تحریف جهاد و قیام
همانطور که مکرر گفتیم اساس مشکلات از سقیفه بنی ساعده شروع شد که یهودیانی مانند زید بن ثابت توانستند با حمایت عمربن الخطاب برنامه نحریف عمیق اسلام را بخوبی ییاده کنند مخصوصا در خلافت عثمان و تکمیل پروژه : جردوا القران و درامیختن ناسخ ومنسوخ قران ...
در دوران خلفا هم یهودیانی مانند تمیم داری و کعب الاحبار و عبد الله بن سلام و زید بن ثابت و ... براحتی در دربار خلفا نفوذ ومشاور خلفا بودند (علی رغم حبس صحابه کبار مانند ابن مسعود وابودرداء و ممانعت از احادیث پیامبر و سوختن روایات نبی اکرم ص )بتدریج با انحراف اسلام از ریل حقیقی یعنی از اسلام ناب نبوی علوی به اسلام خشن یهودی عمری اموی که در فتوحات خشن خلفا به اوج خود رسید و موجب تنفر ملل دنیا از اسلام و توقف گسترش اسلام گردید ، قرائات و مذاهب ونحله های مختلفی از اسلام بروز نمود .
دو قرائت عمده از اسلام که یکی قائل به جدایی دین از سیاست وتصوف وتهذیب فردی واصالت صلح و دیگری معتقد به خلافت و حکومت سیاسی و اصالت جهاد برای کسب زر و زن در اسلام بود از همین جا آغاز میشوند . در قرون بعد افراط وتفریطهایی در موضوع اسلام سیاسی دیده میشود مانند على بن محمد بن سعود أبو الحسن (متوفاى789 هـ)، که کتاب تخريج الدلالات السمعية على ما كان فى عهد رسولاللّه(ص) من الحرف و الصنائع والعمالات الشرعيه را مینویسد و از سیاسی بودن پیامبر دفاع میکند که راهش را عبدالحی کتّانی (متوفای1382ق) در کتاب التراتیب الاداریه ادامه میدهد همچنین ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و سید ابوالاعلی مودودی ملقب به فیلسوف تروریسم در کتاب خلافت وملوکیت و کتاب تفهیم القران ذیل ایه 29 توبه ، همچنین رشید رضا (موسس نهضت سلفیه) در الخلافة او الامامة العظمی واقای خمینی در تقریرات درس خارج خود در موضوع حکومت اسلامی وولایت فقیه(که بعدا تحت کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه چاپ شد) که همگی بشدت طرفدار اسلام سیاسی هستند در مقابل گروه دیگر مانند علی عبدالرزاق در کتاب اسلام و مبانی حکومت و دکتر طه حسین محقق نابینای مصری وصاحب الفتنة الکبری که مخالف اسلام سیاسی بودند . ولی روش ما در تحقیق تکیه بر منابع اصیل وصحیح کهن است تا تکیه بر افراد و کتب موخر .
در ادامه بررسی قربانیان تحریف اسلام توسط یهود سقیفه به تناقضات دیگری میرسیم که باعث بدنامی و توحش دین رحمانی اسلام گردیده است ودستاویز گروههای جهادی مانند وهابیت وداعش و ... ایا پیامبر اسلام یک راهزن وغارتگر و جنگجوی بی رحم بوده که فقط بفکر غنیمت اموال مردم و تصاحب زنهای مختلف وکنیزان زیبا در جنگها بوده یا یک پیامبری که مبعوث به تعلیم وتزکیه و تکمیل مکارم اخلاق و تعالی بشریت ؟!
در ایات متعددی در قران امده که دین اجباری در اسلام نیست (99 یونس و22 غاشیه و ...) چون مخالف سنت وقانون لا یتغیر الهی مبنی بر اختیار وانسانهاست .( إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً . 3 انسان) در ایات دیگری هم امده که رسول خدا بشدت بر هدایت مردم حریص و رحمت بر عالمین است و مانند الله متعال رحیم ورئوف است و جبار(به زور شمشیر مردم را مسلمان بکند) نیست .
روایاتی از عامه امده مانند : - بُعثتُ بين يديْ الساعةِ بالسيفِ حتى يُعبدَ اللهُ وحدَه لا شريكً له وجعلَ رِزقي تحتَ ظلِ رُمْحي وجعلَ الذلةَ والصغارَ على من خالفَ أمري ومن تشبه بقومٍ فهو منهمْالراوي : عبدالله بن عمر | المحدث : أحمد شاكر | المصدر : تخريج المسند لشاكرالصفحة أو الرقم : 7/122 | خلاصة حكم المحدث : إسناده صحيح | أحاديث مشابهةالتخريج : أخرجه البخاري معلقاً بصيغة التضعيف قبل حديث (2914) مختصراً، وأخرجه موصولاً أحمد (5115) واللفظ له. | شرح حديث مشابه
یعنی پیامبرص میگوید من با شمشیر مبعوث شده ام و رزق من در سایه نیزه منست ؟! مگر الله متعال در ایات متعددی از قران نفرمود که اگر میخواستیم مردم را بزور مومن کنیم خودمان میکردیم و توی پیامبر نمیتوانی مردم را بجبر مومن کنی : وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿ یونس۹۹﴾ همچنین در ایه 22 غاشیه : لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ . همچنین خدای متعال ابلیس را مهلت داد چرا که مردم در قبول دین مختارند . واساس جزا بر اختیار است ودر ایات دیگری هم فرمود که اگر خدای متعال برخی مردم را به برخی دیگر دفع نکند مساجد وکنائس وصوامع یهود نابود میشوند ! پس خداوند هم خودش ازادی در اختیار مذهب را تجویز نموده است ! ودر اخبار هم امده در زمان ظهور حضرت حجت عج هم یهود ونصارا هستند وجزیه میدهند و ... نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ ﴿۴۵ ق﴾ (ما به آنچه می گویند داناتریم و تو نمی توانی مردم را به آنچه می خواهی مجبورکنی ، پس فقط با قرآن کسانی را که از تهدید خدا بیمناکند، تذکر بده ) هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ
روایتی در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) و با سند متصل و صحیح روایت شده است که ایشان فرمودند:«خداى عزّ و جلّ پیغمبرانش را به “مکارم اخلاق” زینت داد، شما نیز خود را بیازمائید، اگر چنین اخلاق والایی در وجود شما هم بود، خدا را سپاس گوئید و بدانید که بودن آنها در شما خیر است و اگر در شما نبود، از خدا بخواهید و نسبت به آنها رغبت جوئید. الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِیُّ فِی مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِیهِ عَن جماعَهٍ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَیْکُمْ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ رَبِّی بَعَثَنِی بِهَا وَ إِنَّ مِنْ مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ أَنْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ أَنْ یَعُودَ مَنْ لَا یَعُودُهُ(وسائل الشیعه-12:174).
واز عامه : - إنَّما بُعِثتُ لأُتمِّمَ صالِحَ الأخلاقِ.الراوي : أبو هريرة | المحدث : شعيب الأرناؤوط | المصدر : تخريج المسندالصفحة أو الرقم : 8952 | خلاصة حكم المحدث : صحيح | أحاديث مشابهةالتخريج : أخرجه أحمد (8952)، والطحاوي في ((شرح مشكل الآثار)) (4432) واللفظ لهما، والبزار (8949) باختلاف يسير | شرح حديث مشابه اما جاعلین این قبیل اخبار همان نسل یهودیان سقیفه هستند که طبق تعالیم تورات باید با جبر و شمشیر مردم را مسلمان کرد !حساب اسلام خشن عمری اموی از اسلام رحمانی نبوی علوی جداست .
طرفداران مکتب سقیفه برای مشروعیت بخشی به جنگها وفتوحات غیراخلاقی وغنائم غیر انسانی خلفای سقیفه ، اقدام به جعل این اخبار نمودند. همچنانکه باسناد صحیح امده که مغیره بن شعبه در توجیه حمله به ایران در زمان عمر در جنگ قادسیه میگوید ما در کشور شما غذای فراوانی دیدیم و ... غنائم و ... همچنین در زمان عبدالملک مروان هم برای تجاوز به کنیزان زیباروی ...
همین مغیرة بن شعبه یار صمیمی عمر بروایت مزی در تهذیب الکمال 1000 کنیز وهمسر داشت !!!!!!و قال محمد بن وضاح ، عن سحنون بن سعيد ، عن عبد الله بن نافع الصائغ : أحصن المغيرة بن شعبة ثلاث مئة امرأة فى الإسلام . قال ابن وضاح : غير ابن نافعيقول : ألف امرأة . 1000 زن !!!!!
در بلاد خودمان سير نمي شديم آمديم بلاد شما ديديم شما خيلي غذا و آب داريد فوجدنا في أرضکم طعاما کثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم ما برنمي گرديم تا اين براي شما و براي ما بشه يا در متن ديگر يا فقط براي شما يا فقط براي ما. سير اعلام النبلاء 3: 31. و ... در کجای قرآن وسنت آمده که فتوحات کنید ؟! آنهم با چنین رفتار غیر اسلامی که امویان وعمریان کردند ؟! خوشحالى به خاطر غنایم و کنیزان زیبا:حسّان بن نعمان در سال 78 پس از فتح آفریقا غنایم زیادى به عبد الملک ارسال کرد، خوشحالى وى به غنایمى بود که حسّان براى او فرستاد و هم چنین دل خوشى آنان به کنیزان بربر بود که در زیبایى بى نظیر بودند، گویند: عبد العزیز بن مروان 200 کنیز از اسیران را از حسام گرفت که برخى از آنها به هزار دینار ارزش داشت.(فتوح مصر وأخبارها، ص 318.) -
عبد الرزاق عن معمر عن عاصم بن سليمان عن فضيل الرقاشي قال شهدت قرية من قرى فارس يقال لها شاهرتا فحاصرناها شهرا حتى إذا كان ذات يوم وطمعنا أن نصبحهم انصرفنا عنهم عند المقيل فتخلف عبد بنا ! ! فاستأمنوه فكتب إليهم في سهم أمانا ثم رمى به إليهم فلما رجعنا إليهم خرجوا في ثيابهم ووضعوا أسلحتهم فقلنا ما شأنكم فقالوا أمنتمونا واخرجوا إلينا السهم فيه كتاب أمانهم فقلنا هذا عبد والعبد لا يقدر على شيء قالوا لا ندري عبدكم من حركم وقد خرجوا بأمان قلنا فارجعوا بأمان قالوا لا نرجع إليه أبدا فكتبنا إلى عمر بعض قصتهم فكتب عمر أن العبد المسلم من المسلمين أمانه أمانهم قال ففاتنا ما كنا أشرفنا عليه من غنائمهم در جریان فتح شاهر تا هنگامی که به دستور حکومت مرکزی امان دریافت کردند، فرمانده مسلمین ناراحت شده و گفت افسوس که غنائم را از دست دادیم. ففاتنا ما کنّا اشرفنا علیه من غنائمهم مصنف عبدالرزاق 5: 222 و نظیر ان از خالدین ولید نقل شده، تاریخ طبری 4: 9.)
