تحليل علل برگشت به جاهليت توسط خلفا وتغيير دين

با سلام

 

 

 

 

چرا عمر عاشق جاهليت وزنده كردن رسوم مشركين بود ؟! : بسند صحيح نزد بخاري ومسلم و...

 

 

 

کدام صحابی 3 ماه مانده به شهادت حضرت رسول ص در حجة الوداع در مخالفت امر قرآن و رسول خدا ص بروایت صحیح بخاری و مسلم وابن حبان وابوعوانه وامام احمد و... گفت ما بحج بیاییم در حالیکه از آلتمان منی بچکد و آلتش را بدستش گرفت وتکانش میداد :

 

 

 

 

 

 

 

خدای سبحان فرمود :

 

وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ {البقرة/196}

 

 

 

بنابر اين حرف (با) در كلمه (بالعمره ) باى سببيت است ، و سببيت عمره براى تمتع و بهره گيرى ، بدين جهت است كه در حال احرام نمى توانست از زنان و شكار و امثال آن بهره مند شود مگر آنكه از احرام درآيد، و تمتع آدمى را از احرام بيرون مى آورد.

 

 

 

و از عجائب امور اين است كه در متن آيه اى كه حج تمتع را تشريع كرد همان چيزى كه عمر از آن مى ترسيد و از آن كراهت داشت آمده ، مى فرمايد: (فمن تمتع بالعمره الى الحج ، يعنى كسى كه با آوردن عمره تا انجام حج لذت گيرى كند، بايد قربانى كند)، بطوريكه ملاحظه مى فرمائيد قرآن كريم نام اين قسم حج را حج تمتع يعنى (حج لذت گيرى ) نهاده ، چون تمتع جز اين نيست كه زائر خانه خدا بتواند از آنچه كه در احرام بر او حرام بود يعنى از التذاذ با بوى خوش و با آميزش با زنان ، و پوشيدن لباس و غيره ، بهره مند شود، و اين عينا همان است كه عمر از آن مى ترسيد و كراهت مى داشت .

 

 

 

 

 

خلاصه ترجمه روایت بخاری ومسلم ونسایی :عبد الله بن عباس رضي الله عنهما مي گويد: (اعراب دوران جاهليت) معتقد بودند كه عمره نمودن در ايام حج، بدترين گناه روي زمين، بحساب مي آيد: از اينرو، ماه محرّم را صفر، قرار مي دادند و مي گفتند: زماني كه زخم هاي پشت شتر، التيام يابد و اثر پاي آنها از بين برود و ماه صفر به پايان رسد، آن گاه، عمره كردن حلال مي شود. رسول الله ص و يارانش در حالي كه احرام حج بسته بودند، در تاريخ چهارم ذيحجه وارد مكه شدند. آنحضرت  به يارانش دستور داد تا احرام حج را به احرام عمره بدل، نمايند.(تا بتوانند با زنانشان جماع كنند وخود حضرت هم عائشه را بهمراهشان آورده بودند) اين كار براي مردم, قدري دشوار بود، لذا پرسيدند: يا رسول الله! اين چه نوع حلال شدني است؟ رسول الله فرمود: «حلال بجا و كامل».

 

عُمْره: اهلِ جاهلیت از حُمس و حِله و طُلس، به غیر از حج برای عُمره هم به كعبه می آمدند. در عمره خلاف حجّ قبلا حلق كرده و از تلبید خودداری می كردند (همانطور كه بعدا خلفاي غاصب برخلاف سنت پيامبر انجام دادند

 

اما بعدا جناب خلیفه با تحريم متعه در حج  سنت جاهلی را زنده کرد و این در حالی بود که بنابر اظهار ابن عباس، پیامبر (ص) برای آنکه این فکر جاهلی را ریشه کن سازد، دستور به اجرای مراسم عمره در روز چهارم ذی الحجه صادر نمود و به همین منظور همسر خود عایشه را نیز در ماه ذی الحجه به عمره برد و به مردم نیز دستور داد که بعد از اتمام عمره، از حالت حرام در آمده و نزدیکی با همسر را حلال بشمارند. و از اینکه برخی، بر اثر رسوب افکار جاهلی، تمتع و خروج از احرام را کاری ناپسند شمرده و از انجام آن خودداری می ورزیدند ناراحت گردید....

 

 

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {الحجرات/1}

مومنين بر خدا ورسولش مقدم نميشوند ....

 

 

 

 

 

اللهم العن عمروا والعن

 

معاوية بصدهما عن سبيلك وكذبهما على كتابك واستخفافهما بنبيك صلى الله عليه وآله

 

وكذبهما عليه وعلي. کتاب سلیم

 

 

 

استخفافهما !!!!



يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ {الحجرات/1}

مومنين بر خدا ورسولش مقدم نميشوند ....

  بحول الله متعال علت برگشت به جاهليت را توسط خلفاي سقيفه را از آيات وروايات مرور ميكنيم ...


بنص آيات وروايات مورخين ، در اواخر عمر رسول خدا ص بعلت تحديد آزاديهاي جاهلي اعراب ، دلشان بشدت هواي دوران جاهليت را كرده بود وآماده فوت رسول خدا ص وبرگشت به جاهليت بودند (انقلبتم علي اعقابكم ومهجوريت قرآن وتبديل دين و ....) چرا كه آزاديهاي جاهلي لذت بخش بود مانند شرابخواري وزناو لواط و... همچنين قريش محمد ص را باعث بدبختي وتفرق وفقر عرب ميدانستند و بشدت عاشق تورات و يهوديان ثروتمند ودين #جاهلي بودند كه ردپاي يهود در زمان رسول خدا ص ودر سقيفه ودر دوران خلفا كاملا مشهود است .


چرا عمر متعه حج را ممنوع كرد ؟! چون در جاهليت حرام بود و رسول خدا ص آنرا حلال كرده بودند و چون عمر عاشق جاهليت بود آنرا دوباره مثل جاهليت تحريم كرد ! اما اسناد صحيح اهل سنت در اين باب :

صحيح مسلم : 3006 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى وَابْنُ بَشَّارٍ قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ سَمِعْتُ قَتَادَةَ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِى نَضْرَةَ قَالَ كَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَأْمُرُ بِالْمُتْعَةِ وَكَانَ ابْنُ الزُّبَيْرِ يَنْهَى عَنْهَا قَالَ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى يَدَىَّ دَارَ الْحَدِيثُ تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم-.
فَلَمَّا قَامَ عُمَرُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ يُحِلُّ لِرَسُولِهِ مَا شَاءَ بِمَا شَاءَ وَإِنَّ الْقُرْآنَ قَدْ نَزَلَ مَنَازِلَهُ فَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ وَأَبِتُّوا نِكَاحَ هَذِهِ النِّسَاءِ فَلَنْ أُوتَى بِرَجُلٍ نَكَحَ امْرَأَةً إِلَى أَجَلٍ إِلاَّ رَجَمْتُهُ بِالْحِجَارَةِ.
عمر صراحتا اعلام میکند مثل پیامبر ص حکم شرعی وضع میکند ! بنابر روایت صحیح مسلم و .... که قران نزولش تمام شد ومحمد ص مرد و الله برای رسولش هر چه خواست حلال کرد اما من #متعه را حرام میکنم ومرتکبش را سنگسار ...ان الله یحل لرسوله مایشاء !!!


2736 - أخبرنا محمد بن علي بن الحسن بن شقيق قال أنبأنا أبي قال أنبأنا أبو حمزة عن مطرف عن سلمة بن كهيل عن طاوس عن بن عباس قال سمعت عمر : يقول والله إني لأنهاكم عن المتعة وإنها لفي كتاب الله ولقد فعلها رسول الله صلى الله عليه و سلم يعني العمرة في الحج
قال الشيخ الألباني : صحيح الإسناد (وصحیح الاسناد نزد آلبانی یعنی حدیث شروط خمسه صحت رادارد وکاملا صحیح است )

وبروایت صحیح نسایی ابن عباس میگوید:از عمربن الخطاب میشنیدم که میگفت: به خدا قسم،من از متعه نهی میکنم در حالی که #یقینا در کتاب خدا نازل شده و قطعا رسول الله نیز آن را انجام داده ؟؟!!!
.
آیا کفری از این بالاتر که کسی بگوید الله ورسولش کشک هرچي گفتن برا خودشون گفتن ، هرچی من میگم ؟!


1742 - أخبرنا أبو الحسن علي بن عيسى بن إبراهيم ثنا أحمد بن النضر بن عبد الوهاب ثنا يحيى بن أيوب ثنا يحيى بن أيوب ثنا وهب بن جرير ثنا أبي عن محمد بن إسحاق ثنا ابن أبي نجيح عن مجاهد و عطاء عن جابر بن عبد الله قال : كثرت القالة من الناس فخرجنا حجاجا حتى لم يكن بيننا و بين أن نحل إلا ليالي قلائل أمرنا بالإحلال فيروح أحدنا إلى عرفة و فرجه يقطر #منيا فبلغ رسول الله صلى الله عليه و سلم فقام خطيبا فقال : أبالله تعلموني أيها الناس فأنا و الله أعلمكم بالله و أتقاكم له و لو استقبلت من أمري ما استديرت ما سقت هديا و لحللت كما أحلوا فمن لم يكن معه هدي فليصم ثلاثة أيام و سبعة إذا رجع إلى أهله و من وجد هديا فلينحر فكنا ننحر الجزور عن سبعة قال عطاء قال ابن عباس رضي الله عنهما أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قسم يومئذ في أصحابه غنما فأصاب سعد بن أبي وقاص تيس فذبحه عن نفسه فلما وقف رسول الله صلى الله عليه و سلم بعرفة أمر ربيعة بن أمية بن خلف فقام تحت يدي ناقته فقال له النبي صلى الله عليه و سلم : أصرخ أيها الناس هل تدرون أي شهر هذا ؟ قالوا الشهر الحرام قال : فهل تدرون أي بلد هذا ؟ قالوا البلد الحرام ثم قال : هل تدرون أي يوم هذا ؟ قالوا يوم الحج الأكبر فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم : قد حرم الله عليكم دماءكم و أموالكم كحرمة شهركم هذا و كحرمة بلدكم هذا و كحرمة يومكم هذا فقضى رسول الله صلى الله عليه و سلم حجه و قال حين وقف بعرفة هذا الموقف و كل عرفة موقف و قال حين وقف على قزح هذا الموقف و كل المزدلفة موقف.مستدرک حاکم
این حدیث بسیار قابل توجه است زیرا مخالفت تعدادی از اصحاب با امر محکم الله ورسولش را در اواخر عمر ایشان نشان میدهد زیرا خودرا بالاترو داناتر از الله ورسولش میپنداشتند ! وافراط وتندروی بعضی بظاهر مسلمانها را و سخنرانی پیامبر ص و هشدار به ایشان که از من مسلمانتر نشوید و به من دستورات شرع را یاد ندهید چون من از همه شما با تقواتر وبه احکام الله داناترم !!!!!!!!!
حتی الله ورسولش هم قبلا هشدار داده بودند که : لا تقدموا بین یدی الله و رسوله : لطفا مسلمانتر از خدا و رسولش نشوید :

اما تعدادی از اصحابیکه مسلمانتر از رسول الله ص بودند گفتند چطور بیائیم حج واز آلتمان #منی بچکد ؟! پس متعه حج یا حج تمتع را تحریم وتحریف کردند ودر مقابل قرآن وسنت بدعتی بزرگ نهادند که سایر اصحاب نیز با آنها مخالفت کردند....


روایت از جابر، كه او مي گويد:

قيل و قال كنندگان در ميان مردم بواسطه امر رسول خدا به حج تمتع زياد شد ! چون ما براي بجا آوردن حج از مدينه بيرون شديم، تا وقتي كه ديگر بين ما و بين

زماني كه بايد در مني محل شويم و از احرام بيرون آييم، جز چند شب كمي بيشتر نبود، در اين زمان رسول خدا ما را امر فرمود كه از احرام بيرون آييم.

ما گفتيم: چگونه افراد ما به سوي عرفه رهسپار شوند، در حالي كه از آلت آنان #قطرات مني جاري است؟

اين گفتار به رسول خدا رسيد، و براي ايراد خطبه قيام فرمود، و گفت: سوگند به خدا كه اي مردم آيا شما خدا و رسول خدا را #تعليم مي دهيد؟! سوگند به خدا من از همه شما به خدا داناترم، و تقواي من در برابر اوامر او بيشتر است! و اگر من مي دانستم جرياني را كه پيش آمده است، از آنچه را كه گذشته است، با خود هدي نمي آوردم، و من هم همچنان كه مردم محل شدند محل مي شدم، و از احرام بيرون مي آمدم.

