله عليه وآله

عليا عليه السلام وصيه، وأمرني بموالاته ؟ !. فأمر أبو بكر بإخراجه من المسجد،

فأخرجه قنفذ بن عمير وخالد بن الوليد، ثم وجه أبو بكرخالدا وقال له: لقد علمت ما

قال: ولست آمن أن يتفق علينا فتقا لا يلتئم فاقتله، فقتله خالد وتزوج بامرأته في ليلته. بحار

 

 

روز جمعه وارد شدند در حالی که ابوبکر بر منبر خطبه می‌خواند. مالک پرسید: چه شد آن وصیی که رسول خدا به من امر کرده است موالات او را؟ گفتند: ای اعرابی امر تازه‌ای به وجود آمده است؟ مالک گفت: «به خدا سوگند امر تازه ای به وجود نیامده است بلکه شما مردم به خدا و رسولش خیانت کرده‌اید».

سپس به طرف ابوبکر رو کرده و گفت: «چه کسی تو را بالای این منبر برده در حالی که وصیش نشسته»؟ ابوبکر او را دشنام داد و گفت: او را از مسجد بیرون کنید. قنفذ و خالد گردن او را گرفتند و او را از مسجد بیرون انداختند. خالد پس از این جریان گفت که از فتنه مالک در امان نیستیم .

 

 

 

اما علت قتل وي ؛ تشيعيش بود ...مالك به طرف ابوبکر رو کرده و گفت: «چه کسی تو را بالای این منبر برده در حالی که وصیش نشسته»؟ ابوبکر او را دشنام داد و گفت: او را از مسجد بیرون کنید. قنفذ و خالد گردن او را گرفتند و او را از مسجد بیرون انداختند. خالد پس از این جریان گفت که از فتنه مالک در امان نیستیم . الفضائل، شاذان بن جبرئيل القمي، ص 75 – 76.

 

حتي كرامتي هم از خود تا ابد بجاي گذاشت :

و ابن هم ترجمه عبارت تاریخ طبری از ابوالقاسم پاینده:

http://www.ghbook.ir/index.php?name=...id=214&lang=fa

ترجمه ابوالقاسم پاينده --- تاريخ‏ الطبري/ترجمه،ج‏4،ص:1409
سويد گويد: مالك بن نويره از همه كشتگان بيشتر موى داشت و مردم سپاه خالد با سر كشتگان اجاق ساختند و پوست همه سرها از آتش آسيب ديد مگر سر مالك كه ديگ پخته شد اما سر وى از آتش نسوخت از بس موى كه داشت و موى انبوه پوست سر وى را از حرارت آتش محفوظ داشته بود.

... عن الزبير بن بكار عن ابن شهاب : إن مالك بن نويرة كان كثير شعر الرأس فلما قتل ، أمر خالد برأسه فنصب أثفية فنضج ما فيها قبل أن يخلص النار إلى شئون رأسه.

  الاصابة 3 / 337

 

 ... مالک بن نويره در سرش مو زياد داشت ؛ وقتي که کشته شد خالد دستور داد که سر وي را به عنوان پايه ديگ قرار دهند ( تا بسوزد) ؛ اما غذاي داخل ديگ قبل از رسيدن آتش به پوست سر وي پخته شد !!!

 

 

 

 


آیا جالب نیست که تاکید میکند دیک پخته شد اما سر مالک پخته نشد! موی زیاد او نگذاشت حرارت آتش به سرش برسد! (در ترجمه، نضج دوم را به سوختن ترجمه کرده)، آیا از کسی که در کتب شیعه آمده پیامبر خدا مژده بهشت به او دادند این امر دور است؟:

http://lib.eshia.ir/71860/30/343

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 343
فلما بعد عن رسول الله صلى الله عليه و آله قال صلى الله عليه و آله: من أحب أن ينظر إلى رجل من أهل الجنة فلينظر إلى هذا الرجل‏

 

در متن بالا از کتاب ابن عبدالوهاب رئیس وهابیت خواندیم که خالد بن ولید عهد کرد سر مالک بن نویره را سنگهای اجاق دیک کند! و همین کار را هم کرد: ليجعلن هامته أثفية للقدر .... وأمر برأس مالك فجعل أثفية للقدر! اما نمیگوید بعد چه شد؟ بعدش را طبری در تاریخش نقل میکند، میگوید: سایر سرها، موهایشان سوخت و آتش به پوست سر آنها رسید، اما مالک بن نویره از بس که موهای سرش زیاد بود دیک پخته شد اما سر مالک پخته نشد !!!!

 

در کتاب مختصر سیره رهبر وهابیت محمد بن عبدالوهاب این شعر او بیاید؟! آیا جالب نیست که وقتی امروزه در قرن پانزدهم در اینترنت از بخش فتاوای الشبکه الاسلامیة سؤال از قتل مالک بن نویرة کنند همین شعر او آنجا ذکر شود؟ اما ندانند که چگونه او پیامش را برای وقتش در این شعر گذاشته است!

دوست گرامی، خواهش میکنم به این فتوای الشبکة الاسلامیة مراجعه کنید و شعرش را ببینید:

http://fatwa.islamweb.net/fatwa/inde...twaId&Id=69729

السؤال
لماذا قتل خالد بن الوليد - رضي الله عنه-مالك بن نويرة؟

الإجابــة
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه، أما بعـد:
فمالك بن نويرة كان النبي صلى الله عليه وسلم قد استعمله على صدقات قومه، فلما بلغته وفاة الرسول صلى الله عليه وسلم أمسك الصدقة وفرقها في قومه وقال في ذلك :
فقلت خذوا أموالكم غير خائف****ولا ناظر فيما يجيء من الغد
فإن قام بالدين المحوق قائم****أطعنا وقلنا الدين دين محمد
وورد في سبب قتله له أيضاً أنه كان إذا ذكر النبي صلى الله عليه وسلم قال: ما إخال صاحبكم إلا قال كذا وكذا ، فقال له: أو ما تعده لك صاحباً!! فكان خالد يرى في أقواله هذه أنه ارتد عن الإسلام . ذُكر كل ذلك في الإصابة في تمييز الصحابة .
والله أعلم



این شعر مالک بن نویرة پنج شش بیت است و شهره آفاق در کتب فقه و لغت و تاریخ است، در فتوای این سایت، (قام بالدین المحوق) آمده طبق بعض نسخ الاصابة ابن حجر، اما در کتاب مختصر السیرة ابن عبدالوهاب (قام بالامر المجرد) آمده و موافق کتب پیشین مثل کتاب الردة واقدی و معجم الشعراء مرزبانی (قام بالامر المخوف) است، به هر حال در مصرع دوم میگوید: (أطعنا وقلنا الدين دين محمد)!

همانطور که گفتم اگر بخواهم تفصیل بدهم از ادامه باز میمانم، فقط عرض میکنم که هر چند طرفداران ابوبکر و خالد بن ولید هر چه خواستند بر علیه این طرفدار نص غدیر دروغ گفتند و او را محکوم کردند اما خدای متعال با ابقای این شعر او، یک سند روشن بر مظلومیت او گذاشته است، گفته‌های نقل شده از او ، تفاوت میکند با شعر متواتر از او، شعرش میگوید دروغ از راست را بشناسید!

چیزی را که همه قبول دارند اینکه مالک بن نویرة از طرف رسول الله منصوب شده بود و متولی امر زکات و صدقات قومش بود، ولی بعد حاضر نشد که نشد زکات را به ابوبکر بدهد! با اینکه همه میگویند اهل نماز بود، که مستند بعدا عرض میکنم.

 

فإن قام بالأمر المجرد قائم ... أطعنا وقلنا: الدين دين محمد

 

 

علت قتل مالک بن نویره :

 

میگویند چون مالک زکاتش را به ابوبکر نداد ، ابوبکر بخالد دستور داد وی را بکشد و .... خالد هم با خیانت وعهد شکنی ایشان را کشت وهمانشب به زنش تجاوز نمود و....

 

اما علت حقیقی قتل مالک #شیعه بودن ان بود :

 

مالک بن نویره انقدر جوانمرد بود که مرحوم مظفر در کتاب سقیفه ( وما ادرک ما السقیفه ) می فرماید در عرب مثل بود فلانی فتی لا کمالک فلانی مرد است اما نه مثل مالک

اومد اسلام اورد وقتی رفت حضرت فرمود هر که می خواهد به مردی از بهشت نگاه کند به این مرد نگاه کند

عمر وابابکر گفتند کی را میگید ؟ جواب نفرمودند

دونفر رفتند دنبال مالک وبشارت دادند او را از قول پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به بهشت

#مالک فرمود به ایندو خدا نیکو کند بشارت شمارا اگر هم عقیده هستیم .الا فلا ............

ابوبکر گفت اینطور با ما سخن نگو من پدر عایشه هستم

مالک فرمود "کارتان را بگید مَا حَاجَتُكُمَا؟.

قَالا: إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْجَنَّةِ فَاسْتَغْفِرْ لَنَا.

فَقَالَ: لَا غَفَرَ اللَّهُ لَكُمَا، أَنْتُمَا نَدِيمَانِ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَاحِبِ‏ «5» الشَّفَاعَةِ وَ تَسْأَلَانِي أَسْتَغْفِرُ لَكُمَا؟

عرض کردند به مالک برای ما استغفارکن

فرمود "خدا شماها را نیامرزد شما ندیم حضرت هستید وحضرت صلی الله علیه واله وسلم صاحب شفاعت هست وشماها از من میخواهید براتون طلب بخشش کنم (المومن ینظر بنورالله مالک خوب نفاق ایند ورا فهمید )

............با ناراحتی برگشتند خدمت حضرت وحضرت فرمود "الْحَقِّ مَغْضَبَةٌ؟! حرف حق مالک شمادو نفر را غضباک کرده

گذشت تا کودتای ننگین سقیفه

مالک جمعه ای امد دید ابوبکر بالای منبراست گفت نص #غدیر چطور

شد ؟

مَنْ أَرْقَاكَ هَذَا الْمِنْبَرَ وَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جَالِسٌ؟ کی ترا بالای منبر برده بیا پائین از منبر در حالیکه #وصی رسول الله صلی الله علیه واله وسلم نشسته

 

فضائل ابن شاذان : البراء بن عازب، قال: بينا

رسول الله صلى الله عليه وآله جالسا (2) في أصحابه إذ أتاه وفد من بني تميم، منهم

(3) مالك بن نويرة، فقال: يا رسول الله صلى الله عليه وآله ! علمني الايمان ؟. فقال

رسول الله صلى الله عليه وآله: تشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأني رسول

الله، وتصلي الخمس، وتصوم شهر (4) رمضان، وتؤدي الزكاة، وتحج البيت، وتوالي وصيي

هذا من بعدي - وأشار إلى علي (ع) بيده - ولا تسفك دما، ولا تسرق، ولا تخون، ولا

تأكل مال اليتيم، ولا تشرب الخمر، وتوفي بشرائعي، وتحلل حلالي وتحرم حرامي، وتعطي

الحق من نفسك للضعيف والقوي والكبير والصغير.. حتى عد عليه شرائع الاسلام. فقال: يا

رسول الله صلى الله عليه وآله ! أعد علي فإني رجل نساء، فأعادها عليه فعقدها بيده،

وقام وهو يجر إزاره وهو يقول: تعلمت الايمان ورب الكعبة، فلما بعد عن رسول الله صلى

الله عليه وآله قال صلى الله عليه وآله: من أحب أن ينظر إلى رجل من أهل الجنة

فلينظر إلى هذا الرجل. فقال أبو بكر وعمر: إلى من تشير يا رسول الله (ص) ؟ !. فأطرق

إلى الارض

 

 

فاتخذا (1) في السير فلحقاه، فقالا له (2): البشارة من الله ورسوله بالجنة، فقال:

أحسن الله تعالى بشارتكما إن كنتما ممن يشهد بما شهدت به، فقد علمتما ما علمني

النبي (3) صلى الله عليه وآله، وإن لم تكونا كذلك فلا أحسن الله بشارتكما. فقال أبو

بكر: لا تقل ذلك (4) فأنا أبو عائشة زوجة النبي صلى الله عليه وآله. قال: قلت: ذلك

فما حاجتكما ؟. قالا: إنك من أصحاب الجنة فاستغفر لنا. فقال: لا غفر الله لكما،

أنتما نديمان لرسول الله صلى الله عليه وآله صاحب (5) الشفاعة وتسألاني أستغفر لكما

؟ ! فرجعا والكآبة لائحة في وجهيهما، فلما رآهما رسول الله صلى الله عليه وآله

تبسم، وقال: في (6) الحق مغضبة ؟ !. فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وآله ورجع

بنو تميم إلى المدينة ومعهم مالك بن نويرة، فخرج لينظر من قام مقام رسول الله صلى

الله عليه وآله، فدخل يوم الجمعة - وأبو بكر على المنبر يخطب الناس - فنظر إليه

وقالوا (7): أخو تيم ؟. قالوا (8): نعم. قال: ما (9) فعل وصي رسول الله صلى الله

عليه وآله الذي أمرني بموالاته ؟. قالوا: يا أعرابي ! الامر يحدث بعد الامر الآخر.

 

 

فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَخْرِجُوا الْأَعْرَابِيَّ الْبَوَّالَ عَلَى عَقِبَيْهِ مِنْ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ!.

فَقَامَ إِلَيْهِ قُنْفُذُ بْنُ عُمَيْرٍ وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ فَلَمْ يَزَالا يكذان [يَلْكُزَانِ‏] «4» عُنُقَهُ حَتَّى أَخْرَجَاهُ، فَرَكِبَ رَاحِلَتَهُ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ شِعْراً «5»:

أَطَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ مَا كَانَ بَيْنَنَا فَيَا قَوْمُ مَا شَأْنِي وَ شَأْنُ أَبِي بَكْرٍ

إِذَا مَاتَ بَكْرٌ قَامَ‏ «6» عَمْرٌو أَمَامَهُ‏ «7» فَتِلْكَ- وَ بَيْتِ اللَّهِ- قَاصِمَةُ الظُّهْرِ

يُذَبُ‏ «8» وَ يَغْشَاهُ الْعِشَارُ كَأَنَّمَا «9» يُجَاهِدُ جَمّاً «10» أَوْ يَقُومُ عَلَى قَبْرٍ

فَلَوْ طَافَ‏ «11» فِينَا مِنْ قُرَيْشٍ عِصَابَةٌ أَقَمْنَا وَ لَوْ كَانَ‏ «12» الْقِيَامُ عَلَى جَمْرٍ

ابوبکر گفت بیرون کنید از مسجد اعرابی که به پاشنه پاش می شاشد (حالاشد اعرابی همونی که ازش طلب استغفار کردنند )

عمر و#خالد با اهانت بیرونش کردند از مسجد و...............

 

فَلَمَّا اسْتَتَمَّ الْأَمْرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَجَّهَ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قَالَ لَهُ: قَدْ عَلِمْتَ‏

مقداری که کودتا جا افتاد ابوبکر خالد رو فرستاد وگفت به هر نحوی شد مالک را به #قتل برسان و..............سعد بن عباده را هم که تروریستهای حزب #سقیفه کشتند وبعدا گفتند #اجنه کشتنش !

 

خالد لعين رذلی که زندگی او در این چند خط خلاصه می‌شود: خالد بن‏ وليد مخزومى (م 21 ه) پسر خاله عمر، عنصر نفوذى جاهليت براى تحريف و تخريب نهضت اسلام، فرمانده گارد ضربتى كودتا، مرد شماره 2 در آتش زدن كانون توحيد؛ خانه على (علیه السلام) و فاطمه عليها السّلام. همو بود كه امام على (علیه السلام) را به يارى اوباش به بند كشيد و به بيعت با ابوبكر كشاند. عامل اجراى ترور نافرجام امام على (علیه السلام). در پى كودتا ميان او و عمر بر سر قدرت اختلافى پنهان حاصل شد كه پس از مرگ ابوبكر خود را نشان داد، به همين دليل عمر او را از استاندارى شام بركنار كرد و ابو عبيده را به جاى او گماشت .سيف شيطان وعبد شهوت !

 

 

البته بعدا حديث جعل نمودند از زبان پيامبر رحمت ص تا جنايات كثيفشان را توجيه كنند :

 

اين حديث بخاري :‌فَقَالَ أَلَيْسَ مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ لَعَلَّ اللَّهَ اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ بَدْرٍ فَقَالَ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ فَقَدْ وَجَبَتْ لَكُمْ الْجَنَّةُ أَوْ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكُمْ فَدَمَعَتْ عَيْنَا عُمَرَ وَقَالَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ .بخاری ، #بهشت بر شما واجب شد... ديگه هر هر كاري دلتان خواست بكنيد ...؟؟!!!! ابوبكر و خالدبن وليد و... هم با خيال راحت آنهمه جنايت كردند ...امروز هم داعش و ...هم بفعل صحابه استناد واقتدا ميكنند با خيال راحت !!!

 

تحليل علل برگشت به جاهليت توسط خلفا وتغيير دين

با سلام

 

 

 

 

چرا عمر عاشق جاهليت وزنده كردن رسوم مشركين بود ؟! : بسند صحيح نزد بخاري ومسلم و...

 

 

 

کدام صحابی 3 ماه مانده به شهادت حضرت رسول ص در حجة الوداع در مخالفت امر قرآن و رسول خدا ص بروایت صحیح بخاری و مسلم وابن حبان وابوعوانه وامام احمد و... گفت ما بحج بیاییم در حالیکه از آلتمان منی بچکد و آلتش را بدستش گرفت وتکانش میداد :

 

 

 

 

 

 

 

خدای سبحان فرمود :

 

وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ {البقرة/196}

 

 

 

بنابر اين حرف (با) در كلمه (بالعمره ) باى سببيت است ، و سببيت عمره براى تمتع و بهره گيرى ، بدين جهت است كه در حال احرام نمى توانست از زنان و شكار و امثال آن بهره مند شود مگر آنكه از احرام درآيد، و تمتع آدمى را از احرام بيرون مى آورد.

 

 

 

و از عجائب امور اين است كه در متن آيه اى كه حج تمتع را تشريع كرد همان چيزى كه عمر از آن مى ترسيد و از آن كراهت داشت آمده ، مى فرمايد: (فمن تمتع بالعمره الى الحج ، يعنى كسى كه با آوردن عمره تا انجام حج لذت گيرى كند، بايد قربانى كند)، بطوريكه ملاحظه مى فرمائيد قرآن كريم نام اين قسم حج را حج تمتع يعنى (حج لذت گيرى ) نهاده ، چون تمتع جز اين نيست كه زائر خانه خدا بتواند از آنچه كه در احرام بر او حرام بود يعنى از التذاذ با بوى خوش و با آميزش با زنان ، و پوشيدن لباس و غيره ، بهره مند شود، و اين عينا همان است كه عمر از آن مى ترسيد و كراهت مى داشت .

 

 

 

 

 

خلاصه ترجمه روایت بخاری ومسلم ونسایی :عبد الله بن عباس رضي الله عنهما مي گويد: (اعراب دوران جاهليت) معتقد بودند كه عمره نمودن در ايام حج، بدترين گناه روي زمين، بحساب مي آيد: از اينرو، ماه محرّم را صفر، قرار مي دادند و مي گفتند: زماني كه زخم هاي پشت شتر، التيام يابد و اثر پاي آنها از بين برود و ماه صفر به پايان رسد، آن گاه، عمره كردن حلال مي شود. رسول الله ص و يارانش در حالي كه احرام حج بسته بودند، در تاريخ چهارم ذيحجه وارد مكه شدند. آنحضرت  به يارانش دستور داد تا احرام حج را به احرام عمره بدل، نمايند.(تا بتوانند با زنانشان جماع كنند وخود حضرت هم عائشه را بهمراهشان آورده بودند) اين كار براي مردم, قدري دشوار بود، لذا پرسيدند: يا رسول الله! اين چه نوع حلال شدني است؟ رسول الله فرمود: «حلال بجا و كامل».

 

عُمْره: اهلِ جاهلیت از حُمس و حِله و طُلس، به غیر از حج برای عُمره هم به كعبه می آمدند. در عمره خلاف حجّ قبلا حلق كرده و از تلبید خودداری می كردند (همانطور كه بعدا خلفاي غاصب برخلاف سنت پيامبر انجام دادند

 

اما بعدا جناب خلیفه با تحريم متعه در حج  سنت جاهلی را زنده کرد و این در حالی بود که بنابر اظهار ابن عباس، پیامبر (ص) برای آنکه این فکر جاهلی را ریشه کن سازد، دستور به اجرای مراسم عمره در روز چهارم ذی الحجه صادر نمود و به همین منظور همسر خود عایشه را نیز در ماه ذی الحجه به عمره برد و به مردم نیز دستور داد که بعد از اتمام عمره، از حالت حرام در آمده و نزدیکی با همسر را حلال بشمارند. و از اینکه برخی، بر اثر رسوب افکار جاهلی، تمتع و خروج از احرام را کاری ناپسند شمرده و از انجام آن خودداری می ورزیدند ناراحت گردید....

 

 

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {الحجرات/1}

مومنين بر خدا ورسولش مقدم نميشوند ....

 

 

 

 

 

اللهم العن عمروا والعن

 

معاوية بصدهما عن سبيلك وكذبهما على كتابك واستخفافهما بنبيك صلى الله عليه وآله

 

وكذبهما عليه وعلي. کتاب سلیم

 

 

 

استخفافهما !!!!



يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {الحجرات/1}

مومنين بر خدا ورسولش مقدم نميشوند ....

  بحول الله متعال علت برگشت به جاهليت را توسط خلفاي سقيفه را از آيات وروايات مرور ميكنيم ...


بنص آيات وروايات مورخين ، در اواخر عمر رسول خدا ص بعلت تحديد آزاديهاي جاهلي اعراب ، دلشان بشدت هواي دوران جاهليت را كرده بود وآماده فوت رسول خدا ص وبرگشت به جاهليت بودند (انقلبتم علي اعقابكم ومهجوريت قرآن وتبديل دين و ....) چرا كه آزاديهاي جاهلي لذت بخش بود مانند شرابخواري وزناو لواط و... همچنين قريش محمد ص را باعث بدبختي وتفرق وفقر عرب ميدانستند و بشدت عاشق تورات و يهوديان ثروتمند ودين #جاهلي بودند كه ردپاي يهود در زمان رسول خدا ص ودر سقيفه ودر دوران خلفا كاملا مشهود است .


چرا عمر متعه حج را ممنوع كرد ؟! چون در جاهليت حرام بود و رسول خدا ص آنرا حلال كرده بودند و چون عمر عاشق جاهليت بود آنرا دوباره مثل جاهليت تحريم كرد ! اما اسناد صحيح اهل سنت در اين باب :

صحيح مسلم : 3006 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى وَابْنُ بَشَّارٍ قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ سَمِعْتُ قَتَادَةَ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِى نَضْرَةَ قَالَ كَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَأْمُرُ بِالْمُتْعَةِ وَكَانَ ابْنُ الزُّبَيْرِ يَنْهَى عَنْهَا قَالَ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى يَدَىَّ دَارَ الْحَدِيثُ تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم-.
فَلَمَّا قَامَ عُمَرُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ يُحِلُّ لِرَسُولِهِ مَا شَاءَ بِمَا شَاءَ وَإِنَّ الْقُرْآنَ قَدْ نَزَلَ مَنَازِلَهُ فَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ وَأَبِتُّوا نِكَاحَ هَذِهِ النِّسَاءِ فَلَنْ أُوتَى بِرَجُلٍ نَكَحَ امْرَأَةً إِلَى أَجَلٍ إِلاَّ رَجَمْتُهُ بِالْحِجَارَةِ.
عمر صراحتا اعلام میکند مثل پیامبر ص حکم شرعی وضع میکند ! بنابر روایت صحیح مسلم و .... که قران نزولش تمام شد ومحمد ص مرد و الله برای رسولش هر چه خواست حلال کرد اما من #متعه را حرام میکنم ومرتکبش را سنگسار ...ان الله یحل لرسوله مایشاء !!!


2736 - أخبرنا محمد بن علي بن الحسن بن شقيق قال أنبأنا أبي قال أنبأنا أبو حمزة عن مطرف عن سلمة بن كهيل عن طاوس عن بن عباس قال سمعت عمر : يقول والله إني لأنهاكم عن المتعة وإنها لفي كتاب الله ولقد فعلها رسول الله صلى الله عليه و سلم يعني العمرة في الحج
قال الشيخ الألباني : صحيح الإسناد (وصحیح الاسناد نزد آلبانی یعنی حدیث شروط خمسه صحت رادارد وکاملا صحیح است )

وبروایت صحیح نسایی ابن عباس میگوید:از عمربن الخطاب میشنیدم که میگفت: به خدا قسم،من از متعه نهی میکنم در حالی که #یقینا در کتاب خدا نازل شده و قطعا رسول الله نیز آن را انجام داده ؟؟!!!
.
آیا کفری از این بالاتر که کسی بگوید الله ورسولش کشک هرچي گفتن برا خودشون گفتن ، هرچی من میگم ؟!


1742 - أخبرنا أبو الحسن علي بن عيسى بن إبراهيم ثنا أحمد بن النضر بن عبد الوهاب ثنا يحيى بن أيوب ثنا يحيى بن أيوب ثنا وهب بن جرير ثنا أبي عن محمد بن إسحاق ثنا ابن أبي نجيح عن مجاهد و عطاء عن جابر بن عبد الله قال : كثرت القالة من الناس فخرجنا حجاجا حتى لم يكن بيننا و بين أن نحل إلا ليالي قلائل أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر #منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له و لو استقبلت من أمري ما استديرت ما سقت هديا و لحللت كما أحلوا فمن لم يكن معه هدي فليصم ثلاثة أيام و سبعة إذا رجع إلى أهله و من وجد هديا فلينحر فكنا ننحر الجزور عن سبعة قال عطاء قال ابن عباس رضي الله عنهما أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قسم يومئذ في أصحابه غنما فأصاب سعد بن أبي وقاص تيس فذبحه عن نفسه فلما وقف رسول الله صلى الله عليه و سلم بعرفة أمر ربيعة بن أمية بن خلف فقام تحت يدي ناقته فقال له النبي صلى الله عليه و سلم : أصرخ أيها الناس هل تدرون أي شهر هذا ؟ قالوا الشهر الحرام قال : فهل تدرون أي بلد هذا ؟ قالوا البلد الحرام ثم قال : هل تدرون أي يوم هذا ؟ قالوا يوم الحج الأكبر فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم : قد حرم الله عليكم دماءكم و أموالكم كحرمة شهركم هذا و كحرمة بلدكم هذا و كحرمة يومكم هذا فقضى رسول الله صلى الله عليه و سلم حجه و قال حين وقف بعرفة هذا الموقف و كل عرفة موقف و قال حين وقف على قزح هذا الموقف و كل المزدلفة موقف.مستدرک حاکم
این حدیث بسیار قابل توجه است زیرا مخالفت تعدادی از اصحاب با امر محکم الله ورسولش را در اواخر عمر ایشان نشان میدهد زیرا خودرا بالاترو داناتر از الله ورسولش میپنداشتند ! وافراط وتندروی بعضی بظاهر مسلمانها را و سخنرانی پیامبر ص و هشدار به ایشان که از من مسلمانتر نشوید و به من دستورات شرع را یاد ندهید چون من از همه شما با تقواتر وبه احکام الله داناترم !!!!!!!!!
حتی الله ورسولش هم قبلا هشدار داده بودند که : لا تقدموا بین یدی الله و رسوله : لطفا مسلمانتر از خدا و رسولش نشوید :

اما تعدادی از اصحابیکه مسلمانتر از رسول الله ص بودند گفتند چطور بیائیم حج واز آلتمان #منی بچکد ؟! پس متعه حج یا حج تمتع را تحریم وتحریف کردند ودر مقابل قرآن وسنت بدعتی بزرگ نهادند که سایر اصحاب نیز با آنها مخالفت کردند....


روایت از جابر، كه او مي گويد:

قيل و قال كنندگان در ميان مردم بواسطه امر رسول خدا به حج تمتع زياد شد ! چون ما براي بجا آوردن حج از مدينه بيرون شديم، تا وقتي كه ديگر بين ما و بين

زماني كه بايد در مني محل شويم و از احرام بيرون آييم، جز چند شب كمي بيشتر نبود، در اين زمان رسول خدا ما را امر فرمود كه از احرام بيرون آييم.

ما گفتيم: چگونه افراد ما به سوي عرفه رهسپار شوند، در حالي كه از آلت آنان #قطرات مني جاري است؟

اين گفتار به رسول خدا رسيد، و براي ايراد خطبه قيام فرمود، و گفت: سوگند به خدا كه اي مردم آيا شما خدا و رسول خدا را #تعليم مي دهيد؟! سوگند به خدا من از همه شما به خدا داناترم، و تقواي من در برابر اوامر او بيشتر است! و اگر من مي دانستم جرياني را كه پيش آمده است، از آنچه را كه گذشته است، با خود هدي نمي آوردم، و من هم همچنان كه مردم محل شدند محل مي شدم، و از احرام بيرون مي آمدم.

پس هر كدام از شما كه هدي ندارد، بايد سه روز روزه بدارد در ايام حج و هفت روز در هنگامي كه به سوي اهل خود مراجعت مي كند، و هر كدام كه هدي بيابد بايد نحر كند.

جابر گويد كه: ما در آن وقت شتري را كه موسم كشتنش رسيده بود، از طرف هفت نفر قرباني مي كرديم.

ودر خبري ديگر رسول خدا ص بعمر گفتند تو هرگز به اين حكم يعني متعه ايمان نخواهي آورد !!!!!

زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم دستور داد که عمره حج از عمره تمتع جدا شود و در این فاصله حجّ و عمره مقاربت شخص با همسرش را تجویز فرمود. عمر اعتراض شدیدی به آن حضرت کرد و این عبارت بی ادبانه و توهین آمیز را گفت:
«آیا ما در حالی احرام ببندیم که از #عورت ما قطرات منی می چکد؟»(سنن ابی داود، ص 103).

وبروايت دیگری حضرت به او فرمود:
«تو هرگز به این #حکم ایمان نخواهی آورد»


عُمْره: اهلِ #جاهلیت از حُمس و حِله و طُلس، به غیر از حج برای عُمره هم به كعبه می آمدند. در عمره خلاف حجّ قبلا حلق كرده و از تلبید خودداری می كردند.
در ایام حج انجامِ عمره را گناهی بزرگ می شمردند. و عمره در ماه های حج، ذی قعده، ذی حجّه و محرم را [برحسب اعتقاد #جاهلی] بس نابخشودنی می دانستند. می گفتند: «إِذَا بَرَأَ الدُّبُرْ وَعَفَا الْوَبَره، و دَخَلَ صَفَرْ، حُلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنْ اعْتَمَرْ.
«چون پسین شتر از رنجِ سِفرِ حج پاك شود و پشمش بروید و ماه صفر درآید، عُمره برآنان كه عزم كرده اند، حلال شود.»





794- وكان عند قريش والعرب أن العمرة في أشهر الحج من الكبائر ويقولون: إذا برأ الدبر، وعفا الأثر، وانسلخ صفر فقد حلت العمرة لمن اعتمر.

الكتاب: شرف المصطفى
المؤلف: عبد الملك بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الخركوشي، أبو سعد (المتوفى: 407هـ)

الناشر: دار البشائر الإسلامية - مكة

 

 

 

که بعد از تخلف وگستاخی فجیع ، رسول خدا ص بشدت غضبناک شدند بروایت عائشه وجابر و... سخنرانی کوبنده ای نمودند وگفتند من از همه شما با تقواترم وداناترم...

 

عايشه گفته :

 

فدخل عليّ و هو غضبان، فقلت: من أغضبك يا رسول اللّه؟ أدخله اللّه النار .صحیح مسلم.

 

پيامبر(ص) از نحوه ی برخورد صحابه غضبناک شد بر من وارد شد گفتم: چه كسي تو را غضبناك كرده يا رسول الله؟ خداوند او را وارد آتش جهنم كند.

 

احمد در مسندش مي‌گويد پيامبر(ص) فرمود:

 

«انظروا ما آمركم به فافعلوا» فردّوا عليه القول فغضب، ثمّ انطلق حتّى دخل على عائشة غضبان، فرأت الغضب في وجهه فقالت: من أغضبك؟ أغضبه اللّه، قال: «و مالى لا أغضب؟ و أنا آمر بالأمر فلا أُتَّبع

 


واز طريق شيعه : در كتاب كافي دو حديث از امام صادق آمده كه مشابه سنن ابوداود و مستدرك حاكم است كه بجاي #عمر نوشته مردي برخاست وبرسول خدا اعتراض نمود :‌

علي بن إبراهيم، عن أبيه ; ومحمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا عن ابن أبي عمير، عن معاوية بن عمار، عن أبي عبدالله قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله أقام بالمدينة عشر سنين لم يحج ثم أنزل الله عزوجل عليه: " وأذن في الناس بالحج يأتوك رجالا وعلى كل ضامر يأتين من كل فج عميق(2) " فأمر المؤذنين أن يؤذنوا بأعلى أصواتهم بأن رسول الله صلى الله عليه وآله يحج في عامه هذا، فعلم به من حضر المدينة وأهل العوالي والاعراب واجتمعوا لحج رسول الله صلى الله عليه وآله وإنما كانوا تابعين ينظرون ما يؤمرون ويتبعونه أو يصنع شيئا فيصنعونه فخرج رسول الله صلى الله عليه وآله في أربع بقين من .....
فلما فرغ من سعيه وهو على المروة أقبل على الناس بوجهه فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: إن هذا جبرئيل وأومأ بيده إلى خلفه يأمرني أن آمر من لم يسق هديا أن يحل ولو استقبلت من أمري ما استدبرت لصنعت مثل ما أمرتكم ولكني سقت الهدي ولاينبعي لسائق الهدي أن يحل حتى يبلغ الهدي محله ; قال: فقال له رجل من القوم (يعني عمر) : لنخرجن حجاجا ورؤوسنا وشعورنا #تقطرفقال له رسول الله صلى الله عليه وآله: أما إنك لن تؤمن بهذا أبدا ...

علي بن إبراهيم، عن أبيه ; ومحمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جميعا، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبدالله قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله حين حج حجة الاسلام خرج في أربع بقين من ذي القعدة حتى أتى الشجرة فصلى بها ثم قاد راحلته حتى أتى البيداء فأحرم منها وأهل بالحج(6) وساق مائة بدنة
وأحرم الناس كلهم بالحج لاينوون عمرة ولايدرون ما المتعة حتى إذا قدم رسول الله صلى الله عليه وآله مكة طاف بالبيت وطاف الناس معه ثم صلى ركعتين عند المقام واستلم الحجر، ثم قال: أبدء بما بدء الله عزوجل به فأتى الصفا فبدء بها ثم طاف بين الصفا والمروة سبعا فلما قضى طوافه عند المروة قام خطيبا فأمرهم أن يحلوا ويجعلوها عمرة وهو شئ أمر الله عزوجل به فأحل الناس وقال رسول الله صلى الله عليه وآله: لو كنت استقبلت من أمري ما استدبرت لفعلت كما أمرتكم ولم يكن يستطيع أن يحل من أجل الهدي الذي كان معه إن الله عزوجل يقول: " ولا تحلقوا رؤسكم حتى يبلغ الهدي محله(1) " فقال سراقة بن مالك بن جعشم الكناني: يارسول الله علمنا كأنا خلقنا اليوم أرأيت هذاالذي أمرتنا به لعامنا هذا أو لكل عام؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: لابل للابد الابد.
وإن رجلا قام فقال: يا رسول الله نخرج حجاجا ورؤوسنا #تقطر؟ ! فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: إنك لن تؤمن بهذا أبدا قال: وأقبل علي من اليمن حتى وافى الحج فوجد فاطمة سلام الله عليها قد أحلت ووجد ريح الطيب، فانطلق إلى رسول الله صلى الله عليه وآله مستفتيا فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: يا علي بأي شئ أهللت؟ فقال: أهللت بماأهل به النبي صلى الله عليه وآله(2) فقال: لاتحل أنت فأشركه في الهدي وجعل له سبعا وثلاثين(3) ونحر رسول الله صلى الله عليه وآله ثلاثا وستين فنحرها بيده ثم أخذ من كل بدنة بضعة فجعلها في قدر واحد ثم أمر به فطبخ فأكل منه وحسا من المرق وقال: قد أكلنا منها الآن جميعا ; والمتعة خير من القارن السائق وخير من الحاج المفرد.
قال: وسألته أليلا أحرم رسول الله صلى الله عليه وآله أم نهارا؟ فقال: نهارا قلت: أية ساعة؟ قال: صلاة الظهر. كافي
معاویة بن عمّار، از حضرت صادق(علیه السلام) نقل کرده: پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) در حجّة الوداع، پس از فراغت از سعی در جنب مروه ایستادند و برای مردم خطبه خواندند. پس حمد الهی به جا آورده، ثنا بر ذات اقدسش گفته، فرمودند:
«ای مردم، این جبرئیل است و ـ با دست به پشت سر اشاره کرد ـ به من امر می کند به کسانی که قربانی نرانده اند، امر کنم مُحلّ شده و از احرام حج خارج شوند و اگر آنچه اکنون آمده، قبلا واقع شده بود و پیش از فرمان جبرئیل قربانی به محلش رسیده بود، من نیز همچون شما به آنچه مأمورتان می کنم عمل می نمودم ولی من قربانی را پیش فرستاده ام، کسی که هَدْی و قربانی را رانده و هنوز به محلّش نرسیده، حق ندارد از احرام بیرون آید.
سراقة بن مالک بن جعشم کنانی از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول الله به دین خود آگاه و عالم شدیم، گویی که امروز آفریده شده ایم. آیا آنچه امر فرمودی، اختصاص به امسال دارد یا حکم همیشه همین است؟
پیامبر خدا فرمودند: نه، اختصاص به امسال ندارد، بلکه برای همیشه حکم همین است.
بعد، مردی (#عمر) از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول الله، آیا احرام حجّ ببندیم و در حجّ داخل شویم، در حالی که آب #جنابت از سرهای ما می ریزد؟

 

در عوالي الئالي آمده است كه اين شخص، عمر بن خطاب بود:

 

و روى معاوية بن عمار عن الصادق ع قال إن النبي ص عوالي اللآلي ج : 2 ص : 90في حجة الوداع لما بلغ المحرم و هو ذو الحليفة أحرم منه قارنا فلما وقف بالمروة بعد فراغه من السعي أقبل إلى الناس بوجهه فحمد الله و أثنى عليه ثم قال هذا جبرئيل و أومى بيده إلى خلفه يأمرني أن آمر من لم يسق هديا أن يحل و لو استقبلت من أمري ما استدبرت لصنعت مثل ما أمرتكم و لكني سقت الهدي و لا ينبغي لسائق الهدي أن يحل حتى يبلغ الهدي محله فقال له رجل من القوم يعني عمر بن الخطاب أ نخرج حجاجا و رءوسنا تقطر فقال إنك لن تؤمن بهذا ]بها[ أبدا

 

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي عمر  أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ؟؟!!!!

حضرت به او فرمودند: تو هرگز به این #حکم ایمان نخواهی آورد.

 

 

 

- وحَدَّثَني مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا، فِي نَاسٍ مَعِي قَالَ: أَهْلَلْنَا، أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، بِالْحَجِّ خَالِصًا وَحْدَهُ، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ، فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ "حِلُّوا وَأَصِيبُوا النِّسَاءَ" قَالَ عَطَاءٌ: وَلَمْ يَعْزِمْ عَلَيْهِمْ، وَلَكِنْ أَحَلَّهُنَّ لَهُمْ، فَقُلْنَا: لَمَّا لَمْ يَكُنْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ عَرَفَةَ إِلَّا خَمْسٌ، أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِيَ إِلَى نِسَائِنَا، فَنَأْتِيَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاكِيرُنَا الْمَنِيَّ، قَالَ: يَقُولُ جَابِرٌ بِيَدِهِ - كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قَوْلِهِ بِيَدِهِ يُحَرِّكُهَا - قَالَ: فَقَامَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِينَا، فَقَالَ: "قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَتْقَاكُمْ لِلَّهِ وَأَصْدَقُكُمْ وَأَبَرُّكُمْ، وَلَوْلَا هَدْيِي لَحَلَلْتُ كَمَا تَحِلُّونَ، وَلَوْ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ لَمْ أَسُقِ الْهَدْيَ، فَحِلُّوا" فَحَلَلْنَا وَسَمِعْنَا وَأَطَعْنَا، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ عَلِيٌّ مِنْ سِعَايَتِهِ، فَقَالَ: "بِمَ أَهْلَلْتَ؟ " قَالَ: بِمَا أَهَلَّ بِهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "فَأَهْدِ وَامْكُثْ حَرَامًا" قَالَ: وَأَهْدَى لَهُ عَلِيٌّ هَدْيًا، فَقَالَ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِكِ بْنِ جُعْشُمٍ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَلِعَامِنَا هَذَا أَمْ لِأَبَدٍ؟ فَقَالَ: "لِأَبَدٍ" .مسلم

 

 

 

 

 

صبحگاه روز چهارم ذي الحجه بود که ما وارد مکه شديم. پيامبر اكرم (ص) دستور داد: از احرام بيرون بيائيد و مي توانيد با همسرانتان هم نزديکي کنيد. عرض کرديم: يا رسول الله! از الان تا عرفه، جز 5 روز فاصله نيست. پيامبر اكرم دستور مي دهد كه ما با زنانمان نزديکي کنيم و به عرفه بيائيم در حالي که از آلتهاي ما مني قطره قطره مي ريزد؟! جابر مي‌گويد (عمر) با دستش هم حرکت مي داد #آلتش را ؟!

 

 


وعلتش را هم عمر اینگونه بیان میکند :
62أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى وَمُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَاللَّفْظُ لَهُ قَالَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ الْحَكَمِ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مُوسَى عَنْ أَبِي مُوسَى أَنَّهُ كَانَ يُفْتِي بِالْمُتْعَةِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ رُوَيْدَكَ بِبَعْضِ فُتْيَاكَ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي النُّسُكِ بَعْدُ حَتَّى لَقِيتُهُ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ عُمَرُ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ فَعَلَهُ وَلَكِنْ كَرِهْتُ أَنْ يَظَلُّوا مُعَرِّسِينَ بِهِنَّ فِي الْأَرَاكِ ثُمَّ يَرُوحُوا بِالْحَجِّ تَقْطُرُ رُءُوسُهُمْ . نسایی

ودر حديث ديگري از صحيح مسلم هم كه همين عمر در جريان ابوهريره وبشارت اهل لااله الا الله به بهشت بصراحت برسول خدا ص ميگويد : اين #كار را نكن : يعني من كه عمر هستم از توي رسول خدا بهتر ميدانم ؟؟؟!!!!!
حال دانستيد كه پيامبر اهل سنت دراصل حضرت محمد ص نيست بلكه پيامبرشان عمربن خطاب است !!!!!!؟؟؟؟؟

 

 حتي عثمان هم بروايت بخاري ، سنت دوستش عمر را ادامه ميدهد وبا امام علي ع درگير ميشود سر همين موضوع :


حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَعْوَرُ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ اخْتَلَفَ عَلِىٌّ وَعُثْمَانُ - رضى الله عنهما - وَهُمَا بِعُسْفَانَ فِى الْمُتْعَةِ ، فَقَالَ عَلِىٌّ مَا تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَنْهَى عَنْ أَمْرٍ فَعَلَهُ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - . فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَلِىٌّ أَهَلَّ بِهِمَا جَمِيعًا .بخاری

 

وهمچنین اختلاف علیعبا عثمان در متعه حج که در صحیح بخاری ومسلم آمده وامام علی به عثمانمیگوید : من بخاطر هیچکس دست از سنت رسول اللهصبر نمیدارم .وخلاف عثمان اعمال حج را انجام ميدهند!

 

 

 

سوالی که 14 قرن بدون جواب مانده :

تَنْهَى عَنْ أَمْرٍ فَعَلَهُ النَّبِىّ  یعنی چه ؟ چرا عثمان (بدستور عمر) از سنت پيامبر ص نهي ميكرد ؟!  وامير المومنين ع اعتراض ميكنند بعثمان ، بروايت بخاري و مسلم

حالا از کدامیک از اصحاب باید تبعیت کنیم از مولا علی ع یا عثمان وعمر كه سنت پيامبر ص را تغيير دادند ؟

 

 

 

پسر عمر ميگويد سنت عمر را رها كنيد به سنت رسول خدا ص عمل كنيد :

 

حَدَّثَنَا رَوْحٌ، حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِي الْأَخْضَرِ، حَدَّثَنَا ابْنُ شِهَابٍ، عَنْ سَالِمٍ قَالَ: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ «يُفْتِي بِالَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ الرُّخْصَةِ بِالتَّمَتُّعِ، وَسَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيهِ» ، فَيَقُولُ نَاسٌ لِابْنِ عُمَرَ: كَيْفَ تُخَالِفُ أَبَاكَ وَقَدْ نَهَى عَنْ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ لَهُمْ عَبْدُ اللَّهِ: وَيْلَكُمْ، أَلَا تَتَّقُونَ اللَّهَ، إِنْ كَانَ عُمَرُ نَهَى عَنْ ذَلِكَ فَيَبْتَغِي فِيهِ الْخَيْرَ يَلْتَمِسُ بِهِ تَمَامَ الْعُمْرَةِ، «فَلِمَ تُحَرِّمُونَ ذَلِكَ وَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَعَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» ، أَفَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَقُّ أَنْ تَتَّبِعُوا سُنَّتَهُ، أَمْ سُنَّةَ عُمَرَ؟ إِنَّ عُمَرَ لَمْ يَقُلْ لَكُمْ إِنَّ الْعُمْرَةَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ حَرَامٌ، وَلَكِنَّهُ قَالَ: إِنَّ أَتَمَّ الْعُمْرَةِ أَنْ تُفْرِدُوهَا مِنْ أَشْهُرِ الْحَجِّ .مسند احمد

 

 

حتي پسر عمر ميگويد بقول پدرم عمل نكنيد چون برخلاف سنت و امر رسول الله ص بود :

 

عن عبد بن حميد، عن يعقوب بن إبراهيم بن سعد، عن أبيه، عن صالح بن كيسان، عن ابن شهاب، أن سالم بن عبد الله حدثه أنه سمع رجلاً من أهل الشام وهو يسألُ عبدَالله بنَ عمر عن التمتع بالعمرة إلى الحج، فقال عبدُالله بن عمر: هي حلال، فقال الشامي: إن أباك قد نهى عنها، فقال عبدُالله بن عمر: أرأيتَ إن كان أبي نهى عنها وصنعها رسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أمرُ أبي يُتًبَغ أم أمر رسولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فقال الرجلُ: بل أمرُ رسولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فقال: لقد صنعها رسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وإسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير عبد بن حميد، فمن رجال مسلم، وروى له البخاري تعليقاً. يعقوب بن إبراهيم بن سعد: هو ابن إبراهيم بن عبد الرحمن بن عوف، وقال الترمذي: حديث حسن صحيح. صححه الالباني

 

 

سالم بن عبدالله می گوید: شنیدم که مردی از اهالی شام، از عبدالله بن عمر درباره متعة الحج پرسید: عبدالله بن عمر گفت: حلال است. مرد شامی گفت: ولی پدرت از آن نهی کرده است. عبدالله بن عمر جواب داد: اگر پدر من، از چیزی نهی کند، در حالی که پیغمبر آن را انجام بدهد، آیا ما باید از دستور پدرم اطاعت کنیم یا از دستور پیغمبر؟ مرد شامی گفت: البته از دستور پیغمبر. عبدالله بن عمر گفت: به یقین پیغمبر این کار را انجام داده است.

 

وعن أبي موسى الأشعري عند مسلم (1222) ، والنسائي 5/153، وفيه أن أبا موسى كان يفتي بالمتعة، فقال له رجل: رويدك ببعض فتياك، فإنك لا تدري ما أحدث أميرُ المؤمنين في النسك بعد، حتى لقيه بعد، فسأله، فقال عمر: قد علمتُ أن النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قد فعله وأصحابه، ولكن كرهت أن يظلوا مُعْرِسين بهن في الأراك، ثم يروحون في الحج تقطر رؤوسهم.

وعن أبي موسى مطولاً عند النسائي 5/154 أخرجه عن محمد بن المثنى، عن عبد الرحمن بن مهدي، عن سفيِان الثوري، عن قيس بن مسلم الجدلي، عن طارق بن شهاب، عنه. وهذا إسناد صحيح على شرط الشيخين.

عمر با كمال گستاخي ميگويد ميدانم كه رسول خدا ص واصحابش آنرا انجام دادند اما من خوش ندارم كه هنگام حج بواسطه غسل از آميزش از سرشان آب بچكد ؟!

 

ابن عباس میگه  من میگویم رسول خدا ص متعه  کرد شما میگویید ابوبکر وعمر حرامش کردند ؟!  شما هلاک میشوید برای این بدعت : وَأَمّا مَا فِي حَدِيثِ أَبِي الْأَسْوَدِ عَنْ عُرْوَةَ مِنْ فِعْلِ أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ ، وَالْمُهَاجِرِينَ ، وَالْأَنْصَارِ ، وَابْنِ عُمَرَ ، فَقَدْ أَجَابَهُ ابْنُ عَبّاسٍ ، فَأَحْسَنَ جَوَابَهُ [ ص 191 ] بِجَوَابِهِ . فَرَوَى الْأَعْمَشُ ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عَمْرٍو ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ ، عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ ، تَمَتّعَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ فَقَالَ عُرْوَةُ : نَهَى أَبُو بَكْر ٍ وَعُمَرُ عَنْ الْمُتْعَةِ . فَقَالَ ابْنُ عَبّاسٍ : أَرَاكُمْ سَتَهْلَكُونَ أَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ وَتَقُول : قَالَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَقَالَ عَبْدُ الرّازِقِ حَدّثَنَا مَعْمَرٌ عَنْ أَيّوبَ قَالَ قَالَ عُرْوَةُ لِابْنِ عَبّاسٍ أَلَا تَتّقِي اللّهَ تُرَخّصُ فِي الْمُتْعَةِ ؟

الكتاب : زاد المعاد في هدي خير العباد

المؤلف : محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ابن القيم الجوزية

عن مسند احمد بسند صحیح .

 

 


ونمونه ديگر :


{فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ} وَإِنَّمَا يُبَاحُ الْإِفْطَارُ لِمُسَافِرٍ اسْتَهَلَّ الشَّهْرَ وَهُوَ مُسَافِرٌ، وَهَذَا الْقَوْلُ غَرِيبٌ نَقَلَهُ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَزْمٍ فِي كِتَابِهِ المُحَلى، عَنْ جَمَاعَةٍ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعَيْنِ. وَفِيمَا حَكَاهُ عَنْهُمْ نَظَرٌ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ. فَإِنَّهُ قَدْ ثَبَتَتِ السُّنَّةُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ خرَجَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لِغَزْوَةِ الْفَتْحِ، فَسَارَ حَتَّى بَلَغَ الكَديد، ثُمَّ أَفْطَرَ، وَأَمَرَ النَّاسَ بِالْفِطْرِ. أَخْرَجَهُ صَاحِبَا الصَّحِيحِ .

 

حدثنا أبو بكر قال حدثنا أبو خالد عن داود عن الشعبي والحسن وسعيد بن المسيب قالوا كان أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم مسافرين فيصوم الصائم ويفطر المفطر فلا يعيب الصائم على المفطر ولا المفطر على الصائم

 


روز دهم ماه مبارك رمضان در سال 8 هجري، فرمان حركت براي فتح مكه، صادر شد. رسول اكرم(ص) و يارانش از مدينه خارج شدند و پس از طيّ مسافتي، خاتم الانبيا در نقطه‌اي به نام «كديد»، آب خواست و روزه‌اش را افطار كرد و به همه دستور داد كه افطار كنند. بسياري از اصحاب به دستور پيامبر، افطار كردند؛ ولي برخي نيز تصور كردند اگر در حال روزه جهاد كنند، پاداششان افزون‌تر خواهد بود! در نتيجه روزه خود را ادامه دادند. اين افراد ساده لوح، تصور نكردند همان شخص كه دستور داده است تا روزه بگيرند، حالا نيز به افطار امر كرده است ....

 


وَخرج رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي عشرَة آلَاف واستخلف على الْمَدِينَة أَبَا رهم كُلْثُوم3 بْن حُصَيْن الْغِفَارِيّ، وَكَانَ خُرُوجه لعشر خلت من رَمَضَان، فصَام عَلَيْهِ السَّلَام حَتَّى بلغ الكديد بَين عسفان وأمج، ثمَّ أفطر صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بعد صَلَاة الْعَصْر، وَشرب على رَاحِلَته عَلَانيَة ليراه النَّاس، وَقَالَ: "تَقَوَّوْا لعدوكم" وَأمر النَّاس بِالْفطرِ، فَأفْطر بَعضهم وَصَامَ بَعضهم، فَلم يعب على الصَّائِم5 وَلَا على الْمُفطر.
الكتاب : الدرر في اختصار المغازي والسير
المؤلف : ابن عبد البر
مصدر الكتاب : موقع الوراق

:


آیا رسول خداص را مایه بدبختی عرب و سبب تفرق جمعشان و مایه فقرشان میدانستند آنجا که میگفتند :

وَعَابَ دِينَنَا، وَفَرَّقَ جَمَاعَتَنَا، وَسَبَّ آلِهَتَنَا،سیره ابن اسحاق وهشام و...
«يا بُنَي! اوصيک بدين الاباء و الاجداد و اياک و دين محمد فانه سبب فقرنا و لا يهولنّک قول محمد من البعث و النشور»؛ ابوسفيان كهف نفاق وشرك گفت : اي فرزندم! تو را به آئين پدران و نياکانت سفارش مي‌کنم و از دين محمد بر حذر مي‌دارم، زيرا اين دين سبب #فقر و بيچارگي ما شده و سخن محمد در باره‌ي حشر و روز قيامت تو را نترساند. - محقق اردبيلي، حديقة الشيعه، ص 355.


چه کسی در جنگ احد فریاد میزد که محمد کشته شد به دین اولتان (دين #جاهليت) برگردید ؟!

احمد بن حنبل مى‏گوید: ابوبکر و عمر در این جنگ فرار کردند. هنگامى که أمیر المؤمنین علیه السّلام در تعقیب فرارى‏ها بود، عمر در حالى که اشک چشمانش را پاک مى‏کرد برگشت و به أمیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد: مرا ببخشید ! أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «آیا تو نبودى که صدا زدى: محمّد کشته شده است، به دین #قبلى خود برگردید ؟!! عمر گفت: این کلام را ابوبکر گفته است ! در اینجا بود که این آیه نازل شد: «ان الذین تؤلوا منکم یوم التقى الجمعان انما استز لهم الشیطان» !.
(سوره آل عمران: آیه ۱۵۵٫ اثبات الهداة: ج ۲، ص ۳۶۴ – ۳۶۵)


چه کسی در جنگ احد فریاد میزد که محمد کشته شد به خانه هایتان (جاهلیت ) برگردید ؟!
وَقَالَ مُنَافِقٌ إنّ رَسُولَ اللّهِ قَدْ قُتِلَ فَارْجِعُوا إلَى قَوْمِكُمْ فَإِنّهُمْ داخلو البيوت.مغازی واقدی
قَالَ إنّ إبْلِيسَ تَصَوّرَ يَوْمَ أُحُدٍ فِي صُورَةِ جُعَالَ بْنِ سُرَاقَةَ الثّعْلَبِيّ فَنَادَى " إنّ مُحَمّدًا قَدْ قُتِلَ" فَتَفَرّقَ النّاسُ فِي كُلّ وَجْهٍ فَقَالَ عُمَرُ: إنّي أَرْقَى فِي الْجَبَلِ كَأَنّي أُرْوِيّةً حَتّى انْتَهَيْت إلَى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَنْزِلُ عَلَيْهِ {وَمَا مُحَمّدٌ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ}.. الْآيَةُ {وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ} مغازی واقدی

وقال بعض المنافقين: إنْ كان محمّد قد قُتل فارجعوا إلي دينكم #الأوّل، مرّأنس بعمربن الخطاب ومعه جماعة فقال: مايقعدكم! فقالوا: قُتِل رسول اللّه، فقال أنس: اللّهم! إنى أبرأ إليك مما جاء به هؤلاء المشركون، وأعتذر إليك عمّا صنع المسلمون، فشدّ بسيفه علي صفوف الكفّار، ولم يزل يُقاتل حتي قُتِل، فنزلت فيه، وقيل: فى غيره الآية 23 من سورة الأحزاب: مِنَ المؤمنين رِجال صَدَقُوا ما عاهدوا اللّه عليه فمِنْهُمْ مَنْ قضي نحبَهُ ومنهم مَنْ ينتظرُ وما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً.اعلام القران


ـ حدثني المثنى, قال: حدثنا إسحاق, قال: حدثنا أبوزهير, عن جويبر, عن الضحاك, قال: نادى مناد يوم أحد حين هزم أصحاب محمد (: ألا إن محمدا قد قتل, فارجعوا إلى دينكم الأوّل! فأنزل الله عزّ وجلّ: {وَما مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ}... الاَية.
حدثت عن الحسين بن الفرج, قال: سمعت أبا معاذ, قال: حدثنا عبيد بن سليمان, قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: {وَما مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ}... الاَية: ناس من أهل الارتياب والمرض والنفاق, قالوا يوم فرّ الناس عن نبيّ الله ( , وشجّ فوق حاجبه, وكسرت رباعيته: قتل محمد, فالحقوا بدينكم الأوّل! فذلك قوله: {أفَئِنْ ماتَ أوْ قُتِل انْقَلَبْتُمْ على أعْقابِكُمْ}.


