منشأ انحرافات یهود

تحریفات تورات وتلمود که زمینه ساز بیرحمی و نژاد پرستی در بین یهود شده است و بتدریج به مکتب خلفای سقیفه توسط افرادی نظیر زید بن ثابت یهودی و بین مسلمین افراطی نظیر سلفیه جهادی وداعش و کتب ایشان وارد گردیده است . کعب الاحبار، وهب بن منبه ، تمیم داری و ...

در سفر پیدایش می خوانیم: «واقع شد بعد از این ایام که خدا ابراهیم(علیه السلام) را امتحان کرده بدو گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک. گفت: اکنون پسر خود را که یگانه ی تست ( پس اسماعیل چی شد ؟!) او را دوست می داری، «یعنی اسحاق(علیه السلام)» را بردار و بر زمین موریا برو و او را در آنجا بر یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم برای قربانی سوختی بگذران ... و ابراهیم دست خود را دراز کرده کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید. در حال فرشته ی خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم!، عرض کرد: لبیک. گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن و بدو هیچ مکن زیرا که الآن دانستم که تو از خدا می ترسی چون که پسر یگانه ی خود را از من دریغ نداشتی ... بار دیگر فرشته ی خداوند به ابراهیم از آسمان ندا در داد و گفت: خداوند می گوید به ذات خودم قسم می خورم چون که این کار را کردی و پسر یگانه ی خود را دریغ نداشتی هر آینه ترا برکت دهم و ذریت ترا کثیر سازم مانند ستارگان آسمان و مثل ریگ هایی که بر کناره ی دریاست و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد و از ذریت تو جمیع امت های زمین برکت خواهند یافت

پیدایش 1:22.

انجيل برنابا هم يهود را به همين اشتباه ملامت كرده و در فصل چهل و چهار چنين گفته است : (خداوند با ابراهيم (عليهالسلام ) سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت ، اسماعيل را بگير و از اين كوه بالا برده او را به عنوان قربانى و پيشكش ذبح كن ، و اگر ذبيح ابراهيم (عليهالسلام ) اسحاق بود انجيل او را يگانه و اولين فرزند ابراهيم (عليهالسلام ) نمى خواند، براى اينكه وقتى اسحاق به دنيا آمد اسماعيل (عليهالسلام ) كودكى هفت ساله بود).المیزان

ماجرای توبه گوساله پرستان : تورات دراین باره میگوید:

آن گاه موسی به دروازه اردو ايستاده، گفت: هر كه به طرف خداوند باشد به نزد من آيد. پس جمیع بنی الوی نزد وی جمع شدند. او بديشان گفت: يهوه خدای اسرائیل چنین میگويد: هر كس شمشیر خود را بر ران خويش بگذارد و از دروازه تا دروازه اردو، آمد و رفت كند و هر كس برادر خود و دوست خويش و همسايه خود را بكشد. و بنی الوی موافق سخن موسی كردند و در آن روز قريب سه هزار نفر از قوم افتادند )كتاب مقدس، سفر خروج ، /23

قربانی کردن فرزند در تورات :

یفتاح، که پس از غلبه بر عمونیان از داوران (حکام، پادشاهان) قوم اسرائیل می‌گردد، هنگامی که به نبرد با سپاه عمون رفت «نزد خداوند نذر کرده بود که اگر اسرائیلی‌ها را یاری کند تا عمونی‌ها را شکست دهند، وقتی که به‌سلامت به منزل بازگردد، هر چه [و هر که] را که از در خانه‌اش به استقبال او بیرون آید به عنوان قربانی سوختنی به خداوند تقدیم خواهد کرد. پس یفتاح با عمونی‌ها وارد جنگ شد و خداوند او را پیروز گرداند ... هنگامی که یفتاح به خانه خود در مصفه بازگشت، دختر وی، یعنی تنها فرزندش، در حالی که از شادی دف می‌زد و می‌رقصید به استقبال او از خانه بیرون آمد. وقتی یفتاح دخترش را دید از شدت ناراحتی جامه خود را چاک زد و گفت: «آه، دخترم! تو مرا غصه‌دار کردی؛ زیرا من به خداوند نذر کرده‌ام و نمی‌توانم آن را ادا نکنم». دخترش گفت: «پدر، تو باید آنچه را که به خداوند نذر کرده‌ای به‌جا آوری، زیرا او تو را بر دشمنانت، عمونی‌ها، پیروز گردانیده است...». سپس ... یفتاح چنان‌که نذر کرده بود عمل نمود» (داوران، 11: 30-39).

رسمِ مخوف سوزاندنِ فرزندان به خاطر بَعَل یا مولوک

اسکلت کودکانی که نثار آتش می‌شد، در کاوش‌های گزر (Gzer) فلسطین مربوط به دورۀ کنعانی ـ یهودی مؤید همین باور است (Hastings, 1979: 12/388)

بنا بر کتاب دوم پادشاهان، یوشیا مکان‌های بلند نواحی حکومت خود، به­ویژه قربانگاه­های سنگی «توفت را که در وادی بنی هنّوم بود، نجس ساخت تا دیگر کسی پسر یا دختر خود را برای مولوخ از آتش نگذراند» (23:10).

در سفر پیدایش 4-5 آمده که هابیل چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح نمود !

در خروج 14-13 آمده که خداوند به موسی فرمود تمام فرزندان اول بنی اسرائیل و نخست زاده نر حیوانات را وقف من کنید .

ودر جریان فرزندان اسحاق نیز اهمیت نخست زادگی از آنجا روشن میشود که عیسو حق نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت !

در خروج 15-12 هم آمده که پسران ارشد وحیوانات نخست از آن خداوند میباشند و...

همچنین در اعداد 3- 13 ودهها آیه دیگر اهمیت وارزش نخست زادگان در تورات آمده است .

نـام پسح از معجزه و لطف الهي در آخرين ضربت وارد شده به مصريان گرفته شده است. در ضربت دهم كه منجر به مرگ اولزادهاي (فرزندان نخست) مصريان شد، خداوند از آسيب رساندن به فرزندان اولزاد عبري چشم پوشي كرد. اين لطف الهي در تـورا با لفظ «پاسَحْ» به معني گذر كردن، جَستن و رحم نمودن بيان شده است. پس اين عيد را «پِسَح» ناميده اند و به نامهاي ديگري نيز خوانده مي شود ...

حتی بصورتی افراطی وتحریف شده :

سوزاندن پسران :دوم تواریخ 28-3 ودوم پادشاهان 17-31 و قربانی کردن نخست زادگان :میکاه 6-8 واول پادشاهان 3 -13

سوزاندن پسران ودختران در مقابل بتان بعل ومولک بدون امر خدا :ارمیا 32- 35 وحزقیال 16-22 وارمیا 7-31

نهی از سوزاندن فرزندان در مقابل بتان: تثنيه 18-12

خدای متعال در کتاب ارمیا وادی حنوم - 32 میفرماید :

...تا پسران ودختران خویش رادر آتش بسوزانندکه من اینکار را امر نفرموده بودم و حتی در خاطر نگذراندم !

پس مسأله نخست زادگي يك اصل بسیار مهم در تعاليم يهود است .

اگر اشکال شود که مقصود نخست زادگی زن اول واصلی است نه کنیز ، که این مورد نیز در تورات آمده که نخست زادگی از هرزن که باشد چه مکروه چه اصلی .

وتصریح عبارت نخست زادگی در صورت داشتن دو زن در تثنیه 21- 15 آمده که :

إِذَا كَانَ لِرَجُل امْرَأَتَانِ، إِحْدَاهُمَا مَحْبُوبَةٌ وَالأُخْرَى مَكْرُوهَةٌ، فَوَلَدَتَا لَهُ بَنِينَ، الْمَحْبُوبَةُ وَالْمَكْرُوهَةُ. فَإِنْ كَانَ الابْنُ الْبِكْرُ لِلْمَكْرُوهَةِ،‏ ١٦فَيَوْمَ يَقْسِمُ لِبَنِيهِ مَا كَانَ لَهُ، لاَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُقَدِّمَ ابْنَ الْمَحْبُوبَةِ بِكْرًا عَلَى ابْنِ الْمَكْرُوهَةِ الْبِكْرِ،‏ ١٧بَلْ يَعْرِفُ ابْنَ الْمَكْرُوهَةِ بِكْرًا لِيُعْطِيَهُ نَصِيبَ اثْنَيْنِ مِنْ كُلِّ مَا يُوجَدُ عِنْدَهُ، لأَنَّهُ هُوَ أَوَّلُ قُدْرَتِهِ. لَهُ حَقُّ الْبَكُورِيَّةِ (حق نخست زادگی)

اگر مردی دو همسر داشته باشد یکی محبوب ودیگری مکروه ، و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقه اش نباشد حق ندارد ارث بیشتری به پسر کوچکترش؛ یعنی پسر زنی که وی او را دوست دارد بدهد. او باید دو سهم به پسر بزرگترش که نخستین نشانه قدرتش بوده و حق نخست زادگی به او می رسد،(یعنی اسماعیل) بدهد ولو این که وی پسر همسر مورد علاقه اش نباشد .

البته صحابه اهل سنت چون با یهودیان رابطه داشتند از یهود روایت کرده اند که اسحاق ذبیح بود !

سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :

التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.

ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش :

التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ.

دوم پادشاهان ۲۳:۱۰:

او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ (مردوک) از درون آتش عبور کنند.

ارمیا ۳۲:۳۵:

و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ (مولک) عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.

در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!

اما هشدار پیامبران و مقابله با این وحشیگری ها اما کو گوش شنوا :

موسی، قوم خود را بر کرانه رود اردن و پیش از ورود به سرزمین موعود این‌گونه انذار می‌دهد:

وقتی وارد سرزمین موعود شدید، مواظب باشید که از آداب و رسوم نفرت‌انگیز قوم‌هایی که در آنجا زندگی می‌کنند، پیروی نکنید. مثل آنها بچه‌های خود را روی آتش قربانگاه قربانی نکنید. هیچ‌یک از شما نباید به جادوگری بپردازد یا غیب‌گویی و رمالی و فال‌گیری کند یا ارواح مردگان را احضار نماید. خداوند از تمام کسانی که دست به چنین کارها می‌زنند متنفر است. به خاطر انجام همین کارها است که خداوند، این قوم‌ها را ریشه‌کن می‌کند. شما باید در حضور خداوند، پاک و بی‌عیب باشید (تثنیه، 18: 9-13).

آنها [بنی‌اسرائیل]، قوم‌هایی را که خداوند گفته بود از بین ببرند، نکشتند، بلکه با آنها وصلت و از کارهای بد ایشان پیروی کردند. بت‌های آنها را پرستش نمودند و با این کار، خود را محکوم به مرگ کردند. اسرائیلی‌ها، خون پسران و دختران خود را برای بت‌های کنعان ریختند و زمین موعود را با خون آنها ناپاک ساختند. با این کارها، خود را آلوده کردند و به خدا خیانت ورزیدند. بنابراین، خشم خداوند بر بنی‌اسرائیل افروخته شد و او از آنها بیزار شد. آنها را به دست قوم‌هایی که از ایشان نفرت داشتند، سپرد تا بر آنها حکمرانی کنند. دشمنانشان بر آنها ظلم کردند و ایشان را خوار و ذلیل ساختند (مزامیر، 106: 34-42).

وقتی برای عبادت خداوند، خدای قادر مطلق، می‌آییم، چه چیز به حضور او بیاوریم؟ آیا اگر بهترین گوساله‌ها را برای او قربانی کنیم او از ما راضی خواهد شد؟ اگر هزاران گوسفند و ده‌ها هزار نهر پر از روغن زیتون به او تقدیم کنیم او از ما خشنود خواهد گردید؟ آیا اگر فرزند ارشد خود را برای گناه خود قربانی کنیم او گناه ما را خواهد بخشید؟ خداوند به ما فرموده است که از ما چه می‌خواهد. آنچه او از ما می‌خواهد این است که رحم و انصاف داشته باشیم و با کمال فروتنی احکامش را به‌جا آوریم (میکاه، 6: 6-8).

پس از رهایی بنی‌اسرائیل از اسارت مصر، خداوند تکالیفی را بر آنان مقرر می‌دارد، از جمله اینکه: «[تمامِ] پسران ارشد و همچنین نخست‌زاده نر حیوانات شما از آن خداوند است و باید آنها را وقف خدا کنید. به جای نخست‌زاده الاغ، بره وقف کنید. ولی اگر نخواستید آن را با بره عوض کنید، باید گردن الاغ را بشکنید. اما برای پسران ارشد خود حتماً باید [حیوان مناسب دیگر یا وجه نقد] عوض دهید» (خروج، 13: 12-13).

غیر قابل قبوک دان ستن توبه مرتد فز ری، فتوای معهود فقیهان امامیه ا ست

ولی عموم فقیهان اهل ستتنّت از جمله ابوحنیفه، مال وشتتافعی قا ل به آن نیستتتند )طوستتی، ،1029 ج،6 ص363(.

چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!

خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58)....

چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟

از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!

علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای متعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآواره میکنند ؟؟!!!!

حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !

یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .

در مصحف شریف نیز آمده که :

وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}

ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.

به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد.

سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا»

(هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!

بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است

البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ، نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!

و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود،

و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است .

پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....

ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.

البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !

خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...

سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش !

جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!

اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....

وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !

همسر سارا خواهر ناتنی ابرام بود ! و بعقیده یهود همه یهود از نسل ساره (شاهزاده) هستند در حالى كه ملت‌هاى ديگر، بخصوص اعراب ورسول خاتم ص از ديدگاه آنان، از فرزندان اسماعيل، پسر كنيز مصرى هاجر، هستند و همچنين تمام مردم ديگر زنازاده و كنيززاده‌اند؛ ولى يهود، فرزندان اصيل، يعنى فرزندان ساره‌اند.

ساره ؛ سره = خالص

«غريبان بر پا شده غلّه‌هاى شما را خواهند چرانيد و بيگانگان، فلاّحان و باغبانان شما خواهند بود.» (اشعيا 5:61)

ولى تلمود به درجه‌اى بدتر از اين رسيده است؛ چون مى‌گويد: «جانورانى كه به صورت انسان هستند، بايد خدمت كنند.» منظور از «جانوران» ملت‌هاى غير يهود و منظور از «خدمت»، خدمت به يهود است.

تفصیل در :

https://drive.google.com/file/d/119n9RtPUYusSiu8aH7xQz682XwkjusVn/view?usp=drive_link

ردپاي يهود در غدير خم !

 

ضربات أخر يهود براي يهودي سازي اسلام :

دخالت یهود در غدیر خم با سر وصدا و شلوغ کاری وبلند شدن ونشستن تا مردم #صدای رسول خداص در معرفی 12 امام را نشنوند :

 

قبلا گذشت که یهودیان از دیر زمانی رسولان را میکشتند وچندین مرتبه هم قصد ترور رسول خدا ص را کردند مثلا یهود بنی نضیر که قصد داشتند یک سنگ از بام بر سر پیامبر بکوبند و او را بکشند سرانجام هم که رسول خدا و امامان را مسموم وشهید نمودند چرا ؟

 

وضربات شمشیر علی ع بر یهودیان خیبر و قتل 40 نفر از جنگجویانشان در بنی قریظه هنوز فراموش نشده بود که الله متعال امر به ابلاغ امامت 12 امیر نمود وقول داد که جان رسولش را حفظ کند (والله یعصمک من الناس ) !!!!! .

 

یهودیان با اتحاد مشرکین فکر میکردند که اگر رسول خدا را بکشند یا ایشان بمیرد دیگر کار اسلام تمام است اما با معرفی امیر المومنین ع بعنوان جانشین و ادامه دهنده راه رسول خدا واسلام ، ایشان سعی در انحراف وکتمان وتحریف غدیر خم نمودند چرا که با ظهور اسلام و دین برتر خاتم ، برتری یهود زیر سوال رفته بود !

 

 

لذا تاريخ‌ نشان‌ مي‌دهد، يهود به‌ خاطر حسادت‌ و حس‌ برتري‌طلبي‌ كه‌ داشت‌ از هرگونه ‌تلاشي‌ براي‌ نابودي‌ اسلام‌ دريغ‌ نكرد. و از نفوذ فكري‌ و مرجعيت‌ خود، در بين‌ اعراب‌، بسياربهره‌ برد وکعب الاحبار و ابوهریره بی اصل ونسب  وزید بن ثابت بی بته  وتمیم داری و وهب را بداخل مسلمین جهت جنگ نرم فرستادند .

 

 

مشركان‌ از علماء يهود سئوال‌ مي‌كردند، شما كه‌ اهل‌ علم‌ وكتاب‌ اول‌ هستيد، به‌ ما بگوئيد آيا دين‌ ما بهتر است‌ يا دين‌ محمد و يهوديان‌ در جواب‌مي‌گفتند. دين‌ شما برتر و به‌ حق‌ اولي‌تر است‌.(ابن كثير،السير ه النبوية11/201)

تا مشرکین ساده لوح را تحریک کنند .

تشدید تحرکات یهود با اعلان آیه ابلاغ امامت علی ع :

 

چرا منافقین در غدیر وعرفات در حجة الوداع  چنین ضجه زدند وسر وصدا راه انداختند ومسخره بازی وهوچی گری کردند ؟!

ودر بعضی اخبار از نشست وبرخاستن بی جهت برای شلوغ کردن فضا آمده است تا مانع رسیدن صدای پیامبر به مردم شوند :

حدثنا سليمان الاعمش، قال: حدثنا ابن عون(، عن الشعبى، عن جابر ابن سمرة قال: ذكر أن النبى(صلى الله عليه وآله) قال: " لا يزال أهل هذا الدين ينصرون على من ناواهم إلى اثنى عشر خليفة - فجعل الناس يقومون ويقعدون - وتكلم بكلمة لم أفهمها، فقلت لابي أو أخر: أي شئ قال؟ قال: فقال: " كلهم من قريش ".غیبت نعمانی

20939 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ الْقَوَارِيرِيُّ، حَدَّثَنَا سُلَيْمُ بْنُ أَخْضَرَ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ، يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» ، قَالَ: فَجَعَلَ النَّاسُ يَقُومُونَ وَيَقْعُدُونَ .مسند احمد

 

 

 

ودر بعضی نسخ : ثم لغط القوم وتكلموا یعنی آشوب کردن و مسخره بازی در اوردن !

 

 

20937 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي أَبُو الرَّبِيعِ الزَّهْرَانِيُّ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ، وَعُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ الْمُقَدَّمِيُّ، قَالُوا: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا مُجَالِدُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِعَرَفَاتٍ، وَقَالَ الْمُقَدَّمِيُّ فِي حَدِيثِهِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَخْطُبُ بِمِنًى وَهَذَا لَفْظُ حَدِيثِ أَبِي الرَّبِيعِ، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «لَنْ يَزَالَ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزًا ظَاهِرًا حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ» ، ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ، وَتَكَلَّمُوا، فَلَمْ أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ: «كُلُّهُمْ» ، فَقُلْتُ لِأَبِي: يَا أَبَتَاهُ: مَا بَعْدَ «كُلُّهُمْ» ؟ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» ، وَقَالَ الْقَوَارِيرِيُّ فِي حَدِيثِهِ: " لَا يَضُرُّهُ مَنْ خَالَفَهُ، أَوْ فَارَقَهُ حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ.

 

الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل

المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ

 

وفي نص آخر: فضج الناس.. ضجه زدن مردم !!!

 

5603 حَدَّثَنَا الصَّغَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُكْرَمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَحْبُوبُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي هِنْدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -: لا يَزَالُ الأَمْرُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً، قَالَ: فَضَجَّ النَّاسُ، وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ - صلى الله عليه وسلم - كَلِمَةً خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَقُلْتُ لأَبِي: مَا قَالَ؟ قَالَ: قَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ الْجُنَيْدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ دَاوُدَ، بِإِسْنَادِهِ نَحْوَهُ.

الكتاب : مستخرج أبي عوانة

المؤلف : يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم أبو عوانة الإسفراينى النيسابورى

 

 

وفي نسخة: صمّتنيها الناس او صمّنيها

6663 - أَخْبَرَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعِيدٍ الطَّاحِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ

عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً" قَالَ: "ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أَصْمَتَنِيهَا" " 1" النَّاسُ، فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا قال؟ قال: "كلهم من قريش" "2" قال شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح على شرط الشيخين

__________

"1" أي أسكتوني عن السؤال عنها، ولفظ أحمد 5/101: "أصمنيها"، قال ابن الأثير: أي شغلوني عن سماعها، فكأنهم جعلوني أصم، وفي صحيح مسلم: صمنيها، قال النووي في شرحه 12/203: هو بفتح الصاد وتشديد الميم المفتوحة، أي أصموني عنها، فلم أسمعها لكثرة الكلام، ووقع في بعض النسخ: "صمتنيها الناس" أي سكتوني عن السؤال عنها.

أصموني عنها ...یعنی منافقین کوردل ویهود که دوروبر رسول خدا ر را گرفته بودند،  عمدا سروصدا کردند تا صدای رسول الله ص به همه اصحاب ومردم نرسد !!!!!!

وجناب عمر هم که دید پیامبر در آخرین وصیتش قصد دارد اسامی 12 امامی را که نگذاشته بودند در حجة الوداع بنویسند با عملی زشت وتهمت ‫#‏هذیان برسول خدا ص زد وفدک یهود را پس داد میگفت این علی ع خیلی خونریز است وخیلی از اعراب را کشته پس برای امامت وخلافت لیاقت ندارد !

 

قبلا هم در صلح حدیبیه :

 

أخرج مالك والطيالسي وابن أبي شيبة والبخاري ومسلم وأبو داود والترمذي وابن ماجة « عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : » رحم الله المحلقين « قالوا : والمقصرين يا رسول الله ، قال : » رحم الله المحلقين « قالوا : والمقصرين يا رسول الله ، قال : » والمقصرين « » .

 

فقال عمر بن الخطاب : والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فقلت : ألست نبي الله ؟ قال : بلى

فقلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل ؟ قال : بلى

قلت : فلم نعطى الدنية في ديننا إذن ؟ قال : إني رسول الله ولست أعصيه وهو ناصري

قلت : أو ليس كنت تحدثنا أنا سنأتي البيت ونطوف به ؟ قال : بلى أفأخبرتك أنك تأتيه العام ؟ قلت : لا

قال : فإنك آتيه ومطوف به

فأتيت أبا بكر فقلت يا أبا بكر : أليس هذا نبي الله حقا ؟ قال : بلى

قلت : ألسنا على الحق وعدونا على الباطل ؟ قال : بلى

قلت : فلم نعطي الدنية في ديننا إذن ؟ قال : أيها الرجل إنه رسول الله وليس يعصي ربه وهو ناصره فاستمسك بغرزه تفز حتى تموت فو الله إنه لعلى الحق

قلت : أوليس كان يحدثنا إنا سنأتي البيت ونطوف به ؟ قال : بلى أفأخبرك أنك تأتيه العام ؟ قلت : لا

قال : فإنك آتيه ومطوف به

قال عمر : فعملت لذلك أعمالا

فلما فرغ من قضية الكتاب قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لأصحابه : قوموا فانحروا ثم احلقوا

فوالله ما قام رجل منهم حتى قال ذلك ثلاث مرات فلما لم يقم منهم أحد قام فدخل على أم سلمة فذكر لها ما لقي من الناس فقالت أم سلمة : يا نبي الله أتحب ذلك ؟ قال : نعم

قالت : فاخرج ثم لا تكلم أحدا منهم حتى تنحر بدنك وتدعو حالقك فيحلقك

فقام النبي صلى الله عليه وسلم فخرج فلم يكلم أحدا منهم كلمة حتى فعل ذلك : نحر بدنه ودعا بحالقه فحلقه

فلما رأوا ذلك قاموا فنحروا وجعل بعضهم يحلق بعضا حتى كاد بعضهم يقتل بعضا غما

 

سيوطي‌ در ادامه‌ جريان‌ صلح‌ حديبيه‌ مي‌گويد: چون‌ نوشتن‌ صلح‌ نامه‌ به‌ پايان‌ رسيدرسول‌ خدا(ص) به‌ اصحاب‌ فرمودند، برخيزيد و قرباني‌ كنيد و سپس‌ سرهاي‌ خود را بتراشيد.راوي‌ مي‌گويد بخدا قسم‌ احدي‌ بلند نشد حتي‌ پيامبر اكرم‌(ص) سه‌ مرتبه‌ امر خود را تكرارنمودند. تا آنكه‌ خود آن‌ حضرت‌ بلند شده‌ قرباني‌ كردند و سر تراشيدند. آنگاه‌ كه‌ اصحاب‌چنين‌ ديدند بلندشده‌ و فرمان‌ را انجام‌ دادند. ولي‌ هنگام‌ سر تراشيدن‌ از شدت‌ ناراحتي‌نزديك‌ بود يكديگر را بكشند.(همان،6/77-78)

 


وأخرج ابن جريرعن قتادة قال « ذكر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لأصحابه يوم الحديبية حين صد المشركون الهدي وحيل بينهم وبين مناسكهم! إني ذاهب بالهدي فناحره عند البيت . فقال المقداد بن الأسود : اما والله لا نكون كالملأ من بني إسرائيل إذ قالوا لنبيهم { اذهب أنت وربك فقاتلا إنا ههنا قاعدون } » .

یعنی اصحاب رسول خدا ص در حدیبیه مثل یهود که به موسی ع گفتند تو فعلا برو با کمک خدایت بجنگ ما اینجا نشسته ایم ، امر رسول خدا ص را تمرد نمودند  و گفتند خودت سرت را بتراش!

 

أخرج عبد بن حميد عن جويبر رضي الله عنه في قوله { سيقول لك المخلفون من الأعراب شغلتنا أموالنا وأهلونا فاستغفر لنا } قال : كان النبي صلى الله عليه وسلم حين انصرف من الحديبية وسار إلى خيبر تخلف عنه أناس من الأعراب فلحقوا بأهاليهم ، فلما بلغهم أن النبي صلى الله عليه وسلم قد افتتح خيبر ساروا إليه ، وقد كان الله أمره أن لا يعطي أحداً تخلف عنه من مغنم خيبر ، ويقسم مغنمها من شهد الفتح ، وذلك قوله : { يريدون أن يبدلوا كلام الله } يعني ما أمر الله نبيه صلى الله عليه وسلم أن لا يعطي أحداً تخلف عنه من مغنم خيبر شيئاً .

 


ادامه‌ مخالفت‌ها و تضعيف‌ جدي‌ مرجعيت‌ پيامبر اكرم‌(ص)
در حجة‌الوداع‌، بسياري‌ از مسلمانان‌ بدون‌ قرباني‌ با پيامبر اكرم‌(ص) آمده‌ بودند و بانزول‌آيه‌ و اتموالحج‌ و العمرة‌ لله(بقره/196) پيامبر فرمودند. عمره‌ در حج‌ داخل‌ شد تا روز قيامت‌ آنگاه‌ امركردند تا منادي‌ ندا دهد، هر كس‌ با خود قرباني‌ نياورده‌، حجش‌ را به‌ عمره‌ تبديل‌ كند و ازاحرام‌ خارج‌ شود. و كساني‌ كه‌ قرباني‌ همراه‌ دارند به‌ احرام‌ باقي‌ باشند. بعضي‌ از مردم‌ اطاعت‌كرده‌ و برخي‌ مخالفت‌ نمودند.(صحيح مسلم،4/37)
در صحيح‌ مسلم‌ آمده‌ است‌ كه‌ حتي‌ كساني‌ كه‌ اطاعت‌ نمودند، اين‌ امر بر آنها بسيارسنگين‌ مي‌آمد و قلباً نمي‌توانستند به‌ آن‌ رضايت‌ دهند، تا آنكه‌ پيامبر فرمودند، اگر قرباني‌نداشتم‌، من‌ هم‌ از احرام‌ بيرون‌ مي‌آمدم‌.(همان)


ولي‌ در اثر مخالفت‌ عده‌اي‌، پيامبر بسيار ناراحت‌ شدند و عايشه‌ كه‌ علّت‌ ناراحتي‌ آن‌حضرت‌ را جويا شد، آن‌ حضرت‌ فرمودند: مگر نمي‌بيني‌ به‌ حكمي‌ مردم‌ را امر مي‌كنم‌ و آنان‌در انجام‌ آن‌ در ترديد بسر مي‌برند.(همان،4/34)

 

 

فانكر رسول الله على من خالف في ذلك وقال: لولاأنى سقت الهدى لاحللت وجعلتها عمرة، فمن لم يسق هديافليحل، فرجع قوم وأقام آخرون على الخلاف، وكان فيمن أقام على الخلاف للنبي صلى الله عليه وآله عمربن الخطاب، فستدعاه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وقال له: مالى أراك يا عمر محرما أسقت هديا؟ قال: لم أسق، قال: فلم لاتحل وقد أمرت من لم يسق الهدى بالاحلال؟ فقال: والله يارسول الله لاأحللت وأنت محرم ! فقال النبى صلى الله عليه وآله: انك لن تؤمن بهاحتى تموت ! فلذلك أقام على انكار] الكتاب : الارشاد في معرفه حجج الله على العباد


از جمله‌ مخالفان‌ در اين‌ واقعه‌، عمر بود. پيامبر اكرم‌(ص) او را خواند و به‌ او گفت‌ چرا تورا در احرام‌ مي‌بينم‌، آيا با خود قرباني‌ آورده‌اي‌؟ عمر گفت‌، نه‌ آنگاه‌ پيامبر فرمودند پس‌ چرا ازاحرام‌ خارج‌ نشده‌ در حالي‌ كه‌ امر كردم‌ هر كس‌ قرباني‌ نياورده‌ از احرام‌ خارج‌ شود.
عمر گفت‌: بخدا قسم‌ از احرام‌ خارج‌ نمي‌شوم‌ در حالي‌ كه‌ شما محرميد. پيامبر(ص) درچنين‌ حالي‌ فرمودند: انك‌ لن‌ تؤمن بهاحتي‌ تموت‌ابداً به‌ چنين‌ حكمي‌ هرگز ايمان‌ نخوهي‌آورد.(شيخ مفيد،الارشاد،1/174)

 

 

یعنی به اسلام ودین من !


شواهد تاريخي‌ نشان‌ مي‌دهد، هر چه‌ به‌ زمان‌ رحلت‌ پيامبر اكرم(ص) نزديك‌ مي‌شويم‌حالت‌ عدم‌ انقياد نسبت‌ به‌ دستورات‌ پيامبر در بين‌ مسلمين‌ بيشتر مي‌گردد. كه‌ ناشي‌ از شيوع‌رو به‌ گسترش‌ تفكرات‌ يهودي‌ و تحت‌الشعاع‌ قرار گرفتن‌ مرجعيت‌ پيامبر اكرم(ص) دارد. به‌گونه‌اي‌ كه‌ وقتي‌ رسول‌ خدا(ص) مأمور رساندن‌ امر الهي‌ مبني‌ بر امامت‌ و ولايت‌ علي(ع)مي‌گردند خوف‌ از طغيان‌ مردم‌ دارند و لذا تا نزول‌ آيه‌ مبني‌ بر مصون‌ ماندن‌ آن‌ حضرت‌ درتبليغ‌ اين‌ وحي‌، مبادرت‌ به‌ چنين‌ كاري‌ ننمودند.(مائده/67)

 

 

 

تمرد آشکار از اوامر رسول ص در آخرین روزهای عمر ایشان :

 

{ أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له} با امر رسول الله آشکا را مخالفت میکردند و بعد از فوت پیامبر ، دقیقا خواسته های خود را بجای احکام دین نشاندند وبدعتها در دین و قرآن ایجاد نمودند واسلام ومسلمین را بخاک سیاه کشاندند....

 

ومخالفتها و تمسخر پيامبر بعد از غدير بيشتر ميشود :

 

 

وپيش بيني رسول خدا ص از وقايع شوم بعد از وفاتش كه در خطبه حجة الوداع بصحراي عرفات بعد از انتصاب 12 امام در غدير خم فرمودند البته بعد از شورش وضجه يهوديان و منافقين در خلال سخنراني پيامبر چرا كه طعم ضربت شمشير علي ع را در خيبر وبني قريظه چشيده بودند و حاضر به قبول امامت علي و اولادش نبودند :

 

حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ تَوْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا زَافِرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ أَبِي سِنَانٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ عَلَى نَاقَتِهِ الْمُخَضْرَمَةِ بِعَرَفَاتٍ فَقَالَ: «أَتَدْرُونَ أَيُّ يَوْمٍ هَذَا، وَأَيُّ شَهْرٍ هَذَا، وَأَيُّ بَلَدٍ هَذَا؟» قَالُوا: هَذَا بَلَدٌ حَرَامٌ، وَشَهْرٌ حَرَامٌ، وَيَوْمٌ حَرَامٌ قَالَ: " أَلَا وَإِنَّ أَمْوَالَكُمْ، وَدِمَاءَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ، كَحُرْمَةِ شَهْرِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ هَذَا، فِي يَوْمِكُمْ هَذَا، أَلَا وَإِنِّي فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ، وَأُكَاثِرُ بِكُمُ الْأُمَمَ، فَلَا تُسَوِّدُوا وَجْهِي، أَلَا وَإِنِّي مُسْتَنْقِذٌ أُنَاسًا، وَمُسْتَنْقَذٌ مِنِّي أُنَاسٌ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أُصَيْحَابِي؟ فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ "

__________

 

[تعليق محمد فؤاد عبد الباقي]

في الزوائد إسناده صحيح

 

 

والطبراني في "الكبير" (11399)

عن محمد بن يحيى القُطَعِي

قالا: ثنا وهب بن جرير ثنا أبي سمعت محمد بن إسحاق ثنا عبد الله بن أبي نَجِيح قال: قال عطاء: قال ابن عباس: إن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قسم يومئذ في أصحابه غنما فأصاب سعد بن أبي وقاص تيسا فذبحه عن نفسه، فلما وقف رسول الله - صلى الله عليه وسلم - بعرفة أمر ربيعة بن أمية بن خلف فقام تحت يدي ناقته وكان رجلا صَيِّتاً فقال: "أُصرخ أتدرون أيّ شهر هذا؟ " قالوا: الشهر الحرام، فقال: "أصرخ أتدرورن أي بلد هذا؟ " قالوا: البلد الحرام، قال: "أصرخ هل تدرورن أيّ يوم هذا؟ " قالوا: الحج الأكبر، فقال: "أصرخ" فقال: إنّ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يقول: إن الله - عز وجل - قد حرّم عليكم دماءكم وأموالكم كحرمة شهركم هذا،

وكحرمة بلدكم هذا، وكحرمة يومكم هذا" فقضى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - حجّه، فقال حين وقف بعرفة: "هذا الموقف وكلّ عرفة موقف"، وقال حين وقف على قَزَح: "هذا الموقف، وكل مزدلفة موقف".

قال الحاكم: صحيح على شرط مسلم"

وقال الهيثمي: رجاله ثقات" المجمع 3/ 271

 

أَنْبَأَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، وَمُحَمَّدُ بْنُ حَمْزَةَ، وَمُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ، قَالُوا: أَنْبَأَ يُونُسُ، ثَنَا أَبُو دَاوُدَ، ح وَأَنْبَأَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ غَالِبٍ، ثَنَا عَفَّانُ، وَأَبُو الْوَلِيدِ، قَالَ: وَثَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالُوا: ثَنَا شُعْبَةُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ مُدْرِكٍ، عَنْ أَبِي زُرْعَةَ بْنِ عَمْرِو بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «يَا جَرِيرُ، اسْتَنْصِتِ النَّاسَ» ، يَعْنِي فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، ثُمَّ قَالَ: «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» . «لَفْظُ أَبِي دَاوُدَ».

 

رسول خدا ص بعد از ديدن مخالفتها با امامت علي ع و11 فرزندش از جانب منافقين ويهود در آخرين حجش فرمود مرا در قيامت در مقابل ساير امم خوار و روسياه نكنيد و...:

حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِرْقٍ الْحِمْصِيُّ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصَفًّى، ثَنَا بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ، عَنْ نُمَيْرِ بْنِ يَزِيدَ الْقَيْنِيِّ، عَنْ قُحَافَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، عَنْ أَبِي أُمَامَةَ صُدَيِّ بْنِ عَجْلَانَ، قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَى نَاقَةٍ حَتَّى وَقَفَ وَسَطَ النَّاسِ فِي يَوْمِ عَرَفَةٍ فَقَالَ: «أَيُّ يَوْمٍ هَذَا؟» قَالُوا: يَوْمُ عَرَفَةٍ الْيَوْمُ الْحَرَامُ , فَقَالَ: «أَيُّ شَهْرٍ هَذَا؟» فَقَالُوا: الشَّهْرُ الْحَرَامُ , قَالَ: «فَأَيُّ بَلَدٍ هَذَا؟» قَالُوا: الْبَلَدُ الْحَرَامُ قَالَ: «فَإِنَّ أَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ وَدِمَاءَكُمْ [حَرَامٌ] بَيْنَكُمْ كَيَوْمِكُمْ هَذَا [فِي شَهْرِكُمْ هَذَا] فِي بَلَدِكُمْ هَذَا , [أَلَا إِنَّ كُلَّ نَبِيٍّ قَدْ مَضَتْ دَعْوَتُهُ إِلَّا دَعْوَتِي , فَإِنِّي قَدِ ادَّخَرْتُهَا عِنْدَ رَبِّي] إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ , أَمَّا بَعْدُ , فَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ يَتَكَاثَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ , فَلَا تُخْزُونِي , فَإِنِّي جَالِسٌ لَكُمْ عَلَى الْحَوْضِ»

الكتاب: مسند الشاميين

المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب بن مطير اللخمي الشامي، أبو القاسم الطبراني (المتوفى: 360هـ)

 

 

وعن مرة قال: حدثني رجل من أصحاب النبي - صلى الله عليه وسلم - قال: "قام فينا النبي - صلى الله عليه وسلم - على ناقة حمراء مخضرمة فقال: أتدرون أي يوم يومكم هذا؟ قال: قلنا: يوم النحر. قال: صدقتم، يوم الحج الأكبر. قال: أتدرون أي شهر شهركم هذا؟ قال: قلنا: ذو الحجة. قال: صدقتم. قال: فإن دماءكم وأموالكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا، وشهركم هذا، وبلدكم هذا، ألا وإني فرطكم على الحوض، وإني مكاثر بكم الأمم، فلا تسودوا وجهي ألا وقد رأيتموني وسمعتم مني وستسألون عني، فمن كذب عليَّ فليتبوأ مقعده من النار، ألا وإني مستنقِذ رجالا- أو أناسا- ومستنقَذ مني آخرون فأقول: يا رب، أصحابي. فيقال: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك ".رواه مسدد ورجاله ثقات، ورواه النسائي في الكبرى، وابن ماجه مختصرًا من طريق مرة، عن عبداللّه بن مسعود به.