پس هر كدام از شما كه هدي ندارد، بايد سه روز روزه بدارد در ايام حج و هفت روز در هنگامي كه به سوي اهل خود مراجعت مي كند، و هر كدام كه هدي بيابد بايد نحر كند.

جابر گويد كه: ما در آن وقت شتري را كه موسم كشتنش رسيده بود، از طرف هفت نفر قرباني مي كرديم.

ودر خبري ديگر رسول خدا ص بعمر گفتند تو هرگز به اين حكم يعني متعه ايمان نخواهي آورد !!!!!

زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم دستور داد که عمره حج از عمره تمتع جدا شود و در این فاصله حجّ و عمره مقاربت شخص با همسرش را تجویز فرمود. عمر اعتراض شدیدی به آن حضرت کرد و این عبارت بی ادبانه و توهین آمیز را گفت:
«آیا ما در حالی احرام ببندیم که از #عورت ما قطرات منی می چکد؟»(سنن ابی داود، ص 103).

وبروايت دیگری حضرت به او فرمود:
«تو هرگز به این #حکم ایمان نخواهی آورد»


عُمْره: اهلِ #جاهلیت از حُمس و حِله و طُلس، به غیر از حج برای عُمره هم به كعبه می آمدند. در عمره خلاف حجّ قبلا حلق كرده و از تلبید خودداری می كردند.
در ایام حج انجامِ عمره را گناهی بزرگ می شمردند. و عمره در ماه های حج، ذی قعده، ذی حجّه و محرم را [برحسب اعتقاد #جاهلی] بس نابخشودنی می دانستند. می گفتند: «إِذَا بَرَأَ الدُّبُرْ وَعَفَا الْوَبَره، و دَخَلَ صَفَرْ، حُلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنْ اعْتَمَرْ.
«چون پسین شتر از رنجِ سِفرِ حج پاك شود و پشمش بروید و ماه صفر درآید، عُمره برآنان كه عزم كرده اند، حلال شود.»





794- وكان عند قريش والعرب أن العمرة في أشهر الحج من الكبائر ويقولون: إذا برأ الدبر، وعفا الأثر، وانسلخ صفر فقد حلت العمرة لمن اعتمر.

الكتاب: شرف المصطفى
المؤلف: عبد الملك بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الخركوشي، أبو سعد (المتوفى: 407هـ)

الناشر: دار البشائر الإسلامية - مكة

 

 

 

که بعد از تخلف وگستاخی فجیع ، رسول خدا ص بشدت غضبناک شدند بروایت عائشه وجابر و... سخنرانی کوبنده ای نمودند وگفتند من از همه شما با تقواترم وداناترم...

 

عايشه گفته :

 

فدخل عليّ و هو غضبان، فقلت: من أغضبك يا رسول اللّه؟ أدخله اللّه النار .صحیح مسلم.

 

پيامبر(ص) از نحوه ی برخورد صحابه غضبناک شد بر من وارد شد گفتم: چه كسي تو را غضبناك كرده يا رسول الله؟ خداوند او را وارد آتش جهنم كند.

 

احمد در مسندش مي‌گويد پيامبر(ص) فرمود:

 

«انظروا ما آمركم به فافعلوا» فردّوا عليه القول فغضب، ثمّ انطلق حتّى دخل على عائشة غضبان، فرأت الغضب في وجهه فقالت: من أغضبك؟ أغضبه اللّه، قال: «و مالى لا أغضب؟ و أنا آمر بالأمر فلا أُتَّبع

 


واز طريق شيعه : در كتاب كافي دو حديث از امام صادق آمده كه مشابه سنن ابوداود و مستدرك حاكم است كه بجاي #عمر نوشته مردي برخاست وبرسول خدا اعتراض نمود :‌

علي بن إبراهيم، عن أبيه ; ومحمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا عن ابن أبي عمير، عن معاوية بن عمار، عن أبي عبدالله قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله أقام بالمدينة عشر سنين لم يحج ثم أنزل الله عزوجل عليه: " وأذن في الناس بالحج يأتوك رجالا وعلى كل ضامر يأتين من كل فج عميق(2) " فأمر المؤذنين أن يؤذنوا بأعلى أصواتهم بأن رسول الله صلى الله عليه وآله يحج في عامه هذا، فعلم به من حضر المدينة وأهل العوالي والاعراب واجتمعوا لحج رسول الله صلى الله عليه وآله وإنما كانوا تابعين ينظرون ما يؤمرون ويتبعونه أو يصنع شيئا فيصنعونه فخرج رسول الله صلى الله عليه وآله في أربع بقين من .....
فلما فرغ من سعيه وهو على المروة أقبل على الناس بوجهه فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: إن هذا جبرئيل وأومأ بيده إلى خلفه يأمرني أن آمر من لم يسق هديا أن يحل ولو استقبلت من أمري ما استدبرت لصنعت مثل ما أمرتكم ولكني سقت الهدي ولاينبعي لسائق الهدي أن يحل حتى يبلغ الهدي محله ; قال: فقال له رجل من القوم (يعني عمر) : لنخرجن حجاجا ورؤوسنا وشعورنا #تقطرفقال له رسول الله صلى الله عليه وآله: أما إنك لن تؤمن بهذا أبدا ...

علي بن إبراهيم، عن أبيه ; ومحمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جميعا، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبدالله قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله حين حج حجة الاسلام خرج في أربع بقين من ذي القعدة حتى أتى الشجرة فصلى بها ثم قاد راحلته حتى أتى البيداء فأحرم منها وأهل بالحج(6) وساق مائة بدنة
وأحرم الناس كلهم بالحج لاينوون عمرة ولايدرون ما المتعة حتى إذا قدم رسول الله صلى الله عليه وآله مكة طاف بالبيت وطاف الناس معه ثم صلى ركعتين عند المقام واستلم الحجر، ثم قال: أبدء بما بدء الله عزوجل به فأتى الصفا فبدء بها ثم طاف بين الصفا والمروة سبعا فلما قضى طوافه عند المروة قام خطيبا فأمرهم أن يحلوا ويجعلوها عمرة وهو شئ أمر الله عزوجل به فأحل الناس وقال رسول الله صلى الله عليه وآله: لو كنت استقبلت من أمري ما استدبرت لفعلت كما أمرتكم ولم يكن يستطيع أن يحل من أجل الهدي الذي كان معه إن الله عزوجل يقول: " ولا تحلقوا رؤسكم حتى يبلغ الهدي محله(1) " فقال سراقة بن مالك بن جعشم الكناني: يارسول الله علمنا كأنا خلقنا اليوم أرأيت هذاالذي أمرتنا به لعامنا هذا أو لكل عام؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: لابل للابد الابد.
وإن رجلا قام فقال: يا رسول الله نخرج حجاجا ورؤوسنا #تقطر؟ ! فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: إنك لن تؤمن بهذا أبدا قال: وأقبل علي من اليمن حتى وافى الحج فوجد فاطمة سلام الله عليها قد أحلت ووجد ريح الطيب، فانطلق إلى رسول الله صلى الله عليه وآله مستفتيا فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: يا علي بأي شئ أهللت؟ فقال: أهللت بماأهل به النبي صلى الله عليه وآله(2) فقال: لاتحل أنت فأشركه في الهدي وجعل له سبعا وثلاثين(3) ونحر رسول الله صلى الله عليه وآله ثلاثا وستين فنحرها بيده ثم أخذ من كل بدنة بضعة فجعلها في قدر واحد ثم أمر به فطبخ فأكل منه وحسا من المرق وقال: قد أكلنا منها الآن جميعا ; والمتعة خير من القارن السائق وخير من الحاج المفرد.
قال: وسألته أليلا أحرم رسول الله صلى الله عليه وآله أم نهارا؟ فقال: نهارا قلت: أية ساعة؟ قال: صلاة الظهر. كافي
معاویة بن عمّار، از حضرت صادق(علیه السلام) نقل کرده: پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) در حجّة الوداع، پس از فراغت از سعی در جنب مروه ایستادند و برای مردم خطبه خواندند. پس حمد الهی به جا آورده، ثنا بر ذات اقدسش گفته، فرمودند:
«ای مردم، این جبرئیل است و ـ با دست به پشت سر اشاره کرد ـ به من امر می کند به کسانی که قربانی نرانده اند، امر کنم مُحلّ شده و از احرام حج خارج شوند و اگر آنچه اکنون آمده، قبلا واقع شده بود و پیش از فرمان جبرئیل قربانی به محلش رسیده بود، من نیز همچون شما به آنچه مأمورتان می کنم عمل می نمودم ولی من قربانی را پیش فرستاده ام، کسی که هَدْی و قربانی را رانده و هنوز به محلّش نرسیده، حق ندارد از احرام بیرون آید.
سراقة بن مالک بن جعشم کنانی از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول الله به دین خود آگاه و عالم شدیم، گویی که امروز آفریده شده ایم. آیا آنچه امر فرمودی، اختصاص به امسال دارد یا حکم همیشه همین است؟
پیامبر خدا فرمودند: نه، اختصاص به امسال ندارد، بلکه برای همیشه حکم همین است.
بعد، مردی (#عمر) از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول الله، آیا احرام حجّ ببندیم و در حجّ داخل شویم، در حالی که آب #جنابت از سرهای ما می ریزد؟

 

در عوالي الئالي آمده است كه اين شخص، عمر بن خطاب بود:

 

و روى معاوية بن عمار عن الصادق ع قال إن النبي ص عوالي اللآلي ج : 2 ص : 90في حجة الوداع لما بلغ المحرم و هو ذو الحليفة أحرم منه قارنا فلما وقف بالمروة بعد فراغه من السعي أقبل إلى الناس بوجهه فحمد الله و أثنى عليه ثم قال هذا جبرئيل و أومى بيده إلى خلفه يأمرني أن آمر من لم يسق هديا أن يحل و لو استقبلت من أمري ما استدبرت لصنعت مثل ما أمرتكم و لكني سقت الهدي و لا ينبغي لسائق الهدي أن يحل حتى يبلغ الهدي محله فقال له رجل من القوم يعني عمر بن الخطاب أ نخرج حجاجا و رءوسنا تقطر فقال إنك لن تؤمن بهذا ]بها[ أبدا

 

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي عمر  أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ؟؟!!!!

حضرت به او فرمودند: تو هرگز به این #حکم ایمان نخواهی آورد.

 

 

 

- وحَدَّثَني مُحَمَّدُ بْنُ حَاتِمٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا، فِي نَاسٍ مَعِي قَالَ: أَهْلَلْنَا، أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، بِالْحَجِّ خَالِصًا وَحْدَهُ، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ، فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ "حِلُّوا وَأَصِيبُوا النِّسَاءَ" قَالَ عَطَاءٌ: وَلَمْ يَعْزِمْ عَلَيْهِمْ، وَلَكِنْ أَحَلَّهُنَّ لَهُمْ، فَقُلْنَا: لَمَّا لَمْ يَكُنْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ عَرَفَةَ إِلَّا خَمْسٌ، أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِيَ إِلَى نِسَائِنَا، فَنَأْتِيَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاكِيرُنَا الْمَنِيَّ، قَالَ: يَقُولُ جَابِرٌ بِيَدِهِ - كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قَوْلِهِ بِيَدِهِ يُحَرِّكُهَا - قَالَ: فَقَامَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِينَا، فَقَالَ: "قَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَتْقَاكُمْ لِلَّهِ وَأَصْدَقُكُمْ وَأَبَرُّكُمْ، وَلَوْلَا هَدْيِي لَحَلَلْتُ كَمَا تَحِلُّونَ، وَلَوْ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ لَمْ أَسُقِ الْهَدْيَ، فَحِلُّوا" فَحَلَلْنَا وَسَمِعْنَا وَأَطَعْنَا، قَالَ عَطَاءٌ: قَالَ جَابِرٌ: فَقَدِمَ عَلِيٌّ مِنْ سِعَايَتِهِ، فَقَالَ: "بِمَ أَهْلَلْتَ؟ " قَالَ: بِمَا أَهَلَّ بِهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "فَأَهْدِ وَامْكُثْ حَرَامًا" قَالَ: وَأَهْدَى لَهُ عَلِيٌّ هَدْيًا، فَقَالَ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِكِ بْنِ جُعْشُمٍ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَلِعَامِنَا هَذَا أَمْ لِأَبَدٍ؟ فَقَالَ: "لِأَبَدٍ" .مسلم

 

 

 

 

 

صبحگاه روز چهارم ذي الحجه بود که ما وارد مکه شديم. پيامبر اكرم (ص) دستور داد: از احرام بيرون بيائيد و مي توانيد با همسرانتان هم نزديکي کنيد. عرض کرديم: يا رسول الله! از الان تا عرفه، جز 5 روز فاصله نيست. پيامبر اكرم دستور مي دهد كه ما با زنانمان نزديکي کنيم و به عرفه بيائيم در حالي که از آلتهاي ما مني قطره قطره مي ريزد؟! جابر مي‌گويد (عمر) با دستش هم حرکت مي داد #آلتش را ؟!