قال موسى بن عقبة: لما غاب النبي صلى الله عليه وسلم عن أعين بعض القوم واختلط بعضهم ببعض وسمعوا الصارخ، قال رجال من المنافقين: لو كان لنا من الأمر شيء ما قتلنا ها هنا، وقال بعض منهم: لو كان نبياً ما قُتل فارجعوا إلى #دينكم الأول، وفي ذلك أنزل الله: {وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَبِكُمْ} (آل عمران: 144)،


7949چه كسي مشركين را نميكشت و ميگفت اينان #فاميل ما هستند ؟! - حدثني محمد بن سعد قال، حدثني أبي قال، حدثني عمي قال، حدثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس: أنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم اعتزل هو وعصابة معه يومئذ على أكمة، والناس يفرُّون، ورجل قائم على الطريق يسألهم:"ما فعل رسول الله صلى الله عليه وسلم"؟ وجعل كلما مروا عليه يسألهم، فيقولون:"والله ما ندري ما فعل"! فقال:"والذي نفسي بيده، لئن كان النبي صلى الله عليه وسلم قُتل، لنعطينَّهم بأيدينا، إنهم لعشائرنا وإخواننا"! وقالوا:"إن محمدًا إن كان حيًّا لم يهزم، ولكنه قُتل"! فترخَّصوا في الفرار حينئذ. فأنزل الله عز وجل على نبيه صلى الله عليه وسلم:"وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل"، الآية كلها.تفسیر طبری

چه کسی گفت : إنهم لعشائرنا وإخواننا !!!!!!!!!!!

 

 

 

 

چه كسي گفت اين مشركين برادران وفاميل ما هستند چرا بكشيمشان :‌إنهم #لعشائرنا وإخواننا !!!!!!!!!!! وقبلا هم بر مقتولين بدر نوحه خواند :

 

الباب الرابع والسبعون في تحريم الخمر وذمها والنهي عنها قد أنزل الله تعالى في الخمر ثلاث آيات الأولى قوله تعالى ( يسألونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير ومنافع للناس ) الآية فكان من المسلمين من شارب ومن تارك إلى أن شرب رجل فدخل في الصلاة فهجر فنزل قوله تعالى ( يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولوا ) فشربها من شربها من المسلمين وتركها من تركها حتى شربها عمر رضي الله تعالى عنه فأخذ بلحى بعير وشج به رأس عبد الرحمن بن عوف ثم قعد ينوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن يعفر يقول

 

 ( وكائن بالقليب قليب بدر ... من الفتيان والعرب الكرام )

 

 ( أيوعدني ابن كبشة أن سنحيا ... وكيف حياة أصداء وهام )

 

 ( أيعجز أن يرد الموت عني ... وينشرني إذا بليت عظامي )

 

 ( إلا من مبلغ الرحمن عني ... بأني تارك شهر الصيام )

 

 ( فقل لله يمنعني شرابي... وقل لله يمنعني طعامي ) فبلغ ذلك رسول الله فخرج مغضبا يجر رداءه فرفع شيئا كان في يده فضربه به فقال أعوذ بالله من غضبه وغضب رسوله فأنزل الله تعالى ( إنما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة والبغضاء في الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله وعن الصلاة فهل أنتم منتهون ) فقال عمر رضي الله تعالى عنه انتهينا انتهينا

 

الكتاب : المستطرف في كل فن مستظرف

 

المؤلف : شهاب الدين محمد بن أحمد أبي الفتح الأبشيهي و ربيع الابرار زمخشري و...

 

 

 

چرا ابولهب وعمر ومعاويه وابوسفيان وابي برسول خدا ص ميگفتند ابن ابي كبشه ؟!

 

 

 

 

 

وجالبتر تشابه شعر عمر با شعريزيد است : لََعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا    خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَلَ‏

 

لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا    جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ‏

 

لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً    وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تَشَلَ‏

 

 

 

وبا توجه به ساير اخباري كه عشق وعلاقه عمر به ابوسفيان وهند ومعاويه را نشان داده اند (مانند قدرداني ابوسفيان و هند از عمربعد از امارت بخشيدن شام توسط عمر بمعاويه بروايت ابن كثير)  معلوم ميشود اين حزب سقيفه كاملا در جهت برگشت به جاهليت عمل میكردند وابوسفيان ومعاويه با اسلام ظاهري كه آوردند بخوبي با عمر همدستان شدند وبا جاسوسي و رابطه حسنه با يهود، تا دين وسنت نبوي را منقلب وتحريف سازند با دفن نام محمد ص و كشتن امام علي ع وشيعيانش در كربلا و ....

 

مناقب: طعن (صلى الله عليه وآله) ابيا في حربان (6) الدرع بعنزة في يوم احد،

 

فاعتنق فرسه فانتهى إلى عسكره وهو يخور خوار الثور، فقال أبو سفيان: ويلك ما أجزعك

 

؟ إنما هو خدش ليس بشئ، فقال: طعنني ابن أبي كبشة،..بحار

 

ثم قال أبو لهب: والله وإن

 

منا نفر يأكل أحدهم الجفرة وما يصلحها فما يكاد يشبعه، ويشرب الفرق من النبيذ فما

 

يرويه، وإن ابن أبي كبشة دعانا على رجل شاة وعس من شراب فشبعنا وروينا، ...بحار

 

 

 

ولقد قال لاصحابه الاربعة

 

- أصحاب الكتاب -: الرأى - والله - ان يدفع محمدا برمته (8) ونسلم من ذلك حين جاء

 

العدو من فوقنا ومن تحتنا كما قال الله تعالى: * (وزلزلوا زلزالا شديدا) * (9) *

 

(وتظنون بالله الظنونا) * (10) * (وإذ يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرض ما

 

وعدنا الله ورسوله إلا غرورا) * (11)، فقال صاحبه: لا،

 

 ولكن نتخذ صنما عظيما نعبده، لانا لا نأمن (1) أن يظفر ابن أبي كبشة (يعني محمد ص ) فيكون هلاكنا،(اگر محمد غالب شود هلاك شديم)

 

ولكن يكون هذا الصنم لنا زخرا (2)، فإن ظفرت قريش أظهرنا عبادة هذا الصنم وأعلمناهم

 

أنا لن نفارق ديننا، وإن رجعت دولة ابن أبي كبشة كنا مقيمين على عبادة هذا الصنم

 

سرا، فنزل جبرئيل عليه السلام فأخبر النبي صلى الله عليه وآله وسلم بذلك، ثم خبرني

 

به رسول الله صلى الله عليه وآله بعد قتلي ابن عبد ود،...بحار

 

ببينيد ابوسفيان ضامن ميشود كه دين محمد ص را نابود كند :

 

284 - حدثنا عبد الله قال : حدثنا أبو كريب قال : حدثنا محمد بن الصلت ، عن ابن أبي زائدة ، عن مجالد ، عن الشعبي قال : لما حضر  الوليد بن المغيرة جزع ، فقال له أبو جهل : يا عم ، ما يجزعك ؟ قال : « والله ما بي جزع من الموت ، ولكني أخاف أن يظهر دينابن أبي كبشة بمكة ، قال أبو سفيان : يا عم لا تخف ، أنا ضامن ألا يظهر »

 

الكتاب: المحتضرين

 

المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد بن سفيان بن قيس البغدادي الأموي القرشي المعروف بابن أبي الدنيا (المتوفى: 281هـ)

 

 

 

ذكر من توفي من المشركين وفي هذه السنة ماتَ من المشركين: العاص بن وائل السهمي، والوليد بن المغيرة.

 

أخبرنا إسماعيل بن أحمد السمرقندي قال: أخبرنا محمد بن هبة الطبري قال: أخبرنا أبو أعلى بن صفوان قال: حدثنا أبو بكر بن عبد الله بن محمد القرشي قال: أخبرنا أبو كريب قال: أخبرنا محمد بن الصلت، عن ابن أبي زائدة، عن مجالد، عن الشعبي قال: لما حضر الوليد بن المغيرة جزع، فقال له أبو جهل: يا عم، ما يجزعك؟ قال: والله ما بي جزع من الموت، ولكني أخاف أن يظهر دين ابن أبي كبشة بمكة، فقال أبو سفيان: يا عم، لا تخف فأنا ضامن أن لا يظهر.

 

الكتاب : المنتظم

 

المؤلف : ابن الجوزي

 

پسرش معاويه هم بروايت مورخ موثق سني در الموفقيات گفت : من نام محمد ص را دفن ميكنم دفن كردني : دفنا دفنا

 

 

 

 

 

قيل: هو جد النبي صلى الله عليه وسلم من قبل أمه، وهو والد أمه آمنة واسمه وهب بن عبد مناف بن زهرة.
وقيل: هو جد النبي صلى الله عيبه وسلم من قبل جدة أبيه، وهو والد سلمى الأنصارية الخزرجية والدة عبد المطلب، وهو ابن عمرو بن زيد بن لبيد الخزرجي.
وقيل: هو الحارث بن عبد العزي السعدي زوج حليمة التي أرضعت النبي صلى الله تعالى عليه وسلم في صغره.
وقيل: هو "جزء بن غالب بن عامر بن الحارث بن غبشان الخزاعي"، أو "وجز بن غالب"، وهو من خزاعة ثم من بني غبشان، أحد أجداد النبي من قبل أمهاته.


سبب تسمية قريش النبي صلى الله عليه وسلم بأبي كبشة:
كان مشركو قريش يسمون النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ابن أبي كبشة حين دعا إلى الله وخالف أديانهم، تشبيهاً لأبي كبشة (وجز بن غالب)، الذي خالف قريشاً في عبادة الأوثان فعبد الشعرى (والشعرى هو النجم المضيء الذي يخرج في شدة الحر)، فنسبوه إليه للاشتراك في مطلق المخالفة.
وقيل: إن قريشاً كانت تنسب النبي صلى الله عليه وسلم إلى جد غامض غير معروف تحقيراً له؛ لأن العرب كانت إذا حقرت إنساناً نسبته إلى جدٍ غامض غير معروف في الناس.

 

 

قال أبو سفيان أَمِرَ أَمُرُ ابنُ أبي كَبْشة كان أبو كَبْشة جِدَّ جِدِّ رسولِ اللهِ لأمه وكان رجلاً من خُزَاعةَ يعبدُ الشِّعرى العبور لأنها تقطعُ السماءَ عَرْضاً فلما خَالَفَ قريشاً وخَالَفَهُم رسولُ اللهِ شَبَّهوه به .غريب الحديث ابن الجوزي

 

ذكره الجزري، وقال: كان المشركون ينسبون

 

النبي (صلى الله عليه وآله) إلى أبي كبشة وهو رجل من خزاعة خالف قريشا في عبادة

 

الاوثان، شبهوه به، وقيل: إنه كان كان جد النبي (صلى الله عليه وآله) من قبل امه

 

(2)، فأرادوا أنه نزع في الشبه إليه.

 

 

 

 

 

ابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) وجز یا جزء . مردی به روزگار جاهلیت از بنی خزاعه ، پدر قبله و قبله مادر وهب و وهب پدر آمنه مادر رسول صلوات اﷲ علیه . او از عبادت ارباب کثیره ٔ عرب سر باز زد و به پرستش شعری العبور یعنی بنوعی از یگانه پرستی بسنده کرد وآنگاه که حضرت رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله مردمان را به اﷲ واحد قهار میخواند و از پرستش خدایان گوناگون منع می فرمود مشرکین به او علیه السلام کنیت ابن ابی کبشه دادند و این از راه تشبیه او به ابی کبشه در دعوت بتوحید و هم اشارت به نسبت او از سوی مادر به ابی کبشه بود. و اقوال دیگر نیز در وجه این انتساب هست .

 

مثلا تحقير رسول خدا ص .

 

همچنين جناب عمر از اينكه امام علي (ع) سران كفار را در جنگ بدر و ... بقتل رسانده واسلام را پيروز وسرافراز كرده ناراحت بود وبه مردم ميگفت علي (ع) قوم و خويش شما را كشت نه من ! وامام علي (ع) هم خطاب به او گفتند چرا مردم را عليه من ميشوراني ؟! بروايت شيخ مفيد در ارشاد.

 



وروى أبوبكر الهذلى، عن الزهرى، عن صالح بن كيسان، قال: مر عثمان بن عفان بسعيدبن العاص فقال: انطلق بناالى أميرالمؤمنين عمربن الخطاب نتحدث عنده، فانطلقا]
[قال: فأما عثمان فصارالى مجلسه الذي يشتهيه، وأماأنا فملت إلى ناحية القوم، فنظرالى عمر وقال: مالى أراك كأن في نفسك على شيئا أتظن أنى قتلت أباك؟ والله لوددت انى كنت قاتله ولو قتله لم أعتذر من قتل كافر، ولكنى مررت به في يوم بدرفرأيته يبحث للقتال كمايبحث الثور بقرنه واذاشدقاه قدا زبدا كالوزغ فلمارأيت ذلك هبته وزغت عنه، فقال: إلى أين يابن الخطاب؟ و صمد له على فتناوله، فوالله ما رمت مكانى حتى قتله، قال: وكان على عليه السلام حاضرا في المجلس فقال: اللهم غفر اذهب الشرك بمافيه ومحى الاسلام ماتقدن، فمالك تهيج الناس على؟ فكف عمرفقال: سعيداما انه ماكان يسرنى ان يكون قاتل أبى غيرابن عمه على بن ابيطالب عليه السلام، وأنشأ القوم في حديث آخر.ارشاد مفيد


عشق بجاهليت تا كجا ؟

- اهل سنت بیان نموده اند که عمر بن خطاب اولین کسی بوده است که " مقام ابراهیم " در کعبه را جابجا کرد و آن را به جایی برده است که جایگاه زمان #جاهلیت بوده است ....
ما جاء في موضع المقام وكيف رده عمر إلى موضعه هذا: اختلفوا هل كان في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ملصقاً بالبيت، أو في موضعه الآن؟ والصحيح أنه كان في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ملصقاً بالبيت.

الكتاب : تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام
المؤلف : ابن الضياء

حدثنا عبدالله بن أبي سلمة قال ثنا عبد الجبار بن سعيد عن ابن أبي سبرة عن موسى بن سعد عن نوفل بن معاوية الديلي قال رأيت المقام في عهد عبد المطلب ملصقا بالبيت مثل المهاة

أخبار مكة في قديم الدهر وحديثه
محمد بن إسحاق بن العباس الفاكهي أبو عبد الله
سنة الولادة 217/ سنة الوفاة 275

یعنی در زمان پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) مقام ابراهیم به خانه کعبه چسبیده بود ولی عمر بن خطاب آن را جابجا کرد .


ولعنت رسول خدا بر صحابه ايكه بعد از ايشان تغيير دادند وتبديل كردند وپيرو شيطان شدند :‌

فقد جاء في الصحيحين عن ابن مسعود رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "أنا فرطكم على الحوض وليختلجن رجال دوني فأقول يارب أصحابي فيقال إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك، إنهم غيروا وبدلوا فيقول النبي صلى الله عليه وسلم سحقا سحقا لمن #غير وبدل"
الكتاب: حقوق النبي صلى الله عليه وسلم على أمته في ضوء الكتاب والسنة
المؤلف: محمد بن خليفة بن علي التميمي
الناشر: أضواء السلف، الرياض، المملكة العربية السعودية

آيات قران واحاديث پيامبر ص هم گفتن كه سنت امتهاي قبل در امت اسلام هم جاري وميشود و73 فرقه و ...اگرآنها داخل سوراخ سوسماري شدند شما هم ميشويد قدم بقد م !!!



وتغييرات ديگري كه اين خلفاي جاهلي ائمه مضلين ( در #جثمان انس بروايت مسلم) در وضو واذان ونماز و حج رسول خدا ص داخل نمودند تا دين اسلام را تحريف و منقلب سازند ....انقلبتم علي اعقابكم .

 

تفصیل :

Download

 

تشابه رفتار ملك سلمان با عثمان وشيخ نمر با ابن مسعود !

 

 

حق كجاست ؟ باطل چيست ؟

 

حق با امير المومنين ع و ابن مسعود رض وحذيفه رض بود يا با عمرو عثمان ومعاويه ؟

 

آيا ابن مسعود رض  وابوذر رض اسلام را بهتر ميشناختند يا عثمان ؟! چرا ابن مسعود وابوذر در مقابل عثمان سكوت نكردند واز جماعت خارج شدند ؟!

 

آيا اكابر اصحابيكه ريختند بر سر عثمان و وي را كشتند اين حديث را از رسول خدا ص نشنيده بودند كه نبايد حتي يك وجب بر امير وسلطانشان خروج كنند ؟!‌ من خرج من الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام ؟!

 

قبلا ديديم كه اعتقاد خراب بر پايه تفكر خراب شكل ميگيرد وعالمِي مفسد عالمَي را فاسد ميكند !  و اگر آب از چشمه گل آلود شد ديگر به اين زوديها صاف وتميز نميشود .

 

تحريفات ودروغها وتوطئه هاي شومي كه منافقين و يهود از اواخر عمر مبارك رسول رحمت ص شروع نمودند وبعد از سقيفه اجرايي شد ، امروز بعد از 1400 سال گريبان مسلمين را گرفته و موجب تناقض وتعارض عقيدتي بين اهل سنت گرديده بطوريكه هيچ عقيده اي تا اين حد تضاد ندارد !

 

اگر در احاديث ابن مسعود رض اين صحابي بزرگوار كه در مورد افضليت امام علي ع وعقيده امامت و رهبري جامعه و معني جماعت است دقت كنيم بخوبي ميفهميم كه غرض تحريف كنندگان وجاعلين اموي از سانسور احاديث رسول خدا ص چه بود.

 

ضمن اينكه علت برخورد شديد و خشن حزب سقيفه با عبد الله بن مسعود را هم درك ميكنيم كه چرا بنص بخاري ومسلم عثمان با وي درگير شد ومصحفش را بزور گرفت وآتش زد ؟؟!!!!

 

قال يا عمرو بن ميمون قد كنت أظنك من أفقه أهل هذه القرية تدري ما الجماعة قال قلت لا قال إن جمهور الجماعة الذين فارقوا الجماعة ، الجماعة ما وافق الحق وإن كنت وحدك وفي رواية قال ويحك إن جمهور الناس فارقوا الجماعة إن الجماعة ما وافق طاعة الله عز و جل قال حميد بن زنجويه قال نعيم بن حماد في هذا الحديث يعني إذا فسدت الجماعة فعليك بما كانت عليه الجماعة قبل أن تفسد وإن كنت وحدك فإنك أنت الجماعة حينئذ

الكتاب : تهذيب الكمال

المؤلف : يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي

 

ودر اين خبر هم ابن مسعود رض بخوبي پرده از خيانت حزب سقيفه در تغيير الفاظ ومعني كلمات رسول الله ص بر ميدارد وميگويد كه اكثريت صحابه ومردم  از حق يعني امام علي ع رو گرداندند وجدا شدند ، جماعت اهل حق و اطاعت خداي متعال است ولو يك نفر باشد !

 

همچنين :

أخرج البخاري (3603)، ومسلم (1846) -واللفظ له- عن ابن مسعود -رضي الله عنه- قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: إِنَّهَا سَتَكُونُ بَـعْدِي أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُـنْــكِرُونَهَا، قَالُوا : يَا رَسُولَ الله، كَيْفَ تَأْمُرُ مَنْ أَدْرَكَ مِنَّا ذَلِكَ؟ قَالَ: تُؤَدُّونَ الْـحَقَّ الَّذِي عَـلَيْـكُمْ وَتَسْأَلُونَ الله الَّذِي لَــــكُمْ.

 

تُؤَدُّونَ الْـحَقَّ الَّذِي عَـلَيْـكُمْ وَتَسْأَلُونَ الله الَّذِي لَــــكُمْ  يعني چه ؟

 

در اين خبر هم ابن مسعود رض از انقلاب به اعقاب و امور منكري ميگويد كه خلفاي جور بر مردم روا ميدارند .

 

قال عبد الله بن مسعود: (ليس عام إلا الذي بعده شر منه لا أقول عام أمطر من عام ولا عام أخصب من عام ولا أمير خير من أمير ولكن ذهاب خياركم وعلمائكم ثم يحدث قوم يقيسون الأمور برأيهم فيهدم الإسلام ويثلم). رواه الدارمي وابن عبد البر في جامع بيان العلم

 

در اين خبر هم ابن مسعود بصراحت هر چه تمامتر از انهدام اسلام توسط خلفاي غاصب سخن ميگويد وبا توجه به زمان شهادت ابن مسعود كه سال 34 يا 32 هجري است بخوبي ميتوان فهميد مقصود ابن مسعود از نابود كنندگان اسلام چه كساني هستند !!!؟؟؟

 

ابن مسعود كه در زمان عمر وي را حبس كرد تا احاديث رسول الله ص را منتشر نكند و قران محمد ص را تجريد كرد (حسبنا كتاب الله) و به كعب الاحبار يهودي اجازه داد تا اسرائيليات را بجاي احاديث رسول خدا ص منتشر سازد ودين اسلام يهودي شود ؟!

 

ابن مسعود تا زمان عثمان به قرآنش عمل ميكرد و قرائتش منتشر بود تا اينكه عثمان قصد كرد نقشه شوم عمر را عملي وتمام سازد كه بنص صحيح بخاري ومسلم و ترمذي و ابن ابي داود ، ابن مسعود بعد از خبر دار شدن بر اين توطئه ، خطبه اي كوبنده خواند واز مردم خواست كه مصاحفشان را از شر عثمان كتمان كنند (غلوا مصاحفكم) و خودش هم مصحفش را به عثمان نداد كه اين امر بروايت يعقوبي موجب نزاع بين عثمان و او وضربه به او و شهادتش شد وابن مسعود هم قبل از رحلتش فتواي قتل عثمان را بروايت بلاذري و... صادر نمود . (اءردت عثمان بسهم فاءخطاءه واءن لي مثل اءحد ذهبا)

در صحيح بخاري و مسلم خلاصه كرده اما ابوبكر ابو داود كاملتر آورده كه :

47 - حدثنا عبد الله قال حدثنا عبد الله بن محمد بن النعمان قال : حدثنا سعيد بن سليمان قال : حدثنا أبو شهاب ، عن الأعمش ، عن أبي وائل قال : خطبنا ابن مسعود على المنبر فقال : « ومن يغلل يأت بما غل يوم القيامة (1) غلوا مصاحفكم  (زنجير و مخفي کنيد)، وكيف تأمروني أن أقرأ على قراءة زيد بن ثابت ، وقد قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم بضعا وسبعين سورة ، وأن زيد بن ثابت ليأتي مع الغلمان له ذؤابتان (2) ، والله ما أنزل من القرآن إلا وأنا أعلم في أي شيء نزل ، ما أحد أعلم بكتاب الله مني ، وما أنا بخيركم ، ولو أعلم مكانا تبلغه الإبل أعلم بكتاب الله مني لأتيته » قال أبو وائل : فلما نزل عن المنبر جلست في الحلق فما أحد ينكر ما قال حدثنا عبد الله قال حدثنا محمد بن يحيى قال : حدثنا أحمد بن يونس ، وسعيد بن سليمان قالا : حدثنا أبو شهاب بهذا حدثنا عبد الله قال حدثنا أحمد بن منصور بن سيار قال : حدثنا أحمد بن عبد الله بن يونس قال : حدثنا أبو شهاب بهذا .كتاب المصاحف

أبو بكر بن أبي داود السجستاني عبد الله بن بن سليمان بن الأشعث

سنة الولادة 230هـ/ سنة الوفاة 310هـ

 

 

 

 

آيا اهل سنت ووهابيون اين احاديث صحابه عدول را نميبينند ؟!

 

وللبخاري عن أبي هريرة رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: (كل أمتي يدخلون الجنة إلا من أبى - قيل: ومن أبى؟ قال: من أطاعني دخل الجنة ومن عصاني فقد أبى) .

 

 

عن عبد الله بن عمر رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ((ليأتين على أمتي ما أتى على بني إسرائيل حذو النعل بالنعل، حتى إن كان منهم من أتى أمة علانية كان في أمتي من يصنع ذلك، وإن بني إسرائيل تفرقت على ثنتين وسبعين ملة وتفترق أمتي على ثلاث وسبعين ملة كلهم في النار إلا ملة واحدة)) قالوا: من هي يا رسول الله ؟ قال: ((ما أنا عليه وأصحابي)).

 

ما أنا عليه وأصحابي يعني كسانيكه اصحاب وهمراه واقعي رسول خدا ص هستند (فمن تبعني فانه مني)كه همان معني جماعت حق يعني شيعيان علي ع را ميدهد نه كسانيكه بنص توبه 74 قصد كشتن رسول رحمت را كردند وتهمت هذيان برسول خدا زدند و با امام بحق وخليفه رسول الله ص و اهلش منازعه نمودند و دينش را يهودي كردند و...

اما ببينيد محمد بن عبد الوهاب چي گفته در كتاب فضل الاسلامش در تفسير اين خبر :

 

فليتأمل المؤمن الذي يرجو لقاء الله، كلام الصادق المصدوق في هذا المقام، خصوصاً قوله: ((ما أنا عليه وأصحابي)) يا لها موعظة لو وافقت من القلوب حياة، رواه الترمذي، ورواه أيضاً من حديث أبي هريرة رضي الله عنه وصححه، لكن ليس فيه ذكر النار، وهو في حديث معاوية عند أحمد وأبي داود وفيه: (إنه سيخرج من أمتي قوم تتجارى بهم تلك الأهواء كما يتجارى الكلب بصاحبه، فلا يبقى منه عِرْقٌ ولا مفصل إلا دخله) وقد تقدم قوله: (ومبتغ في الإسلام سنة الجاهلية) .

 

بله اگر بحديث معاويه رومي وابوهريره يهودي بخواهي عمل كني آخرش همينه كه وهابيون عمل ميكنند !

 

 

عن ابن مسعود قال: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ((أنا فرطكم على الحوض وليرفعن إلي رجال من أمتي حتى إذا أهويت لأناولهم اختلجوا دوني فأقول: أي رب أصحابي فيقال إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك)).

 

 

وعن ابن مسعود رضي الله عنه قال: خط لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم خطا ثم قال: (هذا سبيل الله ثم خط خطوطا عن يمينه وعن شماله ثم قال: هذه سبل على كل سبيل مهنا شيطان يدعو إليه وقرأ: ﴿وأن هذا صراط مستقيما فاتبعوه ولا تشبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصاكم به لعلكم تتقون﴾ (الأنعام: 153) رواه أحمد والنسائي.

 

ودر خبر زير هم ابن مسعود بخوبي پرده از چهره خائنين بدين بر ميدارد :

وعن أبي هريرة مرفوعاً: (بدأ الإسلام غريباً وسيعود غريباً كما بدأ فطوبى للغرباء) رواه مسلم ورواه أحمد من حديث ابن مسعود وفيه قيل: من الغرباء؟ قال: ((النزاع من القبائل والذين يصلحون إذ فسد الناس)) رواه أحمد من حديث سعد بن أبي وقاص، وفيه: ((فطوبى يومئذ للغرباء إذا فسد الناس)).

 

 

وللترمذي من حديث كثير بن عبد الله عن أبية عن جده (فطوبى للغرباء الذين يصلحون ما أفسد الناس من سنتي) .

ورسول خدا ص هم قبل از شهادتشان بخوبي راه روشن را در تشيع علوي نشان مردم دادند :

 

 

من فارقك يا علي فقد فارقني و من فارقني فقد فارق الله(احمد و الحاكم عن ابي ذر و صححه الذهبي في ميزان الاعتدال )

من فارق عليا  فقد فارقني و من فارقني فارق الله(طبراني عن ابي ذر)

من اطاع عليا فقد اطاعني و من عصي عليا فقد عصاني

 

قوله (ص) مَن أطاعني فقد أطاع الله، ومَن عصاني فقد عصى الله، ومَن أطاع عليًّا فقد أطاعني، ومَن عصى عليًّا فقد عصاني )
المصدر : المستدرك 3/121 قال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسنادولم يخرجاه. ووافقه الذهبي.

 

عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما قال انه كان ذات يوم عند رسول الله صلى الله عليه وسلم مع نفر من أصحابة فأقبل عليهم رسول الله فقال يا هؤلاء ألستم تعلمون أني رسول الله إليكم قالوا بلى نشهد أنك لرسول الله قال ألستم تعلمون أن الله جل وعلا ذكر في كتابه أن من أطاعني فقد أطاع الله قالوا بلا نشهد أن من أطاعك فقد أطاع الله وأن من طاعة الله طاعتك فقال إن من طاعة الله أن تطيعوني وأن من طاعتي أن تطيعوا أئمتكم أطيعوا أئمتكم (رواه الإمام احمد)

 

عن حذيفه رضي الله عنه قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من فارق الجماعة واستذل الإمارة لقي الله عز وجل ولا وجه له عنده (رواه الإمام احمد)

 

جماعتي كه بدنبال دنيا وامارتش باشد مايه بدبختي است !

 

 

وقال الطرطوشي -رحمه الله في سراج الملوك-: (لم أزل أسمع الناس يقولون: (أعمالكم عمالكم، كما تكونوا يولى عليكم) إلى أن ظفرت به في قوله -تعالى-: (وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ

 

 

عن حذيفة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( أيما رجل استعمل رجلاً على عشرة أنفس علم أن في العشرة أفضل ممن استعمل فقد غش الله ورسوله وغش جماعة المسلمين ) رواه أبو يعلى

آيا امير المومنين ع افضل نبود ؟!

وخلفاي راشدين هم در كلام پيامبر ص مقصود همان 12 امام هستند كه اويان آنرا بر خلفاي غاصب تشبيه كردند !

 

62. ابن مردويه، بإسناده عن عبداللَّه بن مسعود، قال: قال النبيّ (ص): «يابن مسعود، إنّه قد نزلت في عليّ آية:

(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَآصَّةً)

وأنا مستودعكها ومسمّ لك خاصة الظلمة، لكن لاأقول واعياً وعنّي له مؤدّياً، من ظلم عليّاً مجلسي هذا فهو كمن جحد نبوّتي، ونبوّة من كان قبلي».

فقال له الراوي: يا أبا عبدالرحمان، أسمعت هذا من رسول اللَّه (ص)؟ قال: نعم. قلت له: كيف وأتيت الظالمين؟! قال: لاجرم، جنيت عقوبة عملي، وذلك أنّي لم استأذن إمامي كما استأذنه جندب وعمّار وسلمان، وأنا استغفراللَّه وأتوب إليه.

 

20646 - أخبرنا عبد الرزاق عن أبيه عن ميناء عن عبد الله بن مسعود قال كنت مع النبي صلى الله عليه و سلم ليلة وفد الجن قال فتنفس فقلت ما شأنك يا رسول الله قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قلت فاستخلف قال من قلت أبو بكر قال فسكت ثم مضى ساعة ثم تنفس قال فقلت ما شأنك قال نعيت إلى نفسي يا بن مسعود قال قلت فاستخلف قال من قلت عمر قال فسكت ثم مضى ساعة ثم تنفس قال فقلت ما شأنك قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قال قلت فاستخلف قال من قلت علي بن أبي طالب قال أما والذي نفسي بيده لئن أطاعوه ليدخلن الجنة أجمعين أكتعين . الكتاب: المصنف

المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري اليماني الصنعاني (المتوفى: 211هـ)

 


عبد الله ابن مسعود از رسول خدا (ص)  نقل کرده است که فرمودند: گمان مي کنم که مرگ من نزديک شده است ؛ عرضه داشتم : اي رسول خدا آيا ابو بکر را به جانشيني تعيين نمي کنيد؟ پس از من روي برگرداندند و چنين به نظر من رسيد که ايشان با اين کار موافق نيستند ؛ پرسيدم :آيا عمر را تعيين نمي کنيد ؟ باز روي از من برگرداندند و چنين به نظر من رسيد که با اين کار موافق نيستند ؛ گفتم : اي رسول خدا ، آيا علي را به جانشيني تعيين نمي فرماييد ؟ پاسخ دادند : همين است قسم به خدايي که جز او نيست ؛ اگر با او بيعت کنيد و از او اطاعت نماييد همه شما را قطعا به بهشت رهنمون خواهد ساخت .


[عبد الله بن مسعود مي گويد : در شب آمدن جنيان به حضور ايشان ، در کنار حضرت بودم ؛ پس حضرت نفس عميقي کشيدند ؛ عرض کردم : چه شده است ؟ فرمودند : خبر رحلتم به من داده شده است ؛ گفتم : اي رسول خدا آيا جانشين تعيين نمي فرماييد ؟ فرمودند : چه کسي را ؟ پاسخ دادم : ابو بکر ؛ پس حضرت سکوت فرمودند ؛ مدتي گذشت ؛ دوباره حضرت نفس عميقي کشيدند ؛ گفتم چه شده است اي رسول خدا ؟ دوباره پاسخ دادند به من خبر رحلتم داده شده است اي ابن مسعود ؛ عرض کردم : جانشين خود را تعيين بفرماييد ؛ فرمودند : چه کسي را ؟ گفتم : عمر ؛ پس مدتي سکوت فرمودند و دوباره نفس عميقي کشيدند ؛ عرضه داشتم چه شده است ؟ پاسخ دادند : خبر رحلتم را به من داده اند ؛ گفتم اي رسول خدا جانشين خويش را تعيين بفرماييد ؛ فرمودند : چه کسي ؟ عرضه داشتم : علي بن ابي طالب ؛ فرمودند : قسم به کسي که جانم در دست اوست اگر او را اطاعت کنند همه ايشان را كلا به بهشت خواهد برد.

 

 

 

وَأما حَدِيث ابْن مَسْعُود: أَنْبَأَنَا زَاهِرُ بْنُ طَاهِرٍ قَالَ أَنْبَأَنَا أَبُو بَكْرٍ الْبَيْهَقِيُّ قَالَ أَنْبَأَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدَكَ الشَّعْبِيُّ أَبُو أَحْمَدَ الْجُرْجَانِيُّ، وَاسْمُ عَبْدَكَ عَبْدُ الْكَرِيمِ، وَكَانَ إِمَامَ أَهْلِ التَّشَيُّعِ فِي زَمَانِهِ، قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الْفَقِيهُ الْقَمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ شُجَاعٍ الثَّلْجِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ عُمَرَ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ قَالَ قَالَ الأَعْمَشُ: تُرِيدُ أَنْ أُحَدِّثَكَ بِحَدِيثٍ لَا غُبَارَ عَلَيْهِ؟ قُلْتُ نَعَمْ.

قَالَ حَدَّثَنى أَبُو وَائِل عَن عبد الله بن مسعود قَالَ حَدَّثَنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ جِبْرِيلَ أَنَّهُ قَالَ لِي: " يَا مُحَمَّدُ عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ ".الموضوعات ابن الجوزي

 

 

خيرالبشر بقول ابن مسعود رض اميرالمومين ع است كه به تنهايي جماعت و اهل حق است :

عن ابن مسعود قال قرأت على رسول الله (صلى الله عليه وسلم) تسعين سورة وختمت القران على خير الناس بعده فقيل له من هو قال علي بن أبي طالب

 

ابن عساكر في تاريخه

اعدام شيخ نمر بر اساس قران و سنت ؟!

اعدام شیخ نمر رحمه الله ، تحریفی دیگر از نسل یهودیان سقیفه !

 

وزارت کشور عربستان یهودی ( چون آل سعود بنص مورخین از نسل یهود خیبرند) در بخش دیگری از بیانیه خود با استناد به روایاتی از پیامبر اکرم(ص) به نقل از منابع اهل سنت افزوده است: اگر کسی خواست جمع این امت را به هم بزند گردنش را هرکس که می خواهد باشد بزنید و این هشداری به فتنه افکنان و تفرقه افکنان و هشداری به کسانی است که به گمراهی خود- که آنان را دچار عذاب دنیا و آخرت می کند- ادامه می دهند.  

حال ببینیم اصل روایت را از صحاح سنت  ومعني جماعت را و ناقص كردن خبر توسط امويان :

أيما رجل خرج يفرق بين أمتى وهم جميع فاضربوا عنقه (النسائى ، والطبرانى ، وأبو نعيم فى المعرفة عن أسامة بن شريك)

باب فيمن فرق أمر هذه الأمة

[3438/1]- قال أبوبكر بن أبي شيبة: ثنا محمد بن بشر، ثنا مجالد، عن زياد بن علاقة، عن أسحاق بن شريك قال: سمعت رسول اللّه - صلى الله عليه وسلم - يقول: { مات فرق بين أمتي وهم جميع فاضربوا رأسه كائنًا من كان } .

[3438/2]- رواه أحمد بن منيع: ثنا هشيم، ثنا مجالد، عن زياد بن علاقة، عن أسامة بن شريك، سمعت رسول اللّه - صلى الله عليه وسلم - يقول: { من جاء إلى أمتي وهم جميع فأراد أن يفرق بينهم فاقتلوه كائنًا من كان من الناس } .

[3438/3]- ورواه أبويعلى الموصلي: ثنا سريج بن يونس، ثنا هشيم... فذكره.

[3438/4]- قال: وثنا عثمان بن أبي شيبة، ثنا جرير، عن زيد بن عطاء بن السائب، عن زياد بن علاقة، عن أسامة بن شريك قال: قالرسول اللّه- صلى الله عليه وسلم -: { من خرج يريد أن يفرق بين أمتي وهم جميع فاضربوا عنقه } .

الكتاب : اتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة

المؤلف : شهاب الدين أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل البوصيري (المتوفى : 840هـ)

عدد الأجزاء : 8

وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: وَأَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ، بِالْجَمَاعَةِ، وَالسَّمْعِ، وَالطَّاعَةِ , وَالْهِجْرَةِ، وَالْجِهَادِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ الْجَمَاعَةِ قَيْدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ إِلا أَنْ يُرَاجِعَ، وَمَنْ دَعَا بِدَعْوَى جَاهِلَيَّةٍ فَهُو مِنْ جُثَى جَهَنَّمَ.

الكتاب: أمالي ابن بشران - الجزء الثاني

المؤلف: أبو القاسم عبد الملك بن محمد بن عبد الله بن بشْران بن محمد بن بشْران بن مهران البغدادي (المتوفى: 430هـ)

المحقق: أحمد بن سليمان

الناشر: دار الوطن للنشر، الرياض

 

 

روي عنه صلى الله عليه و سلم أنه قال إذا بويع لخليفتين فاقتلوا الآخر منهما خرجه مسلم من حديث أبي سعيد وقد ضعف العقيلي أحاديث هذا الباب كلها ومنها قوله صلى الله عليه و سلم من أتاكم وأمركم جميع على رجل واحد فأراد أن يشق عصاكم أو يفرق جماعتكم فاقتلوه وفي رواية فاضربوا رأسه بالسيف كائنا من كان وقد خرجه مسلم أيضا من رواية عرفجة ومنها من شهر السلاح فخرج النسائي من حديث ابن الزبير رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه و سلم قال من شهر السلاح ثم وضعه فدمه هدر وقد روي عن ابن الزبير مرفوعا وموقوفا وقال البخاري إنما هو موقوف وسئل أحمد رحمه الله عن معنى هذا الحديث فقال ما أدري ما هذا وقال إسحق بن راهويه إنما يريد من شهر سلاحه ثم وضعه في الناس حتى استعرض الناس فقد حل قتله وهو مذهب الحرورية يستعرضون الرجال والنساء والذرية وقد روي عن عائشة ما يخالف تفسير إسحق فخرج الحاكم من رواية علقمة بن أبي علقمة عن أمه أن غلاما شهر السيف على مولاه في إمرة سعيد بن العاص وتفلت به عليه فأمسكه الناس عنه فدخل المولى على عائشة فقالت سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول من أشار بحديدة إلى أحد من المسلمين يريد قتله فقد وجب دمه فأخذه مولاه فقتله وقال صحيح على شرط الشيخين وقد صح عن النبي صلى الله عليه و سلم أنه قال من قتل دون ماله فهو شهيد وفي رواية من قتل دون دمه فهو شهيد فإذا أريد مال المرء أو دمه دفع عنه بالأسهل هذا مذهب الشافعي وأحمد رحمهما الله وهل يجب أن ينوي أنه لا يريد قتلة أم لا فيه روايتان عند الإمام أحمد وذهب طائفة إلى أن من أراد ماله أو دمه أبيح له قتله ابتداء ودخل على ابن عمر لص فقام إليه بالسيف صلتا فلولا أنهم حالوا بينه وبينه لقتله

 

[ جامع العلوم والحكم - ابن رجب الحنبلي ]

الكتاب : جامع العلوم والحكم

المؤلف : أبو الفرج عبد الرحمن بن أحمد بن رجب الحنبلي

 

وحدثنا أحمد ، قال : حدثنا أحمد بن يحيى يعني الصوفي ، قال : حدثنا أبو نعيم ، قال : حدثنا يزيد بن مردانبة قال : وهو كوفي عن زياد بن علاقة ، عن عرفجة بن ضريح الأشجعي ، قال : رأيت النبي صلى الله عليه وسلم على المنبر يخطب الناس ، فقال : « إنه سيكون بعدي هنات (1) وهنات ، فمن رأيتموه فارق الجماعة ، أو يريد أن يفرق أمر أمة محمد صلى الله عليه وسلم كائنا من كان فاقتلوه ، فإن يد الله عز وجل مع الجماعة ، وإن الشيطان مع من فارق الجماعة يرتكض »

22132- من خرج من الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه حتى يراجعه ومن مات ليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية (الحاكم عن ابن عمر)

أخرجه الحاكم (1/150 ، رقم 259) وقال : صحيح على شرط الشيخين .

22133- من خرج من الطاعة وفارق الجماعة فمات مات ميتة جاهلية ومن قاتل تحت راية عمية يغضب لعصبة أو يدعو إلى عصبة أو ينصر عصبة فقتل فقتلة جاهلية ومن خرج على أمتى يضرب برها وفاجرها لا يتحاشى من مؤمنها ولا يفى لذى عهد فليس منى ولست منه (ابن أبى شيبة ، وأحمد ، ومسلم ، والنسائى عن أبى هريرة)

 

 

همه اینها قسمتی از اخباریست که رسول خدا ص بعد از تعیین تکلیف امت بر ولایت 12 امام فرمودند مخصوصا در خطب آخرین روزهای حیاتشان که هر کس بر امامت این 12 امام خدشه وارد کند وجماعت مسلمین را متفرق کند باید کشته شود :

 

من قاتل عليا علي الخلافة فا قتلوه كاينا من كان(امام احمد و الديلمي عن ابي ذر و اخرجه المناوي)

 

أخبرنا الحسن بن أحمد بن موسى الغندجاني قال : حدثنا أبو الفتح هلال بن محمد قال : حدثنا إسماعيل بن علي قال : حدثنا علي بن الحسين قال : حدثنا عبدالغفار بن جعفر قال : حدثنا جرير عن الأعمش عن إبراهيم التميمي عن أبيه عن أبي ذر الغفاري قال : قال رسول الله ص : من ناصب عليا الخلافة بعدي فهو كافر وقد حارب الله ورسوله ومن شك في علي فهو كافر


علي بن محمد الشافعي , مناقب الإمام علي بن أبي طالب , دار الأضواء , بيروت , ص93 حديث رقم 68

 

حديث (من ناصب علياً الخلافة فهو كافر) ممَّن أخرجه الموصلي في بحر المناقب على ما في ذيل إحقاق الحق ج7ص330، وابن المغازلي في المناقب ص45 وفي كنوز الحقائق ص156 وفي ينابيع المودة ص181وزاد "قال رسول الله صمن قاتل عليا على الخلافة فاقتلوه كائنا من كان)

 

وَقَالَ أَبُو يَعْلَى: حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، ثنا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِي جِرْو الْمَازِنِيِّ قَالَ: شَهِدْتُ علياً والزبير رَضِيَ الله عَنْهما حِينَ توافقا، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ رَضِيَ الله عَنْه: " يَا زُبَيْرُ، أَنْشُدُكَ، أَسَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِنَّكَ تُقَاتِلُ عَلِيًّا وَأَنْتَ ظَالِمٌ؟ " قَالَ رَضِيَ الله عَنْه: نَعَمْ، وَلَمْ أَذْكُرْ ذَاكَ إِلَّا فِي مَقَامِي هَذَا، ثُمَّ انْصَرَفَ رَضِيَ الله عَنْه.

 

كم فِي الْمَنَاقِبِ: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْحَافِظُ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الثَّقَفِيُّ، ثنا عَبَّادُ بْنُ الْوَلِيدِ الْغُبَرِيُّ، ثنا حِبَّانُ، ثنا شَرِيكُ بْنُ الْخَطَّابِ، حَدَّثَنِي عُتْبَةُ بْنُ صَعْصَعَةَ بْنِ الأَحْنَفِ، عَنْ عِكْرَاشِ بْنِ ذُؤَيْبٍ، قَالَ: كُنَّا نُقَاتِلُ عَلِيًّا مَعَ طَلْحَةَ وَمَعَنَا مَرْوَانُ، فَانْهَزَمْنَا، فَقَالَ مَرْوَانُ: لا أُدْرَكُ بِثَأْرِي بَعْدَ الْيَوْمِ مِنْ طَلْحَةَ، قَالَ: فَرَمَى بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ. حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ: ثنا الْعَبَّاسُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا أَشْهَلُ بْنُ حَاتِمٍ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، قَالَ: قَالَ نَافِعٌ: طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ قَتَلَهُ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَمْشَاذَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبٍ، ثنا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ الْجُعْفِيُّ، ثنا وَكِيعٌ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ، قَالَ: رَأَيْتُ مَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ حِينَ رَمَى طَلْحَةَ بْنَ عُبَيْدِ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ فَوَقَعَ فِي رُكْبَتِهِ فَمَا زَالَ يَسْبَحُ حَتَّى مَاتَ. وَلَهُ طَرِيقٌ فِي تَرْجَمَةِ: سَعِيدِ بْنِ فَيْرُوزَ، عَنْ عَلِيٍّ.

الكتاب: المطَالبُ العَاليَةُ بِزَوَائِدِ المسَانيد الثّمَانِيَةِ

المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)

 

جماعت حق یا جماعت باطل ؟!


اما سرگردانی و تحیر امت در مقابل این ائمه گمراه وگمراه کننده :


الطبراني، الكبير:8/176، عن أبي أمامة أنه سمع رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: لست أخاف على أمتي جوعاً يقتلهم ، ولا عدواً يجتاحهم(يستأصلهم) ولكني أخاف على أمتي أئمة مضلين ، إن أطاعوهم فتنوهم(أضلوهم)وإن عصوهم قتلوهم ).

اگر اطاعتشان کنید شما را گمراه ومفتون میسازند واگر مخالفتشان کنید میکشندتان !!!!

 

 

حدثنا حجاج قال: حدثنا شعبة قال: أخبرني علي بن مدرك، عن أبي زرعة، عن جرير:

أن النبي صلى الله عليه وسلم قال له في حجة الوداع: (استنصت الناس). فقال: (لا ترجعوا بعدي كفارا يضرب بعضكم رقاب بعض). بخاري

 

 

 

حدثنا إسماعيل: حدثني ابن وهب، عن عمرو، عن بكير، عن بسر بن سعيد، عن جنادة بن أبي أمية قال:

دخلنا على عبادة بن الصامت وهو مريض، قلنا: أصلحك الله، حدَّث بحديث ينفعك الله به، سمعته من النبي صلى الله عليه وسلم، قال: دعانا النبي صلى الله عليه وسلم فبايعناه، فقال فيما أخذ علينا: أن بايعنا على السمع والطاعة، في منشطنا ومكرهنا، وعسرنا ويسرنا وأثرة علينا، وأن لا ننازع الأمر أهله، إلا أن تروا كفرا بواحاً، عندكم من الله فيه برهان.

[6774]

6648 - حدثنا محمد بن عرعرة: حدثنا شعبة، عن قتادة، عن أنس بن مالك، عن أسيد بن حضير:

أن رجلاً أتى النبي صلى الله عليه وسلم فقال: يا رسول الله، استعملت فلاناً ولم تستعملني؟ قال: (إنكم سترون بعدي أثرة، فاصبروا حتى تلقوني).

 

 

 

عن أبي محمد عبد الله بن عبيد الله بن أبي مليكة عن أسماء قالت قال النبي {صلى الله عليه وسلم} إني على الحوض حتى أنظر من يرد علي منكم وسيؤخذ ناسٌ دوني فأقول يا رب مني ومن أمتي فيقال هل شعرت ما عملوا بعدك والله ما برحوا يرجعون على أعقابهم فكان ابن أبي مليكة يقول اللهم إنا نعوذ بك أن نرجع على أعقابنا أو أن نفتن عن ديننا  رواه مسلم

 

 

 

ودر باره ام الفساد هم فرموده بودند :

 

وعن الحكم بن ظهير عن إسماعيل عن الحسن و [أيضا عن] الحكم عن عاصم بن

أبي النجود عن زر بن حبيش عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله عليه

وآله: إذا رأيتم معاوية بن أبي سفيان يخطب على منبري فاضربوا عنقه قال الحسن: فما

فعلوا ولا أفلحوا. وعن عمرو بن ثابت عن إسماعيل عن الحسن قال: قال رسول الله صلى

الله عليه وآله: إذا رأيتم معاوية يخطب على منبري فاقتلوه.

 

شکی نیست که حفظ وحدت و لزوم جماعت امری عقلی و واجب است اما بر اطاعت چه کسی ؟

رسول خدا ص بکرات فرموده بود بر امامت امیر المومنین ع مجتمع شوید نه ائمه مضلین ، اما حزب سقیفه این خبر را تحریف وبر هر ولی امری چه صالح و چه طالح منطبق کردند و حتی امام حسین ع را هم بهمین سبب واجب القتل دانستند :

 

 

در روز عاشورا وقتی عمرو بن حجاج زبیدی فرمانده جناح راست سپاه عمر بن سعد به امام نزدیک شد، برای تحریک نیروهای تحت امرش، به آنان خطاب کرد:

یا اهل الکوفة! الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فی قتل من مرق من الدین و خالف امام المسلمین .طبری .

درکشتن حسین که از دین #خارج شده و با امام مسلمین يزيد مخالفت میکند تردید مکنید !!!!!

 

 

 

فقال ابن زياد: لا عليك سلمت أولم تسلم فإنك مقتول، فقال له مسلم: إن قتلتني فلقد قتل من هو شر منك من هو خير مني، ثم قال ابن زياد: يا عاق، ويا شاق خرجت على إمامك وشققت عصا المسلمين وألقحت الفتنة، فقال مسلم: كذبت يا بن زياد إنما شق عصا المسلمين معاوية وابنه يزيد، وأما الفتنة فانما ألقحها أنت وأبوك زياد بن عبيد عبد بني علاج من ثقيف، وأنا أرجو أن يرزقني الله الشهادة على يدي شر بريته.لهوف سید بن طاوس ره

 

برامامت يزيد خروج كرده اي !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

عبيداللّه پليد به سخن در آمده گفت : باكى بر تو نيست ؛ سلام بكنى يا نكنى ، كشته خواهى شد. جناب مسلم بن عقيل فرمود: اگر تو مرا به قتل رسانى همانا كه كار مهمّى نكرده اى ، چرا كه به تحقيق بدتر از تو بهتر از مرا مقتول ساخته اند و از اين گذشته تو هرگز فروگذار نخواهى كرد به ديگرى كشتن بدو قُبْح مُثْله و پليدى سرشت و غالب شدن را به طرف نانجيبى و بدين صفات مذمومه كسى از تو سزاوارتر نيست . پس آن نانجيب زبان بريده ، زبان به ناسزا برگشود كه اى ناسپاس ، اى مخالف ؛ بر امام زمان خود خروج كردى و عصاى مسلمانان را شكستى و فتنه را برانگيختى .

 

گفتى ، بجز اين نيست كه عصاى اجتماع مسلمين را معاويه پليد و فرزند عنيد او يزيد بشكستند و آنكه فتنه را در اسلام برانگيخت تو بودى و پدرت كه از نطفه غلامى بود از بنى عِلاج از طايفه ثَقيف و نام آن غلام (عبيد) بود. و مرا اميد چنان است كه خداى متعال شهادتم را بر دست بدترين مخلوقش ‍ روزى دهد. ابن زياد گفت : تو را نفست در آرزويى افكند كه خدا آن را از براى تو نخواست و در ميانه تو و اميدت ، حايل گرديد و آن مقام را به اهلش ‍ رسانيد.

 

 

واز طریق شیعه هم امده اما نه امر به کشتن :

أحمد بن محمد البرقي في (المحاسن): عن محمد بن علي

الحلبي، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: من خلع جماعة المسلمين قدر شبر خلع ربقة الايمان من عنقه .

کسی که به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان (عملا) دوری کند،ریسمان ایمان را از گردنش در آورده و به دور افکنده است

حتي از طريق عامه از ابوذر رض و حذيفه منافق شناس رض نيز مثل امام صادق ع روايت كرده اند:

من خالف جماعة المسلمين شبرا فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه (الحاكم عن أبى ذر)

 

من فارق الجماعة شبرًا فقد فارق الإسلام (البزار عن حذيفة)

عن على قال : الأئمة من قريش ومن فارق الجماعة شبرا فقد نزع ربقة الإسلام من عنقة (ابن أبى شيبه)

 

البته كه همه اين مشكلات از روز سقيفه شروع شد و تحريف آيات واحاديث رسول الله ص و خشونت وشمشير وتحريف ،‌تا امروز هم ادامه دارد و وزارت كشور سعودي اعلام ميكند بر اساس قران و روايات پيامبر ص شيخ نمر را كشتيم ؟! سنت نبوي كجا وسنت اموي كجا ؟!

 

اما ببينيم تحريف اين خبررا از جانب خلفاي غاصب :

 

امام امير المومنين ع بصراحت ميفرمايند كه مقصود از جماعت ، اهل حق هستند ولو اندك باشند نه اهل خلاف وفساد هر چند كه بسيار باشند :

معاني الاخبار: أبي، عن سعد، عن

البرقي، عن الحجال، عن ابن حميد رفعه قال: جاء رجل إلى أمير المؤمنين عليه السلام

فقال: أخبرني عن السنة والبدعة، وعن الجماعة وعن الفرقة، فقال أمير المؤمنين صلى

الله عليه: السنة ما سن رسول الله صلى الله عليه واله والبدعة ما احدث من بعده،

والجماعة أهل الحق وإن كانوا قليلا والفرقة أهل الباطل وإن كانوا كثيرا

امالي: الهمداني عن علي عن

أبيه عن نصر بن علي الجهضمي عن علي بن جعفر عن أخيه موسى عن آبائه عليهم السلام

قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: من فارق جماعة المسلمين فقد خلع ربقة

الاسلام من عنقه، قيل: يا رسول الله وما جماعة المسلمين ؟ قال: جماعة أهل الحق وإن قلوا .

امام باقر علیه السلام: پیامبر اکرم گفت: هر که از جماعت مسلمین دوری گزیند، بند اسلام را از گردن خود برداشته است؛ گفتند: ای پیامبر خدا، جماعت مسلمانان کدام است؟ گفت: جماعت پیروان  اهل حق، هر چند اندک باشند.

ودر اخبار صحيح ديگر هم فرموده بودند كه : علي مع الحق و الحق مع علي !

 

معاني الاخبار: أبي، عن سعد، عن البرقي، عن أبي يحيى الواسطي، عن عبد الله بن يحيى بن عبد

الله العلوي رفعه قال: قيل لرسول الله صلى الله عليه واله: ما جماعة امتك ؟ قال: من

كان على الحق وإن كانوا عشرة. سن: أبو يحيى الواسطي مثله

حتي از طريق خود اهل سنت دقيقا معني جماعت روشن است :

33424- عن سليم بن قيس العامرى قال : سأل ابن الكواء عليا عن السنة والبدعة وعن الجماعة والفرقة فقال يا ابن الكواء حفظت المسألة فافهم الجواب السنة والله سنة محمد  - صلى الله عليه وسلم -  والبدعة ما فارقها والجماعة والله مجامعة أهل الحق وإن قلوا والفرقة مجامعة أهل الباطل وإن كثروا (العسكرى) [كنز العمال 1644]

 

( وروى ابن ميثم البحراني في شرح نهج البلاغة : 1 / 289 ، أن رجلا سأل أمير المؤمنين عليه السلام فقال : يا أمير المؤمنين أخبرني من أهل الجماعة ومن أهل الفرقة ، ومن أهل السنة ومن أهل البدعة ؟ فقال : ويحك إذا سألتني فافهم عني ولا عليك أن لا تسأل أحدا بعدي : أما أهل الجماعة فأنا ومن اتبعني وإن قلوا ، وذلك الحق عن أمر الله وأمر رسوله صلى الله عليه وآله ، وأما أهل الفرقة فالمخالفون ليولمن اتبعني وإن كثروا .

وأما أهل السنة فالمتمسكون بما سنه الله ورسوله ، لا العاملون برأيهم وأهوائهم وإن كثروا ) !

ودر اين خبر هم امام علي ع بصراحت خودشان و اتباعشان را جماعت و فرقه حقه معرفي ميكنند !

 

علي بن محمد الخزاز في كتاب ( الكفاية ) في النصوص على عدد الأئمة ( عليهم السلام ) عن الحسين بن محمد بن سعيد ، عن محمد بن أحمد الصفواني ، عن مروان بن محمد السنجاري ، عن أبي يحيى التميمي ، عن يحيى البكاء ، عن علي ( عليه السلام ) قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : ستفترق امتي على ثلاث وسبعين فرقة ، فرقة منها ناجية ، والباقون هالكون ، والناجون الذين يتمسكون بولايتكم ، ويقتبسون من علمكم ، ولا يعملون برأيهم ، فاولئك ما عليهم من سبيل .وسائل الشيعه

پيامبرص فرمودند: يا ابالحسن امت‏ موسي7 به هفتاد و يك فرقه تقسيم شدن كه يك فرقه آن نجات يافته وبقيه آن گمراه واهل آتش اند. و امت‏ حضرت عيسي7 به هفتاد ودو فرقه تقسيم شدن كه يك فرقه آن نجات يافته وبقيه آن گمراه واهل آتش اند. و امت‏ من به هفتاد وسه فرقه تقسيم مي شون كه يك فرقه آن نجات يافته وبقيه آن گمراه واهل آتش اند. ازحضرت سوال شده كه ناجيه چه كسي است حضرت فرمود فرقه ناجيه فرقه‏اى است كه تمسك كند به آنچه كه تو و پيروانت و اصحابت بر آن هستند.

 

پيامبرص فرمود: «تفترق امتى فرقتين فتمرق بينهما مارقه فيقتلها اولى الطائفتين بالحقامت من به دو فرقه تقسيم مى‏شوند و فرقه‏اى از (دين) خارج مى‏شود و طايفه محق آن را مى‏كشد.

در اين روايت امت به دوفرقه تقسيم شده كه فرقه مارقه فرقه گمراه وديگري فرقه حق معرفي نموده است، باتوجه به اين كه روايت اشاره به جنك امام علي بامارقين دارد ولذا پيروان امام علي محقق ومقابل آن فرقه  گمراه حساب شده است.  

