قبلا در مورد منشأ و اساس تفکر نژادپرستی در ایین موسی ع گفتیم که اولین نژاد پرست ابلیس بود که گفت من از اتشم و ادم از خاک !

مبنای همه ادیان آسمانی بر رحمت ومهربانی واصالت صلح است که با کمال تاسف این موضوع در طول تاریخ دچار تحریف افراط وتفریط گشته است . امروز در مورد یک ایه از سفرسوم تورات لاویان 19:18

با تمرکز بر یک کلمه که بمعانی مختلفی بکار گرفته شده است مثلا افراطیون تلمودی به معنای هم کیش اسرائیلی و برخی از معتدلان به معنی انسان وهم نوع گرفته اند که با توجه به ایات دیگر از اناجیل موجود معنی همنوع درست است نه همکیش :

לֹֽא־תִקֹּ֤ם וְלֹֽא־תִטֹּר֙ אֶת־בְּנֵ֣י עַמֶּ֔ךָ וְאָֽהַבְתָּ֥ לְרֵעֲךָ֖ כָּמ֑וֹךָ אֲנִ֖י יְהֹוָֽה׃

You shall not take vengeance or bear a grudge against members of your people. Love your fellow [Israelite] as yourself: I am יהוה.

[Leviticus 19:17-18]

کلمه : לְרֵעֲךָ֖: یعنی چه ؟ برخی به

fellow

ترجمه کرده اند به معنی همکار و ادم ورفیق وهمسایه و ...

اما براستی این واژه عبری به چه معنی است ؟ برخی هم به همکیش اسرا ئیلیت ترجمه نموده اند !

ואהבת לרעך כמוך THOU SHALT LOVE THY FELLOW MAN AS THYSELF —Rabbi Akiba said: “This is a fundamental principle of the Torah” (Sifra, Kedoshim, Chapter 4 12; Talmud Yerushalmi Nedarim 9:3).

ואהבת לרעך כמוך باید همنوع خود را مانند خود دوست بدارید - خاخام آکیبا گفت: "این یک اصل اساسی تورات است" (سیفرا، کدوشیم، فصل 4، 12؛ تلمود یرشال: 3 تلمود یرشال).

معلم من، خاخام ایرا استون، دوباره این سوال را مطرح می کند: "کسی که من مسئولش هستم کیست؟" و پاسخ شگفت انگیز او: "همسایه ما" مقوله ای است که دائماً در حال گسترش است. کسی که به ما نزدیک است، به معنای واقعی کلمه محبوب ما، اولین همسایه ما است. اما خود تجربه چنین مسئولیتی نیاز ما را به چنین مسئولیتی افزایش می‌دهد و فهرست را به سمت بیرون می‌کشاند که شامل خانواده، دوستان، وابستگی‌های قومی و ملی، و در حالت ایده‌آل، همه بشریت و همه خلقت است.»

R Simha Zissel of Kelm (19th century Lithuania), a founder of the modern Mussar movement, teaches that ‘love one’s neighbor’ means ‘carrying the burden of our fellow.’ In plain(er) English: loving one’s neighbor involves taking responsibility with and for another.

My teacher, Rabbi Ira Stone, reframes the question: ‘Who is the person for whom I am responsible?’ And his startling answer: ‘our “neighbor” is a constantly expanding category. The one who is closest to us, literally our beloved, is our first neighbor. But the very experience of such a responsibility itself increases our need for such responsibility, driving the list outward to include family, friends, ethnic and national affinities, and, ideally, all of humanity and all of creation.’

«دوست داشتن همسایه خود مانند خود، این اصل بزرگ تورات است» (برشیت رابه 24:8).

“To love your neighbor as yourself, this is the great principle of the Torah” (Bereshit Rabbah 24:8).