و آیا این اهداف با هدف پیامبر اکرم که به حضرت علی (علیه السلام) به هنگام اعزام به یمن فرمود: «لئن یهدی الله بک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس» (بخاری، جهاد: 102 و کتاب فضائل أصحاب النبی: 9، و مغازی: 38، فضائل الصحابة: 35، مسند احمد 5: 238.) قابل جمع است؟ پول بدهید، از شهرتان خارج میشویم (سال27، زمان عثمان)عبد الرحمن قرشى مىنویسد:وهرب جیش جرجیر فبث عبد الله بن سعد السرایا وفرقها فأصابوا غنائم کثیرة فلما رأى ذلک رؤساء أهل أفریقیة طلبوا إلى عبد الله بن سعد أن یأخذ منهم مالا على أن یخرج من بلادهم فقبل منهم ذلک ورجع إلى مصر ولم یول علیهم أحدا ولم یتخذ بها قیروانا.لشکریان جرجیر فرار کردند، عبدالله بن سعد لشکریان او را شکست داد و آنها را متفرق نمود و به غنائم زیادى دست پیدا نمودند، رؤساى اهل آفریقا وقتى با چنین صحنه اى مواجه شدند از عبد الله بن سعد در خواست کردند که در مقابل دریافت مالى از آنها از سرزمین آنها خارج شود، عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت و (بعد از گرفتن پول) به مصر بازگشت و هیچ کسى را به عنوان خلیفه براى آنها مشخص نکرد و از ایشان سوار کار (براى جنگ) نگرفت.فتوح مصر وأخبارها، ج1، ص312، دار الفکر
3-کشتن 30 هزارنفر در یک روز!(سال12 زمان ابوبکر)ذکر وقعة الثنی...لما وصل کتاب هرمز إلى أردشیر بخبر خالد أمده بقارن بن قریانس فخرج قارن من المدائن ممد الهرمز فلما انتهى إلى المذار لقیته المنهزمون فاجتمعوا ورجعوا ومعهم قباذ وأنوشجان ونزلوا الثنی وهو النهر وسار إلیهم خالد فلقیهم واقتتلوا فبرز قارن فقتله معقل بن الأعشى بن النباش وقتل عاصم أنوشجان وقتل عدی بن حاتم قباذ وکان شرف قارن قد انتهى ولم یقاتل المسلمون بعده أحدا انتهى شرفه فی الأعاجم وقتل من الفرس مقتلة عظیمة یبلغون ثلاثین ألفا سوى من غرق ومنعت المیاه المسلمین من طلبهم.جنگ ثنى :وقتى نامه هرمز به اردشیر رسیده و خبر خالد را براى او آورد ، به قارن بن قریانس دستور داد که از مدائن به کمک هرمز برود . وقتى که به مذار رسید ، شکست خوردگان به او رسیدند و همگى با هم جمع شدند و دوباره بازگشتند و در میان آنان قباد و انوشجان نیز بودند و در ثنى منزل گزیدند که نام نهرى بود .خالد به سمت آنان رفته و جنگ کردند ، قارن به جنگ آمد اما معقل بن اعشى بن نباش او را کشت ؛ عاصم نیز انوشجان را کشت و عدى بن حاتم قباد را .و از ایرانیان گروه بسیارى کشته شدند که به 30000 نفر میرسیدند !جداى از کسانى که در رود غرق شدند و آب مانع آن شد که مسلمانان بقیه ایرانیان را بگیرند! الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص240، دار الکتب العلمیةو نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص68، دار الکتب العلمیة
در یک شب جنگ ، 30000 نفر کشته شدند ؛ جدا از کسانى که در هنگام فرار غرق شدند!4- یکصد هزار نفر را در یک روز کشتند (سال 13، زمان عمر)ابن اثیر در باره جنگهاى خلیفه دوم با ایرانیان مىنویسد:فما کانت بین المسلمین والفرس وقعة أبقى رمة منها بقیت عظام القتلى دهرا طویلا وکانوا یحزرون القتلى مائة ألف.هیچ جنگى بین مسلمانان و ایرانیان نبود که بعد از آن جنازه ها مانند این جنگ بر جاى بماند ؛ استخوان کشته ها مدتى طولانى باقى ماند و کشته ها را 100000 صد هزار نفر میدانستند !الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص290، دار الکتب العلمیة و صفة جزیرة الأندلس منتخبة من کتاب الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ج1 ، ص117، ناشر : دار الجیل - بیروت / لبنان دعوت به اسلام (طبق گمان اهل سنت)به شيوه ي خلفاي اهل سنت:چهل هزار کشته، در یک روز سال 14، زمان عمرطبرى در تاریخ خود، ابن أثیر جزرى در کتاب الکامل فى التاریخ و دیگران مىنویسند:فأما المقترنون فإنهم جشعوا فتهافتوا فی العتیق فوخزهم المسلمون برماحهم فما أفلت منهم مخبر وهم ثلاثون ألفا وأخذ ضرار بن الخطاب درفش کابیان ... وقتلوا فی المعرکة عشرة آلاف سوى من قتلوا فی الأیام قبله.اما لشکر احتیاط ، آنها فرار کرده و به صورت نامنظم در بیابان به راه افتادند ؛ مسلمانان آنان را تیرباران کردند؛ به صورتى که حتى یک نفر از آنان زنده نماند وآنان 30000 نفر بودند !بعد از این ضرار بن خطاب پرچم کاویان را برداشت ... و در جنگ ده هزار نفر کشته شد ؛ جداى از کسانى که در روزهاى بعد کشته شدند !تاریخ الطبری، ج2، ص242، ناشر: دار الکتب العلمیة و الکامل فی التاریخ، ج2 ، ص330 دار الکتب العلمیة و، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج4 ، ص236،عالم الکتب - بیروت و نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج19 ، ص138 دار الکتب العلمیةآنگاه ميگويند ايران مديون عمر است ؟؟؟!!!!
نژاد پرستي اولاد سقيفه :فإن الذي عليه أهل السنة والجماعة اعتقاد أن جنس العرب أفضل من جنس العجم عبرانيهم وسريانيهم رومهم وفرسهم وغيرهم وأن قريشا أفضل العرب وأن بني هاشم أفضل قريش وأن رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل بني هاشم فهو أفضل الخلق نفسا وافضلهم نسبا وليس فضل العرب ثم قريش ثم بني هاشم بمجرد كون النبي صلى الله عليه و سلم منهم وإن كان هذا من الفضل بل هم في أنفسهم أفضل وبذلك ثبت لرسول الله صلى الله عليه و سلم أنه أفضل نفسا ونسبا وإلا لزم الدور .ابن تيميه و مدح عالی رسول رحمت از ایرانیان : ذكرت الأعاجم عند النبي(صلى الله عليه وآله)فقال: لأنا بهم أو ببعضهم أوثق منّي بكم أو ببعضكم. ترمذی یعنی رسول رحمت ص فرمودند من به عجم یا بعضیشان بیشتر از شما اعراب امیدوارم و اعتماد دارم ! و مدح امام صادق ع از منطق فارس و تعصب عرب : تفسير عليّ بن إبراهيم: (ولو نزّلناه على بعض الأعجمين فقرأه عليهم ماكانوا به مؤمنين)، قال الصّادق(عليه السلام): لو نزل القرآن على العجم ماآمنت به العرب، وقد نزل على العرب فآمنت به العجم، فهذه فضيلة العجمیعنی اگر قران بر عجم نازل شده بود عرب از شدت تعصب به آن ایمان نمی آورد ! واین فضیلت #عجم بر عرب است .
ویا روایت جهاد کنید تا غنیمت ببرید ! که از دو نفر سنی نوفلی و سکونی پیرو مکتب خلفا و فتوحاتشان در کافی روایت شده :عَنِ النَّوْفَلِيِّ ، عَنِ السَّكُونِيِّ :عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ عليهالسلام ، قَالَ : « قَالَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم : جَاهِدُوا ، تَغْنَمُوا
ضعف این روایت روشن تر از انست که نیازی به بیان داشته باشد چرا که در ایات وروایات دیگر امده که اعمال انسان بسته به نیت وهدف اوست و اگر مجاهدی هدفی بجز الله داشته باشد هدفش همان غنیمت اوست مثل روایت شهید راه خر :در استعاذه آورده : مرویست که در زمان خاتم الانبیا محمد(ص) در یکی از جبهه های جنگ یکنفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد،یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوارسفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت:که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد.قتیل الحمار
مجاهدراه زن :و مردى براى آن ، كه زنى را به همسرى خود در آورد مهاجرت كرد، او را مهاجر قيس ناميدند(حدثنا محمد بن علي الصائغ ثنا سعيد بن منصور ثنا أبو معاوية عن الأعمش عن شقيق قال قال عبد الله : من هاجر يبتغي شيئا فهو له قال : هاجر رجل ليتزوج امرأة يقال لها أم قيس وكان يسمى مهاجر أم قيس . طبراني )در حديث عباده بروايت نسايي از پيامبر خدا صلى الله عليه واله نقل شده كه فرموده است : ((هر كس به جهاد رود و نيتش تنها به دست آوردن زانوبند شترى باشد براى او همان چيزى است كه نيت كرده است . و قبلا هم دیدیم که جهاد فقط در رکاب نبی یا وصی معصومش جائز است بنص ایات : یا ایها النبی جاهد الکفار ... و طبق احادیث صحیح جهاد در رکاب غیر معصوم مثل خوردن گوشت خوک حرام است ...
و توصیه امام هشتم ع به افراد تندروی انقلابی که دایم بفکر جهاد وقتال بودند این بود که بجای جنگ به حج خانه خدا بروید و در خانه خود منتظر ظهور قائم عج باشید تا ثواب مجاهدین بدر را ببرید ... :عبد اللّه بن مغيره گويد: من مىشنيدم كه محمّد بن عبد اللّه به امام رضا عليه السّلام عرضه داشت: پدرم از خاندانش از پدرانش نقل كرد كه به يكى از اهل بيت عليهم السّلام گفت: در كشور ما مرزى به نام قزوين و دشمنى به نام ديلم وجود دارد مىتوان با آنان جهاد كرد يا در آنجا مرزبانى نمود؟فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه، پس خانه خدا را حج نماييد.او سخن خود را تكرار كرد.فرمود: بر شما باد به زيارت اين خانه. پس خانه خدا را حج نماييد! آيا يكى از شما خوشنود نمىشود كه در خانه خود بنشيند و در طول زندگى خويش به خانوادهاش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. حضرتش انگشت سبابه (اشارۀ) دست راست و چپ خود را در كنار هم قرار داد سپس ادامه داد: نمىگويم اين گونه: او با اين سخن انگشت اشاره دست خود را با انگشت ميانى كه در كنار آن است، كنار هم قرار داد و فرمود: چون اين انگشت (يعنى وسطى) از ديگرى (يعنى اشاره) بزرگتر است.آنگاه امام رضا عليه السّلام (پس از پايان سخن محمّد بن عبد اللّه) فرمود: راست مىگويد. وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ بنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْمَعْرُوفِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهبْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ لِلرَّضا (ع) وَ أَنَا أَسْمَعُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ عَنْ آبَائِهِ أَنَّهُ قَالَ لَهُ بَعْضُهُمْ إِنَّ بِلَادِنَا مَوْضِعَ رِبَاطٍ يُقَالُ لَهُ قَزْوِينُ وَ عَدُوّاً يُقَالُ لَهُ الدَّيْلَمُ فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْحَدِيثَ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ أَمَا يَرْضَى أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ فِي بَيْتِهِ يُنْقِقُ عَلَي عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ عَلَيْهِ هَكَذَا فِي فُسْطَاطِهِ ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ السَّبَّابَتَيْنِ ـ وَ لَاأَقُولُ هَكَذَا ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَي ـ فَإنَّ هَذِهِ أَطْوَلُ مِنْ هَذِهِ؟! فَقَالَ أَبُوالْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلامُ: صَدَقَ. کافی
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
پیامبر ص امام علی ع وامام حسین ع شروع کننده جنگی نبودند و قبل از شروع جنگ ابتدا با احتجاج سعی در انصراف از جنگ را داشتند :در جنگ بدر پیش از آغاز جنگ، پیامبر اکرم )ص( در پی نزول آیه 81 سوره انفال، پیفامی به مشرکان فرستاد: »باید غیر شما با من درگیر شود و من به جنگ با غیر شما درآیم برایم بهتر است؛ پس برگردید.« )واقدی، 1 /81؛ طبرسی، مجمع، 1 /611 ) اگر جنگ ابتدایی بود چرا پیامبر ص اولش پیام صلح داد ؟انه لایقتل غیر المقاتل امیرالمؤمنین على)ع( خطاب به »معقل بن قیس« یکى از فرماندهان سپاهش، هنگامى که او را با سه هزار نفر در مقدمه سپاه خود براى نبرد به شام فرستاد، این گونه مىفرماید: »لاتقاتلن الا من قاتلک«; جز با کسى که با تو مىجنگد، جنگ مکن )نهج البلاغه، نامه 12).