 

ودر صحيح بخاري و مسلم بصراحت رسول خدا ص امام علي ع وشيعيانش را بهترين گروه و فرقه و جماعت ميدانند :

 

وَيَخْرُجُونَ عَلَى خير فُرْقَةٍ مِنْ النَّاسِ قَالَ أَبُو سَعِيدٍ فَأَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ قَاتَلَهُمْ .بخاري

 

ودر سننن نسايي :

 

فلا يوجد فيه شئ سبق الفرث والدم آيتهم رجل أسوإحدى عضديه مثل ثدي المرأة أو مثل البضعة تدردر يخرجون على خير فرقة من الناس قال أبو سعيد فأشهد أني سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم وأشهد أن علي بن أبي طالب قاتلهم وأنا معه فأمر بذلك الرجل فالتمس فوجد فأتى به حتى نظرت إليه على نعت رسول الله صلى الله عليه وسلم الذي نعت .

همچنين در مشكل الآثار هم بهمين لفظ آمده است .

 

زَادَ الْبُخَارِيّ فَنَزَلَتْ { وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزك فِي الصَّدَقَات } . وَفِي رِوَايَة الْمُسْتَمْلِي عَلَى " خَيْر فُرْقَة مِنْ النَّاس " . وَفِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْ أَبِي سَعِيد أَيْضًا " أَنَّ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرَ قَوْمًا يَكُونُونَ فِي أُمَّته يَخْرُجُونَ فِي فُرْقَة مِنْ النَّاس , سِيمَاهُمْ التَّحْلِيق , قَالَ : هُمْ شَرّ النَّاس , أَوْ مِنْ شَرّ الْخَلْق يَقْتُلهُمْ أَدْنَى الطَّائِفَتَيْنِ إِلَى الْحَقّ قَالَ فَضَرَبَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَهُمْ مَثَلًا أَوْ قَالَ قَوْلًا الرَّجُل يَرْمِي الرَّمِيَّة.

الكتاب : تَهْذِيْبُ سُنَنِ أَبِي دَاودَ وَإيضاحِ مُشكِلاتِهِ

المؤلف : ابن قيّم الجوزية

 

 

 

 

قال رسول الله لعلي (ع) : جاء خير البرية انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضين(  رواه ابن جرير في تفسيره ذيل آيه  خير البرية وابونعيم وابن مردويه والديلمي عن جابر)

 

وشاهد لهذ االحديث  مارواه البخاري ومسلم  في  خوارج (عبد الله بن ذي الخويصرة التميمي) في حديث عن رسول الله  قال :

قوله "( يخرجونعلىخير فرقة من الناس ) ‏ وأشهد أن علياقتلهم  " وفي ذلك  الحديث دليل قاطع  علي ان عليا (ع) و اصحابه و شيعته  هم خير فرقة من الناس  بقول النبي  الاعظم  (ص) .

وفي مسند إبن حنبل أن عائشة قال لها مسروق: سألتك بصاحب هذا القبر ما الذي سمعت من رسول الله (يعني: في حق الخوارج) قالت سمعته يقول: إنهم شرّ الخلق والخليقة، يقتلهم خير الخلق والخليقة، وأقربهم عند الله وسيلة ... سنن الدارمي (كتاب الجهاد)، باب 39؛ مسند أحمد بن حنبل: 1/140، سنن ابن ماجه (المقدمة)، باب 12، حديث 170

 

يا علي ان الله قد غفر لك و لوا لديك و لاهلك و لشيعتك (ديلمي عن علي و ابو ايوب الانصاري)

ذكر العلامة المير محمد صالح الكشفي الترمذي في مناقب مرتضوي (ص 52 ط بمبئي بمطبعة المحمدي) نقل عن بحر المناقب ومناقب ابن مردويه عن زاذان رضي الله عنه قال : قال علي كرم الله وجهه : تفترق هذه الأمة على ثلاث وسبعين فرقة اثنتان وسبعون في النار وواحدة في الجنة وهم الذين قال الله تعالى : وممن خلقنا أمة يهدون بالحق وبه يعدلون وهم أنا وشيعتي (ومنهم) الشيخ سليمان القندوزي في ينابيع المودة (ص 109 ط اسلامبول)

 

عن عمرو بن ميمون قال : قدم معاذ بن جبل ونحن باليمن فقال يا أهل اليمن أسلموا تسلموا إنى رسول رسول الله إليكم قال عمرو فوقع له فى قلبى ابن حبان فلم أفارقه حتى مات فلما حضره الموت بكيت فقال معاذ ما يبكيك قلت أبكى على العلم الذى يذهب معك فقال إن العلم والإيمان باقيان إلى يوم القيامة عند عبد الله بن مسعود وعبد الله بن سلام فإنه عاشر عشرة فى الجنة وسلمان الخير وعويمر أبى الدرداء فلحقت بعبد الله بن مسعود فذكر وقت الصلاة فذكرت ذلك لعبد الله بن مسعود فأمرنى بما أمره به رسول الله  - صلى الله عليه وسلم -  أن أصلى لوقتها واجعل صلاتهم تسبيحا فذكرت له فضيلة الجماعة فضرب على فخذى وقال ويحك إن جمهور الناس فارقوا الجماعة إن الجماعة ما وافق طاعة الله (ابن عساكر)

قال يا عمرو بن ميمون قد كنت أظنك من أفقه أهل هذه القرية تدري ما الجماعة قال قلت لا قال إن جمهور الجماعة الذين فارقوا الجماعة ، الجماعة ما وافق الحق وإن كنت وحدك وفي رواية قال ويحك إن جمهور الناس فارقوا الجماعة إن الجماعة ما وافق طاعة الله عز و جل قال حميد بن زنجويه قال نعيم بن حماد في هذا الحديث يعني إذا فسدت الجماعة فعليك بما كانت عليه الجماعة قبل أن تفسد وإن كنت وحدك فإنك أنت الجماعة حينئذ

الكتاب : تهذيب الكمال

المؤلف : يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي

 

ودر اين خبر هم ابن مسعود رض بخوبي پرده از خيانت حزب سقيفه در تغيير الفاظ ومعني كلمات رسول الله ص بر ميدارد وميگويد كه اكثريت صحابه ومردم  از حق يعني امام علي ع رو گرداندند وجدا شدند ، جماعت اهل حق و اطاعت خداي متعال است ولو يك نفر باشد !

 

همچنين :

أخرج البخاري (3603)، ومسلم (1846) -واللفظ له- عن ابن مسعود -رضي الله عنه- قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: إِنَّهَا سَتَكُونُ بَـعْدِي أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُـنْــكِرُونَهَا، قَالُوا : يَا رَسُولَ الله، كَيْفَ تَأْمُرُ مَنْ أَدْرَكَ مِنَّا ذَلِكَ؟ قَالَ: تُؤَدُّونَ الْـحَقَّ الَّذِي عَـلَيْـكُمْ وَتَسْأَلُونَ الله الَّذِي لَــــكُمْ.

 

تُؤَدُّونَ الْـحَقَّ الَّذِي عَـلَيْـكُمْ وَتَسْأَلُونَ الله الَّذِي لَــــكُمْ  يعني چه ؟

 

عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما قال انه كان ذات يوم عند رسول الله صلى الله عليه وسلم مع نفر من أصحابة فأقبل عليهم رسول الله فقال يا هؤلاء ألستم تعلمون أني رسول الله إليكم قالوا بلى نشهد أنك لرسول الله قال ألستم تعلمون أن الله جل وعلا ذكر في كتابه أن من أطاعني فقد أطاع الله قالوا بلا نشهد أن من أطاعك فقد أطاع الله وأن من طاعة الله طاعتك فقال إن من طاعة الله أن تطيعوني وأن من طاعتي أن تطيعوا أئمتكم أطيعوا أئمتكم (رواه الإمام احمد)

 

عن حذيفه رضي الله عنه قال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من فارق الجماعة واستذل الإمارة لقي الله عز وجل ولا وجه له عنده (رواه الإمام احمد)

 

جماعتي كه بدنبال دنيا وامارتش باشد مايه بدبختي است !

 

عن حذيفة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( أيما رجل استعمل رجلاً على عشرة أنفس علم أن في العشرة أفضل ممن استعمل فقد غش الله ورسوله وغش جماعة المسلمين ) رواه أبو يعلى

آيا امير المومنين ع افضل نبود ؟!

وخلفاي راشدين هم در كلام پيامبر ص مقصود همان 12 امام هستند كه اويان آنرا بر خلفاي غاصب تشبيه كردند !

 

62. ابن مردويه، بإسناده عن عبداللَّه بن مسعود، قال: قال النبيّ (ص): «يابن مسعود، إنّه قد نزلت في عليّ آية:

(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَآصَّةً)

وأنا مستودعكها ومسمّ لك خاصة الظلمة، لكن لاأقول واعياً وعنّي له مؤدّياً، من ظلم عليّاً مجلسي هذا فهو كمن جحد نبوّتي، ونبوّة من كان قبلي».

فقال له الراوي: يا أبا عبدالرحمان، أسمعت هذا من رسول اللَّه (ص)؟ قال: نعم. قلت له: كيف وأتيت الظالمين؟! قال: لاجرم، جنيت عقوبة عملي، وذلك أنّي لم استأذن إمامي كما استأذنه جندب وعمّار وسلمان، وأنا استغفراللَّه وأتوب إليه.

 

20646 - أخبرنا عبد الرزاق عن أبيه عن ميناء عن عبد الله بن مسعود قال كنت مع النبي صلى الله عليه و سلم ليلة وفد الجن قال فتنفس فقلت ما شأنك يا رسول الله قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قلت فاستخلف قال من قلت أبو بكر قال فسكت ثم مضى ساعة ثم تنفس قال فقلت ما شأنك قال نعيت إلى نفسي يا بن مسعود قال قلت فاستخلف قال من قلت عمر قال فسكت ثم مضى ساعة ثم تنفس قال فقلت ما شأنك قال نعيت إلي نفسي يا بن مسعود قال قلت فاستخلف قال من قلت علي بن أبي طالب قال أما والذي نفسي بيده لئن أطاعوه ليدخلن الجنة أجمعين أكتعين . الكتاب: المصنف

المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري اليماني الصنعاني (المتوفى: 211هـ)

 


عبد الله ابن مسعود از رسول خدا (ص)  نقل کرده است که فرمودند : گمان مي کنم که مرگ من نزديک شده است ؛ عرضه داشتم : اي رسول خدا آيا ابو بکر را به جانشيني تعيين نمي کنيد؟ پس از من روي برگرداندند و چنين به نظر من رسيد که ايشان با اين کار موافق نيستند ؛ پرسيدم :آيا عمر را تعيين نمي کنيد ؟ باز روي از من برگرداندند و چنين به نظر من رسيد که با اين کار موافق نيستند ؛ گفتم : اي رسول خدا ، آيا علي را به جانشيني تعيين نمي فرماييد ؟ پاسخ دادند : همين است قسم به خدايي که جز او نيست ؛ اگر با او بيعت کنيد و از او اطاعت نماييد همه شما را قطعا به بهشت رهنمون خواهد ساخت .


[عبد الله بن مسعود مي گويد : در شب آمدن جنيان به حضور ايشان ، در کنار حضرت بودم ؛ پس حضرت نفس عميقي کشيدند ؛ عرض کردم : چه شده است ؟ فرمودند : خبر رحلتم به من داده شده است ؛ گفتم : اي رسول خدا آيا جانشين تعيين نمي فرماييد ؟ فرمودند : چه کسي را ؟ پاسخ دادم : ابو بکر ؛ پس حضرت سکوت فرمودند ؛ مدتي گذشت ؛ دوباره حضرت نفس عميقي کشيدند ؛ گفتم چه شده است اي رسول خدا ؟ دوباره پاسخ دادند به من خبر رحلتم داده شده است اي ابن مسعود ؛ عرض کردم : جانشين خود را تعيين بفرماييد ؛ فرمودند : چه کسي را ؟ گفتم : عمر ؛ پس مدتي سکوت فرمودند و دوباره نفس عميقي کشيدند ؛ عرضه داشتم چه شده است ؟ پاسخ دادند : خبر رحلتم را به من داده اند ؛ گفتم اي رسول خدا جانشين خويش را تعيين بفرماييد ؛ فرمودند : چه کسي ؟ عرضه داشتم : علي بن ابي طالب ؛ فرمودند : قسم به کسي که جانم در دست اوست اگر او را اطاعت کنند همه ايشان را كلا به بهشت خواهد برد.

 

 

 

وَأما حَدِيث ابْن مَسْعُود: أَنْبَأَنَا زَاهِرُ بْنُ طَاهِرٍ قَالَ أَنْبَأَنَا أَبُو بَكْرٍ الْبَيْهَقِيُّ قَالَ أَنْبَأَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدَكَ الشَّعْبِيُّ أَبُو أَحْمَدَ الْجُرْجَانِيُّ، وَاسْمُ عَبْدَكَ عَبْدُ الْكَرِيمِ، وَكَانَ إِمَامَ أَهْلِ التَّشَيُّعِ فِي زَمَانِهِ، قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الْفَقِيهُ الْقَمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ شُجَاعٍ الثَّلْجِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ عُمَرَ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ قَالَ قَالَ الأَعْمَشُ: تُرِيدُ أَنْ أُحَدِّثَكَ بِحَدِيثٍ لَا غُبَارَ عَلَيْهِ؟ قُلْتُ نَعَمْ.

قَالَ حَدَّثَنى أَبُو وَائِل عَن عبد الله بن مسعود قَالَ حَدَّثَنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ جِبْرِيلَ أَنَّهُ قَالَ لِي: " يَا مُحَمَّدُ عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ ".الموضوعات ابن الجوزي

 

عن ابن مسعود قال قرأت على رسول الله (صلى الله عليه وسلم) تسعين سورة وختمت القران على خير الناس بعده فقيل له من هو قال علي بن أبي طالب

 

ابن عساكر في تاريخه

 

 

 

از حذيفه هم قريب به اين متن وارد شده اما اصل متن بهمين روايت ابن مسعود است كه در روايت حذيفه دستبرد وتحريف صورت گرفته :

 

أخبرنا أبو الحسن بن قبيس نا وأبو منصور بن زريق أنا أبو بكر الخطيب أنا البرقاني أنا أبو الحسين عبد الله بن إبراهيم بن بيان الزبيبي نا الحسن بن علوية القطان نا أبو الصلت الهروي عبد السلام بن صالح نا عبد الله بن نمير ناسفيان نا شريك عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن حذيفة قال

 ذكرت الإمارة او الخلافة عند النبي صلى الله عليه وسلم فقال إن وليتموهاأبا بكر وجدتموه ضعيفا في بدنه قويا في أمر الله وإن وليتموها عمر وجدتموه قويا في أمر الله قويا في بدنه وإن وليتموها عليا وجدتموه هاديا مهديا يسلك بكم على الطريق المستقيم

 

وأنا أبو حامد نا حمدان السلمي نا عبد الرزاق أنا النعمان بن أبي شيبان عن سفيان الثوري عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن حذيفة قال

 قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن وليتموها أبا بكر فزاهد في الدنيا راغب في الاخرة وفي جسمه ضعف وإن وليتموها عمر فقوي أمين لا تأخذه في الله لومة لائم وإن وليتموها عليا يقيمكم على صراط مستقيم

 

أخبرنا أبو القاسم زاهر بن طاهر أنا أبو الحسين أحمد بن محمد بن عبدالرحمن الكيال المقرىء أنا أبو نصر محمد بن علي بن الفضل الخزاعي أنا أبو بكر محمد بن الحسين بن الحسن القطان أنا أحمد بن يوسف نا عبدالرزاق أنا النعمان بن أبي شيبة عن الثوري عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن حذيفة قال

 قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن وليتموها أبو بكر فزاهد في الدنيا راغب في الآخرة وفي جسمه ضعف وإن وليتموها عمر فقوي أمين لا تأخذه في الله لومة لائم وإن وليتموها عليا يقيمكم على طريق مستقيم

 

 

وابن قيم جوزيه شاگرد اول بن تيميه بصراحت ميگويد احمد حنبل به تنهايي جماعت وبر حق بود وجمهور مردم بر باطل :

 

وَقَدْ شَذَّ النَّاسُ كُلُّهُمْ زَمَنَ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ إلَّا نَفَرًا يَسِيرًا؛ فَكَانُوا هُمْ الْجَمَاعَةُ، وَكَانَتْ الْقُضَاةُ حِينَئِذٍ وَالْمُفْتُونَ وَالْخَلِيفَةُ وَأَتْبَاعُهُ كُلُّهُمْ هُمْ الشَّاذُّونَ، وَكَانَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ وَحْدَهُ هُوَ الْجَمَاعَةُ، وَلَمَّا لَمْ يَتَحَمَّلْ هَذَا عُقُولُ النَّاسِ قَالُوا لِلْخَلِيفَةِ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَتَكُونُ أَنْتَ وَقُضَاتُك وَوُلَاتُك وَالْفُقَهَاءُ وَالْمُفْتُونَ كُلُّهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ وَأَحْمَدُ وَحْدَهُ هُوَ عَلَى الْحَقِّ؟ فَلَمْ يَتَّسِعْ عِلْمُهُ لِذَلِكَ؛ فَأَخَذَهُ بِالسِّيَاطِ وَالْعُقُوبَةِ بَعْدَ الْحَبْسِ الطَّوِيلِ؛ فَلَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ، مَا أَشْبَهَ اللَّيْلَةَ بِالْبَارِحَةِ، وَهِيَ السَّبِيلُ الْمَهْيَعُ لِأَهْلِ السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ حَتَّى يَلْقَوْا رَبَّهُمْ،

الكتاب: إعلام الموقعين عن رب العالمين

المؤلف: محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد شمس الدين ابن قيم الجوزية (المتوفى: 751هـ)

 

ودر قرآن هم ابراهيم ع به تنهايي يك امت است .

 

اما امويان خائن بقيه حديث رسول الله ص را قيچي كردند تا مشروعيت حكومت كثيف خود را توجيه سازند !

شعار شیخ نمر رحمه الله : الحاکم الظالم مبغوض .

معني جماعت از زبان خليفه :

وقد خطب أمير المؤمنين عمر بن الخطاب فقال: عليكم بالجماعة وإياكم والفرقة.. فإن الشيطان مع الواحد وهو من الاثنين ابعد، ومن اراد بحبوحة الجنة فليلزم الجماعة !

معاويه هم كلمه جماعت را بر خودش منطبق كرد و احاديث رسول الله ص را ناقص وتحريف وسانسور تا مردم جاهل حقانيت امير المومنين ع ومعنی جماعت را نفهمند ....

 

 

 

 

وبا دقت در احادیث صحیح بخاری ومسلم و... می بینیم که امام علی ع و سیده زنان س از جماعت فاصله گرفتند نه یک وجب بلکه  بیعتی هم نکردند پس یا امام علی ع کافر است چون بنص بخاری 6 ماه بیعت نکرد و حضرت فاطمه هم بمرگ جاهلی شهید شد چون بنص بخاری با غضب بر ابوبکر جان سپرد یا اینکه مقصود پیامبر ص از جماعت وبیعت با امام ، فقط ائمه معصوم اثنی عشری بودند .

 

 پس بخوبی روشن است که مقصود رسول خدا ص از این اخبار ، لزوم جماعت با امامی حق است که منصوب  من الله است نه هر امام ظالم ومسرفی .

 

عربستان بر اساس سنت اموی یا همان احادیث امویان ، حکم اعدام شیخ ‫#‏نمر را صادر کرد اما ببینیم تحریفات این حدیث را که حتی خود علمای سنی کامل آنرا آورده اند که رسول خدا ص معنی ‫#‏جماعت را بخوبی برای مردم مشخص کردند اما بعدا معاویه حدیث را ناقص کرد تا معنی جماعت را برخود وخلفای سقیفه منطبق سازد و از امام علی ع و 11 امام بعدی معنی جماعت را بر گرداند :

 

ألا لا طاعةَ لمخلوق في معصية الخالق.

 

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَرْزُوقٍ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ زُبَيْدٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ عُبَيْدَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ جَيْشًا وَأَمَّرَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَيُطِيعُوا، فَأَجَّجَ نَارًا وَأَمَرَهُمْ أَنْ يَقْتَحِمُوا فِيهَا، فَأَبَى قَوْمٌ أَنْ يَدْخُلُوهَا وَقَالُوا: إِنَّمَا فَرَرْنَا مِنَ النَّارِ، وَأَرَادَ قَوْمٌ أَنْ يَدْخُلُوهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: "لَوْ دَخَلُوهَا أَوْ دَخَلُوا فِيهَا لَمْ يَزَالُوا فِيهَا". وَقَالَ: "لَا طَاعَةَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ" , (د) 2625 [قال الألباني]: صحيح

 

حتی خدای متعال هم فرمود : وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ {الشعراء/151}

 

 

پس لعن وبیل بر آنانکه باعث اول این فجایع شدند ! و اذناب آنان که دین رسول خدا ص را تحریف وموافق میل خود تغییر دادند وتفسیر میکنند .

 

نقش عقايد یهود در تثبیت خلافت حزب سقیفه

 

 

 

 

فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {النور/63}


آنها كه مخالفت فرمان محمد ص مى كنند بايد از اين بترسند كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد.

 

 

تنازع بقا درجنگل سقیفه ! هر که زورش بیش ...

 

 

اختلاف مبنایی عامه وخاصه که نتیجه تفسیر وقرائت مختلف از دین اسلام وقرآن است در قاعده : الحق لمن غلب : یا همان شمشیر یا استیلای بزور وتزویر وجبر که اهل سنت بدان تمسک جسته اند برخاسته از تعالیم تورات است که توسط خلفای یهودی در بین مسلمین تزریق گشت و امروز هم دستمایه گروههای جهادی سنی مثل داعش وطالب والقاعده و بوکو حرام و.... گردیده است .

 

خلاصه :

 

تقلب (تحريف حقايق به تزویر ) و تغلب (تسلط واستيلاي بزور) دو اصل اساسي حزب سقيفه  :

 

 

در حالیکه ائمه شیعه علیهم السلام بکرات چنین سیاستی را خلاف فطرت وسنت خدای متعال دانستند چون اکراه واجباری در دین نیست و اگر خداوند میخواست خودش همگان را مومن میکرد بنص آیات قران .

وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ {يونس/99}

 

وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ {الأنعام/35}

 

حتی رسول خدا ص بنص حدیث صحیح فرمودند : الحق مع علی : نه الحق لمن غلب !!!!!

 

امام علی ع هم این تفکر را ابطال نمودند :

 

امیر مومنان میفرماید : «أَتَأمُرُونى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ فيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيهِ؟! وَاللهِ لا أَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمَيرٌ وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِىْ السَّماءِ نَجْماً; آيا به من توصيه مى كنيد كه براى پيروزى خود، از جور و ستم در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم استمداد جويم (و اموال بيت المال را بناحق، به اين و آن بدهم؟) به خدا سوگند! تا جان در تن دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز دست به چنين كارى نمى زنم.»(خطبه126)


حضرت به كسانى كه سياست آن حضرت را با سياست معاويه مقايسه مى كردند، مى فرمايد: «وَاللهِ! ما مُعاويَةُ بِأدْهَى مِنّْى لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ وَ لَوْلا كِراهِيةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى الْنّاسِ; به خدا سوگند! معاويه، از من سياستمدارتر نيست، امّا او (براى پيشبرد اهداف شخصى خود وتسلط بهرقيمتنيرنگ مى زند و مرتكب انواع گناه مى شود و اگر از خدعه و نيرنگ بيزار نبودم، من، از سياستمدارترين مردم بودم.»(خطبه 200

 

اما تفصیل :

 

 

 

إِلاَّ الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىَ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ أَوْ جَآؤُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُونَكُمْ أَوْ يُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً {النساء/90}

 

مگر آنها كه با كسانى كه با شما هم پيمانند، پيمان بسته ، يا آنها كه به سوى شما مى آيند و از پيكار با شما يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و نه توانائى مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد آنها را بر شما مسلط مى كند تا با شما پيكار كنند، بنابراين اگر از شما كناره گيرى كردند و با شما پيكار ننمودند (بلكه ) پيشنهاد صلح كردند خداوند به شما اجازه نمى دهد كه متعرض آنان شوى

 

 

جهاد اسلام براى سلطه و تحميل عقيده نيست ، بلكه براى دفع شرّ و موانع است . پس اكنون كه آنان از شما دست برداشته اند شما تعرّض بر آنان نكنيد و اگر متعرّض شويد ممكن است خداوند به آنان نيرو دهد و شما را قلع و قمع نمايند. (و لو شاء اللّه .... لسلطهم....)

 

تنازع بقا جنگل در اسلام اموی .....

 

روز سقیفه یک روز نبود بلکه ثمره برنامه ریزی یهود ومنافقینی بود که از ابتدای ظهور اسلام در صدد نابودی وتحریف آن بودند گاهی با نقشه ترور حضرت محمد ص گاهی هم جنگ نرم فرهنگی مسجد ضرار وتحریف وسانسور وجعل احادیث دروغ و خشن به رسول الله ص .

 

باخشونت وشمشیر وتزویربر گرده عوام کالانعام مسلط شدند بعد هم برای توجیه و مشروعیت بخشی به حکومت غصبی ادعای جبر کردند وگفتند حق با کسی است که پیروز میشود ! یعنی حق با یزید است نه امام حسین ع  ووظیفه امام حسین ع تمکین در برابر یزید بود وچون بر امام زمانش خروج نمود مستحق کشتن !

امروز هم همان تفکرعفن وعقیده نجس دوباره سر برآورده و ادعای خلافت اسلامی ! (در اصل اموی = یهودی) دارد .

 

في رواية عبدوس بن مالك القطان - " ومن غلبهم بالسيف حتى صار خليفة وسمي أمير المؤمنين لا يحل لأحد يؤمن بالله واليوم الآخر أن يبيت ولا يراه إماماً عليه، براً كان أو فاجراً، فهو أمير المؤمنين ".

 

قال أحمد في رواية إسحاق بن إبراهيم: " الإمام الذي يجتمع [قول أهل الحل والعقد] عليه كلهم". يقول: هذا إمام. وظاهر هذا أنها تنعقد بجماعتهم. وروي عنه ما دل على أنها تثبت بالقهر والغلبة، ولا تفتقر إلى العقد. فقال في رواية عبدوس بن مالك العطار " ومن غلب عليهم بالسيف حتى صار خليفة وسمي أمير المؤمنين فلا يحل لأحد يؤمن بالله واليوم الآخر أن يبيت ولا يراه إماماً، براً كان أو فاجراً". وقال أيضاً في رواية أبي الحرث - في الإمام يخرج عليه، من يطلب الملك، فيكون مع هذا قوم ومع هذا قوم - " تكون الجمعة مع من غلب". واحتج بأن ابن عمر صلى بأهل المدينة في زمن الحرة. وقال " نحن مع من غلب".

الكتاب : الأحكام السلطانية للفراء

المؤلف : القاضي أبو يعلى ، محمد بن الحسين بن محمد بن خلف ابن الفراء (المتوفى : 458هـ)

 

 

 

عبدوس ابن مالک عطار چنین نقل می‌کند که امام احمد گفته است: «اگر کسی با شمشیر بر مردم غلبه پیدا کند و خلیفه و امیرمومنان نامیده شود بر هر فردی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد جایز نیست که شب را به صبح بیاورد و او را به امامت نشناسد !!!! چه امیر نیکوکار باشد یا فاسد.» و نیز در روایت این الحرث از قول احمد چنین آمده است:«اگر کسی در طلب حکومت بر امامی شورش کرد و عده‌ای با امام بودند و عده‌ای دیگر با شورشگر، نماز جمعه(که یکی از وظایف امام است) با امامت فرد پیروز برگزار می‌شود. ابن‌حنبل برای اثبات این ادعا دلیل دیگری آورده است که عبدالله عمر در زمان جنگ حره در مدینه نماز جماعت برگزار کرد و گفت«ما با کسی هستیم که غالب شود.» (ابویعلی، صص 24-23)

 

بنابراین به نظر قاضی ابویعلی، قهر و غلبه به تنهایی موجد مشروعیت حکومت است و نیازی به عقد و بیعت نیست و برای این نظر دو دلیل اقامه می‌کند. 1- اطلاق روایت ابن عمر که گفته«نحن مع من غلب» و مقید به بیعت مردم نیست.2- اگر امامت و خلافت همانند بیع و سایر عقود نیاز به عقد و ایجاب و قبول مردم داشته باشد باید فسخ و عزل خلافت هم به دست مردم و یا خود خلیفه باشد. و چون ثابت شده که اینها چنین حقی ندارند پس در وضع خلافت و خلیه شدن نیازی به عقد نیست و تنها قهر و غلبه کافی در مشروعیت آن می‌باشد.

موفق الدین عبدالله بن قدامه حنبلی(620-540 ه.ق) در المغنی که کتاب فقه استدلالی حنبلی است در بحث بغات آورده است: «اگر کسی بر امام خروج کرد و او را سرنگون کرد و پیروز شد و مردم را با زور و شمشیر تحت فرمان خویش درآورد و مردم به اطاعت و فرمانبرداری او گردن نهادند و تبعیت کردند و از او پیروی کردند او امام جامعه می‌گردد و جنگ علیه وی و خروج بر او حرام است. چرا که عبدالملک مروان بر]عبدالله[ بن‌زبیر شورید و او را کشت و بر کشور و مردمش استیلا یافت تا جایی که مردم خواه و ناخواه با او بیعت کردند. که در این صورت وی امام و خروج علیه وی حرام است. (ابن‌قدامه حنبلی، 1929، ص 52)

تفتازانی هم می‌نویسد:« زمانی که امام بمیرد و کسی که جامع شرایط امامت است بدون بیعت و جانشینی متصدی مقام امامت گردد و با زور و شوکت بر مردم غلبه یابد،‌ خلافت برای او منعقد می‌شود و اظهر این است که اگر او فاسق یا جاهل باشد نیز چنین خواهد بود و او فقط در عمل خود گناهکار می‌باشد و اطاعت امام واجب است تا زمانی که با حکم شرع مخالفت نکند چه عادل باشد و چه جائز.»(تفتازانی، 1305 ق، صص 272-271)

به هر حال حکومت مبتنی بر زور و استیلا، صرفنظر از حامیان ایدئولوژیک و تئوری‌پردازان این نظریه، واقعیتی است که بویژه بعد از خلافت راشیدن، به وجود آمد.

ابوالعلا معرّی شاعر معروف سده چهارم هجری نیز با عنایت به این واقعیت تاریخی می‌گوید:

الدهر و کالدهر و الایام واحدة           والناس کالناس و الدنیا لمن غالباً

 

«و لو شاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعاً، افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین.»(یونس، آیه 99) یعنی ]ای رسول ما[ اگر خدای تو می‌خواست اهل زمین همه یکسره ایمان می‌آوردند. آیا تو می‌خواهی که با جبر و اکراه همه مردم را مؤمن و خداپرست کنی. احادیث و روایاتی نیز موجود است که بر نفی استیلا و تغلب و لزوم جلب رضایت مردم در اعمال قدرت سیاسی دلالت دارد:

حضرت علی(ع) علیرغم آنکه بر مردم حق ولایت داشت، در همین رابطه به نقل از پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «که پیامبرخدا با من پیمانی بست و فرمود ای پسر ابیطالب زمامداری امت من در حقیقت مال تست، پس اگر مردم با رضا و رغبت تو را به ولایت خویش برگزیدند و با خشنودی به گرد تو آمدند،‌ ولایت آنان را بر عهده‌ گیر و اگر در خلافت تو اختلاف کردند،‌ آنان را به آنچه در آن هستند واگذار، خدا هم برای تو گشایشی قرار خواهد داد که مسئولیت نداشته و مثاب باشد.» (ابن‌طاووس، 1412ق، ص 180)

نقل شده است که:«نهی رسول الله(ص) ان یؤم الرجل قوماً الا باذنهم»(مجلسی، ج 32، ص 358) رسول خدا(ص) نهی فرمود از اینکه مردی امامت قومی را بدون اجازه و رضایت آنها برعهده گیرد.

روایت فوق گرچه در مورد امامت جماعت وارد شده است لیکن به طریق اولی می‌توان در رابطه با رهبری جامعه نیز آن را تعمیم و مورد استناد قرار داد.

بعد از جریان سقیفه و انتخاب ابوبکر به عنوان حاکم جامعه، زمانی که ابوسفیان خواست با حضرت علی(ع) بیعت نماید قسم یاد کرد اگر آن حضرت بخواهد،‌ شهر را علیه ابوبکر از سواره و پیاده و مردان جنگاور پر خواهد کرد تا حکومت را به علی‌(ع) بسپارد؛‌ امّا امام علی(ع) پیشنهاد وی را نمی‌پذیرد {هرچند که امکان فتح وغلبه میداد ) و او را ملامت می‌کند. (ابن‌ابی‌الحدید،1959،ص222)

حضرت امام رضا(ع) نیز از قول پیامبر(ص) می‌فرماید: «کسی که به نزد شما بیاید و در نظر داشته باشد جماعت شما را متفرق و امر امت را غصب کند و بدون مشورت بر مردم حکومت کند او را به قتل برسانید.»(شیخ‌صدوق، 1373، ج 2، ص 107)

بنابراین با توجه به مطالب فوق روشن و مشخص شد که اعمال قوه قهریه و سرکوب و استیلا راه شرعی و عقلی تحقق ولایت و حکومت نمی‌باشد.

 

2. غالب فقها و علمای اهل سنت در ارائه نظریات و فتاوای خود در خصوص مشروع دانستن استیلا و حکومت تغلبیه، هیچ گونه دلیلی از عقل و یا از کتاب و سنت رسول‌الله(ص) ارائه نکرده‌اند،‌ بلکه صرفاً به عمل صحابه]ای همچون عبدالملک[ استناد جسته‌اند که کسی قائل به عصمت آنها نیست و لذا خود عمل صحابی محتاج و مفتقر به دلیل متقن از عقل و شرع می‌باشد و بنابراین چنین استدلالی نمی‌تواند مورد قبول واقع ‌شود.

3. از آنجا که خلفا و سلاطین اموی و عباسی علاوه بر نداشتن شرایط رهبری و امامت، غاصب امر حکومت بوده‌اند؛ و همواره شیعیان بدین امر اعتراض داشته و اهل البیت‌(ع) را مستحق ولایت و حکومت بر مسلمین و منصوب و منصوص از جانب خداوند دانسته‌اند؛ لذا نویسندگان و فقها و محدثین سنی مذهب غالباً درصدد توجیه ایدئولوژیک وضع موجود و مشروعیت آرایی حکومتهای وقت برآمده و در مقابل نظریه نصب الهی شیوه‌هایی نظیر «تسلط به قهر و غلبه» یا «ولایت‌عهدی» یا «بیعت اندک» را مطرح و در انعقاد امامت جامعه کافی و وافی دانسته، و با تمسک به احادیث و روایات جعلی و ساختگی و انتساب آنها به پیامبر اکرم(ص) در اثبات نظریات خود کوشیده‌اند.

نظیر این روایت صحیح مسلم که پیامبر به حذیفه می‌گوید: «بعد از من امامانی خواهند آمد که به مسیر و راه من، هدایت نشده و به شیوه من عمل نمی‌کنند و در بین آنها مردانی قیام می‌کنند که قلوب آنها دلهای شیطان است در پیکره انسان. بعد حذیفه از رسول الله می‌پرسد که اگر آن زمان را درک کردم چه کنم؟ پیامبر فرمود: حرف امیر را بشنو و از او اطاعت کن هر چند بر پشتت بکوبد و مالت را به زور تصاحب کند. پس به حرف او گوش ده و از او اطاعت کن.»(نیشابوری، ص 1992، ج 3، ص 1476)

شایان ذکر است که علاوه بر این دسته از محدثین اهل سنت که با هدف تطهیر خلفای غاصب به جعل و انتشار چنین روایات و فتاوایی پرداخته‌اند؛‌ گروهی دیگر از دانشمندان که بیشتر سیاستنامه‌نویس هستند به رسم معمول فریفته جاه و مقام و ثروت و مطامع مادی و زر و زور حکام شده‌اند و با آرای سیاسی خود حکومتهای تغلبیه را مشروع دانسته و اطاعت از آنها را واجب دانسته‌اند.

این گروه از اندیشمندان در شرایطی که به شدت تحت تأثیر حکام زورگو و ستمگر وقت بوده‌اند، روشن است که برداشتی آرمانخواهانه از حکومت ارائه نکرده‌اند و به بیان احکام واقعی شریعت نپرداخته‌اند. بلکه محور اصلی بحث آنها مشروعیت‌آرایی حکام غاصب و بهترین شیوه حفظ قدرت سیاسی بوده است

 

http://danesh.journals.isu.ac.ir/article_77_16.html

 

 

شیخ الاسلام  ابن تیمیه در منهاج السنه اش نوشته :

 

وَقَالَ فِي رِوَايَةِ إِسْحَاقَ بْنِ مَنْصُورٍ  ، وَقَدْ سُئِلَ عَنْ حَدِيثِ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - " «مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» "  مَا مَعْنَاهُ؟ فَقَالَ: تَدْرِي مَا الْإِمَامُ؟ الْإِمَامُ الَّذِي يُجْمِعُ عَلَيْهِ الْمُسْلِمُونَ، كُلُّهُمْ يَقُولُ: هَذَا إِمَامٌ؛ فَهَذَا مَعْنَاهُ......

 

 

فَمَنْ قَالَ إِنَّهُ يَصِيرُ إِمَامًا بِمُوَافَقَةِ وَاحِدٍ أَوِ اثْنَيْنِ أَوْ أَرْبَعَةٍ، وَلَيْسُوا هُمْ ذَوِي الْقُدْرَةِ وَالشَّوْكَةِ، فَقَدْ غَلِطَ؛ كَمَا أَنَّ مَنْ ظَنَّ أَنَّ تَخَلُّفَ الْوَاحِدِ أَوِ الِاثْنَيْنِ وَالْعَشَرَةِ يَضُرُّهُ، فَقَدْ غَلِطَ.

وَأَبُو بَكْرٍ بَايَعَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ، الَّذِينَ هُمْ بِطَانَةُ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وَالَّذِينَ بِهِمْ صَارَ لِلْإِسْلَامِ قُوَّةٌ وَعِزَّةٌ، وَبِهِمْ قَهَرَ الْمُشْرِكُونَ، وَبِهِمْ فُتِحَتْ جَزِيرَةُ الْعَرَبِ، فَجُمْهُورُ الَّذِينَ بَايَعُوا رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - هُمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ. وَأَمَّا كَوْنُ عُمَرَ أَوْ غَيْرِهِ (1) سَبَقَ إِلَى الْبَيْعَةِ، فَلَا بُدَّ فِي كُلِّ بَيْعَةٍ (2) مِنْ سَابِقٍ، وَلَوْ قُدِّرَ أَنَّ بَعْضَ النَّاسِ كَانَ كَارِهًا لِلْبَيْعَةِ، لَمْ يَقْدَحْ ذَلِكَ فِي مَقْصُودِهَا، فَإِنَّ نَفْسَ الِاسْتِحْقَاقِ لَهَا ثَابِتٌ بِالْأَدِلَّةِ الشَّرْعِيَّةِ الدَّالَّةِ عَلَى أَنَّهُ أَحَقُّهُمْ بِهَا، وَمَعَ قِيَامِ الْأَدِلَّةِ الشَّرْعِيَّةِ لَا يَضُرُّ مَنْ خَالَفَهَا، وَنَفْسُ حُصُولِهَا وَوُجُودِهَا ثَابِتٌ بِحُصُولِ الْقُدْرَةِ وَالسُّلْطَانِ، بِمُطَاوَعَةِ (3) ذَوِي الشَّوْكَةِ.

فَالدِّينُ الْحَقُّ لَا بُدَّ فِيهِ مِنَ الْكِتَابِ الْهَادِي وَالسَّيْفِ النَّاصِرِ،(شمشیر ناصر است) كَمَا قَالَ تَعَالَى: {لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ} [سُورَةُ الْحَدِيدِ: 25]

 

 

آخه نادان اگر امام کسی باشد که مسلمین بر وی اجماع کرده باشند دیگر چه معرفتی میخواهد ؟!  همه دارند میبینند و میشناسند امامشان را !!!! یعنی رسول خدا ص بیکار بود که اینهمه تاکید روی شناخت امام کرد ؟؟!!!!!

 

وصلاة الجمعة خلفه وخلف من ولَّى جائزة تامة ركعتين، من أعادهما فهو مبتدع تارك للآثار مخالف للسنة ليس له من فضل الجمعة شيء، إذا لم ير الصلاة خلف الأئمة من كانوا برهم وفاجرهم، فالسنة أن تصلي معهم ركعتين من أعادهما فهو مبتدع، وتدين بأنها تامة ولا يكن في صدرك من ذلك شك.

ومن خرج على إمام المسلمين وقد كان الناس اجتمعوا عليه وأقروا له بالخلافة بأي وجه كان بالرضا أو بالغلبة فقد شق هذا الخارج عصا المسلمين وخالف الآثار عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فإن مات الخارج عليه مات ميتة جاهلية. ولا يحل قتال السلطان ولا الخروج عليه لأحد من الناس، فمن فعل ذلك فهو مبتدع على غير السنة والطريق ... "1.

__________

1 شرح الاعتقاد للالكائي (1/160،161) وهو من رواية عبدوس عن الإمام احمد.

 

الكتاب: قاعدة مختصرة في وجوب طاعة الله ورسوله وولاة الأمور

المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)

المحقق: عبد الرزاق بن عبد المحسن البدر

الناشر: جهاز الإرشاد والتوجيه بالحرس الوطني، المملكة العربية السعودية

 

وقال أبو محمد عبد الرحمن بن أبي حاتم الرازي: "سألت أبي وأبا زرعة عن مذهب أهل السنة في أصول الدين وما أدركا عليه العلماء في جميع الأمصار وما يعتقدان من ذلك؟ فقالا: أدركنا العلماء في جميع الأمصار حجازاً وعراقاً وشاماً ويمناً فكان من مذهبهم ... فذكرا أموراً منها: ... ونقيم الجهاد والحج مع أئمة المسلمين في كل دهر وزمان، ولا نرى الخروج على الأئمة ولا القتال في

الفتنة، ونسمع ونطيع لمن ولاه الله عز وجل أمرنا، ولا ننزع يداً من طاعة، ونتبع السنة والجماعة، ونجتنب الشذوذ والخلاف والفرقة، فإن الجهاد ماض مذ بعث الله عز وجل نبيه عليه الصلاة والسلام إلى قيام الساعة مع ولي الأمر من أئمة المسلمين لا يبطله شيء، والحج كذلك، ودفع الصدقات من السوائم إلى أولي الأمر من أئمة المسلمين ... شرح الاعتقاد للاكائي (1/ 176-180) .

 

قال: "إذا علم من نفسه عشر خصال:

لا يترك الجماعة، ولا يسب أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، ولا يخرج على هذه الأمة بالسيف، ولا يكذب بالقدر، ولا يشك في الإيمان، ولا يماري في الدين، ولا يترك الصلاة على من يموت من أهل القبلة بالذنب، ولا يترك المسح عل الخفين، ولا يترك الجماعة خلف كل وال جَارَ أو عَدَل "2.

__________

1 شرح الاعتقاد للاكائي (1/ 176-180) .

 

وقد أجمعت العلماء من أهل الفقه والعلم والنسك والعباد والزهاد من أول هذه الأمة إلى وقتنا هذا: أن صلاة الجمعة والعيدين ومنى وعرفات والغزو والحج والهدي مع كل أمير بر وفاجر،....

 

2 شرح الاعتقاد للالكائى (1/ 183) .

 

 

قال- رحمه الله-: "ولهذا كان المشهور من مذهب أهل السنة أنهم لا يرون الخروج على الأئمة وقتالهم بالسيف وإن كان فيهم ظلم، كما دلت على ذلك الأحاديث الصحيحة المستفيضة عن النبي صلى الله عليه وسلم؛ لأن الفساد في القتال والفتنة أعظم من الفساد الحاصل بظلمهم بدون قتال ولا فتنة، فلا يدفع أعظم الفسادين بالتزام أدناهما، ولعله لا يكاد يعرف طائفة خرجت على ذي سلطان إلا وكان في خروجها من الفساد ما هو أعظم من الفساد الذي أزالته... "1.

__________

1 منهاج السنة (3/391) .

 

اینهم از کلام ابن تیمیه که اساس عقیده داعش وطالب و...را بر باد میدهد !

 

وفي الصحيحين عن ابن عباس- رضي الله عنهما- قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "من رأى من أمير شيئاً يكرهه فليصبر عليه، فإنه ليس أحدٌ من الناس يخرج من السلطان شبراً فمات عليه إلاّ مات ميتةً جاهليةً"

 

چرا در سوریه وعراق و بر امیرتان خروج کردید ؟!

 

وقد أمر النبي صلى الله عليه وسلم بطاعة ولي الأمر وإن كان عبداً حبشياً، كما في صحيح مسلم عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: "اسمعوا وأطيعوا وإن استمعل عليكم عبدٌ حبشيٌ كأنَّ رأسه زبيبةٌ" .

رواه البخاري (4/ 329)

 

گوش فرا دهید و اطاعت کنید، اگرچه امیر و فرمانروای شما برده ای حبشی تعیین گردد، که سرش به اندازه یک دانه کشمش باشد!!!

 

 

طبق این احادیث صحیح بخاری ومسلم همه مقتولین این القاعده وطالبان وداعش وبوکو.... بر مرگ جاهلی مرده اند !

 

ونص ابن تیمیه بر کفر داعش چون بر ولاة امر خروج کرده اند با شمشیر :

 

فَعُلِمَ أَنَّ هَذَا الْحَدِيثَ دَلَّ عَلَى مَا دَلَّ عَلَيْهِ سَائِرُ الْأَحَادِيثِ الْآتِيَةِ مِنْ أَنَّهُ لَا يَخْرُجُ عَلَى وُلَاةِ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ بِالسَّيْفِ، وَأَنَّ مَنْ لَمْ يَكُنْ مُطِيعًا لِوُلَاةِ الْأُمُورِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، وَهَذَا ضِدُّ قَوْلِ الرَّافِضَةِ، فَإِنَّهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُخَالَفَةً لِوُلَاةِ الْأُمُورِ، وَأَبْعَدُ النَّاسِ عَنْ طَاعَتِهِمْ إِلَّا كُرْهًا...

 

فَقَدْ أَخْبَرَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - أَنَّ الْأُمَرَاءَ يَظْلِمُونَ وَيَفْعَلُونَ أُمُورًا مُنْكَرَةً، وَمَعَ هَذَا فَأُمِرْنَا أَنْ  نُؤْتِيَهُمُ الْحَقَّ الَّذِي لَهُمْ، وَنَسْأَلَ اللَّهَ الْحَقَّ الَّذِي لَنَا، وَلَمْ يَأْذَنْ فِي أَخْذِ الْحَقِّ بِالْقِتَالِ وَلَمْ يُرَخِّصْ فِي تَرْكِ الْحَقِّ الَّذِي لَهُمْ.

 

 

منهاج السنه

 

یک نفر از گروههای جهادی داعش وطالب بپرسه که سلف صالح چه گفتند وشما چی میگید ؟!

 

چقدر تناقض وتضاد  در دین عمری اموی ؟!

 

اما ریشه مکتب سقیفه از تورات و اناجیل :

 

 

التثنية ١٥:‏٦ يُبَارِكُكَ الرَّبُّ إِلهُكَ كَمَا قَالَ لَكَ. فَتُقْرِضُ أُمَمًا كَثِيرَةً وَأَنْتَ لاَ تَقْتَرِضُ، وَتَتَ‍سَلَّطُ عَلَى أُمَمٍ كَثِيرَةٍ وَهُمْ عَلَيْكَ لاَ يَتَ‍سَلَّطُونَ.

 

 

بر اقوام بسیاری حکومت خواهید کرد در حالیکه آنها بر شما مسلط نخواهند شد .

 

 

القضاة ٥:‏١٣ حِينَئِذٍ تَ‍سَلَّطَ الشَّارِدُ عَلَى عُظَمَاءِ الشَّعْبِ. الرَّبُّ ‍سَلَّطَنِي عَلَى الْجَبَابِرَةِ.

القضاة ٨:‏٢٢ وَقَالَ رِجَالُ إِسْرَائِيلَ لِجِدْعُونَ: "تَ‍سَلَّطْ عَلَيْنَا أَنْتَ وَابْنُكَ وَابْنُ ابْنِكَ، لأَنَّكَ قَدْ خَلَّصْتَنَا مِنْ يَدِ مِدْيَانَ".

القضاة ٨:‏٢٣ فَقَالَ لَهُمْ جِدْعُونُ: "لاَ أَتَ‍سَلَّطُ أَنَا عَلَيْكُمْ وَلاَ يَتَ‍سَلَّطُ ابْنِي عَلَيْكُمُ. اَلرَّبُّ يَتَ‍سَلَّطُ عَلَيْكُمْ".

 

صموئيل الثانى ٢٣:‏٣ قَالَ إِلهُ إِسْرَائِيلَ. إِلَيَّ تَكَلَّمَ صَخْرَةُ إِسْرَائِيلَ: إِذَا تَ‍سَلَّطَ عَلَى النَّاسِ بَارٌّ يَتَ‍سَلَّطُ بِخَوْفِ اللهِ،

أخبار الايام الاول ٢٩:‏١٢ وَالْغِنَى وَالْكَرَامَةُ مِنْ لَدُنْكَ، وَأَنْتَ تَتَ‍سَلَّطُ عَلَى الْجَمِيعِ، وَبِيَدِكَ الْقُوَّةُ وَالْجَبَرُوتُ، وَبِيَدِكَ تَعْظِيمُ وَتَشْدِيدُ الْجَمِيعِ.

أخبار الايام الثانى ٧:‏١٨ فَإِنِّي أُثَبِّتُ كُرْسِيَّ مُلْكِكَ كَمَا عَاهَدْتُ دَاوُدَ أَبَاكَ قَائِلاً: لاَ يُعْدَمُ لَكَ رَجُلٌ يَتَ‍سَلَّطُ عَلَى إِسْرَائِيلَ.

 

 

دانيال ١١:‏٣ وَيَقُومُ مَلِكٌ جَبَّارٌ وَيَتَ‍سَلَّطُ ت‍سَلُّطًا عَظِيمًا وَيَفْعَلُ حَسَبَ إِرَادَتِهِ.

 

دانيال ١١:‏٤ وَكَقِيَامِهِ تَنْكَسِرُ مَمْلَكَتُهُ وَتَنْقَسِمُ إِلَى رِيَاحِ السَّمَاءِ الأَرْبَعِ، وَلاَ لِعَقِبِهِ وَلاَ حَسَبَ سُلْطَانِهِ الَّذِي تَ‍سَلَّطَ بِهِ، لأَنَّ مَمْلَكَتَهُ تَنْقَرِضُ وَتَكُونُ لآخَرِينَ غَيْرِ أُولئِكَ.

دانيال ١١:‏٥ وَيَتَقَوَّى مَلِكُ الْجَنُوبِ. وَمِنْ رُؤَسَائِهِ مَنْ يَقْوَى عَلَيْهِ وَيَتَ‍سَلَّطُ. تَ‍سَلُّطٌ عَظِيمٌ تَ‍سَلُّطُهُ.

 

 

خدای تورات خدای خونخوار،خشمگین وجبار است ( مانند چهره از خدا که وهابیون و داعش  طالبان در دین  اسلام داده اند ) که ویژه گی ها وکرکتر انسانی دارد . خشمگین میشود ، حسادت میورزد ، از کباب {انسان} سوخته وقربانی خشنود می شود وحتی از پیدایش انسان پشیمان می گردد . در تورات آمده است :«وخداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود ودر دل خود محزون گشت وخداوند گفت: انسانرا که آفریده ام از روی زمین نابود می سازم انسان بهایم وحشرات وپرندگان هوا را چونکه متآسف شدم از ساختن ایشان» (سفر پیدایش باب ۶ ایات ۵تا ۸). خشونت در تورات تا اندازه ای است که سزا های پدران به فرزندان آنها تا چندین پشت میرسد   وحتی گناه وسزا به همه ی یک قوم میرسد  یکی از این اقوان قوم «مدیان» بود خدا به موسا دستور داد تا انتقام قوم بنی اسرایل را از مدیان بگیرد  در اینجا دشمنی ویژه گی های دستجمعی خود را نشان میدهد :« خداوند موسا را امر فرمود تا با مدیان بجنگد وهمه ذکوران را بکشند  وزنان واطفال آنها را به اسیری بگیرند وتمامی شهر ها ومساکن وقلعه های ایشانرا به آتش سوزانند ، وموسا به ایشان(سرداران سپاه) گفت : آیا همه زنان را زنده نگهداشتید ؟ ... هر اطفال از ذکور را بکشُیدوهر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد ، بکُشیدواز زنان هر دختری را که مرد را نشناخته وبا او همبستر نشده برای خود نگهدارید »(اعدادباب ۳۱ آیات ۷تا

 

 

يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را مسلط میکند !!!!!!

 

سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.

 

 

 

 

۲۴ و واقع شد که چون اسرائیل از کُشتن همة ساکنان عای در صحرا و در بیابانی که ایشان را در آن تعاقب می‌نمودند فارغ شدند و همة آنها از دم شمشیر افتاده هلاک گشتند تمامی سرائیل به عای برگشته آن را به دم شمشیر کشتند. ۲۵ و همة آنانی که در آنروز از مرد و زن افتادند دوازده هزار نفر بودند یعنی تمامی مردمان عای. ۲۶ زیرا یوشع دست خود را که با مزراق دراز کرده بود پس نکشید تا تمامی ساکنان عای را هلاک کرد. ۲۷ لیکن بهایم و غنیمت آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند موافق کلام یَهُوَه که به یوشع امر فرموده بود. ۲۸ پس یوشع عای را سوزانید و آنرا تودة ابدی و خرابه ساخت که تا امروز باقی است. ۲۹ و ملِک عای را تا وقت شام به دار کشید و در وقت غروب آفتاب یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده او را نزد دهنة دروازة شهر انداختند و تودة بزرگ از سنگها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است.

یوشع ۸/۱۰-۲۹

وجالب تر اینکه پس از این همه کشت و کشتارو تصرف زمینهای بسیار آن هم با این منطق که بنی اسرائیل درآنجا ساکن گردند با این همه هنوز زمینهای بسیاری باقی مانده است که تو باید آنها را تصرف می نمودی و یهوه شروع میکند این زمینها را می شمارد و تک تک نام می برد که باید در گستره زمین خواری بنی اسرائیل وارد شوند ولی افسوس که عمر تو به پایان رسیده و دیگر نمی توانی این رسالت را به پایان رسانی .( و یوشع پیر و سالخورده شدو خداوند به وی گفت: تو پیر و سالخورده شده ای و هنوز زمین بسیار برای تصرف باقی می ماند.و …).

یوشع/ ۱۳

 

 

 

حضرت موسی علیه السلام ، قبل از این که به فلسطین قدم بگذارد، از دنیا رفت و خدمتگزار او، یوشع بن نون، جایش را گرفت. او به زور و قدرت شمشیر، فلسطین را اشغال و پس از سرشماری، آن را بین اسباط دوازده گانه یهود تقسیم کرد.

 

در فلسطین، پادشاهان زیادی یکی پس از دیگری بر یهود حکومت کردند. ... تا این که داود بن منسّی، با تسلط بر قدس، آن را از یبوسیان گرفت و بر آنان حاکم شد. قدس، «یبوس» نامیده می شد و پایتخت یبوسیان به شمار می رفت؛ جایی که ساکنان اصلی فلسطین در آن جا بودند. داود آن جا را پایتخت خود قرار داد تا این که در سال 900 ق. م. از دنیا رفت. پس از او، در فلسطین دوره پراکندگی و تفرّق بر مملکت یهود گذشت، تا این که سلیمان بر آن مملکت حاکم شد و در عهد او، مملکت قوّت گرفت. سلیمان معبدی در قدس بنا کرد و آن را به نام خود، «معبد سلیمان» نامید.

 

 

 

ضمنا خدای سبحان فرمود : ولا تطیعوا امر المسرفین : یعنی  دستور وامر امرای ظالم ومسرف را اطاعت مکن !

 

 

حکام ظاهر بین  چون دیده بودند یهودیان از ایشان مرفه تر وقدرتمند ترند واسلام را مایه فقر وبدبختی شان میدانستند نقشه برگشت دین اسلام  به غربت  وانقلاب به اعقاب را کشیدند ، عقیده یهود را در بین مسلمین شایع ساختند با جلوگیری اصحاب رسول  از احادیث رسول الله ص وتجرید قران محمد ص از احادیث ایشان و آزادی به کعب الاحبار و  وهب بن منبه وتمیم داری برای بازگو کردن احادیث خشن ونژاد پرستانه تورات در بین مسلمین !

 

 

ایمان شیعه = شکست شیعه ؟!

 

 

چرا شیعیان رسول الله ص در طول تاریخ همواره از هابیل تا امروز همواره مظلومند ؟

 

چرا رسول خدا ص وامیرالمومنین ع مثل مشرکین و یهود از همه ابزارها برای نیل به هدف استفاده نکردند ؟

 

مثلا در فتح مکه رسول خدا ص دشمن ترین دشمنانش را مثل ابوسفیان ومعاویه و هند جگرخوار را میبخشد با اینکه میداند اینها چه اراذلی هستند وبزودی چه بسر دینش میدهند ؟

 

امام علی ع هم مروان حکم را در جمل به سفارش حسینش بخشید اما این نامرد جزو قاتلین امام حسین ع وسابین به امام علی ع بروایت بخاری بود ؟!

 

مسلم بن عقیل هم به یاد حدیث رسول الله ص افتاد که ترور را حرام کرده بودند و در منزل هانی ، ابن زیاد لعین را نکشت و کربلا رقم خورد ؟!

 

چرا ما مثل خودشان رفتار نکنیم ؟! گردن زدند گردنشان را بزنیم ؟ آتش زدند آتششان بزنیم و....

 

وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ {النحل/126}

و اگر عقوبت مى كنيد، چنان عقوبت كنيد كه شما را بدان عقوبت كردند و البته اگر صبر و شكيبايى كنيد قطعاً صبر براى صابران بهتر است .

قانون به تنهايى كارساز نيست ، اخلاق لازم است . ( بمثل ما عوقبتم ) قانون است و ( لئن صبرتم ) اخلاق است .

 

ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ {الحج/60}

 

(آرى ،) مطلب چنين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند، ولى باز هم به او ظلم شود، قطعاً خداوند او را يارى خواهد كرد، البتّه خداوند بخشايشگر و آمرزنده است .

