بسم الله الرحمان الرحيم
 
در بين همه بحثهايي كه داشته ايم اين مبحث بالاترين اهميت را دارد وبيانگر اصل و اساس اختلاف در اسلام وتحليل آنهاست و كسانيكه خواهان حقيقتند با دقت و انصاف بخوانند همچنين :
 
 
1-جواب به كساني كه ميگويند فقط قرآن كافيست وراه حل روشن و نهايي و بدون اختلاف درآن آمده . 2- كداميك از قرائات قرآن است و از لوح محفوظ نازل و بر زبان رسول الله بيرون آمده است ؟ 3- وعده خداي متعال مبني بر حفاظت قرآن چه شد و قران محفوظ كجاست ؟ 4- مهمترين سوال : چرا وبه چه هدفي در اين امور واضح وآشكار كه جلوي چشم دهها وصدها نفر از اصحاب روزانه توسط پيامبر انجام وخوانده ميشد ودر قران هم تصريح است ، اينهمه اختلاف وافتراق پيدا شد ؟
 
با سلام
 
همچنانكه ميدانيم مشكلات بسياري درتاريخ اسلام داريم كه براي كشف حقيقت بايد در اعماق تاريخ غواصي و درلابه لاي رسوبات آن خوض بكنيم و بابررسي شواهد وامارات به حقيقت دست يابيم زيرا در اثر هجوم وحمله اي كه به اسلام وقران شد و از هر نظر واز هرسو چه نظامي وقتل وكشتار اولاد رسول (ص) و شيعيانشان و چه از بعد تبليغاتي وفرهنگي با جعل احاديث و تحريف وتقطيع اخبار وروايات براي هركسي استخراج اين حقيقت ساده نيست .
 
از كجا شروع شد ؟
 
خداي متعال براي هدايت مردم آخرين وكاملترين دين بنام اسلام وپيامبري محمد (ص) برگزيد و اورا روانه شبه جزيره عربستان كرد و ايشان هم بمدت 23 سال درختي به نام اسلام كاشت .
 
چه كساني  در كمين نابودي اسلام بودند وچرا ؟
هميشه و در همه امتها دنياپرستان و جاه طلباني بوده وهستند كه حقيقت را قبول نميكنند وانصار شيطان واعوان ابليس هستند . در تاريخ اسلام هم كفار ومنافقيني بودند كه با همدستي يهود توطئه هايي عليه اسلام وقران كشيدند وتا حد زيادي هم موفق شدند .
مخصوصا در اواخر عمر رسول الله (ص) كه حوادث سهمگيني رخ داد اولين آن نقشه ترور پيامبر(ص) در برگشت از تبوك در عقبه و نقشه بعدي ساختن مسجد ضرار و نقشه بعدي هم دوباره ترور پيامبر وآخرين ضربه را هم در 5 شنبه شوم با ممانعت از نوشتن وصيت پيامبر و تهمت هذيان به ايشان صورت دادند . بعبارتي منافقين چون از ترور شخص پيامبر نااميد شدند در مصيبت پنج شنبه شخصيت ايشات را ترور نمودند .
 
نكته مهم ديگر اينست كه شما با واكاوي رسوبات تاريخي ميبينيد كه جريان نفاق و منافقين دربيشتر آيات قرآن آمده و توطئه هاي ايشان هم همواره ودائما در زمان حيات پيامبر وجود دارد اما به ناگه با شروع خلافت ابوبكر و درخلافت عمر وعثمان همه اين جريانات به خاموشي ميگرايد و دوباره ناگهان با شروع امامت علي (ع) دوباره شعله ور شده وناكثين وقاسطين ومارقين ضربه آخر را به اسلام ميزنند . اگرسوال شود كه مساله مانعين زكات واصحاب رده چه بود ؟ درجواب ميگوييم كه ايشان چون اعتقادي به مشروعيت خلافت ابوبكر نداشتند و معتقد به غدير خم بودند و پرداخت زكات را فقط به امام مشروع جائز ميدانستند از دادن زكات به ابوبكر خودداري كردند كه سرانجام شهيد هم شدند . و غائله عثمان هم بدست خود اصحاب پيامبر انجام شد وسبب آن هم حيف وميل اموال بيت المال و بخشش به امويان و ترك سنت رسول خدا بوسيله عثمان بود .
 
در مطالب بعدي به تفصيل به تفسير آيه 74 سوره بقره وتوطئه مسجد ضرار و قتل رسول الله (ص) پرداخته شده ونكاتي كه شايان توجه هستند واينكه رسول خدا (ص) در احاديث صحيحي كه در باره 12 منافق و12 امام ضال سخن گفتند ، نشانه ها ي اين منافقين را نيز بيان كردند و اولين نشانه را هم به صحابي بزرگ وجليل القدر جناب حذيفه رضي الله عنه در عدم اقامه نماز بر ايشان ، بيان كردند وما مستند اسامي اصحابيكه حذيفه بر آنها نماز نخوانده آورده ايم . ودومين علامت را هم در اينكه 8 نفر از اين منافقين توسط دبيله ميميرند وبحثي جالب در تعداد اصحابيكه توسط دبيله مرده اند نيز آورده شده است .
 
همچنين انحراف آشكار در دين وبدعت در اسلام بوسيله منافقين كه بروايت صحيح ، عمدا شبيه ترين نماز به نماز رسول الله (ص) كه نماز اميرالمومنين (ع) بود ترك كردند و نماز را ضايع ساختند همچنين حج وقرائات مختلف از قرآن و تفاسير مسخره از قرآن و....
 
البته اين مسائل براي حق طلباني كه دنبال كشف حقيقت هستند مفيد است نه كسانيكه خودشان را بخواب زده اند !
 