 

أنبأ هناد بن السري عن أبي الاحوص عن بن غرقدة عن سليمان بن عمرو عن أبيه قال شهدت رسول الله صلى الله عليه وسلم في حجة الوداع يقول

يا أيها الناس ثلاث مرات أي يوم هذا قالوا يوم النحر يوم الحج الاكبر قال فإن دماءكم وأموالكم وأعراضكم بينكم حرام كحرمة يومكم هذا في بلدكم هذا ألا يجني جان على ولده ولا مولود على والده ألا إن الشيطان قد يئس أن يعبد في بلدكم هذا أبدا ولكن ستكون له طاعة في بعض ما تحتقرون من أعمالكم فيرضى ألا وإن كل ربي من ربي الجاهلية يوضع لكم رؤوس أموالكم لا يظلمون ولا تظلمون ألا وإن كل دم من دم الجاهلية موضوع وأول ما أضع منها دم الحارث بن عبد المطلب كان مسترضعا في بني ليث فقتلته هذيل هل بلغت ثلاث مرات قالوا نعم قال اللهم اشهد .سنن نسايي

 

حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي و زكريا بن يحيى الساجي قالا ثنا نصر بن عبد الرحمن الوشاء ( ح )

 وحدثنا أحمد بن القاسم بن مساور الجوهري ثنا سعيد بن سليمان الواسطي قالا ثنا زيد بن الحسن الأنماطي ثنا معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل : عن حذيفة بن أسيد الغفاري قال : لما صدر رسول الله صلى الله عليه و سلم من حجة الوداع نهى أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ينزلوا تحتهن ثم بعث إليهن فقم ما تحتهن من الشوك وعمد إليهن فصلى تحتهن ثم قام فقال : يا أيها الناس إني قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا نصف عمر الذي يليه من قبله وإني لأظن أني يوشك أن أدعى فأجيب وإني مسؤول وإنكم مسؤولون فماذا أنتم قائلون ؟ قالو : نشهد أنك قد بلغت وجهدت ونصحت فجزاك الله خيرا فقال : أليس تشهدون أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأن جنته حق وناره حق وأن الموت حق وأن البعث بعد الموت حق وأن الساعة آتية لا ريب فيها وأن الله يبعث من في القبور قالوا : بلى نشهد بذلك قال : اللهم اشهد ثم قال أيها الناس إن الله مولاي وأنا مولى المؤمنين وأنا أولى بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه - يعني عليا - اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ثم قال : يا أيها الناس إني فرطكم وإنكم واردون علي الحوض حوض أعرض ما بين بصرى وصنعاء فيه عدد النجوم قدحان من فضة وإني سائلكم حين تردون علي عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما الثقل الأكبر كتاب الله عز و جل سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم فاستمسكوا به لا تضلوا ولا تبدلوا وعترتي أهل بيتي فإنه نبأني اللطيف الخبير أنهما لن ينقضيا حتى يردا علي الحوض.كبير طبراني

 

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الْهِسِنْجَانِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصَفًّى الدِّمَشْقِيُّ حَدَّثَنَا بَقِيَّةُ بْنُ الْوَلِيدِ حَدَّثَنَا نُمَيْرُ بْنُ يَزِيدَ حَدَّثَنِي قُحَافَةُ بْنُ رَبِيعَةَ عَنْ صُدَيِّ بْنِ عَجْلَانَ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَى نَاقَتِهِ الْجَدْعَاءِ , حَتَّى وَقَفَ وَسَطَ النَّاسِ فَقَالَ: «كُلُّ نَبِيٍّ قَدْ مَضَتْ دَعْوَتُهُ لِأُمَّتِهِ , غَيْرِي , أَلَا وَإِنِّي قَدِ ادَّخَرْتُهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ , أَمَّا بَعْدُ , فَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ مُكَاثِرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ , فَلَا تُخْزُونِي، فَإِنِّي جَالِسٌ لَكُمْ عِنْدَ الْحَوْضِ»

الكتاب: جزء فيه قول النبي صلى الله عليه وسلم «نضر الله امرأ سمع مقالتي فأداها»

المؤلف: أحمد بن محمد بن إبراهيم بن حكيم المديني، أبو عمرو الأصبهاني، ويعرف بابن مَمَّك (المتوفى: 333هـ)

 

البته دستهاي خائن حديث را ناقص نمودند وهر راوي مقداري از خطبه آخر رسول ص را آورده است :

 

حَدَّثَنَا حَنْبَلٌ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ , حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقُرَشِيُّ , حَدَّثَنَا مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ , ثَنَا أَبُو الطُّفَيْلِ , عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ الْغِفَارِي , قَالَ: لَمَّا صَدْرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ نَزَلَ الْجُحْفَةَ , وَنَهَى عَنْ شَجَرَاتٍ أَنْ يَنْزِلَ تَحْتَهُنَّ , ثُمَّ بَعَثَ إِلَيْهِنَّ فَقَمَّمَ مَا تَحْتَهُنَّ مِنَ الشَّوْكِ وَصَلَّى تَحْتَهُنَّ ثُمَّ انْصَرَفَ , فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَبَّأَنِيَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ , وَإِنِّي لَأَظُنُّ سَأُدْعَى فَأُجِيبُ , وَإِنِّي مَسْئُولٌ وَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ , فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ؟» قَالُوا: نَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَغَتَ وَجَهَدْتَ وَنَصَحْتَ فَجَزَاكَ اللَّهُ خيرًا , قَالَ: «أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ , وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ , وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ , وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ , وَأَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ , وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا , وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مِنْ فِي الْقُبُورِ؟» قَالُوا: نَشْهَدُ بِذَلِكَ , ثُمَّ قَالَ: " أَلَا إِنِّي فَرَطُكُمْ وَإِنَّكُمْ وَارِدُونَ عَلَى الْحَوْضِ: حَوْضٌ أَعْرَضُ مِمَّا بَيْنَ بُصْرَى وَصَنْعَاءَ , فِيهِ عَدَدُ النُّجُومِ قَدَحَانِ مِنْ فِضَّةٍ وَإِنِّي سَائِلُكُمْ حِينَ تَرِدُونَ عَلِيَّ "

الكتاب: جزء حنبل (التاسع من فؤائد ابن السماك)

المؤلف: أبو علي حنبل بن إسحاق بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 273هـ)

المحقق: هشام بن محمد

الناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض

 

 

حدثنا أبو مسعود الرازي ، حدثنا زيد بن عوف ، حدثنا أبو عوانة ، عن الأعمش ، عن حبيب بن أبي ثابت ، عن أبي الطفيل ، عن زيد بن أرقم ، قال : لما رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم من حجة الوداع كان بغدير خم ، قال : « كأني قد دعيت فأجبت ، وإني تارك فيكم الثقلين ، أحدهما أكبر من الآخر : كتاب الله ، وعترتي ، فانظروا كيف تخلفوني فيهما ، ولن يتفرقا حتى يردا علي الحوض (1) ، وإن الله مولاي ، وأنا ولي المؤمنين » . ثم أخذ بيد علي رضي الله عنهما ، فقال : « من كنت وليه فعلي وليه (2) » . فقال : أنت سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟ فقال : ما كان في الركاب إلا قد سمعه بأذنيه ورآه بعينيه . قال الأعمش : فحدثنا عطية ، عن أبي سعيد ، بمثل ذلك .

الكتاب : السنة

المؤلف : عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني [ ت : 287]

المحقق : محمد ناصر الدين الألباني

 

وموعظه خداحافظي پيامبر ص كه از مظلوميت خودشان وعترتشان و اختلاف در دين توسط منافقين ويهود بعد از ايشان كه امامت 12 خليفه راشد مهدي را قبول نميكنند و بدبخت ميشوند وبشريت را بدبخت ميسازند .... كه اشك همه را در آورد و همه را هراسان ساخت :

 

ألا ترى أن العرباض بن سارية السلمي قال : وعظنا النبي صلى الله عليه وسلم ذات يوم موعظة بليغة ، ذرفت منها العيون ، ووجلت منها القلوب ، فقلنا : يا رسول الله : إن هذه لموعظة مودع ، فما تعهد إلينا ؟ قال : « أوصيكم بتقوى الله ، والسمع والطاعة ، وإن عبدا حبشيا ، فإنه من يعش منكم بعدي سيرى اختلافا كثيرا ، فعليكم بسنتي ، وسنة الخلفاء الراشدين المهديين ، عضوا عليها بالنواجذ ، وإياكم ومحدثات الأمور ، فإن كل محدثة بدعة ، وكل بدعة ضلالة »

 

الكتاب : الشريعة

المؤلف : أبو بكر محمد بن الحسين الآجري

شهرته : الآجري

المحقق : عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

دار النشر : دار الوطن

البلد : الرياض

البته در آخرين منبرشان هم هشدار دادند :

كما عرَّض بذلك في خطبته في حجة الوداع ، وقال : (( لا أدري ، لعلي لا ألقاكم بعد عامي هذا )) ، وطفق يودِّعُ الناس ، فقالوا : هذه حجة الوداع ، ولمّا رجع من حجِّه إلى المدينة ، جمع الناس بماءٍ بين مكة والمدينة يُسمى خُمَّاً ، وخطبهم ، فقال : (( يا أيُّها النّاس ، إنّما أنَا بَشرٌ يوشِكُ أنْ يأتيني رسولُ ربِّي فأجيب )) ثم حضَّ على التمسُّك بكتابِ الله ، ووصَّى بأهل بيته ، خرَّجه مسلم.

وفي " الصحيحين "  ولفظه لمسلم عن عقبةَ بنِ عامرٍ ، قال : صلى

رسول الله - صلى الله عليه وسلم - على قتلى أحدٍ ، ثم صَعِدَ المنبر كالمودِّع للأحياء والأموات ، فقال

: (( إنِّي فَرَطُكُم على الحوض ، فإنَّ عَرْضَهُ ، كما بين أيلةَ إلى الجُحفةِ ، وإنِّي لست أخشى عليكم أنْ تُشركوا بعدي ، ولكن أخشى عليكُم الدُّنيا أنْ تنافسوا فيها ، وتقتتلوا ، فتهلكوا كما هلك مَنْ كان قبلكم )) . قال عقبة : فكانت آخرَ ما رأيت رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم - على المنبر .

 

أتدرون أى يوم هذا وأى شهر هذا وأى بلد هذا قالوا هذا بلد حرام وشهر حرام ويوم حرام قال ألا وإن أموالكم ودماءكم عليكم حرام كَحُرْمَةِ يومكم هذا فى بلدكم هذا ألا وإنى فَرَطُكم على الحوض أنتظركم وأُكَاِثر بكم الأمم فلا تُسَوِّدوا وجهى ألا وقد رأيتمونى وسمعتم منى وستسألون عنى فمن كذب على فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَه من النار ألا وإنى مُسْتَنْقِذٌ أناسًا ومُسْتَنْقَذٌ منى أناس فأقول يا رب أصحابى فيقول إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك (أحمد عن رجل من الصحابة . ابن ماجه عن ابن مسعود)

 

خدايا اصحابم  خدايا اصحابم :‌

5723 -  أنا فرطكم على الحوض أنظركم ليرفع لى رجال منكم حتى إذا عرفتهم اختلجوا دونى فأقول رب أصحابىرب أصحابى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك (أحمد ، والبخارى عن حذيفة)

  أنا فرطكم على الحوض ولأنازعن أقواما ثم لأغلبن عليهم فأقول رب أصحابى أصحابى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك (أحمد ، والبخارى ، ومسلم عن ابن مسعود . ابن أبى شيبة عن حذيفة)

 

يا أيها الناس إنكم محشورون إلى الله حفاة عراة غرلا { كما بدأنا أول خلق نعيده } [ الأنبياء : 104 ] ألا وإن أول الخلائق يكسى يوم القيامة إبراهيم ألا وإنه يجاء برجال من أمتى فيؤخذ بهم ذات الشمال فأقول يا رب أصحابى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك فأقول كما قال العبد الصالح { كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتنى كنت أنت الرقيب عليهم } [المائدة : 117] فيقال إن هؤلاء لم يزالوا مرتدين على أعقابهم منذ فارقتهم (الطيالسى ، وأحمد ، والبخارى ، ومسلم ، والترمذى ، والنسائى عن ابن عباس)

 

السلام عليكم دار قوم مؤمنين وأنا إن شاء الله بكم لاحقون وددت أنا قد رأينا إخواننا قالوا أو لسنا إخوانك يا رسول الله قال بل أنتم أصحابى وإخواننا الذين لم يأتوا بعد قالوا كيف تعرف من لم يأت بعد من أمتك قال أرأيت لو أن رجلاً له خيل غر محجلة بين ظهرى خيل دُهم بُهم ألا يعرف خيله قالوا بلى قال فإنهم يأتون يوم القيامة غرًّا محجلين من الوضوء وأنا فرطهم على الحوض ألا ليذادن رجالاً عن حوضى كما يذاد البعير الضال أناديهم ألا هلم ألا هلم فيقال إنهم قد بدلوا بعدك فأقول فسحقًا فسحقًا فسحقًا (مالك ، والشافعى ، وأحمد ، ومسلم ، والنسائى ، وابن ماجه ، وابن حبان عن أبى هريرة أن رسول الله  - صلى الله عليه وسلم -  أتى المقبرة قال... فذكره)

 

إنى فرطكم على الحوض من مر علىَّ شرب ومن شرب لم يظمأ أبدا وليردن على أقوام أعرفهم ويعرفونى ثم يحال بينى وبينهم فأقول إنهم منى فيقال إنك لا تدرى ما أحدثوا بعدك فأقول سحقاسحقالمن بدل بعدى (أحمد ، والبخارى ، ومسلم عن سهل بن سعد وأبى سعيد معا)

 

سحقا لمن بدل بعدي يعني دورباد دورباد از حوض  يا مرگ بر كسانيكه  دين مرا بعد من تبديل وتحريف كردند !

 

 

و شواهد يهودي شدن دين وبرگشت به جاهليت را  در آيات 74 توبه وقصد قتل رسول خدا ص و انقلاب به جاهليت در 144 آل عمران و مهجور كردن (فرقان 30) وعضين نمودن (حجر91) قران بعد از رسول خدا ص بدست منافقين و تهمت هذيان برسول خدا ص بروايت بخاري توسط عمر وووو آمده است .

 

 

بعد از این مخالفتها وهوچی بازیها رسول الله ص سخنرانی کوبنده ای کردند وفرمودند :

 

 

بخاري و..... از اسامه نقل مي‌کند که نبي مکرم بر يک بلندي قرار گرفت و فرمود :

هل تَرَوْنَ ما أَرَى

آنچه که من مي‌بينم مي‌بينيد؟

إني أَرَى مَوَاقِعَ الْفِتَنِ خِلَالَ بُيُوتِكُمْ كَمَوَاقِعِ الْقَطْرِ

من دارم مي‌بينم فتنه ها در درون خانه‌هاي شما نفوذ کرده است همان گونه که قطرات باران زمين را فرا مي‌گيرد.

صحيح البخاري  ج 2

هَذَا حَدِيثٌ مُتَّفَقٌ عَلَى صِحَّتِهِ

 

ودر آخرین منبرشان هم اصحابشان را از ریاست طلبی برحذر داشتند وگفتند شما مثل سوسمار یهودی میشوید و اصحابم فردای قیامت از حوضم دور میشوند بعلت ارتدادشان و..... که در روایات فوق متواتر بخاری ومسلم و... امده است .

 

 

آري‌ شعار و يا بهتر بگوئيم‌ نظريه‌ حسبنا كتاب‌ الله در واقع‌ نفي‌ مرجعيت‌ پيامبر است‌ واينكه‌ با وجود كتاب‌ خدا، ديگر به‌ سخن‌ پيامبر احتياجي‌ نيست‌ لذا نقيب‌ استاد ابن‌ ابي‌ الحديدمي‌گويد، آنچه‌ در جريان‌ مصيبت‌ روز پنج‌ شنبه‌ صورت‌ گرفت‌ بدتر از مخالفت‌ نص‌ در امرخلافت‌ بود. زيرا در برابر پيامبر و همه‌ طرفداران‌ و انصار، وقتي‌ نفي‌ سنت‌ و مرجعيت‌ پيامبرمي‌شود بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مخالفت‌ در نص‌ خلافت‌ پيامبر، راحت‌تر و بدون‌ هيچ‌ترسي‌ انجام‌ مي‌گيرد(.ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه،12/88)

 

 

سوزاندن‌ احاديث‌ نبوي‌ كه‌ در راستاي‌ حذف‌ مرجعيت‌ پيامبر و شعار حسبنا كتاب‌ الله صورت‌ گرفت‌، عمر اين‌ عمل‌ را با جملة‌ مشناة‌ كمشناة‌ اهل‌ الكتاب‌ توجيه‌ نمود.(ابن سعد،طبقات الكبري،5/188؛ذهبي،سيراعلام النبلاء،5/59) مقايسة‌سنت‌ نبوي‌ با مشناة‌ يهود، عناد و دشمني‌ عمر را با سنت‌ نبوي‌ نشان‌ مي‌دهد. زيرا مشناة‌ (میشاة ) يهود احاديث‌ شفاهی‌ بود كه‌ صد و پنجاه‌ سال‌ بعد از ميلاد مسيح‌ توسط‌ حاخامي‌ بنام‌ يوضاس‌شروع‌ به‌ جمع‌آوري‌ شد و تا سال‌ دويست‌ و شانزده‌ ميلادي‌ توسط‌ حاخام‌هاي‌ ديگر ادامه‌يافت‌.(احمد شلبي،مقارنةالاديان( اليهودية)،1/110) و مسلم‌ است‌ كه‌ فاصله‌ چند قرن‌ ميان‌ موسي(ع) و تدوين‌ مشناة‌، باعث‌ شد تا دست‌تحريف‌ به‌ آن‌ دراز شده‌ و افزودن‌ خرافات‌ و اوهام‌، آن‌ را به‌گونه‌اي‌ تغيير دهد كه‌ جز ضلالت‌و گمراهي‌ حاصلي‌ نداشته‌ باشد.(صحيح بخاري،8/160) حال‌ چگونه‌ مي‌تواند با سنت‌ نبوي‌ كه‌ صحابه‌ مستقيماً ازرسول‌ خدا(ص) شنيده‌اند و زماني‌ بر آن‌ نگذشته‌ است‌ مقايسه‌ گردد.
عمر حذف‌ مرجعيت‌ پيامبر را تا آنجا ادامه‌ داد كه‌ از نقل‌ شفاهي‌ احاديث‌ رسول‌ خدا(ص)نيز جلوگيري‌ نمود. و حتي‌ كساني‌ را كه‌ مخالفت‌ مي‌كردند مجازات‌ مي‌كرد.(حاكم نيشابوري،مستدرك حاكم،1/110)

 

 

وپيشگويي رسول خدا از يهودي شدن دينش توسط اشرار اصحابش :

حَدَّثَنَا عَلِيٌّ، أنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ، أنَا شَهْرٌ، نَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ، أَنَّ شَدَّادَ بْنَ أَوْسٍ، حَدَّثَهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَيَحْمِلَنَّ شِرَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى سُنَنِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»

الكتاب: مسند ابن الجعد

المؤلف: علي بن الجَعْد بن عبيد الجَوْهَري البغدادي (المتوفى: 230هـ)

 

رواه أبوداود الطيالسي وأحمد بن حنبل وأبو بكر بن أبي شيبة وعنه أبويعلى.

و له شاهد من حديث سهل بن سعد، رواه أحمد بن حنبل والحاكم.

 

همچنین اصحابشان هم تشبیه کردند خودشان را به یهود :

 

و قال عبد الله بن مسعود أنتم أشبه الأمم ببني إسرائيل سمتا و هديا تتبعون عملهم حذو القذة بالقذة غير أني لا أدري أ تعبدون العجل أم لا و قال حذيفة المنافقون الذين فيكم اليوم شر من المنافقين الذين كانوا على عهد رسول الله (صلى الله عليهوآله وسلّم) قلنا و كيف قال أولئك كانوا يخفون نفاقهم و هؤلاء أعلنوه أورد ذلك جميعا الثعلبي في تفسيره .تفسیر مجمع البیان طبرسی

37378 - وَكِيعٌ، عَنْ سُفْيَانَ، عَنْ أَبِي قَيْسٍ، عَنْ هُزَيْلٍ، قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «أَنْتُمْ أَشْبَهُ النَّاسِ سَمْتًا وَهَدْيًا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ لَتَسْلُكُنَّ طَرِيقَهُمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَالنَّعْلِ بِالنَّعْلِ» , قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: «إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ سِحْرًا»

 

الكتاب: الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار

المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)

المحقق: كمال يوسف الحوت

الناشر: مكتبة الرشد – الرياض

 

 

امّت من سنّت بنى اسرائيل را مرتكب خواهند شد. بطورى كه قدم جاى قدم آنان مى‏گذارند و تير به همان جا كه آنان زدند مى‏زنند، وجب‏ به وجب و ذراع به ذراع كارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا كه اگر آنها داخل سوراخ سوسماری شده باشند، اينان نيز همراه آنان داخل مى‏شوند و مثلها و سنّتها (در آنان و اينان) به يك صورت جارى شده است.

 

چرا سوراخ سوسمار ؟!  چون بسادگی نمیتوان وارد سوراخ سوسمار شد بعلت خم وپیچش ، ورسول خدا ص هم گفتند دین سهل وساده اسلام را رها میکنید وبه آیین مشکل وپیچیده یهود وارد میشوید !!!!؟؟؟؟

 

محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن جميل بن صالح، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام  في قوله تعالى: " لتركبن طبقا عن طبق  " قال: يا زرارة أو لم تركب هذه الامة بعد نبيها طبقا عن طبق في أمر فلان وفلان وفلان. کافی

 

 

 

ومقصود از امر فلان وفلان وفلان  همان ائمه مضلین هستند که بعد از رسول خدا ص در سقیفه کودتا واسلام را یهودی ساختند و در صحیح مسلم هم آمده که  قلوب شیطان در جسم انسان وبظاهر انسانند !

 

قَالَ: "يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِي جُثْمَانِ إِنْسٍ" صحیح مسلم

 

 

یهودیسازی اسلام :

 عمر بدستور یهود فرمان داد : جردوا القران : تا دین اسلام مانند یهود از درون وخودکار تحریف شود چرا که یهود تجربه تحریف ونابودی دینشان را بخوبی داشتند وآتش اختلاف وفتنه تا ابد در بین مسلمین بواسطه عدم تشخیص ناسخات قران  زبانه بکشد که ثمره اش را هم بالعیان میبینیم داعش و طالب و بوکو حرام و ..... معتقدند که آیه شمشیر یعنی آیه 5 سوره فاضحة المنافقین  124 آیه دیگر قران را شامل آیات رحمت وجدال احسن وعفو محبت را  نسخ نموده است یعنی قران همه اش شمشیر و اسلام همه اش خشونت است !!!!!!!

 

تفاوتهاي ماهوي دو كتب عامه  وخاصه

 

 

همانطور که میدانیم اسلام نبوی علوی با اسلام عمری اموی تفاوتهای اساسی دارد وتوسط حزب  یهودی سقیفه خشونت یهودیان اسلام را یهودی نمود مثلا در جریان اعزام خالد بن ولید برای اخذ زکات در زمان ابوبکر وقتل مالک وکشتار فجیع یارانش وتجاوز به زنش کجا و سیره علی ع کجا :

يك نمونه در گرفتن زكات بشيوه عمري و ديگري بشيوه علوي ببينيم وقضاوت با شما :

مرحوم کلینی باسناد صحیح روایت کرده : علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن بريد بن معاوية قال: سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول: بعث أمير المؤمنين صلوات الله عليه مصدقا من الكوفة إلى باديتها فقال له: ياعبدالله انطلق وعليك بتقوى الله وحده لا شريك له ولا تؤثرن دنياك على آخرتك وكن حافظا لما ائتمنتك عليه، راعيا لحق الله فيه حتى تأتي نادي بني فلان (2) فإذا قدمت فأنزل بمائهم من غير أن تخالط أبياتهم ثم امض إليهم بسكينة ووقار حتى تقوم بينهم وتسلم عليهم ثم قل لهم: ياعباد الله أرسلني إليكم ولي الله لآخذ منكم حق الله في أموالكم فهل لله في أموالكم من حق فتؤدون إلى وليه فإن قال لك قائل: لا فلا تراجعه (3) وإن أنعم لك منهم منعم فانطلق معه من غير أن تخيفه أو تعده إلا خيرا، فإذا أتيت ماله فلا تدخله إلا باذنه فإن أكثره له، فقل: ياعبدالله أتأذن لي في دخول مالك، فإن أذن لك فلا تدخله دخول متسلط عليه فيه و لا عنف به فاصدع المال صدعين (4) ثم خيره أي الصدعين شاء فإيهما اختار فلا تعرض له ثم اصدع الباقي صدعين ثم خيره فإيهما اختار فلا تعرض له ولا تزال كذلك حتى

يبقى ما فيه وفاء لحق الله تبارك وتعالى من ماله فإذا بقي ذلك فاقبض حق الله منه و إن استقالك فأقله (1)، ثم اخلطها واصنع مثل الذي صنعت أولا حتى تأخذ حق الله في ماله فإذا قبضته فلا توكل (2) به إلا ناصحا شفيقا أمينا حفيظا غير معنف لشئ منها ثم احدر كل ما اجتمع عندك من كل ناد إلينا نصيره حيث أمر الله عزوجل فإذا انحدر بها رسولك فأوعز إليه (3) أن لا يحول بين ناقة وبين فصيلها (بین شتر وبچه اش جدایی نیندازد) ولا يفرق بينهما ولا يمصرن لبنها (4) فيضر ذلك بفصيلها ولا يجهد بها ركوبا وليعدل بينهن في ذلك و ليوردهن كل ماء يمر به ولا يعدل بهن عن نبت الارض إلى جواد الطريق في الساعة التي فيها تربح وتغبق (5) وليرفق بهن جهده حتى يأتينا بإذن الله سحاحا سمانا (لاغرشان نکند در اثر آزارو اذیت)

غير متعبات ولا مجهدات فيقسمن بإذن الله على كتاب الله وسنة نبيه (صلى الله عليه وآله) على أولياء الله فإن ذلك أعظم لاجرك وأقرب لرشدك ينظر الله إليها وإليك وإلى جهدك و نصيحتك لمن بعثك وبعثت في حاجته فإن رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: ما ينظر الله إلى ولي لهيجهد نفسه بالطاعة والنصيحة له ولامامه إلا كان معنا في الرفيق الاعلى، قال: ثم بكى أبوعبدالله (عليه السلام)، ثم قال: يابريد والله ما بقيت لله حرمة إلا انتهكت ولا عمل بكتاب الله ولا سنة نبيه في هذا العالم ولا اقيم في هذا الخلق حد منذ قبض الله أمير المؤمنين صلوات وسلامه عليه ولا عمل بشئ من الحق إلى يوم الناس هذا، ثم قال:  أما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى  ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكمأما والله لا تذهب الايام والليالي حتى يحيي الله الموتى (1) ويميت الاحياء ويرد الله الحق إلى أهله ويقيم دينه الذي ارتضاه لنفسه ونبيه فأبشروا ثم أبشروا ثم أبشروا فوالله ما الحق إلا في أيديكم .كافي .

 

حريز ، از بريد بن معاويه ، از امام صادق ( عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود :

 

 

امير مومنان ع ماموروصول زکاتی را به اطراف کوفه گسیل داشت و به او فرمود :


با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یگانه و بی همتا، حرکت کن دنیا را به آخرت ترجیح مده ! مسلمانی را مترسان!و بر سرزمین او اگر راضی نباشد مران! و بیش از حق خدا از مال وی از مال وی مستان! چون به قبیله رسی، بر سر آب آنان فرود آی و به خانه‏هایشان وارد مشو! پس آهسته و آرام به سوی ایشان برو، تا به میان آنان رسی، سلامشان کن و در اظهار تحیت کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، آیا در مالهای شما حقی هست تا آن را به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر کسی گفت: آری! با او برو، بی آنکه او را بترسانی یا بیمش دهی، یا بر او سخت‏گیری یا کار را بر او سخت گردانی!...

 

اگر کسی از آنها گفت نه دیگر سخن خود را دوباره تکرار نکن .

 

 

 

 آنچه از زر یا سیم به تو دهد، بگیر؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بی رخصت و اجازه او میان آنها مرو که بیشتر آن رمه از آن اوست؛ و آنگاه که به رمه رسیدی، همچون کسی به میانشان مرو که به رمه تسلط و چیرگی دارد یا در پی آن است که آنها را بیازارد؛ و چارپایان را از جای مگریزان و مترسان، و با صاحب آن رمه در گرفتن حق خدا بدرفتاری مکن! پس مال را دو بخش کن و صاحب مال را مخیر گردان و هر بخش را برگزید، بپذیر و بر او خرده مگیر. پس، مانده را دو بخش کن و او را مخیر گردان و هر بخشی را که برداشت متعرض او مشو. پس پیوسته چنین کن تا آنچه از مال او باقی می‏آید، حق خدا را ادا کردن شاید. پس حق خدا را از او بگیر - و اگر گمان زیان کند - و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذیر.

 

به فرستاده ات سفارش کن بین بچه شتر ومادرش جدایی نیندازد و شیر ماده شتر را بیش از حد نگیرد که به بچه شتر آسیب برسد ! وزیادی به انها بار ننهد ... هر گاه به آبی رسید آنها را بنوشاند و استراحتشان بدهد و بچراندشان .

 

 

واقعا انسان لذت میبرد از سیره انسانی و محبت شاه مردان علی ع :

 


اساس راه نمودن مردمان و هدایت کردن آنان بر امور فطری و به دور از سختگیری و درشتخویی است، زیرا جز بر مبنای تسهیل و تیسیر تربیت پذیری حاصل نمی‏شود و زیر پا گذاشتن این اصل نتیجه‏ای جز تربیت گریزی ندارد.

 

اما در آخرش امام صادق ع شکوه میکنند :

 

 

اى بريد ، بخدا سوگند براى خدا حرمتى باقى نمانده وبه كتاب خدا وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله در اين جهان عمل نشده است وهرگز در ميان مردم از زمان رحلت امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه حدى ( از حدود اسلامى ) بپا نشده و هرگز تا امروز به حق عمل نشده است . سپس فرمود : بدان بخدا سوگند شبها و روزها نخواهند گذشت تا آنكه خدا مرده ها را زنده و زنده ها را بميراند و حق را به اهلش باز گردانده و دينى را كه مورد رضاى خود او وپيامبر او صلى الله عليه وآله باشد برپا نمايد . پس مژده باد بر شما ، مژده باد بر شما ، مژده باد بر شما بخدا سوگند حق جز در دستان شما نمى باشد .

 

 

 

«والله ما بقیت لله حرمة الا انتهکت... و لا عُمل بشیء من الحق.»

این جملات بسیار سنگین و کوبنده بود و چونان پتکی «همه چیز» را نابود می کرد، از یک سو امام اهل اغراق‌گوئی و سیاه نمائی و گزافه سرائی نبود، و از سوی دیگر مگر می توان همه چیز را «سیاه» دید و برهمه افتخارات رژیم، مهر بطلان زد؟

فهم این معما برای «بُرید» دشوار نبود ولی برای ساده انگارانی که در رونق مساجد و در رواج زیارت خانه ی خدا،" اوج دینداری" را می دیدند، چنین قضاوتی شگفت آور و باورنکردنی بود. آنها در پس ذهن و خیال خود درگیر این مسأله بودند که چرا امام صادق (ع) این همه خدمت دولت عباسی را نمی بیند و برتلاش آنان در عزت بخشیدن به اسلام در جهان ارج نمی نهد؟!

 

 

عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن علي بن أسباط، عن أحمد بن معمر

قال: أخبرني أبوالحسن العرني قال: حدثني إسماعيل بن إبراهيم، عن مهاجر، عن رجل من ثقيف قال: استعملني علي بن أبي طالب (عليه السلام) على بانقيا وسواد من سواد الكوفة فقال لي والناس حضور: انظر خراجك فجد فيه ولا تترك منه درهما فإذا أردت أن تتوجه إلى عملك فمر بي، قال: فأتيته فقال لي: إن الذي سمعت مني خدعة  إياك أن تضرب مسلما أو يهوديا أو نصرانيا في درهم خراج أو تبيع دابة عمل في درهم فإنما أمرنا أن نأخذ منهم العفو.کافی

مردی از قبیله ثقیف گوید: امیر المؤمنین علیه السلام مرا به عنوان مأمور جمع آوری خراج، به برخی نواحی کوفه فرستاد و در مقابل مردم گفت:

به دقت، در مورد خراج بررسی کن و در آن بکوش و از یک درهم هم نگذر! وقتی خواستی به سوی محل کار خود، بروی نزد من بیا!

او گفت: هنگام حرکت، به خدمت حضرت رفتم.به من فرمود: آنچه شنیدی خدعه بود.مبادا مسلمانی یا یهودی یا مسیحی ای را برای خراج بزنی یا حیوان کاری را به خاطر مالیات بفروشی! زیرا ما مأموریم که مازاد را از آنان بگیریم نه اصل مال را.الکافی، ج 1، ص 152، وسائل الشیعة، ج 4، ص .90

 

امیرمومنان (علیه السلام) در سفارشی به عبدالله بن عباس هنگامی که او را در بصره به جای خود گمارد، چنین فرموده است:
سع الناس بوجهک و مجلسک و حکمک، و ایاک و الغضب فانه طیره من الشیطان. و اعلم أن ما قربک من الله یباعدک من النار، و ما باعدک من الله یقربک من النار.. نهج البلاغه
با مردم گشاده ‏رو باش آن گاه که آنان را ببینی، یا درباره آنان حکمی دهی، یا در مجلس ایشان نشینی. از خشم بپرهیز که نشانه سبکی سر است و شیطان آن را راهبر است. و بدان آنچه تو را به خدا نزدیک کند از آتش دور سازد، و آنچه تو را از خدا دور سازد به آتشت دراندازد.
همچنین آن حضرت در نامه‏ای به حارث همدانی نوشته است:
و اکظم الغیظ، و تجاوز عند المقدره، و احلم عند الغضب، و اصفح مع الدوله، تکن لک العاقبه .نهج البلاغة: الكتاب 69.


خشم خود را فرو خور، و به وقت توانایی درگذر. و گاه خشم در بردباری بکوش و به هنگام قدرت - از گناه - چشم پوش تا عاقبت تو را باشد.

 

رسول خدا (صلی‏الله ‏علیه ‏وآله) فرموده است:
بعثت بالحنیفیه السمحه - أو السهله - و من خالف سنتی فلیس منی.

 

 

واوج انسانیت در عمق جاهلیت.

نامه ۵۳ نهج البلاغه: واشعر قلبک الرحمه الرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.

مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می باشند.

محمد بن الحسن في (المجالس والاخبار) بإسناده الاتي عن أبي ذر، عن النبي (صلى الله عليه وآله)، في وصيته له قال: يا أبا ذر، إن الله بعث عيسى بن مريم بالرهبانية وبعثت بالحنيفية السمحة، وحببت إلي النساء والطيب وجعلت في الصلاة قرة عيني، يا أبا ذر أيما رجل تطوع في يوم باثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة كان له حقا واجبا بيت في الجنة .وسائل الشیعه
من بر دین حنیف ملایم - یا آسان - مبعوث شده ‏ام و هر کس با راه و رسم من مخالفت ورزد، از من نیست.

 

اما داستان قتل مالک بن نویره بدست سیف الشیطان :

طبرى  به سند خود از ابو قتاده انصارى - كه از سران نظامى آن سپاه بود - روايت مى كند كه گفت: وقتى سربازان خالد، مالك و همراهان او را احاطه كردند و شبانه تحت نظر گرفتند، مالك و همراهان او دست به سلاح بردند. ما به ايشان گفتيم: ما مسلمان هستيم. آنها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم. گفتيم: پس اين سلاحها چيست كه با خود حمل كرده ايد؟

گفتند: شما چرا سلاح برداشته ايد؟

گفتيم: اگر راست مى گوييد و قصد سويى نداريد، سلاح خود را بر زمين گذاريد. آنها هم اسلحه را بر زمين نهادند. سپس نماز صبح گزارديم، آنها نيز با ما نماز گزاردند.

مؤلّف:

و بعد از نماز، اسلحه آنها را جمع آورى كردند، سپس همه را دستگير ساخته و دست بسته به صورت اسير در حالى كه ((ليلى)) زن مالك نيز در ميان آنها بود، نزد خالد آوردند.

((ليلى)) دختر منهال - چنانكه مورخان نوشته اند و عباس محمود عقاد نيز در كتاب ((عبقرية خالد)) آورده است - در زيبايى بويژه زيبايى چشم و پاها از مشهورترين زنان عرب بود. مى گويند: زنى از لحاظ جمال چشمها و زيبايى پاها مانند او ديده نشده بود.

اين زيبايى خيره كننده بود كه خالد را مفتون ساخت. در حالى كه ميان خالد ومالك گفتگو در گرفته بود، زن زيباى مالك نيز در كنار او بود. سرانجام خالد گفت: اى مالك! من تو را خواهم كشت.

مالك گفت: آيا همكار تو (ابوبكر) چنين فرمانى به تو داده است؟

خالد گفت: به خدا قسم تو را خواهم كشت.

در آن هنگام عبداللّه عمر و ابو قتاده انصارى نيز حضور داشتند و درباره مالك (و جلوگيرى از كشتن وى) با خالد سخن گفتند: ولى سخنان ايشان در خالد اثر نكرد.