 

 

الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ {البقرة/194}

268 - في تفسير على بن ابرهيم ان رسول الله صلى الله عليه واله قال يوم احد : من له

علم بعمى حمزة ؟ فقال الحارث بن الصمت ( 1 ) : أنا أعرف موضعه فجاء حتى وقف

على حمزة ، فكره أن يرجع إلى رسول الله صلى الله عليه واله فيخبره ، فقال رسول الله

لامير المؤمنين عليه السلام : يا على أطلب عمك فجاء على عليه السلام فوقف على حمزة فكره

أن يرجع اليه ، فجاء رسول الله صلى الله عليه واله حتى وقف عليه ، فلما رأى ما فعل به بكى ثم

* ( هامش ) * ( 1 ) وفى بعض الكتب " الحارث بن الصمة " .

[ 96 ]

قال : ما وقفت موقفا أغلظ على من هذا المكان ، لئن أمكننى الله من قريش

لاقتلن سبعين رجلا منهم ، فنزل عليه جبرئيل فقال : وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما

عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين فاصبر فقال رسول الله صلى الله عليه واله : اصبر .

269 - في تفسير العياشى عن الحسين بن حمزة قال : سمعت أبا عبدالله عليه السلام

يقول : لما رأى رسول الله صلى الله عليه واله ما صنع بحمزة بن عبدالمطلب قال : اللهم لك

الحمد واليك المشتكى ، وانك المستعان ( 1 ) على ما أرى ، ثم قال صلى الله عليه واله : لئن

ظفرت لامثلن ولامثلن ، قال : فأنزل الله : " وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به

ولئن صبرتم لهو خير للصابرين " قال : فقال رسول الله صلى الله عليه واله : أصبر أصبر .

 

اصبر اصبر ، بنازم به جوانمردیت ای رحمت عالمین !

 

عن سعد، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عمار بن أبي الاحوص قال: قلت لابي عبدالله (عليه السلام): إن عندنا قوما يقولون بأمير المؤمنين (عليه السلام) ويفضلونه على الناس كلهم، وليس يصفون ما نصف من فضلكم، أنتولاهم؟ فقال لي: نعم في الجملة، أليس عند الله ما لم يكن عند رسول الله (صلى الله عليه وآله)، ولرسول الله (صلى الله عليه وآله) عند الله ما ليس لنا، وعندنا ما ليس عندكم، وعندكم ما ليس عند غيركم إن الله وضع الاسلام على سبعة أسهم: على الصبر والصدق واليقين والرضا والوفاء والعلم والحلم، ثم قسم ذلك بين الناس،....

 

فأجابه أن انصرف عني فإن هذا دين شديد لا أطيقه، فلا تخرقوا بهم، أما علمت أن امارة بني امية كانت بالسيف(شمشیر) والعسف (ظلم) والجور (ستم)، وأن إمامتنا (امارتنا) بالرفق والتألف والوقار والتقية وحسن الخلطة والورع والاجتهاد، فرغبوا الناس في دينكم وفي ما أنتم فيه.وسائل الشیعه

 

 


البته شيعيان چون دين حقيقي دارند مانند جناب هابيل كه هنگاميكه برادرش قايبل بوي گفت تورا ميكشم در جوابش گفت من تورا نميكشم تا گناه من در آخرت باعث عذاب ابديت شود :

لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ {المائدة/28} إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ {المائدة/29} فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ {المائدة/30}

27 - داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان ، هنگامى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت : بخدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد!
28 - اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من دست به قتل تو نميگشايم ، چون از پروردگار جهانيان ميترسم !.


29 - من مى خواهم با گناه من و خودت (از اين عمل ) بازگردى (و بار هر دو را بدوش كشى ) و از دوزخيان گردى و همين است سزاى ستمكاران !.

رسول الله ص و 12 امام هم اگر ميخواستند سياست شيطاني يهوديان قابيلي را اجرا كنند كه مخالف قول خداي متعال در اختيار بود :

در سوره شعراء آيه 3 و 4 مى خوانيم لعلك باخع نفسك الا يكونوا مؤ منين ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين : گوئى ميخواهى خود را هلاك كنى كه چرا اينها ايمان نمى آورند، غم مخور ما آنها را آزاد قرار داده ايم و اگر بخواهيم آيهاى از آسمان فرو مى فرستيم كه گردنهايشان بى اختيار وجبرا در برابر آن فرود آيد.

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اوج تحميق  و استحمار مردم :

حتي در همين ختم صحيح بخاري كه همين سال در زاهدان برگزار شده علماي اهل سنت اعلام كردند كه تحقيق در صحيح بخاري بدعت است و كسي حتي حق تحقيق در اين كتاب را ندارند . چه رسد به اين كه كسي بخواهد روايات آن را تخطئه كند .

 

طالبان هم که تلویزونها را سوختند تا مردم حقیقت را نفهمند !

 

امام ذهبی بزرگترین دانشمند رجالی اهل سنت هم میگوید بدیها ومثالب صحابه را کتمان کنید تا قلوب نسل آینده نسبت به آنها صاف شود وحقیقت را نفهمند !!!!!!

 

دیگه چی میخواهید ؟ ان از عمر ومعاویه وعثمان ومروان (سوزاننده قران حفصه) وتبلیغات وتحریفات وسانسورشان اینهم از یاران شیطانیشان که یمدهم فی طغیانهم !

 

عمر که تدبر در آیات قران را حرام میدانست وبا خشونت با صحابه ای که از قران سوال داشتند برخورد میکرد و....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

خدای وهابیون = خدای مشرکین = خدای یهود

 

خدای سبحان در قرانش فرمود که مشرکین الله را قبول داشتند اماچه خدایی ؟ خدایی که چشم وگوش و دست وپا دارد و میخندد ومیگرید و .... از شکل بتانشان معلوم بود که بشکل انشان مجسم بود . بعد از یهودی شدن اسلام وانقلاب به یهودیت خدای تورات که جسم است وارد عقاید ابن تیمیه ووهابیون گشت !

 

اما الله در عقیده شیعه همانست که امیر المومنین ع وائمه ع وی را تعریف نموده اند به توحید صدوق وکافی کلینی مراجعه شود تا فرق بین خدای شیعه و خدای وهابیون یهودی دانسته شود .

 

لیقولن الله ولیقربونا الی الله زلفی ، کدام الله ؟ یعنی اذ نسویکم برب العالمین ، ما شما بتان را مساوی ومعادل رب عالمین میدانستیم یعنی الله مشرکان با الله مسلمین فقط در اسم مشترک بود و نه معنی ومصداق ومشرکین برای بتان متعددشان قدرت خدایی واستقلال قائل بودند وعبادتشان میکردند : مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی ... (زمر – 3)....

تفاوت دو مکتب عمری وعلوی در گرفتن زکات الهی بوحی شیطانی



یک کلمه حرف حساب !

شیخ الاسلام ابن ‫#‏تیمیه‬ رهبر وهابیون در کتاب مجموع فتاوایش نوشته که در زمان حیات رسول الله ص شیطان بر زبان عمر کلماتی القاء میکرد که رسول خدا ص آنها را دفع وزائل میکرد ، حال سوال من اینجاست که بعد از شهادت ‫#‏رسول‬ خدا ص چه کسی باید این القائات شیطانی را نابود کند ؟!
مثلا جناب ابوبکر خودش معترف است که شیطانی همیشه وی را اغوا میکند (ان لی شیطانا یعترینی ) ودستور به قتل وسوختن مخالفین وفجاه سلمی میدهد و خالد بن ولید مانعین زکات را میکشد ومیسوزاند واز سرهای بریده بجای ‫#‏هیزم‬ استفاده میکند بنص روایات صحیح اهل سنت .(وان الشیاطین ‫#‏لیوحون‬ الی اولیائهم)


ویا خود عمر و عثمان در زمان خلافتشان که بدعتهای زیادی در دین گذاشتند و ‫#‏نماز‬ و حج ...رسول الله ص را ضایع ومهجور ساختند و باعث ‫#‏داعش‬ وطالب وبوکو حرام شدند ، چه کسی باید الهامات شیطانی را از خلفا دور کند ؟


ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی می‌نویسد:
وَإِذَا أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّةِ أَحَدِهِمْ شَيْئًا فِي الْقَلْبِ: لَمْ يُنْسَخْ مِنْهُ بَلْ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ. كَمَا قَالَ تَعَالَى وَكَمَا بَيَّنَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَدِيثِ الْكُهَّانِ لَمَّا قَالَ: {إنَّهُمْ يَزِيدُونَ فِي الْكَلِمَةِ مِائَةَ كِذْبَةٍ} بِخِلَافِ الرَّسُولِ وَالنَّبِيِّ وَالْمُحَدِّثِ كَمَا فِي قِرَاءَةِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَغَيْرِهِ: {فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ} . وَالْقِرَاءَةُ الْعَامَّةُ لَيْسَ فِيهَا الْمُحَدِّثُ؛ إذْ يَجُوزُ أَنْ يُقَرَّ عَلَى بَعْضِ الْخَطَأِ وَيُدْخِلَ الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ بَعْضَ مَا يُلْقِيهِ فَلَا يُنْسَخُ بِخِلَافِ الرَّسُولِ وَالنَّبِيِّ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ نَسْخِ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ وَأَنْ يُحْكِمَ اللَّهُ آيَاتِهِ لِأَنَّهُ حَقٌّ وَالْمُحَدِّثُ مَأْمُورٌ بِأَنْ يَعْرِضَ مَا يُحَدِّثُهُ عَلَى مَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ. وَلِهَذَا أَلْقَى الشَّيْطَانُ ‫#‏لِعُمَرِ‬ وَهُوَ مُحَدِّثٌ فِي قِصَّةِ الْحُدَيْبِيَةِ وَقِصَّةِ مَوْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقِصَّةِ اخْتِلَافِهِ وَهِشَامَ بْنِ حَكِيمِ فِي سُورَةِ الْفُرْقَانِ فَأَزَالَهُ عَنْهُ نُورُ النُّبُوَّةِ. مجموع الفتاوى ج 2 ص 52
میگوید قرائت ابن عباس از قران چنین بوده آیه 52 حج : وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ ولا محدث إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52}
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

به همین دلیل است که شیطان سخن خود را در صلح حدیبیه بر زبان عمر جاری ‌کرد؛ در حالی که عمر ‫#‏محدث‬ بود ! و همچنین در جریان وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله و قضیه اختلاف عمر با هشام بن حکیم در باره سوره فرقان { که بقول رسول الله } ‫#‏شیطان‬ کلام خود را از زبان عمر جاری کرد ؛ اما نور ‫#‏نبوت‬ آن را نابود کرد .
این کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه بسیار قابل تعمق و تفکر است !
انفر شيطان انفر شيطان ‫#‏انفر‬ شيطان يا عمر القرآن كله صواب ما لم يجعل المغفرة عذابا والعذاب مغفرة (البغوى عن إسحاق بن حارثة الأنصارى عن أبيه عن جده)
بگريز از شيطان اي عمر
نفرت نفور تنفر مستنفره



تفاوت دو مکتب عمری وعلوی در گرفتن زکات :

سوختن وآتش زدن مردم توسط حزب ‫#‏سقیفه‬ در مقابل محبت ومهربانی امیر المومنین ع در گرفتن زکات :
ومحمدبن عبدالوهاب در کتابش نوشته :
ولما ولى طليحة هاربا، تبعه عكاشة بن محصن وثابت بن أقرم. وكان طليحة قد أعطى الله عهدا: أن لا يسأله أحد النزول إلا فعل. فلما أدبر ناداه عكاشة بن محصن يا طليحة، فعطف عليه فقتل عكاشة ثم أدركه ثابت فقتله أيضا طليحة، ثم لحق المسلمون أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا. وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا، ولا يسخنن ماء إلا وأثفيته رأس رجل (1) .
_________
(1) التحريق بالنار مسألة خلافية، قال صاحب الفتح: واختلف السلف في التحريق فكرهه عمر وابن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما، وقال: المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع، ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة، وقد سمل النبي صلى الله عليه وسلم أعين العرنيين بالحديد المحمى، وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار في حضرة الصحابة، وحرق خالد بالنار ناسا من أهل الردة، وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها، قاله الثوري والأوزاعي، وقال ابن المنير وغيره: لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة لما تقدم، وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر، انتهى فتح الباري ج 6 ص 149 - 150 ط السلفية.

الكتاب: مختصر سيرة الرسول صلى الله عليه وسلم
المؤلف: محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي النجدي (المتوفى: 1206هـ)
الناشر: وزارة الشئون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملكة العربية السعودية





اوج توحش خالدبن ولید که دیگ ‫#‏غذایش‬ را با سوختن سر مردم می پخت وفریاد میزد که فقط با سر مقطوع بپزید :
وفي كتاب الزهري ثم لحقوا أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا ولا يسخنن ماء إلا على أثفيه رأس رجل
الكتاب : الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء
المؤلف / أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي

أن أبا بكر بعث خالد بن الوليد إلى بني سليم حين ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فكلم عمر أبا بكر فقال بعثت رجلا يعذب بعذاب الله انزعه.


تاريخ مدينه دمشق ج 16 ص 240.
‫#‏ابوبكر‬ خالد را به سمت قبيله بني سليم زماني كه از اسلام مرتد شده بودند اعزام كرد پس خالد آنها را كشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبكر گفت : كسي را فرستادي كه به عذاب الهي عقاب مي كند او را عزل كن .




اما سیره امام علی ع :
همانطور که میدانیم اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی تفاوتهای اساسی دارد وتوسط حزب یهودی سقیفه خشونت یهودیان اسلام را یهودی نمود مثلا در جریان اعزام خالد بن ولید برای اخذ زکات در زمان ابوبکر وقتل ‫#‏مالک‬ وکشتار فجیع یارانش وتجاوز به زنش کجا و سیره علی ع کجا :
يك نمونه در گرفتن زكات بشيوه عمري و ديگري بشيوه علوي ببينيم وقضاوت با شما :



مرحوم کلینی باسناد صحیح روایت کرده : علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: بعث أمير المؤمنين صلوات الله عليه مصدقا من الكوفة إلى باديتها فقال له: ياعبدالله انطلق وعليك بتقوى الله وحده لا شريك له ولا تؤثرن دنياك على آخرتك وكن حافظا لما ائتمنتك عليه، راعيا لحق الله فيه حتى تأتي نادي بني فلان (2) فإذا قدمت فأنزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض إليهم بسكينة ووقار حتى تقوم بينهم وتسلم عليهم ثم قل لهم: ياعباد الله أرسلني إليكم ولي الله لآخذ منكم حق الله في أموالكم فهل لله في أموالكم من حق فتؤدون إلى وليه فإن قال لك قائل: لا فلا تراجعه (3) وإن أنعم لك منهم منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو تعده إلا خيرا، فإذا أتيت ماله فلا تدخله إلا باذنه فإن أكثره له، فقل: ياعبدالله أتأذن لي في دخول مالك، فإن أذن لك فلا تدخله دخول متسلط عليه فيه و لا عنف به فاصدع المال صدعين (4) ثم خيره أي الصدعين شاء فإيهما اختار فلا تعرض له ثم اصدع الباقي صدعين ثم خيره فإيهما اختار فلا تعرض له ولا تزال كذلك حتى
يبقى ما فيه وفاء لحق الله تبارك وتعالى من ماله فإذا بقي ذلك فاقبض حق الله منه و إن استقالك فأقله (1)، ثم اخلطها واصنع مثل الذي صنعت أولا حتى تأخذ حق الله في ماله فإذا قبضته فلا توكل (2) به إلا ناصحا شفيقا أمينا حفيظا غير معنف لشئ منها ثم احدر كل ما اجتمع عندك من كل ناد إلينا نصيره حيث أمر الله عزوجل فإذا انحدر بها رسولك فأوعز إليه (3) أن لا يحول بين ناقة وبين فصيلها (بین شتر وبچه اش جدایی نیندازد) ولا يفرق بينهما ولا يمصرن لبنها (4) فيضر ذلك بفصيلها ولا يجهد بها ركوبا وليعدل بينهن في ذلك و ليوردهن كل ماء يمر به ولا يعدل بهن عن نبت الارض إلى جواد الطريق في الساعة التي فيها تربح وتغبق (5) وليرفق بهن جهده حتى يأتينا بإذن الله سحاحا سمانا (لاغرشان نکند در اثر آزارو اذیت)
غير متعبات ولا مجهدات فيقسمن بإذن الله على كتاب الله وسنة نبيه (صلى الله عليه وآله) على أولياء الله فإن ذلك أعظم لاجرك وأقرب لرشدك ينظر الله إليها وإليك وإلى جهدك و نصيحتك لمن بعثك وبعثت في حاجته فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ما ينظر الله إلى ولي له يجهد نفسه بالطاعة والنصيحة له ولامامه إلا كان معنا في الرفيق الاعلى، قال: ثم بكى أبوعبدالله (عليه السلام)، ثم قال: يابريد والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه في هذا العالم ولا اقيم في هذا الخلق حد منذ قبض الله أمير المؤمنين صلوات وسلامه عليه ولا عمل بشئ من الحق إلى يوم الناس هذا، ثم قال: أما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكمأما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى (1) ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكم .كافي .

حريز ، از بريد بن معاويه ، از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود :





امير مومنان ع ماموروصول ‫#‏زکاتی‬ را به اطراف کوفه گسیل داشت و به او فرمود :
با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یگانه و بی همتا، حرکت کن دنیا را به آخرت ترجیح مده ! مسلمانی را مترسان!و بر سرزمین او اگر راضی نباشد مران! و بیش از حق خدا از مال وی از مال وی مستان! چون به قبیله رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه هایشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان برو، تا به میان آنان رسی، سلامشان کن و در اظهار تحیت کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، آیا در مالهای شما حقی هست تا آن را به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه! ‫#‏متعرض‬ او مشو؛ و اگر کسی گفت: آری! با او برو، بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی، یا بر او سختگیری یا کار را بر او سخت گردانی!...


اگر کسی از آنها گفت نه دیگر ‫#‏سخن‬ خود را دوباره تکرار نکن .



آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر؛ و اگر او را گاو و ‫#‏گوسفند‬ و شترهاست، بی رخصت و اجازه او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست؛ و آنگاه که به رمه رسیدی، همچون کسی به میانشان مرو که به رمه تسلط و چیرگی دارد یا در پی آن است که آنها را بیازارد؛ و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با صاحب آن رمه در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن! پس مال را دو بخش کن و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، مانده را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخشی را که برداشت متعرض او مشو. پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی میآید، حق خدا را ادا کردن شاید. پس حق خدا را از او بگیر - و اگر گمان زیان کند - و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذیر.


به فرستاده ات سفارش کن بین بچه ‫#‏شتر‬ ومادرش جدایی نیندازد و شیر ماده شتر را بیش از حد نگیرد که به بچه شتر آسیب برسد ! وزیادی به انها بار ننهد ... هر گاه به آبی رسید آنها را بنوشاند و استراحتشان بدهد و بچراندشان .


واقعا انسان لذت میبرد از سیره انسانی و ‫#‏محبت‬ شاه مردان علی ع :
اساس راه نمودن مردمان و هدایت کردن آنان بر امور فطری و به دور از سختگیری و درشتخویی است، زیرا جز بر مبنای تسهیل و تیسیر تربیت پذیری حاصل نمیشود و زیر پا گذاشتن این اصل نتیجه ای جز تربیت گریزی ندارد.

تفسیری شیطانی از آيات (2) ؟!

تفسیری شیطانی از آیه : فصل لربک وانحر :

 

ورد عن ابن عباس وعلي ومالك بن انس، أنهم قالوا: "{فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ}، أي ضع يدك على نحرك" !!!!!

 

 

 

حتی نماز هم اموی شد !!!! بدعت تکفیر ...

 

 


خداي متعال فرمود بزودي دين اسلام تحريف ميشود و به جاهليت منقلب و قران محمدص مهجور ونماز رسول ضايع :

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا {مريم/59}



وقد روى البخاري في صحيحه عن سهل بن سعد قال : ( ( كان الناس يؤمرون أن يضع الرجل اليد اليمنى على ذراعه في الصلاة ) ) . قال أبو حازم : لا أعلمه إلا ينحى ذلك إلى النبي .

 

أَبِي حَازِمٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ كَانَ النَّاسُ يُؤْمَرُونَ أَنْ يَضَعَ الرَّجُلُ الْيَدَ الْيُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الْيُسْرَى فِي الصَّلَاةِ قَالَ أَبُو حَازِمٍ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا يَنْمِي ذَلِكَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ إِسْمَاعِيلُ يُنْمَى ذَلِكَ وَلَمْ يَقُلْ يَنْمِي

 

 

عن ابي حازم از سهل بن سعد است كه گفت : مردم را امر مي كردند كه نمازگزار در نماز دست راست را بر ساعد دست چپ بگذارد . ابو حازم مي گويد: مطلبي درباره اين روايت نمي دانم جز اينكه به پيامبر نسبت داده شده است . اسماعيل مي گويد : اين مطلب نسبت داده شده است به رسول خدا !!!!!!!!!

 

 

چه بلاهایی که بسر اسلام نیاوردند !!!!

 

هذا الحديث في ((الموطأ)) ليس فيهِ ذكر النبي - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -، وإنما فيهِ: قالَ أبو حازم: لا أعلمه إلا ينمي ذَلِكَ، ولم يذكر النبي - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -.

 

ورواه عمار بن مطر ، عن مالك ، فقالَ فيهِ : أمرنا أن نضع .

 

 

الْمَسْأَلَةُ الخَامِسَةُ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِي وَضْعِ الْيَدَيْنِ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فِي الصَّلَاةِ، فَكَرِهَ ذَلِكَ مَالِكٌ فِي الْفَرْضِ، وَأَجَازَهُ فِي النَّفْلِ. وَرَأَى قَوْمٌ أَنَّ هَذَا الْفِعْلَ مِنْ سُنَنِ الصَّلَاةِ وَهُمُ الْجُمْهُورُ. وَالسَّبَبُ فِي اخْتِلَافِهِمْ أَنَّهُ قَدْ جَاءَتْ آثَارٌ ثَابِتَةٌ نُقِلَتْ فِيهَا صِفَةُ صَلَاتِهِ - عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ -، وَلَمْ يُنْقَلْ فِيهَا أَنَّهُ كَانَ يَضَعُ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى الْيُسْرَى، وَثَبَتَ أَيْضًا أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يُؤْمَرُونَ بِذَلِكَ. وَوَرَدَ ذَلِكَ أَيْضًا مِنْ صِفَةِ صَلَاتِهِ - عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ - فِي حَدِيثِ أَبِي حُمَيْدٍ فَرَأَى قَوْمٌ أَنَّ الْآثَارَ الَّتِي أَثْبَتَتْ ذَلِكَ اقْتَضَتْ زِيَادَةً عَلَى الْآثَارِ الَّتِي لَمْ تُنْقَلْ فِيهَا هَذِهِ الزِّيَادَةُ وَأَنَّ الزِّيَادَةَ يَجِبُ أَنْ يُصَارَ إِلَيْهَا.

 

الكتاب: بداية المجتهد ونهاية المقتصد

المؤلف: أبو الوليد محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن رشد القرطبي الشهير بابن رشد الحفيد (المتوفى: 595هـ)

 

وبخاری ونماز رسول خدا بدون تکتف :

 

حديث للبخاري والمرقم برقم 789 بسنده عن محمد أبن عطاء أنه كان جالس مع نفر من أصحاب النبي صل الله عليه وآله وسلم فذكرنا صلاة النبي صل الله عليه وآله وسلم فقال أبو حميد الساعدي أنا كنت أحفضكم لصلاة رسول الله صل الله عليه وآله وسلم رئيته إذا كبر جعل يديه حذاء منكبيه وإذا ركع أمكن يديه من ركبتيه ثم هصر ضهرة فإذا رفع رئسه حتى يعود كل فقار مكانه فإذا سجد وضع يديه غير مفترش ولا قابضيهما وأستقبل بأطراف أصابع رجله القبلة فإذا جلس في الركعتين جلس على رجلة اليسرى ونصب اليمنى وإذا جلس في الركعة الآخرى قدم رجلة اليسرى ونصب الأخرى وقعد على مقعدته

 


بنا بر این روایتی که اثبات کند پیامبر دست بسته نماز می خواند یا دستور داده، نداریم .
برخی بر این باورند که تکتف (دست بسته نماز خواندن) دستور خلفا و روسا بود. آنان به مردم دستور می دادند که دست بسته نماز بخوانند و هیچ دلیلی بر وجوب و حتی استحباب آن وجود ندارد.( بعد از فتح ایران رسم مجوس مقابل خدایشان بود که عمر خوشش آمد )
ابن رشد قرطبی می گوید: همچنین ثابت شده است که مردم را امر می کردند به تکتف ( یعنی این کار ، دستور و بخشنامه از بالا بود. (یعنی خلفا و دست نشاندگان آنان مردم را به این کار امر می کردند).

 

این خبر بخاری فوق العاده عمیق وخطرناک است چرا که سهل میگوید حکام مردم را مجبور کردند که از دین وسنت ونماز رسول خدا برگردند و در نماز دست روی دست بگذارند !

 

با توجه به ولادت سعد که در زمان شهادت رسول الله 15 سالش بوده و در سال 88 ه وفات کرده مشخص است که این اجبار مردم توسط کدام حکام با خشونت وشمشیر عمل میشده یعنی عمر وعثمان اموی ومعاویه رومی و حجاج عثمانی مردم را مجبور به تغییر دین کردند !

 

و ذكر الواقدى ، و غيره : أن الحجاج أرسل إلى سهل بن سعد ( يريد ) إذلاله فى

سنة أربع و سبعين ، فقال : ما منعك من نصر أمير المؤمنين عثمان ؟ قال : قد فعلت

قال : كذبت . ثم أمر به فختم فى عنقه ، و ختم أيضا فى عنق أنس حتى ورد كتاب

عبد الملك فيه ، و ختم فى يد جابر يريد إذلالهم بذلك و أن يجتنبهم الناس و لا

يسمعوا منهم .

خلاصه آنکه صحیحترین خبر همان حدیث بخاری و موطا وبیهقی بود در اینکه عمل تکتف ، امر حکام بوده نه امر رسول خدا (ص) و شاهدی محکم براینکه نماز پیامبر (وکلا سنت) را ضایع ساختند احادیث صحیحی است در باره بدعتهای وارد شده در نماز وحج و ....

(خ ت) أنس بن مالك - رضي الله عنه - قال الزُّهْريّ : دخلتُ على أنس وهو يبكي ، فقلت : «ما يُبكيكَ ؟» قال : «لا أعرف شيئًا ممَّا أدركْتُ ، إلا هذه الصلاةَ ، وهذه الصلاةُ قد ضُيِّعتْ».


صحابه نماز رسول ص را ضايع ساختند !!!

وفي أخرى : قال أنسُ : «لا أعْرفُ شيئًا مما كان على عهد رسول الله - صلى الله عليه وسلم -». قِيلَ : «الصلاة ؟» قال : «أليس صَنَعْتُم ما صنَعْتُم فيها ؟». أخرجه البخاريّ ، وأخرج الثانية الترمذي.

به جمله صنعتم فیها دقت شود که این صحابی بزرگ میگوید در نماز داخل کردید و ساختید آنچه که دلتان خواست !

 

« ويحكى أنّه لما جيء باُسارى الفرس إلى الخليفة الثاني ، كفّروا أمامه فسأل عن ذلك ، فأجابوه بأنّا نستعمله خضوعاً وتواضعاً لملوكنا ، فاستحسن فعل ذلك مع الله سبحانه في الصلاة وغفل عن قبح التشبيه بالمجوس في الشرع » [ جواهر الكلام : 11 / 19 ]. وشرایع الاسلام  حلی .


اما بدست چه كساني ؟

نفوذيان يهود در بين مسلمين كه قدرت را در سقيفه بدست گرفتند :

وروي ابن حجر في فتح الباري روي احمد و الطحاوي باسناد صحيح عن ابي موسي الاشعري قال ذكر علي كنا صلاة نصليها مع رسول الله (ص) اما نسيناها و اما تركناها عمداو في رواية قتادة عن مطرف قال عمران يعني ابن حصين اما صليت منذ حين او منذ كذا وكذا اشبه بصلاة رسول الله)ص)

 

ابو موسي اشعري ميگوید مولي الموحدين اميرالمؤمنين حضرت علي بن ابيطالب عليه الصلوة السلام در بصره و جنگ جمل نماز رسول الله (ص) را بیاد ما آورد نمازي شبیه نماز حضرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم که عمدا ترکش کرده بودیم یا فراموشش کرده بودیم !!!!!!

 

تعجب کن : میگوید عمدا نمازی را که شیبه تر به  نماز پیامبر بود ترک کردیم !!

 

ودر روایت قتاده شبیه ترین نماز به نماز رسول الله (ص) نماز امام علی (ع) بود .وفخر رازی هم در تفسیر سوره حمد تصریح کرده به شباهت قرائت امام علی (ع) با رسول الله (ص)  .

 

يعني چه بسر دین و نماز وقرآن در این 25 سال خلافت خلفا آورده بودند که انس بن مالک میگفت داخل نماز کردید آنچه خواستید ونماز را ضایع کردید و أبو الدرداء هم میگفت که از  سنت وامر رسول الله (ص) چیزی بجزنماز جماعتی ! وبروایت مالک : ( إلا النداء بالصلاة ) یعنی فقط ظاهری از نماز باقی مانده بود !!!!

مثل شستن سر وپا  که بر خلاف قرآن است وتکتف وآمین گفتن و...

 

 

 

ودر کتاب کافی هم امام باقر ع فرمود وضوی رسول خدا ص را ضایع وتحریف نمودند :

 

علي بن إبراهيم، عن أبيه، ومحمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن زرارة قال: قلت لابي جعفر (ع): ألا تخبرني من أين علمت وقلت: إن المسح ببعض الرأس وبعض الرجلين؟ فضحك ثم قال: يازرارة قال: رسول الله (صلى الله عليه وآله) ونزل به الكتاب من الله لان الله عزوجل يقول: " فاغسلوا وجوهكم " فعرفنا أن الوجه كله ينبغي أن يغسل ثم قال: " وأيديكم إلى المرافق " ثم فصل بين الكلام (1) فقال: " وامسحوا برؤسكم " فعرفنا حين قال: " برؤسكم " أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء، ثم وصل الرجلين بالرأس كما وصل اليدين بالوجه: فقال:

" وأرجلكم إلى الكعبين " فعرفنا حين وصلها بالرأس أن المسح على بعضها ثم فسر ذلك رسول الله (صلى الله عليه وآله) للناس فضيعوه ثم قال: " فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم وأيديكم منه " فلما وضع الوضوء إن لم تجدوا الماء أثبت بعض الغسل مسحا لانه قال: " بوجوهكم " ثم وصل بها " وأيديكم " ثم قال: " منه " أي من ذلك التيمم لانه علم أن ذلك أجمع لم يجر على الوجه لانه يعلق من ذلك الصعيد ببعض الكف ولا يعلق ببعضها، ثم قال: " ما يريد الله ليجعل عليكم (في الدين) من حرج " والحرج الضيق.

 

الثَّانِيَةُ: أَنَّ الْمَحْفُوظَ مِنْ رِوَايَةِ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ هَذَا، إِنَّمَا هُوَ قِصَّةُ التَّطْبِيقِ، وَقَوْلُ سعد: كُنَّا نَصْنَعُ هَذَا فَأُمِرْنَا أَنْ نَضَعَ أَيْدِيَنَا عَلَى الرُّكَبِ.

وَأَمَّا قَوْلُ صَاحِبِ " الْمُغْنِي " عَنْ أبي سعيد قَالَ: ( «كُنَّا نَضَعُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الرُّكْبَتَيْنِ فَأُمِرْنَا أَنْ نَضَعَ الرُّكْبَتَيْنِ قَبْلَ الْيَدَيْنِ» )


 قال ابن المنذر وقد اختلف أهل العلم في هذا الباب فمن رأى أن يضع ركبتيه قبل يديه عمر بن الخطاب وبه قال النخعي ومسلم بن يسار والثور والشافعي وأحمد وإسحاق وأبو حنيفة وأصحابه وأهل الكوفة
 وقالت طائفة يضع يديه قبل ركبتيه قاله مالك .ابن قيم

بَاب وَضْعِ الأَكُفِّ عَلَى الرُّكَبِ فِي الرُّكُوعِ
[386]- (790) نَا أَبُوالْوَلِيدِ، نَا شُعْبَةُ، عَنْ أبِي يَعْفُورٍ، قَالَ: سَمِعْتُ مُصْعَبَ بْنَ سَعْدٍ يَقُولُ: صَلَّيْتُ إِلَى جَنْبِ أبِي فَطَبَّقْتُ بَيْنَ كَفَّيَّ ثُمَّ وَضَعْتُهُمَا بَيْنَ فَخِذَيَّ، فَنَهَانِي أَبِي، وَقَالَ: كُنَا نَفْعَلُهُ فَنُهِينَا عَنْهُ وَأُمِرْنَا أَنْ نَضَعَ أَيْدِينَا عَلَى الرُّكَبِ.

الكتاب: الْمُخْتَصَرُ النَّصِيحُ فِي تَهْذِيبِ الْكِتَابِ الْجَامِعِ الْصَّحِيحِ
المؤلف: المُهَلَّبُ بنُ أَحْمَدَ بنِ أَبِي صُفْرَةَ أَسِيْدِ بنِ عَبْدِ اللهِ الأَسَدِيُّ الأَنْدَلُسِيُّ، المَرِيِيُّ (المتوفى: 435هـ)
المحقق: أَحْمَدُ بْنُ فَارِسٍ السَّلوم
الناشر: دار التوحيد، دار أهل السنة - الرياض

 

 

وَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: «إِنَّ الرُّكَبَ سُنَّتْ لَكُمْ، فَخُذُوا بِالرُّكَبِ»

 

 

 

 

هرچه خلفا ميگفتند اعم از درست يا غلط ، لازم الاجرا بود : مانند بدعت نماز تراويح !!!!

 

 

معاویه آنقدر مطمئن به تبدیل و تغییر در دین محمد ص برای دفن نام ایشان توسط خشونت وشمشیر وجعل وتحریف حقایق بود که به ابن عباس میگوید تو بر دین عثمان هستی یا دین علی ؟؟؟!!!!!!! سنده صحیح

 

 

 

آنقدر جعال حرفه ای بودند که  از زبان علی ع ساختند که معنی آیه وانحر یعنی تکفیر یا تکتف کن :

 

 

ورد عن ابن عباس وعلي ومالك بن انس، أنهم قالوا: "{فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ}، أي ضع يدك على نحرك"، ولا يثبت ذلك.

 

درحالیکه این اخبار همگی باطل هستند .

 

جوهري مي‌گويد :

والتكفير أن يخضع  الإنسان لغيره كما يكفر العلج للدهاقين، يضع يده على صدره ويتطامن له.

الصحاح، ج 2، ص 808.

تكفير اين است كه انسان براي ديگري خشوع نمايد همانگونه كه چهارپا براي صاحبش خشوع مي كند يعني انسان دستش را بر روي سينه قرار دهد و براي او خشوع كند.

 

بهوتي از قاضي نقل مي كند كه در نماز دست را زير ناف بايد گذاشت تا عورت حفظ شود و احتمالا منظور او حفظ از خطرات احتمالي است !!

قيل للقاضي : هو عورة فلا يضعها عليه كالعانة والفخذ ؟ وأجاب : بأن العورة أولى وأبلغ بالوضع عليه لحفظه .

به قاضي گفته شد : زير ناف كه عورت است پس نبايد دست را روي آن گذاشت مثل عانه ( بالاي عورت ) و فخذ ؟ و جواب داد :‌ به اينكه عورت اولي است كه دستها بر آن قرار گيرد به خاطر اينكه به اين واسطه از آن محافظت مي شود !!!!!

كشاف القناع - البهوتي - ج 1 - ص 400

آقاي سرخسي معتقد است كه دست را بايد زير ناف گذاشت و اين كار دو خاصيت دارد :

اول اينكه از تشبه به كفار شدن دور مي شود و دوم اينكه به پوشاندن عورت نزديكتر است  به عبارت سرخسي توجه فرماييد :

... ثم الوضع تحت السرة أبعد عن التشبه بأهل الكتاب وأقرب إلى ستر العورة فكان أولى ...

... بنابر اين قراد دادن دستها زير ناف از شبيه شدن به اهل كتاب دورتر و به پوشاندن عورت نزديكتر است  پس بهتر است...

المبسوط - السرخسي - ج 1 - ص 24

وعینی گوید بخاطر اینکه شلوارت نیفتد : ( الوجه الخامس ) في الحكمة في الوضع على الصدر أو السرة فقيل الوضع على الصدر أبلغ في الخشوع وفيه حفظ نور الإيمان في الصلاة فكان أولى من إشارته إلى العورة بالوضع تحت السرة وهذا قول من ذهب إلى أن السنة الوضع على الصدر ونحن نقول الوضع تحت السرة أقرب إلى التعظيم وأبعد من التشبه بأهل الكتاب وأقرب إلى ستر العورة وحفظ الإزار عن السقوط وذلك كما يفعل بين يدي الملوك وفي الوضع على الصدر تشبه بالنساء فلا يسن .

 

 

وقال الحافظ ابن كثير: وَقِيلَ الْمُرَاد بِقَوْلِهِ وَانْحَرْ وَضْع الْيَد الْيُمْنَى عَلَى الْيَد الْيُسْرَى تَحْت النَّحْر يُرْوَى هَذَا عَنْ عَلِيّ وَلَا يَصِحّ وَعَنْ الشَّعْبِيّ مِثْله وَعَنْ أَبِي جَعْفَر الْبَاقِر " وَانْحَرْ " يَعْنِي رَفْع الْيَدَيْنِ عِنْد اِفْتِتَاح الصَّلَاة وَقِيلَ " وَانْحَرْ " أَيْ اِسْتَقْبِلْ بِنَحْرِك الْقِبْلَة .

 

 

عن أبي مالك الدمشقي قوله: "حُدّثت أن عثمان بن عفان اختلف في خلافته في الوضوء". (كنز العمال ج9 ص443)

 

وعثمان اولین کسی بود که این تغییرات در دین پیامبر را عملی کرد بتوصیه عمر (چون عمر میل شدیدی به دین جاهلی داشت بروایات عامه )، مثلا نماز سفر را تمام خواند و غسل رجلین و تحریم تلبیه حج و...

 


علت قتل عثمان از زبان پسر ابوبکر وصحابه ، تحریق وتبدیل وتغییر دادن قرآن محمدص وتبدیل دین محمد ص:

حدثنا علي بن محمد، عن يزيد بن عياض، عن الوليد ابن سعيد، عن عروة بن الزبير قال: قدم المصريون فلقوا عثمان
رضي الله عنه فقال: ما الذي تنقمون ؟ قالوا: تمزيق المصاحف.
نابودی مصاحف علت کشتن عثمان بود !!!!!

فدخل محمد بن أبي بكر بعد ذلك وهو يرى أنه قد قتل.
فلما رآه قاعدا قال: ألا أراكم قياما حول نعثل ! ! وأخذ بلحيته فجره من البيت إلى باب الدار وهو يقول: بدلت كتاب الله وغيرته يا نعثل !!!
فقال عثمان رضي الله عنه: لست بنعثل ولكني أمير المؤمنين، وما كان أبوك ليأخذ بلحيتي
فقال محمد لا يقبل منا يوم القيامة أن نقول: " ربنا أطعنا سادتنا وكبراءنا فأضلونا السبيل (1) " ودخل رجل من كندة تجوبي من أهل مصر مخترطا السيف فقال: اخرجوا اخرجوا، فأخرج الناس فطعن في بطنه فجاءته امرأته بنت الفرافصة الكلبية تمسك السيف فقطع أصابعها .
تاريخ المدينة - ابن شبة النميري

پسر ابوبکر ریش عثمان را گرفت وکشید و به عثمان گفت ای نعثل کتاب الله را تغییر دادی و تحریف کردی !!!!!

 

وامام حسين ع قبل از قيامش فرمود آيا نميبينيد سنت رسول خدا مرده است ؟!

 فـانّ السنة قـد امـیت و البدعـة قـد احییت ؟

 

تفسیر شیطانی از آیات قرآن کریم (1)  !!!!!

 

تفسیرشیطانی از قرآن کریم ! تفسیر وهابی وداعشی و خارجی از آیات وتکفیر و قتل وغارت مخالفین و پیشگویی رسول خدا ص از صحاح سنت :

اگر در آیات 52 و53 سوره حج دقت کنید خدای متعال میفرماید که بعضی افراد مریض دل تحت تاثیر القائات شیطان ، تفسیری شیطانی از آیات میکنند :


وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52} لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

ما هيچ رسول و نبیی را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هر گاه آرزو مى كرد شيطان القائاتى در آن مى كرد، اما خداوند القائات شيطان را از ميان مى برد سپس آيات خود را استحكام مى بخشيد و خداوند عليم و حكيم است .

تا آنچه را كه شيطان القاء مى كند براى كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و براى سنگدلان مايه ابتلاء كند كه ستمگران در خلافى بى نهايتند (53).

همچنين أيه 112 انعام :

 

و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون

 

بدينگونه هر پيغمبرى را دشمنى نهاديم از ديونهادان انس و جن كه براى فريب ، گفتار آراسته به يكديگر القا مى كنند، اگر پروردگار تو ميخواست چنين نمى كردند پس ايشان را با چيزهايى كه مى سازند واگذار !

 

در تفسیر قمی :

وقوله (وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا شياطين الانس والجن يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا) يعني ما بعث الله نبيا إلا وفي امته شياطين الانس والجن يوحي بعضهم إلى بعض اي يقول بعضهم لبعض لا تؤمنوا بزخرف القول غرورا(1) فهذا وحي كذب، وحدثني ابي عن الحسين بن سعيد عن بعض رجاله عن ابي عبدالله عليه السلام قال ما بعث الله نبيا إلا وفي امته شيطانان يؤذيانه ويضلان الناس بعده فاما صاحبا نوح فقنطيفوص (فغنطيغوص خ ل) وخرام، واما صاحبا ابراهيم فمكثل (مكيل خ ل) ورزام، واما صاحبا موسى فالسامري ومر عقيبا (مر عتيبا خ ل) واما صاحبا عيسى فبولس (يرليس يرليش خ ل) ومريتون (مريبون خ ل) واما صاحبا محمد صلى الله عليه وآله فحبتر (جبتر خ ل) وزريق (زلام خ ل) وقوله (ولتصغى اليه افئدة الذين لا يؤمنون بالاخرة) تصغي اليه اي يستمع لقوله المنافقون ويرضونه بالسنتهم ولا يؤمنون بقلوبهم (وليقترفوا) اي ينتظروا (ما هم مقترفون) ثم قال قل لهم يامحمد (افغير الله أبتغى حكما وهو الذي انزل اليكم الكتاب مفصلا) يعني يفصل بين الحق والباطل

 

 

البته در صحیح بخاری شواهدی هم دارد که ... برای هر نبی بطائنان یا دو حزب الهی وشیطانی هست ( یا همان حزب شیعیان رسول الله و حزب شیعیان عمر و زنان رسول هم بنص بخاری دو حزب بودند ):

 

 حدثنا أصبغ أخبرنا ابن وهب أخبرني يونس عن ابن شهاب عن أبي سلمة عن أبي سعيد الخدري

 : عن النبي صلى الله عليه و سلم قال ( ما بعث الله من نبي ولا استخلف من خليفة إلا كانت له بطانتان بطانة تأمره بالمعروف وتحضه عليه وبطانة تأمره بالشر وتحضه عليه فالمعصوم من عصم الله تعالى ) بخاری

 



مثلا در جریان همین توسل میبینید با وجود اینکه رسول خدا واصحابش باسناد صحیح بخاری ومسلم و ابن حجر وابن کثیر ، به رسول خدا در زمان حیاتش وبه قبرش در زمان مماتش متوسل شده وحاجت گرفتند اما وهابیون بر خلاف تفسیر صحیح آیات فتوا به شرک توسل میدهند ؟؟؟!!!!

یعنی تفسیری شیطانی از آیات :

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا {الجن/18}

وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ {الذاريات/51}

در حالیکه خواندن در اینجا به معنی عبادت است همچنانکه مفسرین بزرگ ومقدم اهل سنت ذکر کرده اند .

حتی شیخ الاسلام ابن تیمیه هم گفته که شیطان بر زبان عمر سخن میگفت :


ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی می‌نویسد:

وَإِذَا أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّةِ أَحَدِهِمْ شَيْئًا فِي الْقَلْبِ: لَمْ يُنْسَخْ مِنْهُ بَلْ أَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ. كَمَا قَالَ تَعَالَى وَكَمَا بَيَّنَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَدِيثِ الْكُهَّانِ لَمَّا قَالَ: {إنَّهُمْ يَزِيدُونَ فِي الْكَلِمَةِ مِائَةَ كِذْبَةٍ} بِخِلَافِ الرَّسُولِ وَالنَّبِيِّ وَالْمُحَدِّثِ كَمَا فِي قِرَاءَةِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَغَيْرِهِ: {فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ} . وَالْقِرَاءَةُ الْعَامَّةُ لَيْسَ فِيهَا الْمُحَدِّثُ؛ إذْ يَجُوزُ أَنْ يُقَرَّ عَلَى بَعْضِ الْخَطَأِ وَيُدْخِلَ الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ بَعْضَ مَا يُلْقِيهِ فَلَا يُنْسَخُ بِخِلَافِ الرَّسُولِ وَالنَّبِيِّ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ نَسْخِ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ وَأَنْ يُحْكِمَ اللَّهُ آيَاتِهِ لِأَنَّهُ حَقٌّ وَالْمُحَدِّثُ مَأْمُورٌ بِأَنْ يَعْرِضَ مَا يُحَدِّثُهُ عَلَى مَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ. وَلِهَذَا أَلْقَى الشَّيْطَانُ لِعُمَرِ وَهُوَ مُحَدِّثٌ فِي قِصَّةِ الْحُدَيْبِيَةِ وَقِصَّةِ مَوْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقِصَّةِ اخْتِلَافِهِ وَهِشَامَ بْنِ حَكِيمِ فِي سُورَةِ الْفُرْقَانِ فَأَزَالَهُ عَنْهُ نُورُ النُّبُوَّةِ. مجموع الفتاوى ج 2 ص 52

میگوید قرائت ابن عباس از قران چنین بوده آیه 52 حج : وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ ولا محدث إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ {الحج/52}
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ {الحج/53}

به همین دلیل است که شیطان سخن خود را در صلح حدیبیه بر زبان عمر جاری ‌کرد؛ در حالی که عمر محدث بود ! و همچنین در جریان وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله و قضیه اختلاف عمر با هشام بن حکیم در باره سوره فرقان { که بقول رسول الله } شیطان کلام خود را از زبان عمر جاری کرد ؛ اما نور نبوت آن را نابود کرد !!!!!

این کلام شیخ الاسلام ابن تیمیه بسیار قابل تعمق و تفکر است !وموید عقیده شیعه ، چرا که بنص آیات وروایات متواتری مانند حدیث ثقلین و حدیث صحیح علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا صححه الذهبی ، هیچ کس ظاهر وباطن قران ومعنی وتفسیر دقیق آنرا بجز از ثقل ثانی یا همان شرکای قران نمیدانند وعلت بروز اینهمه اختلاف وتفرقه وتفاسیر شیطانی از قرآن ، از روز اول در اسلام هم همین دور کردن اهل بیت از مقام امامت الهیشان بود .بزبان دیگر ابن تیمیه میگوید که در زمان رسول خدا ص نور نبوت رسول پیامبر، القاء شیطانی عمر را نابود ساخت سوال مهم اینست که بعد از ختم نبوت مثلا در زمان سقیفه و خلافت ابوبکر وعمر وعثمان اگر دوباره القاء شیطانی بر خلیفه شود چه کسی باید آنرا زائل سازد ؟ همچنانکه خود ابوبکر میگفت مرا شیطانیست که دائم در حال اغوای منست !

 

پس اینهم دلیل قاطع دیگری بر اینکه رهبر جامعه اسلامی باید موید به فیض الهی ومنصوص ومعصوم باشد تا بتواند تفسیری درست نه شیطانی از آیات قران بجهت سعادت مردم تا قیامت ارائه دهد .


انفر شيطان انفر شيطان انفر شيطان يا عمر القرآن كله صواب ما لم يجعل المغفرة عذابا والعذاب مغفرة (البغوى عن إسحاق بن حارثة الأنصارى عن أبيه عن جده)



وبنص روایات متواتری که از بخاری ومسلم و ... در مورد خوارج آمده ، رسول خدا ص پیشگویی کردند که بزودی قومی ظهور خواهند کرد که بسیار قران میخوانند اما این قران از گلویشان بالاتر نمیرود وبسرعت تیر از اسلام خارج میشوند و با بهترین خلق میجنگند و بهترین خلق خدا ایشان را میکشند....

این خوارج برداشتی شیطانی از قران داشتند ومیگفتند : إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ {الأنعام/57} یعنی امام علی ع کافر است وحکم مخصوص خداست ؟! در حالیکه امام علی ع بنص روایات اهل سنت ، خودش با قرانست وقران با وی میگردد وهرگزجدایی ندارند وبنص روایات شیعه وسنی قران ناطق است و.....

149 - (1064) وحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عَدِيٍّ، عَنْ سُلَيْمَانَ، عَنْ أَبِي نَضْرَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرَ قَوْمًا يَكُونُونَ فِي أُمَّتِهِ، يَخْرُجُونَ فِي فُرْقَةٍ مِنَ النَّاسِ، سِيمَاهُمْ التَّحَالُقُ قَالَ: «هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ - أَوْ مِنْ أَشَرِّ الْخَلْقِ - يَقْتُلُهُمْ أَدْنَى الطَّائِفَتَيْنِ إِلَى الْحَقِّ» قَالَ: فَضَرَبَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَهُمْ مَثَلًا، أَوْ قَالَ قَوْلًا «الرَّجُلُ يَرْمِي الرَّمِيَّةَ - أَوْ قَالَ الْغَرَضَ - فَيَنْظُرُ فِي النَّصْلِ فَلَا يَرَى بَصِيرَةً، وَيَنْظُرُ فِي النَّضِيِّ فَلَا يَرَى بَصِيرَةً، وَيَنْظُرُ فِي الْفُوقِ فَلَا يَرَى بَصِيرَةً» قَالَ: قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: «وَأَنْتُمْ قَتَلْتُمُوهُمْ، يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ»
الكتاب: المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم
المؤلف:مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ)


فَجَاءَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ وَجَدْتُهُ يُصَلِّي فَقَالَ آخَرُ أَنَا أَضْرِبُ رَقَبَتَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسلم يخرج من ضيضي هَذَا قَوْمٌ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ يَقْتُلُونَ أَهْلَ الْإِسْلامِ وَيَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ وَاللَّهِ لَئِنْ أَدْرَكْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ
الكتاب: المسند المستخرج على صحيح الإمام مسلم
المؤلف:أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني (المتوفى: 430هـ)

حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ، قَالَ: حَدَّثَنَا حِزَامُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْعَامِرِيُّ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الشَّيْبَانِيِّ، عَنْ يُسَيْرِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ، فَقُلْتُ: حَدِّثْنِي مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ فِي الْحَرُورِيَّةِ، قَالَ: أُحَدِّثُكَ مَا سَمِعْتُ، لَا أَزِيدُكَ عَلَيْهِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " يَذْكُرُ قَوْمًا يَخْرُجُونَ مِنْ هَاهُنَا - وَأَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ الْعِرَاقِ - يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ، لَا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ " قُلْتُ: هَلْ ذَكَرَ لَهُمْ عَلَامَةً؟ قَالَ: " هَذَا مَا سَمِعْتُ لَا أَزِيدُكَ عَلَيْهِ
الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل
المؤلف:أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ


قَالَ: فَمَرَرْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقَالَتْ: مَنْ هَؤُلاءِ الْقَوْمُ الَّذِينَ خَرَجُوا قَبْلَكُمْ يُقَالَ لَهُمْ: الْحَرُورِيَّةُ؟ قَالَ: قُلْتُ فِي مَكَانٍ يُقَالَ لَهُ: حَرُورَاءُ.
قَالَ: فَسُمُّوا بِذَلِكَ الْحَرُورِيَّةُ.
فَقَالَتْ: طُوبَى لِمَنْ شَهِدَ هَلَكَتَهُمْ.
قَالَتْ: أَمَا وَاللَّهِ لَوْ سَأَلْتُمْ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لأَخْبَرَكُمْ خَبَرَهُمْ فَمِنْ ثَمَّ جِئْتُ أَسْأَلُ عَنْ ذَلِكَ.
قَالَ: وَفَرَغَ عَلِيٌّ فَقَالَ: أَيْنَ الْمُسْتَأْذِنُ؟ فَقَامَ عَلَيْهِ فَقَصَّ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا قَصَّ عَلَيَّ.
قَالَ: فَأَهَلَّ عَلِيٌّ ثَلاثًا ثُمَّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَلَيْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ إِلا عَائِشَةَ قَالَ: فَقَالَ لِي: «يَا عَلِيُّ كَيْفَ أَنْتَ وَقَوْمٌ يَخْرُجُونَ بِمَكَانِ كَذَا وَكَذَا» .
أَوْمَأَ بِيَدِهِ نَحْوَ الْمَشْرِقِ: «يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ أَوْ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ فِيهِمْ رَجُلٌ مُخْدَجُ الْيَدِ كَأَنَّ يَدَهُ ثَدْيُ حَبَشِيَّةٍ» .
ثُمَّ قَالَ: نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ أَحَدَّثْتُكُمْ أَنَّهُ فِيهِمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ.
فَذَهَبْتُمْ فَالْتَمَسْتُمُوهُ ثُمَّ جِئْتُمْ بِهِ تَسْحَبُونَهُ كَمَا نُعِتَ لَكُمْ.
قَالَ: ثُمَّ قَالَ: صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ - ثَلاثَ مَرَّاتٍ -.
الكتاب: المقصد العلي في زوائد أبي يعلى الموصلي
المؤلف:أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: 807هـ)

 

واین خوارج همواره و در هر زمان با تفسير شيطانی از دین هستند :

 

914 - حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ، ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ خَيْثَمَةَ، عَنْ سُوَيْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِذَا حَدَّثْتُكُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَلَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَكْذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وَإِنْ حَدَّثْتُكُمْ عَنْ غَيْرِهِ، فَإِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مُحَارِبٌ، وَالْحَرْبُ خُدْعَةٌ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ أَحْدَاثُ الْأَسْنَانِ، سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ، يَقُولُونَ مِنْ خَيْرِ قَوْلِ الْبَرِّيَّةِ، لَا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ، فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ، فَإِنَّ لِمَنْ قَتَلَهُمْ أَجْرًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ»

 

الكتاب: السنة

المؤلف: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني (المتوفى: 287هـ)

ردپاي يهود در سقيفه !

 

 

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ (144ال عمران)



وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا{الفرقان/30}

یعنی رسول خدا ص عرض میکند خدایا بدرستیکه قوم من این قران را مهجور میکنند !!!

اَلَّذينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ آنانكه قرآن را بخش بخش وتجزيه كردند {الحجر/91}

 

تااينجا دست داشتن عوامل يهودي را از آغاز بعثت رسول خاتم ص و كارشكني ها وخيانتها ونقض عهود ايشان را در طول دوران نبوت مخصوصا در روزهاي آخر عمر رسول خدا ص و غدير خم ديديم اما پس از 5 شنبه مصيبت بار كه جناب عمر بروايت بخاري ومسلم با تهمت هذيان مانع نوشتن اسم 12 امام توسط رسول خدا ص و گمراهي امت شد . بعد از شهادت رسول خدا ص هنوز جنازه كفن و دفن نشده بود كه حزب يهود به سقيفه شتافت .

 

در سقيفه اختلافاتي بروز كرد و گروهي معتقد به امامت امام علي ع بودند بنص ماجراي غدير و ....و در جبهه مقابل زيد بن ثابت يهودي دست ابوبكر را گرفت و فرياد ميزد با ابوبكر صاحبتان بيعت كنيد !

أن زید بن ثابت أخذ بید أبى بكر.

 

فقال: هذا صاحبكم فبایعوه.

 

ابن كثير وذهبي و....

 

وهمگان نيز اين زيد بي اصل ونسب را ميشناسند اما از زبان عبد الله بن مسعود رض بشنويم كه كيست :

 

 

... عن حمزة بن عبدالله قال : بلغني أنه قيل لعبد الله بن مسعود رضي الله عنه : مالك لا تقرأ على قراءة فلان ؟ فقال : لقد قرأت على رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة فقال لي لقد أحسنت ، وإن الذي يسألون أن أقرأ على قراءته في صلب رجل كافر !

 

حدثنا الحماني قال حدثنا شريك ، عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد ؟ قال ما لي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت يهودي له ذؤابتان !! ) .تاريخ مدينه نوشته مورخ ثقه سني ابن شبه نميري .انتهى

( = ذوابتان = مانند يهوديان دو رشته مو از دو طرف صورتش آويزان کرده بود )

 

ودوستي عميق حزب نفاق و يهود بين عمر و معاويه وعثمان و كعب الاحبار يهودي وزيد بن ثابت يهودي  و تميم و وهب و مروان و...

 

ثم قال الذهبي :

( ... عن خارجة بن زيد ، قال : كان عمر بن الخطاب كثيراً ما يستخلف زيد بن ثابت إذا خرج الى شئ من الأسفار ، وقلما رجع من سفر إلا أقطع زيد بن ثابت حديقة من نخل . ورجاله ثقات

 وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد .

 

 

بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!

 

 


ابن مسعود می‌گوید: زمانی که من ۷۰ سوره قرآن را از دهان رسول الله(ص) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهای بافته شده در مکتب‌خانه درس می‌خواند...


ابن ابی کعب نیز درباره زید می‌گوید:زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با موهای بافته شده، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد....

 

أبو داود الطيالسي أنا عمران القطان عن بكر بن عبد الله عن أبي رافع عن أبي هريرة أنه لقى كعبا فجعل يحدثه ويسأله فقال كعب: ما رأيت أحدًا لم يقرأ التوراة أعلم بما فيها من أبي هريرة.تذکره الحفاظ ذهبی

کعب الاحبار در تمجید از ابوهریره می گفت :
" کسی را ندیدم که تورات را نخوانده باشد اما به محتوای آن از ابوهریره آگاه تر باشد.