تفصيل مطالب :
 
مدارك ودلايل شما چيست ؟
در قران كريم در آخرين ايام حيات رسول الله (ص) آياتي بسيار وشديد در مورد منافقين نازل شده است مخصوصا در سوره توبه لطفا دقت كنيد :
 
{وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ }التوبة107
 
در اين خداي متعال خبر از سازندگان مسجد ضرار ميدهد ! چرا مسجد ؟ چون بهترين روش براي نابودي يك عقيده ، حمله از همان مبنا است يعني مسجد عليه مسجد !
سازندگان اين مسجد چه كساني بودند ؟
 
با مراجعه به تفاسير معتبر عامه و خاصه ميگويند : 12 نفر منافقين !
 
در مجمع البيان مى گويد: مفسرين نقل كرده اند كه بنى عمرو بن عوف مسجد قبا را ساخته ، به نزد رسول خدا (صلى الله و عليه و آله ) فرستادند تا تشريف آورده ، در آن نماز بگزارد؛ رسول خدا (صلى الله و عليه و آله ) آن مسجد را افتتاح فرمود، جماعتى از منافقين از بنى غنم بن عوف برايشان حسد برده ، با خود گفتند: ما نيز مسجدى مى سازيم و در آن نماز مى گزاريم ، و ديگر به جماعت محمد (صلى الله و عليه و آله ) حاضر نمى شويم . و آنها دوازده نفر بودند، بعضى گفته اند پانزده نفر بودند، كه از جمله ايشان بود ثعلبه بن حاطب ، معتب بن قشير، و نبتل بن حارث ، پس مسجدى پهلوى مسجد قبا ساختند.
 
در روايت ديگرى آمده كه عمار ياسر و وحشى را فرستاد و آندو آن مسجد را آتش زدند، و دستور داد تا جاى آن را خاكروبه دان نموده ، كثافات محل را در آنجا بريزند.
 
و در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن اسحاق روايت كرده اند كه گفت : اشخاصى كه مسجد ضرار را ساختند دوازده نفر بودند به نامه اى : 1 - خذام بن خالد بن عبيد بن زيد 2 - ثعلبة بن حاطب 3 - هلال بن اميه 4 - معتب بن قشير 5 - ابو حبيبة بن ازعر 6 - عباد بن حنيف 7 - جارية بن عامر 8 و 9 - و دو پسرانش مجمع و زيد 10 - نبتل بن حارث 11- بخدج بن عثمان 12 - وديعة بن ثابت .
 
از همان اوائل هجرت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به مدينه ، آثار دسيسه ها و توطئه هاى منافقين ظاهر شد، و بدين جهت مى بينيم كه سوره بقره - به طورى كه گفته اند - شش ماه بعد از هجرت نازل شده و در آن به شرح اوصاف آنان پرداخته ، و بعد از آن در سوره هاى ديگر به دسيسه ها و انواع كيدهايشان اشاره شده ، نظير كناره گـيريشان از لشكر اسلام در جنگ احد، كه عده آنان تقريبا ثلث لشكريان بود، و پيمان بستن با يهود، و تشويق آنان به لشكركشى عليه مسلمين و ساختن مسجد ضرار و منتشر كردن داستان افك (تهمت به عايشه )،
و فتنه به پـا كردنشان در داستان سقايت و داستان عقبه و امثال آن تا آنكه كارشان در افساد و وارونه كردن امور بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )
به جايى رسيد كه خداى تعالى به مثل آيه زير تهديدشان نموده فرمود: (لئن لم ينته المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينه لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قلى لا ملعونين اين ما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا).الميزان
 
ابن كثير آورده :
 
ونزل فيهم من القرآن ما نزل: { وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا } إلى آخر القصة. وكان الذين بنوه اثني عشر رجلا خذام بن خالد، من بني عُبَيد بن زيد، أحد  بني عمرو بن عوف، ومن داره أخرج مسجد الشقاق، وثعلبة بن حاطب من بني عبيد وهو إلى بني أمية بن زيد، ومعتِّب بن قُشير، من [بني] ضُبَيعة بن زيد، وأبو حبيبة بن الأذعر، من بني ضُبَيعة بن زيد، وعَبَّاد بن حُنَيف، أخو سهل بن حنيف، من بني عمرو بن عوف، وجارية بن عامر، وابناه: مُجَمِّع بن جارية، وزيد بن جارية ونَبْتَل [بن] الحارث، وهم من بني ضبيعة، وبحزج وهو من بني ضبيعة، وبجاد بن عُثمان وهو من بني ضُبَيعة، [ووديعة بن ثابت، وهو إلى بني أمية] رهط أبي لبابة بن عبد المنذر.
قال ابن اسحاق وكان الذين بنوه اثنى عشر رجلا وهم خذام بن خالد وفي جنب داره كان بناء هذا المسجد وثعلبة بن حاطب ومعتب بن قشير وأبو حبيبة بن الأزعر وعباد بن حنيف أخو سهل بن حنيف وجارية بن عامر وابناه مجمع وزيد ونبتل بن الحارث وبخرج وهو الى بني ضبيعة وبجاد بن عثمان وهو من بني ضبيعة ووديعة بن ثابت وهو الى بني أمية
 
 
سمعت جدك قتادة بن النعمان يقول : تبعنا في دارنا قوم منا منافقون .امتاع
 
اما بايد دانست كه تاسيس مسجد ضرار بعد از شكست منافقين در ترور پيامبر (ص) در عقبه تبوك بود :
 
قال الله تعالي :
 
يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ {التوبة/74}
 
قال الامام مسلم : حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة ، أبنا أسود بن عامر ، ثنا شعبة بن الحجاج ، عن قتادة ، عن أبي نضرة ، عن قيس قال : ' قلت لعمار : أرأيتم صنيعكم هذا الذي صنعتم في أمر علي أرأيا رأيتموه أم ( شيء ) عهده إليكم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ؟ فقال : ما عهد إلينا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم شيئا لم يعهده إلى الناس كافة ، ولكن حذيفة أخبرني عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : في أصحابي اثنا عشر منافقا ، فيهم ثمانية لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل في سم الخياط ، ثمانية منهم ( تميتهم ) الدبيلة - وأربعة لم أحفظ ما قال شعبة فيهم ' . وفي حديث آخر : ' تكفيكهم الدبيلة سراج من النار يظهر في أكتافهم حتى ينجم من صدورهم ' .
 رواه مسلم : من طريق شعبة ، عن قتادة ، عن أبي نضرة ، عن قيس بن عباد ، عن عمار ، عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم . قال شعبة : أحسبه قال : حدثني حذيفة - يعني عمارا .
قيس می گويد: به عمارگفتم: آيا اين کاری که در مورد علی کرديد (يعنی همراهی با او در جنگ جمل)، با رای خود کرديد يا رسول الله (صلّی الله عليه و آله و سلّم) با شما عهدی بسته بود؟ عمار گفت: پيامبر اکرم (صلّی الله عليه و آله و سلّم) با ما عهدی نکرد که با ديگر مردم نکرده باشد (يعنی هر آنچه به ما گفته به همه ی مردم گفته و آنان نيز بايد چون ما رفتار می کردند)، ولی من از حذيفه شنيدم که از رسول اکرم (صلّی الله عليه و آله و سلّم) نقل می کرد که فرموده اند: (( در ميان اصحاب من دوازده منافق وجود دارد؛ هشت نفر آنان داخل بهشت نمی شوند مگر اين که طناب ضخيم یا شتر در سوراخ سوزن برود(کنايه از عدم امکان) هشت نفر آنان تيرها وزخمها وبیماریها کفايت شان می کند و چهار نفر ... )). آن چه را شعبه راجع به آنان گفت به ياد ندارم!!
 
چرا به یاد نداری ؟؟؟؟!!!!! از چه كسي ميترسي ؟ البته كه نشانه هاي اين منافقين وعدم اقامه نماز برايشان توسط حذيفه  وعلل مرگ آنها را پيامبر به روشني بيان كردند وچنانكه خواهيم ديد جناب معاويه بنابر اخبار صحيح بر اثر همين دبيله و زخم چركين بدرك اسفل واصل شد همچنين ساير منافقين مثل  جناب عائشه وابوعبيده و .... واي براين دستهاي خائن كه نقاط مهم احاديث را سانسور كردند .
 
نكته ديگر اين حديث صحيح درآنست كه جناب عمار ياسر ميزان و ملاك حق وباطل بود چون در احاديث صحيح پيامبر بدان تصريح شده كه طرف و جبهه عمار همواره برحق است وگروه باغي اورا ميكشند پس جناب عمار رضي الله عنه مورد توجه شديد اصحاب بوده است ودر اين جا هم چون جنگ جمل مورد اختلاف وتشكيك بعضي از اصحاب واقع شده بود شاهد چنين سوال وجوابي هستيم ودر عين حال اين سخن عمار كه اين سخن پيامبر كه در امت من 12 منافق وجود دارند كه بهيچ عنوان به بهشت نميروند حاكي از شدت نفاق اين 12 نفر ودر راس آنها جناب معاويه بن هند است كه رسول خدا (ص) قبلا در جريان توطئه ترور خويش حذيفه را خبر داده بودند وحذيفه هم به عمار خبر داده بود و ايشان اين منافقين را ميشناختند و با بررسي زندگي اين دو صحابي بزرگوار ودقت در روش سلوك جناب حذيفه وعمار بسادگي ميتوان تشخيص داد كه منافقين چه كساني بودند و حقيقت كجاست .
 
جالب اينجاست كه بخدا هم قسم ميخورند كه نگفتند و برقتل نبي (ص) اجتماع نكردند ‌! اما خداي سبحان فرمود كه حقيقتا كلمه كفر را گفتند وبر قتل نبي (ص) سعي نمودند اما بدان نرسيدند .
 
 وفي الإمتاع أن النبي صلى الله عليه وسلم هو بتبوك الى نخلة فجاء شخص فمر بينه وبين تلك النخلة بنفسه وفي رواية وهو على حمار فدعا عليه صلى الله عليه وسلم فقال قطع صلاتنا قطع الله أثره فصار مقعدا وكان يقال لحذيفة رضي الله تعالى عنه صاحب سر رسول الله صلى الله عليه وسلم قال حذيفة نزل رسول الله صلى الله عليه وسلم عن راحلته فأوحى اليه وراحلته باركة فقامت تجر زمامها فلقيتها فأخذت بزمامها
وجئت الى قرب رسول الله صلى الله عليه وسلم فأنختها ثم جلست عندها حتى قام النبي صلى الله عليه وسلم فأتيته بها فقال من هذا قلت حذيفة فقال النبي صلى الله عليه وسلم إني مسر اليك سرا فلا تذكرنه إني نهيت أن أصلي على فلان وفلان وعد جماعة من المنافقين فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم كان عمر بن الخطاب رضي الله تعالى عنه من خلافته إذا مات الرجل ممن يظن به أنه من أولئك الرهط أخذ بيد حذيفة رضى الله تعالى عنه فقاده الى الصلاة عليه فإن مشى معه حذيفة صلى عليه عمر رضي الله تعالى عنه وإن انتزع يده من يده ترك الصلاة عليه
 
اگر اين فلان وفلان مثل ساير منافقين واز بزرگان نبودند چرا اسم آنها را نميبري !!!!!
 