مالك گفت: اى خالد! ما را نزد ابوبكر بفرست تا خود او هر طور صلاح دانست درباره ما حكم كند. چون تو ديگران را كه جرمى بزرگتر از ما داشتند نزد وى اعزام داشتى.

بار ديگر عبداللّه عمر و ابو قتاده انصارى به حمايت از مالك اصرار ورزيدند و از خالد خواستند مالك و همراهانش را نزد خليفه گسيل دارد. ولى خالد نپذيرفت!

خالد گفت: ممكن نيست از كشتن وى دست بردارم. سپس به ((ضرار بن ازور اسدى)) دستور داد تا مالك را گردن بزند.

در اين هنگام، مالك نگاه به همسرش كرد و به خالد گفت: اين است كه مرا به كشتن داد! ولى خالد گفت: بلكه خداست كه به واسطه برگشت تو از اسلام، تو را به كشتن داد!!

مالك گفت: من مسلمان هستم. ولى خالد گفت: اى ضرار! گردنش را بزن! ((ضرار)) هم او را گردن زد !  آنگاه خالد، زن مالك را به خيمه خود برد و همان شب با وى در آويخت!!

ابو زهير سعدى - شاعرى كه در همان عصر مى زيست - در اين باره مى گويد:

((به آن قبيله كه مورد هجوم قرار گرفتند بگو: اين شب بعد از مالك، بسيار طولانى خواهد بود. خالد با تجاوز به زن مالك، شب را به صبح آورد. او قبل از آن هم نسبت به اين زن نظر داشت! خالد بدون هيچ ملاحظه اى به هوس خود رسيد. چنان مفتون آن زن شده بود كه عنان اختيار از كف داد. صبح آن شب، خالد زن دار بود ولى مالك، فاقد همه چيز بود و خود كشته گشته بود. بعد از مالك سرپرست يتيمان و بيوه زنان كيست؟ و چه كسى در انديشه اعدام شدگان فقير است؟ بنى تميم، بزرگ و كوچك مبتلا شدند، به مرگ قهرمان خود كه همگى چشم اميد به وى داشتند))..

آنگاه خالد دستور داد اسيران قوم مالك را حبس كنند. در شب بسيار سردى آنها را حبس كردند. سپس جارچى خالد در شب تاريك فرياد زد: ((ادفئوا اسراكم؛ يعنى: اسيران خود را بپوشانيد)). و اين در لغت ((كنانه)) كنايه از كشتن بود. با اين فرمان تمام آن بيچارگان را كشتند!

خالد به دژخيمان سپاه خود سپرده بود كه وقتى اين صدا را شنيديد، همه آنها را به قتل برسانيد. اين نيز نيرنگى بود كه بدان وسيله خود را مسئول آن جنايت نداند. ولى اين جنايت از ابو قتاده انصارى و روشندلان امثال او پوشيده نماند. فقط مطلب بر مردم حيوان صفت كه سياهى لشكر بودند آن هم با نيرنگ و سياست، مستور ماند.

اين حقيقت ماجرايى بود كه ميان خالدبن وليد؛ فرمانده اعزامى خليفه و مالك بن نويره؛ رئيس قبيله بنى تميم و قوم او روى داد. و طالبان مى توانند از مجموع آنچه مورخان و سيره نويسان نقل كرده اند به دست آورند.

 

 

 ودر زمان رسول خدا ص هم بنص بخاري همين خالد جنايت در قتل اسرا و... كرد كه رسول خدا ص  دو مرتبه  دستانش را بلند كرد وگفت خدايا از عمل زشت خالد بتو پناه ميبرم :

حَدَّثَنِي مَحْمُودٌ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ ح و حَدَّثَنِي نُعَيْمٌ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ عَنْ الزُّهْرِيِّ عَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ بَعَثَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ إِلَى بَنِي جَذِيمَةَ فَدَعَاهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَلَمْ يُحْسِنُوا أَنْ يَقُولُوا أَسْلَمْنَا فَجَعَلُوا يَقُولُونَ صَبَأْنَا صَبَأْنَا فَجَعَلَ خَالِدٌ يَقْتُلُ مِنْهُمْ وَيَأْسِرُ وَدَفَعَ إِلَى كُلِّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمٌ أَمَرَ خَالِدٌ أَنْ يَقْتُلَ كُلُّ رَجُلٍ مِنَّا أَسِيرَهُ فَقُلْتُ وَاللَّهِ لَا أَقْتُلُ أَسِيرِي وَلَا يَقْتُلُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِي أَسِيرَهُ حَتَّى قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرْنَاهُ فَرَفَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ مَرَّتَيْنِ .بخاري

 

 

ومحمدبن عبدالوهاب در کتابش نوشته :

ولما ولى طليحة هاربا، تبعه عكاشة بن محصن وثابت بن أقرم. وكان طليحة قد أعطى الله عهدا: أن لا يسأله أحد النزول إلا فعل. فلما أدبر ناداه عكاشة بن محصن يا طليحة، فعطف عليه فقتل عكاشة ثم أدركه ثابت فقتله أيضا طليحة، ثم لحق المسلمون أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا. وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا، ولا يسخنن ماء إلا وأثفيته رأس رجل (1) .

_________

(1)             التحريق بالنار مسألة خلافية، قال صاحب الفتح: واختلف السلف في التحريق فكرهه عمر وابن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما، وقال: المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع، ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة، وقد سمل النبي صلى الله عليه وسلم أعين العرنيين بالحديد المحمى، وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار في حضرة الصحابة، وحرق خالد بالنار ناسا من أهل الردة، وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها، قاله الثوري والأوزاعي، وقال ابن المنير وغيره: لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة لما تقدم، وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر، انتهى فتح الباري ج 6 ص 149 - 150 ط السلفية.

 

الكتاب: مختصر سيرة الرسول صلى الله عليه وسلم

المؤلف: محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي النجدي (المتوفى: 1206هـ)

الناشر: وزارة الشئون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملكة العربية السعودية

 

اوج توحش خالدبن ولید که دیگ غذایش را با سوختن سر مردم می پخت وفریاد میزد که فقط با سر مقطوع بپزید :

 

وفي كتاب الزهري ثم لحقوا أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا ولا يسخنن ماء إلا على أثفيه رأس رجل

 

الكتاب : الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء

المؤلف / أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي

 

 

 

أن أبا بكر بعث خالد بن الوليد إلى بني سليم حين ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فكلم عمر أبا بكر فقال بعثت رجلا يعذب بعذاب الله انزعه.

 

 

 

تاريخ مدينه دمشق ج 16 ص 240.

 

 

 

ابوبكر خالد را به سمت قبيله بني سليم زماني كه از اسلام مرتد شده بودند اعزام كرد پس خالد آنها را كشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبكر گفت : كسي را فرستادي كه به عذاب الهي عقاب مي كند او را عزل كن .

 

 

اسلام نبوی علوی دین سمحه وسهله (تسامح وتساهل وتغافل) ...

اسلام عمری اموی دین عسر وحرج وخشونت وضیق .....اخباري انس و ابوهريره وساير اصحاب دوستدار يهوديان وخلفا برسول خدا نسبت دادند مبني بر كوركردن وقتل فجيع ودوشقه نمودن ام قرفه و.... تا خشونت يهودي را وارد اسلام سازند واسلام را يهودي كنند .

 

زيدبن ثابت يهودي هم كه بيخود براي جمع قران از سوي خلفا انتخاب نشد !


يريد الله بكم اليسر, (يريد الله أن يخفف عنكم) (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج)

در اثر ورود اسرائیلیات بدین اسلام توسط یهود بتدریج سخت گیریها وخشونت وحرجی که در یهود بود وارد اسلام گشت مثلا در دین یهود اگر ترشح ادرار به بدن میشد با قیچی گوشت جای آنرا میچیدند !!!!!

ویا اگر زنی در دفاع از شویش عورت مردی دیگر را بگیرد دستش را بدون ترحم قطع مینمودند!!!!!!(تثنیه 27-11)

حتی رهبانیت و عزلت از دنیا وترک گوشتخواری وازدواج نیز شدت گرفت اما ائمه تشیع با چنین انحرافاتی مقابله نمودند و رحمت اسلام نبوی وعلوی را نمایان ساختند :

عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن سهل بن زياد، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبدالله (عليه السلام) ـ في حديث ـ قال : المحمدية السمحة(سهله) : إقام الصلاة، وإيتاء الزكاة، وصيام شهر رمضان، وحج البيت الحرام، والطاعة للإمام، وأداء حقوق المؤمن.

محمد بن علي بن الحسين قال: سئل علي (عليه السلام) أيتوضأ من فضل وضوء جماعة المسلمين أحب إليك أو يتوضأ من ركو أبيض مخمر؟
قال: لا، بل من فضل وضوء جماعة المسلمين، فإن أحب دينكم إلى الله الحنيفية السمحة السهلة.

از حضرت على سؤال شد: وضو گرفتن از باقى مانده آبى كه گروهى مسلمان از آن وضو گرفته اند نزدت محبوب تر است يا وضو گرفتن از دلو سفيد سرپوشيده؟
فرمود: خير, بلكه از باقى مانده گروهى مسلمان [محبوب تر است], زيرا محبوب ترين دين شما نزد خداوند, حنيفيه آسان و سازگار است.


محمد بن الحسن في (المجالس والاخبار) بإسناده الاتي (1) عن أبي ذر، عن النبي (صلى الله عليه وآله)، في وصيته له قال: يا أبا ذر، إن الله بعث عيسى بن مريم بالرهبانية وبعثت بالحنيفية السمحة، وحببت إلي النساء والطيب وجعلت في الصلاة قرة عيني، يا أبا ذر أيما رجل تطوع في يوم باثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة كان له حقا واجبا بيت في الجنة .


محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن جعفر بن محمد الاشعري، عن ابن القداح، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: جاءت امرأة عثمان بن مظعون إلى النبي (صلى الله عليه وآله)
فقالت: يا رسول الله، انّ عثمان يصوم النهار ويقوم الليل، فخرج رسول الله (صلى الله عليه وآله) مغضبا يحمل نعليه حتى جاء إلى عثمان فوجده يصلي فانصرف عثمان حين رأى رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال له: يا عثمان، لم يرسلني الله بالرهبانيّة، ولكن بعثني بالحنيفية السمحة، أصوم واصلي وألمس أهلي، فمن أحب فطرتي فليستن بسنتي، ومن سنتي النكاح.


امام صادق فرمود: همسر عثمان بن مظعون نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! عثمان, روزها روزه مى گيرد و شب ها به عبادت مشغول است. رسول اكرم با حالت غضب آلود به سوى خانه او حركت كرد. عثمان به نماز مشغول بود و با ديدن پيامبر از نماز منصرف شد. حضرت به او فرمود:
اى عثمان! خداوند مرا براى رهبانيت [زهدگرايى و ترك دنيا] نفرستاد بلكه مرا به دين مستقيم, آسان و سازگار فرستاد. من روزه مى گيرم, نماز مى خوانم و با همسرم آميزش مى كنم. هركس فطرت مرا دوست دارد, بايد به روش من عمل كند و از روش هاى من نكاح است.

(الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيوب عن الحسين بن عثمان عن سماعة بن مهران عن أبى بصير قال: قلت لأبي عبدالله إنّا نسافر فربّما بلينا بالغدير من المطر يكون إلى جانب القرية فيكون فيه العذرة و يبول فيه الصبي و تبول فيه الدابة و تروث, فقال: إن عرض في قلبك شيء فقل [فافعل] هكذا يعنى اخرج الماء بيدك ثمّ توضأ فإن الدين ليس بمضيق. فإنّ الله عزوجل يقول: سما جعل عليكم في الدين من حرجز).

به امام صادق گفتم: ما مسافرت مى كنيم و چه بسا به گودالى از آب باران, در كنار روستايى برمى خوريم كه در آن عَذَره است. بچه در آن ادرار مى كند و چارپا در آن ادرار و مدفوع مى كند. چه كنيم؟ فرمود: اگر در قلبت چيزى [شكى يا…] عارض شد, چنين كن [با دست آب را بشكاف] سپس وضو بگير, زيرا دين تنگ نيست و خداوند عزوجل مى فرمايد: (در دين بر شما سختى قرار نداده.

وتغافل وچشم پوشی :

از امام سجاد علیه السلام و هم از امام باقر علیه السلام و هم از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
صلاح حال التعایش والتعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل

مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم درپیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد.

واعلم ان رأس العقل بعد الايمان بالله عزوجل مدارأة الناس، ولا خير فيمن لا يعاشر بالمعروف من لابد من معاشرته حتى يجعل الله إلى الخلاص منه سبيلا، فإنى وجدت جميع ما يتعايش به الناس وبه يتعاشرون مل ء مكيال ثلثاه استحسان وثلثه تغافل .من لا یحضره الفقیه.

حضرت باقر می فرماید:تمام زندگی دینا و معایش عباد اگر در یک پیمانه ای ریخته شود این پیمانه یک سومش زیرکیه اگر سه قسمت کنیم دو سومش تغافله



واز طریق جماعت :

أفضل الإسلام الحنيفية السمحة(الطبرانى فى الأوسط عن ابن عباس)


إنى إنما بعثت بالحنيفية السمحة ولم أبعث بالرهبانية البدعة ألا وإن أقواما ابتدعوا الرهبانية فكتبت عليهم فما رعوها حق رعايتها ألا فكلوا اللحم وأتوا النساء وصوموا وأفطروا وصلوا وناموا فإنى بذلك أمرت (الطبرانى عن أبى أمامة)

إنى لم أبعث باليهودية ولا بالنصرانية ولكن بعثت بالحنيفية السمحة والذى نفسى بيده لغدوة أو روحة فى سبيل الله خير من الدنيا وما فيها ولمقام أحدكم فى الصف خير من صلاته ستين سنة (أحمد ، والطبرانى عن أبى أمامة)


ابو امامه نقل كرده كه همراه رسول خدا براى جنگى از جنگ ها بيرون رفتيم. فردى از افراد به غارى كه در آن مقدارى آب بود, رسيد و با خودش گفت كه در آن غار بماند و با آب و گياهانى كه در اطراف آن هست, تغذيه كند و از دنيا رو بگرداند. سپس با خود گفت كه نزد رسول خدا بروم و اين مطلب را با او در ميان بگذارم كه اگر اجازه داد, چنين كنم. وقتى كه به پيامبر گفت, حضرت فرمود:
من به يهوديت يا نصرانيت مبعوث نشدم بلكه به حنيفيّت آسان گير مبعوث شده ام.

خذوا لتعلم يهود أن فى ديننا فسحة وأنى بعثت بالحنيفية السمحة(الديلمى عن عائشة)

دعهن يا أبا بكر فإنها أيام عيد فتعلم يهود أن فى ديننا فسحة إنى أرسلت بحنيفية سمحة(أحمد عن عائشة)


يا عثمان إن الله قد أبدلنا بالرهبانية الحنيفية السمحة والتكبير على كل شرف فإن كنت منا فاصنع كما نصنع (الطبرانى عن أبى أمية الطائفى عن جده سعيد بن العاص)


عن عباد بن يعقوب الرواجنى أنبأنا عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر ابن على حدثنى أبى عن أبيه عن جده عن على قال : قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - إن الله يحب أن يؤخذ برخصه كما يحب أن يؤخذ بعزائمه إن الله بعثنى بالحنيفية السمحة دين إبراهيم ثم قرأ {ما جعل عليكم فى الدين من حرج} قال لى أبى ما حرج قلت لا أدرى قال الضيق (ابن عساكر)

(أحب الدين إلى الله الحنيفية السمحة)
هذا الحديث رواه الإمام أحمد في مسنده، والبخاري في كتابه الأدب المفرد من طريق محمد بن إسحاق ،عن داود بن الحصين ،عن عكرمة ،عن ابن عباس ،عن النبي- صلى الله عليه وسلم -.
ورواه البخاري في صحيحه معلقاً مجزوماً بصحته . قال السخاوي لروایه احمد (وسنده صحيح)).

ودر لسان العرب در معنی سمح آمده :

وفي الحديث يقول الله عز وجل أَسْمِحُوا لعبدي كإِسماحه إِلى عبادي الإِسماح لغة في السَّماحِ يقال سَمَحَ وأَسْمَحَ إِذا جاد وأَعطى عن كَرَمٍ وسَخاءٍ وقيل إِنما يقال في السَّخاء سَمَح وأَما أَسْمَح فإِنما يقال في المتابعة والانقياد ويقال أَسْمَحَتْ نَفْسُه إِذا انقادت والصحيح الأَول وسَمَح لي فلان أَي أَعطاني وسَمَح لي بذلك يَسْمَحُ سَماحة وأَسْمَح وسامَحَ وافَقَني على المطلوب أَنشد ثعلب لو كنتَ تُعْطِي حين تُسْأَلُ سامَحَتْ لك النَّفسُ واحْلَولاكَ كلُّ خَليلِ والمُسامَحة المُساهَلة وتَسامحوا تَساهَلوا وفي الحديث المشهور السَّماحُ رَباحٌ أَي المُساهلة في الأَشياء تُرْبِحُ صاحبَها وسَمَحَ وتَسَمَّحَ فَعَلَ شيئاً فَسَهَّل فيه أَنشد ثعلب ولكنْ إِذا ما جَلَّ خَطْبٌ فسامَحَتْ به النفسُ يوماً كان للكُرْه أَذْهَبا ابن الأَعرابي سَمَح له بحاجته وأَسْمَح أَي سَهَّل له وفي الحديث أَن ابن عباس سئل عن رجل شرب لبناً مَحْضاً أَيَتَوَضَّأُ ؟ قال اسْمَحْ يُسْمَحْ لك قال شمر قال الأَصمعي معناه سَهِّلْ يُسَهَّلْ لك وعليك وأَنشد فلما تنازعْنا الحديثَ وأَسْمَحتْ قال أَسْمَحتْ أَسهلت وانقادت أَبو عبيدة اسْمَحْ يُسْمَحْ لك بالقَطْع والوصل جميعاً وفي حديث عطاء اسْمَحْ يُسْمَحْ بك وقولهم الحَنِيفِيَّة السَّمْحة ليس فيها ضيق ولا شدة وما كان سَمْحاً ولقد سَمُحَ بالضم سَماحة وجاد بما لديه وأَسْمَحَتِ الدابة بعد استصعاب لانت وانقادت ويقال سَمَّحَ اللبعير بعد صُعوبته إِذا ذلَّ وأَسْمَحتْ قَرُونَتُه لذلك الأَمر إِذا أَطاعت وانقادت ويقال أَسْمَحَتْ قَرِينتُه إِذا ذلَّ واستقام وسَمَحَتِ الناقة إِذا انقادت فأَسرعت وأَسْمَحَتْ قَرُونَتُه وسامحت كذلك أَي ذلت نفسه وتابعت ويقال فلانٌ سَمِيحٌ لَمِيحٌ وسَمْحٌ لَمْحٌ والمُسامحة المُساهَلة في الطِّعان والضِّراب والعَدْو قال وسامَحْتُ طَعْناً بالوَشِيجِ المُقَوَّم وتقول العرب عليك بالحق فإِن فيه لَمَسْمَحاً أَي مُتَّسَعاً كما قالوا إِن فيه لَمَندُوحةً وقال ابن مُقْبل وإِن لأَسْتَحْيِي وفي الحَقِّ مَسْمَحٌ إِذا جاءَ باغِي العُرْفِ أَن أَتَعَذَّرا.


یعنی سمحه ضد تنگی وشدت است یعنی سهل وآسانی .

 

موضوع دقیق است مخلوط نشود زیرا اسلام بسان همه ادیان خطوط قرمزی دارد اما در مجموع خطوط قرمز کمتر :

أخبرت عن مسعر بن كدام عن القاسم بن عبد الرحمن قال كان أبو الدرداء من الذين أوتو العلم وأخبرت عن معاوية بن صالح الحضرمي عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال معاويه ألا إن أبا الدرداء أحد الحكماء ألا إن عمرو بن العاص أحد الحكماء ألا إن كعب الأحبار أحد العلماء إن كان عنده لعلم كالثمار وإن كنا فيه لمفرطين

[ الطبقات الكبرى - ابن سعد ]
الكتاب :الطبقات الكبرى


معاويه مي گفت: آگاه باشید که کعب از علماست ودانشمند، و ما در حقش کوتاهی کردیم ! برخي ديگر هم در قرون بعد او را در زمره نخستين طبقه تابعين آورده اند که از آن جمله اللالکائي در شرح اصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة است.

ابن‌ حجر عَسْقَلاني‌ در «إصابَه‌» آورده‌ است‌ كه‌ معاويه‌ بود كه‌ به‌ كعب‌ الاحبار امر كرد تا در شام‌ داستان‌ قصّه‌سرائي‌ را به‌ كار اندازد !

چرا چون معاویه رومی زاده که قصد نابودی اسلام ودفن نام محمد ص را داشت و بهترین شخص برای نابودی و تحریف اسلام یک یهودی بظاهر مسلمان شده بنام کعب الاحبار بود .

همین معاویه توسط چه کسانی بقدرت رسید وچرا ؟

توسط عمربن الخطاب ، که همواره از معاویه بخوبی تمجید میکرد بر خلاف امر رسول خدا ص ، وی را تحت حمایت خویش قرار داد چرا ؟

يکي از کساني که اخبار و گفته هايي از کعب الاحبار نقل کرده ابوبکر خلال در کتاب السنه است. حکايت نقل شده جالب توجه است: کسي در اطراف عثمان شعر مي خواند و مي گفت:
ان الامير بعده عليا و في الزبير خلفا رضيا
کعب الاحبار گفت: لا و لکنه صاحب البغلة الشهباء ، يعني معاوية. به معاويه گفتند: کعب تو را به تمسخر گرفته و گويد که تو حکومت را به دست خواهي گرفت. معاويه نزد کعب آمده گفت: چگونه اين سخن را مي گويي در حالي که علي و زبير و اصحاب رسول الله هستند؟ کعب گفت: انت صاحبها. (السنة، حديث شماره 348).
ابوبکر خلال اين روايت را در بحث جامع امر الخلافة بعد رسول الله (ص) آورده و گويي بر آن بوده است تا نشان دهد در کتب آسماني هم قيد شده بوده که کار علي بن ابي طالب به جايي نخواهد رسيد و طبق گفته کعب که از کتب آسماني خبر داشته مقدر بوده يا به عبارت ديگر خداوند چنين مقدر کرده بوده که معاويه به خلافت برسد

آیا این سخن کعب نشان از توطئه ای قدیم وبرنامه ای حساب شده از روز سقیفه برای تحریف اسلام ویهودی نمودن اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع ندارد ؟!

همچنین حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده :


وسمع حميد بن عبد الرحمن معاوية يحدث رهطا من قريش وهو بالمدينة فذكر كعب الأحبار فقال : إن كان لمن أصدق هؤلاء المحدثين الذين يتحدثون عن الكتاب وإن كنا مع ذلك لنبلو عليه الكذب
عن روح بن زنباع قال : شهدت كعبا جاء إلى معاوية فقام على باب الفسطاط فناداه : يا معاوية يا معاوية يا معاوية فخرج إليه فأخذ بيده فانطلقا جميعا . فقلت : لأمر ما جاء كعب يدعو معاوية! فاتبعت أثرهما فلما كنت قريبا منهما حيث أسمع كلامهما ولا أحب أن يرياني سمعت كعبا يقول : يا معاوية والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل : محمد أحمد صلى الله عليه و سلم أبو بكر الصديق - رحمه الله - عمر الفاروق عثمان الأمين. فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة . ثم ناداه الثانية : إن في كتاب الله المنزل ثم عاد الثالثة !

کعب از کجا به این یقین میدانست که ابوبکر وعمر وعثمان ومعاویه خلیفه میشوند ؟؟؟!!!!

جالبست ابن کثیر ورشید رضا بعلت تعصب نتوانسته اند راه را به پایان برند و یهودی کردن اسلام توسط خلفا را فهمیده انداما ناقص گذاشته اند :

تأکيد خاص رشيد رضا روي اسرائيليات ، همه جا براي حمله به کعب الاحبار و وهب بن منبه است (نيز بنگريد: تفسير المنار: 1/175). رشيد رضا از فريب خوردن محدثان قديم سخن مي گويد (تفسير المنار:1/8) و گهگاه از نقل تابعين هم از او به عنوان يک نکته منفي ياد مي کند اما هيچ اشاره اي به اين که خليفه دوم و سوم تا چه اندازه نسبت به مطالب وي نظر مثبت داشته و شيفته وعظ و نصيحت وي بوده و زمينه را براي توجه ديگر صحابه و تابعين هم فراهم کرده اند ، نکرده است.
حرکت مخالفت و معارضه با کعب الاحبار در دوره جديد به رشيد رضا خاتمه نيافت. کساني مانند محمود ابوريه که کتاب عمده اش اضواء علي السنة المحمدية و در نقد حديث سني بود به شدت بر ضد اسرائيليات و کعب الاحبار موضع گرفتند و او را به تحريف احاديث و مخدوش کردن انديشه هاي اسلامي متهم کرده حرکت او را مغرضانه و از سر عناد با اسلام دانستند.

ابن کثیر در تفسیرش گفته :
وَقَالَ عَبْد الرَّحْمَن بْن زَيْد بْن أَسْلَمَ فِي قَوْله " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " قَالَ تَعْلِيم الْأَلْسِنَة قَالَ كَانَ لَا يَغْزُو قَوْمًا إِلَّا كَلَّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ وَقَالَ اِبْن لَهِيعَة : حَدَّثَنِي سَالِم بْن غَيْلَان عَنْ سَعِيد بْن أَبِي هِلَال أَنَّ مُعَاوِيَة بْن أَبِي سُفْيَان قَالَ لِكَعْبِ الْأَحْبَار : أَنْتَ تَقُول إِنَّ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ يَرْبِط خَيْله بِالثُّرَيَّا ؟ فَقَالَ لَهُ كَعْب إِنْ كُنْت قُلْت ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّه قَالَ " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " وَهَذَا الَّذِي أَنْكَرَهُ مُعَاوِيَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَلَى كَعْب الْأَحْبَار هُوَ الصَّوَاب وَالْحَقّ مَعَ مُعَاوِيَة فِي ذَلِكَ الْإِنْكَار فَإِنَّ مُعَاوِيَة كَانَ يَقُول عَنْ كَعْب : إِنْ كُنَّا لَنَبْلُو عَلَيْهِ الْكَذِب يَعْنِي فِيمَا يَنْقُلهُ لَا أَنَّهُ كَانَ يَتَعَمَّد نَقْل مَا لَيْسَ فِي صُحُفه وَلَكِنَّ الشَّأْن فِي صُحُفه أَنَّهَا مِنْ الْإِسْرَائِيلِيَّات الَّتِي غَالِبهَا مُبَدَّل مُصَحَّف مُحَرَّف مُخْتَلَق وَلَا حَاجَة لَنَا مَعَ خَبَر اللَّه تَعَالَى وَرَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى شَيْء مِنْهَا بِالْكُلِّيَّةِ فَإِنَّهُ دَخَلَ مِنْهَا عَلَى النَّاس شَرّ كَثِير وَفَسَاد عَرِيض....

یعنی غالب اخبار کعب تحریف شده و مفسده برانگیزند !

وَهَذِهِ الْأَقْوَال وَاَللَّه أَعْلَم كُلّهَا مَأْخُوذَة عَنْ كَعْب الْأَحْبَار فَإِنَّهُ لَمَّا أَسْلَمَ فِي الدَّوْلَة الْعُمَرِيَّة جَعَلَ يُحَدِّث عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَنْ كُتُبِهِ قَدِيمًا فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده وَنَقَلُوا مَا عِنْده عَنْهُ غَثّهَا وَسَمِينهَا وَلَيْسَ لِهَذِهِ الْأُمَّة وَاَللَّه أَعْلَم حَاجَة إِلَى حَرْف وَاحِد مِمَّا عِنْده وَقَدْ حَكَى الْبَغَوِيّ الْقَوْل بِأَنَّهُ إِسْحَاق عَنْ عُمَر وَعَلِيّ وَابْن مَسْعُود وَالْعَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ وَمِنْ التَّابِعِينَ عَنْ كَعْب الْأَحْبَار وَسَعِيد بْن جُبَيْر وَقَتَادَة وَمَسْرُوق عِكْرِمَة وَعَطَاء وَمُقَاتِل وَالزُّهْرِيّ وَالسُّدِّيّ قَالَ وَهُوَ إِحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَقَدْ وَرَدَ فِي ذَلِكَ حَدِيث لَوْ ثَبَتَ لَقُلْنَا بِهِ عَلَى الرَّأْس وَالْعَيْن وَلَكِنْ لَمْ يَصِحَّ سَنَدُهُ .
الكتاب : تقسير القرآن العظيم
شهرة الكتاب:تفسير ابن كثير
المؤلف :عماد الدين أبو الفداء إسماعيل بن كثير الدمشقي
قال الحافظ ابن كثير في تفسيره، فيه وفي وهب بن منبه: سامحهما الله تعالى فيما نقلاه إلى هذه الامة من أخبار بني إسرائيل من الاوابد والغرائب والعجائب، مما كان ومما لم يكن، ومما حرف وبدل ونسخ، وقد أغنانا الله بما هو أصح منه وأنفع وأوضح وأبلغ، ولله الحمد والمنة.


باین جمله دقت شود : فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده .... چرا عمر اینقدر به یهودیان و تورات علاقه دارد واجازه انتشاراسرائیلیات به کعب میدهد ؟ و چرا متقابلا یهودیان به عمر میگویند والله تو صاحب مایی ومحبوبترین فرد نزد یهود تویی وبه عمر لقب فاروق میدهند بعوض صلح در بیت المقدس ونکشتن یهود در خیبر و فتح خشن ایران ؟؟؟!!!!

ونتیجه این یهودی شدن اسلام ، همان تحریف اسلام ناب محمدی ص و تخریب از درون و ورود خشونت به اسلام بود که هر چند ثمراتی مانند فتوحات و غنائم در اوائل داشت اما بتدریج موجب تنفر ملل از خشونت اسلام عمری اموی یهودی گردید و امروز هم داعش وبوکو حرام والقاعده و .... میوه همان یهودی شدن اسلامند .

 

نمونه هایی از سخت گیریهای بی مورد در اواخر عمر حضرت رسول ص در حجة الوداع هنگامیکه به تمتع تشریع کردند عده ای از همین اصحاب یهودی منش گفتند چگونه حج بگزاریم در حالیکه از فروجمان ‫#‏منی بچکد ؟؟!!!! وبا امر رسول خدا ص مخالفت آشکار نمودند :

عن جابر بن عبد الله قال : كثرت القالة من الناس (چرا ودر باره چی سخن زیاد شد ؟) فخرجنا حجاجا حتى لم يكن بيننا و بين أن نحل إلا ليالي قلائل أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له..... هذا حديث صحيح على شرط مسلم

وهمین افراطیون بعدا تمتع در حج را بر خلاف امر الله ورسولش تحریم نمودند !!!!

سخنرانی پیامبر ص و هشدار به ایشان که از من مسلمانتر نشوید و به من دستورات شرع را یاد ندهید چون من از همه شما با تقواتر وبه احکام الله داناترم !!!!!!!!!
حتی الله ورسولش هم قبلا هشدار داده بودند که : لا تقدموا بین یدی الله و رسوله : لطفا مسلمانتر از خدا و رسولش نشوید

ویا در مورد شستن پا بر خلاف صریح مصحف شریف و جمع بین صلاتین که بنص قول رسول الله ص برای تسهیل و آسانی وعدم مشقت امت بود ، همچنین نماز تراویح که بدستورعمر به جماعت شد و.....

وبعد از رسول الله ص هم خشونت اصحاب سقیفه در جنگ با مخالفین که گفتند ‫#‏مرتد شدند و سوزاندن زنده زنده ایشان بدستور ابوبکر توسط خالدبن ولید که امروز مبنای آتش زدن انسانها توسط داعش گردیده است !

البته فتوحات وغنائمی هم نصیب مسلمین کرد اما بقیمت تحریف اسلام ویهودی شدن دین وتنفر از رسول رحمت ص وقتل فجیع فرزند رسول خدا ص در کربلا و....

 

 


قرآن (البته بهتر است گفته شود مصحف) فقط یکی از ادله 4 گانه تشریع است . قبلا هم گفتم که خطوط قرمز اسلام نسبت به یهود کمتر است اما این به معنی حذف احکام الهی نیست ، رجم یا سنگسار یکی از مجازاتهای بازدارنده دین اسلام ویهود است که بقول امام علی ع چون عرب قتل را چیز مهمی نمی پنداشت مجازاتهای سنگینتری برای اصلاح جامعه مفسد وضع شد . در تاریخ اسلام هم موارد زیادی از تسامح و تساهل پیامبر ص ووصیش در مورد رجم آمده که میتوان گفت تنها بصورت اقرار فرد اجرا شده ورؤیت همزمان 4 نفر بصورت میل در سرمه دان در تاریخ اسلام اتفاق نیفتاده است ! که همین امر رحمت واسعه و تغافل وتسامح دین اسلام را میرساند .

آیه رجم به اتفاق متواترات سنی وشیعه در مصحف رسول الله ص وامام علی ع و ابی بن کعب وجود داشته اما بعد از جمع عثمان بنص صحیح بخاری وبروایت عمر بن الخطاب وعائشه از قلم افتاد !


عن عمر قال : إن الله بعث محمدا - صلى الله عليه وسلم - بالحق وأنزل عليه الكتاب فكان فيما أنزل عليه آية الرجم ، فقرأناها ووعيناها ورجم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ورجمنا بعده ، فأخشى إن طال بالناس زمان أن يقول قائل : لا نجد آية الرجم فى كتاب الله فيضلوا بترك فريضة قد أنزلها الله ، فالرجم فى كتاب الله حق على من زنى إذا أحصن من الرجال والنساء إذا قامت البينة أو الحبل أو الاعتراف ، ألا وإنا قد كنا نقرأ لا ترغبوا عن آبائكم فإنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم (أحمد ، والعدنى ، والدارمى ، والبخارى ، ومسلم ، وأبو داود ، والترمذى ، والنسائى ، وابن ماجه ، وابن الجارود ، وأبو عوانة ، وابن حبان


عن زر قال قال لي أبي بن كعب كائن تقرأ سورة الأحزاب أو كائن تعدها قال قلت ثلاثا وسبعين آية قال قط لقد رأيتها وإنها لتعادل سورة البقرة ولقد قرأنا فيها والشيخ والشيخة اذا زنيا فارجموهما البته، فانهما قضيا الشهوة جزاء بما كسبا نكالا من الله والله عزيز حكيم
الراوي: أبي بن كعب المحدث: الألباني – المصدر: السلسلة الصحيحة – الصفحة أو الرقم: 6/975
خلاصة حكم المحدث: إسناده صحيح





در مورد نماز جمعه هم اختلاف در قرائت آیه بروایت ابی بن کعب : فاسعوا الی ذکر الله : با قرائت عمر بن خطاب : فامضوا الی ذکر الله : و سنت عصر غیبت مورد اختلاف است .

 


نقلت هذا الخبر من أمالي أبي جعفر محمد بن حبيب رحمه الله . ونقلت منه أيضا ما رواه عن ابن عباس قال تبرم عمر بالخلافة في آخر أيامه وخاف العجز وضجر من سياسة الرعية فكان لا يزال يدعو الله بأن يتوفاه فقال لكعب الأحبار يوما وأنا عنده إني قد أحببت أن أعهد إلى من يقوم بهذا الأمر وأظن وفاتي قد دنت فما تقول في علي أشر علي في رأيك وأذكرني ما تجدونه عندكم فإنكم تزعمون أن أمرنا هذا مسطور في كتبكم فقال أما من طريق الرأي فإنه لا يصلح إنه رجل متين الدين لا يغضي على عورة ولا يحلم عن زلة ولا يعمل باجتهاد رأيه وليس هذا من سياسة الرعية في شي ء وأما ما نجده في كتبنا فنجده لا يلي الأمر ولا ولده وإن وليه كان هرج شديد قال كيف ذاك قال لأنه أراق الدماء فحرمه الله الملك إن داود لما أراد أن يبني حيطان بيت المقدس أوحى الله إليه إنك لا تبنيه لأنك أرقت الدماء وإنما يبنيه سليمان فقال عمر أ ليس بحق أراقها قال كعب وداود بحق أراقها يا أمير المؤمنين قال فإلى من يفضي الأمر تجدونه عندكم قال نجده ينتقل بعد صاحب الشريعة والاثنين من أصحابه إلى أعدائه الذين حاربهم وحاربوه وحاربهم على الدين فاسترجع عمر مرارا وقال أ تستمع يا ابن عباس أما والله لقد سمعت من رسول الله ما يشابه هذا

سمعته يقول ليصعدن بنو أمية على منبري ولقد أريتهم في منامي ينزون عليه نزو القردة وفيهم أنزل وَ ما جَعَلْنَا اَلرُّؤْيَا اَلَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ اَلشَّجَرَةَ اَلْمَلْعُونَةَ فِي اَلْقُرْآنِ

و قد روى الزبير بن بكار في الموفقيات ما يناسب هذا عن المغيرة بن شعبة قال قال لي عمر يوما يا مغيرة هل أبصرت بهذه عينك العوراء منذ أصيبت قلت لا قال أما والله ليعورن بنو أمية الإسلام كما أعورت عينك هذه ثم ليعمينه حتى لا يدري أين يذهب ولا أين يجي ء قلت ثم ما ذا يا أمير المؤمنين قال ثم يبعث الله تعالى بعد مائة وأربعين أو بعد مائة وثلاثين وفدا كوفد الملوك طيبة ريحهم يعيدون إلى الإسلام بصره وشتاته قلت من هم يا أمير المؤمنين قال حجازي وعراقي وقليلا ما كان وقليلا ما دام . وروى أبو بكر الأنباري في أماليه أن عليا ع جلس إلى عمر في المسجد وعنده ناس فلما قام عرض واحد بذكره ونسبه إلى التيه والعجب فقال عمر حق لمثله أن يتيه والله لو لا سيفه لما قام عمود الإسلام وهو بعد أقضى الأمة وذو سابقتها وذو شرفها فقال له ذلك القائل فما منعكم يا أمير المؤمنين عنه قال كرهناه على حداثة السن وحبه بني عبد المطلب ??!!!!! أره تو كه راست ميگی ؟؟!!!!