همین ابوهریره به زید بن ثابت لقب حبر که به علمای یهودی میدادند عطا کرد !

 

 

قال أبو هريرة حين مات زيد بن ثابت: اليوم مات حبر هذه الأمة! و لعل الله أن يجعل في ابن عباس منه خلفا .طبقات الکبری

 

 

وتایید ابوهریره توسط زید :

 

حماد بن شعيب، عن إسماعيل بن أمية، عن محمد بن قيس بن مخرمة: أن رجلا جاء إلى زيد بن ثابت، فسأله عن شئ، فقال: عليك بأبي هريرة ; فإنه بينا أنا وهو وفلان في المسجد ندعو، خرج علينا رسول الله صلى الله عليه وسلم ; فجلس، وقال: " عودوا إلى ما كنتم ".سیر اعلام ذهبی

 

 

جمع یهودیان جمعه !

 

 

امام علی(ع)  درباره کعب‌الاحبار می‌گفت: او از دروغگویان است.

 

 

 

محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، وعن محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أُذينة، عن زرارة قال: كنت قاعدا إلى جنب أبي جعفر (عليه السلام) وهو محتب مستقبل الكعبة، فقال: أما إن النظر إليها عبادة، فجاءه رجل من بجيلة يقال له: عاصم بن عمر، فقال لابي جعفر (عليه السلام): إن كعب الاحبار كان يقول: إن الكعبة تسجد لبيت المقدس في كل غداة، فقال أبوجعفر (عليه السلام): فما تقول فيما قال كعب الاحبار؟ فقال: صدق، القول ما قال كعب، فقال أبوجعفر (عليه السلام): كذبت وكذب كعب الاحبار معك، وغضب.کافی

 

 

 

از زراره روایت شده که گفت: شخصی به‌نام عاصم‌ بن ‌عمر نزد امام باقر(ع)  آمد و گفت: کعب‌الاحبار می‌گوید: «هر بامداد کعبه مقابل بیت‌المقدس سجده می‌کند» امام باقر(ع)  فرمود: نظر تو درباره سخن کعب چیست؟ او گفت: کعب راست گفته است. امام باقر(ع)  فرمود: تو و کعب، هردو دروغ می‌گویید.

أن ابن مسعود قال عن كعب: «ما تَنَتكت اليهودية في قلب عبد فكادت أن تفارقه». وفي تفسير القرطبي (14|357): نفس السياق إلا أن عبارة ابن مسعود t هي: « كذب كعب. ما ترك يهوديته». والمعنى نفسه.

 

وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) ویهود به عمر میگفتند تو والله #صاحب مایی بدون شک (بروایت ابن عبد البر وصالحی شامی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و برسول خدا ص  میگفت احادیث اهل کتاب تو قلب ما مینشینند !! (بروايت ابن ضريس) و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) .... همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت و کعب الاحبار و تمیم داری و وهب بن منبه و ابن ملجم کردند و ایشانرا مناصب عالی دادند مانند ازادی خطابه و جمع مصحف شریف اما اکابر و داناترین صحابه به قران و سنت مانند ابن مسعود و ابودرداء را محبوس و ممنوع الحدیث !

 

 

عمر، خليفة دوم، ازجمله افرادي بود كه بعد از ظهور اسلام نيز به مدراش (مدرسه یهود)  رفت وآمـد میکرد .بروایت قرطبی و ...

 

و عمر در شورايي كه كعب الاحبار نبود، حاضر نميشد !  بروایت ابونعیم اصفهانی و...

 

عمر که یهودی بود !  مانند کعب الاحبار و وهب بن منبه از یهود صدوقیان  یا قراء بود که دشمن احادیث بودند و فقط به قرائت تورات اعتقاد داشتند !  #معاویه و عثمان ومروان هم که از نسل امیه بن عبد شمس یهودی بودند ! زید بن ثابت هم که یهودی بود و ...بدستور عمر که گفت : جردوا القران ، صححه الذهبی والالبانی و. ... یهویان مخفی بکمک اعوانشان مانند بنی امیه توانستند اتش اختلاف در اسلام را بخوبی روشن کنند و زید بن ثابت را مامور جمع قرانی مطابق میل عمر و سایر یهودیان صدوقی نمودند چون مخالف احادیث بودند و قرانی جمع کردند که منسوخ وناسخش مشخص نیست !

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

يك سوال خطير از خليفه :

 

توكه گفتي قران ما را كافيست چطور شد بعدا گفتي قرآن را تجريد كنيد ؟!


اما در احاديث صحيح :

جناب خليفه ثاني بروايت بخاري ومسلم و ....در آن هنگامه خطير بانك برآورد كه رسول خاتم ص هذيان ميگويد و قران ما را كافيست ....

اما هنوز اثر اين بانك از خاطره اصحاب پاك نگشته بود كه سازي ديگر نواخت : جردوا القران : قرآن را تجريد وتنقيح كنيد !


 


347 - حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب أنبأ محمد بن عبد الله بن عبد الحكم أنبأ ابن وهب قال : سمعت سفيان بن عيينة يحدث عن بيان عن عامر الشعبي عن قرظة بن كعب قال : خرجنا نريد العراق فمشى معنا عمر بن الخطاب إلى صرار فتوضأ ثم قال : أتدرون لم مشيت معكم ؟ قالوا : نعم نحن أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم مشيت معنا قال : إنكم تأتون أهل قرية لهم دوي بالقرآن كدوي النحل فلا تبدونهم بالأحاديث فيشغلونكم جردوا القرآن و أقلوا الرواية عن رسول الله صلى الله عليه و سلم و أمضوا و أنا شريككم فلما قدم قرظة قالوا : حدثنا قال : نهانا ابن الخطاب
هذا حديث صحيح الإسناد له طرق تجمع و يذاكر بها و قرظة بن كعب الأنصاري : صحابي سمع من رسول الله صلى الله عليه و سلم و من شرطنا في الصحابة أن لا نطويهم و أما سائر رواته فقد احتجا به
تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح وله طرق
وايضاعبدالرزاق و معمربن راشد (متوفي 153) و قرطبي وطحاوي وابن سعد و ابن ماجه و بيهقي و صححه الذهبي والالباني .





حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي البَيْتِ رِجَالٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ حَسْبُنَا، كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَيْتِ وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ غَيْرَ ذَلِكَ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ، فَكَانَ يَقُولُ ابْنُ عَبَّاسٍ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الكِتَابَ، لِاخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ» بخاري



وحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ عَبْدٌ: أَخْبَرَنَا، وقَالَ ابْنُ رَافِعٍ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ»، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ، فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا»، قَالَ عُبَيْدُ اللهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»مسلم

عمر گفت رسول خدا دردش گرفته و هجرميگويد ! و قرآن دارید و کتاب خدا ما را بس است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از چی میترسید ؟! تا کی حقیقت را پنهان میکنید ؟!

 

خلاصه این چند سال بحث :

 

هم شیعه هم سنی باید یکبار بازنگری کنند که از کجا ضربه خوردند و میخورند ! جالبه که مسلمین اعم از شیعه و سنی قرنهاست تو سر وکله هم میزنند و یکدیگر راتکفیر میکنند و همدیگر را به تحریف قران متهم میسازند در حالیکه همگی بازیچه یهود شده اند و خبر ندارند ! محققین و محدثین فریقین در کتب معتبر خود نوشته اند که صحابه پیامبراسلام در اواخر عمر پیامبر چون از دین اسلام خسته شده بودند شدیدا میل به انقلاب به جاهلیت پیدا کرده بودند( درایات ۱۴۴ ال عمران و ۳۰ فرقان هم به انقلاب به اعقاب و مهجوریت قران توسط قوم پیامبر ص تصریح شده است و در صحاح متواتر امده در بحث حوض نبی ...سحقا سحقا ...اصحابی ... لمن غیر بعدی ... همل النعم ) و خواهان نابودی ایین اسلام بودند . اساس نقشه نابودی اسلام را جاسوسهای یهودی مانند زیدبن ثابت و کعب الاحبار و تمیم داری و ...کشیدند و با نزدیکی به خلفا ان نقشه هارا بخوبی پیاده نمودند مثلا امام احمدو بیهقی و ابن کثیر دمشقی شاگرد ابن تیمیه در کتاب البدایه و النهایه و دیگران نوشته اند که همین زید بن ثابت یهودی در سقیفه فریاد میزد با ابوبکر صاحبتان بیعت کنید ! وبعد از پیروزی ابوبکر جشن گرفت بروایت مسند الفاروق ابن کثیر و مامور جمع اوری قران شد بروایت بخاری و ...!( باوجود برزگانی مانند امام علی و ابن مسعود که بمراتب داناتر از زید بن ثابت در موضوع قران بودند بنص صحاح سنت) و سرانجام قرانی جمع کرد که ناسخ و منسوخش را درامیخت تا اتش اختلاف را در امت اسلام تا قیامت بکارد !(بدستور عمر : جردوا القران) امروز هم هریک از فرق مسلمین به ایاتی از قران استناد میکنند و خودشان را برحق میدانند و جهاد و کشتن و غارت یکدیگر و ...را واجب درحالیکه نمیدانند ایا این ایه منسوخ است یا خیر ؟ و در احادیث صحیح فریقین امده که حضرت مهدی عج مصحف علی ع را میاورد که بترتیب نزول ایات بود و ناسخ و منسوخش جدا ( یاتی بکتاب جدید) . البته این مطالب به معنی مفید نبودن قران فعلی نیست بلکه چون منسوخات در ایات احکام هستند نه در اخلاقیات پس بایددر اجرای ایات حدود و جنگ و جهاد که با خون و عرض مردم سروکار دارد بسیار با احتیاط و با علم کامل عمل کرد.

ردپاي يهود در غدير خم !

 

ضربات أخر يهود براي يهودي سازي اسلام :

دخالت یهود در غدیر خم با سر وصدا و شلوغ کاری وبلند شدن ونشستن تا مردم #صدای رسول خداص در معرفی 12 امام را نشنوند :

 

قبلا گذشت که یهودیان از دیر زمانی رسولان را میکشتند وچندین مرتبه هم قصد ترور رسول خدا ص را کردند مثلا یهود بنی نضیر که قصد داشتند یک سنگ از بام بر سر پیامبر بکوبند و او را بکشند سرانجام هم که رسول خدا و امامان را مسموم وشهید نمودند چرا ؟

 

وضربات شمشیر علی ع بر یهودیان خیبر و قتل 40 نفر از جنگجویانشان در بنی قریظه هنوز فراموش نشده بود که الله متعال امر به ابلاغ امامت 12 امیر نمود وقول داد که جان رسولش را حفظ کند (والله یعصمک من الناس ) !!!!! .

 

یهودیان با اتحاد مشرکین فکر میکردند که اگر رسول خدا را بکشند یا ایشان بمیرد دیگر کار اسلام تمام است اما با معرفی امیر المومنین ع بعنوان جانشین و ادامه دهنده راه رسول خدا واسلام ، ایشان سعی در انحراف وکتمان وتحریف غدیر خم نمودند چرا که با ظهور اسلام و دین برتر خاتم ، برتری یهود زیر سوال رفته بود !

 

 

لذا تاريخ‌ نشان‌ مي‌دهد، يهود به‌ خاطر حسادت‌ و حس‌ برتري‌طلبي‌ كه‌ داشت‌ از هرگونه ‌تلاشي‌ براي‌ نابودي‌ اسلام‌ دريغ‌ نكرد. و از نفوذ فكري‌ و مرجعيت‌ خود، در بين‌ اعراب‌، بسياربهره‌ برد وکعب الاحبار و ابوهریره بی اصل ونسب  وزید بن ثابت بی بته  وتمیم داری و وهب را بداخل مسلمین جهت جنگ نرم فرستادند .

 

 

مشركان‌ از علماء يهود سئوال‌ مي‌كردند، شما كه‌ اهل‌ علم‌ وكتاب‌ اول‌ هستيد، به‌ ما بگوئيد آيا دين‌ ما بهتر است‌ يا دين‌ محمد و يهوديان‌ در جواب‌مي‌گفتند. دين‌ شما برتر و به‌ حق‌ اولي‌تر است‌.(ابن كثير،السير ه النبوية11/201)

تا مشرکین ساده لوح را تحریک کنند .

تشدید تحرکات یهود با اعلان آیه ابلاغ امامت علی ع :

 

چرا منافقین در غدیر وعرفات در حجة الوداع  چنین ضجه زدند وسر وصدا راه انداختند ومسخره بازی وهوچی گری کردند ؟!

ودر بعضی اخبار از نشست وبرخاستن بی جهت برای شلوغ کردن فضا آمده است تا مانع رسیدن صدای پیامبر به مردم شوند :

حدثنا سليمان الاعمش، قال: حدثنا ابن عون(، عن الشعبى، عن جابر ابن سمرة قال: ذكر أن النبى(صلى الله عليه وآله) قال: " لا يزال أهل هذا الدين ينصرون على من ناواهم إلى اثنى عشر خليفة - فجعل الناس يقومون ويقعدون - وتكلم بكلمة لم أفهمها، فقلت لابي أو أخر: أي شئ قال؟ قال: فقال: " كلهم من قريش ".غیبت نعمانی

20939 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ الْقَوَارِيرِيُّ، حَدَّثَنَا سُلَيْمُ بْنُ أَخْضَرَ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ، يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» ، قَالَ: فَجَعَلَ النَّاسُ يَقُومُونَ وَيَقْعُدُونَ .مسند احمد

 

 

 

ودر بعضی نسخ : ثم لغط القوم وتكلموا یعنی آشوب کردن و مسخره بازی در اوردن !

 

 

20937 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي أَبُو الرَّبِيعِ الزَّهْرَانِيُّ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ، وَعُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ الْمُقَدَّمِيُّ، قَالُوا: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا مُجَالِدُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِعَرَفَاتٍ، وَقَالَ الْمُقَدَّمِيُّ فِي حَدِيثِهِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَخْطُبُ بِمِنًى وَهَذَا لَفْظُ حَدِيثِ أَبِي الرَّبِيعِ، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «لَنْ يَزَالَ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزًا ظَاهِرًا حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ» ، ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ، وَتَكَلَّمُوا، فَلَمْ أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ: «كُلُّهُمْ» ، فَقُلْتُ لِأَبِي: يَا أَبَتَاهُ: مَا بَعْدَ «كُلُّهُمْ» ؟ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» ، وَقَالَ الْقَوَارِيرِيُّ فِي حَدِيثِهِ: " لَا يَضُرُّهُ مَنْ خَالَفَهُ، أَوْ فَارَقَهُ حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ.

 

الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل

المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ

 

وفي نص آخر: فضج الناس.. ضجه زدن مردم !!!

 

5603 حَدَّثَنَا الصَّغَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُكْرَمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَحْبُوبُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي هِنْدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -: لا يَزَالُ الأَمْرُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً، قَالَ: فَضَجَّ النَّاسُ، وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ - صلى الله عليه وسلم - كَلِمَةً خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَقُلْتُ لأَبِي: مَا قَالَ؟ قَالَ: قَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ الْجُنَيْدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ دَاوُدَ، بِإِسْنَادِهِ نَحْوَهُ.

الكتاب : مستخرج أبي عوانة

المؤلف : يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم أبو عوانة الإسفراينى النيسابورى

 

 

وفي نسخة: صمّتنيها الناس او صمّنيها

6663 - أَخْبَرَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعِيدٍ الطَّاحِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ

عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً" قَالَ: "ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أَصْمَتَنِيهَا" " 1" النَّاسُ، فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا قال؟ قال: "كلهم من قريش" "2" قال شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح على شرط الشيخين

__________

"1" أي أسكتوني عن السؤال عنها، ولفظ أحمد 5/101: "أصمنيها"، قال ابن الأثير: أي شغلوني عن سماعها، فكأنهم جعلوني أصم، وفي صحيح مسلم: صمنيها، قال النووي في شرحه 12/203: هو بفتح الصاد وتشديد الميم المفتوحة، أي أصموني عنها، فلم أسمعها لكثرة الكلام، ووقع في بعض النسخ: "صمتنيها الناس" أي سكتوني عن السؤال عنها.

أصموني عنها ...یعنی منافقین کوردل ویهود که دوروبر رسول خدا ر را گرفته بودند،  عمدا سروصدا کردند تا صدای رسول الله ص به همه اصحاب ومردم نرسد !!!!!!

وجناب عمر هم که دید پیامبر در آخرین وصیتش قصد دارد اسامی 12 امامی را که نگذاشته بودند در حجة الوداع بنویسند با عملی زشت وتهمت ‫#‏هذیان برسول خدا ص زد وفدک یهود را پس داد میگفت این علی ع خیلی خونریز است وخیلی از اعراب را کشته پس برای امامت وخلافت لیاقت ندارد !

 

قبلا هم در صلح حدیبیه :

 

أخرج مالك والطيالسي وابن أبي شيبة والبخاري ومسلم وأبو داود والترمذي وابن ماجة « عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : » رحم الله المحلقين « قالوا : والمقصرين يا رسول الله ، قال : » رحم الله المحلقين « قالوا : والمقصرين يا رسول الله ، قال : » والمقصرين « » .

 

فقال عمر بن الخطاب : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فقلت : ألست نبي الله ؟ قال : بلى

فقلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل ؟ قال : بلى

قلت : فلم نعطى الدنية في ديننا إذن ؟ قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري

قلت : أو ليس كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت ونطوف به ؟ قال : بلى أفأخبرتك أنك تأتيه العام ؟ قلت : لا

قال : فإنك آتيه ومطوف به

فأتيت أبا بكر فقلت يا أبا بكر : أليس هذا نبي الله حقا ؟ قال : بلى

قلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل ؟ قال : بلى

قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذن ؟ قال : أيها الرجل إنه رسول الله وليس يعصي ربه وهو ناصره فاستمسك بغرزه تفز حتى تموت فو الله إنه لعلى الحق

قلت : أوليس كان يحدثنا إنا سنأتي البيت ونطوف به ؟ قال : بلى أفأخبرك أنك تأتيه العام ؟ قلت : لا

قال : فإنك آتيه ومطوف به

قال عمر : فعملت لذلك أعمالا

فلما فرغ من قضية الكتاب قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لأصحابه : قوموا فانحروا ثم احلقوا

فوالله ما قام رجل منهم حتى قال ذلك ثلاث مرات فلما لم يقم منهم أحد قام فدخل على أم سلمة فذكر لها ما لقي من الناس فقالت أم سلمة : يا نبي الله أتحب ذلك ؟ قال : نعم

قالت : فاخرج ثم لا تكلم أحدا منهم حتى تنحر بدنك وتدعو حالقك فيحلقك

فقام النبي صلى الله عليه وسلم فخرج فلم يكلم أحدا منهم كلمة حتى فعل ذلك : نحر بدنه ودعا بحالقه فحلقه

فلما رأوا ذلك قاموا فنحروا وجعل بعضهم يحلق بعضا حتى كاد بعضهم يقتل بعضا غما

 

سيوطي‌ در ادامه‌ جريان‌ صلح‌ حديبيه‌ مي‌گويد: چون‌ نوشتن‌ صلح‌ نامه‌ به‌ پايان‌ رسيدرسول‌ خدا(ص) به‌ اصحاب‌ فرمودند، برخيزيد و قرباني‌ كنيد و سپس‌ سرهاي‌ خود را بتراشيد.راوي‌ مي‌گويد بخدا قسم‌ احدي‌ بلند نشد حتي‌ پيامبر اكرم‌(ص) سه‌ مرتبه‌ امر خود را تكرارنمودند. تا آنكه‌ خود آن‌ حضرت‌ بلند شده‌ قرباني‌ كردند و سر تراشيدند. آنگاه‌ كه‌ اصحاب‌چنين‌ ديدند بلندشده‌ و فرمان‌ را انجام‌ دادند. ولي‌ هنگام‌ سر تراشيدن‌ از شدت‌ ناراحتي‌نزديك‌ بود يكديگر را بكشند.(همان،6/77-78)

 


وأخرج ابن جريرعن قتادة قال « ذكر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لأصحابه يوم الحديبية حين صد المشركون الهدي وحيل بينهم وبين مناسكهم! إني ذاهب بالهدي فناحره عند البيت . فقال المقداد بن الأسود : اما والله لا نكون كالملأ من بني إسرائيل إذ قالوا لنبيهم { اذهب أنت وربك فقاتلا إنا ههنا قاعدون } » .

یعنی اصحاب رسول خدا ص در حدیبیه مثل یهود که به موسی ع گفتند تو فعلا برو با کمک خدایت بجنگ ما اینجا نشسته ایم ، امر رسول خدا ص را تمرد نمودند  و گفتند خودت سرت را بتراش!

 

أخرج عبد بن حميد عن جويبر رضي الله عنه في قوله { سيقول لك المخلفون من الأعراب شغلتنا أموالنا وأهلونا فاستغفر لنا } قال : كان النبي صلى الله عليه وسلم حين انصرف من الحديبية وسار إلى خيبر تخلف عنه أناس من الأعراب فلحقوا بأهاليهم ، فلما بلغهم أن النبي صلى الله عليه وسلم قد افتتح خيبر ساروا إليه ، وقد كان الله أمره أن لا يعطي أحداً تخلف عنه من مغنم خيبر ، ويقسم مغنمها من شهد الفتح ، وذلك قوله : { يريدون أن يبدلوا كلام الله } يعني ما أمر الله نبيه صلى الله عليه وسلم أن لا يعطي أحداً تخلف عنه من مغنم خيبر شيئاً .

 


ادامه‌ مخالفت‌ها و تضعيف‌ جدي‌ مرجعيت‌ پيامبر اكرم‌(ص)
در حجة‌الوداع‌، بسياري‌ از مسلمانان‌ بدون‌ قرباني‌ با پيامبر اكرم‌(ص) آمده‌ بودند و بانزول‌آيه‌ و اتموالحج‌ و العمرة‌ لله(بقره/196) پيامبر فرمودند. عمره‌ در حج‌ داخل‌ شد تا روز قيامت‌ آنگاه‌ امركردند تا منادي‌ ندا دهد، هر كس‌ با خود قرباني‌ نياورده‌، حجش‌ را به‌ عمره‌ تبديل‌ كند و ازاحرام‌ خارج‌ شود. و كساني‌ كه‌ قرباني‌ همراه‌ دارند به‌ احرام‌ باقي‌ باشند. بعضي‌ از مردم‌ اطاعت‌كرده‌ و برخي‌ مخالفت‌ نمودند.(صحيح مسلم،4/37)
در صحيح‌ مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ حتي‌ كساني‌ كه‌ اطاعت‌ نمودند، اين‌ امر بر آنها بسيارسنگين‌ مي‌آمد و قلباً نمي‌توانستند به‌ آن‌ رضايت‌ دهند، تا آنكه‌ پيامبر فرمودند، اگر قرباني‌نداشتم‌، من‌ هم‌ از احرام‌ بيرون‌ مي‌آمدم‌.(همان)


ولي‌ در اثر مخالفت‌ عده‌اي‌، پيامبر بسيار ناراحت‌ شدند و عايشه‌ كه‌ علّت‌ ناراحتي‌ آن‌حضرت‌ را جويا شد، آن‌ حضرت‌ فرمودند: مگر نمي‌بيني‌ به‌ حكمي‌ مردم‌ را امر مي‌كنم‌ و آنان‌در انجام‌ آن‌ در ترديد بسر مي‌برند.(همان،4/34)

 

 

فانكر رسول الله على من خالف في ذلك وقال: لولاأنى سقت الهدى لاحللت وجعلتها عمرة، فمن لم يسق هديافليحل، فرجع قوم وأقام آخرون على الخلاف، وكان فيمن أقام على الخلاف للنبي صلى الله عليه وآله عمربن الخطاب، فستدعاه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وقال له: مالى أراك يا عمر محرما أسقت هديا؟ قال: لم أسق، قال: فلم لاتحل وقد أمرت من لم يسق الهدى بالاحلال؟ فقال: والله يارسول الله لاأحللت وأنت محرم ! فقال النبى صلى الله عليه وآله: انك لن تؤمن بهاحتى تموت ! فلذلك أقام على انكار] الكتاب : الارشاد في معرفه حجج الله على العباد


از جمله‌ مخالفان‌ در اين‌ واقعه‌، عمر بود. پيامبر اكرم‌(ص) او را خواند و به‌ او گفت‌ چرا تورا در احرام‌ مي‌بينم‌، آيا با خود قرباني‌ آورده‌اي‌؟ عمر گفت‌، نه‌ آنگاه‌ پيامبر فرمودند پس‌ چرا ازاحرام‌ خارج‌ نشده‌ در حالي‌ كه‌ امر كردم‌ هر كس‌ قرباني‌ نياورده‌ از احرام‌ خارج‌ شود.
عمر گفت‌: بخدا قسم‌ از احرام‌ خارج‌ نمي‌شوم‌ در حالي‌ كه‌ شما محرميد. پيامبر(ص) درچنين‌ حالي‌ فرمودند: انك‌ لن‌ تؤمن بهاحتي‌ تموت‌ابداً به‌ چنين‌ حكمي‌ هرگز ايمان‌ نخوهي‌آورد.(شيخ مفيد،الارشاد،1/174)

 

 

یعنی به اسلام ودین من !


شواهد تاريخي‌ نشان‌ مي‌دهد، هر چه‌ به‌ زمان‌ رحلت‌ پيامبر اكرم(ص) نزديك‌ مي‌شويم‌حالت‌ عدم‌ انقياد نسبت‌ به‌ دستورات‌ پيامبر در بين‌ مسلمين‌ بيشتر مي‌گردد. كه‌ ناشي‌ از شيوع‌رو به‌ گسترش‌ تفكرات‌ يهودي‌ و تحت‌الشعاع‌ قرار گرفتن‌ مرجعيت‌ پيامبر اكرم(ص) دارد. به‌گونه‌اي‌ كه‌ وقتي‌ رسول‌ خدا(ص) مأمور رساندن‌ امر الهي‌ مبني‌ بر امامت‌ و ولايت‌ علي(ع)مي‌گردند خوف‌ از طغيان‌ مردم‌ دارند و لذا تا نزول‌ آيه‌ مبني‌ بر مصون‌ ماندن‌ آن‌ حضرت‌ درتبليغ‌ اين‌ وحي‌، مبادرت‌ به‌ چنين‌ كاري‌ ننمودند.(مائده/67)

 

 

 

تمرد آشکار از اوامر رسول ص در آخرین روزهای عمر ایشان :

 

{ أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له} با امر رسول الله آشکا را مخالفت میکردند و بعد از فوت پیامبر ، دقیقا خواسته های خود را بجای احکام دین نشاندند وبدعتها در دین و قرآن ایجاد نمودند واسلام ومسلمین را بخاک سیاه کشاندند....

 

ومخالفتها و تمسخر پيامبر بعد از غدير بيشتر ميشود :

 

 

وپيش بيني رسول خدا ص از وقايع شوم بعد از وفاتش كه در خطبه حجة الوداع بصحراي عرفات بعد از انتصاب 12 امام در غدير خم فرمودند البته بعد از شورش وضجه يهوديان و منافقين در خلال سخنراني پيامبر چرا كه طعم ضربت شمشير علي ع را در خيبر وبني قريظه چشيده بودند و حاضر به قبول امامت علي و اولادش نبودند :

 

حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ تَوْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا زَافِرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ أَبِي سِنَانٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ عَلَى نَاقَتِهِ الْمُخَضْرَمَةِ بِعَرَفَاتٍ فَقَالَ: «أَتَدْرُونَ أَيُّ يَوْمٍ هَذَا، وَأَيُّ شَهْرٍ هَذَا، وَأَيُّ بَلَدٍ هَذَا؟» قَالُوا: هَذَا بَلَدٌ حَرَامٌ، وَشَهْرٌ حَرَامٌ، وَيَوْمٌ حَرَامٌ قَالَ: " أَلَا وَإِنَّ أَمْوَالَكُمْ، وَدِمَاءَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ، كَحُرْمَةِ شَهْرِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، فِي يَوْمِكُمْ هَذَا، أَلَا وَإِنِّي فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ، وَأُكَاثِرُ بِكُمُ الْأُمَمَ، فَلَا تُسَوِّدُوا وَجْهِي، أَلَا وَإِنِّي مُسْتَنْقِذٌ أُنَاسًا، وَمُسْتَنْقَذٌ مِنِّي أُنَاسٌ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أُصَيْحَابِي؟ فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ "

__________

 

[تعليق محمد فؤاد عبد الباقي]

في الزوائد إسناده صحيح

 

 

والطبراني في "الكبير" (11399)

عن محمد بن يحيى القُطَعِي

قالا: ثنا وهب بن جرير ثنا أبي سمعت محمد بن إسحاق ثنا عبد الله بن أبي نَجِيح قال: قال عطاء: قال ابن عباس: إن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قسم يومئذ في أصحابه غنما فأصاب سعد بن أبي وقاص تيسا فذبحه عن نفسه، فلما وقف رسول الله - صلى الله عليه وسلم - بعرفة أمر ربيعة بن أمية بن خلف فقام تحت يدي ناقته وكان رجلا صَيِّتاً فقال: "أُصرخ أتدرون أيّ شهر هذا؟ " قالوا: الشهر الحرام، فقال: "أصرخ أتدرورن أي بلد هذا؟ " قالوا: البلد الحرام، قال: "أصرخ هل تدرورن أيّ يوم هذا؟ " قالوا: الحج الأكبر، فقال: "أصرخ" فقال: إنّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يقول: إن الله - عز وجل - قد حرّم عليكم دماءكم وأموالكم كحرمة شهركم هذا،

وكحرمة بلدكم هذا، وكحرمة يومكم هذا" فقضى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - حجّه، فقال حين وقف بعرفة: "هذا الموقف وكلّ عرفة موقف"، وقال حين وقف على قَزَح: "هذا الموقف، وكل مزدلفة موقف".

قال الحاكم: صحيح على شرط مسلم"

وقال الهيثمي: رجاله ثقات" المجمع 3/ 271

 

أَنْبَأَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَمُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ، قَالُوا: أَنْبَأَ يُونُسُ، ثَنَا أَبُو دَاوُدَ، ح وَأَنْبَأَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبٍ، ثَنَا عَفَّانُ، وَأَبُو الْوَلِيدِ، قَالَ: وَثَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالُوا: ثَنَا شُعْبَةُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ مُدْرِكٍ، عَنْ أَبِي زُرْعَةَ بْنِ عَمْرِو بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا جَرِيرُ، اسْتَنْصِتِ النَّاسَ» ، يَعْنِي فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، ثُمَّ قَالَ: «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» . «لَفْظُ أَبِي دَاوُدَ».

 

رسول خدا ص بعد از ديدن مخالفتها با امامت علي ع و11 فرزندش از جانب منافقين ويهود در آخرين حجش فرمود مرا در قيامت در مقابل ساير امم خوار و روسياه نكنيد و...:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِرْقٍ الْحِمْصِيُّ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصَفًّى، ثَنَا بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنْ نُمَيْرِ بْنِ يَزِيدَ الْقَيْنِيِّ، عَنْ قُحَافَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، عَنْ أَبِي أُمَامَةَ صُدَيِّ بْنِ عَجْلَانَ، قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَى نَاقَةٍ حَتَّى وَقَفَ وَسَطَ النَّاسِ فِي يَوْمِ عَرَفَةٍ فَقَالَ: «أَيُّ يَوْمٍ هَذَا؟» قَالُوا: يَوْمُ عَرَفَةٍ الْيَوْمُ الْحَرَامُ , فَقَالَ: «أَيُّ شَهْرٍ هَذَا؟» فَقَالُوا: الشَّهْرُ الْحَرَامُ , قَالَ: «فَأَيُّ بَلَدٍ هَذَا؟» قَالُوا: الْبَلَدُ الْحَرَامُ قَالَ: «فَإِنَّ أَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ وَدِمَاءَكُمْ [حَرَامٌ] بَيْنَكُمْ كَيَوْمِكُمْ هَذَا [فِي شَهْرِكُمْ هَذَا] فِي بَلَدِكُمْ هَذَا , [أَلَا إِنَّ كُلَّ نَبِيٍّ قَدْ مَضَتْ دَعْوَتُهُ إِلَّا دَعْوَتِي , فَإِنِّي قَدِ ادَّخَرْتُهَا عِنْدَ رَبِّي] إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ , أَمَّا بَعْدُ , فَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ يَتَكَاثَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ , فَلَا تُخْزُونِي , فَإِنِّي جَالِسٌ لَكُمْ عَلَى الْحَوْضِ»

الكتاب: مسند الشاميين

المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)

 

 

وعن مرة قال: حدثني رجل من أصحاب النبي - صلى الله عليه وسلم - قال: "قام فينا النبي - صلى الله عليه وسلم - على ناقة حمراء مخضرمة فقال: أتدرون أي يوم يومكم هذا؟ قال: قلنا: يوم النحر. قال: صدقتم، يوم الحج الأكبر. قال: أتدرون أي شهر شهركم هذا؟ قال: قلنا: ذو الحجة. قال: صدقتم. قال: فإن دماءكم وأموالكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا، وشهركم هذا، وبلدكم هذا، ألا وإني فرطكم على الحوض، وإني مكاثر بكم الأمم، فلا تسودوا وجهي ألا وقد رأيتموني وسمعتم مني وستسألون عني، فمن كذب عليَّ فليتبوأ مقعده من النار، ألا وإني مستنقِذ رجالا- أو أناسا- ومستنقَذ مني آخرون فأقول: يا رب، أصحابي. فيقال: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك ".رواه مسدد ورجاله ثقات، ورواه النسائي في الكبرى، وابن ماجه مختصرًا من طريق مرة، عن عبداللّه بن مسعود به.

 

أنبأ هناد بن السري عن أبي الاحوص عن بن غرقدة عن سليمان بن عمرو عن أبيه قال شهدت رسول الله صلى الله عليه وسلم في حجة الوداع يقول

يا أيها الناس ثلاث مرات أي يوم هذا قالوا يوم النحر يوم الحج الاكبر قال فإن دماءكم وأموالكم وأعراضكم بينكم حرام كحرمة يومكم هذا في بلدكم هذا ألا يجني جان على ولده ولا مولود على والده ألا إن الشيطان قد يئس أن يعبد في بلدكم هذا أبدا ولكن ستكون له طاعة في بعض ما تحتقرون من أعمالكم فيرضى ألا وإن كل ربي من ربي الجاهلية يوضع لكم رؤوس أموالكم لا يظلمون ولا تظلمون ألا وإن كل دم من دم الجاهلية موضوع وأول ما أضع منها دم الحارث بن عبد المطلب كان مسترضعا في بني ليث فقتلته هذيل هل بلغت ثلاث مرات قالوا نعم قال اللهم اشهد .سنن نسايي

 

حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي و زكريا بن يحيى الساجي قالا ثنا نصر بن عبد الرحمن الوشاء ( ح )

 وحدثنا أحمد بن القاسم بن مساور الجوهري ثنا سعيد بن سليمان الواسطي قالا ثنا زيد بن الحسن الأنماطي ثنا معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل : عن حذيفة بن أسيد الغفاري قال : لما صدر رسول الله صلى الله عليه و سلم من حجة الوداع نهى أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ينزلوا تحتهن ثم بعث إليهن فقم ما تحتهن من الشوك وعمد إليهن فصلى تحتهن ثم قام فقال : يا أيها الناس إني قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا نصف عمر الذي يليه من قبله وإني لأظن أني يوشك أن أدعى فأجيب وإني مسؤول وإنكم مسؤولون فماذا أنتم قائلون ؟ قالو : نشهد أنك قد بلغت وجهدت ونصحت فجزاك الله خيرا فقال : أليس تشهدون أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأن جنته حق وناره حق وأن الموت حق وأن البعث بعد الموت حق وأن الساعة آتية لا ريب فيها وأن الله يبعث من في القبور قالوا : بلى نشهد بذلك قال : اللهم اشهد ثم قال أيها الناس إن الله مولاي وأنا مولى المؤمنين وأنا أولى بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه - يعني عليا - اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ثم قال : يا أيها الناس إني فرطكم وإنكم واردون علي الحوض حوض أعرض ما بين بصرى وصنعاء فيه عدد النجوم قدحان من فضة وإني سائلكم حين تردون علي عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما الثقل الأكبر كتاب الله عز و جل سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم فاستمسكوا به لا تضلوا ولا تبدلوا وعترتي أهل بيتي فإنه نبأني اللطيف الخبير أنهما لن ينقضيا حتى يردا علي الحوض.كبير طبراني

 

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الْهِسِنْجَانِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصَفًّى الدِّمَشْقِيُّ حَدَّثَنَا بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ حَدَّثَنَا نُمَيْرُ بْنُ يَزِيدَ حَدَّثَنِي قُحَافَةُ بْنُ رَبِيعَةَ عَنْ صُدَيِّ بْنِ عَجْلَانَ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَى نَاقَتِهِ الْجَدْعَاءِ , حَتَّى وَقَفَ وَسَطَ النَّاسِ فَقَالَ: «كُلُّ نَبِيٍّ قَدْ مَضَتْ دَعْوَتُهُ لِأُمَّتِهِ , غَيْرِي , أَلَا وَإِنِّي قَدِ ادَّخَرْتُهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ , أَمَّا بَعْدُ , فَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ مُكَاثِرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ , فَلَا تُخْزُونِي، فَإِنِّي جَالِسٌ لَكُمْ عِنْدَ الْحَوْضِ»

الكتاب: جزء فيه قول النبي صلى الله عليه وسلم «نضر الله امرأ سمع مقالتي فأداها»

المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهيم بن حكيم المديني، أبو عمرو الأصبهاني، ويعرف بابن مَمَّك (المتوفى: 333هـ)

 

البته دستهاي خائن حديث را ناقص نمودند وهر راوي مقداري از خطبه آخر رسول ص را آورده است :

 

حَدَّثَنَا حَنْبَلٌ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ , حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقُرَشِيُّ , حَدَّثَنَا مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ , ثَنَا أَبُو الطُّفَيْلِ , عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ الْغِفَارِي , قَالَ: لَمَّا صَدْرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ نَزَلَ الْجُحْفَةَ , وَنَهَى عَنْ شَجَرَاتٍ أَنْ يَنْزِلَ تَحْتَهُنَّ , ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِنَّ فَقَمَّمَ مَا تَحْتَهُنَّ مِنَ الشَّوْكِ وَصَلَّى تَحْتَهُنَّ ثُمَّ انْصَرَفَ , فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ , وَإِنِّي لَأَظُنُّ سَأُدْعَى فَأُجِيبُ , وَإِنِّي مَسْئُولٌ وَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ , فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ؟» قَالُوا: نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَغَتَ وَجَهَدْتَ وَنَصَحْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خيرًا , قَالَ: «أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ , وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ , وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ , وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ , وَأَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ , وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا , وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مِنْ فِي الْقُبُورِ؟» قَالُوا: نَشْهَدُ بِذَلِكَ , ثُمَّ قَالَ: " أَلَا إِنِّي فَرَطُكُمْ وَإِنَّكُمْ وَارِدُونَ عَلَى الْحَوْضِ: حَوْضٌ أَعْرَضُ مِمَّا بَيْنَ بُصْرَى وَصَنْعَاءَ , فِيهِ عَدَدُ النُّجُومِ قَدَحَانِ مِنْ فِضَّةٍ وَإِنِّي سَائِلُكُمْ حِينَ تَرِدُونَ عَلِيَّ "

الكتاب: جزء حنبل (التاسع من فؤائد ابن السماك)

المؤلف: أبو علي حنبل بن إسحاق بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 273هـ)

المحقق: هشام بن محمد

الناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض

 

 

حدثنا أبو مسعود الرازي ، حدثنا زيد بن عوف ، حدثنا أبو عوانة ، عن الأعمش ، عن حبيب بن أبي ثابت ، عن أبي الطفيل ، عن زيد بن أرقم ، قال : لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم من حجة الوداع كان بغدير خم ، قال : « كأني قد دعيت فأجبت ، وإني تارك فيكم الثقلين ، أحدهما أكبر من الآخر : كتاب الله ، وعترتي ، فانظروا كيف تخلفوني فيهما ، ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض (1) ، وإن الله مولاي ، وأنا ولي المؤمنين » . ثم أخذ بيد علي رضي الله عنهما ، فقال : « من كنت وليه فعلي وليه (2) » . فقال : أنت سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ فقال : ما كان في الركاب إلا قد سمعه بأذنيه ورآه بعينيه . قال الأعمش : فحدثنا عطية ، عن أبي سعيد ، بمثل ذلك .

الكتاب : السنة

المؤلف : عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني [ ت : 287]

المحقق : محمد ناصر الدين الألباني

 

وموعظه خداحافظي پيامبر ص كه از مظلوميت خودشان وعترتشان و اختلاف در دين توسط منافقين ويهود بعد از ايشان كه امامت 12 خليفه راشد مهدي را قبول نميكنند و بدبخت ميشوند وبشريت را بدبخت ميسازند .... كه اشك همه را در آورد و همه را هراسان ساخت :

 

ألا ترى أن العرباض بن سارية السلمي قال : وعظنا النبي صلى الله عليه وسلم ذات يوم موعظة بليغة ، ذرفت منها العيون ، ووجلت منها القلوب ، فقلنا : يا رسول الله : إن هذه لموعظة مودع ، فما تعهد إلينا ؟ قال : « أوصيكم بتقوى الله ، والسمع والطاعة ، وإن عبدا حبشيا ، فإنه من يعش منكم بعدي سيرى اختلافا كثيرا ، فعليكم بسنتي ، وسنة الخلفاء الراشدين المهديين ، عضوا عليها بالنواجذ ، وإياكم ومحدثات الأمور ، فإن كل محدثة بدعة ، وكل بدعة ضلالة »

 

الكتاب : الشريعة

المؤلف : أبو بكر محمد بن الحسين الآجري

شهرته : الآجري

المحقق : عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

دار النشر : دار الوطن

البلد : الرياض

البته در آخرين منبرشان هم هشدار دادند :

كما عرَّض بذلك في خطبته في حجة الوداع ، وقال : (( لا أدري ، لعلي لا ألقاكم بعد عامي هذا )) ، وطفق يودِّعُ الناس ، فقالوا : هذه حجة الوداع ، ولمّا رجع من حجِّه إلى المدينة ، جمع الناس بماءٍ بين مكة والمدينة يُسمى خُمَّاً ، وخطبهم ، فقال : (( يا أيُّها النّاس ، إنّما أنَا بَشرٌ يوشِكُ أنْ يأتيني رسولُ ربِّي فأجيب )) ثم حضَّ على التمسُّك بكتابِ الله ، ووصَّى بأهل بيته ، خرَّجه مسلم.

وفي " الصحيحين "  ولفظه لمسلم عن عقبةَ بنِ عامرٍ ، قال : صلى

رسول الله - صلى الله عليه وسلم - على قتلى أحدٍ ، ثم صَعِدَ المنبر كالمودِّع للأحياء والأموات ، فقال

: (( إنِّي فَرَطُكُم على الحوض ، فإنَّ عَرْضَهُ ، كما بين أيلةَ إلى الجُحفةِ ، وإنِّي لست أخشى عليكم أنْ تُشركوا بعدي ، ولكن أخشى عليكُم الدُّنيا أنْ تنافسوا فيها ، وتقتتلوا ، فتهلكوا كما هلك مَنْ كان قبلكم )) . قال عقبة : فكانت آخرَ ما رأيت رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم - على المنبر .

 

أتدرون أى يوم هذا وأى شهر هذا وأى بلد هذا قالوا هذا بلد حرام وشهر حرام ويوم حرام قال ألا وإن أموالكم ودماءكم عليكم حرام كَحُرْمَةِ يومكم هذا فى بلدكم هذا ألا وإنى فَرَطُكم على الحوض أنتظركم وأُكَاِثر بكم الأمم فلا تُسَوِّدوا وجهى ألا وقد رأيتمونى وسمعتم منى وستسألون عنى فمن كذب على فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَه من النار ألا وإنى مُسْتَنْقِذٌ أناسًا ومُسْتَنْقَذٌ منى أناس فأقول يا رب أصحابى فيقول إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك (أحمد عن رجل من الصحابة . ابن ماجه عن ابن مسعود)

 

خدايا اصحابم  خدايا اصحابم :‌

5723 -  أنا فرطكم على الحوض أنظركم ليرفع لى رجال منكم حتى إذا عرفتهم اختلجوا دونى فأقول رب أصحابىرب أصحابى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك (أحمد ، والبخارى عن حذيفة)

  أنا فرطكم على الحوض ولأنازعن أقواما ثم لأغلبن عليهم فأقول رب أصحابى أصحابى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك (أحمد ، والبخارى ، ومسلم عن ابن مسعود . ابن أبى شيبة عن حذيفة)

 

يا أيها الناس إنكم محشورون إلى الله حفاة عراة غرلا { كما بدأنا أول خلق نعيده } [ الأنبياء : 104 ] ألا وإن أول الخلائق يكسى يوم القيامة إبراهيم ألا وإنه يجاء برجال من أمتى فيؤخذ بهم ذات الشمال فأقول يا رب أصحابى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك فأقول كما قال العبد الصالح { كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتنى كنت أنت الرقيب عليهم } [المائدة : 117] فيقال إن هؤلاء لم يزالوا مرتدين على أعقابهم منذ فارقتهم (الطيالسى ، وأحمد ، والبخارى ، ومسلم ، والترمذى ، والنسائى عن ابن عباس)

 

السلام عليكم دار قوم مؤمنين وأنا إن شاء الله بكم لاحقون وددت أنا قد رأينا إخواننا قالوا أو لسنا إخوانك يا رسول الله قال بل أنتم أصحابى وإخواننا الذين لم يأتوا بعد قالوا كيف تعرف من لم يأت بعد من أمتك قال أرأيت لو أن رجلاً له خيل غر محجلة بين ظهرى خيل دُهم بُهم ألا يعرف خيله قالوا بلى قال فإنهم يأتون يوم القيامة غرًّا محجلين من الوضوء وأنا فرطهم على الحوض ألا ليذادن رجالاً عن حوضى كما يذاد البعير الضال أناديهم ألا هلم ألا هلم فيقال إنهم قد بدلوا بعدك فأقول فسحقًا فسحقًا فسحقًا (مالك ، والشافعى ، وأحمد ، ومسلم ، والنسائى ، وابن ماجه ، وابن حبان عن أبى هريرة أن رسول الله  - صلى الله عليه وسلم -  أتى المقبرة قال... فذكره)

 

إنى فرطكم على الحوض من مر علىَّ شرب ومن شرب لم يظمأ أبدا وليردن على أقوام أعرفهم ويعرفونى ثم يحال بينى وبينهم فأقول إنهم منى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك فأقول سحقاسحقالمن بدل بعدى (أحمد ، والبخارى ، ومسلم عن سهل بن سعد وأبى سعيد معا)

 

سحقا لمن بدل بعدي يعني دورباد دورباد از حوض  يا مرگ بر كسانيكه  دين مرا بعد من تبديل وتحريف كردند !

 

 

و شواهد يهودي شدن دين وبرگشت به جاهليت را  در آيات 74 توبه وقصد قتل رسول خدا ص و انقلاب به جاهليت در 144 آل عمران و مهجور كردن (فرقان 30) وعضين نمودن (حجر91) قران بعد از رسول خدا ص بدست منافقين و تهمت هذيان برسول خدا ص بروايت بخاري توسط عمر وووو آمده است .

 

 

بعد از این مخالفتها وهوچی بازیها رسول الله ص سخنرانی کوبنده ای کردند وفرمودند :

 

 

بخاري و..... از اسامه نقل مي‌کند که نبي مکرم بر يک بلندي قرار گرفت و فرمود :

هل تَرَوْنَ ما أَرَى

آنچه که من مي‌بينم مي‌بينيد؟

إني أَرَى مَوَاقِعَ الْفِتَنِ خِلَالَ بُيُوتِكُمْ كَمَوَاقِعِ الْقَطْرِ

من دارم مي‌بينم فتنه ها در درون خانه‌هاي شما نفوذ کرده است همان گونه که قطرات باران زمين را فرا مي‌گيرد.

صحيح البخاري  ج 2

هَذَا حَدِيثٌ مُتَّفَقٌ عَلَى صِحَّتِهِ

 

ودر آخرین منبرشان هم اصحابشان را از ریاست طلبی برحذر داشتند وگفتند شما مثل سوسمار یهودی میشوید و اصحابم فردای قیامت از حوضم دور میشوند بعلت ارتدادشان و..... که در روایات فوق متواتر بخاری ومسلم و... امده است .

 

 

آري‌ شعار و يا بهتر بگوئيم‌ نظريه‌ حسبنا كتاب‌ الله در واقع‌ نفي‌ مرجعيت‌ پيامبر است‌ واينكه‌ با وجود كتاب‌ خدا، ديگر به‌ سخن‌ پيامبر احتياجي‌ نيست‌ لذا نقيب‌ استاد ابن‌ ابي‌ الحديدمي‌گويد، آنچه‌ در جريان‌ مصيبت‌ روز پنج‌ شنبه‌ صورت‌ گرفت‌ بدتر از مخالفت‌ نص‌ در امرخلافت‌ بود. زيرا در برابر پيامبر و همه‌ طرفداران‌ و انصار، وقتي‌ نفي‌ سنت‌ و مرجعيت‌ پيامبرمي‌شود بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مخالفت‌ در نص‌ خلافت‌ پيامبر، راحت‌تر و بدون‌ هيچ‌ترسي‌ انجام‌ مي‌گيرد(.ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه،12/88)

 

 

سوزاندن‌ احاديث‌ نبوي‌ كه‌ در راستاي‌ حذف‌ مرجعيت‌ پيامبر و شعار حسبنا كتاب‌ الله صورت‌ گرفت‌، عمر اين‌ عمل‌ را با جملة‌ مشناة‌ كمشناة‌ اهل‌ الكتاب‌ توجيه‌ نمود.(ابن سعد،طبقات الكبري،5/188؛ذهبي،سيراعلام النبلاء،5/59) مقايسة‌سنت‌ نبوي‌ با مشناة‌ يهود، عناد و دشمني‌ عمر را با سنت‌ نبوي‌ نشان‌ مي‌دهد. زيرا مشناة‌ (میشاة ) يهود احاديث‌ شفاهی‌ بود كه‌ صد و پنجاه‌ سال‌ بعد از ميلاد مسيح‌ توسط‌ حاخامي‌ بنام‌ يوضاس‌شروع‌ به‌ جمع‌آوري‌ شد و تا سال‌ دويست‌ و شانزده‌ ميلادي‌ توسط‌ حاخام‌هاي‌ ديگر ادامه‌يافت‌.(احمد شلبي،مقارنةالاديان( اليهودية)،1/110) و مسلم‌ است‌ كه‌ فاصله‌ چند قرن‌ ميان‌ موسي(ع) و تدوين‌ مشناة‌، باعث‌ شد تا دست‌تحريف‌ به‌ آن‌ دراز شده‌ و افزودن‌ خرافات‌ و اوهام‌، آن‌ را به‌گونه‌اي‌ تغيير دهد كه‌ جز ضلالت‌و گمراهي‌ حاصلي‌ نداشته‌ باشد.(صحيح بخاري،8/160) حال‌ چگونه‌ مي‌تواند با سنت‌ نبوي‌ كه‌ صحابه‌ مستقيماً ازرسول‌ خدا(ص) شنيده‌اند و زماني‌ بر آن‌ نگذشته‌ است‌ مقايسه‌ گردد.
عمر حذف‌ مرجعيت‌ پيامبر را تا آنجا ادامه‌ داد كه‌ از نقل‌ شفاهي‌ احاديث‌ رسول‌ خدا(ص)نيز جلوگيري‌ نمود. و حتي‌ كساني‌ را كه‌ مخالفت‌ مي‌كردند مجازات‌ مي‌كرد.(حاكم نيشابوري،مستدرك حاكم،1/110)

 

 

وپيشگويي رسول خدا از يهودي شدن دينش توسط اشرار اصحابش :

حَدَّثَنَا عَلِيٌّ، أنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ، أنَا شَهْرٌ، نَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ، أَنَّ شَدَّادَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَيَحْمِلَنَّ شِرَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى سُنَنِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»

الكتاب: مسند ابن الجعد

المؤلف: علي بن الجَعْد بن عبيد الجَوْهَري البغدادي (المتوفى: 230هـ)

 

رواه أبوداود الطيالسي وأحمد بن حنبل وأبو بكر بن أبي شيبة وعنه أبويعلى.

و له شاهد من حديث سهل بن سعد، رواه أحمد بن حنبل والحاكم.

 

همچنین اصحابشان هم تشبیه کردند خودشان را به یهود :

 

و قال عبد الله بن مسعود أنتم أشبه الأمم ببني إسرائيل سمتا و هديا تتبعون عملهم حذو القذة بالقذة غير أني لا أدري أ تعبدون العجل أم لا و قال حذيفة المنافقون الذين فيكم اليوم شر من المنافقين الذين كانوا على عهد رسول الله (صلى الله عليهوآله وسلّم) قلنا و كيف قال أولئك كانوا يخفون نفاقهم و هؤلاء أعلنوه أورد ذلك جميعا الثعلبي في تفسيره .تفسیر مجمع البیان طبرسی

37378 - وَكِيعٌ، عَنْ سُفْيَانَ، عَنْ أَبِي قَيْسٍ، عَنْ هُزَيْلٍ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «أَنْتُمْ أَشْبَهُ النَّاسِ سَمْتًا وَهَدْيًا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ لَتَسْلُكُنَّ طَرِيقَهُمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَالنَّعْلِ بِالنَّعْلِ» , قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ سِحْرًا»

 

الكتاب: الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار

المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)

المحقق: كمال يوسف الحوت

الناشر: مكتبة الرشد – الرياض

 

 

امّت من سنّت بنى اسرائيل را مرتكب خواهند شد. بطورى كه قدم جاى قدم آنان مى‏گذارند و تير به همان جا كه آنان زدند مى‏زنند، وجب‏ به وجب و ذراع به ذراع كارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا كه اگر آنها داخل سوراخ سوسماری شده باشند، اينان نيز همراه آنان داخل مى‏شوند و مثلها و سنّتها (در آنان و اينان) به يك صورت جارى شده است.

 

چرا سوراخ سوسمار ؟!  چون بسادگی نمیتوان وارد سوراخ سوسمار شد بعلت خم وپیچش ، ورسول خدا ص هم گفتند دین سهل وساده اسلام را رها میکنید وبه آیین مشکل وپیچیده یهود وارد میشوید !!!!؟؟؟؟

 

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام  في قوله تعالى: " لتركبن طبقا عن طبق  " قال: يا زرارة أو لم تركب هذه الامة بعد نبيها طبقا عن طبق في أمر فلان وفلان وفلان. کافی

 

 

 

ومقصود از امر فلان وفلان وفلان  همان ائمه مضلین هستند که بعد از رسول خدا ص در سقیفه کودتا واسلام را یهودی ساختند و در صحیح مسلم هم آمده که  قلوب شیطان در جسم انسان وبظاهر انسانند !

 

قَالَ: "يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ" صحیح مسلم

 

 

یهودیسازی اسلام :

 عمر بدستور یهود فرمان داد : جردوا القران : تا دین اسلام مانند یهود از درون وخودکار تحریف شود چرا که یهود تجربه تحریف ونابودی دینشان را بخوبی داشتند وآتش اختلاف وفتنه تا ابد در بین مسلمین بواسطه عدم تشخیص ناسخات قران  زبانه بکشد که ثمره اش را هم بالعیان میبینیم داعش و طالب و بوکو حرام و ..... معتقدند که آیه شمشیر یعنی آیه 5 سوره فاضحة المنافقین  124 آیه دیگر قران را شامل آیات رحمت وجدال احسن وعفو محبت را  نسخ نموده است یعنی قران همه اش شمشیر و اسلام همه اش خشونت است !!!!!!!

 

يهودي بود يا جاسوس يهود ؟!


 
 لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ {المائدة/82}
 

 

در عملیات مشرکان بر ضد پیغمبر(ص) باید سرنخ های توطئه یهود در مکه را بیابیم. در این آیه، اینکه الَّذِینَ أَشْرَکُوا را با واو به یهود عطف می کند، نشان از نوعی تبعیت دارد. یهود محور اصلی است و دشمنی مشرکان نسبت به یهود تبعی است. یعنی اگر موتور اصلی خاموش شود، عملیات تبعی هم خاموش خواهد شد.


در ادامه بررسی یهودی شدن اسلام این بحث بسیار مهم است چرا که نشانگر نفوذ عوامل یهودی در بین خلفای مسلمین وانهدام تدریجی اسلام با تغییر وتحریف در دین است .
 
یهودیان بیش از 1000 سال  حاکمان بلامنازع مدینه یا یثرب بودند و آمدن رسول خاتم ص یا منجی را انتظار میکشیدند تا اورا بکشند،همین که حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، عبدالمطلب یا ابوطالب عموی آن حضرت بلافاصله مخفیانه ایشان را در صحرا به حلیمه سپردند از شر یهود ،  با اینکه محمد را مثل فرزندشان میشناختند !
 
 یهودیان بنی نضیر شهر خیبر را که در 165کیلومتری مدینه قرار داشت برگزیدند تا به مدینه نزدیک باشند و بتوانند قبیله های عربی و در رأس آنها قریش را برای تهاجم به مدینه و پیکار با رسول خدا(ص) زیر نظرو تحریک کنند. اینها از روزگار قدیم با رسولان جنگ داشتند سامری را در مقابل موسی علم کردند عیسی را بزعم خود بصلیب کشیدند . ورسول خدا را مسموم وشهید کردند و ذریه ایشان را کشتند وکربلا و. ....
 
عمر جاسوس یا اجیر یهود بود یا واقعا یهودی فرصت طلب وکابالیست ؟
 
روى البخاري ج 1 ص 31 ( ... عن عمر قال كنت أنا وجار لي من الأنصار في بني أمية بن زيد وهي من عوالي المدينة ، وكنا نتناوب النزول على رسول الله صلى الله عليه وسلم ينزل يوماً وأنزل يوماً فإذا نزلت جئته بخبر ذلك اليوم من الوحي وغيره وإذا نزل فعل مثل ذلك فنزل صاحبي الأنصاري يوم نوبته ... ) وروى نحوه في ج 8 ص 4 ورواه البيهقي في سننه ج 7 ص 37 .
 