حکیمان ما تعلیم دادند: یکی از روش‌هایی که تورات به وسیله آن به دست می‌آید، حمل بار همنوعان است... رسیدن به مرتبه‌ی بودن بار همنوع را بر دوش می‌کشد، مگر اینکه انسان خود را به دوست داشتن همسایه در فکر و اندیشه عادت داده باشد. عمل... حکیمان ما به خوبی درک کردند که «دوست داشتن همسایه خود مانند خود، این اصل بزرگ تورات است» (برشیت رابه 24:8). برای شخصی که روح، صاحب روح خوب است، روح از طریق عشق، از طریق رعایت در فکر و عمل به تورات متصل می شود. [R Simha Zissel of Kelm, Hokhmah U-Mussar]

همسایه ما کیست؟ پاسخ به این سوال هرگز قطعی نیست، بلکه در حال تکامل است. کلمه "همسایه" در عبری، re'a، از همان ریشه کلمه "چوپانی" یا "چوپانی" گرفته شده است. بنابراین، تعریف "همسایه من" ممکن است این باشد: شخصی که من در قبال او مسئول هستم... شخصی که من مسئول او هستم کیست؟ اگر ما میل سیری ناپذیری داشته باشیم (رعوت در زبان عبری) برای برآوردن نیازهای کسانی که مسئولیت آنها را بر عهده داریم، و این به عمد آگاهی ما تبدیل می شود، پاسخ به سوال ما باید این باشد که "همسایه" ما این است. یک دسته به طور مداوم در حال گسترش کسی که به ما نزدیک است، به معنای واقعی کلمه محبوب ما، اولین همسایه ما است. اما خود تجربه چنین مسئولیتی نیاز ما را به چنین مسئولیتی افزایش می‌دهد و فهرست را به سمت بیرون سوق می‌دهد که شامل خانواده، دوستان، وابستگی‌های قومی و ملی، و در حالت ایده‌آل، همه بشریت و همه خلقت است. [R Ira Stone A Responsible Life, pp. 25-26]

Our Sages taught: One of the methods by which the Torah is acquired is by carrying the burden of our fellow…To reach the level of being one bears the burden of one’s fellow is impossible unless one has accustomed oneself to love one’s neighbor in thought and deed…Our Sages well understood that “To love your neighbor as yourself, this is the great principle of the Torah” (Bereshit Rabbah 24:8). For a person of spirit, the master of a fine soul, the soul is attached to the Torah through love, through observance in thought and deed. [R Simha Zissel of Kelm, Hokhmah u-Mussar]

Who is our neighbor? The answer to this question is never definitive, but rather evolving. The word for “neighbor” in Hebrew, re’a, is derived from the same root as the word for “pasturing” or “shepherding.” The definition of “my neighbor” thus might be: the person for whom I am responsible…Who is the person for whom I am responsible? … If we have an insatiable desire (re’ut in Hebrew) to meet the needs of those for whom we are responsible, and this becomes the very intentionality of our consciousness, then the answer to our question must be that our “neighbor” is a constantly expanding category. The one who is closest to us, literally our beloved, is our first neighbor. But the very experience of such a responsibility itself increases our need for such responsibility, driving the list outward to include family, friends, ethnic and national affinities, and, ideally, all of humanity and all of creation. [R Ira Stone A Responsible Life, pp. 25-26]

Share This Story, Choose Your Platform!

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

You shall rise before the aged and show deference to the old; you shall fear your God: I am יהוה.

וְכִֽי־יָג֧וּר אִתְּךָ֛ גֵּ֖ר בְּאַרְצְכֶ֑ם לֹ֥א תוֹנ֖וּ אֹתֽוֹ׃

When strangers reside with you in your land, you shall not wrong them.

כְּאֶזְרָ֣ח מִכֶּם֩ יִהְיֶ֨ה לָכֶ֜ם הַגֵּ֣ר ׀ הַגָּ֣ר אִתְּכֶ֗ם וְאָהַבְתָּ֥ לוֹ֙ כָּמ֔וֹךָ כִּֽי־גֵרִ֥ים הֱיִיתֶ֖ם בְּאֶ֣רֶץ מִצְרָ֑יִם אֲנִ֖י יְהֹוָ֥ה אֱלֹהֵיכֶֽם׃

The strangers who reside with you shall be to you as your citizens; you shall love each one as yourself, for you were strangers in the land of Egypt: I יהוה am your God.

33. هرگاه در سرزمینتان غریبی نزد تو اقامت داشته باشد او را مغبون نكنید.