وکان عهد الى اُمرائه فى فتح مکة ان لایقاتلوا الا من قاتلهم« )البدایة و النهایة: 279/4زهیر بن القین به حسین(ع) گفت: «ای پسر رسول خدا! جنگ با این گروه برای ما آسانتر از جنگیدن با کسانی است که بعدا خواهند آمد. به جان خودم سوگند سپاهی عظیم به جنگ ما خواهد آمد که قبلا هرگز کسی ندیده است. حسین(ع) گفت: «من شروع کنندۀ جنگ نخواهم بود». زهیر بن القین گفت: «بیا به این روستا رفته و در آنجا منزل بگیریم. زیرا همچون دژی در کنار فرات واقع شده است. اگر مانع ما شدند با آنها میجنگیم. زیرا جنگیدن با آنها آسان تر از جنگ با کسانی است که بعد میآیند. حسین(ع) گفت: «این چه روستایی است؟» گفت: «نام او العَقر است». حسین(ع) گفت: «خدایا از العَقر به تو پناه می برم!».« یَا أَیُّهَا النَّاسُ لا تَتَمنَّوا لِقَاءَ الْعدُو، وَاسْأَلُوا اللَّه العَافِیَهَ » بخاری ومسلم یعنی: ای مردم روبرو شدن با دشمن را آرزو مکنید و از خداوند سلامتی بخواهید.
@@@@@@@@@@@@
10 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّه فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ تَكُنْ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ رَجَعْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِرَّ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة.مردی نزد رسول الله آمد و عرض کرد ای رسول الله من به جهاد بسیار علاقمندم.پیامبر به او فرمودند: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی شد و روزی داده می شوی. و اگر (در این اثناء) بمیری پاداش تو با خداست و اگر (زنده ماندی) و برگشتی، از گناهان برگشته (پاک شده ای) مانند روزی که متولد شدی.پس مرد عرض کرد: ای رسول الله من پدر و مادر سالخورده ای دارم که به گمان خودشان به من انس داشته و دوری مرا خوش ندارند.رسو الله فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جان من در دست اوست مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از يك سال جهاد بهتر است.
زیدیه چون ابوبکر وعمر را قبول دارند فتوحات و جنگهای ایشان را هم قبول دارند ولی ایمه شیعه مخالف جنگ و خروج بر سلاطین قبل از ظهور قائم ال محمد عج هستند چون فایده ای ندارد و موجب زحمت ائمه وشیعیان ایشان میشود مثل جوجه ای که کودکان با ان بازی کنند : ...وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَانُثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا.١١ ـ باب كيفية الدعاء إلى الإِسلام[ ١٩٩٥٣ ]
١ ـ محمّد بن يعقوب ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن القاسم بن محمّد ، عن المنقري ، عن سفيان بن عيينة ، عن الزهري قال : دخل رجال من قريش على علي بن الحسين ( عليهما السلام ) فسألوه كيف الدعوة إلى الدين ؟ فقال : تقول بسم الله الرحمن الرحيم أدعوك إلى الله عزّ وجلّ وإلى دينه ، وجماعه أمران : أحدهما معرفة الله عزّ وجلّ ، والآخر العمل برضوانه ، وإنّ معرفة الله عزّ وجلّ أن يعرف بالوحدانية والرأفة والرحمة والعزة والعلم والقدرة والعلو على كلّ شيء ، وأنّه النافع الضار القاهر لكلّشيء ، الذي لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير ، وأنّ محمّداً عبده ورسوله ، وأنّ ما جاء به هو الحق من عند الله عزّ وجلّ ، وما سواه هو الباطل ، فإذا أجابوا إلى ذلك فلهم ما للمسلمين وعليهم ما على المسلمين.ورواه الشيخ بإسناده عن محمّد بن الحسن الصفار ، عن علي بن محمّد القاساني ، عن القاسم بن محمّد ، عن سليمان بن داود المنقري طاووسی تاریخدان درباره حضور امام حسین (ع) و امام حسن (ع) در فتوحات گفت: این یک روایت ضعیف نیست بلکه کذب محض است. شیعیان اصلاً در فتوحات شرکت نمی کردند. من در اصحاب ائمه کسی که اهل فتوحات باشد کسی را پیدا نکردم بجز بشیر رهال که گفتند از اصحاب امام باقر (ع) است و من در رساله ام ثابت کردم ایشان زیدی بوده و در قیام ابراهیم عبد الله بن الحسن کشته می شود و اصلاً ارتباطی به امامان ما نداشته است.
واما چرا زید بن علی اشتباه کرد بروایت کافی : «عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا أَ تَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ خَرَجْتُ مَعَهُ قَالَ فَقَالَ لِي فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ فَاخْرُجْ مَعِي قَالَ قُلْتُ لَا مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّمَا هِيَ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ فَإِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكٌ وَ إِنْ لَا تَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ»در این روایت ابان بن عثمان نقل می کند از مومن الطاق احول، که مناظره ای با جناب زید بن علی داشته است. جناب زید بن علی در زمان امام باقر و ابتدای قرن دوم، مقدمات قیامی را فراهم می کند و مدتی هم مخفی بوده و دعوت می کردند؛ بعد در زمان امامت امام صادق(ع) در سال 121 قیام می کنند و در کوفه به شهادت می رسند. در این گفتگو جناب زید، مومن الطاق را دعوت به قیام می کند که به جریان او بپیوندد. این مناظره در زمان مخفی بودن ایشان بوده است که در روایت به آن تصریح شده است.
جناب زید سوال می کند که اگر کسی از ما اهل بیت درب خانه تو را برای قیام بزند، آیا با او خروج می کنی؟ احول جواب می دهد اگر این فرد پدر شما یا برادر شما –یعنی امام سجاد و امام باقر علیهم السلام- باشد، قبول می کنم. جناب زید می فرماید: من قصدم خروج بر این قوم جبار است که با آنها جهاد کنم. شما هم با من خروج کن. احول جواب می دهد که من این کار را نمی کنم.
جناب زید سوال می کند: می خواهی جانت را حفظ کنی درحالیکه من در معرض خطر هستم؟ احول جواب می دهد من یک جان بیشتر ندارم. اگر در زمین حجتی برای خدا هست، اگر با شما خروج کنم هلاک می شوم و اگر همراه نشوم و با آن امام مفترض الطاعه همراه باشم، نجات پیدا کرده ام. و اگر هم در زمین حجت الهی در کار نیست، اینکه من با شما قیام کنم یا نکنم چه فرقی می کند؟! احول مفروض گرفته است که جناب زید امام و حجت الهی نیست و ظاهراً این مورد پذیرش جناب زید هم هست. و نیز مفروض گرفته است که این حرکت ایشان مورد تایید امام و حجت الهی نیست. در ادامه روایت فرموده: «قَالَ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَى الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتَّى تَبْرُدَ شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذاً أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَقْبَلَهُ فَتَدْخُلَ النَّارَ وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ بَلِ الْأَنْبِيَاءُ قُلْتُ يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتَّى كَانُوا لَا يَكِيدُونَهُ وَ لَكِنْ كَتَمَهُمْ ذَلِكَ فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ»جناب زید در جواب فرموده پدرم امام سجاد علیه السلام، من را کنار خود سر سفره غذا می نشاند و غذای من را سرد می کرد و به من می داد که آسیب نبینم. آیا تو فکر می کنی که پدرم اینگونه دلسوز من بوده است و نگران داغی غذا بوده است ولی در مورد دین من به من خبر نداده است و نگران آتش جهنم بر من نبوده است؟! من را رها کرده است که در موت جاهلی بمیرم؟! به تو دین خدا را یاد داده است ولی به من تعلیم نفرمودند؟!
مومن الطاق در جواب می گوید اتفاقاً بخاطر نگرانی شما بر جهنم به شما خبر نداده است که برادرتان و بعد فرزند ایشان امام بر شما خواهد بود. زیرا احتمال می دادند که شما امامت برادر و فرزندان آنها را بر خودتان قبول نکنید و لذا کافر بر امام می شوید. ولی اگر خبر نداشته باشید، در این امر مستضعف هستید و مورد شفاعت قرار خواهید گرفت. ولی به من خبر دادند زیرا این مقدار از شفقتی که به شما داشتند را به من نداشتند. بعد جناب احول استشهاد بر داستان جناب یوسف(ع) و برادران می کند که حضرت یعقوب(ع) مقام و رفعت جایگاه و خواب عجیب جناب یوسف را می گوید به برادرانت نگو که اینها بر علیه تو ممکن است کیدی داشته باشند. در واقع ایشان نگران حسادت برادران بر جناب یوسف بودند. و شما هم در همین موضع بودید و پدر شما به همین خاطر شما را مطلع نکرده است. یک نظر عدم حجیت و ادعای امامت ناحق را به جناب زید نسبت می دهند. یک نظر مستضعف بودن و خیرخواهی و مجاهد فی سبیل الله بودن ایشان است. یک نظریه هم حجیت قیام و ذیل امامت امام صادق علیه السلام بودن را بیان کرده اند که مرحوم مجلسی در مرآة العقول این نظریه را بعید می شمرند کافی. اى برادر من! من تو را به خدا پناه مىدهم از آنكه فردا در زباله دان كوفه بر دار آويخته گردى! در اين حال چشمان حضرت اشكبار گرديد، و اشكهايش همين طور سَيَلان داشت، و سپس فرمود: خداوند حاكم باشد ميان ما و ميان كسى كه پرده و حجاب ما را پاره مىكند، و حقِّ ما را انكار مىنمايد، و سرّ ما را فاش مىگرداند، و ما را به غير جدّمان نسبت مىدهد، و دربارۀ ما مىگويد آنچه ما در حقيقت خودمان آن را نگفتهايم!! خاطره ای از بحث با این افراطیون داشتیم اخرش گفتم امام ما امام باقر ع وامام صادق ع است و امام شما هم زید بن علی وفرزندش ! - عيسي بن زيد بن علي بن الحسين از ثِقَاتِ محمد بود، وي به محمد گفت: براي بيعت گرفتن از جعفر بن محمد بايد با او به غلظت و تندي رفتار كني! لهذا حضرت را إحضار كردند، و با خشونت خواستند از آن حضرت بيعت بگيرند. حضرت قدري سخن گفتند: عيسي گفت: لَوْ تَكَلَّمْتَ لَكَسَرْتُ فَمَكَ! «اگر دهان به گفتار بگشائي، دهانت را خرد ميكنم!»حضرت به محمد گفتند: أمَا وَاللهِ! يَا أكْشَفُ، يَا أزْرَقُ! لَكَأنِّي بِكَ تَطْلُبُ لِنَفْسِكَ جُحْراً تَدْخُلُ فِيهِ! وَ مَا أنْتَ فِي الْمَذْكُورِينَ عِنْدَ اللِّقَاءِ! وَ إنِّي لاظُنُّكَ إذَا صُفِّق خَلْفَكَ، طِرْتَ مِثْلَ الْهِيقِ النَّافِرِ.«آگاه باش! اي نامبارك موي! اي زاغ چشم! سوگند به خداوند كه: گويا من مييابم تو را كه در جستجوي سوراخي هستي كه در آن براي حفظ جانت داخل گردي! و تو از نامآوران در هنگام جنگ نيستي. و من چنين معتقدم كه: تو مردي هستي كه اگر در پشت سرت صداي دست زدن بلند شود، چنان از دهشت نگران ميگردي كه مانند شترمرغ نر گريزان، بر هوا جستن ميكني أَوْ أَنْ يَكُونَ فِيهِمْ أَخْضَرُ أَزْرَقُ. .