در این خبر بخاری نشان میدهد که عمر در عوالی مدینه نزدیک یهود بنی قریظه سکونت داشت تا اخبار رسول الله  ص ووحی را به دوستان یهودیش گزارش دهد تا آنها بتوانند تصمیم وبرنامه ریزی کنند ...
 
مسجد بني قريظه يکي ديگر از امکنه منطقه عوالي مسجد بني قريظه است که طبق معمول، در روزگار امارت عمربن عبدالعزيز بر مدينه، به دستور خليفه وقت اموي، تجديد بنا شد. سخاوي نوشته است: مسجد بني قريظه در شرق مسجد شمس و فاصله نسبتاً طولاني با آن داشته ونزديک حرّه شرقي است .
 
چرا نماز در بيت المقدس ؟!
 - حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنْبَاعِ رَوْحُ بْنُ الْفَرَجِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عُفَيْرٍ، ثنا عَطَّافُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْأَرْقَمِ، عَنْ جَدِّهِ الْأَرْقَمِ، وَكَانَ بَدْرِيًّا، وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ آوَى فِي دَارِهِ عِنْدَ الصَّفَا حَتَّى تَكَامَلُوا أَرْبَعِينَ رَجُلًا مُسْلِمِينَ، وَكَانَ آخِرُهُمِ إِسْلَامًا عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، فَلَمَّا كَانُوا أَرْبَعِينَ خَرَجُوا إِلَى الْمُشْرِكِينَ، قَالَ: جِئْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأُوَدِّعَهُ وَأَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَيْنَ تُرِيدُ؟» قُلْتُ: أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، قَالَ: «وَمَا يُخْرِجُكُ إِلَيْهِ، أَفِي تِجَارَةٍ؟» قُلْتُ: لَا، وَلَكِنِّي أُصَلِّي فِيهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَلَاةٌ هَهُنَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلَاةٍ ثَمَّ»رجاله ثقات
 
اما درمورد ابن عمران وقال ابن حبان في الثقات: يحيى بن عمران بن عثمان بن الأرقم يروي، عَن أبيه روى عنه إبراهيم بن حمزة.
قلت( ذهبی ): فهو هذا.
 
آخرین از 40 نفر جناب عمر اسلام آورد و به رسول خدا ص گفت میخواهم به قدس بروم تا در آنجا نماز بگزارم ؟!
رسول خدا ص هم بعمر گفتند نماز در همین جا بهتر از 1000 نماز آنجاست .
وقال عليه الصلاة والسلام : صَلاةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ صَلاة فِيمَا سِوَاهُ إِلاَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ . رواه البخاري ومسلم .
 
قال رسول الله صلى الله عليه و سلم :
 صلاة في المسجد الحرام مائة ألف صلاة و صلاة في مسجدي ألف صلاة و في بيت المقدس خمسمائة صلاة
 
نماز در مسجد رسول ص ثوابش بیشتر از نماز بیت المقدس است:
حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ مُغِيرَةَ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ سَهْمِ بْنِ مِنْجَابٍ، عَنْ قَزْعَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: وَدَّعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا فَقَالَ لَهُ: «أَيْنَ تُرِيدُ؟» قَالَ: أُرِيدُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «صَلَاةٌ فِي مَسْجِدِي أَفْضَلُ مِنْ مِائَةٍ فِي غَيْرِهِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامِ»
[حكم حسين سليم أسد] : إسناده صحيح
البته کعب الاحبار ودوستش ابوهریره در فضیلت بخشی به قدس وشام کوتاهی نکردند بعلت وجود قلمرو معاویه .
 
در خبر زیر جناب عمر از قول یک یهودی خوشش می آید و آنرا به رسول خدا ص عرضه میکند ورسول خدا عصبانی وآنرا با آب دهانش محو وپاک میسازد :
 
عن جبير بن نفير عن عمر قال : انطلقت فى حياة النبى  - صلى الله عليه وسلم -  حتى أتيت خيبر فوجدت يهوديا يقول قولا فأعجبنى فقلت هل أنت مكتبى بما تقول قال : نعم ، فأتيته بأديم فأخذ يملى على ، فلما رجعت قلت : يا رسول الله إنى لقيت يهوديا يقول قولا لم أسمع مثله بعدك فقال : لعلك كتبت منه قلت : نعم ، قال : ائتنى به ، فانطلقت فلما أتيته قال : اجلس اقرأه فقرأت ساعة ونظرت إلى وجهه فإذا هو يتلون فصرت من الفرق لا أجيز حرفا منه ، ثم رفعته إليه ثم جعل يتبعه رسما رسما يمحوه بريقه وهو يقول : لا تتبعوا هؤلاء فإنهم قد تهوكوا حتى محا آخر حرف (أبو نعيم فى الحلية)
 
هدف عمر چه بود ؟ آیا میخواست رسول خدا ص را یهودی کند ؟
 
وجالبست که عمر از احادیث تورات وتلمود لذت میبرد ومیگوید : أتیت خیبر فوجدت یهودیاً یقول قولاً فأعجبنی ، ...........إنا نسمع أحاديث من اليهود تعجبنا أفتى أن نكتب بعضها ؟ ودر خبر :
 
به این سخن عمر توجه زیاد شود که به رسول خدا ص میگوید احادیث اهل کتاب (یهود ونصاری) تو #قلب ما مینشینند برعکس سخن شما !  و قصد داریم آنها را بنویسیم ؟!!!!
وأخرج ابن الضريس في "فضائل القرآن"  ، وأبو عبيد في "غريب الحديث" 3/29، ومن طريقه البيهقي في "الشعب" عن الحسن البصري: أن عمر بن الخطاب قال: يا رسول الله، إن أهل الكتاب يحدثوننا بأحاديث قد أخذت #بقلوبنا وقد هممنا أن نكتبها، فقال: "يا ابن الخطاب أمتهوَّكون أنتم كما تهوكت اليهود والنصارى؟ أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بها بيضاء نقية، ولكني أعطيت جوامع الكلم، واختصر لي الحديث اختصاراً"، ورجاله ثقات إلا أنه من مراسيل الحسن البصري. خیلی قدرت میخواد که در مقابل رسول خدا ص چنین حرفی بزنی !!!!!!
  یعنی میخواد بگه ما اسلام را نمیخواهیم  یهود بهتره  !!!!!!
 
مرتبه دیگر عمر جوامع تورات را از برادر یهودیش از بنی زریق میگیرد وبه رسول خدا عرضه میکند :
 
وعن أبي الدرداء قال : جاء عمر بجوامع من التوراة إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال : يا رسول الله جوامع من التوراة أخذتها من أخ لي من بني زريق فتغير وجه رسول الله فقال عبد الله بن زيد الذي أري الأذان : أمسخ الله عقلك ألا ترى الذي بوجه رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ فقال عمر : رضينا بالله ربا وبالإسلام دينا وبمحمد نبيا وبالقرآن إماما فسري عن رسول الله صلى الله عليه و سلم ثم قال :
 والذي نفس محمد بيده لو كان موسى بين أظهركم ثم اتبعتموه وتركتموني لضللتم ضلالا بعيدا أنتم حظي من الأمم وأنا حظكم من النبيين
 رواه الطبراني في الكبير وفيه أبو عامر القاسم بن محمد الأسدي ولم أر من ترجمه وبقية رجاله موثقون ( هنا في هامش الأصل : بلغ بسماع المقابلة على مؤلفه بقراءة الحافظ شهاب الدين أحمد بن حجر في السابع )
 
يعني نميدانسته كه رسول خدا ص از تورات ويهود متنفرند و ... ؟؟؟!! هي تكرار ميكند عرضه تورات را !!!!!
دفعه بعد دوباره نسخه توراتی را نزد پیامبر می اورد :
 
وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ثَابِتٍ الْأَنْصَارِيِّ «أَنَّ عُمَرَ نَسَخَ صَحِيفَةً مِنَ التَّوْرَاةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: " لَا تَسْأَلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ عَنْ شَيْءٍ».
رَوَاهُ الْبَزَّارُ، وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِيحِ، إِلَّا جَابِرًا الْجَعْفِيَّ، وَهُوَ ضَعِيفٌ اتُّهِمَ بِالْكَذِبِ. البته علت ضعیف بودن جار جعفی همان شیعه بودنش است نه چیز دیگر :
و قال عباس الدورى ، عن يحيى بن يعلى المحاربى : قيل لزائدة : ثلاثة لا تروى
عنهم ، لم لا تروى عنهم ؟ ابن أبى ليلى ، و جابر الجعفى ، و الكلبى ؟ قال : أما
جابر الجعفى فكان و الله كذابا يؤمن بالرجعة !!(علت تضعيف جابر تشيعش است)
 
و این امور از جانب عمر چندین مرتبه بوده حتی در یک بار رسول خدا عمق خطر را احساس نمودند ودستور صلاة جامعه .... دادند !!!!!
 
 
وأخرج أبو يعلى وابن المنذر وابن أبي حاتم ونصر المقدسي في الحجة والضياء في المختارة ، عن خالد بن عرفطة قال : كنت جالساً عند عمر إذ أتاه رجل من عبد القيس فقال له عمر : أنت فلان العبدي؟ قال نعم . فضربه بقناة معه ، فقال الرجل : ما لي يا أمير المؤمنين؟! قال اجلس ، فجلس؛ فقرأ عليه بسم الله الرحمن الرحيم { الر تلك آيات الكتاب المبين } إلى قوله { لمن الغافلين } فقرأها عليه ثلاثاً وضربه ثلاثاً ، فقال له الرجل : ما لي يا أمير المؤمنين؟! فقال : أنت الذي نسخت كتاب دانيال . قال : مرني بأمرك أتبعه ، قال : انطلق فامحه بالحميم والصوف ، ثم لا تقرأه ولا تقرئه أحداً من الناس ، فلئن بلغني عنك أنك قرأته أو أقرأته أحداً من الناس لأنهكنك عقوبة ، ثم قال : اجلس . فجلس بين يديه . فقال : انطلقت أنا فانتسخت كتاباً من أهل الكتاب ، ثم جئت به في أديم ، فقال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم : « » ما هذا في يدك يا عمر؟ « فقلت يا رسول الله ، كتاب نسخته لنزداد به علماً إلى علمنا ، فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى احمرت وجنتاه ، ثم نودي بالصلاة جامعة . فقالت الأنصار : أغضب نبيكم السلاح . فجاؤوا حتى أحدقوا بمنبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال : » يا أيها الناس ، إني قد أوتيت جوامع الكلم وخواتيمه ، واختصر لي اختصاراً ، ولقد أتيتكم بها بيضاء نقية ، فلا تتهوّكوا ولا يغرنكم المتهوّكون
 
عمر میگوید کتاب اهل کتاب را برای افزایش علممان کپی (نسخ) کردم !!!!!!! ورسول خدا دستور نماز جامعه دادند و گفتند به من جوامع کلم و خواتیمش داده شده یعنی بهتر از تورات ! حیران نشوید  و سقوط نکنید ....
 
در حالیکه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :
 
 
فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟!
 
 
 
حتي بروايت ابن الجوزي عمر به شريعت اسلام قانع نيست و ....
فَإِن قيل: فَمَا السِّرّ فِي أَن عمر لم يقنع بِمَا فِي شريعتنا حَتَّى طلب الاستنان بِملَّة إِبْرَاهِيم، وَقد نَهَاهُ رَسُول الله عَن مثل هَذَا حِين أَتَى بأَشْيَاء من التَّوْرَاة، فَقَالَ. " أمطها عَنَّا يَا عمر "؟
الكتاب: كشف المشكل من حديث الصحيحين
المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)
المحقق: علي حسين البواب
الناشر: دار الوطن - الرياض
 
 
 
حتی عائشه را هم یک یهودی معالجه میکرد با تورات :
((أن أبا بكر الصديق دخل على عائشة وهي مريضة ويهودية ترقيها! فقال أبو بكر: إرقيها بكتاب الله. موطاء مالک
 
 
چرا عمر از ترس قتل در فتح ایران شخصا نمی آید اما سوار بر الاغ با صلح وارد قدس میشود تحت حمایت یهودیان وبه او لقب فاروق میدهند و....یهود به عمر میگویند انت والله صاحبنا ... وبروایت واحدی وطبری تو محبوبترین فرد نزد یهودی !!!! ودرسقيفه زيد بن ثابت يهودي فرياد ميزند با صاحبتان ابوبكر بيعت كنيد !
 
در آیه 9 سفر9 زکریا آمده :
"ابتهجي جداً يا ابنة صهيون اهتفي يا بنت أورشليم. هو ذا ملكك يأتي إليك هو عادل ومنصور وديع وراكب على حمار وعلى جحش ابن أتان" (زكريا 9: 9).
"ولما قربوا من أورشليم وجاؤوا إلى بيت فاجي عند جبل الزيتون حينئذٍ أرسل يسوع تلميذين قائلاً لهما. اذهبا إلى القرية التي أمامكما فللوقت تجدان أتاناً مربوطةً وجحشاً معها فاحملاهما وإتياني بهما. وإن قال لكما أحد شيئاً فقولا الرب محتاج إليهما فللوقت يرسلهما. فكان هذا كله لكي يتم ما قيل بالنبي القائل: قولوا لابنة صهيون: هو ذا ملكك يأتيك وديعاً راكباً على أتان وجحش ابن أتان. فذهب التلميذان وفعلا كما أمرهما يسوع. وأتيا بالأتان والجحش ووضعا عليهما ثيابهما فجلس عليهما. والجمع الأكثر فرشوا ثيابهم في الطريق. وآخرون قطعوا أغصاناً من الشجر وفرشوها في الطريق. والجموع الذين تقدموا والذين تبعوا كانوا يصرخون قائلين أوصنا لابن داود. مبارك الآتي باسم الرب. أوصنا في الأعالي. ولما دخل أورشليم ارتجّت المدينة كلها قائلةً من هذا. فقالت الجموع هذا يسوع النبي الذي من ناصرة الجليل" (متى 21: 1-11).
 
اگر حرف اول کلمات عادل ومنصور و راکب را کنار هم بگذارید = عمر !
 
بهمین دلیل کعب الاحبار بعمر میگوید تو در کتاب ما بشارت داده شدی !!!!
 
عن كعب أن عمر بن الخطاب قال: أنشدك بالله يا كعب! أتجدني خليفة أم ملكا؟ قال: بل خليفة، فاستحلفه فقال كعب: خليفة والله! من خير الخلفاء، وزمانك خير زمان. "نعيم بن حماد في الفتن".
 
ثم قال كعب : أشهد أنك خليفة ولست بملك فقال له عمر وكيف ذاك ؟ قال : أجدك في كتاب الله قال عمر : تجدني باسمي ؟ قال : لا ولكن بنعتك أجد : نبوة ثم خلافة ورحمة على منهاج نبوة ، ثم خلافة ورحمة على منهاج نبوة ، ثم ملكاً عضوضاً ـ نعيم بن حماد في الفتن .
 
عمر از اصحاب رسول خدا ص وجانشینش نمی پرسید بلکه از کعب یهودی تفسیر قران را میجست :
وفي ج 5 ص 347 ( وأخرج عبد الرزاق وعبد بن حميد عن قتادة رضي الله عنه ... في قوله تعالى وأدخلهم جنات عدن قال : إن عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال : يا كعب ما عدن ؟ قال : قصور من ذهب في الجنة يسكنها النبيون والصديقون وأئمة العدل ) .
 
این عمر یهود و نصارا را تصدیق میکند اما رسول خدا ص را تهمت هذیان براستی چرا ؟ !
 
فعمر هو فرعون محمد فحيي بن أخطب أبو جهل يهود وفرعونهم.
فقال له فرعون هذه الامة ونمرودها: لسنا محتاجين إلى قرآنك، ... بحارلانوار
چرا عمر فدک را از اهل بیت ع گرفت ؟ چون فدک اموال یهود خیبر بود که رسول خدا ص بامر خدا آنرا به اهل بیت بخشید اما حزب یهودی سقیفه بعد از رسول خدا ص آنرا پس گرفتند !
 
 
 
 
حتی دخترش حفصه را فرستاد نزد یهود تورات بیاموزد وبیاید به رسول خدا ص یاد بدهد  :
 
 
وَأَخْرَجَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ فِي الْمُصَنَّفِ، وَالْبَيْهَقِيُّ فِي الشُّعَبِ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَنَّ حَفْصَةَ جَاءَتْ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِكِتَابٍ مِنْ قَصَصِ يُوسُفَ فِي كَتِفٍ، فجعلت تقرؤه والنبيّ صلّى الله عليه وَسَلَّمَ يَتَلَوَّنُ وَجْهُهُ فَقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَتَاكُمْ يُوسُفُ وَأَنَا نَبِيُّكُمْ فَاتَّبَعْتُمُوهُ وَتَرَكْتُمُونِي لَضَلَلْتُمْ» .
 
حفصه دختر عمر در خانه پیامبر تورات میخواند ؟! این یعنی چه ؟!
 
 
وبعضی اصحاب مانند ابن عباس بخوبی به نقشه عمر ویهود برای نابودی اسلام از درون (جنگ نرم) بعد از شکست جنگ سخت ( نقشه ترور در عقبه تبوک بنص آیه 74 سوره توبه) هشدار میدادند و میگفتند : قال ابن عباس : كعب الاحبار كذاب يريد ادخال اليهودية في الإسلام وقال عنه كذب كعب كذب كعب كذب كعب قاتل الله هذا الحبر وقبّح حبريّته ، ما أجرأه على الله وأعظم فريته .
 
أن ابن مسعود قال عن كعب: «ما تَنَتكت اليهودية في قلب عبد فكادت أن تفارقه». وفي تفسير القرطبي (14|357): نفس السياق إلا أن عبارة ابن مسعود t هي: « كذب كعب. ما ترك يهوديته». والمعنى نفسه.
 
اما چه فایده چرا که یهودیان با کمک دوستان مشرکشان آنقدر منسجم و قوی وهماهنگ بودند که تا قرون بعدی تعلیمات کعب الاحبار در بین مسلمین منتشر بود مثلا امام باقرع به زراره فرمود :
فقال لأبي جعفر: إنّ كعب الأحبار يقول : إنّ الكعبة تسجد لبيت المقدس في كل غداة ، فقال أبو جعفر: فما تقول فيما قال كعب ؟ فقال : صدق القول ما قال كعب . فقال أبو جعفر : كذبت وكذب كعب الأحبار معك وغضب . قال زرارة : ما رأيته استقبل أحداً بقول كذبت غيره
 
 
 
 
 
از این اخبار روشن است که عمر بخوبی با  تورات آشنا بوده و اسفارش را میدانسته در آنزمانیکه عدد باسوادان قلیل وکسانیکه به لغت وزبان تورات مطلع بودند هم نادر بوده است .
 
 
 
چگونه عمر ومعاویه از کعب الاحبار حمایت وتعریف میکنند در حالیکه امام علی ع وابوذر وی را یهودی دروغگو میدانند و....
 
در جریان بنی قریظه هم عمر ابتدا با اشاره به یهود می فهماند که حکم سعد را قبول نکنند اما آنها مقصود عمررا نگرفتند ... بعد هم راسما میگوید ما فقط قول رسول خدا را قبول داریم وحکم سعد را نمی پذیریم اما رسول خدا او را کنار میزنند :
 
وفي الصّحيحين- فلما دنا من المسجد: أي الذي كان فيه رسول الله- صلى الله عليه وسلم- أعدّه ببني قريظة أيام حصارهم- للصلاة، قال رسول الله- صلى الله عليه وسلّم: «قوموا إلى سيدكم» وفي لفظ «خيركم»
 
چرا عمر برخلاف قول پیامبر میگوید سید ما الله است نه سعد :
 
قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: فَلَمَّا طَلَعَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: قُومُوا إِلَى سَيِّدِكُمْ فَأَنْزِلُوهُ.
قَالَ عُمَرُ: سَيِّدُنَا اللَّهُ !!!!
قَالَ: أنزلوه.سیره ابن کثیر مسند احمد و...
 
واین جمله رسول خدا به عمر که سعد سید توست نشان میدهد که رسول خدا ص عمر را یهودی میدانست :
 
ورسول الله صلى الله عليه وسلم جالس في ملا من أصحابه، فلما نظر إليه قال لمن عنده: قوموا إلى سيدكم، فقال عمر بن الخطاب: الله سيدنا ورسوله، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: وسعد سيدك يا عمر.اخبار دوله عباسیه
 
 
 
 
جالبست که عمر اینقدر در اینجا حرص یهود بنی قریظه را میخورد اما در بدر برسول خدا میگوید اسرا را بکشید ؟!!! آیا این دلیل دیگری بر یهودی بودنش نیست ؟ (، واستشار عمر فأشار بالقتل قائلا: اضرب أعناقهم فإنهم أئمة الكفر والله أغناك عن الفداء. عمر گفت گردنشان را بزنید ... )
 
 
طبری آورده :
 
وعن رجاء بن حيوة، عمن شهد ؛ قال: لما شخص عمر من الجانية إلى إيلياء، فدنا من باب المسجد، قال: ارقبوا لي كعباً، فلما انفرق به الباب، قال: لبيك، اللهم لبيك، بما هو أحب إليك! ثم قصد المحراب ؛ محراب داود عليه السلام، وذلك ليلاً، فصلى فيه، ولم يلبث أن طلع الفجر، فأمر المؤذن باٌقامة، فتقدم فصلى بالناس، وقرأ بهم ((ص))، وسجد فيها، ثم قام، وقرأ بهم في الثانية صدر ((بني إسرائيل)) ، ثم ركع ثم انصرف، فقال: على بكعب، فأتى به، فقال: أين ترى أن نجعل المصلى؟ فقال:إلى الصخرة، فقال: ضاهيت والله اليهودية يا كعب، وقد رأيتك، وخلعك نعليك، فقال: أحببت أن أباشره بقدمي، فقال: قد رأيتك،بل نجعل قبلته صدره، كما جعل رسول الله صلى الله عليه وسلم قبلة مساجدنا صدورها، اذهب غليك، فإنا لم نؤمر بالصخرة، ولكنا أمرنا بالكعبة، فجعل قبلته صدره، ثم قام من مصلاة إلى كناسة قد كانت الروم قد دفنت بها بيت المقدس في زمان بني إسرائيل ؛ فلما صار إليهم أبرزوا بعضها، وتركوا سائرها، وقال: يا أيها الناس، اصنعوا كما أصنع، وجثا في أصلها، وجثا في فرج من فروج قبائه، وسمع التكبير من خلفه، وكان يكره سوء الرعة في كل شئ فقال: ما هذا؟ فقالوا: كبر كعب وكبر الناس بتكبيره فقال: على به فأتى به، فقال: يا أمير المؤمنين ؛ إنه قد تنبأ على ما صنعت اليوم نبي منذ خمسمائة سنة، فقال: وكيف ؟ فقال: إن الروم أغاروا على بني إسرائيل، فأديلوا عليهم، فدفنوه، ثم أديلوا فلم يفرغوا ثم أدليت الروم عليهم إلى أن وليت، فبعث الله نبياً على الكناسة، فقال: أبشرى أورى شلم! عليك الفاروق ينقيك مما فيك. وبعث إلى القسطنطينية نبي؛ فقام على تلها، فقال: يا قسطنطينية، ما فعل أهلك ببيتي! أخرجوه وشبهوك كعرشي؛ وتأولوا على، فقد قضيت عليك أن أجعلك جلحاء يوماً ما، لا يأوى إليك أحد، ولا يستظل فيك على أيدي بني القاذر سبأ وودان ؛ فما أمسوا حتى ما بقي شئ.
وعن ربيعة الشامي بمثله ؛ وزاد: أتاك الفاروق في جندي المطيع، ويدركون لأهلك بثأرك في الروم. وقال في قسطنطينية: أدعك جلحاء بارزة للشمس، لا يأوى إليك أحد، ولا تظلينه.
 
عمر در محراب داود نماز میگزارد و کعب یهودی پشت سرش تهلیل میگوید و....
 
وابن کثیر برای اینکه گند پوشی کند گفته : ويقال إنه لبى حين دخل بيت المقدس فصلى فيه تحية المسجد بمحراب داود !
 
 
بعضیا گفتند که عمر یهویان را از جزیرة العرب اخراج کرد ! در حالیکه عمر یهود را با فتح مسالمت آمیز قدس به سرزمین موعودشان دعوت کرد !
 
 بشارات يهود يا نقشه هاي يهود ؟!
 
واین خبر را ببینید که بیانگر واقعیاتی عجیب در نفوذ يهود در بين مسلمين و نقشه هاي سري ايشان است :
 
وروى أبو داود في سننه ج 2 ص 403 ( ... عن الأقرع مؤذن عمر بن الخطاب ، قال : بعثني عمر الى الأسقف (کعب الاحبار) ، فدعوته ، فقال له عمر : وهل تجدني في الكتاب ؟ قال: نعم ، قال : كيف تجدني ؟ قال : أجدك قرناً ، فرفع عليه الدرة ، فقال : قرن مه ؟ فقال : قرن حديد ، أمين شديد ، قال : كيف تجد الذي يجئ من بعدي ؟ فقال : أجده خليفة صالحاً غير أنه يؤثر قرابته ، قال عمر : يرحم الله عثمان ! ثلاثا ، فقال : كيف تجد الذي بعده ؟ قال : أجده صدأ حديد ، فوضع عمر يده على رأسه فقال : يا دفراه (ذفراه) يا دفراه ، فقال : يا أمير المؤمنين ، إنه خليفة صالح ولكنه يستخلف حين يستخلف والسيف مسلول والدم مهراق ! قال أبو داود : الدفر النتن ) ورواه في تهذيب التهذيب ج1 ص 323 ، وروى ابن شبة في تاريخ المدينة ج 3 ص 1078 :
وهذا الحديث صحيح الاسناد ذكره ابو داود وسكت عنه وكل ما سكت عنه فهو صالح .
والإسناد رجاله لا بأس بهم .
سند روایت مشکلی ندارد هرچند که البانی زور زده تا آبروی خلیفه عمربا این طعنه بعلی ع نرود !
ونعيم بن حماد در فتنش اورده :
 
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُنِيبٍ الْعَدَنِيُّ، عَنِ السَّرِيِّ بْنِ يَحْيَى، حَدَّثَنَا بِسْطَامُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنِ الْعُقَيْلِيِّ مُؤَذِّنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: بَعَثَنِي عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى أَسْقُفٍ مِنَ الْأَسَاقِفَةِ، فَدَعَوْتُهُ لَهُ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: " وَيْحَكَ، أَتَجِدُونَ نَعْتَنَا عِنْدَكُمْ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، قَالَ: «كَيْفَ تَجِدُونِي؟» قَالَ: نَجِدُكَ قَرْنًا مِنْ حَدِيدٍ، قَالَ: «وَمَا قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ؟» قَالَ: قَوِيُّ شَدِيدٌ، قَالَ عُمَرُ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ، قَالَ: «وَيْحَكَ، ثُمَّ مَهْ؟» قَالَ: ثُمَّ رَجُلٌ مِنْ بَعْدِكَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ عَلَى أَنَّهُ يُؤْثِرُ أَقْرِبَاءَهُ، فَقَالَ عُمَرُ: «رَحِمَ اللَّهُ عُثْمَانَ، رَحِمَ اللَّهُ عُثْمَانَ» ، قَالَ: «وَيْحَكَ ثُمَّ مَهْ؟» قَالَ: ثُمَّ صَدْعٌ فِي حَجَرٍ، قَالَ: «وَمَا صَدْعٌ فِي  حَجَرٍ؟» قَالَ: سَيْفٌ مَسْلُولٌ، وَدَمٌ مَسْفُوكٌ، قَالَ: فَكَبُرَ ذَلِكَ عَلَى عُمَرَ فَقَالَ: «تَبًّا لَكَ سَائِرَ الْيَوْمِ» ( عين كلامي كه ابولهب به رسول خدا گفت وسوره تبت نازل شد)، فَقَالَ الْأُسْقُفُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنَّهَا سَتَكُونُ بَعْدَ ذَلِكَ جَمَاعَةٌ، قَالَ: فَقَالَ لِي عُمَرُ: «قُمْ فَأَذِّنْ» فَلَا أَدْرِي هَلْ سَأَلَهُ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْئًا أَمْ لَا.الفتن
 
قال قلت له تبا لك سائر اليوم * * * بعس : بضم العين ، وهو : القدح الكبير.سيوطي
{ تبب } في حديث أبي لهب [ تَبَّاً لَك سائر اليَوْمِ ألهذا جَمعتنا ؟ ] التَّبُّ : الهلاك . يقال تَبَّ يتِبُّ تَبًّا وهو منصوب بفعل مُضْمر مَتْروك الإظهار . وقد تكرر ذكره في الحديث
ابن عباس: قال أبو لهب للنبي ': تباً لك سائر اليوم، فنزلت: {تبت يدا أبي لهب وتب}.
دفر
ثعلب عن ابن الأعرابي: دَفَرْتُهُ في قفاه دَفْرا أي دفعته، قلوا ومنه قول عمر: وا دفراهُ يريد: وا ذُلاَّهُ؛ وقال أبو عبيدة: معناه وا نتناه.
قال: والدَّفَرُ النَّتْنُ، ومنه قيل للدنيا أمَّ دَفْر، ويقال للأمة: يا دَفارِ أي يا منتنةُ؛ وأما الذَّفَرُ بالذال وتحريك الفاء فهو حِدَّةُ رائحة الشيء الخبيث، أو الطيب؛ ومنه قيل مسك أّذفرُ ويقال للرجل إذا قبَّحتَ أمره: دفراً دافراً.
وروى عن مجاهد في قول الله جل وعز: )يوم يُدَعُّون إلى نار جهنم دَعَّا( قال دفرا في أقفيتهم أي دفعاً. الكتاب : تهذيب اللغة
المؤلف : الأزهري
فإذا انتن فهو الذفر من البان الإبل.
الصدأ ما يعلو الحديد من الدرن ويركبه من الوسخ
 
نتانة : تعفن , گند , بوي بد دادن , بدبو کردن , تعفن داشتن , بد بودن
عمر دنبال کعب میفرستد تا از وی بپرسد که مرا در کتاب چگونه میابی ؟  کعب هم میگوید أجدك قرناً ، یعنی شاخ یا تاج ! (ذوالقرنین یعنی صاحب دو شاخ ) عمر شلاقش را بالا میبرد ! میگوید دژی محکم آهنی وامین شدید عمر میگوید بعد از من چطور ؟ میگوید خلیفه صالحی که فامیلش را ترجیح میدهد عمر هم 3 بار گفت خدا عثمان را رحمت کند ! اما در باره امام علی ع کعب میگوید تیز وتند ! وعمر دستش را بر سرش میگذارد ای وای (خاک برسر شدیم از این خلیفه متعفن کثیف ! ) اما کعب میگوید ای امیر مومنین او خلیفه صالحی است و جانشین میشود هنگام خلافت و شمشیر کشیده است وخون ریخته شده و....
 
 
 
{ دفر } ( ه ) في حديث قَيْلة [ ألْقِي أِليَّ ابنةَ أخِي يادَفَارِ ] أي يامُنْتِنة . والدَّفْر : النَّتْن وهي مَبْنية على الكسر بوَزْن قَطامِ . وأكثر ما يَرِدُ في النِّداء
 ( ه ) وفي حديث عمر لمَّا سأل كَعْبا عن وُلاة الأمر فأخْبَره فقال : [ وادَفْراهُ ] أي وانَتْناهُ من هذا الأمر . وقيل أراد واذُلاَّه . يقال دَفَره في قَفاه إذا دَفَعه دفْعاً عَنِيفا
وادَفْراهُ تَضَجُّرا من ذلك واستِفْحَاشاً
[ النهاية في غريب الأثر - ابن الأثير ]
 
(وقول عمر رضي الله عنه : وادفراه ! أي وانتناه . ويقال : دفرا دافرا لما يجئ به فلان، أي نتنا ، وكذلك إذا قبحت عليه أمره) (الصحاح - الجوهري ج 2 ص 659)
 
وماله كشي دوستداران خليفه براي توجيه اين كلام زشتي كه به امام ع گفت :
 
وأمّا ما ذُكِرَ عن عُمَرَ " 45 - أ " - رضي الله عنه - : أنَّه سَأَلَ الأُسقُفَ عن الخُلَفاء، فَحَدَّثَ حتى انتهى إلى ذِكرِ الرابع فقال: صَدَأٌ من حَديدٍ، ويُروى: صَدَعٌ؛ فقال عمر: وادفراه، فقيل: الهَمزَةُ مُبدَلَةٌ من العَين؛ شَبَّهَهُ في خِفَّتِهِ في الحُروب ومُزاوَلَتِه صِعابَ الامور ونُهوضِه فيها حين أفضى إليه بالوَعِلِ في قُلَّةٍ في شَعَفات الجِبال والقُلَل الشاهِقة؛ وجعل الوعل من حديدٍ مُبالغةٌ في وصفه بالبأسِ والنَّجدةِ والصَّبر والشِّدةَّ. ويجوز أن يراد بالصَّدأ: السهك، يعنى دوام لُبْسِ الحديد لاتصال الحروب حتى يَسْهَك. والمراد علي - رضي الله عنه - وما حدث في أيامه من الفتن ومُني به من مقاتلة أهل الصلاة ومُناجَزَة المهاجرين والأنصار ومُلابسة الأمور المُشكلة والخُطوب المُعضلة، ولذلك قال عمر - رضي الله عنه - : وادَفْرَاه، تَضَجُّرا من ذلك واسْتِفْحاشا له.
ويقال: فلان صاغر صدِئٌ: إذا لزمه العار واللُّؤمُ. الكتاب : العباب الزاخر
المؤلف : الصاغاني
 
وأَما ما ذُكِر عن عُمرَ رضي الله تعالى عنه أَنه سأَل الأُسْقُفَّ عن الخُلَفاء ، فحدَّثه ، حتى انتهى إِلى نَعْتِ الرَّابع منهم ، فقال : صَدَأٌ من حَدِيدٍ ، ويروى صَدَعٌ مِن حَديد ، أَرادَ دَوَامَ لُبْس الحديدِ لاتّصَال الحُروبِ في أَيَّام عليَ رضي الله تعالى عنه ، وما مُنِيَ به من مُقاتَلةِ الخَوارِجِ والبُغاةِ ، ومُلاَبَسة الأُمورِ المُشْكِلة والخُطوب المُعْضِلة ، ولذلك قال عُمر رضي الله عنه : وَاذَفْراهُ تَضَجُّراً من ذلك واستفحاشاً .
الكتاب : تاج العروس من جواهر القاموس
المؤلف : محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسيني ،
أبو الفيض ، الملقّب بمرتضى ، الزَّبيدي
 
قال الأصمعي: والصدأ أشبه بالمعنى لأن الصَّدَأَ آلة ذفر، والصدع لا ذفر له، وهو حدَّة رائحة الشيء خبيثاً كان أو طيباً. وأما الدّفر - بالدال - فو في النتن خاصة.
قلت: والذي ذهب إليه شمر معناه حسن، أراد أنه يعني علياً خفيف يخِفّ إلى الحروب ولا يكسل " وهو حديد " لشدة بأسه وشجاعته؛ قال الله جل وعز: )وَأَنْزَلْنَا الحَدِيدَ فيهِ بَأْسٌ شديدٌ(.
 
 
ومنه ما جاء في الحديث صَدَأٌ من حديدٍ في ذِكْرِ عليٍّ عليه السلام والصَّدى ذكرُ البُومِ والهامُ والجمعُ أَصْداءٌ قال يزيد بن الحَكَم بكلِّ يَفاعٍ بُومُها تُسْمِعُ الصَّدى دُعاءً متى ما تُسْمِعِ الهامَ تَنْأَجِ تَنْأَج تَصِيحُ قال وجمعهُ صَدَوات قال يزيد ابن الصَّعِق فلنْ تَنْفَكَّ قُنْبُلَة ورَجْلٌ إليكمْ ما دَعا الصَّدَواتِ بُومُ قال والياءُ فيه أَعرَفُ والتَّصْدِيةُ التَّصْفِيقُ وصَدَّى الرجل صَفَّقَ بيديه وهو من مُحَوَّل التَّضْعِيف والمصاداةُ المُعارَضَة وتصَدّى للرجلِ تَعَرَّض له وتَضَرَّعَ وهو الذي يَسْتَشْرِفهُ ناظراً إليه وفي حديث أَنسٍ في غزوة حنينٍ فجعل الرَّجُلُ يتَصدَّى لرسولِ الله صلى الله عليه وسلم ليَأْمُرَه بقَتْلِه التَّصَدِّي التَّعَرُّض للشيءِ وتصدَّى للأَمر رَفع رأْسَه إليه والصَّدى فعلُ المُتَصَدِّي والصداةُ فعلُ المُتَصَدِّي وهو الذي يَرْفعُ رأْسَه وصَدْرَه يتصَدَّى للشيء يَنْظُرُ إليه وأَنشد للطرماح لها كلَّما صاحتْ صَداةٌ ورَكْدَةٌ .لسان العرب
 
 
عجب ! عمر میداند که عثمان بعد از وی خلیفه میشود ! اما از خلیفه شدن امام علی ع  غمگین وخشمگين میشود ومیگوید : وادفراه : !!!!!!
 
اگر بگويي مقصود عمراز اين كلام قبيح  معاويه بود بگويم كه عمر عاشق معاويه بود همواره از وي بخوبي ياد ميكرد واورا امارت شام بخشيد وميگفت جوانمرد وكسراي عرب را نزد ما به بدي ياد نكنيد و....: Download
 
 

 

 

وحمایت عجیب عمر از بنی امیه :

 

عن على بن سعید قال : كنت بمكة فقدم علینا معروف بن خربوذ فقال : قال لى

 

ابوعبدالله ( ع ) : ان علیا ( ع ) قال لعمر : یابا حفص الا اخبرك بما نزل فی بنى امیة ؟

 

قال : بلى ، قال : فانه نزل فیهم : " والشجرة الملعونة فی القرآن " قال : فغضب عمر ، و

 

قال : كذبت ، بنو امیة خیر منك واوصل للرحم .تفسیر نورالثقلین

 

یزید به امام حسن میگوید من همیشه از تو بدم میآید ! امام هم به او میگویند چون شریک شیطانی ! مخلوط نطفه ابلیس ونطفه پدرت !

 

 


ذكر صفته عمر رضي الله عنه
كان ابيض امهق تعلوه حمرة طوالا اصلع اجلح شديد حمرة العين في عارضه خفة وقال وهب (يهودي) صفته في التوارة قرن من حديد أمير شديد.
 
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بن مُحَمَّدِ بن عِرْقٍ الْحِمْصِيُّ ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بن عُثْمَانَ ، حَدَّثَنَا أَبِي ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن الْمُهَاجِرِ ، عَنِ الْعَبَّاسِ بن سَالِمٍ ، أَنَّ عُمَيْرَ بن رَبِيعَةَ ، حَدَّثَهُ أَنَّ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ أَرْسَلَ إِلَى كَعْبِ الأَحْبَارِ ، فَقَالَ : يَا كَعْبُ ، كَيْفَ تَجِدُ نَعْتِي ؟ ، قَالَ : أَجِدُ نَعْتَكَ قَرْنًا مِنْ حَدِيدٍ ، قَالَ : وَمَا قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ ؟ ، قَالَ : أَمِيرٌ سَدِيدٌ لا يَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ ، قَالَ : ثُمَّ مَهْ ؟ ، قَالَ : ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَكَ خَلِيفَةٌ تَقْتُلُهُ فِئَةٌ ظَالِمَةٌ ، قَالَ : ثُمَّ مَهْ ؟ ، قَالَ : ثُمَّ يَكُونُ الْبَلاءُ. الكتاب : اليواقيت العشرية من كلام خير البرية
 
 
 
 
وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد وطبری وذهبی ) .... همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت کردند ووی را مناصب عالی دادند حتی جمع مصحف شریف ! تا جائیکه میگفتند : وروى حجاج بن أرطأة عن نافع أن عمرا استعمل زيدا على القضاء وفرض له رزقا. وقال له أبو بكر: إنك شاب عاقل لا نتهمك. وروى بن سعد بإسناد صحيح قال: كان زيد بن ثابت أحد أصحاب الفتوى وهم ستة: عمر وعلي وابن مسعود وأبي وأبو موسى وزيد بن ثابت. آیا اگر جناب ابوبکر وعمر اینقدر از زید حمایت وپشتیبانی نمیکردند وی قادر بود چنین اعمالی را انجام دهد ؟! و شکایت و درگیری اکابر اصحاب از گماشتن زید به امر جمع قران و .... تا جائیکه محمد پسر ابوبکر در لحظات آخر قتل عثمان ریشش را گرفت و گفت ای یهودی (نعثل) قران را تغییردادی و تبدیل کردی (بروایت ابن عساکر و ابن شبه وابن قتیبه )
 
حَدَّثَنَا وَكِيعٌ ، عَنِ الأَعْمَشِ ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ ، قَالَ : كَانَ الْحَادِي يَحْدُو بِعُثْمَانَ وَهُوَ يَقُولُ : إنَّ الأَمِيرَ بَعْدَهُ عَلِيٌّ وَفِي الزُّبَيْرِ خَلَفٌ رَضِيٌّ ، قَالَ : فَقَالَ : كَعْبٌ : وَلَكِنَّهُ صَاحِبُ الْبَغْلَةِ الشَّهْبَاءِ ، يَعَنْي مُعَاوِيَةَ , فَقِيلَ لِمُعَاوِيَةَ : إنَّ كَعْبًا يَسْخَرُ بِك وَيَزْعُمُ أَنَّك تَلِي هَذَا الأَمْرَ ، قَالَ : فَأَتَاهُ ، فَقَالَ : يَا أَبَا إِسْحَاقَ , وَكَيْفَ وَهَا هُنَا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَأَصْحَابُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ : أَنْتَ صَاحِبُهَا .
حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ ، عَنِ الْعَوَّامِ ، عَنْ إبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ ، قَالَ : لَمَّا بُويِعَ أَبُو بَكْرٍ ، قَالَ : قَالَ سَلْمَانُ : أَخْطَأْتُمْ وَأَصَبْتُمْ , أَمَّا لَوْ جَعَلْتُمُوهَا فِي أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ لاَكَلْتُمُوهَا رَغَدًا .ابن ابي شيبه
 
  ورابطه نقشه یهودیان برای تحریف اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع و بقدرت رساندن خلفای یهودی آنجا که کعب الاحبار بروایت ابن عساکر میگفت در تورات آمده که ابوبکر عمر عثمان معاویه ! تا جائیکه معاویه هم تعجب کرد وگفت :
کسي در اطراف عثمان شعر مي خواند و مي گفت: ان الامير بعده عليا و في الزبير خلفا رضيا کعب الاحبار گفت: لا و لکنه صاحب البغلة الشهباء ، يعني معاوية. به معاويه گفتند: کعب تو را به تمسخر گرفته و گويد که تو حکومت را به دست خواهي گرفت. معاويه نزد کعب آمده گفت: چگونه اين سخن را مي گويي در حالي که علي و زبير و اصحاب رسول الله (ص) هستند؟ کعب گفت: انت صاحبها. (السنة، حديث شماره 348).
ابوبکر خلال اين روايت را در بحث جامع امر الخلافة بعد رسول الله (ص) آورده و گويي بر آن بوده است تا نشان دهد در کتب آسماني هم قيد شده بوده که کار علي بن ابي طالب به جايي نخواهد رسيد و طبق گفته کعب که از کتب آسماني خبر داشته مقدر بوده يا به عبارت ديگر خداوند چنين مقدر کرده بوده که معاويه به خلافت برسد آیا این سخن کعب نشان از توطئه ای قدیم وبرنامه ای حساب شده از روز سقیفه برای تحریف اسلام ویهودی نمودن اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع ندارد ؟! ودلیل دیگر بر نقش یهود در تخریب اسلام
 
 
 أخبرنا أبو محمد بن الأكفاني أنبأنا أبو محمد الكتاني أنبأنا أبو محمد بن أبي نصر أنبأنا أبو الميمون حدثنا أبو زرعة حدثني الحكم بن نافع حدثنا شعيب بن أبي حمزة عن الزهري أخبرني حميد \ ح \ وأخبرنا أبو الحسن علي بن محمد أنبأنا أبو منصور النهاوندي بيده فانطلقا جميعا فقلت لأمر ما جاء كعب يدعو معاوية فاتبعت آثارهما فلما كنت قريبا منهما حيث أسمع كلامهما ولا أحب أن يرياني سمعت كعبا يقول يا معاوية والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل محمد أحمد صلى الله عليه وسلم أبو بكر الصديق رحمه الله عمر الفاروق عثمان الأمين فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة ثم ناداه الثانية إن في كتاب الله المنزل ثم أعاد الثالثة. تاریخ دمشق کعب از کجا به این یقین میدانست که ابوبکر وعمر وعثمان ومعاویه خلیفه میشوند وامام علی ع نمیشود ؟؟؟.
66 - حَدَّثَنَا الْأَنْصَارِيُّ ثنا عَبْدُ الْأَعْلَى بْنُ أَبِي الْمُسَاوِرِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ رَوْحِ بْنِ زِنْبَاعٍ، قَالَ: شَهِدْتُ كَعْبًا جَاءَ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَقَامَ عَلَى بَابِ الْفُسْطَاطِ فَنَادَاهُ: يَا مُعَاوِيَةُ، يَا مُعَاوِيَةُ، يَا مُعَاوِيَةُ، فَخَرَجَ إِلَيْهِ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَانْطَلَقَا جَمِيعًا، فَقُلْتُ: لِأَمْرٍ مَا يَا كَعْبُ تَدْعُو مُعَاوِيَةَ؟ فَاتَّبَعْتُ آثَارَهُمَا، فَلَمَّا كُنْتُ قَرِيبًا مِنْهُمَا أَحْبَبْتُ أَسْمَعُ كَلَامَهُمَا، وَلَا أُحِبُّ أَنْ يَرَيَانِي، سَمِعْتُ كَعْبًا يَقُولُ: يَا مُعَاوِيَةُ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْمُنَزَّلِ عَلَى مُحَمَّدٍ: أَحْمَدُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ رَحِمَهُ اللَّهُ، عُمَرُ الْفَارُوقُ، عُثْمَانُ الْأَمِينُ، فَاللَّهَ اللَّهَ مُعَاوِيَةُ فِي أَمْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ، ثُمَّ نَادَاهُ الثَّانِيَةَ: إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ الْمُنَزَّلِ، ثُمَّ أَعَادَ الثَّالِثَةَ الكتاب: حديث محمد بن عبد الله الأنصاري
المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن المثنى بن عبد الله بن أنس بن مالك البصري الأنصاري (المتوفى: 215هـ)
المحقق: مسعد عبد الحميد محمد السعدني
الناشر: أضواء السلف - الرياض / السعودية
 
باز احبار اهل كتاب به اين مضمون خبر دادند: أخرج الطبراني :حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِرْقٍ الْحِمْصِيُّ، ثنا عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ، ثنا أَبِي، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُهَاجِرِ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ سَالِمٍ، أَنَّ عُمَيْرَ بْنَ رَبِيعَةَ، حَدَّثَهُ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَرْسَلَ إِلَى كَعْبِ الْأَحْبَارِ فَقَالَ: يَا كَعْبُ كَيْفَ تَجِدُ نَعْتِي؟ قَالَ: «أَجِدُ نَعْتَكَ قَرْنًا مِنْ حَدِيدٍ» قَالَ: وَمَا قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ؟ قَالَ: «أَمِيرٌ سَدِيدٌ لَا يَأْخُذُهُ فِي اللهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ» ، قَالَ: ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ: «ثُمَّ يَكُونُ بَعْدَكَ خَلِيفَةٌ تَقْتُلُهُ فِئَةٌ ظَالِمَةٌ» قَالَ: ثُمَّ مَهْ؟ قَالَ: «ثُمَّ يَكُونُ الْبَلَاءُ»
 
حَدَّثَنَا ابْنُ عُلَيَّةَ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ أَوْسٍ السَّدُوسِيِّ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو: " أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ أَصَبْتُمُ اسْمَهُ، عُمَرُ الْفَارُوقُ قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ أَصَبْتُمُ اسْمَهُ، ابْنُ عَفَّانَ ذُو النُّورِ قُتِلَ مَظْلُومًا، أُوتِيَ كِفْلَيْنِ مِنَ الرَّحْمَةِ، مَلِكُ الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ: مُعَاوِيَةُ وَابْنُهُ "، قَالُوا: أَلَا تَذْكُرُ حَسَنًا، أَلَا تَذْكُرُ حُسَيْنًا؟ قَالَ: فَعَادَ لِمِثْلِ كَلَامِهِ، حَتَّى بَلَغَ مُعَاوِيَةَ وَابْنَهُ، وَزَادَ: " السَّفَّاحُ، وَسَلَامٌ، وَمَنْصُورٌ، وَجَابِرٌ، وَالْأَمِينُ، وَأَمِيرُ الْعُصَبِ كُلُّهُمْ، لَا يُرَى مِثْلُهُ، وَلَا [ص:111] يُدْرَكُ مِثْلُهُ، كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي كَعْبِ بْنِ لُؤَيٍّ، فِيهِمْ رَجُلٌ مِنْ قَحْطَانَ، مِنْهُمْ مَنْ لَا يَكُونُ إِلَّا يَوْمَيْنِ، مِنْهُمْ مَنْ يُقَالُ لَهُ: لَتُبَايُعُنَا أَوْ لَنَقْتُلَنَّكَ، فَإِنْ لَمْ يُبَايِعْهُمْ قَتَلُوهُ "
 
 
در خبر زير دقت شود كه پسر عمروعاص از بار شتر يهود (بعض الكتب = زاملتين) آورده :
 
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ثَوْرٍ، وَعَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ أَوْسٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: وَجَدْتُ فِي بَعْضِ الْكُتُبِ: يَوْمَ غَزَوْنَا يَوْمَ الْيَرْمُوكِ «أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ أَصَبْتُمُ اسْمَهُ، عُمَرُ الْفَارُوقُ قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ أَصَبْتُمُ اسْمَهُ، عُثْمَانُ ذُو النُّورَيْنِ أُوتِيَ كِفْلَيْنِ مِنَ الرَّحْمَةِ لِأَنَّهُ قُتِلَ مَظْلُومًا أَصَبْتُمُ اسْمَهُ، ثُمَّ يَكُونُ سَفَّاحٌ (خونريز) ، ثُمَّ يَكُونُ مَنْصُورٌ، ثُمَّ يَكُونُ مَهْدِيُّ، ثُمَّ يَكُونُ الْأَمِينُ، ثُمَّ يَكُونُ سِينٌ وَسَلَامٌ، يَعْنِي صَلَاحًا وَعَافِيَةً، ثُمَّ يَكُونُ أَمِيرُ الْغَضَبِ، سِتَّةٌ مِنْهُمْ مِنْ وَلَدِ كَعْبِ بْنِ لُؤَيٍّ، وَرَجُلٌ مِنْ قَحْطَانَ، كُلُّهُمْ صَالِحٌ لَا يُرَى مِثْلُهُ» قَالَ مُحَمَّدٌ، وَقَالَ أَبُو الْجَلْدِ: «يَكُونُ عَلَى النَّاسِ مُلُوكٌ بِأَعْمَالِهِمْ» .
 
 
الكتاب: كتاب الفتن
المؤلف: أبو عبد الله نعيم بن حماد بن معاوية بن الحارث الخزاعي المروزي (المتوفى: 228هـ)
 
 
 
 
وفي الرياض عن كعب قال والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل محمد أبوبكر الصديق عمر الفاروق عثمان الامين فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة ثم نادى الثانية إن في كتاب الله المنزل ثم أعاد الثالثة.

 

خلاصه بر اساس آیات وروایات متعدد و گزارش تاریخ ،  اسلام بعد از رسول خدا ص یک نسخه کپی برابر با اصل یهود شد !!!!!!

 

 کعب الاحبار، اعتماد عمر را به قدری جلب کرده بود که خلیفه در مسائل سیاسی نیز نظر او را جویا می‏شد.از اینرو روزی به وی گفت:آیا صلاح می‏دانی علی را برای خلافت بعد از خود تعیین کنم؟ کعب گفت:چون علی سخت پای بند دین و اجرای احکام آن است و از انحراف افراد چشم‏پوشی نمی‏کند، برای خلافت مناسب نیست.

 

وپيشگويي رسول خدا از يهودي شدن دينش توسط اشرار اصحابش :

حَدَّثَنَا عَلِيٌّ، أنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ، أنَا شَهْرٌ، نَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ، أَنَّ شَدَّادَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَيَحْمِلَنَّ شِرَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى سُنَنِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»

الكتاب: مسند ابن الجعد

المؤلف: علي بن الجَعْد بن عبيد الجَوْهَري البغدادي (المتوفى: 230هـ)

 

رواه أبوداود الطيالسي وأحمد بن حنبل وأبو بكر بن أبي شيبة وعنه أبويعلى.

و له شاهد من حديث سهل بن سعد، رواه أحمد بن حنبل والحاكم.

 

همچنین اصحابشان هم تشبیه کردند خودشان را به یهود :

 

و قال عبد الله بن مسعود أنتم أشبه الأمم ببني إسرائيل سمتا و هديا تتبعون عملهم حذو القذة بالقذة غير أني لا أدري أ تعبدون العجل أم لا و قال حذيفة المنافقون الذين فيكم اليوم شر من المنافقين الذين كانوا على عهد رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قلنا و كيف قال أولئك كانوا يخفون نفاقهم و هؤلاء أعلنوه أورد ذلك جميعا الثعلبي في تفسيره .تفسیر مجمع البیان طبرسی

37378 - وَكِيعٌ، عَنْ سُفْيَانَ، عَنْ أَبِي قَيْسٍ، عَنْ هُزَيْلٍ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «أَنْتُمْ أَشْبَهُ النَّاسِ سَمْتًا وَهَدْيًا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ لَتَسْلُكُنَّ طَرِيقَهُمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَالنَّعْلِ بِالنَّعْلِ» , قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ سِحْرًا»

 

الكتاب: الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار

المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)

المحقق: كمال يوسف الحوت

الناشر: مكتبة الرشد – الرياض

 

 

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام  في قوله تعالى: " لتركبن طبقا عن طبق  " قال: يا زرارة أو لم تركب هذه الامة بعد نبيها طبقا عن طبق في أمر فلان وفلان وفلان. کافی

 

 

 

ومقصود از امر فلان وفلان وفلان  همان ائمه مضلین هستند که بعد از رسول خدا ص در سقیفه کودتا واسلام را یهودی ساختند و در صحیح مسلم هم آمده که  قلوب شیطان در جسم انسان وبظاهر انسانند !

 

قَالَ: "يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ" صحیح مسلم


 
 
البته بايد به عمق توطئه كعب الاحبارويهود توجه داشت كه در مقابل عمر بروايت ابوداود ونعيم بن حماد ميگويد كه علي ع بعد از عثمان خليفه ميشود كه عمر هم گفت بدبخت وهلاك شديم ! وامروز درمقابل معاويه ميگويد تو بعد از عثمان خليفه ميشوي ؟!
 