34. آن غریبی كه با شما اقامت دارد چون تابعی از (كشور) خودتان باشد. او را چون خودت دوست بدار چون‏كه در سرزمین مصر غریب بودید. من خداوند خالق شما هستم.

(لاویان 19:33-34، NKJV)

این کلمه کشور را از کجا آوردید ؟!

لاویان یعنی احکام کاهنان یعنی روحانیون یهودی که از نسل حضرت هارون و از خاندان لاوی هستند.

اما در تعالیم اناجیل مهربانی بیشتری نسبت به تعالیم تورات دیده میشود .

در کتاب انجیل نیز چنین می خوانیم: همسایه خود را چون نفس خود محبت نما. انجیل متا، باب ۳۹ آیه ۲۲

در انجیل لوقا هم ضمن بیان همین مطلب ازجانب حضرت عیسی(ص) با ذکر مثلی بیان می دارد که منظور از همسایه، همنوعتان است نه هم دین یا هم کیشتان.

در انجیل لوقا باب۶ آیه ۲۷ تا ۳۲ چنین می خوانیم: دشمنان خود را دوست بدارید وبا کسانیکه از شما نفرت کنند احسان کنید و هر که شما را لعن کند برای او برکت بطلبید وبرای هر که با شما کینه دارد دعای خیر نمایید…

پس شکی نیست که مقصود از کلمه هم نوع در لاویان 19:18 همان هم نوع انسانی است نه فقط هم کیش چرا که در اناجیل مترادفش آمده است :

کلمه یونانی و عبری ترجمه شده به «دلسوزی» به معنی «ترحم، همدردی یا دلسوزی نسبت به کسی» می باشد. ما بر اساس گفته کتاب مقدس می دانیم که خدا «عادل، بخشنده، مهربان، صبور و رحيم » است (مزامیر فصل 86 آیه 15). ویژگی مهربانی و دلسوزی او مانند دیگر ویژگی هایش ابدی و بی انتهاست. مهربانی های او همیشه وجود دارد و هر روز صبح بر ما می تابد (مراثی فصل 3 آیه های 22-23).

عیسی مسیح، پسر خدا، همه ویژگی های او از جمله دلسوزی را دارد. او با دیدن عزاداری دوستان خود برای ایلعازر احساس همدردی کرد و همراه با آنها اشک ریخت (یوحنا فصل 11 آیه های 33-35). او علاوه بر اینکه در حق دیگران دلسوزی کرد و در این راه رنج کشید، جمعیت زیادی که به سمت او می رفتند (متی فصل 14 آیه 14) را مانند بقیه افرادی که برای شفا نزد او می رفتند، شفا داد (مرقس فصل 1 آیه های 40-41). او وقتی جمعیت زیاد مردم را مانند گوسفندانی بدون شبان می دید، احساس دلسوزی می کرد و به آنها چیزهایی آموزش می داد که شبانان دروغین اسرائیل آموزش نداده بودند. کاهنان و معلمان دینی، مغرور و فاسد بودند؛ آنها از طبقه عادی مردم متنفر بوده و به آنها اهمیت نمی دادند، اما عیسی مسیح دلسوز همه مردم بود، به آنها تعلیم داد و آنها را دوست داشت.

وقتی از عیسی مسیح درباره بزرگترین دستور پرسیده شد، او گفت که باید خدا را با تمامی دل و جان دوست داشت، اما دستور دوم را هم به آن اضافه کرد: «همسایه ات را به اندازه خودت دوست داشته باش» (متی فصل 22 آیه های 34-40). فریسیان از او درخواست کردند تا بزرگترین دستور خدا را بیان کند، اما او دو دستور بزرگ را عنوان کرد و به ما نه تنها کاری که باید انجام دهیم بلکه روش انجام آن را هم گفت. دوست داشتن همسایه به اندازه خود، نتیجه دوست داشتن خداوند است.