 

 


وعلتش را هم عمر اینگونه بیان میکند :
62أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى وَمُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَاللَّفْظُ لَهُ قَالَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ الْحَكَمِ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مُوسَى عَنْ أَبِي مُوسَى أَنَّهُ كَانَ يُفْتِي بِالْمُتْعَةِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ رُوَيْدَكَ بِبَعْضِ فُتْيَاكَ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي النُّسُكِ بَعْدُ حَتَّى لَقِيتُهُ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ عُمَرُ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ فَعَلَهُ وَلَكِنْ كَرِهْتُ أَنْ يَظَلُّوا مُعَرِّسِينَ بِهِنَّ فِي الْأَرَاكِ ثُمَّ يَرُوحُوا بِالْحَجِّ تَقْطُرُ رُءُوسُهُمْ . نسایی

ودر حديث ديگري از صحيح مسلم هم كه همين عمر در جريان ابوهريره وبشارت اهل لااله الا الله به بهشت بصراحت برسول خدا ص ميگويد : اين #كار را نكن : يعني من كه عمر هستم از توي رسول خدا بهتر ميدانم ؟؟؟!!!!!
حال دانستيد كه پيامبر اهل سنت دراصل حضرت محمد ص نيست بلكه پيامبرشان عمربن خطاب است !!!!!!؟؟؟؟؟

 

 حتي عثمان هم بروايت بخاري ، سنت دوستش عمر را ادامه ميدهد وبا امام علي ع درگير ميشود سر همين موضوع :


حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَعْوَرُ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ اخْتَلَفَ عَلِىٌّ وَعُثْمَانُ - رضى الله عنهما - وَهُمَا بِعُسْفَانَ فِى الْمُتْعَةِ ، فَقَالَ عَلِىٌّ مَا تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَنْهَى عَنْ أَمْرٍ فَعَلَهُ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - . فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَلِىٌّ أَهَلَّ بِهِمَا جَمِيعًا .بخاری

 

وهمچنین اختلاف علیعبا عثمان در متعه حج که در صحیح بخاری ومسلم آمده وامام علی به عثمانمیگوید : من بخاطر هیچکس دست از سنت رسول اللهصبر نمیدارم .وخلاف عثمان اعمال حج را انجام ميدهند!

 

 

 

سوالی که 14 قرن بدون جواب مانده :

تَنْهَى عَنْ أَمْرٍ فَعَلَهُ النَّبِىّ  یعنی چه ؟ چرا عثمان (بدستور عمر) از سنت پيامبر ص نهي ميكرد ؟!  وامير المومنين ع اعتراض ميكنند بعثمان ، بروايت بخاري و مسلم

حالا از کدامیک از اصحاب باید تبعیت کنیم از مولا علی ع یا عثمان وعمر كه سنت پيامبر ص را تغيير دادند ؟

 

 

 

پسر عمر ميگويد سنت عمر را رها كنيد به سنت رسول خدا ص عمل كنيد :

 

حَدَّثَنَا رَوْحٌ، حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ أَبِي الْأَخْضَرِ، حَدَّثَنَا ابْنُ شِهَابٍ، عَنْ سَالِمٍ قَالَ: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ «يُفْتِي بِالَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ الرُّخْصَةِ بِالتَّمَتُّعِ، وَسَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيهِ» ، فَيَقُولُ نَاسٌ لِابْنِ عُمَرَ: كَيْفَ تُخَالِفُ أَبَاكَ وَقَدْ نَهَى عَنْ ذَلِكَ؟ فَيَقُولُ لَهُمْ عَبْدُ اللَّهِ: وَيْلَكُمْ، أَلَا تَتَّقُونَ اللَّهَ، إِنْ كَانَ عُمَرُ نَهَى عَنْ ذَلِكَ فَيَبْتَغِي فِيهِ الْخَيْرَ يَلْتَمِسُ بِهِ تَمَامَ الْعُمْرَةِ، «فَلِمَ تُحَرِّمُونَ ذَلِكَ وَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ وَعَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ» ، أَفَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَقُّ أَنْ تَتَّبِعُوا سُنَّتَهُ، أَمْ سُنَّةَ عُمَرَ؟ إِنَّ عُمَرَ لَمْ يَقُلْ لَكُمْ إِنَّ الْعُمْرَةَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ حَرَامٌ، وَلَكِنَّهُ قَالَ: إِنَّ أَتَمَّ الْعُمْرَةِ أَنْ تُفْرِدُوهَا مِنْ أَشْهُرِ الْحَجِّ .مسند احمد

 

 

حتي پسر عمر ميگويد بقول پدرم عمل نكنيد چون برخلاف سنت و امر رسول الله ص بود :

 

عن عبد بن حميد، عن يعقوب بن إبراهيم بن سعد، عن أبيه، عن صالح بن كيسان، عن ابن شهاب، أن سالم بن عبد الله حدثه أنه سمع رجلاً من أهل الشام وهو يسألُ عبدَالله بنَ عمر عن التمتع بالعمرة إلى الحج، فقال عبدُالله بن عمر: هي حلال، فقال الشامي: إن أباك قد نهى عنها، فقال عبدُالله بن عمر: أرأيتَ إن كان أبي نهى عنها وصنعها رسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أمرُ أبي يُتًبَغ أم أمر رسولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فقال الرجلُ: بل أمرُ رسولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فقال: لقد صنعها رسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وإسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير عبد بن حميد، فمن رجال مسلم، وروى له البخاري تعليقاً. يعقوب بن إبراهيم بن سعد: هو ابن إبراهيم بن عبد الرحمن بن عوف، وقال الترمذي: حديث حسن صحيح. صححه الالباني

 

 

سالم بن عبدالله می گوید: شنیدم که مردی از اهالی شام، از عبدالله بن عمر درباره متعة الحج پرسید: عبدالله بن عمر گفت: حلال است. مرد شامی گفت: ولی پدرت از آن نهی کرده است. عبدالله بن عمر جواب داد: اگر پدر من، از چیزی نهی کند، در حالی که پیغمبر آن را انجام بدهد، آیا ما باید از دستور پدرم اطاعت کنیم یا از دستور پیغمبر؟ مرد شامی گفت: البته از دستور پیغمبر. عبدالله بن عمر گفت: به یقین پیغمبر این کار را انجام داده است.

 

وعن أبي موسى الأشعري عند مسلم (1222) ، والنسائي 5/153، وفيه أن أبا موسى كان يفتي بالمتعة، فقال له رجل: رويدك ببعض فتياك، فإنك لا تدري ما أحدث أميرُ المؤمنين في النسك بعد، حتى لقيه بعد، فسأله، فقال عمر: قد علمتُ أن النبي صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قد فعله وأصحابه، ولكن كرهت أن يظلوا مُعْرِسين بهن في الأراك، ثم يروحون في الحج تقطر رؤوسهم.

وعن أبي موسى مطولاً عند النسائي 5/154 أخرجه عن محمد بن المثنى، عن عبد الرحمن بن مهدي، عن سفيِان الثوري، عن قيس بن مسلم الجدلي، عن طارق بن شهاب، عنه. وهذا إسناد صحيح على شرط الشيخين.

عمر با كمال گستاخي ميگويد ميدانم كه رسول خدا ص واصحابش آنرا انجام دادند اما من خوش ندارم كه هنگام حج بواسطه غسل از آميزش از سرشان آب بچكد ؟!

 

ابن عباس میگه  من میگویم رسول خدا ص متعه  کرد شما میگویید ابوبکر وعمر حرامش کردند ؟!  شما هلاک میشوید برای این بدعت : وَأَمّا مَا فِي حَدِيثِ أَبِي الْأَسْوَدِ عَنْ عُرْوَةَ مِنْ فِعْلِ أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ ، وَالْمُهَاجِرِينَ ، وَالْأَنْصَارِ ، وَابْنِ عُمَرَ ، فَقَدْ أَجَابَهُ ابْنُ عَبّاسٍ ، فَأَحْسَنَ جَوَابَهُ [ ص 191 ] بِجَوَابِهِ . فَرَوَى الْأَعْمَشُ ، عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عَمْرٍو ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ ، عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ ، تَمَتّعَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ فَقَالَ عُرْوَةُ : نَهَى أَبُو بَكْر ٍ وَعُمَرُ عَنْ الْمُتْعَةِ . فَقَالَ ابْنُ عَبّاسٍ : أَرَاكُمْ سَتَهْلَكُونَ أَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ وَتَقُول : قَالَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَقَالَ عَبْدُ الرّازِقِ حَدّثَنَا مَعْمَرٌ عَنْ أَيّوبَ قَالَ قَالَ عُرْوَةُ لِابْنِ عَبّاسٍ أَلَا تَتّقِي اللّهَ تُرَخّصُ فِي الْمُتْعَةِ ؟

الكتاب : زاد المعاد في هدي خير العباد

المؤلف : محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ابن القيم الجوزية

عن مسند احمد بسند صحیح .

 

 


ونمونه ديگر :


{فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ} وَإِنَّمَا يُبَاحُ الْإِفْطَارُ لِمُسَافِرٍ اسْتَهَلَّ الشَّهْرَ وَهُوَ مُسَافِرٌ، وَهَذَا الْقَوْلُ غَرِيبٌ نَقَلَهُ أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَزْمٍ فِي كِتَابِهِ المُحَلى، عَنْ جَمَاعَةٍ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعَيْنِ. وَفِيمَا حَكَاهُ عَنْهُمْ نَظَرٌ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ. فَإِنَّهُ قَدْ ثَبَتَتِ السُّنَّةُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ خرَجَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لِغَزْوَةِ الْفَتْحِ، فَسَارَ حَتَّى بَلَغَ الكَديد، ثُمَّ أَفْطَرَ، وَأَمَرَ النَّاسَ بِالْفِطْرِ. أَخْرَجَهُ صَاحِبَا الصَّحِيحِ .

 

حدثنا أبو بكر قال حدثنا أبو خالد عن داود عن الشعبي والحسن وسعيد بن المسيب قالوا كان أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم مسافرين فيصوم الصائم ويفطر المفطر فلا يعيب الصائم على المفطر ولا المفطر على الصائم

 


روز دهم ماه مبارك رمضان در سال 8 هجري، فرمان حركت براي فتح مكه، صادر شد. رسول اكرم(ص) و يارانش از مدينه خارج شدند و پس از طيّ مسافتي، خاتم الانبيا در نقطه‌اي به نام «كديد»، آب خواست و روزه‌اش را افطار كرد و به همه دستور داد كه افطار كنند. بسياري از اصحاب به دستور پيامبر، افطار كردند؛ ولي برخي نيز تصور كردند اگر در حال روزه جهاد كنند، پاداششان افزون‌تر خواهد بود! در نتيجه روزه خود را ادامه دادند. اين افراد ساده لوح، تصور نكردند همان شخص كه دستور داده است تا روزه بگيرند، حالا نيز به افطار امر كرده است ....

 


وَخرج رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي عشرَة آلَاف واستخلف على الْمَدِينَة أَبَا رهم كُلْثُوم3 بْن حُصَيْن الْغِفَارِيّ، وَكَانَ خُرُوجه لعشر خلت من رَمَضَان، فصَام عَلَيْهِ السَّلَام حَتَّى بلغ الكديد بَين عسفان وأمج، ثمَّ أفطر صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بعد صَلَاة الْعَصْر، وَشرب على رَاحِلَته عَلَانيَة ليراه النَّاس، وَقَالَ: "تَقَوَّوْا لعدوكم" وَأمر النَّاس بِالْفطرِ، فَأفْطر بَعضهم وَصَامَ بَعضهم، فَلم يعب على الصَّائِم5 وَلَا على الْمُفطر.
الكتاب : الدرر في اختصار المغازي والسير
المؤلف : ابن عبد البر
مصدر الكتاب : موقع الوراق

:


آیا رسول خداص را مایه بدبختی عرب و سبب تفرق جمعشان و مایه فقرشان میدانستند آنجا که میگفتند :

وَعَابَ دِينَنَا، وَفَرَّقَ جَمَاعَتَنَا، وَسَبَّ آلِهَتَنَا،سیره ابن اسحاق وهشام و...
«يا بُنَي! اوصيک بدين الاباء و الاجداد و اياک و دين محمد فانه سبب فقرنا و لا يهولنّک قول محمد من البعث و النشور»؛ ابوسفيان كهف نفاق وشرك گفت : اي فرزندم! تو را به آئين پدران و نياکانت سفارش مي‌کنم و از دين محمد بر حذر مي‌دارم، زيرا اين دين سبب #فقر و بيچارگي ما شده و سخن محمد در باره‌ي حشر و روز قيامت تو را نترساند. - محقق اردبيلي، حديقة الشيعه، ص 355.