ودر اخبار دیگری امده که شیعه چشم ازرق نیست ! فقال له عیسى بن زید: أسلم تسلم: فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أحدثت نبوة بعد محمد صلى الله علیه وسلم فقال له محمد: لا ولکن بایع تأمن على نفسک ومالک وولدک، ولا تکلفن حربا، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: ما فی حرب ولا قتال ولقد تقدمت إلى ابیک وحذرته الذی حاق به ولکن لا ینفع حذر من قدر، یا ابن أخی علیک بالشباب ودع عنک الشیوخ، فقال له محمد: ما أقرب ما بینی وبینک فی السن، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: إنی لم اعازک(38) ولم أجئ لاتقدم علیک فی الذی أنت فیه، فقال: له محمد: لا والله لابد من أن تبایع، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: ما فی یا ابن أخی طلب ولا حرب وإنی لارید الخروج إلى البادیة فیصدنی ذلک ویثقل علی حتى تکلمنی فی ذلک الاهل غیر مرة، ولا یمنعنی منه إلا الضعف، والله والرحم أن تدبر عنا ونشقى بک، فقال له: یا أبا عبدالله قد والله مات أبوالدوانیق - یعنی أبا جعفر - فقال له أبوعبدالله علیه السلام: وما تصنع بی وقد مات؟ قال: ارید الجمال بک، قال: ما إلى ما ترید سبیل، لا والله ما مات أبوالدوانیق إلا أن یکون مات موت النومقال: والله لتبایعنی طائعا أو مکرها ولا تحمد فی بیعتک، فأبى علیه إباء شدیدا وأمر إلى الحبس، فقال له عیسى بن زید: أما إن طرحناه فی السجن وقد خرب السجن ولیس علیه الیوم غلق، خفنا أن یهرب منه، فضحک أبوعبدالله علیه السلام، ثم قال: لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم أو تراک تسجننی؟ قال: نعم والذی أکرم محمدا صلى الله علیه وآله بالنبوة لاسجننک ولاشددن علیک، فقال عیسى بن زید: احبسوه فی المخبأ - وذلک دار ریطة الیوم(39) - فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله إنی سأقول ثم أصدق، فقال له عیسى ابن زید لو تکلمت لکسرت فمک، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله یا أکشف یا ازرق لکأنی بک تطلب لنفسک جحرا تدخل فیه وما أنت فی المذکورین عند اللقاء وإنی لاظنک إذا صفق خلفک، طرت مثل الهیق النافر(40) فنفر علیه محمد بانتهار: احبسه و وشدد علیه واغلظ علیه، فقال له أبوعبدالله علیه السلام: أما والله لکأنی بک خارجا من سدة أشجع إلى بطن الوادی وقد حمل علیک فارس معلم(41) فی یده طرادة نصفها أبیض ونصفها أسود، على فرس کمیت أقرح(42) فطعنک فلم یصنع فیک شیئا وضربت خیشوم فرسه فطرحته وحمل علیک آخر خارج من زقاق آل أبی عمار الدئلیین(43) علیه غدیرتان مضفورتان، وقد خرجتا من تحت بیضة، کافی کلینیخدا عاقبت همه را ختم بخیر کند ببینید عجب اوضاع وحشتناکی بین فرزندان ائمه وجود داشته است !!!!!!!!!!!!!!! لما رواه الراوندي في الخرائج عن الحسن بن راشد قال : ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبد الله عليهالسلام فقال : لا تفعل رحم الله عمي ، أتى أبي فقال : إني أريد الخروج على هذا الطاغية فقال : لا تفعل فإني أخاف أن تكون المقتول المصلوب على ظهر الكوفة ، أما علمت يا زيد أنه لا يخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، ثم قال : ألا يا حسن إن فاطمةحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار ، وفيهم نزلت : « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ » فإن الظالم لنفسه الذي لا يعرف الإمام ، والمقتصد العارف بحق الإمام ، والسابق بالخيرات هو الإمام ، ثم قال : يا حسن إنا أهل بيت لا يخرج أحدنا من الدنيا حتى يقر لكل ذي فضل بفضله. مرات العقول و اثبات جهالت زید بن علی به کتاب وسنت از زبان امام باقر ع :16- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْجَارُودِ عـَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرِ بْنِ دَابٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع دَخـَلَ عـَلَى أَبـِى جـَعـْفـَرٍ مـُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَعَهُ كُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَدْعُونَهُ فِيهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ يُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ يَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَذِهِ الْكُتُبُ ابـْتـِدَاءٌ مـِنـْهـُمْ أَوْ جَوَابُ مَا كَتَبْتَ بِهِ إِلَيْهِمْ وَ دَعَوْتَهُمْ إِلَيْهِ فَقَالَ بَلِ ابْتِدَاءٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمـَعْرِفَتِهِمْ بِحَقِّنَا وَ بِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لِمَا يَجِدُونَ فِى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جـَلَّ مـِنْ وُجُوبِ مَوَدَّتِنَا وَ فَرْضِ طَاعَتِنَا وَ لِمَا نَحْنُ فِيهِ مِنَ الضِّيقِ وَ الضَّنْكِ وَ الْبَلَاءِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِى الْأَوَّلِينَ وَ كـَذَلِكَ يـُجـْرِيـهـَا فـِى الْآخـِرِيـنَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِيعِ وَ أَمْرُ اللَّهِ يَجْرِى لِأَوْلِيـَائِهِ بـِحـُكـْمٍ مـَوْصـُولٍ وَ قَضَاءٍ مَفْصُولٍ وَ حَتْمٍ مَقْضِيٍّ وَ قَدَرٍ مَقْدُورٍ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى لِوَقـْتٍ مـَعـْلُومٍ فـَلَا يـَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فـَلَا تـَعـْجـَلْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَا تَسْبِقَنَّ اللَّهَ فَتُعْجِزَكَ الْبَلِيَّةُ فـَتـَصـْرَعـَكَ قَالَ فَغَضِبَ زَيْدٌ عِنْدَ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ جَلَسَ فِى بَيْتِهِ وَ أَرْخـَى سـِتْرَهُ وَ ثَبَّطَ عَنِ الْجِهَادِ وَ لَكِنَّ الْإِمَامَ مِنَّا مَنْ مَنَعَ حَوْزَتَهُ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ حـَقَّ جـِهـَادِهِ وَ دَفـَعَ عـَنْ رَعـِيَّتـِهِ وَ ذَبَّ عـَنْ حـَرِيمِهِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَلْ تَعْرِفُ يَا أَخِى مِنْ نـَفـْسـِكَ شـَيـْئاً مـِمَّا نـَسـَبـْتـَهَا إِلَيْهِ فَتَجِى ءَ عَلَيْهِ بِشَاهِدٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ حُجَّةٍ مِنْ رَسـُولِ اللَّهِ ص أَوْ تَضْرِبَ بِهِ مَثَلًا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَلَّ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً وَ فَرَضَ فـَرَائِضَ وَ ضـَرَبَ أَمـْثـَالًا وَ سـَنَّ سـُنـَنـاً وَ لَمْ يـَجـْعَلِ الْإِمَامَ الْقَائِمَ بِأَمْرِهِ شُبْهَةً فِيمَا فـَرَضَ لَهُ مـِنَ الطَّاعـَةِ أَنْ يـَسْبِقَهُ بِأَمْرٍ قَبْلَ مَحَلِّهِ أَوْ يُجَاهِدَ فِيهِ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـِى الصَّيـْدِ لا تـَقـْتـُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ أَ فَقَتْلُ الصَّيْدِ أَعْظَمُ أَمْ قـَتـْلُ النَّفْسِ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ مَحَلًّا وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ فَجَعَلَ الشُّهُورَ عِدَّةً مـَعـْلُومـَةً فَجَعَلَ مِنْهَا أَرْبَعَةً حُرُماً وَ قَالَ فَسِيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غـَيـْرُ مـُعـْجـِزِى اللّهِ ثـُمَّ قـَالَ تـَبـَارَكَ وَ تـَعـَالَى فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمـُشـْرِكـِيـنَ حـَيـْثُ وَجـَدْتـُمُوهُمْ فَجَعَلَ لِذَلِكَ مَحَلًّا وَ قَالَ وَ لاتَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّك احِ حَتّى يـَبـْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْءٍ أَجَلًا وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً فَإِنْ كُنْتَ عَلَى بَيِّنَةٍ مـِنْ رَبِّكَ وَ يـَقـِيـنٍ مـِنْ أَمـْرِكَ وَ تِبْيَانٍ مِنْ شَأْنِكَ فَشَأْنَكَ وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً أَنْتَ مِنْهُ فـِى شَكٍّ وَ شُبْهَةٍ وَ لَا تَتَعَاطَ زَوَالَ مُلْكٍ لَمْ تَنْقَضِ أُكُلُهُ وَ لَمْ يَنْقَطِعْ مَدَاهُ وَ لَمْ يَبْلُغِ الْكِتَابُ أَجَلَهُ فَلَوْ قَدْ بَلَغَ مَدَاهُ وَ انْقَطَعَ أُكُلُهُ وَ بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ لَانْقَطَعَ الْفَصْلُ وَ تـَتَابَعَ النِّظَامُ وَ لَأَعْقَبَ اللَّهُ فِى التَّابِعِ وَ الْمَتْبُوعِ الذُّلَّ وَ الصَّغَارَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَكَانَ التَّابِعُ فِيهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوعِ أَ تُرِيدُ يَا أَخِى أَنْ تُحْيِيَ مِلَّةَ قَوْمٍ قَدْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَ عَصَوْا رَسُولَهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ ادَّعَوُا الْخـِلَافـَةَ بـِلَا بـُرْهـَانٍ مـِنَ اللَّهِ وَ لَا عـَهـْدٍ مـِنْ رَسُولِهِ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ يَا أَخِى أَنْ تَكُونَ غَداً الْمـَصـْلُوبَ بـِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ ارْفَضَّتْ عَيْنَاهُ وَ سَالَتْ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مـَنْ هـَتـَكَ سِتْرَنَا وَ جَحَدَنَا حَقَّنَا وَ أَفْشَى سِرَّنَا وَ نَسَبَنَا إِلَى غَيْرِ جَدِّنَا وَ قَالَ فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِى أَنْفُسِنَااصول كافى جلد 2 صفحه 170 روايت تأليف:ثقة الاسلام ابي جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازي رحمه اللهالمتوفى سنة 328 / 329 ه16
ترجمه روايت شريفه :زيـد بـن عـلى بـن الحـسـن ، خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام رسـيـدو نـامـه هـائى از اهـل كـوفـه هـمراه داشت كه او را بطرف خود خوانده و از اجتماع خود آگاهش نموده و دستور نـهضت داده بودند، امام باقر عليه السلام به او فرمود: اين نامه ها از خود آنها شروع شده يـا جـواب نامه ايست كه به آنها نوشته اى و ايشان را دعوت كرده اى ؟ گفت : ايشان شروع كـرده انـد، زيـرا حـق مـا را مـيـشـنـاسـنـد و قـرابـت مـا را بـا رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله مـيـدانـنـد و در كـتـاب خـداى عزوجل وجوب دوستى و اطاعت ما را مى بينند و فشار و گرفتارى و بلا كشيدن ما را مشاهده ميكنند.اطـاعـت (مـردم از پـيـشـوا) از طـرف خـداى عـزوجـل واجـب گـشته و روشى است كه خدا آنرا در پيشينيان امضاء كرده و در آخرين همچنان اجـرا مـيـكنند، و اطاعت نسبت بيك نفر از ماست و دوستى نسبت به همه ما و امر خدا (امامت و وجوب اطـاعـت يـا خـروج و نـهـضـت يـا صـبـر بـر اذيـت ) نـسـبت به اوليائش جارى ميشود طبق حكمى (مـتـصـل از امـامـى بـامـام ديـگـر) و فرمانى قطعى و آشكار و حتمى بودنى انجام شدنى و انـدازه اى بـى كـم و زيـاد و مـوعـدى مـعـيـن در وقـتـى مـعـلوم (حـاصـل ايـنـكه امور مربوط به امام از طرف خدا اندازه و مدتش معين ميشود و حتمى و قطعى و لايـتـغـيـر است ) مبادا كسانيكه ايمان ثابتى ندارند، ترا سبك كنند، ايشان ترا در برابر خواست خدا هيچگونه بى نيازى ندهند، شتاب مكن كه خدا بواسطه شتاب بندگانش شتاب نـمـيـكـنـد (زمـان رسـيدن دولت حق را پيش نمياندازد) تو بر خدا سبقت مگير كه گرفتارى ناتوانت كند و به خاكت اندازد.