الكتاب :شرح نهج البلاغة

المؤلف :أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني

کعب الاحبار، اعتماد عمر را به قدری جلب کرده بود که خلیفه در مسائل سیاسی نیز نظر او را جویا می‏شد.از اینرو روزی به وی گفت:آیا صلاح می‏دانی علی را برای خلافت بعد از خود تعیین کنم؟ کعب گفت:چون علی سخت پای بند دین و اجرای احکام آن است و از انحراف افراد چشم‏پوشی نمی‏کند، برای خلافت مناسب نیست !!!


اینهم شاهد دیگری در دست داشتن یهود در سقیفه .


چرا زید بن ثابت یهودی در سقیفه فریاد میزد با صاحبتان ابوبکر بیعت کنید ؟

مبناي حكم داعش بر سوختن انسانها



https://sites.google.com/site/hojjah...edirects=0&d=1

ببینید دروغ چه به سر انسان وانسانیت میدهد ؟

یک دروغی را بعضی از اصحاب رسول خدا ص مانند انس بن مالک وابوهریره و ....آوردند که رسول خدا ص عرنیین کشت وکور کرد و دست وپا قطع کرد وسوزاند و این خبر امروز مبنای جنایات داعش شده است :

وأخرج عبد الرزاق والبخاري ومسلم وأبو داود والترمذي والنسائي وابن ماجة وابن جرير وابن المنذر والنحاس في ناسخه والبيهقي في الدلائل عن أنس« أن نفراً من عكل قدموا على رسول الله صلى الله عليه وسلم فأسلموا وآمنوا ، فأمرهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يأتوا إبل الصدقة فيشربوا من أبوالها ، فقتلوا راعيها واستاقوها ، فبعث النبي صلى الله عليه وسلم في طلبهم ، فأتى بهم فقطع أيديهم وأرجلهم وسمل أعينهم ، ولم يحسمهم وتركهم حتى ماتوا ، فأنزل الله { إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله . . . } الآية » .


و حکم داعش که در این کاغذ نوشته بر گرفته از سخن ابن حجر در شرح بر صحیح بخاریست :
وقد أخرجه سعيد بن منصور عن بن عيينة عن بن أبي نجيح أن هبار بن الأسود أصاب زينب بنت رسول الله صلى الله عليه و سلم بشيء وهي في خدرها فاسقطت فبعث رسول الله صلى الله عليه و سلم سرية فقال أن وجدتموه فاجعلوه بين حزمتي حطب ثم أشعلوا فيه النار ثم قال إني لأستحي من الله لا ينبغي لأحد أن يعذب بعذاب الله الحديث فكأن افراد هبار بالذكر لكونه كان الأصل في ذلك والآخر كان تبعا له وسمي بن السكن في روايته من طريق بن إسحاق الرجل الآخر نافع بن عبد قيس وبه جزم بن هشام في زوائد السيرة عليه وحكى السهيلي عن مسند البزار أنه خالد بن عبد قيس فلعله تصحف عليه وإنما هو نافع كذلك هو في النسخ المعتمدة من مسند البزار وكذلك أورده بن بشكوال من مسند البزار وأخرجه محمد بن عثمان بن أبي شيبة في تاريخه من طريق بن لهيعة كذلك قلت وقد أسلم هبار هذا ففي رواية بن أبي نجيح المذكورة فلم تصبه السرية وأصابه الإسلام فهاجر فذكر قصة إسلامه وله حديث عند الطبراني وآخر عند بن منده وذكر البخاري في تاريخه لسليمان بن يسار عنه رواية في قصة جرت له مع عمر في الحج وعاش هبار هذا إلى خلافة معاوية وهو بفتح الهاء وتشديد الموحدة ولم أقف لرفيقه على ذكر في الصحابة فلعله مات قبل أن يسلم قوله ثم قال رسول الله صلى الله عليه و سلم حين أردنا الخروج في رواية بن إسحاق حتى إذا كان من الغد وفي رواية عمرو بن الحارث فأتيناه نودعه حين أردنا الخروج وفي رواية بن لهيعة فلما ودعنا وفي رواية حمزة الأسلمي فوليت فناداني فرجعت قوله وإن النار لا يعذب بها الا الله هو خبر بمعنى النهي ووقع في رواية بن لهيعة وأنه لا ينبغي وفي رواية بن إسحاق ثم رأيت أنه لا ينبغي أن يعذب بالنار الا الله وروى أبو داود من حديث بن مسعود رفعه أنه لا ينبغي أن يعذب بالنار الا رب النار وفي الحديث قصة واختلف السلف في التحريق فكره ذلك عمر وبن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا وأجازه علي وخالد بن الوليد وغيرهما وسيأتي ما يتعلق بالقصاص قريبا وقال المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة وقد سمل النبي صلى الله عليه و سلم أعين العرنيين بالحديد المحمى وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار بحضرة الصحابة وحرق خالد بن الوليد بالنار ناسا من أهل الردة وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها ( يعني خانه را با اهلش أتش زدن و ....) قاله الثوري والأوزاعي وقال بن المنير وغيره لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة كما تقدم وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر وقصة الحصون والمراكب مقيدة بالضرورةالى ذلك إذا تعين طريقا للظفر بالعدو ومنهم من قيده بأن لا يكون معهم نساء ولا صبيان كما تقدم وأما حديث الباب فظاهر النهي فيه التحريم وهو نسخ لأمره المتقدم سواء كان بوحي إليه أو باجتهاد منه وهو محمول على من قصد إلى ذلك في شخص بعينه وقد اختلف في مذهب مالك في أصل المسألة وفي التدخين وفي القصاص بالنار وفي الحديث جواز الحكم بالشيء اجتهادا ثم الرجوع عنه واستحباب ذكر الدليل عند الحكم لرفع الالباس والاستنابة في الحدود ونحوها وأن طول الزمان لا يرفع العقوبة عمن يستحقها وفيه كراهة قتل

مثل البرغوث بالنار وفيه نسخ السنة بالسنة وهو اتفاق وفيه مشروعية توديع المسافر لأكابر أهل بلده وتوديع أصحابه له أيضا وفيه جواز نسخ الحكم قبل العمل به أو قبل التمكن من العمل به وهو اتفاق الا عن بعض المعتزلة فيما حكاه أبو بكر بن العربي وهذه المسألة غير المسألة المشهورة في الأصول في وجوب العمل بالناسخ قبل العلم به وقد تقدم شيء من ذلك في أوائل الصلاة في الكلام على حديث الإسراء وقد اتفقوا على أنهم أن تمكنوا من العلم به ثبت حكمة في حقهم اتفاقا فإن لم يتمكنوا فالجمهور أنه لا يثبت وقيل يثبت في الذمة كما لو كان نائما ولكنه معذور

فتح الباري شرح صحيح البخاري

و بروایت بخاری پيامبر چشمان ایشان را با میخ های گداخته کور نمودند !!! همچنین خالدبن ولید لعین هم شعیان علی ع را سوخت (ماجرای مالک بن نویره و ...)

و في صحيح البخاري [ من طريق أيوب عن أبي قلابة عن أنس أنه قال : قدم رهط من عكل فأسلموا و اجتووا المدينة فأتوا رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكروا ذلك له فقال : الحقوا بالإبل و اشربوا من أبوالها و ألبانها فذهبوا و كانوا فيها ما شاء الله فقتلوا الراعي و استاقوا الإبل فجاء الصريخ إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم فلم ترتفع الشمس حتى أتى بهم فأمر بمسامير فأحميت فكواهم بها و قطع أيديهم و أرجلهم و ألقاهم في الحرة يستسقون فلا يسقون حتى ماتوا و لم يحمهم ]

و في رواية عن أنس قال : فلقد رأيت أحدهم يكدم الأرض بفيه من العطش

قال أبو قلابة : فهؤلاء قتلوا و سرقوا و كفروا بعد إيمانهم و حاربوا الله و رسوله صلى الله عليه و سلم .سیره ابن کثیر

قال المنذري: وأخرجه البخاري، ومسلم والنسائي ….میخ داغ برای بند آمدن خون !!!!


امام سجاد ع وامام باقر ع صراحتا این خبر انس بن مالک را دروغ و تهمت به رسول خدا ص میدانند :


أخبرنا إبراهيم بن أبي يحيى عن جعفر عن أبيه [ عن علي بن الحسين قال لا والله ما سمل رسول الله صلى الله عليه و سلم عينا ولا زاد أهل اللقاح على قطع أيديهم وأرجلهم ]

الأم

محمد بن إدريس الشافعي أبو عبد الله

سنة الولادة 150/ سنة الوفاة 204


. 2 - عن ابي عبد الله (عليه السلام) قال: " قدم على رسول الله (صلى الله عليه
وآله) قوم من بني ضبة مرضى، فقال لهم رسول الله (صلى الله عليه وآله): اقيموا عندي،

وقد
ورد عن ابي جعفر (عليه السلام): أن انس كذب على النبي(صلى الله عليه وآله) ولعله
اشارة الى هذه القصة، أو انها كذبة اخرى من انس.

یعنی انس برسول خدا دروغ بسته است !

وعن ابن بلال: " ان رسول الله (صلى الله عليه وآله)... لم يسمل عينا قط ولم يزد

على قطع اليد والرجل.

الكتاب : النفي والتغريب

الشيخ نجم الدين الطبسي



حتی خبر معارض از خود اهل سنت که رسول خدا ص کور نکرد و دست وپایی قطع ننمود ..:

17831 - أخبرنا أبو زكريا وأبو بكر قالا ثنا أبو العباس أنبأ الربيع أنبأ الشافعي أنبأ إبراهيم بن أبي يحيى عن جعفر عن أبيه عن علي بن الحسين عليهما السلام قال : لا والله ما سمل رسول الله صلى الله عليه و سلم عينا ولا زاد أهل اللقاح على قطع أيديهم وأرجلهم قال الشيخ رحمه الله حديث أنس حديث ثابت صحيح ومعه رواية بن عمر وفيهما جميعا أنه سمل أعينهم فلا معنى لإنكار من أنكر والأحسن حمله على النسخ


الكتاب :سنن البيهقي الكبرى
المؤلف :أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو بكر البيهقي

اين بيهقي هم قول انس را بر قول امام ع ترجیح داده !!!!!

نتیجه انقلاب سقیفه وتحریف اسلام نبوی علوی = اسلام عمری اموی که زائیده یهود خشن وبیرحم بود .



اما در فقه شیعه برای مجازات غلاتی مانند ابن سبأ حضرت ایشان را بادود خفه نمودند ویا مجازات در لواط و لاطیء و مساحقه و مساحقه گر:



امام ايشان را با دود خفه نمودند :

عن محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن ابن محبوب ، عن صالح بن سهل ، عن كردين (1) ، عن رجل ، عن أبي عبدالله وأبي جعفر ( عليهما السلام ) ، أن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) لما فرغ من أهل البصرة أتاه سبعون رجلا من الزط (2) ، فسلموا عليه وكلموه بلسانهم ، فرد عليهم بلسانهم ، ثم قال : إني لست كما قلتم ، أنا عبدالله مخلوق ، فأبوا عليه ، وقالوا : أنت هو ، فقال : لئن لم تنتهوا وترجعوا عما قلتم في ، وتتوبوا إلى الله لأقتلنكم ، فأبوا أن يرجعوا ويتوبوا ، فأمر أن تحفر لهم آبار ، فحفرت ، ثم خرق بعضها إلى بعض ، ثم قذفهم فيها ، ثم خمر رؤوسها ، ثم الهبت النار في بئر منها ليس فيه أحد منهم ، فيدخل عليهم الدخان فيها فماتوا .
ورواه الصدوق مرسلا .وسائل الشیعه

همچنین :

....قالوا: وإن فعلت، فوكل بهم شرطة الخميس وخرج بهم إلى الظهر، ظهر الكوفة، وأمر أن يحفر حفيرتين، وحفر احداهما إلى جنب الاخرى، ثم خرق فيما بينهما كوة ضخمة شبه الخوخة فقال لهم إني واضعكم في أحد هذين القليبين واوقد في الآخر النار فأقتلكم بالدخان، قالوا: وإن فعلت، فانما تقضي هذه الحيوة الدنيا،...

حضرت امیر در مسجد نشسته بود که قومی را خدمت ایشان آوردند که در ماه رمضان روزه می‌خوردند، حضرت به آنها فرمودند شما روز‌ه‌تان را خوردید؟ آنها گفتند بله حضرت فرمود آیا شما یهودید، نصرانی‌ هستید؟ آنها گفتند نه، حضرت فرمود شما چه دینی مخالف اسلام دارید که روزه ماه رمضان را می‌خورید؟ آنها گفتند ما مسلمان هستیم. حضرت فرمود پس شما مسافر بودید؟ آنها گفتند نه، حضرت فرمودند پس دلیل اینکه شما روزه‌تان را می‌خوردید چه بود؟ آنها گفتند که هیچ دلیلی برای این کار نداشتیم. حضرت تبسمی کردند و فرمودند آیا شهادت به توحید خداوند و نبوت حضرت رسول می‌دهید؟ آنها گفتند ما خدا را قبول داریم و به او اقرار می‌کنیم اما حضرت رسول را قبول نداریم او یک اعرابی بود که برای خودش دعا می‌کرد. حضرت فرمودند باید به رسالت حضرت رسول هم اقرار کنید و گرنه کشته می‌شوید آنها گفتند بکشید. سپس حضرت این افراد را به ارتش خمسیه که قسمتی از ارتش اسلام بود سپرد و آنها اینان را به بیابان کوفه بردند. حضرت به ارتش دستور داد که دو حفره حفر کنند و این دو را با یک پنجره کوچک به هم بچسپانند و به این قوم فرمودند که من شما را در یکی از این گودی‌ها قرار می‌دهم و در دیگری آتش روشن می‌کنم تا دود آتش به این حفره کناری برود و شما به واسطه دودش از بین بروید و من شما را با دود می‌خواهم بکشم و آنها گفتند که بکشید. تو در این دنیا مسلطی در آن دنیا که مسلط نیستی. بالاخره آنها انقدر در این کفر خود سماجت می‌کردند که کشته شدند. در این میان حضرت نیز بارها و بارها از ایشان نظرشان را می‌پرسد و آنها باز هم سماجت می‌کنند تا اینکه همه آنها به واسطه دود کشته می‌شوند. بعد یکی از یهودیان به این کار حضرت ایراد وارد می‌کند که این چه نحوه کشتن است که حضرت می‌فرماید که خود حضرت موسی نیز همین کار را کرده است و حضرت یهودی را به این مطلب قسم می‌دهد که در فلان جا و فلان مکان حضرت موسی این کار را کرده است و آن یهودی تا جریان را اینطور می‌بیند مسلمان می‌شود و شهادتین را می‌گوید .

هدف ما تشخیص همین قرائت صحیح و منطقی از دین انسانی اسلام است ، قرائت نبوی علوی از دین یا قرائت یهودی عمری اموی از دین .

مورخین ونسب شناسان نوشته اند که بنی امیه یعنی همین عثمان ومعاویه و مروان (پسر عموی عثمان) و پسرانش عبدالملک وعبدالعزیز که به امویان شهرت داشتند از نسل امیه که یک برده رومی بود ، بودند واین یعنی بنی امیه اصلا عرب نبودند بلکه یهودی بودند وبا حمایت شیخین (پدر ابوبکر استاد یهود بود وخود عمر هم بنص اخبار اهل سنت تابع شریعت یهود ومحبوب وصاحب یهودیان و عاشق تورات بود) از ابوسفیان و پسرانش یزید ومعاویه ، بخوبی توانستند خشونت یهود را در قرائت جدیدشان از اسلام وقران با زور وخفقان بر مسلمین تحمیل کنند . (انقلبتم علی اعقابکم )

حتی عثمان در تالیف قران از زیدبن ثابت یهودی که در سقیفه از ابوبکر حمایت کرد ، استفاده نمود که با شورش ابن مسعود ومصریان سرانجام وی را بجرم تغییر وتبدیل در قران کشتند (بنص روایات اهل سنت در تاردیخ دمشق وتاریخ مدینه والامامه والسیاسه و ....) حتی به او لقب یهودی داده بوده ونعثل میگفتند ومهمتر اینکه حتی اجازه دفن عثمان را در قبرستان مسلمین ندادند اما سرانجام با روی کار آمدن دولت یهودی امویان ، قبرستان را آنقدر گسترش دادند تا قبر عثمان را شامل شود !

نمونه هایی از رفتار خشونت آمیز امویان که منجر به تنفر ملل جهان از اسلام گردید :

ولید‌بن عبدالملك در سال 91 عازم حج شد تا مسجدالحرام و مسجدالنبی و اصلاحاتی را كه در آنها شده بود، بررسی کند. درمدینه عمر بن عبدالعزیز از او استقبال کرد (دینوری، ص 328؛ یعقوبی،ج 2، ص 284؛ طبری، ج 6، ص 465ـ466). ولید به مردم مدینه عطا داد و میان آنان بردگان عجمی بسیار و ظروف زرین و سیمین و اموالی تقسیم كرد (رجوع کنید به یعقوبی، ج2، ص285؛ طبری، ج6، ص466)، اما در نماز جمعه ــ برخلاف سنّت ــ نشسته خطبه خواند و آنان را با سخنانش تهدید کرد و هنگامی كه وارد مكه شد، خطبه‌ای بدون حمد و ثنای پروردگار ایراد نمود (خطبۀ بَتراء) و در آن خطبه نیز بیم داد و تهدید کرد(یعقوبی، همانجا).

کدام اسلام ؟!

حتی خود همین اهل سنت روایت کرده اند که رسول خدا ص حتی در جنگ فرمود مثله نکنید ونسوزانید وبه زنها و اطفال آسیب نرسانید و.... مردانه بجنگید ....حتی در وسائل الشیعه رسول خدا ص از سوختن حیوانات هم نهی نموده اند !

نمونه روشنش همین سوزاندن خلبان اردنی بر چه دین ومذهبی ؟ بله یهودیان در تورات بسیار سخن از قتل وسوختن ونابودی ویرانگر شهر و دشمنان آورده اند ....

اما در اسلام همانطور که دیدیم قرائت یهودی اموی ، چنین است اما قرائت علوی که امام سجاد ع وامام باقرع بصراحت این داستان کور کردن با میل گداخته وقطع دست وپای عرنیین را از اکاذیب اصحاب رسول خدا ص میدانند .

حتی در بعضی روایات آمده که رسول خدا ص اراده کردند مقابله به مثل کنند یعنی با میله داغ چشمشان را کور کنند ، چون عرنیین رفتاری وحشیانه با مسلمین داشتند اما جبرئیل از اینکار نهیشان نمود . تفصیل روایات در مورد خشم وشهوت رسول خدا ص در لینک رسول آورده ام .

ابن جرير وابن كثير وقرطبی آورده اند که انس گفت که رسول خدا عرنیین را بعد از کشتن فجيع ومثله سوزاند :

قال: فركب رسول الله صلى الله عليه وسلم على أثرهم، فلم يزالوا يطلبونهم حتى أدخلوهم مأمنَهم، فرجع صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد أسروا منهم، فأتوا بهم النبي صلى الله عليه وسلم، فأنزل الله:"إنما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله" الآية. قال: فكان نفيُهم: أن نفوهم حتى أدخلوهم مأمنَهم وأرضهم، ونفوهم من أرض المسلمين. وقتل نبي الله منهم، وصلب وقَطَع، وَسَمل الأعين. قال: فما مثَّل رسول الله صلى الله عليه وسلم قبلُ ولا بعدُ. قال: ونهَى عن المُثْلة، وقال: لا تمثِّلوا بشيء. قال: فكان أنس بن مالك يقول ذلك، غير أنه قال: أحرقهم بالنار بعد ما قتلهم.

البته محققين ميدانند که این دروغ را انس برای تبرئه ابوبکر که دو نفر را سوزانده بود جعل کرد .

ويا توجيه احراق خالد بن وليد مردم ....

فقد روى الصدوق رحمه الله في علل الشرائع:2/541 ، عن الإمام الباقر عليه السلام أنه قال: ( إن أول ما استحل الأمراء العذاب لكذبة كذبها أنس بن مالك على رسول الله صلى الله عليه وآله أنه سمَّر يد رجل إلى الحائط ، ومن ثم استحل الأمراء العذاب !!).انتهى.وهذا يضع يدنا على سبب حرصهم في صحاحهم على نسبة التعذيب والمُثْلة الى النبي صلى الله عليه وآله !!

فی كتاب الأم للشافعي إنكار الإمام زين العابدين عليه السلام لزعمهم أن رسول الله صلى الله عليه وآله سَمَل عينَ أحد ! ورواه الشافعي أيضاً في مسنده ص315: (أخبرنا إبراهيم بن أبي يحيى ، عن جعفر ، عن أبيه ، عن على بن الحسين قال: لا والله ما سَمَل رسول الله (ص)عيناً ، ولا زاد أهل اللقاح على قطع أيديهم وأرجلهم ). انتهى.

البته این انس سابقه دروغهایش زیاد است مثلا عدم شهادت بر حدیث غدیر در رحبه واثر نفرین امام علی ع در وی وبرص .

همچنین در قضییه طیر مشوی که عمدا در را بر امام علی ع باز نمیکرد تا یکی از اقوامش وارد شود ‍!

قال السرخسي في المبسوط:10/131:(قال: وأكره أن تؤخذ رؤوسهم فيطاف بها في الآفاق لأنه مُثْلة ، وقد نهى رسول الله(ص)عن المُثلة ولو بالكلب العقور ، ولأنه لم يبلغنا أن علياً صنع ذلك في شئ من حروبه ، وهو المتبع في الباب .

خنده دارست که عائشه هنگام معرفی رسول خدا ص میگوید خُلق پیامبر قرانی بود اما مگر در قران نیامده که اگر عقوبت نکنید و صبر کنید برایتان بهتر است :

وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّابِرينَ {النحل/126}

وسيره شيعيان علوي :

وفي نهج البلاغة:3/77: (يابني عبد المطلب لا ألفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضاً تقولون قتل أمير المؤمنين ، ألا لا تقتلن بي إلا قاتلي ، أنظروا إذا أنا متُّ من ضربته هذه فاضربوه ضربةً بضربة ، ولا يُمَثَّل بالرجل فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: إياكم والمثلة ولو بالكلب العقور). انتهى.

بنگرید اگر من بر اثر ضربت شمشیر این (ابن ملجم) از دنیا رفتم، پس او را فقط با یک ضربت در ازای یک ضربتی که به من زده است، بزنید، و اصلاً او را مثله و شکنجه نکنید چرا که من خودم از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: از مثله و قطعه قطعه کردن اعضاء دوری کنید اگرچه سگ وحشی باشد

اگر ضربت ابن ملجم کشنده نبود و زنده ماندم، قصاص جراحت به عهده خودم است و اگر کشته شدم، آماده رسيدن به لقاء الله هستم. اگر زنده ماندم و عفو كنم، اين عفو کارساز است و موجب تقرب من به خداست. پس عفو كنيد. قسم به خدا در هنگام مرگ چيزي به من وارد نمي شود که براي من خوشايند نباشد يا چيزي طلوع کند که براي من ناشناس باشد.

آیا رحمتی بالاتر ازاین سراغ دارید ؟ آخر انسانیت اینجاست ، کدام حاکم را سراغ دارید که نسبت به دشمن ترین دشمنانش چنین رفتار انسانی داشته باشد ؟! حتی خود امام هم قربانی قصاص بعد از جنایت شد

واوج عدالت اسلام علوی :

عن محمد بن بكار، عن الحسن بن محمد الفزاري، عن الحسن ابن علي النحاس، عن جعفر الرماني، عن يحيى الحماني، عن محمد بن عبيد الطيالسي، عن مختار التمار، عن أبي مطر قال: لما ضرب ابن ملجم الفاسق لعنه الله أمير المؤمنين عليه السلام قال له الحسن عليه السلام: أقتله ؟ قال: لا ولكن احبسه فإذا مت فاقتلوه فإذا مت فادفنوني في هذا الظهر في قبر أخوي هود وصالح . بحار الانوار

قال أبومخنف: فحدثني أبي، عن عبدالله بن محمد الازدي، قال: ادخل ابن ملجم لعنه الله على علي، ودخلت عليه فيمن دخل، فسمعت عليا يقول: النفس بالنفس إن أنا مت فاقتلوه كما قتلني، وإن سلمت رأيت فيه رأيي، فقال ابن ملجم - لعنه الله - والله لقد ابتعته بألف، وسممته بألف، فإن خانني فأبعده الله.

الكتاب : مقاتل الطالبيين

الله اكبر اینست شاه مردان علی !

یعنی اگر من مردم بکشیدش فعلا حبسش کنید .

قطعا اگر امام زنده میماند ابن ملجم را میبخشید چون قبلا هم گفته بود که این خوارج نادانند وفریب خورده اند : لا تقتلوا الخوارج بعدی ...

شيخ الاسلام ابن تيميه فتوا به جواز قطعه قطعه کردن کفار دارده :

ويجب أن يحال بين الرافضي وبين أولاده في حال حياتهم، لأنه لا بد أن يفسد دينهم . واجب است بین رافضی واولادش فاصله انداخت تا دینشان فاسد نشود !

التمثيل مثله کردن :

وإن مثل الكفار بالمسلمين فالمثلة حق لهم، فلهم فعلها للاستيفاء وأخذ الثأر، ولهم تركها، الصبر أفضل، وهذا حيث لا يكون في التمثيل بهم زيادة في الجهاد ولا نكال لهم عن نظيرها، فأما إن كان في

التمثيل السائغ لهم دعاء إلى الإيمان أو زجر لهم عن العدوان فإنه هنا

الكتاب: المستدرك على مجموع فتاوى شيخ الإسلام

المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني (المتوفى: 728هـ)

جمعه ورتبه وطبعه على نفقته: محمد بن عبد الرحمن بن قاسم (المتوفى: 1421هـ)

ودر رد بر شیعیان که این اعمال توحش آمیز از رسول رحمت ص را دور میدانند نوشته :

وَقَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ: فِي رَدِّهِ عَلَى الرَّافِضِيِّ يَقَعُ مِنْهَا التَّأْوِيلُ فِي الدَّمِ وَالْمَالِ وَالْعِرْضِ ثُمَّ ذَكَرَ قَتْلَ أُسَامَةَ لِلرَّجُلِ الَّذِي أَسْلَمَ بَعْدَ أَنْ عَلَاهُ بِالسَّيْفِ وَخَبَرَ الْمِقْدَادِ فَقَالَ قَدْ ثَبَتَ أَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ يَحْرُمُ قَتْلُهُمْ وَمَعَ هَذَا فَلَمْ يُضْمَنُ الْمَقْتُولُ بِقَوَدٍ وَلَا كَفَّارَةٍ وَلَا دِيَةٍ لِأَنَّ الْقَاتِلَ كَانَ مُتَأَوِّلًا، وَهَذَا قَوْلُ أَكْثَرِهِمْ كَالشَّافِعِيِّ وَأَحْمَدَ وَغَيْرِهِمْ، وَإِنْ مَثَّلَ الْكُفَّارُ بِالْمُسْلِمِينَ فَالْمُثْلَةُ حَقٌّ لَهُمْ (مثله کردن حق ایشان است ) فَلَهُمْ فِعْلُهَا لِلِاسْتِيفَاءِ وَأَخْذِ الثَّأْرِ وَلَهُمْ تَرْكُهَا، وَالصَّبْرُ أَفْضَلُ وَهَذَا حَيْثُ لَا يَكُونُ فِي التَّمْثِيلِ السَّائِغِ لَهُمْ دُعَاءٌ إلَى الْإِيمَانِ وَحِرْزٌ لَهُمْ عَنْ الْعُدْوَانِ فَإِنَّهُ هُنَا مِنْ إقَامَةِ الْحُدُودِ وَالْجِهَادِ وَلَمْ تَكُنْ الْقَضِيَّةُ فِي أُحُدٍ كَذَلِكَ، فَلِهَذَا كَانَ الصَّبْرُ أَفْضَلَ فَأَمَّا إنْ كَانَتْ الْمُثْلَةُ حَقَّ اللَّهِ تَعَالَى فَالصَّبْرُ هُنَاكَ وَاجِبٌ كَمَا يَجِبُ حَيْثُ لَا يُمْكِنُ الِانْتِصَارُ وَيَحْرُمُ الْجَزَعُ انْتَهَى.

الكتاب: الفتاوى الكبرى لابن تيمية

المؤلف: تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن عبد السلام بن عبد الله بن أبي القاسم بن محمد ابن تيمية الحراني الحنبلي الدمشقي (المتوفى: 728هـ)

ومحمدبن عبدالوهاب در کتابش نوشته :

ولما ولى طليحة هاربا، تبعه عكاشة بن محصن وثابت بن أقرم. وكان طليحة قد أعطى الله عهدا: أن لا يسأله أحد النزول إلا فعل. فلما أدبر ناداه عكاشة بن محصن يا طليحة، فعطف عليه فقتل عكاشة ثم أدركه ثابت فقتله أيضا طليحة، ثم لحق المسلمون أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا. وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا، ولا يسخنن ماء إلا وأثفيته رأس رجل (1) .

_________

(1) التحريق بالنار مسألة خلافية، قال صاحب الفتح: واختلف السلف في التحريق فكرهه عمر وابن عباس وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما مطلقا سواء كان ذلك بسبب كفر أو في حال مقاتلة أو كان قصاصا، وأجازه علي وخالد وغيرهما، وقال: المهلب ليس هذا النهي على التحريم بل على سبيل التواضع، ويدل على جواز التحريق فعل الصحابة، وقد سمل النبي صلى الله عليه وسلم أعين العرنيين بالحديد المحمى، وقد حرق أبو بكر البغاة بالنار في حضرة الصحابة، وحرق خالد بالنار ناسا من أهل الردة، وأكثر علماء المدينة يجيزون تحريق الحصون والمراكب على أهلها، قاله الثوري والأوزاعي، وقال ابن المنير وغيره: لا حجة فيما ذكر للجواز لأن قصة العرنيين كانت قصاصا أو منسوخة لما تقدم، وتجويز الصحابي معارض بمنع صحابي آخر، انتهى فتح الباري ج 6 ص 149 - 150 ط السلفية.

الكتاب: مختصر سيرة الرسول صلى الله عليه وسلم

المؤلف: محمد بن عبد الوهاب بن سليمان التميمي النجدي (المتوفى: 1206هـ)

الناشر: وزارة الشئون الإسلامية والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملكة العربية السعودية

اوج توحش خالدبن ولید که دیگ غذایش را با سوختن سر مردم می پخت وفریاد میزد که فقط با سر مقطوع بپزید :

وفي كتاب الزهري ثم لحقوا أصحاب طليحة فقتلوا وأسروا وصاح خالد لا يطبخن رجل قدرا ولا يسخنن ماء إلا على أثفيه رأس رجل

الكتاب : الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء

المؤلف / أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي

أن أبا بكر بعث خالد بن الوليد إلى بني سليم حين ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فكلم عمر أبا بكر فقال بعثت رجلا يعذب بعذاب الله انزعه.

تاريخ مدينه دمشق ج 16 ص 240.

ابوبكر خالد را به سمت قبيله بني سليم زماني كه از اسلام مرتد شده بودند اعزام كرد پس خالد آنها را كشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبكر گفت : كسي را فرستادي كه به عذاب الهي عقاب مي كند او را عزل كن .

وخرج الإمام أحمد رحمه الله وأبو داود والنسائي من حديث ابن مسعود قال كنا مع النبي صلى الله عليه و سلم فمررنا بقرية نمل قد أحرقت فغضب النبي صلى الله عليه و سلم وقال إنه لا ينبغي لبشر أن يعذب بعذاب الله عز و جل وقد حرق خالد جماعة في الردة وروي عن طائفة من الصحابة تحريق من عمل عمل قوم لوط وروي عن على أنه أشار على أبي بكر أن يقتله ثم يحرقه بالنار واستحسن ذلك إسحاق بن راهويه لئلا يكون تعذيبا بالنار

الكتاب : جامع العلوم والحكم

المؤلف : أبو الفرج عبد الرحمن بن أحمد بن رجب الحنبلي

عبد الرزاق عن معمر عن هشام بن عروة عن أبيه قال حرق خالد بن الوليد ناسا من أهل الردة فقال عمر لأبي بكر أتدع هذا الذي يعذب بعذاب الله فقال أبو بكر لا أشيم سيفا سله الله على المشركين .

اسناده صحیح مصنف عبدالرزاق

یعنی خالدبن ولید لعین ، مردمی را از اهل رده آتش زد که عمر اعتراض نمود اما ابوبکر گفت که من شمشیر خدا را غلاف نمیکنم ؟؟؟!!!!

جالبست که همین ابوبکر در اخر عمرش تاسف میخورد که چرا فجاه اسلمی را به آتش سوزانده :

فأما الثلاث التي فعلتهن ووددتُ أني تركتُهن: فوددتُ أني لم أكشف بيتَ فاطمة عن شيء، وإن كانوا أغلقوه على الحرب؛ ووددتُ أني لم أكن حَرقت الفَجَاءة السلمي، وأني قتلته سريحاً أو خلَيته نجيحا؛ ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة قد رميتُ الأمر في عُنق أحد الرجلين، فكان أحدُهما أميراً وكنتُ له وزيراً - يعني بالرجلين عمرَ بن الخطاب وأبي عُبيدة بن الجراح - وأما الثلاث التي تركتُهن ووددتُ أني فعلتُهن: فوددتُ أني يوم أتيت بالأشعث بن قيس أسيراً ضربتُ عنقه؛ فإنه يُخيل إلي أنه لا يرى شرُّا إلا أعان عليه؛ ووددتُ أني سيرت خالدَ بن الوليد إلى أهل الردة أقمت بذي القصة فإن ظفر المسلمون ظَفروا وإن انهزموا كنتُ بصدد لقاء أو مَدد؛ ووددت أني وجهت خالد بن الوليد إلى الشام ووجهتُ عمر ابن الخطاب إلى العِراق، فأكون قد بسطت يدَي كلتيهما في سبيل اللّه. وأما الثلاث التي وددتُ أني أسأل رسول اللّه صلى الله عليه وسلم عنهن: فإني وددتُ أني سألته: لمن هذا الأمر من بعده فلا يُنازعه أحد، وأني سألته هل للأنصار يا هذا الأمر نصيب فلا يُظلموا نصيبَ منه، ووددتُ أني سألته عن بنت الأخ والعَمة، فإنَ في نفسي منهما شيئاً.

الكتاب : العقد الفريد

المؤلف : ابن عبد ربه الأندلسي

اما اشکالی به شیعه میگیرند در اثر خیانت بخاری یا دروغ عکرمه است زیرا حدیث را ناقص کرده :

3017 - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ عَنْ أَيُّوبَ عَنْ عِكْرِمَةَ أَنَّ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حَرَّقَ قَوْمًا فَبَلَغَ ابْنَ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَوْ كُنْتُ أَنَا لَمْ أُحَرِّقْهُمْ لِأَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ وَلَقَتَلْتُهُمْ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَنْ بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ .بخاری

در اصل حدیث اینگونه بوده که امام علی ع بعد از اینکه غلات و ... را توبه داد اما ایشان قبول نکردند گردنشان را زد بعد اجسادشان را سوخت نه زنده زنده در آتش که منهی شارع است :

کليني مي نويسد:
الْحَسَنِ قَالَ اضْرِبْ عُنُقَه فَضَرَبَ عُنُقَه قَالَ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ يَحْمِلَه فَقَالَ مَه إِنَّه قَدْ بَقِيَ مِنْ حُدُودِه شَيْءٌ قَالَ أَيُّ شَيْءٍ بَقِيَ قَالَ ادْعُ بِحَطَبٍ قَالَ فَدَعَا عُمَرُ بِحَطَبٍ فَأَمَرَ بِه أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَأُحْرِقَ بِه.


الكافي الشيخ الكليني - ج 7 ص 199 ح 6 ،وسائل الشيعة ( آل البيت ) - الحر العاملي - ج 28 ص 158.