چه کسی در جنگ احد فریاد میزد که محمد کشته شد به دین اولتان (دين #جاهليت) برگردید ؟!

احمد بن حنبل مى‏گوید: ابوبکر و عمر در این جنگ فرار کردند. هنگامى که أمیر المؤمنین علیه السّلام در تعقیب فرارى‏ها بود، عمر در حالى که اشک چشمانش را پاک مى‏کرد برگشت و به أمیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد: مرا ببخشید ! أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «آیا تو نبودى که صدا زدى: محمّد کشته شده است، به دین #قبلى خود برگردید ؟!! عمر گفت: این کلام را ابوبکر گفته است ! در اینجا بود که این آیه نازل شد: «ان الذین تؤلوا منکم یوم التقى الجمعان انما استز لهم الشیطان» !.
(سوره آل عمران: آیه ۱۵۵٫ اثبات الهداة: ج ۲، ص ۳۶۴ – ۳۶۵)


چه کسی در جنگ احد فریاد میزد که محمد کشته شد به خانه هایتان (جاهلیت ) برگردید ؟!
وَقَالَ مُنَافِقٌ إنّ رَسُولَ اللّهِ قَدْ قُتِلَ فَارْجِعُوا إلَى قَوْمِكُمْ فَإِنّهُمْ داخلو البيوت.مغازی واقدی
قَالَ إنّ إبْلِيسَ تَصَوّرَ يَوْمَ أُحُدٍ فِي صُورَةِ جُعَالَ بْنِ سُرَاقَةَ الثّعْلَبِيّ فَنَادَى " إنّ مُحَمّدًا قَدْ قُتِلَ" فَتَفَرّقَ النّاسُ فِي كُلّ وَجْهٍ فَقَالَ عُمَرُ: إنّي أَرْقَى فِي الْجَبَلِ كَأَنّي أُرْوِيّةً حَتّى انْتَهَيْت إلَى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَنْزِلُ عَلَيْهِ {وَمَا مُحَمّدٌ إِلّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ}.. الْآيَةُ {وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ} مغازی واقدی

وقال بعض المنافقين: إنْ كان محمّد قد قُتل فارجعوا إلي دينكم #الأوّل، مرّأنس بعمربن الخطاب ومعه جماعة فقال: مايقعدكم! فقالوا: قُتِل رسول اللّه، فقال أنس: اللّهم! إنى أبرأ إليك مما جاء به هؤلاء المشركون، وأعتذر إليك عمّا صنع المسلمون، فشدّ بسيفه علي صفوف الكفّار، ولم يزل يُقاتل حتي قُتِل، فنزلت فيه، وقيل: فى غيره الآية 23 من سورة الأحزاب: مِنَ المؤمنين رِجال صَدَقُوا ما عاهدوا اللّه عليه فمِنْهُمْ مَنْ قضي نحبَهُ ومنهم مَنْ ينتظرُ وما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً.اعلام القران


ـ حدثني المثنى, قال: حدثنا إسحاق, قال: حدثنا أبوزهير, عن جويبر, عن الضحاك, قال: نادى مناد يوم أحد حين هزم أصحاب محمد (: ألا إن محمدا قد قتل, فارجعوا إلى دينكم الأوّل! فأنزل الله عزّ وجلّ: {وَما مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ}... الاَية.
حدثت عن الحسين بن الفرج, قال: سمعت أبا معاذ, قال: حدثنا عبيد بن سليمان, قال: سمعت الضحاك يقول في قوله: {وَما مُحَمّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرّسُلُ}... الاَية: ناس من أهل الارتياب والمرض والنفاق, قالوا يوم فرّ الناس عن نبيّ الله ( , وشجّ فوق حاجبه, وكسرت رباعيته: قتل محمد, فالحقوا بدينكم الأوّل! فذلك قوله: {أفَئِنْ ماتَ أوْ قُتِل انْقَلَبْتُمْ على أعْقابِكُمْ}.


قال موسى بن عقبة: لما غاب النبي صلى الله عليه وسلم عن أعين بعض القوم واختلط بعضهم ببعض وسمعوا الصارخ، قال رجال من المنافقين: لو كان لنا من الأمر شيء ما قتلنا ها هنا، وقال بعض منهم: لو كان نبياً ما قُتل فارجعوا إلى #دينكم الأول، وفي ذلك أنزل الله: {وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَبِكُمْ} (آل عمران: 144)،


7949چه كسي مشركين را نميكشت و ميگفت اينان #فاميل ما هستند ؟! - حدثني محمد بن سعد قال، حدثني أبي قال، حدثني عمي قال، حدثني أبي، عن أبيه، عن ابن عباس: أنّ رسول الله صلى الله عليه وسلم اعتزل هو وعصابة معه يومئذ على أكمة، والناس يفرُّون، ورجل قائم على الطريق يسألهم:"ما فعل رسول الله صلى الله عليه وسلم"؟ وجعل كلما مروا عليه يسألهم، فيقولون:"والله ما ندري ما فعل"! فقال:"والذي نفسي بيده، لئن كان النبي صلى الله عليه وسلم قُتل، لنعطينَّهم بأيدينا، إنهم لعشائرنا وإخواننا"! وقالوا:"إن محمدًا إن كان حيًّا لم يهزم، ولكنه قُتل"! فترخَّصوا في الفرار حينئذ. فأنزل الله عز وجل على نبيه صلى الله عليه وسلم:"وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل"، الآية كلها.تفسیر طبری

چه کسی گفت : إنهم لعشائرنا وإخواننا !!!!!!!!!!!

 

 

 

 

چه كسي گفت اين مشركين برادران وفاميل ما هستند چرا بكشيمشان :‌إنهم #لعشائرنا وإخواننا !!!!!!!!!!! وقبلا هم بر مقتولين بدر نوحه خواند :

 

الباب الرابع والسبعون في تحريم الخمر وذمها والنهي عنها قد أنزل الله تعالى في الخمر ثلاث آيات الأولى قوله تعالى ( يسألونك عن الخمر والميسر قل فيهما إثم كبير ومنافع للناس ) الآية فكان من المسلمين من شارب ومن تارك إلى أن شرب رجل فدخل في الصلاة فهجر فنزل قوله تعالى ( يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى حتى تعلموا ما تقولوا ) فشربها من شربها من المسلمين وتركها من تركها حتى شربها عمر رضي الله تعالى عنه فأخذ بلحى بعير وشج به رأس عبد الرحمن بن عوف ثم قعد ينوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن يعفر يقول

 

 ( وكائن بالقليب قليب بدر ... من الفتيان والعرب الكرام )

 

 ( أيوعدني ابن كبشة أن سنحيا ... وكيف حياة أصداء وهام )

 

 ( أيعجز أن يرد الموت عني ... وينشرني إذا بليت عظامي )

 

 ( إلا من مبلغ الرحمن عني ... بأني تارك شهر الصيام )

 

 ( فقل لله يمنعني شرابي... وقل لله يمنعني طعامي ) فبلغ ذلك رسول الله فخرج مغضبا يجر رداءه فرفع شيئا كان في يده فضربه به فقال أعوذ بالله من غضبه وغضب رسوله فأنزل الله تعالى ( إنما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة والبغضاء في الخمر والميسر ويصدكم عن ذكر الله وعن الصلاة فهل أنتم منتهون ) فقال عمر رضي الله تعالى عنه انتهينا انتهينا

 

الكتاب : المستطرف في كل فن مستظرف

 

المؤلف : شهاب الدين محمد بن أحمد أبي الفتح الأبشيهي و ربيع الابرار زمخشري و...

 

 

 

چرا ابولهب وعمر ومعاويه وابوسفيان وابي برسول خدا ص ميگفتند ابن ابي كبشه ؟!

 

 

 

 

 

وجالبتر تشابه شعر عمر با شعريزيد است : لََعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلَا    خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَلَ‏

 

لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا    جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ‏

 

لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً    وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تَشَلَ‏

 

 

 

وبا توجه به ساير اخباري كه عشق وعلاقه عمر به ابوسفيان وهند ومعاويه را نشان داده اند (مانند قدرداني ابوسفيان و هند از عمربعد از امارت بخشيدن شام توسط عمر بمعاويه بروايت ابن كثير)  معلوم ميشود اين حزب سقيفه كاملا در جهت برگشت به جاهليت عمل میكردند وابوسفيان ومعاويه با اسلام ظاهري كه آوردند بخوبي با عمر همدستان شدند وبا جاسوسي و رابطه حسنه با يهود، تا دين وسنت نبوي را منقلب وتحريف سازند با دفن نام محمد ص و كشتن امام علي ع وشيعيانش در كربلا و ....

 

مناقب: طعن (صلى الله عليه وآله) ابيا في حربان (6) الدرع بعنزة في يوم احد،

 

فاعتنق فرسه فانتهى إلى عسكره وهو يخور خوار الثور، فقال أبو سفيان: ويلك ما أجزعك

 

؟ إنما هو خدش ليس بشئ، فقال: طعنني ابن أبي كبشة،..بحار

 

ثم قال أبو لهب: والله وإن

 

منا نفر يأكل أحدهم الجفرة وما يصلحها فما يكاد يشبعه، ويشرب الفرق من النبيذ فما

 

يرويه، وإن ابن أبي كبشة دعانا على رجل شاة وعس من شراب فشبعنا وروينا، ...بحار

 

 

 

ولقد قال لاصحابه الاربعة

 

- أصحاب الكتاب -: الرأى - والله - ان يدفع محمدا برمته (8) ونسلم من ذلك حين جاء

 

العدو من فوقنا ومن تحتنا كما قال الله تعالى: * (وزلزلوا زلزالا شديدا) * (9) *

 

(وتظنون بالله الظنونا) * (10) * (وإذ يقول المنافقون والذين في قلوبهم مرض ما

 

وعدنا الله ورسوله إلا غرورا) * (11)، فقال صاحبه: لا،

 

 ولكن نتخذ صنما عظيما نعبده، لانا لا نأمن (1) أن يظفر ابن أبي كبشة (يعني محمد ص ) فيكون هلاكنا،(اگر محمد غالب شود هلاك شديم)

 

ولكن يكون هذا الصنم لنا زخرا (2)، فإن ظفرت قريش أظهرنا عبادة هذا الصنم وأعلمناهم

 

أنا لن نفارق ديننا، وإن رجعت دولة ابن أبي كبشة كنا مقيمين على عبادة هذا الصنم

 

سرا، فنزل جبرئيل عليه السلام فأخبر النبي صلى الله عليه وآله وسلم بذلك، ثم خبرني

 

به رسول الله صلى الله عليه وآله بعد قتلي ابن عبد ود،...بحار

 

ببينيد ابوسفيان ضامن ميشود كه دين محمد ص را نابود كند :

 

284 - حدثنا عبد الله قال : حدثنا أبو كريب قال : حدثنا محمد بن الصلت ، عن ابن أبي زائدة ، عن مجالد ، عن الشعبي قال : لما حضر  الوليد بن المغيرة جزع ، فقال له أبو جهل : يا عم ، ما يجزعك ؟ قال : « والله ما بي جزع من الموت ، ولكني أخاف أن يظهر دينابن أبي كبشة بمكة ، قال أبو سفيان : يا عم لا تخف ، أنا ضامن ألا يظهر »

 

الكتاب: المحتضرين

 

المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد بن سفيان بن قيس البغدادي الأموي القرشي المعروف بابن أبي الدنيا (المتوفى: 281هـ)

 

 

 

ذكر من توفي من المشركين وفي هذه السنة ماتَ من المشركين: العاص بن وائل السهمي، والوليد بن المغيرة.