زيـد در ايـنجا خشمگين شد و گفت : امام از ما خاندان آنكس نيست كه در خانه نشيند و پرده را بـيـنـدازد و از جهاد جلوگيرى كند. امام از ما خاندان كسى است كه از حوزه خود، دفاع كند و چـنـانـكـه سـزاوارسـت در راه خـدا جـهـاد كند و نيز از رعيتش دفاع كند و دشمن را از حريم و پيرامونش براند.امـام بـاقر عليه السلام فرمود: اى برادر، تو آنچه را به خود نسبت دادى ، حقيقة هم در خود مـى بـيـنـى بـطـورى كـه بـتـوانـى بـراى آن دليـلى از كـتـاب خـدا يـا بـرهـانـى از قـول پـيـغـمـبـر صـلى اللّه عليه و آله بياورى و يا نمونه و مانندى براى آن ذكر كنى ؟ (يـعنى تو كه خود را براى جهاد و زمامدارى مسلمين آماده كرده اى چنين شايستگى را در خود سـراغ دارى ؟) همانا خداى عزوجل حلال و حرامى وضع فرموده و چيزهائى را واجب ساخته و مثلهائى زده و سنتهائى را مقرر داشته و براى امامى كه به امر او قيام ميكند نسبت به اطاعتي كه بـراى او واجـب سـاخـته ، شبهه و ترديدى باقى نگذاشته تا امام بتواند امرى را پيش از رسـيـدن وقـتـش انجام دهد يا در راه خدا پيش از فرا رسيدن موقعش جهاد كند. در صورتيكه خـداى عـزوجـل دربـاره شكار مى فرمايد: (((وقتى كه محرم هستيد شكار را نكشيد 95 سوره 5))) آيـا كـشـتن شكار مهمتر است يا كشتن انسانيكه خدايش محترم شمرده ، خدا براى هرچيز مـوعدى معين كرده ، چنانچه مى فرمايد: (((چون از احرام در آمديد شكار كنيد 3 سوره 5 ـ))) و فـرمـوده اسـت (((شـعائر خدا و ماههاى حرام را حلال نكنيد 2 سوره 5 ـ))) و ماهها را شماره مـعـلومـى قـرار داد (12 مـاه ) و چـهـار مـاه از آن را حـرام سـاخـت و فرمود: (((چهار ماه در زمين گردش كنيد و بدانيد كه شما خدا را ناتوان نسازيد 2 سوره 9 ـ))) سپس فرمود: (((چون ماههاى حرام سپرى شد، مشركين را در هر كجا يافتيد بكشيد 5 سوره 9 ـ))) پس براى كشتن موعدى قرار داد و باز فرموده است : (((قصد بستن عقد زناشوئى نكنيد تا مدت مقرر بسر رسد))) (عده زن سپرى شود) پس خدا براى هر چيزى موعدى و براى هر موعدى نوشته اى مقرر داشته است .اكـنـون اگـر تـو از پروردگارت گواهى دارى و نسبت به امر خود يقين دارى و كارت پيشت روشـن است خود دانى وگرنه امرى را كه نسبت به آن شك و ترديد دارى پيرامونش نكرد، و براى از ميان رفتن سلطنتى كه روزيش را تمام نكرده و به پايان خود نرسيده و موعد مقررش نيامده قيام مكن ، كه اگر پايانش برسد و روزيش بريده شود و موعد مقررش برسد، حكم قـطـعـى بـريـده شـود (فاصله ايكه براى دولت حق رخ داده بود بريده شود) و نظام حق پـيـوسـتـه گـردد و خـدا بـراى فـرمـانـده و فـرمـانـبـر (دولت بـاطـل ) خـوارى و زبـونـى در پـى آرد، بـخدا پناه ميبرم از اماميكه از وقت شناسى گمراه گـردد، (وقـت قـيـام و خـروج خـود را نـشـنـاسد) و فرمانبران نسبت به آن داناتر از فرمانده بـاشـنـد (يـعـنـى امام بر حقي كه به حكم خدا سكوت و گوشه گيرى اختيار كرده از پيشواى باطلي كه بيجا و بي موقع قيام كرده داناتر باشد).بـرادرم ! تـو مـى خـواهـى مـلت و آيين مردمى را زنده كنى كه به آيات خدا كافر شدند و نافرمانى پيغمبرش كردند و بدون رهبرى خدا پيرو هواى نفس خود شدند و بدون دليلى از جانب خدا و فرمانى از پيغمبرش ادعاى خلافت كردند؟بـرادرم ! تـرا در پـنـاه خـدا مـى بـرم از ايـنـكه فردا در كناسه بدار آويخته شوى آنگاه چشمان حضرت جوشيد و اشكش جارى شد و فرمود: ميان ما و آنكه پرده ما را دريد و حق ما را انكار كرد و راز ما را فاش ساخت و ما را به غير جدمان نسبت داد و درباره ما چيزى گفت كه خود نگفتيم ، خدا داور باشد. همانطور که محققین میدانند متن حدیث در کمال صحت است هر چند دربعض رجالش نقصی باشد چون موید به احادیثی صحیح مانند حدیث صحیح ملاقات امام صادق ع با صوفیه که امام جهل انها به کتاب وسنت را روشن میکنند : فبئس ما ذهبتم فیه وحملتم الناس علیه من الجهل بکتاب الله عزوجل، و سنه نبیه صلی الله علیه و آلهو سلم و أحادیثه التی یصدقها الکتاب المنزل، وردکم ایاها بجهالتکم، و ترککم النظر فی غرائب القرآن من التفسیر بالناسخ و المنسوخ، و المحکم والمتشابه، و الأمر و النهی
و همچنین در صحیحه عتبه عبدالکریم هاشمی و ....«عَبْدِالْكَرِيمِ بْنِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) بِمَكَّةَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ وَ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ وَ حَفْصُ بْنُ سَالِمٍ مَوْلَى ابْنِ هُبَيْرَةَ وَ نَاسٌ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ وَ ذَلِكَ حِدْثَانُ قَتْلِ الْوَلِيدِ»در وسائل الشیعه و ...در روایت صحیحه عبدالکریم بن عتبه هاشمی گوید در آن ایام کشته شدن ولید خلیفه اموی در شام در مکه نزد حضرت امام صادق(ع) در جلسهای نشسته بودیم که برخی از بزرگان معتزله که در بین آنها عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و حفص بن سالم و غلام ابن هبیره و گروهی دیگر از سران معتزله که اعتقاد به امامت امام صادق(ع) نداشتند مسائلی مطرح شد تا اینکه آن گروه بیان مطلب اصلی را که به خاطرش نزد امام آمدند را به عمرو بن عبید واگذار کردند و عمرو بن عبید مطالب مفصلی بیان کرد و از جمله گفت حالا که ولید به قتل رسید و در شام اختلاف است؛ ما محمد بن عبدالله بن حسن را برای خلافت در نظر گرفتیم که تحت لوای او باشیم و با دشمنانش مبارزه کنیم و اکنون از شما درخواست میکنیم به ما بپیوندی چون ما برای پیروزی به تو و شیعیانت نیاز داریم وگرنه بنی امیه دوباره پیروز میشوند. امام صادق(ع) ابتدا از جمع پرسیدند آیا حرف همه شما همین است؟ آنان گفتند آری. امام پس از حمد پروردگار فرمودند فرض کنیم که همه را جمع کردید و پیروز شدید احکام اسلام را چگونه اجرا خواهید کرد؟ و در این راستا مواردی از حوادث از جمله کیفیت جنگ با کفار و مشرکین و مجوس و تفاوت آنها را از آنان پرسیدند و آنان از جواب درماندند و ضمن دیگر پرسشها برای جلسه روشن شد که آنان علم لازم برای حکومت و ولایت را ندارند. داستان مفصل است و محل شاهد ما ذیل روایت است که میگوید:«ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ فَقَالَ يَا عَمْرُو اتَّقِ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ أَيُّهَا الرَّهْطُ فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي وَ كَانَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(ص) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ.»حضرت امام صادق(ع) رو به عمرو کردند و فرمودند از خدا بترس و نیز خطاب به آن گروه هم فرمودند از خدا بترسید: همانا پدرم در حالیکه بهترین فرد روی زمین و عالمترین روی زمین به کتاب خدا بود؛ فرمود پیامبر(ص) فرموده است کسی که با شمشیر مردم را مجبور به اطاعت از خود نماید در حالیکه اعلم و عالمتر از او در روی زمین وجود دارد این چنین شخصی گمراه است و کسی است که ادعایی میکند که در او نیست متکلف است یعنی به چیزی ادعا میکند ولی دارای آن نیست.پس از این روایت استفاده میکنیم کسی که ادعای امامت بکند و غیر اعلم باشد گمراه و ضال و مضل است پس غیر اعلم صلاحیت برای ادعای ولایت امر ندارد پس باید دارای شرط علم باشد البته وقتی شرط اعلم بودن در این روایت آمده است شرطیت عالم بودن به طریق اولی مطرح است و مقصود ما از این روایت فعلا استدلال به شرطیت علم است و بحث شرطیت یا عدم شرطیت اعلمیت بعداً مورد بررسی قرار میگیرد.. «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) يَقُولُ مَنْ خَرَجَ يَدْعُو النَّاسَ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُبْتَدِعٌ وَ مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ فَهُوَ كَافِرٌ.»فضیل بن یسار گفت از امام صادق(ع) شنیدم فرمود اگر از میان مردم کسی بیاید و خروج کند و دعوت به طرف خودش نماید و خودش را بعنوان ولی امر معرفی کند در حالیکه در بین آنان شخص اعلم وجود داشته باشد این شخص گمراه است و بدعتی ایجاد کرده است.
در ذیل این روایت هم میفرماید کسی که ادعای امامت بکند در حالیکه شرایط امامت را ندارد کافر است .. در کتاب کافی بجای لفظ اعلم لفظ افضل امده است .
بنابراین با توجه به مجموع این اخبار که موید و مقوی همدیگرند مشخص میشود که قیام زید مورد تایید حضرات معصومین نبوده چون استعجال در امر محسوب میشده و مومنین واقعی مانند احول در مناظره خود با زید بخوبی حجت را بر وی تمام نمود .... و خدای متعال لا یعجل لعجلة العباد . وطبق احادیث دیگر هر گونه خروج وقیامی قبل از قیام مهدی عج بیفایده است و فقط موجب رنج وزحمت ائمه و شعیان میشود .جالبتر اینکه در زمان ائمه که مردم میتوانستند این قبیل شبهات را از ائمه سوال کنند اینهمه اختلاف است حال ببینید در زمان ما که امام ع غائب است و ناسخ ومنسوخ ایات وروایات هم درآمیخته اند ! يج : روي عن الحسن بن راشد قال : ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبدالله فقال : لاتفعل! رحم الله عمي ، أتى أبي فقال : إني اريد الخروج على هذا الطاغية ، فقال : لاتفعل ، فاني أخاف أن تكون المقتول المصلوب على ظهر الكوفة ، أما علمت يا زيد أنه لايخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، ثم قال : ألا يا حسن إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار ، وفيهم نزلت « ثم أورثنا الكتاب الذين اصفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد ومنهم سابق بالخيرات » فإن الظالم لنفسه الذي لايعرف الامام ، والمقتصد العارف بحق الامام ، والسابق بالخيرات هو الامام ثم قال : يا حسن إنا أهل بيت لايخرج أحدنا من الدنيا حتى يقر لكل ذيفضل بفضله الخرائج والجرائح ص ١٩٦. لى : ابن موسى ، عن علي بن الحسين العلوي العباسي ، عن الحسن ابن علي الناصر ، عن أحمد بن رشد ، عن عمه أبي معمر سعيد بن خيثم ، عن أخيه معمر قال : كنت جالسا عند الصادق جعفر بن محمد 7 فجاء زيد بن علي بن الحسين : فأخذ بعضادتي الباب ، فقال له الصادق 7 : يا عم اعيذك بالله أن تكون المصلوب بالكناسة ، فقالت له ام زيد : والله ما يحملك على هذا القول غير الحسد لابني فقال : يا ليته حساد ياليته حسدا ياليته حسدا ثلاثلا ثم قال : حدثني أبي ، عن جدي 8 أنه يخرج من ولده رجل يقال له : زيد يقتل بالكوفة ويصلب بالكناسة يخرج من قبره نبشا تفتح لروحه أبواب السماء يتبهج به أهل السماوات يجعل روحه في حوصلة طير خضر يسرح في الجنة حيث يشاء لى : الطالقاني ، عن أحمد الهمداني ، عن المنذر بن محمد ، عن جعفر ابن سليمان ، عن أبيه ، عن عمرو بن خالد قال : قال زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب : : في كل زمان رجل منا أهل البيت يحتج الله به على خلقه وحجة زماننا ابن أخي جعفر بن محمد لايضل من تبعه ولا يهتدي من خالفه
زید بن علی همان ادعای ابوحنیفه را داشت که میگفت من ناسخ ومنسوخ را میشناسم ؟؟!!!