حتي علماي اهل سنت نيز به اين امر اشاره کرده اند كه بعد از كشتنشان أتش زد جسدشان را :


قال أبو عمر روي من وجوه أن عليا إنما حرقهم بالنار بعد ضرب أعناقهم وسنذكر بعض الأخبار بذلك في آخر هذا الباب إن شاء الله
از بزرگان نقل شده است که علي آنها را با آتش سوزاند بعد از اينکه گردن انها را زد
التمهيد ج 5 ص 305، نشر : وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية ، تحقيق : مصطفى بن أحمد العلوي ,‏محمد عبد الكبير البكري.1387

وَحَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا فَضْلُ بْنُ سَهْلٍ الْأَعْرَجُ قَالَ: حَدَّثَنَا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا خَارِجَةُ بْنُ مُصْعَبٍ , عَنْ سَلَّامِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ , عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ قَالَ: جَاءَ نَاسٌ مِنَ الشِّيعَةِ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ هُوَ؟ . قَالَ: مَنْ هُوَ؟ . قَالُوا: هُوَ , قَالَ: وَيْلَكُمْ مَنْ أَنَا؟ . قَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا؛ قَالَ: ارْجِعُوا وَتُوبُوا , فَأَبَوْا فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ ثُمَّ خَدَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ أُخْدُودًا , ثُمَّ قَالَ: يَا قَنْبَرُ ائْتِنِي بِحِزَمِ الْحَطَبِ , فَأَتَاهُ بِحِزَمٍ فَأَحْرَقَهُمْ بِالنَّارِ

الكتاب: الشريعة

المؤلف: أبو بكر محمد بن الحسين بن عبد الله الآجُرِّيُّ البغدادي (المتوفى: 360هـ)

المحقق: الدكتور عبد الله بن عمر بن سليمان الدميجي

الناشر: دار الوطن - الرياض / السعودية

1553 - نا أَبُو يَحْيَى الضَّرِيرُ مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ غَالِبٍ نا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ، نا خَارِجَةُ بْنُ مُصْعَبٍ، عَنْ سَلَّامِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ قَالَ: جَاءَ نَاسٌ مِنَ الشِّيعَةِ إِلَى عَلِيٍّ، فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْتَ هُوَ؟ قَالَ: مَنْ أَنَا؟ قَالُوا أَنْتَ هُوَ؟ قَالَ: وَيْلَكُمْ مَنْ أَنَا؟ قَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا قَالَ: ارْجِعُوا فَأَبَوْا فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمْ، ثُمَّ حَدَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ، ثُمَّ قَالَ: يَا قُنْبُرُ ائْتِنِي بِحُزَمِ الْحَطَبِ فَأَحْرَقَهُمْ بِالنَّارِ، ثُمَّ قَالَ:

[البحر الرجز]

إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُ الْأَمْرَ أَمْرًا مُنْكَرَا ... أَوْقَدْتُ نَارِي وَدَعَوْتُ قَنْبَرَا

الكتاب: معجم ابن الأعرابي

المؤلف: أبو سعيد بن الأعرابي أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري الصوفي (المتوفى: 340هـ)

تحقيق وتخريج: عبد المحسن بن إبراهيم بن أحمد الحسيني

الناشر: دار ابن الجوزي، المملكة العربية السعودية


ثانيا: در خصوص آتش زدن حضرت علي عليه السلام گفته اند حضرت آتش نزد بلکه آتش را جد ا در چاهي ريخت و مرتدين و کافر شده ها را نيز در چاهي ديگر و از چاهي که آنها بودند حفر بر چاه آتش باز کردند که آنها با دود آتش مردند


ابن حجر نيز همين را گويد:
اجتمعوا فتذاكروا الذين حرقهم علي فقال أيوب فذكر الحديث فقال عمار لم يحرقهم ولكن حفر لهم حفائر وخرق بعضها إلى بعض ثم دخن عليهم فقال عمرو
فتح الباري ج 6 ص 151


ابن عربي نيز اين را گفته است:
أيوب عن عكرمة عن ابن عباس أنه لما بلغه قال لو كنت أنا ما أحرقتهم لقول رسول الله لا تعذبوا بعذاب الله ولقتلتهم لقول النبي من ترك دينه فاقتلوه فقال عمار لم يكن حرقهم ولكنه حفر لهم حفائر وخرق بعضها إلى بعض ثم دخن عليهم حتى ماتوا فقال عمار قال الشاعر
أحكام القرآن لابن العربي ج 3 ص 515


علامه اميني نيز در اين خصوص گويد:
فما فعل أمير المؤمنين عليه السلام بعبد الله بن سبأ وأصحابه فلم يكن إحراقا ولكن حفر لهم حفائر ، وخرق بعضها إلى بعض ، ثم دخن عليهم حتى ماتوا ك
اما کار حضرت علي عليه السلام با عبد اللّه پسر سبا و ياران او كرد آدم سوزى نبود بلكه گودال‏ هائى بر ايشان كند و هر كدام را به ديگرى راه داد آن گاه گودال‏ ها را پر از دود كرد ت
الغدير - الشيخ الأميني - ج 7 ص 156

http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=6285

اما یک خبر که در رجال کشی و ابن داود آمده از محمد مبنی بر :

حدثني محمدبن قولويه القمي، قال: حدثني سعدبن عبدالله بن أبي خلف القمي، قال: حدثني بن عثمان العبدي (سنی )، عن يونس بن عبدالرحمن، عن عبدالله بن سنان، قال: حدثني أبي، عن أبي جعفر عليه السلام ان عبدالله بن سبأ كان يدعى النبوة ويزعم أن أمير المؤمنين عليه السلام هو الله (تعالى عن ذلك).

فبلغ ذلك أمير المؤمنين عليه السلام فدعاه وسأله؟ فأقر بذلك وقال نعم أنت هو، وقد كان ألقي في روعي أنك أنت الله وأني نبي.

فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: ويلك قد سخر منك الشيطان فارجع عن هذا ثكلتك أمك وتب،

فابى فحبسه واستتابه ثلاثة أيام فلم يتب، فأحرقه

نمونه خشونت دیگری از نسل یهودی سقیفه :

بخاری ومسلم اورده اند که پیامبر ص در جنگ جواز قتل کودکان وزنان را صادر کرد :

مَرَّ بيَ النَّبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بالأبْوَاءِ -أوْ بوَدَّانَ- وسُئِلَ عن أهْلِ الدَّارِ يُبَيَّتُونَ مِنَ المُشْرِكِينَ، فيُصَابُ مِن نِسَائِهِمْ وذَرَارِيِّهِمْ، قالَ: هُمْ منهمْ، وسَمِعْتُهُ يقولُ: لا حِمَى إلَّا لِلَّهِ ولِرَسولِهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ.

الراوي : الصعب بن جثامة | المحدث : البخاري | المصدر : صحيح البخاري

الصفحة أو الرقم: 3012 | خلاصة حكم المحدث : [صحيح]

التخريج : أخرجه البخاري (3012، 3013)، ومسلم (1193)

مَرَّ بيَ النبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بالأبْوَاءِ، أوْ بوَدَّانَ، وسُئِلَ عن أهْلِ الدَّارِ يُبَيَّتُونَ مِنَ المُشْرِكِينَ، فيُصَابُ مِن نِسَائِهِمْ وذَرَارِيِّهِمْ قالَ: هُمْ منهمْ، وسَمِعْتُهُ يقولُ: لا حِمَى إلَّا لِلَّهِ ولِرَسولِهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ. وعَنِ الزُّهْرِيِّ، أنَّه سَمِعَ عُبَيْدَ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا الصَّعْبُ في الذَّرَارِيِّ كانَ عَمْرٌو، يُحَدِّثُنَا عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنِ النبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، فَسَمِعْنَاهُ مِنَ الزُّهْرِيِّ قالَ: أخْبَرَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ الصَّعْبِ قالَ: هُمْ منهمْ، ولَمْ يَقُلْ كما قالَ عَمْرٌو هُمْ مِن آبَائِهِمْ.

المزيد..

الراوي : الصعب بن جثامة | المحدث : البخاري | المصدر : صحيح البخاري
الصفحة أو الرقم : 3012 | أحاديث مشابهة | خلاصة حكم المحدث : [صحيح] | شرح الحديث

1 - سُئِلَ النبيُّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ عَنِ الذَّرَارِيِّ مِنَ المُشْرِكِينَ؟ يُبَيَّتُونَ فيُصِيبُونَ مِن نِسَائِهِمْ وَذَرَارِيِّهِمْ، فَقالَ: هُمْ منهمْ.

الراوي : الصعب بن جثامة | المحدث : مسلم | المصدر : صحيح مسلم
الصفحة أو الرقم : 1745 | أحاديث مشابهة | خلاصة حكم المحدث : [صحيح] | شرح حديث مشابه

البته مشابه همین روایت از طریق روای اهل سنت یعنی حفص بن غیاث در کتب شیعه هم وارد شده است :

الكافي عن حفصِ بنِ غِياثٍ :سألتُ أبا عبدِ اللّه ِ عليه السلام عَن مَدينةٍ مِن مَدائنِ أهلِ الحَربِ : هَل يَجوز أنْ يُرْسَلَ علَيهمُ الماءُ ، و تُحْرَقَ بالنّارِ ، أو تُرمى بالمَجانيقِ حتّى يُقْتَلوا ، و فيهِمُ النِّساءُ و الصِّبْيانُ و الشَّيخُ الكبيرُ و الاُسارى مِن المسلِمينَ و التُّجّارُ ؟ فقالَ : يُفْعَلُ ذلكَ بهِم ، و لا يُمْسَكُ عنهُم لهؤلاءِ ، و لا دِيَةَ علَيهِم للمسلِمينَ و لا كَفّارَةَ .[الكافي : 5/ 28/6 .]

الكافى ـ به نقل از حفص بن غياث ـ : از امام صادق عليه السلام پْْرسيدم آيا جايز است در شهرى كه مردم آن در جنگ با مسلمانان هستند و داخل آن زن و كودك و پير مرد و اسراى مسلمان و تجّار به سر مى برند ، آب انداخت و آن را به آتش كشيد يا آن را به منجنيق بست تا كشته شوند ؟ فرمود : اين كار با آنان مى شود و به خاطر وجود چنين افرادى نبايد از آنان دست كشيد . و مسلمانان در قبال آنها نه ديه اى به گردن دارند نه كفّاره اى .

در روایت حفص بن غیاث آمده است که: از حضرت امام صادق (ع) در مورد شهری از شهرهای کفار جنگی پرسیدم: آیا می شود آب بر روی آن رها کرد؟ (مثلاً سد را شکست؟) یا آن را به آتش کشید و یا با منجنیق (مثل توپ و گلوله باران) آنها را زد، در حالی که میان آنها زنان و کودکان و سالخوردگان و اسیران مسلمان و بازرگانان می باشند. حضرت فرمود: این اقدامات انجام می شود و به خاطر اینان از این کار اجتناب نمی شود

اما با توجه به مجموع اخبار وتعارضات دیگر این خبر درست نیست و برخی از فقها در اضطرار تجویز نموده اند .

یهودی کردن اسلام بدست چه کسانی و چگونه صورت گرفت ؟!

 

اسلام نبوی علوی دین سمحه وسهله (تسامح وتساهل وتغافل) ...

اسلام عمری اموی دین عسر وحرج وخشونت وضیق .....


يريد الله بكم اليسر, (يريد الله أن يخفف عنكم) (مايريد الله ليجعل عليكم من حرج)

در اثر ورود اسرائیلیات بدین اسلام توسط یهود بتدریج سخت گیریها وخشونت وحرجی که در یهود بود وارد اسلام گشت مثلا در دین یهود اگر ترشح ادرار به بدن میشد با قیچی گوشت جای آنرا میچیدند !!!!!

ویا اگر زنی در دفاع از شویش عورت مردی دیگر را بگیرد دستش را بدون ترحم قطع مینمودند!!!!!!(تثنیه 27-11)

حتی رهبانیت و عزلت از دنیا وترک گوشتخواری وازدواج نیز شدت گرفت اما ائمه تشیع با چنین انحرافاتی مقابله نمودند و رحمت اسلام نبوی وعلوی را نمایان ساختند :

أخبرت عن مسعر بن كدام عن القاسم بن عبد الرحمن قال كان أبو الدرداء من الذين أوتو العلم وأخبرت عن معاوية بن صالح الحضرمي عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير قال قال معاويه ألا إن أبا الدرداء أحد الحكماء ألا إن عمرو بن العاص أحد الحكماء ألا إن كعب الأحبار أحد العلماء إن كان عنده لعلم كالثمار وإن كنا فيه لمفرطين

[ الطبقات الكبرى - ابن سعد ]

الكتاب : الطبقات الكبرى

 


معاويه مي گفت: آگاه باشید که کعب از علماست ودانشمند، و ما در حقش کوتاهی کردیم ! برخي ديگر هم در قرون بعد او را در زمره نخستين طبقه تابعين آورده اند که از آن جمله اللالکائي در شرح اصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة است.

 

ابن‌ حجر عَسْقَلاني‌ در «إصابَه‌» آورده‌ است‌ كه‌ معاويه‌ بود كه‌ به‌ كعب‌ الاحبار امر كرد تا در شام‌ داستان‌ قصّه‌سرائي‌ را به‌ كار اندازد !

 

چرا چون معاویه رومی  زاده که قصد نابودی اسلام ودفن نام محمد ص را داشت و بهترین شخص برای نابودی و تحریف اسلام یک یهودی بظاهر مسلمان شده بنام کعب الاحبار بود .

 

همین معاویه توسط چه کسانی بقدرت رسید وچرا ؟

 

توسط عمربن الخطاب ، که همواره از معاویه بخوبی تمجید میکرد بر خلاف امر رسول خدا ص ،  وی را تحت حمایت خویش قرار داد چرا ؟


يکي از کساني که اخبار و گفته هايي از کعب الاحبار نقل کرده ابوبکر خلال در کتاب السنه است. حکايت نقل شده جالب توجه است: کسي در اطراف عثمان شعر مي خواند و مي گفت:
ان الامير بعده عليا و في الزبير خلفا رضيا
کعب الاحبار گفت: لا و لکنه صاحب البغلة الشهباء ، يعني معاوية. به معاويه گفتند: کعب تو را به تمسخر گرفته و گويد که تو حکومت را به دست خواهي گرفت. معاويه نزد کعب آمده گفت: چگونه اين سخن را مي گويي در حالي که علي و زبير و اصحاب رسول الله (ص) هستند؟ کعب گفت: انت صاحبها. (السنة، حديث شماره 348).
ابوبکر خلال اين روايت را در بحث جامع امر الخلافة بعد رسول الله (ص) آورده و گويي بر آن بوده است تا نشان دهد در کتب آسماني هم قيد شده بوده که کار علي بن ابي طالب به جايي نخواهد رسيد و طبق گفته کعب که از کتب آسماني خبر داشته مقدر بوده يا به عبارت ديگر خداوند چنين مقدر کرده بوده که معاويه به خلافت برسد

 

آیا این سخن کعب نشان از توطئه ای قدیم وبرنامه ای حساب شده از روز سقیفه برای تحریف اسلام ویهودی نمودن اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع  ندارد ؟!

 

همچنین حافظ ابن عساکر در تاریخش آورده :

 

 

 وسمع حميد بن عبد الرحمن معاوية يحدث رهطا من قريش وهو بالمدينة فذكر كعب الأحبار فقال : إن كان لمن أصدق هؤلاء المحدثين الذين يتحدثون عن الكتاب وإن كنا مع ذلك لنبلو عليه الكذب

 عن روح بن زنباع قال : شهدت كعبا جاء إلى معاوية فقام على باب الفسطاط فناداه : يا معاوية يا معاوية يا معاوية فخرج إليه فأخذ بيده فانطلقا جميعا . فقلت : لأمر ما جاء كعب يدعو معاوية ! فاتبعت أثرهما فلما كنت قريبا منهما حيث أسمع كلامهما ولا أحب أن يرياني سمعت كعبا يقول : يا معاوية والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل : محمد أحمد صلى الله عليه و سلم أبو بكر الصديق - رحمه الله - عمر الفاروق عثمان الأمين . فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة . ثم ناداه الثانية : إن في كتاب الله المنزل ثم عاد الثالثة !

 

کعب از کجا به این یقین میدانست که ابوبکر وعمر وعثمان ومعاویه خلیفه میشوند ؟؟؟!!!!

 

جالبست ابن کثیر ورشید رضا  بعلت تعصب نتوانسته اند راه را به پایان برند و یهودی کردن اسلام توسط خلفا را فهمیده انداما ناقص گذاشته اند :

 

تأکيد خاص رشيد رضا روي اسرائيليات ، همه جا براي حمله به کعب الاحبار و وهب بن منبه است (نيز بنگريد: تفسير المنار: 1/175). رشيد رضا از فريب خوردن محدثان قديم سخن مي گويد (تفسير المنار:1/8) و گهگاه از نقل تابعين هم از او به عنوان يک نکته منفي ياد مي کند اما هيچ اشاره اي به اين که خليفه دوم و سوم تا چه اندازه نسبت به مطالب وي نظر مثبت داشته و شيفته وعظ و نصيحت وي بوده و زمينه را براي توجه ديگر صحابه و تابعين هم فراهم کرده اند ، نکرده است.
حرکت مخالفت و معارضه با کعب الاحبار در دوره جديد به رشيد رضا خاتمه نيافت. کساني مانند محمود ابوريه که کتاب عمده اش اضواء علي السنة المحمدية و در نقد حديث سني بود به شدت بر ضد اسرائيليات و کعب الاحبار موضع گرفتند و او را به تحريف احاديث و مخدوش کردن انديشه هاي اسلامي متهم کرده حرکت او را مغرضانه و از سر عناد با اسلام دانستند.

 

ابن کثیر در تفسیرش گفته :

وَقَالَ عَبْد الرَّحْمَن بْن زَيْد بْن أَسْلَمَ فِي قَوْله " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " قَالَ تَعْلِيم الْأَلْسِنَة قَالَ كَانَ لَا يَغْزُو قَوْمًا إِلَّا كَلَّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ وَقَالَ اِبْن لَهِيعَة : حَدَّثَنِي سَالِم بْن غَيْلَان عَنْ سَعِيد بْن أَبِي هِلَال أَنَّ مُعَاوِيَة بْن أَبِي سُفْيَان قَالَ لِكَعْبِ الْأَحْبَار : أَنْتَ تَقُول إِنَّ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ يَرْبِط خَيْله بِالثُّرَيَّا ؟ فَقَالَ لَهُ كَعْب إِنْ كُنْت قُلْت ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّه قَالَ " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " وَهَذَا الَّذِي أَنْكَرَهُ مُعَاوِيَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَلَى كَعْب الْأَحْبَار هُوَ الصَّوَاب وَالْحَقّ مَعَ مُعَاوِيَة فِي ذَلِكَ الْإِنْكَار فَإِنَّ مُعَاوِيَة كَانَ يَقُول عَنْ كَعْب : إِنْ كُنَّا لَنَبْلُو عَلَيْهِ الْكَذِب يَعْنِي فِيمَا يَنْقُلهُ لَا أَنَّهُ كَانَ يَتَعَمَّد نَقْل مَا لَيْسَ فِي صُحُفه وَلَكِنَّ الشَّأْن فِي صُحُفه أَنَّهَا مِنْ الْإِسْرَائِيلِيَّات الَّتِي غَالِبهَا مُبَدَّل مُصَحَّف مُحَرَّف مُخْتَلَق وَلَا حَاجَة لَنَا مَعَ خَبَر اللَّه تَعَالَى وَرَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى شَيْء مِنْهَا بِالْكُلِّيَّةِ فَإِنَّهُ دَخَلَ مِنْهَا عَلَى النَّاس شَرّ كَثِير وَفَسَاد عَرِيض....

 

یعنی غالب اخبار کعب تحریف شده و مفسده برانگیزند !

 

وَهَذِهِ الْأَقْوَال وَاَللَّه أَعْلَم كُلّهَا مَأْخُوذَة عَنْ كَعْب الْأَحْبَار فَإِنَّهُ لَمَّا أَسْلَمَ فِي الدَّوْلَة الْعُمَرِيَّة جَعَلَ يُحَدِّث عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَنْ كُتُبِهِ قَدِيمًا فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده ! وَنَقَلُوا مَا عِنْده عَنْهُ غَثّهَا وَسَمِينهَا وَلَيْسَ لِهَذِهِ الْأُمَّة وَاَللَّه أَعْلَم حَاجَة إِلَى حَرْف وَاحِد مِمَّا عِنْده وَقَدْ حَكَى الْبَغَوِيّ الْقَوْل بِأَنَّهُ إِسْحَاق عَنْ عُمَر وَعَلِيّ وَابْن مَسْعُود وَالْعَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ وَمِنْ التَّابِعِينَ عَنْ كَعْب الْأَحْبَار وَسَعِيد بْن جُبَيْر وَقَتَادَة وَمَسْرُوق عِكْرِمَة وَعَطَاء وَمُقَاتِل وَالزُّهْرِيّ وَالسُّدِّيّ قَالَ وَهُوَ إِحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَقَدْ وَرَدَ فِي ذَلِكَ حَدِيث لَوْ ثَبَتَ لَقُلْنَا بِهِ عَلَى الرَّأْس وَالْعَيْن وَلَكِنْ لَمْ يَصِحَّ سَنَدُهُ .

الكتاب : تقسير القرآن العظيم

شهرة الكتاب: تفسير ابن كثير

المؤلف : عماد الدين أبو الفداء إسماعيل بن كثير الدمشقي

قال الحافظ ابن كثير في تفسيره، فيه وفي وهب بن منبه: سامحهما الله تعالى فيما نقلاه إلى هذه الامة من أخبار بني إسرائيل من الاوابد والغرائب والعجائب، مما كان ومما لم يكن، ومما حرف وبدل ونسخ، وقد أغنانا الله بما هو أصح منه وأنفع وأوضح وأبلغ، ولله الحمد والمنة.

 

 

باین جمله دقت شود : فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده .... چرا عمر اینقدر به یهودیان و تورات علاقه دارد واجازه انتشاراسرائیلیات به کعب میدهد ؟ و چرا متقابلا یهودیان به عمر میگویند والله تو صاحب مایی ومحبوبترین فرد نزد یهود تویی وبه عمر لقب فاروق میدهند بعوض صلح در بیت المقدس ونکشتن یهود در خیبر و فتح خشن ایران ؟؟؟!!!!

 

چرا عثمان که از نسل برده رومی امیه بی اصل و نسب است یک جاسوس یهودی بنام زید بن ثابت را مامور جمع مهمترین کتاب مسلمین می گرداند ؟؟؟؟!!!!!!

 بقول ابي بن كعب وابن مسعود رض  زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با زلف هاي بافته شده مانند يهوديان دو طرف صورتشان ، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد (ذوابتين) يا در صلب يهودي بود ( فرزند ضحاك اشهلي يهودي) و.... حتي ابوهريره به وي لقب حبر امت داد !!!... 

 

....وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان !!!!

ونتیجه این یهودی شدن اسلام ، همان تحریف اسلام ناب محمدی ص و تخریب از درون و  ورود خشونت به اسلام بود که هر چند ثمراتی مانند فتوحات و غنائم وبردگان زیاد در اوائل داشت اما بتدریج موجب تنفر ملل از خشونت اسلام عمری اموی یهودی گردید و امروز هم داعش وبوکو حرام والقاعده و .... میوه همان یهودی شدن اسلامند .

 

 

نمونه هایی از سخت گیریهای بی مورد بنی اسرائیلی در اواخر عمر حضرت رسول ص در حجة الوداع هنگامیکه به تمتع تشریع کردند عده ای از همین اصحاب یهودی منش گفتند چگونه حج بگزاریم در حالیکه از فروجمان ‫#‏منی بچکد ؟؟!!!! وبا امر رسول خدا ص مخالفت آشکار نمودند ونژاد پرستی یهود هم در سقیفه  توسط زید بن ثابت یهودی که فریاد میزد با ابوبکر که صاحبتان است بیعت کنید ، عمق رذالت خود را با تمرد از امر الله و رسولش در امامت ورهبری بشریت نشان داد که باعث بدبختی و حرمان بشریت از کمال وسعادت دین ودنیا گردید :

عن جابر بن عبد الله قال : كثرت القالة من الناس (چرا ودر باره چی سخن زیاد شد ؟) فخرجنا حجاجا حتى لم يكن بيننا و بين أن نحل إلا ليالي قلائل أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له..... هذا حديث صحيح على شرط مسلم

وهمین افراطیون بعدا تمتع در حج را بر خلاف امر الله ورسولش تحریم نمودند !!!!

سخنرانی پیامبر ص و هشدار به ایشان که از من مسلمانتر نشوید و به من دستورات شرع را یاد ندهید چون من از همه شما با تقواتر وبه احکام الله داناترم !!!!!!!!!
حتی الله ورسولش هم قبلا هشدار داده بودند که : لا تقدموا بین یدی الله و رسوله : لطفا مسلمانتر از خدا و رسولش نشوید

ویا در مورد شستن پا بر خلاف صریح مصحف شریف و جمع بین صلاتین که بنص قول رسول الله ص برای تسهیل و آسانی وعدم مشقت امت بود ، همچنین نماز تراویح که بدستورعمر به جماعت شد و.....

وبعد از رسول الله ص هم خشونت اصحاب سقیفه در جنگ با مخالفین که گفتند ‫#‏مرتد شدند و سوزاندن زنده زنده ایشان بدستور ابوبکر توسط خالدبن ولید که امروز مبنای آتش زدن انسانها توسط داعش گردیده است !

البته فتوحات وغنائمی هم نصیب مسلمین کرد اما بقیمت تحریف اسلام ویهودی شدن دین وتنفر از رسول رحمت ص وقتل فجیع  فرزند رسول خدا ص در کربلا و.... در تورات نیز نژاد پرستی وقبیله گرایی شدیدی بچشم میخورد وقساوت وخشونت نسبت به غیر یهود و نجس دانستن آنها و به بندگی کشاندن غیر یهود که همگی اینها در رفتار خلفا علیه عجم بخوبی دیده کیشود مثلا در حمله به ایران و خشونت یهودی که عمر وعثمان ومعاویه در کشتن وغارت و به بردگی کشاندن ایرانیان انجام دادند .

 .

عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن سهل بن زياد، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبدالله (عليه السلام) ـ في حديث ـ قال : المحمدية السمحة(سهله) : إقام الصلاة، وإيتاء الزكاة، وصيام شهر رمضان، وحج البيت الحرام، والطاعة للإمام، وأداء حقوق المؤمن.

محمد بن علي بن الحسين قال: سئل علي (عليه السلام) أيتوضأ من فضل وضوء جماعة المسلمين أحب إليك أو يتوضأ من ركو أبيض مخمر؟
قال: لا، بل من فضل وضوء جماعة المسلمين، فإن أحب دينكم إلى الله الحنيفية السمحة السهلة.

از حضرت على سؤال شد: وضو گرفتن از باقى مانده آبى كه گروهى مسلمان از آن وضو گرفته اند نزدت محبوب تر است يا وضو گرفتن از دلو سفيد سرپوشيده؟
فرمود: خير, بلكه از باقى مانده گروهى مسلمان [محبوب تر است], زيرا محبوب ترين دين شما نزد خداوند, حنيفيه آسان و سازگار است.


محمد بن الحسن في (المجالس والاخبار) بإسناده الاتي (1) عن أبي ذر، عن النبي (صلى الله عليه وآله)، في وصيته له قال: يا أبا ذر، إن الله بعث عيسى بن مريم بالرهبانية وبعثت بالحنيفية السمحة، وحببت إلي النساء والطيب وجعلت في الصلاة قرة عيني، يا أبا ذر أيما رجل تطوع في يوم باثنتى عشرة ركعة سوى المكتوبة كان له حقا واجبا بيت في الجنة .


محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن جعفر بن محمد الاشعري، عن ابن القداح، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: جاءت امرأة عثمان بن مظعون إلى النبي (صلى الله عليه وآله)
فقالت: يا رسول الله، انّ عثمان يصوم النهار ويقوم الليل، فخرج رسول الله (صلى الله عليه وآله) مغضبا يحمل نعليه حتى جاء إلى عثمان فوجده يصلي فانصرف عثمان حين رأى رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال له: يا عثمان، لم يرسلني الله بالرهبانيّة، ولكن بعثني بالحنيفية السمحة، أصوم واصلي وألمس أهلي، فمن أحب فطرتي فليستن بسنتي، ومن سنتي النكاح.


امام صادق فرمود: همسر عثمان بن مظعون نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! عثمان, روزها روزه مى گيرد و شب ها به عبادت مشغول است. رسول اكرم با حالت غضب آلود به سوى خانه او حركت كرد. عثمان به نماز مشغول بود و با ديدن پيامبر از نماز منصرف شد. حضرت به او فرمود:
اى عثمان! خداوند مرا براى رهبانيت [زهدگرايى و ترك دنيا] نفرستاد بلكه مرا به دين مستقيم, آسان و سازگار فرستاد. من روزه مى گيرم, نماز مى خوانم و با همسرم آميزش مى كنم. هركس فطرت مرا دوست دارد, بايد به روش من عمل كند و از روش هاى من نكاح است.

(الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيوب عن الحسين بن عثمان عن سماعة بن مهران عن أبى بصير قال: قلت لأبي عبدالله إنّا نسافر فربّما بلينا بالغدير من المطر يكون إلى جانب القرية فيكون فيه العذرة و يبول فيه الصبي و تبول فيه الدابة و تروث, فقال: إن عرض في قلبك شيء فقل [فافعل] هكذا يعنى اخرج الماء بيدك ثمّ توضأ فإن الدين ليس بمضيق. فإنّ الله عزوجل يقول: سما جعل عليكم في الدين من حرجز).

به امام صادق گفتم: ما مسافرت مى كنيم و چه بسا به گودالى از آب باران, در كنار روستايى برمى خوريم كه در آن عَذَره است. بچه در آن ادرار مى كند و چارپا در آن ادرار و مدفوع مى كند. چه كنيم؟ فرمود: اگر در قلبت چيزى [شكى يا…] عارض شد, چنين كن [با دست آب را بشكاف] سپس وضو بگير, زيرا دين تنگ نيست و خداوند عزوجل مى فرمايد: (در دين بر شما سختى قرار نداده.

وتغافل وچشم پوشی :

از امام سجاد علیه السلام و هم از امام باقر علیه السلام و هم از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
صلاح حال التعایش والتعاشر ملا مکیال ثلثاه فطنة و ثلثه تغافل

مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم درپیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد.

واعلم ان رأس العقل بعد الايمان بالله عزوجل مدارأة الناس، ولا خير فيمن لا يعاشر بالمعروف من لابد من معاشرته حتى يجعل الله إلى الخلاص منه سبيلا، فإنى وجدت جميع ما يتعايش به الناس وبه يتعاشرون مل ء مكيال ثلثاه استحسان وثلثه تغافل .من لا یحضره الفقیه.

حضرت باقر می فرماید:تمام زندگی دینا و معایش عباد اگر در یک پیمانه ای ریخته شود این پیمانه یک سومش زیرکیه اگر سه قسمت کنیم دو سومش تغافله



واز طریق جماعت :

أفضل الإسلام الحنيفية السمحة(الطبرانى فى الأوسط عن ابن عباس)


إنى إنما بعثت بالحنيفية السمحة ولم أبعث بالرهبانية البدعة ألا وإن أقواما ابتدعوا الرهبانية فكتبت عليهم فما رعوها حق رعايتها ألا فكلوا اللحم وأتوا النساء وصوموا وأفطروا وصلوا وناموا فإنى بذلك أمرت (الطبرانى عن أبى أمامة)

إنى لم أبعث باليهودية ولا بالنصرانية ولكن بعثت بالحنيفية السمحة والذى نفسى بيده لغدوة أو روحة فى سبيل الله خير من الدنيا وما فيها ولمقام أحدكم فى الصف خير من صلاته ستين سنة (أحمد ، والطبرانى عن أبى أمامة)


ابو امامه نقل كرده كه همراه رسول خدا براى جنگى از جنگ ها بيرون رفتيم. فردى از افراد به غارى كه در آن مقدارى آب بود, رسيد و با خودش گفت كه در آن غار بماند و با آب و گياهانى كه در اطراف آن هست, تغذيه كند و از دنيا رو بگرداند. سپس با خود گفت كه نزد رسول خدا بروم و اين مطلب را با او در ميان بگذارم كه اگر اجازه داد, چنين كنم. وقتى كه به پيامبر گفت, حضرت فرمود:
من به يهوديت يا نصرانيت مبعوث نشدم بلكه به حنيفيّت آسان گير مبعوث شده ام.

خذوا لتعلم يهود أن فى ديننا فسحة وأنى بعثت بالحنيفية السمحة(الديلمى عن عائشة)

دعهن يا أبا بكر فإنها أيام عيد فتعلم يهود أن فى ديننا فسحة إنى أرسلت بحنيفية سمحة(أحمد عن عائشة)


يا عثمان إن الله قد أبدلنا بالرهبانية الحنيفية السمحة والتكبير على كل شرف فإن كنت منا فاصنع كما نصنع (الطبرانى عن أبى أمية الطائفى عن جده سعيد بن العاص)


عن عباد بن يعقوب الرواجنى أنبأنا عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر ابن على حدثنى أبى عن أبيه عن جده عن على قال : قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - إن الله يحب أن يؤخذ برخصه كما يحب أن يؤخذ بعزائمه إن الله بعثنى بالحنيفية السمحة دين إبراهيم ثم قرأ {ما جعل عليكم فى الدين من حرج} قال لى أبى ما حرج قلت لا أدرى قال الضيق (ابن عساكر)

(أحب الدين إلى الله الحنيفية السمحة)
هذا الحديث رواه الإمام أحمد في مسنده، والبخاري في كتابه الأدب المفرد من طريق محمد بن إسحاق ،عن داود بن الحصين ،عن عكرمة ،عن ابن عباس ،عن النبي- صلى الله عليه وسلم -.
ورواه البخاري في صحيحه معلقاً مجزوماً بصحته . قال السخاوي لروایه احمد (وسنده صحيح)).

ودر لسان العرب در معنی سمح آمده :

وفي الحديث يقول الله عز وجل أَسْمِحُوا لعبدي كإِسماحه إِلى عبادي الإِسماح لغة في السَّماحِ يقال سَمَحَ وأَسْمَحَ إِذا جاد وأَعطى عن كَرَمٍ وسَخاءٍ وقيل إِنما يقال في السَّخاء سَمَح وأَما أَسْمَح فإِنما يقال في المتابعة والانقياد ويقال أَسْمَحَتْ نَفْسُه إِذا انقادت والصحيح الأَول وسَمَح لي فلان أَي أَعطاني وسَمَح لي بذلك يَسْمَحُ سَماحة وأَسْمَح وسامَحَ وافَقَني على المطلوب أَنشد ثعلب لو كنتَ تُعْطِي حين تُسْأَلُ سامَحَتْ لك النَّفسُ واحْلَولاكَ كلُّ خَليلِ والمُسامَحة المُساهَلة وتَسامحوا تَساهَلوا وفي الحديث المشهور السَّماحُ رَباحٌ أَي المُساهلة في الأَشياء تُرْبِحُ صاحبَها وسَمَحَ وتَسَمَّحَ فَعَلَ شيئاً فَسَهَّل فيه أَنشد ثعلب ولكنْ إِذا ما جَلَّ خَطْبٌ فسامَحَتْ به النفسُ يوماً كان للكُرْه أَذْهَبا ابن الأَعرابي سَمَح له بحاجته وأَسْمَح أَي سَهَّل له وفي الحديث أَن ابن عباس سئل عن رجل شرب لبناً مَحْضاً أَيَتَوَضَّأُ ؟ قال اسْمَحْ يُسْمَحْ لك قال شمر قال الأَصمعي معناه سَهِّلْ يُسَهَّلْ لك وعليك وأَنشد فلما تنازعْنا الحديثَ وأَسْمَحتْ قال أَسْمَحتْ أَسهلت وانقادت أَبو عبيدة اسْمَحْ يُسْمَحْ لك بالقَطْع والوصل جميعاً وفي حديث عطاء اسْمَحْ يُسْمَحْ بك وقولهم الحَنِيفِيَّة السَّمْحة ليس فيها ضيق ولا شدة وما كان سَمْحاً ولقد سَمُحَ بالضم سَماحة وجاد بما لديه وأَسْمَحَتِ الدابة بعد استصعاب لانت وانقادت ويقال سَمَّحَ اللبعير بعد صُعوبته إِذا ذلَّ وأَسْمَحتْ قَرُونَتُه لذلك الأَمر إِذا أَطاعت وانقادت ويقال أَسْمَحَتْ قَرِينتُه إِذا ذلَّ واستقام وسَمَحَتِ الناقة إِذا انقادت فأَسرعت وأَسْمَحَتْ قَرُونَتُه وسامحت كذلك أَي ذلت نفسه وتابعت ويقال فلانٌ سَمِيحٌ لَمِيحٌ وسَمْحٌ لَمْحٌ والمُسامحة المُساهَلة في الطِّعان والضِّراب والعَدْو قال وسامَحْتُ طَعْناً بالوَشِيجِ المُقَوَّم وتقول العرب عليك بالحق فإِن فيه لَمَسْمَحاً أَي مُتَّسَعاً كما قالوا إِن فيه لَمَندُوحةً وقال ابن مُقْبل وإِن لأَسْتَحْيِي وفي الحَقِّ مَسْمَحٌ إِذا جاءَ باغِي العُرْفِ أَن أَتَعَذَّرا.


یعنی سمحه ضد تنگی وشدت است یعنی سهل وآسانی .

 

 

 

 

 

 

البته اهل سنت مانند یهود که اولی الامر را کسی میدانند که ولو با زور حاکم شود سپس مورد رضای خداوند قرار میگیرد ، یهودیان نیز شاهان را واسطه خداوند میدانند ! همچنانکه برخی از اصحاب یهودی رسول الله ص در فتوحات همان خشونت یهود و غارت وتجاوز را بکار گرفتند و اسلام را تحریف کردند هرچند که پیروزیهای جغرافیای زیادی هم نصیبشان شد .

 

 قبلا هم مفصل توضیح دادم که چطور عمر وزید بن ثابت یهودی وعثمان و .... در سقیفه ابوبکر را خلیفه کردند و بعد با حمایت از یهودیانی مانند معاویه وعثمان ومروان و ... اسلام رحمانی نبوی را تبدیل به اسلام خشن و طبقاتی عمری اموی نمودند ...

 

 

 


مورخین ونسب شناسان نوشته اند که بنی امیه یعنی همین عثمان ومعاویه و مروان (پسر عموی عثمان) و پسرانش عبدالملک وعبدالعزیز که به امویان شهرت داشتند از نسل امیه که یک برده رومی بود ، بودند واین یعنی بنی امیه اصلا عرب نبودند بلکه یهودی بودند وبا حمایت شیخین (پدر ابوبکر استاد یهود بود وخود عمر هم بنص اخبار اهل سنت تابع شریعت یهود ومحبوب وصاحب یهودیان و عاشق تورات بود) از ابوسفیان و پسرانش یزید ومعاویه ، بخوبی توانستند خشونت یهود را در قرائت جدیدشان از اسلام وقران با زور وخفقان بر مسلمین تحمیل کنند . (انقلبتم علی اعقابکم )

حتی عثمان در تالیف قران از زیدبن ثابت #یهودی که در سقیفه از ابوبکر حمایت کرد ، استفاده نمود که با شورش ابن مسعود ومصریان سرانجام وی را بجرم تغییر وتبدیل در قران کشتند (بنص روایات اهل سنت در تاردیخ دمشق وتاریخ مدینه والامامه والسیاسه و ....) حتی به او لقب یهودی داده بوده و #نعثل میگفتند ومهمتر اینکه حتی اجازه دفن عثمان را در قبرستان مسلمین ندادند اما سرانجام با روی کار آمدن دولت یهودی امویان ، قبرستان را آنقدر گسترش دادند تا قبر عثمان را شامل شود !