ظاهر اين اخبار خيلي ساده نوشته شده اما اگر بهمه شواهد توجه شود مثلا چرا عمر خليفه مسلمين اينقدر به تورات ويهوديان علاقه دارد و دنبال كعب ميفرستد تا بيايد ودرحضور همه ازوي سوال ميكند كه خلفاي بعدي چه كساني هستند ؟!‌ و.... چون خلفاي جور براي مشروعيت بخشي به حكومت خود وتحميق مردم نياز داشتند تفكر يهود كه جبرگرايي بود را تبليغ كنند و بگويند خداوند چنين خواسته ! يعني نقشه هاي يهود را در قالب بشارت و جبرگرايي ترويج و منتشر سازند ... همچنانكه معاويه به مردم احمق ميگفت اي مردم خدا مرا برشما امير و خليفه كرده !!! (فقد أمرني الله عليكم »)
 

و قدرت جاسوسی یهود در بین مسلمین را آنجا ببینید که کعب الاحبار 3 روز قبل از قتل عمر به عمر میگوید وصیت کن که مرگت نزدیک است
طبری گفته : حدثني سلم بن جنادة قال حدثنا سليمان بن عبدالعزيز بن أبي ثابت بن عبدالعزيز بن عمر بن عبدالرحمن بن عوف قال حدثنا أبي عن عبدالله بن جعفر عن أبيه عن المسور بن مخرمة وكانت أمه عاتكة بنت عوف قال خرج عمر بن الخطاب يوما يطوف في السوق فلقيه أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة وكان نصرانيا (ابولولو مسیحی بود) فقال يا أمير المؤمنين أعدني على المغيرة بن شعبة فإن علي خراجا كثيرا قال وكم خراجك قال درهمان في كل يوم قال وأيش صناعتك قال نجار نقاش حداد قال فما أرى خراجك بكثير على ما تصنع من الأعمال قد بلغني أنك تقول لو أردت أن أعمل رحا تطحن بالريح فعلت قال نعم قال فاعمل لي رحا قال لئن سلمت لأعملن لك رحا يتحدث بها من بالمشرق والمغرب ثم انصرف عنه فقال عمر رضي الله تعالى عنه لقد توعدني العبد آنفا قال ثم انصرف عمر إلى منزله فلما كان من الغد جاءه كعب الأحبار فقال له يا أمير المؤمنين اعهد فإنك ميت في ثلاثة أيام قال وما يدريك قال أجده في كتاب الله عز و جل التوراة قال عمر آلله إنك لتجد عمر بن الخطاب في التوراة قال اللهم لا ولكني أجد صفتك وحليتك وأنه قد فنى أجلك قال وعمر لا يحس وجعا ولا ألما فلما كان من الغد جاءه كعب فقال يا أمير المؤمنين ذهب يوم وبقي يومان قال ثم جاءه من غد الغد فقال ذهب يومان وبقي يوم وليلة وهي تلك إلى صبحتها قال فلما كان الصبح خرج عمر إلى الصلاة وكان يوكل بالصفوف رجالا فإذا استوت جاء هو فكبر قال ودخل أبو لؤلؤة في الناس في يده خنجر له رأسان نصابه في وسطه فضرب عمر ست ضربات إحداهن تحت سرته وهي التي قتلته وقتل معه كليب بن أبي البكير الليثي وكان خلفه فلما وجد عمر حر السلاح سقط وقال أفي الناس عبدالرحمن بن عوف قالوا نعم يا أمير المؤمنين هو ذا قال تقدم فصل بالناس قال فصلى عبدالرحمن بن عوف وعمر طريح ثم احتمل فأدخل داره فدعا عبدالرحمن بن عوف فقال إني أريد أن أعهد إليك فقال يا أمير المؤمنين نعم إن أشرت علي قبلت منك قال وما تريد أنشدك الله أتشير علي بذلك قال اللهم لا قال والله لا أدخل فيه أبدا قال فهب لي صمتا حتى أعهد إلى النفر الذي توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو عنهم راض ادع لي عليا وعثمان والزبير وسعدا قال وانتظروا أخاكم طلحة ثلاثا فإن جاء وإلا فاقضوا أمركم أنشدك الله يا علي إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني هاشم على رقاب الناس أنشدك الله يا عثمان إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني أبي معيط على رقاب الناس أنشدك الله يا سعد إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل أقاربك على رقاب الناس قوموا فتشاوروا ثم اقضوا أمركم وليصل بالناس صهيب ثم دعا أبا طلحة الأنصاري فقال قم على بابهم فلا تدع أحدا يدخل إليهم وأوصي الخليفة من بعدي بالأنصار الذين تبوؤوا الدار والإيمان أن يحسن إلى محسنهم وأن يعفو عن مسيئهم وأوصي الخليفة من بعدي بالعرب فإنها مادة الإسلام أن يؤخذ من صدقاتهم حقها فيوضع في فقرائهم وأوصي الخليفة من بعدي بذمة رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يوفي لهم بعهدهم اللهم هل بلغت تركت الخليفة من بعدي على أنقى من الراحة يا عبدالله بن عمر اخرج فانظر من قتلني فقال يا أمير المؤمنين قتلك أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة قال الحمد لله الذي لم يجعل منيتي بيد رجل سجد لله سجدة واحدة يا عبدالله بن عمر اذهب إلى عائشة فسلها أن تأذن لي أن أدفن مع النبي صلى الله عليه و سلم وأبي بكر يا عبدالله بن عمر إن اختلف القوم فكن مع الأكثر وإن كانوا ثلاثة وثلاثة فاتبع الحزب الذي فيه عبدالرحمن يا عبدالله ائذن للناس قال فجعل يدخل عليه المهاجرون والأنصار فيسلمون عليه ويقول لهم أعن ملأ منكم كان هذا فيقولون معاذ الله قال ودخل في الناس كعب فلما نظر إليه عمر أنشأ يقول ... فأوعدني كعب ثلاثا أعدها ...ولا شك أن القول ما قال لي كعب (یعنی عمر هم به سخن کعب معتقد بود) ... وما بي حذار الموت إني لميت ... ولكن حذار الذنب يتبعه الذنب ... از مِسْور بن مَخْرمه روایت شده : پس از مذاکره ابولؤلؤ با عمر بر سر خراج او، و در خواست عمر از وی در ساختن یک آسیاب، ابولؤلؤ به کنایت او را تهدید کرد. فردای آن روز کعب الاحبار نزد خلیفه آمده، به وی گفت: وصیت کن! تو تا سه روز دیگر خواهی مرد. عمر پرسید: تو نام مرا در تورات دیده‌ای. کعب گفت: نه، اما وصف تو را دیده‌ام و این را که عمر تو به پایان رسیده است ـ در این هنگام، عمر هیچ احساس بیماری نمی‌کرد ـ فردای آن روز کعب آمد و گفت: از آن سه روز یک روز رفته و دو روز مانده است. کعب باز، روز سوم آمد و گفت: دو روز رفته و تنها یک روز و یک شب مانده است. صبح روز بعد ابولؤلؤ عمر را در مسجد مورد حمله قرار داد و شش ضربت بر او زد !!!!
 
روابط حسنه یهود وعمر در صلح فلسطین :
ذكر فتح بيت المقدس
وعن سالم بن عبد الله، قال: لما قدم عمر رحمه الله الجابية، قال له رجل من يهود: يا أمير المؤمنين ؛ لا ترجع إلى بلادك حتى يفتح الله عليك إيلياء ؛ فبينا عمر بن الخطاب بها ؛ إذ انظر إلى كردوس من خيل مقبل، فلما دنوا منه سلوا السيوف، فقال عمر: هؤلاء قوم يستأمنون، فأمنوهم ؛ فأقبلوا فإذا هم أهل إيلياء، فصالحوه على الجزية، وفتحوها له، فلما فتحت عليه دعا ذلك اليهودي، فقيل له: إن عنده لعماً. قال: فسأله عن الدجال - وكان كثير المسألة عنه - فقال له اليهودي: وما مسألتك عنه يا أمير المؤمنين! فأنتم والله معشر العرب تقتلونه دون باب لد ببضع عشرة ذراعاً.
وعن سالم، قال: لما دخل عمر الشأم تلقاه رجل من يهود دمشق، فقال: السلام عليك يا فاروق! أنت صاحب إيلياء لا والله لا ترجع حتى يفتح الله إيلياء ؛ وكانوا قد أشجوا عمراً وأشجاهم ؛ ولم يقدر عليها ولا على الرملة، فبينا عمر معسكراً بالجابية، فزع الناس إلى السلاح، فقال: ما شأنكم؟ فقالوا: ألا ترى الخيل والسيوف ! فنظر، فإذا كردوس يلمعون بالسيوف ؛ فقال عمر: مستأمنة، ولا تراعوا وأمنوهم ؛ فأمنوهم ؛ وإذا هم أهل إيلياء، فأعطوه واكتتبوا منه على إيلياء وحيزها، والرملة وحيزها ؛ فصارت فلسطين نصفين: نصف مع أهل إيلياء، ونصف مع أهل الرملة؛ وهم عشر كور، وفلسطين تعدل الشأم كله ؛ وشهد ذلك اليهودي الصلح، فسأله عمر عن الدجال ؛ فقال: هو من بني بنيامين ؛ وأنتم والله يا معشر العرب تقتلونه على بضع عشرة ذراعاً من باب لد.
وعن خالد وعبادة، قالا: كان الذي صالح فلسطين العوام من أهل إيلياء والرملة ؛ وذلك أن أرطبون والتذارق لحقاً بمصر مقدم عمر الجابية، وأصبيا بعد في بعض الصوائف .
وقيل: كان سبب قدوم عمر إلى الشأم، أن أبا عبيدة حضر بيت المقدس، فطلب أهله منه أن يصالحهم على صلح أهل مدن الشأم، وأن يكون المتولى للعقد عمر بن الخطاب ؛ فكتب إليه بذلك، فسار عن المدينة.
وعن عدى بن سهل، قال: لما استمد أهل الشأم عمر على أهل فلسطين، استخلف علياً، وخرج ممداً لهم، فقال على: أين تخرج بنفسك! إنك تريد عدواً كلباً، فقال: إني أبادر بجهاد العدو موت العباس ؛ إنكم لو قد فقدتم العباس لا نتقض بكم الشر كما ينتقض أول الحبل.
قال: وانضم عمرو وشرحبيل إلى عمر بالجابية حين جرى الصلح فيما بينهم، فشهد الكتاب.
وعن خالد وعباده، قالا: صالح عمر أهل إيلياء بالجابية، وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتاباً واحداً، ما خلا أهل إيلياء.طبری
 
وبه نقل ابن عبدالبر : . قال: ما اسمك؟ قلت: عمر بن الخطاب. قال: أنت والله الذي لا إله إلا هو صاحبنا من غير شك، فاكتب لي على ديري هذا وأهله وما فيه أماناً!!!!!
 
وأخرج النسائي بإسناد صحيح عن أبي سعيد الخدري عن النبي(ص) أنه قال: حدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج ، وحدثوا عني ولا تكذبوا عليَّ ، فقد فرق عليه الصلاة والسلام بين الحديث عنه والحديث عنهم،كما نقله البيهقي عن الشافعي).
اما صحابه یهودی مانند کعب الاحبار وابوهریره وزید بن ثابت ومعاویه وعثمان و تمیم داری وعمروعاص ووهب بن منبه و ابن سلام بخلاف امر رسول ص با تحریف خبر شروع کردند به انتشار اخبار تورات و داستانهای خرافی وخشن ونژاد پرستانه یهود که باعث تحریف دین اسلام گردید .
 
از سوی دیگر هم عثمانیانی مانند زید بن ثابت وحجاج ومروان بدستور حزب سقیفه و برخلاف قرائت نبی اکرم ص ، قرائات مخصوص خودشان را در مورد آیات مخصوصا آیاتی که در مورد ولایت معصومین ع بود منتشر ساختند حذف 6 حرف از حروف سبعه وتجرید قران .... 
 
حتی خواندن تورات در نماز هم جائز شد و.....


وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (
 
قال النووي في روضة الطالبين:8/58: ( قلت: قال القفال في شرح التلخيص: لو قرأ التوراة الموجودة اليوم، لم يحنث ، لأنا نشك أن الذي قرأه مبدل أم لا. والله أعلم !!!!!
 
وقال السرخسي في المبسوط:1/234: ( وأما إذا كان ما قرأ موافقاً لما في القرآن تجوز به الصلاة عند أبي حنيفة ، لأنه تجوز قراءة القرآن بالفارسية وغيرها من الألسنة ، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية والعبرانية ، فتجوز الصلاة عنده) !
وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (يضر) ، والصحف الأولى جمع صحيفة ، المراد بها التوراة والإنجيل والزبور ، وتمام الكلام في شروح الوهبانية ) .
وفي البحر الرائق:1/347: (وفي الخلاصة: ولا ينبغي للحائض والجنب أن يقرأ التوراة والإنجيل . كذا روي عن محمد ) . انتهى.
 
حتی ابن تیمیه در چاه یهودیان افتاد ومجسمه شد وتورات را صحیح پنداشت بجز قول : عزیر پسر خداست !!!!!!
 
 
در حالیكه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :
 
 
فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟!
 
 
ففي رواية مالك ، عن { عمر رضي الله عنه أنه قال : رآني رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أمسك مصحفا قد تشرمت حواشيه ، فقال : ما هذا ؟ قلت : جزء من التوراة ؛ فغضب وقال : والله لو كان موسى حيا ما وسعه إلا اتباعي
 
چرا یهودیان وعمر اینقدر با رسول الله ص ووصییش علی ع دشمنند ؟ چون از اسلام خسته شده بودند و دلشان هوای جاهلیت را کرده بود ومیدانستند که اگر علی ع خلیفه شود یعنی امتداد دین رسول الله ص بهمین جهت بقول خدا : انقلبتم علی اعقابکم :
  که با  ترور رسول خدا ص بنص توبه 74 و مسموم نمودن ایشان توسط یهود وکودتای خطرناک سقیفه خلفای یهودی قدرت گرفتند وسالها بروایت بخاری ومسلم امام علی ص را بر منابر ومساجد سب ولعن مینمودند وبقول ابن تیمیه بسیاری از اصحاب نسبت به ابوبکر وعمر وعثمان محبت داشتند اما امام علی را دشمن داشتند و سبش میکردند و با وی جنگیدند ! : و لم يكن كذلك علي فان كثيرا من الصحابة و التابعين كانوا يبغضونه و يسبونه و يقاتلونه .منهاج السنه النبویه . ابن تیمیه
 
 
 
وتاقرن سوم هم از امام علی ع بعنوان خلیفه چهارم یاد نمیشد همانطور که بخاری از خلافت امیرالمومنین ع بعنوان فتنه یاد کرده است .
 
 
پس اوضاع اواخر عمر رسول خدا ص خطرناک تر از آنیست که فکر کنید هرچند که اشاراتی در سوره توبه در باب تمسخر وتمرد ونقشه قتل رسول خدا آمده است .
 
 
 
زید عثمانی بود یعنی چه ؟ یعنی به عثمان که اموی ویهودی بود گرایش داشت .
 
 
حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر دین علی ع هستی یا عثمان ؟؟؟!!!
 
 
 عمر نقش پولس را در تحريف دين داشت .
 
وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.
 
بسيار اتفاق مى افتاد كه عمر بن خطاب هنگام مسافرت هايش، زيد بن ثابت را جانشين خود مى كرد و خيلى كم اتفاق مى افتاد كه به هنگام مراجعت از سفر باغ نخلى به او هديه ندهد!
 
 
3نفر یهودی از 4 نفر قران را در زمان رسول خدا ص جمع کردند :
 
وَرَوَى: قُرَّةُ، عَنِ ابْنِ سِيْرِيْنَ، قَالَ:
جَمَعَ القُرْآنَ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ اللهِ: أُبَيٌّ، وَعُثْمَانُ، وَزَيْدٌ، وَتَمِيْمٌ الدَّارِيُّ.
وغلو در مناقب ایشان :
 
خواندن قر ان توسط تمیم داری در یک رکعت !!!!!!
 
اجازه عمر به انتشار اسرائیلیات يهود :
 
وَرَوَى: الزُّهْرِيُّ، عَنِ السَّائِبِ بنِ يَزِيْدَ، قَالَ:
أَوَّلُ مَنْ قَصَّ تَمِيْمٌ الدَّارِيُّ، اسْتَأْذَنَ عُمَرَ، فَأَذِنَ لَهُ، فَقَصَّ قَائِماً.
 
وأخرج ابن سعد (3 / 500) باسناد صحيح من طريق عفان ابن مسلم، عن وهيب، عن أيوب، عن أبي قلابة، عن أبي المهلب: " كان تميم يختم القرآن في سبع ".
وروى الزهري، عن السائب بن يزيد، قال: أول من قص تميم الداري، استأذن عمر، فأذن له، فقص
قائما.
او در زمان عمر پیش از خطبه‌های نماز جمعه سخنرانی می‌کرد. اما عمر صحابه را از احادیث رسول خدا ص منع میکند وحبس وشلاق !!!!
 
نتیجه این بحثها این است تا همگان بدانند که چرا شیاطین از هر جهت به شیعیان حمله کرده ومیکنند زیرا که فقط شیعیان علی ع حامل پرچم رسول خدا ص وعامل به سننن وشرع مبین اسلام هستند وسایر مذاهب مانند وهابیت وآل سعود (آل یهود) و صیهونیستها ویهودیان و داعش همگی پیروان شیاطین و تحریف شده میباشند .
 
 
(1)    [ قال أبو عبيد: فسألت رجلا من أهل العلم بالكتب الأول قد عرفها وقرأها عن المثناة فقال: إن الأحبار والرهبان من بني إسرائيل بعد موسى وضعوا كتابا فيهما بينهم على ما أرادوا  من غير كتاب الله  تبارك وتعالى ، فسموه  المثناة،  كأنه يعني أنهم أحلوا فيه ما شاؤا وحرموا فيه ما شاؤا على خلاف كتاب الله تبارك وتعالى) فبهذا عرفت تأويل حديث عبد الله بن عمرو إنما كره الأخذ عن أهل الكتب  لذلك المعنى، وقد كانت عنده كتب وقعت إليه يوم اليرموك ، فأظنه قال هذا لمعرفته بما فيها، ولم يرد النهي عن حديث رسول الله  صلى الله عليه وسلم وسنته ، وكيف ينهى عن ذلك وهو من أكثر الصحابة  حديثا عنه.
 
ابوعُبَیْد قاسم بن سلاّم هروی (متوفی ۲۲۴) در غریب الحدیث (ج ۴، ص ۲۸۲) گزارش داده که از اهل علمی که کتابهای قدیمی (الکتب الاُوَل) را می‌شناخته و قرائت می کرده در بارة المثناة پرسیده و او پاسخ داده‌است که احبار و رهبانان بنی اسرائیل پس از موسی آن‌گونه که می‌خواستند کتابی را در میان خود پدید آوردند که جز کتاب خداوند بود، پس آن را المثناة (احتمالاً مراد میشناه بوده) نامیدند و در آن هر آنچه را می‌خواستند بر خلاف کتاب خدا حلال یا حرام کردند. براساس این اطلاع، ابوعبید به تحلیل سخنی از عبداللّه بن عَمْرو می‌پردازد مبنی بر اینکه نقل سخنان اهل کتاب و اتکا بدان روا نیست (کَرِهَ الأخذَ عَنْ اَهْلِ الکتاب). زَمَخْشَری (متوفی ۵۳۸) در الفائق فی غریب الحدیث (ج ۱، ص ۱۷۸) ضمن نقل روایتی از ابن عمرو در بارة «اَشراط الساعة *» می‌نویسد که وی خواندن المَثْناة را از نشانه‌های وقوع قیامت دانسته‌است.
 
 
ابن الأثير في «النهاية» 1/225: «وقيل: إن الـمثناة هي أن أحبار بني إسرائيل بعد موسى عليه السلام وضعوا كتاباً فيما بينهم على ما أرادوا من غير كتاب الله».
 
قُلْتُ: وَرَوَاهُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ هَارُونَ  . وَفِي صِحَّةِ رَفْعِ هَذَا الْحَدِيثِ نَظَرٌ، وَلَعَلَّهُ مِنْ كَلَامِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، مِنْ زَامِلَتَيْهِ اللَّتَيْنِ وَجَدَهُمَا يَوْمَ الْيَرْمُوكِ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ. تفسیر ابن کثیر
 
یا:
 
«هذا حدیث غریب جداً و سنده ضعیف، ولعله من الزاملتین التین أصابهما عبدالله یوم الیرموک!فأما رفعه منکر، والله أعلم.
 
«شاید این روایت از زاملتین (دو بار شتر)است یعنی این روایت از بار شتری است که عبدالله بن عمروعاص از ان طرف در ایام فتح شام يرموك  آورد و همه از اسرائیلیات است واینها وارداتی و اجناس خارجی است و آنها را با روایت پیغمبر مخلوط کرد
 
خلاصه اين مقال اين شد كه يهود قومي متكبر ومرموزو نژادپرست هستند که پس از ظهور رسول خدا ص بعلت اینکه وی از اولاد اسحاق نبود و یهودیت را قبول نداشت از هر گزینه ای برای نابودی دین و پیامبرش استفاده کردند . یکی از این روشها فرستادن یهودیانی مثل عمروكعب ووهب و.... که ظاهرا اسلام بیاورند و درعمل مجری دستورات یهود باشند بهمین علت ابتدا عمر سعی نمود رسول خدا ص را در جاهلیت بکشد که موفق نشد بعد هم با عرضه مکرر تورات وتلمود بر رسول خدا سعی بر یهودی کردن رسول خدا ص را داشت و حتی دخترش حفصه را مامور نمود بر رسول خدا تورات بخواند تا ایشان یهودی گردد !
 
سرانجام بعلت شکست در راهبرد یهود مبنی بر قتل ویهودی نمودن رسول خدا ص ایشان را مسموم کردند و بعد از ایشان با کمک منافقین قریش جریان سقیفه را علم کرده وبکمک زید بن ثابت حزب یهود قدرت گرفت وجنگ نرم اجرا شد . سپس برنامه بعدی عمر دستور به تجرید قران بود تا اختلافی دائمی در بین مسلمین بیندازد و بعدا هم با انتخاب دستوری عثمان در شورای 6 نفره توانست نقشه تحریف ویهودی سازی قران واسلام را بخوبی پیاده سازد .
 
ریشه بدعتهای عمر مانند نماز تراویح و تحریم متعه وخشونت... را باید در تعالیم اهل کتاب جست !
 
 
البته بر محققین روشن است که یهود برای متلاشی نمودن اسلام از درون بعمر گفتند که قران را که اساس دین وجامع اسلام بقول ابن مسعود بود را تجرید کن (مثل تورات که شرحش تلمود بعدا نوشته شد) عمر وابوبکر هم زید بن ثابت یهودی را مامور جمع قران نمود ند و عمر گفت : جردوا القران : (بروایت صحیح ذهبی والبانی)  وشورای شش نفره بعدش را طوری چید که در هر صورت عثمان خلیفه شود (مطابق بشارت يا نقشه یهود)  تا عثمان اموی کار نیمه تمام تجرید و تحریف قران را تمام سازد و آتش اختلاف مسلمین در اثر ایهام و ابهام در قران ودر هم شدن ناسخ ومنسوخ همیشگی شد ! ونتیجه تجرید قران هم ایجاد فرق مختلف وفتاوای فقهی متفاوت و تکفیر و ....

 

تفصيل در :

 

Download

تفاوتهاي ماهوي دو كتب عامه  وخاصه

 

 

همانطور که میدانیم اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی تفاوتهای اساسی دارد وتوسط حزب  یهودی سقیفه خشونت یهودیان اسلام را یهودی نمود مثلا در جریان اعزام خالد بن ولید برای اخذ زکات در زمان ابوبکر وقتل مالک وکشتار فجیع یارانش وتجاوز به زنش کجا و سیره علی ع کجا :

يك نمونه در گرفتن زكات بشيوه عمري و ديگري بشيوه علوي ببينيم وقضاوت با شما :

مرحوم کلینی باسناد صحیح روایت کرده : علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: بعث أمير المؤمنين صلوات الله عليه مصدقا من الكوفة إلى باديتها فقال له: ياعبدالله انطلق وعليك بتقوى الله وحده لا شريك له ولا تؤثرن دنياك على آخرتك وكن حافظا لما ائتمنتك عليه، راعيا لحق الله فيه حتى تأتي نادي بني فلان (2) فإذا قدمت فأنزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض إليهم بسكينة ووقار حتى تقوم بينهم وتسلم عليهم ثم قل لهم: ياعباد الله أرسلني إليكم ولي الله لآخذ منكم حق الله في أموالكم فهل لله في أموالكم من حق فتؤدون إلى وليه فإن قال لك قائل: لا فلا تراجعه (3) وإن أنعم لك منهم منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو تعده إلا خيرا، فإذا أتيت ماله فلا تدخله إلا باذنه فإن أكثره له، فقل: ياعبدالله أتأذن لي في دخول مالك، فإن أذن لك فلا تدخله دخول متسلط عليه فيه و لا عنف به فاصدع المال صدعين (4) ثم خيره أي الصدعين شاء فإيهما اختار فلا تعرض له ثم اصدع الباقي صدعين ثم خيره فإيهما اختار فلا تعرض له ولا تزال كذلك حتى

يبقى ما فيه وفاء لحق الله تبارك وتعالى من ماله فإذا بقي ذلك فاقبض حق الله منه و إن استقالك فأقله (1)، ثم اخلطها واصنع مثل الذي صنعت أولا حتى تأخذ حق الله في ماله فإذا قبضته فلا توكل (2) به إلا ناصحا شفيقا أمينا حفيظا غير معنف لشئ منها ثم احدر كل ما اجتمع عندك من كل ناد إلينا نصيره حيث أمر الله عزوجل فإذا انحدر بها رسولك فأوعز إليه (3) أن لا يحول بين ناقة وبين فصيلها (بین شتر وبچه اش جدایی نیندازد) ولا يفرق بينهما ولا يمصرن لبنها (4) فيضر ذلك بفصيلها ولا يجهد بها ركوبا وليعدل بينهن في ذلك و ليوردهن كل ماء يمر به ولا يعدل بهن عن نبت الارض إلى جواد الطريق في الساعة التي فيها تربح وتغبق (5) وليرفق بهن جهده حتى يأتينا بإذن الله سحاحا سمانا (لاغرشان نکند در اثر آزارو اذیت)

غير متعبات ولا مجهدات فيقسمن بإذن الله على كتاب الله وسنة نبيه (صلى الله عليه وآله) على أولياء الله فإن ذلك أعظم لاجرك وأقرب لرشدك ينظر الله إليها وإليك وإلى جهدك و نصيحتك لمن بعثك وبعثت في حاجته فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ما ينظر الله إلى ولي لهيجهد نفسه بالطاعة والنصيحة له ولامامه إلا كان معنا في الرفيق الاعلى، قال: ثم بكى أبوعبدالله (عليه السلام)، ثم قال: يابريد والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه في هذا العالم ولا اقيم في هذا الخلق حد منذ قبض الله أمير المؤمنين صلوات وسلامه عليه ولا عمل بشئ من الحق إلى يوم الناس هذا، ثم قال:  أما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى  ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكمأما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى (1) ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكم .كافي .

 

حريز ، از بريد بن معاويه ، از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود :

 

 

امير مومنان ع ماموروصول زکاتی را به اطراف کوفه گسیل داشت و به او فرمود :


با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یگانه و بی همتا، حرکت کن دنیا را به آخرت ترجیح مده ! مسلمانی را مترسان!و بر سرزمین او اگر راضی نباشد مران! و بیش از حق خدا از مال وی از مال وی مستان! چون به قبیله رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه‏هایشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان برو، تا به میان آنان رسی، سلامشان کن و در اظهار تحیت کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، آیا در مالهای شما حقی هست تا آن را به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر کسی گفت: آری! با او برو، بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی، یا بر او سخت‏گیری یا کار را بر او سخت گردانی!...

 

اگر کسی از آنها گفت نه دیگر سخن خود را دوباره تکرار نکن .

 

 

 

 آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بی رخصت و اجازه او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست؛ و آنگاه که به رمه رسیدی، همچون کسی به میانشان مرو که به رمه تسلط و چیرگی دارد یا در پی آن است که آنها را بیازارد؛ و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با صاحب آن رمه در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن! پس مال را دو بخش کن و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، مانده را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخشی را که برداشت متعرض او مشو. پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی می‏آید، حق خدا را ادا کردن شاید. پس حق خدا را از او بگیر - و اگر گمان زیان کند - و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذیر.

 

به فرستاده ات سفارش کن بین بچه شتر ومادرش جدایی نیندازد و شیر ماده شتر را بیش از حد نگیرد که به بچه شتر آسیب برسد ! وزیادی به انها بار ننهد ... هر گاه به آبی رسید آنها را بنوشاند و استراحتشان بدهد و بچراندشان .

 

 

واقعا انسان لذت میبرد از سیره انسانی و محبت شاه مردان علی ع :

 


اساس راه نمودن مردمان و هدایت کردن آنان بر امور فطری و به دور از سختگیری و درشتخویی است، زیرا جز بر مبنای تسهیل و تیسیر تربیت پذیری حاصل نمی‏شود و زیر پا گذاشتن این اصل نتیجه‏ای جز تربیت گریزی ندارد.

 

اما در آخرش امام صادق ع شکوه میکنند :

 

 

اى بريد ، بخدا سوگند براى خدا حرمتى باقى نمانده وبه كتاب خدا وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله در اين جهان عمل نشده است وهرگز در ميان مردم از زمان رحلت امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه حدى ( از حدود اسلامى ) بپا نشده و هرگز تا امروز به حق عمل نشده است . سپس فرمود : بدان بخدا سوگند شبها و روزها نخواهند گذشت تا آنكه خدا مرده ها را زنده و زنده ها را بميراند و حق را به اهلش باز گردانده و دينى را كه مورد رضاى خود او وپيامبر او صلى الله عليه وآله باشد برپا نمايد . پس مژده باد بر شما ، مژده باد بر شما ، مژده باد بر شما بخدا سوگند حق جز در دستان شما نمى باشد .

 

 

 

«والله ما بقیت لله حرمة الا انتهکت... و لا عُمل بشیء من الحق.»

این جملات بسیار سنگین و کوبنده بود و چونان پتکی «همه چیز» را نابود می کرد، از یک سو امام اهل اغراق‌گوئی و سیاه نمائی و گزافه سرائی نبود، و از سوی دیگر مگر می توان همه چیز را «سیاه» دید و برهمه افتخارات رژیم، مهر بطلان زد؟

فهم این معما برای «بُرید» دشوار نبود ولی برای ساده انگارانی که در رونق مساجد و در رواج زیارت خانه ی خدا،" اوج دینداری" را می دیدند، چنین قضاوتی شگفت آور و باورنکردنی بود. آنها در پس ذهن و خیال خود درگیر این مسأله بودند که چرا امام صادق (ع) این همه خدمت دولت عباسی را نمی بیند و برتلاش آنان در عزت بخشیدن به اسلام در جهان ارج نمی نهد؟!

 

 

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن علي بن أسباط، عن أحمد بن معمر

قال: أخبرني أبوالحسن العرني قال: حدثني إسماعيل بن إبراهيم، عن مهاجر، عن رجل من ثقيف قال: استعملني علي بن أبي طالب (عليه السلام) على بانقيا وسواد من سواد الكوفة فقال لي والناس حضور: انظر خراجك فجد فيه ولا تترك منه درهما فإذا أردت أن تتوجه إلى عملك فمر بي، قال: فأتيته فقال لي: إن الذي سمعت مني خدعة  إياك أن تضرب مسلما أو يهوديا أو نصرانيا في درهم خراج أو تبيع دابة عمل في درهم فإنما أمرنا أن نأخذ منهم العفو.کافی

مردی از قبیله ثقیف گوید: امیر المؤمنین علیه السلام مرا به عنوان مأمور جمع آوری خراج، به برخی نواحی کوفه فرستاد و در مقابل مردم گفت:

به دقت، در مورد خراج بررسی کن و در آن بکوش و از یک درهم هم نگذر! وقتی خواستی به سوی محل کار خود، بروی نزد من بیا!

او گفت: هنگام حرکت، به خدمت حضرت رفتم.به من فرمود: آنچه شنیدی خدعه بود.مبادا مسلمانی یا یهودی یا مسیحی ای را برای خراج بزنی یا حیوان کاری را به خاطر مالیات بفروشی! زیرا ما مأموریم که مازاد را از آنان بگیریم نه اصل مال را.الکافی، ج 1، ص 152، وسائل الشیعة، ج 4، ص .90

 

امیرمومنان (علیه السلام) در سفارشی به عبدالله بن عباس هنگامی که او را در بصره به جای خود گمارد، چنین فرموده است:
سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک، و ایاک و الغضب فانه طیره من الشیطان. و اعلم أن ما قربک من الله یباعدک من النار، و ما باعدک من الله یقربک من النار.. نهج البلاغه
با مردم گشاده ‏رو باش آن گاه که آنان را ببینی، یا درباره آنان حکمی دهی، یا در مجلس ایشان نشینی. از خشم بپرهیز که نشانه سبکی سر است و شیطان آن را راهبر است. و بدان آنچه تو را به خدا نزدیک کند از آتش دور سازد، و آنچه تو را از خدا دور سازد به آتشت دراندازد.
همچنین آن حضرت در نامه‏ای به حارث همدانی نوشته است:
و اکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدوله، تکن لک العاقبه .نهج البلاغة: الكتاب 69.


خشم خود را فرو خور، و به وقت توانایی درگذر. و گاه خشم در بردباری بکوش و به هنگام قدرت - از گناه - چشم پوش تا عاقبت تو را باشد.

 

رسول خدا (صلی‏الله ‏علیه ‏وآله) فرموده است:
بعثت بالحنیفیه السمحه - أو السهله - و من خالف سنتی فلیس منی.

 

 

واوج انسانیت در عمق جاهلیت.

نامه ۵۳ نهج البلاغه: واشعر قلبک الرحمه الرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.

مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند.

محمد بن الحسن في (المجالس والاخبار) بإسناده الاتي عن أبي ذر، عن النبي (صلى الله عليه وآله)، في وصيته له قال: يا أبا ذر، إن الله بعث عيسى بن مريم بالرهبانية وبعثت بالحنيفية السمحة، وحببت إلي النساء والطيب وجعلت في الصلاة قرة عيني، يا أبا ذر أيما رجل تطوع في يوم باثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة كان له حقا واجبا بيت في الجنة .وسائل الشیعه
من بر دین حنیف ملایم - یا آسان - مبعوث شده ‏ام و هر کس با راه و رسم من مخالفت ورزد، از من نیست.

 

اما داستان قتل مالک بن نویره بدست سیف الشیطان :

طبرى  به سند خود از ابو قتاده انصارى - كه از سران نظامى آن سپاه بود - روايت مى كند كه گفت: وقتى سربازان خالد، مالك و همراهان او را احاطه كردند و شبانه تحت نظر گرفتند، مالك و همراهان او دست به سلاح بردند. ما به ايشان گفتيم: ما مسلمان هستيم. آنها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم. گفتيم: پس اين سلاحها چيست كه با خود حمل كرده ايد؟

گفتند: شما چرا سلاح برداشته ايد؟

گفتيم: اگر راست مى گوييد و قصد سويى نداريد، سلاح خود را بر زمين گذاريد. آنها هم اسلحه را بر زمين نهادند. سپس نماز صبح گزارديم، آنها نيز با ما نماز گزاردند.

مؤلّف:

و بعد از نماز، اسلحه آنها را جمع آورى كردند، سپس همه را دستگير ساخته و دست بسته به صورت اسير در حالى كه ((ليلى)) زن مالك نيز در ميان آنها بود، نزد خالد آوردند.

((ليلى)) دختر منهال - چنانكه مورخان نوشته اند و عباس محمود عقاد نيز در كتاب ((عبقرية خالد)) آورده است - در زيبايى بويژه زيبايى چشم و پاها از مشهورترين زنان عرب بود. مى گويند: زنى از لحاظ جمال چشمها و زيبايى پاها مانند او ديده نشده بود.

اين زيبايى خيره كننده بود كه خالد را مفتون ساخت. در حالى كه ميان خالد ومالك گفتگو در گرفته بود، زن زيباى مالك نيز در كنار او بود. سرانجام خالد گفت: اى مالك! من تو را خواهم كشت.

مالك گفت: آيا همكار تو (ابوبكر) چنين فرمانى به تو داده است؟

خالد گفت: به خدا قسم تو را خواهم كشت.

در آن هنگام عبداللّه عمر و ابو قتاده انصارى نيز حضور داشتند و درباره مالك (و جلوگيرى از كشتن وى) با خالد سخن گفتند: ولى سخنان ايشان در خالد اثر نكرد.

مالك گفت: اى خالد! ما را نزد ابوبكر بفرست تا خود او هر طور صلاح دانست درباره ما حكم كند. چون تو ديگران را كه جرمى بزرگتر از ما داشتند نزد وى اعزام داشتى.

بار ديگر عبداللّه عمر و ابو قتاده انصارى به حمايت از مالك اصرار ورزيدند و از خالد خواستند مالك و همراهانش را نزد خليفه گسيل دارد. ولى خالد نپذيرفت!

خالد گفت: ممكن نيست از كشتن وى دست بردارم. سپس به ((ضرار بن ازور اسدى)) دستور داد تا مالك را گردن بزند.

در اين هنگام، مالك نگاه به همسرش كرد و به خالد گفت: اين است كه مرا به كشتن داد! ولى خالد گفت: بلكه خداست كه به واسطه برگشت تو از اسلام، تو را به كشتن داد!!

مالك گفت: من مسلمان هستم. ولى خالد گفت: اى ضرار! گردنش را بزن! ((ضرار)) هم او را گردن زد !  آنگاه خالد، زن مالك را به خيمه خود برد و همان شب با وى در آويخت!!

ابو زهير سعدى - شاعرى كه در همان عصر مى زيست - در اين باره مى گويد:

((به آن قبيله كه مورد هجوم قرار گرفتند بگو: اين شب بعد از مالك، بسيار طولانى خواهد بود. خالد با تجاوز به زن مالك، شب را به صبح آورد. او قبل از آن هم نسبت به اين زن نظر داشت! خالد بدون هيچ ملاحظه اى به هوس خود رسيد. چنان مفتون آن زن شده بود كه عنان اختيار از كف داد. صبح آن شب، خالد زن دار بود ولى مالك، فاقد همه چيز بود و خود كشته گشته بود. بعد از مالك سرپرست يتيمان و بيوه زنان كيست؟ و چه كسى در انديشه اعدام شدگان فقير است؟ بنى تميم، بزرگ و كوچك مبتلا شدند، به مرگ قهرمان خود كه همگى چشم اميد به وى داشتند))..

آنگاه خالد دستور داد اسيران قوم مالك را حبس كنند. در شب بسيار سردى آنها را حبس كردند. سپس جارچى خالد در شب تاريك فرياد زد: ((ادفئوا اسراكم؛ يعنى: اسيران خود را بپوشانيد)). و اين در لغت ((كنانه)) كنايه از كشتن بود. با اين فرمان تمام آن بيچارگان را كشتند!

خالد به دژخيمان سپاه خود سپرده بود كه وقتى اين صدا را شنيديد، همه آنها را به قتل برسانيد. اين نيز نيرنگى بود كه بدان وسيله خود را مسئول آن جنايت نداند. ولى اين جنايت از ابو قتاده انصارى و روشندلان امثال او پوشيده نماند. فقط مطلب بر مردم حيوان صفت كه سياهى لشكر بودند آن هم با نيرنگ و سياست، مستور ماند.

اين حقيقت ماجرايى بود كه ميان خالدبن وليد؛ فرمانده اعزامى خليفه و مالك بن نويره؛ رئيس قبيله بنى تميم و قوم او روى داد. و طالبان مى توانند از مجموع آنچه مورخان و سيره نويسان نقل كرده اند به دست آورند.

 

 

 ودر زمان رسول خدا ص هم بنص بخاري همين خالد جنايت در قتل اسرا و... كرد كه رسول خدا ص  دو مرتبه  دستانش را بلند كرد وگفت خدايا از عمل زشت خالد بتو پناه ميبرم :

حَدَّثَنِي مَحْمُودٌ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ ح و حَدَّثَنِي نُعَيْمٌ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ عَنْ الزُّهْرِيِّ عَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ فَدَعَاهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَلَمْ يُحْسِنُوا أَنْ يَقُولُوا أَسْلَمْنَا فَجَعَلُوا يَقُولُونَ صَبَأْنَا صَبَأْنَا فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْتُلُ مِنْهُمْ وَيَأْسِرُ وَدَفَعَ إِلَى كُلِّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمٌ أَمَرَ خَالِدٌ أَنْ يَقْتُلَ كُلُّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ فَقُلْتُ وَاللَّهِ لَا أَقْتُلُ أَسِيرِي وَلَا يَقْتُلُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي أَسِيرَهُ حَتَّى قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرْنَاهُ فَرَفَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ مَرَّتَيْنِ .بخاري

 

 

ومحمدبن عبدالوهاب در کتابش نوشته :

ولما ولى طليحة هاربا، تبعه عكاشة بن محصن وثابت بن أقرم. وكان طليحة قد أعطى الله عهدا: أن لا يسأله أحد النزول إلا فعل. فلما أدبر ناداه عكاشة بن محصن يا طليحة، فعطف عليه فقتل عكاشة ثم أدركه ثابت فقتله أيضا طليحة، ثم لحق المسلمون أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا. وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا، ولا يسخنن ماء إلا وأثفيته رأس رجل (1) .

_________

(1)             التحريق بالنار مسألة خلافية، قال صاحب الفتح: واختلف السلف في التحريق فكرهه عمر وابن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما، وقال: المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع، ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة، وقد سمل النبي صلى الله عليه وسلم أعين العرنيين بالحديد المحمى، وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار في حضرة الصحابة، وحرق خالد بالنار ناسا من أهل الردة، وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها، قاله الثوري والأوزاعي، وقال ابن المنير وغيره: لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة لما تقدم، وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر، انتهى فتح الباري ج 6 ص 149 - 150 ط السلفية.

 

الكتاب: مختصر سيرة الرسول صلى الله عليه وسلم

المؤلف: محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي النجدي (المتوفى: 1206هـ)

الناشر: وزارة الشئون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملكة العربية السعودية

 

اوج توحش خالدبن ولید که دیگ غذایش را با سوختن سر مردم می پخت وفریاد میزد که فقط با سر مقطوع بپزید :

 

وفي كتاب الزهري ثم لحقوا أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا ولا يسخنن ماء إلا على أثفيه رأس رجل

 

الكتاب : الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء

المؤلف / أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي

 

 

 

أن أبا بكر بعث خالد بن الوليد إلى بني سليم حين ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فكلم عمر أبا بكر فقال بعثت رجلا يعذب بعذاب الله انزعه.

 

 

 

تاريخ مدينه دمشق ج 16 ص 240.

 

 

 

ابوبكر خالد را به سمت قبيله بني سليم زماني كه از اسلام مرتد شده بودند اعزام كرد پس خالد آنها را كشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبكر گفت : كسي را فرستادي كه به عذاب الهي عقاب مي كند او را عزل كن .

 

 

اسلام نبوی علوی دین سمحه وسهله (تسامح وتساهل وتغافل) ...

اسلام عمری اموی دین عسر وحرج وخشونت وضیق .....اخباري انس و ابوهريره وساير اصحاب دوستدار يهوديان وخلفا برسول خدا نسبت دادند مبني بر كوركردن وقتل فجيع ودوشقه نمودن ام قرفه و.... تا خشونت يهودي را وارد اسلام سازند واسلام را يهودي كنند .

 

زيدبن ثابت يهودي هم كه بيخود براي جمع قران از سوي خلفا انتخاب نشد !


يريد الله بكم اليسر, (يريد الله أن يخفف عنكم) (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج)

در اثر ورود اسرائیلیات بدین اسلام توسط یهود بتدریج سخت گیریها وخشونت وحرجی که در یهود بود وارد اسلام گشت مثلا در دین یهود اگر ترشح ادرار به بدن میشد با قیچی گوشت جای آنرا میچیدند !!!!!

ویا اگر زنی در دفاع از شویش عورت مردی دیگر را بگیرد دستش را بدون ترحم قطع مینمودند!!!!!!(تثنیه 27-11)

حتی رهبانیت و عزلت از دنیا وترک گوشتخواری وازدواج نیز شدت گرفت اما ائمه تشیع با چنین انحرافاتی مقابله نمودند و رحمت اسلام نبوی وعلوی را نمایان ساختند :

عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن سهل بن زياد، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبدالله (عليه السلام) ـ في حديث ـ قال : المحمدية السمحة(سهله) : إقام الصلاة، وإيتاء الزكاة، وصيام شهر رمضان، وحج البيت الحرام، والطاعة للإمام، وأداء حقوق المؤمن.

محمد بن علي بن الحسين قال: سئل علي (عليه السلام) أيتوضأ من فضل وضوء جماعة المسلمين أحب إليك أو يتوضأ من ركو أبيض مخمر؟
قال: لا، بل من فضل وضوء جماعة المسلمين، فإن أحب دينكم إلى الله الحنيفية السمحة السهلة.

از حضرت على سؤال شد: وضو گرفتن از باقى مانده آبى كه گروهى مسلمان از آن وضو گرفته اند نزدت محبوب تر است يا وضو گرفتن از دلو سفيد سرپوشيده؟
فرمود: خير, بلكه از باقى مانده گروهى مسلمان [محبوب تر است], زيرا محبوب ترين دين شما نزد خداوند, حنيفيه آسان و سازگار است.


محمد بن الحسن في (المجالس والاخبار) بإسناده الاتي (1) عن أبي ذر، عن النبي (صلى الله عليه وآله)، في وصيته له قال: يا أبا ذر، إن الله بعث عيسى بن مريم بالرهبانية وبعثت بالحنيفية السمحة، وحببت إلي النساء والطيب وجعلت في الصلاة قرة عيني، يا أبا ذر أيما رجل تطوع في يوم باثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة كان له حقا واجبا بيت في الجنة .


محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن جعفر بن محمد الاشعري، عن ابن القداح، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: جاءت امرأة عثمان بن مظعون إلى النبي (صلى الله عليه وآله)
فقالت: يا رسول الله، انّ عثمان يصوم النهار ويقوم الليل، فخرج رسول الله (صلى الله عليه وآله) مغضبا يحمل نعليه حتى جاء إلى عثمان فوجده يصلي فانصرف عثمان حين رأى رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال له: يا عثمان، لم يرسلني الله بالرهبانيّة، ولكن بعثني بالحنيفية السمحة، أصوم واصلي وألمس أهلي، فمن أحب فطرتي فليستن بسنتي، ومن سنتي النكاح.


امام صادق فرمود: همسر عثمان بن مظعون نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! عثمان, روزها روزه مى گيرد و شب ها به عبادت مشغول است. رسول اكرم با حالت غضب آلود به سوى خانه او حركت كرد. عثمان به نماز مشغول بود و با ديدن پيامبر از نماز منصرف شد. حضرت به او فرمود:
اى عثمان! خداوند مرا براى رهبانيت [زهدگرايى و ترك دنيا] نفرستاد بلكه مرا به دين مستقيم, آسان و سازگار فرستاد. من روزه مى گيرم, نماز مى خوانم و با همسرم آميزش مى كنم. هركس فطرت مرا دوست دارد, بايد به روش من عمل كند و از روش هاى من نكاح است.

(الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيوب عن الحسين بن عثمان عن سماعة بن مهران عن أبى بصير قال: قلت لأبي عبدالله إنّا نسافر فربّما بلينا بالغدير من المطر يكون إلى جانب القرية فيكون فيه العذرة و يبول فيه الصبي و تبول فيه الدابة و تروث, فقال: إن عرض في قلبك شيء فقل [فافعل] هكذا يعنى اخرج الماء بيدك ثمّ توضأ فإن الدين ليس بمضيق. فإنّ الله عزوجل يقول: سما جعل عليكم في الدين من حرجز).

به امام صادق گفتم: ما مسافرت مى كنيم و چه بسا به گودالى از آب باران, در كنار روستايى برمى خوريم كه در آن عَذَره است. بچه در آن ادرار مى كند و چارپا در آن ادرار و مدفوع مى كند. چه كنيم؟ فرمود: اگر در قلبت چيزى [شكى يا…] عارض شد, چنين كن [با دست آب را بشكاف] سپس وضو بگير, زيرا دين تنگ نيست و خداوند عزوجل مى فرمايد: (در دين بر شما سختى قرار نداده.

وتغافل وچشم پوشی :

از امام سجاد علیه السلام و هم از امام باقر علیه السلام و هم از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
صلاح حال التعایش والتعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل

مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم درپیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد.

واعلم ان رأس العقل بعد الايمان بالله عزوجل مدارأة الناس، ولا خير فيمن لا يعاشر بالمعروف من لابد من معاشرته حتى يجعل الله إلى الخلاص منه سبيلا، فإنى وجدت جميع ما يتعايش به الناس وبه يتعاشرون مل ء مكيال ثلثاه استحسان وثلثه تغافل .من لا یحضره الفقیه.

حضرت باقر می فرماید:تمام زندگی دینا و معایش عباد اگر در یک پیمانه ای ریخته شود این پیمانه یک سومش زیرکیه اگر سه قسمت کنیم دو سومش تغافله



واز طریق جماعت :

أفضل الإسلام الحنيفية السمحة(الطبرانى فى الأوسط عن ابن عباس)


إنى إنما بعثت بالحنيفية السمحة ولم أبعث بالرهبانية البدعة ألا وإن أقواما ابتدعوا الرهبانية فكتبت عليهم فما رعوها حق رعايتها ألا فكلوا اللحم وأتوا النساء وصوموا وأفطروا وصلوا وناموا فإنى بذلك أمرت (الطبرانى عن أبى أمامة)

إنى لم أبعث باليهودية ولا بالنصرانية ولكن بعثت بالحنيفية السمحة والذى نفسى بيده لغدوة أو روحة فى سبيل الله خير من الدنيا وما فيها ولمقام أحدكم فى الصف خير من صلاته ستين سنة (أحمد ، والطبرانى عن أبى أمامة)


ابو امامه نقل كرده كه همراه رسول خدا براى جنگى از جنگ ها بيرون رفتيم. فردى از افراد به غارى كه در آن مقدارى آب بود, رسيد و با خودش گفت كه در آن غار بماند و با آب و گياهانى كه در اطراف آن هست, تغذيه كند و از دنيا رو بگرداند. سپس با خود گفت كه نزد رسول خدا بروم و اين مطلب را با او در ميان بگذارم كه اگر اجازه داد, چنين كنم. وقتى كه به پيامبر گفت, حضرت فرمود:
من به يهوديت يا نصرانيت مبعوث نشدم بلكه به حنيفيّت آسان گير مبعوث شده ام.

خذوا لتعلم يهود أن فى ديننا فسحة وأنى بعثت بالحنيفية السمحة(الديلمى عن عائشة)

دعهن يا أبا بكر فإنها أيام عيد فتعلم يهود أن فى ديننا فسحة إنى أرسلت بحنيفية سمحة(أحمد عن عائشة)


يا عثمان إن الله قد أبدلنا بالرهبانية الحنيفية السمحة والتكبير على كل شرف فإن كنت منا فاصنع كما نصنع (الطبرانى عن أبى أمية الطائفى عن جده سعيد بن العاص)


عن عباد بن يعقوب الرواجنى أنبأنا عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر ابن على حدثنى أبى عن أبيه عن جده عن على قال : قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - إن الله يحب أن يؤخذ برخصه كما يحب أن يؤخذ بعزائمه إن الله بعثنى بالحنيفية السمحة دين إبراهيم ثم قرأ {ما جعل عليكم فى الدين من حرج} قال لى أبى ما حرج قلت لا أدرى قال الضيق (ابن عساكر)

(أحب الدين إلى الله الحنيفية السمحة)
هذا الحديث رواه الإمام أحمد في مسنده، والبخاري في كتابه الأدب المفرد من طريق محمد بن إسحاق ،عن داود بن الحصين ،عن عكرمة ،عن ابن عباس ،عن النبي- صلى الله عليه وسلم -.
ورواه البخاري في صحيحه معلقاً مجزوماً بصحته . قال السخاوي لروایه احمد (وسنده صحيح)).

ودر لسان العرب در معنی سمح آمده :

وفي الحديث يقول الله عز وجل أَسْمِحُوا لعبدي كإِسماحه إِلى عبادي الإِسماح لغة في السَّماحِ يقال سَمَحَ وأَسْمَحَ إِذا جاد وأَعطى عن كَرَمٍ وسَخاءٍ وقيل إِنما يقال في السَّخاء سَمَح وأَما أَسْمَح فإِنما يقال في المتابعة والانقياد ويقال أَسْمَحَتْ نَفْسُه إِذا انقادت والصحيح الأَول وسَمَح لي فلان أَي أَعطاني وسَمَح لي بذلك يَسْمَحُ سَماحة وأَسْمَح وسامَحَ وافَقَني على المطلوب أَنشد ثعلب لو كنتَ تُعْطِي حين تُسْأَلُ سامَحَتْ لك النَّفسُ واحْلَولاكَ كلُّ خَليلِ والمُسامَحة المُساهَلة وتَسامحوا تَساهَلوا وفي الحديث المشهور السَّماحُ رَباحٌ أَي المُساهلة في الأَشياء تُرْبِحُ صاحبَها وسَمَحَ وتَسَمَّحَ فَعَلَ شيئاً فَسَهَّل فيه أَنشد ثعلب ولكنْ إِذا ما جَلَّ خَطْبٌ فسامَحَتْ به النفسُ يوماً كان للكُرْه أَذْهَبا ابن الأَعرابي سَمَح له بحاجته وأَسْمَح أَي سَهَّل له وفي الحديث أَن ابن عباس سئل عن رجل شرب لبناً مَحْضاً أَيَتَوَضَّأُ ؟ قال اسْمَحْ يُسْمَحْ لك قال شمر قال الأَصمعي معناه سَهِّلْ يُسَهَّلْ لك وعليك وأَنشد فلما تنازعْنا الحديثَ وأَسْمَحتْ قال أَسْمَحتْ أَسهلت وانقادت أَبو عبيدة اسْمَحْ يُسْمَحْ لك بالقَطْع والوصل جميعاً وفي حديث عطاء اسْمَحْ يُسْمَحْ بك وقولهم الحَنِيفِيَّة السَّمْحة ليس فيها ضيق ولا شدة وما كان سَمْحاً ولقد سَمُحَ بالضم سَماحة وجاد بما لديه وأَسْمَحَتِ الدابة بعد استصعاب لانت وانقادت ويقال سَمَّحَ اللبعير بعد صُعوبته إِذا ذلَّ وأَسْمَحتْ قَرُونَتُه لذلك الأَمر إِذا أَطاعت وانقادت ويقال أَسْمَحَتْ قَرِينتُه إِذا ذلَّ واستقام وسَمَحَتِ الناقة إِذا انقادت فأَسرعت وأَسْمَحَتْ قَرُونَتُه وسامحت كذلك أَي ذلت نفسه وتابعت ويقال فلانٌ سَمِيحٌ لَمِيحٌ وسَمْحٌ لَمْحٌ والمُسامحة المُساهَلة في الطِّعان والضِّراب والعَدْو قال وسامَحْتُ طَعْناً بالوَشِيجِ المُقَوَّم وتقول العرب عليك بالحق فإِن فيه لَمَسْمَحاً أَي مُتَّسَعاً كما قالوا إِن فيه لَمَندُوحةً وقال ابن مُقْبل وإِن لأَسْتَحْيِي وفي الحَقِّ مَسْمَحٌ إِذا جاءَ باغِي العُرْفِ أَن أَتَعَذَّرا.


یعنی سمحه ضد تنگی وشدت است یعنی سهل وآسانی .

 

موضوع دقیق است مخلوط نشود زیرا اسلام بسان همه ادیان خطوط قرمزی دارد اما در مجموع خطوط قرمز کمتر :

أخبرت عن مسعر بن كدام عن القاسم بن عبد الرحمن قال كان أبو الدرداء من الذين أوتو العلم وأخبرت عن معاوية بن صالح الحضرمي عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال معاويه ألا إن أبا الدرداء أحد الحكماء ألا إن عمرو بن العاص أحد الحكماء ألا إن كعب الأحبار أحد العلماء إن كان عنده لعلم كالثمار وإن كنا فيه لمفرطين

[ الطبقات الكبرى - ابن سعد ]
الكتاب :الطبقات الكبرى


معاويه مي گفت: آگاه باشید که کعب از علماست ودانشمند، و ما در حقش کوتاهی کردیم ! برخي ديگر هم در قرون بعد او را در زمره نخستين طبقه تابعين آورده اند که از آن جمله اللالکائي در شرح اصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة است.

ابن‌ حجر عَسْقَلاني‌ در «إصابَه‌» آورده‌ است‌ كه‌ معاويه‌ بود كه‌ به‌ كعب‌ الاحبار امر كرد تا در شام‌ داستان‌ قصّه‌سرائي‌ را به‌ كار اندازد !

چرا چون معاویه رومی زاده که قصد نابودی اسلام ودفن نام محمد ص را داشت و بهترین شخص برای نابودی و تحریف اسلام یک یهودی بظاهر مسلمان شده بنام کعب الاحبار بود .

همین معاویه توسط چه کسانی بقدرت رسید وچرا ؟

توسط عمربن الخطاب ، که همواره از معاویه بخوبی تمجید میکرد بر خلاف امر رسول خدا ص ، وی را تحت حمایت خویش قرار داد چرا ؟

يکي از کساني که اخبار و گفته هايي از کعب الاحبار نقل کرده ابوبکر خلال در کتاب السنه است. حکايت نقل شده جالب توجه است: کسي در اطراف عثمان شعر مي خواند و مي گفت:
ان الامير بعده عليا و في الزبير خلفا رضيا
کعب الاحبار گفت: لا و لکنه صاحب البغلة الشهباء ، يعني معاوية. به معاويه گفتند: کعب تو را به تمسخر گرفته و گويد که تو حکومت را به دست خواهي گرفت. معاويه نزد کعب آمده گفت: چگونه اين سخن را مي گويي در حالي که علي و زبير و اصحاب رسول الله هستند؟ کعب گفت: انت صاحبها. (السنة، حديث شماره 348).
ابوبکر خلال اين روايت را در بحث جامع امر الخلافة بعد رسول الله (ص) آورده و گويي بر آن بوده است تا نشان دهد در کتب آسماني هم قيد شده بوده که کار علي بن ابي طالب به جايي نخواهد رسيد و طبق گفته کعب که از کتب آسماني خبر داشته مقدر بوده يا به عبارت ديگر خداوند چنين مقدر کرده بوده که معاويه به خلافت برسد

آیا این سخن کعب نشان از توطئه ای قدیم وبرنامه ای حساب شده از روز سقیفه برای تحریف اسلام ویهودی نمودن اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع ندارد ؟!

همچنین حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده :


وسمع حميد بن عبد الرحمن معاوية يحدث رهطا من قريش وهو بالمدينة فذكر كعب الأحبار فقال : إن كان لمن أصدق هؤلاء المحدثين الذين يتحدثون عن الكتاب وإن كنا مع ذلك لنبلو عليه الكذب
عن روح بن زنباع قال : شهدت كعبا جاء إلى معاوية فقام على باب الفسطاط فناداه : يا معاوية يا معاوية يا معاوية فخرج إليه فأخذ بيده فانطلقا جميعا . فقلت : لأمر ما جاء كعب يدعو معاوية! فاتبعت أثرهما فلما كنت قريبا منهما حيث أسمع كلامهما ولا أحب أن يرياني سمعت كعبا يقول : يا معاوية والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل : محمد أحمد صلى الله عليه و سلم أبو بكر الصديق - رحمه الله - عمر الفاروق عثمان الأمين. فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة . ثم ناداه الثانية : إن في كتاب الله المنزل ثم عاد الثالثة !

کعب از کجا به این یقین میدانست که ابوبکر وعمر وعثمان ومعاویه خلیفه میشوند ؟؟؟!!!!

جالبست ابن کثیر ورشید رضا بعلت تعصب نتوانسته اند راه را به پایان برند و یهودی کردن اسلام توسط خلفا را فهمیده انداما ناقص گذاشته اند :

تأکيد خاص رشيد رضا روي اسرائيليات ، همه جا براي حمله به کعب الاحبار و وهب بن منبه است (نيز بنگريد: تفسير المنار: 1/175). رشيد رضا از فريب خوردن محدثان قديم سخن مي گويد (تفسير المنار:1/8) و گهگاه از نقل تابعين هم از او به عنوان يک نکته منفي ياد مي کند اما هيچ اشاره اي به اين که خليفه دوم و سوم تا چه اندازه نسبت به مطالب وي نظر مثبت داشته و شيفته وعظ و نصيحت وي بوده و زمينه را براي توجه ديگر صحابه و تابعين هم فراهم کرده اند ، نکرده است.
حرکت مخالفت و معارضه با کعب الاحبار در دوره جديد به رشيد رضا خاتمه نيافت. کساني مانند محمود ابوريه که کتاب عمده اش اضواء علي السنة المحمدية و در نقد حديث سني بود به شدت بر ضد اسرائيليات و کعب الاحبار موضع گرفتند و او را به تحريف احاديث و مخدوش کردن انديشه هاي اسلامي متهم کرده حرکت او را مغرضانه و از سر عناد با اسلام دانستند.