 

أخبرنا إسماعيل بن أحمد السمرقندي قال: أخبرنا محمد بن هبة الطبري قال: أخبرنا أبو أعلى بن صفوان قال: حدثنا أبو بكر بن عبد الله بن محمد القرشي قال: أخبرنا أبو كريب قال: أخبرنا محمد بن الصلت، عن ابن أبي زائدة، عن مجالد، عن الشعبي قال: لما حضر الوليد بن المغيرة جزع، فقال له أبو جهل: يا عم، ما يجزعك؟ قال: والله ما بي جزع من الموت، ولكني أخاف أن يظهر دين ابن أبي كبشة بمكة، فقال أبو سفيان: يا عم، لا تخف فأنا ضامن أن لا يظهر.

 

الكتاب : المنتظم

 

المؤلف : ابن الجوزي

 

پسرش معاويه هم بروايت مورخ موثق سني در الموفقيات گفت : من نام محمد ص را دفن ميكنم دفن كردني : دفنا دفنا

 

 

 

 

 

قيل: هو جد النبي صلى الله عليه وسلم من قبل أمه، وهو والد أمه آمنة واسمه وهب بن عبد مناف بن زهرة.
وقيل: هو جد النبي صلى الله عيبه وسلم من قبل جدة أبيه، وهو والد سلمى الأنصارية الخزرجية والدة عبد المطلب، وهو ابن عمرو بن زيد بن لبيد الخزرجي.
وقيل: هو الحارث بن عبد العزي السعدي زوج حليمة التي أرضعت النبي صلى الله تعالى عليه وسلم في صغره.
وقيل: هو "جزء بن غالب بن عامر بن الحارث بن غبشان الخزاعي"، أو "وجز بن غالب"، وهو من خزاعة ثم من بني غبشان، أحد أجداد النبي من قبل أمهاته.


سبب تسمية قريش النبي صلى الله عليه وسلم بأبي كبشة:
كان مشركو قريش يسمون النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ابن أبي كبشة حين دعا إلى الله وخالف أديانهم، تشبيهاً لأبي كبشة (وجز بن غالب)، الذي خالف قريشاً في عبادة الأوثان فعبد الشعرى (والشعرى هو النجم المضيء الذي يخرج في شدة الحر)، فنسبوه إليه للاشتراك في مطلق المخالفة.
وقيل: إن قريشاً كانت تنسب النبي صلى الله عليه وسلم إلى جد غامض غير معروف تحقيراً له؛ لأن العرب كانت إذا حقرت إنساناً نسبته إلى جدٍ غامض غير معروف في الناس.

 

 

قال أبو سفيان أَمِرَ أَمُرُ ابنُ أبي كَبْشة كان أبو كَبْشة جِدَّ جِدِّ رسولِ اللهِ لأمه وكان رجلاً من خُزَاعةَ يعبدُ الشِّعرى العبور لأنها تقطعُ السماءَ عَرْضاً فلما خَالَفَ قريشاً وخَالَفَهُم رسولُ اللهِ شَبَّهوه به .غريب الحديث ابن الجوزي

 

ذكره الجزري، وقال: كان المشركون ينسبون

 

النبي (صلى الله عليه وآله) إلى أبي كبشة وهو رجل من خزاعة خالف قريشا في عبادة

 

الاوثان، شبهوه به، وقيل: إنه كان كان جد النبي (صلى الله عليه وآله) من قبل امه

 

(2)، فأرادوا أنه نزع في الشبه إليه.

 

 

 

 

 

ابوکبشه . [ اَ ک َ ش َ ] (اِخ ) وجز یا جزء . مردی به روزگار جاهلیت از بنی خزاعه ، پدر قبله و قبله مادر وهب و وهب پدر آمنه مادر رسول صلوات اﷲ علیه . او از عبادت ارباب کثیره ٔ عرب سر باز زد و به پرستش شعری العبور یعنی بنوعی از یگانه پرستی بسنده کرد وآنگاه که حضرت رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله مردمان را به اﷲ واحد قهار میخواند و از پرستش خدایان گوناگون منع می فرمود مشرکین به او علیه السلام کنیت ابن ابی کبشه دادند و این از راه تشبیه او به ابی کبشه در دعوت بتوحید و هم اشارت به نسبت او از سوی مادر به ابی کبشه بود. و اقوال دیگر نیز در وجه این انتساب هست .

 

مثلا تحقير رسول خدا ص .

 

همچنين جناب عمر از اينكه امام علي (ع) سران كفار را در جنگ بدر و ... بقتل رسانده واسلام را پيروز وسرافراز كرده ناراحت بود وبه مردم ميگفت علي (ع) قوم و خويش شما را كشت نه من ! وامام علي (ع) هم خطاب به او گفتند چرا مردم را عليه من ميشوراني ؟! بروايت شيخ مفيد در ارشاد.

 



وروى أبوبكر الهذلى، عن الزهرى، عن صالح بن كيسان، قال: مر عثمان بن عفان بسعيدبن العاص فقال: انطلق بناالى أميرالمؤمنين عمربن الخطاب نتحدث عنده، فانطلقا]
[قال: فأما عثمان فصارالى مجلسه الذي يشتهيه، وأماأنا فملت إلى ناحية القوم، فنظرالى عمر وقال: مالى أراك كأن في نفسك على شيئا أتظن أنى قتلت أباك؟ والله لوددت انى كنت قاتله ولو قتله لم أعتذر من قتل كافر، ولكنى مررت به في يوم بدرفرأيته يبحث للقتال كمايبحث الثور بقرنه واذاشدقاه قدا زبدا كالوزغ فلمارأيت ذلك هبته وزغت عنه، فقال: إلى أين يابن الخطاب؟ و صمد له على فتناوله، فوالله ما رمت مكانى حتى قتله، قال: وكان على عليه السلام حاضرا في المجلس فقال: اللهم غفر اذهب الشرك بمافيه ومحى الاسلام ماتقدن، فمالك تهيج الناس على؟ فكف عمرفقال: سعيداما انه ماكان يسرنى ان يكون قاتل أبى غيرابن عمه على بن ابيطالب عليه السلام، وأنشأ القوم في حديث آخر.ارشاد مفيد


عشق بجاهليت تا كجا ؟

- اهل سنت بیان نموده اند که عمر بن خطاب اولین کسی بوده است که " مقام ابراهیم " در کعبه را جابجا کرد و آن را به جایی برده است که جایگاه زمان #جاهلیت بوده است ....
ما جاء في موضع المقام وكيف رده عمر إلى موضعه هذا: اختلفوا هل كان في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ملصقاً بالبيت، أو في موضعه الآن؟ والصحيح أنه كان في عهد النبي صلى الله عليه وسلم ملصقاً بالبيت.

الكتاب : تاريخ مكة المشرفة والمسجد الحرام
المؤلف : ابن الضياء

حدثنا عبدالله بن أبي سلمة قال ثنا عبد الجبار بن سعيد عن ابن أبي سبرة عن موسى بن سعد عن نوفل بن معاوية الديلي قال رأيت المقام في عهد عبد المطلب ملصقا بالبيت مثل المهاة

أخبار مكة في قديم الدهر وحديثه
محمد بن إسحاق بن العباس الفاكهي أبو عبد الله
سنة الولادة 217/ سنة الوفاة 275

یعنی در زمان پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) مقام ابراهیم به خانه کعبه چسبیده بود ولی عمر بن خطاب آن را جابجا کرد .


ولعنت رسول خدا بر صحابه ايكه بعد از ايشان تغيير دادند وتبديل كردند وپيرو شيطان شدند :‌

فقد جاء في الصحيحين عن ابن مسعود رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "أنا فرطكم على الحوض وليختلجن رجال دوني فأقول يارب أصحابي فيقال إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك، إنهم غيروا وبدلوا فيقول النبي صلى الله عليه وسلم سحقا سحقا لمن #غير وبدل"
الكتاب: حقوق النبي صلى الله عليه وسلم على أمته في ضوء الكتاب والسنة
المؤلف: محمد بن خليفة بن علي التميمي
الناشر: أضواء السلف، الرياض، المملكة العربية السعودية

آيات قران واحاديث پيامبر ص هم گفتن كه سنت امتهاي قبل در امت اسلام هم جاري وميشود و73 فرقه و ...اگرآنها داخل سوراخ سوسماري شدند شما هم ميشويد قدم بقد م !!!



وتغييرات ديگري كه اين خلفاي جاهلي ائمه مضلين ( در #جثمان انس بروايت مسلم) در وضو واذان ونماز و حج رسول خدا ص داخل نمودند تا دين اسلام را تحريف و منقلب سازند ....انقلبتم علي اعقابكم .

 

تفصیل :

Download

 

یک شب تورات را ختم کن شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

 

 درادامه بحثهاي يهودي كردن اسلام :

 

 

اخرج مسلم عن أبي سعيد الخدري بلا هذه الزيادة وقال: إنّ رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لا تكتبوا عنّي، ومن كتب عنّي غير القرآن فليمحه وحدثوا عني ولا حرج ومن كذب عليَّ ـ قال همام: احسبه قال متعمداً ـ فليتبوّأ مقعده من النار.

انّ الاِمام أحمد أخرجه عن أبي سعيد الخدري بلا زيادة قوله: «حدّثوا عن بني إسرائيل ولا حرج» فقال: إنّ النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لا تكتبوا عني شيئاً إلاّ القرآن، فمن كتب عنّي شيئاً فليمحه، وقال: حدّثوا عني و من كذب عليّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار.

 

اما عبد الله بن عمروعاص وابوهریره بدین صورت حدیث کرده اند تا یهودی کردن اسلام را مشروع وتوجیه کنند :

 

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، عَنْ ابْنِ ثَوْبَانَ هُوَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ ثَابِتِ بْنِ ثَوْبَانَ، عَنْ حَسَّانَ بْنِ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي كَبْشَةَ السَّلُولِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً وَحَدِّثُوا عَنْ بني إسرائيل وَلَا حَرَجَ "

 

حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ عِيسَى، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: كُنَّا قُعُودًا نَكْتُبُ مَا نَسْمَعُ مِنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ عَلَيْنَا، فَقَالَ: «مَا هَذَا تَكْتُبُونَ؟» فَقُلْنَا: مَا نَسْمَعُ مِنْكَ، فَقَالَ: «أَكِتَابٌ مَعَ كِتَابِ اللَّهِ؟» فَقُلْنَا: مَا نَسْمَعُ، فَقَالَ: «أَكِتَابٌ غَيْرُ كِتَابَ اللَّهِ امْحِضُوا كِتَابَ اللَّهِ، وَأَخْلِصُوهُ» قَالَ: فَجَمَعْنَا مَا كَتَبْنَا فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ، ثُمَّ أَحْرَقْنَاهُ بِالنَّارِ، قُلْنَا: أَيْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَتَحَدَّثُ عَنْكَ؟ قَالَ: «نَعَمْ تَحَدَّثُوا عَنِّي وَلَا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» قَالَ: فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَتَحَدَّثُ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ؟ قَالَ: «نَعَمْ، تَحَدَّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا حَرَجَ، فَإِنَّكُمْ لَا تَحَدَّثُونَ عَنْهُمْ بِشَيْءٍ إِلَّا وَقَدْ كَانَ فِيهِمْ أَعْجَبَ مِنْهُ»

 

دقت شود در همین سخن رسول خدا ص که در آن عجایبی هست یعنی دروغها وتحریفاتی هست که نباید نقل کنید !!!!

 

معانی الاخبار: أبي، عن سعد، عن ابن

عيسى، عن الحسين بن سيف، عن أخيه علي، عن أبيه، عن محمد بن مارد، عن عبد الأعلى بن

أعين، قال، قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك حديث يرويه الناس  أن رسول

الله صلى الله عليه واله قال: حدث عن بني إسرائيل ولا حرج. قال: نعم. قلت: فنحدث عن

بني إسرائيل بما سمعناه ولا حرج علينا ؟ قال: أما سمعت ما قال ؟ كفى بالمرء كذبا أن

يحدث بكل ما سمع. فقلت: وكيف هذا ؟ قال: ما كان في الكتاب أنه كان في بني إسرائيل

فحدث أنه كان في هذه الامة ولا حرج.

عبد الاعلى بن أعين گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم قربانت گردم، سنّى‏ها (مردم) حديثى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت مى‏نمايند كه آن حضرت فرمود:از اخبار بنى اسرائيل بازگو و نگران مباش» آيا درست است؟ فرمود: بلى، گفتم: پس هر چه كه از بنى اسرائيل شنيديم بازگو نمائيم و براى ما اشكالى ندارد؟ فرمود: مگر نشنيده‏اى سخنى را كه فرمود: دليل بر دروغگو بودن مرد همين است كه هر چه را بشنود بازگو كند؟ عرض كردم پس مصداق آن فرمايش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چگونه است؟ فرمود: منظور آن است كه هر چه در قرآن از ماجراهاى بنى اسرائيل آمده تو بازگو نما كه در اين امّت ما خواهد آمد و باكى بر آن نيست !