 

 

 

ونتیجه این یهودی شدن اسلام ، همان تحریف اسلام ناب محمدی ص و ورود خشونت به اسلام بود که هر چند ثمراتی مانند فتوحات و غنائم در اوائل داشت اما بتدریج موجب تنفر ملل از خشونت اسلام عمری اموی یهودی گردید و امروز هم داعش وبوکو حرام والقاعده و .... میوه همان یهودی شدن اسلامند .

 

 

 سوالات اساسي :

 

 

علت قتل عثمان انهم توسط اکابر اصحاب چه بود ؟

 

چرا عمر دستور تجرید قران محمد ص و عثمان دستور تحریق قران محمد ص را میدهد ؟

 

چرا عمر ابن مسعود را حبس میکند ؟!

 

چرا عثمان قران ابن مسعود را میسوزاند و....

 

چرا جسد عثمان را در قبرستان یهودیان دفن نمودند (حش كوكب) ؟! اما بعدها معاويه آنقدر قبرستان را گسترش داد تا آنرا در برگيرد ؟!

 

چرا ابن مسعود با عثمان درگیر میشود و فتوای قتلش را میدهد؟

 

چه کسی وبه چه علت ابن مسعود رض را کشت ؟

 

چرا ابن مسعود بعد از اطلاع از نقشه عثمانیان برای تحریق وتبدیل مصاحف برمنبر رفته وخطبه میخواند میگوید مصاحفتان را زنجیر کنید ؟

 

 

چرا عمر ابن مسعود را حبس میکند ؟! ودستور ميدهد : جردوا القرآن :‌يعني قران محمد را تجريد وپيرايش كنيد ؟!

 

 

 

چرا عمر براي تغيير دين اسلام به يهوديت ، اصحاب رسول خدا را ممنوع الحديث ميكند اما به كعب الاحبار اجازه خطبه  آزادانه وانتشار اسرائيليات را ميدهد ؟!

 

 

حجاج یوسف ثقفی عثمانی هم گفت اگر کسی قران ابن مسعود را بخواند گردنش را میزنم چرا ؟

 

چرا عاصم دو قرآن را به دوشاگردش آموخت ؟!

علت ادامه راه عثمان توسط حجاج وخلفای عباسی در برخورد با قرائت یا قرآن ابن مسعود چیست ؟

چرا معاویه اموی عثمانی میگفت فقط احادیث زمان عمر را روایت کنید ؟!

 

علت رويگرداني وتنفر اصحاب از دين اسلام در اواخر عمر رسول خدا ص چه بود ؟!


بزبان ساده تر چرا مردم از دين اسلام خسته شدند ودلشان هواي جاهليت كرد تا سقيفه را بوجود آوردند ومصائب بعدي ؟


آنچه كه از تاريخ بر مي آيد اينست كه از آنجا كه اكثريت مردم بنده دنيا هستند چون ميديدند كه يهوديان اطرافشان در رفاه و نعمت زندگي ميكنند وزندگي بهتري از مسلمين دارند ، دين محمد ص را مايه فقر وسبب افتراق جماعت قريش وبدبختي قوم عرب ميدانستند و با سقيفه به دين جاهلي ويهود منقلب شدند ، انقلبتم علي اعقابكم .


چه کسی در جنگ احد فریاد میزد که محمد (ص) کشته شد به دین اولتان برگردید ؟!



چرا قريش رسول خداص را مایه بدبختی عرب و سبب تفرق جمعشان و مایه فقرشان میدانستند آنجا که میگفتند :

وَعَابَ دِينَنَا، وَفَرَّقَ جَمَاعَتَنَا، وَسَبَّ آلِهَتَنَا،سیره ابن اسحاق وهشام و...
«يا بُنَي! اوصيک بدين الاباء و الاجداد و اياک و دين محمد فانه سبب فقرنا و لا يهولنّک قول محمد من البعث و النشور»؛ ابوسفيان كهف نفاق وشرك گفت : اي فرزندم! تو را به آئين پدران و نياکانت سفارش مي‌کنم و از دين محمد بر حذر مي‌دارم، زيرا اين دين سبب فقر و بيچارگي ما شده و سخن محمد در باره‌ي حشر و روز قيامت تو را نترساند. - محقق اردبيلي، حديقة الشيعه، ص 355.

 

 

 

 

https://sites.google.com/site/hojjah/omar1.zip

 

یا :

Download

کوروش ، یهود ، تحریف تاریخ ، خشونت ، زرتشت ، قربانی

 
کاربران محترم توجه کنید که همه این مطالب در این لینک بصورت مفصل تر وخواناتر و با فونت رنگی آمده است :


https://sites.google.com/site/hojjah/yahood.iran.zip?attredirects=0&d=1

 


چرا بعضی انسانها ذاتشان خبیث است ومثل آدم زندگی و رفتار نمیکنند ؟!
  خداوند میفرماید زمین شوره زار خارو خاشاک میرویاند ! والذی خبث لا یخرج الا نکدا (اعراف-58).... چرا یهود بیش از ملل دیگر چنین رفتار غیر انسانی دارند آیا از ارث وذاتشان است یا از محیط ؟ از کشتن رسولانشان لذت میبردند و گاهی در یک روز 70 نبی را براحتی میکشتند (یا در یک ساعت 43 نفر از پیامبران خدا را کشتند 112 نفر از مردم صالح که ار این پیامبران حمایت نمودند را نیز به قتل رسانیدند) ، بنى اسرائيل با روح الله عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنگ وستيز برخاستند و به او تهمت ناروا زدند و او را كشتند !!!!   علت این رفتار یهود چیست ؟ آیا در اثر محیط است یا ژنتیک ؟ قطعا ذات ایشان دارای چنین خلق وخویی است که فقط یک معجزه جهش ژنتیکی میتواند مهربانی و ایثار را جایگزین تکبر ونژاد پرستی ایشان کند . واز نظر محیط هم در اثر خودشیفتگی که دارند فکر میکنند که پسران خدایند ! خدای کتعال هم فرمود اگر شما برگزیده واحبای خدایید چرا عذابتان میکند وبخت النصر و.... مکرر شما بنی یهود را در اثر اعمال خودتان ، مجازات وآوراه میکنند ؟؟!!!!   حدوسط ندارند یا باید رئیس باشند که در اینصورت باز بخود هم رحم نمیکنند مانند سوختن وقربانی نمودن فرزندان خویش !   یا توسط دیگران در مواظبت ومراقبت همیشگی تا مبادا طغیان وافساد کنند .   در مصحف شریف نیز آمده که : وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4}   ما به بنى اسرائيل در كتاب (تورات ) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برترى جوئى بزرگى خواهيد نمود.     به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دو بار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنها آمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتار كردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود. طبرى در تفسير اين آيه مى گويد: فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباح ساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس مدتی درنگ نمودند (فغَبَرُوا زمانًا) سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتر از پيشين گرديد. سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبران شروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر را برانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراين بخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوا نارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا» (هر آتشى را جهت محاربه روشن ساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فساد سعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة» «آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگر خداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است !!!!   بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را در عهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است   البته نقش یهود در مظلوم نمایی و اغراق و تهمت به دیگران و تغییر وتبدیل منابع وجعل وتزویر را نباید فراموش کرد زیرا بخت النصر مالیات وحبس بر یهود وضع کرد چون یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشته بودند ،  نه قتل وغارت ایشان و هلوکاست هم که در مقایسی کوچک و در مقطعی خاص صورت گرفت (اصحاب اخدود) سوختن مسیحیان توسط یهودیان است ! که یهودیان جاعل آنرا معکوس جلوه دادند !!!!!   و در تفسير قمى در ذيل جمله (قتل اصحاب الاخدود) آمده كه : علت نزول اين آيه چنين بود، كه (ذونواس )، مردم حبشه را براى جنگ با يمن به هيجان آورد، و او آخرين پادشاه از دودمان (حمير) و از يهوديان بود، و به همين جهت همه مردم ، دين او را گرفتند و يهودى شدند، او خود را يوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت كرده بود تا در آخر شنيد كه در نجران بقايايى از مسيحيان باقى مانده اند كه بر دين عيسى و حكم انجيلند، و بزرگ دينشان عبد اللّه بن بريامن است ، اطرافيانش او را تحريك كردند كه به سوى قوم نجران لشكر بكشد و آنان را به قبول دين يهود وادار سازد، ذونواس با لشكرش ‍ حركت كرده به نجران آمد و همه مسيحى مذهبان را جمع كرده پيشنهاد كرد تا به دين يهود درآيند، مردم نپذيرفتند، با آنان مجادله كرد و باز پيشنهاد خود را تكرار و مردم را به قبول آن تحريك نمود، و تا جايى كه توانست بر اين كار حرص ورزيد، اما نپذيرفتند، حاضر شدند كشته بشوند ولى به دين يهود در نيايند، پس ذونواس براى از بين بردنشان گودالى پر از هيزم درست كرد، و آتشى عظيم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشير كشت و مثله كرد، يعنى بينى و انگشت و عورتشان و... را بريد تا جايى كه عدد كشتگان و سوختگان به بيست هزار نفر رسيد، يك نفر از آنان به نام (دوش ذو ثعلبان ) بر اسب تيزتكى سوار شد و گريخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بيابند، چون او راه رمل را پيش گرفت كه افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشكر خود برگشت و همچنان به كشتن آن مردم پرداخت و آيه شريفه (قتل اصحاب الاخدود... العزيز الحميد) مربوط به اين جريان است . پس اولین هلوکاست توسط یهود در تاریخ انجام شده است اما یهود خائن مظلوم نمایی کرده آنرا عکس و به نفع خود بهره برداری سیاسی میکنند .....   ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء و ديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.     البته در همه ملل چنین افرادی یافت میشوند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند اما در بنی اسرائیل بیشترند مانند داستان گاو بنی اسرائیل وایراد بنی اسرائیلی !   خدا مى فرمايد: «هنگامى كه موسى به قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستاده خدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند ...   سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش ! جالبست که در عهدین مکرر از فساد وطغیان یهود ومجازات آنها بوسیله بخت النصر و انتياخوس و ... سخن رفته (هرچه کنید بخود کنید ) اما باز هم عبرت نمیگیرند !!!!   اصلا سرکشی وتکبر ونژادپرستی وغارت دیگران (ربا وزنا) در خون یهود است .....       کمتر محققی ازبهره سیاست یهود در دوران مختلف تاریخ به نفع خویش ، آگاه نیست سالها قبل آثار تمدن عیلامیها را از تخت جمشید نابود کردند تا یهود (خاخامنشیان) را مایه ترقی ایران جلوه دهند :