ابن کثیر در تفسیرش گفته :
وَقَالَ عَبْد الرَّحْمَن بْن زَيْد بْن أَسْلَمَ فِي قَوْله " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " قَالَ تَعْلِيم الْأَلْسِنَة قَالَ كَانَ لَا يَغْزُو قَوْمًا إِلَّا كَلَّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ وَقَالَ اِبْن لَهِيعَة : حَدَّثَنِي سَالِم بْن غَيْلَان عَنْ سَعِيد بْن أَبِي هِلَال أَنَّ مُعَاوِيَة بْن أَبِي سُفْيَان قَالَ لِكَعْبِ الْأَحْبَار : أَنْتَ تَقُول إِنَّ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ يَرْبِط خَيْله بِالثُّرَيَّا ؟ فَقَالَ لَهُ كَعْب إِنْ كُنْت قُلْت ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّه قَالَ " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " وَهَذَا الَّذِي أَنْكَرَهُ مُعَاوِيَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَلَى كَعْب الْأَحْبَار هُوَ الصَّوَاب وَالْحَقّ مَعَ مُعَاوِيَة فِي ذَلِكَ الْإِنْكَار فَإِنَّ مُعَاوِيَة كَانَ يَقُول عَنْ كَعْب : إِنْ كُنَّا لَنَبْلُو عَلَيْهِ الْكَذِب يَعْنِي فِيمَا يَنْقُلهُ لَا أَنَّهُ كَانَ يَتَعَمَّد نَقْل مَا لَيْسَ فِي صُحُفه وَلَكِنَّ الشَّأْن فِي صُحُفه أَنَّهَا مِنْ الْإِسْرَائِيلِيَّات الَّتِي غَالِبهَا مُبَدَّل مُصَحَّف مُحَرَّف مُخْتَلَق وَلَا حَاجَة لَنَا مَعَ خَبَر اللَّه تَعَالَى وَرَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى شَيْء مِنْهَا بِالْكُلِّيَّةِ فَإِنَّهُ دَخَلَ مِنْهَا عَلَى النَّاس شَرّ كَثِير وَفَسَاد عَرِيض....

یعنی غالب اخبار کعب تحریف شده و مفسده برانگیزند !

وَهَذِهِ الْأَقْوَال وَاَللَّه أَعْلَم كُلّهَا مَأْخُوذَة عَنْ كَعْب الْأَحْبَار فَإِنَّهُ لَمَّا أَسْلَمَ فِي الدَّوْلَة الْعُمَرِيَّة جَعَلَ يُحَدِّث عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَنْ كُتُبِهِ قَدِيمًا فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده وَنَقَلُوا مَا عِنْده عَنْهُ غَثّهَا وَسَمِينهَا وَلَيْسَ لِهَذِهِ الْأُمَّة وَاَللَّه أَعْلَم حَاجَة إِلَى حَرْف وَاحِد مِمَّا عِنْده وَقَدْ حَكَى الْبَغَوِيّ الْقَوْل بِأَنَّهُ إِسْحَاق عَنْ عُمَر وَعَلِيّ وَابْن مَسْعُود وَالْعَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ وَمِنْ التَّابِعِينَ عَنْ كَعْب الْأَحْبَار وَسَعِيد بْن جُبَيْر وَقَتَادَة وَمَسْرُوق عِكْرِمَة وَعَطَاء وَمُقَاتِل وَالزُّهْرِيّ وَالسُّدِّيّ قَالَ وَهُوَ إِحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَقَدْ وَرَدَ فِي ذَلِكَ حَدِيث لَوْ ثَبَتَ لَقُلْنَا بِهِ عَلَى الرَّأْس وَالْعَيْن وَلَكِنْ لَمْ يَصِحَّ سَنَدُهُ .
الكتاب : تقسير القرآن العظيم
شهرة الكتاب:تفسير ابن كثير
المؤلف :عماد الدين أبو الفداء إسماعيل بن كثير الدمشقي
قال الحافظ ابن كثير في تفسيره، فيه وفي وهب بن منبه: سامحهما الله تعالى فيما نقلاه إلى هذه الامة من أخبار بني إسرائيل من الاوابد والغرائب والعجائب، مما كان ومما لم يكن، ومما حرف وبدل ونسخ، وقد أغنانا الله بما هو أصح منه وأنفع وأوضح وأبلغ، ولله الحمد والمنة.


باین جمله دقت شود : فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده .... چرا عمر اینقدر به یهودیان و تورات علاقه دارد واجازه انتشاراسرائیلیات به کعب میدهد ؟ و چرا متقابلا یهودیان به عمر میگویند والله تو صاحب مایی ومحبوبترین فرد نزد یهود تویی وبه عمر لقب فاروق میدهند بعوض صلح در بیت المقدس ونکشتن یهود در خیبر و فتح خشن ایران ؟؟؟!!!!

ونتیجه این یهودی شدن اسلام ، همان تحریف اسلام ناب محمدی ص و تخریب از درون و ورود خشونت به اسلام بود که هر چند ثمراتی مانند فتوحات و غنائم در اوائل داشت اما بتدریج موجب تنفر ملل از خشونت اسلام عمری اموی یهودی گردید و امروز هم داعش وبوکو حرام والقاعده و .... میوه همان یهودی شدن اسلامند .

 

نمونه هایی از سخت گیریهای بی مورد در اواخر عمر حضرت رسول ص در حجة الوداع هنگامیکه به تمتع تشریع کردند عده ای از همین اصحاب یهودی منش گفتند چگونه حج بگزاریم در حالیکه از فروجمان ‫#‏منی بچکد ؟؟!!!! وبا امر رسول خدا ص مخالفت آشکار نمودند :

عن جابر بن عبد الله قال : كثرت القالة من الناس (چرا ودر باره چی سخن زیاد شد ؟) فخرجنا حجاجا حتى لم يكن بيننا و بين أن نحل إلا ليالي قلائل أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له..... هذا حديث صحيح على شرط مسلم

وهمین افراطیون بعدا تمتع در حج را بر خلاف امر الله ورسولش تحریم نمودند !!!!

سخنرانی پیامبر ص و هشدار به ایشان که از من مسلمانتر نشوید و به من دستورات شرع را یاد ندهید چون من از همه شما با تقواتر وبه احکام الله داناترم !!!!!!!!!
حتی الله ورسولش هم قبلا هشدار داده بودند که : لا تقدموا بین یدی الله و رسوله : لطفا مسلمانتر از خدا و رسولش نشوید

ویا در مورد شستن پا بر خلاف صریح مصحف شریف و جمع بین صلاتین که بنص قول رسول الله ص برای تسهیل و آسانی وعدم مشقت امت بود ، همچنین نماز تراویح که بدستورعمر به جماعت شد و.....

وبعد از رسول الله ص هم خشونت اصحاب سقیفه در جنگ با مخالفین که گفتند ‫#‏مرتد شدند و سوزاندن زنده زنده ایشان بدستور ابوبکر توسط خالدبن ولید که امروز مبنای آتش زدن انسانها توسط داعش گردیده است !

البته فتوحات وغنائمی هم نصیب مسلمین کرد اما بقیمت تحریف اسلام ویهودی شدن دین وتنفر از رسول رحمت ص وقتل فجیع فرزند رسول خدا ص در کربلا و....

 

 


قرآن (البته بهتر است گفته شود مصحف) فقط یکی از ادله 4 گانه تشریع است . قبلا هم گفتم که خطوط قرمز اسلام نسبت به یهود کمتر است اما این به معنی حذف احکام الهی نیست ، رجم یا سنگسار یکی از مجازاتهای بازدارنده دین اسلام ویهود است که بقول امام علی ع چون عرب قتل را چیز مهمی نمی پنداشت مجازاتهای سنگینتری برای اصلاح جامعه مفسد وضع شد . در تاریخ اسلام هم موارد زیادی از تسامح و تساهل پیامبر ص ووصیش در مورد رجم آمده که میتوان گفت تنها بصورت اقرار فرد اجرا شده ورؤیت همزمان 4 نفر بصورت میل در سرمه دان در تاریخ اسلام اتفاق نیفتاده است ! که همین امر رحمت واسعه و تغافل وتسامح دین اسلام را میرساند .

آیه رجم به اتفاق متواترات سنی وشیعه در مصحف رسول الله ص وامام علی ع و ابی بن کعب وجود داشته اما بعد از جمع عثمان بنص صحیح بخاری وبروایت عمر بن الخطاب وعائشه از قلم افتاد !


عن عمر قال : إن الله بعث محمدا - صلى الله عليه وسلم - بالحق وأنزل عليه الكتاب فكان فيما أنزل عليه آية الرجم ، فقرأناها ووعيناها ورجم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ورجمنا بعده ، فأخشى إن طال بالناس زمان أن يقول قائل : لا نجد آية الرجم فى كتاب الله فيضلوا بترك فريضة قد أنزلها الله ، فالرجم فى كتاب الله حق على من زنى إذا أحصن من الرجال والنساء إذا قامت البينة أو الحبل أو الاعتراف ، ألا وإنا قد كنا نقرأ لا ترغبوا عن آبائكم فإنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم (أحمد ، والعدنى ، والدارمى ، والبخارى ، ومسلم ، وأبو داود ، والترمذى ، والنسائى ، وابن ماجه ، وابن الجارود ، وأبو عوانة ، وابن حبان


عن زر قال قال لي أبي بن كعب كائن تقرأ سورة الأحزاب أو كائن تعدها قال قلت ثلاثا وسبعين آية قال قط لقد رأيتها وإنها لتعادل سورة البقرة ولقد قرأنا فيها والشيخ والشيخة اذا زنيا فارجموهما البته، فانهما قضيا الشهوة جزاء بما كسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم
الراوي: أبي بن كعب المحدث: الألباني – المصدر: السلسلة الصحيحة – الصفحة أو الرقم: 6/975
خلاصة حكم المحدث: إسناده صحيح





در مورد نماز جمعه هم اختلاف در قرائت آیه بروایت ابی بن کعب : فاسعوا الی ذکر الله : با قرائت عمر بن خطاب : فامضوا الی ذکر الله : و سنت عصر غیبت مورد اختلاف است .

 


نقلت هذا الخبر من أمالي أبي جعفر محمد بن حبيب رحمه الله . ونقلت منه أيضا ما رواه عن ابن عباس قال تبرم عمر بالخلافة في آخر أيامه وخاف العجز وضجر من سياسة الرعية فكان لا يزال يدعو الله بأن يتوفاه فقال لكعب الأحبار يوما وأنا عنده إني قد أحببت أن أعهد إلى من يقوم بهذا الأمر وأظن وفاتي قد دنت فما تقول في علي أشر علي في رأيك وأذكرني ما تجدونه عندكم فإنكم تزعمون أن أمرنا هذا مسطور في كتبكم فقال أما من طريق الرأي فإنه لا يصلح إنه رجل متين الدين لا يغضي على عورة ولا يحلم عن زلة ولا يعمل باجتهاد رأيه وليس هذا من سياسة الرعية في شي ء وأما ما نجده في كتبنا فنجده لا يلي الأمر ولا ولده وإن وليه كان هرج شديد قال كيف ذاك قال لأنه أراق الدماء فحرمه الله الملك إن داود لما أراد أن يبني حيطان بيت المقدس أوحى الله إليه إنك لا تبنيه لأنك أرقت الدماء وإنما يبنيه سليمان فقال عمر أ ليس بحق أراقها قال كعب وداود بحق أراقها يا أمير المؤمنين قال فإلى من يفضي الأمر تجدونه عندكم قال نجده ينتقل بعد صاحب الشريعة والاثنين من أصحابه إلى أعدائه الذين حاربهم وحاربوه وحاربهم على الدين فاسترجع عمر مرارا وقال أ تستمع يا ابن عباس أما والله لقد سمعت من رسول الله ما يشابه هذا

سمعته يقول ليصعدن بنو أمية على منبري ولقد أريتهم في منامي ينزون عليه نزو القردة وفيهم أنزل وَ ما جَعَلْنَا اَلرُّؤْيَا اَلَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِي اَلْقُرْآنِ

و قد روى الزبير بن بكار في الموفقيات ما يناسب هذا عن المغيرة بن شعبة قال قال لي عمر يوما يا مغيرة هل أبصرت بهذه عينك العوراء منذ أصيبت قلت لا قال أما والله ليعورن بنو أمية الإسلام كما أعورت عينك هذه ثم ليعمينه حتى لا يدري أين يذهب ولا أين يجي ء قلت ثم ما ذا يا أمير المؤمنين قال ثم يبعث الله تعالى بعد مائة وأربعين أو بعد مائة وثلاثين وفدا كوفد الملوك طيبة ريحهم يعيدون إلى الإسلام بصره وشتاته قلت من هم يا أمير المؤمنين قال حجازي وعراقي وقليلا ما كان وقليلا ما دام . وروى أبو بكر الأنباري في أماليه أن عليا ع جلس إلى عمر في المسجد وعنده ناس فلما قام عرض واحد بذكره ونسبه إلى التيه والعجب فقال عمر حق لمثله أن يتيه والله لو لا سيفه لما قام عمود الإسلام وهو بعد أقضى الأمة وذو سابقتها وذو شرفها فقال له ذلك القائل فما منعكم يا أمير المؤمنين عنه قال كرهناه على حداثة السن وحبه بني عبد المطلب ??!!!!! أره تو كه راست ميگی ؟؟!!!!

الكتاب :شرح نهج البلاغة

المؤلف :أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني

کعب الاحبار، اعتماد عمر را به قدری جلب کرده بود که خلیفه در مسائل سیاسی نیز نظر او را جویا می‏شد.از اینرو روزی به وی گفت:آیا صلاح می‏دانی علی را برای خلافت بعد از خود تعیین کنم؟ کعب گفت:چون علی سخت پای بند دین و اجرای احکام آن است و از انحراف افراد چشم‏پوشی نمی‏کند، برای خلافت مناسب نیست !!!


اینهم شاهد دیگری در دست داشتن یهود در سقیفه .


چرا زید بن ثابت یهودی در سقیفه فریاد میزد با صاحبتان ابوبکر بیعت کنید ؟

مبناي حكم داعش بر سوختن انسانها



https://sites.google.com/site/hojjah...edirects=0&d=1

ببینید دروغ چه به سر انسان وانسانیت میدهد ؟

یک دروغی را بعضی از اصحاب رسول خدا ص مانند انس بن مالک وابوهریره و ....آوردند که رسول خدا ص عرنیین کشت وکور کرد و دست وپا قطع کرد وسوزاند و این خبر امروز مبنای جنایات داعش شده است :

وأخرج عبد الرزاق والبخاري ومسلم وأبو داود والترمذي والنسائي وابن ماجة وابن جرير وابن المنذر والنحاس في ناسخه والبيهقي في الدلائل عن أنس« أن نفراً من عكل قدموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأسلموا وآمنوا ، فأمرهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يأتوا إبل الصدقة فيشربوا من أبوالها ، فقتلوا راعيها واستاقوها ، فبعث النبي صلى الله عليه وسلم في طلبهم ، فأتى بهم فقطع أيديهم وأرجلهم وسمل أعينهم ، ولم يحسمهم وتركهم حتى ماتوا ، فأنزل الله { إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله . . . } الآية » .


و حکم داعش که در این کاغذ نوشته بر گرفته از سخن ابن حجر در شرح بر صحیح بخاریست :
وقد أخرجه سعيد بن منصور عن بن عيينة عن بن أبي نجيح أن هبار بن الأسود أصاب زينب بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم بشيء وهي في خدرها فاسقطت فبعث رسول الله صلى الله عليه و سلم سرية فقال أن وجدتموه فاجعلوه بين حزمتي حطب ثم أشعلوا فيه النار ثم قال إني لأستحي من الله لا ينبغي لأحد أن يعذب بعذاب الله الحديث فكأن افراد هبار بالذكر لكونه كان الأصل في ذلك والآخر كان تبعا له وسمي بن السكن في روايته من طريق بن إسحاق الرجل الآخر نافع بن عبد قيس وبه جزم بن هشام في زوائد السيرة عليه وحكى السهيلي عن مسند البزار أنه خالد بن عبد قيس فلعله تصحف عليه وإنما هو نافع كذلك هو في النسخ المعتمدة من مسند البزار وكذلك أورده بن بشكوال من مسند البزار وأخرجه محمد بن عثمان بن أبي شيبة في تاريخه من طريق بن لهيعة كذلك قلت وقد أسلم هبار هذا ففي رواية بن أبي نجيح المذكورة فلم تصبه السرية وأصابه الإسلام فهاجر فذكر قصة إسلامه وله حديث عند الطبراني وآخر عند بن منده وذكر البخاري في تاريخه لسليمان بن يسار عنه رواية في قصة جرت له مع عمر في الحج وعاش هبار هذا إلى خلافة معاوية وهو بفتح الهاء وتشديد الموحدة ولم أقف لرفيقه على ذكر في الصحابة فلعله مات قبل أن يسلم قوله ثم قال رسول الله صلى الله عليه و سلم حين أردنا الخروج في رواية بن إسحاق حتى إذا كان من الغد وفي رواية عمرو بن الحارث فأتيناه نودعه حين أردنا الخروج وفي رواية بن لهيعة فلما ودعنا وفي رواية حمزة الأسلمي فوليت فناداني فرجعت قوله وإن النار لا يعذب بها الا الله هو خبر بمعنى النهي ووقع في رواية بن لهيعة وأنه لا ينبغي وفي رواية بن إسحاق ثم رأيت أنه لا ينبغي أن يعذب بالنار الا الله وروى أبو داود من حديث بن مسعود رفعه أنه لا ينبغي أن يعذب بالنار الا رب النار وفي الحديث قصة واختلف السلف في التحريق فكره ذلك عمر وبن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا وأجازه علي وخالد بن الوليد وغيرهما وسيأتي ما يتعلق بالقصاص قريبا وقال المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة وقد سمل النبي صلى الله عليه و سلم أعين العرنيين بالحديد المحمى وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار بحضرة الصحابة وحرق خالد بن الوليد بالنار ناسا من أهل الردة وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها ( يعني خانه را با اهلش أتش زدن و ....) قاله الثوري والأوزاعي وقال بن المنير وغيره لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة كما تقدم وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر وقصة الحصون والمراكب مقيدة بالضرورةالى ذلك إذا تعين طريقا للظفر بالعدو ومنهم من قيده بأن لا يكون معهم نساء ولا صبيان كما تقدم وأما حديث الباب فظاهر النهي فيه التحريم وهو نسخ لأمره المتقدم سواء كان بوحي إليه أو باجتهاد منه وهو محمول على من قصد إلى ذلك في شخص بعينه وقد اختلف في مذهب مالك في أصل المسألة وفي التدخين وفي القصاص بالنار وفي الحديث جواز الحكم بالشيء اجتهادا ثم الرجوع عنه واستحباب ذكر الدليل عند الحكم لرفع الالباس والاستنابة في الحدود ونحوها وأن طول الزمان لا يرفع العقوبة عمن يستحقها وفيه كراهة قتل

مثل البرغوث بالنار وفيه نسخ السنة بالسنة وهو اتفاق وفيه مشروعية توديع المسافر لأكابر أهل بلده وتوديع أصحابه له أيضا وفيه جواز نسخ الحكم قبل العمل به أو قبل التمكن من العمل به وهو اتفاق الا عن بعض المعتزلة فيما حكاه أبو بكر بن العربي وهذه المسألة غير المسألة المشهورة في الأصول في وجوب العمل بالناسخ قبل العلم به وقد تقدم شيء من ذلك في أوائل الصلاة في الكلام على حديث الإسراء وقد اتفقوا على أنهم أن تمكنوا من العلم به ثبت حكمة في حقهم اتفاقا فإن لم يتمكنوا فالجمهور أنه لا يثبت وقيل يثبت في الذمة كما لو كان نائما ولكنه معذور

فتح الباري شرح صحيح البخاري

و بروایت بخاری پيامبر چشمان ایشان را با میخ های گداخته کور نمودند !!! همچنین خالدبن ولید لعین هم شعیان علی ع را سوخت (ماجرای مالک بن نویره و ...)

و في صحيح البخاري [ من طريق أيوب عن أبي قلابة عن أنس أنه قال : قدم رهط من عكل فأسلموا و اجتووا المدينة فأتوا رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكروا ذلك له فقال : الحقوا بالإبل و اشربوا من أبوالها و ألبانها فذهبوا و كانوا فيها ما شاء الله فقتلوا الراعي و استاقوا الإبل فجاء الصريخ إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فلم ترتفع الشمس حتى أتى بهم فأمر بمسامير فأحميت فكواهم بها و قطع أيديهم و أرجلهم و ألقاهم في الحرة يستسقون فلا يسقون حتى ماتوا و لم يحمهم ]

و في رواية عن أنس قال : فلقد رأيت أحدهم يكدم الأرض بفيه من العطش

قال أبو قلابة : فهؤلاء قتلوا و سرقوا و كفروا بعد إيمانهم و حاربوا الله و رسوله صلى الله عليه و سلم .سیره ابن کثیر

قال المنذري: وأخرجه البخاري، ومسلم والنسائي ….میخ داغ برای بند آمدن خون !!!!


امام سجاد ع وامام باقر ع صراحتا این خبر انس بن مالک را دروغ و تهمت به رسول خدا ص میدانند :


أخبرنا إبراهيم بن أبي يحيى عن جعفر عن أبيه [ عن علي بن الحسين قال لا والله ما سمل رسول الله صلى الله عليه و سلم عينا ولا زاد أهل اللقاح على قطع أيديهم وأرجلهم ]

الأم

محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله

سنة الولادة 150/ سنة الوفاة 204


. 2 - عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال: " قدم على رسول الله (صلى الله عليه
وآله) قوم من بني ضبة مرضى، فقال لهم رسول الله (صلى الله عليه وآله): اقيموا عندي،

وقد
ورد عن ابي جعفر (عليه السلام): أن انس كذب على النبي(صلى الله عليه وآله) ولعله
اشارة الى هذه القصة، أو انها كذبة اخرى من انس.

یعنی انس برسول خدا دروغ بسته است !

وعن ابن بلال: " ان رسول الله (صلى الله عليه وآله)... لم يسمل عينا قط ولم يزد

على قطع اليد والرجل.

الكتاب : النفي والتغريب

الشيخ نجم الدين الطبسي



حتی خبر معارض از خود اهل سنت که رسول خدا ص کور نکرد و دست وپایی قطع ننمود ..:

17831 - أخبرنا أبو زكريا وأبو بكر قالا ثنا أبو العباس أنبأ الربيع أنبأ الشافعي أنبأ إبراهيم بن أبي يحيى عن جعفر عن أبيه عن علي بن الحسين عليهما السلام قال : لا والله ما سمل رسول الله صلى الله عليه و سلم عينا ولا زاد أهل اللقاح على قطع أيديهم وأرجلهم قال الشيخ رحمه الله حديث أنس حديث ثابت صحيح ومعه رواية بن عمر وفيهما جميعا أنه سمل أعينهم فلا معنى لإنكار من أنكر والأحسن حمله على النسخ


الكتاب :سنن البيهقي الكبرى
المؤلف :أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي

اين بيهقي هم قول انس را بر قول امام ع ترجیح داده !!!!!

نتیجه انقلاب سقیفه وتحریف اسلام نبوی علوی = اسلام عمری اموی که زائیده یهود خشن وبیرحم بود .



اما در فقه شیعه برای مجازات غلاتی مانند ابن سبأ حضرت ایشان را بادود خفه نمودند ویا مجازات در لواط و لاطیء و مساحقه و مساحقه گر:



امام ايشان را با دود خفه نمودند :

عن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن ابن محبوب ، عن صالح بن سهل ، عن كردين (1) ، عن رجل ، عن أبي عبدالله وأبي جعفر ( عليهما السلام ) ، أن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) لما فرغ من أهل البصرة أتاه سبعون رجلا من الزط (2) ، فسلموا عليه وكلموه بلسانهم ، فرد عليهم بلسانهم ، ثم قال : إني لست كما قلتم ، أنا عبدالله مخلوق ، فأبوا عليه ، وقالوا : أنت هو ، فقال : لئن لم تنتهوا وترجعوا عما قلتم في ، وتتوبوا إلى الله لأقتلنكم ، فأبوا أن يرجعوا ويتوبوا ، فأمر أن تحفر لهم آبار ، فحفرت ، ثم خرق بعضها إلى بعض ، ثم قذفهم فيها ، ثم خمر رؤوسها ، ثم الهبت النار في بئر منها ليس فيه أحد منهم ، فيدخل عليهم الدخان فيها فماتوا .
ورواه الصدوق مرسلا .وسائل الشیعه

همچنین :

....قالوا: وإن فعلت، فوكل بهم شرطة الخميس وخرج بهم إلى الظهر، ظهر الكوفة، وأمر أن يحفر حفيرتين، وحفر احداهما إلى جنب الاخرى، ثم خرق فيما بينهما كوة ضخمة شبه الخوخة فقال لهم إني واضعكم في أحد هذين القليبين واوقد في الآخر النار فأقتلكم بالدخان، قالوا: وإن فعلت، فانما تقضي هذه الحيوة الدنيا،...

حضرت امیر در مسجد نشسته بود که قومی را خدمت ایشان آوردند که در ماه رمضان روزه می‌خوردند، حضرت به آنها فرمودند شما روز‌ه‌تان را خوردید؟ آنها گفتند بله حضرت فرمود آیا شما یهودید، نصرانی‌ هستید؟ آنها گفتند نه، حضرت فرمود شما چه دینی مخالف اسلام دارید که روزه ماه رمضان را می‌خورید؟ آنها گفتند ما مسلمان هستیم. حضرت فرمود پس شما مسافر بودید؟ آنها گفتند نه، حضرت فرمودند پس دلیل اینکه شما روزه‌تان را می‌خوردید چه بود؟ آنها گفتند که هیچ دلیلی برای این کار نداشتیم. حضرت تبسمی کردند و فرمودند آیا شهادت به توحید خداوند و نبوت حضرت رسول می‌دهید؟ آنها گفتند ما خدا را قبول داریم و به او اقرار می‌کنیم اما حضرت رسول را قبول نداریم او یک اعرابی بود که برای خودش دعا می‌کرد. حضرت فرمودند باید به رسالت حضرت رسول هم اقرار کنید و گرنه کشته می‌شوید آنها گفتند بکشید. سپس حضرت این افراد را به ارتش خمسیه که قسمتی از ارتش اسلام بود سپرد و آنها اینان را به بیابان کوفه بردند. حضرت به ارتش دستور داد که دو حفره حفر کنند و این دو را با یک پنجره کوچک به هم بچسپانند و به این قوم فرمودند که من شما را در یکی از این گودی‌ها قرار می‌دهم و در دیگری آتش روشن می‌کنم تا دود آتش به این حفره کناری برود و شما به واسطه دودش از بین بروید و من شما را با دود می‌خواهم بکشم و آنها گفتند که بکشید. تو در این دنیا مسلطی در آن دنیا که مسلط نیستی. بالاخره آنها انقدر در این کفر خود سماجت می‌کردند که کشته شدند. در این میان حضرت نیز بارها و بارها از ایشان نظرشان را می‌پرسد و آنها باز هم سماجت می‌کنند تا اینکه همه آنها به واسطه دود کشته می‌شوند. بعد یکی از یهودیان به این کار حضرت ایراد وارد می‌کند که این چه نحوه کشتن است که حضرت می‌فرماید که خود حضرت موسی نیز همین کار را کرده است و حضرت یهودی را به این مطلب قسم می‌دهد که در فلان جا و فلان مکان حضرت موسی این کار را کرده است و آن یهودی تا جریان را اینطور می‌بیند مسلمان می‌شود و شهادتین را می‌گوید .

هدف ما تشخیص همین قرائت صحیح و منطقی از دین انسانی اسلام است ، قرائت نبوی علوی از دین یا قرائت یهودی عمری اموی از دین .

مورخین ونسب شناسان نوشته اند که بنی امیه یعنی همین عثمان ومعاویه و مروان (پسر عموی عثمان) و پسرانش عبدالملک وعبدالعزیز که به امویان شهرت داشتند از نسل امیه که یک برده رومی بود ، بودند واین یعنی بنی امیه اصلا عرب نبودند بلکه یهودی بودند وبا حمایت شیخین (پدر ابوبکر استاد یهود بود وخود عمر هم بنص اخبار اهل سنت تابع شریعت یهود ومحبوب وصاحب یهودیان و عاشق تورات بود) از ابوسفیان و پسرانش یزید ومعاویه ، بخوبی توانستند خشونت یهود را در قرائت جدیدشان از اسلام وقران با زور وخفقان بر مسلمین تحمیل کنند . (انقلبتم علی اعقابکم )

حتی عثمان در تالیف قران از زیدبن ثابت یهودی که در سقیفه از ابوبکر حمایت کرد ، استفاده نمود که با شورش ابن مسعود ومصریان سرانجام وی را بجرم تغییر وتبدیل در قران کشتند (بنص روایات اهل سنت در تاردیخ دمشق وتاریخ مدینه والامامه والسیاسه و ....) حتی به او لقب یهودی داده بوده ونعثل میگفتند ومهمتر اینکه حتی اجازه دفن عثمان را در قبرستان مسلمین ندادند اما سرانجام با روی کار آمدن دولت یهودی امویان ، قبرستان را آنقدر گسترش دادند تا قبر عثمان را شامل شود !

نمونه هایی از رفتار خشونت آمیز امویان که منجر به تنفر ملل جهان از اسلام گردید :

ولید‌بن عبدالملك در سال 91 عازم حج شد تا مسجدالحرام و مسجدالنبی و اصلاحاتی را كه در آنها شده بود، بررسی کند. درمدینه عمر بن عبدالعزیز از او استقبال کرد (دینوری، ص 328؛ یعقوبی،ج 2، ص 284؛ طبری، ج 6، ص 465ـ466). ولید به مردم مدینه عطا داد و میان آنان بردگان عجمی بسیار و ظروف زرین و سیمین و اموالی تقسیم كرد (رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص285؛ طبری، ج6، ص466)، اما در نماز جمعه ــ برخلاف سنّت ــ نشسته خطبه خواند و آنان را با سخنانش تهدید کرد و هنگامی كه وارد مكه شد، خطبه‌ای بدون حمد و ثنای پروردگار ایراد نمود (خطبۀ بَتراء) و در آن خطبه نیز بیم داد و تهدید کرد(یعقوبی، همانجا).

کدام اسلام ؟!

حتی خود همین اهل سنت روایت کرده اند که رسول خدا ص حتی در جنگ فرمود مثله نکنید ونسوزانید وبه زنها و اطفال آسیب نرسانید و.... مردانه بجنگید ....حتی در وسائل الشیعه رسول خدا ص از سوختن حیوانات هم نهی نموده اند !

نمونه روشنش همین سوزاندن خلبان اردنی بر چه دین ومذهبی ؟ بله یهودیان در تورات بسیار سخن از قتل وسوختن ونابودی ویرانگر شهر و دشمنان آورده اند ....

اما در اسلام همانطور که دیدیم قرائت یهودی اموی ، چنین است اما قرائت علوی که امام سجاد ع وامام باقرع بصراحت این داستان کور کردن با میل گداخته وقطع دست وپای عرنیین را از اکاذیب اصحاب رسول خدا ص میدانند .

حتی در بعضی روایات آمده که رسول خدا ص اراده کردند مقابله به مثل کنند یعنی با میله داغ چشمشان را کور کنند ، چون عرنیین رفتاری وحشیانه با مسلمین داشتند اما جبرئیل از اینکار نهیشان نمود . تفصیل روایات در مورد خشم وشهوت رسول خدا ص در لینک رسول آورده ام .

ابن جرير وابن كثير وقرطبی آورده اند که انس گفت که رسول خدا عرنیین را بعد از کشتن فجيع ومثله سوزاند :

قال: فركب رسول الله صلى الله عليه وسلم على أثرهم، فلم يزالوا يطلبونهم حتى أدخلوهم مأمنَهم، فرجع صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد أسروا منهم، فأتوا بهم النبي صلى الله عليه وسلم، فأنزل الله:"إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله" الآية. قال: فكان نفيُهم: أن نفوهم حتى أدخلوهم مأمنَهم وأرضهم، ونفوهم من أرض المسلمين. وقتل نبي الله منهم، وصلب وقَطَع، وَسَمل الأعين. قال: فما مثَّل رسول الله صلى الله عليه وسلم قبلُ ولا بعدُ. قال: ونهَى عن المُثْلة، وقال: لا تمثِّلوا بشيء. قال: فكان أنس بن مالك يقول ذلك، غير أنه قال: أحرقهم بالنار بعد ما قتلهم.

البته محققين ميدانند که این دروغ را انس برای تبرئه ابوبکر که دو نفر را سوزانده بود جعل کرد .

ويا توجيه احراق خالد بن وليد مردم ....

فقد روى الصدوق رحمه الله في علل الشرائع:2/541 ، عن الإمام الباقر عليه السلام أنه قال: ( إن أول ما استحل الأمراء العذاب لكذبة كذبها أنس بن مالك على رسول الله صلى الله عليه وآله أنه سمَّر يد رجل إلى الحائط ، ومن ثم استحل الأمراء العذاب !!).انتهى.وهذا يضع يدنا على سبب حرصهم في صحاحهم على نسبة التعذيب والمُثْلة الى النبي صلى الله عليه وآله !!

فی كتاب الأم للشافعي إنكار الإمام زين العابدين عليه السلام لزعمهم أن رسول الله صلى الله عليه وآله سَمَل عينَ أحد ! ورواه الشافعي أيضاً في مسنده ص315: (أخبرنا إبراهيم بن أبي يحيى ، عن جعفر ، عن أبيه ، عن على بن الحسين قال: لا والله ما سَمَل رسول الله (ص)عيناً ، ولا زاد أهل اللقاح على قطع أيديهم وأرجلهم ). انتهى.

البته این انس سابقه دروغهایش زیاد است مثلا عدم شهادت بر حدیث غدیر در رحبه واثر نفرین امام علی ع در وی وبرص .

همچنین در قضییه طیر مشوی که عمدا در را بر امام علی ع باز نمیکرد تا یکی از اقوامش وارد شود ‍!

قال السرخسي في المبسوط:10/131:(قال: وأكره أن تؤخذ رؤوسهم فيطاف بها في الآفاق لأنه مُثْلة ، وقد نهى رسول الله(ص)عن المُثلة ولو بالكلب العقور ، ولأنه لم يبلغنا أن علياً صنع ذلك في شئ من حروبه ، وهو المتبع في الباب .

خنده دارست که عائشه هنگام معرفی رسول خدا ص میگوید خُلق پیامبر قرانی بود اما مگر در قران نیامده که اگر عقوبت نکنید و صبر کنید برایتان بهتر است :

وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ {النحل/126}

وسيره شيعيان علوي :

وفي نهج البلاغة:3/77: (يابني عبد المطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضاً تقولون قتل أمير المؤمنين ، ألا لا تقتلن بي إلا قاتلي ، أنظروا إذا أنا متُّ من ضربته هذه فاضربوه ضربةً بضربة ، ولا يُمَثَّل بالرجل فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: إياكم والمثلة ولو بالكلب العقور). انتهى.

بنگرید اگر من بر اثر ضربت شمشیر این (ابن ملجم) از دنیا رفتم، پس او را فقط با یک ضربت در ازای یک ضربتی که به من زده است، بزنید، و اصلاً او را مثله و شکنجه نکنید چرا که من خودم از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: از مثله و قطعه قطعه کردن اعضاء دوری کنید اگرچه سگ وحشی باشد

اگر ضربت ابن ملجم کشنده نبود و زنده ماندم، قصاص جراحت به عهده خودم است و اگر کشته شدم، آماده رسيدن به لقاء الله هستم. اگر زنده ماندم و عفو كنم، اين عفو کارساز است و موجب تقرب من به خداست. پس عفو كنيد. قسم به خدا در هنگام مرگ چيزي به من وارد نمي شود که براي من خوشايند نباشد يا چيزي طلوع کند که براي من ناشناس باشد.

آیا رحمتی بالاتر ازاین سراغ دارید ؟ آخر انسانیت اینجاست ، کدام حاکم را سراغ دارید که نسبت به دشمن ترین دشمنانش چنین رفتار انسانی داشته باشد ؟! حتی خود امام هم قربانی قصاص بعد از جنایت شد

واوج عدالت اسلام علوی :

عن محمد بن بكار، عن الحسن بن محمد الفزاري، عن الحسن ابن علي النحاس، عن جعفر الرماني، عن يحيى الحماني، عن محمد بن عبيد الطيالسي، عن مختار التمار، عن أبي مطر قال: لما ضرب ابن ملجم الفاسق لعنه الله أمير المؤمنين عليه السلام قال له الحسن عليه السلام: أقتله ؟ قال: لا ولكن احبسه فإذا مت فاقتلوه فإذا مت فادفنوني في هذا الظهر في قبر أخوي هود وصالح . بحار الانوار

قال أبومخنف: فحدثني أبي، عن عبدالله بن محمد الازدي، قال: ادخل ابن ملجم لعنه الله على علي، ودخلت عليه فيمن دخل، فسمعت عليا يقول: النفس بالنفس إن أنا مت فاقتلوه كما قتلني، وإن سلمت رأيت فيه رأيي، فقال ابن ملجم - لعنه الله - والله لقد ابتعته بألف، وسممته بألف، فإن خانني فأبعده الله.

الكتاب : مقاتل الطالبيين

الله اكبر اینست شاه مردان علی !

یعنی اگر من مردم بکشیدش فعلا حبسش کنید .

قطعا اگر امام زنده میماند ابن ملجم را میبخشید چون قبلا هم گفته بود که این خوارج نادانند وفریب خورده اند : لا تقتلوا الخوارج بعدی ...

شيخ الاسلام ابن تيميه فتوا به جواز قطعه قطعه کردن کفار دارده :

ويجب أن يحال بين الرافضي وبين أولاده في حال حياتهم، لأنه لا بد أن يفسد دينهم . واجب است بین رافضی واولادش فاصله انداخت تا دینشان فاسد نشود !

التمثيل مثله کردن :

وإن مثل الكفار بالمسلمين فالمثلة حق لهم، فلهم فعلها للاستيفاء وأخذ الثأر، ولهم تركها، الصبر أفضل، وهذا حيث لا يكون في التمثيل بهم زيادة في الجهاد ولا نكال لهم عن نظيرها، فأما إن كان في

التمثيل السائغ لهم دعاء إلى الإيمان أو زجر لهم عن العدوان فإنه هنا

الكتاب: المستدرك على مجموع فتاوى شيخ الإسلام

المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني (المتوفى: 728هـ)

جمعه ورتبه وطبعه على نفقته: محمد بن عبد الرحمن بن قاسم (المتوفى: 1421هـ)

ودر رد بر شیعیان که این اعمال توحش آمیز از رسول رحمت ص را دور میدانند نوشته :

وَقَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ: فِي رَدِّهِ عَلَى الرَّافِضِيِّ يَقَعُ مِنْهَا التَّأْوِيلُ فِي الدَّمِ وَالْمَالِ وَالْعِرْضِ ثُمَّ ذَكَرَ قَتْلَ أُسَامَةَ لِلرَّجُلِ الَّذِي أَسْلَمَ بَعْدَ أَنْ عَلَاهُ بِالسَّيْفِ وَخَبَرَ الْمِقْدَادِ فَقَالَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ يَحْرُمُ قَتْلُهُمْ وَمَعَ هَذَا فَلَمْ يُضْمَنُ الْمَقْتُولُ بِقَوَدٍ وَلَا كَفَّارَةٍ وَلَا دِيَةٍ لِأَنَّ الْقَاتِلَ كَانَ مُتَأَوِّلًا، وَهَذَا قَوْلُ أَكْثَرِهِمْ كَالشَّافِعِيِّ وَأَحْمَدَ وَغَيْرِهِمْ، وَإِنْ مَثَّلَ الْكُفَّارُ بِالْمُسْلِمِينَ فَالْمُثْلَةُ حَقٌّ لَهُمْ (مثله کردن حق ایشان است ) فَلَهُمْ فِعْلُهَا لِلِاسْتِيفَاءِ وَأَخْذِ الثَّأْرِ وَلَهُمْ تَرْكُهَا، وَالصَّبْرُ أَفْضَلُ وَهَذَا حَيْثُ لَا يَكُونُ فِي التَّمْثِيلِ السَّائِغِ لَهُمْ دُعَاءٌ إلَى الْإِيمَانِ وَحِرْزٌ لَهُمْ عَنْ الْعُدْوَانِ فَإِنَّهُ هُنَا مِنْ إقَامَةِ الْحُدُودِ وَالْجِهَادِ وَلَمْ تَكُنْ الْقَضِيَّةُ فِي أُحُدٍ كَذَلِكَ، فَلِهَذَا كَانَ الصَّبْرُ أَفْضَلَ فَأَمَّا إنْ كَانَتْ الْمُثْلَةُ حَقَّ اللَّهِ تَعَالَى فَالصَّبْرُ هُنَاكَ وَاجِبٌ كَمَا يَجِبُ حَيْثُ لَا يُمْكِنُ الِانْتِصَارُ وَيَحْرُمُ الْجَزَعُ انْتَهَى.

الكتاب: الفتاوى الكبرى لابن تيمية

المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)

ومحمدبن عبدالوهاب در کتابش نوشته :

ولما ولى طليحة هاربا، تبعه عكاشة بن محصن وثابت بن أقرم. وكان طليحة قد أعطى الله عهدا: أن لا يسأله أحد النزول إلا فعل. فلما أدبر ناداه عكاشة بن محصن يا طليحة، فعطف عليه فقتل عكاشة ثم أدركه ثابت فقتله أيضا طليحة، ثم لحق المسلمون أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا. وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا، ولا يسخنن ماء إلا وأثفيته رأس رجل (1) .

_________

(1) التحريق بالنار مسألة خلافية، قال صاحب الفتح: واختلف السلف في التحريق فكرهه عمر وابن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما، وقال: المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع، ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة، وقد سمل النبي صلى الله عليه وسلم أعين العرنيين بالحديد المحمى، وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار في حضرة الصحابة، وحرق خالد بالنار ناسا من أهل الردة، وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها، قاله الثوري والأوزاعي، وقال ابن المنير وغيره: لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة لما تقدم، وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر، انتهى فتح الباري ج 6 ص 149 - 150 ط السلفية.

الكتاب: مختصر سيرة الرسول صلى الله عليه وسلم

المؤلف: محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي النجدي (المتوفى: 1206هـ)

الناشر: وزارة الشئون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملكة العربية السعودية

اوج توحش خالدبن ولید که دیگ غذایش را با سوختن سر مردم می پخت وفریاد میزد که فقط با سر مقطوع بپزید :

وفي كتاب الزهري ثم لحقوا أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا ولا يسخنن ماء إلا على أثفيه رأس رجل

الكتاب : الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء

المؤلف / أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي

أن أبا بكر بعث خالد بن الوليد إلى بني سليم حين ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فكلم عمر أبا بكر فقال بعثت رجلا يعذب بعذاب الله انزعه.

تاريخ مدينه دمشق ج 16 ص 240.

ابوبكر خالد را به سمت قبيله بني سليم زماني كه از اسلام مرتد شده بودند اعزام كرد پس خالد آنها را كشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبكر گفت : كسي را فرستادي كه به عذاب الهي عقاب مي كند او را عزل كن .

وخرج الإمام أحمد رحمه الله وأبو داود والنسائي من حديث ابن مسعود قال كنا مع النبي صلى الله عليه و سلم فمررنا بقرية نمل قد أحرقت فغضب النبي صلى الله عليه و سلم وقال إنه لا ينبغي لبشر أن يعذب بعذاب الله عز و جل وقد حرق خالد جماعة في الردة وروي عن طائفة من الصحابة تحريق من عمل عمل قوم لوط وروي عن على أنه أشار على أبي بكر أن يقتله ثم يحرقه بالنار واستحسن ذلك إسحاق بن راهويه لئلا يكون تعذيبا بالنار

الكتاب : جامع العلوم والحكم

المؤلف : أبو الفرج عبد الرحمن بن أحمد بن رجب الحنبلي

عبد الرزاق عن معمر عن هشام بن عروة عن أبيه قال حرق خالد بن الوليد ناسا من أهل الردة فقال عمر لأبي بكر أتدع هذا الذي يعذب بعذاب الله فقال أبو بكر لا أشيم سيفا سله الله على المشركين .

اسناده صحیح مصنف عبدالرزاق

یعنی خالدبن ولید لعین ، مردمی را از اهل رده آتش زد که عمر اعتراض نمود اما ابوبکر گفت که من شمشیر خدا را غلاف نمیکنم ؟؟؟!!!!

جالبست که همین ابوبکر در اخر عمرش تاسف میخورد که چرا فجاه اسلمی را به آتش سوزانده :

فأما الثلاث التي فعلتهن ووددتُ أني تركتُهن: فوددتُ أني لم أكشف بيتَ فاطمة عن شيء، وإن كانوا أغلقوه على الحرب؛ ووددتُ أني لم أكن حَرقت الفَجَاءة السلمي، وأني قتلته سريحاً أو خلَيته نجيحا؛ ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة قد رميتُ الأمر في عُنق أحد الرجلين، فكان أحدُهما أميراً وكنتُ له وزيراً - يعني بالرجلين عمرَ بن الخطاب وأبي عُبيدة بن الجراح - وأما الثلاث التي تركتُهن ووددتُ أني فعلتُهن: فوددتُ أني يوم أتيت بالأشعث بن قيس أسيراً ضربتُ عنقه؛ فإنه يُخيل إلي أنه لا يرى شرُّا إلا أعان عليه؛ ووددتُ أني سيرت خالدَ بن الوليد إلى أهل الردة أقمت بذي القصة فإن ظفر المسلمون ظَفروا وإن انهزموا كنتُ بصدد لقاء أو مَدد؛ ووددت أني وجهت خالد بن الوليد إلى الشام ووجهتُ عمر ابن الخطاب إلى العِراق، فأكون قد بسطت يدَي كلتيهما في سبيل اللّه. وأما الثلاث التي وددتُ أني أسأل رسول اللّه صلى الله عليه وسلم عنهن: فإني وددتُ أني سألته: لمن هذا الأمر من بعده فلا يُنازعه أحد، وأني سألته هل للأنصار يا هذا الأمر نصيب فلا يُظلموا نصيبَ منه، ووددتُ أني سألته عن بنت الأخ والعَمة، فإنَ في نفسي منهما شيئاً.

الكتاب : العقد الفريد

المؤلف : ابن عبد ربه الأندلسي

اما اشکالی به شیعه میگیرند در اثر خیانت بخاری یا دروغ عکرمه است زیرا حدیث را ناقص کرده :

3017 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ عَنْ أَيُّوبَ عَنْ عِكْرِمَةَ أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حَرَّقَ قَوْمًا فَبَلَغَ ابْنَ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَوْ كُنْتُ أَنَا لَمْ أُحَرِّقْهُمْ لِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ وَلَقَتَلْتُهُمْ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ .بخاری

در اصل حدیث اینگونه بوده که امام علی ع بعد از اینکه غلات و ... را توبه داد اما ایشان قبول نکردند گردنشان را زد بعد اجسادشان را سوخت نه زنده زنده در آتش که منهی شارع است :

کليني مي نويسد:
الْحَسَنِ قَالَ اضْرِبْ عُنُقَه فَضَرَبَ عُنُقَه قَالَ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ يَحْمِلَه فَقَالَ مَه إِنَّه قَدْ بَقِيَ مِنْ حُدُودِه شَيْءٌ قَالَ أَيُّ شَيْءٍ بَقِيَ قَالَ ادْعُ بِحَطَبٍ قَالَ فَدَعَا عُمَرُ بِحَطَبٍ فَأَمَرَ بِه أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَأُحْرِقَ بِه.


الكافي الشيخ الكليني - ج 7 ص 199 ح 6 ،وسائل الشيعة ( آل البيت ) - الحر العاملي - ج 28 ص 158.


حتي علماي اهل سنت نيز به اين امر اشاره کرده اند كه بعد از كشتنشان أتش زد جسدشان را :


قال أبو عمر روي من وجوه أن عليا إنما حرقهم بالنار بعد ضرب أعناقهم وسنذكر بعض الأخبار بذلك في آخر هذا الباب إن شاء الله
از بزرگان نقل شده است که علي آنها را با آتش سوزاند بعد از اينکه گردن انها را زد
التمهيد ج 5 ص 305، نشر : وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية ، تحقيق : مصطفى بن أحمد العلوي ,‏محمد عبد الكبير البكري.1387

وَحَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا فَضْلُ بْنُ سَهْلٍ الْأَعْرَجُ قَالَ: حَدَّثَنَا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا خَارِجَةُ بْنُ مُصْعَبٍ , عَنْ سَلَّامِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ , عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ قَالَ: جَاءَ نَاسٌ مِنَ الشِّيعَةِ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ هُوَ؟ . قَالَ: مَنْ هُوَ؟ . قَالُوا: هُوَ , قَالَ: وَيْلَكُمْ مَنْ أَنَا؟ . قَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا؛ قَالَ: ارْجِعُوا وَتُوبُوا , فَأَبَوْا فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ ثُمَّ خَدَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ أُخْدُودًا , ثُمَّ قَالَ: يَا قَنْبَرُ ائْتِنِي بِحِزَمِ الْحَطَبِ , فَأَتَاهُ بِحِزَمٍ فَأَحْرَقَهُمْ بِالنَّارِ

الكتاب: الشريعة

المؤلف: أبو بكر محمد بن الحسين بن عبد الله الآجُرِّيُّ البغدادي (المتوفى: 360هـ)

المحقق: الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

الناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية

1553 - نا أَبُو يَحْيَى الضَّرِيرُ مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ غَالِبٍ نا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ، نا خَارِجَةُ بْنُ مُصْعَبٍ، عَنْ سَلَّامِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ قَالَ: جَاءَ نَاسٌ مِنَ الشِّيعَةِ إِلَى عَلِيٍّ، فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ هُوَ؟ قَالَ: مَنْ أَنَا؟ قَالُوا أَنْتَ هُوَ؟ قَالَ: وَيْلَكُمْ مَنْ أَنَا؟ قَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا قَالَ: ارْجِعُوا فَأَبَوْا فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ، ثُمَّ حَدَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ، ثُمَّ قَالَ: يَا قُنْبُرُ ائْتِنِي بِحُزَمِ الْحَطَبِ فَأَحْرَقَهُمْ بِالنَّارِ، ثُمَّ قَالَ:

[البحر الرجز]

إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُ الْأَمْرَ أَمْرًا مُنْكَرَا ... أَوْقَدْتُ نَارِي وَدَعَوْتُ قَنْبَرَا

الكتاب: معجم ابن الأعرابي

المؤلف: أبو سعيد بن الأعرابي أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري الصوفي (المتوفى: 340هـ)

تحقيق وتخريج: عبد المحسن بن إبراهيم بن أحمد الحسيني

الناشر: دار ابن الجوزي، المملكة العربية السعودية


ثانيا: در خصوص آتش زدن حضرت علي عليه السلام گفته اند حضرت آتش نزد بلکه آتش را جد ا در چاهي ريخت و مرتدين و کافر شده ها را نيز در چاهي ديگر و از چاهي که آنها بودند حفر بر چاه آتش باز کردند که آنها با دود آتش مردند


ابن حجر نيز همين را گويد:
اجتمعوا فتذاكروا الذين حرقهم علي فقال أيوب فذكر الحديث فقال عمار لم يحرقهم ولكن حفر لهم حفائر وخرق بعضها إلى بعض ثم دخن عليهم فقال عمرو
فتح الباري ج 6 ص 151


ابن عربي نيز اين را گفته است:
أيوب عن عكرمة عن ابن عباس أنه لما بلغه قال لو كنت أنا ما أحرقتهم لقول رسول الله لا تعذبوا بعذاب الله ولقتلتهم لقول النبي من ترك دينه فاقتلوه فقال عمار لم يكن حرقهم ولكنه حفر لهم حفائر وخرق بعضها إلى بعض ثم دخن عليهم حتى ماتوا فقال عمار قال الشاعر
أحكام القرآن لابن العربي ج 3 ص 515


علامه اميني نيز در اين خصوص گويد:
فما فعل أمير المؤمنين عليه السلام بعبد الله بن سبأ وأصحابه فلم يكن إحراقا ولكن حفر لهم حفائر ، وخرق بعضها إلى بعض ، ثم دخن عليهم حتى ماتوا ك
اما کار حضرت علي عليه السلام با عبد اللّه پسر سبا و ياران او كرد آدم سوزى نبود بلكه گودال‏ هائى بر ايشان كند و هر كدام را به ديگرى راه داد آن گاه گودال‏ ها را پر از دود كرد ت
الغدير - الشيخ الأميني - ج 7 ص 156

http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6285

اما یک خبر که در رجال کشی و ابن داود آمده از محمد مبنی بر :

حدثني محمدبن قولويه القمي، قال: حدثني سعدبن عبدالله بن أبي خلف القمي، قال: حدثني بن عثمان العبدي (سنی )، عن يونس بن عبدالرحمن، عن عبدالله بن سنان، قال: حدثني أبي، عن أبي جعفر عليه السلام ان عبدالله بن سبأ كان يدعى النبوة ويزعم أن أمير المؤمنين عليه السلام هو الله (تعالى عن ذلك).

فبلغ ذلك أمير المؤمنين عليه السلام فدعاه وسأله؟ فأقر بذلك وقال نعم أنت هو، وقد كان ألقي في روعي أنك أنت الله وأني نبي.

فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: ويلك قد سخر منك الشيطان فارجع عن هذا ثكلتك أمك وتب،

فابى فحبسه واستتابه ثلاثة أيام فلم يتب، فأحرقه

نمونه خشونت دیگری از نسل یهودی سقیفه :

بخاری ومسلم اورده اند که پیامبر ص در جنگ جواز قتل کودکان وزنان را صادر کرد :

مَرَّ بيَ النَّبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بالأبْوَاءِ -أوْ بوَدَّانَ- وسُئِلَ عن أهْلِ الدَّارِ يُبَيَّتُونَ مِنَ المُشْرِكِينَ، فيُصَابُ مِن نِسَائِهِمْ وذَرَارِيِّهِمْ، قالَ: هُمْ منهمْ، وسَمِعْتُهُ يقولُ: لا حِمَى إلَّا لِلَّهِ ولِرَسولِهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ.

الراوي : الصعب بن جثامة | المحدث : البخاري | المصدر : صحيح البخاري

الصفحة أو الرقم: 3012 | خلاصة حكم المحدث : [صحيح]

التخريج : أخرجه البخاري (3012، 3013)، ومسلم (1193)

مَرَّ بيَ النبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بالأبْوَاءِ، أوْ بوَدَّانَ، وسُئِلَ عن أهْلِ الدَّارِ يُبَيَّتُونَ مِنَ المُشْرِكِينَ، فيُصَابُ مِن نِسَائِهِمْ وذَرَارِيِّهِمْ قالَ: هُمْ منهمْ، وسَمِعْتُهُ يقولُ: لا حِمَى إلَّا لِلَّهِ ولِرَسولِهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ. وعَنِ الزُّهْرِيِّ، أنَّه سَمِعَ عُبَيْدَ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا الصَّعْبُ في الذَّرَارِيِّ كانَ عَمْرٌو، يُحَدِّثُنَا عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنِ النبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، فَسَمِعْنَاهُ مِنَ الزُّهْرِيِّ قالَ: أخْبَرَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ الصَّعْبِ قالَ: هُمْ منهمْ، ولَمْ يَقُلْ كما قالَ عَمْرٌو هُمْ مِن آبَائِهِمْ.

المزيد..

الراوي : الصعب بن جثامة | المحدث : البخاري | المصدر : صحيح البخاري
الصفحة أو الرقم : 3012 | أحاديث مشابهة | خلاصة حكم المحدث : [صحيح] | شرح الحديث

1 - سُئِلَ النبيُّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ عَنِ الذَّرَارِيِّ مِنَ المُشْرِكِينَ؟ يُبَيَّتُونَ فيُصِيبُونَ مِن نِسَائِهِمْ وَذَرَارِيِّهِمْ، فَقالَ: هُمْ منهمْ.

الراوي : الصعب بن جثامة | المحدث : مسلم | المصدر : صحيح مسلم
الصفحة أو الرقم : 1745 | أحاديث مشابهة | خلاصة حكم المحدث : [صحيح] | شرح حديث مشابه

البته مشابه همین روایت از طریق روای اهل سنت یعنی حفص بن غیاث در کتب شیعه هم وارد شده است :

الكافي عن حفصِ بنِ غِياثٍ :سألتُ أبا عبدِ اللّه ِ عليه السلام عَن مَدينةٍ مِن مَدائنِ أهلِ الحَربِ : هَل يَجوز أنْ يُرْسَلَ علَيهمُ الماءُ ، و تُحْرَقَ بالنّارِ ، أو تُرمى بالمَجانيقِ حتّى يُقْتَلوا ، و فيهِمُ النِّساءُ و الصِّبْيانُ و الشَّيخُ الكبيرُ و الاُسارى مِن المسلِمينَ و التُّجّارُ ؟ فقالَ : يُفْعَلُ ذلكَ بهِم ، و لا يُمْسَكُ عنهُم لهؤلاءِ ، و لا دِيَةَ علَيهِم للمسلِمينَ و لا كَفّارَةَ .[الكافي : 5/ 28/6 .]

الكافى ـ به نقل از حفص بن غياث ـ : از امام صادق عليه السلام پْْرسيدم آيا جايز است در شهرى كه مردم آن در جنگ با مسلمانان هستند و داخل آن زن و كودك و پير مرد و اسراى مسلمان و تجّار به سر مى برند ، آب انداخت و آن را به آتش كشيد يا آن را به منجنيق بست تا كشته شوند ؟ فرمود : اين كار با آنان مى شود و به خاطر وجود چنين افرادى نبايد از آنان دست كشيد . و مسلمانان در قبال آنها نه ديه اى به گردن دارند نه كفّاره اى .

در روایت حفص بن غیاث آمده است که: از حضرت امام صادق (ع) در مورد شهری از شهرهای کفار جنگی پرسیدم: آیا می شود آب بر روی آن رها کرد؟ (مثلاً سد را شکست؟) یا آن را به آتش کشید و یا با منجنیق (مثل توپ و گلوله باران) آنها را زد، در حالی که میان آنها زنان و کودکان و سالخوردگان و اسیران مسلمان و بازرگانان می باشند. حضرت فرمود: این اقدامات انجام می شود و به خاطر اینان از این کار اجتناب نمی شود

اما با توجه به مجموع اخبار وتعارضات دیگر این خبر درست نیست و برخی از فقها در اضطرار تجویز نموده اند .