عيني در شرح بخاري آورده :
 
( باب قوله ولا تصل على أحد منهم مات أبدا ولا تقم على قبره ( التوبة84 )
 أي هذا باب في قوله تعالى ولا تصل إلى آخره وظاهر الآية أنها نزلت في جميع المنافقين لكن ورد ما يدل على أنها نزلت في عدد معين منهم قال الواقدي أخبرنا معمر عن الزهري قال قال حذيفة رضي الله تعالى عنه قال لي رسول الله إني مسر إليك سرا فلا تذكره لأحد إني نهيت أن أصلي على فلان وفلان رهط ذوي عدد من المنافقين قال فلذلك كان عمر رضي الله تعالى عنه إذا أراد أن يصلي على أحد استتبع حذيفة فإن مشى مشى معه وإلا لم يصل عليه ومن طريق آخر عن جبير ابن مطعم إنهم اثنا عشر رجلا
 
وبيهقي با اسناد صحيح آورده :
 
قال البيهقي:أخبرنا أبو الحسن1 علي بن أحمد بن عبدان، أنبأنا أحمد2 بن عبيد، ثنا عبيد3 بن شريك، وأحمد4 بن إبراهيم بن ملحان، قالا: حدثنا يحيى بن بكير، ثنا الليث، عن عقيل، عن ابن شهاب أنه قال: أخبرني عروة بن الزبير قال: "بلغنا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم حين غزا تبوك نزل عن راحلته فأوحي إليه وراحلته باركة، فقامت تجر زمامها، حتى لقيها حذيفة بن اليمان فأخذ بزمامها فاقتادها، حتى رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم جالساً فأناخها ثم جلس عندها حتى قام رسول الله صلى الله عليه وسلم فأتاه فقال: من هذا؟ فقال: حذيفة بن اليمان5، قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: فإني أسر إليك أمراً فلا تذكره: " إني قد نهيت أن أصلي على فلان وفلان)؛ رهط ذوي عدد من المنافقين، لم يعلم رسول الله صلى الله عليه وسلم ذكرهم لأحد غير حذيفة بن اليمان، فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم كان عمر بن الخطاب رضي الله عنه في خلافته إذا مات رجل يظن أنه من أولئك الرهط أخذ بيد حذيفة فاقتاده إلى الصلاة عليه فإن مشى معه حذيفة صلى عليه وإن انتزع حذيفة يده فأبى أن يمشي معه انصرف عمر معه فأبى أن يصلي عليه وأمر عمر رضي الله عنه أن يصلى عليه
 
 
پس تا اينجا طبق احاديث صحيح ثابت شد كه جناب حذيفه رضي الله عنه به دستور پيامبر (ص) اجازه نداشته بر جنازه منافقين نماز بخواند ، ودر حديث بالا هم مشخص نيست كه فلان وفلان چه كساني هستند پس به سراغ شواهد ميرويم واينكه بر جنازه ابوبكر وعمر چه كسي نماز خوانده ؟
 
 
 
حذيفة بن يمان* مکنّي به ابو عبدالله العَبْسي، از اصحاب پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) و ياران امام علي(عليه السلام) است. سيره نويسان او را به بزرگي ياد مي کنند و با القابي چون: «صاحب سرّ رسول الله»، «من کبار اصحاب رسول الله»، «اعلم الناس بالمنافقين» او را ستوده اند. حذيفه داراي فضيلتهاي زيادي است. وي از جمله هفت نفري است که بر جنازه حضرت فاطمه(عليها السلام) نماز خواندند و همچنين به امر اميرالمؤمنين(عليه السلام)، شهربانو را براي امام حسين(عليه السلام) عقد کرد.
 
 
جناب حذیفه بن یمان ، از اصحاب سرّ پیامبر اکرم ص بود و نام منافقین را می دانست . امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) هم در مورد وی می فرماید : او منافقان را می شناسد . در مورد مشکلات از وی سوال نمایید زیرا اگر از وی بپرسید ، وی را عالم بر آنها خواهید یافت" ( سیر اعلام النبلاء ج 2 ص 363 ) سیره حذیفه چنین بود که بر جنازه های منافقین نماز نمی خواند . لذا نماز نخواندن وی بر جنازه کسی ، به معنی این بود که آن شخص از منافقان بوده است.عمر بن خطاب نیز در این مساله به حذیفه اقتدا می کرد ؛ یعنی بر جنازه ای که حذیفه بر آن نماز نمی خواند ، نماز نمی خواند و آن میّت را منافق می دانست ! (ابن اثیر در " اسد الغابه " ج 1 ص 391 ) چنین می گوید : هر وقت کسی فوت می کرد ، عمر بن خطاب از حذیفه درخواست می کرد . پس اگر حذیفه بر آن میّت نماز می خواند ، عمر بن خطاب هم بر وی نماز می خواند . و اگر حذیفه بر سر جنازه آن شخص حاضر نمی شد ؛ عمر بن خطاب نیز بر وی نماز نمی خواند و بر سر جنازه اش حاضر نمی شد ذهبى در تاریخ خود آورده است كه عمر از حذیفة بن الیمان عاجزانه مى خواست كه به او بگوید: آیا جزء منافقان هستم یا نه؟ «حذیفة أحد أصحاب النبی...كان النبی ـ صلى الله علیه و سلّم ـ أسرّ اِلیه أسماء المنافقین... وناشده عمر باللّه: أنا من المنافقین؟. تاریخ الاسلام (الخلفاء) 494 ـ البدایة والنهایة 5: 25 و جامع البیان 11: 16.
 