اول یوحنا فصل 3 آیه 17، «اما كسی كه ادعای مسيحيت می‌كند و از نظر مالی در وضعيت خوبی به سر می‌برد، اگر همنوع خود را در احتياج ببيند و به او كمک نكند، چگونه ممكن است محبت خدا در قلب او حكمفرما باشد؟» انسان به شکل خدا آفریده شده است بنابراین باید ویژگی های خدا را که شامل دلسوزی نیز می شود از خود نشان دهد. بنابراین، «اگر كسی ادعا می‌كند كه خدا را دوست دارد، اما از همنوع خود متنفر است، دروغ می‌گويد؛ چون اگر كسی نتواند همنوعی را كه می‌بيند، دوست داشته باشد، چگونه می‌تواند خدايی را كه نديده است، دوست بدارد؟» (اول یوحنا فصل 4 آیه 20). کتاب مقدس دلسوزی و ترحم را ویژگی خدا و فرزندان او معرفی می کند.

دومين حكم مهم اين است: ديگران را به اندازهٔ خودت دوست داشته باش. «هيچ دستوری مهمتر از اين دو نيست.»

مَرقُس ۱۲:‏۳۱

زيرا تمام دستورهای خدا، در اين دستور خلاصه می‌شود كه: «ديگران را دوست بدار، به همان اندازه كه خود را دوست می‌داری.»

غلاطيان ۵:‏۱۴

پس آنچه می‌خواهيد ديگران برای شما بكنند، شما همان را برای آنها بكنيد. اين است خلاصهٔ تورات و كتب انبیا.

متی‌ٰ ۷:‏۱۲

بنابراين، تا جايی كه می‌توانيم، در حق مردم، بخصوص مسيحيان مؤمن، نيكی بنماييم.

غلاطيان ۶:‏۱۰

هر چند که تحریفاتی نژادپرستانه در انجیل هم مثل تورات وارد شده است :

نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جايز نيست ...هر چند تعبیر واژه سگان و چوپان و کنعانیان باید کاویده وبررسی شود چرا که در اخر عیسی به همین زن میگوید ایمان تو عظیم است ! انجیل متی 15، 21-26.

هم چنین در آیه ای می خوانیم:»وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)مائده45/(و ما در تورات بر بنی اسرائیل الزام و مقرّر داشتیم که: ]در قانون قصاص[ جان در برابر جان، و چشم در مقابل چشم، و بینى به عوض بینى، و گوش به جاى گوش، و دندان در برابر دندان، و زخمها را قصاصى است. و هر که از آن قصاص گذشت کند، پس آن گذشت کفّارهاى براى ]خطاها و معاصىِ[ اوست. و آنان که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داورى نکنند، هم اینانند که ستمکارند.« که این آیه شبیه موردی است که در تورات می خوانیم:»اگر به کسی صدمه ای وارد شود باید همان صدمه به ضارب نیز وارد گردد. جان به عوض جان، چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان،دست به عوض دست، پا به عوض پا، داغ به عوض داغ، زخم به عوض زخم، و ضرب به عوض ضرب)خروج:21، 24و25(«

مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‌ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ « مائده32»

به همين جهت، بر بنى‌اسرائيل نوشتيم كه هر كس انسانى را جز به قصاص يا به كيفر فساد در زمين بكشد پس چنان است كه گويى همه‌ى مردم را كشته است، و هر كه انسانى را زنده كند (و از مرگ يا انحراف نجات دهد) گويا همه‌ى مردم را زنده كرده است و البتّه رسولان ما دلايل روشنى را براى مردم آوردند، امّا (با اين همه) بسيارى از مردم بعد از آن (پيام انبيا) در روى زمين اسرافكار شدند.

وشدیدترین عذابها برای قتل مومن است :

وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا

93 نساء

فانى‌شدن تمام دنيا نزد خدا، از كشتن يك مؤمن آسان‌تر است .بحار

مطلب اخر در مورد جنگهای با رومیان و فتح بیت المقدس و فلسطین در زمان ابوبکرو عمر در نبرد اجنادین و یرموک و ... است که همانطور مکرر نوشتیم اساس مصائب از سقیفه است چرا که اگر مولا علی ع کنار گذاشته نشده بود این فتوحات با فرماندهی خالد بن ولید معلوم الحال و ... باعث تنفر ملل دنیا از اسلام نمیشد .