ـ كتاب مقتضب الاثر في النص على الاثني عشر لابن عياش ، عن عبدالصمد ابن علي ، عن أحمد بن موسى ، عن داود الرقي قال : دخلت على جعفر بن محمد ص فقال : ما الذي أبطأبك عنا يا داود؟ فقلت : حاجة عرضت لي بالكوفة هي التي أبطأت بي عنك جعلت فداك ، فقال لي : ماذا رأيت بها؟ قلت : رأيت عمك زيدا على فرس ذنوب قد تقلد مصحفا وقد حف به فقهاء الكوفة ، وهو يقول : يا أهل الكوفة إني العلم بينكم وبين الله تعالى ، قد عرفت ما في كتاب الله من ناسخه ومنسوخه ، فقال أبوعبدالله : يا سماعة بن مهران أئتني بتلك الصحيفة فأتاه بصحيفةبيضاء فدفعها إلي وقال لي : اقرأ هذه بما اخرج إلينا أهل البيت ، يرثه كابر عن كابر من لدن رسول الله ص فقرأتها فإذا فيها سطران ، السطر الاول : لا إله إلا الله محمد رسول الله ، والسطر الثاني « إن عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا في كتاب الله يوم خلق السماوات والارض منها أربعة حرم ذلك الدين القيم » علي بن أبي طالب والحسن بن علي ، والحسين بن علي ، وعلي بن الحسين ، محمد بن علي ، وجعفر بن محمد ، وموسى بن جعفر ، وعلي بن موسى ، ومحمد بن علي وعلي بن محمد ، الحسن بن علي ، والخلف منهم الحجة لله ، ثم قال لي : يا داود أتدري أين كان ومتى كان مكتوبا؟ قلت : يا ابن رسول الله ، الله أعلم ورسوله وأنتم قال : قبل أن يخلق آدم بألفي عام ، فأين يتاه بزيد ويذهب به إن أشد الناس لنا عداوة وحسدا الاقرب إلينا فالاقربمقتضب الاثر ص ٣٤ طبع النجف سنة ١٣٤٦ ه.
ني، ، [الغيبة] ، للنعماني سَلاَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ اَلرَّقِّيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ لِي مَا اَلَّذِي أَبْطَأَ بِكَ عَنَّا يَا دَاوُدُ قُلْتُ حَاجَةٌ لِي عَرَضَتْ بِالْكُوفَةِ فَقَالَ مَنْ خَلَّفْتَ بِهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ خَلَّفْتُ بِهَا عَمَّكَ زَيْداً تَرَكْتُهُ رَاكِباً عَلَى فَرَسٍ مُتَقَلِّداً مُصْحَفاً يُنَادِي بِعُلُوِّ صَوْتِهِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَبَيْنَ جَوَانِحِي عِلْمٌ جَمٌّ قَدْ عَرَفْتُ اَلنَّاسِخَ وَ اَلْمَنْسُوخَ وَ اَلْمَثَانِيَ وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِيمَ وَ إِنِّي اَلْعَلَمُ بَيْنَ اَللَّهِ وَ بَيْنَكُمْ فَقَالَ لِي يَا دَاوُدُ لَقَدْ ذَهَبْتَ تِلْكَ اَلْمَذَاهِبَ ثُمَّ نَادَى يَا سَمَاعَةَ بْنَ مِهْرَانَ اِئْتِنِي بِسَلَّةِ اَلرُّطَبِ فَأَتَاهُ بِسَلَّةٍ فِيهَا رُطَبٌ فَتَنَاوَلَ رُطَبَةً أَكَلَهَا وَ اِسْتَخْرَجَ اَلنَّوَاةَ مِنْ فِيهِ وَ غَرَسَهَا فِي اَلْأَرْضِ فَفَلَقَتْ وَ نَبَتَتْ وَ أَطْلَعَتْ وَ أَعْذَقَتْ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى شِقٍّ مِنْ عَذْقٍ مِنْهَا فَشَقَّهُ وَ اِسْتَخْرَجَ مِنْهَا رِقّاً أَبْيَضَ فَفَضَّهُ وَ دَفَعَهُ إِلَيَّ وَ قَالَ اِقْرَأْهُ فَقَرَأْتُهُ وَ إِذَا فِيهِ مَكْتُوبٌ سَطْرَانِ اَلْأَوَّلُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ وَ اَلثَّانِي إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ يَوْمَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ - اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ - عَلِيُّ بْنُ مُوسَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْخَلَفُ اَلْحُجَّةُ ثُمَّ قَالَ يَا دَاوُدُ أَ تَدْرِي مَتَى كُتِبَ هَذَا فِي هَذَا قُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ قَالَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اَللَّهُ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ .
غيبت نعمانى: داود بن كثير رقى گفت وارد شدم بر حضرت صادق عليه السّلام در مدينه فرمود چه باعث شده كه مدتى ست ترا نديدهايم گفتم كارى در كوفه داشتم فرمود در كوفه كه بود؟ عرض كردم عمويت زيد آنجا بود او را ديدم سوار بر اسبى است و قرآن بر گردن آويخته و با صداى بلند فرياد ميزند: سلونى قبل ان تفقدونى فبين جوانحى علم جم از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد در اين سينه من علم زيادى است ناسخ و منسوخ و مثانى و قرآن عظيم را ميدانم من راهنماى بين شما و خدايم. فرمود داود: از ميان رفته اين راهها. سماعة بن مهران را صدا زده فرمود ظرف خرما را بياور همين كه سبد خرما را آورد يك دانه خرما برداشت ميل كرد و دانه آن را خارج نمود بعد همان دانه را بزمين كاشت شكافته شد و روئيد و شكوفه و خوشه داد با دست خود بيك قسمت از خوشه زد آن را شكافت از ميان آن تكه پوستى سفيد خارج نمود آن را باز نمود و بمن داده فرمود بخوان ديدم دو سطر در آن نوشته است:« لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ »« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللّٰهِ »سطر دوم« إِنَّ عِدَّةَ اَلشُّهُورِ عِنْدَ اَللّٰهِ اِثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتٰابِ اَللّٰهِ، يَوْمَ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ مِنْهٰا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ »امير المؤمنين علي بن ابى طالب، حسن بن علي، حسين بن علي علي بن حسين، محمّد بن علي، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، علي بن موسى، محمّد بن علي، علي بن محمّد، حسن بن علي، الخلف الحجة». سپس فرمود داود! ميدانى چه وقت اين جملات در اين نوشته شده عرض كردم خدا و پيامبر و شما بهتر ميدانيد فرمود دو هزار سال قبل از آفرينش آدم.
أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم قال حدثنا عبيس بن هشام عن عبد الله بن جبلة عن علي بن أبي المغيرة عن أبي الصباح قال: دخلت على أبي عبد الله (ع) فقال لي ما ورائك ؟ فقلت: سرور من عمك زيد خرج يزعم أنه ابن سبية -و- هو قائم هذه الأمة -و- أنه ابن خيرة الإماء فقال (ع) : كـــــذب ليس هو كما قال إن خرج قتل. الغیبه نعمانی
ابو الصّباح گويد: «بر امام صادق ع وارد شدم پس به من فرمود: چه خبر؟ عرض كردم: خبرى مسرّت بخش از عمويتان زيد دارم، او خروج كرده، مىپندارد (يا مدّعى است) كه او همان ابن سبيه و او قائم اين امّت و فرزند برگزيده كنيزان است، امام فرمود: دروغ پنداشته است، او چنان كه مدّعى شده نيست، اگر خروج كند كشته خواهد شد».
محمد بن إبراهيم بن النعماني : (امامی جلیل ثقة)
أحمد بن محمد بن سعيد : ( زیدی ثقه) ...
علی التحقیق القاسم بن محمد بن الحسين (الحسن) بن حازم : (ثقة(
عبيس [عباس] بن هاشم : (امامی ثقة جلیل ) ...
عبد الله بن جبلة : ( واقفی ثقة) ...
علي بن أبي المغيرة : ( امامی ثقة) ...
أبي الصباح : ( امامی ثقة جلیل) ...
برخی درقاسم بن محمد را مهمل یا مجهول وضعیف دانسته ولی علتش را بیان نفرموده اند ولی :
جناب سید محمد علی ابطحی در تهذیب المقال اورده : بناءا علی وثاقة القاسم بن محمد بن الحسین بن حازم من مشایخ احمد بن محمد بن سعید بن عقده الحافظ الهمدانی الثقه الجلیل الخبیر بالروایات والرواة ... واگر چنین شخصی را تضعیف کنیم باید انبوهی از روایات را تضعیف کنیم ولی روش ما در تصحیح وتوثیق دیدن همه روایات و امارات و شواهد است .
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمَانَبْنِخَالِدٍ قَال: قُلْتُ لِأَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَوْلَ النَّاسِ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) إِنْ کَانَ لَهُ حَقٌّ فَمَا مَنَعَهُ أَنْ یَقُومَ بِهِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا إِلَّا إِنْسَاناً وَاحِداً رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَیْسَ هَذَا إِلَّا لِلرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ لِغَیْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَلَمْ یَکُنْ یَوْمَئِذٍ فِئَهًٌْ یُعِینُونَهُ عَلَی أَمْرِهِ.امام صادق ( سلیمانبنخالد گوید: به امام صادق (عرض کردم: «مردم میگویند اگر علی (حقّی [در خلافت] داشت چرا قیام نکرد [تا حقّ خویش را بگیرد]»؟ آن حضرت (فرمود: «خدای متعال این موضوع را [به تنهایی قیامکردن بدون اینکه کمکی داشته باشد] فقط به یک نفر واجب کرده بود آن هم رسول خدا (میباشد [و در اینباره] خدای متعال فرمود: در راه خدا پیکار کن! تنها مسئول وظیفهی خود هستی! و مؤمنان را [بر این کار]، تشویق نما!. (نساء/۸۴) این تکلیف تنها برای رسول خدا (بود ولی دربارهی دیگران فرمود: إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَة سپس امام صادق (فرمود: «در آن روز (غصب خلافت) جمعیّتی نبود که علی (را در امر خلافت یاری کنند».