 

همچنین :

 

وفي الثاقب في المناقب لابن حمزة ص 306: (عن جابر بن عبد الله ، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله : حدثوا عن بني إسرائيل ولاحرج ، فإنه قد كانت فيهم الأعاجيب ، ثم أنشأ يحدث صلى الله عليه وآله فقال: خرجت طائفة من بني إسرائيل حتى أتوا مقبرة لهم ، وقالوا: لو صلينا فدعونا الله تعالى فأخرج لنا رجلاً ممن مات نسأله عن الموت ، ففعلوا ، فبينما هم كذلك إذ أطلع رجل رأسه من قبر بين عينيه أثر السجود ، فقال: يا هؤلاء ما أردتم مني، لقد مِتُّ منذ عام وما سكنت عني حرارة الموت ، حتى كان الآن ، فادعوا الله أن يعيدني كما كنت !

قال جابر بن عبد الله: وقد رأيت وحقِّ الله وحقِّ رسول الله من الحسن بن علي أفضل وأعجب منها ، ومن الحسين بن علي أفضل وأعجب منها...الخ.).

 

وأخرج النسائي بإسناد صحيح عن أبي سعيد الخدري عن النبي(ص) أنه قال: حدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج ، وحدثوا عني ولا تكذبوا عليَّ ، فقد فرق عليه الصلاة والسلام بين الحديث عنه والحديث عنهم،كما نقله البيهقي عن الشافعي).

 

 

 

اما صحابه یهودی مانند کعب الاحبار وابوهریره وزید بن ثابت ومعاویه وعثمان و تمیم داری وعمروعاص ووهب بن منبه و ابن سلام چنین برداشتی از این حدیث ندارند بلکه شروع کردند به انتشار اخبار تورات و داستانهای خرافی وخشن ونژاد پرستانه یهود که باعث تحریف دین اسلام گردید .

 

از سوی دیگر هم عثمانیانی مانند زید بن ثابت وحجاج ومروان بدستور حزب سقیفه و برخلاف قرائت نبی اکرم ص ، قرائات مخصوص خودشان را در مورد آیات مخصوصا آیاتی که در مورد ولایت معصومین ع بود منتشر ساختند .... حذف 6 حرف از حروف سبعه  .

 

وعلامه مجلسی در بحارش آورده :

وقيل: معناه: إن الحديث عنهم

ليس على الوجوب، لان قوله صلى الله عليه وآله في أول الحديث " بلغوا عني " على

الوجوب، ثم أتبعه بقوله: " وحدثوا عن بني إسرائيل ولا حرج " أي لاحرج عليكم إن لم

تحدثوا عنهم

 

 

 

بلغوا عنى ولو آية وحدثوا عن بنى إسرائيل ولا حرج ومن كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار (أحمد ، والبخارى ، والترمذى ، وابن حبان عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ)

 

اوج وخامت اوضاع جعل وتحریف :

 

حدثنا أبي ثنا محمد بن أحمد بن يزيد الزهري ثنا أحمد بن محمد بن الحسين ثنا جدي الحسين بن حفص ثنا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى عن أبي عمرو بن محمد بن حريث عن جده عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أزهد الناس في العالم أهله.

حدثنا أبي ثنا محمد بن أحمد بن يزيد ثنا أحمد بن محمد بن الحسين حدثني جدي الحسين بن حفص ثنا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى المدني ثنا معاذ بن عبد الرحمن عن يوسف بن عبد الله بن سلام عن أبيه أنه جاء إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال إني قرأت القرآن والتورية فقال اقرأ بهذه ليلة وبهذا ليلةً.

الكتاب : تاريخ أصبهان

المؤلف : أبو نعيم الأصبهاني

 

أخبرنا أبو علي الحسن بن أحمد المقرىء في كتابه ثم حدثني أبو مسعود عبد الرحيم بن علي عنه أنا أبو نعيم الحافظ نا أبي نا محمد بن أحمد بن يزيد نا أحمد بن محمد بن الحسين نا جدي الحسين وهو ابن حفص الأصبهاني نا إبراهيم بن محمد بن أبي يحيى المدني نا معاذ بن عبد الرحمن عن يوسف بن عبد الله بن سلام عن أبيه أنه جاء إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال إني قرأت القرآن والتوراة فقال اقرأ بهذا ليلة وبهذا ليلة

 

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل

أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي

سنة الولادة 499/ سنة الوفاة 571

 

 

عن عبد الله بن سلام قال : قلت : يا رسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل ؟ قال :

اقرأ بهذا ليلة وهذا ليلة

رواه الطبراني في الكبير

 

این اصحاب عدول ! تا جائی پیش رفتند که به تورات هم قران میگفتند :

فَفِي هَذَيْنَ الْأَثَرَيْنِ تَسْمِيَةُ الْقُرْآنِ تَوْرَاةً وَإِنْجِيلًا وَمَعَ هَذَا لَا يَجُوزُ الْآنَ أَنْ يُطْلَقَ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَهَذَا كَمَا سُمِّيَتِ التَّوْرَاةُ فُرْقَانًا فِي قَوْلِهِ: {وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ} وسمى الزَّبُورَ قُرْآنًا فِي قَوْلِهِ: "خُفِّفَ عَلَى دَاوُدَ الْقُرْآنُ ".

الكتاب: الإتقان في علوم القرآن

المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)

 

 

 

 

و خزعبلاتی مانند :

 

قال وأنا ابن سعد أنا عبد الله بن عمرو أبو معمر المنقري نا عبد الوارث بن سعيد عن حميد يعني الأعرج قال كان مجاهد يقرأ { ومن عنده علم الكتاب } قال عبد الله بن سلام !!!!

تاریخ دمشق

 

 

در حالیکه درمقابل احادیث معتبری که از فریقین آمده که مقصود از عنده علم الکتاب امیر المومنین ع باب علم نبی ص هست .

(قال: قلت يارسول الله قد قرأت القرآن والتوراة والإنجيل؟ قال: إقرأ بهذا ليلة وبهذا ليلة . ) ! ( تاريخ دمشق:29/131، والزوائد:2/270 ، وكنز العمال:13/481 ، وتذكرة الحفاظ: /27 وقال:(فهذا إن صح ففيه الرخصة في تكرير التوراة وتدبرها). راجع أيضاً الصحيح من السيرة:1/102

 

یک شب تورات را ختم کن شب دیگر قرآن را ؟؟؟؟!!!!!!

 

 

قال عبدالله العاص أن التوراة والقرآن سَمْنٌ وعَسَل ! فقال: (رأيت فيما يرى الناثم كأن في إحدى أصبعيَّ سمناً وفي الأخرى عسلاً ، فأنا ألعقهما ، فلما أصبحت ذكرت ذلك لرسول الله(ص) فقال: تقرأ الكتابين التوراة والفرقان ! فكان يقرؤهما ) !! (مسند أحمد:2/222) .

تورات روغن وقرآن عسل است پس باهم بخوانیدشان !!!!!!

 

ووارد کردن خرافات توسط همین عبدالله پسر عمروعاص :

 

وقد روى الإمام أحمد عن يزيد بن هارون ، عن العوام بن حوشب ، حدثني مولى لعبد الله بن عمرو ، عن عبد الله قال: نظر رسول الله (ص) إلى الشمس حين غابت فقال: في نار الله الحامية ، لولا ما يَزَعُها من أمر الله لأحرقت ما على الأرض!!!

 

آیا آیه 86 سوره کهف قرائت همین یهودیان نیست که توسط عثمان وزیدبن ثابت یهودی جمع شد وامروز باب طعن در علوم قران شده :

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا {الكهف/86}

 

 

تاجائیکه گفتند خواندن تورات در نماز هم صحیح است ؟!

 

قال النووي في روضة الطالبين:8/58: ( قلت: قال القفال في شرح التلخيص: لو قرأ التوراة الموجودة اليوم، لم يحنث ، لأنا نشك أن الذي قرأه مبدل أم لا. والله أعلم !!!!!

 

وقال السرخسي في المبسوط:1/234: ( وأما إذا كان ما قرأ موافقاً لما في القرآن تجوز به الصلاة عند أبي حنيفة ، لأنه تجوز قراءة القرآن بالفارسية وغيرها من الألسنة ، فيجعل كأنه قرأ القرآن بالسريانية والعبرانية ، فتجوز الصلاة عنده) !

وفي حاشية ابن عابدين:1/523: (وإن قرأ المكتوب في الصحف الأولى إذا كان كالتسبيح ليس يغير (يضر) ، والصحف الأولى جمع صحيفة ، المراد بها التوراة والإنجيل والزبور ، وتمام الكلام في شروح الوهبانية ) .

وفي البحر الرائق:1/347: (وفي الخلاصة: ولا ينبغي للحائض والجنب أن يقرأ التوراة والإنجيل . كذا روي عن محمد ) . انتهى.

 

حتی ابن تیمیه در چاه یهودیان افتاد ومجسمه شد وتورات را صحیح پنداشت بجز قول : عزیر پسر خداست !!!!!!

 

 

در حالیه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :

 

 

فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟!

 

 

ففي رواية مالك ، عن { عمر رضي الله عنه أنه قال : رآني رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أمسك مصحفا قد تشرمت حواشيه ، فقال : ما هذا ؟ قلت : جزء من التوراة ؛ فغضب وقال : والله لو كان موسى حيا ما وسعه إلا اتباعي } .

 

 

روى أحمد في مسنده ج 3 ص 469 ( ... عن عبدالله بن ثابت قال جاء عمر بن الخطاب الى النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله إني مررت بأخ لي من قريظة فكتب لي جوامع من التوراة ألا أعرضها عليك ؟ (اخبار یهود را بر توی رسول عرضه نکنم) قال فتغير وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ، قال عبدالله : فقلت له ألا ترى ما بوجه رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فقال عمر : رضينا بالله رباً وبالإسلام ديناً وبمحمد رسولاً . قال فسري عن النبي صلى الله عليه وسلم ، ثم قال : والذي نفسي بيده لو أصبح فيكم موسى ثم اتبعتموه وتركتموني لضللتم . إنكم حظي من الأمم وأنا حظكم من النبيين ) .

ورواه أحمد في ج 4 ص 265

وروى الدارمي في سننه ج 1 ص 115 ( ... عن جابر أن عمر بن الخطاب أتى رسول الله صلى الله عيله وسلم بنسخة من التوراة فقال يا رسول الله هذه نسخة من التوراة فسكت ، فجعل يقرأ ووجه رسول الله يتغير ، فقال أبو بكر : ثكلك الثواكل ما ترى ما بوجه رسول الله ! فنظر عمر الى وجه رسول الله فقال : أعوذ بالله من غضب الله ومن غضب رسوله رضينا بالله ربا وبالإسلام ديناً وبمحمد نبياً . فقال رسول الله صلى الله عيله وسلم : والذي نفس محمد بيده لو بدى لكم موسى فاتبعتموه وتركتموني لضللتم عن سواء السبيل ، ولو كان حياً وأدرك نبوتي لا تبعني ) انتهى . ورواه في أسد الغابة ج 3 ص 126 وقال ( رواه خالد وحريث ابن أبي مطر وزكريا بن أبي زائدة عن الشعبي عن ثابت بن يزيد ، ورواه هشيم وحفص ابن غياث وغيرهما عن مجالد عن الشعبي عن جابر ، أخرجه ابن مندة وأبو نعيم ) . وروى شبيهاً له مختصراً في ج 1 ص 235 وقال ( أخرجه ابن مندة وأبو نعيم ) ورواه السيوطي في الدر المنثور ج 2 ص 48 عن أحمد . وفي ج 5 ص 148 وقال ( وأخرج عبد الرزاق وابن سعد وابن الضريس والحاكم في الكني والبيهقي في شعب الإيمان) . ورواه الهيثمي في مجمع الزوائد ج 1 ص 173 عن عبدالله بن ثابت ، وقال ( رواه أحمد والطبراني ورجاله رجال الصحيح ، إلا أن فيه جابر الجعفي وهو ضعيف ) انتهى ، ولكن رأيت أنه روي بطرق أخرى عن ابن ثابت وجابر ..

 

 

 

حتي بروايت ابن الجوزي عمر به شريعت اسلام قانع نيست و ....