ذكر فتح بيت المقدس

وعن سالم بن عبد الله، قال: لما قدم عمر رحمه الله الجابية، قال له رجل من يهود: يا أمير المؤمنين ؛ لا ترجع إلى بلادك حتى يفتح الله عليك إيلياء ؛ فبينا عمر بن الخطاب بها ؛ إذ انظر إلى كردوس من خيل مقبل، فلما دنوا منه سلوا السيوف، فقال عمر: هؤلاء قوم يستأمنون، فأمنوهم ؛ فأقبلوا فإذا هم أهل إيلياء، فصالحوه على الجزية، وفتحوها له، فلما فتحت عليه دعا ذلك اليهودي، فقيل له: إن عنده لعماً. قال: فسأله عن الدجال - وكان كثير المسألة عنه - فقال له اليهودي: وما مسألتك عنه يا أمير المؤمنين! فأنتم والله معشر العرب تقتلونه دون باب لد ببضع عشرة ذراعاً.

وعن سالم، قال: لما دخل عمر الشأم تلقاه رجل من يهود دمشق، فقال: السلام عليك يا فاروق! أنت صاحب إيلياء لا والله لا ترجع حتى يفتح الله إيلياء ؛ وكانوا قد أشجوا عمراً وأشجاهم ؛ ولم يقدر عليها ولا على الرملة، فبينا عمر معسكراً بالجابية، فزع الناس إلى السلاح، فقال: ما شأنكم؟ فقالوا: ألا ترى الخيل والسيوف ! فنظر، فإذا كردوس يلمعون بالسيوف ؛ فقال عمر: مستأمنة، ولا تراعوا وأمنوهم ؛ فأمنوهم ؛ وإذا هم أهل إيلياء، فأعطوه واكتتبوا منه على إيلياء وحيزها، والرملة وحيزها ؛ فصارت فلسطين نصفين: نصف مع أهل إيلياء، ونصف مع أهل الرملة؛ وهم عشر كور، وفلسطين تعدل الشأم كله ؛ وشهد ذلك اليهودي الصلح، فسأله عمر عن الدجال ؛ فقال: هو من بني بنيامين ؛ وأنتم والله يا معشر العرب تقتلونه على بضع عشرة ذراعاً من باب لد.

وعن خالد وعبادة، قالا: كان الذي صالح فلسطين العوام من أهل إيلياء والرملة ؛ وذلك أن أرطبون والتذارق لحقاً بمصر مقدم عمر الجابية، وأصبيا بعد في بعض الصوائف .

وقيل: كان سبب قدوم عمر إلى الشأم، أن أبا عبيدة حضر بيت المقدس، فطلب أهله منه أن يصالحهم على صلح أهل مدن الشأم، وأن يكون المتولى للعقد عمر بن الخطاب ؛ فكتب إليه بذلك، فسار عن المدينة.

وعن عدى بن سهل، قال: لما استمد أهل الشأم عمر على أهل فلسطين، استخلف علياً، وخرج ممداً لهم، فقال على: أين تخرج بنفسك! إنك تريد عدواً كلباً، فقال: إني أبادر بجهاد العدو موت العباس ؛ إنكم لو قد فقدتم العباس لا نتقض بكم الشر كما ينتقض أول الحبل.

قال: وانضم عمرو وشرحبيل إلى عمر بالجابية حين جرى الصلح فيما بينهم، فشهد الكتاب.

وعن خالد وعباده، قالا: صالح عمر أهل إيلياء بالجابية، وكتب لهم فيها الصلح لكل كورة كتاباً واحداً، ما خلا أهل إيلياء.طبری

ومتن قرارداد :

بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل إيلياء من الأمان ؛ أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم، ولكنائسهم وصلبانهم، وسقيمها وبريئها وسائر ملتها ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ، ولا ينتقص منها ولا من حيزها، ولا من صليبهم، ولا من شئ من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم، ولا يضار أحد منهم،(چرا نسبت به ایرانیان در فتح فارس چنین دستوری ندادی ؟!) ولا يسكن بإيلياء معهم أحد من اليهود، وعلى أهل إيلياء أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل المدائن، وعليهم أن يخرجوا منها الروم واللصوت ؛ فمن خرج منهم فإنه آمن على نفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم مأمنهم ؛ ومن أقام منهم فهو آمن ؛ وعليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن أحب من أهل إيلياء أن يسير بنفسه وماله مع الروم ويخلى بيعهم وصلبهم فإنهم آمنوا على أنفسهم وعلى بيعهم وصلبهم، حتى يبلغوا مأمنهم، ومن كان بها من أهل الأرض قبل مقتل فلان، فمن شاء منهم قعدوا عليه مثل ما على أهل إيلياء من الجزية، ومن شاء سار مع الروم ؛ ومن شاء رجع إلى أهله فإنه لا يؤخذ منهم شئ حتى يحصد حصادهم ؛ وعلى ما في هذا الكتاب عهد الله وذمة رسوله وذمة الخلفاء وذمة المؤمنين إذا أعطوا الذي عليهم من الجزية. شهد على ذلك خالد بن الوليد، وعمرو بن العاص، وعبد الرحمن بن عوف، ومعاوية بن أبي سفيان. وكتب وحضر سنة خمس عشرة.

فأما سائر كتبهم فعلى كتاب لد. بسم الله الرحمن الرحيم . هذا ما أعطى عبد الله عمر أمير المؤمنين أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أجمعين، أعطاهم أماناً لأنفسهم وأموالهم ولكنائسهم وصلبهم وسقيمهم وبريئهم وسائر ملتهم ؛ أنه لا تسكن كنائسهم ولا تهدم ولا ينتقص منها ولا من حيزها ولا مللها، ولا من صلبهم ولا من أموالهم، ولا يكرهون على دينهم ؛ ولا يضار أحد منهم ؛ وعلى أهل لد ومن دخل معهم من أهل فلسطين أن يعطوا الجزية كما يعطى أهل مدائن الشأم، وعليهم إن خرجوا مثل ذلك الشرط إلى آخره. ثم سرح إليهم، وفرق فلسطين على رجلين، فجعل علقمة بن حكيم على نصفها وأنزله الرملة، وعلقممة بن مجزز على نصفها وأنزله إيلياء ؛ فنزل كل واحد منهما في عمله في الجنود التي معه.

وعن سالم ، قال: استعمل علقمة بن مجزز على إيلياء وعلقمة بن حكيم على الرملة في الجنود التي كانت مع عمرو وضم عمراً وشرحبيل إليه بالجابية، فلما انتهيا إلى الجابية، وافقاً عمر رحمه الله راكباً، فقبلا ركبتيه، وضم عمر كل واحد منهما محتضنهما .

وعن عبادة وخالد، قالا: ولما بعث عمر بأمان أهل إيلياء وسكنها الجند، شخص إلى بيت المقدس من الجابية، فرأى فرسه يتوجى ، فنزل عنه، وأتى ببرذون فركبه، فهزه فنزل، فضرب وجهه بردائه، ثم قال: قبح الله من علمك هذا! ثم دعا بفرسه بعد ما أجمه أياماً يوقحه فركبه، ثم سار حتى انتهى إلى بيت المقدس.

وعن أبي صفية ؛ شيخ من بني شيبان، قال: لما أتى عمر الشأم أتى ببرذون فركبه، فلما سار جعل يتخلج به، فنزل عنه، وضرب وجهه، وقال: لا علم الله من علمك! هذا من الخيلاء ؛ ولم يركب برذونا قبله ولا بعده. وفتحت إيلياء وأرضها كلها على يديه، ما خلا أجنادين فإنها فتحت على يدى عمرو، وقيسارية على يدي معاوية وعن أبي عثمان وأبي حارثة، قالا: افتتحت إيلياء وأرضها على يدي عمر في ربيع الآخر سنة ست عشرة.

وعن أبى مريم مولى سلامة، قال: شهدت فتح إيلياء مع عمر رحمه الله، فسار من الجابية فاصلاً حتى يقدم إيلياء، ثم مضى حتى يدخل المسجد، ثم مضى نحو محراب داود ؛ ونحن معه، فدخله ثم قرأ سجده داود، فسجد وسجدنا معه.