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۵۰۴ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰/ بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۴۹/ العیاشی، ج۱، ص۲۶۱ الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِیعَبْدِ اللَّه (علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ کَلَّفَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا لَمْ یُکَلِّفْهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ کَلَّفَهُ أَنْ یَخْرُجَ عَلَی النَّاسِ کُلِّهِمْ وَحْدَهُ بِنَفْسِهِ إِنْ لَمْ یَجِدْ فِئَهًًْ تُقَاتِلُ مَعَهُ وَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَهًَْ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ ثُمَّ قَالَ وَ جَعَلَ اللهُ أَنْ یَأْخُذَ لَهُ مَا أَخَذَ لِنَفْسِهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ جُعِلَتِ الصَّلَاهًُْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِعَشْرِ حَسَنَاتٍ.امام صادق (علیه السلام)- مرازم نقل میکند: امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند کار سختی برعهدهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نهاد که برعهدهی احدی از خلقش ننهاد؛ به او این مسئولیّت را داد که حتّی اگر گروهی را نیافت که در جنگ او را یاری کنند، خود به تنهایی با تمامی مردم بجنگد، و حال آنکه خداوند به احدی از خلقش نه قبل از آن و نه بعد از آن چنین مسئولیّتی نداد. سپس این آیه را تلاوت کرد: فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ سپس فرمود: «خداوند به ایشان اجازه داد تا آنچه را برای خود قرار داده بود، از آن خود کند و فرمود: هرکس کار نیکی انجام دهد ده برابر به او پاداش دهند. (انعام/۱۶۰) و صلوات بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را معادل ده حسنه قرار داد».تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۶ الکافی، ج۸، ص۲۷۴/ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۷۷/ البرهان/ البرهان الکاظم (علیه السلام)- عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِیالْحَسَن (علیه السلام): جُعِلْتُ فِدَاکَ! إِنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا مَنَعَ عَلِیّا (علیه السلام) إِنْ کَانَ لَهُ حَقٌّ أَنْ یَقُومَ بِحَقِّهِ. فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفْ هَذَا أَحَداً إِلَّا نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله)، قَالَ لَهُ فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ، وَ قَالَ لِغَیْرِهِ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَةٍ فَعَلِیٌّ لَمْ یَجِدْ فِئَةً، وَ لَوْ وَجَدَ فِئَهًًْ لَقَاتَلَ، ثُمَّ قَالَ لَوْکَانَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَهًُْ (رحمة الله علیه) حَیَّیْنِ، إِنَّمَا بَقِیَ رَجُلَانِ.امام کاظم (علیه السلام)- زید شحّام گوید: به امام کاظم (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم: آنها (مردم) میگفتند: «اگر حق با علی (علیه السلام) بود، چه چیزی او را از اینکه بایستد و حقّش (امامت) را بگیرد، منع میکرد»؟ فرمود: «خداوند به هیچکس تکلیف نکرده و واجب نکرده که [برای گرفتن حقّش] آغازگر جهاد باشد مگر شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که به او فرمود: فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ و حکم برای بقیّه این است که درصورتی جواز جنگ دارید که گروهی با شما همراهی کنند که جز آنها که برای سازوبرگ نبرد باز میگردند یا آنها که به یاری گروهی دیگر میروند. (انفال/۱۶). و علی (علیه السلام) گروهی که با او همراهی کنند را پیدا نکرده بود که اگر پیدا میکرد حتماَ به جهاد بر میخواست و سپس امام (علیه السلام) فرمود: «اگر جعفر (رحمة الله علیه) و حمزه (رحمة الله علیه) زنده بودند، دو مرد میماند و حتماً چنین میکرد.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۳۴۸ بحارالأنوار، ج۲۹، ص۴۵۲/ العیاشی، ج۲، ص۵۱/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۸۹ الصّادق (علیه السلام)- رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) کُلِّفَ مَا لَمْ یُکَلَّفْ أَحَدٌ أَنْ یُقَاتَلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَحْدَهُ وَ قَالَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ وَ قَالَ إِنَّمَا کُلِّفْتُمُ الْیَسِیرَ مِنَ الْأَمْرِ أَنْ تَذْکُرُوا اللَّهَ.امام صادق ( رسول خدا (ملزم به دستور سختی شد که کس دیگری ملزم به آن نشده است و آن دستور این است که به تنهایی در راه خدا پیکار کند و خداوند فرمود: حَرِّضِ المُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ؛ شما مکلّف به دستور آسانی شدهاید و آن اینکه پیوسته خدا را یاد کنید.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۶۲۴ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۰/ العیاشی، ج۱، ص۲۶۲ @@@@@@@@@@@@
10 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي رَاغِبٌ فِي الْجِهَادِ نَشِيطٌ قَالَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص فَجَاهِدْ فِي سَبِيلِ اللَّه فَإِنَّكَ إِنْ تُقْتَلْ تَكُنْ حَيّاً عِنْدَ اللَّهِ تُرْزَقْ وَ إِنْ تَمُتْ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُكَ عَلَى اللَّهِ وَ إِنْ رَجَعْتَ رَجَعْتَ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وُلِدْتَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي وَالِدَيْنِ كَبِيرَيْنِ يَزْعُمَانِ أَنَّهُمَا يَأْنَسَانِ بِي وَ يَكْرَهَانِ خُرُوجِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقِرَّ مَعَ وَالِدَيْكَ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُنْسُهُمَا بِكَ يَوْماً وَ لَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهَادِ سَنَة.مردی نزد رسول الله آمد و عرض کرد ای رسول الله من به جهاد بسیار علاقمندم.پیامبر به او فرمودند: پس در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی در نزد خدا زنده خواهی شد و روزی داده می شوی. و اگر (در این اثناء) بمیری پاداش تو با خداست و اگر (زنده ماندی) و برگشتی، از گناهان برگشته (پاک شده ای) مانند روزی که متولد شدی.پس مرد عرض کرد: ای رسول الله من پدر و مادر سالخورده ای دارم که به گمان خودشان به من انس داشته و دوری مرا خوش ندارند.رسو الله فرمودند: پس با پدر و مادرت بمان. سوگند به کسی که جان من در دست اوست مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از يك سال جهاد بهتر است. کافی
عَنْ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنَا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ .کمال الدینامام ششم از گفته پدرانش از امير المؤمنين(عليه السّلام)روايت كرده است كه فرمود منتظر امر ما مانند كسى باشد كه در جهاد در راه خدا بخون خود بغلطد يُنْقِقُ عَلَي عِيَالِهِ ف وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ بَدْرًا؛ وَ إنْ مَاتَ مُنْتَظِرًا لاِمْرِنَا كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَآئِمِنَا صَلَوَاتُ اللَهِ .. کافی ... و در طول زندگى خويش به خانوادهاش انفاق كند و منتظر امر (دولت) ما شود. اگر آن را دريافت، به سان كسى خواهد بود كه در جنگ بدر در ركاب پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و اگر در انتظار دولت ما بميرد همانند كسى خواهد بود كه همانند اين در خيمه قائم ما عليه السّلام خواهد بود. خلاصه این بحثها این شد که با انحراف عظیمی که سقیفه در دین باعث شد و افراط وتفریط در فرق مختلف بوجود امد . برخی جریانات که مقام ثقل ثانی را بخوبی نمیشناختند مانند همین ابوحنیفه و صوفیه و زیدیه و باطنیه و ... اجتهاد وقرائت خاص خود از دین را داشتند . مثلا جناب زید بن علی قرائت خاصی از قران داشت ومصحفی مخصوص بخود که در زندگی ایشان باعث شد ایات وروایات جهاد و امر به معروف را ناسخ ایات وروایات دیگر بداند و علی رغم مخالفت ائمه با قیام وی ایشان خروج کرد وبسرعت با ان وضع موسف کشته شد .
مکاتباتی هم بین ابوحنیفه و جناب زید وجود داشته که نشانگر جهل ایشان به منسوخات است مانند ابوحنیفه که امام صادق ع به ابوحنیفه فرمود :يا أبا حنيفه، تعرف كتاب اللّه حقّ معرفته، و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ علل الشرایع شیخ صدوق ره عن الفضل بن الزبير، قال: (قال أبو حنيفة من يأتي زيدًا في هذا الشأن من فقهاء الناس؟. قال: قلت سُلَيْمَةُ بنُ كهيل، ويزيدُ بن أبي زياد، وهارونُ بنُ سعدٍ، وهاشمُ بنُ البريدِ، وأبو هاشمٍ الرّمانيّ، والحجاجُ بن دينار، وغيرهم. فقال لي: قل لزيدٍ لك عندي معونةٌ وقوّةٌ على جهادِ عدوّكَ؛ فاستعِنْ بها أنتَ وأصحابك في الكراعِ والسلاحِ، ثمّ بعثَ ذلكَ معي إلى زيدٍ، فأخذه زيدٌ)مقاتل الطالبيّين، عليّ بن الحسين بن محمّد بن أحمد بن الهيثم المروانيّ القرشيّ، أبو الفرج الأصبهانيّ، (ت 356 هـ)کتاب :وروي (ع) فـي مسنـده عـن رسـول االله (ص) انـه قـال: «لا خـير في أمـة َ عـن زيـد بـن علـي لاتأمر بالمعروف ولا تنهى عن المنكـر حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: لا يقبل من مشركي العرب الا الاسلام أو السيف، واما مشركو العجم فتؤخذ منهم الجزية، واما اهل الكتاب من العرب والعجم فان ابوا ان يسلموا أو سألونا ان يكونوا من اهل الذمة قبلنا منهم الجزية
حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: غزوة أفضل من خمسين حجة ورباط يوم في سبيل الله أفضل من صوم شهر وقيامه ومن مات مرابطا جرى له عمله إلى يوم القيامة وأجير من عذاب القبر.حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: لا يفسد الجهاد والحج جور جائز كما لا يفسد الامر بالمعروف والنهي عن المنكر غلبة أهل الفسق.حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عن علي (ع م) قال: من اغبرت قدماه في سبيل الله حرم الله وجهه على النار ومن رمى بسهم في سبيل الله فبلغ أو قصر كان كعتق رقبة ومن ضرب بسيف في سبيل الله فكأنه حج عشر حجج حجة في أثر حجة.باب فضل الشهادة:مسند زيد بن علي - زيد بن علي - الصفحة ٣٥2البته اشتباه زیدیه همینجاست که قیام زید را به حرکت امام حسین ع نسبت میدهند و ...
[ حدثني زيد بن علي عن أبيه عن جده عليه السلام عن علي بن ابي طالب كرم الله وجهه، قال: الاذان مثنى مثنى والاقامة مثنى مثنى ويرتل [1] في الاذان ويحدر في الاقامة.
حدثني زيد بن علي (ع م) عن أبيه علي بن الحسين عليهم السلام انه كان يقول في اذانه حي على خير العمل حي على خير العمل [2]، قال زيد ][ ابن علي عليه السلام من أذن قبل الفجر فقد أحل ما حرم الله وحرم ما أحل الله [1]، وقال زيد بن علي (ع م) لا بأس أن يؤذن الرجل على غير ] = آل محمد من اثبات ذلك مسندا إلى رسول الله صلى الله عليه وآله. قال في الاحكام وقد صح لنا ان حي على خير العمل كانت على عهد رسول الله صلى الله عليه وآله يؤذن بها، ولم تطرح الا في زمن عمر. وهكذا قال الحسن بن يحيى وبما اخرج البيهقي في سننه الكبرى باسناد صحيح عن عبد الله بن عمر انه كان يؤذن بحي على خير العمل احيانا، وروى فيها عن علي بن الحسين انه قال هو الاذان الاول. وروى المحب الطبري في أحكامه عن زيد بن أرقم انه أذن بذلك، قال المحب الطبري: رواه ابن حزم ورواه سعيد بن منصور في سننه عن ابي أمامة بن سهل البدري. (والقائلون) بعدم اثبات حي على خير العمل أجابوا عن هذه الادلة بعدم ثبوتها في الصحيحين وقالوا: ان صحت في الاذان الاول فهي منسوخة بالاذان الثاني لعدم ذكره فيها، ورد هذا بأنه لا يلزم من عدم ذكره في الصحيحين عدم صحته، وليس كل السنة الصحيحة في الصحيحين وبأنه لو كان منسوخا لما خفي على علي بن ابي طالب وأولاده كما في مسنداتهم وهم السفينة الناجية بقول جدهم سيد البرية: أهل بيتي فيكم كسفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق وهوى. وما ذكره في كتاب الاذان بحي على خير العمل انها كانت ثابتة في الاذان في أيام النبي صلى الله عليه وآله وفي خلافة ابي بكر وفي صدر منخلافة عمر ثم نهى عنها عمر، قيل سبب نهيه انه رأى الناس اعرضوا عن الجهاد فقال خير العمل الجهاد وأمر بتركها من الاذان لاجل الجهاد.
حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله أفضل الاعمال بعد الصلاة المفروضة والزكاة الواجبة الذمة الامان ومنه سمي المعاهد لان أو من على ماله ودمه حدثني زيد بن علي عن ابيه عن جده عن علي (ع م) قال: غزوة إفضل من خمسين حجة ورباط يوم في سبيل الله أفضل من صوم شهر وقيامه ومن مات مرابطا جرى له عمله إلى يوم القيامة واجير من عذاب القبر. قال السيد الامام الحافظ أبو عبد الله محمد بن علي بن الحسن بن علي رضي الله عنه في كتاب الاذان بحي على خير العمل بسنده قال: سمعت زيد ابن علي عليه السلام يقول: مما نقم المسلمون على عمر أنه محا من النداء في الاذان حي على خير العمل وقد أبلغت العلماء انه كان يؤذن بها لرسول الله صلى الله عليه وسلم وآله حتى قبضه الله عزوجل، وكان يؤذن بها لابي بكر حتى مات وطرفا من ولاية عمر حتى نهى عنها اه. ثم أخرج هذا الخبر برجاله ومعناه. وفي أمالي احمد بن عيسى عليه السلام وفيه فأمرني ان أقول حي على خير العمل. وينبغي للسامع عند قول المؤذن حي على الصلاة حي على الفلاح حي على خير العمل لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم ذكره الامام المهدي لدين الله محمد بن المطهر راويا لذلك عن النبي صلى الله عليه وسلم وآله وكذا ذكره في أمالي احمد بن عيسى: ذهب آل محمد أجمع إلى اثبات حي على خير العمل مرتين في الاذان بعد حي على الفلاح، محتجين بما في كتب أهل البيت نام کتاب : مسند زيد بن علي نویسنده : زيد بن علي جلد : 1 صفحه : 93
همچنین امام صادق ع فرمود :
وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْجِهَادِ عَلَى الُمجَاهِدِينَ فَلَيْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِي الْجِهَادِ وَ الدُّعَاءِ إِلَى
اللَّهِ
كسى كه با توجه به شرايط و احكامى كه خداوند در جنگ و جهاد براى رزمندگان مقرر فرموده به آن اقدام كند. پس چنين شخصى اجازه دارد كه افراد را به خدا، دعوت نمايد، و كسى كه شرايط و احكامخدا را در جهاد، رعايت نمىكند، حق جهاد و دعوت به سوى خدا را ندارد. تا وقتى كه بتواند شرايط و احكام جهاد را كه پروردگار او را به آنها مقيد كرده، درباره خود محقق سازد ....
همانطور که میبینید روایات زیدیه بیشتر شبیه روایات سلفیه است تا روایات شیعه :
وفي الصحيحين عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه { سئل : أي [ ص: 6 ] الأعمال أفضل : قال : إيمان بالله ورسوله . قيل : ثم ماذا ؟ قال : ثم جهاد في سبيله . قيل : ثم ماذا ؟ قال : ثم حج مبرور } . وقد روي : " { غزوة في سبيل الله أفضل من سبعين حجة } " وقد روى مسلم في صحيحه عن سلمان الفارسي : أن النبي صلى الله عليه وسلم قال : " { رباط يوم وليلة في سبيل الله خير من صيام شهر وقيامه ومن مات مرابطا مات مجاهدا وأجري عليه رزقه من الجنة وأمن الفتان } . وفي السنن عن عثمان عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال : " { رباط يوم في سبيل الله خير من ألف يوم فيما سواه من المنازل } " : وهذا قاله عثمان على منبر رسول الله صلى الله عليه وسلم وذكر أنه قال لهم ذلك تبليغا للسنة .مجموع الفتاوی ابن تیمیه
اما مشکل زیدیه از کجا اغاز شد :
چون بقول امیرالمومنین ع و امام صادق ع هر کس از این امت گمراه شده نقطه اغازش همین نشناختن منسوخ از ناسخ است طبق روایت صحیح کافی کلینی : ... امام (علیه السلام) فرمود: «سخنان بیفایده را رها کنید، اکنون بگویید شما از ناسخ و منسوخ قرآن اطّلاع دارید و محکم و متشابه را میشناسید که هرکس گمراه شد بهواسطهی واردنبودن به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه بود». گفتند: «تمام آنها را اطّلاع نداریم ولی بعضی از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را میشناسیم». فرمود: «از همینجهت گرفتار شدهاید،... !
وبروایت شیخ صدوق در الفقیه : ..
یعنی نشناختن منسوخات ومتشابهات قران از نواسخ ومحکماتش باعث گمراهی وهلاکت است ... أخبروني أيها النفر أ لكم علم بناسخ القرآن من منسوخه، و محكمه من متشابهه الذي في مثله ضل من ضل و هلك من هلك من هذه الأمة؟ فقالوا له، بعضه
زیدیه هم مثل سلفیه که معتقدند 124 ایه صلح وعفو صفح قران با ایه سیف منسوخ گشته :
مثلا در ذیل ایه 5 توبه : فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5»
پس چون ماههاى حرام سپرى شود، مشركان را هر جا يافتيد بكشيد و دستگير كنيد و در محاصره قرار دهيد و در همه جا به كمين آنان بنشينيد. پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداختند، راهشان را باز كنيد (و آزادشان بگذاريد) كه همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است.
هذه الایه نسخت من القران الکریم مائة و اربعا وعشرین ایة !
کتاب : البیان والتبیین فی معرفة الناسخ والمنسوخ علامه عبد الله بن محمد بن ابی النجم الصعدی متوفی 647
وعین همین سخن را از مفسرین سلفیه هم داشتیم :
وقال الامام ابو القاسم بن سلامة : (اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم) الآية الثالثة وهي ناسخة ،ولكن نسخت من القران مائة وأربع عشرين آية ثم صار آخرها ناسخ لأولها، وهي قوله ( فان تابوا أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فخلوا سبيلهم)..
وامام قرطبی :
مفسر مقدم سلفی در ذیل آیه[ سیف یا شمشیر سوره توبه ایه ۷۳] مى گوید:هذه الایه نسخت کل شى من العفو والصلح والصفح !
چرازیدیه زید بن علی را امام پنجم میدانند ؟
ثقل ثانی که قران با ایشانست و ایشان با قران . لا یفارقنا . ضمنا کل شیعیان که انقلابی و خارجی نیستند .
مولا ع فرمود الناس اعداء ما جهلوا
در احادیثی که اوردم ادعای شناخت ناسخ و منسوخ قران را داشته و ... ضمنا بعد از شهادتش اهل بیت بر وی ترحم و دعا کردند ...
روایات توبیخ قبل از قیامش را هم ببینید ... تبعات قیامش را ببینید که فرقه زیدیه امام صادق ع را به زندان افکندند و ...
قبلا هم گفتم چون زید تحت تاثیر مکتب خلفای سقیفه بود وقرائتش از ایات جنگ و قتال و امر به معروف مثل ایشان . یعنی در باتلاق ناسخ و منسوخ گرفتار شد ... مسند زید بن علی را بخوانید و شباهتش را با روایات عامه ببینید
کمال الدین، ص ١٨٣؛ اعلام الوری، ص ٢۴۴. لمّا صالح الحسن بن علی ( (علیه السلام)) معاویة ابن أبی سفیان دخل علیه النّاس فلامه بعضهم علی بیعته، فقال (علیه السلام):
«ویحکم، ما تدرون ما عملت، والله ألّذی عملت خیر لشیعتی (تا آنکه می فرماید): أما علمتم أنّ الخضر (علیه السلام) لمّا خرق السّفینة وأقام الجدار وقتل الغلام کان ذلک سخطا لموسی بن عمران (علیه السلام) إذ خفی (علیه) وجه الحکمة فیه، وکان عند الله تعالی حکمة وصوابا؟ أما علمتم أنّه ما منّا احد إلاّ ویقع فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه إلاّ القائم الّذی یصلّی خلفه عیسی بن مریم، فان الله یغیب شخصه ویخفی ولادته، لئلا یکون (أحد فی عنقه بیعة إذا خرج ذلک التّاسع من ولد أخی الحسین، ابن سیدة الإماء، یطیل الله عمره فی غیبة، ثمّ یظهره بقدرته فی صورة شابّ ابن دون أربعین سنة، وذلک لیعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر»(۵۵):
یعنی زمانی که امام حسن مجتبی (علیه السلام) با معاویه صلح فرمود، مردم آمدند خدمت آن حضرت وبعضی از آنها آن حضرت را ملامت کردند بر بیعت حضرت با معاویه. پس حضرت فرمود: «رحمت بر شما باد، صلح من خیر شیعیان بوده است.» پس می فرماید: آیا نمی دانید نیست از ما ائمه احدی مگر آنکه واقع شود برگردن او بیعت طاغی زمان خود مگر قائم موعودی که نماز می خواند عیسی بن مریم در خلف او که خدا شخص او را غایب می فرماید از انظار وولادتش را مخفی می دارد از اغیار تا آنکه در گردن آن حضرت بیعت احدی نباشد در موقع خروج وآن شخص صلب نهمین اولاد برادرم حسین است. وآن شخص پسر سیده کنیزان است (اشاره به مادر حضرت حجت) وطولانی می کند خداوند عمر او را در زمان غیبت او، پس ظاهر می فرماید او را به صورت جوانی که کمتر در چهل سال باشد با آن طول عمر به قدرت کامله خود
«قال سید العابدین (علیه السلام): القائم منّا یخفی علی النّاس ولادته حتّی یقولوا لم یولد [بعد] لیخرج حین یخرج ولیس لاحد فی عنقه بیعة
کمال الدین، ج ١، ص ٣٢٣ - ٣٢٢؛ بحار الانوار، ج ۵١، ص ١٣۵.
بحار الأنوار، امام زاده حضرت عبد العظیم از امام محمد تقی (علیه السلام) از آباء کرامش، از حضرت امیر (علیه السلام) نقل می کند که: قال:
«للقائم منّا غیبة امدها طویل کأنی بالشّیعة یجولون جولان النّعم فی غیبة یطلبون المرعی فلا یجدونه ألا فمن ثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول أمر غیبة إمامه فهو معی فی درجتی یوم القیامة ثمّ قال (علیه السلام): إنّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد [فی] عنقه بیعة فلذلک تخفی ولادته ویغیب شخصه
یکی از احادیث مهم در شناخت مشروعیت قیامهای قبل از ظهور همین حدیث است که بطرق مختلف از ائمه امده که بجز حضرت مهدی ع که قیام به سیف میکنند همه اهل بیت بیعتی با طواغیت زمانشان دارند
بزبان دیگر بر ضد حاکمان زمانشان خروج نمیکنند چون بیعت نوعی امانت است و در قاموس شیعیان غدر و خیانت در امانت وجود ندارد .
بحار الأنوار، ، حسن بن فضّال، عن الرّضا (علیه السلام) قال:
«کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من ولدی (کالنعم) یطلبون المرعی فلا یجدونه، قلت: ولم ذلک یا بن رسول الله؟
قال: لأنّ إمامهم یغیب عنهم فقلت: ولم؟ قال لئلا یکون فی عنقه بیعة إذا قام بالّسّیف»
حدیث دیگری که باید دقت شود این حدیث است که چرا فقط از امام باقر ع و امام صادق ع روایت شده است ؟!
عـَنْ أَبـِی جـَعـْفـَرٍ علیه السلام قـَالَ قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَی الَّذِينَ كـَذَبـُوا عـَلَی اللّهِ وُجـُوهـُهـُمْ مُسْوَدَّةٌ قَالَ مَنْ قَالَ إِنِّی إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ وَ إِنْ كَانَ
سورة بن کليب گويد: امام باقر علیه السلام راجع به قول خدای(و روز قيامت کسانی را که درباره خدا دروغ گفتهاند روسياه بينی 60 سوره 39) پرسيدم، فرمود: کسی است که بگويد من امامم و امام نباشد، عرض کردم: اگر چه #علوی باشد؟ فرمود: اگر چه علوی باشد، عرض کردم؟ اگر چه از اولاد علی بن ابيطالب باشد؟ فرمود: اگر چه باشد .کافی
حسين بن مختار میگوید: به امام صادق (عليهالسلام) گفتم: جانم بهفدایت! معنای این آیه چيست: «و روز قيامت کسانیکه به خداوند دروغ بستهاند را خواهی دید.» پس امام فرمود: یعنی هر کسیکه ادعای امامت بکند، در حالیکه امام نيست! پس گفتم: حتی اگر فرزند زهرا و علی هم باشد؟ پس فرمود: حتی اگر فرزند زهرا و علی (علیهما السلام)
امام باقر ع این حدیث را مخاطب به کیا فرمود ؟ .... وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ...
درایت بر روایت ارجح است خب الان بگویید چرا هیچیک از ائمه و اصحابشان در هیچ قیامی علیه سلاطین وقت شرکت نکردند ؟