درباره كسي كه بر جنازه ابوبكر نماز خوانده بعضي گفته اند عمروعاص وبعضي هم عمر گفته اند :
 
بنابر وصیت ابو بکر ( و شاید هم عثمان ! ) عمر بن خطاب به عنوان جانشین وی انتخاب شد
ابن سعد در ” الطبقات الکبری ” ج ۳ ص ۲۰۶ ( ذکر وصیه ابی بکر – روایه شبابه بن سوار ) چنین می گوید :
” صلى عمرو على أبی بکر فکبر علیه أربعا ”
” عمرو بن عاص بر ابی بکر نماز خواند و ۴ تکبیر بر وی گفت”
عدم حضور عمر بن خطاب در نماز ابی بکر ، نشان دهنده ی آن است که وی در این مورد از حذیفه تبعیت کرده است : :
ابن عساکر در ” تاریخ دمشق ” ج ۱۲ ص ۲۷۶ و ابن منظور در ” مختصر تاریخ دمشق ” ج ۶ ص ۲۵۳چنین می نویسند :
” عن حذیفة قال: مر بی عمر بن الخطاب وأنا جالس فی المسجد فقال لی: یا حذیفة، إن فلاناً قد مات فاشهده. قال: ثم مضى حتى إذا کاد أن یخرج من المسجد التفت إلی فرآنی وأنا جالس فعرف، فرجع إلیّ فقال: یا حذیفة، أنشدک الله أمن القوم أنا؟ قال: قلت: اللهم لا، ولن أبرئ أحداً بعدک. قال: فرأیت عینی عمر جاءتا. ”
حذیفه می گوید : عمر به نزد من آمد ، در حالی که من در مسجد بود .پس به من گفت : فلانی (!) مرده است . بر جنازه وی حاضر شو !حذیفه می گوید : مدتی گذشت تا اینکه عمر خواست از مسجد خارج شود که مرا دید در حالیکه هنوز نشسته بودم . پس فهمید ( که برای نماز خواندن بر میت نرفته ام ) .به سوی من آمد و گفت : ای حذیفه ! تو را به خدا قسم می دهم که آیا من از آن قوم ( منافقین ) هستم ؟ حذیفه می گوید : گفتم : به خدا نه ! و بعد از تو نیز هرگز کسی را مطلع نخواهم کرد وعمر گريه ميكرد ! .
 
 
چه كسي بر ابوبكر وعمر نماز خواند ؟!
 
شيخ بخاري ومسلم در المصنف گفته :
 
38227- حَدَّثَنَا ابْنُ إِدْرِيسَ ، عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ عُمَرَ ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ زُرْعَةَ ، عَالِمٍ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ الشَّام ، قَالَ : قُلْتُ لَهُ : مَنْ صَلَّى عَلَى عُمَرَ ؟ قَالَ : صُهَيْبٌ.
 
و
 
وسئل مالك: هل صلى صهيب على عمر بن الخطاب؟ قال: نعم.
 
پس جناب حذيفه بر هيچيك از شيخين نماز نخوانده !!!!!
 
 
وقال الحافظ في (التلخيص):
(وقد ثبت أن عمر صلى على أبي بكر في المسجد وصهيبا صلى على عمر في المسجد وهو في (الموطأ) وغيره)
 
 
همچنين عبد الله بن سلام اسرائيلي نيز بر جنازه عمر نماز خوانده :
 
هو عبد الله بن سلام بن الحارث ، من ذرية يوسف عليه السّلام ، توفى سنة (43) ، كان إسلامه لما قدم رسول الله صلّى الله عليه وسلّم المدينة مهاجرا وروى عنه ابناه يوسف ومحمد ، وأنس بن مالك ، زرارة بن أوفى ، كان اسمه في الجهالية الحصين فسماه رسول الله حين أسلم عبد الله وله موقفا حميد في نصح الناس يوم مقتل عثمان رضى الله تبارك وتعالى عنهما. (أسماء الصحابة الرواة) : 110 ، ترجمة (105) ، (الإصابة) : 4/ 118 - 120.
 
أخبرنا محمد بن عبيد الطنافسي قال أخبرنا سالم المرادي قال أخبرنا بعض أصحابنا قال جاء عبد الله بن سلام وقد صلي على عمر فقال والله لئن كنتم سبقتموني بالصلاة عليه لا تسبقوني بالثناء عليه فقام عند سريره فقال نعم أخو الإسلام كنت يا عمر جوادا بالحق بخيلا بالباطل ترضى حين الرضى وتغضب حين الغضب عفيف الطرف طيب الظرف لم تكن مداحا ولا مغتابا ثم جلس .طبقات كبري
 
 
 
أنبأنا أبو روح عبد المعز بن أبي الفضل عن أبي القاسم زاهر بن طاهر الشحامي قال: أخبرنا أبو نصر عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الحسين بن موسى قال: أخبرنا أبو زكريا يحيى بن إسماعيل بن يحيى بن زكريا بن حرب قال: أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن الحسن بن الشرقي قال: حدثنا أبو عبد الرحمن عبد الله بن هاشم بن حيان العبدي الطوسي قال: حدثنا وكيع قال: حدثنا ابن أبي خالد قال: سمعت زيد بن وهب الجهني يحدث عن حذيفة قال: مرّ بي عمر بن الخطاب وأنا جالس في المسجد، فقال لي: يا حذيفة إن فلاناً قد مات فاشهده، قال: ثم مضى حتى كاد أن يخرج من المسجد التفت فرآني وأنا جالس، فعرف فرجع إليّ فقال: يا حذيفة أنشدك الله أمن القوم أنا؟ قال: قلت: اللهم لا ولن أبرىء أحداً بعدك، قال: فرأيت عيني عمر جاءتا. الكتاب : بغية الطلب في تاريخ حلب
المؤلف : ابن العديم
 
اخبرنا أبو القاسم زاهر وأبو بكر وجيه ابنا طاهر بن محمد قالا أنبأنا أبو ناصر عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الحسين بن موسى أنبأنا أبو زكريا بن حرب أنبأنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن الحسن بن الشرقي أنبأنا أبو عبد الرحمن عبد الله بن هاشم بن حيان العبدي الطوسي نبأنا وكيع نبأنا ابن أبي خالد قال سمعت زيد بن وهب الجهني يحدث عن حذيفة قال مر بي عمر بن الخطاب وأنا جالس في المسجد فقال يا حذيفة إن فلانا قد مات فاشهده قال ثم مضى حتى إذا كاد أن يخرج من المسجد التفت الي فرآني وأنا جالس فعرف فرجع الي فقال يا حذيفة انشدك الله امن القوم أنا قال قلت اللهم لا ولا لن ابرىء احدا بعدك قال فرأيت عيني عمر جاءتا .تاريخ دمشق
 