فَإِن قيل: فَمَا السِّرّ فِي أَن عمر لم يقنع بِمَا فِي شريعتنا حَتَّى طلب الاستنان بِملَّة إِبْرَاهِيم، وَقد نَهَاهُ رَسُول الله عَن مثل هَذَا حِين أَتَى بأَشْيَاء من التَّوْرَاة، فَقَالَ. " أمطها عَنَّا يَا عمر "؟

الكتاب: كشف المشكل من حديث الصحيحين

المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)

المحقق: علي حسين البواب

الناشر: دار الوطن - الرياض

 

 

محمد بن محمد المفيد في ( الإرشاد ) قال : روت العامة والخاصة أن مكاتبة زنت على عهد عثمان قد عتق منها ثلاثة أرباع ، فسأل عثمان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) فقال : يجلد منها بحساب الحرية ، ويجلد منها بحساب الرق ، وسأل زيد بن ثابت فقال : يجلد منها بحساب الرق ، فقال أمير المؤمنين ( عليه السلام ) : كيف تجلد بحساب الرق وقد اعتق ثلاثة أرباعها ؟ وهلا جلدتها بحساب الحرية فانها أكثر ؟ فقال زيد : لو كان ذلك كذلك لوجب توريثها بحساب الحريّة ، فقال له أمير المؤمنين ( عليه

السلام ) : أجل ذلك واجب ، فافحم زيد ، وخالف عثمان أمير المؤمنين ( عليه السلام ) .

 

وعن أبي علي الأشعري ، عن محمد بن عبد الجبار ، عن ابن فضال عن ثعلبة بن ميمون ، عن أبي بصير ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) ، قال : الحكم حكمان : حكم الله عزّ وجلّ ، وحكم أهل (1) الجاهلية ، وقد قال الله عزّ وجلّ : ( ومن أحسن من الله حكما لقوم يوقنون ) (2) وأشهد على زيد بن ثابت لقد حكم في الفرائض بحكم الجاهلية .

زید عثمانی بود یعنی چه ؟ یعنی به عثمان که اموی ویهودی بود گرایش داشت .

 

 

حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر دین علی ع هستی یا عثمان ؟؟؟!!!

 

 

زيد بن ثابت بن الضحاك الخزرجي أبو خارجة شهد أحداً فما بعدها، كان عثمانياً، ولم يشهد مع علي عليه السلام شيئاً من مشاهده، وقال ابن عبد البر، وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه ، توفي بالمدينة سنة خمس وأربعين، وقيل غير ذلك، روى عنه رفاعة بن رفاعة، وولده خارجة. (مح م ط ش ).

 

وكان زيد عثمانيا ولم يشهد مع علي شيئا من حروبه وكان يظهر فضل علي وتعظيمه

الكتاب : أسد الغابة

المؤلف : ابن الأثير

 

قال أبو عمر: كان عثمان يحب زيد بن ثابت وكان زيد عثمانياً ولم يكن فيمن شهد شيئاً من مشاهد علي مع الأنصار وكان مع ذلك يفضل علياً ويظهر حبه وكان فقيهاً رحمه الله.

الكتاب : الإستيعاب في معرفة الأصحاب

المؤلف : ابن عبد البر

 

 

 

وَعَنْ سَالِمٍ: كُنَّا مَعَ ابْنِ عُمَرَ يَوْمَ مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، فَقُلْتُ: مَاتَ عَالِمُ النَّاسِ اليَوْمَ.

فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: يَرْحَمُهُ اللهُ، فَقَدْ كَانَ عَالِمَ النَّاسِ فِي خِلاَفَةِ عُمَرَ وَحَبْرَهَا ! ، فَرَّقَهُم عُمَرُ فِي البُلْدَانِ، وَنَهَاهُمْ أَنْ يُفْتُوا بِرَأْيِهِمْ، وَحَبَسَ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ بِالمَدِيْنَةِ، يُفْتِي أَهْلَهَا.

 

وَعَنْ سُلَيْمَانَ بنِ يَسَارٍ، قَالَ:

مَا كَانَ عُمَرُ، وَعُثْمَانُ يُقَدِّمَانِ عَلَى زَيْدٍ أَحَداً فِي الفَرَائِضِ، وَالفَتْوَى، وَالقِرَاءةِ، وَالقَضَاءِ.

 

قَالَ ثَعْلَبَةُ بنُ أَبِي مَالِكٍ: سَمِعْتُ عُثْمَانَ يَقُوْلُ: مَنْ يَعْذِرُنِي مِنِ ابْنِ مَسْعُوْدٍ؟ غَضِبَ إِذْ لَمْ أُوَلِّهِ نَسْخَ المَصَاحِفِ، هَلاَّ غَضِبَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ إِذْ عَزَلاَهُ عَنْ ذَلِكَ، وَوَلَّيَا زَيْداً، فَاتَّبَعْتُ فِعْلَهُمَا.

 

وَقَالَ جَعْفَرُ بنُ بُرْقَانَ: سَمِعْتُ الزُّهْرِيَّ يَقُوْلُ:

لَوْلاَ أَنَّ زَيْدَ بنَ ثَابِتٍ كَتَبَ الفَرَائِضَ، لَرَأَيْتُ أَنَّهَا سَتَذْهَبُ مِنَ النَّاسِ !   يعني اگر زید نبود فرائض (احکام دین ) نابود شده بود ؟!

 

 

مروان یهودی بر زید یهودی نماز خواند:

 

لَمَّا مَاتَ زَيْدُ بنُ ثَابِتٍ، وَصَلَّى عَلَيْهِ مَرْوَانُ، وَنَزَلَ نِسَاءُ العَوَالِي، وَجَاءَ نِسَاءُ الأَنْصَارِ، فَجَعَلَ خَارِجَةُ يُذَكِّرُهُنَّ اللهَ: لاَ تَبْكِيْنَ عَلَيْهِ.

فَقُلْنَ: لاَ نَسْمَعُ مِنْكَ، وَلَنَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ ثَلاَثاً، وَغَلَبْنَهُ.

 

3نفر یهودی از 4 نفر قران را در زمان رسول خدا ص جمع کردند :

 

وَرَوَى: قُرَّةُ، عَنِ ابْنِ سِيْرِيْنَ، قَالَ:

جَمَعَ القُرْآنَ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ اللهِ: أُبَيٌّ، وَعُثْمَانُ، وَزَيْدٌ، وَتَمِيْمٌ الدَّارِيُّ.

وغلو در مناقب ایشان :

 

خواندن قر ان توسط تمیم داری در یک رکعت !!!!!!

 

اجازه عمر به انتشار اسرائیلیات :

 

وَرَوَى: الزُّهْرِيُّ، عَنِ السَّائِبِ بنِ يَزِيْدَ، قَالَ:

أَوَّلُ مَنْ قَصَّ تَمِيْمٌ الدَّارِيُّ، اسْتَأْذَنَ عُمَرَ، فَأَذِنَ لَهُ، فَقَصَّ قَائِماً.

 

وأخرج ابن سعد (3 / 500) باسناد صحيح من طريق عفان ابن مسلم، عن وهيب، عن أيوب، عن أبي قلابة، عن أبي المهلب: " كان تميم يختم القرآن في سبع ".

وروى الزهري، عن السائب بن يزيد، قال: أول من قص تميم الداري، استأذن عمر، فأذن له، فقص

قائما.

او در زمان عمر پیش از خطبه‌های نماز جمعه سخنرانی می‌کرد.

 

 

 

 

 

 

ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه در سیره  وتاریخش آورده  كه چگونه زيد بن ثابت يهودي در سقيفه از عمر وحزبش حمايت ميكرد و فرياد ميزد با ابوبكر صاحبتان بيعت كنيد :

 

 

 

 

 

 

 

وحدثنا أبو هشام المخزومى، حدثنا وهیب، حدثنا داود بن أبى هند، حدثنا أبو نضرة، عن أبى سعید الخدرى،قال: قبض رسول الله صلى الله علیه وسلم واجتمع الناس فی دار سعد بن عبادة، وفیهم أبو بكر وعمر.

 

 

 

قال: فقام خطیب الانصار فقال: أتعلمون أن رسول الله صلى الله علیه وسلم كان من المهاجرین وخلیفته من المهاجرین، ونحن كنا أنصار رسول الله ونحن أنصار خلیفته كما كنا أنصاره.

 

 

 

قال: فقام عمر بن الخطاب فقال: صدق قائلكم أما لو قلتم غیر هذا لم نتابعكم.

 

 

 

وأخذ بید أبى بكر.

 

 

 

وقال: هذا صاحبكم فبایعوه.

 

 

 

فبایعه عمر وبایعه المهاجرون والانصار.

 

 

 

قال: فصعد أبو بكر المنبر فنظر فی وجوه القوم فلم یر الزبیر.

 

 

 

قال: فدعا بالزبیر فجاء فقال: قلت ابن عمة رسول الله صلى الله علیه وسلم وحواریه أردت أن تشق عصا المسلمین ؟ فقال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله صلى الله علیه وسلم.

 

 

 

فقام فبایعه.

 

 

 

ثم نظر فی وجوه القوم فلم یر علیا، فدعا بعلى بن أبى طالب فجاء.

 

 

 

فقال: قلت ابن عم رسول الله صلى الله علیه وسلم وختنه على ابنته، أردت أن تشق عصا المسلمین ؟ قال: لا تثریب یا خلیفة رسول الله صلى الله علیه وسلم فبایعه.

 

 

 

هذا أو معناه.

 

 

 

قال أبو على الحافظ: سمعت محمد بن إسحاق بن خزیمة یقول: جاءنی مسلم بن الحجاج فسألنی عن هذا الحدیث، فكتبته له فی رقعة وقرأته علیه.

 

 

 

وهذا حدیث یسوى بدنة.

 

 

 

فقلت: یسوى بدنه بل یسوى بدرة ! ثم قد رواه البیهقى عن الحاكم وأبى محمد بن حامد المقبرى، كلاهما عن أبى العباس محمد بن یعقوب الاصم، عن جعفر بن محمد بن شاكر، عن عفان بن سلم، عن وهیب به.

 

 

 

ولكن ذكر أن الصدیق هو القائل لخطیب الانصار بدل عمر وفیه: أن زید بن ثابت أخذ بید أبى بكر.

 

 

 

فقال: هذا صاحبكم فبایعوه.

 

 

 

ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر فی وجوه القوم فلم یر علیا، فسأل عنه، فقام ناس من الانصار فأتوا به (با زور امام علی ع را برای بیعت کشاندند): فذكر نحو ما تقدم، ثم ذكر قصة الزبیر بعد على.

 

 

 

فالله أعلم.

 

 

 

وقد رواه الامام أحمد بن حنبل عن الثقة عن وهیب مختصرا.

 

 

 

وقد رواه على بن عاصم، عن الجریرى، عن أبى نضرة، عن أبى سعید الخدرى.

 

 

فدكر نحو ما تقدم.

 

 

ابن کثیر در تفسیرش گفته :

وَقَالَ عَبْد الرَّحْمَن بْن زَيْد بْن أَسْلَمَ فِي قَوْله " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " قَالَ تَعْلِيم الْأَلْسِنَة قَالَ كَانَ لَا يَغْزُو قَوْمًا إِلَّا كَلَّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ وَقَالَ اِبْن لَهِيعَة : حَدَّثَنِي سَالِم بْن غَيْلَان عَنْ سَعِيد بْن أَبِي هِلَال أَنَّ مُعَاوِيَة بْن أَبِي سُفْيَان قَالَ لِكَعْبِ الْأَحْبَار : أَنْتَ تَقُول إِنَّ ذَا الْقَرْنَيْنِ كَانَ يَرْبِط خَيْله بِالثُّرَيَّا ؟ فَقَالَ لَهُ كَعْب إِنْ كُنْت قُلْت ذَلِكَ فَإِنَّ اللَّه قَالَ " وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلّ شَيْء سَبَبًا " وَهَذَا الَّذِي أَنْكَرَهُ مُعَاوِيَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَلَى كَعْب الْأَحْبَار هُوَ الصَّوَاب وَالْحَقّ مَعَ مُعَاوِيَة فِي ذَلِكَ الْإِنْكَار فَإِنَّ مُعَاوِيَة كَانَ يَقُول عَنْ كَعْب : إِنْ كُنَّا لَنَبْلُو عَلَيْهِ الْكَذِب يَعْنِي فِيمَا يَنْقُلهُ لَا أَنَّهُ كَانَ يَتَعَمَّد نَقْل مَا لَيْسَ فِي صُحُفه وَلَكِنَّ الشَّأْن فِي صُحُفه أَنَّهَا مِنْ الْإِسْرَائِيلِيَّات الَّتِي غَالِبهَا مُبَدَّل مُصَحَّف مُحَرَّف مُخْتَلَق وَلَا حَاجَة لَنَا مَعَ خَبَر اللَّه تَعَالَى وَرَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى شَيْء مِنْهَا بِالْكُلِّيَّةِ فَإِنَّهُ دَخَلَ مِنْهَا عَلَى النَّاس شَرّ كَثِير وَفَسَاد عَرِيض....