 
آثار نابود شده توسط یهودیان در تخت جمشید ! البته الواح عیلامی باستانی بسیاری توسط یهود به دانشگاه شیکاگو برده شده که هیچ کس اجازه دسترسی به آنها را ندارد ! چرا ؟ چون همه تاریخ ایران را یهودی میخواهند ! امروز هم داعشی یهودی در حال تخریب آثار ضد یهود در عراق !   https://sites.google.com/site/hojjah/takht.jamshid1.jpg?attredirects=0&d=1   https://sites.google.com/site/hojjah/takht.jamshid2.jpg?attredirects=0&d=1   نکته مهم اینکه ما دشمن قوم وملیت خاصی نیستیم بلکه دشمن عقاید ظلم ونابرابری ونژاد پرستی هستیم حال از یهودی باشد یا از مسلمان فرقی ندارد (عنصری گری یا نژاد پرستی وطایفه گری) . اما عقیده یهود در طول تاریخ و براساس عهدین بر نژاد پرستی و تحقیر غیر یهود (سگ خطاب کردن غیر یهود در انجیل) و کشتار ونابودی غیر یهود ونجس دانستن انها (تورات سفر خروج وتثنیه)و ربا وزنا و اومانیسم بنا شده که علت دشمنی سایر ملل دنیا با یهود  عکس العمل همین رفتار زشت آنهاست .   هدف کشف حقیقت است چون هیچ مدرک مستقل معتبرتاریخی وجود ندارد ناگزیر از تجمیع شواهد وامارات هستیم .     آثار شاهان فارسی در عهدین : ١وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ عِنْدَ تَمَامِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَبِالْكِتَابَةِ أَيْضًا قَائِلاً:‏ ٢"هكَذَا قَالَ كُورَشُ مَلِكُ فَارِسَ: جَمِيعُ مَمَالِكِ الأَرْضِ دَفَعَهَا لِي الرَّبُّ إِلهُ السَّمَاءِ، وَهُوَ أَوْصَانِي أَنْ أَبْنِيَ لَهُ بَيْتًا فِي أُورُشَلِيمَ الَّتِي فِي يَهُوذَا.‏ ٣مَنْ مِنْكُمْ مِنْ كُلِّ شَعْبِهِ، لِيَكُنْ إِلهُهُ مَعَهُ، وَيَصْعَدْ إِلَى أُورُشَلِيمَ الَّتِي فِي يَهُوذَا فَيَبْنِيَ بَيْتَ الرَّبِّ إِلهِ إِسْرَائِيلَ. هُوَ الإِلهُ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ.‏ ٤وَكُلُّ مَنْ بَقِيَ فِي أَحَدِ الأَمَاكِنِ حَيْثُ هُوَ مُتَغَرِّبٌ فَلْيُنْجِدْهُ أَهْلُ مَكَانِهِ بِفِضَّةٍ وَبِذَهَبٍ وَبِأَمْتِعَةٍ وَبِبَهَائِمَ مَعَ التَّبَرُّعِ لِبَيْتِ الرَّبِّ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ".‏ ٥فَقَامَ رُؤُوسُ آبَاءِ يَهُوذَا وَبَنْيَامِينَ، وَالْكَهَنَةُ وَاللاَّوِيُّونَ، مَعَ كُلِّ مَنْ نَبَّهَ اللهُ رُوحَهُ، لِيَصْعَدُوا لِيَبْنُوا بَيْتَ الرَّبِّ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ.‏ ٦وَكُلُّ الَّذِينَ حَوْلَهُمْ أَعَانُوهُمْ بِآنِيَةِ فِضَّةٍ وَبِذَهَبٍ وَبِأَمْتِعَةٍ وَبِبَهَائِمَ وَبِتُحَفٍ، فَضْلاً عَنْ كُلِّ مَا تُبُرِّعَ بِهِ.‏ ٧وَالْمَلِكُ كُورَشُ أَخْرَجَ آنِيَةَ بَيْتِ الرَّبِّ الَّتِي أَخْرَجَهَا نَبُوخَذْنَاصَّرُ مِنْ أُورُشَلِيمَ وَجَعَلَهَا فِي بَيْتِ آلِهَتِهِ.‏ ٨أَخْرَجَهَا كُورَشُ مَلِكُ فَارِسَ عَنْ يَدِ مِثْرَدَاثَ الْخَازِنِ، وَعَدَّهَا لِشِيشْبَصَّرَ رَئِيسِ يَهُوذَا.‏ ٩وَهذَا عَدَدُهَا: ثَلاَثُونَ طَسْتًا مِنْ ذَهَبٍ، وَأَلْفُ طَسْتٍ مِنْ فِضَّةٍ، وَتِسْعَةٌ وَعِشْرُونَ سِكِّينًا،‏ ١٠وَثَلاَثُونَ قَدَحًا مِنْ ذَهَبٍ، وَأَقْدَاحُ فِضَّةٍ مِنَ الرُّتْبَةِ الثَّانِيَةِ أَرْبَعُ مِئَةٍ وَعَشَرَةٌ، وَأَلْفٌ مِنْ آنِيَةٍ أُخْرَى.‏ ١١جَمِيعُ الآنِيَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ خَمْسَةُ آلاَفٍ وَأَرْبَعُ مِئَةٍ. الْكُلُّ أَصْعَدَهُ شِيشْبَصَّرُ عِنْدَ إِصْعَادِ السَّبْيِ مِنْ بَابِلَ إِلَى أُورُشَلِيمَ.‏ عزرا   وحمایت شاهان فارس یعنی کورش = Cyrus وداریوش = Darius و احشویروش (خشایارشا) یا کمبوجیه (Cambyses)  و أَرْتَحْشَسْتَا (بردیا = Pseudo-Smerdis) یا اردشیر درازدست =Artaxerxes  از یهودیان در ساخت معبد اورشلیم و....رخنه یهود در دربارشاهان فارس و توطئه علیه ایرانیان وکشتارپوریم و.... خنده دار است که بعضی سعی در تکذیب ماجرای پوریم دارند در حالیکه شواهد وقرائن معتبر ومتعددی بر صحت این موارد تاکید میکنند :   أخبار الايام الثانى ٣٦:‏٢٢ وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ لأَجْلِ تَكْمِيلِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ، فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَكَذَا بِالْكِتَابَةِ قَائِلاً: عزرا ١:‏١ وَفِي السَّنَةِ الأُولَى لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ عِنْدَ تَمَامِ كَلاَمِ الرَّبِّ بِفَمِ إِرْمِيَا، نَبَّهَ الرَّبُّ رُوحَ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ فَأَطْلَقَ نِدَاءً فِي كُلِّ مَمْلَكَتِهِ وَبِالْكِتَابَةِ أَيْضًا قَائِلاً: عزرا ١:‏٨ أَخْرَجَهَا كُورَشُ مَلِكُ ‍فَارِسَ عَنْ يَدِ مِثْرَدَاثَ الْخَازِنِ، وَعَدَّهَا لِشِيشْبَصَّرَ رَئِيسِ يَهُوذَا. عزرا ٣:‏٧ وَأَعْطَوْا فِضَّةً لِلنَّحَّاتِينَ وَالنَّجَّارِينَ، وَمَأْكَلاً وَمَشْرَبًا وَزَيْتًا لِلصِّيدُونِيِّينَ وَالصُّورِيِّينَ لِيَأْتُوا بِخَشَبِ أَرْزٍ مِنْ لُبْنَانَ إِلَى بَحْرِ يَافَا، حَسَبَ إِذْنِ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ لَهُمْ. عزرا ٤:‏٥ وَاسْتَأْجَرُوا ضِدَّهُمْ مُشِيرِينَ لِيُبْطِلُوا مَشُورَتَهُمْ كُلَّ أَيَّامِ كُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ وَحَتَّى مُلْكِ دَارِيُوسَ مَلِكِ ‍فَارِسَ.     و چون دشمنان یهودا و بنیامین شنیدند که اسیران، هیکل یهوه خدای اسرائیل را بنامی کنند، 2آنگاه نزد زربابل و روسای آبا آمده، به ایشان گفتند که «ما همراه شما بنا خواهیم کردزیرا که ما مثل شما از زمان اسرحدون، پادشاه آشور که ما را به اینجا آورد، خدای شما رامی طلبیم و برای او قربانی میگذرانیم.» 3اما زربابل و یشوع و سایر روسای آبای اسرائیل به ایشان گفتند: «شما را با ما در بنا کردن خانه خدای ما کاری نیست، بلکه ما تنها آن رابرای یهوه، خدای اسرائیل چنانکه کورش پادشاه، سلطان فارس به ما امر فرموده است، آن رابنا خواهیم نمود.» 4آنگاه اهل زمین دستهای قوم یهودا را سست کردند و ایشان را در بنا نمودن به تنگ میآوردند، 5و به ضد ایشان مدبران اجیر ساختند که در تمام ایام کورش پادشاه فارس، تا سلطنت داریوش، پادشاه فارس قصد ایشان را باطل ساختند. 6وچون اخشورش پادشاه شد، در ابتدای سلطنتش بر ساکنان یهودا و اورشلیم شکایت نوشتند. 7ودر ایام ارتحشستا، بشلام و متردات و طبئیل وسایر رفقای ایشان به ارتحشستا پادشاه فارس نوشتند و مکتوب به خط آرامی نوشته شد ومعنیاش در زبان ارامی. 8رحوم فرمان فرما وشمشائی کاتب رساله به ضد اورشلیم، به ارتحشستا پادشاه، بدین مضمون نوشتند: 9«پس رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب وسائر رفقای ایشان از دینیان و افرستکیان وطرفلیان و افرسیان و ارکیان و بابلیان و شوشنکیان و دهائیان و عیلامیان، 10و سایر امت هایی که اسنفر عظیم و شریف ایشان را کوچانیده، در شهرسامره ساکن گردانیده است و سایر ساکنان ماورای نهر و اما بعد. 11(این است سواد مکتوبی که ایشان نزد ارتحشستا پادشاه فرستادند. بندگانت که ساکنان ماورای نهر میباشیم و امابعد. ) 12پادشاه را معلوم باد که یهودیانی که از جانب تو به نزد ما آمدند، به اورشلیم رسیدهاند وآن شهر فتنه انگیز و بد را بنا مینمایند و حصارهارا برپا میکنند و بنیادها را مرمت مینمایند. 13الان پادشاه را معلوم باد که اگر این شهر بنا شودو حصارهایش تمام گردد، جزیه و خراج و باج نخواهند داد و بالاخره به پادشاهان ضرر خواهدرسید. 14پس چونکه ما نمک خانه پادشاه رامی خوریم، ما را نشاید که ضرر پادشاه را ببینیم، لهذا فرستادیم تا پادشاه را اطلاع دهیم، 15تا درکتاب تواریخ پدرانت تفتیش کرده شود و از کتاب تواریخ دریافت نموده، بفهمی که این شهر، شهرفتنه انگیز است و ضرررساننده به پادشاهان وکشورها و در ایام قدیم در میانش فتنه میانگیختند. و از همین سبب این شهر خراب شد. 16بنابراین پادشاه را اطلاع میدهیم که اگراین شهر بنا شود و حصارهایش تمام گردد تو را به این طرف نهر نصیبی نخواهد بود.» 17پس پادشاه به رحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب و سایر رفقای ایشان که در سامره ساکن بودند و سایر ساکنان ماورای نهر، جواب فرستادکه «سلامتی و اما بعد. 18مکتوبی که نزد مافرستادید، در حضور من واضح خوانده شد. 19وفرمانی از من صادر گشت و تفحص کرده، دریافت کردند که این شهر از ایام قدیم با پادشاهان مقاومت مینموده و فتنه و فساد در آن واقع میشده است. 20و پادشاهان قوی در اورشلیم بودهاند که بر تمامی ماورای نهر سلطنت میکردند و جزیه و خراج و باج به ایشان میدادند. 21پس فرمانی صادر کنید که آن مردان را از کار باز دارند و تا حکمی از من صادر نگردد این شهر بنا نشود. 22پس باحذر باشید که در این کار کوتاهی ننمایید زیرا که چرا این فساد برای ضرر پادشاهان پیش رود؟» 23پس چون نامه ارتحشستا پادشاه به حضوررحوم و شمشایی کاتب و رفقای ایشان خوانده شد، ایشان به تعجیل نزد یهودیان به اورشلیم رفتند و ایشان را با زور و جفا از کار باز داشتند. 24آنگاه کار خانه خدا که در اورشلیم است، تعویق افتاد و تا سال دوم سلطنت داریوش، پادشاه فارس معطل ماند. 2011 Elam Ministries   Bottom of Form     دانيال ١٠:‏١ فِي السَّنَةِ الثَّالِثَةِ لِكُورَشَ مَلِكِ ‍فَارِسَ كُشِفَ أَمْرٌ لِدَانِيآلَ الَّذِي سُمِّيَ بِاسْمِ بَلْطَشَاصَّرَ. وَالأَمْرُ حَقٌّ وَالْجِهَادُ عَظِيمٌ، وَفَهِمَ الأَمْرَ وَلَهُ مَعْرِفَةُ الرُّؤْيَا.   المكابيين الأول ١:‏١ ان الاسكندر بن فيلبس المكدوني بعد خروجه من ارض كتيم و ايقاعه بداريوس ملك ‍فارس و ماداي ملك مكانه و هو اول من ملك على اليونان   1-    ارمیای نبی پیشگویی كرد كه یهودیان به‌علت نافرمانی از خدا، به‌مدت هفتاد سال به تبعید خواهند رفت و پس از آن به سرزمین خود باز خواهند گشت. این پیشگوییها در ارمیا 25: 12؛ 29: 10؛ و اشعیا 44: 28؛ 45: 1-13 یافت می‌شود. فصل اول ("سلسله سلطنتی شكل می‌گیرد") به توصیف حكومت پارس و بویژه شخصی كه خدا به‌واسطه او این پیشگوییها را تحقق می‌بخشید می‌پردازد؛ این شخص، كورش كبیر است كه یهودیان را كمك كرد تا به اورشلیم باز گردند و معبد را از نو بسازند. به تحقق این نبوت‌ها در كتاب‌مقدس در عزرا 1: 1-4 و دوم تواریخ 36: 22-23 مراجعه كنید. در ارمیا 29: 10 چنین آمده است: "و خداوند می‌گوید: چون مدت هفتاد سال بابل سپری شود، من از شما تفقد خواهم نمود و سخنان نیكو را كه برای شما گفتم انجام خواهم داد؛ به اینكه شما را به این مكان باز خواهم آورد." 2-    می‌بینیم كه خدا چقدر رحیم بود كه از طریق كورش به یهودیان مواهبی اضافی اعطا كرد زیرا او به ایشان اجازه داد كه به اسرائیل باز گردند. ایشان می‌توانستند معبد را از نو بسازند (عزرا 1: 4)، و به اورشلیم باز گردند (عزرا 1: 5) و از یهودیانی كه در بابل می‌ماندند، كمك مالی دریافت كنند (عزرا 1: 4). خودِ كورش نیز به ایشا طلا و نقره اهداء كرد. 3-    تعداد 360ر42 یهودی و خدمتكارانشان از بابل به اسرائیل باز گشتند (عزرا 2: 64).    {بقیه چی ؟ چرا برنگشتند ؟! در ایران ماندند تا توطئه کنند وپوریم بسازند !!!!!} 4-    وقتی یهودیان به اورشلیم باز گشتند، نخست قربانگاهی بنا كردند تا طبق شریعت موسی، قربانی بگذرانند. آنگاه شروع به بازسازی معبد كردند. وقتی بنیاد معبد را گذاردند، مراسمی برگزار كردند (ر.ش. عزرا 3: 1-3).     عزرا ٤:‏٥ وَاسْتَأْجَرُوا ضِدَّهُمْ مُشِيرِينَ لِيُبْطِلُوا مَشُورَتَهُمْ كُلَّ أَيَّامِ كُورَشَ مَلِكِ فَارِسَ وَحَتَّى مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٤:‏٢٤ حِينَئِذٍ تَوَقَّفَ عَمَلُ بَيْتِ اللهِ الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ، وَكَانَ مُتَوَقِّفًا إِلَى السَّنَةِ الثَّانِيَةِ مِنْ مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٥:‏٦ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَرْسَلَهَا تَتْنَايُ وَالِي عَبْرِ النَّهْرِ وَشَتَرْبُوزْنَايُ وَرُفَقَاؤُهُمَا الأَفَرْسَكِيِّينَ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ إِلَى ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. أَرْسَلُوا إِلَيْهِ رِسَالَةً وَكَانَ مَكْتُوبًا فِيهَا هكَذَا: عزرا ٥:‏٧ "لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ كُلُّ سَلاَمٍ. عزرا ٦:‏١ حِينَئِذٍ أَمَرَ ‍دَارِيُوسُ الْمَلِكُ فَفَتَّشُوا فِي بَيْتِ الأَسْفَارِ حَيْثُ كَانَتِ الْخَزَائِنُ مَوْضُوعَةً فِي بَابِلَ، عزرا ٦:‏١٢ وَاللهُ الَّذِي أَسْكَنَ اسْمَهُ هُنَاكَ يُهْلِكُ كُلَّ مَلِكٍ وَشَعْبٍ يَمُدُّ يَدَهُ لِتَغْيِيرِ أَوْ لِهَدْمِ بَيْتِ اللهِ هذَا الَّذِي فِي أُورُشَلِيمَ. أَنَا ‍دَارِيُوسُ قَدْ أَمَرْتُ فَلْيُفْعَلْ عَاجِلاً". عزرا ٦:‏١٣ حِينَئِذٍ تَتْنَايُ وَالِي عَبْرِ النَّهْرِ وَشَتَرْبُوزْنَايُ وَرُفَقَاؤُهُمَا عَمِلُوا عَاجِلاً حَسْبَمَا أَرْسَلَ ‍دَارِيُوسُ الْمَلِكُ. عزرا ٦:‏١٤ وَكَانَ شُيُوخُ الْيَهُودِ يَبْنُونَ وَيَنْجَحُونَ حَسَبَ نُبُوَّةِ حَجَّيِ النَّبِيِّ وَزَكَرِيَّا بْنِ عِدُّو. فَبَنَوْا وَأَكْمَلُوا حَسَبَ أَمْرِ إِلهِ إِسْرَائِيلَ وَأَمْرِ كُورَشَ وَ‍دَارِيُوسَ وَأَرْتَحْشَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٦:‏١٥ وَكَمِلَ هذَا الْبَيْتُ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ مِنْ شَهْرِ أَذَارَ فِي السَّنَةِ السَّادِسَةِ مِنْ مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. نحميا ١٢:‏٢٢ وَكَانَ اللاََّوِيُّونَ فِي أَيَّامِ أَلِيَاشِيبَ وَيُويَادَاعَ وَيُوحَانَانَ وَيَدُّوعَ مَكْتُوبِينَ رُؤُوسَ آبَاءٍ، وَالْكَهَنَةُ أَيْضًا فِي مُلْكِ ‍دَارِيُوسَ الْفَارِسِيِّ. دانيال ٥:‏٣١ فَأَخَذَ الْمَمْلَكَةَ ‍دَارِيُّوسُ الْمَادِيُّ وَهُوَ ابْنُ اثْنَتَيْنِ وَسِتِّينَ سَنَةً. دانيال ٦:‏١ حَسُنَ عِنْدَ ‍دَارِيُّوسَ أَنْ يُوَلِّيَ عَلَى الْمَمْلَكَةِ مِئَةً وَعِشْرِينَ مَرْزُبَانًا يَكُونُونَ عَلَى الْمَمْلَكَةِ كُلِّهَا. دانيال ٦:‏٩ لأَجْلِ ذلِكَ أَمْضَى الْمَلِكُ ‍دَارِيُوسُ الْكِتَابَةَ وَالنَّهْيَ. دانيال ٦:‏٢٥ ثُمَّ كَتَبَ الْمَلِكُ ‍دَارِيُّوسُ إِلَى كُلِّ الشُّعُوبِ وَالأُمَمِ وَالأَلْسِنَةِ السَّاكِنِينَ فِي الأَرْضِ كُلِّهَا: "لِيَكْثُرْ سَلاَمُكُمْ. دانيال ٦:‏٢٨ فَنَجَحَ دَانِيآلُ هذَا فِي مُلْكِ ‍دَارِيُّوسَ وَفِي مُلْكِ كُورَشَ الْفَارِسِيِّ. دانيال ٩:‏١ فِي السَّنَةِ الأُولَى لِ‍دَارِيُوسَ بْنِ أَحْشَوِيرُوشَ مِنْ نَسْلِ الْمَادِيِّينَ الَّذِي مُلِّكَ عَلَى مَمْلَكَةِ الْكَلْدَانِيِّينَ، دانيال ١١:‏١ "وَأَنَا فِي السَّنَةِ الأُولَى لِ‍دَارِيُوسَ الْمَادِيِّ وَقَفْتُ لأُشَدِّدَهُ وَأُقَوِّيَهُ. حجى ١:‏١ فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ، فِي الشَّهْرِ السَّادِسِ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الشَّهْرِ، كَانَتْ كَلِمَةُ الرَّبِّ عَنْ يَدِ حَجَّي النَّبِيِّ إِلَى زَرُبَّابِلَ بْنِ شَأَلْتِيئِيلَ وَالِي يَهُوذَا، وَإِلَى يَهُوشَعَ بْنِ يَهُوصَادَاقَ الْكَاهِنِ الْعَظِيمِ قَائِلاً: حجى ١:‏١٥ فِي الْيَوْمِ الرَّابعِ وَالْعِشْرِينَ مِنَ الشَّهْرِ السَّادِسِ، فِي السَّنَةِ الثَّانِيَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ. زكريا ٧:‏١ وَكَانَ فِي السَّنَةِ الرَّابِعَةِ لِ‍دَارِيُوسَ الْمَلِكِ أَنَّ كَلاَمَ الرَّبِّ صَارَ إِلَى زَكَرِيَّا فِي الرَّابعِ مِنَ الشَّهْرِ التَّاسِعِ فِي كِسْلُو.   أستير ١:‏١ وَحَدَثَ فِي أَيَّامِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ، هُوَ أَحَشْوِ‍يرُوشُ الَّذِي مَلَكَ مِنَ الْهِنْدِ إِلَى كُوشٍ عَلَى مِئَةٍ وَسَبْعٍ وَعِشْرِينَ كُورَةً، أستير ١:‏٢ أَنَّهُ فِي تِلْكَ الأَيَّامِ حِينَ جَلَسَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ عَلَى كُرْسِيِّ مُلْكِهِ الَّذِي فِي شُوشَنَ الْقَصْرِ، أستير ١:‏١٥ "حَسَبَ السُّنَّةِ، مَاذَا يُعْمَلُ بِالْمَلِكَةِ وَشْتِي لأَنَّهَا لَمْ تَعْمَلْ كَقَوْلِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ عَنْ يَدِ الْخِصْيَانِ؟" أستير ١:‏١٧ لأَنَّهُ سَوْفَ يَبْلُغُ خَبَرُ الْمَلِكَةِ إِلَى جَمِيعِ النِّسَاءِ، حَتَّى يُحْتَقَرَ أَزْوَاجُهُنَّ فِي أَعْيُنِهِنَّ عِنْدَمَا يُقَالُ: إِنَّ الْمَلِكَ أَحَشْوِ‍يرُوشَ أَمَرَ أَنْ يُؤْتَى بِوَشْتِي الْمَلِكَةِ إِلَى أَمَامِهِ فَلَمْ تَأْتِ. أستير ٢:‏١٢ وَلَمَّا بَلَغَتْ نَوْبَةُ فَتَاةٍ فَفَتَاةٍ لِلدُّخُولِ إِلَى الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ لَهَا حَسَبَ سُنَّةِ النِّسَاءِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا، لأَنَّهُ هكَذَا كَانَتْ تُكْمَلُ أَيَّامُ تَعَطُّرِهِنَّ، سِتَّةَ أَشْهُرٍ بِزَيْتِ الْمُرِّ وَسِتَّةَ أَشْهُرٍ بِالأَطْيَابِ وَأَدْهَانِ تَعَطُّرِ النِّسَاءِ. أستير ٢:‏١٦ وَأُخِذَتْ أَسْتِيرُ إِلَى الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ إِلَى بَيْتِ مُلْكِهِ فِي الشَّهْرِ الْعَاشِرِ، هُوَ شَهْرُ طِيبِيتَ، فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ لِمُلْكِهِ. أستير ٣:‏١ بَعْدَ هذِهِ الأُمُورِ عَظَّمَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ هَامَانَ بْنَ هَمَدَاثَا الأَجَاجِيَّ وَرَقَّاهُ، وَجَعَلَ كُرْسِيَّهُ فَوْقَ جَمِيعِ الرُّؤَسَاءِ الَّذِينَ مَعَهُ. أستير ٣:‏١٢ فَدُعِيَ كُتَّابُ الْمَلِكِ فِي الشَّهْرِ الأَوَّلِ، فِي الْيَوْمِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْهُ، وَكُتِبَ حَسَبَ كُلِّ مَا أَمَرَ بِهِ هَامَانُ إِلَى مَرَازِبَةِ الْمَلِكِ وَإِلَى وُلاَةِ بِلاَدٍ فَبِلاَدٍ، وَإِلَى رُؤَسَاءِ شَعْبٍ فَشَعْبٍ، كُلِّ بِلاَدٍ كَكِتَابَتِهَا، وَكُلِّ شَعْبٍ كَلِسَانِهِ، كُتِبَ بِاسْمِ الْمَلِكِ أَحَشْوِيرُوشَ وَخُتِمَ بِخَاتَمِ الْمَلِكِ. أستير ٧:‏٥ فَتَكَلمَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ وَقَالَ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ: "مَنْ هُوَ؟ وَأَيْنَ هُوَ هذَا الَّذِي يَتَجَاسَرُ بِقَلْبِهِ عَلَى أَنْ يَعْمَلَ هكَذَا؟" أستير ٨:‏١ فِي ذلِكَ الْيَوْمِ أَعْطَى الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ بَيْتَ هَامَانَ عَدُوِّ الْيَهُودِ. وَأَتَى مُرْدَخَايُ إِلَى أَمَامِ الْمَلِكِ لأَنَّ أَسْتِيرَ أَخْبَرَتْهُ بِمَا هُوَ لَهَا. أستير ٨:‏٧ فَقَالَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ لأَسْتِيرَ الْمَلِكَةِ وَمُرْدَخَايَ الْيَهُودِيِّ: "هُوَذَا قَدْ أَعْطَيْتُ بَيْتَ هَامَانَ لأَسْتِيرَ، أَمَّا هُوَ فَقَدْ صَلَبُوهُ عَلَى الْخَشَبَةِ مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ مَدَّ يَدَهُ إِلَى الْيَهُودِ. أستير ٨:‏١٠ فَكَتَبَ بِاسْمِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ وَخَتَمَ بِخَاتِمِ الْمَلِكِ، وَأَرْسَلَ رَسَائِلَ بِأَيْدِي بَرِيدِ الْخَيْلِ رُكَّابِ الْجِيَادِ وَالْبِغَالِ بَنِي الرَّمَكِِ، أستير ٩:‏٢ اجْتَمَعَ الْيَهُودُ فِي مُدُنِهِمْ فِي كُلِّ بِلاَدِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ لِيَمُدُّوا أَيْدِيَهُمْ إِلَى طَالِبِي أَذِيَّتِهِمْ، فَلَمْ يَقِفْ أَحَدٌ قُدَّامَهُمْ لأَنَّ رُعْبَهُمْ سَقَطَ عَلَى جَمِيعِ الشُّعُوبِ. أستير ٩:‏٢٠ وَكَتَبَ مُرْدَخَايُ هذِهِ الأُمُورَ وَأَرْسَلَ رَسَائِلَ إِلَى جَمِيعِ الْيَهُودِ الَّذِينَ فِي كُلِّ بُلْدَانِ الْمَلِكِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ الْقَرِيبِينَ وَالْبَعِيدِينَ، أستير ٩:‏٣٠ وَأَرْسَلَ الْكِتَابَاتِ إِلَى جَمِيعِ الْيَهُودِ، إِلَى كُوَرِ مَمْلَكَةِ أَحَشْوِ‍يرُوشَ الْمِئَةِ وَالسَّبْعِ وَالْعِشْرِينَ بِكَلاَمِ سَلاَمٍ وَأَمَانَةٍ، أستير ١٠:‏١ وَوَضَعَ الْمَلِكُ أَحَشْوِ‍يرُوشُ جِزْيَةً عَلَى الأَرْضِ وَجَزَائِرِ الْبَحْرِ.     “خداوند درباره کوروش میگوید که او شبان من است و هرچه او کند آنست که من خواسته ام” “این سخنی است از خداوند به کوروش:تو مسیح من هستی . من دست راست تو را گرفتم تا بحضور تو امتها را مغلوب کنم و کمرهای پادشاهان را بگشایم .تا درها را به روی تو باز کنم و دیگر دروازه ها به رویت بسته نشوند . من همه جا پیش روی تو خواهم بود . ناهمواریها را برویت هموار خواهم کرد.و پادشاهان را در پایت خواهم افکند . من کمر تو را زمانی بستم که مرا نشناختی و هنگامی تو را بنام خواندم که هنوز به دنیا نیامده بودی.” “منم (خداوند) که او (کوروش) را از جانب مشرق برانگیختم تا عدالت را روی زمین برقرار کند.من امتها را تسلیم وی میکنم و او را بر پادشاهان سروری می بخشم و ایشان را مثل غبار به شمشیر وی و مانند کاهی که پراکنده شود به کمال او تسلیم میکنم .” “من کوروش را به عدالت برانگیختم و تمامی راهها را در پیش رویش استوار خواهم ساخت .” “منم که شاهین خود (کوروش) را از جانب مشرق فرا خواندم و دوران عدالت را نزدیک آوردم .” “خداوند کوروش را برگزید و فرماندار جهانش کرده است .بازوی او را بر کلدانیان فرو خواهد آورد و راه او را همه جا هموار خواهد ساخت من او را برگزیدم و خواندم.” “در سال اول سلطنت کوروش پادشاه پارس کلام خدا کامل شد .خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمام سرزمینهای خود فرمانی صادر کند که (یهوه)خدای آسمانها تمام ممالک زمین را به من داده است و امر فرموده است خانه ای برای او در اورشلیم بنا کنم .”   عزرا ٤:‏٧ وَفِي أَيَّامِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا كَتَبَ بِشْلاَمُ وَمِثْرَدَاثُ وَطَبْئِيلُ وَسَائِرُ رُفَقَائِهِمْ إِلَى أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. وَكِتَابَةُ الرِّسَالَةِ مَكْتُوبَةٌ بِالأَرَامِيَّةِ وَمُتَرْجَمَةٌ بِالأَرَامِيَّةِ. عزرا ٤:‏٨ رَحُومُ صَاحِبُ الْقَضَاءِ وَشِمْشَايُ الْكَاتِبُ كَتَبَا رِسَالَةً ضِدَّ أُورُشَلِيمَ إِلَى أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ هكَذَا: عزرا ٤:‏١١ هذِهِ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَرْسَلُوهَا إِلَيْهِ، إِلَى ارتحشستا الْمَلِكِْ: "عَبِيدُكَ الْقَوْمُ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ. عزرا ٤:‏٢٣ حِينَئِذٍ لَمَّا قُرِئَتْ رِسَالَةُ أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ أَمَامَ رَحُومَ وَشِمْشَايَ الْكَاتِبِ وَرُفَقَائِهِمَا ذَهَبُوا بِسُرْعَةٍ إِلَى أُورُشَلِيمَ، إِلَى الْيَهُودِ، وَأَوْقَفُوهُمْ بِذِرَاعٍ وَقُوَّةٍ. عزرا ٦:‏١٤ وَكَانَ شُيُوخُ الْيَهُودِ يَبْنُونَ وَيَنْجَحُونَ حَسَبَ نُبُوَّةِ حَجَّيِ النَّبِيِّ وَزَكَرِيَّا بْنِ عِدُّو. فَبَنَوْا وَأَكْمَلُوا حَسَبَ أَمْرِ إِلهِ إِسْرَائِيلَ وَأَمْرِ كُورَشَ وَدَارِيُوسَ وَأَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ. عزرا ٧:‏١ وَبَعْدَ هذِهِ الأُمُورِ فِي مُلْكِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ فَارِسَ، عَزْرَا بْنُ سَرَايَا بْنِ عَزَرْيَا بْنِ حِلْقِيَّا عزرا ٧:‏٧ وَصَعِدَ مَعَهُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَالْكَهَنَةِ وَاللاَّوِيِّينَ وَالْمُغَنِّينَ وَالْبَوَّابِينَ وَالنَّثِينِيمِ إِلَى أُورُشَلِيمَ فِي السَّنَةِ السَّابِعَةِ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ. عزرا ٧:‏١١ وَهذِهِ صُورَةُ الرِّسَالَةِ الَّتِي أَعْطَاهَا الْمَلِكُ أَرْتَحْ‍شَسْتَا لِعَزْرَا الْكَاهِنِ الْكَاتِبِ، كَاتِبِ كَلاَمِ وَصَايَا الرَّبِّ وَفَرَائِضِهِ عَلَى إِسْرَائِيلَ: عزرا ٧:‏١٢ "مِنْ أَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ الْمُلُوكِ، إِلَى عَزْرَا الْكَاهِنِ كَاتِبِ شَرِيعَةِ إِلهِ السَّمَاءِ الْكَامِلِ، إِلَى آخِرِهِ. عزرا ٧:‏٢١ وَمِنِّي أَنَا أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ صَدَرَ أَمْرٌ إِلَى كُلِّ الْخَزَنَةِ الَّذِينَ فِي عَبْرِ النَّهْرِ أَنَّ كُلَّ مَا يَطْلُبُهُ مِنْكُمْ عَزْرَا الْكَاهِنُ كَاتِبُ شَرِيعَةِ إِلهِ السَّمَاءِ فَلْيُعْمَلْ بِسُرْعَةٍ، عزرا ٨:‏١ وَهؤُلاَءِ هُمْ رُؤُوسُ آبَائِهِمْ وَنِسْبَةُ الَّذِينَ صَعِدُوا مَعِي فِي مُلْكِ أَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ مِنْ بَابَِلَ: نحميا ٢:‏١ وَفِي شَهْرِ نِيسَانَ فِي السَّنَةِ الْعِشْرِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ، كَانَتْ خَمْرٌ أَمَامَهُ، فَحَمَلْتُ الْخَمْرَ وَأَعْطَيْتُ الْمَلِكَ. وَلَمْ أَكُنْ قَبْلُ مُكْمَدُا أَمَامَهُ. نحميا ٥:‏١٤ وَأَيْضًا مِنَ الْيَوْمِ الَّذِي أُوصِيتُ فِيهِ أَنْ أَكُونَ وَالِيَهُمْ فِي أَرْضِ يَهُوذَا، مِنَ السَّنَةِ الْعِشْرِينَ إِلَى السَّنَةِ الثَّانِيَةِ وَالثَّلاَثِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا الْمَلِكِ، اثْنَتَيْ عَشَرَةَ سَنَةً، لَمْ آكُلْ أَنَا وَلاَ إِخْوَتِي خُبْزَ الْوَالِي. نحميا ١٣:‏٦ وَفِي كُلِّ هذَا لَمْ أَكُنْ فِي أُورُشَلِيمَ، لأَنِّي فِي السَّنَةِ الاثْنَتَيْنِ وَالثَّلاَثِينَ لأَرْتَحْ‍شَسْتَا مَلِكِ بَابَِلَ دَخَلْتُ إِلَى الْمَلِكِ، وَبَعْدَ أَيَّامٍ اسْتَأْذَنْتُ مِنَ الْمَلِكِ   منابع یهودی و عبرانی نیز اغلب با تعصبات دینی آمیخته‌اند و در طی گذشت زمان، در متون ادبی توراتی، بسیاری از وقایع تاریخی عمداً جابجا شده‌اند؛ برای نمونه رویدادهای دوران کمبوجیه را به عهد پدرش کوروش نسبت داده‌اند.[۱۰] در فصل چهارم کتاب عزرا (۴۸۰-۴۴۰ پ. م)، نام کمبوجیه در میان شاهان هخامنشی ذکر نشده‌است. برخی از پژوهشگران عقیده دارند که «اخشورش» (۴:۶) نام دیگری برای کمبوجیه است، چرا که یوسفوس فلاویوس (۳۷-۱۰۰ م.) می‌گوید افتراهای کتاب عزرا مربوط به زمان کمبوجیه است.[۱۱] یوسفوس با پیروی از منابع غیریهودی معتقد است در کتاب عزرا به اشتباه به جای کمبوجیه، از اردشیر یکم به عنوان پادشاه پیش از داریوش نام برده شده است و حوادث زمان کمبوجیه به وی و نیز کوروش منتسب شده است. وی به نامه سامری‌ها با کمبوجیه که منجر به دستور منع ساخت بنای جدید معبد سلیمان شد می‌پردازد.[۱۲][۱۳]   مهمترین ادعای یونانیان در مورد کمبوجیه، این است که او نخستین کسی بود که با عمل خویدوده، یعنی زناشویی با نزدیکان را انجام داده است. به گفته هرودوت، وی دلباخته یکی از خواهرانش شده بود و می خواست با او زناشویی کند، ولی چون نقشه اش بر خلاف همه رسوم بود، پس ردان را فراخواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خویش - اگر او بخواهد - زناشویی کند. آنها پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود. آنها گفتند که قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمرد، ولی قانونی دیگری یافته اند که اجازه می دهد شاه پارس هر چه دلش بخواهد انجام دهد. به همین سبب، کموجیه نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش آتوسا زناشویی کرد. اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد، نشان می دهد که تا پیش از روزگار کموجیه، خویدوده برای ایرانیان غربی امری ناشناخته بوده است. از نظر بویس شگفت آور است که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه، وظیفه دینی و و لازمه ایمان انگاشته شود. وانگهی از خانتوس لودیایی که هم‌روزگار هرودوت بوده است نیز نقل شده که «مغان با مادران خویش همبستر می شوند. آنها ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خویش داشته باشند.» وجود عمل زناشویی همخونی، به صورت گسترده در میان جوامع باستانی اثبات شده بود.[۲۶] از نظر فرای، ازدواج با محارم توسط روحانیان زرتشتی در روزگارهای اخیرتر ترغیب شد. از آنجا که یونانیان ازدواج با محارم را ناپسند و مخالف قانون می دیدند و نیز از آنجا که هرودوت نظر دشمنانه یونانی-مصری شدیدی به دست می دهد و شاید هم شرحی ویژه از قول ایرانیان درباره کمبوجیه بیان می کند،پس ناممکن نیست که این عمل از کارهای رایج شاهان هخامنشی بدانند.[۲۷] به عقیدهٔ ریچارد فرای، منشأ این نوع ازدواج، شاید زرتشتی نبوده و ایلامی بوده است که هخامنشیان به منظور نگهداری از پاکی خون خاندان شاهی آن را اخذ کرده اند. [۲۸]     اما از همان آغاز فرمان‌روایی بردیا، گروهی از بزرگان یهودی خاخام منشی، مخالفت و ناسازگاری خود را با پادشاه جدید به گونه‌ای ابراز داشتند. بردیا که خطر این گروه مخالف را چندان جدی و اساسی ارزیابی نمی‌کرد، صرف پس گرفتن هدایای مشروط شاهنشاهی را از ایشان به منظور تنبیه، کافی دانست [بیستون، ستون یکم، بند 14؛ بریان، ص7 ـ 256]. اما این برخورد، مخالفان را به سوی یک کودتای تمام عیار سوق داد. این گروه که شامل شش تن از بزرگان خاخام منشی به نام‌های «اوتان/ Utāna»، «گئوبروو/ Gaubaruva»، «اردومنیش/ Ardumanish»، «بگبوخش/ Bagabuxsha»، ویدفرن/ Vidafarna» و «ویدارن/ Vidārna» بود، با پیوستن داریوش، به هفت تن رسید [بیستون، ستون یکم، بند 68؛ هردوت، ص227]. داریوش که به خاندانی بلندپایه تعلق داشت و پدرش استاندار یکی ازمناطق تحت تسلط خاخام منشیان، بود. خود جداگانه در اندیشه‌ی کودتا بود و تدارکات و نیروهای جنگی لازم را فراهم ساخته بود [هردوت، ص8 ـ 227؛ بریان، ص277]. او پس از پیوستن به گروه، همراهان‌اش را وادار به تسریع و شتاب در عملیات کودتا کرد [هردوت، ص228]. سرانجام هفت کودتاگر نیروهای رزمی خود را متحداً به میدان آوردند و بردیا را که گویا برای ییلاق در ماد به سر می‌برد، در دژی به نام «سیکی‌اووتی/ Sikayauvati» واقع در منطقه‌ی «نیسای/ Nisaia» محاصره و در نهایت در 19 سپتامبر 522 پ.م. دستگیر کرده و داریوش شخصا بردیا را می کشد وفادارانش را سرکوب ساختند [بیستون، ستون یکم، بند 13]. بدین ترتیب بود که بردیا، پس از هفت ماه فرمان‌روایی سرنگون شد و تخت سلطنت وی به دست هفت کودتاگر خاخام منشی ودرراس آنهاداریوش عبری افتاد.     بنا بر مواردی که گفته شد، آشکار است که روایت داریوش در بیستون و در پی آن، گزارش مورخان یونانی از گئومات، یکسره ساختگی و دروغین بوده و در واقع، گئومات کسی جز بردیا فرزند کورش و برادر تنی کمبوجیه نبوده است که به جهت توجیه و پرده پوشی قتل وی، چنان داستانی درباره‌ی وی از سوی داریوش و یاران‌اش ساخته و فراهم شده بود تا وانمود شود پادشاهی که به دست این گروه کشته شده، نه بردیا پسر کورش و شاه قانونی کشور، بلکه مغی شیاد و متقلب بوده که تخت سلطنت را غصب کرده و لذا قتل او کاملاً موجه و مشروع و بایسته بوده است! متأسفانه تا حدود اوایل نیمه‌ی دوم قرن بیستم، ابهت نشان دادن شخصیت داریوش یهودی و پرده پوشانی اقدامات او درطول تاریخ توسط یهودیان اسرائیلی وماسون مانع از آن شده بود که پژوهش‌گران به دور از نگاهی احساس‌گرایانه، نسبت به داستان گئومات عمیقاً شک و تردید کنند و او را کودتاگر و شاه‌کش بنامند. اما اینک با ابزار بُرنده و خردپسند «نقد و سنجش»، ابعاد واقعی ماجرا به خوبی آشکار و حقایق پنهان شده برملا گردیده است.       البته اهل سنت مانند یهود که اولی الامر را کسی میدانند که ولو با زور حاکم شود سپس مورد رضای خداوند قرار میگیرد ، یهودیان نیز شاهان را واسطه خداوند میدانند ! همچنانکه برخی از اصحاب یهودی رسول الله ص در فتوحات همان خشونت یهود و غارت وتجاوز را بکار گرفتند و اسلام را تحریف کردند هرچند که پیروزیهای جغرافیای زیادی هم نصیبشان شد .      ضمنا باید دانست که هر شاه ظالمی کارهای خوبی هم دارد اما مهم آرمان فکری اوست که اگرحامی عدل و انسانیت باشد مورد قبول ماست ، جناب کوروش اگر چه یهودی زاده هست اما رسول خدا ص هم یهودی  زاده و نسل همه انسانها به حضرت آدم میرسد !   اما در مورد یهودی بودن سلسله خاخام منشیان مدارک متعددی موجود است هر چند که قبلا هم گفتم که یهودی بودن به معنی بد بودن مطلق نیست و کورش اگر چه با یهود نیکرفتار بود اما بعد این یهود بودند که با سوار شدن بر موج قدرت ، کودتایی علیه فرزندان کورش و قتل عام ایرانیان برداشتند .   در بند ۲۷ از ترجمه استوانه مشهور حقوق بشر ( که بیشتر به حقوق یهود شبـاهت دارد) نوشته دکتر عبدالمجید ارفعی این جملات را می بینیم: مردوک (مردوخ) ، خدای بزرگ، از کردارهای من شاد شد و مرا (کورش) پادشاهی که پرستنده اوست به بزرگواری افزونی داد ….   شیمعون پـِرِس (شیمون پرز) (Shimon Peres) نهمین رییس رژیم اسراییل، طی یک مصاحبه زنده با یک رسانه ی عرب زبان با عنوان پانت، در پاسخ به سوال کاربر فیس بوکی این رسانه که خود را ایرانی معرفی نموده بود، مدعی شد که: کوروش کبیر یک "صهیونیست" بود و ما بطور تاریخی پیوسته با ایران دارای روابط خوبی بوده ایم.   چرا کورش در منشورش 12 بار مردوخ خدای خونخوار یهود را ستایش میکند ؟     ابن البلخی گوید: «و مادر این کی‌رش دختر یکی بود از انبیاء بنی‌اسرائیل مادر او را «اشین» گفتندی و برادر مادرش او را توریه آموخته بود و سخت دانا و عاقل بود و بیت‌المقدس را آبادان کرد به فرمان بهمن و هرچه از مال و چارپایان و اسباب بنی‌اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت‌النصر در خزانه بهمن مانده بود به ایشان داد و بعضی از اهل تواریخ گفته‌اند کی در کتابی از آن پیغمبر بنی‌اسرائیل یافته‌اند که ایزد عزوجل وحی فرستاد بهمن را کی من ترا گزیدم... و این توفیق یافت و نام او در کتاب کوروش است. فارسنامه، ص ۴۴.   مسعودی گوید: «گفته شده است که مادر کوروش از بنی‌اسرائیل بود و دانیال کوچک دائی او محسوب می‌شد.   و ابن خلدون گوید: «یقال انه الذی رد بنی‌اسرائیل الی بلادهم و ان امه کانت من بنی طالوت و یقال ذلک هو حافد بهمن   میرخواند نوشته است: بهمن در زمان سلطنت خود پسر بخت‌النصر را از ولایت بابل معزول کرد و کوروش را که از اولاد لهراسب بود و مادرش دختر یکی از فرزندان بنی‌اسرائیل بود بر آن دیار والی گردانید امر فرمود که اسیران بنی‌اسرائیل را به سرزمین بیت‌المقدس فرستد و هر کس را که ایشان خواهند بر ایشان والی گرداند. کوروش آن قوم را جمع کرده دانیال را به حکومت بنی‌اسرائیل نامزد فرمود. روضه الصفاء،   طبری، لقب کوروش را سپهبد بابل آورده و گوید «من لدن تخریب بخت نصر بیت‌المقدس انی حین عمران‌ها فی عهد کی‌رش‌بن اخشویرش اصبهبد بابل...» (تاریخ الامم والملوک، ج ۲، ص ۷۱۸) و باز همچنانکه قبلاً اشاره شد او را عامل بهمن دانسته است و تفسیر جالب طبری از کلمه بهمن است که گوید «و تفسیر بهمن بالعربیه: الحسن النیه» (ج ۱، ص ۴۰۶) و این درست معنی کلمه و هومن = بهمن فارسی یعنی «پاک نیت» است.           چرا از تاریخ 10000 ساله ایران فقط به 2500 سال هخامنشیانش توجه شده است ؟! مگر تمدنهای قبل از کوروش کمتر از هخامنشیان بودند و....   هدف این نوشتار کشف توطئه وخیانت وافزون طلبی های یهود و تمرد ایشان در دوران تاریخ و افشای نقشه عوامل مرموز پشت پرده وجعل و تاریخ سازی امروز آنها است که در عهدین هم متواترا بدانها تصریح شده تا بدانجا که آمده عاقبت جهان متعلق بغیر یهود است ونام یهوه توسط غیر یهود بلند میشود ...   روميان 9-25 يهود قوم خدا نيستند بواسطه گناهانشان وغير يهود نجات خواهند يافت. چون ظاهر شريعت را چسبيدند وايمان نداشتند  و خداي متعال فرمود كه نام من  بوسيله مردم  غير يهود در سراسر جهان مورد احترام  قرارميگيرد...ولي شما نام مرا بي حرمت ميسازيد . ملاكي 1-11     اشعيا گفت : خداوند فرمايد كسانيكه طالب من نبودند مرا يافتند وبه كسانيكه مرا نطلبيدند ظاهر گرديدم  اما من همه روز دستانم را دراز كردم بسوي قومي مخالف وعصيانگر بني اسرائيل  ! روميان 10-20   اما همین یهود نمک نشناس که عدالت شاهان ایران ایشان را آزادی بخشید بعد از نفوذ به کاخ ایران حادثه پوریم و ... را رقم زدند تا بر همگان خبث ذات خود را آشکار سازند که همین کشتار وسیع باعث توقف پیشرفت و تفرقه در بین دربار ایرانیان ومردم شد.   «پس حال اي تتناي والي ماوراي نهر وشَتَربوزناي و رفقاي شما و اَفَرسَكياني كه به آن طرف نهر مي‌باشيد از آن‌جا دور شويد. و¬ به كار اين خانه خدا متعرض نباشيد. اما حاكم يهود و مشايخ يهوديان اين خانه خدا را در جايش بنا نمايند. و فرماني نيز از من صادر شده است كه شما با اين مشايخ يهود به جهت بنا نمودن اين خانه خدا چگونه رفتار نماييد. از مال خاص پادشاه يعني از ماليات ماوراي نهر خرج به اين مردمان بلاتأخير داده شود تا معطل نباشند. و مايحتاج ايشان را از گاوان و قوچها و بره‌ها به جهت قربانيهاي سوختني براي خداي آسمان و گندم و نمك و شراب و روغن برحسب قول كاهناني كه در اورشليم هستند روز به روز به ايشان بي‌كم و زياد داده شود. تا آن كه هداياي خوشبو براي خداي آسمان بگذرانند و به جهت عمر پادشاه و پسرانش دعا نمايند. و ديگر فرماني از من صادر شد كه هر كس كه اين حكم را تبديل نمايد از خانه او تيري گرفته شود و او بر آن آويخته و مصلوب گردد و خانه او به سبب اين عمل مزبله بشود. و آن خدا كه نام خود را در آن‌جا ساكن گردانيده است هر پادشاه يا قومي را كه دست خود را براي تبديل اين امر و خرابي اين خانه خدا كه در اورشليم است دراز نمايد هلاك سازد. من داريوش اين حكم را صادر فرمودم پس اين عمل بلاتأخير كرده شود.» (تورات. كتاب عزرا، 12-6 :6)پرواضح است كه در سايه چنين حكمران و حكمي، چه زمينه و شرايط مناسبي براي توسعه نفوذ يهوديت در دستگاه سلطنتي و حكومتي داريوش و پسرش خشايارشا و نيز استقرار آن‌ها در مناطق مختلف امپراتوري و البته دست زدن به كارها و فعاليت‌هايي منفي كه در سابقه اين قوم طبق مندرجات تورات مشخص است، فراهم آمده است. همچنين مي‌توان تصور كرد كه خوي سلطه‌طلبي، زراندوزي، توطئه‌گري و مفسده‌جويي اشرافيت و كاهنان يهودي- كه در اين زمينه نيز نشانه‌هاي فراواني در تورات به چشم مي‌خورد- تا چه حد مي‌توانست موجبات ناراحتي و انزجار اقوام ايراني را فراهم آورد و جامعه ايراني را به‌سان ديگ جوشاني كند كه مترصد فرصتي براي خلاصي يافتن از اين وضعيت است.تنها با در نظر داشتن چنين سابقه و شرايطي است كه مي‌توان شناخت دقيق‌تر و عميق‌تري از واقعه پوريم در زمان خشايارشا به دست آورد و دريافت كه حبيب لوي به عنوان يك تاريخ‌نگار صهيونيست تا چه حد در مكتوم نگه داشتن حقيقت پوريم تلاش كرده است. http://www.ketabestan.ir/book4/2160-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%C2%AB%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D9%8A%D9%87%D9%88%D8%AF%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%C2%BB     البته خدای متعال هم بدین کبر ونخوت واستکباروعصیان یهودیان تصریح نموده است : وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا {الإسراء/4} فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً {الإسراء/5} ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا {الإسراء/6} إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيرًا {الإسراء/7} و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهى خبر داديم و چنين مقدر كرديم كه شما بنى اسرائيل دوبار حتما در زمين فساد و خونريزى مى كنيد و تسلط و سركشى سخت و ظالمانه مى يابيد (4). پس چون وقت انتقام اول فرا رسيد بندگان سخت جنگجو و نيرومند خود را (چون بخت النصر) بر شما برانگيزيم تا آنجا كه در درون خانه هاى شما نيز جستجو كنند و اين وعده انتقام ، حتمى خواهد بود (5). آنگاه شما را روبروى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم (تا بر دشمن و لشكر بخت النصر غلبه كنيد) (6). (شما بنى اسرائيل و همه اهل عالم ) اگر نيكى و احسان كرديد بخود كرده و اگر بدى و ستم كرديد باز بخود كرده ايد و آنگاه كه وقت انتقام ظلم هاى شما (كشتن يحيى و زكريا و يا عزم قتل عيسى ) فرا رسيد باز بندگانى قوى و جنگ آور را بر شما مسلط مى كنيم تا اثر بيچارگى و خوف و اندوه رخسار شما ظاهر شود و به مسجد بيت المقدس ، معبد بزرگ شما - مانند بار اول - داخل شوند و ويران كنند و به هر چه رسند نابود ساخته و به هر كس تسلط يابند به سختى هلاك گردانند (7). اى رسول ما! باز هم به بنى اسرائيل بشارت ده كه اميد است خدا به شما اگر توبهكرده و صالح شويد مهربان گردد و اگر به عصيان و ستمگرى برگرديد ما هم بهعقوبت و مجازات شما باز مى گرديم و جهنم را زندان كافران قرار داده ايم (8). تکبرو خود برتر بینی یک ویژگی لاینفک از یهود است که همین امر سبب دشمنی ملل دنیا با ایشان شده واز طرف دیگر چون رفتار عادلانه کوروش را در آزاد گذاشتن ایشان دیدند بسیار از کورش تمجید کردند تا جائیکه وی را مسیح خداوند نامیدند ! این را هم بگویم که همه یهود فاسد وبیرحم نیستند وخداوند در کتابش از عده قلیلی از ایشان به نیکی یاد نموده است . مقصود اکثریت یهود هست که ذاتا خشن ونژاد پرست هستند .   