شكي نيست كه مقصود عمر از فلاني جناب ابوبكر است و از حذيفه ميخواهد كه بر جنازه ابوبكر نماز بخواند اما حذيفه به امر خدا و پيامبر (ص) امتناع ميكند ! جالبتر اينجاست كه عمر هنگام خروج از مسجد دوباره به حذيفه نگاه ميكند و از او سوال ميكند كه تو را بخدا قسم آيا من هم از زمره اين قوم منافق هستم  و حذيفه ميگويد نه و بعد از تو هم كسي را تبرئه نميكنم ! ودر اين هنگام از چشمان عمر اشك جاري شد !‌ به تك تك كلمات كاملا دقت كنيد .
 
حال چرا عمر بر جنازه رفيقش بعد از علم به اين ماجرا نماز ميخواند ؟! شايد هم نخوانده همچنانكه در روايت ابن سعد آمده كه عمروعاص نماز خواند !
 
 
واز ام سلمه هم عين همين سوال را ميپرسد :
 
أخبرنا أبو القاسم بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب أنا أبو بكر بن مالك نا عبدالله بن أحمد حدثني أبي نا أسود بن عامر نا شريك عن عاصم عن أبي وائل عن مسروق عن أم سلمة قالت
 قال النبي صلى الله عليه وسلم من أصحابي من لا أراه ولا يراني بعد أن أموت أبدا قال فبلغ ذلك عمر قال فأتاها يشتد أو يسرع شك شاذان قال لها أنشدك الله أنا منهم قالت لا ولكن لا أبرىء أحدا بعدك
 قال وحدثني أبي نا حجاج نا شريك عن عاصم عن أبي وائل عن مسروق قال دخل عبدالرحمن على أم سلمة فقالت سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول
 إن من أصحابي لمن لا يراني بعد أن أموت أبدا قال فخرج عبدالرحمن من عندها مذعورا حتى دخل على عمر فقال له اسمع ما تقول أمك فقام عمر حتى دخل عليها فسألها ثم قال أنشدك الله أمنهم أنا قالت لا ولن أبرىء بعدك أحدا .تاريخ دمشق
 
 
حال چرا حذيفه فورا جواب عمر را ميدهد كه نه ؟! واضح است كه مگر كسي قدرت داشت كه به خليفه مسلمين بگويد تو منافقي ، فورا گردنش را ميزدند ! همچنانكه خود حذيفه گفته تقيه ميكرده  :

 
اخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنبأنا أبو بكر بن الطبري أنبأنا أبو الحسين بن الفضل أنبأنا عبد الله بن جعفر أنبأنا يعقوب بن سفيان نبأنا سليمان بن حرب حدثنا أبو هلال عن قتادة قال قال حذيفة لو كنت على شاطئ نهر وقد مددت يدي لاغرف فحدثتكم بكل ما اعلم ما وصلت يدي إلى فمي حتى اقتل .تاريخ دمشق
يعني اگر به آنچه كه ميدانم واز رسول الله شنيده ام  شما را خبر بدهم هنوز دستم به دهانم نرسيده مرا خواهيد كشت وسنگسارم خواهيد کرد !!!!!!!
 
 
وساير منافقين در اصحاب :
 
حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا وكيع ثنا سفيان عن سلمة عن عياض بن عياض عن أبيه عن أبي مسعود- رضي الله عنه- قال:"خطبنا رسول الله - صلى الله عليه وسلم -خطبة فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال: إن فيكم منافقين، فمن سميت فليقم. ثم قال: قم يا فلان، قم يا فلان، قم يا فلان- حتى سمى ستة وثلاثين رجلا- ثم قال: إن فيكم- أو منكم- فاتقوا الله. قال: فمر عمر على رجل ممن سمى مقنع قد كان يعرفه، قال: ما لك؟ قالت: فحدثه بما قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - فقال: بعدًا لك سائر اليوم".
رواه عبد بن حميد وأحمد بن حنبل واللفظ له، ورواته ثقات.
 
وتوثيق راوي عياض بن عياض از ابن مسعود :
يروي عن أبي مسعود الأنصاري، روى عنه الثوري، وابنه عياض بن عياض بن عياض  وقال ابن أبي حاتم: عياض بن عياض، أبو قيلة، كوفي روى عن أبيه عن أبي مسعود. روى عنه سلمة بن كهيل، وموسى بن قيس الحضرمي.
الكتاب: الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة (يُنشر لأول مرة على نسخة خطية فريدة بخطِّ الحافظ شمس الدين السَّخاوي المتوفى سنة 902 هـ)
 