 

یعنی غالب اخبار کعب تحریف شده و مفسده برانگیزند !

 

وَهَذِهِ الْأَقْوَال وَاَللَّه أَعْلَم كُلّهَا مَأْخُوذَة عَنْ كَعْب الْأَحْبَار فَإِنَّهُ لَمَّا أَسْلَمَ فِي الدَّوْلَة الْعُمَرِيَّة جَعَلَ يُحَدِّث عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عَنْ كُتُبِهِ قَدِيمًا فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده وَنَقَلُوا مَا عِنْده عَنْهُ غَثّهَا وَسَمِينهَا وَلَيْسَ لِهَذِهِ الْأُمَّة وَاَللَّه أَعْلَم حَاجَة إِلَى حَرْف وَاحِد مِمَّا عِنْده وَقَدْ حَكَى الْبَغَوِيّ الْقَوْل بِأَنَّهُ إِسْحَاق عَنْ عُمَر وَعَلِيّ وَابْن مَسْعُود وَالْعَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ وَمِنْ التَّابِعِينَ عَنْ كَعْب الْأَحْبَار وَسَعِيد بْن جُبَيْر وَقَتَادَة وَمَسْرُوق عِكْرِمَة وَعَطَاء وَمُقَاتِل وَالزُّهْرِيّ وَالسُّدِّيّ قَالَ وَهُوَ إِحْدَى الرِّوَايَتَيْنِ عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَقَدْ وَرَدَ فِي ذَلِكَ حَدِيث لَوْ ثَبَتَ لَقُلْنَا بِهِ عَلَى الرَّأْس وَالْعَيْن وَلَكِنْ لَمْ يَصِحَّ سَنَدُهُ .

الكتاب : تقسير القرآن العظيم

شهرة الكتاب: تفسير ابن كثير

المؤلف : عماد الدين أبو الفداء إسماعيل بن كثير الدمشقي

قال الحافظ ابن كثير في تفسيره، فيه وفي وهب بن منبه: سامحهما الله تعالى فيما نقلاه إلى هذه الامة من أخبار بني إسرائيل من الاوابد والغرائب والعجائب، مما كان ومما لم يكن، ومما حرف وبدل ونسخ، وقد أغنانا الله بما هو أصح منه وأنفع وأوضح وأبلغ، ولله الحمد والمنة.

 

ابن کثير مي گويد: هنگامي که کعب در زمان خلافت عمر اسلام آورد براي عمر از کتب قديمي که در اختيار داشت حديث نقل مي کرد و عمر نيز به سخنان او گوش فرا مي داد، و مردم را نيز در شنيدن سخنان او آزاد مي گذاشت و مردم نيز مطالب او را اعم از راست و دروغ نقل می­کردند، در حالي که خدا مي داند که اين امت حتي به يک کلمه از آنها نياز نداشت

 

باین جمله دقت شود : فَرُبَّمَا اِسْتَمَعَ لَهُ عُمَر رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَتَرَخَّصَ النَّاس فِي اِسْتِمَاع مَا عِنْده .... چرا عمر اینقدر به یهودیان و تورات علاقه دارد واجازه انتشاراسرائیلیات به کعب میدهد ؟ و چرا متقابلا یهودیان به عمر میگویند والله تو صاحب مایی ومحبوبترین فرد نزد یهود تویی وبه عمر لقب فاروق میدهند بعوض صلح در بیت المقدس ونکشتن یهود در خیبر و فتح خشن ایران ؟؟؟!!!!

 

 

 

ودقت ابن کثیر اما بزدلی وترس وی از افشای حقیقت :

 

وَقَالَ ابْنُ جَرِيرٍ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا  الْعَوَّامُ، حَدَّثَنِي مَوْلًى لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى الشَّمْسِ حِينَ غَابَتْ، فَقَالَ: "فِي نَارِ اللَّهِ الْحَامِيَةِ [فِي نَارِ اللَّهِ الْحَامِيَةِ] ، لَوْلَا مَا يَزَعُهَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ، لَأَحْرَقَتْ مَا عَلَى الْأَرْضِ".

قُلْتُ: وَرَوَاهُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ هَارُونَ  . وَفِي صِحَّةِ رَفْعِ هَذَا الْحَدِيثِ نَظَرٌ، وَلَعَلَّهُ مِنْ كَلَامِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، مِنْ زَامِلَتَيْهِ اللَّتَيْنِ وَجَدَهُمَا يَوْمَ الْيَرْمُوكِ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ. تفسیر ابن کثیر

 

یا:

 

«هذا حدیث غریب جداً و سنده ضعیف، ولعله من الزاملتین التین أصابهما عبدالله یوم الیرموک!فأما رفعه منکر، والله أعلم.

 

«شاید این روایت از زاملتین (دو بار شتر)است یعنی این روایت از بار شتری است که عبدالله بن عمروعاص از ان طرف در ایام فتح شام يرموك  آورد و همه از اسرائیلیات است واینها وارداتی و اجناس خارجی است و آنها را با روایت پیغمبر مخلوط کرد»

 

 

 

 

اما دخالت آشکار یهود در سقیفه توسط زید بن ثابت جاسوس یهودی صورت گرفت آنجا که فریاد میزد :

 

وروى ابن كثير في السيرة النبوية ج 4 ص 494 ( ... أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال : هذا صاحبكم فبايعوه ... ) انتهى

 

همچنین دقت کنید به تشابه سخن عمر و سخن زید یهودی زاده آنجا که هردو میگویند با ابوبکر بیعت کنید که صاحبتان است :

 

 

 

قَالَ: قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَاجْتَمَعَ النَّاسُ فِي دَارِ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، وَفِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ.

 

قَالَ: فَقَامَ خَطِيبُ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: أَتَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَخَلِيفَتُهُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، وَنَحْنُ كُنَّا أَنْصَارَ رَسُولِ الله وَنَحْنُ أَنْصَارُ خَلِيفَتِهِ كَمَا كُنَّا أَنْصَارَهُ.

 

قَالَ: فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ: صَدَقَ قَائِلُكُمْ أَمَا لَوْ قُلْتُمْ غَيْرَ هَذَا لَمْ نُتَابِعْكُمْ.

 

وَأَخَذَ بِيَدِ أَبِي بَكْرٍ.

 

وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُكُمْ فَبَايِعُوهُ.

 

فَبَايَعَهُ عُمَرُ وَبَايَعَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ.سیره ابن کثیر

 

وقد رواه البيهقي عن الحاكم وأبي محمد بن حامد المقري كلاهما عن أبي العباس محمد بن يعقوب الأصم عن جعفر بن محمد بن شاكر عن عفان بن سلم عن وهيب به ولكن ذكر أن الصديق هو القائل لخطيب الانصار بدل عمر ، وفيه أن زيد بن ثابت أخذ بيد أبي بكر فقال هذا صاحبكم فبايعوه ثم انطلقوا فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير عليا فسأل عنه فقام ناس من الانصار فأتوا به فذكر نحو ما تقدم ثم ذكر قصة الزبير بعد علي ...فالله أعلم .

 

 

 

وذهبی در تاریخ اسلامش :

 

فقام زيد بن ثابت فقال: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان من المهاجرين، وإنما يكون الإمام من المهاجرين، ونحن أنصاره، كما كنا أنصار رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقام أبو بكر فقال: جزاكم الله خيراً من حي يا معشر الأنصار وثبت قائلكم، أم والله لو فعلتم غير ذلك لما صالحناكم، ثم أخذ زيد بيد أبي بكر فقال: هذا صاحبكم فبايعوه، قال: فلما قعد أبو بكر على المنبر نظر في وجوه القوم فلم ير علياً، فسأل عنه، فقام ناس من الأنصار فأتوا به.(امام علی را بزور برای بیعت کشاندند !)

 

الكتاب: تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام.

 

تأليف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي.

 

همچنین خود یهودیان قبلا به عمر بشارت دادند که بخدا سوگند تو صاحب مایی بدون شک :

 

 

 

ثم قال: يا هذا! لقد علم أهل الكتاب أنه لم يبق على وجه الأرض رجل أعلم مني اليوم، وإني أجد صفتك، إنك الذي تخرجنا من هذا الدير، وتغلب على هذا البلاد. فقلت: أيها الرجل! ذهبت من الأمر في غير مذهب. قال: ما اسمك؟ قلت: عمر بن الخطاب. قال: أنت والله الذي لا إله إلا هو صاحبنا من غير شك، فاكتب لي على ديري هذا وأهله وما فيه أماناً، ....

 

الكتاب : بهجة المجالس وأنس المجالس

 

المؤلف : ابن عبد البر

 

 

 

 

 

 

 

کسی نیست بپرسه توی یهودی زاده چرا از ابوبکر حمایت میکنی ؟ البته پدر ابوبکر هم استاد یهود بود وتورات درسشان میداد :

 

 

 

وقال صاحب إلزام النواصب أجمع النسابون
أن أبا قحافة كان حبرا لليهود يعلم أولادهم ؛ یعنی پدر ابوبکر استاد یهودیان بود !

 

 

 

ورابطه دوستی عمیق ابوبکر وعمر و معاویه و عثمان ومروان و کعب الاحبار یهودی بر محققین پوشیده نیست .

 

 

 

چرا یهودیان عمر را محبوب ترین فرد میدانستند بروایت طبری و واحدی :

 

 

 

فقالوا: يا عمر ما أحد #أحب إلينا منك، قلت ولم ؟ قالوا: لانك تأتينا وتغشانا، قلت: إنما أجئ لاعجب من تصديق كتاب الله بعضه بعضا، وموافقة

 

التوراة القرآن وموافقة القرآن التوراة،

 

 

 

تغشانا یعنی چه ؟

 

 

 

عمر حتی میخواست تورات را به رسول خدا ص تعلیم کند ؟ و به شریعت اسلام هم قانع نمیشد بروایت ابن الجوزی در کشف المشکل ....

 

 

 

اما عبد الله بن مسعود رضی الله عنه که پی به توطئه همدستی یهودی زادگان با خلفای غاصب برده بود هنگامیکه عثمان زید بن ثابت یهودی را مامور جمع آوری قران مجید میکند فریاد بر می آورد و خطبه میخواند که قرانهایتان را زنجیر کنید وبه عثمان ندهید اما چه سود که قدرت یهود وحزب نفاق بیش از این حرفهاست :

 

 

 

قال ابن شبة في تاريخ المدينة ج 3 ص 1006 :

 

( ... عن خمير بن مالك قال : لما أمر بالمصاحف أن تغير ساء ذلك عبد الله بن مسعود رضي الله عنه فقال: من استطاع منكم أن يغل مصحفاً فليفعل ، فإن من غل شيئاً جاء بما غل يوم القيامة ، ثم قال : لقد قرأت القرآن من في رسول الله سبعين سورة ، وزيد صبي ، أفأترك ما أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم ؟!

 

... عن حمزة بن عبدالله قال : بلغني أنه قيل لعبد الله بن مسعود رضي الله عنه : مالك لا تقرأ على قراءة فلان ؟ فقال : لقد قرأت على رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة فقال لي لقد أحسنت ، وإن الذي يسألون أن أقرأ على قراءته في صلب رجل كافر !

 

... عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد ؟ قال : مالي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان.

 

حدثنا الحماني قال حدثنا شريك ، عن ابن إسحاق ، عن أبي الأسود ـ أو غيره ـ قال : قيل لعبد الله ألا تقرأ على قراءة زيد ؟ قال ما لي ولزيد ولقراءة زيد ، لقد أخذت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة ، وإن زيد بن ثابت ليهودي له ذؤابتان !! ) انتهى

 

 

 

ببینید چه بسر اسلام وقرآن واهل بیت که ندادند !!!!!!

 

 

 

نتیجه اینکه اسلام نبوی علوی توسط منافقین ودوستان یهودیشان ، تحریف گشت وخشونت وبی رحمی که در ذات یهود است توسط عمر ومعاویه یهودی وارد اسلام گشت و در فتوحات باعث تنفر مردم جهان از اسلام گردید .