دستهای خائن یهودی امروز سعی دارند که ورود اسلام به ایران را مایه بدبختی و پسرفت ایران اعلام کنند در حالیکه محققین بخوبی بر تبعیضات وبدبختی فارس قبل از اسلام و  پیشرفت تمدن وانتخاب آگاهانه و رفاه ایرانیان بعد از ورود اسلام و شناخت اسلام حقیقی در سیره علوی  واقف هستند .   علت شکست ارتش قدرتمند ساسانی از اعراب موید فرهیختگی ایرانیان است .   در بند ۱۶ سنگ‌نبشته بیستون، داریوش شاه گوید: پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فرورتیش خواندند. ویشتاسپ پدر من او در پارت بود. او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود، رهسپار شد. شهری ویشپ ازاتی نام در پارت، آنجا با پارتی‌ها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه وی یخن ۲۴ روز گذشته بود، آنگاه جنگ ایشان درگرفت       در کتیبه‌ بیستون ، قدیمیترین سند مکتوب زبان ایرانی و مهم ترین سند مکتوب دوره هخامنشی ، آمده است که کمبوجیه ، پسر کورش ، بر اثر « خویش مرگی » در گذشته است. در جایی دیگر از همین کتیبه نوشته شده که « کمبوجیه بردیا را کشت ». تفسیرهای گوناگونی از این عبارات توسط کارشناسان مختلف تاریخ و زبان باستان شده است.  برخی مرگ بردیا را به داریوش بزرگ نسبت می‌دهند ، برخی دیگر واژه‌ی خویش مرگی درباره کمبوجیه را به خود کشی تعبیر می­کنند و روایت‌های دیگری نیز از آنها بنا به تعبیر واژگان و روایت‌های تاریخی وجود دارد.    وخشونت وبی رحمی از زمانیکه یهود در بین شاهان قدرت یافتند بروز کرد مخصوصا در زمان خشايارشاي فاسد زیرا بنص تورات یهودیان بسیار بیرحم وخرافی بودند حتی سوزاندن فرزندان خود باسم قربانی در برابر بتان را عبادت میپنداشتند ویا استریس (عامل جنایت پوریم ومعشوقه خشایارشا) ، چهارده فرزند از نجیب زادگان پارسی را به عنوان صدقه و آرزوی عمر دراز قربانی کرد !   بعضی میگویند اگر شما این آیات عهدین را قبول کنید (مخصوصا پوریم)  باید سایر آیات عهدین در مورد زنای انبیاء و مشروبخواری انها را هم قبول کنید ! در جواب بگویم هیچ التزامی در قبول همه آیات عهدین نیست زیرا در بررسی و تحلیل احادیث واخبار تاریخی باید شواهد وقرائن را دید واز مجموع آثار حکم نمود و موضوع پوریم موید به آیات متعدد وشواهد تاریخی و عینی دیگریست که قابل انکار نیست .   ریشه کلمه ایران : وكانت أم بهمن من أولاد طالوت وأم ولده من أولاد سليمان بن داود. وتفسير بهمن بالعربية: الحسن النية، وأنه ولى في زمانه على بيت المقدس جماعة، ثم ولى كيرش العيلمي من ولد عيلم بن سام بن نوح، وكتب إليه أن يرفق ببني إسرائيل وأن يطلق لهم النزول حيث أحبوا، وأن يولي عليهم من يختارونه، فاختاروا دانيال النبي صلى الله عليه وسلم فولى أمرهم.   الكتاب : المنتظم المؤلف : ابن الجوزي     كوش بن حام بن نوح عليه السلام  وكان مسيره إليه بسبب ما كان آتى حزقيا وبنو إسرائيل إلى جده سنحاريب عند غزوه إياهم وتوسل إليه بذلك فقدمه في جماعة كثيرة ثم اتبعه فلما توافت العساكر بيت المقدس نصر بخترشه على بني إسرائيل لما أراد الله بهم من العقوبة فسباهم وهدم البيت وانصرف إلى بابل ومعه يوياحن بن يوياقيم ملك بني إسرائيل في ذلك الوقت من ولد سليمان بعد أن ملك متنيا عم يوحينا وسماه صدقيا  فلما صار بختنصر ببابل خالفه صدقيا فغزاه بختنصر ثانية فظفر به وأخرب المدينة والهيكل وأوثق صدقيا وحمله إلى بابل بعد أن ذبح ولده وسمل عينيه فمكث بنو إسرائيل ببابل إلى أن رجعوا إلى بيت المقدس فكان غلبة بختنصر المسمى بخترشه على بيت المقدس إلى أن مات في قول هذا الذي حكينا قوله أربعين سنة  ثم قام من بعده ابن يقال له أولمرودخ فملك الناحية ثلاثا وعشرين سنة ثم هلك وملك مكانه ابن يقال له بلتشصر بن أولمرودخ سنة فلما ملك بلتشصر خلط في أمره فعزله بهمن وملك مكانه على بابل وما يتصل بها من الشام وغيرها داريوش الماذوي المنسوب إلى ماذي بن يافث بن نوح عليه السلام حين صار إلى المشرق فقتل بلتشصر وملك بابل وناحية الشام ثلاث سنين ثم عزله بهمن وولى مكانه كيرش الغيلمي من ولد غيلم بن سام بن نوح الذي كان نزع إلى جامر مع ماذي عندما مضى جامر إلى المشرق فلما صار الأمر إلى كيرش كتب بهمن أن يرفق ببني إسرائيل ويطلق لهم النزول حيث أحبوا والرجوع إلى أرضهم وأن يولي عليهم من يختارونه فاختاروا دانيال النبي عليه السلام فولي أمرهم وكان ملك كيرش  (کورش کبیر) على بابل وما يتصل بها ثلاث سنين فصارت هذه السنون من وقت غلبة بختنصر إلى انقضاء أمره وأمر ولده وملك كيرش الغيلمي معدودة من خراب بيت المقدس منسوبة إلى بختنصر ومبلغها سبعون سنة   طبری   إيران اسم أرفخشد بن سام بن نوح عليه السلام   قال ابن المقفع أذربيجان مسماة باذرباذ بن إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام   قال المسعودي وذكر اختلاف الناس في فارس. فقال ويقال: إنهم من ولد بوان بن إيران بن الأسود بن سام بن نوح عليه السلام   و أما أنسابهم فلا خلاف بين المحققين أنهم من ولد سام بن نوح و أن جدهم الأعلى الذي ينتمون إليه هو فرس و المشهور أنهم من ولد إيران بن أشوذ بن سام بن نوح و أرض إيران هي بلاد الفرس و لما عربت قيل لها إعراق هذا عند المحققين و قيل إنهم منسوبون إلى إيران بن إيران بن أشوذ و قيل إلى غليم بن سام . ابن خلدون   جمشيد ثم ملك بعده أخوه جمشيد، وكان ينزل بفارس، وقيل: إنه كان في زمنه طوفان، وذهب كثير من الناس إلى أن النيروز في أيامه أحدث وفي ملكه رسم، على حسب ما نورده فيما يرد من هذا الكتاب، كذلك ذكر أبو عبيدة مَعْمَر بن المثنى عن عمر المعروف بكسرى، وكان هذا الرجل ممن أشتهر بعلم فارس وأخبار ملوكها حتى لقب بعمر كسرى، وكان ملك جمشيد إلى أن هلك ستمائة سنة، وقيل: تسعمائة سنة وستة أشهر، وأحدث في الأرض أنواعاً من الصناعات والأبنية والمهن وادعى الِإلهية. مسعودي   أصل الفرس الفرس تخبر مع اختلاف آرائها وبعد أوطانها وتباينها في ديارها وما ألزمته أنفسها من حفظ أنسابها، ينقل ذلك باقٍ عن ماضٍ، وصغير عن كبير أن أول ملوكهم كيومرث ثم تنازعوا فيه فمنهم منِ زعم أنه ابن آدم، والأكبر من ولده، ومنهم من زعم وهم الأقلون عدداَ - أنه أصل النسل وينبوع النَرْء، وقد ذهبت طائفة منهم إلى أن كيومرث هو أميم بن لاوذ بن إرم بن سام بن نوح، لأن أميماً أول من حَلَّ بفارس من ولد نوح، وكان كيومرث ينزل بفارس، والفرس لا تعرف طوفان نوحِ، والقوم الذين كانوا بين آدم ونوح عليهما السلام كان لسانهم سريانياَ،. ولم يكن عليهم ملك، بل بهانوا في مسكن واحد، والله أعلم بذلك.مروج الذهب   تحريف عقيده ورسم كوروش توسط خشايارشا يهودي :   « وحشی گری در ایران پیش از اسلام » تیر در مقعد دشمن، بریدن بینی و گوش و زبان دشمن، در آوردن چشم، نشاندن بر سر نیزه متأسفانه مبالغه های فراوان در برقراری عدالت و انسانیت در ایران باستان می شود و از سوی دیگر، اسلام را مساوی با وحشی گری معرفی می کنند. بدور از شایعات، عباراتی از زبان داریوش در بیستون را می آوریم. چه شد که مجازات‌های مجرمان در اسلام، وحشی‌گریست، اما این رفتارها را نباید وحشیگری به حساب آورد؟ « در بابل تیر به مقعد ندینتبیره و بزرگانی که با او بودند فرو کردم. » (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص 227) « فرورتی دستگیر و به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشمش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام سپاه او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم. » (کتیبه های هخامنشی، ص234) « من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود. » (کتیبه های هخامنشی،244) « من تصمیم گرفتم: ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد. » (کتیبه های هخامنشی، 244) « چیسنتخمه را دستگیر کرد؛ او را به سوی من آوردند. آنگاه من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشمش را درآوردم. در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد. تمام سپاه او را دیدند. سپس در اربلا تیر به مقعد او فرو کردم. » (کتیبه های هخامنشی، ص 235) « آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم. » (کتیبه های هخامنشی، صفحات 234) « آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم. » (کتیبه های هخامنشی، صفحه 238) جنایات شاهان هخامنشی بریدن زبان، بینی و پستان های دختر و... آنان که آرزوی بازگشت ایران به قبل از اسلام را در سر می پرورانند، آیا از قضایایی از این قبیل آگاهند یا نه؟ یک نمونه از جنایت شاه را بخوانیم: ماسیست برادر خشیارشا ( پسر داریوش بزرگ و چهارمین پادشاه هخامنشی ) بود. خشیارشا در حالیکه ماسیست در جبهه جنگ به سر می‌برد، ابتدا به زن او و س‍پس به دختر او چشم داشت. زبان و بینی و گوش‌ها و پستان‌های آن دختر پس از کامجویی خشیارشا بریده می‌شوند و جلوی سگ‌ها انداخته می‌گردند. ماسیست پس از بازگشت از جنگ از ماجرا آگاه می‌شود و سر به شورش بر می‌دارد. خشیارشا دستور می‌دهد تا او را همراه با جمیع فرزندان و خانواده‌هایشان قتل‌عام کنند تا نسل آنان از بین برود. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: 1. رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد سوم، تهران، 1381، ص 41؛ 2. ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، 1377، ص 72 و 73؛ 3. تواریخ هرودوت، کتاب نهم، بندهای 109 تا 112.     منتسكیو در روح القوانین از آكاتیاس، مورخ رومی، نقل می كند كه: «در زمان ژوستی نین چند نفر از فلاسفه ی رومی كه مورد آزار و اذیت مسیحیان قرار گرفته و نمی خواستند مذهب مسیح را قبول كنند، روم را ترك گفته و به دربار خسرو پرویز پادشاه ایران پناه آوردند و در آنجا چیزی كه بیشتر موجب حیرت آنها شده این بود كه نه تنها تعدد زوجات مرسوم بود بلكه مردها با زنهای دیگران آمیزش می كردند.   ابن خلدون در کتاب تاریخ خود فتح بابل توسط کوروش را با خونریزی وجنایت ذکر میکنند .   اگر قرار شود درباره یک اصل مسلم یهود تصمیم گیری شود همان خشونت وبی رحمی و نژاد پرستی ایشان است که به هیچ عنوان قابل خدشه وتضعیف نیست البته برای محققین ! جای جای عهدین و تلمود و تعالیم یهود بر خون خوری و خشونت وسوختن و ویرانگری وغارت وتجاوز استوار است : khoon.jpg View Download خونخواري وقساوت يهود https://sites.google.com/site/hojjah/khon.jpg?attredirects=0&d=1 توحش يهود : https://sites.google.com/site/hojjah/khon1.jpg?attredirects=0&d=1خوردن خون ختنه توسط يهوديان   ciresh1.jpg View Download / 104k کشتار کورش تصویر کتاب ciresh.jpg View Download / 117k کشتار کورش تصویر قابل توجه ایران پرستان : https://sites.google.com/site/hojjah/hakham.jpg?attredirects=0&d=1 Download Download Download   عبرانيان 9-22   موسی خون گوساله ها وبزها را بر کتاب وبر همه قوم پاشید وگفت :   اینست خون آن عهدی که خداوند با شما قرارداد      وبحسب شریعت همه چیز با خون پاک میشود وبدون ریختن خون آمرزش نیست !     خدای تورات وانجیل فقط یهودیان را داخل آدم حساب میکند و بقیه انسانها از هر حیوانی پست ترند ! غیر یهود نجسند و ازدواج با ایشان حرام است ودرجنگ باغیر یهود حتی به کودکان و حیوانات و درختان بیگناه مخالفین نباید رحم کرد و همه شهر مخالفین با همه موجوداتش را باید آتش زد و سوخت وبا بیرحمی تمام نابود کرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تثنیه 7-4وداوران 20 -48 تثنیه 13-15 ودر انجیل مرقس 7-27 ومتی 15-26 نیز از غیر یهود به سگان تعبیر کرده آنجا که عیسی در جواب التماس زن بیچاره غیر یهودی میگوید که :من فقط برای گوسفندان گمشده خاندان بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام 25 ونان فرزندان را گرفتن ونزد سگان انداختن جائز نیست 27 بله اینست ترحم و محبتی که مسیحیت ازآن دم میزند !!!!!!!!!!!!!!!!!!       سموئیل15: 3-2، دستور میدهد که «يَهُوَه صبايوت چنين ميگويد: آنچه عماليق به اسرائيل كرد، بخاطر داشته ام كه چگونه هنگامي كه از مصر برميآمد، با او در راه مقاومت كرد. پس الان برو و عماليق را شكست داده، جميع مايملك ايشان را بالكل نابود ساز، و بر ايشان شفقت مفرما بلكه مرد و زن و طفل و شيرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بكش» یا در تثنیه20: 17-16 دستور میدهد که « اما از شهرهاي‌ اين‌ امت‌هايي‌ كه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را به‌ ملكيت‌ مي‌دهد، هيچ‌ ذي‌نفس‌ را زنده‌ مگذار. بلكه‌ ايشان‌ را، يعني‌ حتيان‌ و اموريان‌ و كنعانيان‌ و فَرِزّيان‌ و حِوّيان‌ و يبوسيان‌ را، چنانكه‌ يَهُوَه‌، خدايت‌، تو را امر فرموده‌ است‌، بالكل‌ هلاك‌ ساز» اینها دستوراتی است که حضرت عیسی(ع) داده است.   کشتار عجیب مردم هفت شهر ۴۰ پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده چنانکه یَهُوَه خدای اسرائیل امر فرموده بود. ۴۱ و یوشع ایشان را از قادش برًنیع تا غز‌ّه و تمامی زمین جوشَن را تا جبعون زد. ۴۲ و یوشع جمیع این ملوک و زمین ایشان را در یک وقت گرفت زیرا که یَهُوَه خدای اسرائیل برای اسرائیل جنگ میکرد..(یوشع ۹:۱۰-۴۳)   .اگر درباره ى يكى از شهرهايى كه يهوه خدايت به تو به جهت سكونت مى دهد، خبريابى كه گروهى اوباش با پيشنهاد پرستيدن خدايان بيگانه هم شهريان خود را گمراه كرده اند، اول حقايق را بررسى كنيد...، اگر ديديد حقيقت دارد، البته ساكنان آن شهر و بهايم آن و هرچه در آن است را به دم شمشير هلاك نما... و شهر را با تمامى غنيمتش براى يهوه خدايت، به آتش بالكل بسوزان .سفرتثنیه باب13، آيه ى 13ـ17 المكابيين الثانى ٦:‏١١ و لجا قوم الى مغاور كانت بالقرب منهم لاقامة السبت سرا فوشي بهم الى فيلبس ف‍احرقهم بالنار و هم لا يجترئون ان يدافعوا عن انفسهم اجلالا لهذا اليوم العظيم     سوزاندن فرزندان خود در مقابل بت مولک :   التثنية ١٢:‏٣١ لاَ تَعْمَلْ هكَذَا لِلرَّبِّ إِلهِكَ، لأَنَّهُمْ قَدْ عَمِلُوا لآلِهَتِهِمْ كُلَّ رِجْسٍ لَدَى الرَّبِّ مِمَّا يَكْرَهُهُ، إِذْ أَحْرَقُوا حَتَّى بَنِيهِمْ وَبَنَاتِهِمْ ‍بِالنَّارِ لآلِهَتِهِمْ.   ونابودی و خاکستر کردن شهر با همه درختان وبهایم ومردمانش : التثنية ١٣:‏١٦ تَجْمَعُ كُلَّ أَمْتِعَتِهَا إِلَى وَسَطِ سَاحَتِهَا، وَتُحْرِقُ ‍بِالنَّارِ الْمَدِينَةَ وَكُلَّ أَمْتِعَتِهَا كَامِلَةً لِلرَّبِّ إِلهِكَ، فَتَكُونُ تَلاُ إِلَى الأَبَدِ لاَ تُبْنَى بَعْدُ. دوم پادشاهان ۲۳:۱۰: او، قربانگاه توفت را، که در دره هنوم بود نابود کرد تا دیگر هیچ کس پسر یا دختر خود را مجبور نکند برای مولوخ از درون آتش عبور کنند. ارمیا ۳۲:۳۵: و آنان کاخی برای بعل ساختند، در دره هنوم، تا پسران و دختران خود را مجبور کنند از درون آتش مولوخ عبور کنند، در حالی که من به آنان چنین دستوری نداده بودم، و تصور نمی‌کردم که آنان این کار پلید را انجام داده و جودا را به گناه بکشانند.   در قرن ۱۲، رشی در مورد ارمیا ۷:۳۱ گفته است : توفت همان مولوخ است، که از فلز برنج ساخته شده بود، و آنها آن را از زیر گرم میکردند، و دستهای او باز شده بود و داغ میشد. و آنان فرزند خود را بین دستهای او میگذاشتند تا بسوزد و در زمان گریه او، کاهنین طبل میزدند تا پدر آن کودک صدای گریه او را نشنود و قلبش تکان نخورد !!!   يكى از موارد ذبح براى غير خداوند كه چه بسا نوعى ارتداد نيز به شمار آيد، قربانى كردن انسان به ويژه پسران و دختران براى بتى به نام مولك است. مولك كه ملكوم نيز خوانده مى‏شد، بت عمونيان  است. اين بت از مس ساخته شده بود و بر كرسى‏اى از مس نشسته و داراى سر گوساله بوده و تاجى بر سر داشته است. كرسى بت و خود بت توخالى بود و در داخل آن آتش مى‏افروختند. هنگامى كه بازوهاى بت در اثر حرارت آتش سرخ مى‏شد، قربانى را بر آن مى‏گذاشتند و فورا مى‏سوخت. مردم در اثناى سوختن قربانى، طبل مى‏نواختند تا صداى فرياد قربانى را نشنوند. انبياى بنى اسراييل اين عمل را به شدت منع مى‏نمودند; با اين حال يهود هنگامى كه در وادى هنوم بودند، اين عمل را انجام مى‏دادند.   جالب حماقت وتقلید کورکورانه بعضی از ایرانیان از این سنت محرَف یهودی و... که فرزندانشان را در آتش میسوختند تبدل شده به چهار شنبه سوری وجشن سده ایرانیان !!!!!!!!     هایده ومهستی در جشن 4 شنبه سوری !!!! البته این سنن یهودی از زمان هخامنشیان مخصوصا خشایار شا و قتل عام وسرکوب ایرانیان (پوریم یا جشن سیزده بدر) به ایران وارد و بتدریج تعدیل ومرسوم شدند .....     مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت میگوید: «پارسها معتقدند كه آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز، در قرن سوم هجری، نوشته است: «ایرانیان معتقد به كیش زردشت بر این بودند كه روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان مینامند... ایرانیان آتش را بزرگ میداشتند.» مسعودی (متوفی346) میگوید: «نخستین كسی كه آتشكده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است... و گفتهاند كه نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب كه برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبداء همه چیزهای نموكننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره كرده است.   استاد پورداود جشن پریدن از روی آتش و خواندن ترانه‌هایی در آن خصوص را زشت می‌پندارد چنانکه در کتاب آناهیتا می‌گوید:« در جشن چهارشنبه سوری از روی شعله آتش جستن و ناسزای چون سرخی تو از من و زردی من از تو گفتن، از روزگارانی است که دیگر ایرانیان مانند نیاکان خود آتش را نماینده فروغ ایزدی نمی‌دانستند آن چنانکه در آتش افروزی جشن سده که به گفته گروهی از پیشینیان ، پرندگان و چارپایان را به قیر و نفت اندوده، و آتش می‌زدند، از دوران پس از اسلام است».     در اوستا آتش فرزند اهورامزدا و سپندار مذ =(  زمین ) نامیده می شود . از این رو ایرانیان باستان آن را همیشه فروزان می داشتند و  نشانه ی اهورایی اش می دانستند و شعله اش را نماد فروغ ازلی  می شمردند و آتشکده های همیشه روشن برای آنان به منزله ی محراب پیروان مزدیسنا بود . آنان بر این باور بودند که هستی با وجود آتش است که  می تواند ادامه یابد .   گزارش آثار الباقیه ؛ صفحه 351 : آتش افروزند تا شر آن "جهنم" بر طرف گردد و گیاه خوشبو تبخیر میکنند تا مضرات آن را  برطرف کنند . در خانه ی ملوک رسم شده که آتش بیافروزند و چون شعله ور گردد ، جانوران وحشی را به آتش می اندازند و مرغ ها در شعله ی آن می پرانند و در کناراین  آتش می نشینند و به لهو و لعب مشغول می شوند . گزارش دوم ؛ تاریخ بیهقی ؛  صفحه ی 571 و 572  : امیر  ( سلطان مسعود غزنوی ) فرمود تا سراپرده بر راه مرو بزدند بر سه فرسنگی لشگرگاه و سده نزدیک بود . اشتران سلطانی را ، و از آن همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید و گز می آوردند و در صحرایی که جوی آب بزرگ بود ، پر از برف می افکندند تا به بالای فلعتی برآمد و چارطاق ها بساختند از چوب ، سخت بلند و آن را به گز بیاکندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و بالای کوهی بر آمده و اَله =(  عقاب ) بسیار و کبوتر . و سده فراز آمد . نخست شب امیر بر لب آن جوی آب که شراعی زده بودند ، بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند و پس از آن شنودم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند ، و کبوتران نفط= (  نفت ) اندود بگذاشتند و ددان برف اندود آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده ای بود که دیگر آنچنان ندیده بودم و آن به خرّ می به پایان آمد .   در اوستا، بخش گاتها  آمده است :  " ... ای مزدا نفرین تو به کسانی باد که با آموزش خود مردم را از کردار نیک رویگردان می سازند و به کسانی که جانوران را با فریاد شادمانه قربانی  می نمایند   البته تغییرات وتحریفاتی که در طول زمان در این  جشنها و مراسم پدید آمده هر چند که در اصل  همان خدای آتش یا تقدس نار باعث شده بود تا یهودیان فرزندانشان را دربرابر بت مولک بسوزانند .   سیر تکاملی وتعدیل 4 شنبه سوری و جشنهای پاک ! در ابتدا بصورت سوختن و قربانی کردن فرزندان در برابر خدایان باستان و بعدها بصورت انداختن حیوانات در آتش وسوزاندن پرندگان و اخیرا هم بصورت برافروختن آتش و مراسمی بدون خشونت ادامه یافته است .      در ایران باستان هم مواردی از سوختن حیوانات در آتش در جشن سده ( دهم بهمن ماه) گزارش شده است :   ثم دخلت سنة ثلاث وعشرين وثلاثمائة ذكر قتل مرداويج في هذه السنة قتل مرداويج الديلمي صاحب بلاد الجبل وغيرها وكان سبب قتله أنه كان كثير الإساءة للأتراك وكان يقول إن روح سليمان بن داود عليه السلام حلت فيه وأن الأتراك هم الشياطين والمردة فإن قهرهم وإلا افسدوا فثقلت وطأته عليهم وتمنوا هلاكه فلما كان ليلة الميلاد من هذه السنة وهي ليلة الوقود أمر بأن يجمع الحطب من الجبال والنواحي وأن يجعل على جانبي الوادي المعروف بزندروذ كالمنابر والقباب العظيمة ويعمل مثل ذلك على الجبل المعروف بكريم كوه المشرف على أصبهان من أسلفه إلى أعلاه بحيث اذا اشتعلت تلك الأحطاب يصير الجبل كله نارا وعمل مثل ذلك بجميع الجبال والتلال التي هناك وأمر فجمع له النفط ومن يلعب به وعمل من الشموع ما لا يحصى وصيد له من الغربان والحدأ زيادة على ألفي طائر ليجعل في أرجلها النفط وترسل لتطير بالنار في الهواء وأمر بعمل سماط عظيم كان من جملة ما فيه مائة فرس ومائتان من البقر مشوية صحاحا سوى ما شوي من الغنم فإنها كانت ثلاثة آلاف رأس سوى المطبوخ وكان فيه من الدجاج وغيره من أنواع الطير زيادة على عشرة آلاف عدد وعمل من ألوان الحلواء ما لا يحد وعزم على أن يجمع الناس على ذلك السماط فإذا فرغوا قام إلى مجلس الشراب ويشعل النيران فيتفرج فلما كان آخر النهار ركب وحده وغلمانه رجالة وطاف بالسماط ونظر إليه وإلى تلك الأحطاب فاستحقر الجميع لسعة الصحراء وتضجر وغضب ولعن من صنعه ودبره فخافه من حضر فعاد ونزل ودخل خركاة له فنام فلم يجسر أحد أن ...کامل ابن اثیر   ابوعلى، احمد بن محمد رازى ملقب به مُسكَوَيه‏ [= مَُشكويه] مورخ، پزشك و اديب ايرانى (متوفاي 421 هـ ق) در كتاب تاريخي معروف خود (تجارِبُ الاُمَم) ضمن شرح حوادث سال 323 هجري مي گويد (ترجمه) : ((ابو الفضل بن عميد برايم گفت: چون شب آتشبازى جشن سده نزديك ‏آمد، مرداويج از مدتى پيش دستور گرد آورى هيزم ‏داد، تا آنها را از راه‏هاى دور، به دره زرين رود [= زاينده رود اصفهان] نزديك باتلاق و نيستان ها بياورند. آتشبازان ماهر، نفت و زَرّاقه ها – يعني پمپ هاي نفت پاش – يا مِزراق ها – يعني نيزه هاي شكاري كوچك -  را آماده ساخته، شمع هاى بزرگ ايستا فراهم ‏آوردند. هيچ كوه و تپه ‏اى مشرف بر «جِزين» اصفهان باقي نماند، مگر آنكه هيزم و خس و خاشاك بر روى آن جاسازى ‏كردند. در كنار ميدان جشن، با فاصله ‏اى كه آتش ‏سوزى در آن، براي ناظران رنج ‏آور نباشد، كاخ مانندى بزرگ از جنس چوب بر پا كرده با بست هاي آهنين آن را ‏بستند و رخنه هاي آن را از خاشاك آكندند. كلاغ ها و گنجشك ‏هائى را شكار كرده، بر منقار و پاى آنها گردوهائى پُر از نفت ‏آويختند. شمع ‏ها را به شكل ستون ها و مجسمه ‏هاى زيبا در مجلس او ‏نهادند. پس در ساعتى معين در آن جشن، همه آتش‏ ها را يكباره، بر سر كوه‏ ها و تپه هاي دشت و بيابان، بر بدن آن پرندگان – بي گناه - آتش كرده، و پرندگان شعله ور شده - و در حال سوختن - را به پرواز در آوردند! – تا بدين وسيله، آسمان جشن سده را چراغاني كنند!! مرداويج سفره ‏اى بزرگ را به نحوى در بيابان چيده بود كه از درون آن كاخ چوبيش بتواند آن را تماشا كند؛ و در آن سفره، از گوشت‏ حيواناتي چون گاو و گوسفند، چند هزار – به اسراف – آورده و بيش از حد معمول آماده ساخته و آن را آراسته بود. پس از پايان همه تداركات و بر پانمودن خيمه ها در كنار سفره و فرا رسيدن وقت ضيافت همگانى، براى خوردن و آشاميدن، مرداويج از سراي خود بيرون آمد و به گرد سفره و ابزار آتشبازى ياد شده چرخي زد، پس آنرا كوچك و ناچيز يافت!! ابن عميد ‏گويد: دليل آن - كوچك به نظر رسيدن - وسعت بيابان بود، زيرا هرگاه چشم آدمى بر منظره اي گسترده بيافتد، چيزهاى ساخته شده درون آن را خوار و ناچيز مي يابد، هر چند آن تداركات، بزرگ و اَشراف مَآبانه بود. پس مرداويج – همانند ساير پادشاهان باستان ايران – از ديدن اين كوچكي (!!) خشمگين شد، ولى، غرور – يا همان ايران دوستي(!!) - او را به خاموشى واداشته، هيچ نگفت و به چادرى بزرگ درآمده، بر پهلو، پشت بسوى در، دراز كشيد و براى آنكه كسى با وى سخن نگويد، رواندازي بر خود كشيد. اميران بزرگ و سرداران لشكر و تماشاگران همه گرد آمده، اما هيچ كس جرأت سخن گفتن يا رفتن نزد او را نداشت!! – چنانكه خوي و خصلت متكبّرانه اغلب پادشاهان ايران باستان نيز چنين بود!!     في هذه السنة قتل مرداويج الديلمي، صاحب بلاد الجبل وغيرها وسبب ذلك: أنه لما كان ليلة الميلاد، من هذه السنة، أمر بأن تجمع الأحطاب وتلبس الجبال والتلال، وخرج إِلى ظاهر أصفهان لذلك، وجمع ما يزيد عن ألفي طائر من الغربان، ليعمل في أرجلها النفط،(آتش سوزی پرندگان) ليشعل ذلك كله ليلة الميلاد، وأمر بعمل سماط عظيم، فيه ألف فرس، وألفا رأس بقر، ومن الغنم والحلوى شيء كثير، .....الكتاب : المختصر في أخبار البشر المؤلف : أبو الفداء   حیوانات بیچاره ....   پیروان عیسی ناصری معروف به مسیح نیز چند روز پیش از فرارسیدن عید فصح همانند ایرانیان باستان درروز چهارشنبه آتش می افروزند ...   آتش پیشاپیش خداوند میرود و دشمنان اورا میسوزاند .تورات مزامیر-97     وهرکس شریعت موسی را خوار شمرد بدون کوچکترین رحمی  با دو یا سه شاهد کشته خواهد شد !!!!!! عبرانيان 10 -27 و28   ویل دورانت، درباره قربانى کردن کودکان مى نویسد: «پیشینیان یهود را همانند پاره اى از اقوام عادت بر این بوده که کودکى را قربانى کنند. این کار را دوست مى داشتند تا بدینوسیله خشم آسمان را فرو نشانند! به مرور زمان ترجیح دادند این قربانى را از میان کودکان مجرم که به اعدام محکوم مى شدند، برگزینند. بابلى ها به این قربانى جامه پادشاهى مى پوشاندند تا به فرزند پادشاه شباهت پیدا کند سپس به دار مى آویختند و این کار در "رودس" و عید "کرونس" بود. گمان مى رود که قربانى کردن گوسفند یا بزغاله در عید فصح در حقیقت تخفیف حکم قربانى بوده که با پیشرفت تمدن از قربانى انسان به قربانى حیوان تحول یافته است.» قربانی کردن فرزند : در سفر خروج، باب 13، فقره دوم چنین آمده است: «هر نخست زاده که رحم را بگشاید، در میان بنی اسرائیل، خواه از انسان، خواه از بهایم تقدیس نما، او از آن من است .»   مردوک یا مرداخ یا مردوخ مولچ، مولخ، مُلُخ، مولوک، مولک، مولاک ملکوم همان بت معروف عمونیان یهود است که به اسم مولک هم در تورات فعلی آمده است ویهود بیرحم فرزندانشان را در برابرش قربانی میکردند !   molokh نام خداي كنعان است كه قرباني انساني ميخواست ! ( با ملك يا ملوك = شاه همريشه است ) فرهنگ عهد جدید نوشته گزاویه لئون دوفور   یکی از بهترین اسناد شباهات مذهب یهودی وزرتشت  کتاب «عِزرا» است که در ان حضور تاریخی «نِحِمیا» نماینده «اردشیر اول» به فرمانداری اورشلیم است. (444 ق. م دوران اردشیر دوم رشد احساس ملی – دینی یهود، بازیابی عنصر یهود و برپایی و اجرای سنن یهودی است. ادبیات عبرانی در همین زمان با همت عزرا و نحمیا جمع‌آوری شد و وی مدارسی در جهت گسترش زبان عبری بنا نمود. گردآوری کتب بنی‌اسرائیل و عهد عتیق در زمان همین پادشاه و حمایت‌های مادی و معنوی از یهودیان صورت گرفت. http://www.iranjewish.com/Essay/Essay_33_Hakhamanesh.htm       و خدای بابلیان هم بود اما خنده دار اینجاست که پان ایرانیان که کوروش را پارسی میدانند در اینجا هیچ توجیهی بر ستایش خدای عیلامیان توسط کورش ندارند !!!!! پس قبول کنید که کورش فارسی نبود ..... بند شش کتیبه که کورش گفته: او (پادشاه قبلی)کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از ان نبود ... هر روز کارهای ناپسند میکرد،خشونت و بدکرداری.   حتی حتی بنص تورات سلیمان که 700 زن دائم و300 زن موقت داشت ! روی کوهی که در شرق اورشلیم است دو بتخانه برای کموش بت نفرت انگیز موآب و مولک بت نفرت انگیز عمون ساخت  .تورات اول پادشاهان 11 آیه 7     کوروش در تورات چنین معرفی می‌شود: «کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید: خدای خالق آسمان‌ها همه کشورهای زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا نمائیم !عزرا -1 کورش  هدایای زیر را به یهود داد : اين اشياء قيمتی عبارت بودند از: سينی طلا 30 عدد سينی نقره 000 ر 1 عدد سينی های ديگر 29 عدد جام طلا 30 عدد جام نقره 410 عدد ظروف ديگر 000 ر 1 عدد 11 رويهمرفته 400 ر 5* شی ء قيمتی از طلا و نقر ه به شيشبصر سپرد ه شد و او آنها را همرا ه يهوديان به اورشليم بازگرداند.عزرا 2-9   مسعودی ودیگران آورده اند که مادر کورش : وقد قيل: إن أم كورش كانت من بني إسرائيل، وكان دانيال الأصغر خاله، وكانت مدة ملك كورش ثلاثَاَ وعشرين سنة،...مروج الذهب همچنین طبری آورده که یهود در هخامنشیان کاملا نفوذ داشتند : أخشوارش انصرف إلى بهمن من عند بختنصر محمودا فولاه ذلك الوقت بابل وناحيتها وكان السبب في ولايته فيما زعم أن رجلا كان يتولى لبهمن ناحية السند والهند يقال له كراردشير بن دشكال خالفه ومعه من الأتباع ستمائة ألف فولى بهمن أخشويرش الناحية وأمره بالمسير إلى كراردشير ففعل ذلك وحاربه فقتله وقتل أكثر أصحابه فتابع له بهمن الزيادة في العمل وجمع له طوائف من البلاد فلزم السوس وجمع الأشراف وأطعم الناس اللحم وسقاهم الخمر وملك بابل إلى ناحية الهند والحبشة وما يلي البحر وعقد لمائة وعشرين قائدا في يوم واحد الألوية وصير تحت يد كل قائد ألف رجل من أبطال الجند الذين يعدل الواحد منهم في الحرب بمائة رجل وأوطن بابل وأكثر المقام بالسوس وتزوج من سبي بني إسرائيل امرأة يقال لها أشتر ابنة أبي حاويل كان رباها ابن عم لها يقال له مردخى وكان أخاها من الرضاعة لأن أم مردخى أرضعت أشتر وكان السبب في تزوجه إياها قتله امرأة كانت له جليلة جميلة خطيرة يقال لها وشتا فأمرها بالبروز ليراها الناس ليعرفوا جلالتها وجمالها فامتنعت من ذلك فقتلها فلما قتلها جزع لقتلها جزعا شديدا فأشير عليه باعتراض نساء العالم ففعل ذلك وحببت إليه أشتر صنعا لبني إسرائيل فتزعم النصارى أنها ولدت له عند مسيره إلى بابل ابنا فسماه كيرش وأن ملك أخشويرش كان أربع عشرة سنة وقد علمه مردخى التوراة ودخل في دين بني إسرائيل وفهم عن دانيال النبي عليه السلام ومن كان معه حنيئذ مثل حننيا وميشايل وعازريا فسألوه بأن يأذن لهم في الخروج إلى بيت المقدس فأبى وقال لو كان معي منكم ألف نبي ما فارقني منكم واحد ما دمت حيا وولى دانيال القضاء وجعل إليه جميع أمره وأمره أن يخرج كل شيء في الخزائن مما كان بختنصر أخذه من بيت المقدس ويرده وتقدم في بناء بيت المقدس فبني وعمر في أيام كيرش بن أخشويرش وكان ملك كيرش مما دخل في ملك بهمن وخماني اثنتين وعشرين سنة ومات بهمن لثلاث عشرة سنة مضت من ملك كيرش وكان موت كيرش لأربع سنين مضين من ملك خماني فكان جميع ملك كيرش بن أخشويرش اثنتين وعشرين سنة ومات بهمن لثلاث عشرة سنة مضت من ملك كيرش وكان موت كيرش لأربع سنين مضين من ملك خماني فكان جميع ملك كيرش بن أخشويرش اثنتين وعشرين سنة  فهذا ما ذكر أهل السير والأخبار في أمر بختنصر وما كان من أمره وأمر بني إسرائيل   کتزیاس: کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد.او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید. (حسن پیرنیا، ایران بستان، جلد اول، ص 240) به‌جز کتزیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته‌اند . برخی هم از زنی یهودی بنام خاویر ....   عمده نقل‌قول‌هایی که از رفتار محبت‌آمیز کورش با کشورها و پادشاهان مغلوب بیان می‌شود، نه بر اساس منابع ایرانی، که برگرفته از گزارش‌های مورخان یونانی و از جمله هرودوت و دیودور سیسیلی و کتزیاس است. اما در روایت‌های همین مورخان، نکات دیگری نیز هست که تعمداً نادیده انگاشته می‌شوند.به تاریخ هرودوت بیش از هر تاریخ‌نامه دیگری استناد می‌شود و قسمت‌های باب میل آن نقل می‌شود، اما بسیاری از بخش‌های آن که باب میل نیستند، نادیده گرفته می‌شوند و در این مواقع او را مورخی مغرض و دشمن ایران می‌نامند.برای مثال، او آورده که پس از اینکه کروزوس (آخرین پادشاه لیدی) به شگردی از خرمن آتشی که کورش برای سوزاندنش برپا کرده بود، نجات یافت، از کورش پرسید «سربازان تو اکنون در شهر در حال انجام چه کاری هستند؟» کورش پاسخ داد «در حال غارت شهر و گنجینه‌های تو هستند     یک نکته برایم عجیب است و آن اینکه چرا الهه خونریز و قاسی یهود یعنی بت مردوک یا مولخ و.... که یهود فرزندانشان را در برابرش در آتش می افکندند وقربانی مینمودند اینقدر مورد توجه وتقدیس جناب کورش است ؟! سوزاندن جناب کروزوس وقتل عامها وخشونتهایی که فقط از یهود ونسل داعشیشان برمیآید ، بدست جناب کورش چه توجیهی دارد ؟!     در سنگ‌نبشته‌های نبونید گفته شده که کورش «علیه کشور.... لشکرکشی نمود ،....، به قتل پادشاه آن مبادرت ورزید...، اموال او را تصاحب کرد، و این اموال را ضمیمه پادگان خود نمود...».   او همچنین آورده است که کورش به ملکه توموروس (شاه ماساژت‌ها) دل بست و چون با مخالفت او روبرو شد، پسرش را (و به روایتی دیگر پسر و شوهرش را) به گروگان گرفت و سر او را در تشتی از خون برای مادر فرستاد. به گزارش هرودوت، ملکه توموروس قبلاً برای کورش پیغامی بدین مضمون فرستاده بود که «تو را نصیحت می‌کنم از این کار دست برداری. به فرمانروایی ملت خویش خرسند باش و فرمانروایی من بر ملت خویش را نیز روا دار. افسوس که به سخنم اعتنا نخواهی کرد، چون به کمترین چیزی که اعتنا داری، صلح و صفا است. از نبرد با من درگذر که پیروز نخواهی شد و این برای فرزند کمبوجیه ننگ است که از زنی شکست خورد». کورش به سخن توموروس بی‌اعتنا ماند و به حمله‌ای روی آورد که مطابق با پیش‌بینی توموروس، به شکست و کشته شدنش انجامید.   مورخ دیگر یونانی که گزارش‌هایی در باره کورش آورده، کتزیاس است. کتزیاس کورش را پادشاهی اهل مدارا و جوانمردی می‌داند و روایت‌های او نَقل و نُقل محافل است. او آورده است که کورش با کروزس با گذشت رفتار کرد و این را بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم. اما همو چیزی دیگری نیز گفته است که آنرا نادیده انگاشته‌ایم. او در کنار گزارشش از مهربانی و گذشت کورش، همچنین آورده است که «کورش چشمان آتیس (پسر کرزوس و ولیعهد لیدی) را در برابر مادرش از حدقه در آورد و سپس او را سر برید. مادر آتیس از غصه این اتفاق خود را از بام به زیر افکند و خودکشی کرد».کتزیاس پس از نقل رفتار محبت‌آمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».او همچنین آورده است که «کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید. به این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار می‌کرد».کتزیاس همچنین نقل می‌کند که «کورش قبل از حمله به ماساژت‌ها، به سرزمین دِربیکس‌های سکایی حمله برد و پس از قتل‌عام سی هزار نفر از دربیکس‌ها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد». تاریخ کتزیاس، خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، بخش‌های یک تا هفت، صفحه ۱۵ تا ۳۸             بیشرین اذیت وآزار رسولان وقتل انبیاء الهی توسط همین قوم یهود بوده است !   اگر بخواهیم بین شاهان تشبیهی داشته باشیم  کورش عیلامی مثل جناب عمر بن الخطاب است زیرا هر دو در فتوحات همان خشونت و بیرحمی و در حکومت عشق وعلاقه به یهود را داشتند .   یهود از ریشه عور به معنی گذر و مهاجرت گرفته شده است .   اللاويين ١٨:‏٢١ وَلاَ تُعْطِ مِنْ زَرْعِكَ لِلإِجَازَةِ لِ‍مُولَكَ لِئَلاَّ تُدَنِّسَ اسْمَ إِلهِكَ. أَنَا الرَّبُّ. اللاويين ٢٠:‏٢ "وَتَقُولُ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ: كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَمِنَ الْغُرَبَاءِ النَّازِلِينَ فِي إِسْرَائِيلَ أَعْطَى مِنْ زَرْعِهِ لِ‍مُولَكَ فَإِنَّهُ يُقْتَلُ. يَرْجُمُهُ شَعْبُ الأَرْضِ بِالْحِجَارَةِ. اللاويين ٢٠:‏٣ وَأَجْعَلُ أَنَا وَجْهِي ضِدَّ ذلِكَ الإِنْسَانِ، وَأَقْطَعُهُ مِنْ شَعْبِهِ، لأَنَّهُ أَعْطَى مِنْ زَرْعِهِ لِ‍مُولَكَ لِكَيْ يُنَجِّسَ مَقْدِسِي، وَيُدَنِّسَ اسْمِيَ الْقُدُّوسَ. اللاويين ٢٠:‏٥ فَإِنِّي أَضَعُ وَجْهِي ضِدَّ ذلِكَ الإِنْسَانِ، وَضِدَّ عَشِيرَتِهِ، وَأَقْطَعُهُ وَجَمِيعَ الْفَاجِرِينَ وَرَاءَهُ، بِالزِّنَى وَرَاءَ ‍مُولَكَ مِنْ شَعْبِهِمْ. الملوك الاول ١١:‏٧ حِينَئِذٍ بَنَى سُلَيْمَانُ مُرْتَفَعَةً لِكَمُوشَ رِجْسِ الْمُوآبِيِّينَ عَلَى الْجَبَلِ الَّذِي تُجَاهَ أُورُشَلِيمَ، وَلِ‍مُولَكَ رِجْسِ بَنِي عَمُّونَ.       در حاشیه بگویم همانطور که قرائات مختلفی از قرآن مجید وجود دارد که سبب تفاسیر وآراء متفاوتی از آیات شده است از تورات واناجیل هم قرائات و نسخ متعددی وجود دارد که قدرتمندان و خائنین یهود برای توجیه اهداف شیطانیشان آیات را تحریف واز مواضعش جابجا نمودند .... البته بعد از کودتای سقیفه بدست یهودیان اصحاب ، همین امر در مورد قران کریم نیز بدست خلفای یهودی و صحابه یهودی زاده مانند عثمان (نعثل) وزید بن ثابت ومروان حکم  و ..... انجام شد وقرانها بدست خلیفه ثانی پیرایش وتجرید و توسط سومی قرائات مختلف وتحریف و تحریق قران واقع شد که بنص صحیح بخاری ومسلم رسول خدا ص این امر را پیشگویی کرده بودند که مسلمین نعل بنعل یهود ، داخل سوراخ سوسمار هم خواهند شد  و همه اتفاقات یهود در این امت هم حادث خواهد شد !   قبلا در مورد انقلاب یهودیان در سقیفه در وبلاگ : javdan.blogfa.com   مفصل توضیح دادم که چطور عمر وزید بن ثابت وعثمان و .... در سقیفه ابوبکر را خلیفه کردند و بعد با حمایت از یهودیانی مانند معاویه وعثمان ومروان و ... اسلام رحمانی نبوی را تبدیل به اسلام خشن عمری اموی نمودند . توراتی که ترجمه فارسی از انجمن کلیمیان است واز سفر پیدایش شروع وبه ملاکی ختم شده به نظر من جامع است واز نسخ عربی علمی تر نوشته وجمع شده است .   هدف ما از این بحث چی بود ؟ کوروش بت پرست بوده نه خداپرست .... ما با محکم ترین سند که همان عکسهای هوایی قبل از نابودی بخش عیلامی تخت جمشید بدست یهودیان در زمان پهلوی بود ثابت کردیم که یهود در طول تاریخ با جعل وتزویر و بی رحمی زندگی کرده اند و الان هم در حال تقویت وخط دهی به داعش هستند ومسلمانان ساده لوح هم مانند ابوهریره فریب داستانهای کعب الاحبار را میخورند و آب در آسیاب یهود مرموز میریزند .....   نتیجه اینکه ما نه باید افراط کنیم نه تفریط وواقعیات را همانطور که هستند بدون احساس بپذیریم ، نه غلو وتقدیس نه توهین وتحقیر ، کورش در 1000 سال قبل شاهی قدرتمند و عیلامی بوده که هم کار خوب داشته هم بد همانطور که مورخین کهن مانند طبری ویعقوبی و ابن خلدون و ابن عساکر و هرودوت نوشته اند نه کوروشی که از 100 سال قبل در زمان پهلوی معرفی شده  ....       سوالات اساسی :   علت اختلاف واضطراب متون در مورد کودتای داریوش علیه بردیا وقتل کمبوجیه وکلا تاریخ باستان ایران وتخت جمشید و... چیست ؟ چرا یهود قصد دارند تاریخ وجغرافیای خاورمیانه را یهودی کنند !   علت نیمه کار ماندن تخت جمشید و دستکاری آن در زمان رضا خان ونابودی  بعضی از آن چه بود ؟   چرا بعد از فتح بابل وآزادشدن سفر یهودیان ، عده زیادی از یهودیان در ایران ماندند وبدستور تورات بسرزمین مقدس نکوچیدند ؟!     چرا ساخت معبد اورشلیم بدستور کمبوجیه فرزند ارشد کورش متوقف اما بعد از کودتای داریوش وقتل کمبوجیه وبردیا دوباره شروع وتکمیل میشود ؟! «آن گاه اهل زمين دستهاي قوم يهودا را سست كردند و ايشان را در بنا نمودن به تنگ مي‌آوردند. و به ضد ايشان مدبران اجير ساختند كه در تمام ايام كورش پادشاه فارس تا سلطنت داريوش پادشاه فارس قصد ايشان را باطل ساختند.» (تورات، كتاب عزرا 5-4 :4)   ظاهر قضايا حاكي از آن است كه با توطئه از ميان رفتن كمبوجيه و برديا، سد بزرگي كه پيش روي اشرافيت يهود وجود داشت، از ميان برداشته شد. چرا یهود سعی دارند کورش را هخامنشی معرفی کنند در حالیکه همه تاریخ و شواهد بر عیلامی (انشانی) بودن وی متفقند ؟ علت نابودی آثار عیلامیان در تخت جمشید بدست یهود چه بود ؟ کودتای داریوش بکمک یهود علیه فرزندان کورش و کشتار پوریم و نقش یهود درنفوذ به دربارهخامنشیان خصوصا خشایارشا و....   http://anosiha.blogfa.com/post/87   هدف کلی از مطالعه وتحلیل تاریخ این پند را به ما میدهد که هرگاه یک ملت با اراده وعشق معنوی با تحمل سختیها با هم متحد شدند توانستند با هم افزایی راه کمال وعدالت وبرادری وبرابری را بپیمایند .