 وقال صلى الله عليه وسلم للمسلمين عند انصرافه إن بالمدينة لاقواما ما سرتهم مسيرا ولا قطعتم واديا الا كانوا معكم قالوا يا رسول الله وهم بالمدينة قال نعم حبسهم العذر ثم اقبل رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى نزل بذي أوان محل بينه وبين المدينة ساعة من نهار أي وقال البكري أظن أن الراء سقطت من بين الهمزة والواو أي اروان منسوب الى البئر المشهورة
 وحين ننزل صلى الله عليه وسلم أتاه خبر مسجد الضرار فأنزل الله تعالى { والذين اتخذوا مسجدا ضرارا } الآية أي لإضرار اهل قباء أي فإن بني عمرو بن عوف لما بنوا مسجد قباء حسدتهم إخوتهم بنو غنم بن عوف وقالوا نصلي في مربط حمار لا لعمر الله أي لأنه كان لا مرأة كانت تربط فيه حمارها ولكننا نبني مسجدا ونرسل إلى رسول الله فيه ويصلى فيه أبو عامر الراهب إذا قدم من الشام فيثبت لنا الفضل والزيادة على إخواننا وكان المسلمون في تلك الناحية كلهم يصلى في مسجد قباء جماعة فلما بنى هذا المسجد فصرف عن مسجد قباء جماعة وصلوا بذلك المسجد فكان به تفريق للمؤمنين فكانوا يجتمعون فيه ويعيبون النبي صلى الله عليه وسلم ويستهزئون به أي وقال إن أبا عامر الراهب الذي سماه النبي صلى الله عليه وسلم فاسقا هو الآمر لهم ببنائه فقال لهم ابنوا لي مسجدا واستمدوا ما استطعتم من قوة سلاح فإني ذاهب الى قيصر ملك الروم فآتي بجند من الروم فأخرج محمدا وأصحابه من المدينة وانهم لما فرغوا من بنائهم ارسلوا الى النبي صلى الله عليه وسلم أن يأتيهم ويصلي فيه كما صلى الله عليه وسلم في مسجد قباء فهم أن يأتيهم فأنزل الله تعالى الآية
 
قَالَ: حَدّثَنِي مَعْمَرُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ الزّهْرِيّ. قَالَ: نَزَلَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ رَاحِلَتِهِ فَأُوحِيَ إلَيْهِ وَرَاحِلَتُهُ بَارِكَةٌ فَقَامَتْ رَاحِلَتُهُ تَجُرّ زِمَامَهَا حَتّى لَقِيَهَا حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ فَأَخَذَ بِزِمَامِهَا فَاقْتَادَهَا حِينَ رَأَى رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جَالِسًا . فَأَنَاخَهَا ثُمّ جَلَسَ عِنْدَهَا حَتّى قَامَ النّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَتَاهُ فَقَالَ: "مَنْ هَذَا" ؟ قَالَ: أَنَا حُذَيْفَةُ. فَقَالَ: النّبِيّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. "فَإِنّي مُسِرّ إلَيْك أَمْرًا فَلَا تَذْكُرَنّهُ إنّي نُهِيت أَنْ أُصَلّيَ عَلَى فُلَانٍ وَفُلَانٍ وَفُلَانٍ - رَهْطٌ. عِدّةٌ مِنْ الْمُنَافِقِينَ" - وَلَا يُعْلِمُ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذِكْرَهُمْ لِأَحَدٍ غَيْرَ حُذَيْفَةَ. فَلَمّا تُوُفّيَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطّابِ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُ فِي خِلَافَتِهِ إذَا مَاتَ رَجُلٌ مِمّنْ يَظُنّ أَنّهُ مِنْ أُولَئِكَ الرّهْطِ أَخَذَ بِيَدِ حُذَيْفَةَ فَقَادَهُ إلَى الصّلَاةِ عَلَيْهِ فَإِنْ مَشَى مَعَهُ حُذَيْفَةُ صَلّى عَلَيْهِ عُمَرُ وَإِنْ انْتَزَعَ يَدَهُ وَأَبَى أَنْ يَمْشِيَ انْصَرَفَ مَعَهُ.
قَالَ: حَدّثَنِي ابْنُ أَبِي سَبْرَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سُحَيْمٍ عَنْ نَافِعِ بْنِ جُبَيْرٍ. قَالَ: لَمْ يُخْبِرْ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَدًا إلّا حُذَيْفَةَ . وَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فِيهِمْ قُرَشِيّ . وَهَذَا الْأَمْرُ الْمُجْتَمَعُ عَلَيْهِ عِنْدَنَا.مغازي واقدي
 
در اين حديث سه تا قلان داريم !!!! وجالبتر اينكه در انتها ميگويد درآنها قرشي هم داريم !!!!! بخلاف بعضي احاديث كه آنها را تحريف كردند وگفتند كه در آنها قرشي نبود !!!!
@@@@@@@@@@@
 
23772 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا أبو أسامة أخبرني مسعر حدثني عمر بن قيس عن عمرو بن أبي قرة الكندي قال : عرض أبي على سلمان أخته فأبى وتزوج مولاة له يقال لها بقيرة قال فبلغ أبا قرة انه كان بين سلمان وحذيفة شيء فاتاه يطلبه فأخبر انه في مبقلة له فتوجه إليه فلقيه معه زبيل فيه بقل قد أدخل عصاه في عروة الزبيل وهو على عاتقه قال أبا عبد الله ما كان بينك وبين حذيفة قال يقول سلمان { وكان الإنسان عجولا } فانطلقا حتى أتيا دار سلمان فدخل سلمان الدار فقال السلام عليكم ثم أذن فإذا نمط موضوع على باب وعند رأسه لبنات وإذا قرطان فقال اجلس على فراش مولاتك الذي تمهد لنفسها قال ثم أنشأ يحدثه قال ان حذيفة كان يحدث بأشياء يقولها رسول الله صلى الله عليه و سلم في غضبه لأقوام فأسأل عنها فأقول حذيفة أعلم بما يقول وأكره ان يكون ضغائن بين أقوام فأتى حذيفة فقيل له ان سلمان لا يصدقك ولا يكذبك بما تقول فجاءني حذيفة فقال يا سلمان بن أم سلمان قلت يا حذيفة بن أم حذيفة لتنتهين أو لأكتبن إلى عمر فلما خوفته بعمر تركني وقد قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من ولد آدم انا فأيما عبد مؤمن لعنته لعنة أو سببته سبة في غير كنهه فاجعلها عليه صلاة
تعليق شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح
  اين حديث صحيح داراي نكات بسيار قابل توجهي است واينكه جناب حذيفه بخوبي از توطئه منافقين وعملكرد آنان بعد از فوت پيامبر با خبر بوده وبعلت استبداد حاكم واكثريت نفاق نميتوانسته بسياري از حقايق را افشا كند ! وديگر اينكه ترس از عمر ويارانش آنچنان بوده كه هيچكس در مقابل طوفان منافقين توان ايستادگي نداشته است
 @@@@@@@@@@@@@@@

چرا عمر معاويه منافق را كه به امر رسول الله (ص) بايد كشته ميشد نه تنها نكشت بلكه به قدرت رساند وپشتيباني كرد وحتي جواب نامه اصحاب را كه تقاضاي كشتن وي را كرده بودند رد كرد وجواب نداد ؟!!
وچرا مخنث معروف  هيت  را كه پيامبر (ص) اورا تبعيد كرده بود به مدينه بازگرداند ؟!

صحيح مسلم
 
13 ـــ باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن قَالَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ = قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا كُنَّا بِشَرٍّ فَجَاءَ اللَّهُ بِخَيْرٍ فَنَحْنُ فِيهِ فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ هَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الشَّرِّ خَيْرٌ قَالَ « نَعَمْ ». قُلْتُ فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ « نَعَمْ ». قُلْتُ كَيْفَ قَالَ « يَكُونُ بَعْدِى أَئِمَّةٌ لاَ يَهْتَدُونَ بِهُدَاىَ وَلاَ يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِى وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِى جُثْمَانِ إِنْسٍ ». قَالَ قُلْتُ كَيْفَ أَصْنَعُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ قَالَ « تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ
 
نفاق مرض قلب است و رسول الله (ص) بصراحت ميفرمايند : يَكُونُ بَعْدِى أَئِمَّةٌ لاَ يَهْتَدُونَ بِهُدَاىَ ،
 

واین احادیث بنیان خلافت خلفای سه گانه را بر باد میدهند ضمن اينكه جناب عمار وحذيفه با ابوبكر هم بيعت نكردند !

 

 @@@@@@@@@
ودر بخاري :
 
6497- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ كَثِيرٍ أَخْبَرَنَا سُفْيَانُ حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ زَيْدِ بْنِ وَهْبٍ حَدَّثَنَا حُذَيْفَةُ قَالَ حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَدِيثَيْنِ رَأَيْتُ أَحَدَهُمَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ الْآخَرَ حَدَّثَنَا أَنَّ الْأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِي جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ ثُمَّ عَلِمُوا مِنْ الْقُرْآنِ ثُمَّ عَلِمُوا مِنْ السُّنَّةِ وَحَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِهَا قَالَ يَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ الْأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ فَيَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ أَثَرِ الْوَكْتِ ثُمَّ يَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ فَيَبْقَى أَثَرُهَا مِثْلَ الْمَجْلِ كَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِكَ فَنَفِطَ فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ فَيُصْبِحُ النَّاسُ يَتَبَايَعُونَ فَلَا يَكَادُ أَحَدٌ يُؤَدِّي الْأَمَانَةَ فَيُقَالُ إِنَّ فِي بَنِي فُلَانٍ رَجُلًا أَمِينًا وَيُقَالُ لِلرَّجُلِ مَا أَعْقَلَهُ وَمَا أَظْرَفَهُ وَمَا أَجْلَدَهُ وَمَا فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ وَلَقَدْ أَتَى عَلَيَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِي أَيَّكُمْ بَايَعْتُ لَئِنْ كَانَ مُسْلِمًا رَدَّهُ عَلَيَّ الْإِسْلَامُ وَإِنْ كَانَ نَصْرَانِيًّا رَدَّهُ عَلَيَّ سَاعِيهِ فَأَمَّا الْيَوْمَ فَمَا كُنْتُ أُبَايِعُ إِلَّا فُلَانًا وَفُلَانًا 
 
واين جمله حذيفه كه ان في بني فلان رجلا امينا ، كنايه از كثرت منافقين و كمبود امين در بين امت محمد (ص) است كه امانت الهي يعني امامت وولايت ائمه هدي عليهم السلام  را تحريف كردندوبه جاي آن ائمه مضلين را انتخاب كردند .
 
ونكته ديگر كه بايد به حذيفه آفرين گفت با زيركي خلافت خلفاي قبل را باطل ميكند : حدثنا عن رفع الأمانة  : و : فيتبايعون لا يكاد أحد يؤدي الأمانة : بيانگر رفع امانت ونقض عهد  و غصب خلافت از اهلش است .

حذيفه در سال 36 وفات كرد وعثمان در سال 35 .
 
حَدَّثَنَا عَبْدُ الأَعْلَى ، عَنِ الْجُرَيْرِيِّ ، عَنْ أَبِي الْعَلاَءِ ، قَالَ : لَمَّا أُصِيبَ زَيْدُ بْنُ صُوحَانَ يَوْمَ الْجَمَلِ ، قَالَ : هَذَا الَّذِي حَدَّثَنِي خَلِيلِي سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ : إنَّمَا يُهْلِكُ هَذِهِ الأُمَّةَ نَقْضُهَا عُهُودَهَا. الكتاب : المُصَنَّف المؤلف : أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة العبسي الكوفي. 159 ـ 235 هـ. دراین حدیث که از طریق عامه روایت شده جناب سلمان رضی الله عنه میگوید که این امت را پیمان شکنی ایشان هلاک کند . وچه بجا فرمود : ما أخرجه مسدد في مسنده الكبير من طريق أبي بحران أبا الجلد حدثه أنه لا يهلك هذه الأمة حتى يكون منها اثنا عشر خليفة كلهم يعمل بالهدى ودين الحق منهم رجلان من أهل بيت محمد يعيش أحدهما أربعين سنة والآخر ثلاثين سنة . یعنی اگر به دستور خدای متعال امامت 12 خلیفه عالم وعامل به دین را قبول کرده بودند ، امت اسلام هلاک نمیشد .
 
بقيه و تشريح در :

https://sites.google.com/site/hojjah/nefagh.zip